نص بر امام
نص بر امام یکی از راههای شناخت امام و جانشین پیامبر است. اصطلاح “نص” درباره توصیه نبی اکرم(ص) یا امام سابق نسبت به جانشین خود به کار میرود. نص بر دو گونه است جلیّ و خفی؛ نص جلیّ آن است که دلالتش بر امامت شخص مورد نظر روشن است؛ اما نص خفیّ آن است که دلالت بر امامت آن شخص به کمک قراین و استدلال ممکن میشود. برای تعیین امام دو راه اصلی وجود دارد: راه اول نص پیامبر(ص) و یا امام سابق (استخلاف)، راه دوم بیعت یا اختیار.
معناشناسی
معنای لغوی
بر اساس منابع لغت، همچنین در اصطلاح کلام، وقتی نص درباره قرآن یا سنت به کار رود، به معنای لفظی خواهد بود که ظاهر آن بر حکمی دلالت دارد[۱] یا لفظی بر معنایی دلالت میکند که احتمال غیر در آن ممکن نبوده[۲] و نتوان آن را تأویل کرد: “آنچه در دلالت بر معنایی که متکلم اراده کرده است، واضح و روشن بوده، تنها دارای یک معنی باشد و گفتهاند نص آن است که احتمال تأویل در آن داده نشود”[۳]. نص در این کاربرد، واژهای است که در برابر “ظاهر” به کار میرود؛ چنانکه میگوییم نص در مطلب است یا در آن ظهور دارد[۴]؛ اما گاهی به مطلق ادله لفظی، نصوص میگوییم، اعم از آنکه دلالتشان صریح باشد یا ظاهر؛ چنانکه تعابیری مانند “ظواهر النصوص” به کار میرود[۵].
معنای اصطلاحی
نص در کاربرد اصطلاحیاش در بحث امامت، به معنای یکی از رامهای شناخت امام و جانشین پیامبر است. با مراجعه به منابع کلامی میتوان گفت که اصطلاح “نص” درباره توصیه نبی اکرم(ص) یا امام سابق نسبت به جانشین خود به کار میرود. این سفارش دو گونه است: گاه یک فرد خاص به عنوان امام تعیین میشود؛ گاه یک فرد از میان جمعی چند نفره[۶]، به این شکل که خلیفه، گروهی را معین کند تا فردی را از میان خود برای خلافت برگزینند؛ مانند شورایی که خلیفه دوم برای امر خلافت پس از خود تعیین نمود. نصی که خلیفه با آن، فرد معینی را به عنوان جانشین خود برگزیند نیز به دو گونه “نص جلیّ” و “نص خفیّ” تقسیم میشود.
برخی متکلمان در بحث امامت به این مسئله پرداخته و از نص جلیّ و خفیّ سخن گفتهاند. نص جلیّ آن است که دلالتش بر امامت شخص مورد نظر روشن است و به قرینه و استدلال نیازی ندارد؛ اما نص خفیّ آن است که دلالت بر امامت آن شخص به کمک قراین و استدلال ممکن میشود[۷].
برخی متفکران خواستهاند تا نص را تنها به جانشین نبی اکرم(ص) اختصاص دهند. از نظر ایشان، نص به عنوان راه شناخت امام، تنها در مورد سخن رسول خدا(ص) به کار میرود؛ یعنی اگر نبی اکرم(ص) کسی را به عنوان جانشین خود معرفی کرده باشد، از آن به “نص” تعبیر میشود؛ ولی اگر خلیفه فردی را به جانشینی خود معرفی کند، آن را “استخلاف”[۸] نامیدهاند. برخی نیز تعیین خلیفه از سوی امام و خلیفه پیشین را “عهد”[۹] خواندهاند؛ در حالی که این تفاوت از سوی اغلب متکلمان پذیرفته نشده است. آنها معرفی جانشین را، چه از سوی رسول خدا(ص) و چه از سوی امام سابق باشد، نص” نامیدهاند[۱۰].[۱۱]
راههای شناخت و تعیین امام
برای تعیین امام و مشخص شدن فرد واجد شرائط امامت دو راه اصلی وجود دارد: راه اول نص پیامبر(ص) و یا امام سابق، به این راه استخلاف نیز گفته شده است. راه دوم که بعد از راه اول قابل مطرح شدن است بیعت یا اختیار است.
غیر از این دو طریق راههای دیگری وجود دارد مانند دعوت که از ابداعات زیدیه است[۱۲] و راه استیلا که در مقام عمل و به مرور زمان نزد اهل سنت رواج و مشروعیت یافته است.
نزد امامیه نص تنها راه تعیین و شناخت امام است به این معنی که رسول خدا(ص) به امر خدای تعالی جانشین خود را برای زعامت و رهبری امت برای مردم نام برده و معرفی نماید و یا امام منصوب از سوی خداوند، امام بعد از خود را معرفی کند. از این راه در کتابهای روائی و کلامی به استخلاف، عهد و وصیت نیز تعبیر شده است[۱۳]. باید دانست در اینکه شناخت امام به تنصیص حاصل میشود بین فریقین اختلافی نیست اما اختلاف در انحصاری بودن این راه است[۱۴].
اقسام نص بر امام
قرآن فرآیند نصّ بر امام یا امامان را در قالبها و اشکال مختلفی بیان کرده است که مىتوان آنها را به سه گروه تقسیم کرد:
- گروه اول، آیاتی که بر وجود امامان در طول تاریخ دلالت مىکند؛ آیاتی که نشان مىدهد در طول تاریخ بشری، امامانی منصّوب از طرف خدای متعال وجود داشتهاند که خدای سبحان، مردم را به اطاعت از آنها امر کرده است.
- گروه دوم، آیاتی که دال بر وجود امامان از آل ابراهیم(ع) است. این گروه از آیات نشان مىدهد که امامت الهی، در فرزندان ابراهیم(ع) و نسل او، در طول تاریخ استمرار مىیابد.
- گروه سوم، نصوصی که به تعیین امامانی از اهل بیت رسول خدا(ع) پس از او دلالت مىکنند. این امامان، حضرت علی(ع) و مردان خاصی از فرزندان او هستند که خدا هرگونه پلیدی را از آنان دور کرده و آنها را کاملاً پاک ساخته است.
نصوص سنت نبوی درباره امامت، شرح و بیان نصوص قرآنی در این زمینه است؛ چراکه از طرفی، سنت نبوی چیزی جز تفسیر آیات قرآن نیست و از طرف دیگر، آیاتی در قرآن وجود دارد که به صراحت اطاعت از پیامبر(ص) را واجب مىشمارد، مانند: "پیامبر را اطاعت کنید"[۱۵]، و نیز آیات دیگری که تأکید مىکند پیامبر "هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید و آنچه مىگوید چیزى جز وحى الهی که بر او نازل شده نیست"﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۱۶]. این آیات، نصوص متواتر سنت پیامبر(ص) درباره امامت را به نصوصی الهی بدل مىسازد که شرح و بیان آیات قرآنی است و در روح و ذات خود به نصّ قرآن کریم باز مىگردد.
نخست: نصوص عام
گروه اول، نصوص عام دالّ بر وجود ائمه در طول تاریخ است، که نشان مىدهد خداوند متعال در هر زمانی، امامانی را برای مردم منصوب کرده است: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[۱۷].
بنا بر این آیه شریفه، خداوند متعال در هر امتی در طول تاریخ، رسولی برانگیخت و رسالت و پیام او این بود که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید. منظور از عبادت در این آیه چنانکه کاملاً آشکار بوده و معنای لغوی آن نیز همین است، تسلیم کامل بودن در برابر خدای سبحان است. این تسلیم شامل تمام افعال ارادی انسان مىشود و ما پیش از این گفتیم که امامت در قرآن کریم، به معنای رهبری انسان در تمام افعال اختیاری به سوی کمال است و این کمال، همان تسلیم بودن کامل در برابر خدای سبحان است. بنابراین حقیقتِ امامت، پیشوایی و رهبری مردم در راه عبادت خدای متعال، در تمام اموری است که به نحوی به زندگی انسان مربوط مىشود. این همان چیزی است که ضد طاغوت و منافی آن است و با آن مبارزه مىکند؛ زیرا معنای طاغوت کسی است که بسیار طغیان و سرپیچی از دستورات الهی مىکند و مردم را به بیرون رفتن از دایره اطاعت و عبودیت خدای سبحان فرا مىخواند، و مصداق آن ابلیس، ائمه کفر و گمراهی، رهبران سیاستهای ظالمانه و نیز همه قدرتمندان و مستکبرانی است که مردم را از راه خدا باز مىدارند و به غیر حُکم او، دعوت مىکنند.
شایسته است برای تعیین دقیقه مفهوم طاغوت و عبادت، به قرآن مراجعه کنیم، که مىفرماید:﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۱۸]، ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ﴾[۱۹].
بر پایه این آیات و دیگر آیات مشابه آن، طاغوت هر حاکمی غیر از خدای سبحان، و همچنین هر کسی است که به حاکمیتی غیر الهی دعوت کند. پس معنای این کلام خدای متعال که فرمود: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[۲۰].
این است که ما در هر امتی، رهبران الهی و سیاسی برانگیختیم که به آنچه خدا امر مىکند حکومت مىکنند و مردم را به عبادت خدا و تسلیم حُکم او شدن، و نپذیرفتن حکومت طاغوتها و عدم اطاعت از آنها فرا مىخوانند.
البته همانگونه که معلوم است و تاریخ انبیاء و رسولان بر آن دلالت دارد، لازمه بعثت رسولان رجوع به آنان طبیعتاً اقتضا مىکند که آنان اوصیاء و نمایندگانی داشته باشند که برای عصرهای پس از حیات رسول، یا در مکانهای دور از رسول، مردم بتوانند به او رجوع کنند تا از رجوع به طاغوت و گرویدن به او در امان بمانند: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۲۱]. این آیه به صراحت بیان مىکند که خدای سبحان، هماره رسولان را در طول تاریخ برای رهبری و حکومت بر مردم منصّوب و مردم را به اطاعت و پذیرش از ایشانامر کرده است. پس هر پیامبری مبعوث شده است تا رهبری مطاع باشد. در این آیه شریفه، اشارتی زیبا وجود دارد، و آن اینکه "به فرمان خدا، از وى اطاعت شود"؛ عبارت "به فرمان خدا" بیانگر آن است که این اطاعت، اطاعت حکومتی است نه تبلیغی و بدین جهت باید از رسول اطاعت کرد که حاکم و رهبر است، نه فقط برای اینکه او پیغامرسانی از جانب خدا است و امر و نهی او را به خلق مىرساند؛ چراکه عبارت "به فرمان خدا" یعنی فرمانی از طرف خدا مبنی بر وجوب اطاعت از رسول و یا به عبارت دیگر، دلالت آیه بر این است که خدا رسول را نصّب کرده تا مطاع باشد. این تعبیر به صراحت حاکی از آن است که این اطاعت، اطاعت حکم و رهبری و فرمانروایی است نه اطاعت تبلیغی صرف؛ چه اینکه در غیر این صورت بهتر بود که خداوند متعال مىفرمود: "ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى اینکه خدا اطاعت شود".
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۲۲]. مضمون این آیه چنین است: ما در طول تاریخ بشریت، رسولانمان را با دلایل روشن و با کتاب و میزان فرستادیم و مأموریت همه آنها این بود که حکومت خدا را در زمین بر پا کنند و عدالت را در میان مردم بگسترند.
در این آیۀ شریفه، کتاب به معنای قانون و دستور الهی است؛ زیرا کتاب در لغت، به معنای مکتوب است و مکتوب از مصدر "کتابت" است؛ به معنای وجوب و ثبوت. پس مراد از کتاب، اوامر و نواهی ثابت و لازم است. میزان نیز چیزی است که اشیاء به وسیله آن ارزیابی مىشود، تا سالم و خراب آنها از هم جدا شود، و منظور از میزان در این آیه میزان افعال است، نه اشیاء. به وسیله این میزان، اعمال عادلانه از ظالمانه و افعالحق از باطل جدا مىشود و این میزان چیزی نیست جز ملکه عدالت و قوه عصمت که با هدایت و عنایت الهی در شخصیت انبیاء نهادینه شده است. حاکم به این دو قوه نیاز دارد؛ او محتاج شناخت قانون الهی و نیز ملکه عدالت است تا رفتار، اقدامات و فعالیتهایش مطابق عدل باشد و بتواند حکومت خدا را برپا کرده، و شریعت او را محقق کند.
﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ﴾[۲۳].
بنابراین آیات، خداوند متعال در طول تاریخ، رهبرانی منصّوب از طرف خود داشته و آنان را از نوح(ع) تا رسول خاتم حضرت محمد(ص)، برگزیده و به ایشان کتاب، حکم و نبوت عطا کرده است. مضمون کلام خدای متعال در این آیات، این است که این افرادی که ما به آنها کتاب، حکم و نبوت دادیم و به رهبری مردم برانگیختیم، آمدهاند تا در طول تاریخ وبدون اینکه هیچ بازه زمانی از این قاعده مستثنا باشد ـ در میان مردم به عدالت حکم رانند. بنابراین امامت و رهبری الهی ـ که رسالت رسولان متضمن آن است ـ در بازه زمانی خاصی محدود نیست؛ بلکه هماره بوده است و خواهد بود[۲۴].
دوم: نصوص خاص بر امامت برگزیدگان آل ابراهیم(ع)
گروه دوم، دربردارنده بسیاری از آیات قرآن کریم است که بر وجود امامانی منصّوب از سوی خدا از آل ابراهیم(ع) در هر زمان پس از عصر ابراهیم(ع) دلالت دارد و ما تنها به برخی از آنها اشاره مىکنیم، از جمله:
آیاتی که به ابراهیم بشارت مىدهند که او و فرزندانش، به امامت منصّوب شدهاند؛ امامان صالحی که به فرمان خدا مردم را هدایت مىکنند. اعطای این مقام، اجابت دعای او بود که در جوانی و در اوج درگیری با پدرخواندهاش و مشرکین و کافرین قوم خود، از خدای متعال چنین درخواستی کرده بود. خدای تعالی مىفرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلاَّ رَبَّ الْعَالَمِينَ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾[۲۵].
همچنین خدای متعال از زبان ابراهیم(ع) مىفرماید: ﴿وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ﴾[۲۶]. ابراهیم(ع)، زمانی چنین دعایی کرد که جوان بود و در بابل مىزیست و با قوم و پدر خود نزاع داشت. او از خدا خواست که به او حکم بدهد و او را امامی قرار دهد که در میان مردم به حق حکم راند و ایشان را به عدالت خدا و راه مستقیم او دعوت کند. ابراهیم(ع) پس از این دعا درخواست دیگری نیز از خدا کرد؛ از خدا خواست به او فرزندان صالحی بدهد که راه او را ادامه دهند و رسالت او را به همه نسلها برسانند: ﴿وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ﴾[۲۷] و نیز از خدا خواسته بود: ﴿رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ﴾[۲۸].
خداوند متعال نیز مىفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۲۹]. خداوند در آیه دیگری نیز به استجابت دعای او اشاره مىکند: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۳۰].
به نظر مىرسد منظور از اجر او در دنیا، همان حکومت و امامت است؛ چراکه اجر الهی در کلام خدا، به حکومت و مُلک تفسیر شده است: ﴿وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۳۱].
امام خمینی در تفسیر دعای ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾[۳۲] مىفرمود: منظور از نیکی در دنیا، امامت و سلطه و مُلکی است که خداوند به بندگان صالح خویش مىدهد و آنها بدین وسیله حکومت خدا را بر روی زمین به پا مىکنند و عدل را گسترده، و زمین را از شرک و ظلم پاک مىنمایند.
﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۳۳]. در این آیه حضرت ابراهیم(ع) از خدا مىخواهد که امامت را در فرزندان او قرار دهد. باید توجه داشت که درخواستهای انبیاء از خداوند متعال، با اذن خداست؛ یعنی آنها فقط چیزی را درخواست مىکنند که مىدانند خدا از آن راضی است و به ایشان اجازه درخواست آن را داده است. بنابراین خدای متعال، به ابراهیم(ع) اجازه داده بود که قرار دادن امامت در فرزندانش را از خدا بخواهد. خدای سبحان - که در اجابت، حکیم و در بخشش، کریم است دعای ابراهیم(ع) را که با اجازه خود خدا و با این عبارت: "از دودمان من نیز امامانى قرار بده!" بیان شده بود، اینگونه پاسخ داد: "پیمان من، به ستمکاران نمىرسد". سپس دعای او را مستجاب کرد و امامت را در فرزندان او استمرار بخشید؛ البته این استمرار به شرط عدالت کامل بود که اراده الهی هرگز از این شرط چشم نمىپوشد. بنابراین امامت در نسل ابراهیم(ع) مشروط به عدالت تامهای است که به حد عصمت مىرسد. پاسخ خداوند به درخواست ابراهیم(ع) که با نفی امامت از ظالمینِ نسل او، بیان شد به دلالت التزامی، دالّ بر ثبوت امامت در غیر ظالمین نسل او است و نشان مىدهد که این دعا در مورد فرزندان صالح او مستجاب شده است. همانگونه که آیات فراوانی از قرآن کریم - که به تعدادی از آنها اشاره کردیم - بر این استجابت دعا دلالت دارند.
توضیح آنکه، اگر کسی بگوید: از کجا معلوم که دعای ابراهیم(ع) مستجاب شد و خدا امامت را در فرزندان او قرار داد؟ پاسخ این سؤال در بسیاری از آیات قرآن کریم وجود دارد؛ آیاتی که به وضوح نشان مىدهد که خداوند متعال دعای ابراهیم(ع) را اجابت نموده و امامت را در دودمان او قرار داده است، ازجمله این آیۀ شریفه: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۳۴].
خداوند متعال به درخواست ابراهیم(ع) که گفت: "از دودمان من نیز امامانى قرار بده!" این عطای افزون که همان نسل پاک و طیب است را امام قرار داد و آیه نیز بر این امر تأکید مىکند: "و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، مردم را هدایت مىکردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مىکردند".
﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۳۵].
این آیه به دو نوع انتخاب و اصطفای الهی اشاره مىکند:
- اصطفا و گزینش فردی، که همان انتخاب و برتری دادن آدم و نوح و... است.
- اصطفا و گزینش خاندانی است، که انتخاب آل ابراهیم و آل عمران است.
با توجه به اینکه آل عمران، گروهی از آل ابراهیم است، بنابراین عطف آل عمران به آل ابراهیم، عطف خاص به عام است و دالّ بر این مطلب که اصطفای خاندانی در دو مرحله صورت گرفته است؛ مرحله اول، انتخاب آل ابراهیم و مرحله دوم، انتخاب آل عمران از آل ابراهیم. از این رو آیات بعد، اصطفا و گزینش آل عمران را توضیح مىدهد: ﴿إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۳۶] تا آنجا که: ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾[۳۷].
پس در اینجا انتخابی در ضمن انتخاب دیگر صورت گرفته است که همان اصطفای آل عمران به طور خاص از آل ابراهیم است. حال اگر این آیات را به آیهای که ابراهیم(ع) در آن از خدا درخواست مىکند که امامت را در نسل او قرار دهد[۳۸] و پاسخ خداوند که فرمود: "پیمان من، به ستمکاران نمىرسد" ضمیمه کنیم، درمىیابیم که خدای تعالی، دعای ابراهیم(ع) را مستجاب کرده و امامت را بر پایه شایستگیها و صلاحیتها، در فرزندان او قرار داده است که از این امر، به اصطفا تعبیر شده است. بنابراین امامت در نسل ابراهیم تنها به دلیل انتساب آنها به او، نیست؛ بلکه از رهگذر وجود صفات و شایستگیهای رهبری در آنان است که ایشان را به مقام اصطفای الهی رسانده است. بنابراین عهد الهی به ظالمین نسل ابراهیم(ع) نمىرسد، چنانکه غیر ظالمین هم تنها بر پایه اصطفا و انتخاب الهی به این مقام مىرسند. بدین رو از همه آل ابراهیم، امامت فقط به آل عمران رسید و آن نیز به دلیل شایستگیهای آنان بود. سپس این اصطفای خاص در مجموعه آل ابراهیم در مورد محمد و آل محمد(ص) نیز به وقوع پیوست: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۳۹].
این اصطفا و انتخاب خاندانی نیز بر اساس شایستگیها و صلاحیتها است، نه صرف نَسَب و حَسَب: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ﴾[۴۰].
در نتیجه این بعضیت، بعضیت نَسَبی نیست، بلکه رسالتی است؛ یعنی تنها به این دلیل، اصطفا شامل این فرزندان مىشود که اینان مظهر ارزشها و آرمانهایی هستند که خود مؤسس و زعیم خاندان مظهر آنها بوده است.
یکی از آیاتی که این مطلب را تأیید مىکند و نشان مىدهد که این انتخاب و اصطفا رسالتی است نه نَسَبی، کلام خدای تعالی به نوح است. نوح به خداوند متعال عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾[۴۱].
مفهوم آیه این است که اهل، در منطق قرآن کریم کسی است که با زعیم خاندان نبوی، از لحاظ روحی منسجم و هماهنگ است، و هر شخصی که صرفاً به واسطۀ نَسَب، به خاندان نبوی متصل باشد، از اهل پیامبری که خدا او را برای هدایت مردم فرستاده است به حساب نمىآید. در مورد خاندانی هم که اصطفا شامل آن مىشود نیز مسئله به همین صورت است؛ به این معنی که فرزندان برگزیده، بعضی از شخصیت پدر خویش (پیامبر صاحب ذُرّیه) به حساب مىآیند؛ شخصیتی که فانی در اطاعت خدای سبحان شده و تمام و کمال، تسلیم و خاضع خدا است؛ که از این حالت در قرآن، به اسلام تعبیر شده است. از اینجاست که درمىیابیم، قرآن در پی تأکید بر این است که اسلام، عهدی بوده که فرزندان ابراهیم(ع) یکی پس از دیگری به هم منتقل مىکردهاند.
خدای تعالی مىفرماید: ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[۴۲].
این آیات به وضوح نشان مىدهد که امامت الهی - مبتنی بر اساس اصطفای الهی در همه نسلها در فرزندان ابراهیم(ع) مستمر بوده است؛ چه اینکه آیات: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۴۳]، ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۴۴]، ﴿وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۴۵].
و نیز دیگر آیات، بر استمرار اصطفای الهی در آل ابراهیم دلالت دارند و نیز بیان مىکنند که دورههای مختلف، شاهد اصطفا و انتخابهای مختلفی در آل ابراهیم بوده است که آخرین آنها انتخاب محمد و آل محمد(ص) است. ما در ادامه مباحث، بار دیگر به مناسبت به این نکته خواهیم پرداخت.
﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۴۶]. آیه بیانگر این مطلب است که خدای تعالی به آل ابراهیم(ع) علاوه بر نبوت، که با "کتاب" و "حکمت" بیان شده است، مُلک عظیمی نیز عطا فرموده است. مُلک نیز به معنای فرمانروایی و حکومت مىباشد؛ در نتیجه مقصود از مُلک در اینجا، همان امامت الهی است. نکته قابل توجه در اینجا، این کلام الهی است که فرمود: "یا اینکه نسبت به مردم پیامبر و خاندانش، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند؟"، این کسانی که مورد حسادت واقع شدهاند و خداوند به آنان از فضل خود بخشیده است (یعنی به آنان فضیلتی بیش از دیگران بخشیده است) چه کسانی هستند؟ از سیاق آیه به خوبی روشن مىشود که این حسادت شدگان، گروهی از مؤمناناند که در آن زمان با رسول خدا(ص) و از آل ابراهیم(ع) بودهاند؛ زیرا آیه، فضلی را که خدا به این گروه عطا کرده است، به کتاب و حکمت و مُلک عظیمی تفسیر مىکند که خداوند به آل ابراهیم(ع) بخشیده است.
از سیاق این آیه و آیات دیگری که آن را تقویت مىکنند، روشن مىشود که این گروه محسود، محمد و آل محمد(ص) هستند. در روایات بسیاری نیز تصریح شده است که "محسودین" در این آیه، امامان از آل محمد(ص) مىباشند. مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از امام باقر(ع) نقل مىکند که حضرت، در تفسیر آیه شریفه ﴿أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ﴾[۴۷] "یا اینکه نسبت به مردم پیامبر و خاندانش، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند؟ فرمود: ما آن مردمی هستیم که به دلیل امامتی که خدا در میان همه آفریدگانش، فقط به ما عطا فرموده است مورد حسادت واقع شدیم"[۴۸].
برای تأیید صحت این تفسیر، کافی است که بدانیم آیات قرآن ماجرایی زنده، واقعی و معاصر را حکایت کرده، اشاره مىکند که گروهی از مردم که معاصر زمان نزول این آیه هستند نسبت به گروهی از مؤمنان، به دلیل آنچه خدا از فضل خود به آنان بخشیده، حسادت مىورزند و سپس بیان مىکند که این گروه محسود، از آل ابراهیم هستند. جواب خدا به این گروه حاسد که به خاطر فضل خدا به محمد و آل محمد(ص)، دشمنی آنان را در دل داشتند و این انتخاب الهی را نمىپذیرفتند، در همین آیه به این صورت بیان شده است: این فضل پیش از این هم در آل ابراهیم قرار داده شده بود و این گروه حاسد، به فضل آل ابراهیمایمان آورده و آن را پذیرفته بودند؛ اکنون چرا این فضل را برای آل محمد(ع) انکار مىکنند و عداوت آنان را در دل مىپرورانند؟
قرآن این نکته را مورد تأکید قرار مىدهد که امامت، فقط در فرزندان ابراهیم قرار داده شده و استمرار یافته است و این امر به دلیل شایستگیها و صلاحیتهای ربانی رهبری بود که در این دودمان وجود داشت، و همچنین فقط در افراد شایسته آل ابراهیم قرار داده شده و شامل همه خاندان او نیز نمىشود.
علاوه بر آن قرآن به حقیقت دیگری اشاره مىکند و آن اینکه، امامت از بعضی فرزندان ابراهیم سلب و به گروه دیگری از آل ابراهیم منتقل مىشود و این در زمانی است که گروه اول، صلاحیتها و شایستگیهای لازم را به مرور زمان از دست دادند. قرآن در برخی آیات به طور عام به این مطلب اشاره مىکند، مانند آیۀ شریفه: ﴿تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ﴾[۴۹].
و گاهی به طور مشخص و خاص به این مطلب مىپردازد، مانند: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا﴾[۵۰]، ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ﴾[۵۱].
در این دو آیه و نیز آیات دیگر، قرآن کریم تأکید مىکند که آن امامت و برتری که خدا به فرزندان ابراهیم(ع) از نسل اسحاق و یعقوب(ع) ارزانی داشت، به دلیل اینکه به گمراهی و انحراف و کفر و ظلم کشیده شدند، از آنان گرفته شد و به جای این برتری، لعنت الهی شامل حالشان گشت: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ﴾[۵۲]، ﴿وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ﴾[۵۳].
اینگونه شد که امامت از فرزندان ابراهیم(ع) از نسل اسحاق(ع) گرفته شد و به پاکان آل ابراهیم از نسل اسماعیل(ع) یعنی همان محمد و آل محمد(ص) منتقل گشت.
در آیه دیگری از قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره شده است که انتقال امامت الهی به فرزندان ابراهیم(ع) جز بر اساس استمرار شایستگیها و صلاحیتهای الهی در این خاندان نبوده است، آنجا که مىفرماید: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾[۵۴].
این آیه تأکید مىکند که سزاوارترین مردم به ابراهیم(ع) و نزدیکترین و شبیهترین افراد به شخصیت الهی وی، کسانیاند که از او پیروی کردند و همچنین پیامبر اسلام(ص) و کسانی که به او ایمان آوردند.
اگر در این تعبیر قرآنی: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ دقت کنیم و موارد استفاده آن در قرآن را بررسیم، درمىیابیم که قرآن بارها این عبارت را برای گروه خاصی از مؤمنان استفاده کرده است. این گروه خاص از مؤمنان، همان کسانی هستند که ایمان در وجودشان به درجهای از کمال رسیده است که خدا، مقام امامت سایر مؤمنان را به ایشان عطا کرده و آنان را به عنوان رهبران امت پس از رسول خدا(ص)، برگزیده است و در قرآن با ذکر اوصافشان، آنان را معرفی کرده است. آنان نمونههای کامل و الگوهای متعالی هستند که خدا دستور داده پس از رسول خدا(ص) به آنان اقتدا شود. این مطلب را مىتوان در آیاتی نظیر: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۵۵].
و در سورۀ توبه میفرماید: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً﴾[۵۶] و همچنین در آیات دیگری از قرآن کریم مشاهده کرد[۵۷].
سوم: نصوص دالّ بر امامت اهل بیت(ع)
این نصوص، آیاتی است که با اشاره و توصیف، به امامت امامانی از اهل بیت پیامبر(ص) دلالت مىکند. پیشتر گفتیم که حکمت الهی در حفظ قرآن، اقتضا مىکرد که قرآن در نصّ بر ائمه پس از رسول خدا(ص) از روش اشاره و توصیف استفاده کند نه ذکر اسامی؛ زیرا نام بردن از ایشان، بیشک منجر به این مىشد که چشم دوختگان به سلطه و حکومت، به قرآن دست دراز کرده، آیات آن را تحریف کنند یا مانع از انتشار قرآن در میان مسلمانان شوند؛ چنانکه در مورد سنت رسول خدا(ص) چنین کردند.
در سنت پیامبر(ص) تصریحات بسیاری وجود داشت که ائمه اهل بیت(ع) را با اسامی آنها تعیین و معرفی کرده بود که این مسئله، خشم دشمنان ائمه را برانگیخت و در نتیجه آنها از همان عصر رسول خدا(ص) شروع به جلوگیری از کتابت احادیث نبوی کردند. ابوداود و دارمی هر کدام در "سنن" خود و همچنین احمد بن حنبل در کتاب مسند از عبدالله بن عمرو بن عاص نقل کردهاند: من هر چه را از رسول خدا مىشنیدم، مىنوشتم؛ تا اینکه قریش مرا از این کار باز داشتند و گفتند: آیا تو هر چه از رسول خدا مىشنوی، مىنویسی و حال آنکه او نیز بشری است که از روی خشم و خوشنودی سخن مىگوید؟! پس من از کتابت دست برداشتم. سپس ماجرا را برای رسول خدا باز گفتم. او با انگشت به دهانش اشاره کرد و فرمود: "بنویس! قسم به کسی که جانم به دست اوست از این دهان جز حق بیرون نیامده است"[۵۸].
همچنین بخاری در صحیح، و نیز مسلم و دیگران روایت کردهاند: چون هنگامه وفات پیامبر(ص) نزدیک شد و در خانه او مردانی بودند که عمر بن خطاب هم در میانشان بود، رسول اکرم(ص) فرمود: "چیزی بیاورید تا برای شما نوشتهای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید". در این هنگام عمر گفت: بیماری بر پیامبر چیره شده است و شما کتاب خدا را دارید و همان کتاب خدا برای ما کافی است، پس بین حاضران اختلاف و مشاجره افتاد و عدهای همان کلام عمر را تکرار کردند. وقتی حاضران بسیار همهمه و اختلاف کردند، رسول خدا(ص) فرمود: "از اینجا برخیزید که نزاع نزد من شایسته نیست"[۵۹].
ذهبی در تذکرة الحفاظ روایت کرده است: ابوبکر پس از وفات پیامبر، مردم را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر احادیثی مىگویید و در آن احادیث، با هم اختلاف مىکنید و به حتم اختلاف مردم پس از شما شدیدتر خواهد بود. پس هیچ روایتی از رسول خدا نقل نکنید و هر کس از شما درباره این کار پرسید، پاسخ دهید که کتاب خدا در میان ما هست؛ پس حرامش را حرام، و حلالش را حلال بشمارید[۶۰].
عمر و عثمان نیز در عهد خود چنین کردند[۶۱]. وقتی بنی امیه به حکومت رسیدند به این مقدار بسنده نکردند؛ بلکه از سویی، روایات جعلی بسیاری از زبان رسول خدا(ص) ساختند و از سوی دیگر، از هیچ آزار و اذیتی نسبت به اهل بیت رسول خدا(ص) فروگذار نکردند؛ تا آنجا که تنها نیم قرن پس از وفات پیامبر(ص)، اهل بیت آن حضرت را در کربلا به خاک و خون کشیدند. بدین سبب - و به منظور حفظ قرآن کریم - حکمت الهی، در نص بر امامت اهل بیت(ع) در قرآن، اسلوب اشاره و توصیف را برگزید.
از جمله آیاتی که با همین روش، به امامت اهل بیت(ع) دلالت مىکند را موارد ذیل اند:[۶۲]:
آیه ولایت
آيه ولايت، آيۀ پنجاه و پنجم از سورۀ مائده است که دربارۀ ولايت خدا، رسول و ائمه(ع) است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۶۳]. آیه یاد شده به ولایت و سرپرستی خدا، رسول خدا (ص) و مؤمنان ویژه اشاره دارد[۶۴]
همه مفسران اجماع دارند که این آیه، در شأن علی بن ابیطالب(ع) نازل شده است و دلالت آن بر امامت، واضح است و حصر موجود در آیه: "سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند..." هر احتمال دیگری را برای معنای ولایت، غیر از سلطه و حکومت از بین مىبرد؛ زیرا هیچ یک از معانی دیگر ولایت نمىتواند فقط مخصوص خدا و رسول خدا(ص) و مؤمنان خاص که در رأس آنان امیرالمؤمنین علی(ع) است، باشد[۶۵].
آیه تطهیر
بخش دوم آیۀ ۳۳ سورۀ احزاب به آیۀ تطهیر شهرت یافته است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۶۶]. مفاد آیه این است که عصمت شرط امامت است و از طرفی عصمت هم جز از جانب خدا معلوم نمىشود و دلیلی هم بر عصمت کسی وجود ندارد، مگر اهل بیت (ع) که آیه تطهیر به وضوح دالّ بر عصمت ایشان است و در نتیجه بر امامت ایشان نیز دلالت مىکند.
این مطلب، افزون بر سخنی است که در ذیل آیه: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۶۷] گفته شده است و آن اینکه امر به اطاعت از رسول و اولی الامر با یک کلمه و یک صیغه ﴿أَطِيعُوا﴾ آمده است[۶۸] به این معنا، همان وجوبی که برای اطاعت از رسول ثابت است برای اولی الامر نیز ثابت است. از طرفی اطاعت از رسول، به طور مطلق واجب شده است و به تصریح قرآن کریم، هیچ حد و قیدی ندارد: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۶۹] که نشان مىدهد هر آنچه رسول خدا (ص) مىگوید وحی بوده و اطاعت از آن بر هر مؤمنی واجب است؛ زیرا او ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۷۰]. پس "از رسول اطاعت کنید" یعنی، به طور مطلق در هر مسئله کوچک و بزرگی و در هر امری از او اطاعت کنید. چنین اطاعتی ممکن نیست برای کسی واجب شود جز برای معصوم که هیچ گناه و خطایی در وجود مطهر او راه ندارد[۷۱].
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۷، ص۹۸.
- ↑ ر.ک: محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۹، ص۳۶۹-۳۷۰.
- ↑ میر سید شریف جرجانی، التعریفات، ص۱۰۶؛ همچنین ر.ک: ابوحامد غزالی، المستصفی من علم الاصول، ص۱۹۶.
- ↑ برای نمونه به عبارات زیر توجه کنید: المجاز لا يدخل في النصوص انما يدخل في الظواهر، محمد بن مکی عاملی نبطی جزینی (شهید اول)، القواعد و الفوائد، تحقیق عبدالهادی حکیم، ج۱، ص۴۳۳؛ فان النصوص فيها قليلة... و انما هي الظواهر، محمد بن احمد قرطبی، تفسیر القرطبی، تصحیح احمد عبدالعلیم البردونی، ج۶، ص۲۸۹.
- ↑ ر.ک: ابن ادریس حلی، السرائر، ج۲، ص۵۵۳؛ زینالدین بن علی عاملی جبعی شهید ثانی، رسائل، ص۲۳۸؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج۳، ص۹۷.
- ↑ در برخی از منابع کلامی، به این قسم نیز «نص» اطلاق شده است (ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۴۷۰؛ محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۲، ص۱۰۵؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۸۴؛ ابوبکر بن الطیب باقلانی، الانصاف فیما یجب اعتقاده، ص۱۳۱).
- ↑ ر.ک: علی بن حسین الشریف المرتضی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۶۷؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۵-۴۶؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۳۳۵ و ۳۳۷؛ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۸۶.
- ↑ ر.ک: اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۷۵؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۴۳.
- ↑ ر.ک: ابوالحسن ماوردی، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیة، ص۷ و ۱۱.
- ↑ ر.ک: ابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، تحقیق علی بوملحم، ص۱۵۴؛ علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ سیفالدین آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین ج۲، ص۱۳۲؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۴۰-۴۱؛ حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، الالفین، ص۳۵.
- ↑ حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸.
- ↑ ر.ک: النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ص۶۹.
- ↑ ر. ک: کمال الدین، ج ۲، ص۱۹۹؛ الارشاد، ج ۱، ص۸ و ص۱۷۹؛ احتجاج، ج ۲، ص۳۱۶؛ شرح مقاصد، ج ۵، ص۲۳۳؛ بحار، ج ۲۳، ص۵۷؛ ج ۲۵، ص۱۳۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص۱۵۱-۱۵۵.
- ↑ ﴿ أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾؛ سوره نساء، آیه ۵۹، سوره مائده، آیه ۹۲، سوره نور، آیه ۵۴و۵۶، سوره محمد(ص)، آیه ۳۳، سوره تغابن، آیه ۱۲.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ «ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را، و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید و از آنها داورى بطلبید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این کار براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «آیا ندیدى کسانى را که ادّعا مىکنند به آنچه از کتابهاى آسمانى که بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آوردهاند، ولى مىخواهند براى داورى نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند» سوره نساء، آیه ۶۰.
- ↑ «ما در هر امتى رسولى مبعوث کردیم که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى اینکه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ «به راستى که رسولانمان را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم عدل را به پا دارند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «و اسحاق و یعقوب را به او ابراهیم بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را نیز پیش از آن هدایت نمودیم و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم اینگونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم. همچنین زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را؛ همه از صالحان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را، و همه را بر جهانیان برترى دادیم. و از پدران و فرزندان و برادران آنها افرادى را برترى دادیم و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم. این، هدایت خداست، که هر کس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایى مىکند، و اگر اینان در اطاعت خدا شرک ورزند - یعنی سر سوزنی از اوامر و نواهی الهی سرپیچی کنند - اعمال نیکى که انجام دادهاند، نابود مىگردد. آنها کسانى هستند که کتاب و حُکم و نبوّت به آنان دادیم. اگر مؤمنان به تو از اطاعت خدا و رهبری تو سرپیچی کنند و به رسالت رهبری تو کفر ورزند، آیین حقّ زمین نمىماند؛ زیرا کسان دیگرى را نگاهبان آن مىسازیم که نسبت به آن، کافر نیستند. آن پیامبران و رهبران الهی کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن و بگو: در برابر این رسالت و تبلیغ، پاداشى از شما نمىطلبم. این کتاب، چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.
- ↑ اراکی، محسن، امامت در قرآن، ص۶۳-۶۸
- ↑ «و بر آنان خبر ابراهیم را بخوان. هنگامى که به پدر و قومش گفت: چه چیز را مىپرستید؟ گفتند: بتهایى را مىپرستیم، و همه روز ملازم عبادت آنهاییم. گفت: آیا هنگامى که آنها را مىخوانید صداى شما را مىشنوند؟! یا سود و زیانى به شما مىرسانند؟! گفتند: ما نیاکان خود را یافتیم که چنین مىکنند. گفت: مىبینید این چیزهایى را که پیوسته پرستش مىکردید، شما و پدران پیشین شما. همه آنها دشمن و منفور من هستند، مگر پروردگار عالمیان [که تنها تکیهگاه من است]؛ همان کسى که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم مىکند، و کسى که مرا غذا مىدهد و سیراب مىنماید، و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا مىدهد، و کسى که مرا مىمیراند و سپس زنده مىکند، و کسى که امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد. پروردگارا! به من حکم و فرمانروایی و امامت ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن» سوره شعراء، آیه ۶۹-۸۳.
- ↑ «گفت: من به سوی خدا روانهام. پروردگارا مرا فرزند صالحی عنایت فرما. پس او را به پسری خردمند مژده دادیم» سوره صافات، آیه ۹۹-۱۰۱.
- ↑ «و براى من در میان امّتهاى آینده، زبان صدق و ذکر خیرى قرارده!» سوره شعراء، آیه ۸۴.
- ↑ «پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن» سوره شعراء، آیه ۸۳.
- ↑ «به او اسحاق و یعقوب را افزون - بر آنچه عطا کرده بودیم (اسماعیل) - دادیم و هر یک از آنان را صالح و رستگار قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت مىکنند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
- ↑ «و [در اواخر عمر،] اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانى را در دودمانش قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و او در آخرت از صالحان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
- ↑ «و اینگونه ما به یوسف در سرزمین [مصر] قدرت دادیم، که هر جا مىخواست در آن منزل مىگزید [و تصرّف مىکرد]، ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم [و شایسته بدانیم] مىبخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکنیم» سوره یوسف، آیه ۵۶.
- ↑ «پروردگارا! به ما در دنیا نیکى عطا کن» سوره بقره، آیه ۲۰۱.
- ↑ «از دودمان من نیز امامانى قرار بده! خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمىرسد! [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند]» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و او و لوط را به سرزمین =شام - که آن را براى همه جهانیان پربرکت ساختیم - نجات دادیم. و به او اسحاق و یعقوب را افزون - بر آنچه عطا کرده بودیم (اسماعیل) - دادیم و هر یک از آنان را صالح و رستگار قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت مىکنند، و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مىکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۱-۷۳.
- ↑ «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد. آنها فرزندان و دودمانى بودند که [از نظر پاکى، تقوا، درستى و راستى] برخى از [آنان از] برخى دیگرند و خداوند، شنوا و داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.
- ↑ «آن گاه که زن عمران گفت: پروردگارا، من عهد کردم فرزندى که در رحم دارم [از فرزندى خود] در راه [خدمت] تو آزاد گردانم، این عهد من را بپذیر که تویى شنوا و آگاه» سوره آل عمران، آیه ۳۵.
- ↑ «چون فرشتگان مریم را گفتند که خدا تو را به کلمه خود بشارت مىدهد که نامش مسیح، عیسى پسر مریم است، که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبان [درگاه خدا] است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
- ↑ «از دودمان من [نیز امامانى قرار بده!]».
- ↑ «خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «که [از نظر پاکى، تقوا، درستى و راستى] برخى از برخى دیگرند» سوره آل عمران، آیه ۳۴.
- ↑ «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعدۀ تو در مورد نجات خاندانم حق است و تو از همه حُکمکنندگان برترى. خداوند متعال فرمود: اى نوح! او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایستهاى است]» سوره هود، آیه ۴۵-۴۶.
- ↑ «جز افراد سفیه و نادان، چه کسى از آیین ابراهیم، با آن پاکى و درخشندگى، روىگردان خواهد شد؟! ما او را در این جهان برگزیدیم و همانا در جهان دیگر، از صالحان است. در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! و در برابر حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذیرفت و گفت: در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم. و ابراهیم و یعقوب در واپسین لحظات عمر فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند و هر کدام به فرزندان خویش گفتند: فرزندان من! خداوند این آیین پاک را براى شما برگزیده است و شما، جز به آیین اسلام تسلیم در برابر فرمان خدا از دنیا نروید. آیا هنگامى که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: پس از من، چه چیز را مىپرستید؟ گفتند: خداى تو، و خداى پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم» سوره بقره، آیه ۱۳۰-۱۳۳.
- ↑ «از دودمان من نیز امامانى قرار بده!، خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمىرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برترى داد»... سوره آل عمران، آیه ۳۳.
- ↑ «حکومت عظیمى در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ «یا اینکه نسبت به مردم [=پیامبر و خاندانش]، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مىورزند؟! ما به آل ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و مُلک عظیمى در اختیار آنها قرار دادیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ «آیا آنها سهمى در مُلک یعنی امامت و خلافت دارند؟» سوره نساء، آیه ۵۳.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۳۹۵، باب «الائمة ولاة الامر و هم المحسودون الذین ذکرهم الله عزوجل».
- ↑ «مُلک را به هر آن کس که بخواهی عطا مىکنی و از هر آن کس که بخواهی بازپس مىگیری و هر که را بخواهى، عزیز و هر که را بخواهى ذلیل مىگردانی. تمام خوبیها به دست توست» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «آنها پیامبرانى بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از کسانى که هدایت کردیم و برگزیدیم. آنها کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد به خاک مىافتادند، در حالى که سجده مىکردند و گریان بودند؛ سپس بعد از آنان نسلى جایگزین [آنان] شد که نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروى نمودند» سوره مریم، آیه ۵۸-۵۹.
- ↑ «به خاطر پیمانشکنى آنها، و انکار آیات خدا، و کشتن به ناحق پیامبران، و به خاطر اینکه مىگفتند: بر دلهاى ما، پرده افکنده [شده و سخنان پیامبر را درک نمىکنیم، رانده درگاه خدا شدند]» سوره نساء، آیه ۱۵۵.
- ↑ «پس آنان را به سبب پیمان شکستنشان لعنت کردیم» سوره مائده، آیه ۱۳.
- ↑ «و [داغِ] خوارى و بیچارگى و نیاز، بر آنان زده شد و گرفتار خشم خدایى شدند» سوره بقره، آیه ۶۱.
- ↑ «سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروى کردند، و [در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند، همچنین] این پیامبر و کسانى که [به او] ایمان آوردهاند [از همه سزاوارترند]» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ «سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مىدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «آیا گمان کردید که [به حال خود] رها مىشوید در حالى که هنوز کسانى از شما که جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را مورد اعتماد و تکیهگاه خویش انتخاب ننمودند، [از دیگران] مشخّص نشدهاند؟! [باید آزمون شوید و صفوف از هم جدا گردد]» سوره توبه، آیه ۱۶.
- ↑ اراکی، محسن، امامت در قرآن، ص۶۸-۸۱
- ↑ سنن الدارمی، ج۱، ص۱۲۵، باب «من رخص فی الکتابة من المقدمة» و سنن ابیداود، ج۲، ص۱۲۶، باب «کتابة العلم» و مسند احمد، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ البخاری، کتاب «العلم»، باب «العلم»، ج۱، ص۲۲ و کتاب «المرض»، باب «قول المریض قوموا عنی» و صحیح مسلم، آخر کتاب «الوصیة».
- ↑ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۲ (باب زندگینامه ابوبکر).
- ↑ ر.ک: «معالم المدرستین»؛ ج۲، ص۵۰ و پس از آن.
- ↑ اراکی، محسن، امامت در قرآن، ص۸۱-۸۳
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۵-۱۶.
- ↑ اراکی، محسن، امامت در قرآن، ص۸۳-۸۴.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ در این آیه امر به اطاعت از خدا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾ امری مستقل است و امر به اطاعت از رسول و اولی الامر با تکرار دوباره فعل و با یک امر واحد بیان شده است: ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾.
- ↑ «آن چه را رسول خدا براى شما آورده، بگیرید [و اجرا کنید]، و از آنچه نهى کرده، خوددارى نمایید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید، آنچه مىگوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ اراکی، محسن، امامت در قرآن، ص ۸۴-۸۷.