اثبات ضرورت امامت
ضرورت امامت به معنای واجب بودن نظام امامت برای جامعه و نصب امام از طرف خداست. این ضرورت نیازمند بیان دلایل اثبات ضرورت امامت است. بدون شک امامت از مباحث جنجالی و پرچالش دنیای اسلام است که در اصل وجوب آن تردیدی نبوده و مورد اتفاق همه مسلمانان است. این در حالی است که در کیفیت و چگونگی وجوب آن اختلاف نظر وجود دارد. امامیه میگویند وجوب امام، وجوب عقلی است؛ با این توضیح که ایجاد و خلق هر موجودی که موجب نزدیکی به خدا و دوری از گناه شود، به حکم عقل بر خدا لازم است و از این، تعبیر به وجوب لطف میکنند؛ به بیان واضحتر از آنجا که مردم بعد از پیامبر خاتم (ص) مانند زمان حضور ایشان، نیاز به هدایت دارند، لازم و ضروری است، امامانی برای هدایت و سرپرستی توسط خداوند برگزیده شود، تا امر هدایت آنها را بر عهده گیرند.
ادلّه ضرورت امام به دو دسته عقلی و نقلی تقسیم میشود. برخی از دلایل عقلی بحث: وجوب دفع ضرر عظیم، قاعده لطف، برهان حفظ شریعت هستند. از آیه تبلیغ و آیه ولایت و از احادیث "لولا الحجة" و "من مات" و سیره مسلمانان به عنوان دلایل نقلی این بحث یاد شده است.
مقدمه
وجود امام، همانند وجود انبیاء و رسولان الهی، برای هستی و جامعه ضرورت[۱] تکوینی و تشریعی دارد[۲]. برای اثبات و چرایی این مسئله دلایلی مطرح شده که نوشتار حاضر درصدد بیان وجوه ضرورت وجود امام و اقوال در این باره است.
معناشناسی
معنای لغوی
ضرورت در لغت به معنای نیاز، لزوم و انفکاک ناپذیری است[۳]. امامت نیز در لغت به معنای رهبری مسلمین یا رهبری عمومی بر مردم است[۴]؛ به همین جهت در بیان معنای لغوی امام گفتهاند: امام هر کسی یا چیزی است که در کارها به او اقتدا میشود[۵]. ترجمه فارسی امامت هم، پیشوایی و رهبری است[۶].
معنای اصطلاحی
معنای اصطلاحی واژه امام و امامت بسیار به هم نزدیک است. برخی متکلمان در بیان معنای اصطلاحی امام گفتهاند: "الامام الذی له الرئاسة العامة فی الدین و الدنیا"؛ امام کسی است که دارای ریاست و رهبری عمومی دین و دنیاست[۷] و برخی شبیه همین تعریف را برای واژه امامت آورده و گفتهاند: "امامت، به معنای ریاست عمومی در امور دین و دنیاست برای فردی به نیابت از رسول خدا"[۸]. چنین شخصی را خداوند تعیین میکند[۹]. پس جایگاهش، جایگاهی الهی است[۱۰].
با توجه به آنچه گفته شد روشن میشود که مراد از ضرورت امامت، لزوم وجود امام یا وجوب وجود امام است به گونهای که معنای وجود و وجوب از امامت انفکاک ناپذیر باشد. و هیچ زمانی جامعه خالی از امام نباشد.
پیشینه
غیر از امامیه برخی دیگر از مذاهب اسلامی هم قائل به ضرورت امامت هستند:
- زیدیه معتقدند امامت استمرار نبوت است و به همان دلیلی که نبوت لازم شمرده شده، امامت نیز ضرورت یافته است[۱۱] و این میتواند به معنای قائل شدنِ جایگاه الهی برای امامت باشد. جایگاهی که زیدیه در خصوص سه امام نخست قطعاً بدان قائلاند، یعنی آنان سه امام نخست را منصوص، معصوم و دارای مقام الهی میدانند[۱۲].
- اسماعیلیه معتقدند امامت امام بدون تصریح و نص خداوند متعال یا رسول یا امام منتخب توسط رسول (ص)، امکانپذیر نیست[۱۳] و سلسله امامت یکی پس از دیگری با دستور صریح تعیین شده است، بنابراین امام باید به دستور خداوند و به نص رسول (ص) باشد[۱۴].[۱۵]
- معتزله غالباً امامت را واجب میدانند، برخی از معتزله وجوب امامت را عقلی و برخی دیگر وجوب آن را نقلی دانستهاند. معتزله میگویند با حکم عقل باید امام کسی باشد که با عامل کنترل جامعه یعنی قوانین جزایی در جامعه تحقق ببخشد تا مردم سراغ دوست رفته و سراغ دشمن نروند. ضمناً عقول مردم علاوه بر عدم قدرت درک مسأله دنیوی، در شناخت مصالح اخروی هم ناتوانند، پس مردم به امامانی نیازمندند که تمام مصالح دنیوی و اخروی آنها را بشناسند. لازمه وجود چنین امامی این است که امام ولایت تشریعی هم داشته باشد و این مطلب با امامت به معنای اهل سنت سازگاری ندارد[۱۶].
- خوارج معتقدند نیازی به امام نیست و بر مردم لازم است بین خود، کتاب خدا را تعلیم دهند[۱۷]. تنها فرقه ای که امروز از فرقههای خوارج باقی مانده، فرقه اباضیه است و آنان هم به وجوب امامت اعتقاد دارند[۱۸].
- اشاعره و اهل حدیث معتقدند رهبری در جامعه، همیشه ضرورت داشته و این وجوب هم وجوب شرعی است، یعنی به حکم شارع در هر عصری بر مردم واجب است رهبری را انتخاب نموده و به فرمانهای او گردن نهند[۱۹].
دلایل وجوب و ضرورت وجود امام
دلایل ضرورت وجود امام به دو دسته عقلی و نقلی تقسیم میشوند:
دلایل عقلی
دلایل عقلی غیر مستقل (عقلی ـ نقلی)
قاعده لطف، برهان لطف و حکمت
این برهان، یکی از مهمترین براهین کلامی ضرورت وجود امام است که در بیان عالمان شیعه[۲۰]، به تفصیل آمده است[۲۱]. لطف[۲۲] آن است که مکلف با آن، به انجام طاعت نزدیکتر و از انجام معصیت دورتر گردد، به این شرط که به حدّ اِجبار نرسیده و در توانایی مکلف بر تکلیف نقشی نداشته باشد[۲۳].
دلیل بر وجوب امامت و رهبری، با توجّه به دو شرط یاد شده، این است که هر انسان عاقل آشنا به عرف و سیره عقلای بشر بهروشنی تصدیق میکند هرگاه رهبر جامعهای با کفایت و تدبیر خود، از ظلم و تباهی جلوگیری کند و از فضیلت و عدالت دفاع نماید، شرایط اجتماعی برای بسط فضائل و ارزشها فراهمتر خواهد بود و مردم از ستمگری و پلیدی میگریزند و این مطلب چیزی جز لطف نیست[۲۴]. این امامت و رهبری، لطف خداوند در حق مکلفان است و مقتضای حکمت الهی این است که مکلفان را از آن محروم نسازد[۲۵][۲۶]
همانگونه که لطف و حکمت خدا ایجاب میکند، وسایل رشد وجودی انسان با فرستادن پیامبران و اسباب رسیدن به سعادت واقعی وی را با برنامه و قانون فراهم سازد، همین لطف و حکمت او اقتضا میکند، پس از پیامبر اسلام (ص) نیز رهبرانی جهت تفسیر و تبیین صحیح قوانین الهی و هدایت انسانها و رساندن آنها به آن هدف والا از طرف خداوند توسط پیامبرش معیّن شود، تا مردم را از انحراف و گمراهی بازدارند و به حق هدایت کنند.
نتیجه بحث را میتوان در قالب دو استدلال بیان نمود:
استدلال اول: وجود امام ـ با عنایت به ثمراتی که دارد ـ انسانها را به طاعت نزدیک و از معصیت دور میکند.
هر آنچه موجب نزدیکتر شدن انسانها به طاعت و فرمانبرداری و دور شدن آنها از گناه و معصیت و رسیدن آنها به سعادت ابدی شود، مصداق لطف است.
نتیجه: وجود امام مصداق لطف است.
استدلال دوم:
وجود امام مصداق لطف است؛ لطف بر خدا واجب است؛ نتیجه: جعل امامت بر خدا واجب است[۲۷].
حفظ دین و شریعت، برهان حفظ و نقل شریعت
همه مردم از توانایی لازم برای فهم کامل و تفسیر صحیح آیات قرآن و روایات نبوی برخوردار نیستند. همچنین در برخی آیات الهی صرفاً کلیاتی آمده که نیازمند تفصیل است. پس ضرورتاً باید امامی باشد تا رفع این مشکلات نماید. شاهد بر این ضرورت نیز وجود اختلافنظر در امور مهمی است که پس از رحلت پیامبر به وجود آمد. بر اساس سخن پیامبر اکرم (ص) در حدیث ثقلین، حفظ دین و رسیدن به رستگاری منوط به وجود امام است[۲۸].
برقراری نظم و حفظ جامعه اسلامی
با توجه به اختلاف سلیقهها میان عموم مردم و منفعتطلبی صاحبان زور و قدرت، دفع ضررهای اجتماعی، تنها از طریق امامت ممکن است. وجود رهبری که مردم از قاطعیت او هراسان و به عدل او امیدوار باشند، موجب دوری جامعه از فساد است. بدیهی است که وجود رهبر صاحب قدرت، دارای مصلحت بیشتری است تا نبود چنین رهبری و از آنجاکه دفع ضرر واجب است، باید امامی باشد تا مانع ظلم دیگران شود. مردم از سویی به دلیل برخورداری از قوه شهویه و غضبیه، ممکن است به اختلال در نظم اجتماعی اقدام کنند و از سوی دیگر به دلیل جهل برخی مردم نسبت به امور اجرایی جامعه، ممکن است برخی از مسئولیتهای مهم بدون مجری بماند. اختلاف نظرات و تبعیت از هوای نفس، منجر به نابودی نظام خواهد شد، وحدت مسلمانان از بین میرود؛ لذا با وجود این چالشهای اجتماعی، مردم نمیتوانند وظایف اجتماعیشان را بشناسند تا به سعادت حقیقی دست یابند و این امامان معصومند که حقیقت معارف قرآن را بهطور کامل و جامع میدانند. پس اولاً امام باید وضع قوانین بنماید، ثانیاً ساختار اجرای قوانین را طراحی کند، ثالثاً قوانین را عادلانه اجرا کند، رابعاً در صورت اختلاف میان مردم داور باشد[۲۹].
فطری بودن نیاز به امام
احساس نیاز به رهبری در نهاد هر انسان و فطرت او نهفته است. همچنان که این احساس نیاز در میان پارهای از حیوانات نیز مشاهده میشود. البته نیاز انسان به رهبری و مدیریت بیش از حیوانات است؛ زیرا شعاع احتیاجات انسان بسی فراتر و گستردهتر از آنهاست، انسان علاوه بر نیازهای گسترده مادی، یک سلسله نیازهای روحی و معنوی دارد. چیزی که نیاز فطری و عقلی به رهبری را در انسان اثبات میکند این است: از روزی که تاریخ بشر آغاز شده و اجتماع انسانها پدید آمده و در گوشه و کنار جهان جامعههای کوچک یا بزرگ، مترقی یا غیرمترقی تشکیل یافته، هرگز جامعهای بدون زمامدار و سرپرست نتوانسته است کمترین زمانی به زندگی خود ادامه دهد. هر جا جامعۀ متشکلی بوده، زمامدار و سرپرستی از راه قهر و غلبه یا انتخاب داشته است، حتی در اجتماعات خانوادگی کوچک که بیش از چند عضو ندارد همین روش عملی است. اینجاست که انسان با فطرت خدادادی خود بدون تردید درمییابد که هر جامعه نیازمند به سرپرست و زمامدار است[۳۰]. حضرت علی (ع) درباره لزوم وجود رهبر در جامعه میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۳۱].
از آنجا که اسلام دین فطری و پاسخگویی به نیازهای فطری و عقلی انسان است و از این جهت باید در مورد امامت و رهبری جامعه که از مهمترین نیازهای فطری و زندگی اجتماعی اوست، یا با تعیین صریح امامان و یا با واگذاری صریح انتخاب آن به امت، تکلیف مسلمانان را مشخص کرده باشد و شیعه بنا به دلائل محکم و متقن عقلی و نقلی معتقد است خدا این امامان را تعیین کرده و توسط پیامبر اکرم (ص) معرفی نموده است[۳۲].
ضرورت وجود کارشناس دینی بعد از پیامبر
آیین حیاتبخش اسلام با ویژگیهای خود که عبارتاند از: جاودانگی، جهانی بودن، جامعیت و برخورداری از قوانین اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، تأمین کننده همه جانبه سعادت دنیا و آخرت انسان است، در عین حال، دارای ظرافتهایی است که نیازمند توضیح و روشنگری پیامبر (ص) به عنوان کارشناس و متخصص آن است و کتاب آسمانیاش قرآن کریم، از چنان پیچیدگی، ظرافت، عمق و وسعت برخوردار است که اگر پس از آن حضرت بخواهد بدون تبیین متخصص و کارشناس راستین دینی که مصون از خطا و لغزش و اشتباه باشد به حیات خود ادامه دهد، قادر به ادامه حیات پویا و بالنده خود نبوده و دچار همان سرنوشت دیگر ادیان آسمانی یعنی یهودیت و مسیحیت شده و دستخوش تحریف و انحراف خواهد گشت[۳۳]. از اینرو، خداوند خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[۳۴]. همانطور که بدون تبیین پیامبر (ص) مقاصد خداوند در آیههای قرآن روشن نخواهد گشت، پس از آن حضرت هم بدون تبیین کارشناسی حقیقی قرآن، مفاهیم ارزشی و حقایق آن بگونهای که مقصد خداوند است، روشن و آشکار نخواهد شد. پس به حکم عقل سلیم، وجود چنین افرادی پس از پیامبر (ص) نیز ضرورت دارد.
به همین دلیل، شیعه معتقد است پیامبر (ص) به دستور خداوند و بنا به اقتضای عقل و منطق به این مهم توجه کامل کرده و جانشینانی را به عنوان کارشناسان دین معرفی کرده است[۳۵].
دلایل عقلی محض
- وجوب عدل؛
- وجوب دفع فساد (وجوب دفع هرج و مرج، وجوب حفظ نظام جامعه)؛
- وجوب تأمین منافع ملزمه؛
- وجوب دفع اختلاف در جامعه؛
- وجوب رسیدن جامعه به کمال؛
- وجوب تنظيم روابط استخدام و تعاون اجتماعی؛
- وجوب توزیع عادلانه فرصتها و امکانات جامعه.
- قاعده لطف؛
- قاعده امکان اشرف؛
- وجوب دفع ضرر از نفس (ضرورت دفع ضررهای بزرگ)؛
- عدم نصب امام خلاف حکمت الهی (نقض غرض)؛
- برهان تقابل قطبین؛
- لازمه نظام احسن هستی؛
- برهان علت غایی؛
- برهان مظهر جامع.
اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی، (برقراری نظم و حفظ جامعه اسلامی)
اجرای حدود و حفظ اسلام و مسلمین، بدون وجود امامِ با کفایت امکانپذیر نیست، پس نصب امام واجب خواهد بود. اموری که تحقق آنها منوط به وجود امام است:
- جمع آراء بر امور اجتماعی مانند جهاد.
- جلوگیری از هرج و مرج اجتماعی.
- اجرای حدود الهی.
- قضاوت[۳۶].
وجوب دفع ضررهای عظیم
امامت در بردارنده منافع عظیم اجتماعی است که نادیده گرفتن آنها، زیانهای بزرگی در پی دارد؛ اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینههای رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد و در نتیجه، از نبود امام زیان بزرگی به جامعه وارد میشود و دفع چنین زیانهایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود امام واجب خواهد بود[۳۷].
بیان برهان در لسان شاگرد امام صادق (ع): "هشام بن حکم"، یکی از شاگردان جوان امام صادق (ع) مناظره ای با "عمرو بن عُبّید معتزلی" در زمینه ضرورت وجود امام انجام داده است که مضمون برهان ضرورت را داراست[۳۸][۳۹]
دلایل نقلی
آیات
آیه ولایت
از جمله آیاتی که به امامت و رهبری اشاره دارند، دو آیه "ولایت" و "تبلیغ" است. این دو آیه علاوه بر مطرح ساختن اصل مسئله امامت و رهبری بعد از پیامبر (ص)، به تعیین مصداق و معرفی شخص امام با اوصاف کلی پرداخته که ما نیز هر دو جنبه را مطرح میکنیم: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا ز يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۴۰].
استدلال به آیه، برای تبیین دیدگاه قرآن در مورد امامت بعد از پیامبر، با ذکر سه مقدمه انجام میشود:
- شأن نزول آیه: در روایات معتبر و منابع تفسیری (از سنی و شیعه) چنین وارد شده است: روزی امیرالمؤمنین (ع) در مسجد در حال نماز بود که فقیری وارد شده تقاضای کمک مالی کرد، آن حضرت در حالی که در رکوع بود انگشتری خود را از انگشت در آورده به سائل داد. خداوند آیه مذکور را در شأن و فضیلت او نازل کرد[۴۱].
- "ولیّ" در آیه فقط به معنای سرپرست و متصرف در امور است؛ زیرا:
- با توجه به اینکه لفظ ولیّ تکرار نشده و روی هر سه کلمه ﴿اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ به یک سیاق وارد شده است، از اینرو، وحدت سیاق حکم میکند ولایت در همه آنها به یک معنا باشد[۴۲].
- کلمه "ولیّ" در آیه به معنای ناصر و دوستدار نیست؛ زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز میخوانند و در حال رکوع زکات میدهند، بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را دربرمیگیرد. بنابراین معنای آن سرپرستی و تصرّف و رهبری مادی و معنوی است که یک حکم خاص و در انحصار خدا و رسول او و افراد خاصّی از مؤمنان است؛ زیرا کلمه ﴿إِنَّمَا﴾ معنای انحصار و اختصاص را میرساند[۴۳].
- انفاق کردن در حال رکوع جزو واجبات یا مستحبات نیست تا بگوییم ممکن است عدهای از مردم به این حکم عمل کرده باشند. پس ﴿الَّذِينَ﴾ اشاره به فرد خاص "علی (ع)" است.
اما به کار بردن لفظ جمع برای یک فرد بنا به جهاتی که در ذیل میآید، اشکال ندارد:
- به کار بردن لفظ جمع برای فرد، گاهی برای تعظیم و تکریم شخصیت اوست و در آیه مزبور هر چند زکات و انفاقکننده در حال رکوع نماز، تنها یک نفر و آن هم علی (ع) بود اما برای تکریم و تعظیم او به سبب کاری که کرده است، لفظ جمع به کار رفته است و اینگونه استعمال نزد اهل لغت نیز پذیرفته شده است[۴۴].
- در قرآن کریم، نظیر اینگونه استعمال زیاد دیده شده است، از جمله: در آیه مباهله: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۴۵]، با اینکه تنها یک زن ـ فاطمه زهرا (س) ـ در جمع مردان ـ پیامبر و علی و حسنین (ع) ـ حضور داشت، اما قرآن برای ایشان واژه جمع ﴿نِسَاءَنَا﴾ آورده است. و نیز آیه ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾[۴۶] درباره نعیم بن مسعود و آیه ﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾ [۴۷] در مورد عبدالله بن ابی به لفظ جمع آمده است..
نتیجه اینکه از دیدگاه قرآن، امامت و ولایت بعد از پیامبر (ص)، استمرار ولایت و امامت خدا و رسول اوست و همانگونه که ولایت خدا و رسول او بر مردم، به انتخاب و اختیار مردم نیست، امامت و ولایت امام بعد از پیامبر نیز به اختیار و انتخاب مردم نیست. علاوه بر این امامت و ولایتِ غیر افراد مذکور در آیه با استعمال کلمه ﴿إِنَّمَا﴾ نفی شده است[۴۸][۴۹]
آیه تبلیغ
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۵۰][۵۱].
چگونگی دلالت آیه: با توجه به اینکه آیههای سوره مائده بهطور مسلم در اواخر عمر پیامبر (ص) نازل شده است و آیه مورد بحث با تأکیدهای پی در پی همراه است و خطاب به آن حضرت هم با لفظ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ آمده که تنها در دو مورد در قرآن کریم دیده شده است. مورد دیگر آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ﴾ [۵۲] و همچنین تهدید آن حضرت به عدم تبلیغ رسالت الهی در صورت عدم انجام مأموریت محوله که این تعبیر فقط در این آیه از قرآن آمده است، همه و همه از یک حادثه مهم و پیام سرنوشتساز خبر میدهند.
روشن است که این مسئله مهم، از نوع توحید و نبوت و معاد نبوده و از نوع مسائل فرعی فقهی اسلام و احکام و قوانین آن نیز نیست؛ زیرا همه آنها از سالها پیش در دوران رسالت تبلیغ و تبیین شده بود.
همچنین مربوط به مبارزه با بتپرستان و کافران و یا رفع تهدید دشمنان، از مشرکان و منافقان و یهودیان و غیر آن نیست، چون پیامبر اکرم (ص) به نحو موفقیتآمیزی با بتپرستی و شرک مبارزه کرده و خطر نفاق و یهود را از سر اسلام و مسلمانان کوتاه کرده بود[۵۳].
بنابراین، این پیام مهم و سرنوشتساز، با توجه به روایات وارده در شأن نزول آیه، جزء مسئله امامت و جانشینی آن حضرت نیست؛ زیرا بیان نکردنش با عدم تبلیغ رسالت برابر شمرده شده است، همانگونه که بیان و ابلاغ آن به مردم (چنان که خدا فرمود) موجب یأس کامل کفار از (شکست دادن اسلام) و سبب اکمال دین و اتمام نعمت بوده است ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ [۵۴][۵۵]
احادیث
حدیث «لَوْلَا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»
یکی دیگر از ادلّه اثبات ضرورت امام، حدیث مشهور «لَوْ لَا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» است. امام صادق (ع) در حدیثی میفرمایند: "اگر زمین یک روز خالی از امام باشد، فرو میریزد"[۵۶] و در روایتی دیگر از امام باقر (ع) آمده است: "اگر زمین یک روز خالی از امامی از خانواده ما باشد، اهلش را فرو میبرد و خدا مردم را به بدترین عذاب شکنجه میکند. خداوند ما را حجت در روی زمین قرار داده و امان برای اهل زمینایم. تا هنگامیکه ما در میان آنها باشیم، از فرو بردن در اماناند"[۵۷]. بر پایه این دسته از روایات، امام، حجت خدا بر روی زمین و امان اهل زمین است و اگر لحظهای نباشد، زمین اهل خود را نابود میکند[۵۸].
حدیث «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ»
در این حدیث، معرفت امام، به عنوان یک تکلیف دینی، بر هر مسلمانی واجب شده تا آنجا که نشناختن او، اصل ایمان را خدشهدار میسازد و چنین حکم قطعی، مستلزم آن است که زمان، هیچ گاه از امام خالی نباشد. سیره مسلمانان صدر اسلام، وجوب امامت را امری مسلم میدانستند. از این رو، پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، بیدرنگ به این مسئله پرداختند. تا جایی که برخی از آنان به دلیل شدت اشتغال به مسأله تعیین خلیفه پس از رسول خدا (ص)، حتی از شرکت در مراسم تشییع و تدفین پیامبر نیز غافل شدند؛ آنان که شرکت نکرده بودند، دلایل دیگری داشتند. اختلاف میان صحابه درباره امامت، مربوط به مصداق آن بود نه وجوب آن. متکلمان معتزلی نیز به اجماع صحابه، بر وجوب امامت استدلال کردهاند، اما سیره مسلمانان یا اجماع صحابه بر وجوب امامت، دلیل شرعی مستقلی به شمار نمیرود[۵۹].
دلیل نقلی
دلایل نقلی بسیاری از خاصّه و عامّه درباره لزوم وجود امام ذکر شده است که ما تنها در این مقام به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم:
۱. رسول خدا (ص) فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. این حدیث، مورد اتّفاق شیعه[۶۰] و مخالفین است و حُمَیْدی که از معاریف و مشاهیر علمای عامّه است آن را در کتاب خود «الجمع بین الصحیحَیْن، یعنی صحیح مسلم و بخاری» نقل کرده است[۶۱].
فقیه بزرگوار میرزای قمی در ذیل این حدیث شریف نوشته است: «مشهور است که علمای اهل سنّت وصیّت کردهاند که با شیعه در این حدیث گفت و گو نکنند مگر به کارد و خنجر»[۶۲]. و به همین مضمون حاکم نیشابوری از ابن عمر حدیثی را نقل کرده و آن را صحیح شمرده که رسول خدا (ص) فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» و ابن مردویه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده که فرمودند: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[۶۳] قَالَ يُدْعَى كُلُّ قَوْمٍ بِإِمَامِ زَمَانِهِمْ وَ كِتَابِ رَبِّهِمْ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِمْ»[۶۴]؛ روزی که هر گروهی با امام زمان خود و کتاب پروردگار خویش و سنّت پیامبرشان خوانده شوند».
۲. امام صادق (ع) فرمودند: «لَوْ لَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا»[۶۵]؛ اگر روی زمین غیر از دو نفر باقی نماند، یکی از آنها حجّت خدا خواهد بود.
۳. امام صادق (ع) فرمودند: «لَوْ بَقِيَ اثْنَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ عَلَى صَاحِبِهِ»[۶۶]؛ اگر دو نفر باقی بمانند یکی از آنها حجّت خداوند بر آن دیگری خواهد بود.
۴. امام صادق (ع) فرمودند: «لَوْ كَانَ النَّاسُ رَجُلَيْنِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْإِمَامَ وَ قَالَ إِنَّ آخِرَ مَنْ يَمُوتُ الْإِمَامُ لِئَلَّا يَحْتَجَّ أَحَدٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ تَرَكَهُ بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَيْهِ»[۶۷]؛ اگر تعداد مردم منحصر در دو نفر شود حتماً یکی از آنها امام خواهد بود، و فرمود: آخرین کسی که میمیرد امام خواهد بود تا هیچ کس در مقابل پروردگار ادعا نکند که مرا بدون حجّت و راهنما - که مرا به سوی تو دعوت کند - گذاردی.
۵. حسین بن ابی العلاء میگوید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) تَكُونُ الْأَرْضُ لَيْسَ فِيهَا إِمَامٌ قَالَ لَا قُلْتُ يَكُونُ إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ»[۶۸]؛ به امام صادق (ع) عرض کردم: آیا میشود در زمین امام نباشد؟ فرمود: نه. گفتم: آیا میشود در روی زمین دو امام باشد؟ فرمود نه، مگر آنکه یکی از آنها ساکت باشد.
۶. ابی حمزه میگوید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ فَقَالَ لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»[۶۹]؛ از امام صادق (ع) سؤال کردم آیا زمین بدون امام باقی خواهد بود؟ فرمود: اگر زمین بدون امام باشد فرو خواهد رفت.
۷. امام باقر (ع) فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ» [۷۰]؛ اگر امام لحظه ای از روی زمین برداشته شود، زمین مانند موجی که در دریا پدید آید (و همه مسافران کشتیها را غرق کند) به موج در آمده و تمام افراد ساکن روی خود را هلاک خواهد نمود.
علامه مجلسی قدس سره روایات بسیاری درباره ضرورت وجود امام و نیاز عالم خلقت به ایشان در کتاب شریف بحار الانوار در باب الاضطرار إلی الحجّه و أنّ الأرض لا تخلو من حجّه جمعآوری کرده است[۷۱][۷۲]
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منابع
- مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی
- اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی در اسلام، ج۲
- ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲
- ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
- ربانی گلپایگانی، علی، قاعده لطف و وجوب امامت
- ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی
- الهی راد، صفدر، انسانشناسی
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی
- علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱
- جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه
- خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲
- رضایی، عبدالکریم، امامتپژوهی
- زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵
- فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- اللهبداشتی، علی، ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابنمیثمبحرانی
- شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین
- ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
- بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳
پانویس
- ↑ حقالیقین فی معرفة أصولالدین، ص۱۸۳.
- ↑ اکثر متکلمان اسلامی، امامت و واجب و ضروری میدانند با این تفاوت که متکلمان امامیه وجوب امام را وجوب علی الله میدانند. ولی متکلمان هل سنت قائل به وجوب علی الناس هستند. شرح مواقف، ج۸، ص۳۴۵.
- ↑ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۳ ص۳۷۳؛ حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۷ ص۱۲۴؛ مدنی شیرازی، علی خان بن أحمد، الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، ج۸ ص۲۹۰.
- ↑ جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹.
- ↑ ابن فارس، احمد، معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸ و ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ فرهنگ جدید عربی فارسی، ص۱۰؛ فرهنگ عمید یک جلدی ص۱۸.
- ↑ ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴؛ التعریفات، ص۲۸.
- ↑ الإمامة رئاسة عامة فیأمور الدنیا والدین؛ امامت ریاست عام و فراگیر در امور دینی و دنیایی است. الشریف المرتضی، علی بن الحسین، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۵؛ علامه حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰. ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
- ↑ شیخ صدوق، علی بن محمد، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۲۶.
- ↑ طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص۱۸.
- ↑ ابن قاسم، محمد بن حسن، سبیل الرشاد الی معرفت رب الارباب، ص۸.
- ↑ جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۱۹۵.
- ↑ سجستانی، ابویعقوب، کتاب الافتخار، ص۶۶ و۶۷.
- ↑ جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه، ص۲۱۹.
- ↑ ولید، علی بن محمد، تاج العقائد و معدن الفوائد، ص۶۱ به بعد.
- ↑ ر. ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۴۳۲ ـ ۴۳۳.
- ↑ جمعی از نویسندگان، معارف کلامی شیعه کلیات امامت، ص۲۲۵.
- ↑ اشعری، ابو الحسین علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص۱۲۵.
- ↑ ر. ک: محمدی، علی، شرح کشف المراد، ص۴۰۴.
- ↑ سید مرتضی، در تبین لطف بودن امامت چنین آورده است: "ما امامت و رهبری را به دو شرط لازم میدانیم: یکی اینکه تکالیف عقلی وجود داشته باشد و دیگری اینکه مکلفان معصوم نباشند. هر گاه هر دو شرط یا یکی از آن دو، منتفی گردد، امامت و رهبری لازم نخواهد بود"، خواجه نصیرالدین طوسی مینویسد: "وجود امام لطف است و تصرّف امام لطف دیگری است و اگر ما از آن لطف محروم ماندهایم، کوتاهی از جانب ماست"؛ (کشف المراد، ص۳۶۲. الامام لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منّا؛ فاضل مقداد در تبیین لطف بودن امام مینویسد: "از آنجا که موضوع لطف، تکلیف است و تکلیف به عقلی و شرعی (وحیانی) تقسیم میشود، لطف بودن امامت را میتوان هم به تکالیف عقلی تبیین کرد و هم به تکالیف شرعی".
- ↑ الألفین، ص۱۳؛ أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۲۱۰، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ الشافی فی الإمامة، ج۱، ص۴۷؛ الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ص۸؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۲، ص۲۲؛ دلائل الصدق، ج۴، ص۲۵۳؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۵؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۲؛ محاضرات فی الإلهیات، ص۳۴۶: النکت الاعتقادیة، ص۴۵؛ اللوامع الالهیه، ص۳۲۶؛ المنقذ من التقلید، ص۲۹۷؛ کشف المراد، تعلیقه آیتالله سبحانی، ص۱۰۶؛ کفایةالموحدین، ج۱، ص۵۰۵.
- ↑ لطیف از اسمای حسنای الهی به شمار میآید: ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ﴾«خداوند در کار بندگانش نازکبین است» سوره شوری، آیه ۱۹.
- ↑ إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۲۷۶: و هو ما یقرب من فعل الطاعة و یبعد عن المعصیة و لم یکن له حظ فی التمکین؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۱۵۸: اللطف عندنا: ما یقرب العبد إلی الطاعة و یبعده عن المعصیة ولا حظّ له فی التمکین ولا یبلغ الإلجاء.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۰۹.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۰۹.
- ↑ ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۲۰۶ ـ ۲۰۸.
- ↑ ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص۲۹-۳۱.
- ↑ ر. ک: الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص۲۰۳.
- ↑ ر. ک: الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص۲۰۳ ـ ۲۰۵.
- ↑ آموزش دین، علامه سید محمد حسین طباطبائی، ص۱۵۰.
- ↑ "مردم ناچار به داشتن حاکمی هستند، خواه حاکمی دادگستر و نیکوکار و خواه حاکم ستمگر و بدکار"؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰. امام (ع) در این روایت لزوم عقلی به وجود رهبر در جامعه اشاره دارد تا جامعه دچار هرج و مرج و فروپاشی نشود.
- ↑ ر. ک: ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۱ ـ ۹۲.
- ↑ اقتباس از امامت و رهبری، ص۹۵.
- ↑ «(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ ر. ک: ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۲-۹۳.
- ↑ ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۱۹۷ - ۲۰۳.
- ↑ ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۲۰۶.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ترجمه سید جواد مصطفوی، ص۲۳۸ ـ ۲۴۰.
- ↑ ر.ک: ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۳-۹۵.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ تفسیر الکشّاف، زمخشری خوارزمی، ج۱، ص، ۶۲۴؛ تفسیر روح المعانی، آلوسی بغدادی، ج۶، ص۱۸۶؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۲، ص۲۶؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۹۳؛ مسند احمد حنبل، ج۵، هامش، ص۳۸؛ الغدیر، ج۲، ص۵۲ – ۵۵؛ المراجعات، امام شرفالدین عاملی، ص۱۴۲ – ۱۴۳ که از دهها کتاب اهل سنت که به این مطلب اشاره دارند نام میبرد.
- ↑ تفسیر الکشّاف، زمخشری خوارزمی، ج۱، ص، ۶۲۴؛ تفسیر روح المعانی، آلوسی بغدادی، ج۶، ص۱۸۶؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج۱۲، ص۲۶؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۹۳؛ مسند احمد حنبل، ج۵، هامش، ص۳۸؛ الغدیر، ج۲، ص۵۲ – ۵۵؛ المراجعات، امام شرفالدین عاملی، ص۱۴۲ ـ ۱۴۳ که از دهها کتاب اهل سنت که به این مطلب اشاره دارند نام میبرد.
- ↑ تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۲۸ ـ ۱۲۹، ذیل آیه محل بحث از جزء ششم.
- ↑ قاموس قرآن، ج۷، ص۲۵۱؛ تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۲۸ - ۱۲۹.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیدهاند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
- ↑ «آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست میشکنند؛ میگویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل مینهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲۷؛ المراجعات، ص۱۴۴ ـ ۱۴.
- ↑ ر. ک: ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۵ - ۹۷.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ به اعتراف مفسران و مورخان بزرگ سنی و شیعه، این آیه و آیه سوم همین سوره، در واقعه غدیر خم در حجةالوداع بر پیامبر نازل گردیده است که به دنبال آن رسول اکرم (ص) طبق فرمان پروردگار جهان در کنگره بزرگی متشکل از حجاج مسلمان سرزمینهای اسلامی آن عصر، در محل غدیر خم علی (ع) را به طور رسمی به عنوان جانشین خود و امام و رهبر بلافصل مسلمانان معرفی کرده، و از همه بهویژه از شیخین، ابوبکر و عمر برایش بیعت گرفته است، و آنها با امام علی (ع) به عنوان خلیفه مسلمین و وصی پیامبر بیعت کردهاند. ر. ک: تاریخ بغداد، خلیب بغدادی، ج۸، ص۲۹۰؛ تفسیر روح المعانی، ج۶ ص۱۹۳ ـ ۱۹۵؛ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۴۹ ـ ۵۰؛ تفسیر الدرّ المنثور، ج۲، ص۲۹۸ و ۲۵۹؛ تفسیر المنار، ج۲، ص۴۶۳ ـ ۴۶۴؛ تفسیر المیزان، ج۶، ص۵۳ ـ ۵۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۴ ـ ۲۲۳.
- ↑ «ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب میورزند تو را اندوهگین نکنند، همان کسانی که به زبان میگفتند ایمان آوردهایم در حالی که دلهاشان ایمان نیاورده است» سوره مائده، آیه ۴۱.
- ↑ اقتباس از تفسیر المیزان، ج۶، ص۴۴ ـ ۴۲؛ تفسیر نمونه، ج۵، ص۳ ـ ۴.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ر. ک: ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۹۷-۹۹.
- ↑ «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ یَوْماً بِلَا إِمَامٍ مِنَّا، لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا، وَ لَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِأَشَدِّ عَذَابِهِ، ذَلِکَ أَنَ اللَّهَ جَعَلَنَا حُجَّةً فِی أَرْضِهِ وَ أَمَاناً فِی الْأَرْضِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ ر. ک: مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص۳۴.
- ↑ ر. ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۱۹۷ ـ ۲۰۳.
- ↑ کافی، ج۱، ص۳۷۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲؛ غیبت نعمانی، ص۲۳۰؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹۲؛ الغدیر، ج۱۰، ص۳۵۹.
- ↑ رواه فی کنزالعمّال، ج۱، ص۱۸۶ ط حیدر آباد؛ شرح مقاصد، تفتازانی، ج۲، ص۲۷۵؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۸؛ مسند احمد، ج۴، ص۹۶؛ حلیة الأولیاء، ج۳، ص۲۲۴؛ شیخ علی قاری صاحب کتاب مرقاه در خاتمه کتاب الجواهر المضیئه، ج۲، ص۵۰۹.
- ↑ اصول دین، میرزای قمی، ج۶۶.
- ↑ «روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم آنگاه کسانی که کارنامهشان را به دست راست آنان دهند، آن را میخوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد» سوره اسراء، آیه ۷۱.
- ↑ عیون الأخبار، ص۲۰۱؛ مناقب، ج۲، ص۲۶۳؛ کشف الغمه، ج۳، ص۶۳؛ اثبات الهداه، ج۱، ص۱۲۷ حدیث ۱۰۴؛ العمده، ج۳۵۲ حدیث ۶۷۷، از تفسیر ثعلبی.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹، باب أنّه لو لم یبق فی الأرض إلا رجلان لکان أحدهما الحجه، حدیث ۱.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹، باب أنّه لو لم یبق فی الأرض إلا رجلان لکان أحدهما الحجه، حدیث ۲.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹، باب أنّه لو لم یبق فی الأرض إلا رجلان لکان أحدهما الحجه، حدیث ۳.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۸، باب أنّ الأرض لا تخلو من حجه، حدیث ۱.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۸، باب أنّ الأرض لا تخلو من حجه، حدیث ۱۰.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۸، باب أنّ الأرض لا تخلو من حجه، حدیث ۱۲.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۳، ص۱ - ۵۶، باب ۱ الاضطرار إلی الحجه و أنّ الأرض لاتخلو من حجه. علامه مجلسی در این باب ۱۱۸ حدیث ذکر نموده است.
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۱۰۴.