سیره پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۶۰: خط ۶۰:


==[[سیره اخلاقی]]==
==[[سیره اخلاقی]]==
در میان ویژگی‌های رسول خدا{{صل}}، [[رفتار]] [[اخلاقی]] آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب میشد. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[پیامبر]] نیز خود فرمود برای احیای [[مکارم اخلاقی]] [[مبعوث]] گشته است: انما [[بعثت]] لاتمم [[مکارم الاخلاق]]<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.</ref>. در روایتی بلند، [[امام حسن]]{{ع}}، [[اوصاف اخلاقی]] و رفتار رسول خدا{{صل}} را به نقل از دایی خویش [[هند بن ابی هاله]] و بخشهایی را نیز به نقل از [[امام حسین]]{{ع}} از [[پدر]] بزرگوار خویش نقل کرده است. این [[روایت]] جامعترین توصیف درباره [[اخلاق]] رسول خدا{{صل}} است که بخشهایی از آن به شرح زیر است: هر کس را که میدید به [[سلام دادن]] پیشی میگرفت. جز در مورد [[لزوم]] صحبت نمیفرمود. [[سکوت]] او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمیگشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس [[ستم]] روانمیداشت. [[نعمت]] را هر چه هم کوچک بود، بزرگ میشمرد. خوراکیها را [[نکوهش]] نمیکرد و بیش از حد نیز [[ستایش]] نمیفرمود. [[دنیا]] و امور مربوط به آن او را [[خشمگین]] نمیساخت. اگر چیزی با [[حق]] معارضه داشت، از پای نمینشست تا حق را [[یاری]] کند. برای خود هرگز خشمگین نمیشد و به [[فکر]] [[انتقام]] کشیدن نبود. بیشتر خندهاش به صورت [[تبسم]] بود.
در میان ویژگی‌های رسول خدا{{صل}}، [[رفتار]] [[اخلاقی]] آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[پیامبر]] نیز خود فرمود برای احیای [[مکارم اخلاقی]] [[مبعوث]] گشته است <ref>{{متن حدیث| إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ}}؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.</ref>.
[[امام حسین]]{{ع}}به نقل از پدرش درباره [[رفتار]] [[رسول خدا]]{{صل}} میفرماید: وقت خود را در [[خانه]] به سه بخش تقسیم میکرد: بخشی برای [[عبادت]] [[خداوند]] و بخشی برای انجام کارهای خانوادهاش و بخشی برای خودش، و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به [[مردم]] اختصاص میداد و [[عام و خاص]] را میپذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمیداشت. معمولا بزرگ هر قومی را گرامی میداشت و همو را بر آنها سالاری میداد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و [[بدخلقی]] کند، مردم را از [[اعمال زشت]] بر [[حذر]] میداشت و از آنان که [[بدکردار]] بودند، [[پرهیز]] میفرمود. به [[یاران]] خود [[تفقد]] میکرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم میپرسید. کارهای [[پسندیده]] را میستود و تقویت میفرمود و [[کارهای زشت]] را نکوهش میکرد و [[خوار]] میشمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم [[غافل]] نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود. هرگز در مورد حق [[قصور]] نمیکرد و پا را از حق و آنچه [[دین]] مقرر داشته است، فراتر نمینهاد. [[برگزیدگان]] و [[نیکان]] در نظر آن [[حضرت]] [[برگزیده]] بودند. [[برترین]] [[اصحاب]] در نظرش، خیرخواهترین ایشان بود و کسانی که [[مواسات]] و [[یاری دادن]] به مردم را بیشتر رعایت میکردند از نظر [[پیامبر]]{{صل}} گرامیتر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود [[تعیین]] نکرده بود و از این کار منع میفرمود. چون به گروهی که نشسته بودند میرسید، همانجا که رسیده بود مینشست و به این کار دیگران را هم [[دستور]] میفرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس [[احساس]] نمیکرد کسی در نظر [[پیامبر]]{{صل}} از او گرامیتر است. هر کس برای عرض حاجتی او را مینشاند یا بر پا نگه میداشت، [[تحمل]] میفرمود تا خود او برگردد. هر کس نیازی داشت، او را رد نمیفرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا باگفتاری ملایم توضیح دهد. [[گشاده رویی]] و [[خوش خلقی]] پیامبر چنان [[مردم]] را فراگرفته بود که او را چون [[پدر]] خود میدانستند. همگان در قبال [[حق]] در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر [[حلم]] و [[حیا]] و [[صبر]] و [[امانت]] بود. کسی با صدای بلند صحبت نمیکرد و [[حرمت]] همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمیشد و [[لغزش]] و [[اشتباه]] کسی فاش نمیگردید. [[رسول خدا]]{{صل}} همواره [[خنده]] رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و [[دشنام]] دهنده و خردهگیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمیداد و هیچ کس از او [[نومید]] نمیشد. سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزهگری، [[پرگویی]] و [[سخن گفتن]] در کاری که به آن [[حضرت]] مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ گاه کسی را [[نکوهش]] و [[سرزنش]] نمیفرمود، به جستجوی معایب ایشان نمیپرداخت و فقط در مواردی که [[امید]] [[ثواب]] و [[پاداش]] بود [[تذکر]] میفرمود. هرگاه رسول خدا{{صل}} صحبت میکرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است، و چون [[سکوت]] میفرمود، آنها صحبت میکردند و هیچگاه در محضرش [[ستیزه]] و بگو مگو نمیکردند. هر کس صحبت میکرد، گوش فرامیدادند تا سخنش تمام شود. اگر [[اصحاب]] از چیزی میخندیدند یا [[تعجب]] میکردند، پیامبر هم لبخند میزد و تعجب میفرمود. در مورد اشخاص [[غریب]] و [[نیازمند]] تحمل میفرمود، هر چند درشت سخن میگفتند و گاه اتفاق میافتاد که [[اصحاب]]، شخص [[فقیر]] را میخواستند و نیازش را برمیآوردند تا مزاحم [[پیامبر]] نباشد. به [[مسلمانان]] میفرمود هرگاه میبینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی میخواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمیکرد، مگر آنکه از حد درگذرد- مثلا [[غیبت]] کند - که در آن صورت او را [[نهی]] میکرد با خود برمی خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن [[حضرت]] بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دلگیر میساخت، و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد، و ترک [[کار ناپسند]] که عملا از آن نهی فرموده باشد، و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند، و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵: قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.
 
[[سیره رسول خدا]]{{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینهها، [[اعتدال]] و [[میانه روی]] را به عنوان اصل مراعات میکرد. [[امام علی]]{{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا{{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، میفرمود: «[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه روی بود»<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] میکرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه روی توصیه میفرمود.
در روایتی بلند، [[امام حسن]]{{ع}}، [[اوصاف اخلاقی]] و رفتار رسول خدا{{صل}} را به نقل از دایی خویش [[هند بن ابی هاله]] و بخش‌هایی را نیز به نقل از [[امام حسین]]{{ع}} از [[پدر]] بزرگوار خویش نقل کرده است. این [[روایت]] جامع‌ترین توصیف درباره [[اخلاق]] رسول خدا{{صل}} است که بخش‌هایی از آن به شرح زیر است: هر کس را که می‌دید به [[سلام دادن]] پیشی می‌گرفت. جز در مورد [[لزوم]] صحبت نمی‌فرمود. [[سکوت]] او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس [[ستم]] روانمی‌داشت. [[نعمت]] را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را [[نکوهش]] نمی‌کرد و بیش از حد نیز [[ستایش]] نمی‌فرمود. [[دنیا]] و امور مربوط به آن او را [[خشمگین]] نمی‌ساخت. اگر چیزی با [[حق]] معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را [[یاری]] کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به [[فکر]] [[انتقام]] کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت [[تبسم]] بود.
رسول خدا{{صل}} [[نماز]] زیاد میگزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: {{متن حدیث|أفلا أکون عبدا شکورا}}؛ آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟»<ref>کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کنارهگیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضتهای شاق [[نهی]] میکرد و میفرمود: «[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست»<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمیکرد. آن [[حضرت]] در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عدهای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزهدار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزهداران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و میخواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا{{صل}} به ایشان میفرمود: «من که خاشعترین و متقیترین شما هستم، [[نماز]] میخوانم و میخوابم، روزه میگیرم و نمیگیرم، میخندم و میگریم و ازدواج میکنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.
 
[[امام حسین]]{{ع}} به نقل از پدرش درباره [[رفتار]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرماید: وقت خود را در [[خانه]] به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای [[عبادت]] [[خداوند]] و بخشی برای انجام کارهای خانواده‌اش و بخشی برای خودش، و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به [[مردم]] اختصاص می‌داد و [[عام و خاص]] را می‌پذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمی‌داشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت و همو را بر آنها سالاری می‌داد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و [[بدخلقی]] کند، مردم را از [[اعمال زشت]] بر [[حذر]] می‌داشت و از آنان که [[بدکردار]] بودند، [[پرهیز]] می‌فرمود. به [[یاران]] خود [[تفقد]] می‌کرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم می‌پرسید. کارهای [[پسندیده]] را می‌ستود و تقویت می‌فرمود و [[کارهای زشت]] را نکوهش می‌کرد و [[خوار]] می‌شمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم [[غافل]] نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود.
 
هرگز در مورد حق [[قصور]] نمی‌کرد و پا را از حق و آنچه [[دین]] مقرر داشته است، فراتر نمی‌نهاد. [[برگزیدگان]] و [[نیکان]] در نظر آن [[حضرت]] [[برگزیده]] بودند. [[برترین]] [[اصحاب]] در نظرش، خیرخواه‌ترین ایشان بود و کسانی که [[مواسات]] و [[یاری دادن]] به مردم را بیشتر رعایت می‌کردند از نظر [[پیامبر]]{{صل}} گرامی‌تر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود [[تعیین]] نکرده بود و از این کار منع می‌فرمود. چون به گروهی که نشسته بودند می‌رسید، همانجا که رسیده بود می‌نشست و به این کار دیگران را هم [[دستور]] می‌فرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس [[احساس]] نمی‌کرد کسی در نظر [[پیامبر]]{{صل}} از او گرامی‌تر است. هر کس برای عرض حاجتی او را می‌نشاند یا بر پا نگه می‌داشت، [[تحمل]] می‌فرمود تا خود او برگردد.
 
هر کس نیازی داشت، او را رد نمی‌فرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا با گفتاری ملایم توضیح دهد. [[گشاده رویی]] و [[خوش خلقی]] پیامبر چنان [[مردم]] را فرا گرفته بود که او را چون [[پدر]] خود می‌دانستند. همگان در قبال [[حق]] در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر [[حلم]] و [[حیا]] و [[صبر]] و [[امانت]] بود. کسی با صدای بلند صحبت نمی‌کرد و [[حرمت]] همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمی‌شد و [[لغزش]] و [[اشتباه]] کسی فاش نمی‌گردید. [[رسول خدا]]{{صل}} همواره خنده‌رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و [[دشنام]] دهنده و خرده‌گیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمی‌داد و هیچ کس از او [[نومید]] نمی‌شد.
 
سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزه‌گری، [[پرگویی]] و [[سخن گفتن]] در کاری که به آن [[حضرت]] مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ‌گاه کسی را [[نکوهش]] و [[سرزنش]] نمی‌فرمود، به جستجوی معایب ایشان نمی‌پرداخت و فقط در مواردی که [[امید]] [[ثواب]] و [[پاداش]] بود [[تذکر]] می‌فرمود. هرگاه رسول خدا{{صل}} صحبت می‌کرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است، و چون [[سکوت]] می‌فرمود، آنها صحبت می‌کردند و هیچگاه در محضرش [[ستیزه]] و بگو مگو نمی‌کردند. هر کس صحبت می‌کرد، گوش فرا می‌دادند تا سخنش تمام شود. اگر [[اصحاب]] از چیزی می‌خندیدند یا [[تعجب]] می‌کردند، پیامبر هم لبخند می‌زد و تعجب می‌فرمود. در مورد اشخاص [[غریب]] و [[نیازمند]] تحمل می‌فرمود، هر چند درشت سخن می‌گفتند و گاه اتفاق می‌افتاد که [[اصحاب]]، شخص [[فقیر]] را می‌خواستند و نیازش را برمی‌آوردند تا مزاحم [[پیامبر]] نباشد.
 
به [[مسلمانان]] می‌فرمود هرگاه می‌بینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد- مثلا [[غیبت]] کند - که در آن صورت او را [[نهی]] می‌کرد با خود برمی‌خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن [[حضرت]] بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دل‌گیر می‌ساخت، و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد، و ترک [[کار ناپسند]] که عملاً از آن نهی فرموده باشد، و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند، و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵: قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.
 
[[سیره رسول خدا]]{{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینه‌ها، [[اعتدال]] و [[میانه روی]] را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. [[امام علی]]{{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا{{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه روی بود"<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] می‌کرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه روی توصیه می‌فرمود.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
رسول خدا{{صل}} [[نماز]] زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: "آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟"<ref>{{متن حدیث|أفلا أکون عبدا شکورا}}؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کنارهگیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضتهای شاق [[نهی]] میکرد و میفرمود: «[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست»<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمیکرد. آن [[حضرت]] در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عدهای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزهدار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزهداران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و میخواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا{{صل}} به ایشان میفرمود: «من که خاشعترین و متقیترین شما هستم، [[نماز]] میخوانم و میخوابم، روزه میگیرم و نمیگیرم، میخندم و میگریم و ازدواج میکنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.
آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر میشد، کاری را برمیگزید که آسانتر و سادهتر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] میکرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمیکرد و از آن [[تجاوز]] نمینمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمیکرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشهدار میشد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] میفرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمیپذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.
آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر میشد، کاری را برمیگزید که آسانتر و سادهتر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] میکرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمیکرد و از آن [[تجاوز]] نمینمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمیکرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشهدار میشد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] میفرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمیپذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.
«[[تفکر]]» از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمیداد و در همه امور تامل و [[اندیشه]] میکرد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفرهای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد، و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا{{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زرهاش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمینهای وسیعی زیر [[سلطه]] او بود، و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالیتر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] میداشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت، و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
«[[تفکر]]» از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمیداد و در همه امور تامل و [[اندیشه]] میکرد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفرهای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد، و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا{{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زرهاش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمینهای وسیعی زیر [[سلطه]] او بود، و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالیتر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] میداشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت، و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۳ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۱۷

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث پیامبر خاتم است. "سیره پیامبر خاتم" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

سیره سیاسی و نظام اداری

هنگامی که پیامبر به مدینه هجرت کرد، با اقداماتی که انجام داد، نظم اجتماعی و اداری جدیدی را پدید آورد که بر اساس اصول اسلام پایه‌ریزی شده بود. اقدامات رسول خدا(ص) در راستای پدید آوردن قدرتی متمرکز و فراگیر بود. آن حضرت در ابتدا با برقراری پیمان میان گروه‌های ساکن مدینه، به عنوان مرجع و داور ساکنان مدینه در اختلاف‌هایی که باعث اخلال در نظم و امنیت عمومی می‌شد، قرار گرفت. نظامی که رسول خدا(ص) بر اساس آیات قرآن درصدد پی‌ریزی آن بود، بر اساس هم‌خونی یا رابطه نژادی استوار نبود، بلکه بر پایه‌های اخلاقی و عقیدتی پی‌ریزی شده بود.

در جامعه نوین، مسلمانان به پروردگاری یگانه ایمان داشته و به دستورات دینی واحدی، سر تعظیم فرود می‌آوردند و از رسول خدا(ص) پیروی می‌کردند. در این دیدگاه، مسلمانان، مجموعه‌ای یگانه بودند که هر یک پشتیبان دیگری است. هر یک از آنان، از پشتیبانی دیگر افراد امت برخوردار بود و هنگام نیاز، از کمک و یاری آنان برخوردار می‌شد، نظام قبیله‌ای حاکم در حجاز می‌توانست یکی از موانع تحقق ایده‌های رسول خدا(ص) باشد، اما آن حضرت اصل نظام قبیله‌ای عرب را پذیرفت و کوشید این نظام را هدایت کند و در قالب شعارها و ایده‌های اسلامی کنترل نماید و از رقابت‌های قبیله‌ای در پیشرفت اسلام بهره برد[۱].

سرانجام رسول خدا(ص) دولت واحد و فراگیری را پدید آورد. این دولت واحد که قدرت مرکزی داشت و گستردگی آن همه را به زیر سایه خویش درآورده بود، موجب گردهم آمدن امت شد. نفوذ و قدرت این دولت چنان بود که اطاعت از آن و حرکت در راستای فرامین آن بر همه واجب به شمار می‌آمد پیامبر، این قدرت را به پشتوانه آیات قرآنی که در آن وجوب اطاعت از پیامبر و اطاعت از اولوالامر را تأکید کرده است [۲]، به اجرا درآورد. با این ایده‌ها، امتی پدید آمد که روابط آنان مبتنی بر عقاید دینی بود، نه بر اساس خویشاوندی و روابط اقلیمی. سیاستی که در این مجموعه مطرح بود، آمیخته به اخلاق اسلامی بود و روابط قبیله‌ای تحت الشعاع روابط دینی قرار گرفته بود.

در نظام اداری رسول خدا(ص)، تقسیم کار امری مهم قلمداد می‌شد و افرادی برای کارهای اداری گماشته می‌شدند و رسول خدا(ص) برای ایشان شرح وظایفی می‌نگاشت. هرچند نظام اداری‌ای که پیامبر وضع کرد، عوامل اجرایی ثابت و دائمی زیادی نداشت و کارهای اداری را در مسجد سامان می‌داد و محل دیگری برای این کار اختصاص نداشت. آن حضرت کارها را به حسب نیاز به افرادی می‌داد و پس از انجام آن، آنان را از مسئولیت معاف می‌داشت. برخی از مناصب دولت رسول خدا(ص) به شرح زیر است[۳]:

کارگزاران

رسول خدا(ص)، والیان و امیرانی را برای شهرهایی تعیین کرد، چنان که رؤسای قبایلی که اسلام میآورند و به دولت مدینه ابراز وفاداری میکردند، به عنوان رئیس منصوب از سوی رسول خدا(ص) در آن قبیله محسوب میشدند. رسول خدا(ص) پس از فتح مکه، عتاب بن اسید را به فرمانداری مکه منصوب کرد و در مناطق یمن افرادی را از طرف خویش گماشت که به دولت مدینه وفادار بودند[۴].

همچنین رسول خدا(ص) در دورانی که درگیر جنگ با دشمنان خویش بود، هرگاه به بیرون از مدینه می‌رفت، فردی را در این شهر به عنوان جانشین خویش می‌گماشت که در بیش از ده مورد، این مسئولیت به عهده ابن مکتوم بود [۵]. احمدی میانجی[۶]، فهرستی از نام کسانی را که از سوی رسول خدا(ص) به مأموریتی فرستاده شده یا به منصبی گماشته شده‌اند، گرد آورده که تعداد ایشان ۲۶۳ نفر است. برخی از این افراد مانند امام علی(ع)، چندین بار از سوی آن حضرت به مسئولیت‌هایی انتخاب شده‌اند.

نامه‌هایی از رسول خدا(ص) در دست است که شرح وظایف عاملان و والیان در آن مشخص شده است. آن حضرت هنگامی که عمرو بن حزم را به ولایت یمن می‌فرستاد، نامه‌ای بلند نوشت که شامل سفارش‌ها و شرح وظایف وی بود[۷]. چنان‌ که هنگام فرستادن معاذ بن جبل، در نامه‌ای وظایف او را در این مأموریت مشخص کرد[۸]. از رسول خدا(ص) نامه‌ای کلی ثبت شده است که در آن سفارش‌ها و شرح وظایف والیان وی مشخص شده است[۹].[۱۰]

قاضیان

در مورد قضاوت نیز رسول خدا(ص) خود این سمت را در مدینه عهده‌دار بود. زهری گفته است که رسول خدا (ص) هیچ کس را به سمت قضا انتخاب نکرد[۱۱]. حال آنکه درباره برخی از افراد همچون امام علی(ع) و معاذ بن جبل تصریح شده که برای قضاوت از سوی رسول خدا(ص) به یمن رفته‌اند[۱۲].

البته کارگزاران حضرت، به ویژه افرادی که به عنوان تعلیم قرآن و آموزش داد معارف فرستاده می‌شدند، در اختلاف‌های پیش آمده نیز قضاوت می‌کردند؛ چنان که برخی از قضاوت‌های امام علی(ع) و معاذ در مأموریت به یمن در عصر رسول خدا(ص) ثبت شده است[۱۳].[۱۴]

عاملان صدقات

رسول خدا(ص) کسانی را به عنوان مأمور جمع‌آوری صدقات و زکات‌ها معین کرد که بلاذری[۱۵] نام تعدادی از ایشان را ثبت کرده است. در زمینه سازمان مالی حکومت نبوی چند اصطلاح به شرح زیر موجود است:

  1. مصدق و جابی که وظیفه‌اش گردآوری زکات بود.
  2. خارص که مقدار و اندازه اموال پرداختی را تخمین می‌زد که چندین نفر، از جمله عبدالله بن رواحه این سمت را در عصر نبوی به عهده داشته‌اند.
  3. کُتاب و نویسندگان اموال صدقه. بیشتر کسانی که وظیفه جبایت را انجام می‌دادند، افرادی از میان همان قبیله بودند.[۱۶]

کُتّاب

آن حضرت نویسندگانی داشت که کارهای دبیری و دفتری به عهده آنان بود. کاتبان پیامبر بالغ بر ۲۵ نفر شمارش شده‌اند که هر یک متولی نوشتن گونه‌ای از نامه‌ها بوده‌اند[۱۷]. احمدی میانجی[۱۸]، غیر از کاتبان وحی و کاتبان صدقات، نام ۳۷ نفر را به عنوان نویسندگان نامه‌ها و پیمان‌های رسول خدا(ص) برشمرده است. برخی از این نویسندگان، کاتبان وحی، برخی کاتبان نامه‌های آن حضرت به دیگران و برخی کاتب صدقات بوده‌اند. رسول خدا(ص) چون نامه‌نگاری با پادشاهان آن روزگار را آغاز کرد، مُهری برای خود تدارک دید که نقش "محمد رسول الله" داشت [۱۹].

فعالیت دیپلماسی رسول خدا(ص) از سال ششم هجرت به بعد گسترش یافت. آن حضرت پس از صلح حدیبیه، سفیرانی را به اطراف حجاز و خارج آن فرستاد که تعدادشان بیش از ده نفر بودند. همچنین هیئت‌های بسیاری در سال نهم هجرت وارد مدینه شدند که نشان از توسعه روابط رسول خدا(ص) با اقوام و ملل گوناگون شبه جزیره بود.[۲۰]

مبلغان

دعوت و تبلیغات در سیره نبوی بسیار مهم بود و افرادی در این زمینه از سوی رسول خدا(ص) مشغول به فعالیت بودند. حافظان، قاریان و معلمان قرآن، از جمله کسانی بودند که کار دعوت و تعلیم قرآن و معارف بر عهده ایشان بود. بلال و ابن ام مکتوم نیز مؤذن رسمی رسول خدا(ص)، و حسان بن ثابت، شاعر آن حضرت بود. بنابراین، سازمان تبلیغی رسول خدا(ص) با قاری، مؤذن و شاعر شکل می‌یافت.[۲۱]

سیره نظامی

رسالت رسول خدا(ص) مبتنی بر دعوت به زبان، همراه با عمل نیک بود که این دعوت با تکیه بر برهان و قانع ساختن طرف مقابل به روش منطقی، عرضه می‌شد. به طور طبیعی، این نوع دعوت برای به بار نشستن، نیازمند فضای صلح و آرامش بود. در اسلام، صلح به عنوان یک قاعده ثابت محسوب می‌شود و جنگ استثناست[۲۲].

رسول خدا(ص) نیز جنگ را جز هنگامی که قساوت دشمن و سختگیری آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجه قرار نداد. آن حضرت به زور متوسل نشد، مگر در برابر زوری که منطق نمی‌پذیرفت. هدف رسول خدا(ص) از جنگ‌ها بر اساس آیاتی چون: وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا[۲۳]. دفاع از خویشتن و تأمین دعوت اسلام و دفاع از آن در مقابل کسانی بود که سد راه آن می‌شدند. بنابراین، این نبردها جنبه کشورگشایی و تسلط بر منابع ثروت دیگران نداشت. هدف رسول خدا(ص) از این فعالیت‌ها، تنها زمینه‌سازی برای آزادی نشر اسلام بود. در واقع هدف او فتح شهرها نبود، بلکه آزادی نشر اسلام در شهرها بود. از این‌رو، اسلام پذیرش هرگونه پیشنهاد صلح از سوی دشمن را تشویق می‌کند و فرمان می‌دهد که هرگاه دشمنان برای توقف جنگ اظهار تمایل کردند، ندای صلح را باید لبیک گفت: وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا[۲۴]. و در آیه فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا[۲۵] می‌فرماید.

بنا بر تعالیم آیات الهی جنگ و مبارزه آنگاه رواست که صلح‌خواهی وجود نداشته باشد و آیاتی که به صورت مطلق به جنگ با کفار سفارش می‌کند، با آیات دیگر تقیید خورده و توصیه به جنگ مربوط به شرایط خاص است. رسول خدا(ص) نیز بر اساس همین آیات، به صلح دعوت می‌کرد و از جنگ جز هنگام ضرورت و ناچاری پرهیز داشت. آن حضرت هنگامی وارد جنگ می‌شد که دشمن آغازگر آن باشد. درگیری با قریش بدان سبب بود که او را از سرزمین خود بیرون کرده و بر جنگ و سختگیری بر او مصمم شده بودند. یهودیان نیز با نقض پیمان، دشمنی خویش را آشکار کردند و بر ضد ایشان مسلح شدند؛ به گونه‌ای که پیامبر ناچار به جنگ یا تبعید ایشان از سرزمین‌های خود گردید. در مورد قبایل دیگر نیز زمانی وارد جنگ می‌شد که آنان آغازگر آن باشند.

رسول خدا(ص) در دوران استقرار در مدینه، در چندین جبهه به رویارویی نظامی با دشمن کشیده شد:

  1. جبهه قریش در نبردهایی مانند بدر، احد و خندق؛
  2. جبهه یهود در نبردهای بنی‌قینقاع، بنونضیر، بنی قریظه و خیبر؛
  3. جبهه قبایل عرب، مانند بنی سلیم، غطفان، بنی مصطلق و...؛
  4. جبهه روم در غزوه موته و تبوک. آن حضرت مجموعاً در ۲۷ غزوه شرکت کرد که نخستین آنها غزوه ودان و آخرین آن غزوه تبوک بود. از میان این غزوات، تنها نُه مورد به جنگ انجامید[۲۶]. مجموع سریه‌ها و مأموریت‌ها نیز که به فرماندهی یکی از یاران پیامبر انجام شد، بر اساس آمار ابن اسحاق[۲۷]، ۳۸ مورد و بنا بر اقوال دیگر ۴۷ مورد بود. مجموع تلفات انسانی دو طرف نزاع در درگیری‌های عصر رسول خدا(ص) به هزار نفر نیز نمی‌رسد که رقم قابل توجهی نیست.

آن حضرت هنگامی که وارد نبرد می‌شد، اصول و شیوه‌های جنگ را مراعات می‌کرد که موارد آن را می‌توان به شرح زیر برشمرد:

  1. در امور نظامی با یاران خویش مشورت می‌کرد؛ چنان که نمونه‌های آن را در بدر، احد و خندق دیده‌ایم. روابط وی با نیروها همیشه بر پایه اصول انسانیت، رحمت، صلح، مدارا، اصلاح و جوانمردی استوار بود. رسول خدا(ص) از جان لشکریان محافظت می‌کرد؛ بدین معنا که آنان را به سوی مرگ یا هلاکت نمی‌فرستاد. از این‌رو، تعداد شهدا در همه جنگ‌هایی که در طول نُه سال فرماندهی ایشان صورت گرفت، به بیش از ۳۱۷ تن نرسید. بر این اساس، یکی از اصول بنیادین جنگ، یعنی صرفه‌جویی در نیرو همواره مورد توجه آن حضرت بود. رسول خدا(ص) افزون بر مزیت‌های فردی فرماندهی، مانند تصمیم‌گیری سریع و صحیح، اراده نیرومند و استوار و دوراندیشی، همه فنون جنگی متداول آن روزگار را نیز به کار می‌بست و خود در میادین جنگ حضور مستقیم داشت. غرور پیروزی او را نمی‌گرفت و از شکست ناامید نمی‌شد.
  2. کسب خبر و اعزام جاسوس برای به‌دست آوردن اخبار دشمن، از جمله اصولی بود که رسول خدا(ص) بدان پایبند بود. آن حضرت برای دستیابی به اطلاعات، بیش از دیگر امور جنگی در تلاش بود؛ زیرا دریافت اطلاعات و معلومات کامل از دشمن، به معنای اتخاذ و صدور حکم و فرمان صحیح و برای جنگ است. پیامبر، همواره اهتمامی جدی به کسب اطلاعات در همه مواقع داشت. در غزوه احزاب به حذیفه مأموریت داد در هوای سرد و شرایط دشوار برای کسب اطلاعات به طرف نیروهای دشمن برود[۲۸]، اخبار دشمن پیوسته به اطلاع او می‌رسید. از اینرو، چون خبر می‌یافت که دشمن درصدد حمله بر اوست، برای مقابله پیش دستی می‌کرد و آنان را در سرزمین خویش غافل‌گیر می‌نمود[۲۹].
  3. آن حضرت نقشه‌ها و تدابیر جنگی خویش را پنهان می‌داشت و چون گروهی برای جنگ آماده می‌شد، طوری وانمود می‌کرد که قصد گروه دیگری را دارد[۳۰]. استتار و حرکت مخفیانه و به‌کارگیری نیرنگ (خدعه) در برابر دشمن و بهره‌گیری از زمان و مکان مناسب، از جمله مسائلی بود که رسول خدا(ص) در جنگ‌های خویش آن را مراعات می‌کرد. آن حضرت اصل "جنگ یک نوع چاره‌اندیشی و کاردانی است" را پذیرفته بود و خدعه را بخشی از جنگ می‌دانست و می‌فرمود: «اَلْحَرْبُ خُدْعَةٌ»[۳۱]؛ در همین راستا، به محمد بن مسلمه که قتل کعب بن اشرف را بر عهده گرفته بود، اجازه داد دشمن را بفریبد و هر آنچه برای تحقق مأموریت وی نیاز است، به زبان آورد[۳۲]. چنان که در فتح مکه، آن حضرت قریش را با اعزام سریه ابو قتادة بن ربعی به سوی ناحیه‌ای از نجد، از مقصد خود منحرف و گمراه ساخت[۳۳]. در غزوه‌های بنی لِخیان و دومة الجندل نیز چنین رفتار کرد. به همین منوال در سریه عبدالله بن جحش، با دادن نامه‌ای به او، از وی خواست پس از دو روز راهپیمایی، نامه را بگشاید و بر اساس آن عمل کند[۳۴].
  4. رسول خدا(ص) از شیوه جنگ روانی نیز بر ضد دشمن استفاده می‌کرد. جنگ روانی، مجموعه اعمالی است که بر ضد دشمن برای تحت تأثیر قرار دادن او انجام می‌گیرد و هدف از آن تضعیف اراده، تفکر و قدرت مادی و معنوی اوست. جنگ روانی به عنوان مهمترین جنگ در طرح و برنامه‌ریزی، مورد توجه و اقدام پیامبر بود و حتی آن را محور اقدام نظامی خود بر ضد دشمنان قرار می‌داد؛ زیرا آنان را در حالتی از وحشت می‌گذاشت و بر نفوس آنان تسلط می‌یافت و در نتیجه، توان مقابله و مقاومت را از ایشان می‌گرفت. آن حضرت خود در این مورد چنین میفرمود: "من با ایجاد ترس در دل دشمن یاری شده‌ام»[۳۵]. بهره‌گیری رسول خدا(ص) از این شیوه بدان دلیل بود که دشمن را بدون مقاومت به فرار یا تسلیم وادار سازد. در غزوه حمراء الاسد و روز فتح مکه دستور داد لشکریان، آتش بسیار روشن کنند تا در قلوب دشمن ترس و ناآرامی پدید آید[۳۶].
  5. تعالیم جنگی در اسلام، بر وفای به عهد و پیمان و محترم شمردن معاهدات و خودداری از ظلم و تجاوز و برقراری صلح تصریح می‌کند. با توجه به این سفارش‌ها، همه جنگ‌های آن، حضرت جوانمردانه و شرافتمندانه بود. مقصود از این جنگ‌ها، پشتیبانی از گسترش اسلام و استواری پایه‌های صلح بود. از اینرو، پیامبر، پیمانی را نشکست، دشمنی را مُثله نکرد و افراد ناتوان یا غیر نظامی را نکشت. آن حضرت به نیروهایی که برای سرایا و جنگ با دشمن می‌فرستاد، می‌فرمود: "به نام خدا، در راه خدا و با آنکه به خدا کافر است نبرد کنید. خیانت نورزید و عهدشکنی نکنید. مُثله نکنید و کودکی را نکشید"[۳۷]. و می‌فرمود: "هیچ‌گاه آغازگر جنگ نباشید تا اینکه دشمن جنگ را شروع کند"[۳۸] آن حضرت تمایل داشت دشمن را به سوی صلح بکشاند، نه اینکه مردان ایشان را بکشد و زنان و فرزندان آنان را بدون سرپرست باقی گذارد. رسول خدا(ص) از قتل پیرمرد، پیرزن، کودک، اسیر و کسانی که جنگ نکرده و به دشمن یاری رسانده‌اند، جلوگیری و نهی می‌کرد[۳۹]. جنگ برای انتقام‌گیری را پسندیده نمی‌دانست؛ چنان که در روز فتح مکه، پرچم را از دست سعد بن عباده گرفت، زیرا شعارهایی برای تحریک روح انتقام‌گیری سر داد[۴۰]. همچنین هنگامی که دشمن شکست می‌خورد، رسول خدا(ص)، راه فرار را برای وی باز می‌گذاشت و به تعقیب شکست خوردگان نمی‌پرداخت. نیز گریختگان و فراریان از جنگ را از پشت مورد حمله قرار نمی‌داد[۴۱].[۴۲]

سیره اخلاقی

در میان ویژگی‌های رسول خدا(ص)، رفتار اخلاقی آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را خداوند در قرآن ستوده و فرموده است: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۴۳]. پیامبر نیز خود فرمود برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است [۴۴].

در روایتی بلند، امام حسن(ع)، اوصاف اخلاقی و رفتار رسول خدا(ص) را به نقل از دایی خویش هند بن ابی هاله و بخش‌هایی را نیز به نقل از امام حسین(ع) از پدر بزرگوار خویش نقل کرده است. این روایت جامع‌ترین توصیف درباره اخلاق رسول خدا(ص) است که بخش‌هایی از آن به شرح زیر است: هر کس را که می‌دید به سلام دادن پیشی می‌گرفت. جز در مورد لزوم صحبت نمی‌فرمود. سکوت او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس ستم روانمی‌داشت. نعمت را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را نکوهش نمی‌کرد و بیش از حد نیز ستایش نمی‌فرمود. دنیا و امور مربوط به آن او را خشمگین نمی‌ساخت. اگر چیزی با حق معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را یاری کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به فکر انتقام کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت تبسم بود.

امام حسین(ع) به نقل از پدرش درباره رفتار رسول خدا(ص) می‌فرماید: وقت خود را در خانه به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای عبادت خداوند و بخشی برای انجام کارهای خانواده‌اش و بخشی برای خودش، و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به مردم اختصاص می‌داد و عام و خاص را می‌پذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمی‌داشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت و همو را بر آنها سالاری می‌داد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و بدخلقی کند، مردم را از اعمال زشت بر حذر می‌داشت و از آنان که بدکردار بودند، پرهیز می‌فرمود. به یاران خود تفقد می‌کرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم می‌پرسید. کارهای پسندیده را می‌ستود و تقویت می‌فرمود و کارهای زشت را نکوهش می‌کرد و خوار می‌شمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم غافل نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود.

هرگز در مورد حق قصور نمی‌کرد و پا را از حق و آنچه دین مقرر داشته است، فراتر نمی‌نهاد. برگزیدگان و نیکان در نظر آن حضرت برگزیده بودند. برترین اصحاب در نظرش، خیرخواه‌ترین ایشان بود و کسانی که مواسات و یاری دادن به مردم را بیشتر رعایت می‌کردند از نظر پیامبر(ص) گرامی‌تر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود تعیین نکرده بود و از این کار منع می‌فرمود. چون به گروهی که نشسته بودند می‌رسید، همانجا که رسیده بود می‌نشست و به این کار دیگران را هم دستور می‌فرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس احساس نمی‌کرد کسی در نظر پیامبر(ص) از او گرامی‌تر است. هر کس برای عرض حاجتی او را می‌نشاند یا بر پا نگه می‌داشت، تحمل می‌فرمود تا خود او برگردد.

هر کس نیازی داشت، او را رد نمی‌فرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا با گفتاری ملایم توضیح دهد. گشاده رویی و خوش خلقی پیامبر چنان مردم را فرا گرفته بود که او را چون پدر خود می‌دانستند. همگان در قبال حق در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر حلم و حیا و صبر و امانت بود. کسی با صدای بلند صحبت نمی‌کرد و حرمت همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمی‌شد و لغزش و اشتباه کسی فاش نمی‌گردید. رسول خدا(ص) همواره خنده‌رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و دشنام دهنده و خرده‌گیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمی‌داد و هیچ کس از او نومید نمی‌شد.

سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزه‌گری، پرگویی و سخن گفتن در کاری که به آن حضرت مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ‌گاه کسی را نکوهش و سرزنش نمی‌فرمود، به جستجوی معایب ایشان نمی‌پرداخت و فقط در مواردی که امید ثواب و پاداش بود تذکر می‌فرمود. هرگاه رسول خدا(ص) صحبت می‌کرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است، و چون سکوت می‌فرمود، آنها صحبت می‌کردند و هیچگاه در محضرش ستیزه و بگو مگو نمی‌کردند. هر کس صحبت می‌کرد، گوش فرا می‌دادند تا سخنش تمام شود. اگر اصحاب از چیزی می‌خندیدند یا تعجب می‌کردند، پیامبر هم لبخند می‌زد و تعجب می‌فرمود. در مورد اشخاص غریب و نیازمند تحمل می‌فرمود، هر چند درشت سخن می‌گفتند و گاه اتفاق می‌افتاد که اصحاب، شخص فقیر را می‌خواستند و نیازش را برمی‌آوردند تا مزاحم پیامبر نباشد.

به مسلمانان می‌فرمود هرگاه می‌بینید نیازمندی نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او پذیرایی کنید. هرگز خواهان مدح و ستایش نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. سخن هیچ کس را قطع نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد- مثلا غیبت کند - که در آن صورت او را نهی می‌کرد با خود برمی‌خاست. سکوت رسول خدا(ص) شامل چهار مرحله بود: حلم و حذر و تقریر و تفکر، تقریر آن حضرت بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. تفکر او بیشتر در مورد امور پایدار و ناپایدار بود. حلم او با صبر و شکیبایی همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را خشمگین و دل‌گیر می‌ساخت، و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار نیکو کردن که سرمشق دیگران باشد، و ترک کار ناپسند که عملاً از آن نهی فرموده باشد، و کوشش و اندیشیدن در اموری که کار امت را رو به راه کند، و قیام در مواردی که خیر دنیا و آخرت امت را دربرداشته باشد[۴۵].

سیره رسول خدا(ص) برگرفته از قرآن بود[۴۶] و در همه زمینه‌ها، اعتدال و میانه روی را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. امام علی(ع) که آشناترین فرد به سیره رسول خدا(ص) بود و سخنان قابل توجهی در تبیین سیره نبوی از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "سیره و رفتار وی میانه روی بود"[۴۷]. در کارها نه افراط می‌کرد و نه تفریط و مردم را با سفارش اکید به اعتدال و میانه روی توصیه می‌فرمود.






رسول خدا(ص) نماز زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این مقام چرا چنین رفتار می‌کند، فرمود: "آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟"[۴۸]. با این حال از ترک زندگی و کنارهگیری از جامعه و پشت کردن به همه چیز و عزلت گزیدن و ریاضتهای شاق نهی میکرد و میفرمود: «رهبانیت امت من جهاد در راه خداست»[۴۹]. رسول خدا(ص) تابع حدود و قوانین الهی بود و از آنها تخطی نمیکرد. آن حضرت در سفری به مسلمانان دستور داد روزه نگیرند، ولی عدهای مخالفت کردند و همچنان روزهدار ماندند. پیامبر به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزهداران را عاصی خواند[۵۰]. برخی از افراد نیز از دستورات دینی برداشتی افراطی داشتند و میخواستند همیشه روزه بگیرند یا ازدواج را ترک کنند، اما رسول خدا(ص) به ایشان میفرمود: «من که خاشعترین و متقیترین شما هستم، نماز میخوانم و میخوابم، روزه میگیرم و نمیگیرم، میخندم و میگریم و ازدواج میکنم و این سنت من است که هر کس از من است، باید از آن پیروی کند»[۵۱]. آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر میشد، کاری را برمیگزید که آسانتر و سادهتر بود، مشروط به اینکه گناه نباشد و اگر کاری حرام و گناه بود، از همه مردم بیشتر از آن پرهیز میکرد. هرگز درباره حق کوتاهی نمیکرد و از آن تجاوز نمینمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود انتقام جویی نمیکرد، مگر در اموری که حرمت الهی خدشهدار میشد که در آن صورت برای حفظ حرمت الهی مجازات میفرمود[۵۲]. بر همین اساس، شفاعت درباره حدود را نمیپذیرفت؛ چنان که شفاعت اسامة بن زید را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت[۵۳]. «تفکر» از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون تفکر و تدبر انجام نمیداد و در همه امور تامل و اندیشه میکرد. رسول خدا(ص) زاهدترین پیامبران بود. هرگز برایش سفرهای نیاراستند و هرگز نان گندم مصرف نکرد، و هرگز سه شب پیاپی از نان جو سیر نخورد. رسول خدا(ص) از دنیا رفت، در حالی که زرهاش به چهار درهم نزد فردی یهودی گرو بود. زر و سیمی به میراث نگذاشت، حال آنکه سرزمینهای وسیعی زیر سلطه او بود، و غنایمی فراوان در دست داشت[۵۴]. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالیتر بود. دنیا را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون خدا چیزی را دشمن میداشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت، و چیزی را که خدا خوار شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت[۵۵]. پیامبر، روی زمین غذا میخورد و همچون بندگان مینشست. به دست خود پای افزار خویش را پینه میزد و جامه خود را وصله میکرد. بر خر بی پالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد. پردهای بر در خانه او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از زنان خویش را گفت: «این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان مینگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد میآورم». آن حضرت با تمام قلب خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود میراند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را پایدار نمیدانست و در آن امید ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و دل از آن برداشت و دیده از آن برگرفت[۵۶]. پیامبر(ص) از همانندی به سلاطین پرهیز داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن حضرت سخن گوید، ولی چون پیامبر را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: «راحت باش! من که پادشاه نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده میخورد»[۵۷]. رسول خدا(ص) برای آموزش احکام و مسائل دینی بسیار ملایم رفتار میکرد و از ناپسندیهایی که افراد ناآگاه با آداب و سنن انجام میدادند، چشم میپوشید. بر اساس روایتی، مردی به مسجد پیامبر آمد و چون از اهمیت مسجد آگاهی نداشت، در گوشهای از آن بول کرد. اصحاب میخواستند به تندی با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا(ص) فرمود: «آزارش ندهید» و سپس به او یادآور شد که مسجد جای عبادت است[۵۸]. رسول خدا(ص) هرچه را مغایر ساده زیستی بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد. چون وارد مجلس میشد، در نزدیکترین جای به محل ورود خود مینشست[۵۹]. هرگاه بیگانهای وارد مجلس میشد، آن حضرت را نمیشناخت تا اینکه بپرسد. انس بن مالک میگوید: مسلمانان چون آن حضرت را میدیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمیخاستند؛ زیرا میدانستند چنین کاری را خوش نمیدارد[۶۰]. رسول خدا(ص) خود میفرمود: همچون بندگان خوراک میخورم و چون بندگان مینشینم که همانا من بندهام»[۶۱] و میفرمود: «مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. خداوند پیش از آنکه مرا رسول خویش گیرد، بنده خود گرفته است»[۶۲]. هنگامی که سواره بود، اجازه نمیداد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار میکرد و یا اگر آن فرد نمیپذیرفت، میفرمود: «جلوتر برو و در فلان مکان منتظر باش»[۶۳]. آن حضرت میفرمود: «پنج کار را ترک نمیکنم تا پس از من برای امتم سنت گردد: روی زمین با غلامان غذا خوردن، سوار الاغ بی پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن»[۶۴]. بر همین اساس، ایشان جامه خود را وصله میکرد، و پای افزار خویش را پینه میزد، و گوسفندان را خود میدوشید، و با غلامان هم غذا میشد، و بر زمین مینشست، و بر خر بی پالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد، و بدون اینکه احساس خجالت کند، مایحتجاج خانهاش را از بازار تهیه و به سوی خانوادهاش حمل میکرد، و با توانگر و تنگدست یکسان مصافحه مینمود، و دست خود را نمیکشید تا طرف دست خود را میکشید، و به هر کس میرسید سلام میکرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ، و اگر به خوردن چیزی دعوت میشد، آن را کوچک نمیشمرد، هر چند خرمایی پوسیده میبود، و مخارج زندگیاش سبک بود[۶۵]. پیامبر به چهره هیچ کس خیره نمیشد. خشمش برای خدا بود و هرگز برای خود خشم نمیگرفت. در تشییع جنازه شرکت و در دورترین نقاط شهر از بیماران عیادت میکرد. با تنگدستان مینشست و به کسانی که در اخلاق بافضیلت بودند، احترام میگذاشت. با اشخاص آبرومند الفت میگرفت و به آنان نیکی میکرد. با خویشاوندان خود صله رحم میکرد، ولی در عین حال مد آنان را بر دیگران برتری نمیداد و جز آنچه خدا فرمان داده است دربارهشان روا نمیداشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته میشد، او را کمک میکرد. آب وضوی شبش را خود تهیه مینمود و هنگام نشستن تکیه نمیکرد. در کارها به اهل خانه کمک مینمود و با دست خود گوشت خرد میکرد[۶۶]. راه و رسم رسول خدا(ص) این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. میفرمود: «هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعهای چوب مسواک باشد»[۶۷] رسول خدا(ص) به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در منزل خود انجام میداد. عایشه میگفت: پیامبر در خانه لباس خود را پاکیزه میکرد، گوسفندش را میدوشید و کارهای خود را انجام میداد[۶۸]. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در کارها کمک میکرد و چون همراهان میگفتند کارها را انجام میدهند، میفرمود: «میدانم که شما کار مرا انجام میدهید، ولی دوست ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا خداوند دوست نمیدارد بندهاش را در میان یاران خود متمایز ببیند»[۶۹]. آن حضرت خویی پسندیده داشت و گشاده رو بود. مزاح میکرد، ولی جز سخنحق، چیزی نمیگفت[۷۰]. با اصحاب خود شوخی میکرد تا عظمت و بزرگیاش دل آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون سختی با او رفتار کنند و خواستههای خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را اندوهگین میدید، با شوخی کردن او را مسرور میساخت و میفرمود: «خداوند کسی را که با ترشرویی با برادرانش روبه رو شود، دشمن میدارد»[۷۱]. آن حضرت راست گفتارترین مردم[۷۲] و حیا، صفت و راه و رسم او بود[۷۳]. پیامبر اکرم(ص) در جامعه و خانه بسیار صبور بود. انس بن مالک گوید: من مدت نه سال به پیامبر خدمت کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت[۷۴]. با مردم بسیار مهربان بود. چنانچه مشغول نماز بود و کسی در کنارش مینشست، نماز خود را تخفیف میداد و زود تمام میکرد و به او میفرمود: آیا حاجتی داری؟[۷۵] هرکس بر ایشان داخل میشد، بدو احترام میکرد و او را بر تشک خود مینشانید[۷۶]. گاه فرزندان خردسال را به حضور پیامبر میآوردند تا به عنوان برکت یافتن، برایشان از خداوند خیر و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. رسول خدا(ص) به خاطر دلجویی بستگان آن فرزند، وی را میگرفت و در دامن خویش مینهاد. گاه اتفاق میافتاد که کودک همان جا ادرار میکرد. برخی که حضور داشتند فرزند داد میکشیدند، ولی حضرت آنها را نهی مینمود و صبر میکرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه دعا یا نامگذاری را به پایان میبرد[۷۷]. حضرت حتی سراغ ضعیفترین افراد را میگرفت. زن سیاه پوستی در مدینه بود که کارهای مسجد النبی(ص) را انجام میداد. چون درگذشت، مردم به خیال اینکه این حادثه برای رسول خدا(ص) اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا(ص) پس از چند روز آگاه شد، از آنان گله کرد و بر سر قبر او رفت و برایش درود فرستاد[۷۸]. آن حضرت در امور خیر از نسیم هم بخشندهتر و با گذشتتر بود و همه موجودات را مشمول رحمت خود قرار میداد[۷۹]. بخشش وی در همه اموری بود که در شرع برای آنها حدی معین نشده بود[۸۰]. رسول خدا(ص) میفرمود: «بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر عزت بنده نمیافزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا خدا شما را عزیز کند»[۸۱]. سیره فردی: یکی از ویژگی‌های ممتاز رفتاری آن حضرت، رعایت بهداشت فردی و پاکیزگی بود. رسول خدا(ص) از نظر لباس، موی سر و چهره، بسیار آراسته بود. در آینه نگاه میکرد و موی سر را شانه میزد، و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه میکرد و موی سر را مرتب میساخت. افزون بر آن، خود را برای خانواده و اصحابش میآراست. وقتی همسرش عایشه از علت نگاه کردن حضرت در ظرف آب پرسید، فرمود: «خداوند دوست دارد هرگاه بندهاش نزد برادران دینی خود می‌رود، خویشتن را برایشان بیاراید». پیامبر به مسواک اهمیت ویژه میداد. پیوسته دندانهای مبارکش پاک و سفید بود و دوستان خود را هم به مسواک کردن تأکید میکرد. ایشان همیشه پیش از خواب مسواک میزد. هرگاه میخوابید، مسواک را بالای سر خود میگذاشت و وقتی از خواب بیدار میشد، ابتدا مسواک میزد. رسول خدا(ص) هرگاه به سفر میرفت، همواره پنج چیز با خود میبرد: شانه، آینه، سرمه دان، مسواک و قیچی. آن حضرت بر موی سر و صورت، روغن خوشبوکننده میزد و در سفرها هرگز شیشه روغن، سرمه دان، مسواک، قیچی و شانه را فراموش نمیکرد. از جامه سبز خوشش میآمد و بیشتر جامههایش سفید بود. هرگاه لباس نویی میپوشید، لباس کهنهاش را به مستمندی میداد. عطر زدن برای آن حضرت یک اصل بود و پیامبر به بوی خوشش شناخته میشد[۸۲] و در خانه، جایی مخصوص عطر زدن داشت[۸۳]، بخشی از مخارج پیامبر، صرف خرید عطر و مواد خوشبو کننده میشد. رسول خدا(ص) وقتی از مسیری میگذشت، رهگذرانی که پس از وی از آنجا میگذشتند، از بوی خوش آن حضرت میفهمیدند که پیامبر از آنجا عبور کرده است[۸۴]. پیامبر از خوردن چیزهای بودار، به ویژه غذای سپردار که سبب آزار مردم میشد، پرهیز میکرد[۸۵]. خضاب و رنگ کردن مو نیز برای آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به زنان دستور میداد مویهای خود را خضاب کنند؛ اگر شوهر دارند برای شوهر، و اگر ندارند برای آنکه خواستگاران بیشتری داشته باشند[۸۶]. رسول خدا(ص) برای اشیا، حیوانات و حتی لباسهای خود نام میگذاشت: نام عمامهاش، سحاب، نام پرچمش، عقاب، و نام شمشیری که در جنگ‌ها همراه داشت، ذوالفقار بود، شمشیرهای دیگری به نامهای مخذم، رسوب و قضیب داشت. نام کمانش، گتوم؛ شترش، قصوا، نام آسترش، دلدل؛ الاغش، یعفور و نام گوسفندی که شیرش را میدوشید، عینه بود[۸۷]. سیره خانوادگی: رسول خدا(ص) بخشی از وقت خویش را به همسرانش اختصاص میداد. چون به خانه میرفت، با آنان گفتگو میکرد و انس میگرفت و نیازهای روحی و عاطفی ایشان را برآورده میساخت. در کارهای خانه به همسرش یاری میرساند. خانه را جارو میزد و با خدمتکار خویش، آرد خمیر میکرد[۸۸]. رسول خدا(ص) درباره نوع غذا و کیفیت پخت و پز آن، بهانه نمیگرفت و از آنچه خدا حلال کرده بود، همراه خانواده و خدمتکاران میخورد. روابط رسول خدا(ص) با همسرانش به گونهای بود که آنان گاه به خود جرأت مشاجره با آن حضرت را میدادند. در برابر خردهگیریهایی که همسران رسول خدا(ص) به وی درباره استفاده از اموال میگرفتند، آیات زیر نازل شد: «ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آن هستند، بیایید تا مهرتان را بدهم و خوش و خرم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به راستی خدا برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی آماده کرده است»[۸۹] برخورد همسران رسول خدا(ص) با وی و تحت فشار قرار دادن آن حضرت به گونهای بود که پیامبر یک ماه از آنها کنارهگیری کرد و در موردی دیگر، رسول خدا(ص) برای جلب رضایت برخی از همسران، آنچه حلال بود بر خود حرام نمود[۹۰]. نیز در اختلافی که میان رسول خدا(ص) و همسرش حفصه پیش آمد، بنا شد در این زمینه، عمر که پدر حفصه بود قضاوت کند. جسارت حفصه در این مجلس به گونهای بود که عمر به او گفت: اگر محضر پیامبر نبود، به قدری او را میزد که جان دهد[۹۱]. رفتار با عطوفت رسول خدا(ص) با همسران، برای برخی افراد قابل توجیه نبود؛ چنان که افرادی چون عمر، ریشه همه گرفتاریهای پیامبر از سوی همسرانش را، نوع برخوردهای خود حضرت میدانستند و معتقد بودند اگر همانطور که آنان با زنانشان رفتار میکنند، پیامبر نیز رفتار میکرد، زنان جسور نمیشدند و جرئت نمیکردند روی حرف مردان حرفی بزنند. پیامبر این روشها را نمیپسندید و چون این سخنان بدو گفته میشد، تنها تبسم میکرد. رقابت میان همسران رسول خدا(ص) مشهود بود؛ چنان که برخی همسران از عنایت پیامبر به ماریه قبطیه نگران بودند و به آزار و اذیت وی پرداختند که رسول خدا(ص) وی را به مکانی بیرون از مدینه برد[۹۲]. این رقابتها چنان بود که ام حبیبه هنگام مرگ با اشاره به آن، از عایشه و ام سلمه که در آن هنگام زنده بودند، طلب بخشش کرد[۹۳]. با تمام تفاوتهای اخلاقی و قبیلهای که میان همسران رسول خدا(ص) بود، پیامبر با زنانش در عرصههای گوناگون عدالت را رعایت میکرد. مهریه همه آنان برابر و به میزان پانصد درهم بود و تفاوت سن ایشان در این زمینه تأثیری نداشت[۹۴]. رسول خدا(ص) در سفرها نیز برخی از همسران خویش را به قید قرعه به همراه میبرد.[۹۵]

  1. ر.ک: حسینیان مقدم، ص۲۲۶.
  2. نساء، ۵۹.
  3. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۹.
  4. فهرست والیان رسول خدا(ص) را بنگرید در: کتانی، ج۱، ص۲۱۲.
  5. کتانی، ج۱، ص۲۶۱.
  6. احمدی میانجی، ج۱، ص۹.
  7. ر.ک: بیهقی، ج۵، ص۴۱۴.
  8. احمدی میانجی، ج۲، ص۵۹۰.
  9. احمدی میانجی، ج۲، ص۶۱۴.
  10. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۹.
  11. عبدالرزاق صنعانی، ج۸، ص۳۰۲.
  12. مقریزی، ج۹، ص۲۰۸ و ج۱۱، ص۲۹۴.
  13. ابن حبان، ج۱، ص۹۷.
  14. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۹-۷۰.
  15. بلاذری، ج۲، ص۱۹۱.
  16. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۷۰.
  17. ابن عبدربه، ج۴، ص۲۴۴؛ عامری، ج۲، ص۱۶۱.
  18. احمدی میانجی، ج۱، ص۱۳۹.
  19. ابن سعد، ج۱، ص۱۹۸.
  20. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۷۰.
  21. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۷۰.
  22. طباطبایی، ج۴، ص۱۶۴؛ برزنونی، ص۱۱۸.
  23. «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.
  24. «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.
  25. « اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
  26. ابن هشام، ج۴، ص۲۵۶.
  27. ابن هشام، ج۴، ص۲۵۷.
  28. خزاعی، ص۴۸۰.
  29. ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۰۰.
  30. عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۳۹۸: اذا اراد غزوة وری بغیرها.
  31. بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۴.
  32. بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۵.
  33. شامی، ج۵، ص۲۱۱.
  34. سهیلی، ج۵، ص۶۲ دیاربکری، ج۱، ص۳۶۵.
  35. ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۱۰.
  36. مقریزی، ج۱، ص۱۷ و ۳۵۸.
  37. یعقوبی، ج۲، ص۷۷.
  38. ابن سعد، ج۲، ص۱۲۸؛ کلاعی، ج۲، ص۲۸۲.
  39. واقدی، ج۲، ص۷۵۷.
  40. ابن سید الناس، ج۲، ص۲۲۱.
  41. ر.ک: وتر، ص۳۰.
  42. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۷۰-۷۲.
  43. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  44. « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ»؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.
  45. ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵: قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.
  46. کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.
  47. سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.
  48. «أفلا أکون عبدا شکورا»؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.
  49. صدوق، امالی، ص۶۶.
  50. واقدی، ج۱، ص۴۷.
  51. ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.
  52. ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.
  53. بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.
  54. مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.
  55. سید رضی، ص۲۲۷.
  56. سید رضی، ص۲۲۷.
  57. مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.
  58. ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.
  59. کلینی، ج۲، ص۶۶۲.
  60. ترمذی، ص۱۹۱.
  61. جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.
  62. خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.
  63. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.
  64. صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.
  65. دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.
  66. ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵.
  67. مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.
  68. بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.
  69. شامی، ج۷، ص۱۳.
  70. ورام، ج۱، ص۱۱۱.
  71. نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.
  72. سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.
  73. کلینی، ج۱، ص۴۴۴.
  74. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶
  75. قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۷.
  76. طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.
  77. ر.ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.
  78. احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.
  79. مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.
  80. ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.
  81. کلینی، ج۲، ص۱۰۸.
  82. ابن سعد، ج۱، ص۳۰۵.
  83. ابوداود. ج۲، ص۲۸۲.
  84. نوبری، ج۱۸، ص۲۷۱.
  85. مسلم، ج۶، ص۱۲۶.
  86. عبدالرزاق صنعانی، ج۴، ص۳۱۹.
  87. ر.ک: ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۹.
  88. ابن سیدالناس، ج۲، ص۴۰۲.
  89. احزاب، ۲۸.
  90. ر.ک: تحریم، ۱-۴.
  91. طبرسی، مجمع، ج۸، ص۵۵۵؛ حلبی، ج۳، ص۴۴۴؛ مجلسی، ج۲۲، ص۱۷۴.
  92. زبیر بن بکار، ص۵۷.
  93. ابن سعد، ج۸، ص۸۰.
  94. ر.ک: ابن سعد، ج۸، ص۱۲۸؛ بلاذری، ج۲، ص۱۰۰؛ شامی، ج۹، ص۴۸.
  95. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۰-۳۱.