صعصعة بن صوحان عبدی در تاریخ اسلامی
مقدمه
صَعصَعة بن صَوحان العبدی[۱] از جمله تابعین و یاران خاص امام علی (ع) است، در زمان پیامبر (ص) مسلمان شد؛ اما به زیارتش نایل نیامد، از کسانی بود که حضرت علی (ع) را چنان که باید، شناخت. در عظمت صعصعه همین بس که امام صادق (ع) دربارهاش فرمود: «در میان آنان که با امیرمؤمنان بودند، کسی جز صعصعه و یارانش حق علی (ع) را نمیشناختند»[۲]. در زمان خلیفه سوم از جمله متعرضان به سیاستهای عثمان بود، بهگونهای که خلیفه او را همراه با مالک اشتر و بزرگانی دیگر به شام تبعید کرد[۳].
فضایل صعصعه
خاندان صعصعة بن صوحان عبدی همگی از ارادتمندان آستان امام علی (ع) بودند که فن خطابه را خوب میدانستند[۴]. صعصعه، سخنوری چیرهدست و پرآوازه و مورد اعتماد و علاقه امام علی (ع) بود[۵] به طوری که وی را لسان اهل کوفه خواندهاند[۶]. ادیب نامآور عرب، جاحظ، او را در فن خطابه پیشتاز دانسته و برترین گواه بر این حقیقت را خطابهگویی او در محضر علی (ع) و درخواست علی (ع) از او برای ایراد سخن دانسته است[۷]. شرححالنگاران، او را با عناوینی چون: شریف، امیر، فصیح، گشادهزبان، سخنور، زبانآور، دیندار و فاضل ستودهاند[۸].
از امتیازات خانواده عبدالقیس (خاندان صعصعه) آن است که رسول خدا (ص) درباره آنان فرموده است: "عبدالقیس مسلمان شدند، بدون کراهت، ولی قبایل دیگر با کراهت مسلمان شدند[۹]. بدین ترتیب مشخص میشود نه تنها صعصعة بن صوحان عبدی در راه حفظ دین ثابت قدم و استوار بوده است، بلکه قبیله و خانواده وی نیز پیشگام در راه حفظ عقیده بودهاند[۱۰].
سیدرضی در نهج البلاغه از صعصعة بن صوحان عبدی بهعنوان خطیبی توانا و متبحر یاد میکند. صعصعه مردی با سخاوت و بخشنده بود. امام علی (ع) به سخاوتمندی و در عین زندگی زاهدانه و مقتصدانهاش گواهی میدهد. نقل است که صعصعة بن صوحان عبدی خطاب به امام گفت: "ای امیر مؤمنان، سوگند به خدا که تو خلافت را زینت بخشیدی، نه اینکه خلافت بر تو زینتی افزون داشت. خلافت با تو رفعت و مقام یافت و هرگز بر بلندای مقامت نیفزود و نیاز خلافت به تو، بیشتر از نیاز تو به آن است!"[۱۱].
روزی در حضور امیرالمؤمنین (ع) از صعصعة بن صوحان عبدی سخن به میان آمد. حضرت فرمود: "این، سخنرانی است روان و گویندهای است خوشبیان"[۱۲].[۱۳]
جملۀ دیگر او بعد از ضربت خوردن علی (ع) است. او هم مانند دیگران برای عیادت آمد ولی مجالی نیافت. به یکی از نزدیکان امام (ع) گفت: سلام مرا به علی (ع) برسان و بگو صعصعه میگوید: رحمت خداوند در حیات و ممات شامل حال تو باشد. خداوند در اندیشۀ تو بسیار بزرگ بود. تو عارف و شناسای ذات خدا بودی. پیام صعصعه به حضرت رسید. امام (ع) فرمود: از طرف من به او بگویید: خدا تو را رحمت کند ای صعصعه. تو خوب یاوری برای من بودی، کمزحمت و کمخرج ولی پرکار و فداکار[۱۴].
کلام دیگر صعصعه پس از دفن علی (ع) است که در کنار قبر دست خود را روی قلب خود گذاشت و با دست دیگر مشتی خاک بر سر ریخت و گفت: پدرم و مادرم به قربانت. این مرگ با سعادت، گوارای وجودت باد. تولدت پاک، صبرت قوی، جهادت عظیم، تجارتت با خدا پرسود بود. از خدا میخواهم بر ما منت بگذارد تا موفق شویم از تو پیروی کنیم. تو به مقامی رسیدی که احدی به آن نائل نشد. خدا ما را از اجری که به یاد و به وسیلۀ تو میبریم محروم نکند. خدا ما را پس از تو گمراه نکند. به خدا قسم، زندگی تو کلیدی بود برای خیر و قفلی برای شر و بدبختی. اگر مردم سخن تو را میپذیرفتند، از آسمان و زمین نعمت الهی بر آنها میجوشید. ولی افسوس که تو را نشناختند. دنیای دنی آنها را فریفت. سپس به شدت گریست و همه کسانی را که آنجا بودند گریاند[۱۵].
صعصعه توفیق داشت همراه افرادی مانند مالک اشتر، احنف بن قیس و جریر بن عبدالله و دیگران در مراسم دفن یار رسول خدا (ص)، یعنی ابوذر غفاری شرکت کند[۱۶]؛ زیرا پیامبر (ص) فرموده بود جماعتی از مؤمنان بر بالینش حضور مییابند[۱۷].
از دیگر فضائل و مناقب صعصعه میتوان به ساخته شدن مسجدی به نام وی در نزدیکی کوفه اشاره کرد که به خواندن نماز در آن مسجد در ماه رجب، بسیار توصیه شده است[۱۸].[۱۹]
وثاقت صعصعه از نظر شیعه و اهل سنت
صعصعه از جمله راویانی است که شیعه و سنی، احادیث وی را تصدیق میکنند:
- کُتب شیعه: وی کسی است که نامه امام علی (ع) برای مالک اشتر را نقل کرده است؛ زیرا او از اصحاب امام علی (ع) است[۲۰]. وی در علم کلام، جزء شاگردان اهل بیت (ع) بوده است[۲۱]. او عظیم القدر بوده و روایاتی درباره مقام او نقل شده است[۲۲]. او بسیار مدح شده است[۲۳]. امام صادق (ع) وی را مدح کرده است و چون جزء اصحاب خاص علی (ع) است، شیعیان در مقام و سخن وی شکی ندارند[۲۴].[۲۵]
- کُتب اهل سنت: صعصعه ثقه و قلیل الحدیث است[۲۶]. صعصعه ثقه معروف است، اگرچه جوزجانی وی را از ضعفاء و جزء خوارج دانسته است. ولی باید گفت، این، حرف باطلی است که جوزجانی میگوید؛ زیرا نسائی و ابن سعد نیز وی را موثق میدانند[۲۷]. صعصعه ثقه و یکی از خطباء عرب و از بزرگان اصحاب علی (ع) است[۲۸]. ابن سعد وی را ثقه میداند، او شریف، مطاع، امیر، فصیح و سخنور است[۲۹]. همچنین بسیاری از بزرگان اهل سنت مانند: احمد بن حنبل[۳۰]، سجستانی[۳۱]، نسائی[۳۲]، حاکم نیشابوری[۳۳]، بیهقی[۳۴]، هیثمی[۳۵] و ابن حجر از او حدیث نقل کردهاند[۳۶].[۳۷]
صعصعه و نقل روایت
چند روایت از طریق صعصعه نقل شده است مانند:
- روزی صعصعه از امام علی (ع) سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! دجال در چه زمانی ظهور میکند؟ حضرت فرمود: «گوش کن و بدان برای این امر (خروج دجال) علامتها و نشانههایی است که برای تو میشمارم: هنگامی که نماز بین مردم از بین رفت؛ مردم در امانت خیانت کردند؛ دروغ گفتن را روا داشتند؛ ربا خوردن را جایز دانستند؛ دین را در مقابل دنیا فروختند؛ نادانان را امیر قرار دادند؛ با زنان مشاوره کردند؛ قطع رحم کردند؛ حلم را ضعف شمردند؛ ظلم را مایه افتخار دانستند؛ رهبرانشان فاسد بودند و وزرایشان ظالم؛ فقرا فاسق شدند؛ شهادت به ناحق زیاد شد؛ گناه، آشکار شد؛ سخن ناحق و نابجا زیاد شد؛ مساجد را زینت بستند؛ زمانی که صفوف نماز طولانی است، اما قلوب مردم از هم جداست؛ مردم پیمانشکنی میکنند؛ مردم زنانشان را در تجارت شرکت میدهند، به خاطر حرص بر دنیا؛ زمانی که آخر این امت، اول آن را لعن میکنند؛ مردها به زنها شبیه میشوند و زنان به مردان؛ مردم دین را میآموزند به خاطر غیر دین و زمانی که گرگ، لباس گوسفند بر تن میکند (فراوان شدن فریب کاری)»[۳۸].
- از روایات معروفی که صعصعه آن را نقل کرده، عهدنامه امام علی (ع) به مالک اشتر است و نامهای که خبر شهادت مالک را میرساند و شعبی آن را از قول صعصعه این گونه نقل میکند: «پس از درود؛ من یکی از بندگان خدا را نزد شما فرستادم که به هنگام سختیها نمیخوابد و نمیآساید و در برابر دشمنان از بیم پیشآمدهای ناگوار روی برنمیتابد و گام از کاهلی وا پس نمیگذارد و سستی را به ارادهاش راه نمیدهد؛ او از بندگان دلیر و سختکوش خداست و از آنها که رفتاری بزرگوارانه دارند. بر جنایتکاران، از شعله آتش آسیب رسانتر است و بیش از هر کس، از ننگ و کار ننگآور دور است. او مالک بن حارث اشترست. شمشیری قاطع که در فرود بر هدف کژی و کندی نمیپذیرد. در صلح، حکیم و خردمند است و در جنگ، مدیر و کارآزموده؛ نظریاتی عمیق و متین و صبری پسندیده و نیکو دارد. بنابراین به سخنش گوش دهید و از فرمانش اطاعت کنید. هرگاه دستور بسیج صادر کرد، به زیر پرچم او گرد آیید و چون فرمان توقف صادر کرد، توقف کنید؛ زیرا او هر قدمی که پیش نهد یا پس گذارد، به فرمان من میکند. من برای خیرخواهی و دلسوزی شما و از آن جهت که درباره دشمنان شما سخت ستیز و پایدار است؛ خود را از مصاحبت و مساعدتش محروم ساختم تا شما را از آن بهرهمند گردانم»[۳۹].
- صعصعه نقل میکند: روزی امیرالمؤمنین (ع) نماز صبح را با ما خواند و چون سلام نماز را داد، رو به قبله کرد و بدون اینکه به راست و چپ توجه کند، ذکر خدا را میفرمود تا آنگاه که خورشید به اندازه یک نیزه از دیوار مسجد کوفه بالا آمد. آنگاه رو به من کرد و فرمود: "به راستی مردمانی را در زمان خلیل خود، رسول خدا (ص) دیدم که در این شب، میان پیشانیها و زانوهایشان نوبت گذارده بودند و چون بامداد میکردند، ژولیده مو و گردآلود بودند؛ میان دو چشمانشان مانند زانوهای بز (پینه بسته بود) و چون یاد مرگ میکردند، میلرزیدند، چنانچه درخت به هنگام وزیدن باد میلرزد. سپس اشک از دیدگانشان ریخت، به طوری که جامههایشانتر شد»[۴۰].
- از صعصعه بن صوحان پرسیدند: علی (ع) چگونه آدمی است؟ گفت: جامع همه صفات خوب است مانند: حلم و علم و نزدیک بودن به رسول خدا (ص)؛ هجرت؛ تقدم در اسلام[۴۱].
- صعصعه بن صوحان به نقل از ابن مسعود میگوید: پنج تن از قریش گمراهند و گمراه کننده هستند که معاویه و عمروعاص از آنها هستند[۴۲].
- صعصعه نقل میکند: روزی رسول خدا (ص)، علی (ع) و ابوبکر به بیرون از مدینه رفتند و رسول خدا (ص) از خداوند مائدهای آسمانی خواستند که خداوند اناری را فرستاد و رسول خدا (ص) میان خود و علی (ع) تقسیم فرمود و به ابوبکر فرمود: "غذای بهشتی در دنیا مخصوص انبیاء و جانشینان آنهاست"[۴۳].
- همچنین وی حدیثی را درباره خلقت نور علی (ع) و رسول خدا (ص) قبل از خلقت آدم (ع) نقل کرده است[۴۴].
- همچنین صعصعة بن صوحان عبدی میگوید: علی (ع) میان ما همچون یکی از ما بود، بسیار متواضع و نرم و فروتن و هماهنگ و هیبت او را چنان میداشتیم که گویی اسیر دست بستهای بودیم که شمشیر بالای سرش ایستاده است[۴۵].[۴۶]
صعصعه و خلیفه سوم
در عهد عثمان بن عفان، سعید بن عاص، حاکم کوفه بود و به واسطه دستور عثمان با بزرگان و قاریان قرآن مانند مالک اشتر و صعصعة بن صوحان عبدی همنشینی داشت. روزیسخن از زمینهای حاصلخیز عراق شد که سعید بن عاص مدعی شد زمینهای حاصلخیز میان کوفه و بصره حق قریش است. مالک اشتر به این سخنان اعتراض کرد و میان مالک اشتر و عبدالرحمن بن خنیس (رئیس پلیس کوفه) درگیری شد؛ سعید بن عاص ماجرا را به عثمان گزارش داد و گفت: "با وجود مالک اشتر و دوستانش که به قاریان و اساتید قرآن معروف، اما مشتی ابلهاند، من در کوفه از عهده کوچکترین کاری بر نمیآیم". عثمان دستور داد که آنها را به شام بفرست. بدین ترتیب مالک اشتر و صعصعة بن صوحان عبدی و عدهای دیگر به شام تبعید شدند[۴۷].
در شام نیز این گروه بیکار نبوده و با عدهای از اهالی شام به بحث و گفتگو میپرداختند. معاویه به عثمان نامه نوشت: "تو کسانی را پیش من فرستادهای که شهر و دیار خود را فاسد کرده و شوراندهاند و خاطرم هیچ آسوده از این نیست که مردم تحت فرمانم را به عدم اطاعت وا دارند و چیزهایی به آنها یاد دهند که هنوز یاد نگرفتهاند و در نتیجه به راه کج گرفتار شوند و عاملی برای شورش باشند". پس آنها را به حمص تبعید کردند[۴۸].
در شام میان معاویه و تبعیدشدگان سخنانی رد و بدل شده است؛ به عنوان نمونه روزی معاویه با آنان درباره فضیلت قریش و سروری آنان سخن گفت. صعصعه در جوابش گفت: "اما درباره قریش، حقیقت این است که در دوره جاهلیت قریش بیش از سایر قبیلههای عرب نفرات و قدرت نداشته است و بعضی از قبائل عرب هم پرشمارتر و قدرتمندتر از آن بودهاند. معاویه در جواب، صعصعه و همراهانش را کم عقل و دیوانه خواند و بر عظمت و شکوه قریش اصرار ورزید و مدعی بود قریش قبیله برگزیده خداوند است[۴۹]. معاویه این گروه را افرادی بیعقل و دین خطاب میکرد و مدعی بود تاب تحمل عدالت را ندارند و دشمن خدایند و هدفی جز ایجاد شورش ندارند[۵۰].
در موردی دیگر، معاویه مدعی بود که قریش میدانست ابوسفیان از همه افرادش بزرگوارتر و نجیبتر است، جز رسول خدا (ص) و اگر ابوسفیان پدر همه آدمها بود، همه بردبار و حلیم میشدند. صعصعة بن صوحان عبدی در جوابش گفت: "دروغ گفتی! انسانها پدری بهتر از ابوسفیان داشتند، پدری که خدا با قدرتش آفرید. از میان فرزندانش، برخی نیکوکار شدند و برخی بدکار؛ برخی هوشمند و عدهای احمق و نابخرد". با فرستادن تبعیدشدگان از شام به سوی حمص به عنوان افرادی شرور و دشمن اسلام؛ عثمان سعی میکرد حرکت آنها را خنثی سازد. چنانکه فرماندار حمص عبدالرحمن بن خالد بن ولید آنان را شیطانزاده خواند. وی صعصعه را زنازاده خواند و به او بسیار هتاکی کرد[۵۱]. بعد از مدتی این افراد آزاد شده و به کوفه بازگشتند اما صعصعه همواره از عثمان بدگوئی و فضایل علی (ع) را نقل میکرد. هنگامی که مخالفان عثمان وارد مدینه شدند، عثمان بالای منبر بود. صعصعه برخاست و به او گفت: "ای امیر، از راه اسلام بازگشتی و به خاطر آن امت نیز از راه اسلام منحرف شد. پس به راه راست بیا تا امت نیز به راه راست در آیند[۵۲].
روز دیگری، صعصعة بن صوحان عبدی بسیار سخن گفت؛ پس عثمان رو به مردم کرد و گفت: "ای مردم! این پرگوی و بیهوده گوی لاف زن نمیداند خدا کیست یا خدا کجاست". صعصعه گفت: "اینکه گفتی من نمیدانم خدا کیست، بدان که خدا پروردگار ما و پروردگار اجداد ماست و خداوند در کمین ستمگران است"[۵۳].[۵۴]
صعصعه و امیرالمؤمنین (ع)
صعصعه از جمله کسانی بود که همواره در آرزوی به حکومت رسیدن علی (ع) بود و فضایل آن حضرت را نقل میکرد و همراه بزرگانی چون ابوذر غفاری، عمار یاسر و مالک اشتر بر حقانیت اهل بیت (ع) اصرار میورزید. صعصعه هنگام شورش بر ضد عثمان در مدینه حضور داشت و مردم را بر قبول ولایت علی (ع) و حکومت آن حضرت بعد از قتل عثمان تشویق میکرد. او همواره بر این بیعت، باقی بود و در تمام صحنهها و جنگها مطیع امام علی (ع) بود و حتی بعد از شهادت آن حضرت راه آن امام را طی کرد[۵۵].
در زمان حکومت امام علی (ع) وجود منافقانی چون اشعث همواره دل آزار بود و صعصعه میگفت: ما را با اشعث چه کار؟[۵۶] نه تنها صعصعه بلکه برادرانش نیز در خدمت آن حضرت بودند؛ چنانکه سلیمان، برادرش، در جنگ جمل به شهادت رسید[۵۷].[۵۸]
صعصعه و شرکت در جنگ
- جمل: صعصعه فردی فرهیخته و اثرگذار و به عنوان نماینده امام علی (ع) برای لشکر بصره بود؛ همچنین او به عنوان پیکی صادق از سوی امام علی (ع) به سوی شام فرستاده شد[۵۹]. صعصعه نقل میکند: در جنگ جمل، علی (ع) پرچم رسول خدا (ص) را به دست گرفت و انصار با دیدن این پرچم که بعد از رسول خدا (ص) ندیده بودند، به فرماندهی قیس بن سعد بن عباده زیر آن جمع شدند[۶۰]. قبل از آغاز جنگ جمل صعصعه قصد داشت پیمانشکنان را نصیحت کند. ابتدا نامهای به طلحه نوشت؛ سپس نامهای به زبیر و بعد به عایشه نوشت. صعصعه عایشه را حریصترین شخص برای ایجاد فتنه یافت. عایشه به وی نوشت: من برای خونخواهی خون عثمان خروج کردهام و چنین و چنان میکنم. صعصعه قبل از جنگ، علی (ع) را دید و گفت: "یا علی (ع)، اینان فقط آماده جنگاند"[۶۱]. در بعضی از منابع نامهای از عایشه وجود دارد که او خطاب به صعصعه این گونه نوشته است: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ این نامهای است از عایشه، همسر رسول خدا (ص)، به صعصعة بن صوحان عبدی: فرزندم! به درستی که من خروج کردم، با همراهی طلحه و زبیر به سوی بصره برای خونخواهی خلیفۀ مظلوم، عثمان بن عفان، پس ای فرزند! شمشیر را بشکن و در خانه بنشین و با قول من مخالفت نکن". صعصعه به زیبایی جواب عایشه را میدهد و به او متذکر میشود که عمل به فرمان علی (ع) پیروی از دستورهای رسول خدا (ص) و خداوند است و اسلام نیز رضایت الهی را بر رضایت خلق مقدم دانسته است و آن کس که باید در خانه بنشیند، عایشه است؛ زیرا خداوند در قرآن زنان رسول خدا (ص) را به نشستن امر کرده است[۶۲].
- صفین: صعصعه به عنوان فرماندهی شجاع در این جنگ حضور داشته است[۶۳]. او به همراهی افرادی مانند مالک اشتر، عمار یاسر و دیگران چون سربازی فداکار در خدمت ولی خدا بود. او نقل میکند که علی (ع) در حالی که بر استر رسول خدا (ص) سوار بود. چگونه دشمنان را به خاک میکشاند[۶۴]. همچنین صعصعه در جنگ صفین معاویه را "ابن آکلة الأکباد" خواند و او را لعنت کرد[۶۵].
- نهروان: این صحابی بزرگ برای خاموش کردن فتنه خوارج بسیار کوشید و قبل از جنگ، آنان را بسیار نصیحت کرد[۶۶].[۶۷]
صعصعه بارها در مقابل معاویه و تهیمغزان بنی امیه، والاییهای علی (ع) را بیان کرد و حماسه شکوه و عظمت علی (ع) را در برابر چشمان بیشرم آنان سرود و زشتیها و ناشایستگیهای معاویه را بیباکانه افشا کرد. معاویه بارها تلاش کرد تا صعصعه به گونهای بر علی (ع) طعن زند؛ اما طَرْفی برنبست و چیزی جز رسوایی از خطابههای آمیخته با بلاغت او بهرهاش نشد. پس از شهادت علی (ع) و صلح امام حسن (ع)، معاویه از سر اکراه به صعصعه امان داد. او از این فرصت نیز علیه معاویه سود جست. معاویه همواره از بیان گویا و تعبیرهای زیبای او در وصف والاییهای علی (ع) در رنج بود و این رنج را پنهان نمیداشت[۶۸].
وفات صعصعه
صعصعه سرباز امام حسن مجتبی (ع) نیز بوده است و با صلح امام (ع) او نیز صلح کرد، ولی معاویه وی را تبعید کرد و او در سال ۶۰ هجری از دنیا رفت[۶۹]، اگرچه در هنگام صلح بین امام حسن (ع) و معاویه، امام (ع) برای عدهای از یاران خاص خود از معاویه امان گرفته بود[۷۰].[۷۱]
صعصعة بن صوحان عبدی عبدی
از اصحاب خاص حضرت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه بود. وی از خطبای عرب و زعمای اهل ادب و مردی فصیح اللسان بود. ابوعمرو کشی از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: «کسی با امیرالمؤمنین(ع) نبود که او را درست بشناسد، مگر صعصعه و یاران او». کشی همچنین روایت کرده است که معاویه وقتی پس از صلح با امام حسن(ع) وارد کوفه شد، امام از وی برای اشخاصی به نام، امان گرفته بود. صعصعه از جمله این اشخاص بود و بالاجبار به ملاقات معاویه رفت. معاویه گفت: «به خدا خوش نداشتم که به تو امان بدهم». صعصعه هم گفت: «به خدا من هم نمیخواستم تو را با این نام جدید (امیرالمؤمنین) بخوانم». صعصعه در زمان خلافت غاصبانه معاویه از دنیا رفت[۷۲]. بنابر مشهور، معاویه او را از کوفه تبعید کرد.[۷۳]
صعصعة بن صوحان عبدی در اصحاب امام علی ج۱
صعصعه فرزند صوحان، چون دو برادرش زید و سیحان از سادات و بزرگان قبیله عبدالقیس بود. او دوران کودکی را در عهد رسول خدا (ص) سپری کرد و مسلمان شد، اما توفیق دیدار روی مبارک پیامبر (ص) را نیافت. از این رو از بزرگان تابعین به شمار میآید، وی از رؤسای قومش عبدالقیس در کوفه و مردی فصیح، فاضل، دین دار و سخن وری توانا و از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بود که در جنگهای آن حضرت شرکت نمود[۷۴]. شعبی درباره فصاحت او میگوید: من فن سخنوری را از او آموختم[۷۵].[۷۶]
شرافت و بزرگواری صعصعه
صعصعه در میان مسلمانان از شأن و منزلت والایی برخوردار بود، معاویه با این که حاضر نبود به شرافت و بزرگی یاران حضرت علی (ع) اعتراف کند اما در برابر شخصیت صعصعه، ناچار به اقرار شد. معاویه در ملاقاتی که با عقیل - برادر امیرالمؤمنین (ع) - داشت، روزی به عقیل گفت درباره اصحاب علی (ع) برایم سخن بگو و از آل صوحان شروع کن که آنان استاد سخن و کلامند. عقیل در پاسخ ابتدا از صعصعه شروع کرد و گفت: "صعصعه دارای شأنی بلند و زبانی برنده و پیش قراول سواران بود". سپس در فضیلت دو برادرش زید و سیحان سخن گفت؛ اما معاویه در برابر عظمت و شخصیت پر آوازه صعصعه و دیگر اصحاب امیرالمؤمنین جز سر تسلیم چارهای ندید و سکوت اختیار کرد[۷۷].[۷۸]
سخنان عالمانه صعصعه نزد عمر
ابن اثیر نقل میکند: وقتی ابوموسی اشعری یک میلیون دینار (درهم) از غنائم جنگی را به مدینه منوره (مرکز حکومت اسلامی) نزد عمر فرستاد، خلیفه حقوق مسلمانان را پرداخت کرد و مبالغی زیاد آمد، اما خلیفه نمیدانست که با این مبلغ اضافی چه کند لذا موضوع را در جمع اصحاب مطرح و چاره خواهی کرد و گفت: ای مردم، از غنایم رسیده، حقوق همه مسلمانان را پرداخت کردهام، ولی مقداری زیاد آمده است، در این مورد چه نظری دارید؟. صعصعه این نوجوان دانا و باشخصیت از میان حاضران برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان، مشورت در جایی است که قرآن تکلیف آن را بیان نکرده باشد، قرآن حکم خود را در این مورد گفته و موارد مصرفش را مشخص نموده، لذا جای پرسش نیست، بنابراین زیاده مال را در همان جایی که قرآن فرموده است، تقسیم نما. عمر، سخنان صعصعه را حق دانست و او را تحسین کرد و آنگاه اموال باقی مانده را طبق دستور قرآن بین مسلمانان فقیر و مسکین تقسیم نمود[۷۹].[۸۰]
عثمان و تبعید صعصعه
عثمان در دوران خلافت یازده سالهاش (۲۴ - ۳۵ هجری) مرتکب انحرافات و بدعتهای گوناگونی شد. او در عصر خلافتش بنی امیه و افراد فاسق و سفیه را بر سر کارها میگمارد و غنیمتهای بیت المال را بدون حساب به آنان میبخشید. اصحاب پیامبر (ص) را سبک و خوار مینمود و برخی از آنان را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار میداد. عمار یاسر را کتک زد که سبب فتق او شد، عبدالله بن مسعود را دستور داد زدند و از مسجد پیامبر بیرون انداختند به طوری که استخوانهای دندهاش شکست و ابوذر غفاری را به ربذه تبعید کرد. و در اواخر عمر خلافتش کسانی را که حتی به اصول اولیه اسلام پای بندی نبودند بر شهرهای بزرگ اسلامی گمارد، از جمله ولید بن عقبه، شرابخوار عیاش را بر کوفه حاکم نمود و چون کوس رسواییاش همه جا را فرا گرفت به طوری که حد شرابخواری دربارهاش جاری شد به ناچار او را برداشت و سعید بن عاص مرد فاسد دیگری را به جای او نشاند این حاکم خودکامه هم برای بقای خود جمعی از بزرگان کوفه از جمله صعصعه و مالک اشتر و... را به دستور عثمان به شام تبعید نمود[۸۱].[۸۲]
پاسخگویی صعصعه به معاویه
صعصعه و دیگر یاران با ایمان و معترضان بر خلافکاریهای عثمان توسط سعید بن عاص حاکم کوفه و به دستور عثمان به شام تبعید شدند. روزی معاویه خطاب به سران کوفه که در شام در تبعید بودند گفت به سرزمین مقدس انبیا و رسل[۸۳] و به محل حشر و نشر بندگان یعنی به شام خوش آمدید. سپس در فضیلت خود گفت نزد بهترین امیر آمدی که به بزرگان شما نیکی و به کودکان شما ترحم میکند و اگر همه مردم اولاد ابوسفیان بودند همگی مردانی حلیم و عاقل بودند[۸۴]. معاویه میخواست با این سخنان برای خود و شامیان فضیلتی اثبات نماید فکر نمیکرد صعصعه یک فرد تبعیدی پاسخ او را دهد ولی صعصعه با اشاره همراهان، برخاست و در پاسخ معاویه پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر خدا (ص) چنین گفت: ای معاویه، این که گفتی شام سرزمین مقدسی است؛ همانا زمین، افراد را مقدس نمیکند، بلکه قداست آن بستگی به اعمال شایستهاشان دارد، و این که گفتی پیامبران (ع) در این سرزمین بودهاند صحیح است؛ اما فراعنه و اهل نفاق و شرک هم در این جا بیش از انبیا بودهاند؛ و این که گفتی شام سرزمین حشر و نشر در قیامت است، بر فرض که بندگان خدا در این جا زنده شوند، اما دوری محشر برای مؤمن ضرری ندارد و نزدیکی آن برای منافق سودی ندارد؛ اما این که گفتی اگر همه مردم اولاد ابو سفیان بودند، همگی مردانی حلیم و دانا بودند، در این سخن هم اشتباه میکنی، زیرا مردم از فردی بهتر از ابوسفیان، یعنی از حضرت آدم به دنیا آمدهاند، در میان آنان هم افرادی حکیم و دانا هست و هم افرادی منافق، فاجر، فاسق، نادان و دیوانه وجود دارد. بنابراین اولاد ابوسفیان بودن دلیل بر حلم و بردباری نیست. معاویه از پاسخ صعصعه خجل و ساکت شد و چیزی نگفت[۸۵]. از موارد دیگر پاسخگویی صعصعه به معاویه این است که روزی معاویه تبعیدیهای عثمان را جمع کرد و به خاطر اعتراض آنها به حاکم فاسق کوفه، آنان را توبیخ و تحقیر نمود، اما صعصعه که تاب و تحمل گستاخیهای معاویه را نداشت، برخاست و پاسخ او را داد و خشم او را برانگیخت، لذا معاویه آنان را از شام بیرون و به مدینه فرستاد[۸۶].[۸۷]
برخورد صعصعه با عثمان
پس از آنکه معاویه با موافقت خلیفه سوم (عثمان)، گروه تبعیدی کوفه را از شام به مدینه اعزام کرد تا عثمان خود درباره آنها تصمیم بگیرد این گروه را وارد مدینه کردند اما آنها باز هم ساکت نماندند و در برابر خلافکاری نارواهای عثمان لب به اعتراض گشودند و در یکی از روزهای که عثمان بالای منبر بود، صعصعه از پای منبر او برخاست و به اعتراض گفت: ای عثمان، تو از راه اسلام برگشتهای و در نتیجه مردم نیز از مسیر اسلام منحرف گشتهاند، به راه راست در آی تا مردم نیز به راه راست درآیند. این را گفت و نشست. اینگونه برخورد صعصعه اگرچه عثمان را خیلی ناراحت کرد اما آن روز سکوت کرد و چیزی نگفت. باز روزی دیگر، صعصعه برخاست و در مقام اعتراض به راه و رسم عثمان بسیار سخن گفت تا اینکه عثمان به خشم آمد و به مردم گفت: ای مردم، این آدم پر حرف و بیهودهگو، نه از خدا چیزی میداند و نمیداند که او در کجاست، حال میخواهد مرا موعظه کند. صعصعه بلافاصله گفت: ای عثمان، این که گفتی من از خدا چیزی نمیدانم، بدانکه؛ "همانا، او پروردگار ما و پروردگار اجداد اولین ماست"؛ اما اینکه گفتی نمیدانم خدا در کجاست، باید بگویم: "همانا خداوند در کمین ستمگران است". و بعد در ادامه این آیه را تلاوت کرد:﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾[۸۸]. عثمان در پاسخ او گفت: این آیه درباره ما و دوستان ما نازل شده که از مکه به ناحق رانده شدیم، نه درباره شما! صعصعه ساکت شد و در پاسخ عثمان چیزی نگفت[۸۹] و قضاوت را به عهده تاریخ و آیندگان گذاشت.[۹۰]
امامشناسی صعصعه
صعصعه کسی است که از همان ابتدا که مردم (در روز ۲۳ ذی حجه سال ۳۵ هجری) با حضرت علی (ع) بیعت کردند، او بیعت نمود[۹۱] و ایمان راسخ خود را به مقام شامخ ولایت امیرالمؤمنین (ع) ابراز کرد. او با تمام وجود و در همه شرایط بر این عهد و پیمان باقی ماند و از امامت والای آن حضرت در تمام مراحل و شرایط دفاع کرد. امام صادق (ع) درباره امامشناسی صعصعه میفرماید:کسی که به راستی، حق امیرالمؤمنین (ع) را بشناسد تنها صعصعه و یارانش بودند[۹۲]. او در روز بیعت خطاب به امیرالمؤمنین (ع) گفت: "ای امیرالمؤمنین، به طور قطع خلافت تو را زینت نداد بلکه تو به خلافت زینت دادی و خلافت بر شأن و مقام تو نیفزود، بلکه تو مقام خلافت را بالا بردی، و همانا خلافت به وجود تو محتاجتر است از حاجت شما به آن"[۹۳]. اینگونه سخن حکایت از عمق امامشناسی و اعتقاد صعصعه به حضرت علی (ع) دارد.[۹۴]
در جنگ جمل
صعصعه در جنگ جمل از شخصیتهایی بود که مردانه جنگید و به همراه دو برادرش زید و سبحان در رکاب مولای متقیان علی (ع) به نبرد با ناکثین پرداخت و در این جنگ دو برادرش زید و سیحان به شهادت رسیدند و خود صعصعه نیز مجروح گردید[۹۵].[۹۶]
در صفین
در صفین هنگامی که لشکر معاویه، فرات را تصرف کرد، صعصعه از سوی امام علی (ع) نزد آنان رفت تا آنان را به سوی هدایت و ترک جنگ و آزاد کردن شریعه فرات فراخواند که در نهایت نپذیرفتند و به او و امیرالمؤمنین (ع) جسارت کردند و پس از آنکه گفت وگو برای آزاد کردن شریعه به جایی نرسید سپاه امام (ع) با حمله غافلگیرانه شریعه فرات را از دست دست لشکر معاویه خارج ساختند[۹۷]. صعصعه در نبرد صفین از جانب امام (ع) با فرماندهی گروه عبدالقیس کوفه را به عهده داشت و در تمام مراحل جنگ حضوری فعال داشت و بسیاری از وقایع این جنگ از او به یادگار مانده است[۹۸].[۹۹]
اعزام صعصعه نزد خوارج
در ماجرای خوارج نهروان گروهی از شیعیان حضرت علی (ع) از روی جهالت و نادانی دست به شورش زدند و داستان حکمیت را که خود بر اجرای آن اصرار میورزیدند - بهانه کرده و با حضرت امیر (ع) مخالفت کردند و سرانجام جنگ ناخواستهای را بر آن حضرت تحمیل نمودند. امیرالمؤمنین (ع) به سیره پیامبر (ص) هرگز در این جنگها (صفین و جمل) و نیز در نهروان آغازگر جنگ نبود، تا شاید با مذاکره و گفت و گو از خونریزی و برادر کشی جلوگیری نماید، بر همین اساس جمعی از افراد سرشناس و متعهد مثل عبدالله بن عباس، زیاد بن نضر و... را برای گفت و گو به نزد خوارج اعزام کرد و آنها را به متارکه جنگ و حرکت به سوی شام، برای سرکوبی قاسطین و ستمگران فرا خواند، یکی از آن افراد که از سوی امام (ع) به جانب خوارج رهسپار شد و بین او و سران نهروان سخن به درازا کشید، صعصعة بن صوحان عبدی بود، اگر چه آنها در جذب صعصعه و اهانت به ساحت مقدس امیرالمؤمنین (ع) کوتاهی نکردند، ولی صعصعه کمترین توجهی به سخنان آنان ننمود و بر اعتقادات خود و حمایت از حضرت علی (ع) پافشاری کرد، تا آنکه به او گفتند: اگر علی با ما و در جای ما قرار میداشت، باز هم از او حمایت میکردی؟ صعصعه بدون هیچ درنگ و تأملی گفت: آری، علی به هر طرف رو کند من با او خواهم بود[۱۰۰]. خوارج او را مذمت کرده و گفتند: پس تو در دین خود از علی تقلید میکنی، برگرد که تو دین نداری؟ صعصعه در پاسخ آنها جواب بسیار منطقی و روشنگرانهای را مطرح کرد و چنین گفت: وای بر شما! آیا از مقلد خدا تقلید نکنم که تا بهترین تقلید را انجام داده باشم!؟ علی کسی است که در دوران زندگیاش همواره به راستی در راه خدا قدم برداشت، او صدیق اعظم است که در راه خدا همواره خود را به رنج انداخته و هر گاه جنگ سختی پیش میآمد پیغمبر (ص) او را میفرستاد تا قدم به میدان جنگ نهاده و در دل دشمن فرو رود و آتش جنگ را با نابودی دشمن خاموش کند، ای خوارج کجایید و چه میکنید؟ به کجا میروید؟ به چه کسی رو میکنید؟ و از چه کسی بر میگردید؟ از ماه درخشان و چراغ فروزان و جاده مستقیم خدایی و راه راست رو میگردانید؟ خدا شما را بکشد میدانید به که دروغ میبندید و به چه کسی تهمت میزنید مگر عقلتان را از دست دادهاید و حلم و بردباری شما از میان رفته، رؤیتان سیاه باد که مثل شما مثل کسی است که برای نوشیدن آب در دامنه کوه، چشمه آب را میگذارد و در طلب آب به بالای قله میرود. آیا شما امیرمؤمنان (ع) - وصی رسول خدا (ص) - را هدف این گفتار ناپسند قرار میدهید؟ شما سخت در اشتباهید، همانا هواهای نفسانی شما خسارت و زیان آشکاری بر شما وارد کرده، دوری از رحمت خدا و بدبختی برای کافران و ستمگران است، مرتکب خسارت و زیان بزرگی گشتید، شیطان شما را از راه راست منحرف ساخته و از دلیل و برهان محروم نموده است. پس از سخنان صعصعه، عبدالله بن وهب راسبی از سران خوارج به وی گفت: ای پسر صوحان، خیلی حرف زدی به مولایت بگو: با او را میجنگیم تا به حکم خدا و قرآن تن در دهد! صعصعه گفت: ای پسر وهب، گویا تو میبینم که به خون خود آغشتهای و مرغان هوا اعضای تو را میخورند و کسی نه به خواستهات و جواب میدهد و نه به صدایت گوش فرا میدهد. صعصعه پس از این گفت و گو سخنان کوبنده و هدایتگرانه، به نزد امام (ع) بازگشت[۱۰۱].
آری، سخنان تکان دهنده و هدایتگرانه امام (ع) و صعصعه سایر اصحاب، نتوانست آن گروه جاهل و نادان را هشیار نماید؛ سرانجام دست به شمشیر بردند و آتشی برافروختند که همگی آنان در شعلههای آن سوختند و نابود شدند.[۱۰۲]
علاقه متقابل بین امام (ع) و صعصعه
نه تنها صعصعه عاشق و دلباخته امیرالمؤمنین نبود، بلکه آن حضرت متقابلاً به او علاقهمند بود و عملاً او را مورد عنایت بزرگوارانه قرار میداد، روزی امیرمؤمنان (ع) به عیادت صعصعه تشریف بردند و در حین عیادت به صعصعه احترام زیادی کرد و دست مبارکش را به قصد شفا بر پیشانی او کشید، و او را به حق مورد عنایت قرار داد، اما به هنگام بازگشت از نزد صعصعه خطاب به او فرمود: "مبادا این عیادت من از تو سبب فخر و برتری تو بر قوم و بستگانت شود؟"[۱۰۳]؛ زیرا برخورد بزرگوارانه امام (ع) با او ممکن بود که وی را مغرور سازد. اما صعصعه - این تربیت یافته مکتب امیرالمؤمنین (ع) – با بیانی زیبا عرضه داشت: "نه هرگز، من به این ملاقات بر قوم خود فخر نمیکنم بلکه زیارت شما را ذخیرهای پر ارزش و پاداش بزرگی برای خود میدانم"[۱۰۴].
امام (ع) مجدداً در برابر این سخن بلند و گویای صعصعه از او تجلیل کرد و فرمود: "به خدا قسم، تو ای صعصعه نبودی مگر مردی سبکبار و کم هزینه اما بسیار کمک کار و پر ارزش"[۱۰۵]. صعصعه در تجلیل و تعظیم امام (ع) با چنین عرضه داشت: "و تو ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند شما را نشناختم مگر این که به خداشناسی عارف و آگاهی، و همانا پروردگار در نظرت بزرگ است، و همانا تو در کتاب خدا، بزرگ و حکیمی، و تو نسبت به مؤمنین رؤف و مهربانی"[۱۰۶]. آری، مردان خدا همواره در گفتار و کردار مراقب اعمال خود هستند، و همواره رفتار و کردار خود و دیگران را در جهت کمال خود به کار میگیرند نه غرور و خودخواهی تا از خدا غافل نشوند.[۱۰۷]
سخن صعصعه در آخرین ساعات عمر امام (ع)
در آخرین لحظات عمر مبارک امام علی (ع) طبیب معالج، ملاقات با حضرت را ممنوع کرد و میخواست که امام (ع) در استراحت کامل باشد، از این رو همه یاران امام (ع) و از جمله صعصعه نتوانست به ملاقات امام (ع) و مقتدای خویش برود، لذا به کسی که اجازه ورود داشت[۱۰۸]، گفت: از قول من به حضرت علی (ع) بگو: "ای امیرمؤمنان، خداوند در حیات و مرگ تو را رحمت کند، به خدا سوگند، همانا خداوند در سینه تو بسیار بزرگ و تو به ذات خداوند سخت دانا بودی.[۱۰۹] آن شخص وارد خانه شد و گفتار صعصعه را به محضر امیرالمؤمنین (ع) ابلاغ کرد. امام (ع) با همان حالت ضعف و ناتوانی فرمود: "به صعصعه بگو: خداوند تو را هم رحمت کند که تو همواره مردی کمزحمت و بسیار یاریدهنده بودی"[۱۱۰]. امام (ع) دیگر تاب و توان بیشتری نداشت که صعصعه را به حضور فراخواند یا پیغام دیگری برای او بدهد، لذا طبق این نقل، صعصعه دیگر امام و پیشوای خود را زیارت نکرد و برای همیشه از فیض حضور آن امام همام (ع) محروم ماند.[۱۱۱]
سخنان دلنشین صعصعه در کنار قبر امام (ع)
صعصعه وقتی مولا و مقتدایش امیرالمؤمنین علی (ع) را از دست داد و پیکر بیجان امام (ع) را مشاهده کرد، دیگر تاب و توان را از دست داد و نتوانست به خانه بازگردد و در کنار خانه امام باقی ماند. و پس از آماده شدن پیکر مطهر امیرالمؤمنین (ع) برای دفن با دیگر یاران خاص امام (ع) و فرزندان عزیزش جنازه پاک حضرت را تشییع کردند و در تاریکی شب پیکر مطهر را به طور مخفیانه به خارج شهر کوفه، قریه غریین (نجف اشرف) بردند و در همین مکان فعلی که مزار شیعیان است به خاک سپردند، در این موقع صعصعه کنار قبر ایستاد، دستی به سینه نهاد گویا مقابل شخص امام (ع) در حال حیاتش ایستاده است و با دست دیگر از خاک قبر بر سر خود میریخت و خطاب به پیکر مطهر امیرالمؤمنین علی (ع) چنین گفت: "پدر و مادرم به فدایت ای امیرالمؤمنین، بعد گفت: بهشت برای تو گوارا باد ای ابو الحسن، همانا محل ولادت تو پاکیزه بود، و در سختیها بسیار صابر، و در جنگها جهاد و تلاش بزرگ کردی، دارای رأیی متین، و در تجارت و زندگی خود بهره مند بودی. ای علی، تو به آرزوی خود رسیدی و اینک به پیشگاه پروردگارت رفتی و در حالی او را ملاقات کردی که از تو راضی است و فرشتگان او، تو را احاطه کردهاند تا در جوار پیامبر خدا (ص) مستقر شوی، پس خداوند تو را به جوار خود اکرام بخشید و به درجه برادرت محمد مصطفی (ص) ملحق نمود، و از جام شربت الهی نوشیدی. ای علی، از خدا میخواهیم که بر ما منت نهد و توفیق پیروی از تو را به ما عنایت کند تا به راه و رسم شما عمل نماییم، و با دوستانت دوست و با دشمنانت دشمن باشیم، و ما را در زمره اولیای تو محشور گرداند. ای علی، به مقامی رسیدی که هیچ کس به آن نرسد و درجه ای را درک کردی و به آن رسیدی که کسی بدان راه نیابد، و در برابر چشمان برادرت محمد مصطفی (ص) در راه خدا جهاد کردی و حق جهاد را ادا نمودی و برای استقرار دین خدا، قیام کردی و حق قیام را ادا نمودی تا سنتها را به پاداشته و آتشهای فتنه را خاموش ساختی، و اسلام استوار گشت و ایمان مردم رونق یافت. بهترین درود و سلام ما بر تو باد که به وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد و نشانهها و راهها روشن و واضح گردید. ای علی، بر تو باد از من برترین سلامها و درودها".
صعصعه در ادامه درباره امام (ع) بسیار گفت و در حق خود نیز دعا نمود، سپس چنان گریه سر داد که صدای گریه او در آن تاریکی شب، همه حاضران به گریه آمدند و آنگاه امام حسن و امام حسین (ع) و محمد حنیفه و جعفر و عباس و یحیی و عون و عبدالله را مورد خطاب قرار داد و به آنها تسلیت گفت، چون صبحگاهان نزدیک میشد و کار دفن پیکر مطهر امام (ع) به پایان رسید، همگی با یک دنیا غم و اندوه از قبر مطهر امام (ع) جدا شدند و قبل از سپیده صبح به شهر کوفه بازگشتند تا منافقین و خوارج نهروان از محل دفن پیکر مطهر آن امام و پیشوای عدالتگستر (ع) باخبر نشوند[۱۱۲].[۱۱۳]
مقاومت صعصعه در برابر اهانت به علی (ع)
یکی از روشهای بسیار زشت خاندان بنی امیه (خصوصا معاویه) بعد از شهادت مولای متقیان علی (ع) این بود که در تمام منابر و خطبههای نماز جمعه آن حضرت را مورد سب و شتم قرار میدادند و به او جسارت میکردند و از او برائت میجستند![۱۱۴]. این روش تا زمان حکومت عمر بن عبدالعزیر ادامه یافت که با درایت و شهامت این حاکم با انصاف این سنت ظالمانه برچیده شد و خطبههای نماز جمعه و سخنرانیها از اهانت به امیرالمؤمنین علی (ع) پاک گردید. در دورانی که لعن به حضرت امیر (ع) به دستور معاویه رایج بود نه تنها کارگزاران و ایادی معاویه به آن حضرت جسارت میکردند، بلکه یاران و اصحاب امیرالمؤمنین (ع) را نیز وادار به سب و لعن نسبت به آن حضرت مینمودند! لذا مغیرة بن شعبه (عامل معاویه در کوفه) روزی صعصعة بن صوحان عبدی را احضار کرد و از او خواست که در میان مردم حاضر شود و حضرت امیر (ع) را دشنام دهد.
صعصعه که هرگز زیر بار این ننگ نمیرفت، پس از تهدید ناچار برخاست و طوری کلمات را ادا کرد که مغیره تصور نمود او حضرت را سب کرده است؛ ولی او توریه کرد و خود مغیره را سب نمود و چنین گفت: ای مردم، همانا امیر شما به من فرمان داده که علی را لعن کنم، فَالْعَنُوهُ لَعَنَهُ اَللَّهُ؛ "پس او را لعن کنید که خدا او را لعنت کند". و مردم با صدای بلند آمین گفتند[۱۱۵]. و مراد صعصعه از مرجع ضمیر "فَالْعَنُوهُ" و ضمیر "لَعَنَهُ" خود مغیره بود نه حضرت علی (ع). او نظیر همین کار را در برابر معاویه در کوفه - پس از واقعه تلخ صلح امام حسن (ع) - انجام داد، اما معاویه متوجه قصد صعصعه شد لذا به او گفت: تو با این کار قصد لعن مرا کردی نه علی (ع) را، باید بروی و علی را لعن کنی، صعصعه که هرگز به این امر حاضر نبود دوباره بالای منبر رفت و این بار آشکارا لعنکنندگان امام (ع) را لعن کرد، و معاویه و خاندان بنی امیه را به وضوح مورد اهانت قرار داد، این کار اگر چه برای او خیلی سخت گران تمام شد و معاویه او را از کوفه اخراج و به جای دیگری تبعید کرد، اما او حاضر نشد درباره مولایش سخن جسارتآمیز بگوید[۱۱۶].[۱۱۷]
وفات صعصعه
درباره تاریخ وفات صعصعه دو قول است: از محسن امین نقل است که صعصعه در زمان حکومت معاویه در شهر کوفه درگذشت و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست و پیکر مطهرش در قبرستان کوفه به خاک سپرده شد[۱۱۸]. اما از تنقیح المقال استفاده میشود که او تا بعد از شهادت امام حسین (ع) زنده بود و در جنگ توابین شرکت نمود و در همان جنگ به شهادت رسیده است[۱۱۹]. بنا بر این قول چرا، صعصعه توفیق یاری حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) را نداشته است در تاریخ سخنی از او به میان نیامده است.[۱۲۰]
منابع
پانویس
- ↑ عبدی: این نسب طایفه عبدالقیس است که جزء قبیله ربیعه محسوب میشود و منسوبان به این قبیله را عبدی یا عبقسی میگویند. (الانساب، سمعانی، ج۹، ص۱۹۱) نسب وی عبارت است از: صعصعة بن صوحان عبدی بن حجر بن الحارث بن نزار ابوعر (ابوعرو) و یقال ابوطلحه العبدی)، الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۹۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۲۸۸۱-۲۸۸۹.
- ↑ «ما کان مع أمیر المؤمنین (ع) من یعرف حقه إلا صعصعة و أصحابه»؛ رجال الکشی، ج ۱، ص۶۸ ش ۱۲۲.
- ↑ ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۲۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲؛ روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۴۵؛ معالم العلماء، ابنشهرآشوب، ص۱۳۸؛ الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ج۹، ص۶۰۷.
- ↑ البیان و التبیین، جاحظ، ج۱، ص۹۸. البته جاحظ مدعی است که وی نزد علی (ع) خطبهای نخوانده است (البیان و التبیین، ج۱، ص۱۷۶) ولی باید توجه داشت که علی (ع) درباره وی فرموده است: «هَذَا اَلْخَطِیبُ اَلشَّحْشَحُ»؛ این فرد، خطیب ماهری است. (شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۵۳ (پاورقی)) و همچنین امام علی (ع) فصاحت وی را ستوده است. ابن ندیم وی را خطیب میداند. (ر. ک: الذریعه، آقابزرگ، ج۲، ص۶۰۷؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸۳).
- ↑ البرصان و العرجان و العسیان و الحولان، جاحظ، ص۳۸۲.
- ↑ ر. ک: مطهری، مرتضی، احترام دنیا و تحقیر دنیا، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۷۴۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲.
- ↑ ر. ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲.
- ↑ «فبارک الله فی عبدالقیس و موالی عبدالقیس»؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۵۲۷؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۳۹۰؛ المعجم الاوسط، الطبرانی، ج۸، ص۷۲: الجامع الصغیر، سیوطی، ج۱، ص۱۵۶؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۲، ص۶۰. «قال رسول الله: اسلمت عبدالقیس طوعاً و اسلم الناس کرهاً فبارک الله فی عبدالقیس»؛ (فیض القدیر شرح جامع الصغیر، المناوی، ج۱، ص۶۵۱).
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۲۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲؛ مطهری، مرتضی، احترام دنیا و تحقیر دنیا، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۷۴۶.
- ↑ «هَذَا الْخَطِیبُ الشَّحْشَح»؛ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۵۱۷.
- ↑ ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۲۶؛ روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ ر. ک: مطهری، مرتضی، احترام دنیا و تحقیر دنیا، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۷۴۶.
- ↑ ر. ک: مطهری، مرتضی، احترام دنیا و تحقیر دنیا، مجموعه آثار، ج۲، ص ۵۲۶.
- ↑ تنبیه الغافلین و تذکرة العارفین (ترجمة: کاشانی)، ج۱، ص۶۱۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۵۵.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۹۷، ص۴۴۶.
- ↑ روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج۹، ص۶۰۷.
- ↑ عبقات الانوار، میر حامد حسین، ج۱، ص۱۱.
- ↑ منتهی المطالب، علامه حلی، ج۲، ص۸۲ (پاورقی).
- ↑ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۳۰، ص۳۹۳.
- ↑ رجال ابن داوود، ص۱۸۷؛ الخلاصه، علامه حلی، ص۸۹.
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۱۴-۳۱۵.
- ↑ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۰۳.
- ↑ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۲، ص۳۱۵.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایت کتاب السنه، ذهبی، ج۱، ص۵۰۲.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۵۲۸.
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۴۳.
- ↑ سنن ابی داوود، این اشعث سجستانی، ج۲، ص۴۷۹.
- ↑ السنن الکبری، نسائی، ج۸، ص۱۶۶.
- ↑ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۵.
- ↑ السنن الکبری، بیهقی، ج۸، ص۲۹۲.
- ↑ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۲۳۸.
- ↑ فتح الباری، ابن حجر، ج۹، ص۱۷۳.
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۰.
- ↑ «إِذَا أَمَاتَ النَّاسُ الصَّلَاةَ وَ أَضَاعُوا الْأَمَانَةَ وَ اسْتَحَلُّوا الْكَذِبَ وَ أَكَلُوا الرِّبَا وَ أَخَذُوا الرِّشَا وَ شَيَّدُوا الْبُنْيَانَ وَ بَاعُوا الدِّينَ بِالدُّنْيَا وَ اسْتَعْمَلُوا السُّفَهَاءَ وَ شَاوَرُوا النِّسَاءَ وَ قَطَعُوا الْأَرْحَامَ وَ اتَّبَعُوا الْأَهْوَاءَ وَ اسْتَخَفُّوا بِالدِّمَاءِ وَ كَانَ الْحِلْمُ ضَعْفاً وَ الظُّلْمُ فَخْراً وَ كَانَتِ الْأُمَرَاءُ فَجَرَةً ...»؛ کمالالدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۵۲۶؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص۳۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹؛ مصباح البلاغه، میرجهانی، ج۴، ص۱۳۴؛ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۸۳.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ مناقب امام امیرالمؤمنین (ع)، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۶۷؛ بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه، شوشتری، ج۱۸، ص۹۰
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۷.
- ↑ الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین (ع)، شاذان بن جبرئیل، ص۲۰۹.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۷.
- ↑ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (ترجمه: دامغانی)، ج۱، ص۲۱.
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۱-۳۲۳.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۶۹؛ بهج الصباعه فی شرح نهج البلاغه، شوشتری، ج۸، ص۱۵۴؛ الخلاصه، حلی، ص۱۳۷.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۱.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۳.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۵.
- ↑ الغدیر، علامه امینی (جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۷۹ – ۷۵.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۷، ص۳۸۸.
- ↑ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۳۷؛ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از نویسندگان)، ج۱۷، ص۲۷۶.
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ الجمل، شیخ مفید، ص۱۱۰.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۴۹۹ (پاورقی).
- ↑ المعارف، ابن قتیبه، ص۴۰۲؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۹۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۷۳.
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۶.
- ↑ الاختصاص، شیخ مفید، ص۶۴.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۴۴.
- ↑ بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، شوشتری، ج۹، ص۳۸۰.
- ↑ العقد النضید و الدر الفرید، محمد بن حسن قمی، ص۱۲۶.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۴، ص۹۷.
- ↑ ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله الطبری، ص۹۸.
- ↑ المناقب، خوارزمی، ص۲۲۶.
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۵۳؛ الارشاد، شیخ مفید، ص۱۲۱.
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۶-۳۲۷؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲.
- ↑ ر. ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲.
- ↑ فضل الکوفه و مساجدها، محمد بن جعفر السند، ص۵۳ (پاورقی).
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۸۸؛ اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۸۵؛ جامع الرواة، محمد علی اردبیلی، ج۱، ص۴۱۲.
- ↑ ر. ک: روحانی، سید حمید، مقاله «صعصعه بن صوحان العبدی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۲۹؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲.
- ↑ ۶. تحفـة الاحباب، ص۱۴۵؛ تأسیس الشیعه، ص۳۵۵. مسعودی مورخ متقدم و مشهور قرن چهارم در کتاب مروج الذهب مطالب متعدد و جالب و خواندنی از فصاحت و حاضرجوابی صعصة بن صومان نقل کرده است.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۴۷۹.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۲۰ و ر. ک: الغدیر، ج۹، ص۴۳.
- ↑ الغدیر، ج۹، ص۴۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۳۹-۷۴۰.
- ↑ الغدیر، ج۹، ص۴۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۰.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۲۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۰-۷۴۱.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۱-۷۴۲.
- ↑ زیرا پیامبران بنی اسرائیل و حضرت ابراهیم (ع) از سرزمین شام بودند.
- ↑ این قسمت و پاسخ آن از عقد الفرید است.
- ↑ الاختصاص، ص۶۴ و عقد الفرید، ج۳، ص۳۶۶.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۳۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۲-۷۴۳.
- ↑ «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
- ↑ الغدیر، ج۹، ص۱۴۷ و ر. ک: قاموس الرجال، ج۵، ص۱۲۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۳-۷۴۴.
- ↑ الجمل، ص۱۰۸.
- ↑ «مَا كَانَ مَعَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ مَنْ يَعْرِفُ حَقَّهُ إِلاَّ صَعْصَعَةُ وَ أَصْحَابُهُ»؛ رجال کشی، ص۱۶۸ ش۱۲۲.
- ↑ يا أمير المؤمنين و اللّه لقد زيّنت الخلافة و ما زانتك و لقد رفعتها و ما رفعتك و لهي إليك أحوج منك إليها؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۵.
- ↑ ر. ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۰ و شرح حال زید بن صوحان و سیحان بن صوحان در همین اثر.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۵-۷۴۶.
- ↑ ر. ک: رقعة صفین، ص۱۶۰.
- ↑ ر. ک: رقعة صفین، ص۲۰۶، ۲۳۹، ۳۱۵، ۴۸۰ و....
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۶.
- ↑ سخن صعصعه مضمون همان حدیث پیامبر اکرم (ص) است که فرمود: علی مع الحق و الحق مع علی، «یدور حیثما دار علی علی با حق و حق با علی است و هر جا علی باشد حق آنجا دور میزنده».
- ↑ الاختصاص، ص۱۲۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۶-۷۴۸.
- ↑ «اَ تَتَّخِذَنَّ زِيَارَتَنَا إِيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ»
- ↑ لا یا أمیرالمؤمنین، ولکن ذخرا و أجا در رجال کشی عبارت امام (ع) از این گونه آمده: «یا صعصعة، لا تتخذ عیادنی لک أبهة علی قومک»، و جواب صعصعه چنین آمده است: بلی والله أعتها مئة من الله علی و فضلا.
- ↑ «وَ اَللَّهِ مَا كُنْتُ عَلِمْتُكَ إِلاَّ خَفِيفَ اَلْمَؤُنَةِ، كَثِيرَ اَلْمَعُونَةِ»
- ↑ سفینة البحار، ج۲، عنوان صعبا، ص۳۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۴۸-۷۴۹.
- ↑ احتمالا آن شخص امام حسن مجتبی (ع) بوده است.
- ↑ "يَرْحَمُكَ اَللَّهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ حَيّاً وَ مَيِّتاً فَلَقَدْ كَانَ اَللَّهُ فِي صَدْرِكَ عَظِيماً وَ لَقَدْ كُنْتَ بِذَاتِ اَللَّهِ عَلِيماً"
- ↑ «قُلْ لَهُ وَ أَنْتَ يَرْحَمُكَ اَللَّهُ فَلَقَدْ كُنْتَ خَفِيفَ اَلْمَئُونَةِ كَثِيرَ اَلْمَعُونَةِ»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۱۹ و مقاتل الطالبیین، ص۲۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۵۰.
- ↑ ر. ک: بحارالنوار، ج۴۲، ص۲۹۵ و با اختصار سفینه البحار، ج۲، عنوان صعب، ص۳۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۵۰-۷۵۲.
- ↑ شجره خبیثه بنی امیه که با سر کار آمدن معاویه جان تازه گرفت و پس از شهادت امیرمؤمنان علی (ع) به قدرت بلامنازع تبدیل گردید برای تسلط و محکم کردن پایههای حکومت خویش و تضعیف علویون و خاندان رسالت برنامهریزی حساب شده ای را به کار بستند و توانستند هزار ماه بر کشورهای اسلامی حکومت کنند و خود را جانشین پیامبر اسلام (ص) و رهبران اسلام محمدی معرفی نمایند، از جمله کارهای آنها که سبب تقویت و بقای حکومت آنها گردید سب و شتم به امیرالمؤمنین علی (ع) در خفا و آشکار بود تا از این رهگذر سیره عدالت گستری و فضائل و مناقب آن حضرت فراموش شود و جنایات خاندان بنی امیه مورد اعتراض قرار نگیرد و از علی (ع) و آل او الگو نگیرند، او دستور داده بود در تمام نمازهای جمعه به آن حضرت جسارت کنند. جالب این جا است که وقتی رسول خدا (ص) دید زنی روزهدار کنیز خود را مورد سب قرار میدهد، حضرت او را به خوردن غذا فراخواند، زن گفت: من روزهدارم. حضرت فرمود: «كَيْفَ تَكُونِينَ صَائِمَةً وَ قَدْ سَبَبْتِ جَارِيَتَكِ»، «تو چه روزهداری هستی که کنیزت را سب میکنی؟» (بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۵۱) آیا اسلامی که اجازه نمیدهد، خانمی کنیز و خدمتگزار خود را سب کند چه طور میشود در حکومت بنی امیه که داعیه رهبری اسلامی را دارند به امیرالمؤمنین سب کنند و بر آن افتخار ورزند و کسی هم جلودار آنان نمیشود؟ از دیگر برنامههای معاویه سرکوبی یاران و دوستداران امیرالمؤمنین (ع) بود به طوری که حجر و یارانش را به جرم اعتراض به زیاد بن ابیه که جسارت به ساحت مقدس امیرالمؤمنین میکردند بالای دار بردند و عمرو بن حمقها به غارها پناه بردند، در حکومت حجاج بن یوسف ثقفی زبان بسیاری از ثناگویان امیرالمؤمنین از حلق بیرون کشیده شد، به علاوه جمع زیادی از دوستداران علی لا را با تطمیع به پول و مقام دور خود جمع کردند و با ایجاد رعب و وحشت و غارت اموال مردم و خراب کردن خانههایشان توانستند حکومت خود را محکم کنند و هزار ماه بر کشورهای اسلامی حکومت بلامنازع داشته باشند و کسی هم جرئت نفس کشیدن نداشته باشد. کار معاویه و یارانش به جایی رسید که حتی مخلصین به حضرت علی (ع) را وادار میکردند که بالای منبر رفته و در ملا عام به حضرت سب نمایند که یکی از نمونههای آن صعصعة بن صوحان عبدی است که البته اگر چه امیرالمؤمنین (ع) از قبل به آنان اجازه داده بود در موقع تهدید و فشار، آن حضرت را سب کنند، اما در عین حال آنان توریه میکردند و در سبی که میکردند قصدشان حاکم زمان بود، ولی معاویه و یارانش به ظاهر در فریب عوام الناس موفق به کار خود میشدند.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۵۷.
- ↑ ر. ک: رجال کشی، ص۶۹، ش۱۲۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۵۲-۷۵۴.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۸۸.
- ↑ ر. ک: تنقیح المقال، ج۲، ص۶۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۵۴-۷۵۵.