انتخاب کارگزاران

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

تغییر در معیارهای انتخاب زمامداران و مشاوران و کارمندان آنها (جای‌گزینی نیروهای سیاسی بانفوذ)

پیش از آنکه داده‌های این مورد را نقل کنیم، لازم است به نکته‌هایی توجه شود:

  1. در اندیشه امیر مؤمنان، علی(ع) حکومت، ابزاری برای هدایت انسان‌هاست؛ هدفی که موجب ارسال پیامبران و نزول کتاب‎های آسمانی است. هدایت انسان‌ها، از راه برقراری امنیت داخلی، توازن اجتماعی، نظم، جلوگیری از هرج‌ومرج، جنگ با دشمنان و ایجاد بسترهای لازم به دست می‌آید و همه اینها در پرتو حکومت شکل می‌گیرد. امام با آگاهی از انحرافی که از جامعه زمان خود داشت، به اصلاح آن همت گماشت تا اساس حکومت و مدیریت جامعه بر مبانی دین استوار شود و با استقرار حکومت دینی، عدالت تحقق یابد و مردم در مسیر هدایت قرار گیرند.
  2. وجود رهبر و پیشوای شایسته در رأس حکومت، از مهم‌ترین مواردی است که پیش‌تر به آن پرداختیم. البته تنها وجود رهبر شایسته برای رسیدن به اهداف کافی نیست؛ چراکه او به تنهایی نمی‎تواند به ادارۀ بخش‌های گوناگون بپردازد، به ویژه که قلمرو حکومت اسلامی در زمان امام علی(ع) گسترش یافته بود. اداره بخش‌های مختلف نظام و تحقق عینی و عملی بخشیدن به موارد یاد شده در جامعه، به وجود زمامداران و کارگزاران صالح، توانمند و با تجربه بستگی دارد که با تمام توان، در راه رسیدن به اهداف مورد نظر بکوشند و البته همگان برای تصدی اداره بخش‎های گوناگون، کارایی ندارند. حضرت پیش از تصدی خلافت مسلمانان، از کارگزاران ناشایست خلفای پیشین ناخرسند بود؛ زیرا آنان در محل مدیریت خود به راهی دیگر غیر از سنت پیامبر می‎رفتند و از رسوم جاهلی پیروی می‌کردند. بنابراین، برای اینکه برنامه‌های اصلاحی حضرت به وقوع پیوندد، به یارانی نیاز داشت که با او همسو باشند. حضرت در این راستا بر اساس معیارهایی، افرادی را در مناطق گوناگون سرزمین اسلام برگماشت و زمامداران و کارگزاران ناشایست پیشین را از کار برکنار کرد.
  3. ملاک‌های امام علی(ع) برای انتخاب زمامداران برخلاف خلفای پیشین، مبتنی بر قبیله‌گرایی و نژادپرستی نبود، بلکه مهم‎ترین و کلی‌ترین معیار او، شایسته‌سالاری، وجود فضیلت‌های معنوی، امانت‌داری، عدالت و تجربه لازم بود. از این رو، هر جا افراد دارای این شرایط را - چه در مناطق دور افتاده‌ای مانند یمن یا در حوزه مدینه - می‌یافت، بر حکومت و ولایت شهرها بر می‌گزید. «خلیفه اول، بزرگان انصار را در فتوحات به سرکردگی لشکر نگماشت تا آنجا که صدای انصار به اعتراض بلند شد و او به اجبار، تنها ثابت بن قیس را از انصار به سرکردگی لشکر تعیین کرد، ولی غیر از این مورد، امارت لشکرها و ولایت شهرها را تنها به قریش داده بود. خلیفه دوم هم همین روش را در پیش گرفت... علاوه بر این، خلیفه دوم، قریش را بر عرب و عرب را بر غیر عرب ترجیح داد.... خلیفه سوم... خصوصاً فامیل خود از بنی‌امیه را بر سایر قریش مقدم می‌داشت..... پس از قتل عثمان و بیعت مردم با حضرت امیر(ع)، آن حضرت به اسلام، یعنی سنت پیامبر(ص) عمل نمود و بین مهاجر و انصار، عرب و عجم، قریشی و غیرقریشی فرقی نگذاشت.... آن حضرت برخلاف خلفای قبلی، انصار را به حکومت شهرها و امارت لشکرها گماشت»[۱].
  4. تغییر در ساختار، از راه تغییر در عناصر آن صورت می‌گیرد که افراد و قوانین و قواعد از آن جمله است، امام، خود، بر پایه معیارهایی، از وجود افراد شایسته بهره گرفت و به زمامدارانش ملاک‌هایی ارائه داد تا کارگزاران و مسئولان زیردست خود را بر اساس آنها برگزینند.
  5. توجه به اسامی کارگزاران امام علی(ع) و زندگی و ویژگی‌های آنها، نشان می‌دهد معیارهای انتخاب آنان، کاملاً با معیارهای پیشین تفاوت دارد. همه کارگزاران امام به جز یکی دو نفر، دارای اصالت خانوادگی، تقوا، پرواپیشگی، حیا، عفت و تجربه هستند. هجده درصد کارگزاران امام از قریش و ۸۲ درصد آنها از دیگر گروه‌های قومی بودند[۲].
  6. حضرت علی(ع) در نصب کارگزاران خود به دو شیوه عمل می‌کرد: گروهی را برای مناطق بزرگ و حساس و عده‌ای را برای مناطق کوچک منصوب می‌نمود که می‌توان از اولی به «استاندار» و از دومی به «فرماندار یا بخشدار» تعبیر کرد. البته این دو گروه، غیر از کارگزارانی بودند که برای گردآوری مالیات و نظارت انتخاب می‌شدند. «استانداران اختیارات زیادی داشتند؛ چنان که برپایی نماز جمعه، قضاوت، فرماندهی لشکر و اداره امور آن منطقه، تماماً بر عهده آنها بود و مصداق بارز این امر، فرمان امام(ع) به مالک اشتر در مصر است..... در مورد فرمانداران (بخشداران)... اختیارات این گروه محدود بود. گاهی فرماندهی نیروها و امامت جمعه و جماعت را داشتند و قضاوت بر عهده دیگری بود»[۳].[۴]

اما داده‌های این مورد عبارت‌اند از:

تغییر در معیارهای انتخاب زمامداران

با تأمل در سخنان حضرت در نهج البلاغه، مشخص می‌شود که ایشان در گزینش زمامداران و کارگزاران مالیاتی، دقت لازم را داشت و متناسب با نوع مسئولیت‎های گوناگون سیاسی، نظامی، مالی، اداری و قضایی، و نیز مناسب با منطقه جغرافیایی، ملاک‌هایی را در نظر می‌گرفت. آن حضرت افزون بر معیارهای عمومی و مشترک میان همه زمامداران، مانند پیروی از اسلام، قرآن و سنت پیامبر، ایمان، تقوا، حسن سابقه، عدالت و غیره، ویژگی‌های دیگری نیز که حاکی از توانایی و کارایی لازم بود، برای ایجاد نظام مدیریتی کارا در نظر داشت. در چند نامه درباره محمد بن ابی بکر، مالک اشتر و هاشم بن عتبه که آنها را فرماندار مصر قرار داده بود، ویژگی‌هایی را بیان می‎کند که نشان دهنده توانایی مناسب آنان با آن منطقه جغرافیایی بوده است. در نامه ۳۴ خطاب به محمد بن ابی بکر که به سبب عزل شدنش از ولایت مصر دلگیر بود، حضرت او را دل‌داری داده و ویژگی‌هایی (خیرخواه، سخت‌گیر، کوبنده و توانایی لازم) را برای مالک اشتر برمی‌شمارد: «اما بعد، خبر یافتم از اینکه اشتر را به قلمرو فرمانت فرستاده بودم، ملول شده‌ای. من این کار را به سبب کندی تو در کار یا برای افزودن در کوشش تو نکرده بودم. اگر قلمرو فرمان تو را از تو گرفتم، بدان سبب بود که می‌خواستم تو را به کاری که انجام دادن آن بر تو آسان‌تر باشد و حکومت بر آن، تو را خوش‌تر می‌افتد، برگمارم. مردی که به امارت مصر فرستادم، ما را نیک‌خواه بود و در برابر دشمنان ما سخت پایدار و درشت‌خو خدایش بیامرزد!».[۵]

در نامه ۳۵ پس از شهادت محمد بن ابی بکر، والی مصر، او را به خیرخواهی، کوشا بودن، شجاعت و توانایی و قدرت دفاع و پاسداری می‌ستاید: «وَلَداً نَاصِحاً وَ عَامِلًا كَادِحاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ رُكْناً دَافِعاً»؛ «محمد، فرزندی بود نیک‌خواه و کارگزاری بود کوشنده و شمشیری بود برنده و رکنی استوار بود در برابر دشمن». آن‌گاه که حضرت، مالک را والی مصر قرار می‌دهد، خطاب به مردم مصر، از او با چند ویژگی یاد می‌کند: «اما بعد، بنده‌ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم. مردی که در روزگار وحشت به خواب نرود و در ساعات خوف از دشمن رخ برنتابد. بر دشمنان از لهیب آتش، سوزنده‌تر است. او مالک بن الحارث از قبیله مُذحج است. در هر چه موافق حق بود، به سخنش گوش بسپارید و فرمانش را اطاعت کنید. اگر گفت، به راه افتید، به راه افتید و اگر گفت، درنگ کنید، درنگ کنید. او شمشیری است از شمشیرهای خدا که نه تیزی‌اش کند شود و نه ضربتش بی‌اثر ماند. او نه به خود در کاری اقدام می‌کند و نه از کاری باز می‌ایستد؛ نه قدم واپس نهد و نه پیش گذارد، مگر به فرمان من. در فرستادن مالک به دیار شما، شما را بر خود ترجیح نهادم؛ زیرا مالک را نیک‌خواه شما دیدم و دیدم که او از هر کس دیگر سخت‌تر لجام بر دهان دشمنانتان زند».[۶]؛

در نامه ۵۳، انجام وظایف و موفقیت زمامدار را همراه با تلاش فراوان، یاری‌طلبی از خدا، آمادگی برای اجرای قانون و شکیبایی می‌داند که جز با آنها پیروز نمی‌شود. بنابراین، می‌توان فهمید حضرت معمولاً زمامداران خود را با توجه به ویژگی‌های یادشده برمی‌گزید و توجه زمامداران را نیز به آنها جلب می‌کرد به طور کلی ویژگی‌های یاد شده عبارت‌اند از: ۱. نیک‌خواهی؛ ۲. مقاوم، استوار، سخت‌گیر و درشت‌خو بودن در برابر دشمنان؛ ۳. پرتلاش؛ ۴. هوشیار و بیدار؛ ۵. نترس؛ ۶. قاطع و برنده؛ ۷. مطیع رهبر؛ ۸. متکی به خدا؛ ۹. مجری قانون و ۱۰. شکیبا بودن. افزون بر زمامداران، حضرت، مأموران گردآوری مالیات را نیز از افراد امانت‌دار، خوش برخورد، شکیبا، پیرو رهبر و... بر می‌گزید و با این حال، در صورت ارتکاب اشتباه یا جرمی آنها را سرزنش می‌کرد. در بعضی از خطبه‌ها و نامه‌های حضرت به معاویه، ویژگی‌هایی وجود دارد که علل برکناری معاویه و ناشایستگی او را برای زمامداری تشریح می‌کند. باطل‌گرایی، ستمگری، دروغ‌پردازی، نافرمانی از قرآن، دنیاپرستی، دوری از حق و.... از آن جمله است.

حضرت در عزل و نصب زمامداران، به توانایی آنها در اداره یک منطقه جغرافیایی نیز توجه داشت. نصب مالک اشتر برای زمامداری مصر به سبب توانایی، شجاعت و تدبیر بیشتر او در مقایسه با محمد بن ابی بکر بود، نه به علت ناشایستگی محمد. در نامه ۴۲ به عمر بن ابی سلمه، او را از حکومت بحرین فراخواند تا در جنگ با دشمن شرکت کند و توانایی‌هایش را در آنجا نشان دهد و سپس او را به دلاوری در جنگ با دشمن و برپا داشتن ستون دین می‌ستاید و نعمان بن عجلان زرقی را به جای او بر می‌گزیند.[۷]

تغییر در معیارهای شایستگی کارگزاران، مشاوران و کارمندان زیردست

امیر مؤمنان، گذشته از آنکه در انتخاب زمامداران و کارگزارانی که خود به طور مستقیم آنها را منصوب می‌کرد، به ویژگی‌هایی حساسیت داشت، در انتخاب مشاوران، وزیران و دیگر نیروهای انسانی و کارمندان جزء و زیردست زمامدارانش نیز به شاخص‌هایی اهتمام می‌ورزید که این موارد در عهدنامه مالک اشتر آمده است. چنین حساسیت‌ها و اهتمام‌هایی، از تغییر در ساختار حکایت می‌کند که امام از رأس حکومت تا قاعده آن در نظر داشت.

مشاوران نالایق حاکم

مشورت، به معنای یاری جستن از عقل، درایت و تجربه دیگران است؛ چنان که امیر مؤمنان، علی(ع) می‌فرماید: «... وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»[۸]؛ «... و هر کس با مردان بزرگ مشورت کند، در عقل و دانش آنها شرکت می‌جوید». موضوع مشورت، تنظیم و برنامه‌ریزی در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم است و اهمیت آن به اندازه‌ای است که باید صفات پست و زشت در طرف مشورت وجود نداشته باشد. بی‌تردید رهبران جامعه به دلیل مسئولیت‌های گسترده خود، بیش از هرکس به آن نیازمندند. حضرت در این بخش از نامه خود به مالک اشتر، او را از مشورت با افرادی باز می‌دارد؛ زیرا آنان در چگونگی اداره کشور و محقق ساختن اهداف مادی و معنوی جامعه نقش مؤثری دارند. پاره‌ای از ملاک‌های گزینش مشاوران، جنبه فنی و تخصصی دارد که رعایت آنها بر زمامدار لازم است و به سفارش نیاز ندارد؛ مانند اینکه مشاور نظامی باید از دانش و تجربه لازم در زمینه مسائل مربوط برخوردار باشد، ولی آنچه برای مشاور در تخصص‌های گوناگون ضروری است، داشتن صفات نیک اخلاقی است که حتی اهمیت آن بیشتر از تخصص در جنبه‌ای خاص است. حضرت در بخشی از نامه ۵۳ به آنها اشاره می‌کند و می‌فرماید: «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»؛ «با بخیلان رأی مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان؛ زیرا حرص و طمع را در چشم تو می‌آرایند که بخل و ترس و آزمندی، خصلت‎هایی گوناگون هستند که سوءظن به خدا همه را در بردارد». حضرت در تحلیل خود، منشأ این سه صفت را سوءظن به خدا می‌داند؛ زیرا مشاور بخیل، از نیکوکاری بازمی‌دارد و آدم طمع‌کار به انباشتن مال ترغیب می‎کند و آدم ترسو، انسان را در انجام کارها سست می‌نماید. در جای دیگر، به مالک توصیه می‌کند در تصدیق سخن‌چین شتاب نکند و او را مورد مشورت قرار ندهد؛ چراکه سخن‌چین، خیانت‌کار است. دروغ‌گو نبودن نیز از شرایط مشاور است. حضرت در یکی از سفارش‌هایش فرمود: «وَ لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ»[۹]؛ «با دروغ‌گو مشورت نکن؛ زیرا او مانند سراب است. دور را بر تو نزدیک و نزدیک را بر تو دور می‌نمایاند».[۱۰]

بدترین وزیران یک حاکم

افزون بر مشاوران که در تخصص‌های گوناگون از آنها استفاده می‌شود، حاکم به وزیرانی نیاز دارد که در کارهای اجرایی کمک‌کار او باشند؛ کسانی که معمولاً از روند تصمیم‌گیری‌ها، برنامه‌ها و اجرای آنها آگاه هستند. امیر مؤمنان، علی(ع) نخست ویژگی‌های وزیران ناشایست را بر می‌شمارد و به مالک دستور می‌دهد چنان افرادی را وزیر خود قرار ندهد و سپس ویژگی‌هایی برای وزیران شایسته ذکر می‌کند که در روند فعالیت‌های دولت مؤثرند. بدترین وزیران در اندیشه امام، وزیران حکومت ستمکار پیشین‌اند که شریکان در گناهان آنان هستند. بنابراین والی باید از آنان روبرتابد و وزیرانی با این ویژگی‌ها برگزیند: ۱. نفوذ داشتن، ۲ صاحب رأی و اندیشه بودن مثل وزیران گذشته، ۳. یاور ستمکاران نبودن، ۴. یاور خطاپیشگان نبودن، ۵. صراحت داشتن در حق‎گویی، ۶. مددکار نبودن در گردنکشی در برابر خدا؛ چراکه وزیران با چنین صفاتی، برای والی، کم‌خرج و کمک‌کار خوبی هستند، مهربانی‎شان بیشتر و دوستی آنان با غیر والی کمتر است: «بدترین وزیران تو، وزیری است که وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان. مبادا که اینان همراز و همدم تو شوند؛ زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم‌پیشگان بوده‌اند. در حالی که تو می‌توانی بهترین جانشین را برایشان بیابی از کسانی که در رأی و اندیشه و کاردانی همانند ایشان باشند، ولی بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند. از کسانی که ستمگری را در ستمش و بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند. رنج اینان بر تو کمتر و یاری‌شان بهتر و مهربانی‌شان بیشتر و دوستی‌شان با غیر تو کمتر است. اینان را در خلوت و جلوت به دوستی برگزین؛ و باید که برگزیده‌ترین وزیران تو، کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هرچند حق، تلخ باشد و در کارهایی که خداوند بر دوستانش نمی‌پسندد، کمتر تو را یاری کنند، هرچند این سخنان و کارها تو را ناخوش آید. به پرهیزکاران و راست‌گویان بپیوند، سپس از آنان بخواه تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشده‌ای، شادمانت ندارند؛ زیرا ستایش آمیخته به تملق، خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادارد».[۱۱].[۱۲]

اصلاح قوانین اداری و استخدامی

امیر مؤمنان، علی(ع) با تعیین شاخص‌های عینی، به زمامدار خود سفارش می‌کند بر اساس آن شاخص‌ها به عنوان قوانین استخدامی، افرادی را به کار گمارد تا استخدام با معیار قانون و ضوابط صورت گیرد، نه از راه روابط، و همگان به طور مساوی بتوانند در آزمون شرکت کنند و خود را بیازمایند. این شرایط، قانونی فراگیر و عام است و همه کارمندان را دربر می‌گیرد. در عهدنامه مالک، به شرایط گزینش با آزمون و با مشورت، به‌کارگیری در کار مورد علاقه استفاده از افراد با تجربه، باحیا، پاک، پرهیزکار و دارای سابقه درخشان در مسلمانی اشاره می‌کند؛ چراکه چنین اشخاصی، اخلاقشان گرامی‌تر، آبرویشان محفوظ‌تر، طمع‌ورزی‌شان کمتر و آینده‌نگری‌شان بیشتر است و در رسیدگی به امور مردم، صبر و حوصله دارند و خیانت نمی‌کنند. آزمون، تعهد و توانایی تخصصی؛ مشورت در گزینش، واقع‌بینی و پی بردن به امور جزئی و پنهانی افراد؛ تجربه، محاسبه‌های دقیق و درک بهتر آینده مسائل و تنظیم امور بر اساس آنها؛ و پرهیزکاری و شرف و کرامت انسانی، جلوگیری از لغزش‌های عمدی و حرکت در مسیر درست را در پی دارد: «در کار کارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار، نه به سبب دوستی با آنها؛ و بی‌مشورت دیگران به کارشان مگمار؛ زیرا به رأی خود کار کردن و از دیگران مشورت نخواستن، گونه‌ای از ستم و خیانت است. کارگزاران شایسته را در میان گروهی بجوی که اهل تجربه و حیا هستند و از خاندان‌های صالح، آنها که در اسلام سابقه‌ای دیرین دارند. اینان به اخلاق شایسته‌ترند و آبرویشان محفوظ‌تر است و از طمع‌کاری، بیشتر روی‌گردان‌اند و در عواقب کارها بیشتر می‌نگرند».[۱۳].

پس از گزینش چنین افرادی، زمامدار نباید آنها را رها کند، بلکه وظیفه دارد برای پیشبرد بهتر امور و خرسندی مردم، همواره به روند کار و مشکلات آنان برسد تا دچار انحراف نشوند. نخستین وظیفه پس از استخدام تأمین مادی کارمندان است که موجب می‌شود از بیت المال دزدی نکنند و همچنین اتمام حجتی برای آنان است تا در صورت تخلف، به مجازات برسند. امام علی(ع) به این نکته به خوبی آگاه است که انسان‌ها در معرض خطا و اشتباه‌اند و از این رو به مالک می‌نویسد پیش از آنکه خطا و اشتباهی روی دهد، اموالی دزدیده و آبروی کسی ریخته شود و برای بازگرداندن اموال دزدی، انرژی و نیروهایی صرف گردد، بهتر است به وضعیت مادی کارمندان رسیدگی کند. دومین وظیفه، مراقبت و بازرسی آنان از راه گماردن جاسوسان است. این کار، سبب امانت‎داری و مهربانی آنان با رعیت می‌شود. سومین وظیفه در صورت خیانت آنان و تأیید جاسوسان به خیانت، کیفر خیانت‌کاران است. کیفر کارمندان خیانت‌کار نیز مناسب با تخلفشان صورت می‌گیرد. تازیانه زدن، بازپس‌گیری اموال، خوار کردن، خیانت‌کار شمردن و بدنام ساختن، از جمله آن موارد است. بنابراین، امام با تعیین ملاک و قانون گزینش و رسیدگی به کارمندان و قانون کیفردهی، به تعریف معیارهایی عینی پرداخت که برای همه مشخص و روشن باشد. البته اگر زمامدار نیز به وظایف گفته شده خود عمل نکند، بر اساس قانون، کیفر خواهد شد و در برابر موقعیتی که در آن قرار گرفته، مسئولیت و تعهد دارد: «در ارزاقشان بیفزای؛ زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست‌اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز می‌دارد، و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانتت خللی پدید آورند. پس در کارهایشان تفقد کن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راست‌گوی و وفادار به خود بر آنان بگمار؛ زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان، آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامی‌دارد؛ و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هرگاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس بُوَد. باید به سبب خیانتی که کرده، تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی. سپس خوار و ذلیلش‌سازی و مهر خیانت بر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش آویزی».[۱۴].[۱۵]

ویژگی‌های (معیار انتخاب) نویسندگان و منشیان حاکم

امام پس از بیان شرایط استخدامی و وظیفه زمامدار در برابر کارمندان، برای هر یک از شغل‌ها و قشرهای گوناگون، ویژگی‌هایی بیان می‌کند که می‌توان بعضی از آنها را عام و فراگیر و برخی را خاص همان قشر دانست. یکی از این قشرها، نویسندگان و منشیان یا دبیران و کاتبان حکومت بودند که کارشان ثبت و ضبط امور دیوانی بود. آنان به اسرار و نامه‌های محرمانه زمامدار آگاهی داشتند و این مسئله، شغل ایشان را حساس می‌کرد. از این رو باید فردی برای چنین شغلی انتخاب می‌شد که برای کارش، ویژگی‌های خاص داشته باشد. در نامه ۵۳ ویژگی‌های چنین افرادی آمده است که برخی از آنها به ویژگی‌های شخصیتی آنان مربوط می‌شود؛ مانند خود باخته نبودن، قدرشناسی منزلت خویشتن، حوصله زیاد و درمانده نشدن در کارهای زیاد؛ و بعضی به صفات اخلاقی ارتباط دارد؛ مثل صالح‌تر و امانت‌دار بودن. در اندیشه امام علی(ع)، این ویژگی‌ها در بازده کار، تأثیر بسزایی دارد. دسته‌ای از ویژگی‌ها نیز به توانایی و تخصص فرد در کار مورد نظر مربوط است؛ همانند وجدان کاری، مناسب مسئولیت بودن فراموش کار نبودن و.... امام به مالک می‌سپارد در انتخاب نویسندگی منشیان، به نظر خود بسنده نکند و وظیفه دارد پس از مشورت و بررسی در شرایط گزینش و آزمودن در انجام خدمات، آنها را استخدام نماید: «مباد که در گزینش آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی؛ زیرا مردان با ظاهرآرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند، ولی در پس این ظاهر آراسته و خدمت نیکو، نه نشانی از نیک‌خواهی است و نه امانت. دبیرانت را به کارهایی که برای حاکمان پیش از تو بر عهده داشته‌اند، بیازمای و از آن میان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهاده‌اند و به امانت چهره‌ای شناخته شده‌اند، اختیار کن که اگر چنین کنی، این کار دلیل نیک‌خواهی تو برای خداوند است و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده».[۱۶].

اما شرایط نویسندگان و منشیان عبارت‌اند از:

  1. دارای شایستگی اخلاقی: «ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ كُتَّابِكَ فَوَلِ عَلَى أُمُورِكَ خَيْرَهُمْ وَ اخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَكَايِدَكَ وَ أَسْرَارَكَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الْأَخْلَاقِ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ الْكَرَامَةُ فَيَجْتَرِئَ بِهَا عَلَيْكَ فِي خِلَافٍ لَكَ بِحَضْرَةِ مَلٍا». «سپس به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامه‌هایی را که در آن تدبیرها و اسرار حکومت آمده است از جمع دبیران به کسی اختصاص ده که به اخلاق از دیگران شایسته‌تر باشد؛ از آن گروه که اکرام تو [نسبت به او] سرمستش نسازد یا چنان دلیرش نکند که در مخالفت با تو، بر سر جمع سخن گوید».
  2. دارای وجدان کاری: «وَ لَا تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمِّالِكَ عَلَيْكَ وَ إِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى الصَّوَابِ عَنْكَ فِيمَا يَأْخُذُ لَكَ وَ يُعْطِي مِنْكَ»؛ «و غفلتش سبب نشود نامه‌های عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ روا دارد یا در آنچه برای تو می‌ستاند یا ازسوی تو می‌دهد، سهل‌انگاری کند».
  3. توانایی و تخصص لازم: «وَ لَا يُضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَكَ وَ لَا يَعْجِزُ عَنْ إِطْلَاقِ مَا عُقِدَ عَلَيْكَ»؛ «یا پیمانی را که به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان توست، ناتوان باشد».
  4. خوارنشمردن خویش: «لَا يَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِي الْأُمُورِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَكُونُ بِقَدْرِ غَيْرِهِ أَجْهَلَ»؛ «دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد؛ زیرا کسی که مقدار خویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند شناخت».
  5. خوش‎‌سابقه و امانتدار: «فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً فَإِنَّ ذَلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّيتَ أَمْرَهُ»؛ «و از آن میان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری نیکوتر نهاده‌اند و به امانت چهره‌ای شناخته شده‌اند، اختیار کن».
  6. عدم احساس درماندگی و خستگی: «وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ لَا يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا وَ لَا يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا»؛ «بر سر هر کاری از کارهای خود از میان ایشان، رئیسی برگمار؛ کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنها سبب پراکندگی خاطرش نشود».[۱۷]

ویژگی‌های (معیار گزینش) قاضیان

دستگاه قضایی کارآمد و صالح در حکومت اسلامی، در مبارزه با فساد و کج‎روی‌ها نقش حیاتی و جوهری دارد. دستگاه قضایی زمانی کارآمد و صالح خواهد شد که قضات در داوری‌های خود توانا و در پی از بین بردن فساد و انحراف باشند و این کار با استقلال، اقتدار و بی‌نیازی‎شان به دیگران پدید می‌آید. دستگاه قضایی در نظر امام علی(ع) چنین جایگاه مهمی داشت و همواره بر استقلال آن و نیز قاضیان و ارجمندی مقام آنان تأکید می‌کرد. در نامه ۵۳ ویژگی‌های خاص قضات آمده است که در صورت عمل به آن شرایط، افرادی ویژه می‎توانند به داوری بپردازند و به تعبیر امام، البته تعداد چنین کسانی اندک است. زمامدار در ایجاد و توسعه دستگاه قضایی مورد نظر مسئول است و باید با رسیدگی به امور قاضیان، در روند امور قضاوت، همکاری لازم را انجام دهد، حضرت چندین ویژگی یا شرط قاضی را بیان کرده که زمامدار باید در گزینش قضات، آنها را در نظر بگیرد.

  1. تعهد و تخصص: «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ»؛ «و برای داوری در میان مردم، یکی از افراد رعیت را برگزین که نزد تو برتر از دیگران باشد». منظور از برترین فرد، کسی است که «از نظر علم و اخلاق و تقوا و ایمان باید در درجه‌ای بسیار بالا باشد...؛ زیرا برتری و بهتری از دیگران بدون سه صفت مزبور قابل تصور نیست. اگر کسی پیدا شود که از جهت سه صفت مزبور در درجه‌ای بالاتر بوده باشد، قطعاً او برتری دارد و باید مقدم شود بر کسی که آن درجه را ندارد[۱۸].
  2. دشوار ندانستن کارها: «مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ»؛ «از آن کسان که کارها بر او دشوار نمی‌آید و از عهده کار قضا بر می‌آید».
  3. استقلال در رأی: «وَ لَا تُمْحِكُهُ الْخُصُومُ‌»؛ «مردی که مدعیان با ستیزه و لجاج، رأی خود را بر او تحمیل نتوانند کرد».
  4. پافشاری نکردن بی‌مورد: «وَ لَا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ‌»؛ «و اگر مرتکب خطایی شد، بر آن اصرار نورزد».
  5. حقیقت‎گرا: «وَ لَا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْ‌ءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ‌»؛ «و چون حقیقت را شناخت، در گرایش به آن درنگ نورزد».
  6. جست‎وجوگر حقیقت: «وَ لَا يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ‌»؛ «و به اندک فهم، بی‌آنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده نکند». «قاضی باید در تحقیقات قضایی، هم از نظر موضوع و هم از نظر حکم و هم از نظر تطبیق، حداکثر تلاش را برای فهم نهایی آنها به عمل بیاورد»[۱۹].
  7. آزمند نبودن: «وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ»؛ «و نفسش به آزمندی متمایل نشود».
  8. شبهه‌‎شناس و دلیل‌گرا: «وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ‌»؛ «قاضی تو باید از هر کس دیگر، موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه به دلیل متکی باشد».
  9. خستگی‌ناپذیر: «وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ‌»؛ «و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران آزرده شود».
  10. قاطعیت: «وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ‌»؛ «و چون حکم آشکار شد، قاطع رأی دهد».
  11. شکیبا: «وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ»؛ «و در کشف حقیقت، از همه شکیباتر باشد».
  12. تحت تأثیر ستایش قرار نگرفتن: «مِمَّنْ لَا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ»؛ «چرب‌زبانی و ستایش، به خودپسندی‌اش نکشاند».
  13. تحت تأثیر تشویق قرار نگرفتن: «‌وَ لَا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ»؛ «از تشویق و ترغیب دیگران به یکی از دو طرف دعوا متمایل نشود».

وجود شرایط یاد شده موجب می‌شود مردم به حقوق از دست رفته خود برسند، از ستم جلوگیری شود، کج‎روی‌ها از بین برود و از زورگویی‌ها کاسته شود. کارکردهای پیش‌گفته را می‌توان با توجه به شرایط استنباط کرد.[۲۰]

ویژگی‌های مورد نظر برای انتخاب فرمانده سپاه

به نظر امام علی(ع)، پایداری و استواری در اجرای امور مربوط به مردم، تنها با ایجاد امنیت به وسیله سپاهیان تحقق می‌یابد؛ زیرا سپاهیان پناهگاه استوار مردم، زینت و وقار زمامداران و موجب شکوهمندی دین و تحقق امنیت در کشور هستند: «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَ زَيْنُ الْوُلَاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَ سُبُلُ الْأَمْنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ»[۲۱]؛ «اما لشکرها به فرمان خدا دژهای استوار رعیت‌اند و زینت والیان و دین به آنها عزت یابد و راه‌ها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد». آن‌گاه که نظامیان در برابر دشمنان پایداری ورزند و امنیت مردم را در شهرها و جاده‌ها برقرار سازند، مردم با خیالی آسوده در راه رشد مادی و معنوی به فعالیت مشغول می‌شوند. از سوی دیگر در سایه امنیت، نشانه‌های دین ظاهر می‌شود و هرج‌ومرج از بین می‌رود. امیرمؤمنان، علی(ع) گذشته از ویژگی‌های کار سپاهیان، به ویژگی‌هایی اخلاقی اشاره می‌کند که در رابطه با مردم بسیار مؤثر است، امام، آنان را سربازانی نمی‌داند که تنها به کشتار می‌اندیشند، بلکه نظامیان را جزئی از نظام و ابزاری برای آن بر می‌شمارد که برای دستیابی به اهداف در خدمت نظام و مردم هستند. نظامیان از متن مردم بر می‌خیزند و از آنان جدا نیستند؛ پس باید هنگام مواجهه با مردم، خیرخواه، پاک‌دامن، شکیبا و مهربان باشند. در این صورت، سپاهیان و به ویژه فرمانده آنان، پناهگاه مردم و ستم‌دیدگان خواهند بود. انتخاب فرمانده سپاه بر اساس شرایطی، در رفتار سربازان نیز تأثیر دارد. از این رو، فرمانده باید ویژگی‌هایی داشته باشد که بتواند با جلب همکاری و استقامت سربازانش، کارکردهای لازم را برای نظام، مردم و سربازان داشته باشد. امام، نخست به تعلیم و تربیت افراد می‌اندیشد و این امر در مورد نظامیان اهمیت بیشتری می‌یابد. تعیین شرایط اغلب اخلاقی برای فرمانده سپاه و توجه دادن وی به آنها، نشان می‌دهد فرمانده دارای شرایط نیز باید با افراد زیردست خود چنین برخورد و رفتاری داشته باشد. این شرایط در عهدنامه مالک چنین آمده است:

  1. خیرخواه: «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ»؛ «آن‎گاه از لشکریان خود، آن را که در نظرت نیک‎خواه‌ترین آنها به خدا و پیامبر او و امام توست، به کار برگمار». از نظر امام، اگر علل خیرخواهی فرماندهان، مستند به مقام و منفعت باشد، خیرخواهی آنان با زوال مقام و منفعت از بین می‌رود، ولی اگر «خیرخواه‌ترین آنان به خدا و رسول خدا(ص) و امام مفترض الطاعه باشد، یعنی علت اصلی خیرخواهی، گرایش و انجذاب به خدا و رسول خدا(ص) و امام باشد که فنا و زوال، راهی به آن ندارد؛ اگر ارتشی در شغل حساسی که دارد، تکیه به خدا نداشته باشد و خیرخواهی او مستند به احساس والای تکلیف انسانی - الهی نباشد، قطعی است که اگر دشمن چه از خارج و چه از داخل جامعه، منافع و مقام و لذایذ او را بیشتر تأمین کند، او در معرض گریز از صفوف مسلمانان. و پیوستن به صفوف دشمن قرار خواهد گرفت»[۲۲].
  2. پاک‎دامن و شکیبا: از آنجا که فرماندهان و نظامیان هنگام پیروزی، احساس قدرت می‌کنند و این احساس، آنان را به ارتکاب انواع زشتی‌ها می‌کشاند، حضرت پاک‌دامنی و نجابت را از شرایط فرمانده می‎داند که بدین وسیله، جلو تجاوز او و سربازانش را به مردم بگیرد: «وَ أَنْقَاهُمْ جَيْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً»؛ «اینان باید پاک‌دامن‌ترین و شکیباترین افراد سپاه باشند».
  3. بردباری: فرماندهان و لشکریان همواره باید بر خشم و هیجان‌های انتقام‌جویی خود هنگام سلطه، چیره شوند یا پوزش افراد را بپذیرند و با آنان با مهربانی رفتار کنند: «مِمَّنْ يُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ‌»؛ «دیر خشمناک شوند».
  4. عذرپذیر: «وَ يَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ»؛ «و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند».
  5. مهربان و سخت‎گیر: «وَ يَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ يَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ»؛ «به ناتوانان، مهربان و بر زورمندان، سخت‌گیر باشند».
  6. میانه‎‌رو: «وَ مِمَّنْ لَا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ»[۲۳]؛ «درشتی‎شان به ستم برنینگیزد و نرمی‌شان بر جای ننشاند».[۲۴]

اصلاح روابط سیاسی (رابطه حاکم یا زمامدار با کارمندان و زیردستان)

پیش‌تر گفتیم که رهبر، زمامداران و کارمندان (مجموعه دولت به اصطلاح امروزی) از طرفی و مردم از سوی دیگر، دو عنصر و قطب جامعه هستند و اصلاح آن دو به یکدیگر بستگی دارد. گذشته از آنکه اصلاح روابط متقابل حاکمان و مردم و در نتیجه، انجام وظایف و نقش‌های هر کدام در برابر دیگری بسیار مهم است، امام به رابطه متقابل مسئولان و زمامداران با کارمندان زیردست (روابط متقابل سازمانی و مدیریتی) اهمیت می‌دهد و روند بهتر و درست امور را به چگونگی این رابطه مبتنی می‌داند. از این رو، در عهدنامه مالک اشتر به وظایفی اشاره می‌فرماید که زمامداران و مسئولان در برابر زیردستان خود دارند که در صورت انجام آن وظایف، اصلاحات اداری پدیدار و کارکردهای سازمانی و اداری دگرگون می‌شود.[۲۵]

رابطه زمامدار با کارمندان

حضرت در این باره سه وظیفه برای زمامدار مطرح می‌کند:

  1. نخست می‌فرماید پس از اینکه کارمندان را بر اساس شرایطی برگزیدی، آنان را از نظر مادی تأمین کن؛ زیرا تأمین مادی آنها، پیامدهایی برای نظام سیاسی و مدیریتی دارد. کارمندان با گرفتن حقوق کافی، در اصلاح خود بیشتر می‌کوشند، از بیت المال دزدی نمی‌کنند و در صورت عدم پیروی یا خیانت، اتمام حجتی بر ضد آنان و مدرکی برای زمامدار است که آنان را مجازات کند: «در ارزاقشان بیفزای؛ زیرا فراوانی ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو می‌دهد و از دست‎اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز می‌دارد، و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانتت خللی پدید آورند».[۲۶].
  2. دومین وظیفه، بررسی رفتار کارمندان از راه گماردن جاسوسان و مأمورانی راستگو و وفاپیشه است. مأموران اطلاعاتی وظیفه دارند به طور پنهانی کارها و رفتارهای کارمندان را بررسی و گزارش کنند و به مقام مسئول خبر دهند. این کار سبب امانت‎داری، مهربانی با مردم و انجام وظایف محول می‌شود. بازرسی، به ویژه درباره نزدیکان و آشنایان، اهمیت خاصی دارد و جلو بسیاری از خیانت‌ها را می‌گیرد: «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ»[۲۷]؛ «پس در کارهایشان تفقد کن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راست‎گوی و وفادار به خود، بر آنان بگمار؛ زیرا مراقبت نهانی تو در کارهایشان، آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامی‎دارد».
  3. کیفر خیانت کنندگان، سومین وظیفه زمامدار است. با بررسی‌هایی که نیروهای اطلاعاتی انجام داده‌اند و زمامدار از آنها آگاهی یافته است، وظیفه دارد خیانت کنندگان را به کیفر اعمالشان برساند. کیفر خیانت‌کاران متناسب با خیانت آنها اجرا می‌شود. مجازات افراد، با تازیانه، بازپس‌گیری اموال اختلاسی و دزدی، خوار شمردن و برچسب خیانت کار زدن یا از طریق بدنام و رسوا ساختن صورت می‌گیرد: «و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هرگاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس است. باید به سبب خیانتی که کرده، تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی. سپس خوار و ذلیلش‌سازی و مُهر خیانت بر او زنی و ننگ تهمت بر گردنش آویزی»[۲۸].[۲۹]

رابطه حاکم یا زمامدار با نظامیان

برقراری رابطه عاطفی، روانی و مادی با نظامیان و رسیدگی به امور آنان، انجام وظیفه بهتر و مرزداری دقیق آنها را در پی دارد. اگر رابطه زمامدار با نظامیان، به صورت ارتباط خشک نظامی فرمانده - زیردست باشد، کارکردهایی که از نظامی مسلمان، با ارزش‌های خاص مورد انتظار است، پدیدار نمی‌شود. امام علی(ع) به زمامدار و فرمانده سپاه سفارش می‌کند از هر نظر به امور نظامیان برسد و عدالت را میان آنان در رفتار و نظام پاداش‌دهی برقرار سازد. وظایف متعدد زمامدار بدین صورت است:

  1. زمامدار وظیفه دارد با نظامیانی از خانواده‌های ریشه‌دار و با شخصیت، خاندان‌های پارسا، دارای پیشینه نیکو و درخشان دلاور، سلحشور، بخشنده و بلندنظر ارتباط نزدیکی داشته باشد: «آن‌گاه به مردم صاحب حسب و خوش‌نام بپیوند، از خاندان‌های صالح که سابقه‌ای نیکو دارند. نیز پیوند خود را با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندان و جوانمردان استوار نمای؛ زیرا اینان مجموعه‌های کرم‌اند و شاخه‌های احسان و خوبی»[۳۰].
  2. زمامدار باید برای نظامیان، همچون پدری مهربان و دل‌سوز باشد و آنان را از هر جهت زیر نظر بگیرد؛ چنان که به جنبه عاطفی و طرز تفکر و فعالیت‌های آنان رسیدگی کند. زمامدار و سربازان، خانواده‌ای را تشکیل می‌دهند که در آن، سربازان به منزله فرزندان زمامدار به شمار می‌روند. رسیدگی و مهربانی به سپاهیان، نشان دهنده شخصیت زمامدار و فرمانده و رفتار سپاهیان، آینه رفتار زمامدار است و همواره موجب جذب سربازان و اعتماد به زمامدار می‌شود: «ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا يَتَفَقَّدُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا»[۳۱]؛ «آن‌گاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدرومادر به کار فرزند خویش می‌پردازند».
  3. هر گونه خدمت و تقویتی که درباره نظامیان صورت می‌گیرد، نباید بزرگ شمرده شود. سازمان نظامی، نگهبانان جامعه و به نوعی ضامن بقای آن هستند. از این رو، برطرف ساختن نیازهای مادی و معیشتی آنان، امری لازم است؛ زیرا بقای حیات جامعه با خدمت و تقویت نظامیان ارتباط مستقیم دارد. بنابراین هر چه بقای جامعه در نظر زمامدار اهمیت داشته باشد، خدمت و تقویت آنان نیز دارای اهمیت است. تقویت نکردن نظامیان، پایه‌های رفتاری آنان را سست می‌کند و به اسارت فکری و عملی دشمنان در می‌آورد. پس بر زمامدار لازم است کارهای صورت گرفته خود را بزرگ شمرد و همچنان آنان را تقویت کند: «وَ لَا يَتَفَاقَمَنَّ فِي نَفْسِكَ شَيْ‌ءٌ قَوَّيْتَهُمْ بِهِ»[۳۲]؛ «اگر کاری کرده‌ای که سبب نیرومندی آنها شده است نباید در نظرت بزرگ آید».
  4. نیکوکاری به نظامیان - هر چند اندک - نباید کوچک شمرده شود؛ بدین معنا که زمامدار در اندازه توان خود، از لطف و نیکوکاری به سپاهیان دریغ نورزد و آنچه می‌بخشد، نباید در نظرش ناچیز گردد. «و اگر درست دقت شود، همین بذل الطاف ناچیز که کشف از خلوص و محبت و وفای زمامدار درباره ارتشیان می‎نماید، باعث افزایش خیرخواهی و حسن ظن ارتشیان در حق زمامدار خواهد گشت؛ زیرا اگر ریا و تصنع در کار باشد، معمولاً در بذل و بخشش‌ها چشم‌گیر است، نه در موارد محقر و ناچیز»[۳۳]. «وَ لَا تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّهُ دَاعِيَةٌ لَهُمْ إِلَى بَذْلِ النَّصِيحَةِ لَكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ»[۳۴]؛ «و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندک جلوه کند؛ زیرا لطف و احسان تو، سبب می‌شود نصیحت خود را از تو دریغ ندارند و به تو حسن ظن یابند».
  5. رسیدگی به امور کوچک و غفلت نکردن از آنها، از دیگر وظایف زمامدار شمرده می‌شود. حضرت در این بخش از نامه می‌نویسد که به دلیل رسیدگی به کارهای بزرگ و چشمگیر، از کارهای کوچک، پنهان و جزئی سپاهیان غفلت نکند: «وَ لَا تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِيفِ أُمُورِهِمُ اتِّكَالًا عَلَى جَسِيمِهَا فَإِنَّ لِلْيَسِيرِ مِنْ لُطْفِكَ مَوْضِعاً يَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ لِلْجَسِيمِ مَوْقِعاً لَا يَسْتَغْنُونَ عَنْهُ»؛ «نباید بدین بهانه که به کارهای بزرگ می‌پردازی، از کارهای کوچکشان غافل مانی؛ زیرا الطاف کوچک را جایی است که از آن بهره‎مند می‎شوند و توجه به کارهای بزرگ را نیز جایی است که از آن بی‌نیاز نخواهند بود».
  6. زمامدار باید فرماندهانی را برگزیند که به سربازان و خانواده آنها کمک مالی می‌رسانند: «باید برگزیده‌ترین سران سپاه تو، نزد تو کسی باشد که در بخشش به افراد سپاه کوتاهی نورزد و به آنان یاری رساند و از مال خویش چندان بهره‌مندشان سازد که هزینه خود و خانواده‌شان را که بر جای نهاده‌اند، کفایت کند تا یک‌دل و یک‌رأی روی به جهاد دشمن آورند»[۳۵].
  7. زمامدار وظیفه دارد به سربازان نیز مهر بورزد تا دل آنان را به خود جذب کند و پیروی‌شان با خرسندی و از دل صورت گیرد نه با زور نظامی: «فَإِنَّ عَطْفَكَ عَلَيْهِمْ يَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَيْكَ»[۳۶]؛ «زیرا مهربانی‎ات به آنها، دل‌هایشان را به تو مهربان سازد».
  8. از وظایف دیگر، برآوردن آرزوهای نظامیان و بسترسازی مناسب برای فعالیت‌های شغلی آنان است. «مسلم آن است که مقصود امیرمؤمنان(ع) آن نیست که آنان هرچه را آرزو کنند، زمامدار باید آنها را تصدیق نموده و جامه عمل بپوشاند؛ زیرا به اضافه اینکه همه آمال و خواسته‌های انسان‌ها در هر گروهی که باشند، منطقی و قابل عمل نیست، خود اعتیاد آنان به آرزوها، واقعیت‎ها را از دیدگاهشان ناپدید و به جای آنها تخیلات و اوهام و اشتیاق‌های بی‌اساس را جانشین می‎سازد. وانگهی، آرزوهای دورودراز، خود یکی از آن دو موضوع است که امیر مؤمنان(ع) بیم و هراس خود را از آنها ابراز می‌فرمود.... بنابراین و با نظر به اینکه ارتشیان اسلامی به برکت تعلیم و تربیت‎های انسانی - الهی، به درجه والای جنداللهی نایل گشته‌اند، مقصود از آمال، ترقی و تکامل معقول در مسیر شغل لشکری الهی می‌باشد که از حساسیت فوق العاده‌ای برخوردار است. با برآوردن آمال و آرمان‎های شغلی و تشویق دایمی ارتشیان که در جمله بعدی فرموده است، آنان تحریک و تشویق به مسابقه و تکاپو در میدان کسب امتیازات مفید می‌گردند»[۳۷]. بنابراین، حضرت فرمود: «فَافْسَحْ فِي آمَالِهِمْ‌»[۳۸]؛ «پس امیدهایشان را نیک برآور»
  9. یکی از راه‌های گستراندن عرصه تکامل و پیشرفت‌های نظامی، سپاسگزاری پیوسته از فعالیت‌های نظامیان است که سبب انبساط روحی و تشویق به کار آنان می‌شود: «وَ وَاصِلْ فِي حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِمْ»[۳۹]؛ «و پیوسته به نیکی‎شان بستای».
  10. یکی دیگر از وظایف زمامدار و راه‌های پیشرفت نظامی، یادآوری و برشمردن کارهای مهمی است که انجام یافته است. دشواری‎هایی که فرماندهان یا سربازان برای رسیدن به اهداف نظامی کشیده‌اند، باید مورد توجه قرار گیرد و به آنان اعلام شود، تا هم ارزش کار انجام داده را بدانند و هم بفهمند مسئولان به فعالیت آنان ارج می‌گذارند. در این صورت، دلاوران با احساس ناشی از قدردانی، به تکاپوی بیشتر می‌پردازند و افراد ترسو یا بی‌جرئت، تحریک می‌شوند: «وَ تَعْدِيدِ مَا أَبْلَى ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ كَثْرَةَ الذِّكْرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاكِلَ»[۴۰]؛ «و رنج‌هایی را که تحمل کرده‌اند، همواره بر زبان آر؛ زیرا یاد کردن از کارهای نیکشان، دلیران را بر می‌انگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب می‌کند».
  11. شناسایی رنج و زحمت نظامیان و رنج کسی را به حساب دیگری نگذاشتن و قدردانی از آنان، از کارهایی است که نظامیان را امیدوار می‌کند و به تلاش وامی‌دارد. مهم‌ترین قدردانی از زحمت‌ها، تبعیض قایل نشدن در سپاسگزاری و پاداش‌دهی است. زمامدار نباید رنج و زحمت‌های کسی را به حساب دیگری بگذارد یا کارهای او را کوچک شمارد و در مقابل، موقعیت بالاتر کسی موجب شود زمامدار کارهای کوچک او را بزرگ برشمرد. در این سخن، توجه امام به عدالت در پاداش‌دهی و توجه به کار انجام یافته است، چه آن کار را فردی با مقام پایین انجام داده باشد یا شخصی که دارای جایگاه والایی است: «و همواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی کرده‌اند، تا رنجی را که یکی تحمل کرده، به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج و محنتی که تحمل نموده، پاداشش مده. شرف و بزرگی کسی تو را واندارد رنج اندکش را بزرگ شمری و فرودستی کسی تو را واندارد رنج بزرگش را خرد به حساب آوری»[۴۱].[۴۲]

رابطه زمامدار با قاضیان

حضرت درباره رابطه زمامدار با قاضیان، به سه نکته مهم اشاره می‌کند که همیشه دامن‌گیر قضات بوده است. اهمیت آن سه نکته، با توجه به جایگاه بالای قضاوت و نقش مؤثر آن در برقراری عدالت است. داوری درست، به استقلال مالی و موقعیت اجتماعی قاضی بستگی دارد و اگر قاضی در آن دو مورد دچار مشکل شود، داوری درست رخ نمی‌دهد.

  1. بررسی و تحقیق درباره حکم قاضی: آگاهی قاضی از کتاب خدا و سنت و استنباط حکم خدا از آنها، مبنای قضاوت است. در این فرایند، قاضی ممکن است از نظر علمی قدرت استنباط نداشته باشد یا در مواردی دچار اشتباه در استنباط و تطبیق شود. وظیفه زمامدار آگاه به حکم خدا این است که احکام قضایی صادر شده را بررسی، و به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. در روایتی از هشام بن سالم از امام صادق(ع) آمده است: وقتی امیر مؤمنان، علی(ع) شریح را برای منصب قضاوت برگزید، با او شرط کرد حکم را به معرض اجرا در نیاورد تا به امیرمؤمنان عرضه کند[۴۳]: «ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ‌»[۴۴]؛ «پس داوری مردی چون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگه دار».
  2. تأمین مالی قاضیان: نیازمندی قاضی در امور معیشتی و گذران زندگی، موجب اخلال در صدور درست حکم می‌شود: زمامدار وظیفه دارد قاضی را از نظر مالی تأمین کند تا کاستی‌های زندگی‌اش برطرف شود و به مردم نیازمند نباشد. افزون بر آن، حتی در صورتی که قاضی تمایلی به رشوه نشان ندهد، افکار او درگیر مسائل زندگی و مشکلات می‌شود و نادرست داوری می‌کند: «وافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ ما يُزِيلُ عِلَّتَهُ وتَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ»[۴۵]؛ «و در بذل مال به او، گشاده‌دستی به خرج ده تا گرفتاری‌اش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد».
  3. اعطای منزلت اجتماعی: منزلت اجتماعی افراد، نشان دهنده موقعیت آنها در سازمان اجتماعی است. جایگاه قضاوت، اهمیت فراوانی دارد و به همین دلیل، کسی هم که آن جایگاه را اشغال کرده، دارای همان منزلت می‌شود. اگر زمامدار به منزلت مناسب قاضی معتقد نباشد و در جامعه به آن ارج نگذارد، با مقام خطیر و حساس قضاوت تناقض پیش می‌آید و در نتیجه، کارکردهای مورد انتظار به وقوع نمی‌پیوندد. از این رو، امام علی(ع) می‌فرماید که زمامدار باید میان قضاوت و منزلت قاضی تناسب و توازن برقرار کند تا دیگران به نفوذ در قاضی طمع نکنند و غافلگیرش نسازند: «وَ أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لَا يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِكَ لِيَأْمَنَ بِذَلِكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَكَ فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ نَظَراً بَلِيغاً فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»[۴۶]؛ «و او را نزد خود چنان منزلتی ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و نزد تو از آسیب دیگران در امان ماند».

در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دست بدکاران اسیر است. از روی هوا و هوس در آن عمل می‌کنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار داده‌اند.[۴۷]

منابع

پانویس

  1. سیدمرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج۱۴، ص۱۵۹، ۱۶۰.
  2. جمعه خان محمدی، تعدیل نابرابری‌های اجتماعی در دولت امام علی(ع)، ص۱۵۲.
  3. مریم معینی نیا، سیره اداری امام علی(ع) در دوران خلافت، ص۹۵، ۹۶.
  4. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۲.
  5. «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً»؛.
  6. «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ لَا كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةَ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۸.
  7. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۵.
  8. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱.
  9. الآمدی التمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص٣٣٢.
  10. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۸.
  11. «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الآْثَامِ فَلَا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ أُولَئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَ أَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلَاتِكَ ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  12. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۲۹.
  13. «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً» نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  14. «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ وَ حُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَكَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَكَ ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ» نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  15. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۳۱.
  16. «ثُمَّ لَا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَ الْأَمَانَةِ شَيْ‌ءٌ وَ لَكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَكَ فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً فَإِنَّ ذَلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّيتَ أَمْرَهُ»
  17. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۳۴.
  18. محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۵۸.
  19. محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۶۰.
  20. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۳۷.
  21. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  22. محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۴۲.
  23. ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  24. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۳۹.
  25. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۴۲.
  26. «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ وَ حُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَكَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  27. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  28. «وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  29. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۴۲.
  30. «ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْمُرُوءَاتِ وَ الْأَحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  31. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  32. محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۴۶.
  33. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  34. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  35. «وَ لْيَكُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنْدِكَ عِنْدَكَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ وَ أَفْضَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ بِمَا يَسَعُهُمْ وَ يَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ حَتَّى يَكُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  36. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  37. محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۴۴۷.
  38. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  39. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  40. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  41. «ثُمَّ اعْرِفْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَى وَ لَا تَضُمَّنَّ بَلَاءَ امْرِئٍ إِلَى غَيْرِهِ وَ لَا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَايَةِ بَلَائِهِ وَ لَا يَدْعُوَنَّكَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ صَغِيراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ عَظِيماً»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  42. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۴۴.
  43. محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام ص۴۹۲، به نقل از: وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۶.
  44. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  45. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  46. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  47. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۱۴۹.