عبدالله بن عباس: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
|||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
* [[دانش تفسیر قرآن]] | * [[دانش تفسیر قرآن]] | ||
* [[مفسران اهل سنت]] | * [[مفسران اهل سنت]] | ||
*[[تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس (کتاب)]] | |||
*[[غریب القرآن فی شعر العرب (کتاب)]] | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | {{پایان مدخل وابسته}} | ||
نسخهٔ ۶ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۳
مقدمه
ابو عباس، عبدالله بن عباس بن عبد المطلب قُرَشی هاشمی پسر عموی پیامبر خاتم و امام علی(ع) است. او در دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع)، از یاران و مشاوران و فرماندهان او بود و در جنگ جمل و صفین و جنگ نهروان حضور داشت. پس از شهادت امام علی(ع) با امام مجتبی(ع) بیعت کرد. وی مقامی والا داشت و سخنان او در تفسیر، که همه را از علی(ع) آموخته بود، فراوان است. وی در سال ۶۸ در ۷۱ سالگی در طائف درگذشت[۱].
او از مفسران و محدثان بلندآوازه تاریخ اسلام است. او سه سال قبل از هجرت در شِعب مکه به دنیا آمد و به سال هشتم هجری (سال فتح مکه) به مدینه رفت. در زمان عمر، خلیفه با او مشورت میکرد و به روزگار خیزش مردم علیه عثمان، نماینده عثمان در حج و در زمان خلافت علی(ع) نیز یار، همراه، مشاور، کارگزار و فرمانده نظامی آن بزرگوار بود. او در نبرد جمل، فرماندهی طلایه سپاه را به عهده داشت و پس از آن به حکومت بصره گماشته شد. قبل از شروع جنگ صِفین، کسی را در بصره به جانشینی خود نهاد و همراه علی(ع) به نبرد با معاویه شتافت. عبد الله در هفت روز اول نبرد صفین، یکی از فرماندهان سپاه امام(ع) بود و در تمام جنگ، همگامِ استوار علی(ع).
در ماجرای "حکمیت"، علی(ع) او را به عنوان حَکم (داور) از سوی خود پیشنهاد کرد؛ اما خوارج و اشعث بن قیس با آن مخالفت ورزیدند و گفتند: میان علی و ابن عباس، فرقی نیست. در جریان نهروان، او بارها از سوی علی(ع) با خوارج به گفتگو پرداخت و در مناظرههایی هوشمندانه، نااستواری موضع خوارج و همچنین جایگاه والای علی(ع) را نمایاند. او به هنگام شهادت علی(ع)، فرماندار بصره بود.
ابن عباس پس از علی(ع) دست بیعت به امام حسن(ع) داد و به کارگزاری از سوی وی عازم بصره شد. عبد الله بن عباس، همراه امام حسین(ع) در قیام کربلا شرکت نکرد. برخی علت این عدم مشارکت را نابینا بودن وی دانستهاند. او پس از قدرت یافتن عبد الله بن زبیر در حجاز و بصره و عراق، با وی بیعت نکرد. بیعت نکردن او و محمد بن حنفیه، بر ابن زبیرْ گران آمد، به آن سان که میخواست آنها را در آتش بسوزاند. ابن عباس، دانشمندی است که در تفسیر، حدیث و فقه، جایگاه بسیار والایی دارد. وی در دانش، شاگرد علی(ع) بود و به این شاگردی بسی افتخار میکرد. ابن عباس به سال ۶۸ هجری و در ۷۱ سالگی در تبعیدگاهش طائف، در حالی که مکرر میگفت: "خدایا! من با محمد و خاندانش به تو تقرب میجویم. خدایا! من با ولایت بزرگمان، علی بن ابی طالب، به تو تقرب میجویم"[۲]، زندگی را بدرود گفت. در نقل دیگری آمده است که او هنگام وفات میگفت: "خدایا! من با ولایت علی بن ابی طالب، به تو تقرب میجویم"[۳]. خلفای بنی عباس از نسل اویند و علی(ع) این نکته را پیشگویی کرده و ابن عباس را "پدر شاهان" خطاب کرده بود[۴]
عبدالله بن عباس و قرآن
ابن عباس [۵] مشهورترین صحابی مفسر قرآن کریم است که به سبب دانش فراوانش به «بحر» و «حبر الأُمّه» لقب یافته [۶] و در دانش تفسیر به پایهای رسیده بود که او را «ترجمان القرآن» و «ربانی امت» میخواندند. [۷] پیامبر(ص) بارها او را دعا کرده و از جمله فرمودهاند: خدایا! او را فقیه در دین و عالم به تأویل قرآن گردان. [۸] پس از رحلت پیامبر(ص) در حالی که حدود ۱۳ سال سن داشت [۹] در پی جبران اموری برآمد که در زمان حیات پیامبر(ص) به علت کمی سن از دست داده بود [۱۰] و با کوششی تحسین برانگیز به کسب علوم و معارف اسلامی و قرآنی از محضر صحابه بزرگ پرداخت؛[۱۱] اما بیشترین بهره علمی را از محضر امام علی(ع) برد و اساس و پایههای تفسیر را از آن حضرت آموخت و همان گونه که خود گفته است باید او را تربیت یافته مکتب علی(ع) دانست. [۱۲] امام علی(ع) او را در تفسیر ستوده [۱۳] و ابن مسعود او را «ترجمان القرآن» میخوانده است. [۱۴] بسیاری از صحابه در تفسیر قرآن به او مراجعه میکردند [۱۵] و حتی خلیفه دوم در مجالس خود با بزرگان از اصحاب پیامبر(ص) او را شرکت و گاهی نظرهای تفسیری وی را بر آرای دیگران ترجیح میداد. [۱۶] ابن عباس پیوسته ملازم اهل بیت(ع) [۱۷] و در جنگهای جمل، صفین و نهروان در کنار امام علی(ع) بود. [۱۸] وی از شیعیان برجسته و خاص آن حضرت شمرده میشد [۱۹] و همواره با سخنان خویش از حریم ولایت دفاع میکرد. [۲۰] پس از ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه، به مکّه عزیمت کرد [۲۱] و با تشکیل جلسات تفسیری، مکتب تفسیری مکّه را بنیان نهاد. [۲۲] مفسران تابعی بزرگی چون سعید بن جبیر، مجاهد، طاوس، عکرمه، عطاء بن ابی رباح و ابوشعثاء ازدی، دست پروردگان مکتب تفسیری اویند. [۲۳] ابن عباس با استناد به روایتی از پیامبر(ص)، آیات قرآن را به ۴ بخش قسمت میکند:
- آیات مربوط به حلال و حرام که هیچ کس در ندانستن آن معذور نیست؛
- آیاتی که عرب به کمک زبان خود آنها را درک میکند؛
- آیاتی که فقط دانشمندان توانایی تفسیر آن را دارند.
- آیات متشابه که جز پروردگار کسی تفسیرشان را نمیداند. [۲۴]
تفسیر قرآن به قرآن، توجه به اسباب نزول و تکیه بر تفسیر منقول از پیامبر(ص) را از مؤلّفههای روش ابن عباس در تفسیر به شمار آوردهاند. [۲۵] از دیگر شاخصههای مهم در روش تفسیری وی استشهاد به اشعار فصیح دوران جاهلیت و سخنان بلند و بدیع عرب برای فهم معانی واژگان قرآن است. [۲۶] او شعر را دیوان عرب و منبعی غنی برای آشنایی با زبان عربی میدانست [۲۷] و به حفظ اشعار فصیح عرب و شناخت ادبیات قبایل مختلف عرب اهتمامی وافر داشت و از همین رو به توان بالایی در شناخت ادبیات عرب دست یافته بود. در روایات تفسیری منقول از ابن عباس موارد فراوانی از استشهاد به شعر عرب به چشم میخورد. [۲۸] بزرگترین اثری که از وی در این زمینه بر جای مانده و اطلاعات گسترده ادبی او را به خوبی نشان میدهد، مجموعه پرسشهای نافع بن ازرق (از خوارج) از اوست که به مسائل نافع بن ازرق مشهور است. [۲۹] ابن عباس برای تفسیر دقیق قرآن، اطلاعات جغرافیایی، شناخت تاریخ و آداب و رسوم عرب و آشنایی با واژهها و آداب و رسوم ملتهای دیگر را نیز به دانش خویش افزوده بود. [۳۰] اجتهاد شخصی از دیگر ویژگیهای روش تفسیری ابن عباس است. [۳۱] آیة الله محمد هادی معرفت اجتهاد وی را مبتنی بر مقدمات صحیح و آن را ممدوح شمرده است. [۳۲] گلدزیهر و به تبع او احمد امین مصری مراجعه به اهل کتاب در تفسیر قرآن را از ویژگیهای مهم تفسیر ابن عباس شمرده و در این زمینه مبالغه کردهاند. به اعتقاد آنها عموم صحابه و به ویژه ابن عباس در تفسیر قرآن به علمای اهل کتاب از جمله کعب الاحبار و عبدالله بن سلام مراجعه میکردند. [۳۳] در مقابل، ذهبی همچون ابن تیمیه با رد این اتهام، مراجعه ابن عباس و دیگر صحابه به اهل کتاب را عالمانه و با رعایت عقل و شرع دانسته و به بعضی قصص و تاریخ پیشینیان که در کتب تورات و انجیل به صورت تفصیلی ذکر شده محدود کرده است؛[۳۴] اما آیة الله معرفت با ذکر شواهد و ادلهای این اتهام را از اساس رد کرده و هرگونه مراجعه صحابهای چون ابن عباس به اهل کتاب را نفی کرده است. [۳۵] روایات تفسیری ابن عباس به طرق و سندهای مختلفی نقل شدهاند. کثرت روایات منقول از او به گونهای است که کمتر آیهای از قرآن یافت میشود که روایتی از ابن عباس درباره آن نقل نشده باشد، حتی در بعضی موارد در اقوال تفسیری منسوب به وی تناقض دیده میشود. [۳۶] این مسئله دانشمندان علوم قرآنی و محدّثان را به این باور رسانده که بسیاری از روایات تفسیری منقول از ابن عباس مجعولاند،[۳۷] به طوری که بخاری در صحیح خود تنها ۲۱۷ حدیث در زمینه تفسیر و غیر آن از ابن عباس نقل کرده [۳۸] و به گفته شافعی، از ابن عباس بیش از حدود ۱۰۰ حدیث در تفسیرثابت نشده است. [۳۹] به نظر میرسد خلافت عباسیان و تلاش برخی در نسبت دادن احادیث ساختگی به ابن عباس برای تقرّب به دستگاه خلافت [۴۰] افزون بر بزرگواری و رواج علمی وی [۴۱] در این امر نقش داشته است. وجود روایات مجعول بسیار، در میان روایات تفسیری وی، محققان را به کنکاش در سند آنها واداشته است. سیوطی ۹ طریق برای روایات تفسیری او ذکر و برخی از آنها را ضعیف دانسته است؛[۴۲] امّا از دیدگاه آیة الله معرفت همه طرق نُهگانه معتبرند و علت تضعیف بعضی از این طرق از جانب علمای اهل سنّت از جمله سیوطی، شیعی و کوفی بودن راویان آن هاست. [۴۳] با وجود کثرت روایات تفسیری ابن عباس، وجود تفسیری مکتوب که خود نگاشته باشد محل تردید است. درباره کتب تفسیری منسوب به او گفتهاند که پس از وفات وی روایات تفسیری او را به صورت مکتوب جمع آوری کردهاند. [۴۴] یکی از آنها صحیفة علی بن ابی طلحه عن ابن عباس فی تفسیرالقرآن الکریم است که به صورت صحیفهای مدوّن در میان محدّثان مصری رواج داشته و چنان معتبر بوده که احمد بن حنبل سفر به مصر را برای به دست آوردن آن نیکو میشمرده است. [۴۵] طریق روایات این تفسیر طریق معاویة بن صالح از علی بن ابی طلحه از ابن عباس است که از صحیحترین طرق شمرده شده است. [۴۶] برخی سماع علی بن ابی طلحه از ابن عباس را انکار کرده و گفتهاند که وی این روایات را از مجاهد یا سعید بن جبیر فرا گرفته و مستقیماً به ابن عباس نسبت داده است. [۴۷] با وجود این به نظر ابن حجر در صورت ثقه بودن راوی، ذکر نکردن واسطه به حجیّت سند زیان نمیرساند. [۴۸] روایات تفسیری علی بن ابی طلحه از ابن عباس را اخیراً راشد عبدالمنعم رجّال گرد آورده و چاپ شده است. [۴۹]
برخی تفسیر مجاهد بن جبر را روایتی از تفسیر ابن عباس دانستهاند؛[۵۰] ولی با توجه به اختلافات موجود میان روایات تفسیری ابن عباس و آنچه در متن چاپ شده تفسیر مجاهد آمده است، باید گفت که تفسیر مجاهد صرفاً گردآوری روایات ابن عباس نیست، اگرچه مرجع اصلی مجاهد در تفسیرش ابن عباس بوده است. [۵۱]
تفسیر مشهور دیگری به نام تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس موجود است که گردآوری آن را به محمد بن یعقوب فیروزآبادی نسبت دادهاند. [۵۲] مؤلف تنویر المقباس روایات خود را با سلسله سندی منتهی به طریق محمد بن مروان از کلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل کرده است [۵۳] که همه افراد سند قبل از محمد بن مروان مجهولالحالاند. [۵۴] به اعتقاد برخی، دقت در متن این تفسیر نشان میدهد که چنین تفسیری نمیتواند از ابن عباس باشد، بلکه مؤلف کتاب در پی نوشتن تفسیری ساده بوده و فقط برای تبرک، در ابتدای هر سوره روایتی از ابن عباس آورده است. [۵۵] این کتاب تاکنون بارها چاپ شده است. [۵۶]
غریب القرآن نام کتابی دیگر منسوب به ابن عباس است که ۲۵۰ کلمه از مفردات قرآن کریم را دربردارد. [۵۷] متن این کتاب با آنچه سیوطی با همین عنوان ضمن الاتقان آورده، مطابقت میکند. [۵۸]
مسائل نافع بن الازرق دیگر اثر قرآنی ابن عباس است که در آن تبیین بیش از ۱۹۰ کلمه قرآنی با شواهدی از شعر جاهلی آمده است. [۵۹] این رساله افزون بر الاتقان [۶۰] جداگانه نیز بارها چاپ شده و بنت الشاطی نیز در الاعجاز البیانی براساس مبنای عدم ترادف خود آن را شرح کرده است. [۶۱] ابن ندیم از کتابی دیگر به نام تفسیر عکرمة عن ابن عباس یاد میکند. [۶۲] نجاشی نیز از ۵ کتاب به نامهای تفسیر ابن عباس عن الصحابه، تفسیر الجلودی عن ابن عباس، التأویل، الناسخ والمنسوخ و التنزیل عن ابن عباس نام میبرد که عبدالعزیز بن یحیی الجلودی آنها را گرد آورده و به ابن عباس نسبت داده است. [۶۳] ابوبکر، عمر و عثمان را نیز از صحابه مشهور به تفسیر به شمار آوردهاند؛ ولی روایات تفسیری آنها اندک است. [۶۴] سیوطی علت کم شمار بودن تفسیر آنها را مرگ زودهنگام آنان ذکر میکند. [۶۵] برخی اشتغالشان به امور خلافت و وجودشان در میان صحابه آشنا به تفسیر قرآن را نیز بر آن افزودهاند؛[۶۶] ولی با توجه به روایات نقل شده میتوان گفت که آنان از لحاظ علمی در جایگاهی نبودهاند که به تفسیر شهرت یابند، چنان که در موارد مختلف چون از آنان درباره تفسیر آیاتی از قرآن میپرسیدند از پاسخ باز میماندند [۶۷] یا مخالف با قرآن حکم میکردند[۶۸].[۶۹]
آیا اتهام خیانت او صحیح است؟
یکی از نکات مهم در زندگانی ابن عباس، ماجرای بیت المال بصره است. در منابع تاریخی و حدیثی مانند: تاریخ الطبری، الکامل فی التاریخ، أنساب الأشراف، رجال الکشی، نهج البلاغة (بدون یادکردِ نام ابن عباس) چنگاندازی به بیت المال بصره یاد شده است و پژوهشگران، دیدگاههای گوناگونی در این باره ابراز داشتهاند:
- برخی محققان و رجالیان، با توجه به: نا استواری اسناد این نقلها، بزرگی و جلالت شخصیت و دانش و فضیلت ابن عباس، پیوند استوار او با علی(ع) و اخلاص و شیفتگی او نسبت به آن حضرت، و نقش بنی امیه در وارونهسازی چهره یاران علی(ع)، به انکار آن پرداختهاند.
- برخی ضمن اعتراف به پارهای از آنچه آمد، از آن رو که مطلب یاد شده در کتابهای بسیاری آمده است و در همان روزگار نیز نقل شده و بر ابن عباسْ خُردهگیری شده است، نفی آن را به سهولت، ممکن ندانستهاند.
- برخی ضمن پذیرش اصل ماجرا و تذکر علی(ع)، بر این باور رفتهاند که ابن عباس، متوجه خطای خود شد و همه یا اکثر اموال را برگردانْد. چنین گزارشی، از جمله در تاریخ الیعقوبی آمده است. نقل یعقوبی- گو این که منفرد است- ولی میتواند در تحلیل جریان، سودمند افتد.
نکته مهمی که نباید در قضایایی اینگونه فراموش کرد، نقش حادثهآفرینان و گزارشسازان است. حسن بن زین الدین، مشهور به "صاحب معالم"، هوشمندانه نقش بنیامیه را در ساختن این ماجرا یافته است، و در میان معاصران ما، محققانی چون سید جعفر مرتضی عاملی بر آن، تأکید کردهاند. اگر بدانیم که ابن عباس با توجه به جایگاه بلند و شهرت علمی انکار ناپذیر در آن روزگار تیره، مدافع بیباک و نستوه علی(ع) و آل او و منتقد و افشاگر حاکمان بنی امیه بوده است، فهم این دیدگاه، سهل خواهد بود. ضمن آنکه ابن عباس را معصوم نمیشماریم و احتمال خطای او را نفی نمیکنیم، قبول تمام آنچه را درباره این جریان در کتب تاریخی آمده است، کاری غیر محققانه و دور از شخصیت ابن عباس میدانیم. از این رو، ابن ابی الحدید میگوید: ماجرای این نامه برای من مشکل شده است.
اگر آن را انکار کنم و بگویم که این نامه جعلی است و آن را به دروغ به امیرمؤمنان نسبت میدهند، با راویان، مخالفت کردهام؛ زیرا آنان بر نقل این سخن از امام(ع) اتفاق دارند و در بیشتر کتابهای سیرهنگاری از آن یاد شده است. و اگر بخواهم آن را خطاب به ابن عباس بدانم، آگاهیام به همراهی او با امیر مؤمنان (در زندگی و پس از مرگ ایشانْ) مانع میشود. و اگر خطاب به فرد دیگری باشد، نمیدانم آن را خطاب به کدام یک از خویشان حضرت بدانم؛ چون سخن حضرت به این نکته اشاره دارد که مخاطب نامه از خویشان و عموزادگان ایشان است. بدین ترتیب، من در باره این موضوع، نمیتوانم نظری بدهم و توقف میکنم[۷۰].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۵.
- ↑ کفایة الأثر، ص ۲۲.
- ↑ فضائل الصحابة، ابن حنبل، ج ۲، ص ۶۶۲، ح ۱۱۲۹.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۶.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۳۱.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۰؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ التفسیر والمفسرون ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ۱۳۰.
- ↑ مسند احمد، ج ۱، ص۲۶۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۲؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۲۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۱.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۰، ۷۴.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳ - ۴۱۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۶۷ - ۶۸.
- ↑ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۲۰۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۷۰.
- ↑ قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۱۸ - ۴۹۳؛ خلاصة الاقوال، ص۱۹۰.
- ↑ سعد السعود، ص۵۹۵ - ۵۹۶؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۴۳ - ۲۸۵، ۲۸۷ - ۲۸۸؛ الغدیر، ج ۱، ص۴۹ - ۵۲.
- ↑ قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۳۵ - ۴۳۶.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۶.
- ↑ مقدمة فی اصول التفسیر، ص۶۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص۵۴.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۴ - ۲۴۰.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۷ - ۷۹؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۵.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۹.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۱.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۲؛ اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۸ - ۲۵۰.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۲.
- ↑ التفسیر والمفسرون،معرفت، ج ۱، ص۲۶۷.
- ↑ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵ - ۸۹؛ فجر الاسلام، ص۱۶۰، ۲۰۱.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۴ - ۶۶، ۷۴ - ۷۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۵۶ - ۲۶۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰، ۸۶.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰ - ۸۱؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۲، ۲۶۵.
- ↑ مقدمه فتح الباری، ص۴۷۶.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۶؛ دراسات و مباحث فی تاریخ التفسیر، ص۴۰.
- ↑ مناهج فی التفسیر، ص۴۱.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۴ - ۴۱۷؛ ر. ک: التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۲۶۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۶۸ - ۲۹۴.
- ↑ ر. ک: سه مقاله در تاریخ تفسیر، ص۱۲۳ - ۱۲۷.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵؛ تفسیر ابن عباس، ص۵.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۲۴۵؛ ج ۲، ص۴۱۵.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص۲۸۸ - ۲۸۹.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵.
- ↑ ر. ک: تفسیر ابن عباس.
- ↑ الفهرست، ص۳۶.
- ↑ مجاهد المفسر والتفسیر، ص۲۸۸ - ۲۹۴.
- ↑ کشف الظنون، ج ۱، ص۵۰۲؛ الذریعه، ج ۴، ص۲۴۴؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷.
- ↑ نک: تنویر المقباس، ص۲ - ۳؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷ - ۱۸۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
- ↑ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۸.
- ↑ تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷؛ سیر نگارشهای علوم قرآنی، ص۱۳.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۴۴ - ۳۵۴.
- ↑ تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸؛ سیر نگارشهای علوم قرآنی، ص۱۴ و ۱۵.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۱.
- ↑ اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.
- ↑ الفهرست، ص۳۶.
- ↑ الذریعه، ج ۴، ص۲۷۰، ۴۵۴.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷ - ۱۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸.
- ↑ المستدرک، ج ۲، ص۵۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۳۱۷.
- ↑ الکشاف، ج ۱، ص۴۹۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۴۷۸.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر علمی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۴-۸۴۷.
تبارنامه بنیهاشم | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|