بنی مالک بن جشم بن حاشد: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۵۲: خط ۵۲:


==بنی مالک و [[قیام امام حسین]]{{ع}}==
==بنی مالک و [[قیام امام حسین]]{{ع}}==
در برقراری ارتباط [[شیعیان عراق]] با [[امام حسن]]{{ع}} و سپس [[امام حسین]]{{ع}} در [[مدینه]] [[بنی‌همدان]] نقش فعالی داشتند و در ایجاد تحرک و [[پویایی]] به [[سازمان]] [[شیعه]] در [[عراق]] با رساندن پیام‌های این دو [[امام]]{{ع}} به همراه دیگر [[خواص شیعه]] مؤثر بودند. با [[مرگ معاویه]] و [[جانشینی یزید]]، این نقش آنها نسبت به [[قبایل]] دیگر برجسته‌تر شد. [[شیعیان کوفه]] با [[آگاهی]] از عدم [[بیعت امام حسین]]{{ع}} و آمدنش به [[مکه]]، با [[اجتماع]] در [[خانه]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] نامه‌ای به ایشان نوشته، حضرت را به [[کوفه]] [[دعوت]] کردند تا [[رهبری]] [[شیعیان]] را به‌دست گیرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.</ref>. این [[نامه]]، توسط برخی از بزرگان آنها که آخرین این فرستادگان و حاملان [[نامه‌های کوفیان]]، [[هانی بن هانی سبیعی همدانی]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] بودند به سوی حضرت فرستاده شد<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابومخنف، وقعة الطف، ص۹۵-۹۶.</ref>. پس از آن بود که امام حسین{{ع}}، مسلم را به کوفه فرستاد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۴.</ref>. مسلم در خانه مختار بن ابی‌عبیده ثقفی اقامت گزید و [[شیعیان]] در [[خانه]] مختار به دیدار او شتافتند. با آغاز بیعت‌ستانی از [[کوفیان]]، زمانی که تعداد [[بیعت‌کنندگان]] [[کوفه]] به [[دوازده]] یا هجده هزار تن رسید مسلم نامه‌ای به [[امام]]{{ع}} نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید<ref>مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.</ref> و این [[نامه]] را به وسیله یکی از شیعیان و [[رهبران]] قابل [[اعتماد]] کوفه به نام [[عابس بن ابی‌شبیب شاکری همدانی]] به سوی [[امام حسین]]{{ع}} فرستاد<ref>ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref>. در پی ورود عبیدالله به زیاد به کوفه و [[شکست]] [[قیام مسلم]] و [[شهادت]] او، سرهای مسلم و هانی به دستور عبیدالله نزد یزید فرستاده شد. [[مأموریت]] بردن این سرها را [[هانی بن ابی‌حیه وادعی همدانی]] به همراه [[زبیر بن ارواح تمیمی]] بر عهده داشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۲.</ref>.
در برقراری ارتباط [[شیعیان عراق]] با [[امام حسن]]{{ع}} و سپس [[امام حسین]]{{ع}} در [[مدینه]] [[بنی‌همدان]] نقش فعالی داشتند و در ایجاد تحرک و [[پویایی]] به [[سازمان]] [[شیعه]] در [[عراق]] با رساندن پیام‌های این دو [[امام]]{{ع}} به همراه دیگر [[خواص شیعه]] مؤثر بودند. با [[مرگ معاویه]] و [[جانشینی یزید]]، این نقش آنها نسبت به [[قبایل]] دیگر برجسته‌تر شد. [[شیعیان کوفه]] با [[آگاهی]] از عدم [[بیعت امام حسین]]{{ع}} و آمدنش به [[مکه]]، با [[اجتماع]] در [[خانه]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] نامه‌ای به ایشان نوشته، حضرت را به [[کوفه]] [[دعوت]] کردند تا [[رهبری]] [[شیعیان]] را به‌دست گیرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.</ref>. این [[نامه]]، توسط برخی از بزرگان آنها که آخرین این فرستادگان و حاملان [[نامه‌های کوفیان]]، [[هانی بن هانی سبیعی همدانی]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] بودند به سوی حضرت فرستاده شد<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابومخنف، وقعة الطف، ص۹۵-۹۶.</ref>. پس از آن بود که امام حسین{{ع}}، مسلم را به کوفه فرستاد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۴.</ref>. مسلم در خانه مختار بن ابی‌عبیده ثقفی اقامت گزید و [[شیعیان]] در [[خانه]] مختار به دیدار او شتافتند. هنگامی که مسلم [[نامه امام حسین]]{{ع}} را برای آنها خواند [[عابس بن ابی‌شبیب شاکری همدانی]] برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین گفت: «من به تو از کار دیگران خبر نمی‌دهم و نمی‌دانم چه در [[دل]] دارند و از جانب آنان [[وعده]] [[فریبنده]] نمی‌دهم. به [[خدا]] [[سوگند]] از چیزی که درباره آن تصمیم گرفته‌ام سخن می‌گویم، وقتی [[دعوت]] کنید می‌پذیرم، همراه شما با دشمنانتان می‌جنگم و با شمشیرم از شما [[دفاع]] می‌کنم تا به پیشگاه خدا [[روم]] و از این کار چیزی جز آنچه نزد خداست نمی‌خواهم»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۵؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۴.</ref>. با آغاز بیعت‌ستانی از [[کوفیان]]، زمانی که تعداد [[بیعت‌کنندگان]] [[کوفه]] به [[دوازده]] یا هجده هزار تن رسید مسلم نامه‌ای به [[امام]]{{ع}} نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید<ref>مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.</ref> و این [[نامه]] را به وسیله یکی از شیعیان و [[رهبران]] قابل [[اعتماد]] کوفه به نام [[عابس بن ابی‌شبیب شاکری همدانی]] به سوی [[امام حسین]]{{ع}} فرستاد<ref>ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref>. در پی ورود عبیدالله به زیاد به کوفه و [[شکست]] [[قیام مسلم]] و [[شهادت]] او، سرهای مسلم و هانی به دستور عبیدالله نزد یزید فرستاده شد. [[مأموریت]] بردن این سرها را [[هانی بن ابی‌حیه وادعی همدانی]] به همراه [[زبیر بن ارواح تمیمی]] بر عهده داشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۲.</ref>.


بر مبنای گزارشات واصله، بنی مالک در [[قیام امام حسین]]{{ع}} نیز حضور پر رنگی داشتند؛ چندان که عمار بن أَبی سلمة بن عبدالله بن عرار دالانی<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴،ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۲.</ref>، [[بریر بن خضیر همدانی مشرقی]]<ref>السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۲۱؛ امین، اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱.</ref> و [[یزید بن حصین]] مشرقی همدانی<ref>تستری، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۹۷-۹۸؛ نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۵۰. بر او در زیارت ناحیه مقدسه درود فرستاده شده است. (سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ج۳، ص۷۷).</ref> را از شهدای بنی مالک بن جشم در [[کربلا]] گفته‌اند. البته بودند افرادی از این [[قبیله]] همچون [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]]<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.</ref> که پس از حضوری نصفه و نیمه در این واقعه امام{{ع}} را تنها گذاشتند و رفتند. در [[جبهه]] مقابل هم، معدود افرادی از این قبیله حضور داشتند که از جمله آنان می‌توان به نام [[بشر بن سوط قابضی همدانی]] - که به همراه عثمان بن خالد بن اُسَیر جهنی عبدالرحمن بن عقیل بن ابی‌طالب را به [[شهادت]] رساند -<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۷.</ref> و [[ایوب بن مشرح خیوانی]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.</ref> اشاره کرد.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
بر مبنای گزارشات واصله، بنی مالک در [[قیام امام حسین]]{{ع}} نیز حضور پر رنگی داشتند؛ چندان که عمار بن أَبی سلمة بن عبدالله بن عرار دالانی<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴،ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۲.</ref>، [[بریر بن خضیر همدانی مشرقی]]<ref>السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۲۱؛ امین، اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱.</ref> و [[یزید بن حصین]] مشرقی همدانی<ref>تستری، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۹۷-۹۸؛ نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۵۰. بر او در زیارت ناحیه مقدسه درود فرستاده شده است. (سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ج۳، ص۷۷).</ref> را از شهدای بنی مالک بن جشم در [[کربلا]] گفته‌اند. البته بودند افرادی از این [[قبیله]] همچون [[ضحاک بن عبدالله مشرقی]]<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.</ref> که پس از حضوری نصفه و نیمه در این واقعه امام{{ع}} را تنها گذاشتند و رفتند. در [[جبهه]] مقابل هم، معدود افرادی از این قبیله حضور داشتند که از جمله آنان می‌توان به نام [[بشر بن سوط قابضی همدانی]] - که به همراه عثمان بن خالد بن اُسَیر جهنی عبدالرحمن بن عقیل بن ابی‌طالب را به [[شهادت]] رساند -<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۷.</ref> و [[ایوب بن مشرح خیوانی]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.</ref> اشاره کرد.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>

نسخهٔ ‏۲ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۰

نسب بنی مالک بن جشم

این طایفه در شمار اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های بزرگ بنی حاشد بن همدان هستند که نسب از مالک بن جشم بن حاشد بن جشم بن خیوان (خیران) بن نوف بن أوسله (همدان) می‌برند[۲]. مالک بن جشم، فرزندانی به نام‌های دافع، زید، ناشج، کثیر، عامر، قُعط معروف به «منتشر» (منسر) و ذو بارق مشهور به «جعونه» داشت[۳] که نسل او را در زمین توسعه دادند[۴]. از این طایفه، شاخه‌ها و بیوت متعددی متفرع شده که از جمله مهمترین آنان می‌توان به بنی خیوان بن زید بن مالک بن جشم[۵]، بنی قابض بن زید (یزید) بن مالک بن جشم[۶]، بنی خنذع بن ذوبارق بن مالک[۷]، بنی عذر بن سعد بن دافع بن مالک بن جشم[۸]، بنی وادعة بن عمرو بن عامر بن ناشج[۹]، بنی معمر بن حارث بن سعد بن عبدالله بن وادعة بن عمرو بن عامر بن دافع[۱۰]، بنی مرّ بن حارث بن سعد بن عبدالله بن وادعة بن عمرو بن عامر بن دافع[۱۱]، بنی مالک بن ربیعة بن عبدالله بن وادعه معروف به بنی البیضاء[۱۲]، بنی حارث بن عمرو بن ربیعة بن عبدالله بن وادعه[۱۳]، بنی جندع (خبذع) بن مالک بن ذوبارق[۱۴]، بنی نمار بن ناشج بن وادعه[۱۵]، بنی برمة بن مالک بن ناشج بن وادعه[۱۶]، بنی دأَلان بن سابقة بن ناشج بن دافع بن مالک بن جشم[۱۷]، بنی سبیع بن سبع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم[۱۸]، بنی حوث (عبدالله) بن سبع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم[۱۹]، بنی خارف (مالک) بن عبدالله بن کثیر بن مالک بن جُشم[۲۰]، بنی منسر (منتشر) بن مالک بن جشم بن حاشد معروف به «قعطیون»[۲۱]، بنی عامر بن مالک بن جشم بن حاشد[۲۲]، بنی حنش بن عمرو بن مالک بن کثیر بن مالک بن جشم[۲۳]، بنی عمرو ذوکبار بن سیف بن عمرو بن سبیع بن سبع[۲۴] و بنی یام بن أصبی[۲۵] و از بیوت معروف آن به آل مرب «ملوک حاشد»[۲۶] اشاره کرد.[۲۷]

مساکن و منازل بنی مالک

خاستگاه نخستین این طایفه یمن عنوان شده است. طوایفی از این قبیله همچون یام و شاکر و وادعه در منطقه‌ای میان صعده و نجران سکونت داشتند[۲۸]. مقدسی مخلاف‌های شاکر و وادعه و یام را سمت راست صنعاء عنوان کرده است[۲۹]. جمعی از مردم تیره شاکر هم در راه مکه و در مناطقی مانند بَرط، العَستان، جِدره، طَلاح، اکتاف، نُشور، قصران، الغلیل و نیز سه دره حلف، ضدح و قضیب - که به الغائط منتهی می‌شود و تأمین‌کننده آب سرزمین شاکر است - ساکن بودند[۳۰]. لواثله و لمیر هم از دیگر منازل بنی شاکر بود[۳۱]. ضمن آنکه در مَدَر هم، شاخه‌هایی از طوایف یام و بکیل و بنی خطیب بن اسعد مشترکاً منزل داشتند[۳۲]. مخلاف وادعه در منطقه نجد[۳۳] و روستاهای بقعه و عمران و مناطق بالادست وادی نجران[۳۴] و نیز، سنام الظاهر[۳۵] هم، سکونت‌گاه‌های بنی وادعة بن عمرو محسوب می‌شدند. شوکان، الجوز، الدَّران، الحمده، الجلالیّان، نفحه، نعامان و البیران - از سرزمین‌های آباد و حاصلخیز نجران، - هم دیگر سکونت‌گاه‌های بنی وادعه به شمار آمده‌اند[۳۶]. در حومه القشب نیز، بنی وادعه و بنی قعط و شکاک از قبائل حاشد و بکیل زندگی می‌کردند[۳۷]. الحفر و عصمان از آن بنی خارف و کوه سفیان در دوردست‌ترین بلاد وادعه سکونت‌گاه قوم بنی وادعه و رهم از بکیل بود[۳۸]. أثافت هم منزلگاه بنی کبار از طوایف بنی سبیع بود[۳۹]. در «السبیع» هم، جمعی از مردم بنی سبیع در کنار بنی عبد بن عبّاد السقل و بنی حرب و ادهمی‌ها ساکن بودند[۴۰].

مخلاف خَیوان هم از دیگر سرزمین‌های بنی مالک بن جشم بود که نام خود را از طایفه‌ای به همین نام - خیوان - گرفته بود[۴۱]. مخلاف یام هم از سکونت‌گاه‌های مردم بنی یام بود[۴۲]. ضمن این که صحرای نجران نیز دیگر منازل قوم بنی یام بود که پس از مدتی آنجا را ترک کرده، به نجد و اطراف آن رفتند[۴۳]. از بنی صلیح - از طوایف بنی یام - هم، در شمار مردم یمن و از ساکنان قلعه«حرار» نام برده شده است[۴۴].

پس از اسلام و در پی فتوحات اسلامی بسیاری از مردم بنی مالک بن جشم به سرزمین‌های مفتوحه از جمله شام[۴۵] و عراق[۴۶] به‌ویژه کوفه[۴۷] کوچیدند و در آن رحل اقامت افکندند. از مهمترین مواضع این قوم در کوفه می‌توان به «حَفَر السبیع»[۴۸] و محله «سبیع» که نام خود را از طایفه السبیع گرفته بود[۴۹]، یاد کرد. این محله در کوفه به «جبانه السبیع» معروف بود[۵۰]. آنان در این محله، مساجدی داشتند که از معروف‌ترین آنها می‌توان به مسجد ابواسحاق سبیعی اشاره کرد[۵۱]. بنی خارف هم از دیگر طوایف بنی مالک بودند که از دیارشان یمن به عراق مهاجرت کردند و در کوفه ساکن شدند[۵۲]. بنی مالک بن عذر بن سعد بن رافع[۵۳] و بنی مدرک بن عذر بن سعد بن رافع[۵۴] هم، ساکنان شام و عراق به شمار آمده‌اند. مؤلف کتاب «تاریخ کوفه» از برخی از طوایف بنی مالک در شمار بیست و چهار شاخه همدان که در کوفه ساکن شدند، یاد کرده است[۵۵].[۵۶]

تاریخ جاهلی بنی مالک

مردم همدان نیز، همراه با طوایف نامدار خود، همچون دیگر قبایل بدوی این دوره، در منازعه با دیگر اقوام عرب بودند چندان که آنها چالش و ستیزی طولانی را با برخی از قبایل از جمله بنی مراد تجربه کرده بودند[۵۷]. از جمله این نبردها، نزاعی است بین قبایل همدان به رهبری ابومسروق اجدع بن مالک وداعی و بنی‌مراد به ریاست فروة بن مسیک مرادی. این واقعه در ایام مقارن با ظهور اسلام رخ داد و به پیروزی همدانیان در این نبرد که به «یوم الردم»[۵۸] و به نقلی «یوم الرزم»[۵۹] موسوم است، انجامید. اخبار آل مرب و اقدامات آنها هم، از دیگر اخبار جاهلی این قوم در این دوره است. بر اساس این اخبار، زید بن مرب بن معدیکرب بن زود بن سیف بن عمرو بن سبیع پس از به قتل رساندن علقمة بن ذی قیفان، - پادشاه «بَون»، - به تاج و تخت رسید[۶۰]. گفته شده که در زمان او پادشاهی از پادشاهان یمن بر بنی تغلب حکومت می‌کرد. با مرگ او، جابر بن حی بن عدی بن عمرو و دیگر اشراف و بزرگان بنی تغلب نزد زید آمدند و از او درخواست کردند تا از قومشان، مردی را به پادشاهی ایشان برگزیند. زید، مردی از بنی سبیع و به نقلی دیگر از آل حذان به نام هانی را پادشاه آنان کرد. در راه بازگشت، هانی و سپاهش شرب خمر کردند و در حال مستی از جابر بن حیّ خواستند تا ناقه‌اش را عقال کند تا صبح فرا رسد. چون هانی و یارانش به خواب فرو رفتند، جابر جهت ممانعت از تصاحب آن، شترش را کور کرد و سپس افسارش را رها کرد و رفت. چون صبح شد، هانی و یارانش جویای شتر شدند اما قادر به مهار او نشدند. تغلبی‌ها از هانی خواستند تا بر شتران بنی تغلب سوار شود اما او امتناع کرد و گفت: بر زین شتر تغلبی نمی‌نشینم، اما جابر را سوار بر آن شتر ناآرام می‌کنم. همراهان جابر از هانی درخواست کردند از این کار منصرف شود، اما چون هانی نپذیرفت که فرد دیگری غیر جابر را بر آن سوار کند، پس به یکباره به هانی حمله بردند و خونش را به زمین ریختند و سپس به نزد قوم خود بازگشتند. زید چون از این امر اطلاع یافت، قبایل همدان و قبایل مذحج را بسیج کرد و به بنی تغلب حمله کرد. ربیعه و همپیمانان آنها از مضر در حالی که ربیعة بن حارث بن زهیر بن جشم بن بکر بن حبیب بن عمرو بن غنم بن تغلب و ابوکلیب و مهلهل آنان را همراهی می‌کردند، اجتماع کردند. سپاه زید بن مراب در منطقه‌ای به نام «جراد» با آنها رو در رو گردید و در جنگ سختی که بین دو طرف در گرفت، بنی تغلب و همپیمانانش شکست خوردند و تعدادی از آنها کشته و هفتاد نفر از ایشان به اسارت در آمدند. تغلبی‌ها جهت آزادی اسرای‌شان به حارث پادشاه کنده و أم أیاس بنت عوف بن محلم بن ذهل بن شیبان متوسل شدند. بدین ترتیب، با میانجیگری آنها، این اسرا آزاد شدند[۶۱]. آنگاه زید، به سبب حادثه‌ای که شنوءه و حجر بن عمران بن عمر برای او پیش آورده بودند، فوراً به حمله آنان برد و عده‌ای از آنان را کشت و بسیاری را به اسارت گرفت. پس مردی از آنان به نام مطرب بن مالک بن عنزة بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو جهت آزادی اسرا نزد زید آمد و او را با ابیاتی ستود[۶۲]. زید نیز، با پذیرش خواست او، همه اسرا را آزاد کرد و اموالی را که از آنان به غنیمت گرفته بود به ایشان باز گرداند و به آنها تضمین داد که دیگر، حمله‌ای علیه آنان صورت نخواهد داد. شنوءه و حجر بن عمران هم فرمانبرداری خود از زید را ضمانت کردند[۶۳]. از جمله اسرایی که آزاد شدند، هداد بن عمرو بن حمّان بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو - از شعرای جاهلی عرب - بود که با اشعاری به توصیف این واقعه پرداخت[۶۴].

از پیمان‌های جاهلی این قوم خبری به دست نیامده است؛ اما برخی گزارشات، از نگهبانی بیت محمد بن مالک - از خاندان‌های بنی ناشج - از قریشیانی که به یمن می‌رفتند خبر داده، آنان را از محافظان قریش در سرتاسر یمن گفته‌اند[۶۵]، که این امر می‌تواند گویای وجود پیمانی بین این دو قوم باشد. همچنین از ازدواج‌های جاهلی آنان - که به نوعی می‌توان از آن به عنوان قرارداد سیاسی اجتماعی آن دوران یاد کرد - می‌توان به پیوندهای ازدواج بین عمرو بن معدی کرب زبیدی و اجدع بن مالک چابک‌سوار همدان[۶۶] و نیز ازدواج عبدالمطلب با ام البنین بنت حمزة بن مالک سعد اشاره کرد[۶۷]. از دیگر اخبار جالب توجه این دوران، ادعای بنی یام - از شاخه‌های بنی مالک بن جشم - در کشتن ترسوهای قبیله خود است. نقل است که در میان این قوم ترسویی به نام «أنیب» بود که مردم قبیله جمع شده، او را طعمه نیزه‌های خود کردند و هلاکش کردند[۶۸].

از بعد مذهبی و عقیدتی، - چنانچه از اخبار آن دوران بر می‌آید، - آنان نیز چونان دیگر طوایف و قبایل همدان و دیگر اعراب جاهلی غالباً بت می‌پرستیدند. بت آنها در جاهلیت «یعوق» بود که عمرو بن لحیّ آن را به خیوان اهداء کرد[۶۹]. آنان این بت را در روستایی به نام «خیوان» نصب کرده بودند[۷۰] و از این جهت، آن بت را به نام آن روستا «خیوان» می‌گفتند[۷۱]. بت‌های «سواء»[۷۲] و «تألب» - که بت خاص بنی همدان محسوب می‌شد و در معبدی در شهر «رئام» نگهداری می‌شد - نیز، دیگر بت‌های این قوم بودند که مردم همدان عموماً به عبادت آن اشتغال داشتند[۷۳]. با این حال، بودند برخی از افراد بنی مالک بن جشم مانند اسلوم یامی که در دوران جاهلی تعفف پیشه کرده بودند و شراب و زنا را بر خود حرام نموده بودند[۷۴].[۷۵]

بنی مالک بن جشم و پذیرش اسلام

بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پیش از بازگشت رسول خدا(ص) از غزوه تبوک، عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل - از ملوک و فرمانروایان قبیله همدان - و دیگر ملوک حِمیَر که به اسلام گرویده بودند، موضوع را به زرعة بن سیف بن ذی یزن خبر داده، فردی به نام مالک بن مراره رهاوی را همراه با نامه‌ای نزد پیامبر(ص) فرستادند. پیامبر اکرم(ص) نیز پس از بازگشت از تبوک، در پاسخ، نامه‌ای به خط علی بن ابی طالب(ع)، خطاب به عمیر و سایر مسلمانان قبیله همدان و طوایف آن نوشت و ضمن ابراز خرسندی از اسلام آنان، ایشان را در امان خدا و رسولش دانست[۷۶]. سپس در عام‌الوفود (سال نهم هجرت) جمعی از سران قبیله همدان از جمله مالک بن نمط، ابوثور، مالک بن أیفع، ضمام بن مالک سلمانی و عمیرة بن مالک خارفی، در حالی که عمامه‌های عدنی بر سر بسته و لباس‌های فاخر پوشیده، بر مرکب و اسب‌های بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان رجز می‌خواند و رؤسای قبیله همدان را مدح، و اوضاع اقتصادی و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود، بر رسول خدا(ص) وارد شدند[۷۷] و از اسلام خود و مردم قبیله خبر دادند[۷۸]. پیامبر(ص) نیز، ضمن ستایش از قبیله همدان در این دیدار[۷۹]، فرمانی برای همدانیان از جمله عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود[۸۰]. اما در برخی دیگر از گزارشات، مسلمان شدن همه مردم یمن - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی(ع) به یمن در سال دهم هجری بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا(ص) در سال نهم هجری نخست خالد بن ولید را به یمن نزد بنی‌همدان گسیل داشت تا مردم را به دین اسلام دعوت کند. خالد با جمعی از مسلمانان، سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. پیامبر اکرم(ص)، علی بن ابی طالب(ع) را در پی خالد به این سرزمین فرستاد و فرمان داد که خالد بن ولید به مدینه برگردد و از اصحاب و یاران خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت امیرالمؤمنین(ع) بمانند و اگر تمایل نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین، نامه‌ای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین(ع) همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی(ع) به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، طایفه همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به جنگ با ایشان شدند. علی(ع) نیز سپاه خود را منظم کرد و شمشیر به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با شجاعت تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر(ص) را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از دعوت پیامبر اکرم(ص) آگاه نمود[۸۱]. گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان و طوایف آن چون از منظور و دعوت پیامبر(ص) مطلع شدند، همگی در یک روز به دست امیرالمؤمنین(ع) مسلمان شدند و حضرت، پیامبر(ص) را توسط نامه از این واقعه باخبر کرد[۸۲]. حضور حضرت علی(ع) در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته‌جمعی آنها در سال دهم هجری، سنگ بنای گرایش این قبیله و طوایف آن به سوی اهل بیت(ع) و تشیع بود. چندان که شاخه‌های بنی‌همدان جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت دشمنی با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که شیعه بودند - برای مدتی عثمانی گردیدند، همه شیعه بودند[۸۳].[۸۴]

بنی مالک و نقش‌آفرینی در سرکوب اسود عنسی

با خروج اسود عنسی در یمن و سیطره او بر صنعاء، عامر بن شهر همدانی - عامل رسول خدا(ص) بر همدان - نخستین کس بود که بر او اعتراض کرد[۸۵] و مردم را برای مقابله و مخالفت با او دعوت نمود[۸۶]. در مدینه نیز، پیامبر(ص) با دریافت این خبر، با نامه‌نگاری‌های پیوسته و فرستادن افراد مختلف به سوی قبایل یمنی، آنان را به مقابله با اسود عنسی فرا می‌خواند[۸۷]. با رسیدن نامه‌های رسول خدا(ص) به‌دست کارگزاران یمن و رؤسای قبایل، و ابراز آمادگی برخی از آنان برای دفع شورش اسود عنسی، مخالفت با اسود وارد مرحله جدیدی شد و عامر بن شهر همدانی با همراهی رؤسای «ذی زود» و «ذی مرّان» و «ذی الکلاع» و «ذی ظُلَیم» که بواسطه نامه‌نگاری‌های پیامبر(ص) به جمع مخالفان اسود عنسی پیوسته بودند، به مخالفت با این پیامبر دروغین برخاست[۸۸]. و سرانجام توانستند پیش از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، وی را به هلاکت برسانند.[۸۹]

بنی مالک بن جشم و فتوحات اسلامی

فتوحات اسلامی از حوادث مهم به وقوع پیوسته در صدر اسلام است که به نظر می‌رسد بنی مالک بن جشم نیز در آن چونان سایر قبایل عرب - خصوص قبیله مادری‌اش همدان - نقشی گسترده داشته است. اما چون در نقل گزارشات، - به ویژه اخبار فتوح، - حضور قبایل کوچک‌تر تحت شعاع حضور قبایل بزرگ‌تر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این‌رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچک‌تر از جمله قبیله بنی مالک بن جشم با وجود قبیله مادری‌شان، دیده نمی‌شود. از این‌رو حضور همدان در وقایع و حوادث پیش آمده به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های فروتر آن از جمله بنی مالک و بنی مرّان و... است. با این وصف، می‌توان چنین نتیجه گرفت که حضور همدان در هر چهار جبهه فتوحات شام و عراق و ایران و مصر به منزله مشارکت قبیله همدان با تمام طوایف خود از جمله بنی مالک در این جنگ‌ها است هر چند نامی از طایفه یا دیگر قبایل همسو و هم‌ریشه در این حوادث ذکری به میان نیامده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر، نامی از آنان در صفحه تاریخ ذکر نشده است. بر این اساس می‌توان بنی مالک در کنار بنی همدان و دیگر طوایف آن نقش مؤثری در جریان فتوحات اسلامی ایفا نمودند. آنان با شروع فتوحات اسلامی، - بمانند بسیاری دیگر از قبایل عرب، - پا به عرصه فتوحات گذاشتند و در تمامی میادین آن در هر چهار محور فتوحات شام و عراق و ایران و مصر نقش چشم‌گیری ایفا نمودند. با آغاز فتوحات شام و استمداد ابوعبیده جراح از ابوبکر برای اعزام نیروی بیشتر جهت فتح سرزمین‌های شمال شبه جزیره، «حمزة (حمره) بن مالک همدانی» همراه با سیصد سوار در جمع سپاهی شش هزار نفره به فرماندهی عمرو بن عاص به این منطقه اعزام شدند[۹۰]. تعداد همدانیانی که در این مرحله به شام اعزام شده‌اند را بیش از هزار تن گفته‌اند[۹۱]. بنی همدان و طوایف آن، در نبرد «یرموک» (۱۳ هجری)[۹۲] و نیز فتح «حمص» حضوری قابل توجه داشتند؛ چندان که بر اساس گزارش واقدی، در این جنگ ۲۳۵ تن از مسلمانان کشته شدند که جز ۳۰ نفر که مکی بودند، سایر آنها از دو قبیله بزرگ یمنی، همدان و حمیر بودند[۹۳]. این گزارش از حضور گسترده همدانیان و طوایف آن در این جنگ حکایت دارد[۹۴]. از جمله حاضران در فتوح شام و جنگ یرموک، ابوایوب مالکی از بنی مالک بن عذر همدان است. او از فرماندهان یکی از کرادیس (هنگ‌های) سپاه اسلام بود که به دستور عمرو بن عاص، همراه با سپاه تحت امر خود، جهت نبرد با رومیان در فلسطین فرستاده شد[۹۵]. علاوه بر شام، مردم همدان در فتوحات مصر نیز حضوری گسترده داشتند که در برخی منابع، به مواردی از آن پرداخته شده است[۹۶].

از مشارکت همدانی‌ها و طوایف آن از جمله بنی مالک بن جشم در فتوحات ایران - علی‌رغم حضور قابل توجهی که در آن داشتند، - خبر چندانی در دست نیست. با این حال، اخبار جسته گریخته استخراجی از لابلای متون و روایات تاریخی، ما را به حضوری گسترده از سوی آنان رهنمون می‌شود. از معدود اخباری که به مشارکت بنی مالک بن جشم و دیگر همدانی‌ها در این فتوحات اشاره دارند، می‌توان از حضور سعید بن قیس سبیعی همدانی و قبیله‌اش در آخرین مرحله جنگ قادسیه (۱۴ هجری) یاد کرد[۹۷]. ضمن این که از «قیس بن ارقط بن حارث» از شاخه بنی‌شاکر همدان نیز به عنوان یکی دیگر از شرکت‌کنندگان همدانی در این جنگ یاد شده است[۹۸] حضور سعید بن قیس همدانی در نبرد نهاوند (۲۱ هجری) - که نیروهای مسلمان را نعمان بن مقرن مزنی فرماندهی می‌کرد - نیز، حاکی از مشارکت بنی مالکی‌ها در این فتح دارد. سعید بن قیس همدانی در این واقعه، علاوه بر چادری که برای خود داشت به همراه حذیفة بن یمان، عقبة بن عمرو، اشعث بن قیس و دیگران در برپایی چادر نعمان شرکت داشت[۹۹].[۱۰۰]

بنی‌مالک بن جشم و خلافت عثمان

در پی انحرافات گسترده در دوران خلافت عثمان و انتصاب فرمانداران فاسد و ناکارآمد، جمعی از بزرگان کوفه از جمله مالک اشتر، ثابت بن قیس، حارث بن عبدالله الاعور همدانی حوثی، زید و صعصعه فرزندان صوحان، نزد عثمان رفتند و ضمن انتقاد از رفتار سعید بن عاص - والی عثمان در کوفه - خواهان عزل وی از امارت این شهر شدند، که با مخالفت عثمان مجبور به بازگشت به کوفه شدند[۱۰۱]. همچنین، بر پایه گزارشی دیگر، تنی چند از بزرگان و قرّاء کوفه همچون مالک اشتر، زید بن صوحان و برادر او صعصعه، حارث بن عبدالله الاعور، جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد و عمرو بن حمق خزاعی و دیگران، به انتقاد علنی از عملکرد سعید بن عاص پرداختند. از این‌رو این گروه، به درخواست سعید و دستور عثمان، به شام تبعید شدند. حضور این معترضان در شام و افشاگری‌های آنان، معاویه را به شدت ترساند؛ وی، نگرانی خود را از این واقعه به توسط نامه به عثمان اطلاع داد. عثمان نیز دستور بازگرداندن این جمع را به کوفه صادر کرد. تداوم انتقادات این گروه، سعید بن عاص را به ستوه آورد و موجب شد تا بار دیگر شکوائیه‌ای به خلیفه نوشته، شکایت خود را نسبت به این امر ابراز کند. عثمان نیز دستور داد آنها را به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد روانه سازد[۱۰۲]. با فراخوان عاملان عثمان در بلاد و سرزمین‌های مختلف اسلامی به مدینه از سوی خلیفه - در سال یازدهم خلافت وی -[۱۰۳] مخالفان و معترضانی که در کوفه بودند، رفتن سعید بن عاص را مغتنم شمرده، طی نامه‌ای که به وسیله «هانی بن خطاب ارحبی همدانی» به سوی تبعیدیان حمص فرستاده شد، از تبعیدی‌ها جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آوردند تا بدین سبب از بازگشت سعید به کوفه جلوگیری نمایند. با آمدن مالک اشتر به کوفه، وی هانی بن ابی‌حیة بن علقمه وادعی همدانی را با هزار سوار برای حفاظت از راه کوهستانی به حلوان در ناحیه دینور فرستاد[۱۰۴]. وی همچنین مالک بن کعب ارحبی را با پانصد سوار، جهت جلوگیری از ورود سعید بن عاص روانه «عذیب» کرد. این گروه در میانه راه کوفه، با سعید و همراهانش برخوردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدینه نمودند. سپس معترضین، طی نامه‌ای به عثمان، خواستار گماشتن ابوموسی اشعری بر امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر شدند و این نامه را افرادی که یزید بن قیس ارحبی و مسروق بن اجدع همدانی از جمله آنان بودند، نزد عثمان فرستادند. عثمان نیز خواسته‌های معترضین را بالاجبار پذیرفت[۱۰۵].[۱۰۶]. از دیگر وقایع دوران خلافت عثمان که نام تنی چند از بزرگان بنی مالک و بنی همدان در آن به ثبت رسیده است می‌توان به حضور حارث بن عبدالله الاعور همدانی در کنار بزرگان دیگری چون کمیل بن زیاد، محمد بن ابی بکر، محمد بن ابی حذیفه، مالک بن حارث اشتر نخعی، ثابت بن قیس نخعی و... به هنگام کشته شدن عثمان در مدینه اشاره کرد. آنان همگی به هنگام بیعت با امام علی(ع)، با ایشان عهد کردند که هر که، امام(ع) با او بجنگند، ایشان هم با او بجنگند و با هر کس که حضرت با او صلح کند، ایشان هم با او صلح کنند و در یاری دادن او، هرگز به دشمن پشت نکنند[۱۰۷].[۱۰۸]

بنی مالک بن جشم و خلافت امام علی(ع)

با کشته شدن عثمان، مهاجرین و انصار و نمایندگانی که از شهرهای دیگر در مدینه بودند، با شوق و شور بسیار به علی(ع) روی آوردند تا با ایشان بیعت کنند[۱۰۹]. در میان بیعت‌کنندگان و از اسامی بزرگان قبایل که در بیعت با علی(ع) در مدینه شرکت داشتند، می‌توان به نام حارث بن عبدالله الاعور همدانی حوثی اشاره کرد[۱۱۰]. با آغاز خلافت امام علی(ع)، نقش همدان و طوایف آن در تحولات تاریخ اسلام و تشیع بسیار پررنگ‌تر نیز شد؛ به گونه‌ای که اگر مخالفت مسروق بن اجدع وادعی با عمار یاسر - که از سوی امام علی(ع) به همراه امام حسن(ع) و عبدالله بن عباس برای جمع‌آوری نیرو به کوفه رفته بودندو متهم کردنشان به قتل عثمان، - [۱۱۱] را استثنا کنیم، افراد این قبیله بالاتفاق در همراهی با امام علی(ع) و حمایت از ایشان در جنگ جمل حضوری مؤثر داشتند. علاوه بر موضع بسیار قابل توجه عبد خیر خیوانی همدانی در برابر ابوموسی اشعری - که کوفیان را از یاری امام(ع) باز می‌داشت و حضور در جنگ را فتنه می‌خواند - [۱۱۲]، حضور همدانیان در جبهه نظامی و میدانی در این جنگ نیز، بسیار چشمگیر است. با به راه افتادن فتنه جمل، بسیاری از آنان - از جمله عمار بن ابی سلامه بن عبدالله بن عزار، - [۱۱۳] به فرماندهی سعید بن قیس همدانی سبیعی[۱۱۴]، در ذی قار به علی(ع) پیوستند و تا پایان این جنگ  حضرت را همراهی کردند[۱۱۵]. امام(ع) با آراستن لشکر خود در برابر ناکثین، برای هر قوم پرچمی بست و فرماندهی برای آنان قرار داد. ایشان سعید بن قیس سبیعی همدانی را بر قبایل همدان و حمیر امیر کرد و برای آنان پرچمی قرار داد[۱۱۶]. این در حالی است که در جبهه مخالف و در جمع جملیان نامی از افراد این قبیله دیده نشده است و این، خود دلیلی بر حمایت یکپارچه این قبیله از امیرالمؤمنین(ع) است. هنگامی که نبرد در اطراف شتر عایشه شدت گرفت و دو قبیله ازد و ضبّه در پای جمل پایداری نمودند، علی(ع) اجتماع بصریان را بر گرد شتر عایشه دید و خطاب به عمار و مالک اشتر و سعید بن قیس همدانی و دیگر بزرگان اصحاب خود فرمود: اینان تا هنگامی که این شتر در برابرشان پا برجاست، پایداری می‌کنند[۱۱۷]. بدین ترتیب گروهی از همدانیان به همراه جمعی از نخعیان جهت پراکنده ساختن مردم از اطراف شتر عایشه به دستور امام حمله بردند و با پی کردن این شتر، مردم را از اطراف آن پراکنده ساختند[۱۱۸].

اوج حمایت‌های همدانیان از خلافت امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین رقم خورد[۱۱۹]. با تصمیم امام(ع) جهت مقابله نظامی با معاویه، حارث الأعور همدانی به فرمان امام علی(ع) مردم را به حضور در اردوگاه نظامی نخیله فرا خواند[۱۲۰]. با فراخوان حضرت، مردان بسیاری از قبایل عرب از جمله همدان و طوایف آن در اردوگاه نخیله فراهم آمدند. حضور گسترده فرزندان همدان در این جنگ به اندازه‌ای بود که برخی، آنان را در شمار یکی از سه طایفه‌ای که بالاترین تعداد رزمندگان لشکر علی(ع) را در این نبرد داشتند، گفته‌اند[۱۲۱]. با آغاز این نبرد عظیم و در یکی از مواقف بزرگ این جنگ در روز پنج شنبه نهم صفر سال ۳۷ هجری، مالک اشتر همراه با هشتصد تن از جوانان همدانی در برابر هجمه سپاه شام که متشکل از قبایل لخم، عک، جذام و اشعر بودند، سخت پایداری نمودند. شامی‌ها هم به سختی مقاومت کردند به گونه‌ای که ۱۸۰ تن از همدانیان در این روز به شهادت رسیدند که از جمله آنان کریب بن شریح همدانی و پنج برادرش بودند[۱۲۲]. بدین‌سان همدانی‌ها به همراه مذحجی‌ها با مقاومت خود یکی از هولناک‌ترین معارک نبرد صفین را با پیروزی رقم زدند و افتخار بزرگی که مرهون فداکاری سعید بن قیس، کریب بن شریح، یزید بن قیس همدانی بود، برای خود آفریدند. پیروزی سپاه امام(ع) در روز نهم به گونه‌ای بود که مذحج و همدان و ربیعه تا سراپرده معاویه پیش رفتند[۱۲۳]. علی(ع) فداکاری همدانیان را در این جنگ ستود و آنان را «زره و نیزه» خود نامید[۱۲۴] و فرمود: «شما جز برای خدا یاری‌ام نکردید و جز خدا را اجابت نکردید». سعید بن قیس - فرمانده همدانیان در این جنگ - نیز در پاسخ گفت: «ما به ندای خدا و به دعوت تو پاسخ گفتیم و رسول خدا(ص) را در مرقدش یاری دادیم و همراه تو با هر که علیه تو بود جنگیدیم ما را به هر جا می‌خواهی ببر»[۱۲۵]. امام(ع) فرمود: «خدا بهشت را به همدان پاداش دهد؛ زیرا ایشان در روزهای سخت خوان آوارگان هستند» سپس اشعاری را در ستایش همدانی‌ها سرود[۱۲۶]. پس از پذیرش حکمیت از سوی علی(ع)، سعید بن قیس با گردآوردن لشکر همدانیان نزد حضرت، به ایشان عرضه داشت: «که اینان قوم من هستند و از فرمان تو سرپیچی نمی‌کنیم هر جا که می‌خواهی ما را ببر»[۱۲۷]. عمار بن ابی سلامه بن عبدالله بن عزار[۱۲۸] و عمرو بن حارث بن عمرو بن عبد یغوث پرچمدار صفین هم از دیگر بنی مالکی‌ها و همدانیانی بودند که در این جنگ حضور یافته بودند[۱۲۹]. از دیگر شخصیت‌های بنی مالک حاضر در صفین می‌توان از براء بن وفید از مردان بنی عذر - از شاخه‌های بنی مالک بن جشم - یاد کرد. وی از تیزهوشان و زهاد بنی عذر و از اصحاب معاویه و از دوستان عمرو بن عاص بود و همراه با آنان به صفین رفته بود. او زمانی که معاویه بر سپاه علی(ع) پیشی گرفت و زودتر به صفین وارد شد و آب فرات را بر اصحاب امام علی(ع) بست و مانع دسترسی ایشان به آب شد، وی را مورد عتاب قرار داد و گفت: «سبحان الله عظیم؛ آنگاه که بر فرات پیشی گرفتی، آنان را از آب باز داشتی! در میان لشکر عراق، غلامان و کنیزان و اجیرها و کسانی که گناهی مرتکب نشده‌اند هستند، و این والله، نخستین ستمکاری است. تو با این کار، به مردّدان بصیرت دادی و ترسوها را شجاع کردی و کسانی را که نمی‌خواهند با تو بجنگند، متقاعد به نبرد با خود کردی». در این هنگام، معاویه با خطاب قرار دادن عمرو بن عاص، از او خواست تا براء بن وفید، سپاه شام را علیه وی نشورانده، دوست همدانی خود را از این کار باز دارد. پس عمرو برخاست و براء را سرزنش کرد. براء هم با استناد به شعری به مذمت معاویه و عمرو بن عاص و بی‌وفایی آنان پرداخت و سپس در دل شب، سوار بر اسب خود شد و به سپاه علی(ع) پیوست. او همچنان با سپاه حضرت بود تا این که به شهادت رسید[۱۳۰].

فداکاری همدانیان و پیروی مخلصانه آنان از امیرالمؤمنین(ع) نتیجه شناخت عمیق آنان از اسلام و جایگاه و مقام معنوی والای آن حضرت دارد آن گونه که شهسوار و شاعر همدانی منذر بن ابی‌حمیصه وادعی در صفین به امام(ع) گفت: «عکی‌ها و اشعری‌ها از معاویه پاداش و مقرری خواستند و دینشان را به دنیا فروختند اما ما آخرت را بر دنیا برگزیدیم و پاداش نیکو با پایداری در جهاد در راه خداوند را درخواست کردیم». وی سپس اشعاری سرود و در یکی از ابیات آن چنین گفت: «ای صاحب ولایت و وصایت؛ از ما نیست کسی که در راه خدا دوستدار و پیرو تو نباشد»[۱۳۱]. این اشعار و سخنان به علاوه سخنان دیگر که مردان این قبیله بر زبان راندند جملگی حکایت از تشیع عمیق و خالصانه همدانیان دارد. با این حال، در جبهه مقابل و در سپاه شام هم جمعی از همدانیان مقیم اردن حضور داشتند که به فرماندهی حمرة بن مالک بن ذی المشعار در کنار معاویه به کارزار علیه امیرالمؤمنین(ع) و خویشان عراق خود پرداختند[۱۳۲]. حُمره و برادرش سعد در جریان حکمیت نیز از شهود انتخابی معاویه در حسن اجرای این واقعه بودند[۱۳۳]. همدانیان علی‌رغم تلفات سنگین و شهدای بسیار در جنگ صفین، علی(ع) را در جنگ نهروان نیز تنها نگذاشتند و ایشان را از حمایت‌های بی‌دریغ خود بی‌بهره نساختند[۱۳۴]. پس از نبرد صفین و اعلان نظر حکمین، علی(ع) بار دیگر سپاهی را فراهم آورد تا به نبرد با شامیان بپردازد. اما هنگامی که از آشوب و غارت خوارج و شهادت جمعی از یارانش به دست آنان باخبر گردید، با اصرار برخی از یاران، نخست به سوی خوارج رفت. با تلاش‌ها و سخنان امام(ع) بسیاری از خوارج متفرق شدند[۱۳۵] و تنها گروهی دو هزار و هشتصد نفره از آنان باقی ماندند که در نهم صفر سال ۳۸ هجری به سپاه امام علی(ع) تاختند[۱۳۶]. با پایداری سپاه امیرالمؤمنین(ع)، جز ده نفر از آنان، بقیه کشته شدند[۱۳۷]. همدانیان که به فرمان علی(ع) به فرماندهی سعید بن قیس همدانی جهت جنگ با شامیان بسیج شده بودند، در سرکوب خوارج نقشی برجسته داشتند[۱۳۸]. در جریان غارات معاویه هم، همدانیان نقش چشمگیری در تعقیب سپاهیان معاویه و بیرون راندن آنها از قلمرو علی(ع) ایفا نمودند. سعید بن قیس سبیعی همدانی یکی از فرماندهان امام(ع) بود که در این حوادث، مأموریت سرکوب غارات را بر عهده داشت[۱۳۹][۱۴۰]. امیرالمؤمنین(ع)، سعید بن قَیس هَمْدانی را در رأس سپاهی هشت هزار نفری به تعقیب سفیان بن عوف غامدی که به هیت و انبار حمله نمود، فرستاد. سفیان چون از حرکت سپاه سعید بن قیس مطّلع شد، به سوی معاویه بازگشت و سعید تا ناحیۀ عانات - در کرانه فرات - از پی سپاه او تاخت اما او را نیافت و بازگشت[۱۴۱].[۱۴۲]

بنی مالک و امام حسن(ع)

در ایام خلافت امام حسن(ع) نیز همدانی‌ها و طوایف نامدار آن به همراه قبیلة «ربیعه» یارانی ویژه و پیروانی وفادار برای امام(ع) بودند. پس از شهادت امام علی(ع) و با شکل‌گیری خلافت امام حسن(ع)، سعید بن قیس همدانی با جمعی دیگر از یاران حضرت با ایشان بیعت کرد و مردم قبیله خود را تشویق به بیعت نمود[۱۴۳]. وی به همراه قبیله خود در جمع لشکریان امام(ع) حاضر شد و همراه با پیش‌قراولان آن حضرت در معیّت قیس بن سعد بن عباده به مسکن رفت. او در این مأموریت از سوی امام حسن مجتبی(ع) پس از قیس به نیابت عبیدالله بن عباس معرفی گردید. با خیانت عبیدالله و پیوستن وی به معاویه، سعید همچون قیس بن سعد ثبات قدم ورزید و از پیوستن به معاویه خودداری کرد. آنان در رودررویی دو سپاه در مسکن، موفق شدند لشکریان معاویه را به عقب برانند[۱۴۴]. هانی بن هانی سبیعی هم از دیگر بزرگان قوم بنی مالک بود که در کنار امام حسن(ع) به کارزار با معاویه و همرزمانش پرداخت[۱۴۵].[۱۴۶]

بنی مالک بن جشم و قیام حجر بن عدی

با آغاز قیام حجر بن عدی و یارانش در کوفه، زیاد بن ابیه - فرماندار معاویه در کوفه - جهت وادار نمودن قبایل یمنی به اطاعت، با بهره‌گیری از تهدید و ارعاب و تحریک رؤسای قبایل به سرکوب قیام حجر پرداخت. زیاد، افراد قبیله همدان و مذحج را به میدان کنده و دیگر قبایل یمنی را به محله صائدیان فرستاد[۱۴۷]. پس از زد و خوردهای به وقوع پیوسته بین هواداران حجر و یاران زیاد بن ابیه[۱۴۸]، طولی نکشید که حجر، با واسطه‌گری بزرگان یمنی از زیاد امان گرفت و با این شرط که او را نزد معاویه بفرستد خود را تسلیم وی کرد[۱۴۹]. اما زیاد بر خلاف امان خود، او را زندانی کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان را دستگیر کرد[۱۵۰]. پس از آن، زیاد، شهادت‌نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان گواهی دهند. در این میان، نام چهار تن از بنی مالک بن جشم به اسامی: حارث و شدّاد پسران اَزمَع وادعی همدانی، عمرو بن قیس ذی‌اللحیه وادعی و هانی بن ابی‌حیه وادعی[۱۵۱] در شمار شهادت‌دهندگان و امضاکنندگان این شهادت‌نامه به چشم می‌خورد. زیاد، حجر و یارانش را به سوی معاویه فرستاد. در پی دستور معاویه به نگه داشتن حجر و یارانش در مرج عذراء[۱۵۲]، یاران معاویه بر اساس گرایشات و احساسات قبیله‌ای خواستار عفو افراد هم قبیله‌ای خود که در میان یاران حجر بودند، شدند. بدین ترتیب به درخواست حمزة (حمرة) بن مالک همدانی، معاویه، سعید بن نمران ناعطی - یکی از یاران حجر - را به او بخشید[۱۵۳].[۱۵۴]

بنی مالک و قیام امام حسین(ع)

در برقراری ارتباط شیعیان عراق با امام حسن(ع) و سپس امام حسین(ع) در مدینه بنی‌همدان نقش فعالی داشتند و در ایجاد تحرک و پویایی به سازمان شیعه در عراق با رساندن پیام‌های این دو امام(ع) به همراه دیگر خواص شیعه مؤثر بودند. با مرگ معاویه و جانشینی یزید، این نقش آنها نسبت به قبایل دیگر برجسته‌تر شد. شیعیان کوفه با آگاهی از عدم بیعت امام حسین(ع) و آمدنش به مکه، با اجتماع در خانه سلیمان بن صرد خزاعی نامه‌ای به ایشان نوشته، حضرت را به کوفه دعوت کردند تا رهبری شیعیان را به‌دست گیرد[۱۵۵]. این نامه، توسط برخی از بزرگان آنها که آخرین این فرستادگان و حاملان نامه‌های کوفیان، هانی بن هانی سبیعی همدانی و سعید بن عبدالله حنفی بودند به سوی حضرت فرستاده شد[۱۵۶]. پس از آن بود که امام حسین(ع)، مسلم را به کوفه فرستاد[۱۵۷]. مسلم در خانه مختار بن ابی‌عبیده ثقفی اقامت گزید و شیعیان در خانه مختار به دیدار او شتافتند. هنگامی که مسلم نامه امام حسین(ع) را برای آنها خواند عابس بن ابی‌شبیب شاکری همدانی برخاست و پس از حمد و ثنای الهی چنین گفت: «من به تو از کار دیگران خبر نمی‌دهم و نمی‌دانم چه در دل دارند و از جانب آنان وعده فریبنده نمی‌دهم. به خدا سوگند از چیزی که درباره آن تصمیم گرفته‌ام سخن می‌گویم، وقتی دعوت کنید می‌پذیرم، همراه شما با دشمنانتان می‌جنگم و با شمشیرم از شما دفاع می‌کنم تا به پیشگاه خدا روم و از این کار چیزی جز آنچه نزد خداست نمی‌خواهم»[۱۵۸]. با آغاز بیعت‌ستانی از کوفیان، زمانی که تعداد بیعت‌کنندگان کوفه به دوازده یا هجده هزار تن رسید مسلم نامه‌ای به امام(ع) نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید[۱۵۹] و این نامه را به وسیله یکی از شیعیان و رهبران قابل اعتماد کوفه به نام عابس بن ابی‌شبیب شاکری همدانی به سوی امام حسین(ع) فرستاد[۱۶۰]. در پی ورود عبیدالله به زیاد به کوفه و شکست قیام مسلم و شهادت او، سرهای مسلم و هانی به دستور عبیدالله نزد یزید فرستاده شد. مأموریت بردن این سرها را هانی بن ابی‌حیه وادعی همدانی به همراه زبیر بن ارواح تمیمی بر عهده داشتند[۱۶۱].

بر مبنای گزارشات واصله، بنی مالک در قیام امام حسین(ع) نیز حضور پر رنگی داشتند؛ چندان که عمار بن أَبی سلمة بن عبدالله بن عرار دالانی[۱۶۲]، بریر بن خضیر همدانی مشرقی[۱۶۳] و یزید بن حصین مشرقی همدانی[۱۶۴] را از شهدای بنی مالک بن جشم در کربلا گفته‌اند. البته بودند افرادی از این قبیله همچون ضحاک بن عبدالله مشرقی[۱۶۵] که پس از حضوری نصفه و نیمه در این واقعه امام(ع) را تنها گذاشتند و رفتند. در جبهه مقابل هم، معدود افرادی از این قبیله حضور داشتند که از جمله آنان می‌توان به نام بشر بن سوط قابضی همدانی - که به همراه عثمان بن خالد بن اُسَیر جهنی عبدالرحمن بن عقیل بن ابی‌طالب را به شهادت رساند -[۱۶۶] و ایوب بن مشرح خیوانی[۱۶۷] اشاره کرد.[۱۶۸]

نقش بنی مالک بن جشم در قیام مختار

مختار پس از ورود به کوفه، در جمع همدانیان حاضر شد و به آنان بشارت داد به آنچه آنان را خشنود می‌کند آمده است[۱۶۹]. او به فراهم‌سازی مقدمات قیام خود در این شهر پرداخت. این فعالیت‌ها موجب شد تا حاکم زبیری کوفه با فشار اشراف طرفدار نظام اموی، او را به زندان اندازد[۱۷۰]. مختار در زندان نامه‌ای به بزرگان شیعه همانند رفاعة بن شداد بجلی، عبدالله بن شاکر همدانی و... نوشت و خود را کشنده جباران و انتقام‌گیرنده از دشمنان معرفی کرد و آنان را به کتاب خدا و سنت نبوی(ص) و خون‌خواهی اهل بیت و نبرد با ضعفا دعوت نمود. آنان نیز عبدالله بن کامل شاکری همدانی را نزد وی فرستادند و اطاعت خود را از او ابراز داشتند[۱۷۱]. سرانجام مختار با وساطت عبدالله بن عمر و ضمانت بزرگانی نظیر زائدة بن قدامه ثقفی، سائب بن مالک اشعری، عبدالله بن کامل شاکری همدانی، سعید بن منقذ ثوری همدانی، مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی و... آزاد شد[۱۷۲]. مختار پس از آزادی از زندان، در محرم سال ۶۶ هجری قیام خود را آغاز کرد. با آغاز قیام مختار، ابن‌مطیع به پیشنهاد ایاس بن مضارب - رئیس شرطه‌های کوفه - جهت جلوگیری از به ثمر رسیدن قیام مختار و جهت حفاظت و امنیت شهر بر هر جبانه‌ای (کوچه) فردی را گماشت و عبدالرحمن بن سعید بن قیس سبیعی همدانی را مأمور حفاظت از جبانه سبیع که از آن همدان بود، کرد[۱۷۳]. با دعوت مردم به قیام، شاخه شبام همدان در آخر شب در میدان مراد فراهم آمدند. عبدالرحمن بن سعید بن قیس همدانی به آنان پیغام داد در صورتی که آهنگ پیوستن به مختار را دارند از جبانه سبیع عبور نکنند[۱۷۴]. آنان نیز چنین کرده، از راه دیگر خود را به مختار رساندند. پس از پیروزی، مختار خزانه کوفه را میان یارانش تقسیم کرد و جهت کسب حمایت همدان، چند تن از بزرگان این قوم را به امور مهم شهر گماشت. بر این اساس او عبدالرحمن بن سعید بن قیس همدانی را به حکومت موصل گماشت[۱۷۵]. در ادامه قیام و با شورش اشراف علیه مختار، همدانیان دو گروه شده رودرروی هم قرار گرفتند. افرادی مانند عبدالرحمن بن سعید بن قیس - که پس از فرار از موصل به کوفه بازگشته بود - و نیز بسیاری دیگر از همدانیان - که اسارت پانصد تن از وادعیان به وسیله سپاه مختار[۱۷۶] بخشی از آنان بودند - از جمله همدانیانی بودند که به ستیز با مختار برخاستند. در مقابل بسیاری از همدانیان به رهبری عبدالله بن کامل شاکری همدانی و دیگر بزرگان این قوم در این سوی میدان ندای «یا لثارات الحسین» سر دادند. در این نبرد، عبدالرحمن بن سعید بن قیس[۱۷۷] و بیش از پانصد تن از سران و مردم همدان در همراهی با اشراف کشته شدند[۱۷۸]. این واقعه خاطره تلخی را برای بازماندگان این واقعه رقم زد از این‌رو پس از کشته شدن مختار و اسارت جمع زیادی از یاران مختار، زمانی که مصعب در پی سخنان بجیر بن عبدالله نسلی، قصد بخشش آنان را داشت، جمعی از اشراف‌زادگان کوفه از جمله محمد بن عبدالرحمن بن سعید به پا خاستند و با سخنانی، مانع این کار شدند و بدین ترتیب، هزاران نفر از این زندانیان به انتقام کشته‌شدگان یوم السبیع کشته شدند[۱۷۹]. پس از پایان نبرد جبانه سبیع و سرکوب اشراف، مختار در صدد انتقام از قاتلان امام حسین(ع) بر آمد. همچنین، همدانیان و در رأس آنان بنی مالکی‌ها از جمله مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی فرماندهان بزرگ مختار در نبردهای او از جمله «مذار» و «حروراء» بودند. پس از شکست سپاه مختار در نبرد مذار و شهادت عبدالله بن کامل شاکری و بسیاری دیگر[۱۸۰]، مختار در «حروراء» اردو زد و سپاهش را آرایش داد[۱۸۱]. مختار برای مقابله با هر یک از پنج قبیله بصری لشکر مصعب، یک تن از افراد زبده خود را فرماندهی داد. از جمله این فرماندهان، مسافر بن سعید بن نمران ناعطی همدانی بود که مختار وی را جهت مقابله با ازدیان سپاه مصعب اعزام کرد[۱۸۲]. پس از شکست سپاه مختار در جنگ «حروراء»، مسافر بن سعید همراه با باقی‌ماندگان یاران مختار به دار الاماره کوفه پناه برد. او سرانجام پس از تسلیم در برابر سپاه زبیری، همراه با جمع زیادی از کوفیان دست بسته کشته شد[۱۸۳].[۱۸۴]

بنی مالک و تعامل با دولت بنی امیه

بنی همدان و طوایفش عمدتاً به تشیع متمایل بودند و گرایشات شیعی آنان، ایشان را از خط اموی و عباسی فاصله می‌داد؛ با این حال بودند افرادی از این قبیله که به زبیری‌ها و امویان همراه شده بودند که از جمله آنان می‌توان به نام حُمرة بن مالک بن ذی المشعار اشاره کرد. حمره از همراهان معاویه در جنگ صفین و فرمانده همدانیان اردن بود[۱۸۵]. و در جریان حکمیت، در کنار برادرش سعد یکی از شهود انتخابی معاویه در حسن اجرای این واقعه بود[۱۸۶]. پسرش قیس نیز از وجوه اهل شام و رییس پلیس معاویه در شام بود[۱۸۷]. محمد بن عبد الرحمن بن سعید بن قیس هم از دیگر رؤسای این قوم بود که در معیت مهلب بن صفره جنگ‌هایی را با ازارقه[۱۸۸] و شبیب بن یزید شیبانی خارجی[۱۸۹] انجام داد. وی در جریان قیام مختار، از مخالفان و کارزار کنندگان علیه او بود و با مصعب بن زبیر نیز، جهت در هم شکستن قیام مختار همکاری‌هایی داشت[۱۹۰]. محمد بن عبدالرحمن همچنان با مصعب بن زبیر بود و از امرا و فرماندهان بزرگ سپاه او به شمار می‌رفت تا این که عبدالملک مروان و سپاهش جهت سرکوبی زبیریان به عراق آمد. حجاج پس از سکونت در مسکن در سال ۷۱ هجری به مروانیان عراق در سپاه مصعب بن زبیر که حجار بن ابجر، عتاب بن ورقاء، محمد بن عبدالرحمن بن سعید از جمله آنان بودند، نامه نوشت و با وعده فرمانداری اصفهان همگی آنان را به پیوستن به خود دعوت کرد. آنان نیز همگی دعوت وی را پذیرفتند و با خیانت به مصعب بن زبیر اسباب شکست و قتل او را فراهم آوردند[۱۹۱]. حکم بن عبد الرحمن بن حارث بن عبد الکریم هم از دیگر بنی مالکی‌هایی بود که به همراهی با امویان برخاسته بود؛ چندان که برخی منابع او را در شمار شجاعان و تک‌سواران در دیر الجماجم (۸۳ هجری) یاد کرده‌اند[۱۹۲].

علاوه بر آن، برخی اشخاص به‌سبب داشتن پیوند ولاء (وابستگی حمایتی‌) یا ازدواج با افراد این قبیله‌، به این قبیله منتسب گشته‌اند که از بلندآوازه‌ترین این موالیان می‌توان از أبوسلمه حفص بن سلیمان خلال، معروف به «وزیر آل محمّد»، سفیر و رابط دعاة بنی العباس در خراسان و إبراهیم امام بن محمد بن علی بن عبداللّه بن عبّاس بن عبدالمطلّب - از موالیان بنی سبیع - یاد کرد[۱۹۳].[۱۹۴]

اعلام و رجال بنی مالک

از مشاهیر و رجال برجسته و نامی بسیاری که از این طایفه برخاستند باید از اصحابی نظیر ضِمام بن زید بن ثوابة الحکم[۱۹۵]، عمیرة بن مالک خارفی[۱۹۶] و حمرة بن مالک بن ذی المشعار بن مالک[۱۹۷] نام برد. ضمن این که از برخی معاریف جاهلی این قوم می‌توان از زید بن مرب بن معدیکرب بن زود بن سیف - از پادشاهان بنی حاشد - یاد کرد[۱۹۸]. از شعرای بنام این طایفه هم می‌توان از یزید بن صریم بن أجدع بن مر[۱۹۹] و عبدالعزی شاعر بن سبع بن نمر بن ذهل هر دو از شعرای جاهلی[۲۰۰]، بداء بن سلمان از اشراف و شجاعان و شاعران آنها در جاهلیت[۲۰۱]، عبدالله بن حبل برادر بنی سلامان از شجاعان و شعرای جاهلی[۲۰۲]، عبدالرحمن بن حارث بن نظام بن جشم بن حاشد معروف به «اعشی همدان»[۲۰۳]، مدرک بن عبدالعزی به سبع بن نمر[۲۰۴]، جُشیش (وازع) بن عبدالله بن مرّ بن سلمان بن معمر معروف به «شَرْقیّ»[۲۰۵]، وازع بن عبدالله بن مرّ بن سلمان بن معمر معروف به «جُشیش»[۲۰۶]، أجدع بن مالک بن أُمیة بن عبدالله بن مرَّ بن سلامان وادعی[۲۰۷]، مغیرة بن منتشر بن أجدع[۲۰۸]، عمَّار بن عُبید بن یزید بن عمرو ذی کُبار[۲۰۹] و مالک بن حریم بن مالک بن دالان[۲۱۰] یاد کرد. عبدالرحمن بن سعید بن قیس از اشراف این قوم[۲۱۱]، أبوشعیره (مالک) بن مُنبه بن سلمةَ بن مالک بن عذر از بزرگان جاهلی بنی عذر و مشهور به «غنیمة عذر»[۲۱۲]، محمد بن عبدالرحمن بن سعید بن قیس از اشراف و رؤسای بنی همدان[۲۱۳]، قیس بن حمرة بن مالک از وجوه اهل شام و رییس پلیس معاویه در شام[۲۱۴]، حکم بن عبد الرحمن بن حارث بن عبدالکریم از شجاعان و تک‌سواران بنی همدان[۲۱۵]، طلحة بن مصرّف بن کعب بن عمرو بن جخدب از زهّاد و عبّاد این قوم[۲۱۶]، ذو دَیم بن قیس بن مالک از اشراف[۲۱۷]، محمد بن منتشر بن أجدع از اشراف کوفه[۲۱۸]، هانی بن أَبی حیة بن علقمة بن سلمان بن مالک از اشراف بنی همدان[۲۱۹]، حارث و شدَّاد پسران أَزمع بن أَبی بُثینة بن عبدالله بن مرِّ از اشراف[۲۲۰]، علی بن محمد صلیحی از داعیان دعوت عبیدیان[۲۲۱]، جون بن کعب بن عبدالله از تک‌سواران همدان[۲۲۲] و ابوایوب المالکی از فرماندهان و امرای اسلامی در فتوحات[۲۲۳] هم، دیگر رجال معروف این قوم برشمرده شده‌اند. ضمن این که از فقهای بنی مالک بن جشم نیز باید از بزرگانی چون قاسم بن ولید بن سلمةَ بن خارج بن کُریب بن أَیفع[۲۲۴]، عبیدة بن أجدع بن سلمان بن حبیب بن مواجد[۲۲۵]، مسروق بن أجدع بن مالک[۲۲۶]، عبدالله بن کعب بن اسد بن یخلد بن حوث[۲۲۷]، عبدالله بن نمیر بن عبدالله بن أبی حیةَ بن شریح[۲۲۸]، ابو إسحاق عمرو بن عبد الله بن علیّ بن احمد سبیعی[۲۲۹]، زبید بن حارث بن عبدالکریم یامی و از رجال علمی و محدثان این قوم از عرار بن عبدالله یامی[۲۳۰]، مسیب بن عبدخیر خیوانی[۲۳۱]، سعید بن وهب (وهیب) خیوانی[۲۳۲]، اسماعیل بن بهرام خبذعی[۲۳۳]، ابراهیم بن محمد بن مالک بن زبید همدانی خیوانی[۲۳۴]، وهب بن جابر خیوانی[۲۳۵]، صالح بن خیوان[۲۳۶]، یونس بن ابواسحاق سبیعی[۲۳۷]، اسرائیل بن یونس بن ابواسحاق سبیعی[۲۳۸]، عبدالله بن نمیر بن عبدالله خارفی[۲۳۹]، ابوعبدالرحمن زبید بن حارث بن عبدالکریم یامی[۲۴۰] و ابوعبدالله یامی[۲۴۱] یاد کرد.

همچنین، علاوه بر نام رجال و معاریف بزرگ شیعی همچون سعید بن قیس بن زید - از اصحاب خاص امیرالمؤمنین(ع) و رییس همدان در عراق - [۲۴۲] و عمار بن ابی سلمة بن عبدالله بن عرار - از یاران امام علی(ع) و از شهدای کربلا -[۲۴۳]، که در متن به نامشان پرداخته شد، از بزرگان علمی، حدیثی، فقهی شیعه این طایفه که در تدوین و گسترش علوم و معارف اسلام و تشیع نقش گسترده‌ای داشتند هم می‌توان به نام ابوعماره عبد خیر بن یزید خیوانی از راویان امیرالمؤمنین(ع)[۲۴۴]، حارث الأعور بن عبد الله بن کعب بن أسد بن یخلد از اصحاب امام علی(ع) و از فقها و راویان[۲۴۵] و متبحّر در علم به فرائض و حساب[۲۴۶]، حجر بن قحطان[۲۴۷]، زید بن هانی سبیعی از اصحاب حضرت علی(ع)، یزید بن حصین مشرقی از اصحاب امام حسین(ع)[۲۴۸]، حمید بن شعیب سبیعی همدانی[۲۴۹]، ابراهیم بن هارون خارفی کوفی[۲۵۰]، یونس بن اسحاق سبیعی[۲۵۱]، محمد بن طلحة بن مصرف همدانی یامی[۲۵۲]، ابوعمار حسین بن سلمه همدانی خارفی[۲۵۳]، محمد بن عبدالله بن سواده همدانی خارفی[۲۵۴]، محمد بن لبیب بن عبدالرحمن همدانی کوفی[۲۵۵]، محمد بن هلال همدانی خیوانی[۲۵۶]، جعفر بن عماره همدانی خارفی[۲۵۷]، عمران بن عطیه خارفی کوفی[۲۵۸]، مسهر بن عبدالملک بن سلع همدانی خیوانی[۲۵۹]، ابراهیم بن زیاد خارفی کوفی[۲۶۰]، محمد بن اسلم بن علا خارفی همدانی[۲۶۱]، مثنی بن عطیه خارفی[۲۶۲]، سلیمان بن سلمه دالانی[۲۶۳] همگی از اصحاب امام صادق(ع) و ابوالجارود زیاد بن منذر همدانی خارفی از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)[۲۶۴] اشاره کرد.[۲۶۵]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۲.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۰۹؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴.
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵.
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵.
  9. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱. ابن حزم این نسب را «وادعة بن مزیقیاء عمرو بن عامر» عنوان کرده و از پیوستن این قوم از قبیله دیگر به همدان خبر داده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴).
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  12. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹. ابن کلبی این طایفه را به نقلی از حمیر برشمرده است.
  13. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹. ابن کلبی بنابر قولی، این طایفه را از حمیر برشمرده است.
  14. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۱۱.
  15. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  16. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  17. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  18. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۵.
  19. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۳.
  20. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  21. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  22. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  23. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  24. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  25. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۴۰۶.
  26. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  28. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۶.
  29. مقدسی، احسن التقاسیم و معرفة الاقالیم، ص۸۸.
  30. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۰.
  31. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۱.
  32. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  33. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰.
  34. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱.
  35. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  36. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۹.
  37. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  38. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  39. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  40. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۰.
  41. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  42. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰.
  43. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.
  44. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹.
  45. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶؛ ج۴۹، ص۳۷۸؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰؛ ج۴، ص۴۶۳.
  46. ر.ک: بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰ و ج۴، ص۴۶۳.
  47. ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۵ و ج۳، ص۱۸۷؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۲۳.
  48. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۵.
  49. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۷؛ حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۸۷.
  50. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  51. سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  52. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۲۴.
  53. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰.
  54. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۴۶۳.
  55. این بیست و چهار شاخه عبارتند از: حاشد، بکیل، حجور، قدم، أدران، أهنوم، راهب، شاور، خیوان، غدر، وادعة، یام، شبام، جشم، تغلب، مذکر، هبیرة، العزة، دعام، مرهبة، أرحب، شاکر، سفیان، ذبیان، بنو حریم، بنو صاع، بنو مدلج، بنو حملة، أسلم، الاقروح. (البراقی، تاریخ الکوفه، ص۲۲۶).
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۳.
  58. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۰.
  59. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
  60. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  61. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۶۱.
  62. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  63. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  64. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  65. صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۲.
  66. بنی همدان، روابط خصمانه‌ای با مذحج و طوایف آن داشتند؛ اما شگفت آن‌که در گیر و دار این رابطه تیره، پیوندهای ازدواج هم بین عمرو بن معدی کرب زبیدی و اجدع بن مالک چابک‌سوار همدان برقرار بود. (عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۷).
  67. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۴۲-۴۳.
  68. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲.
  69. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  70. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  71. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  72. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.
  73. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.
  74. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.
  75. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  76. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۹۴.
  77. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶-۵۹۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱.
  78. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.
  79. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.
  80. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۸.
  81. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۵.
  82. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.
  83. دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.
  84. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  85. ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۸۳.
  86. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۹.
  87. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۸۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۳۸.
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۳۲.
  89. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  90. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، ج۱، ص۶۳.
  91. ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۳۹.
  92. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۱۹۸.
  93. واقدی، فتوح الشام، ج۱، ص۱۴۸.
  94. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع (قرن اول هجری قمری)، ص۶۸-۶۹.
  95. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۱۳. نیز ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۶۰۵ (وقایع سال ۱۵ هجری)؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۹۸.
  96. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۱۳۹.
  97. الحدیثی، اهل الیمن فی صدر الاسلام، ص۱۹۸.
  98. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۲۴۳
  99. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۲۹؛ ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ج۱، ص۵۴۲.
  100. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  101. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۴.
  102. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹-۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷-۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶-۳۸۷.
  103. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
  104. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۴-۵۳۵.
  105. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۵-۵۳۶.
  106. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۷۹-۸۱.
  107. شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.
  108. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  109. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۱.
  110. شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۹.
  111. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۲.
  112. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۶.
  113. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۴۰.
  114. نصر بن مزاحم او را از افرادی ذکر می‌کند که از این جنگ کناره گرفتند و به همین سبب مورد سرزنش امام(ع) واقع شدند. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۷.
  115. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۸؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۴۶.
  116. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۱۹۳.
  117. دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۵۱.
  118. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
  119. ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۲، ۴۳۶؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۸۹.
  120. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  121. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۹۰.
  122. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۴.
  123. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.
  124. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۴.
  125. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۴۳۶.
  126. مضمون یکی از این اشعار بدین قرار است: همدانیان صاحبان دین و اخلاق نیکند. دین‌شان، شجاعت آنان و قهرشان بر دشمنان به هنگام رویارویی، آنان را زینت بخشیده است. اگر من دربان بهشت می‌بودم، به همدانیان می‌گفتم: به سلامت، به آن وارد شوید. ر.ک: ابن‌عبدربه، عقد الفرید، ج۴، ص۳۳۹؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۸۵؛ حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن، ج۲، ص۷۵۳-۷۵۴.
  127. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین،، ص۵۲۰.
  128. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۴۰.
  129. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  130. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۴۷؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۲۲.
  131. لیس منا من لم یکن لک *** فی الله ولیاً یا ذالولا و الوصیّه؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۶.
  132. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶.
  133. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۳. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۴۳.
  134. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.
  135. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۰-۲۱۱.
  136. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۵.
  137. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۱، ص۷۶۳.
  138. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۷۹.
  139. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  140. معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع (قرن اول هجری قمری)، ص۱۳۳-۱۴۰.
  141. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۷۰-۴۷۱؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
  142. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  143. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱.
  144. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۱-۷۲.
  145. سید شرف الدین، صلح الحسن(ع)، ص۹۴.
  146. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  147. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۵.
  148. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۰-۲۶۲.
  149. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.
  150. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.
  151. بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.
  152. یعقوبی، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج۲، ص۱۶۳.
  153. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۴.
  154. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  155. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷.
  156. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹-۲۳۰؛ ابومخنف، وقعة الطف، ص۹۵-۹۶.
  157. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۴.
  158. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۵؛ ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۴.
  159. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.
  160. ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.
  161. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۲.
  162. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴،ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۲.
  163. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۲۱؛ امین، اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۶۱.
  164. تستری، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۹۷-۹۸؛ نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۵۰. بر او در زیارت ناحیه مقدسه درود فرستاده شده است. (سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ج۳، ص۷۷).
  165. بلاذری، انساب الأشراف، ج۳، ص۱۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.
  166. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۷.
  167. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۷ و ۴۴۵.
  168. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  169. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۸۰.
  170. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۸.
  171. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۸-۹.
  172. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۱۹.
  173. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۲۴.
  174. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳؛ نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵، ص۲۲.
  175. دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۹۲؛ ابن‌الجوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۵.
  176. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴.
  177. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.
  178. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۰۹-۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲-۴۴۳.
  179. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۰۹-۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲-۴۴۳.
  180. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۵-۹۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳-۲۵۴.
  181. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۶.
  182. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۹۹-۱۰۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.
  183. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.
  184. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  185. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶.
  186. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۳.
  187. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۳۷۸.
  188. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۶.
  189. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲۲.
  190. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۳.
  191. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۵۶.
  192. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۲.
  193. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۵.
  194. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  195. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۴۹۸.
  196. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۶۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۳.
  197. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۰۴. حُمرة بن مالک بن سعد از همراهان معاویه در جنگ صفین و از شهود او در جریان حکمیت بود. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶).
  198. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  199. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  200. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۲.
  201. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۴.
  202. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۴.
  203. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۳؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۶.
  204. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶.
  205. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۴.
  206. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۳.
  207. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷-۵۱۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۳۵۵.
  208. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴.
  209. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰.
  210. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  211. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰.
  212. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۴.
  213. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۱۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲۲.
  214. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۳۷۸.
  215. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۲.
  216. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۷.
  217. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  218. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴.
  219. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  220. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  221. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲.
  222. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  223. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۱۳. نیز ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۶۰۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۹۸.
  224. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۱۰۸.
  225. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  226. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۳.
  227. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۱.
  228. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۱.
  229. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۱۱.
  230. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۷.
  231. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۲۶۳.
  232. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۵۱؛ سمعانی، الانساب، ج۵، ص۲۶۳؛ المزی، اکمال الکمال، ج۲، ص۵۸۱.
  233. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۴۱۸.
  234. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۱۲۹؛ سمعانی، الانساب، ج۵، ص۲۶۳.
  235. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۹، ص۲۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۴۸۹؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۴۴.
  236. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۷۵۴.
  237. سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۹.
  238. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۲۳.
  239. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۶۴.
  240. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۴۰۶.
  241. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۴۰۶.
  242. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵. علاوه بر آن، همدانی از او با تعبیر یکی از معدود تک‌سواران عرب و یکی از دهاة خمسه (تیزهوشان پنج‌گانه عرب) و از اجواد و دستگیران نیازمندان یاد کرده است. (حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹).
  243. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۴۰.
  244. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۷۵۴.
  245. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  246. تستری، قاموس الرجال، ج۳، ص۱۰.
  247. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۱۴.
  248. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۰۶؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۱، ص۱۱۸.
  249. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۹۲؛ نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۳۳.
  250. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۵۸.
  251. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۳۲۴.
  252. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۸۶.
  253. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۸۳.
  254. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۸۷.
  255. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۹۳.
  256. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۹۷؛ ابن داوود حلی، رجال، ج۴، ص۳۴۴.
  257. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۷۵.
  258. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۵۷.
  259. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۳۱۳.
  260. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۵۷.
  261. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۷۷.
  262. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۳۰۵.
  263. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۱۷؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۲، ص۳۶۳.
  264. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۲۰۸؛ نجاشی، رجال، ص۱۷۰.
  265. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.