صبر در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

"صبر"، نام یک داروی تلخ[۱] و به معنای خویشتن‌داری در سختی و تنگی است[۲]. صبر، در اصطلاح، یعنی شکیبایی و خودداری نفس از آنچه عقل و شرع حکم می‌کند و آن را می‌طلبد، یا آنچه را که عقل و شرع، خودداری نفس از آن را اقتضا می‌کند[۳].[۴]

صبر و تحمل

پیامبر اعظم (ص) در برابر آزار و اذیت کفار صبری شگرف داشت و این در حالی بود که خود فرمود: «مَا أُوذِىَ أَحَدٌ مَا أُوذِيتُ فِي اللَّهِ‌»[۵]. آن حضرت در برابر آن آزارها صبر کرد و در مقابل زیاده‌روی‌های جاهلان جز بردباری روا نداشت. وقتی در جنگ احد، دندان‌های حضرت را شکستند و پیشانی ایشان شکاف برداشت، این صحنه بر بسیاری از اصحاب گران آمد و برخی عرض کردند: ای رسول خدا! نفرینشان کن تا به لعنت الهی دچار شوند. آن حضرت در پاسخ گفت: من برانگیخته نشده‌ام تا انسان‌ها را لعنت کنم. من مبعوث شده‌ام تا آنها را به سوی خدا دعوت کنم و به سوی رحمت رهنمون گردم و برای آنان رحمت باشم، نه لعنت. خدایا! این قوم مرا هدایت فرما؛ زیرا نمی‌فهمند[۶].

در نتیجه همین صبر و بردباری بود که توانست انسان‌ها را متحول سازد و آنان را از تاریکی جاهلیت رهایی بخشد. نقل شده است که روزی شخصی یهودی در میان راهی جلو پیامبر اعظم (ص) را که به سمت مسجد برای ادای فریضه نماز می‌رفتند، گرفت و مدّعی شد که از پیامبر طلبکار است. وی اظهار کرد که هم اکنون و در همین کوچه باید طلب مرا بدهی! پیامبر فرمود: شما از من طلبی ندارید. بعد هم اجازه بدهید بروم خانه و پول بیاورم. یهودی گفت: یک قدم نمی‌گذارم عقب بروی! پیامبر بردباری نشان داد، ولی مرد عبا و ردای پیامبر را گرفت و شروع به کشیدن کرد، به گونه‌ای که گردن آن حضرت قرمز شد. مردم در مسجد نگران شدند و به دنبال ایشان آمدند و دیدند مردی یهودی آن حضرت را گرفته است و توهین می‌کند. خواستند او را بزنند. پیامبر فرمود: هیچ کاری با او نداشته باشید. من خودم می‌دانم که با این رفیقم چگونه معامله کنم. پس با ملایمت و حوصله با او صحبت کرد و آن قدر صبر نشان داد که مرد یهودی همان جا شهادتین گفت و مسلمان شد. مرد گفت: انسان عادی نمی‌تواند چنین صبر و تحملی داشته باشد. به یقین، تو از جانب خدا مبعوث شده‌ای و پیامبری. این صبر، صبر انبیاست[۷].

آن حضرت نشانه‌های صابر را چنین برمی شمارد: «عَلَامَةُ الصَّابِرِ فِي ثَلَاثٍ أَوَّلُهَا أَنْ لَا يَكْسَلَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ لَا يَضْجَرَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا يَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُ إِذَا كَسِلَ فَقَدْ ضَيَّعَ الْحُقُوقَ وَ إِذَا ضَجِرَ لَمْ يُؤَدِّ الشُّكْرَ وَ إِذَا شَكَا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصَاهُ»[۸].

در آیات الهی، نصرت و پیروزی از پیامدهای صبر عنوان شده است[۹]. حضرت رسول الله (ص) نیز در کلامی متین به این امر اشاره می‌کند: «إِنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ»[۱۰].

پیامبر اعظم (ص) در گفتاری دیگر فرمود: هنگامی که روز قیامت می‌شود، منادی ندا می‌کند، به گونه‌ای که همه صدای او را می‌شنوند و می‌گویند: کجایند صاحبان فضل! گروهی از مردم برمی خیزند، فرشتگان از آنها استقبال می‌کنند و می‌گویند: فضیلت شما چه بود که به عنوان «صاحب فضل» شما را صدا زده‌اند؟ آنها در پاسخ گویند: در دنیا وقتی که از ناحیه ناآگاهان به ما آسیب می‌رسید، تحمل می‌کردیم و اگر از ناحیه آنها به ما بدی می‌شد، عفو می‌کردیم. منادی از طرف خداوند اعلام می‌کند: این بندگانم راست می‌گویند. آنها را آزاد بگذارید تا بدون حساب وارد بهشت شوند[۱۱].[۱۲]

حضرت رسول الله (ص) بسیار بردبار بود. این ویژگی سبب می‌شد که دیگران روز به روز بر گرد وجود او حلقه زنند و بر محبتشان به ایشان افزوده شود. انس بن مالک می‌گوید: «روزی عربی بادیه نشین سراغ پیامبرآمد و به شدت ردای آن بزرگوار را کشید به گونه‌ای که ردا، بر گردن رسول خدا (ص) خط انداخت و اثر گذاشت. آن گاه به پیامبر خطاب کرد: ای محمد! از آن اموال خدا که در اختیار توست، دستور بده مقداری به من بدهند! حضرت لبخندی زد و دستور داد که چیزی به او بدهند»[۱۳].

حضرت علی (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا در برابر جفا و تندی غریبان در حرف زدن و سؤال کردن و خواسته‌شان، آن قدر صبر و تحمّل از خود نشان می‌داد که اصحاب تصمیم می‌گرفتند آن غریبان را جلب و بازخواست کنند و نگذارند رسول خدا (ص) مورد آزار قرار گیرد[۱۴].

در خبری وارد شده است که روزی مردی اعرابی حضور پیامبر اکرم (ص) آمد و از حضرت چیزی طلب کرد. رسول خدا (ص) به او عطا کرد و فرمود: آیا به تو احسان کردم؟ آن مرد گفت: نه، هرگز به من احسان و نیکی نکردی. اصحاب از ناسپاسی این مرد خشمگین شدند و قصد آزار او را داشتند، ولی پیامبر آنان را از تعرّض به وی باز داشت. آن گاه حضرت به خانه رفت و مقدار بیشتری به او عطا کرد و فرمود: آیا اکنون به تو احسان کردم؟ آن مرد گفت: بلی، خداوند به تو پاداشی خیر دهد. رسول خدا (ص) فرمود: به جهت سخنی که نزد اصحاب من گفتی، ممکن است نسبت به تو بدبین شده باشند. اگر دوست داری نزد آنان حاضر شو و رضایت خود را اعلان کن تا آن فکر از سرشان بیرون رود. آن گاه مرد به همراه پیامبر نزد اصحاب آمد و پیامبر فرمود: این مرد از ما راضی شده است؛ آیا چنین است؟ او گفت: بلی، خدا به تو و خانواده ات جزای خیر دهد. آن گاه پیامبر خطاب به اصحاب فرمود: من اگر روز گذشته شما را آزاد می‌گذاشتم، آن مرد را بر اثر بدزبانی‌اش به قتل می‌رساندید و او در آن حال به دوزخ می‌رفت[۱۵].[۱۶]

پیامبر (ص) و شکیبایی

صبر پیامبر (ص) را می‌توان در چهار محور بررسی کرد:

دستور الهی‌

خداوند بارها در قرآن، پیامبرش را به صبر توصیه می‌کند و بیشتر این موارد در سختی‌هایی بود که به خاطر دعوت پیامبر (ص) و لجاجت کافران و کسانی که موقعیت خود را با این دین جدید در خطر می‌دیدند، پدید می‌آمد و مشکلات فراوانی را برای آن حضرت ایجاد می‌کرد؛ به ویژه زمانی که تهمت‌ها و گفتارهای ناسزای کفار و غیر آنها روان آن بزرگوار را سخت آزرده می‌ساخت و خداوند در این باره به رسول گرامی اش می‌فرماید: ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ[۱۷].

خداوند سبحان در آیات پیش و پس از این آیه شریفه نیز پیامبر (ص) خود را به صبر امر می‌کند. آیات دعوت به شکیبایی در سه مرحله نازل شده است:

  1. زمانی که مسائل ناروایی به آن حضرت نسبت داده، باعث ناخرسندی ایشان می‌شدند؛ مانند اینکه ایشان را ساحر و کذاب[۱۸]، مجنون[۱۹]، ریاست خواه و ریاست طلب می‌نامیدند[۲۰]؛ ‌
  2. هنگامی که برخی از مردم، آن حضرت را تکذیب می‌کردند[۲۱]؛ ‌
  3. وقتی که کفار بی‌ادبی را از حد گذرانده، به خداوند جسارت می‌کردند؛ پیامبر (ص) فرموده‌اند: "من در برابر ناملایمات نسبت به خود و خانواده و حیثیتم صبر می‌کنم؛ ولی در برابر بدگویی به پروردگارم شکیبایی ندارم"[۲۲]. خداوند عزوجل نیز این آیات را نازل فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ * فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ[۲۳].[۲۴]

شکیبایی در سیره پیامبر (ص)

یکی از اصحاب روایت کرده است: "پیامبر اکرم (ص) در جنگ حنین، بعضی را بر بعضی دیگر ترجیح داد؛ مثلا به اقرع بن حابس، صد شتر و به عیینه نیز همین تعداد شتر داد و به مردمان دیگر هم چیزهایی بخشید. ‌ پس، مردی گفت: "در این تقسیم کردن خشنودی خداوند خواسته نشده است!" من گفتم: قطعاً این گفتار را به رسول خدا (ص) خبر خواهم داد. پس به آن بزرگوار خبر دادم و ایشان فرمود: "خداوند موسی را رحمت کند! بیشتر از این آزار دید و صبر کرده است".

در جنگ احد که جنازه حضرت حمزه پس از پایان جنگ با وضع دلخراشی (مثله شده) یافت شد، زمانی که پیامبر اکرم (ص) بر جنازه ایشان، حاضر شد و وضعیت وی را دید، از شدت ناراحتی فرمود: "هر آینه چنین کاری را با هفتاد نفر از قریش انجام خواهم داد"[۲۵] در پی این گفتار آن حضرت، این آیه شریفه نازل شد: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ[۲۶]. در این هنگام نیز آن حضرت فرمود: "پس صبر می‌کنم"[۲۷].[۲۸]

فرا خواندن مردم به صبر

در حدیثی از آن بزرگوار نقل شده است: "شگفتا از کار مؤمن؟ همه کارش خیر است و این ویژگی جز برای مؤمن حاصل نمی‌شود؛ اگر خوشی به او برسد، شکر می‌کند؛ زیرا برایش خیر است و اگر سختی به وی برسد، بردباری می‌کند و این نیز برایش خیر است"[۲۹].

شایان ذکر است که اینجا خبر (که می‌فرماید مؤمن این چنین است) در مقام انشاء است؛ یعنی مؤمن باید این گونه باشد؛ نه اینکه همیشه همه مؤمنان این گونه هستند[۳۰].

تبیین صبر و تقسیمات آن

رسول الله (ص) فرموده است: "نسبت صبر با ایمان، همچون نسبت سر با بدن است"[۳۱]؛ همچنین آن حضرت در تبیین انواع صبر می‌فرماید: "صبر، سه گونه است: صبر بر مصیبت، صبر بر طاعت (پیروی از دستورهای الهی و انجام آن به طور شایسته در عین رعایت بایستگی‌های آن) و صبر بر معصیت (انجام ندادن گناه و دوری از آن)"[۳۲].

ایشان در ادامه همین روایت و در بیان جایگاه و پاداش صبر هم فرموده است: "پس، هر که بر مصیبت صبر کند، تا آنجا که آن را با حسن عزاداری پاسخ گوید، خداوند برایش سیصد درجه مقرر می‌کند که فاصله هر درجه تا درجه [دیگر] همچون فاصله بین آسمان تا زمین است و هر کس بر طاعت بردباری ورزد، خداوند برای او ششصد درجه مقرر می‌فرماید که فاصله [هر] درجه تا درجه [دیگر] همچون فاصله بین حدود زمین تا منتهای عرش است"[۳۳]. همچنین آن حضرت فرموده است: "چون بنده‌ام را با دو چشمانش بیازمایم و صبر پیشه کند، در قبال [از دست رفتن] دو چشمانش، بهشت را به او می‌دهم"[۳۴].

در روایت دیگری آمده است: "(خداوند فرموده است:) اگر بنده‌ای از بندگانم را به مصیبتی در بدنش یا مالش یا فرزندش دچار گردانم و او (در مقابله با این مشکل) با صبری نیکو (یعنی با رضایت به خواست الهی و ناشکری نکردن.) از آن استقبال کند، من ابا دارم از اینکه برای وی میزانی برپا کنم یا دیوانی را (برای محاسبه اعمال وی) بگسترانم"[۳۵]. ‌ در روایت دیگر آمده است: "اگر یکی از مؤمنان، به گرفتاری دچار شود و بر آن صبر کند (و بی‌تابی نکند) اجری مانند اجر هزار شهید برای او خواهد بود"[۳۶].[۳۷]

شکیبایی پیامبر (ص) در همه کارها

قرآن می‌فرماید:

  1. ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ[۳۸].
  2. ﴿فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا[۳۹].
  3. ﴿وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا[۴۰].
  4. ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ[۴۱].
  5. ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا[۴۲].
  6. ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ[۴۳][۴۴].
  7. ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا[۴۵].
  8. ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا[۴۶].

صبر پیامبر در حدیث:

  1. به نقل از حفص بن غیاث؛ امام صادق (ع) فرمود: "ای حفص! هر که شکیبایی کند، اندکی شکیبایی کرده است و هر که ناشکیبایی کند، اندکی ناشکیبی کرده است". سپس فرمود: "در همه کارهایت شکیبا باش؛ چرا که خداوند عز و جل محمد (ص) را به پیامبری فرستاد و او را به شکیبایی و نرم‌خویی فرمان داد و فرمود: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلا وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلا»[۴۷] نیز خداوند - تبارک و تعالی - فرمود: ﴿وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ وَمَا يُلَقَّاهَا إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ[۴۸]. پس پیامبر خدا (ص) شکیبایی کرد، تا آن که به او نسبت‌های ناروای بزرگ دادند و تهمت‌ها زدند، چندان که به تنگ آمد و خداوند (ص) این آیات را فرو فرستاد: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ [۴۹]، و همچنان تکذیبش کردند و به او تهمت زدند و پیامبر (ص) اندوهگین شد. باز خداوند عز و جلاین آیات را فرو فرستاد که: ﴿ وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ[۵۰]. پس پیامبر (ص) خویشتن را به شکیبایی را داشت؛ ولی مردم، گستاخی را از حد گذراندند و چون پیامبر (ص) از خداوند - تبارک و تعالی - یاد کرد، به تکذیبش پرداختند. پس پیامبر (ص) فرمود: "در باره خودم و خانواده‌ام و آبرویم، شکیبایی کردم؛ امّا تحمّل شنیدن بدگویی از خدایم را ندارم. پس خداوند این آیه را فرو فرستاد که: ﴿ وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ[۵۱]. پس پیامبر (ص) در همه احوالش شکیبایی نمود. سپس به ایشان به وجود پیشوایانی از خاندانش، مژده داده شد که به شکیبا بودن وصف شدند، و خداوند تبارک و تعالی - فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ [۵۲]. این جا بود که پیامبر (ص) فرمود: "شکیبایی برای ایمان، همانند سر برای تن است" و خدای از این شکیبایی او سپاسگزاری و قدردانی کرد و این آیه را فرو فرستاد: ﴿ وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ[۵۳]. پیامبر (ص) فرمود: "این، نویدی است و انتقامی". پس خدای جنگ با مشرکان را به او اجازه داد و این آیه را فرو فرستاد: ﴿ فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ[۵۴] و ﴿وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ[۵۵]. پس خداوند، آنها را به دست پیامبر خدا (ص) و دوستانش کشت و [این را] پاداش شکیبایی او [در همین دنیا] قرار داد، علاوه بر پاداشی که برای آخرتش اندوخت. بنابراین، هر که شکیبایی کند و به حساب خدا گذارد، از دنیا نمی‌رود تا آن که خداوند، او را درباره دشمنانش شاد می‌کند، علاوه بر پاداشی که برای آخرت او می‌اندوزد"[۵۶].
  2. امام علی (ع) در یادکرد از پیامبر خدا (ص): گواهی می‌دهیم که او رسالت را ابلاغ کرد، خیرخواهی را به جای آورد، برای امّت کوشید، برای تو آزار دید، در راهت تلاش کرد و بندگی‌ات نمود تا آن که مرگش فرا رسید. پس درود خداوند بر او و خاندان پسندیده‌اش باد![۵۷]
  3. امام علی (ع) در توصیف پیامبر خدا (ص): بر آنچه از بلا و مصیبت به او می‌رسید، شکیبا بود[۵۸].
  4. امام زین العابدین (ع) در دعای خود می‌فرماید: خداوندا! بر محمّد، درود فرست؛ همان که امانتدار وحی تو و منتخب از میان خلق تو، و برگزیده از میان بندگانت، و پیشوای رحمت، و پیشاهنگ خیر و نیکی، و کلید برکت بود، چنان که برای اجرای فرمان تو، جان خود را فدا کرد، و بدنش را در راه تو آماج آزار ساخت، و در راه دعوت به سوی تو، خویشاوندانش را به میدان آورد، و در راه خشنودی تو، با خاندانش به جنگ پرداخت، و برای زنده کردن دینت، از خویشانش بُرید، و نزدیکان را به خاطر انکارشان دور ساخت، و بیگانگان را به خاطر پاسخ‌گویی به دعوت تو نزدیک ساخت، و در این راه، با دورترین افراد، دوستی کرد و با نزدیک‌ترین مردم، دشمنی ورزید، و در راه رساندن رسالتت خود را خسته کرد، و با فرا خواندن مردم به دینت، خود را به رنج افکند، و خود را به خیرخواهی برای مخاطبان دعوتت مشغول ساخت، و به شهرهای غریب و به مکانی که از دیار خویشاوندان و قدمگاه و زادگاه و محلّ اُنس او دور بود، به خاطر تصمیم به برافراشتن دینت و یاری خواستن علیه کافران به تو، هجرت کرد، تا آنچه درباره دشمنانت می‌خواست، برایش فراهم آمد، و آنچه درباره دوستانت تدبیر کرده بود، به انجام رسید. پس با یاری‌ات در پی پیروزی بر آنان بر آمد، و با وجود ضعفش، از تو نیرو جست و به آنان یورش آورد و در میان خانه‌هاشان با آنان جنگید، و در دل جایگاهشان بر آنان تاخت، تا آن که چیرگی تو آشکار شد، و سخنت بالا گرفت، "هر چند که مشرکان را ناخوش آید"[۵۹].
  5. امام صادق (ع) در دعای وداع کعبه می‌فرماید: بار خدایا! بر محمّد، بنده‌ات و فرستاده‌ات و پیامبرت و امانتدارت و محبوبت و همرازت و برگزیده‌ات از میان آفریدگانت، درود فرست - بار خدایا – چنان‌که او پیام‌های تو را رسانید، و امرت را فراز آورد، و به خاطر تو آزار دید، و تا زنده بود، تو را پرستید[۶۰].
  6. امام صادق (ع) در زیارت پیامبر (ص) از راه دور می‌فرماید: ای پیامبر خدا (ص)! همراه هر گواهی و به جای هر انکار کننده‌ای، گواهی می‌دهم که تو پیام‌های خدایت را رساندی و برای امّتت خیر خواستی و در راه پروردگارت با تمام توان کوشیدی و فرمانش را فراز آوردی و به خاطرش آزارها دیدی و به حکمت و اندرزهای نیکو و زیبا به راهش فرا خواندی[۶۱].
  7. به نقل از عبدالله بن مسکان امام، جعفر صادق (ع) فرمود: "خدای - تبارک و تعالی - مکارم اخلاق را به پیامبر خویش ارزانی داشت. پس خویش را آزمایش کنید. اگر آنها در شما بودند، خدا را ستایش نمایید و از خدا بخواهید که آنها را در شما زیاد گرداند". امام (ع) پس از آن، ده چیز را ذکر فرمود: یقین و قناعت و شکیبایی و... [۶۲].
  8. به نقل از ابن عبّاس: هنگامی که پیامبر خدا (ص) بیمار شد و یارانش نیز نزدش بودند، فرمود: "ای بلال! مردم را نزد من بیاور". مردم، گرد آمدند و پیامبر خدا (ص) که عمامه‌اش را به سر بسته و به کمانش تکیه داده بود، بیرون آمد تا بر بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی]] فرمود: "ای یاران من! من چگونه پیامبری برای شما بودم؟ آیا پیش چشمتان نجنگیدم؟ آیا دندان‌های پیشم را نشکستند؟ آیا پیشانی‌ام را خاک آلود نکردند؟ آیا محاسنم را به خون صورتم‌تر نکردند؟ آیا سختی و مشقّت بردباری با نابخردان قومم را به جان نخریدم؟ آیا از گرسنگی به شکمم سنگ نبستم؟". مردم گفتند: چرا، ای پیامبر خدا! تو به خاطر خدا شکیبا و از بلای سخت و ناشناخته الهی، بازدارنده بودی خداوند از جانب ما به تو بهترین جزا را بدهد! پیامبر (ص) فرمود: "خداوند به شما هم جزای خیر دهد!"[۶۳].
  9. امام علی (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا (ص) پس از آن که از جانب پروردگارش به او نوید بهشت داده شده بود، باز در نماز و عبادت، خود را به رنج می‌افکنْد؛ چرا که خداوند به او فرموده بود: ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا[۶۴] از این رو، پیامبر (ص) خانواده‌اش را به نماز خواندن فرمان می‌داد و خود نیز بر آن، پافشاری می‌کرد[۶۵].
  10. امام علی (ع) درباره سکوت پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: به خاطر چهار چیز سکوت می‌کرد:بردباری، احتیاط، ساماندهی و اندیشیدن... ، و بردباری و شکیبایی در او گرد آمده بود، به گونه‌ای که هیچ چیزی او را به خشم نمی‌آورد و از جایش نمی‌کند[۶۶].
  11. امام علی (ع) در خطبه نماز جمعه می‌فرماید: گواهی می‌دهیم که محمّد، بنده و فرستاده خداوند است... و او پیام‌های پروردگارش را همان‌گونه که به او فرمان داده بود، ابلاغ کرد... و به خاطر خداوند و برای بندگانش، با شکیبایی و خالصانه خیرخواهی نمود[۶۷].
  12. امام علی (ع) در یک سخنرانی: گواهی می‌دهیم که محمّد، بنده و پیامبر خداست. به خاطر رضایت خدا در هر ورطه‌ای فرو رفت و هر اندوهی را جرعه جرعه نوشید تا آن جا که نزدیکان، رنگ عوض کردند و دورها بر ضدّ او گرد آمدند و عرب، افسارگسیخته و شتابان به نبرد او روی آوردند و برای جنگ با او بر شکم‌های مرکبشان کوفتند تا دشمنی خود را از دورترین خانه و کاشانه به او برسانند[۶۸].
  13. امام صادق (ع) خطاب به علقمه: ای علقمه! رضایت مردم به دست نمی‌آید و زبان‌هایشان را نمی‌توان نگاه داشت. چگونه از چیزی که پیامبران الهی و فرستادگان و حجّت‌های خداوند در سلامت و امان نماندند، سالم می‌مانید؟! آیا به یوسف نسبت ندادند که به زنا همّت گماشت؟! آیا به ایّوب (ع) نسبت ندادند که به خاطر گناهانش مبتلا شد؟! آیا به داوود (ع) نسبت ندادند که پرنده را دنبال کرد تا آن که چشمش به زن اوریا افتاد و شیفته‌اش شد؟! و شوهر او را جلوی تابوت به جنگی سخت روانه کرد تا کشته شد و با آن زن ازدواج کرد؟ آیا به موسی (ع) نسبت ندادند که عقیم است و آزارش دادند تا آن که خداوند از آنچه می‌گفتند، مبرّایش ساخت، با آن که نزد خداوند، والا و آبرومند بود؟! آیا به همه پیامبران الهی نسبت سحر و دنیا خواهی ندادند؟! آیا به مریم دختر عمران (ع) نسبت ندادند که او عیسی را از مردی نجّار به نام یوسف باردار شده است؟! آیا به پیامبر مان محمّد، نسبت ندادند که او شاعری دیوانه است؟! آیا به او نسبت ندادند که شیفته زن زید بن حارثه (پسرخوانده‌اش) شده و در کار او کوشیده تا او را از آنِ خود کرده است؟! آیا در جنگ بدر به او نسبت ندادند که پارچه قرمزی را از غنیمت برای خود برداشته، تا آن که خداوند جای آن پارچه را برای پیامبرش روشن کرد و پیامبرش را از خیانت در غنیمت مبرّا کرد و آن را در کتابش چنین آورد: ﴿ وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ[۶۹]؟! آیا به پیامبر (ص) نسبت ندادند که از سر هوس و خواست خود درباره پسر عمویش علی (ع) سخن گفته و او را به جای خود نشانده است، تا آن جا که خداوند سبحان، آنان را تکذیب کرد و فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۷۰]؟! آیا به پیامبر (ص) نسبت ندادند که در ادّعای فرستاده بودنش از سوی خداوند، دروغ می‌گوید، تا آن جا که خداوند نازل فرمود: ﴿ وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ[۷۱]. و روزی پیامبر (ص) فرمود: "دیشب به آسمان عروج کردم"؛ ولی گفته شد: به خدا سوگند، در طول شب از بسترش هم جدا نشده است! و درباره اوصیا و جانشینان پیامبر (ص) بیش از این گفتند. آیا به سَرور وصیّان امام علی (ع) نسبت ندادند که او دنیاطلب و ریاست‌خواه است؟! و این که او فتنه را بر آرامش ترجیح می‌دهد و خون مسلمانان را ناروا می‌ریزد، و اگر خیری در او بود، خالد بن ولید به زدن گردنش فرمان نمی‌یافت؟! آیا به او نسبت ندادند که می‌خواهد با دختر ابوجهل ازدواج کند و بر سر فاطمه (س) هوو بیاورد و از این رو پیامبر خدا (ص) روی منبر از او نزد مسلمانان گله کرد و فرمود: "علی می‌خواهد با دختر دشمن خدا ازدواج کند و بر سر دختر پیامبر خدا هوو بیاورد. هان! فاطمه، پاره‌ای از من است، و هر کس او را آزار دهد، مرا آزار داده است و هر کس او را شادمان کند، مرا شادمان کرده است و هر کس او را به خشم بیاورد، مرا به خشم آورده است"؟![۷۲]
  14. امام باقر (ع) می‌فرماید: خداوند از این که کسی را از دانش خود آگاه سازد، ابا دارد، جز آن کس که با "ایمان به او" آزموده شده باشد، چنان که به پیامبر خدا (ص) حکم فرمود که بر آزار قومش شکیبایی کند و جز به فرمان او، با آنان، جهاد ننماید. پس بسی موارد که پیامبر خدا (ص) به سبب دستور الهی، پنهان‌کاری کرد، تا آن که به او گفته شد: ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ[۷۳] و سوگند به خدا اگر پیش از نزول این آیه، رسالتش را آشکار می‌ساخت، باز هم در امان بود؛ امّا او به اطاعت الهی در نگریست و از مخالفت ترسید و بدین جهت، از آشکار ساختن آن، اجتناب نمود [۷۴].
  15. امام صادق (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا (ص) آنچه را که برای آن فرستاده شده بود، ابلاغ کرد، و آنچه را بدان فرمان داشت، آشکار ساخت، و بارهای نبوّت را که بر دوش داشت، به سرمنزل رساند، و برای پروردگارش شکیبایی پیشه کرد، و در راه خدا جهاد نمود، و برای امّتش خیرخواهی کرد، و آنان را به نجات و رهایی فرا خوانْد، و ایشان را به یاد خدا ترغیب نمود، و با شیوه‌ها و انگیزه‌هایی که خود، آنها را برای مردم، بنیان گذاشت و چراغ‌دانی که خود، نشانه‌های آن را برای ایشان برافراشت، آنان را به راه هدایت، راهنمایی نمود، تا پس از او گمراه نشوند، و نسبت به مردم، دلسوز و مهربان بود[۷۵].
  16. به نقل از اسماعیل بن عیّاش: پیامبر خدا (ص) بر بارهای تحمیل شده از سوی مردم، از همه بردبارتر بود[۷۶].[۷۷]

داستان‌هایی از شکیبایی پیامبر (ص)

  1. پیامبر خدا (ص) می‌فرماید: من در راه خدا ترسیدم، زمانی که هیچ‌کس، بیمی نداشت، و در راه خدا آزاری دیدم که هیچ کس ندیده بود و گاهی بر من سی شب و روز گذشت، در حالی که من و بلال، خوراکی که یک نفر بخورد، جز مقداری اندک که می‌شد زیر بغل بلال پنهان کرد، نداشتیم[۷۸].
  2. به نقل از عایشه: پیامبر خدا (ص) روزه‌داری کرد و گرسنگی کشید. دوباره روزه گرفت و گرسنگی کشید و باز روزه گرفت و سپس فرمود: "ای عایشه! دنیا شایسته محمّد و خاندان محمّد نیست. ای عایشه! خداوند برای پیامبران اولوا العزم جز به شکیبایی بر ناخوشی دنیا و باز ایستادن از خوشی آن، راضی نشد، و برای من نیز جز به این راضی نشد که همان تکلیف را بر من لازم کرد و فرمود: ﴿ فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ [۷۹]. من - به خدا سوگند- با تمام توانم شکیب می‌ورزم، همان‌گونه که آنها شکیب ورزیدند، و نیرویی جز از سوی خداوند نیست"[۸۰].
  3. به نقل از عایشه، در توصیف زهد و شکیبایی پیامبر خدا (ص): من از آنچه در پیامبر می‌دیدم، دلم می‌سوخت و می‌گریستم و بر شکم گرسنه و به پشت چسبیده‌اش دست می‌کشیدم و می‌گفتم: جانم فدایت! ای کاش از دنیا اندازه خوراکت بهره‌مند می‌شدی؟ پس می‌فرمود: "ای عایشه! مرا با دنیا چه کار؟! برادرانم از پیامبران اولوا العزم، بر دشواری‌هایی سخت‌تر از این، شکیبایی کردند و بر همین حال، زندگی‌شان را به پایان بردند و به بارگاه پروردگارشان وارد شدند، و خداوند، بازگشتشان را گرامی داشت و پاداششان را کامل پرداخت. من شرم دارم که در اثر رفاه‌طلبی در زندگی‌ام، در روز قیامت، مقامی فروتر از آنان بیایم، و هیچ چیزی در نظرم، محبوب‌تر از ملحق شدن به برادران و دوستانم نیست". پیامبر (ص) پس از آن، ماهی دیگر را به پایان نرساند و از دنیا رحلت نمود[۸۱].
  4. به نقل از عبد الله: در نبرد حنین، پیامبر (ص) سهم بیشتری به برخی افراد داد. به اقرع بن حابس، صد شتر داد و همین مقدار به عیینه داد و به برخی بزرگان عرب آن روز، بیشتر از سهمشان داد. مردی گفت: به خدا سوگند، در این تقسیم، عدالت رعایت نشده و برای خدا نبوده است. گفتم: به خدا سوگند، به پیامبر خبر می‌دهم: و نزد پیامبر (ص) رفتم و باخبرش کردم. فرمود: "اگر خدا و پیامبرش عدالت نورزند، پس چه کسی عدالت بورزد؟! خداوند، موسی را رحمت کند که بیش از این، آزار دید و شکیب ورزید!"[۸۲].
  5. به نقل از عبد الله بن مسعود: پیامبر خدا (ص) بر ما وارد شد و فرمود: "هان! هیچ‌کس، از هیچ یک از یارانم چیزی ناروا را به من نرسانَد، که من دوست دارم با دلی سالم و خوش‌بین به شما بر شما وارد شوم". سپس مالی به پیامبر (ص) رسید و آن را قسمت کرد، و من شنیدم که دو مرد می‌گفتند: این تقسیمی که پیامبر کرد، برای خدا و طلب آخرت نبود. من سخنان آنها را فهمیدم و نزد پیامبر (ص) آمدم و گفتم: شما فرمودید: کسی چیزی را از یارانم به من نرساند؛ زیرا من دوست دارم با دلی سالم بر شما درایم؛ ولی من شنیدم که فلانی و فلانی چنین و چنان می‌گویند. صورت پیامبر (ص) سرخ شد و فرمود: "ما را آسوده بگذار که موسی بیش از این آزار دید و شکیب ورزید!"[۸۳].
  6. پیامبر خدا (ص) هنگامی که فرزند ایشان ابراهیم درگذشت فرمود: چشم، اشک می‌ریزد و دل، اندوهگین می‌شود؛ امّا جز آنچه پروردگارِ ما را خشنود می‌سازد، سخنی بر زبان نمی‌آوریم. ما از فراق تو ای ابراهیم – اندوهناکیم[۸۴].
  7. امام باقر (ع) و امام صادق (ع) درباره سخن خدای متعال: ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ [۸۵]: پیامبر خدا (ص) از سوی قومش، بلاهای سختی دید تا آن جا که روزی در حال سجده، زهدان گوسفندی را رویش انداختند؛ ولی ایشان سر از سجده برنداشت و دخترش آمد و آن را برداشت و پیامبر (ص) را تمیز کرد. سپس خداوند، آنچه را دوست داشت، به او نمایاند. پیامبر (ص) در بدر، تنها یک سوار به همراه داشت و روز فتح مکّه، دوازده هزار سپاهی با او بودند، تا آن جا که ابو سفیان و مشرکان، به فریاد و فغان آمدند[۸۶].
  8. به نقل از عبد الله بن مسعود: پیامبر خدا (ص) در سجده و گروهی از قریش اطرافش بودند که عُقبه بن ابی مُعیط، زهدان حیوان ذبح شده‌ای را آورد و بر پشت ایشان انداخت. پیامبر (ص) سرش را بلند نکرد و فاطمه (س) آمد و آن را از پشت پیامبر (ص) برداشت و کسی را که این کار را کرده بود، نفرین کرد[۸۷].
  9. به نقل از مُنیب اَزدی: پیامبر خدا (ص) را در روزگار جاهلیت دیدم که به مردم می‌گفت: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ ولی برخی از اعراب جاهلی به صورت مبارک ایشان آب دهان انداختند و برخی خاک پاشیدند و برخی دشنام دادند، تا آن که روز به نیمه رسید و دختری با کاسه بزرگی از آب آمد و پیامبر (ص) دست و صورتش را شست و فرمود: "دخترکم! بیمِ ناداری و خوار شدن پدرت را نداشته باش!". گفتم: این دختر کیست؟ گفتند: زینب، دختر پیامبر خدا[۸۸].
  10. به نقل از طارق مُحاربی: پیامبر خدا (ص) را در حالی دیدم که جامه‌ای سرخ فام بر تن داشت و از بازار ذو المجاز می‌گذشت و می‌فرمود: "ای مردم! بگویید: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و مردی را نیز دیدم که در پی پیامبر (ص) می‌رفت و به سوی پیامبر (ص) سنگ پرتاب می‌کرد و استخوان قوزک و پیِ پاشنه پای ایشان را خون انداخته بود و در این حال می‌گفت: ای مردم! از او پیروی نکنید که دروغ‌گوست!. من که تا آن روز، پیامبر (ص) را نمی‌شناختم، گفتم: این شخص کیست؟ گفتند: جوانی از فرزندان عبدالمطّلب است. گفتم: این شخص که او را دنبال کرده است و به او سنگ پرتاب می‌کند کیست؟ گفتند: این، عبد العزّی ابو لهب پسر عبدالمطّلب است[۸۹].
  11. به نقل از عبد الله: گویی به پیامبر (ص) می‌نگرم که حال پیامبری را حکایت می‌کرد که مانند خودش، قومش او را زدند و خونینش کردند؛ ولی او در حالی که خون از چهره‌اش می‌زدود، می‌گفت: "خدایا! از قوم من در گذر، که آنها نمی‌دانند"[۹۰].
  12. امام صادق (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا (ص) در مسجد الحرام بود و جامه‌هایی نو بر تن داشت که مشرکان، بچه‌دان شتری را روی ایشان انداختند و جامه‌هایش را کثیف کردند. پیامبر (ص) از این کار، سخت ناراحت شد و نزد ابو طالب رفت و گفت: "عمو جان! من در میان شما چه جایگاهی دارم؟". ابوطالب گفت: چه شده است، ای برادرزاده؟ پیامبر (ص) ماجرا را به او گفت. ابو طالب، حمزه را فرا خواند و شمشیر برداشت و به حمزه گفت: این بچّه‌دان را بردار. سپس همراه پیامبر (ص) به طرف آن افراد رفت تا نزد قریش - که پیرامون کعبه بودند - رسید. قریش با دیدن ابو طالب، خشم را در چهره‌اش خواندند. ابو طالب به حمزه گفت: بچّه‌دان را بر سبیل‌هایشان بکش. حمزه چنین کرد و تا نفر آخر کشید. آن گاه، ابو طالب رو به پیامبر (ص) کرد و گفت: پسر برادرم! این است جایگاه تو در میان ما[۹۱].
  13. یکی از افراد نقل کرده است که: پیامبر خدا (ص) با ردایی سرخ‌رنگ در بازار عکاظ ایستاد و فرمود: "ای مردم! بگویید: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تا رستگار و کامیاب شوید، و مردی هم با دو موی بافته و چهره‌ای زردرنگ در پی او بوده که می‌گفته است: ای مردم! این برادرزاده من است و دروغ‌گوست. از او بر حذر باشید. گفتم: این کیست؟ به من گفته شد: این، محمّد بن عبدالله است، و این هم ابو لهب فرزند عبدالمطّلب، عموی اوست. و مسخره‌کنندگان پیامبر (ص)، این چند تن بودند: عاص بن وائل سهمی، حارث بنقیس بن عدی سهمی، اسود بن مطّلب بن اسد، ولید بن مغیره مخزومی، اسود بن عبد یغوث زهری. اینان، پسر بچّگان و بردگان خود را وا می‌داشتند تا کارهایی را که ناخوشایند پیامبر بود، با او انجام دهند، حتّی یک بار، شتری را در حزوره[۹۲] نحر کردند و به یکی از غلامان خود فرمان دادند که پوست داخل زهدان و سرگین آن را میان دو شانه پیامبر (ص) که در نماز و در حال سجده بود، بیندازد. پیامبر (ص) نمازش را به پایان برد و نزد ابو طالب آمد و گفت: "جایگاه من میان شما چگونه است؟". ابوطالب گفت: چه شده است، ای برادرزاده؟ و پیامبر (ص) از آنچه با او شده بود، باخبرش کرد. ابو طالب، شمشیرش را حمایل کرد و غلامش در پی او روان شد و سپس شمشیرش را از نیام بیرون کشید و [خطاب به آزار دهندگان پیامبر] گفت: به خدا سوگند، مردی از شما سخن نگوید، که او را می‌کشم! سپس به غلامش فرمان داد که آن پوست و سرگین را به صورت یک یک آن افراد بمالد. آن گاه گفت: جایگاه تو نزد ما این است، ای برادرزاده[۹۳]!
  14. به نقل از ابن اسحاق: چند نفری که پیامبر خدا (ص) را در خانه‌اش نیز آزار می‌دادند، ابو لهب، حکم بن عاص بن امیّه، عقبه بن أبی مُعیط، عدیّ بن حمراء ثقفی و ابن اصداء هُذَلی بودند که همسایه ایشان بودند. هیچ یک از آنان جز حکم بن ابی العاص اسلام نیاورد. و یکی از آنها – آن‌گونه که برایم نقل شده است - بر پیامبر (ص) در حال نمازش، زهدان گوسفند می‌انداخته و یکی دیگر از آنها آن را در دیگ غذای ایشان انداخته، تا آن جا که پیامبر خدا (ص) به هنگام نماز، خود را از آنها پنهان و محفوظ می‌داشت. و نقل شده که چون آن زهدانِ آزار دهنده را روی ایشان انداختند،... پیامبر خدا (ص) آن را بر سر چوب می‌کند و بر در خانه‌اش می‌ایستد و سپس می‌فرماید: "ای فرزندان عبد مناف! این چگونه همسایگی‌ای است!؟" و سپس آن را دور می‌اندازد[۹۴].
  15. برخی دانشوران برایم گفته‌اند: سخت‌ترین چیزی که پیامبر خدا (ص) از قریش دید، آن است که روزی بیرون آمد و هیچ یک از مردم، چه آزاد و چه برده را ندید، جز آن که او را دروغ‌گو خواندند و آزارش دادند. پیامبر خدا (ص) به خانه‌اش بازگشت و از سختی آنچه با آن رو به رو شده بود، جامه به خود پیچید، که خداوند متعال بر او نازل کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ[۹۵][۹۶].
  16. به نقل از ابن اسحاق، در بیان رو به رو شدن مشرکان قریش با پیامبر (ص) در آغاز دعوت ایشان: گفتند: ای ابو طالب! برادرزاده‌ات، به خدایان ما دشنام می‌دهد و دین ما را نکوهش می‌کند و ما را کم‌خِرَد می‌شمارد و پدران ما را گمراه می‌داند. یا او را از این کارها باز دار، یا ما را با او تنها بگذار که تو نیز مانند ما با او مخالفی. پس بگذار ما شرّ او را از سرِ تو نیز کوتاه کنیم. ابو طالب، با ملایمت با آنان سخن گفت و با نرمی و خوشی به آنها پاسخ داد. آنان باز گشتند. پیامبر خدا (ص) همچنان کار خود را پی گرفت. او آشکارا از دین خدا دم می‌زد و مردم را به آن، فرا می‌خوانْد. کار میان او و قریش بالا گرفت، تا بِدان جا که مردم از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم، کینه‌توز شدند و قریش، فراوان از پیامبر خدا (ص) صحبت می‌کردند و او را عامل این حوادث می‌دانستند و خشم خود را به او ابراز کرده، یکدیگر را علیه پیامبر (ص) تحریک می‌کردند، تا آن که آنان، برای بار دوم نزد ابو طالب آمدند و به او گفتند: ای ابو طالب! تو نزد ما از نظر سن، شرافت و مقام، محترمی و ما پیش از این، از تو خواستیم که مانع برادرزاده‌ات شوی؛ اما تو مانع او نشدی و سوگند به خدا، ما دیگر دشنام دادن به پدرانمان، کم‌خرد دانستن خودمان و نکوهش خدایانمان را تحمّل نمی‌کنیم، مگر آن که او را باز داری، یا آن که او و تو را به کارزار می‌کشانیم تا در نهایت، یک گروه نابود شود.... هنگامی که قریش، این سخنان را به ابو طالب گفتند، ابو طالب، در پی پیامبر خدا (ص) فرستاد و به او گفت: ای برادر زاده! قومت به نزد من آمدند و به من، چنین و چنان گفتند.... پیامبر خدا (ص) به ایشان فرمود: "ای عمو! به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا این کار را رها کنم، تا بِدان جا که یا خداوند، این دین را پیروز کند و یا من در این راه کشته شوم، رهایش نخواهم کرد". آن گاه، اشک‌های پیامبر خدا (ص) جاری شد و گریست. سپس از جا برخاست. هنگامی که خواست برود، ابو طالب صدایش کرد و گفت: ای برادر زاده! پیش آی. پیامبر خدا (ص) به طرف او آمد. آن گاه گفت: برادرزاده‌ام! برو و هر چه دوست داری، بگو که -به خدا سوگند- هرگز تو را برای هیچ چیزی، تسلیم نخواهم کرد[۹۷].
  17. به نقل از ابن اسحاق: هنگامی که ابو طالب در گذشت، قریش بر آزار پیامبر (ص) چنان قدرت گرفت که در زمان حیات ابو طالب به آن دست نیافته بود. از این رو، پیامبر خدا (ص) به سوی طائف بیرون آمد و خواستار یاری قبیله ثقیف و جلوگیری از آزار قومش با کمک آنان شد و نیز به امید آن که آنها، آنچه را از سوی خداوند برایشان آورده است، بپذیرند، به تنهایی به سوی آنان رفت[۹۸].
  18. به نقل از ابن اسحاق: خدیجه دختر خویلد و ابو طالب در یک سال درگذشتند و با درگذشت خدیجه و ابو طالب، مصیبت‌ها بر پیامبر خدا (ص) پی در پی فرود آمدند و خدیجه یاور راستین اسلام بود و پیامبر (ص) با او درد دل می‌نمود. ابو طالب نیز بازو و نگاهبان کارش بود و یاور و مانعی برای او در برابر قومش بود، و این دو حادثه، سه سال پیش از هجرت پیامبر (ص) به مدینه بود. هنگامی که ابو طالب در گذشت، دست قریش چنان به آزار پیامبر (ص) باز شد که در حیات ابو طالب نمی‌توانست به چنین حدّی از آزاری طمع کند، تا آن جا که یکی از جاهلان نابخرد قریش راه بر ایشان گرفت و بر سر مبارکش خاک پاشید[۹۹].
  19. به نقل از ابن اسحاق: قریش به خاطر شقاوتی که ناشی از دشمنی با پیامبر (ص) و مسلمانان گرویده به او داشتند، بر او خیلی سخت گرفتند. از این رو، نابخردانِ خود را به جان پیامبر (ص) انداختند و او را دروغگو خواندند و آزارش دادند و تهمت شاعری و سِحر و جادو و جن‌زدگی به او زدند؛ ولی پیامبر خدا (ص) فرمان خدا را آشکار کرده، آن را پنهان نمی‌نمود و با وجود ناخوشایندی آنها، کاستی دینشان، کنار کشیدن خود از بت‌هایشان و جدا کردن آنها از خود در صورت کافر ماندنشان را آشکار می‌کرد[۱۰۰].
  20. به نقل از عروه به عبدالله بن عمرو بن عاص گفتم: بیشترین چیزی را که از دشمنی‌های آشکار قریش با پیامبر خدا (ص) دیدی، چه بود؟ عبدالله گفت: روزی بزرگان قریش در حجر اسماعیل گرد آمده بودند و من نیز حضور داشتم. آنها از پیامبر خدا (ص) سخن به میان آوردند و گفتند: ما تا کنون آن اندازه که بر این مرد شکیب ورزیده‌ایم، بر هیچ کس شکیب نورزیده‌ایم! ما را کم‌خِرد می‌شمارد، به پدرانمان ناسزا می‌گوید، بر دینمان عیب می‌گیرد و جماعت ما را دچار تفرقه کرده و خدایانمان را دشنام می‌دهد. با این همه، خیلی در برابر او شکیبایی کرده‌ایم! یا مانند این گفتند. در میان همین گفت‌وگوهایشان، پیامبر خدا (ص) بر ایشان پدیدار شد و جلو آمد تا به رکن (حجر الأسود) دست کشید و در حال طواف کعبه از کنار آنان گذشت. هنگامی که بر آنان گذشت، به خاطر حرف‌هایش بر او عیب گرفتند و کوچکش داشتند، به گونه‌ای که اثر آن را در چهره‌اش دیدم. پیامبر (ص) گذشت و در دور دوم که از کنار آنان گذشت، مانند آن کردند و اثر آن را هم در چهره‌اش دیدم؛ ولی پیامبر (ص) گذشت. بار سوم نیز از کنار آنان گذشت و مانند همان، بر او عیب گرفتند و کوچکش شمردند. پیامبر (ص) فرمود: "ای جماعت قریش! می‌شنوید؟ سوگند به کسی که جان محمّد به دست اوست، من هلاکت شما را آورده‌ام". آن مردم، چنان از سخن او خشکشان زد که گویی بر سر هر کدام پرنده‌ای نشسته است، تا آن جا که آن کسی که پیش از این، سخت‌ترین توهین‌ها را بر ضدّ ایشان داشت، با نیکوترین سخنی که می‌یافت، در مقام تسکین و آرام کردن پیامبر بر آمد، تا آن حد که می‌گفت: ای ابو القاسم! باز گرد و به راه خودت برو - که به خدا سوگند - تو نابخرد و نابردبار نبودی. پیامبر خدا (ص) باز گشت تا فردای آن روز، قریش دوباره در حِجر گرد آمدند و من نیز با آنها بودم. یکی از آنها به دیگری گفت: آنچه را از دست شما بر می‌آمد و آنچه از او به شما رسید، یاد کردید و آن گاه که با شما با آنچه ناخوشایند می‌داشتید، رو در رو شد، رهایش کردید! در این میان بود که پیامبر خدا (ص) پدیدار شد و همگی یک‌پارچه بر او پریدند و گِردش را گرفتند و به او می‌گفتند: تو کسی هستی که فلان و فلان می‌گویی؟ و این از آن رو بود که عیب گرفتن او بر خدایان و دینشان به آنها رسیده بود. پیامبر خدا (ص) فرمود: "آری، من کسی هستم که اینها را می‌گویم"[۱۰۱].
  21. نضر بن حارث، از شیطان‌های قریش و از آزار دهندگان پیامبر (ص) بود. او پرچم دشمنی با پیامبر (ص) را برافراشته بود و پیش‌تر به حیره در شمال عراق رفته و داستان‌های پادشاهان فارس و رستم و اسفندیار را فرا گرفته بود و چون پیامبر خدا (ص) در جایی می‌نشست و در آن جا از خداوند، یاد می‌کرد و قومش را از بلاها و بدبختی‌هایی که به امّت‌های پیشین رسیده بود، برحذر می‌داشت و بر می‌خاست و می‌رفت، او به جای پیامبر (ص) می‌نشست و سپس می‌گفت: به خدا سوگند- ای قریشیان- من از او بهتر قصّه می‌گویم. نزد من بیایید که قصه‌هایی بهتر از قصه‌های او برایتان می‌گویم. و سپس از پادشاهان فارس و رستم و اسفندیار می‌گفت و آن‌گاه می‌گفت: به چه خاطر محمّد، خوش‌سخن‌تر از من باشد[۱۰۲]؟!
  22. هر گاه پیامبر خدا (ص) در مجلسی، مردم را به خداوند متعال فرا می‌خواند و در آن، قرآن تلاوت می‌نمود و قریش را از آنچه بر امّت‌های پیشین رفته، برحذر می‌داشت و از آن مجلس برمی‌خواست، نضر بن حارث بن علقمه بن کلده بن عبد مناف بن عبدالدار بن قُصَی، در آن مجلس، به جای پیامبر (ص) می‌نشست و برای مردم، قصه رستم پهلوان و اسفندیار و پادشاهان فارس را بازگو می‌کرد و آن گاه می‌گفت: به خدا سوگند، محمد بهتر از من حکایت نمی‌کند و حکایت او جز افسانه‌های پیشینیان نیست. آنها را برای خود نوشته، همان‌طور که من آنها را نوشته‌ام. پس خداوند، درباره او این آیات را فرو فرستاد: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلا قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا [۱۰۳]، ﴿إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ [۱۰۴]، ﴿وَيْلٌ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۰۵]، ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ [۱۰۶][۱۰۷].
  23. درباره سخن خدای متعال: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۱۰۸] گفته شده: درباره گروهی از منافقان نازل شد که از جمله آنان: جُلاس بن سُوَید، شأس بن قیس، مَخشیّ بن حُمَیر، رَفاعه بن عبدالمنذر و دیگران بودند که چیزهایی ناروا گفتند و یکی از آنها گفت: نکنید، که می‌ترسیم آنچه می‌گویید، به گوش محمّد برسد و آسیبی به ما برساند! جُلاس گفت: بلکه آنچه می‌خواهیم، می‌گوییم و سپس نزد او می‌رویم و او آنچه را که نزد او می‌گوییم، تصدیق می‌کند، که محمّد، گوش‌هایی شنوا دارد و دهن‌بین است[۱۰۹]!
  24. امام حسین (ع) در حدیثی از امام علی (ع) و در پاسخ سؤال‌های یک یهودی از رؤسای یهود می‌فرماید: یهودی به او گفت: این نوح است که برای خداوند متعال، شکیب ورزید و چون او را تکذیب کردند، بدی آنان را نخواست و آنها را بخشید. علی (ع) فرمود: "آری، همین‌گونه بود؛ امّا محمّد هم برای خداوند شکیب ورزید و هنگامی که از طرف قومش تکذیب و رانده و با سنگ‌ریزه زده شد، بدی آنان را نخواست و آنها را بخشید. ابولهب، پوست زهدان شتر و گوسفند بر سر او ریخت و خداوند - تبارک و تعالی - به جائیل، فرشته کوه‌ها، وحی کرد: کوه‌ها را بشکاف و خود را به محمّد برسان. او نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: من به فرمان‌برداری از تو امر شده‌ام. اگر بفرمایی که کوه‌ها را بر سرشان خراب کنم و هلاکشان سازم، چنین می‌کنم. پیامبر (ص) فرمود: "من برای رحمت، برانگیخته شده‌ام. خدایا! امّتم را هدایت کن، که آنها نادان‌اند". وای بر تو، ای یهودی! نوح، هنگامی که غرق شدن قومش را مشاهده کرد، به خاطر خویشاوندی با آنها دلش به حال آنان سوخت و دلسوزی‌اش را نشان داد و گفت: ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ[۱۱۰]، و خداوند متعال فرمود: ﴿قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ[۱۱۱]، و خداوندِ والایاد، خواست با این سخن، تسلیتش دهد؛ ولی محمّد، هنگامی که قومش به مخالفت و جنگ با او برخاستند، شمشیر انتقام بر آنان بر کشید و دلسوزی خویشاوندی را کنار نهاد و با چشم رحمت به آنان ننگریست...". یهودی گفت: یعقوب بر جدایی فرزندش چنان شکیب ورزید که نزدیک بود از غم و اندوه بمیرد. علی (ع) به او فرمود: "این‌گونه بوده است، و غم یعقوب، غمی بود که سر آمد و با دیدار یوسف تمام شد؛ امّا ابراهیم فرزند محمّد که نور چشمش بود، برای همیشه از او گرفته شد و خداوند، او را برای خود بر گرفت تا اجری عظیم برایش بیندوزد. و پیامبر (ص) فرمود: "جان، اندوهگین می‌شود و دل، بی‌تاب می‌گردد و ما بر تو - ای ابراهیم - اندوه زدگانیم؛ ولی چیزی نمی‌گوییم که خدا را خوش نیاید" و در تمام اینها رضایت خداوند و تسلیم در برابر او را در همه کارها مقدّم می‌داشت"[۱۱۲].
  25. امام صادق (ع) می‌فرماید: چون ابراهیم فرزند پیامبر خدا (ص) درگذشت، چشمان پیامبر خدا (ص) اشکبار شد و سپس فرمود: "چشم، اشک می‌ریزد و دل می‌سوزد؛ امّا چیزی نمی‌گوییم که خدا را خوش نیاید. ما برای تو - ای ابراهیم – اندوهناکیم"[۱۱۳].[۱۱۴]

تأکید بر شکیبایی و بردباری در زندگی خانوادگی در راه و رسم نبوی

در آموزه‌های نبوی تأکیدی شگفت بر شکیبایی و بردباری در زندگی خانوادگی شده است تا جایی که از امام صادق (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمود: «‏ إِنَّ‏ فِي‏ الْجَنَّةِ دَرَجَةً لَا يَنَالُهَا إِلَّا إِمَامٌ عَادِلٌ أَوْ ذُو رَحِمٍ وَصُولٍ أَوْ ذُو عِيَالٍ صَبُورٍ»[۱۱۵].

در برخی نقل‌ها آمده است که پس از بیان این سخن، علی (ع) از پیامبر (ص) پرسید: «مَا صَبْرُ ذِي عِيَالٍ؟» شکیبایی فرد عیالوار چیست؟ حضرت فرمود: «لَا يَمُنُّ عَلَى أَهْلِهِ بِمَا يَنْفُقُ عَلَيْهِمْ»[۱۱۶].

شکیبایی و بردباری تأکید شده در منطق نبوی شامل همه مسائل زندگی خانوادگی است، و از آن جمله است شکیبایی بر ناملایمات حاصل از خلق و خوی‌ها و بردباری در برابر کج‌خلقی‌ها و بدخویی‌ها. ممکن است گاهی خلق و خوی یکی از دو همسر، برای دیگری ناخوشایند نماید، و یا علی‌رغم همه خوبی‌ها و نیک‌رفتاری‌های یکی از دو همسر، کج‌خلقی‌هایی نیز داشته باشد، و یا گاهی به سبب مسائل پیش‌آمده در زندگی یکی از دو همسر گرفتار بدخویی گردد، که در این موارد راه چاره و بهترین وسیله مقابله شکیبایی و بردباری است. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «مَنْ‏ صَبَرَ عَلَى‏ سُوءِ خُلُقِ‏ امْرَأَتِهِ‏ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الْأَجْرِ مَا أَعْطَى‏ أَيُّوبَ (ع) عَلَى بَلَائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا أَعْطَاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوَابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ»[۱۱۷].

زن و مردی که خلق و خوی نیکی دارند، ممکن است به سبب برخی عوارض درونی و اختلالات جسمی و روحی، دچار بداخلاقی و تندخویی و غرولُندورزی گردند، که راه و رسم نبوی در این موارد شکیبایی ورزیدن و بردباری نمودن است و رسول خدا (ص) پیروان خود را بدین راه و رسم فراخوانده است: «مَنْ‏ صَبَرَ عَلَى‏ سُوءِ خُلُقِ‏ امْرَأَتِهِ‏ وَ احْتَسَبَهُ‏ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِكُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ يَصْبِرُ عَلَيْهَا مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أُعْطِيَ أَيُّوبَ (ع) عَلَى بَلَائِهِ»[۱۱۸].

در زندگی خانوادگی ممکن است فردی گرفتار بداخلاقی پایدار باشد که بی‌گمان شکیبایی و بردباری بر آن کاری بس گرانقدر، و نشانه والایی شریک زندگی اوست، و چنین کسی مقام شاکران را دارد، چنان‌که در حدیث نبوی آمده است: «أَلَا وَ مَنْ‏ صَبَرَ عَلَى‏ خُلُقِ‏ امْرَأَةٍ سَيِّئَةِ الْخُلُقِ‏ وَ احْتَسَبَ فِي ذَلِكَ الْأَجْرَ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ الشَّاكِرِينَ فِي الْآخِرَةِ»[۱۱۹].

چنین شکیبایی و بردباری منشأ گشوده شدن درهای رحمت و برکت الهی بر فرد است. امام باقر (ع) فرموده است: «‏مَنِ‏ احْتَمَلَ‏ مِنِ‏ امْرَأَتِهِ‏ وَ لَوْ كَلِمَةً وَاحِدَةً أَعْتَقَ اللَّهُ رَقَبَتَهُ مِنَ النَّارِ وَ أَوْجَبَ لَهُ الْجَنَّةَ...»[۱۲۰].

این رحمت و برکت، بهترین زمینه کمال آدمی و دستیابی به مراتب والای انسانی است. ملای روم در داستانی زیبا این حقیقت را تصویرگری کرده است.

یکی از مریدان “شیخ ابو الحسن خرقانی”[۱۲۱] برای دیدن شیخ راهی شد و پس از تحمل سختی‌ها و مرارت‌های بسیار به مقصد رسید و سراغ خانه شیخ را گرفت. پس از یافتن خانه با صد احترام و رعایت آداب حلقه در را کوبید، زنی در را باز کرد و با برخوردی زشت و لحنی نامیمون به مسخرگی پرداخت و گفت: به‌به! این احمق را ببین که چه مسافرت سختی را متحمل شده و بیخود چه رنجی بر خود هموار کرده است! مگر تو در وطن خود بیکار بودی که بیهوده به راه افتادی و این سفر را نمودی؟ مگر هوس ولگردی به سرت زده بود یا از محل زندگی خود دلتنگ شده بودی؟ یا مگر شیطان، یوغ بر گردنت نهاده بود و وسوسه چنین سفری را در دلت افکنده بود؟ باری، آن زن هرچه توانست از سخنان بی‌سروته و دشنام و یاوه بار آن جوان کرد که قابل بازگو کردن نیست. جوان از شنیدن آن سخنان زشت و گزنده و تمسخرهای بی‌اندازه، دل‌شکسته و افسرده گشت و اشکش جاری شد، و با این همه، با رعایت ادب پرسید: با همه این احوال بگو آن پادشاه خوشنام کجاست؟ زن تا چنین تعبیری را از جوان شنید و فهمید که آن مرید برای دیدن شیخ مصر است، سخت برآشفت و دوباره با بیانی زشت و گزنده هرچه از ناسزا توانست نثار شیخ کرد.

زن، شیخ را نیرنگ‌باز و حیله‌گر و بی‌محتوا خواند و اظهار کرد که او همان کسی است که آدم‌های کودن را به دام می‌اندازد و گمراه می‌کند و تاکنون بسیاری چون تو به وسیله این شیخ از راه به در شده‌اند و اگر او را دیدار نکنی و به سرزمین خود برگردی به خیر و صلاح توست و از گمراهی نجات می‌یابی، زیرا این شیخ کارش یاوه‌سرایی و مفت‌خواری و شکمبارگی است و همه این را می‌دانند و کوس رسوایی او زده شده است.

زن هرچه در انبان درون خویش از زشتی داشت بر زبان جاری ساخت و شیخ را به خوبی نواخت! اما جوان مصمم بود که شیخ را بیابد و با شنیدن این سخنان در شگفتی فرورفت و با خود گفت که قطعا اینجا خانه شیخ نیست و او اشتباه آمده است. باور نمی‌کرد که شیخ چنین همنشینی داشته باشد. دوباره سراغ خانه شیخ را گرفت، اما همان نشانی را دادند. او مشوش و ناراحت در جستجوی شیخ برآمد و مردم او را راهنمایی کردند که شیخ در کوهسار مشغول جمع‌آوری هیزم است. پس در جستجوی شیخ راهی بیشه شد، اما در درونش آتشی برپا بود که مگر ممکن است کفر و ایمان باهم جمع شود؟ و از چه زمانی ضد با ضد مأنوس شده و آدم‌نما با پیشوای حقیقی مردم از کجا انس گرفته است؟ و دیو را با جبرئیل چه نسبتی است؟ و چگونه آزر و خلیل باهم توانند ساخت؟ و چطور راهنمای مسافران با راهزنان کنار می‌آید؟

جوان در این احوال بود که ناگاه شیخ را در برابر خود دید، درحالی‌که بر شیری سوار بود و هیزم‌هایش را بار آن کرده بود و ماری نیز به صورت تازیانه در دست داشت! چون نزدیک شد، شیخ نگاهی بدو افکند و مشکل او را در چهره‌اش خواند و سخن آغاز کرد تا رفع ابهام و شبهه کند. فرمود: من از سر هوای نفس با او شکیبایی نورزیده‌ام و آن‌طور که تو پنداشته‌ای و آشفته شده‌ای، نیست. شکیبایی و بردباری من بر جفای آن زن نفسانی نیست و مپندار که من به خاطر التذاذ جسمانی و امیال شهوانی، آزارها و درشتی‌های آن زن را تحمل می‌کنم، بلکه اگر من بر این رفتار او شکیبایی نمی‌ورزیدم، به چنین مقامی نمی‌رسیدم که شیر مرکبم باشد و مار ترکه‌ام.

ملای روم در پایان این داستان، نتیجه می‌گیرد که منظور از این تمثیل، حقیقتی بلند است و او داستان‌پردازی نکرده است، بلکه این تمثیل بیانگر این حقیقت است که عرصه کمال چنین گشوده می‌شود.

محض خاطر تو مرتبه کلام را پایین آوردم تا تو بیاموزی که چگونه با اخلاق محمدی، جفای قرین و همسرت را تحمل کنی و شکیبایی بورزی تا در عوض آن به مراتب والای روحی دست یازی[۱۲۲].[۱۲۳]

پرسش مستقیم

  1. سیره پیامبر خاتم درباره صبر و بردباری در زندگی خانوادگی چه بوده است؟ (پرسش)

منابع

پانویس

  1. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص ۱۸۱؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۴، ص ۴۴۲ و الزبیری، تاج العروس، ج ۷، ص ۷۴.
  2. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۷۴.
  3. همان (تمامی موارد چهارگانه یاد شده از "المفردات" راغب اصفهانی نقل شده است).
  4. نبی‌اللهی، علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۸۰.
  5. «هیچ کس آن چنان که من در راه خدا آزار دیدم، آزار ندید» الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۲۵.
  6. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۳۵.
  7. سیره نبوی، ص۱۳۹.
  8. «نشانه‌های انسان صابر سه چیز است: اول آنکه تنبلی و سستی نمی‌کند. دوم آنکه دل‌تنگی نمی‌کند و سوم آنکه از پروردگارش شِکوه نمی‌کند؛ زیرا اگر سستی و تنبلی کند، حق را ضایع می‌سازد و اگر دل تنگی کند، شکر او را ادا نکند و چنانچه شکوه کند، به یقین، در برابر پروردگارش عصیان کرده است». بحارالانوار، ج۷۱، ص۸۶.
  9. نک: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ «ای پیامبر! تو را خداوند و مؤمنان پیرو تو، بس * ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۴-۶۵؛ ﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «چون نیکی‌یی به شما رسد آنان را غمگین می‌کند و چون بدی‌یی دامنگیرتان شود از آن شادمان می‌شوند؛ و اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید نیرنگ آنان به شما هیچ زیانی نخواهد رساند؛ که خداوند آنچه را انجام می‌دهند فراگیر است» سوره آل عمران، آیه ۱۲۰.
  10. «به درستی که پیروزی با صبر است» مکارم الاخلاق، ص۴۶۹.
  11. داستان‌ها و پندها، ج۶، ص۱۴۲.
  12. اسحاقی، سید حسین، نگین رسالت ص ۲۲.
  13. مکارم الاخلاق، ص۱۷.
  14. مکارم الاخلاق، ص۱۵.
  15. سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۶.
  16. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۲۹.
  17. «بر آنچه می‌گویند شکیب کن» سوره طه، آیه ۱۳۰. (خداوند ۱۱ بار با لفظ ﴿فَاصْبِر پیامبرش را به صبر دعوت کرده است).
  18. سوره ص، آیه ۴ و سوره غافر، آیه ۲۴.
  19. سوره ذاریات، آیات ۳۹ و ۵۲.
  20. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج ۱۷، ص ۱۸۹.
  21. ﴿فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ «پس اگر تو را دروغگو شمرده‌اند (بدان که) پیامبران پیش از تو (نیز) که برهان‌ها و نوشته‌ها و کتاب روشنگر را آورده بودند، دروغگو شمرده شده‌اند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۴؛ و همچنین ر. ک: سوره انبیاء، آیه ۴۱.
  22. سید هاشم بحرانی، حلیة الأبرار، ج ۱، ص ۳۴۰؛ محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ج ۱، ص ۲۵؛ ابن جمعه هویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۱۱۷؛ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۸۸؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص۲۶۲ و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶۸، ص۶۱.
  23. «و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم و هیچ ماندگی به ما نرسید * پس بر آنچه می‌گویند شکیبا باش و پروردگارت را پیش از برآمدن خورشید و پیش از غروب با سپاس به پاکی بستای!» سوره ق، آیه ۳۸-۳۹.
  24. نبی‌اللهی، علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۸۰ ـ ۴۸۱.
  25. « لَأُمَثِّلَنَ‌ بِسَبْعِينَ‌ مِنْ‌ قُرَيْشٍ»
  26. «و اگر کیفر می‌کنید مانند آنچه خود کیفر شده‌اید کیفر کنید و اگر شکیبایی پیشه کنید همان برای شکیبایان بهتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۶.
  27. طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۴، ص ۲۸۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۵۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۳، ص ۲۸۷؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۹۶؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۳، ص ۱۰۳ - ۱۰۴؛ جارالله زمخشری، الکشاف، ج ۲، ص ۶۴۴ - ۶۴۵ و محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۲۰۱.
  28. نبی‌اللهی، علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۸۲ ـ ۴۸۳.
  29. « عَجَباً لِأَمْرِ الْمُؤْمِنِ‌ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ لَهُ خَيْرٌ وَ لَيْسَ ذَلِكَ لِأَحَدٍ إِلَّا لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْراً لَهُ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خَيْراً لَهُ»؛ شهید ثانی، مسکن الفؤاد، ص ۴۵، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۳۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۸، ص ۲۲۷ و ابن حبان، صحیح، ج ۷، ص ۱۵۵ - ۱۵۶.
  30. نبی‌اللهی، علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۸۳ ـ ۴۸۴.
  31. «الصَّبْرُ مِنَ‌ الْإِيمَانِ‌ كَالرَّأْسِ‌ مِنَ‌ الْجَسَدِ»؛ بحارالأنوار، ج ۶۸، ص ۶۱؛ الکافی، ج ۲، ص ۸۸ و وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۶۲.
  32. « الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عَلَى الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى‌ الْمَعْصِيَةِ»؛ الکافی، ج ۲، ص ۹۱؛ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۱۶؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۱۱۴ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۳، ص ۲۷۳.
  33. حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۲۷ - ۱۲۸، الکافی، ج ۲، ص ۹۱؛ جامع الاخبار ص ۱۱۶؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۱، ص ۴۰؛ مسکن الفؤاد، ص ۴۶ - ۴۷؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۱۱۴ و کنزالعمال، ج ۳، ص ۲۷۳.
  34. «انَّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ قَالَ: إِذَا ابْتُلِيتُ عَبْدِي بِحَبيبَتيهِ فَصَبَرَ، عَوَّضتُهُ مِنْهُمَا الجَنَّةَ »؛ نووی دمشقی، ریاض الصالحین، ص ۲۴؛ البخاری، صحیح، ج ۷، ص ۵ و العینی، عمدة القاری، ج ۲۱، ص ۲۱۵.
  35. نهج الفصاحة، ص ۵۹۴؛ جامع الاخبار، ص ۱۱۶؛ قطب الدین راوندی، الدعوات، ص ۱۷۲؛ مسکن الفؤاد، ص ۴۴؛ کنز العمال، ج ۳، ص ۲۸۲ و أبن سلامه، مسند الشهاب، ج ۲، ص ۳۳۰.
  36. «مَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ عَلَيْهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِيد»؛ جامع الأخبار، ص ۱۱۷ و بحارالأنوار، ج ۶۸، ص ۹۳.
  37. نبی‌اللهی، علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۸۴ ـ ۴۸۵.
  38. «بنابراین شکیبا باش همان‌گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند و برای آنان (عذاب را به) شتاب مخواه» سوره احقاف، آیه ۳۵.
  39. «پس به نکویی شکیب کن» سوره معارج، آیه ۵.
  40. «و بر آنچه می‌گویند شکیبا باش و از آنان به نکویی دوری گزین» سوره مزمل، آیه ۱۰. و راجع، سوره طه، آیه:۱۳ و سوره ق، آیه:۳۹.
  41. «بر آنچه می‌گویند، شکیبا باش و از بنده ما داود توانمند یاد کن که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۱۷.
  42. «و با آنان که پروردگار خویش را سپیده‌دمان و در پایان روز به شوق لقای وی می‌خوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کرده‌ایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
  43. «بنابراین شکیب کن که وعده خداوند راستین است و از گناه خویش آمرزش بخواه و در پایان روز و پگاهان با سپاس پروردگارت را به پاکی بستای!» سوره غافر، آیه ۵۵.
  44. و راجع، ۷۷.
  45. «پس برای فرمان پروردگارت شکیبا باش و از هیچ گناهکار یا ناسپاس آنان فرمان نبر» سوره انسان، آیه ۲۴.
  46. «و خانواده‌ات را به نماز فرمان ده و بر آن شکیب کن» سوره طه، آیه ۱۳۲.
  47. و بر آنچه می‌گویند شکیبا باش و از آنان به نکویی دوری گزین. و مرا با این دروغ‌انگاران شاد خوار وا بگذار و به آنان اندکی مهلت بخش؛ سوره مزمل، آیه:۱۰ - ۱۱.
  48. نیکی با بدی برابر نیست؛ به بهترین شیوه (دیگران را از چالش با خود) باز دار، ناگاه آن کس که میان تو و او دشمنی است چون دوستی مهربان می‌گردد و این را جز به آنان که می‌شکیبند، و جز به آنان که بهره‌ای سترگ دارند فرانیاموزند؛ سوره فصلت، آیه: ۳۴-۳۵.
  49. و ما به درستی می‌دانیم که تو از آنچه می‌گویند دلتنگ می‌گردی. پس پروردگارت را با سپاس به پاکی بستای و از سجده‌گزاران باش؛ سوره حجر، آیه: ۹۷-۹۸.
  50. و به یقین پیش از تو (نیز) پیامبرانی دروغگو شمرده شدند پس، هر چه دروغگو شمرده شدند و آزار دیدند شکیبایی ورزیدند تا آنکه یاری ما به ایشان رسید؛ و برای کلمات خداوند هیچ دگرگون‌کننده‌ای نیست و بی‌گمان (برخی) از خبر (های) پیامبران به تو رسیده است. و اگر رویگردانی آنان بر تو گران است چنانچه بتوانی سوراخی در زمین یا نردبانی بر آسمان بیابی تا نشانه‌ای (دیگر) برای آنان بیاوری (چنین کن، اما باز ایمان نمی‌آورند) و اگر خداوند می‌خواست همه آنان را بر رهنمود (خود) گرد می‌آورد پس، هرگز از نادانان مباش!؛ سوره انعام، آیه:۳۴-۳۵.
  51. و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم و هیچ ماندگی به ما نرسید. پس بر آنچه می‌گویند شکیبا باش و پروردگارت را پیش از برآمدن خورشید و پیش از غروب با سپاس به پاکی بستای!؛ سوره ق، آیه:۳۸-۳۹.
  52. و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند؛ سوره سجده، آیه:۲۴.
  53. و قومی را که (از سوی فرعونیان) ناتوان شمرده می‌شدند وارث شرق و غرب آن سرزمین کردیم که در آن برکت نهاده بودیم و سخن نیکوی پروردگارت درباره بنی اسرائیل به خاطر شکیبی که ورزیدند راست آمد و آنچه را فرعون و قومش می‌ساختند و آنچه را بر می‌افراختند زیر و زبر کردیم؛ سوره اعراف، آیه:۱۳۷.
  54. و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید؛ و اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند آزادشان بگذارید که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره توبه، آیه:۵.
  55. و هر جا بر آنان دست یافتید، بکشیدشان و از همان‌جا که بیرونتان راندند بیرونشان برانید و (بدانید که) آشوب (شرک) از کشتار بدتر است و نزد مسجد الحرام با آنان به کارزار نیاغازید مگر در آنجا با شما به جنگ برخیزند در آن صورت اگر به کارزار با شما دست یازیدند شما هم آنان را بکشید که سزای کافران همین است؛ سوره بقره، آیه:۱۹۱.
  56. « عن حفص بن غیاث: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَا حَفْصُ إِنَّ مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَلِيلًا وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزِعَ قَلِيلًا ثُمَّ قَالَ عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) فَأَمَرَهُ بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْقِ فَقَالَ ﴿وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍفَصَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) حَتَّى نَالُوهُ بِالْعَظَائِمِ وَ رَمَوْهُ بِهَا فَضَاقَ صَدْرُهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ- ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ. ثُمَّ كَذَّبُوهُ وَ رَمَوْهُ فَحَزِنَ لِذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَافَأَلْزَمَ النَّبِيُّ (ص) نَفْسَهُ الصَّبْرَ. فَتَعَدَّوْا فَذَكَرَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَذَّبُوهُ فَقَالَ قَدْ صَبَرْتُ فِي نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ عِرْضِي وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى ذِكْرِ إِلَهِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ فَصَبَرَ النَّبِيُّ (ص) فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ. ثُمَّ بُشِّرَ فِي عِتْرَتِهِ بِالْأَئِمَّةِ وَ وُصِفُوا بِالصَّبْرِ فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَفَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ (ص) الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَشَكَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ لَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ، فَقَالَ (ص) إِنَّهُ بُشْرَى وَ انْتِقَامٌ. فَأَبَاحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ قِتَالَ الْمُشْرِكِينَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ ﴿فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ، وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ- فَقَتَلَهُمُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْ- رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ أَحِبَّائِهِ وَ جَعَلَ لَهُ ثَوَابَ صَبْرِهِ مَعَ مَا ادَّخَرَ لَهُ فِي الْآخِرَةِ. فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يُقِرَّ اللَّهُ لَهُ عَيْنَهُ فِي أَعْدَائِهِ مَعَ مَا يَدَّخِرُ لَهُ فِي الْآخِرَةِ»؛ الکافی، ج۲، ص۸۸، ح۳؛ تفسیر القمّی، ج۱، ص۱۹۶، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۲۰۲، ح۶۶.
  57. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع) -فِي ذِکْرِ رَسُولِ اللهِ-: نَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ الرِّسَالَةَ وَ أَدَّى النَّصِيحَةَ وَ اجْتَهَدَ لِلْأُمَّةِ وَ أُوذِيَ فِي جَنْبِكَ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِكَ وَ عَبَدَكَ حَتَّى أَتَاهُ الْيَقِينُ فَصَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ‌»؛ تهذیب الأحکام، ج۳، ص۸۳، ح۲۳۹، عن علی بن عبدالله عن أبیه عن جدّه عن الإمام الحسین (ع)، مصباح المتهجد، ص۵۵۷، ح۶۵۱؛ المصباح للکفعمی، ص۷۵۸ کلاهما من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت (ع)، الإقبال، ج۱، ص۳۲۱ عن الامام الحسین عنه (ع)، بحار الأنوار، ج۹۸، ص۱۲۷، ح۳.
  58. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع) - فِي صِفَةِ رَسُولِ اللهِ-:... صَابِراً عَلَى مَا أَصَابَهُ‌»؛ الأمالی للصدوق، ص۴۹۱، ح۶۶۸، وقعة صفّین، ص۳۱۴، کلاهما عن جابر عن الإمام الباقر (ع)؛ بحار‌الأنوار، ج۳۲، ص۶۱۶، ح۴۸۲؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۵، ص۲۴۸، عن جابر عن الإمام الباقر عنه (ع).
  59. «الْإِمَامُ زَيْنُ الْعَابِدِينُ (ع) - فِي دُعَائِهِ -: اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ، وَ نَجِيبِكَ مِنْ خَلْقِكَ‌، وَ صَفِيِّكَ مِنْ عِبَادِكَ، إِمَامِ الرَّحْمَةِ، وَ قَائِدِ الْخَيْرِ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَكَةِ. كَمَا نَصَبَ لِأَمْرِكَ نَفْسَهُ وَ عَرَّضَ فِيكَ لِلْمَكْرُوهِ بَدَنَهُ وَ كَاشَفَ فِي الدُّعَاءِ إِلَيْكَ حَامَّتَهُ وَ حَارَبَ فِي رِضَاكَ أُسْرَتَهُ وَ قَطَعَ فِي إِحْيَاءِ دِينِكَ رَحِمَهُ. وَ أَقْصَى الْأَدْنَيْنَ عَلَى جُحُودِهِمْ وَ قَرَّبَ الْأَقْصَيْنَ عَلَى اسْتِجَابَتِهِمْ لَكَ. وَ وَالَى فِيكَ الْأَبْعَدِينَ وَ عَادَى فِيكَ الْأَقْرَبِينَ و أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِي تَبْلِيغِ رِسَالَتِكَ وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ. وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِكَ وَ هَاجَرَ إِلَى بِلَادِ الْغُربَةِ، وَ مَحَلِّ النَّأْيِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ، وَ مَوْضِعِ رِجْلِهِ، وَ مَسْقَطِ رَأْسِهِ، وَ مَأْنَسِ نَفْسِهِ، إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِينِكَ، وَ اسْتِنْصَاراً عَلَى أَهْلِ الْكُفْرِ بِكَ. حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِي أَعْدَائِكَ وَ اسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِي أَوْلِيَائِكَ. فَنَهَدَ إِلَيْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِكَ، وَ مُتَقَوِّياً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِكَ فَغَزَاهُمْ فِي عُقْرِ دِيَارِهِمْ. وَ هَجَمَ عَلَيْهِمْ فِي بُحْبُوحَةِ قَرَارِهِمْ حَتَّى ظَهَرَ أَمْرُكَ، وَ عَلَتْ كَلِمَتُكَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‌»؛ الصحیفة السجادیة، ص۲۵، الدعاء ۲.
  60. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع) – فِي وَدَاعِ مَکَّةَ-: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أَمِينِكَ وَ حَبِيبِكَ وَ نَجِيِّكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ كَمَا بَلَغَ رِسَالاتِكَ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِكَ وَ صَدَعَ بِأَمْرِكَ وَ أُوذِيَ فِي جَنْبِكَ وَ عَبَدَكَ حَتَّى أَتَاهُ الْيَقِينُ»؛ الکافی، ج۴، ص۵۳۱، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۵، ص۲۸۰، ح۹۵۷، نحوه و کلاهما عن معاویة بن عمّار و راجع؛ مصباح المتهجد، ص۷۰۷، ح۷۸۷.
  61. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع) – فِي زِيَارَةَ النَّبِيِّ (ص) مِنْ بَعِیدِ-:... أَشْهَدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَعَ كُلِّ شَاهِدٍ وَ أَتَحَمَّلُهَا عَنْ كُلِّ جَاحِدٍ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ وَ صَدَعْتَ بِأَمْرِهِ وَ احْتَمَلْتَ الْأَذَى فِي جَنْبِهِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ الْجَمِيلَةِ»؛ الإقبال، ج۳، ص۱۲۴؛ مصباح الزائر، ص۶۷؛ المزار، ص۱۲، من دون إسناد إلی أحد من أهل البیت (ع)؛ بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۱۸۴، ح۱۱.
  62. «عن عبدالله بن مسکان عن الامام الصادق (ع): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَصَّ رَسُولَهُ‌(ص) بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَ فِيكُمْ مِنْهَا شَيْ‌ءٌ فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِي الزِّيَادَةِ مِنْهَا. قَالَ: فَذَكَرَها عَشَرَةً: الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ....»؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۵۴، ح۴۹۰۱؛ الکافی، ج۲، ص۵۶، ح۲، و فیه «رسله» بدل «رسوله»؛ الخصال، ص۴۳۱، ح۱۲؛ معانی الأخبار، ص۱۹۱، ح۳؛ صفات الشیعه، ص۱۲۷، ح۶۷؛ بحارالأنوار، ج۶۹، ص۳۶۸، ح۵.
  63. «عن ابن عباس - فِي ذِکْرِ مَرَضِ رَسُولِ اللهِ (ص)، وَ کَانَ عِنْدَهُ أَصْحَابُهُ-: قَالَ يَا بِلَالُ هَلُمَّ عَلَيَّ بِالنَّاسِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مُتَعَصِّباً بِعِمَامَتِهِ مُتَوَكِّئاً عَلَى قَوْسِهِ حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ أَصْحَابِي أَيُّ نَبِيٍّ كُنْتُ لَكُمْ أَ لَمْ أُجَاهِدْ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ أَ لَمْ تُكْسَرْ رَبَاعِيَتِي أَ لَمْ يُعَفَّرْ جَبِينِي أَ لَمْ تَسِلِ الدِّمَاءُ عَلَى حُرِّ وَجْهِي حَتَّى لَثِقْتُ لِحْيَتِي أَ لَمْ أُكَابَدِ الشِّدَّةَ وَ الْجَهْدَ مَعَ جُهَّالِ قَوْمِي أَ لَمْ أَرْبَطْ حَجَرَ الْمَجَاعَةِ عَلَى بَطْنِي. قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتَ لِلَّهِ صَابِراً وَ عَنْ مُنْكَرِ بَلَاءِ اللَّهِ نَاهِياً فَجَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَفْضَلَ الْجَزَاءِ. قَالَ وَ أَنْتُمْ فَجَزَاكُمُ اللَّهُ»؛ الأمالی للصدوق، ص۷۳۳، ح۱۰۰۴؛ روضة الواعظین، ص۸۴ و فیه: «خضبت» بدل «لثقت» بزیادة «لقد ابتلیت» بعد «یا رسول الله»؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۵۰۸، ح۹.
  64. خانواده خود را به نماز، فرمان ده و خود بر آن، پای بفشار؛ سوره طه، آیه: ۱۳۲.
  65. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع): كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مُنْصِباً لِنَفْسِهِ بَعْدَ الْبُشْرَى لَهُ بِالْجَنَّةِ مِنْ رَبِّهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا الْآيَةَ فَكَانَ يَأْمُرُ بِهَا أَهْلَهُ وَ يَصْبِرُ عَلَيْهَا نَفْسَهُ»؛ الکافی، ج۵، ص۳۷، ح۱، عن عقیل الخزاعیّ؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۴۴۷، ح۶۵۹ و راجع؛ نهج البلاغة، الخطبة ۱۹۹.
  66. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع) فِي سُكُوتِ رَسُولِ اللَّهِ (ص): كَانَ سُكُوتُهُ عَلَى أَرْبَعٍ عَلَى الْحِلْمِ وَ الْحَذَرِ وَ التَّقْدِيرِ وَ التَّفَكُّرِ... وَ جُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِي الصَّبْرِ فَكَانَ لَا يُغْضِبُهُ شَيْ‌ءٌ وَ لَا يَسْتَفِزُّهُ»؛ معانی الأخبار، ص۸۳، ح۱؛ عیون أخبار الرضا (ع): ج۱، ص۳۱۹، ح۱، کلاهما عن إسماعیل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه (ع)؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۵۳، ح۴؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۹، ح۴۱۴، عن ابن لأبی هالة التمیمی عن الإمام الحسن عنه (ع).
  67. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع) فِي خُطْبَةٍ لَهُ (ع) فِي الْجُمُعَةِ-: نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ... فَبَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ كَمَا أَمَرَهُ... وَ نَصَحَ لَهُ فِي عِبَادِهِ صَابِراً مُحْتَسِباً»؛ کتاب من یحضره الفقیه، ج، ۱ ص۴۲۸، ح۱۲۶۳؛ مصباح المتهجد، ص۳۸۱، ح۵۰۸، عن زید بن وهب؛ بحار الأنوار، ج۸۹، ص۲۳۷، ح۶۸.
  68. «الْإِمَامُ عَلِیّ (ع) – فِي خُطْبَةٍ لَهُ:... وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاضَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ كُلَّ غَمْرَةٍ وَ تَجَرَّعَ فِيهِ كُلَّ غُصَّةٍ وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْأَدْنَوْنَ وَ تَأَلَّبَ عَلَيْهِ الْأَقْصَوْنَ وَ خَلَعَتْ إِلَيْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ ضَرَبَتْ إِلَى مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا حَتَّى أَنْزَلَتْ بِسَاحَتِهِ عَدَاوَتَهَا مِنْ أَبْعَدِ الدَّارِ وَ أَسْحَقِ الْمَزَارِ»؛ نهج البلاغة: الخطبة ۱۹۴؛ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۲۴، ح۶۲.
  69. هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد؛ و هر کس خیانت کند در رستخیز آنچه را خیانت ورزیده است، (با خود) خواهد آورد؛ آنگاه به هر کس (پاداش) هر چه کرده است تمام داده خواهد شد و بر آنان ستم نخواهد رفت؛ سوره آل عمران، آیه:۱۶۱.
  70. و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید. آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود؛ سوره نجم، آیه: ۳-۴.
  71. و به یقین پیش از تو (نیز) پیامبرانی دروغگو شمرده شدند پس، هر چه دروغگو شمرده شدند و آزار دیدند شکیبایی ورزیدند تا آنکه یاری ما به ایشان رسید؛ و برای کلمات خداوند هیچ دگرگون‌کننده‌ای نیست و بی‌گمان (برخی) از خبر (های) پیامبران به تو رسیده است؛ سوره انعام، آیه:۳۴.
  72. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع): لِعَلْقَمَةَ -: يَا عَلْقَمَةُ إِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا يُمْلَكُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لَا تُضْبَطُ وَ كَيْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ (ع) أَ لَمْ يَنْسُبُوا يُوسُفَ (ع) إِلَى أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا أَ لَمْ يَنْسُبُوا أَيُّوبَ (ع) إِلَى أَنَّهُ ابْتُلِيَ بِذُنُوبِهِ أَ لَمْ يَنْسُبُوا دَاوُدَ إِلَى أَنَّهُ تَبِعَ الطَّيْرَ حَتَّى نَظَرَ إِلَى امْرَأَةِ أُورِيَاءَ فَهَوِيَهَا وَ أَنَّهُ قَدَّمَ زَوْجَهَا أَمَامَ التَّابُوتِ حَتَّى قُتِلَ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِهَا أَ لَمْ يَنْسُبُوا مُوسَى إِلَى أَنَّهُ عِنِّينٌ وَ آذَوْهُ حَتَّى بَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً أَ لَمْ يَنْسُبُوا جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ إِلَى أَنَّهُمْ سَحَرَةٌ طَلَبَةُ الدُّنْيَا أَ لَمْ يَنْسُبُوا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ (ع) إِلَى أَنَّهَا حَمَلَتْ بِعِيسَى مِنْ رَجُلٍ نَجَّارٍ اسْمُهُ يُوسُفُ؟! أَ لَمْ يَنْسُبُوا نَبِيَّنَا مُحَمَّداً (ص) إِلَى أَنَّهُ شَاعِرٌ مَجْنُونٌ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ هَوِيَ امْرَأَةَ زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ فَلَمْ يَزَلْ بِهَا حَتَّى اسْتَخْلَصَهَا لِنَفْسِهِ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ يَوْمَ بَدْرٍ إِلَى أَنَّهُ أَخَذَ لِنَفْسِهِ مِنَ الْمَغْنَمِ قَطِيفَةً حَمْرَاءَ حَتَّى أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَطِيفَةِ وَ بَرَّأَ نَبِيَّهُ (ص) مِنَ الْخِيَانَةِ وَ أَنْزَلَ بِذَلِكَ فِي كِتَابِهِ- ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ (ص) يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى فِي ابْنِ عَمِّهِ عَلِيٍّ (ع) حَتَّى كَذَّبَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ سُبْحَانَهُ ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى الْكَذِبِ فِي قَوْلِهِ إِنَّهُ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ- ﴿وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَ لَقَدْ قَالَ يَوْماً عُرِجَ بِيَ الْبَارِحَةَ إِلَى السَّمَاءِ فَقِيلَ وَ اللَّهِ مَا فَارَقَ فِرَاشَهُ طُولَ لَيْلَتِهِ! وَ مَا قَالُوا فِي الْأَوْصِيَاءِ (ع) أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ أَ لَمْ يَنْسُبُوا سَيِّدَ الْأَوْصِيَاءِ (ع) إِلَى أَنَّهُ كَانَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمُلْكَ وَ أَنَّهُ كَانَ يُؤْثِرُ الْفِتْنَةَ عَلَى السُّكُونِ وَ أَنَّهُ يَسْفِكُ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ بِغَيْرِ حِلِّهَا وَ أَنَّهُ لَوْ كَانَ فِيهِ خَيْرٌ مَا أُمِرَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بِضَرْبِ عُنُقِهِ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ (ع) أَرَادَ أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ أَبِي جَهْلٍ عَلَى فَاطِمَةَ (س) وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) شَكَاهُ عَلَى الْمِنْبَرِ إِلَى الْمُسْلِمِينَ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً (ع) يُرِيدُ أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَى ابْنَةِ نَبِيِّ اللَّهِ أَلَا إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِي»؛ الأمالی للصدوق، ص۱۶۴، ح۱۶۳، عن علقمة؛ بحار الأنوار، ج۷۰، ص۲، ح۲ و راجع؛ قصص الأنبیاء للراوندی، ص۲۰۳، ح۲۶۴.
  73. از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان؛ سوره حجر، آیه:۹۴.
  74. «الْإِمَامُ الْبَاقِرُ (ع): أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُطْلِعَ عَلَى عِلْمِهِ إِلَّا مُمْتَحَناً لِلْإِيمَانِ بِهِ كَمَا قَضَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنْ يَصْبِرَ عَلَى أَذَى قَوْمِهِ وَ لَا يُجَاهِدَهُمْ إِلَّا بِأَمْرِهِ فَكَمْ مِنِ اكْتِتَامٍ قَدِ اكْتَتَمَ بِهِ حَتَّى قِيلَ لَهُ ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ وَ ايْمُ اللَّهِ أَنْ لَوْ صَدَعَ قَبْلَ ذَلِكَ لَكَانَ آمِناً وَ لَكِنَّهُ إِنَّمَا نَظَرَ فِي الطَّاعَةِ وَ خَافَ الْخِلَافَ فَلِذَلِكَ كَفَّ»؛ الکافی، ج۱، ص۲۴۳، ح۱، عن الحسن بن العبّاس بن الحریش عن الإمام الجواد عن الامام الصادق (ع)؛ بحارالأنوار، ج۱۳، ص۳۹۸، ح۴.
  75. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع):...فَبَلَّغَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَا أُرْسِلَ بِهِ وَ صَدَعَ بِمَا أُمِرَ وَ أَدَّى مَا حُمِّلَ مِنْ أَثْقَالِ النُّبُوَّةِ وَ صَبَرَ لِرَبِّهِ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِهِ وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَ حَثَّهُمْ عَلَى الذِّكْرِ وَ دَلَّهُمْ عَلَى سَبِيلِ الْهُدَى بِمَنَاهِجَ وَ دَوَاعٍ أَسَّسَ لِلْعِبَادِ أَسَاسَهَا وَ مَنَارٍ رَفَعَ لَهُمْ أَعْلَامَهَا كَيْلَا يَضِلُّوا مِنْ بَعْدِهِ وَ كَانَ بِهِمْ رَءُوفاً رَحِيماً»؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۵، ح۱۷، عن إسحاق بن غالب؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۶۹، ح۸۰.
  76. عن إسماعیل بن عیّاش: کَانَ رَسُولُ اللَّه‌(ص) أَصْبَرَ النَّاسِ عَلَی أَوْزَارِ النَّاسِ؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۸؛ کنز العمال، ج۷، ص۳۵، ح۱۷۸۱۸.
  77. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۲۰-۳۳۷.
  78. « رَسُولُ اللهِ (ص): لَقَدْ أُخِفْتُ فِي اللهِ وَمَا يَخَافُ أَحَدٌ، وَلَقَدْ أُوذِيتُ فِي اللهِ وَمَا يُؤْذَى أَحَدٌ، وَلَقَدْ أَتَتْ عَلَيَّ ثَلَاثُونَ مِنْ بَيْنِ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، وَمَا لِي وَلَا لِبِلَالٍ طَعَامٌ يَأْكُلُهُ ذُو كَبِدٍ إِلَّا شَيْءٌ يُوَارِيهِ إِبِطُ بِلَالٍ»؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۶۴۵، ح۲۴۷۲؛ مسند ابن حنبل؛ ج۴، ص۵۷۰، ح۱۴۰۵۷؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۵۴، ح۱۵۱ و فیه «ثالثة» بدل «ثلاثون»؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۵۱۵، ح۶۵۶۰؛ المصنّف لابن أبی شیبة، ج۷، ص۴۲۴، ح۶۶ و فیهما «ثلاثة» بدل «ثلاثون» و کلّها عن أنس؛ کنز العمال، ج۶، ص۴۹۱، ح۱۶۶۷۸.
  79. بنابراین شکیبا باش همان‌گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند و برای آنان (عذاب را به) شتاب مخواه که آنان روزی که آنچه را وعده‌شان داده‌اند بنگرند، چنانند که گویی جز ساعتی از یک روز (در جهان) درنگ نکرده‌اند، این، پیام‌رسانی است؛ پس آیا جز بزهکاران نابود می‌گردند؟؛ سوره احقاف، آیه:۳۵.
  80. عن عائشه: ظَلَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص): صَائِماً ثُمَّ طَوَاهُ ثُمَّ ظَلَّ صَائِماً ثُمَّ طَوَاهُ ثُمَّ ظَلَّ صَائِماً، ثُمَّ قَالَ: یا عائشه: إن الدنیا لا تنبغی لمحمد و لا لآل محمد. یا عائشه، إن الله لم یرض من أولی العزم من الرسل الا بالصبر علی مکروهها و الصّبر عن محبوبها ثم لم یرض منی إلا أن یکلفنی ما کلفهم فقال: ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ و إنی والله لاصبرنّ کما صبروا جهدی و لا قوة إلا بالله ؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۲۸۸؛ المغنی عن حمل الأسفار، ج۲، ص۱۱۰۲، ح۴۰۰۰، الفردوس، ج۵، ص۴۲۶، ح۸۶۲۸، کلاهما نحوه؛ الدر المنثور، ج۷، ص۴۵۴.
  81. عن عائشه- فِي زُهْدِ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ صَبْرِهِ-: وَ لَقَدْ کُنْتُ أبْکِي لَهُ رَحْمَةً مِمَّا أَرَى بِهِ وَ أَمْسَحُ بِيَدِي عَلَی بَطْنِهِ ُ مِمَّا بِهِ مِنَ الْجُوعِ وَ أَقُولُ نَفْسِي لَكَ الْفِدَاءُ لَوْ تَبَلَّغْتَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا يَقُوتُك‌! فَيَقُولُ يَا عَائِشَةُ مَا لِي وَ لِلدُّنْيَا؟! إِخْوَانِي مِنْ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ صَبَرُوا عَلَى مَا هُوَ أَشَدُّ مِنْ هَذَا فَمَضَوْا عَلَى حَالِهِمْ فَقَدِمُوا عَلَى رَبِّهِمْ فَأَكْرَمَ مَآبَهُمْ وَ أَجْزَلَ ثَوَابَهُمْ فَأَجِدُنِي أَسْتَحْيِي أَنْ تَرَفَّهْتُ فِي مَعِيشَتِي أَنْ یَقْصُرَ غَدَاً دُونَهُم، وَ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ اللُّحُوقِ بِإِخْوَانِي وَ أَخِلَّائِي. قَالَتْ فَمَا أَقَامَ بَعْدُ إِلَّا شَهْرَاً حَتَّى تُوَفِّيَ (ص)؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۴۳؛ تفسیر الثعالبی، ج۵، ص۳۳۲؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۰۹.
  82. «عن عبدالله: لَمَّا كَانَ يَوْمُ حُنَيْنٍ، آثَرَ النَّبِيُّ (ص) أُنَاسًا فِي القِسْمَةِ، فَأَعْطَى الأَقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ مِائَةً مِنَ الإِبِلِ، وَأَعْطَى عُيَيْنَةَ مِثْلَ ذَلِكَ، وَأَعْطَى أُنَاسًا مِنْ أَشْرَافِ العَرَبِ فَآثَرَهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي القِسْمَةِ، قَالَ رَجُلٌ: وَاللَّهِ إِنَّ هَذِهِ القِسْمَةَ مَا عُدِلَ فِيهَا، وَمَا أُرِيدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَأُخْبِرَنَّ النَّبِيَّ (ص)، فَأَتَيْتُهُ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: فَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ يَعْدِلِ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، رَحِمَ اللَّهُ مُوسَى قَدْ أُوذِيَ بِأَكْثَرَ مِنْ هَذَا فَصَبَرَ»؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۴۸، ح۲۹۸۱؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۷۳۹، ح۱۴۰؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۱، ص۱۶۰، ح۴۸۲۹؛ مسند أبی یعلی، ج۵، ص۷۳، ح۵۱۱۱؛ تاریخ الإسلام للذهبی، ج۲، ص۶۰۳؛ السیرة النبویه، لابن کثیر، ج۳، ص۶۸۶، کلها نحوه.
  83. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَصْحَابِهِ: " لَا يُبَلِّغْنِي أَحَدٌ عَنْ أَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِي شَيْئًا، فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ إِلَيْكُمْ وَأَنَا سَلِيمُ الصَّدْرِ "، قَالَ: وَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَالٌ، فَقَسَمَهُ، قَالَ: فَمَرَرْتُ بِرَجُلَيْنِ، وَأَحَدُهُمَا يَقُولُ لِصَاحِبِهِ: وَاللَّهِ مَا أَرَادَ مُحَمَّدٌ بِقِسْمَتِهِ وَجْهَ اللَّهِ، وَلَا الدَّارَ الْآخِرَةَ، فَتَثَبَّتُّ، حَتَّى سَمِعْتُ مَا قَالَا، ثُمَّ أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّكَ قُلْتَ لَنَا: " لَا يُبَلِّغْنِي أَحَدٌ عَنْ أَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِي شَيْئًا"، وَإِنِّي مَرَرْتُ بِفُلَانٍ وَفُلَانٍ، وَهُمَا يَقُولَانِ كَذَا وَكَذَا، قَالَ: فَاحْمَرَّ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَشَقَّ عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: " دَعْنَا مِنْكَ، فَقَدْ أُوذِيَ مُوسَى أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ، ثُمَّ صَبَرَ "»؛ السنن الکبری، ج۸، ص۲۸۸، ح۱۶۶۷۵؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۷۱۰، ح۳۸۹۶؛ مسند ابن حنبل، ج۲، ص۵۱، ح۳۷۵۹، کلاهما نحوه.
  84. «رَسُولُ اللَّهِ (ص) - لَمَّا تُوُفِّيَ إِبْرَاهِيمُ ابْنُهُ-: إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ وَ الْقَلْبُ يَحْزَنُ وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا يَرْضَى رَبُّنَا وَ إِنَّا لِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ»؛ صحیح البخاری، ج۱، ص۴۳۹، ح۱۲۴۱؛ سنن أبی داود، ج۳، ص۱۹۳، ح۳۱۲۶، کلاهما عن أنس، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۴۳، ح۶۸۲۵، عن عبد الرحمن بن عوف؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۸، عن عطاء و کلاهما نحوه؛ مسکن الفؤاد، ص۹۳، عن أنس.
  85. و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است؛ سوره انفال، آیه:۳۰.
  86. «الْإِمَامُ الْبَاقِر (ع) وَ الْإِمَامُ الصَّادِق (ع): فِي قَوْلِهِ تَعَالَی﴿وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ كَانَ لَقِيَ مِنْ قَوْمِهِ بَلَاءً شَدِيداً حَتَّى أَتَوْهُ ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ سَاجِدٌ حَتَّى طَرَحُوا عَلَيْهِ رَحِمَ شَاةٍ فَأَتَتْهُ ابْنَتُهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ لَمْ يَرْفَعْ رَأْسَهُ فَرَفَعَتْهُ عَنْهُ وَ مَسَحَتْهُ ثُمَّ أَرَاهُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ الَّذِي يُحِبُّ أَنَّهُ كَانَ بِبَدْرٍ وَ لَيْسَ مَعَهُ غَيْرُ فَارِسٍ وَاحِدٍ ثُمَّ كَانَ مَعَهُ يَوْمَ الْفَتْحِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفاً حَتَّى جَعَلَ أَبُو سُفْيَانَ وَ الْمُشْرِكُونَ يَسْتَغِيثُونَ»؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۹۱، ح۱۷۲۳، عن زرارة و حمران؛ بحارالأنوار، ج۱۸، ص۲۰۵، ح۳۵.
  87. عن عبدالله بن مسعود: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) سَاجِدٌ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ قُرَيْشٍ إِذْ جَاءَ عُقْبَةُ بْنُ أَبِي مُعَيْطٍ بِسَلَى جَزُورٍ فَقَذَفَهُ عَلَى ظَهْرِ النَّبِيِّ (ص) فَلَمْ یَرْفَعْ رأْسَهُ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ (س) فَأَخَذَتْهُ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَعَتْ عَلَى مَنْ صَنَعَ ذَلِكَ؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۱۹، ح۱۰۸؛ مسند ابن حنبل، ج۲، ص۴۴، ح۳۷۲۲؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۵۳۰، ح۶۵۷۰؛ قصص الأنبیاء، للراوندی، ص۳۲۱، ح۴۰۰؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۲۰، کلاهما عن عبدالله نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۸، ص۲۰۹، ح۳۸.
  88. عن منیب الأزدی: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ ـ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ هُوَ يَقُولُ: يا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ تَفَلَ فِي وَجْهِهِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ حَثَا عَلَيْهِ التُّرَابَ، وَ مِنْهُمْ مَنْ سَبِّهِ، حَتَّى انْتَصَفَ النَّهَارُ فَأَقْبَلْتُ جَارِيَةً بِعُسٍّ (قَدَحٍ كَبِيرُ) مِنْ مَاءٍ فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَ يَدَيْهِ وَ قَالٍ: يَا بُنَيَّةُ لَا تخشي عَلَى أَبِيكَ غُلِبْتُ وَ لَا ذِلَّةُ، فَقُلْتُ: مِنْ هَذِهِ؟ قالُوا: زَيْنَبُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ ؛ المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۳۴۳، ح۸۰۵؛ التاریخ الکبیر، ج۸، ص۱۴، الرقم ۱۹۷۷؛ تاریخ دمشق، ج۵۷، ص۱۸۸، نحوه و کلاهما عن منیب بن مدرک الأزدی عن أبیه عن جدّه؛ کنز العمّال، ج۱۲، ص۴۵۱، ح۳۵۵۴۱، ص۱۸۸، نقلاً عن ابن عساکر.
  89. عن طارق المحاربیّ: رَأَيْتُ رَسُولُ اللهِ (ص): فِي سُوقِ ذِي الْمَجَازِ وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا وَ رَجُلٌ يَتْبَعُهُ وَ يَرْمِيهِ بِالْحِجَارَةِ وَ قَدْ أَدْمَى كَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ لَا تُطِيعُوهُ فَإِنَّهُ كَذَّابٌ. فقلت: من هذا؟ قالوا غلام بني عبدالمطلب فقلت: من هذا الذي يتبعه يرميه بالحجارة؟ قالوا: هذا عبدالعزي أبو لهب؛ صحیح ابن خزیمه، ج۱، ص۸۲، ح۱۵۲؛ سنن الدار قطنی، ج۳، ص۴۴، ح۱۸۶؛ السنن الکبری، ج۶، ص۳۴، ح۱۱۰۹۶؛ المصنّف لابن أبی شیبه، ج۸، ص۴۴۲، ح۶، کلها نحوه؛ کنزالعمّال، ج۱۲، ص۴۴۹، ح۳۵۵۳۸.
  90. عن عبدالله: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ يَحْكِي نَبِيّاً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ - صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِمْ - ضَرَبَهُ قَوْمِهِ فأدمَوْه، وَ هُوَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهُهُ، وَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي، فَإِنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ ؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۲۸۲، ح۳۲۹۰؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۱۷، ح۱۰۵؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۳۵، ح۴۰۲۵؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۵۳۸، ح۶۵۷۶؛ مسند أبی یعلی، ج۵، ص۴۸، ح۵۰۵۰، کلها نحوه؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۷۳، ح۳۵۵۶۳.
  91. «الْإِمَامُ الصَّادِقُ (ع): بَيْنَا النَّبِيُّ (ص) فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ عَلَيْهِ ثِيَابٌ لَهُ جُدُدٌ فَأَلْقَى الْمُشْرِكُونَ عَلَيْهِ سَلَى نَاقَةٍ فَمَلَئُوا ثِيَابَهُ بِهَا فَدَخَلَهُ مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ فَذَهَبَ إِلَى أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ يَا عَمِّ كَيْفَ تَرَى حَسَبِي فِيكُمْ فَقَالَ لَهُ وَ مَا ذَاكَ يَا ابْنَ أَخِي فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ فَدَعَا أَبُو طَالِبٍ حَمْزَةَ وَ أَخَذَ السَّيْفَ وَ قَالَ لِحَمْزَةَ خُذِ السَّلَى ثُمَّ تَوَجَّهَ إِلَى الْقَوْمِ وَ النَّبِيُّ مَعَهُ فَأَتَى قُرَيْشاً وَ هُمْ حَوْلَ الْكَعْبَةِ فَلَمَّا رَأَوْهُ عَرَفُوا الشَّرَّ فِي وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لِحَمْزَةَ أَمِرَّ السَّلى عَلَى سِبَالِهِمْ‌ فَفَعَلَ ذَلِكَ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِمْ. ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو طَالِبٍ إِلَى النَّبِيِّ (ص) فَقَالَ يَا ابْنَ أَخِي هَذَا حَسَبُكَ فِينَا»؛ الکافی، ج۱، ص۴۴۹، ح۳۰، عن هشام بن الحکم؛ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۳۹، ح۸۵.
  92. حزوره: محلّ بازار مکّه، میان صفا و مروه بوده است.
  93. وَ رَوَى بَعْضُهُمْ أَنْ رَسُولَ اللَّهِ قَامَ بِسُوقِ عُكَاظٍ، عَلَيْهِ جُبَّةُ حَمْرَاءَ، فَقَالَ: يا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا وَ تَنْجَحُوا. وَ إِذَا رَجُلُ يَتْبَعُهُ لَهُ غَدِيرَتَانِ كَأَنَّ وَجْهَهُ الذَّهَبِ وَ هُوَ يَقُولُ: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا ابْنُ أَخِي وَ هُوَ كَذَّابُ فَاحْذَرُوهُ. فَقُلْتُ: مِنْ هَذَا؟ فَقِيلَ لِي: هَذَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَ هَذَا أَبُو لَهَبِ ابْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمِّهِ. وَ كَانَ المستهزئون بِهِ الْعَاصِ بْنِ وَائِلِ السَّهْمِيِّ وَ الْحَارِثُ ابْنَ قَيْسٍ بْنُ عَدِيِّ السَّهْمِيِّ وَ الْأَسْوَدَ بْنَ الْمُطَّلِبِ بْنِ أَسَدٍ وَ الْوَلِيدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ الْمَخْزُومِيُّ وَ الْأَسْوَدَ بْنَ عَبْدِ يَغُوثَ الزُّهْرِيِّ، وَ كانُوا يوكلون بِهِ صِبْيَانِهِمْ وَ عَبِيدَهُمْ فيلقونه بِمَا لَا يُحِبُّ حَتَّى إِنَّهُمْ نَحَرُوا جَزُوراً بِالْحَزْوَرَةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ قَائِمُ يُصَلِّي، فَأُمِرُوا غُلَاماً لَهُمْ فَحَمَلَ السَّلَى وَ الْفَرْثُ حَتَّى وَضَعَهُ بَيْنَ كَتِفَيْهِ وَ هُوَ سَاجِدُ. فَانْصَرَفَ فَأَتَى أَبَا طَالِبٍ، فَقَالَ: كَيْفَ موضعي فِيكُمْ؟ قَالَ: مَا ذَاكَ يَا ابْنَ أَخِي؟ فَأَخْبَرَهُ مَا صَنَعَ بِهِ. قَالَ: فَأَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ مُشْتَمِلًا عَلَى السَّيْفِ يَتْبَعُهُ غُلَامُ لَهُ فاخترط سَيْفَهُ وَ قَالٍ: وَ اللَّهِ لَا تَكَلَّمُ رَجُلٍ مِنْكُمْ إِلَّا ضَرَبْتَهُ. ثُمَّ أَمَرَ غُلَامَهُ فَأَمَرَ ذَلِكَ السَّلَى وَ الْفَرْثُ عَلَى وُجُوهِهِمْ وَاحِداً وَاحِداً. ثُمَّ قَالُوا: حَسْبُكَ هَذَا فِينَا يَا ابْنَ أَخِينَا؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴.
  94. عن ابن إسحاق: كَانَ النَّفَرَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فِي بَيْتِهِ: أَبُو لَهَبٍ، وَالْحَكَمُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ بْنِ أُمَيَّةَ، وَعُقْبَةُ بْنُ أَبِي مُعَيْطٍ، وَعَدِيُّ بْنُ الْحَمْرَاءِ، وَابْنُ الْأَصْدَاءِ الْهُذَلِيُّ. وَكَانُوا جِيرَانَهُ لَمْ يُسْلِمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا الْحَكَمُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ. فَكَانَ أَحَدُهُمْ - فِيمَا ذُكِرَ لِي - يَطْرَحُ عَلَيْهِ رَحِمَ الشَّاةِ وَهُوَ يُصَلِّي، وَكَانَ أَحَدُهُمْ يَطْرَحُهَا فِي بُرْمَتِهِ إِذَا نُصِبَتْ لَهُ، حَتَّى اتَّخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) حِجْرًا يَسْتَتِرُ بِهِ مِنْهُمْ إِذَا صَلَّى، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا طَرَحُوا عَلَیْهِ ذَلِكَ الْأذَی... يَخْرُجُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَلَى العَوْدِ فَيَقِفُ بِهِ عَلَى بَابِهِ ثُمَّ يَقُولُ: يَا بني عبدِ مَنافٍ أيُّ جِوارٍ هذا؟ ثم يُلْقِيهِ فِي الطَّرِيقِ؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۵۷؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج، ۲ ص۱۴۸؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۳۴.
  95. ای جامه بر خود کشیده! برخیز و هشدار بده!؛ سوره مدثر، آیه:۱-۲.
  96. حَدَّثَنِي بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ: أَنَّ أَشَدَّ مَا لَقِيَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مِنْ قُرَيْشٍ أَنَّهُ خَرَجَ يَوْمًا فَلَمْ يَلْقَهُ أَحَدٌ مِنْ النَّاسِ إلَّا كَذَّبَهُ وَآذَاهُ، لَا حُرٌّ وَلَا عَبْدٌ، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إلَى مَنْزِلِهِ، فَتَدَثَّرَ مِنْ شِدَّةِ مَا أَصَابَهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.
  97. عن ابن اسحاق - فِي ذِکْرِ مُواجَهَةِ مُشرِکی قُرَیشٍ لِلنَّبِيِّ (ص) فِي بِدَایَة الدَّعْوَةِ- قَالُوا: يَا أَبَا طَالِبٍ، إنَّ ابْنَ أَخِيكَ قَدْ سَبَّ آلِهَتَنَا، وَعَابَ دِينَنَا، وَسَفَّهُ أَحْلَامَنَا، وَضَلَّلَ آبَاءَنَا، فَإِمَّا أَنْ تَكُفَّهُ عَنَّا، وَإِمَّا أَنَّ تُخِلِّي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ، فَإِنَّكَ عَلَى مِثْلِ مَا نَحْنُ عَلَيْهِ مِنْ خِلَافِهِ فَنَكْفِيكَهُ فَقَالَ لَهُمْ أَبُو طَالِبٍ قَوْلًا رَفِيقًا، وَرَدَّهُمْ رَدًّا جَمِيلًا، فَانْصَرَفُوا عَنْهُ. وَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَى مَا هُوَ عَلَيْهِ، يُظْهِرُ دِينَ اللَّهِ، وَيَدْعُو إلَيْهِ، ثُمَّ شَرَى الْأَمْرُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُمْ حَتَّى تَبَاعَدَ الرِّجَالُ وَتَضَاغَنُوا، وَأَكْثَرَتْ قُرَيْشٌ ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بَيْنَهَا، فَتَذَامَرُوا فِيهِ، وَحَضَّ بَعْضُهُمْ بَعْضًا عَلَيْهِ. ثُمَّ إنَّهُمْ مَشَوْا إلَى أَبِي طَالِبٍ مَرَّةً أُخْرَى، فَقَالُوا لَهُ: يَا أَبَا طَالِبٍ، إنَّ لَكَ سِنًّا وَشَرَفًا وَمَنْزِلَةً فِينَا، وَإِنَّا قَدْ اسْتَنْهَيْنَاكَ مِنْ ابْنِ أَخِيكَ فَلَمْ تَنْهَهُ عَنَّا، وَإِنَّا وَاَللَّهِ لَا نَصْبِرُ عَلَى هَذَا مِنْ شَتْمِ آبَائِنَا، وَتَسْفِيهِ أَحْلَامِنَا، وَعَيْبِ آلِهَتِنَا، حَتَّى تَكُفَّهُ عَنَّا، أَوْ نُنَازِلَهُ وَإِيَّاكَ فِي ذَلِكَ، حَتَّى يَهْلِكَ أَحَدُ الْفَرِيقَيْنِ... أَنَّ قُرَيْشًا حِينَ قَالُوا لِأَبِي طَالِبٍ هَذِهِ الْمَقَالَةَ، بَعَثَ إلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص)، فَقَالَ لَهُ: يَا ابْنَ أَخِي، إنَّ قَوْمَكَ قَدْ جَاءُونِي، فَقَالُوا لِي كَذَا وَكَذَا... فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص): يَا عَمِّ، وَاَللَّهِ لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فِي يَمِينِي، وَالْقَمَرَ فِي يَسَارِي عَلَى أَنْ أَتْرُكَ هَذَا الْأَمْرَ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ، أَوْ أَهْلِكَ فِيهِ، مَا تَرَكْتُهُ. قَالَ: ثُمَّ اسْتَعْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)، فَبَكَى ثُمَّ قَامَ. فَلَمَّا وَلَّى نَادَاهُ أَبُو طَالِبٍ، فَقَالَ: أَقْبِلْ يَا بن أَخِي، قَالَ: فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص)، فَقَالَ: اذْهَبْ يَا بن أَخِي، فَقُلْ مَا أَحْبَبْت، فو الله لَا أُسْلِمُكَ لِشَيْءِ أَبَدًا؛ السیرة النبویّه لابن هشام، ج۱، ص۲۸۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۷؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۵۴ و راجع؛ تفسیر القمّی، ج۱، ص۳۸۰ و إعلام الوری، ج۱، ص۱۰۷.
  98. عن ابن اسحاق: لَمَّا هَلَكَ أَبُو طَالِبٍ نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ الْأَذَى مَا لَمْ تَكُنْ تَنَالُ مِنْهُ فِي حَيَاةِ عَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إلَى الطَّائِفِ، يَلْتَمِسُ النُّصْرَةَ مِنْ ثَقِيفٍ، وَالْمَنَعَةَ بِهِمْ مِنْ قَوْمِهِ، وَرَجَاءَ أَنْ يَقْبَلُوا مِنْهُ مَا جَاءَهُمْ بِهِ مِنْ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَخَرَجَ إلَيْهِمْ وَحْدَهُ؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۶۰؛ عیون الأثر، ج۱، ص۱۷۵، إمتاع الأسماع، ج۸، ص۳۰۵.
  99. عن ابن اسحاق: إنَّ خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ وَأَبَا طَالِبٍ هَلَكَا فِي عَامٍ وَاحِدٍ، فَتَتَابَعَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) الْمَصَائِبُ بِهُلْكِ خَدِيجَةَ، وَكَانَتْ لَهُ وَزِيرَ صِدْقٍ عَلَى الْإِسْلَامِ، يَشْكُو إلَيْهَا، وَبِهُلْكِ عَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ، وَكَانَ لَهُ عَضُدًا وَحِرْزًا فِي أَمْرِهِ، وَمَنَعَةً وَنَاصِرًا عَلَى قَوْمِهِ، وَذَلِكَ قَبْلَ مُهَاجَرِهِ إلَى الْمَدِينَةِ بِثَلَاثِ سِنِينَ. فَلَمَّا هَلَكَ أَبُو طَالِبٍ، نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ الْأَذَى مَا لَمْ تَكُنْ تَطْمَعُ بِهِ فِي حَيَاةِ أَبِي طَالِبٍ، حَتَّى اعْتَرَضَهُ سَفِيهٌ مِنْ سُفَهَاءِ قُرَيْشٍ، فَنَثَرَ عَلَى رَأْسِهِ تُرَابًا؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۵۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۲۲؛ فتح الباری، ج۷، ص۱۹۴، نحوه و راجع؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج۲، ص۱۲۲.
  100. عن ابن اسحاق: إنَّ قُرَيْشًا اشْتَدَّ أَمْرُهُمْ لِلشَّقَاءِ الَّذِي أَصَابَهُمْ فِي عَدَاوَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَمَنْ أَسْلَمَ مَعَهُ مِنْهُمْ، فَأَغْرَوْا بِرَسُولِ اللَّهِ (ص): سُفَهَاءَهُمْ، فَكَذَّبُوهُ وَآذَوْهُ، وَرَمَوْهُ بِالشِّعْرِ وَالسِّحْرِ وَالْكِهَانَةِ وَالْجُنُونِ، وَرَسُولُ اللَّهِ (ص) مُظْهِرٌ لِأَمْرِ اللَّهِ لَا يَسْتَخْفِي بِهِ، مُبَادٍ لَهُمْ بِمَا يَكْرَهُونَ مِنْ عَيْبِ دِينِهِمْ، وَاعْتِزَالِ أَوْثَانِهِمْ، وَفِرَاقِهِ إيَّاهُمْ عَلَى كُفْرِهِمْ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۳۰۸.
  101. عن عروة عن عبدالله بن عمرو بن العاص: قُلْتُ لَهُ: مَا أَكْثَرَ مَا رَأَيْتَ قُرَيْشًا أَصَابَتْ مِنْ رَسُولِ اللهِ (ص)، فِيمَا كَانَتْ تُظْهِرُ مِنْ عَدَاوَتِهِ؟ قَالَ: حَضَرْتُهُمْ وَقَدِ اجْتَمَعَ أَشْرَافُهُمْ يَوْمًا فِي الْحِجْرِ، فَذَكَرُوا رَسُولَ اللهِ (ص)، فَقَالُوا: مَا رَأَيْنَا مِثْلَ مَا صَبَرْنَا عَلَيْهِ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ قَطُّ، سَفَّهَ أَحْلَامَنَا، وَشَتَمَ آبَاءَنَا، وَعَابَ دِينَنَا، وَفَرَّقَ جَمَاعَتَنَا، وَسَبَّ آلِهَتَنَا، لَقَدْ صَبَرْنَا مِنْهُ عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ، أَوْ كَمَا قَالُوا: قَالَ: فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ، إِذْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللهِ (ص)، فَأَقْبَلَ يَمْشِي، حَتَّى اسْتَلَمَ الرُّكْنَ، ثُمَّ مَرَّ بِهِمْ طَائِفًا بِالْبَيْتِ، فَلَمَّا أَنْ مَرَّ بِهِمْ غَمَزُوهُ بِبَعْضِ مَا يَقُولُ، قَالَ: فَعَرَفْتُ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ، ثُمَّ مَضَى، فَلَمَّا مَرَّ بِهِمُ الثَّانِيَةَ، غَمَزُوهُ بِمِثْلِهَا. فَعَرَفْتُ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ، ثُمَّ مَضَى، ثُمَّ مَرَّ بِهِمُ الثَّالِثَةَ، فَغَمَزُوهُ بِمِثْلِهَا. فَقَالَ: " تَسْمَعُونَ يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ، أَمَا وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِالذَّبْحِ. فَأَخَذَتِ الْقَوْمَ كَلِمَتُهُ، حَتَّى مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا كَأَنَّمَا عَلَى رَأْسِهِ طَائِرٌ وَاقِعٌ، حَتَّى إِنَّ أَشَدَّهُمْ فِيهِ وَصَاةً قَبْلَ ذَلِكَ لَيَرْفَؤُهُ بِأَحْسَنِ مَا يَجِدُ مِنَ الْقَوْلِ، حَتَّى إِنَّهُ لَيَقُولُ: انْصَرِفْ يَا أَبَا الْقَاسِمِ، انْصَرِفْ رَاشِدًا، فَوَاللهِ مَا كُنْتَ جَهُولًا. قَالَ: فَانْصَرَفَ رَسُولُ اللهِ (ص)، حَتَّى إِذَا كَانَ الْغَدُ، اجْتَمَعُوا فِي الْحِجْرِ وَأَنَا مَعَهُمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: ذَكَرْتُمْ مَا بَلَغَ مِنْكُمْ وَمَا بَلَغَكُمْ عَنْهُ، حَتَّى إِذَا بَادَأَكُمْ بِمَا تَكْرَهُونَ تَرَكْتُمُوهُ فَبَيْنَمَا هُمْ فِي ذَلِكَ، إِذْ طَلَعَ عليهم رَسُولُ اللهِ (ص)، فَوَثَبُوا إِلَيْهِ وَثْبَةَ رَجُلٍ وَاحِدٍ، فَأَحَاطُوا بِهِ، يَقُولُونَ لَهُ: أَنْتَ الَّذِي تَقُولُ كَذَا وَكَذَا؟ لِمَا كَانَ يَبْلُغُهُمْ عَنْهُ مِنْ عَيْبِ آلِهَتِهِمْ وَدِينِهِمْ. قَالَ: فَيَقُولُ رَسُولُ اللهِ (ص): "نَعَمْ، أَنَا الَّذِي أَقُولُ ذَلِكَ "، قَالَ: فَلَقَدْ رَأَيْتُ رَجُلًا مِنْهُمْ أَخَذَ بِمَجْمَعِ رِدَائِهِ؛ مسند ابن حنبل، ج۲، ص۶۷۹، ح۷۰۵۷؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۳۰۹؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج۱، ص۴۷۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۳۳؛ تاریخ دمشق، ج۳۰، ص۵۴، ح۶۰۵۳، کلها نحوه.
  102. كان النضر بن الحارث من شياطين قريش، وممن كان يؤذى رسول الله (ص)، وينصب له العداوة، وكان قد قدم الحيرة، وتعلم بها أحاديث ملوك الفرس وأحاديث رستم واسنبديار، فكان إذا جلس رسول الله (ص) مجلسا فذكر فيه بالله، وحذر قومه ما أصاب من قبلهم من الأمم من نقمة الله، خلفه في مجلسه إذا قام، ثم قال: أنا والله يا معشر قريش، أحسن حدثنا منه، فهلم إلى فأنا أحدثكم أحسن من حديثه، ثم يحدثهم عن ملوك فارس ورستم واسبنديار، ثم يقول: بماذا محمد أحسن حديثا منى؟؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۳۲۱؛ تفسیر الطبری، ج۱۰، الجزء ۱۸، ص۱۸۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۳۴۵، کلاهما نحوه.
  103. و گفتند: افسانه‌های پیشینیان است که رونویس کرده است آنگاه پگاه و دیرگاه عصر بر او خوانده می‌شود. بگو آن را کسی فرو فرستاده است که رازهای (نهفته) آسمان‌ها و زمین را می‌داند؛ بی‌گمان او آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره فرقان، آیه:۵-۶.
  104. چون آیات ما را بر او بخوانند می‌گوید: افسانه‌های پیشینیان است؛ سوره قلم، آیه:۱۵.
  105. وای بر هر دروغزن گناهکار! ...که آیات خداوند را که بر او خوانده می‌شود می‌شنود سپس با گردنکشی (بر انکار خود) پا می‌فشارد گویی آن را نشنیده است پس او را به عذابی دردناک نوید ده!؛ سوره جاثیه، آیه: ۷-۸.
  106. و چون آیات ما بر او خوانده شود با گردنفرازی روی می‌گرداند گویی آن را نشنیده است، گویی گوش‌هایش سنگین است، او را به عذابی دردناک نوید ده!؛ سوره لقمان، آیه: ۷.
  107. النضر بن الحارث بن علقمة بن كلدة بن عبد مناف بن عبد الدار بن قصي كان إذا جلس رسول الله (ص) مجلسا فدعا فيه إلى الله تعالى وتلا فيه القرآن وحذر فيه قريشا ما أصاب الأمم الخالية، خلفه في مجلسه إذا قام، فحدثهم عن رستم السنديد، وعن اسفنديار، و ملوك فارس، ثم يقول: والله ما محمد بأحسن حديثا منى، وما حديثه إلا أساطير الأولين، اكتتبها كما اكتتبتها. فأنزل الله فيه: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا * قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا و نزل فيه: ﴿إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ. و نزل فيه: ﴿وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ * يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ، ﴿كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۳۸۳؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۸۸؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۲، ص۴۶۵.
  108. و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار می‌کنند و می‌گویند او خوش‌باور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آورده‌اند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار می‌رسانند عذابی دردناک خواهد بود؛ سوره توبه، آیه:۶۱.
  109. في قوله تعالى: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ قيل: نزلت في جماعة من المنافقين، منهم الخلاس بن سويد و شاس بن قيس، و مخشي بن حمير، و رفاعة بن عبدالمنذر و غيرهم، قالوا مالا ينبغي، فقال رجل منهم: لا تفعلوا فإنا نخاف أن يبلغ محمدا ما تقولون فيقع بنا. فقال الخلاس: بل نقول ما شئنا ثم نأتيه فيصدقنا بما نقول، فإن محمدا اذن سامعة؛ مجمع البیان، ج۵، ص۶۸؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۳۸ و راجع؛ تفسیر الفخر الرازی، ج۱۶، ص۱۱۸؛ تفسیر القرطبی، ج۸، ص۱۹۳.
  110. و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بی‌گمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی؛ سوره هود، آیه:۴۵.
  111. فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمی‌دانی از من مخواه، من تو را اندرز می‌دهم که مبادا از نادانان باشی؛ سوره هود، آیه:۴۶.
  112. «الامام الحسین (ع): فی حدیث عن الامام علی (ع) فی جواب أسئلة یهودی من رؤساء الیهود- قَالَ الْيَهُودِيُّ فَهَذَا نُوحٌ (ع) صَبَرَ فِي ذَاتِ اللَّهِ تَعَالَى فَأَعْذَرَ قَوْمَهُ إِذْ كُذِّبَ؟ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (ع) لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ (ص) صَبَرَ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَعْذَرَ قَوْمَهُ إِذْ كُذِّبَ وَ شُرِّدَ وَ حُصِبَ بِالْحَصَى وَ عَلَاهُ أَبُو لَهَبٍ بِسَلَا نَاقَةٍ وَ شَاةٍ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى جَابِيلَ مَلَكِ الْجِبَالِ أَنْ شُقَّ الْجِبَالَ وَ انْتَهِ إِلَى أَمْرِ مُحَمَّدٍ فَأَتَاهُ فَقَالَ إِنِّي أُمِرْتَ لَكَ بِالطَّاعَةِ فَإِنْ أَمَرْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَيْهِمُ الْجِبَالَ فَأَهْلَكْتُهُمْ بِهَا قَالَ صإِنَّمَا بُعِثْتُ رَحْمَةً رَبِّ اهْدِ أُمَّتِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ. وَيْحَكَ يَا يَهُودِيُّ إِنَّ نُوحاً لَمَّا شَاهَدَ غَرَقَ قَوْمِهِ رَقَّ عَلَيْهِمْ رِقَّةَ الْقُرْبَةِ وَ أَظْهَرَ عَلَيْهِمْ شَفَقَةً فَقَالَ- ﴿رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ أَرَادَ جَلَّ ذِكْرُهُ أَنْ يُسَلِّيَهُ بِذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ (ص) لَمَّا غَلَبَتْ عَلَيْهِ مِنْ قَوْمِهِ الْمُعَانَدَةُ شَهَرَ عَلَيْهِمْ سَيْفَ النَّقِمَةِ وَ لَمْ تُدْرِكْهُ فِيهِمْ رِقَّةُ الْقَرَابَةِ وَ لَمْ يَنْظُرْ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ رَحْمَةٍ... قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ يَعْقُوبَ (ع) قَدْ صَبَرَ عَلَى فِرَاقِ وَلَدِهِ حَتَّى كَادَ يَحْرَضُ مِنَ الْحُزْنِ. قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (ع) لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ حَزِنَ يَعْقُوبُ حُزْناً بَعْدَهُ تَلَاقٍ وَ مُحَمَّدٌ (ص) قُبِضَ وَلَدُهُ إِبْرَاهِيمُ (ع) قُرَّةُ عَيْنِهِ فِي حَيَاتِهِ مِنْهُ فَخَصَّهُ بِالاخْتِيَارِ لِيَعْلَمَ لَهُ الِادِّخَارَ فَقَالَ (ص) يَحْزَنُ النَّفْسُ وَ يَجْزَعُ الْقَلْبُ وَ إِنَّا عَلَيْكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ فِي كُلِّ ذَلِكَ يُؤْثِرُ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الِاسْتِسْلَامَ لَهُ فِي جَمِيعِ الْفِعَالِ»؛ الاحتجاج، ج۱، ص۵۰۰، ح۱۲۷، عن الإمام الکاظم عن آبائه (ع)؛ بحارالأنوار، ج۱۰، ص۲۹، حا و راجع؛ المناقب لابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۸۵.
  113. «الإمام الصادق (ع): فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِيمُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) هَمَلَتْ عَيْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (ص) تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ»؛ الکافی، ج۳، ص۲۶۲، ح۴۵، عن ابن القدّاح؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۱۵۷ ح۱۶.
  114. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۳۶-۳۶۱.
  115. «در بهشت درجه‌ای است که به آن دست نمی‌یابد مگر پیشوای دادگر یا خویشاوندی که زیاد صله رحم به جا آورد و یا عیالوار شکیبا». الخصال، ج۱، ص۹۳؛ أعلام الدین، ص۱۵۲ [«لَا يَبْلُغُهَا إِلَّا ثَلَاثَةٌ» آمده است]؛ کنزالعمال، ج۱۵، ص۸۳۴، ج۱۶، ص۲۳۵ [«لَا يَبْلُغُهَا إِلَّا ثَلَاثَةٌ» آمده است]؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۹۰، ج۱۰۴، ص۷۰.
  116. «به سبب نفقه دادن و خرج کردن برای خانواده‌اش بر سرشان منت نگذارد». کنزالعمال، ج۱۶، ص۲۳۵.
  117. «هر مردی که در برابر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند همان ثوابی را به وی دهد که به ایّوب (ع) در قبال گرفتاری‌اش عطا کرد؛ و هر زنی که در برابر بداخلاقی شوهرش شکیبایی ورزد، خداوند همانند ثواب آسیه بنت مزاحم (همسر فرعون) را به او عطا کند». مکارم الاخلاق، ص۲۱۳-۲۱۴.
  118. «هر مردی که به خاطر و به امید پاداش او در برابر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خدای متعال برای هر روز و شبی که او شکیبایی می‌ورزد، همان ثوابی را به وی دهد که به ایوب (ع) در قبال گرفتاری‌اش عطا کرد». ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۳۳۶؛ أعلام الدین، ص۴۱۹؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۶۷؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۲۰، ص۲۵۴.
  119. «بدانید هر مردی که به خاطر و به امید پاداش [الهی] در برابر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند در آخرت به او ثواب شاکران را عطا خواهد کرد». امالی الصدوق، ص۳۵۰؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۶؛ مکارم الاخلاق، ص۴۳۱؛ تنبیه الخواطر، ج۳، ص۲۶۱؛ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۱۲۴؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۳۵، ج۱۰۳، ص۲۴۴؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۲۰، ص۲۵۳.
  120. «هر که [بداخلاقی]همسرش را، هرچند به اندازه یک کلمه تحمل کند و شکیبایی ورزد، خداوند گردن او را از آتش آزاد سازد و بهشت را بر او واجب گرداند». مکارم الاخلاق، ص۲۱۶.
  121. ابوالحسن علی بن جعفر (یا احمد) خرقانی از بزرگان مشایخ طریقت است. پدر او دهقان خرقان بود و او در اول امر به تحصیل علوم دینی همت گماشت و در آن سرآمد عصر گردید و سپس به طریقت مایل شد و با مجاهدت و ریاضت به کمال رسید. وی در سال ۴۲۵ هجری درگذشته است. فرهنگ معین، ج۵، ص۵۹؛ و نیز ر. ک: عباس بن محمد رضا القمی، الکنی و الالقاب، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق. ج۱، ص۵۰-۵۱.
  122. شرح جامع مثنوی، ج۶، ص۵۷۸.
  123. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۴۶۴.