حضرت علی اکبر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از علی‌ اکبر)
حضرت علی اکبر (ع)
آرامگاه شهدای کربلا
نام کاملعلی بن حسین بن علی بن ابی طالب
جنسیتمرد
کنیهابوالحسن
از قبیلهقریش
از تیرهبنی‌هاشم
پدرحسین بن علی
مادرلیلی
برادرعلی اصغر، امام سجاد
تاریخ تولد۳۳ هجری
محل تولدمدینه
تاریخ شهادت۶۱ هجری
محل شهادتکربلا
محل آرامگاهکربلا
از اصحابامام حسین
حضور در جنگواقعه کربلا
علت شهرتاولین شهید بنی هاشم

حضرت علی اکبر فرزند بزرگ امام حسین (ع) و شبیه پیامبر است. مادر او، لیلا دختر ابی مرّه نام داشت و روز عاشورا در سن ٢٥ سالگی بعد از فداکاری بسیار شهید شد. او اوّلین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. ایشان نزدیک‌ترین شهیدی است که با امام حسین (ع) دفن شده است و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.

مقدمه

«اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ سَلِيلٍ مِنْ سُلاَلَةِ إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَبِيكَ...»[۱]؛ سلام بر تو ای اولین شهید از نسل بهترین سلسه از سلاله ابراهیم خلیل سلام خدا بر تو و بر پدر تو... .

زمانی که تمام یاران و اصحاب امام حسین (ع) به افتخار شهادت نائل شدند و امام (ع) دیگر یار و یاوری از اصحاب نداشت نوبت به جانبازی و فداکاری جوانان بنی هاشم و خاندان آن حضرت رسید، طبق زیارت ناحیه مقدسه و نقل مورخان شیعه و سنی، اولین کسی که از بنی هاشم موفق شد اجازه میدان بگیرد و جان خود را فدای امام و پیشوای خود نماید حضرت علی اکبر، فرزند رشید اباعبدالله الحسین (ع) است[۲].[۳]

شخصیت خانوادگی حضرت علی اکبر (ع)

حضرت علی اکبر (ع) فرزند امام حسین (ع) و جد بزرگوارش علی بن ابی طالب (ع) و جد بزرگ مادریش رسول گرامی اسلام (ص) است. علت نامیده شدن او به «علیِ بزرگ تر»، این بود که امام حسین (ع) به دلیل شدت علاقه‌ای که به نام پدر بزرگوارش داشت، نام سه فرزند پسرِ خود را «علی» گذاشت. از این‌رو، اولی به «علیِ بزرگ‌تر» و دومی به «علیِ میانه» و سومی به «علیِ کوچک‌تر» معروف شدند.

کنیه ایشان «ابوالحسن» و گفته شده از او فرزندی به یادگار نمانده است[۴]. برخی از سیره‌نویسان هم برای او فرزندی قائل شده‌اند[۵].

مادرش «لیلی» دختر «أبی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی» است اما آیا مادرش «لیلی» در کربلا بوده است یا خیر؟ اختلاف است، ولی قول اصح آن است که ایشان در کربلا نبوده است. محدث قمی می‌‌گوید: من در مصادر نیافتم که مادر علی اکبر در کربلا حضور داشته است. اگر چه در بعضی مقاتل مثل «وسیلة الدارین» و روضة الشهداء (این کتاب از کتاب‌های ضعیف است). گفته شده که «لیلا مادر علی اکبر» در واقعه کربلا حضور داشته است[۶].[۷]

علی اکبر
تصویری از روایت حضرت علی اکبر

سن حضرت علی اکبر (ع) در هنگام شهادت

علی اکبر در زمان خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد[۸]، اما معلوم نیست در چه زمانی از خلافت دوازده ساله او به دنیا آمده است. آیا اواسط خلافت عثمان بوده یا اواخر خلافت او؛ لذا درباره سن علی اکبر به هنگام شهادت بین مورخان اختلاف است: بعضی سن او را در عاشورای ۶۱ که به افتخار شهادت رسیده هیجده سال نقل کرده‌اند[۹] و بعضی نوزده سال[۱۰] و حتی ۲۵ سال[۱۱] و ۲۷ ساله[۱۲] هم گفته شده است.

بدیهی است اگر سن ایشان ۲۵ یا ۲۷ سال بوده از امام سجاد برادرش چند سالی بزرگ‌تر و اگر هیجده سال بوده چند سالی از امام سجاد (ع) کوچک‌تر بوده است. اگر چه این بحث فایده عملی چندانی ندارد اما از نظر تاریخی و اطلاع رجالی بی‌فایده نیست؛ لذا به اختصار به آن می‌‌پردازیم: علی اکبر از امام سجاد (ع) بزرگ‌تر بوده؛ زیرا:

  1. او به لقب «اکبر»، یعنی بزرگ‌تر اشتهار داشته و امام سجاد به «أوسط»، یعنی متوسط
  2. عبید الله بن زیاد در مجلسی که اسرا حاضر بودند، خطاب به حضرت زینب (ع) گفت: مگر علی بن الحسین کشته نشده! فرمود: «مرا برادری بزرگ‌تر بود که سپاه تو او را کشتند» و مشابه همین بیان هم در مجلس یزید آمده است.
  3. بعضی از بزرگان، مثل مامقانی در تنقیح و ابن ادریس حلی در خاتمه کتاب سرائر، تولد علی اکبر را در زمان خلافت عثمان ذکر کرده‌اند[۱۳]. این تاریخ ولادت، گواه بر این است که علی اکبر از امام سجاد (ع) بزرگ‌تر بوده است. بنابر این، قول اصح آن است که علی اکبر در زمان شهادتش در سن ۲۵ یا ۲۷ سال بوده است[۱۴].[۱۵]

آمادگی علی اکبر (ع) در مصاف با مرگ

از خصوصیات ذاتی علی اکبر (ع) و همه مردان خدا، رشادت و مردانگی در راه خدا و نترسیدن از مرگ و کشته شدن در مسیر هدف است و چنین مردانی مانند کوه، همواره استوار و پابرجا هستند و هیچ حادثه‌ای آنان را نمی‌لرزاند: «کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ».

علی اکبر، شهامت و مردانگی و عدم هراس از مرگ را در مسیر حرکت مکه به کربلا و در حادثه غم انگیز عاشورا به شایستگی به منصه ظهور گذاشت و در طول تاریخ و تا روز قیامت اسوه و الگوی جاودانه همه جوانان با ایمان گردید.

موقعی که کاروان امام حسین (ع) از قصر بنی مقاتل[۱۶] ـ و به قولی در منزل ثعلبه ـ اواخر شب در حال حرکت بودند، امام (ع) لختی به خواب رفت، چون از خواب بیدار شد گفت: «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ»؛ این کلمات را دو یا سه بار تکرار کرد.

علی اکبر (ع) که صدای کلمه استرجاع یعنی: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۷] را از پدر شنید گفت: «ای پدر، جانم به فدایت، خدا را حمد کردی و آیه استرجاع خواندی، به چه علت این آیه را خواندی؟»

امام (ع) در پاسخ او فرمود: «پسرم، در اثنا راه کمی به خواب رفتم در عالم خواب شخصی را دیدم که سوار بر اسب بود و می‌‌گفت، این قوم می‌‌روند و أجل هم به سوی آنان در حرکت است، دانستم که خبر مرگ به ما داده شد».

علی اکبر گفت: «ای پدر، خداوند بدی را از تو دور گرداند، آیا مگر ما بر حق نیستیم؟»[۱۸]. امام (ع) در پاسخ او فرمود: «بله، به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم»[۱۹] علی اکبر (ع) با کمال شهامت و ایمانی محکم در پاسخ پدر گفت: «اگر قرار است در راه حق بمیریم از مرگ باکی نداریم»[۲۰]. امام حسین (ع) چون فرزند را آماده جانبازی در راه خدا دید در حق او دعا کرد و فرمود: «خداوند بهترین پاداش فرزندی را به تو عنایت کند»[۲۱].[۲۲]

علی اکبر (ع) عازم میدان و عکس‌العمل امام (ع)

روز عاشورا روز صف‌آرایی حق مقابل باطل، روز شجاعت و مردانگی در برابر نامردمی و خواری و ذلت بود. روزی که جمعی اندک در برابر جمعیتی ده‌ها هزار نفری ایستادند و از حق دفاع کردند و جان دادند تا برای همیشه ستمکاران و ظالمان را محکوم سازند.

در چنین روزی وقتی تمام اصحاب امام حسین (ع) که توان جنگ و یاری داشتند به میدان دشمن رفتند و شربت شهادت نوشیدند. دیگر برای امام (ع) کسی از یاران باقی نمانده بود و تنها چندین نفر از فرزندان و برادران و برادرزادگانش. جانبازی بنی هاشم و خاندان حسینی آغاز شد و اولین شخصیت از بنی‌هاشم علی اکبر بود که عازم میدان شد.

ابوالفرج اصفهانی و دیگران گفته‌اند: علی اکبر نخستین کسی از نزدیکان امام (ع) و بنی هاشم بود، وقتی که دید پدرش یکه و تنهاست و دیگر یاوری از اصحاب که او را کمک کند ندارد، جلو آمد و از امام اجازه خواست به میدان رزم برود! این جوان زیبا و دارای اخلاقی برجسته و اشبه مردم به رسول خدا (ص) همین که تقاضای رفتن به میدان جنگ نمود، امام به او اجازه داد: «فَاسْتَأْذَنَ‏ أَبَاهُ‏ فِي‏ الْقِتَالِ‏ فَأَذِنَ لَهُ».

با اینکه امام (ع) در دادن اذن میدان به اصحاب تعلل می‌‌ورزید اما به فرزندش سریعاً و بی‌درنگ اجازه داد. سپس حضرت از سر مِهر و وفا نگاهی مأیوسانه به او کرد و سر به زیر انداخت و اشک در چشمانش حلقه زد و گریست و بعد انگشت سبابه خود را به طرف آسمان بالا برد و چنین گفت: «خدایا گواه باش جوانی را به جنگ این قوم فرستادم که از نظر خلقت و جمال و خلق و خوی، و از جهت منطق و سخن گفتن، شبیه‌ترین مردم به پیغمبر تو بود، و ما هر وقت که مشتاق دیدار پیامبرت می‌‌شدیم به صورت او نظر می‌‌کردیم، خدایا، برکات زمین را از این قوم دریغ کن و جمعیت آنها را پراکنده ساز، در میان آنها جدایی افکن و أمرای آنها را هیچ گاه از آنها راضی مگردان، که اینان ما را دعوت کردند که به یاری ما برخیزند و اکنون بر ما می‌‌تازند و از کشتن ما ابایی ندارند»[۲۳].

سپس امام (ع) با صدای بلند به عمر سعد خطاب کرد و فرمود: «ای پسر سعد، ـ وای بر تو ـ چه می‌کنی؟ خداوند، پیوند خویشاوندیت را قطع کند و هیچ چیزی را بر تو مبارک نسازد و بر تو کسی را مسلط کند که بعد از من سرت را در بسترت از تن جدا کند چون که رشته خویشاوندی مرا قطع کردی و حرمت خویشاوندی مرا با رسول خدا (ص) نادیده پنداشتی»[۲۴]. بعد با آواز بلند این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۲۵]. استناد امام (ع) به این آیه شریفه حکایت از آن است که فرزندش علی اکبر دارای نژادی از نژاد انبیا و اولیا دارد[۲۶].

علی اکبر (ع) در میدان جنگ

علی اکبر، جوان رشید اسلام، با اذن پدر قدم به میدان نبرد گذاشت، در شهامت و شجاعت و از جان گذشتگی او تردیدی نیست، وقتی مقابل دشمن آمد چنین رجز می‌‌خواند:

«أَنَا عَلِيُّ بْنُ‏ الْحُسَيْنِ‏ بْنِ‏ عَلِيّ نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ»

«تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِي‏ أَضْرِبُ بِالسَّيْفِ أُحَامِي عَنْ أَبِي‏»

«ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِيٍّ قُرَشِي»[۲۷]؛

من علی بن حسین بن علی‌ام، به پروردگار کعبه، ما به رسول خدا از همه کس نزدیک‌تریم، به خدا سوگند فرزند آلوده دامن نمی‌تواند بر ما حکمرانی کند شمشیر می‌زنم و از پدرم حمایت می‌کنم، شمشیر زدن همچون جوان هاشمی قرشی. بعد از آنکه فرزند رشید ابا عبدالله الحسین (ع) حمله کرد و مبارزه‌ای مردانه نمود و عده‌ای از دشمن را به هلاکت رساند و یا مجروح کرد. به نقل ابن‌شهرآشوب: «هفتاد نفر از دشمن را از پای درآورد»[۲۸] و عبدالرزاق مقرم می‌نویسد: «۱۲۰ نفر را به جهم روانه کرد»[۲۹].

مرحوم مجلسی می‌نویسد: «آن‎قدر جنگید و از دشمن کشت که صدای ضجه مردم بلند شد و روایت شده که در حال تشنگی یک صد و بیست جنگ‌ و جو را به هلاکت رسانید»[۳۰].

در این گیرودار نبرد، تشنگی بر او غلبه کرد و از طرفی بدن او جراحات بسیار برداشته بود؛ لذا دیگر نتوانست بجنگد. به خیام حرم به نزد پدر بزرگوارش بازگشت تا کمی استراحت کند و رفع تشنگی نماید! وقتی به خدمت پدر آمد گفت: «ای پدرم، تشنگی جانم را به لب رسانده و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته است، آیا کمی آب هست که نیرو بگیرم و توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟!»[۳۱]؛

امام حسین (ع) گریست و فرمود: «واغوثاه، ای پسرم ـ از کجا برایت آب بیاورم، پسرم اندکی به مبارزه ادامه بده و صبور باش، دیری نمی‌پاید که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهی کرد و کام تو را آنگونه سیراب خواهد کرد که هرگز تشنه نگردی»[۳۲].

این جا یک معمای تاریخی است؛ زیرا علی اکبر به خوبی می‌‌دانست پدر آب ندارد، چرا تقاضای آب کرد؟ او که جوان رشید و دانایی بود، او که در ایثار و فداکاری گوی سبقت را از همه بنی هاشم ربود، پس چرا درخواست آب از پدر کرد؟! در پاسخ این سؤال می‌‌توان گفت: شاید نظر علی اکبر این بوده که پدر معجزه کند، یا با سخنان گرم و آتشین خود او را برای حمله مجدد آماده سازد، یا با نفس روحانی و کلام الهی‌اش بر دل تشنه او آرامش بخشد و یا به همه شیعیان و پیروان بفهماند که جان در راه جانان خیلی هم ساده و آسان نیست تلاش و فداکاری بسیار لازم است، بالاخره یا به این بهانه به ملاقات پدر آید تا او یک بار دیگر پدر را ببیند و یک بار دیگر هم پدر او را ببیند!

علی اکبر (ع) مجدداً عازم میدان شد و جنگ بسیار نمایانی کرد که همه از مقابلش فرار می‌‌کردند و کسی از سپاهیان عمرسعد حاضر نبود به مصاف او آید، در این هنگام «مرة بن منقذ عبدی» که از دلاوری علی اکبر به تنگ آمده بود، قسم یاد کرد و گفت: گناه همه عرب بر گردن من، اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل مادرش ننشانم! لذا همین که علی از کنار مرة می‌‌گذشت و حمله می‌‌کرد او را غافلگیر کرد با نیزه محکمی از پشت به علی اکبر زد و بعد با شمشیر بر سر مبارکش وارد نمود که فرق او را شکافت، علی روی زین اسب خم شد و دست به گردن اسب خود انداخت و اسب که گویا، خون روی چشمش را گرفته بود، رم کرد و به اشتباه او را به سمت لشکر دشمن برد! سربازان عمر سعد او را محاصره کردند هر کدام که با علی اکبر برخورد می‌‌کردند ضربه‌ای به بدن پاک او می‌‌زدند تا آنکه: با شمشیرهایشان او را قطعه قطعه کردند[۳۳].

در اینجا بود که علی اکبر با صدای بلند فریاد زد: «پدرم ای حسین، سلام بر تو باد، این جدم رسول خداست که می‌‌گوید: در آمدنت نزد ما شتاب کن و در لحظه آخر، فریادی زد و جان سپرد و از دنیا راحت شد»[۳۴].[۳۵]

امام حسین (ع) بر بالین علی اکبر (ع)

نوای دلنشین و جانسوز علی اکبر (ع) به گوش پدر دلسوخته رسید با شتاب بسیار خود را بالین جوان رسانید. به قول سید بن طاووس و دیگران: «حسین (ع) تا صدای جوانش را شنید بالین او آمد و کنار جنازه‌اش نشست و صورت بر صورتش گذاشت»[۳۶].

سیس خطاب به پیکر در خون تپیده علی اکبر فرمود: «جوانم، خدا بکشد گروهی که تو را کشتند، پسرم، اینها گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا (ص) را شکستند، پس از تو خاک بر سر دنیا»[۳۷]. این سخن را امام (ع) نیز در حالی می‌‌گفت که اشک از چشمان مبارکش جاری بود[۳۸].[۳۹]

زینب کبری (ع) بر بالین علی اکبر

شهادت علی اکبر نه تنها قلب امام (ع) را داغدار و جریحه‌دار نمود بلکه تمام اهل حرم را نگران کرد؛ از یک سو علاقه مفرط زنان و فرزندان به این یادگار پدر و آیینه تمام نمای رسول خدا (ص) و از سوی دیگر همه نگران حال حسین (ع) بودند که مبادا پدر داغدار کنار جوانش جان تهی کند؛ لذا زینب کبری همین که از شهادت علی اکبر باخبر شد با شتاب از خیمه بیرون آمد عازم میدان قتال شد. در حالی که فریاد می‌‌زد: «ای برادرم وای پسر برادرم»[۴۰] تا شاید در غم شهادت علی اکبر با برادرش امام حسین (ع) شریک شود و بدین‌گونه برادر را تسلی دهد، اما زینب (ع) از برادر بی‌تاب‌تر شد و امام حسین (ع) به یاری او شتافت.

سپس امام (ع) دستور داد جوانان بنی هاشم آمدند و فرمود: «نعش برادرتان را بردارید و از میدان بیرون ببرید»[۴۱]. آنها طبق دستور امام (ع) نعش علی اکبر را برداشتند و در برابر خیمه ای که برابر آن مبارزه می‌‌کردند بر زمین نهادند[۴۲].[۴۳]

بازگشت پُر اندوه امام (ع) به خیمه‌ها

امام حسین (ع) اگرچه امام و حجت خداست و تمام مصائب و مشکلات برای او در راه خدا آسان است، اما از طرفی هم پدر است و داغ جوان در دل پدر طوفان به پا می‌‌کند لذا حضرت در حالی که حزن و اندوه سراسر وجود او را فرا گرفته بود به خیمه‌ها بازگشت، حضرت سکینه دختر امام (ع) امام پیش آمد و از پدر بزرگوارش سراغ برادرش علی اکبر را گرفت، همین که امام (ع) با خبر شهادت علی را به سکینه داد، فریاد او بلند شد و خواست از خیمه بیرون رود که حضرت جلو او را گرفت و فرمود: «دخترکم تقوای الهی پیشه کن و شکیبا باش!» سکینه گفت: پدرم چطور صبر کند کسی که برادرش را کشته‌اند[۴۴].

مدفن مطهر علی اکبر (ع) به روایت امام صادق (ع)[۴۵] همان طوری که مورد توجه عام و خاص است، در پایین پای مرقد مطهر پدر بزرگوارش اباعبدالله الحسین (ع) است[۴۶].

شهادت علی اکبر

علی اکبر نسیم خوشی بود که بر حسین(ع) می‌وزید و امام را روحی تازه می‌بخشید، او به تنهایی گلستانی بود که سیدالشهدا با دیدنش عطر نبی مکرم را از او استشمام می‌کرد، دریای متلاطم معرفت بود که وقتی موجش بر نظاره‌گران می‌نشست، زنگار دل را می‌شست. نقاش حکیم آفرینش در بسیاری از جهات خلقت و فطرت، علی اکبر را از پیامبر اکرم کپی‌برداری کرده بود. زیباترین یادگار پیامبر اکرم بود. نه تنها حسین(ع) بلکه هر کس از بنی‌هاشم و اصحاب دلتنگ پیامبر می‌شدند خود را به علی اکبر می‌رساندند تا زیارت جمالش تداعی‌گر جمال جمیل نبوی باشد. حاج شیخ جعفر شوشتری نقل می‌کند: آنها که صدای پیامبر را شنیده بودند، اگر علی اکبر از پشت دیوار حرف می‌زد او خیال می‌کرد پیامبر است. وقتی امام حسین(ع) و اهل بیت او یاد پیامبر می‌کردند به علی اکبر نگاه می‌نمودند. وقتی سیدالشهدا برای صوت قرآن پیامبر دلش تنگ می‌فرمود: علی برایم قرآن بخوان[۴۷].

حاج شیخ جعفر می‌فرماید: چنانچه پیغمبر شجاعتش را به سیدالشهدا ارث داده بود، امیرمؤمنان هم شجاعتش را به علی اکبر ارث داده است. در روز عاشورا وقتی که علی برای جنگ به میدان رفت کسی در بین شهدا بعد از سیدالشهدا دویست نفر را نکشته است! جوان تشنه‌ای دویست شمشیر بزند به طوری که دویست نفر را به درک واصل کند[۴۸]. سیدالشهدا جوانی را روانه میدان می‌کند که مراتب فضل و علم و معرفتش را فقط اوست که می‌شناسد و فقط باغبان از ثمره و دسترنج خود خبر دارد، که علی را چگونه پروریده و تربیت کرده است ﴿يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ[۴۹]. ابومخنف از عتبه بن سمعان کلبی روایت کرده که گفت: هنگامی که ما از قصر بنی مقاتل گذشتیم و ساعتی راه پیمودیم. خواب کوتاهی حسین(ع) را فرا گرفت و پس از لحظه‌ای بیدار شد و دوبار این جمله را بر زبان جاری کرده فرمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۵۰] ﴿وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۵۱] علی اکبر که بر اسبی سوار بود پیش آمده به بابا گفت: «مِمَّ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ»؛ پدرجان قربانت گردم چه سبب شد که کلمه استرجاع بر زبان جاری کردی؟ و برای چه الحمدلله گفتی؟

حسین(ع) فرمود: پسرم خواب مرا ربود، اسب سواری در مقابل پیدا شد و گفت: این گروه همچنان پیش می‌روند و مرگ نیز تعقیب‌شان می‌کند، من دانستم که آن پیک مرگ است. علی اکبر عرض کرد: «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِ قَالَ بَلَى وَ الَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ قَالَ فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ»؛ خدا هرگز برای شما بدی پیش نیاورد؛ مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: آری! سوگند به کسی که بازگشت همه به اوست ما بر حقیم. علی اکبر عرض کرد بعد از اینکه ما بر حقیم چه بیمی از مرگ داریم؟ امام از این سخن شایسته فرزند عزیزش بسیار خوشحال شد فرمود: «جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ». خدا به تو پاداش دهد بهترین پاداشی که فرزند را از پدرش عنایت می‌فرماید[۵۲]. وقتی یاران امام حسین(ع) همه به شهادت رسیدند و جز خاندانش کسی باقی نماند، در این هنگام علی اکبر(ع) برای رفتن به میدان آماده شد، او دارای زیباترین چهره و نیکوترین سیرت بود، از پدرش اجازه رفتن به میدان‌طلبید، امام(ع) به او اجازه داد، نگاهی مأیوسانه به قد و قامت علی اکبر(ع) نمود، و چشمانش را به زیر افکند و گریه کرد آنگاه گفت: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ(ص) وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ»؛ خدایا گواه باش، جوانی برای جنگیدن به میدان می‌رود که در صورت و سیرت، ظاهر و باطن و گفتار شبیه‌ترین مردم به رسولت پیامبر(ص) بود و هر گاه مشتاق دیدار پیامبرت می‌شدیم به این جوان نگاه می‌کردیم.

در قربانگاه ابراهیم خلیل و اسماعیلش، با کربلای حسین و علی اکبرش این تفاوت به چشم می‌خورد که در آنجا اول پدر به پسر گفت: ﴿فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى[۵۳] پدر پسر را راضی کرد که گفت: ﴿يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ[۵۴] و لکن اینجا علی اکبر آمد و پدر را راضی کرد و گفت: اذن بده بروم، حضرت هم چاره‌ای جز اذن نداشت. همین که اذن گرفت حضرت فنظر اليه نظر آيس منه نظر مأیوسانه‌ای بر او کرد.

نه تنها حسین(ع) از گوهره وجودی فرزندش علی اکبر آگاهی داشت بلکه زنان حرم، عمه‌ها و خواهران و نزدیکانش هم او را چون کوهی از صلابت و آیینه‌ای در تجلی‌گاه کمال و درایت می‌شناختند، زبان حال سیدالشهدا را این‌گونه آورده‌اند که امام در اذن میدان فرموده باشد: از رخت مست غرورم می‌کنی*** و ز مراد خویش دورم می‌کنی گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست***رو که در یک دل نمی‌گنجد دو دوست امام انتخاب خود را کرد و فقط محبوب را در دل گذاشت و علی را فدای محبوب کرد، وقتی علی اکبر از امام اذن میدان گرفت، حضرت به او فرمود: عزیزم از زنان حرم خداحافظی نمی‌کنی؟ وقتی شبه پیامبر وارد خیمه زن‌ها شد، زن‌ها موج شهادت را در چهره او مشاهده کردند، هجران و فراق جانکاه از علی اکبر باعث شد ناله زن‌ها به آسمان برخاست. کتاب دمعه الساکبه می‌نویسد: علی اکبر وقتی عازم میدان شد لما توجه إلى الحرب اجتمعت النساء حوله كالحلقة و قلن ارحم غربتنا و لا تستعجل إلى القتال فانه ليس لنا طاقة في فراقك وقتی علی اکبر عازم میدان شد زنان حرم دورش حلقه زدند و گفتند: به غربت ما توجه کن و آنقدر شتاب نکن که ما تاب و طاقت فراقت را نداریم. علی نتوانست به درخواست بانوان حرم پاسخ مثبت بدهد؛ زیرا می‌دید حجت خدا فرزند پیامبر در دریایی از دشمن قرار گرفته.

اباعبدالله(ع) با رفتن علی اکبر چشمانش پر از اشک شد و نتوانست خودداری کند، چشمانش را به هم فشرد و خطاب به عمر سعد کرد و چنین فرمود: «مَا لَكَ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ سَلَّطَ عَلَيْكَ مَنْ يَذْبَحُكَ عَلَى فِرَاشِكَ» تو را چه شده است؟ خدا نسل تو را قطع کند، همان‌گونه که نسل مرا قطع کردی و حرمت خویشاوندی و قرابت مرا با پیغمبر(ص) نادیده گرفتی و خداوند کسی را بر تو مسلط گرداند که در میان رختخواب ذبحت کند. بعد امام فرمود: «اللهم فامنعهم بركات الأرض و فرقهم تفريقا و مزقهم تمزيقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم أبدا، فانهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا يقاتلونا». خداوندا! این مردم را از برکات و نعمت‌های زمین محروم بفرما، و به تفرقه و اختلاف مبتلاشان کن! صلح و سازش را از میانشان بردار! آنها را بر یک طریقه و روش قرار مده! حکامشان را هرگز از آنها راضی و خشنود مفرما! زیرا آنها با وعده نصرت و یاری ما را دعوت کردند، و سپس به جنگ ما برخاستند. پس از آنکه بر آنها نفرین کرد آنگاه این آیه قرآن را تلاوت فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ...[۵۵]. در واقع منظور از تلاوت این آیه آن بود که علی اکبر(ع) مانند همه انبیاء و ائمه جزء معصومین و بی‌گناهان است که قاتلین او مانند قاتلین پیامبران خواهند بود.

علی در صحنه جنگ چون شیری خشمگین حمله برد و روبه صفتان زشت سیرت را فراری می‌داد، مدتی جنگید ولی با معرفت و درایت خاص الهی‌اش دریافت که چشم امامت در تعقیب اوست، تا چشم ولایت معصوم از او برداشته نشود به شهادت نمی‌رسد و لذا پس از کشتن ۱۲۰ نفر از سپاه دشمن نزد پدر برگشت و با کمال ادب به بابا رساند که لطف کن چشم از من بردار! لذا به امام عرض کرد: يا ابة العطش قد قتلني و ثقل الحديد اجهدني فهل إلى شربة ماء من سبيل؟[۵۶]. پدر جان عطش مرا می‌کشد و سنگینی آهن مرا رنجور کرده است، این جمله شاید کنایه‌ای مؤدبانه باشد بر اینکه بابا چشم ولایت را از من بردار، اجازه بده من هم شهید شوم. سیدالشهدا از اینکه گریه کرد فرمود: «يعز على جدك و عمك و ابيك ان تدعوهم فلا يجيبوك و تستغيث فلا يغيثوك»؛ گران است بر جد و عمو و پدرت که ایشان را فراخوانی و تو را پاسخی ندهند و به فریادشان خواهی و به فریادت نرسند.

ای پسر عزیزم «هات لسانك» یعنی زبان خود را بیاور! سپس زبان وی را مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار و متوجه قتال با دشمن خود شو؛ زیرا من امیدوارم امروز را شب نکنی تا اینکه جدت پیامبر خدا تو را با جرعه کاملی سیراب کند که بعد از آن تشنه نشوی. وی هم چنان مشغول قتال بود تا ۲۰۰ نفر را به قتل رسانید[۵۷]. نقل شده علی اکبر وقتی از میدان برگشت و به بابا فرمود: العطش قد قتلني و امام به او فرمود بیا زبانت را در دهان من بگذار، وقتی لب پدر بزرگوارش را چشید ساکت شد! چرا؟ وقتی زبان در دهان پدر گذاشت دید عجیب عطش اینجاست!! گویا امام می‌خواست به علی بگوید بابا من از تو تشنه‌ترم ولی باید مقاومت کرد. بار دوم که به میدان رفت و جنگید، شدیداً درگیر شد، منقذ بن مره عبدی ضربتی بر فرق مبارکش زد که وی را از پای درآورد و مابقی لشکر نیز آن حضرت را هدف شمشیرهای خود قرار دادند، پس از این جریان دست به گردن اسب خود درآورد و اسبش او را به طرف لشکر دشمن برد و دشمنان او را محاصره کردند، علی اکبر وقتی بر زمین افتاد صدا زد: «يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا»؛ «ای بابا! آخرین سلامم بر تو باد، اینک این جدم رسول خداست که سلام به تو می‌رساند و به تو می‌فرماید: زودتر به سوی ما بیا».

هنگامی که روح مبارکش در پرواز بود با صدای بلند فرمود: «يا ابتا هل رأيت ما رأيت» می‌بینی آنچه را که می‌بینم؟ امام فرمود: چه می‌بینی؟ عرض کرد: «هذا جدي رسول الله قد سقاني بكأسه الا و في شربه لا اظما بعدها ابدا» یعنی پدر جان این جدم پیامبر خداست که مرا با جام آبی سیراب نمود که بعد از آن ابداً تشنه نخواهم شد. جدم پیامبر خدا می‌فرماید: «العجل العجل» زیرا یک جام آب برای تو ذخیره شده است که الساعه آن را خواهی آشامید. «فجعلوا يضربونه بسيوفهم حتى قطعوه اربا اربا» دشمن در محاصره، بدن علی اکبر را قطعه قطعه کردند. حضرت دشمن را شکافت کنار بدن شهیدش آمد «و اخذ برأسه و وضعه في حجره و جعل يمسح الدم و التراب عن وجهه و يقول: يا ولدي اما انت فقد استرحت من هم الدنيا و غمها و سرت الى روح و ريحان و جنة و رضوان و بقي ابوك وحيدا فريدا» امام خم شد، سر علی را به دامن گرفت و خون و خاک‌ها را از چهره‌اش پاک کرد و فرمود: فرزندم تو از غم و ناراحتی دنیا راحت شدی و به روح و ریحان و رضوان و بهشت پرواز کردی و بابایت را تنها گذاشتی! «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ‌» و گونه خود را بر گونه علی اکبر نهاد «شاید عطش امام به شهادت جوانش فروکش شود»[۵۸].

در لهوف آمده زینب خود به نعش علی اکبر رساند «وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ(ع) تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ‌(ع) فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ»[۵۹]. خود را روی نعش علی اکبر انداخت، آنگاه حضرت آمد و خواهر را از روی نعش علی برداشت و سوی زنان حرم برگرداند. حمید بن مسلم گوید: به گوش خودم شنیدم که حسین(ع) می‌گفت: «قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ وَ انْهَمَلَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ»؛ پسرم خداوند بکشد قومی را که تو را کشتند، چقدر آنها بر خدا و هتک حرمت رسول خدا(ص)، گستاخی نمودند، بعد از تو خاک بر سر دنیا باد. پس آرام صورت از صورت علی اکبر برداشت، مشت خود را از خون پاکش پر کرد و به سوی آسمان پرتاب نمود، حتی یک قطره از آن خون به زمین برنگشت. در زیارت آن حضرت به این مطلب اشاره شده يرفع دمك إلى عنان السماء لا يرجع منه قطرة و لا تسكن عليك من ابيك زفرة. خونت را به کف گرفت و به آسمان پاشید و قطره‌ای از آن به زمین برنگشت، و ناله و افغان در سوگ تو از پدرت قطع نشد و آن حضرت آنی آرام نگشت[۶۰].

وقتی امام بالای سر جوانش رسید گاهی می‌فرمود: بابا راحت شدی! گاهی می‌فرمود: پدر پیرت را تنها گذاشتی! گاهی می‌فرمود: علی جان من هم زود به تو می‌رسم. جوانان بنی‌هاشم خود را بالای سر علی رساندند، همه با امام اشک می‌ریختند و گریه می‌کردند، حضرت فرمود: جوانان جنازه علی را بردارید، جوانان بنی‌هاشم جسم چاک چاک علی را به طرف خیام حرکت دادند، امام عقب جنازه با رنگ پریده و عمامه ژولیده با محاسن گردآلود «ولدی ولدی» می‌گفت. عباس از یک طرف، جعفر بن علی از طرف دیگر زیر بغل امام را گرفته می‌آوردند، امام نگاه به جنازه می‌کرد سر به زیر می‌انداخت گریه می‌کرد. وقتی علی اکبر به شهادت رسید و اهل حرم با خبر شدند، صرخن النساء بالبكاء و النحيب فصاح بهن الحسين(ع) ان اسكتن فان البكاء امامكن[۶۱]. ناله زنان حرم به گریه بلند شد، حضرت به آنها صیحه زد که ساکت شوید، گریه در پیش دارید. حمید بن مسلم می‌گوید: من نظر می‌کنم به زنی که چون خورشید درخشان بود با سرعت از خیمه خارج شد و صدا به واویلا بلند کرد و گفت: ای حبیب من، ای میوه قلب من، ای نور چشم من، جویا شدم این زن کیست؟ گفتند: زینب دختر علی است، آن بانو آمد و خود را روی نعش علی اکبر انداخت. امام آمد و دست او را گرفت به جانب خیمه بازگردانید[۶۲].

در مقاتل آمده: روز عاشورا دو فرزند زینب «عون و محمد» که شهید شدند و اجسادشان را به خیمه شهدا آوردند، زینب از خیمه بیرون نیامد، مبادا برادرش حسین(ع) شرمنده شود، ولی در شهادت علی اکبر از خیمه بیرون آمد و فریاد کشید: ای میوه قلبم و ای نور چشمم و خود را بر روی بدن مبارک علی اکبر انداخت[۶۳]. وقتی زنان و دختران حرم چشمشان به جنازه حضرت علی اکبر(ع) افتاد که با بدن پاره پاره و غرق در خون روی دست جوانان بنی‌هاشم او را به طرف خیمه شهدا می‌آورند، با موی پریشان و سینه‌ای سوزان، و قلبی خونین و با گریه و فریادی که به گوش ملأ اعلی می‌رسید از خیمه بیرون آمدند و به استقبال جنازه علی اکبر سرازیر شدند که در جلو همه آنها عقیله بنی‌هاشم زینب کبری(س) بود، که با ضجه و ناله آمد و خود را روی جنازه حضرت علی اکبر(ع) انداخت و می‌گفت: وا حبيباه وا ثمرة فؤاداه وا نور عيناه يا اخاه و يا ابن اخاه؛ آنچنان که گویی زینب بر بالین برادرزاده خود از دنیا رفته و جان به جان آفرین تسلیم نموده است.[۶۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۶۴.
  2. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۶: و کان أول من قبل من آل ابی طالب یومئذ علی الأکبر ابن الحسین، و ابوالفرج در مقاتل، ص۵۲: و هو أول من قتل فی الواقعة و دیگر مورخان، و زیارت ناحیه مقدسه، در بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۵: «السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَوَّلَ‏ قَتِيلٍ...» دارد.
  3. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۰۹-۲۱۱.
  4. مقاتل الطالبیین، ص۵۳.
  5. محمدحسین مقرم فرزند عبدالرزاق مقرم در پاورقی مقتل مقرم، ص۲۵۹ آورده که شاید علی اکبر دارای فرزند بوده به نام حسن و از همین جهت کنیه او ابوالحسن است و زیارت آن حضرت که امام صادق (ع) به ابی حمزه آموخت چنین است: «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى‏ عِتْرَتِكَ‏ وَ أَهْلِ‏ بَيْتِكَ‏ وَ آبَائِكَ وَ أَبْنَائِكَ وَ أُمَّهَاتِكَ الْأَخْيَارِ الْأَبْرَارِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً»، و ابناء جمع این و حداقل جمع سه نفر می‌‌باشد، بنابراین برای علی اکبر بیشتر از دو فرزند بوده است؟ مؤلف: در پاسخ باید گفت: اگر برای حضرت علی اکبر فرزند بود باید در کتاب‌های رجالی، نامی از آنها برده می‌‌شد و چنین نیست، پس معلوم نیست که او فرزند داشته باشد و اما در زیارتنامه که کلمه ابناء گفته شده، اولا علم آن را به اهلش واگذار می‌کنیم و ثانیا شاید مجازا گفته شده، و لذا در همین زیارت فرزندان و امهات او را جزء مطهرین آورده با این که تنها فاطمه زهرا (س) از مادران او جزء مطهرین است و قطعاً فرزندان علی اکبر بر فرض که فرزند داشته است، از مطهرین نیستند. پس، زیارتنامه نمی‌تواند دلیلی بر فرزند داشتن علی اکبر باشد.
  6. قصه کربلا، ص۳۳۴، پاورقی ۶ به نقل از: وسیلة الدارین و روضة الشهداء، ص۳۳۶، ۳۳۹.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۱۱-۲۱۳.
  8. ابصارالعین، ص۵۱.
  9. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۹، وَ هُوَ اِبْنُ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً.
  10. ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶، و له یومئذ تسع عشرة سنة.
  11. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۹، و یقال ابن خمس و عشرین سنة.
  12. مقتل مقرم، ص۳۱۸، و عمره سبع و عشرون سنة.
  13. مامقانی در تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸۰ می‌‌نویسد: قتل عثمان در سنه ۳۶ه‍.ق واقع شد و شهادت علی اکبر در سنه ۶۱ ه‍.ق. بنابراین، اگر ولادت علی اکبر آخرین سال خلافت عثمان هم بوده باشد سن علی اکبر در هنگام شهادت ۲۵ سال بوده است.
  14. برای توضیح بیشتر به تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸۰ - ۲۸۱ مراجعه شود.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۱۴-۲۱۵.
  16. قصر بنی مقاتل، منسوب به مقاتل بن حسان بن ثعلبه و محلی است نزدیک به کوفه، بین عین التمر و قطقطانة.
  17. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  18. «يَا أَبَتِ لاَ أَرَاكَ اَللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى اَلْحَقِّ»
  19. «بَلَى وَ اَلَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ اَلْعِبَادِ»
  20. «إِذاً لاَ نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ»
  21. «جَزَاكَ اَللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۷ با کمی تفاوت و ابصارالعین، ص۵۲.
  22. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص ۲۱۵-۲۱۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۶.
  23. «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلاَمٌ أَشْبَهُ اَلنَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ (ص) وَ كُنَّا إِذَا اِشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ...»
  24. «مَا لَكَ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ وَ لَا بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي أَمْرِكَ وَ سَلَّطَ عَلَيْكَ‏ مَنْ‏ يَذْبَحُكَ‏ بَعْدِي عَلَى فِرَاشِكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»
  25. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد * در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.
  26. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۱۷-۲۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۶.
  27. ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶؛ مقتل مقرم، ص۳۲۱.
  28. مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۹.
  29. مقتل مقرم، ص۳۲۲.
  30. فَلَمْ یَزَلْ یُقَاتِلُ حَتَّی ضَجَّ النَّاسُ مِن کَثره مَن قُتِلَ منهم و روی انه قتل علی عطشه مثه و عشرین رجلابحارالانوار، ج۴۵، ص۴۳.
  31. «يا أبَهْ! ألْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني، وَ ثِقْلُ الْحَديدِ أَجْهَدَني، فَهَلْ إِلى‌ شَرْبَةٍ مِنْ ماءٍ سَبِيلٌ أَتَقَوّى‌ بِها عَلَى الْأَعْدَاءِ»؛ ابصارالعین، ص۵۳، با کمی تفاوت؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۳.
  32. «وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلاً فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً (ص) فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ اَلْأَوْفَى شَرْبَةً لاَ تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً»؛ اللهوف، ص۱۶۴؛ ابصارالعین، ص۵۳، با کمی تفاوت.
  33. «فَقَطَعُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ»؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷؛ و ر. ک: ابصارالعین، ص۵۳.
  34. «يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا وَ شَهَقَ‏ شَهْقَةً فَارَقَ‏ الدُّنْيَا»مقاتل الطالبیین، ص۷۷؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۵.
  35. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۱۹-۲۲۳.
  36. فَجَاءَ الْحُسَيْنُ (ع) حَتَّى وَقَفَ‏ عَلَيْهِ‏ وَ وَضَعَ‏ خَدَّهُ‏ عَلَى خَدِّهِالملهوف، ص۱۶۷.
  37. «قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اَلرَّحْمَنِ وَ عَلَى اِنْتِهَاكِ حُرْمَةِ اَلرَّسُولِ عَلَى اَلدُّنْيَا بَعْدَكَ اَلْعَفَا»
  38. الملهوف، ص۱۶۷؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۴.
  39. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۲۳-۲۲۴.
  40. «يَا أُخَيَّاهْ وَ ابْنَ‏ أُخَيَّاهْ‏»
  41. «اِحْمِلُوا أَخَاكُمْ....»
  42. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۴؛ نفس المهموم، ص۳۰۰ و ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ مقتل مقرم، ص۲۶۰
  43. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۲۴-۲۲۶.
  44. الدمعة الساکبة، ج۴، ص۳۳۲.
  45. منتخب الأدعیة والزیارات، ص۲۹۰، به نقل از: فروع کافی.
  46. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۲۲۶-۲۲۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۶.
  47. انصار الحسین، ص۹۷.
  48. مجالس المواعظ، ص۱۲۵.
  49. «به گونه‌ای که دهقانان را به شگفتی آورد» سوره فتح، آیه ۲۹.
  50. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  51. «و سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره انعام، آیه ۴۵.
  52. ترجمه مقاتل الطالبین، ص۱۱۲؛ الإرشاد، ج۲، ص۷۶.
  53. «پس بنگر که چه می‌بینی؟» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
  54. «ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده» سوره صافات، آیه ۱۰۲.
  55. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  56. طبری، ج۶، ص۲۵۶.
  57. مقتل خوارزمی، ج۲، ص۳۱.
  58. اللهوف، ص۱۱۴؛ مجالس المواعظ، ص۱۲۹.
  59. لهوف، ص۸۹.
  60. کامل الزیارات، ص۲۳۹.
  61. معالی السبطین، ص۲۵۲.
  62. طبری، ج۴، ص۳۴۱؛ مقاتل الطالبین، ص۱۱۷.
  63. انصار الحسین، ص۱۹.
  64. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۸۳.