جامعه بشری در قرآن
مقدمه
انسان در میان تمامی جانداران، فطرتا موجودی اجتماعی است و قرآن نیز این حقیقت را در آیاتی مانند ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۱]، ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾[۲]، ﴿بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾[۳] و آیات دیگر آورده است.[۴] مجموعه رفتارها و روابطی که میان همه انسانها با دیگران، از جمله طبیعت و دیگر انسانها وجود دارد از خاستگاهی به نام «جامعه» شکل میگیرد.
واژه جامعه از نظر لغوی اسم فاعل مؤنث از مصدر «جمع» و به معنای گردآورنده، فراهم کننده و جمع کننده است.[۵] مفهوم «جمع» به معنای گردآوری و فراهم کردن را در آیات زیادی میتوان دید؛ مانند ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾[۶]، ﴿يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ﴾[۷] و ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾[۸] این واژه در زبان عربی قدیم صرفا کاربردی لغوی داشته، به معنای اصطلاحی و رایج آن ارتباطی ندارد. در قرآن نیز واژه جامعه و همخانوادههای آن به مفهوم رایج و اصطلاحی آن نیامده است.
اصطلاح جامعه در میان دانشمندان اجتماعی از پر ابهامترین و کلیترین واژگان است. ابهام مزبور تا جایی گسترش یافته که گاه با واژگانی مانند «ملت»، «امت» و مفاهیمی دیگر و حتی با اصطلاح تمدن به معنای «مجموعه ای گسترش یافته در دوره ای قابل ملاحظه از زمان» نیز مترادف شده است و گاه برخی عالمان اجتماعی آن را صرفا بر اجتماعات بزرگ اطلاق کردهاند و جوامع کوچکتر را که به مرحله مدنیت نرسیدهاند، جماعت، گروه، دسته و... نامیدهاند،[۹] بنابراین دستیابی به تعریفی روشن و جامع و مانع، دشوار مینماید و به رغم کاربردهای فراوانش این مفهوم هنوز تعریفی مورد اتفاق نیافته است.[۱۰] عالمان اجتماعی، در تعاریف خود از جامعه حسب وابستگی به مکتب یا رویکرد مختلف، هریک به عناصری اشاره کردهاند؛ برخی بر عناصری مانند اهداف عام المنفعه تأکید کردهاند.[۱۱] برخی دیگر سنتها، عادات، رسوم، شیوه زندگی و فرهنگ مشترک را عناصر اساسی در تعریف جامعه برشمردهاند و عده ای وحدت جزئی جسمی، روانی و اخلاقی بین موجودات هوشمند، برخورداری از حکومتی پویا، فراگیر و کارآمد یا هدف و سرزمین و فرهنگی مشترک و دارای پیوندهای زیستی، فنی و فرهنگی را مهم دانستهاند. (مراد از وحدت جزئی جسمی، پیوند و تشارک افراد یک جامعه است نه از هر جهت بلکه از برخی جهات، آن چنان که فردیت آنان نیز ملحوظ ماند)[۱۲] عدهای نیز آن را به جمع شدن ارادی افرادی برای دستیابی به امتیازات مستقیم و غیر مستقیم تعریف کردهاند.[۱۳] در نگاهی کلی میتوان جامعه را عبارت از مجموعه انسانهایی دانست که در جبر برخی نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیدهها، ایدهها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده، در یک زندگی مشترک غوطه ورند[۱۴] و روابط گوناگون مشترک و متقابل و نسبتا پایداری، آنها را به هم پیوند میدهند[۱۵] و هدفی واحد آنان را گرد آورده است.[۱۶] مطالعه جامعه بر طبق اصول علمی در حقیقت از آثار برخی از دانشمندان ریشه میگیرد که روابط انسان را با محیط پیرامونش چه از لحاظ طبیعی و چه از جهات اجتماعی بررسی کردهاند؛ مانند خواجه نصیرالدین طوسی که نخستین بار بحث اصالت جامعه را به مفهوم فلسفی آن مطرح کرد.[۱۷] باتوجه به تعاریف و ویژگیهایی که برای جامعه شمرده میشود، ساختها و واژگان اجتماعی دیگری را میتوان در آیات متعددی بازیافت که زیرمجموعه این مفهوم هستند و بر وجود، ویژگیها و سنتهای موجود آن دلالت دارند؛ مانند فئه، قرن، قریه، شعوب، رهط، امت، قوم، حزب، طایفه، قبیله، معشر، مدینه و آیات مربوط به خانواده و ساکنان یک سرزمین وسیع و افراد پیرامونی یک دین، بنابراین مفهوم جامعه از دیدگاه قرآن، تشکیکی و دارای مراتب است.[۱۸]
نگاه کلی قرآن به جامعه
توجه قرآن به جامعه و روابط اجتماعی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۱۹]، امور و مسائل اجتماعی، دعوت به مطالعه جوامع و بیان سنتها و تاریخ آنها را در تعابیر مختلفی از آیات فراوانی میتوان مشاهده کرد. اهمیت این موضوع بدان حدّ است که بیشتر آیات، یا احکامی اجتماعی را بیان میکنند، یا نتیجه آنها پیوندی محکم با روابط اجتماعی انسانها دارد. افزون بر آن، پاره ای از مشکلات و ابهامهای موجود در برخی مباحث اجتماعی، در گرو حل مسئله هویت و اصالت یا عدم اصالت جامعه و در واقع این بحث روشن کننده سرنوشت مسائل فرعی دیگر است.
در نگاهی کلی به واژگان مربوط به «جامعه»، کلماتی را در قرآن میتوان یافت که گرچه هریک معنای ویژه خود را دارد و حاکی از واقعیتی خاص است؛ اما ناظر به جمع و گروه است؛ از این میان واژه «امّت»، که مشتق از «ام» است و بر گروهی اطلاق میشود که وجه مشترکی مانند دین واحد، زمان واحد، یا مکان واحد به طور اختیاری یا اجباری داشته باشند[۲۰]، ۶۴ بار در قرآن تکرار شده که ۵۱ مورد آن به صورت مفرد، و ۱۳ مورد به صورت جمع آمده است. این واژه در قرآن بیشتر به معنای جامعه بشری و گروهی همسان در دین و آیین، یا دارای جهتی مشترک اطلاق شده است که عصر یا مکان واحد آنها را به هم پیوند داده باشد و در پناه پروردگار یگانه هدف مشخص و برنامه ای دقیق را دنبال کنند: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[۲۱]، ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ﴾[۲۲]، ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ﴾[۲۳]، ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾[۲۴]، ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ﴾[۲۵]، ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ﴾[۲۶]، ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ﴾[۲۷] این واژه در قرآن کاربردهای دیگری نیز دارد؛ نظیر گروهی همسان از جانداران هوایی و زمینی: ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾[۲۸] و پارهای از زمان[۲۹] ﴿وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ﴾[۳۰]، ﴿وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ﴾[۳۱] واژه «قریه» که بر اشتراک مکانی دلالت دارد: ﴿وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ﴾[۳۲]، و «قرن» که همسانی عصری را میرساند: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ﴾[۳۳] نیز در قرآن به معنای امت یا جامعه در موارد متعددی به کار رفتهاند.[۳۴]
هویت جامعه
بحث از هویت و وجود جامعه و اصالت جامعه یا فرد از آن جهت اهمیت دارد که هر نوع نظریه پردازی و نگرش به آن بر نگرشهای نظری و عملی دیگر در علوم انسانی اثر خواهد گذاشت و بسیاری از مسائل دیگر مانند جامعه پذیری، تغییرات اجتماعی و جبرهای جامعه برپایه آن روشن میشوند.[۳۵] با توجه به این اهمیت، آیا قرآن افراد انسانی را واحدهای اصلی و اولیه میداند یا جامعه را اصل قرار داده، کنش افراد را ناشی از آن میداند؟ آیا جامعه وجودی مستقل از افراد دارد و قانونمندی خاصی فراتر از قوانین حاکم بر روابط افراد بر آن حاکم است یا اینکه قرآن قائل به تمایز معناداری میان فرد و جامعه نیست و نوعی وحدت و یگانگی میان افراد و جامعه را لازم میداند؟ توجه قرآن به جامعه و امت نه تنها به عنوان یک کل معطوف شده، بلکه پدیدهها و امور اجتماعی به عنوان اجزاء، بخشها و عناصر آن نیز مورد ملاحظه قرار گرفتهاند؛ در واقع قرآن هم به حالت ایستایی جامعه عنایت دارد و هم به پویایی آن؛ اما بحث در اینجا مربوط به چگونگی و نوع ترکیب افراد در جامعه است.
در این باره دو نظر کلی را میتوان استنباط کرد: یکی آنکه برای جامعه وجودی ممتاز از وجود افراد و افعال و آثار آنان قائل نیست که این نظر به «فردگرایی» معروف است و وجود جامعه را نپذیرفته، جامعهشناسی را به روانشناسی اجتماعی و مانند آن فرو میکاهد. نظر دیگر جامعه را دارای وجودی ویژه و خاص میداند که به «جامعهگرایی» مشهور شده و روانشناسی را به جامعهشناسی باز میگرداند. هریک از قائلان به این دو رویکرد به شواهد قرآنی زیادی نیز تمسک کرده است.
از دسته اول برخی جامعه را اعتباری میدانند که چیزی جز افراد و رفتار و کنشهایشان در قیاس با یکدیگر مطرح نیست و جامعه وجود اصیل و حقیقی ندارد و آنچه اصالت و حقیقت دارد فرد است. اینان امور و شئون اجتماعی را در روح آدمی جست و جو میکنند و وجود جامعه را چه به لحاظ فلسفی و چه از منظر قرآنی رد میکنند.[۳۶] برخی آن را مرکب صناعی دانستهاند که حضور افراد و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر مطرح است؛ به طوری که این حضور مانند کار آنها در حال فردی نیست و البته منظور پدید آمدن موجودی جدید به نام جامعه هم نیست.
از دسته دوم، نیز برخی جامعه را مرکب حقیقی میدانند که به واسطه آن موجود و حقیقتی جدید غیر از وجود افراد و عناصر تشکیل دهنده آن پدید میآید و افراد انسان پس از کنشهای متقابل و فعل و انفعالاتی که در رفتار و اعمالشان ایجاد میشود قابلیت پدید آمدن صورتی جدید به نام جامعه را نه در افق جسم و بدن بلکه در ساحت جان و روح، پیدا میکنند.[۳۷] برخی دیگر جامعه را مرکب حقیقی دانستهاند؛ اما ترکیب آن را برتر از مرکبات طبیعی میدانند. در این نگاه هویت افراد هیچ گونه تقدمی بر هویت اجتماع ندارد و ظرف خالی است که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند و انسان قطع نظر از وجود اجتماعی حیوانی محض است که تنها استعداد انسانیت را دارد و انسانیتانسان تنها در پرتو روح جمعی حاصل میشود. در قرآن آیات زیادی بر وجود اجتماع و روح جمعی دلالت دارند؛ اما این به معنای انکار ارادههای فردی نیست. از میان دانشمندان اسلامی اگرچه در آثار خواجه نصیر و ابن خلدون عباراتی دال بر وجود جامعه مشاهده میشود،[۳۸] مباحث مستقیمی درباره وجود جامعه با استناد به آیات قرآن را جز در پاره ای موارد کمتر میتوان یافت؛[۳۹] اما طرح جدی این بحث را در مباحث علامه طباطبایی میتوان دید و پس از او شهید صدر، شهید مطهری و آیة اللّه مصباح یزدی بیشترین میراث مکتوب را در این زمینه به خود اختصاص دادهاند.
از ۴ وجه متصور بالا، در صورتی که دو فرض اولی را بپذیریم و وجود جامعه را انکار کنیم باید بسیاری از تعابیر قرآنی از جمله ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ﴾[۴۰]، ﴿وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ﴾[۴۱]، ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾[۴۲]، ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا﴾[۴۳]، ﴿تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ﴾[۴۴] و آیات فراوان دیگر را مَجاز و غیر حقیقی بدانیم، در حالی که قانون سخن این است که کلام در ابتدا باید حقیقت تلقی شود، مگر قرینه ای بر مجاز بودن آن باشد.[۴۵] علامه طباطبایی با استناد به آیات فراوانی از قرآن که برای امت، وجود، اَجَل، کتاب، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت، اعتبار کرده، برای جامعه حقیقتی اعتباری قائل است.[۴۶] ایشان برای نمونه به این ۷ آیه استناد میکند: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾[۴۷]، ﴿وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۴۸]، ﴿زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾[۴۹]، ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ﴾[۵۰]، ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ﴾[۵۱]، ﴿وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ﴾[۵۲]، ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ﴾[۵۳] شهید صدر نیز با استناد به آیات مزبور و اثبات سنتهای اجتماعی و قوانین تاریخ، با نظر علامه همسوست.[۵۴] البته لزوما اثبات وجود جامعه به معنای عدم استقلال افراد و وابستگی مطلق آنان به جامعه نیست، بلکه در نگاه آیات، فرد نیز به عنوان شخصیتی واقعی مورد خطاب قرار گرفته، دارای اجل، هلاک و... است. از مجموعه آیات میتوان دریافت که جامعه همچون فرد از وجودی حقیقی برخوردار بوده، که شارع آن را اعتبار کرده است، بدین جهت است که قرآن به تاریخهای امم اعتنا دارد، چنان که به اشخاص اعتنا دارد و برای جامعه مانند اشخاص حیات قائل است.
در مقابل نظر علامه طباطبایی و شهید مطهری (اصالت جامعه و فرد)، دیدگاه فردگرایانه آیة اللّه مصباح یزدی قرار دارد که قول به وجود و اصالت جامعه را از منظر قرآنی مردود و ادله اثبات وجود جامعه را ناتمام دانسته و خواص و آثاری را که به جامعه نسبت داده میشوند خواص مربوط به افعال و رفتار مجموعه افراد شمرده است. ایشان وجود دو روح یا دوتن فردی و اجتماعی برای انسان واحد را مردود میداند،[۵۵] چون نفس آدمی موجودی است واحد و بسیط که در عین بساطت دارای مراتب و شئون و قوا و نیروهای متعدد است. نفس هرکس یکی بیش نیست؛ نه متعدد است و نه تعدد بردار[۵۶] و بهترین دلیل این است که در آیات مورد استناد همه افعال به فاعلهای جمع مذکر نسبت داده شده نه فاعلهای مفرد مؤنت و این نشانه آن است که از یکایک اعضای امت سر میزند نه از خود ملت به عنوان یک موجود حقیقی مستقل.[۵۷] در پاسخ به این قول گفته شده: هیچ منع عقلی نیست که خواص و آثار هم به جامعه و هم به افراد اسناد داده شوند؛ زیرا نسبت یک اثر به دو شیء یا دو فاعل، زمانی منع عقلی دارد که آن دو در عرض یکدیگر و مستقل از هم باشند؛ اما اگر آن دو شیء در طول هم باشند و به صورت مراتب، شئون و تجلیات حقیقتی واحد در آمده باشند میتوانند هر دو، علت یک اثر شمرده شوند.[۵۸].[۵۹]
منشأ جامعه
انسان، موجودی اجتماعی است که همواره در اجتماع زندگی کرده، نوعی رابطه همزیستی همه مردم را به هم مربوط ساخته است، به گونهای که هیچ گروه یا فرهنگی نمیتواند جدا یا مستقل بماند.[۶۰] بحث از منشأ زندگی اجتماعی که در حیطه کار فلاسفه اجتماعی است با بحث از منشأ جامعه به عنوان بحثی جامعه شناختی، متفاوت است، گرچه تنها تعداد اندکی این دو را جداگانه بحث کردهاند و اغلب این دو امر با هم مشتبه شده و در بررسی آنها کمتر به منشأ هریک به طور جداگانه پرداخته میشود.[۶۱] بررسی منشأ جامعه و اجتماع از دو ساحت مادی و معنوی قابل ملاحظه است. در اندیشه بسیاری از دانشمندان اجتماعی، از بعد معنوی موضوع غفلت شده و بیشتر به جنبههای مادی و صوری آن اکتفا شده است؛ اما قرآن توجه عمیقی به عوامل پیدایش و تداوم زندگی اجتماعی انسانها در دو ساحت مادی و معنوی کرده است. زندگی جمعی و همبستگی انسانها در ساحت معنوی که از عامل ایدئولوژی نشئت میگیرد، در اسلام و نیز سایر ادیان آسمانی بیش از هر چیز به آن اهمیت داده شده است. در واقع قرآن مهمترین عامل در پیدایش و تداوم اجتماع بشری را در وحدت فرامادّی دانسته که مرزهای جغرافیایی، زمانی، خویشاوندی، نژادی و... را در مینوردد[۶۲] و باعث الفت بین اعضا میگردد: ﴿ً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا﴾[۶۳] در نگاه قرآن ایمان و عقیده مهمترین معیار اتحاد و همبستگی جوامع انسانی است که دیگر عوامل را تحت الشعاع قرار میدهد و هرچه روح توحیدی در انسان قویتر باشد انسجام اجتماعی بیشتر خواهد بود و نادیده گرفتن بعد معنویانسان به معنای نفی حقیقت وجود انسان و جامعه انسانی است.
گذشته از بعد معنوی، گرایشهای مختلفی را میتوان منشأ جامعه و زندگی اجتماعی تصور کرد؛ عده ای طرفدار منشأ درونی و طبیعیاند و معتقدند زندگی اجتماعی ریشه در درون و سرشت افراد بشر دارد. ارسطو انسان را به حکم طبیعت خود حیوانی اجتماعی میداند که طبیعت او، تمایل به زندگی را در او ایجاد میکند.[۶۴] فارابی و خواجه نصیر نیز انسان را موجود مدنی بالطبع دانسته، سرشت آدمی را سرشتی اجتماعی قلمداد میکنند.[۶۵] در تفسیر المنار نیز ذیل آیات ﴿وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[۶۶] و ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[۶۷] چنین استفاده کرده است که آفرینش به صورت امت واحد به این معناست که چون امکان تنها زیستن و بدون اجتماع با دیگران وجود ندارد و برای رفع همه احتیاجات صرفا نیروهای نفسانی و بدنی فرد کافی نیست، بنابراین باید نیروهای دیگران در رفع نیازمندیها نیز به وی ضمیمه شود و به همین جهت، اختلاف نیز امری طبیعی است.[۶۸] شهید مطهری نیز معتقد است از آیات ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾[۶۹]، ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا﴾[۷۰] و ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾[۷۱] چنین استنباط میشود که اجتماعی بودن انسان در متن آفرینش او پیریزی شده و اختلاف و وجه افتراق انسانها از نیازمندی آنان به همدیگر نشئت گرفته تا زمینه زندگی به هم پیوسته اجتماعی که امری طبیعی است برایشان فراهم آید.[۷۲] عدهای نیز به منشأ بیرونی تشکیل جامعه پرداخته و معتقدند راز اجتماعی زیستن انسان را باید در عوامل دیگر غیر از عوامل درونی جست و جو کرد؛ افلاطون و ابن سینا علت وجود جامعه را رفع نیازمندی انسان از اشخاص متعدد دانستهاند.[۷۳] شهرستانی نیز منشأ اجتماعات را در احتیاجات دنیوی و اخروی زندگی انسان جست و جو میکند.[۷۴] برخی دیگر که طرفداران منشأ بیرونی و درونیاند به هر دو عامل درونی و بیرونی پرداختهاند؛ علامه طباطبایی معتقد است انسان به حکم اینکه خود را دوست دارد (حب ذات) و همنوع خود را همانند خود میبیند طبیعتا احساس انس درون وی پدید میآید و به آنان گرایش مییابد و بر اثر این اجتماع، نوعی استخدام و استفاده از همنوعان پدید میآید و چون این غریزه در همه به طور مشابه هست اجتماع را نتیجه میدهد.[۷۵] ایشان ذیل توضیح آیه ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۷۶]، پس از اشاره به غریزه جنسی به عنوان عاملی طبیعی که به صورت آگاهانه در راستای اصل استخدام از آن بهره برداری میشود، عواطف اجتماعی را نیز در جهت اجتماعی شدن دارای نقشی مؤثر میداند،[۷۷] در نتیجه در ساحت مادی، نخستین عامل پیدایش و استقرار زندگی اجتماعی از منظر قرآن را میتوان در یک جنس بودن دو انسان اولیه و احساس نیاز مشترک آنها به هم به عنوان یک غریزه حیوانی و در کنار آن، عواطف خانوادگی و اجتماعی با تولد فرزندان و ایجاد پیوندهای سببی و نسبی به یکدیگر که عوامل طبیعی جامعه انسانی تلقی میشوند، بازیافت.[۷۸] بنابراین نخستین حلقههای ارتباط انسانها و تشکیل جامعه انسانی در خانواده شکل میگیرد، در عین حال این روابط موجب نوعی پیوستگی و پیدایش قبایل مختلف و شعوب گوناگوناند و پس از آن زندگی اجتماعی از حد قبایل فراتر رفته، به مرحله ملیتها و رنگها و اختلاف در آنها میرسد و این دو عنصر باعث نوعی وحدت میان اعضای هریک از گروهها میشوند: ﴿ِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ﴾[۷۹] فواید همکاری و تعاون نیز از عوامل دیگری است که طی زندگی اجتماعی از طریق تجربه عملی بشری به دست آمده و موجب استحکام و تقویت زندگی اجتماعی میشود.[۸۰] شهید مطهری مجموع اقوال درباره منشأ جامعه را به سه دسته فطری، اضطراری و اختیاری قسمت کرده که بنابر نظر نخست، عامل اصلی، طبیعت درونی انسان هاست. نظر دوم از قبیل امور اتفاقی، عرضی و به عنوان غایت ثانوی است نه اولی و بنابر نظر سوم، اجتماعی بودن از قبیل غایات فکری است نه طبیعی و مناسبترین برداشتی را که با [[[۸۱].[۸۲]
قانونمندی جامعه
قانونمندی و چگونگی قوانین و سنتهای حاکم بر جامعه، از مباحث بنیادین و از مبادی فلسفی بحثهای جامعه شناختی در بررسی پدیدههای اجتماعی است که بسیاری از مسائل اجتماعی بر پایه آن استوارند.
آگاهی از قانونمندی جامعه نقشها و پیامدهای مهمی دارد که عبارتاند از قدرت بر کشف قوانین که شرط لازم پیش بینی پذیری جامعه و تاریخ است، کالبد شکافی و تحلیل دقیق جوامع گذشته، شناخت رخدادهای غیر منتظره و آمادگی برای تقابل با آن، برنامهریزی دقیق برای مقابله با آسیبهای اجتماعی و چاره اندیشی برای بهبود وضع موجود.
کلمه سنت که در ۱۱ آیه از آیات قرآن با تعابیر ﴿سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ﴾[۸۳]، ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ﴾[۸۴]، ﴿لِسُنَّتِنَا﴾، ﴿سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ﴾[۸۵]، ﴿سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا﴾[۸۶]، ﴿سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾[۸۷]، ﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾[۸۸] و ﴿قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ﴾[۸۹] به کار رفته، به معنای طریقه معمول و رایج است که به طبع خود غالباً یا دائما جاری باشد[۹۰] و منظور از سنت یا قانون جامعه، طریقه ای جاری و صحیح است که برای رهنمونی جامعه جعل شده[۹۱] که جامعه در آن سیر میکند و مسیری است که باید از آن پیروی شود و قانون خداوند درباره امتهای پیشین بوده است.[۹۲] قوانین مورد بحث در اینجا، آن دسته از روابط علت و معلولها هستند که به حکم تکوینی خداوند در ساختن و ویران کردن اجتماعات حاکم و مؤثرند.[۹۳] این سنتها، گاه درمورد برخی اقواماند که با تنقیح مناط قابلیت تعمیم دارند؛ مانند ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ﴾[۹۴] و گاه بدون نیاز به تنقیح مناط عمومیت داشته، شامل همه انسانها میشوند؛ مانند ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾[۹۵] و تفاوتشان با سنتهای به دست آمده با کاوشهای بشری این است که خطاناپذیرند.
گروهها و جوامع گوناگون به رغم اختلافات تکوینیشان، وجوه اشتراکی دارند که هم پایه قوانین تکوینی جامعه شناختی مشترک میشوند و هم منشأ قوانین تشریعی اخلاقی و حقوق مشترک، بنابراین میتوانند فرهنگ و نظام ارزشی و اخلاق و حقوق واحد داشته باشند. قرآن نیز یک رشته قوانین تکوینی و تشریعی مشترک میان جوامع قائل است[۹۶] و از همین رو نقل بسیاری از قصص قرآنی برای عبرت دیگران، به جهت وجود قوانینی است که مختص یک جامعه نیستند، بلکه مشترک جوامعاند و قابلیت تکرار دارند: ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴾[۹۷]؛ همچنین از آیاتی که مردم را به سیر در زمین ترغیب میکنند تا سرگذشت اقوام و سرانجام پیشینیان را بنگرند، قوانین مشترک استفاده میشود: ﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾[۹۸]، ﴿أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾[۹۹] از نظر قرآن، امتها و جامعهها از آن جهت که امت و جامعهاند ـ نه صرفا افراد جامعهها ـ سرنوشت مشترک دارند. اشتراک در سرنوشت به معنای سنت و قانون داشتن جامعه است؛ مانند آنچه در مورد سرنوشت قوم بنی اسرائیل آمده است. ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا﴾[۱۰۰]، ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا﴾[۱۰۱]، ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا﴾[۱۰۲]، ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا﴾[۱۰۳]، ﴿عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا﴾[۱۰۴] منظور از قانونهای جامعه در قرآن، قوانین حقیقی یا تکوینی است که از ارتباطی نفس الامری حکایت میکنند که با وضع و اعتبار کاری ندارند[۱۰۵] و در آنها استثنا هیچ راهی نداشته، از سنخ ارتباط علّی و معلولی به شمار میروند و از این رو قضایای شخصیه و جزئیه قانون محسوب نمیشوند. برای تشخیص این قوانین که درقرآن به طور مکرر از آنها یاد شده است سه ملاک علت داشتن، هدف داشتن، و اجتماعی بودن باید در نظر باشد[۱۰۶]. شهید صدر، از مقایسه آیات قرآنی درباره قوانین مزبور، سه حقیقت استوار را استفاده کرده است که میتوان آنها را ویژگیهای اصلی سنتها برشمرد[۱۰۷]:
کورکورانه و اتفاقی نبودن قوانین
بدین معنا که تخلف ناپذیرند. قرآن روی این ویژگی تأکید بسیار دارد تا آدمی گمان نکند آنچه در تاریخ واقع میشود محصول صُدْفه و اتفاق است: ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا﴾[۱۰۸]
پیوند داشتن با خدا
از تعابیر مختلف قرآنی، به این حقیقت پی میبریم که اراده و سنت خدا همه قاعده و قانون الهی و به خدا و توفیق او وابستهاند و خداوند قدرت خود را از مجاری همین سنن و قوانین اعمال میکند. البته منظور انکار سلسله علتها و معلولهای رخدادهای طبیعی نیست، بلکه منظور این است که مجموع قوانین و سنن و مقررات تابع اراده الهیاند.
تاکید بر اراده و اختیار انسان
قرآن میان جبر قوانین و آزادی انسان آشتی و این دو امر به ظاهر متضاد را به هم پیوند داده است. از نظر قرآن اصل اختیار با سنن الهی منافاتی ندارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۱۰۹] جز موارد فوق، با دقت در آیات قرآن، ویژگیهای اجتماعی بودن، این جهانی بودن و اصلاحگری را نیز میتوان برای سنتهای الهی بیان کرد. این قوانین اگرچه پاداش یا کیفر اخروی نیز دارند، تدابیر و رویههای خداوند هستند که در اجتماع این جهانی برای راهنمایی جهان به سوی مصلحت، طراحی شدهاند. برخی از این سنتها عبارتاند از اختیار و مسئولیت انسان، ارسال رسل، ظهور و سقوط امتها، هدایت و اضلال، پیروزی حق بر باطل، استدراج، امتحان و ابتلا، عبرت آموزی، همبستگی دگرگونیهای اجتماعی با تغییر درونی افراد و وراثت زمین برای مؤمنان.[۱۱۰]
اعتلا و انحطاط جامعه
بر اساس دیدگاه قائل به استقلال و وجود واقعی جامعه، استناد صفات حیات و مرگ به آن، با توجه به آیات قرآن پذیرفتنی خواهد بود. قانون مرگ و حیات تنها برای افراد انسان نیست، بلکه اقوام و جمعیتها و جامعهها را نیز در برمی گیرد، با این تفاوت که مرگ ملتها غالباً بر اثر انحراف از مسیر حق و عدالت و روی آوردن به ستم و دنیاپرستی است.[۱۱۱] مفاد آیه ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾[۱۱۲] این است که امم و جوامع بشری هم مانند افراد دارای عمر و اجلی محدودند.[۱۱۳] شناخت عوامل رشد و گسست یا مرگ یک جامعه مستلزم شناخت صحیح انسان و جامعه، و شناخت این دو وابسته به شناخت جهان است، بنابراین درک عمیق اسباب فروپاشی یا پیشرفت هر جامعه رابطه مستقیمی با جهان بینی افراد دارد و چون جهان بینیها مختلفاند تفسیرها از اعتلا و انحطاط نیز گوناگوناند؛ اگر جهان و انسان مادی باشند رابطه انسان و جهان نیز در همین مدار قرار میگیرد و رشد یا گسیختگی جامعه نیز بر موازین آن تفسیر میشود؛ اما در جهان بینی الهی، چون انسان و جهان جاودانه دیده میشوند نه در فاصله میان تولد تا مرگ، نوع نگرش به رشد و انحطاط آن نیز متفاوت است.
قرآن اعتلا و انحطاط جامعه را برحسب نوع نگرش و جهان بینی افراد تبیین میکند؛ به عنوان مثال از زبان آنان که نگرشی مادی دارند و پیشرفت را تنها از دریچه مادی مینگرند میگوید: هرکه اهل استعلا و برتریطلبی بود به فلاح و رستگاری میرسد: ﴿وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى﴾[۱۱۴] در منطق قرآن، جامعه دارای این نوع جهان بینی، محکوم به شکست است و رشد هر جامعه بر مدار پیشرفت فکری و اعتقادی و علمی است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل میدهد.
مکانیزم هلاکت یک جامعه، با برداشت از آیات مختلف چنین است که طبقات مرفه و مترف، به سبب در دست داشتن سلطههای مختلف، باعث پیدایش و گسترش فسق و انحراف همه جانبه در میان توده مردم و جامعه میشوند. این موضع خصمانه با توجه به اینکه یکی از اهداف مهم ارسال رسل اقامه عدالت و مبارزه با ظلم است، در مقابل حق و عدالت شدیدتر میشود و فساد و تباهی چنان شیوع مییابد که جامعه و روح جمعی، صفت فسق را به خود میگیرد و از فطرت اولی و مسیر خلقت منحرف شده، در نتیجه جامعه مستحق عذاب، هلاک و قهر خداوند میشود: ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾[۱۱۵] قرآن ضمن بیان قصص اقوام پیشین، هم انسانها را به قانونمندی برخی رخدادهای اجتماعی و عبرتگیری از آنها توجه داده و هم علل اساسی انحطاط جامعه را به تلویح یا تصریح برشمرده است. از کنار هم نهادن مجموع آیاتی که این قصص در آنها بیان شدهاند، به ۴ علت اساسی برمی خوریم که رابطه مستقیمی با فروپاشی جامعه دارند؛ بدین معنا که به هر میزان که این علل در جامعه ای رخ بنمایانند آن جامعه سیر قهقرایی سقوط را سریعتر خواهد پیمود.[۱۱۶]
علل انحطاط جامعه
بی عدالتی و ظلم
قرآن، ظلم و ستم را از عوامل اضمحلال و نابودی جوامع میداند: ﴿وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا﴾[۱۱۷].
در منطق قرآن، اگر اقوام و جوامعی به رشد و حیات ظالمانه خود ادامه دهند، جهان از مسیر اصلی حرکت تکاملی خود منحرف خواهد شد و در صورتی که لازم باشد هدف خلقت محقق شود و ادامه هستی این جوامع مانع تحقق تکامل باشد، اضمحلال این گونه جوامع حتمی و ضروری خواهد بود: ﴿وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾[۱۱۸] از سوی دیگر، در قاموس هستی، نجات و اعتلای جامعهای که آحاد آن اهل صلاح باشند، لحاظ شده است، حتی اگر جامعه ای ظالم بود ولی به خود آمد و درصدد اصلاح بود، ماندگاری و عدم ابتلای آن جامعه به انحطاط مفروض تلقی شده است.[۱۱۹] در واقع در پی گرفتن طریق اصلاح، مهلت خداوندی را در پی خواهد داشت: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ﴾[۱۲۰] و به اقتضای آیه ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[۱۲۱]، باعث نزول برکات آسمان و زمین و خیرات بر جامعه و امتها میشود؛[۱۲۲] ولی اگر در مسیر اصلاح و پاکسازی قرار نگرفت و به حیات ظالمانه خود ادامه داد با هلاک قهری روبه رو خواهد شد.
قرآن در آیات متعددی میان مصائب دنیوی و بلاهای آسمانی با معاصی و فساد در زمین ارتباط تام قائل است و اینها را از قوانین الهی قلمداد میکند: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾[۱۲۳] در تفسیر المنیر ذیل آیه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ﴾[۱۲۴] آمده است که خداوند عذاب را هنگامی بر اهل جامعه نازل میکند که در معاملات بدی کنند و سعی در ایذاء و ظلم داشته باشند؛ همانند آنچه با قوم شعیب و هود و فرعون و لوط کرد. مؤید این مطلب آن است که امتها با کفر باقی میمانند؛ اما با ظلم هرگز.[۱۲۵] علامه طباطبایی نیز با استفاده از آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱۲۶] و آیات مشابه، مهمترین عامل فروپاشی یک جامعه را تعدی و بیعدالتی دانسته که اغلب از افساد در جهات مالی و اقتصادی ریشه میگیرد؛ زیرا مهمترین چیزی که مجتمع انسانی بر آن استوار است جهت مالی آن است که انسانها بر اساس آن یا به فقر مفرط میگرایند و به اختلاس اموال مردم، قطع طرق، قتل نفوس، غصب و سایر تعدیهای مالی روی میآورند یا به غنای مفرط گرایش مییابند که به اتراف و اسراف در خوردنیها، نوشیدنیها، پوشاک و مسکن، هتک حرمت، سرازیر شدن در شهوات و تسلط بر اموال و اعراض و نفوس مردم تمایل مییابند و همه مفاسد از این طریق موجب انحطاط یک جامعه میشوند.[۱۲۷] ابن خلدون، دانشمند اجتماعی اسلامی با نگاه به ادوار تاریخی و بررسی فرجام نیک و بد جوامع، روی آوردن به فساد و نازپروردگی و تجمل خواهی را باعث تباهی مردم و جامعه و درهم فروریختن ساختار نظام حکومت میداند.[۱۲۸]
تفرقه و تشتت
تضاد در جامعه، در مواردی که به هدایت و تربیت الهی و قوام جامعه بینجامد و با ندای پیامبران جهت گیرد، مطلوب قلمداد شده[۱۲۹] و از نگاه قرآن برای پویایی جامعه و شکلگیری حرکت تاریخی، پذیرفته شده است: ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۱۳۰]؛ اما زمانی که ستیزه جوییها به زوال امنیت جامعه و از میان رفتن اهداف انسانی بینجامد، نقض غرض خلقت و شیوه طواغیت است که قرآن کریم نیز آن را ناشی از ستمگری دانسته و نکوهش کرده است﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۳۱]، ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾[۱۳۲]، ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ﴾[۱۳۳].
ترک امر به معروف و نهی از منکر
ایجاد ساز و کارهای مناسب برای کنترل اجتماعی به لحاظ آنکه جریان طبیعی جامعه را در مسیر اصلاح، پویش و تکامل قرار میدهد ضروری است. همواره میل طبیعی انسان در صورت فقدان مکانیزمهای درونی و بیرونی حاکم، مستعد سوق یافتن به سوی ناهنجاریهای اخلاقی است و از سوی دیگر شیوع و وجود غیر طبیعی این ناهنجاریها مستلزم ظلم و خارج شدن از مسیر انسانیت است. قرآن یکی از علل نزول عذاب در دنیا و هلاک جوامع را حاکمیت فرهنگ ظالمانه در سطح جامعه و ظلم جمعی میداند: ﴿وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ﴾[۱۳۴]، بنابراین قرآن یکی از راهکارها برای کنترل غرایز طبیعی انسان را که در نهایت به جلوگیری از شیوع ظلم و رستگاری جامعه میانجامد امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرده است: ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۳۵] و ترک آن نتایج مشقت باری را در جامعه برجای خواهد گذاشت و عذاب الهی آنان را فرا خواهد گرفت. حتی آنان که در افساد و منکر فاقد نقش بودهاند نیز بنا به عمومیت آیه ﴿فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ﴾[۱۳۶] گرفتار عذاب خواهند شد و لذا نهی از منکر از جمله مهمترین عوامل پیشگیرانه از عذاب الهی شمرده شده است؛ همچنین در آیه ﴿كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۳۷] ترک این مهم موجب لعن انبیای الهی بر تارکان و دوری از رحمت الهی دانسته شده است.[۱۳۸] قرآن در دو ساحت فردی و جمعی به امر به معروف و نهی از منکر سفارش میکند: در ساحت فردی، فرد تا به صفات اخلاقی آراسته نباشد شایستگی و قابلیت اداره کل یا بخشی از جامعه را نخواهد داشت و افراد تحت اشراف خود را به انحراف و نابودی خواهد کشاند و در ساحت جمعی نیز اگر مفاسد عقیدتی و عملی صفات جامعه شدند، جامعه بنا به سنت الهی به انحطاط خواهدگرایید، از این رو تشریع این فریضه مهم نیز بر اساس قانون طبیعی در اصلاح و افساد، برای نجات و توسعه پایدار جامعه است، به علاوه افزون بر نفس ظلم که باعث هلاک است، انکار رهبرانی که عهده دار هدایت جامعه به ترک ظلم یا انجام معروف هستند نیز خود موجب هلاک خواهد شد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ﴾[۱۳۹]، تا حدی که جامعهروح ظلم و بیعدالتی به خود میگیرد و از فطرت اولی خود و مسیر خلقت منحرف میشود و استحقاق قهر خداوند را خواهد یافت.
فسق و فجور
فسق به معنای سرپیچی از فرمان خداوند است، بعد از آنکه حقیقت آن روشن شود و مردم بر طبق آن مکلف گردند: ﴿كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾[۱۴۰].[۱۴۱] قرآن نافرمانی از دستور خداوند را اصلیترین سبب دوری از او قلمداد کرده است و شیطان براساس همین اصل از جوار خداوند رانده شد: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾[۱۴۲] در واقع فاصله گرفتن از خداوند مهمترین علتی است که زمینه ظلم را برای انسان فراهم میسازد و ظلم وقتی از روابط میان فردی به سطوح بالاتر سرایت کند رفته رفته به لایههای روابط میان گروهی و درون گروهی رخنه کرده، تا سطح حاکمیت را فرا میگیرد و چون سلطه سیاسی اقتصادی و فرهنگی در دست حاکمیت است و آحاد جامعه تابع حاکمان خود هستند[۱۴۳] فسق و انحراف در میان توده مردم تشدید و سبب ویرانی و هلاک جامعه میشود: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا﴾[۱۴۴] در حقیقت، فسق زمینه را برای ظلم در همه سطوحِ ارتباطی فراهم میکند و وقتی ظلم که خروج از اعتدال و عدالت است ارکان اصلی جامعه را فرا بگیرد جامعه به مقتضای طبیعت خود که عدالت و اعتدال جامعه است عمل خواهد کرد و اراده خدا نیز که مبنی بر عذاب و هلاک جامعه فاسق است در پی خواهد آمد: ﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[۱۴۵].[۱۴۶]
قطببندی جامعه
در قرآن، آیات بسیاری گویای واقعیتها و ابعاد اجتماعیاند و در دوران کنونی که مسائل اجتماعی پیچیدهتر میشوند، بحث درباره آن ضرورت بیشتری مییابد و از جمله این موارد، بحث از طبقات اجتماعی است.
طبقات اجتماعی ریشه ای تاریخی دارد که در هر جامعه ای میتوان سابقه تاریخی آن را کاوش کرد که البته در منشأ پدیدآیی آن اختلاف نظرهایی وجود دارد.[۱۴۷] آنچه از متون دینی به دست میآید این است که جامعه، نخست، دارای طبقه اجتماعی به معنای اصطلاحی و علمیاش نبوده است.[۱۴۸] طبقه، زمانی پدید آمد که روح تکبر در میان جامعه نشینان شایع شد و احساس برتری و تسلط در آنان رشد کرد. اصولاً این شیوه طواغیت است که مردم را گروه گروه کرده، با برتری جویی خویش در زمین، عده ای را با دادن امکانات مادی و منزلت اجتماعی به ریختن خون گروه دیگر واداشته، به استضعاف کشانند: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۱۴۹] اختلاف و انشعاب افراد جامعه به گروهها و دستههای مختلف اگر با ندای پیامبران جهت گیرد سازنده تاریخ و موجب پویایی جامعه و حاکمیت صالحان است: ﴿لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾[۱۵۰]؛ لیکن چنانچه در استخدام طواغیت و مستکبران قرار گیرد به فساد، حاکمیت طاغوت و استکبار و در نهایت به رکود و اضمحلال جامعه میانجامد.
مفهوم طبقه در نگرش جامعه شناختی آن با آنچه در قرآن آمده متفاوت است و معیار و ملاک مختلفی دارد؛ اما به هر جهت قرآن نیز از دو جریان اجتماعی به طور مکرر یاد کرده است که یکی با صفت «حق» وصف شده، و دیگری با وصف «باطل». البته حق و باطل مصادیق فراوانی دارند و در بعد اجتماعی نیز دارای مصادیقیاند که در قالب داستانها، قصص، گفتار و رفتار اقوام و افراد در قرآن ترسیم شدهاند.
این دو طبقه به توحید اجتماعی و شرک اجتماعی منتهی میشوند.[۱۵۱] در واقع سنجش طبقات اجتماعی در قرآن با ملاک و معیار «حق» است که بیانگر اوصاف و ویژگیهای جریان الهی است.
مسلما قرآن در مرحله دعوت و ابلاغ هدایت، جهتگیری طبقاتی ندارد؛ ولی هنگام پذیرش این دعوت هریک از طبقات به نوعی پاسخگوی آن هستند و عمدتا طبقه «ملأ و مترف»، از مصادیق جریان باطل اجتماعی در قرآن تلقی میشود. ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾[۱۵۲]، ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ﴾[۱۵۳]، ﴿إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ﴾[۱۵۴]، ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾[۱۵۵]، ﴿إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ﴾[۱۵۶]،﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۵۷]، ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ﴾[۱۵۸]،﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾[۱۵۹]، ﴿إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ﴾[۱۶۰] ملأ در لغت به معنای اشراف قوم و رؤسای آن است.[۱۶۱] در تفسیر المنار ذیل آیه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۱۶۲] آمده است که ملأ، همان اشراف قوماند که دیدن آنها چشمها را پر میکند؛ زیرا عادتا زیّ ممتاز آنها و آراستگی و شمایلشان دیگران را به تعجب وا میدارد.[۱۶۳] این طبقه همواره با تکذیب انبیا: ﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ﴾[۱۶۴] از بسط عدالت و هدایت به راه حق جلوگیری میکنند که البته در بسیاری از موارد هم موفق بودهاند: ﴿وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ﴾[۱۶۵] و در نهایت موجب خشم خداوند و هلاک خود و سقوط جامعه خود میشوند.
از نگاه قرآن یکی از اوصاف طبقه ملأ، اِتراف و دنیازدگی است و از آنجا که اکثر مفاسد یا به سبب گرایش به مظاهر دنیوی پدید میآیند یا در آن ریشه دارند؛ لذا اکابر مجرم و مترفان جوامع که اصلیترین عامل دنیاگرایی در جامعه محسوب میشوند، عامل پدید آوردنده و محرک فسوق و مفاسد در جامعه اند: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا﴾[۱۶۶] و با مرور زمان و پس از اتمام حجت خداوند و مهلت به ایشان، به سبب عدم وجود ضمانتهای کنترل و جلوگیری، مفاسد جزء صفاتجامعه درآمده، قریهها به سرعت رو به سقوط میروند.[۱۶۷]
منابع
پانویس
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۹۵.
- ↑ المیزان، ج ۴، ص۹۲.
- ↑ لغت نامه، ج ۵، ص۶۴۸۹، «جامعه».
- ↑ «و خورشید و ماه، به هم برآیند» سوره قیامه، آیه ۹.
- ↑ «روزی که شما را برای روز رستخیز گرد میآورد» سوره تغابن، آیه ۹.
- ↑ «گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.
- ↑ جامعهشناسی، ص۲۰۱.
- ↑ دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۷۴۵.
- ↑ جامعهشناسی، ص۲۰۱؛ واژه نامه فلسفه وعلوم اجتماعی، ص۱۵۲.
- ↑ فرهنگ علوم اجتماعی، ص۳۸۷ ـ ۳۸۸.
- ↑ فرهنگ اصطلاحات اجتماعی، ص۳۵۵؛ فرهنگ علوم اجتماعی، ص۳۸۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۲، ص۳۳۱ - ۳۳۳، «جامعه و تاریخ».
- ↑ درآمدی به جامعهشناسی، ص۳۴۸ ـ ۳۴۹.
- ↑ واژه نامه فلسفه و علوم اجتماعی، ص۱۵۲.
- ↑ درآمدی به جامعهشناسی اسلامی، ص۲۲۸.
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 423-425.
- ↑ «ای مؤمنان! شکیبایی ورزید و یکدیگر را به شکیب فرا خوانید و از مرزها نگهبانی کنید و از خداوند پروا بدارید باشد که رستگار شوید» سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
- ↑ مفردات، ص۸۶، «امّ»؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۱۰۸، «امم».
- ↑ « اگر خداوند میخواست شما را امّتی یگانه میگردانید» سوره مائده، آیه ۴۸.
- ↑ «آن، امّتی بود که از میان برخاست؛ آنان راست آنچه کردهاند و شما راست آنچه کردهاید و بر آنچه آنان میکردهاند از شما پرسشی نخواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۳۴.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس میروند و نه پیش میافتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید » سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ «هیچ امّتی از زمانه خود نه پیش و نه واپس میافتد» سوره حجر، آیه ۵.
- ↑ «برخی از ایشان امتی میانهرو هستند و بسیاری از آنان آنچه انجام میدهند زشت است» سوره مائده، آیه ۶۶.
- ↑ «و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نیز هیچ پرندهای که با دو بال خود میپرد، جز اینکه گروههایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده میشوند» سوره انعام، آیه ۳۸.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۲، ص۱۰، ۲۹۷؛ التبیان، ج ۵، ص۴۵۲ ـ ۴۵۳؛ ج ۶، ص۱۴۷.
- ↑ «و اگر عذاب را از آنان چندگاهی پس افکنیم به یقین میگویند: چه آن را باز داشت؟ آگاه باشید روزی که به آنان برسد از ایشان بازگردانده نمیشود و آنچه به ریشخند میگرفتند آنها را فرا میگیرد» سوره هود، آیه ۸.
- ↑ «و از آن دو (زندانی) کسی که رهایی یافته و پس از مدّتی (یوسف را) به یاد آورده بود گفت: من شما را از تعبیر آن آگاه میکنم، مرا (به زندان یوسف) بفرستید!» سوره یوسف، آیه ۴۵.
- ↑ «و بسا شهرهایی را در هم کوفتیم که (مردم آنها) ستمگر بودند و پس از آنها گروهی دیگر پدید آوردیم» سوره انبیاء، آیه ۱۱.
- ↑ «و چه بسیار گروههایی را پیش از آنان نابود کردیم» سوره مریم، آیه ۷۴.
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 425-426.
- ↑ ر.ک: مسائل روانشناسی جمعی، ص۵.
- ↑ جامعه و تاریخ، ص۸۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۲، ص۳۳۵ - ۳۳۹، «جامعه و تاریخ».
- ↑ اخلاق ناصری، ص۲۷۹ ـ ۲۸۰؛ مقدمه، ابن خلدون، ج ۱، ص۴۱.
- ↑ Encyclopedia of Quran، social science and Quran.
- ↑ «رخی از ایشان امتی میانهرو هستند» سوره مائده، آیه ۶۶.
- ↑ سوره غافر، آیه ۵.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ «آن، امّتی بود که از میان برخاست؛ آنان راست آنچه کردهاند و شما راست آنچه کردهاید و بر آنچه آنان میکردهاند از شما پرسشی نخواهد شد» سوره بقره، آیه ۱۳۴.
- ↑ جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، ص۲۵.
- ↑ المیزان، ج ۴، ص۹۶.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ «و هر گروهی را میبینی که به زانو درآمده است، هر گروهی به سوی کارنامهاش فرا خوانده میشود، امروز برابر با آنچه میکردهاید پاداش میبینید» سوره جاثیه، آیه ۲۸.
- ↑ «ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراستهایم » سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ سوره مائده، آیه ۶۶.
- ↑ «آنان برابر نیستند؛ از اهل کتاب گروهی برخاستگانند که در طول شب آیات خداوند را تلاوت میکنند در حالی که سر به سجده دارند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۳.
- ↑ سوره غافر، آیه ۵.
- ↑ «و هر امّتی را پیامبری است که چون پیامبرشان بیاید میان آنان به دادگری داوری میشود و به آنان ستم نخواهد رفت» سوره یونس، آیه ۴۷.
- ↑ ر.ک: سنتهای اجتماعی و فلسفه تاریخ، ص۱۳۶ ـ ۱۴۰.
- ↑ ر.ک: جامعه وتاریخ، ص۷۹ ـ ۸۴.
- ↑ جامعه و تاریخ، ص۸۲.
- ↑ جامعه و تاریخ، ص۹۲ ـ ۹۳
- ↑ علوم سیاسی، ش ۱۴، ص۲۱۶، «چیستی و هستی جامعه از دیدگاه استاد مطهری».
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 426-429.
- ↑ ارتباط بین فرهنگها، ص۲۷.
- ↑ نظریههای بنیادی جامعه شناختی، ص۱۳۱.
- ↑ جامعه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۹۶.
- ↑ سوره آل عمران، آیه 103.
- ↑ سیاست، ص۵.
- ↑ آراء اهل المدینة الفاضله، ص۱۱۷؛ اخلاق ناصری، ص۲۴۹ - ۲۵۰.
- ↑ «و مردم جز امّتی یگانه نبودند که اختلاف ورزیدند و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته بود میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری میشد» سوره یونس، آیه 19.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ المنار، ج ۲، ص۲۸۲.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه 13.
- ↑ «و اوست که از آب بشری آفرید و او را نسبی و سببی نهاد و پروردگار تو تواناست» سوره فرقان، آیه ۵۴.
- ↑ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۲، ص۳۳۴ - ۳۳۵، «جامعه و تاریخ».
- ↑ جمهور، ص۱۱۴؛ الشفا، ص۴۴۱.
- ↑ الملل و النحل، ج ۱، ص۳۸.
- ↑ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲ ـ ۳، ص۳۲۱ ـ ۳۲۴.
- ↑ «و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج ۲، ص۵۳، ۶۹ - ۷۰، ۱۳۱ - ۱۳۲؛ ج ۴، ص۹۳؛ ج ۱۶، ص۱۹۱.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج ۱۲، ص۲۹۷.
- ↑ سوره روم، آیه 22.
- ↑ ر.ک: مبانی جامعهشناسی، ص۳۰۲ ـ ۳۰۳.
- ↑ ر.ک: مجموعه آثار، ج ۲، ص۳۳۲ ـ ۳۳۳، «جامعه و تاریخ».
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 429-431.
- ↑ سوره انفال، آیه 38.
- ↑ «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشتهاند و فرمان خداوند دارای اندازهای سنجیده است» سوره احزاب، آیه 38.
- ↑ «اما همین که عذاب ما را دیدند دیگر ایمانشان برای آنها سودی نداشت- بنابر سنّت (و قانون) خداوند که میان بندگانش برگذشته است- و در آنجا کافران زیان دیدند» سوره غافر، آیه ۸۵.
- ↑ «بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمییابی» سوره اسراء، آیه ۷۷.
- ↑ «خداوند میخواهد (احکام خود را) برای شما روشن گرداند و شما را به روشهای (نیکوی) پیشینیانتان، رهنمون گردد و توبه شما را بپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۲۶.
- ↑ سوره فاطر، آیه ۴۳.
- ↑ «پیش از شما سنّتهایی (بوده و) از میان رفتهاند پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغانگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۶، ص۳۴۰.
- ↑ مجمع البیان، ج ۲، ص۸۴۱؛ ج ۶، ص۶۶۷.
- ↑ مجمع البیان، ج ۸، ص۶۴۵.
- ↑ ر.ک: قرآن و جامعه سازی، ص۱۹۱.
- ↑ «و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها فرو فرستاده شده است، بر پا میداشتند از نعمتهای آسمانی و زمینی برخوردار میشدند ؛ برخی از ایشان امتی میانهرو هستند و بسیاری از آنان آنچه انجام میدهند زشت است» سوره مائده، آیه ۶۶.
- ↑ سوره طلاق، آیه ۲.
- ↑ ر.ک: جامعه و تاریخ، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹.
- ↑ «به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
- ↑ «بگو: در زمین گردش کنید و بنگرید که سرانجام گناهکاران چگونه بوده است؟» سوره نمل، آیه ۶۹.
- ↑ «و آیا در زمین گردش نکردهاند تا بنگرند سرانجام کسانی که پیش از آنان میزیستند چگونه بوده است؟ » سوره روم، آیه ۹.
- ↑ «و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی میورزید و گردنکشی بزرگی میکنید» سوره اسراء، آیه ۴.
- ↑ «و چون وعده نخست (از) آن دو (تباهی) فرا رسد بندگانی سخت جنگاور را که داریم بر شما برمیانگیزیم که درون خانهها را جست و جو میکنند و (این) وعدهای انجام یافتنی است» سوره اسراء، آیه ۵.
- ↑ «سپس پیروزی بر آنان را دوباره بهره شما میکنیم و با داراییها و پسران به شما یاری میرسانیم و شمار شما را افزونتر میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۶.
- ↑ «اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیدهاید و اگر بدی کنید به خویش کردهاید و چون وعده فرجامین فرا رسد (بندگانی دیگر را میفرستیم) تا چهرههایتان را اندوهبار گردانند و در آن مسجد وارد گردند چنان که بار نخست وارد آن شده بودند و تا بر هر چه دست یابند از میان» سوره اسراء، آیه ۷.
- ↑ «باشد که پروردگارتان بر شما بخشایش آورد و اگر (به نافرمانی) بازگردید ما نیز باز میگردیم و دوزخ را زندان کافران قرار دادهایم» سوره اسراء، آیه ۸.
- ↑ جامعه و تاریخ، ص۱۱۴ ـ ۱۱۵.
- ↑ ر.ک: سنتهای اجتماعی و فلسفه تاریخ، ص۱۳۰ ـ ۱۳۱، ۱۴۱.
- ↑ انسان مسئول و تاریخ ساز، ص۳۶ ـ ۴۰؛ سنتهای اجتماعی و فلسفه تاریخ، ص۱۱۰ ـ ۱۲۳.
- ↑ «بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیشتر درگذشتهاند؛ و برای سنّت خداوند هرگز دگر کردنی نخواهی یافت» سوره احزاب، آیه ۶۲.
- ↑ « بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 432-434.
- ↑ نمونه، ج ۶، ص۱۵۸.
- ↑ «و هر امّتی را زمانهای است» سوره اعراف، آیه ۳۴.
- ↑ المیزان، ج ۸، ص۸۶.
- ↑ «پس در تدبیرهایتان همداستان شوید سپس در یک صف در آیید که امروز هر کس برتری یابد رستگار است» سوره طه، آیه ۶۴.
- ↑ «پس واپسین بازمانده گروه ستمگران از میان برداشته شد و سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره انعام، آیه ۴۵.
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 434-435.
- ↑ «و این شهرهاست که چون ستم ورزیدند نابودشان کردیم و برای نابودی آنها موعدی نهادیم» سوره کهف، آیه ۵۹.
- ↑ «و بر آنان بارانی (از سنگ- گل) باراندیم آنک بنگر سرانجام گنهکاران چگونه بود» سوره اعراف، آیه ۸۴.
- ↑ تفسیر مراغی، ج ۹، ص۱۵۹.
- ↑ «و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه میکردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ ر.ک: نمونه، ج ۶، ص۲۶۵.
- ↑ «و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم) اش از همه جا فراوان میرسید آنگاه به نعمتهای خداوند ناسپاسی کرد و خداوند به کیفر آنچه (مردم آن) انجام میدادند گرسنگی و هراس فراگیر را به (مردم) آن چشانید» سوره نحل، آیه ۱۱۲.
- ↑ «و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.
- ↑ المنیر، ج ۱۲، ص۱۷۸.
- ↑ «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، داراییهای مردم را به نادرستی میخورند و (مردم را) از راه خداوند باز میدارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را میانبارند و آن را در راه خداوند نمیبخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
- ↑ المیزان، ج ۹، ص۲۴۸.
- ↑ ر.ک: مقدمه، ابن خلدون، ج ۱، ص۳۲۲، ۵۷۸.
- ↑ استراتژی وحدت، ج ۱، ص۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ «همان کسانی که ناحق از خانههای خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که میگفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشتها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۴۰.
- ↑ «و به راستی ما به بنی اسرائیل کتاب (آسمانی) و داوری و پیامبری دادیم و به آنان از چیزهای پاکیزه، روزی بخشیدیم و آنها را بر جهانیان (در زمان خودشان) برتری دادیم» سوره جاثیه، آیه ۱۶.
- ↑ «و به آنان از کار (شریعت) برهانهایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بیگمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاههای «۱» برخی از ایشان را بالا برد. و ما به عیسی پسر مریم، برهانها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس پشتیبانی کردیم و اگر خداوند میخواست پس از آنان کسانی که این برهانها (ی روشن) به آنان رسید، با هم جنگ نمیکردند ولی اختلاف ورزیدند و برخی از ایشان مؤمن و برخی کافر شدند و اگر خداوند میخواست با یکدیگر به پیکار بر نمیخاستند اما خداوند آنچه بخواهد، همان میکند» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ «و چنین است فرو گرفتن پروردگارت، چون شهرهایی را که ستمکار باشند فرو گیرد بیگمان فرو گرفتن وی دردناک سخت است» سوره هود، آیه ۱۰۲.
- ↑ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ «پس چرا در میان مردم دورههایی که پیش از شما میزیستهاند خیراندیشانی نبودند که (مردم را) از تباهی در زمین باز دارند- جز گروهی اندک از آنان که ما رهانیده بودیم- و ستمگران در پی ناز و نعمتی افتادند که در آن به سر میبردند و گناهکار بودند» سوره هود، آیه ۱۱۶.
- ↑ «از کار ناپسندی که میکردند باز نمیایستادند بیگمان، زشت است کاری که میکردند» سوره مائده، آیه ۷۹.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص۱۵۸؛ مجمع البیان، ج ۴، ص۷۵۸.
- ↑ «و ما در هیچ شهری، بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.
- ↑ «بدینگونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمیآورند» سوره یونس، آیه ۳۳.
- ↑ ر. ک: التحقیق، ج ۹، ص۸۹، «فسق».
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند» سوره کهف، آیه ۵۰.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۶ ص۶۲۶.
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد ، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ «امّا ستمکاران گفتاری دیگر را جایگزین آنچه به آنان گفته شده بود، کردند آنگاه ما بر ستمگران به کیفر نافرمانی که میکردند، عذابی از آسمان فرو فرستادیم» سوره بقره، آیه ۵۹.
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 434-438.
- ↑ دو طبقه اجتماعی در قرآن، ص۱۵.
- ↑ جامعهشناسی طبقات اجتماعی، ص۱۸.
- ↑ «بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد. دستهای از آنان را به ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده وا مینهاد، به یقین او از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.
- ↑ «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت و آنچه خود میخواست بدو آموخت، و اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمیداشت، زمین تباه میگردید امّا خداوند بر جهانیان بخششی (بزرگ) دارد» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
- ↑ دو طبقه اجتماعی درقرآن، ص۴۱.
- ↑ «سپس بعد از آنان موسی را با نشانههایمان به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم و آنان به آن (نشانه) ها ستم روا داشتند پس بنگر که سرانجام تبهکاران چگونه بود» سوره اعراف، آیه ۱۰۳.
- ↑ «آنگاه پس از ایشان موسی و هارون را با نشانههای خویش به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم اما سرکشی کردند و قومی گناهکار بودند» سوره یونس، آیه ۷۵.
- ↑ «نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده) ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه ۹۷.
- ↑ «سپس موسی و برادرش هارون را با نشانههای خویش و برهانی آشکار فرستادیم؛» سوره مؤمنون، آیه ۴۵.
- ↑ «به سوی فرعون و سرکردگانش ولی گردنفرازی کردند و قومی برتری جوی بودند» سوره مؤمنون، آیه ۴۶.
- ↑ «و موسی را با نشانههای خویش به سوی فرعون و سرکردگانش فرستادیم که گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» سوره زخرف، آیه ۴۶.
- ↑ «و چون نشانههای ما را نزد آنان آورد؛ ناگاه آنان از آنها به خنده افتادند» سوره زخرف، آیه ۴۷.
- ↑ «و بیگمان ما موسی را با نشانههای خویش و با حجّتی روشن فرستادیم» سوره هود، آیه ۹۶.
- ↑ «به سوی فرعون و هامان و قارون و آنان گفتند جادوگری بسیار دروغگوست» سوره غافر، آیه ۲۴.
- ↑ لسان العرب، ج ۱۳، ص۱۶۶، «ملأ».
- ↑ «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما میهراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹.
- ↑ ر.ک: المنار، ج ۸، ص۴۹۱.
- ↑ «پس او را دروغگو شمردند؛ ما هم او و کسانی را که در کشتی با وی بودند رهایی بخشیدیم و کسانی را که آیات ما را دروغ شمردند غرق کردیم؛ بیگمان، آنان گروهی کوردل بودند» سوره اعراف، آیه ۶۴.
- ↑ «و موسی گفت: پروردگارا تو به فرعون و سرکردگانش آراستگی و داراییهایی در زندگانی دنیا بخشیدی که سرانجام (مردم را) از راه تو بیراه میگردانند؛ پروردگارا! داراییهایشان را نابود و دلهاشان را در بند کن چندان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند» سوره یونس، آیه ۸۸.
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد ، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ فخر زارع|سید حسین، مقاله «جامعه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹، ص 438-440.