بحث:شبهات ختم نبوت

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

شبهات خاتمیت

با توجه به این که آیه ۴۰ سوره احزاب پیامبر اسلام(ص) را ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ خوانده است، نه خاتم الرسل؛ آیا ممکن است پس از پیامبر اسلام(ص)، رسول دیگری از جانب خدا برانگیخته شود و شریعت جدیدی را به بشر عرضه نماید؟

همانگونه که ملاحظه می‌شود در این اشکال، با تفکیک نبوت و رسالت از یکدیگر و فرق گذاردن بین آنها، سعی در توجیه این مدعا شده است که ختم نبوت با ختم رسالت تلازم ندارد و از اولی نمی‌توان دومی را نتیجه گرفت[۱]. قبل از پاسخ به این اشکال لازم است ابتدا به معنای لغوی و اصطلاحی «نبی» و «رسول» و نسبت این دو اشاره شود.

معنای لغوی: درباره ماده اشتقاق کلمه نبی اتفاق نظر وجود ندارد برخی (مثل اندیشمندان معاصر) معتقدند این کلمه از «نبأ» -که در لغت عرب بر خبر مهم، سودمند و صادق اطلاق می‌شود[۲]- گرفته شده و به معنای کسی است که خبری با این اوصاف آورد. و از آنجا که انبیا پیام‌آوران وحی و حامل خبرهای مهم از جانب خدا برای هدایت و سعادت انسان هستند «نبی» نامیده شده‌اند[۳]. برخی نیز قایل‌اند: نبی از «نبوة» به معنای ارتفاع و بلندی مشتق شده است و چون پیامبران بر دیگر انسان‌ها شرافت و فضیلت دارند، به این نام خوانده شده‌اند[۴]. کلمه رسول نیز از ماده «رسل» به معنای برانگیخته و روان شدن همراه با تأنی و نرمی، مشتق شده است[۵].

معنای اصطلاحی: از آیه شریفه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ[۶] اجمالاً استفاده می‌شود که بین انبیا و رسولان فرق است و در توضیح آن، تفاسیر مختلفی مطرح شده است:

۱. نبی، انسان کامل و برگزیده‌ای است که از جانب خدا به او وحی می‌شود، هر چند مأمور ابلاغ آن به مردم نباشد؛ ولی رسول، پیامبری است که علاوه بر دریافت وحی، وظیفه ابلاغ آن را نیز بر عهده دارد[۷]. طبق این تفسیر، مفهوم نبی در مقایسه با رسول شمول و گستردگی بیشتری دارد. از طرف دیگر قرآن کریم، بعضی پیامبران را به ترتیب با وصف «رسولاً» و «نبیاً» مدح و توصیف می‌کند[۸]؛ در حالی که در این مقام مناسب است ابتدا صفت عام ذکر شود، سپس صفت خاص[۹]. به علاوه آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا... دلالت دارد بر اینکه همه پیامبران، اعم از انبیا و رسولان، مأمور ابلاغ وحی بوده‌اند؛ در غیر این صورت، صدر و ذیل این بخش از آیه با یکدیگر تناسب نداشته، اِسناد «ارسال» به «نبی» بی‌وجه خواهد بود[۱۰]. و اصولاً مبعوث شدن پیامبری که وظیفه ابلاغ وحی را ندارد، چگونه می‌تواند هدف از بعثت انبیا را که همانا هدایت انسان‌ها به سوی رشد و کمال و سعادت است، جامه عمل بپوشاند[۱۱]؟ همچنین آیه ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا[۱۲] نیز می‌تواند شاهدی باشد بر این مدعا که انبیا هم وظیفه تبلیغ دین و دعوت مردم را بر عهده داشته‌اند؛ در غیر این صورت دلیلی ندارد که گناهکاران به دشمنی و مخالفت با آنان برخیزند[۱۳].

۲. رسول تنها شامل انبیایی می‌شود که همراه خود کتاب آسمانی داشته‌اند[۱۴]. این تفسیر نیز به دلایلی چند مخدوش است: اولاً هیچ ملازمتی بین رسول بودن و داشتن کتاب آسمانی نیست؛ چنان که در قرآن کریم بعضی پیامبرانی که کتاب آسمانی نداشته‌اند، مانند حضرت لوط و شعیب «رسول» خوانده شده‌اند[۱۵]. همچنین روایات اسلامی نیز رسولان را ۳۱۳ نفر و کتاب‌های آسمانی را ۱۰۴ کتاب شمرده‌اند[۱۶]؛ ثانیاً، تفسیر یاد شده ادعایی بدون دلیل است. اگر در تأیید آن به آیه شریفه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ[۱۷] استشهاد می‌شود، در پاسخ گفته می‌شود که این آیه به وسیله آیه ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ[۱۸] که می‌فرماید خداوند همراه انبیا کتاب نازل، در حالی که به یقین همه آنها صاحب کتاب نبوده‌اند، تضعیف می‌شود؛ لذا در مقام تفسیر باید این دو آیه را بر این معنا حمل نمود که اجمالاً برخی انبیا و رسولان کتاب آسمانی داشته‌اند، نه این که فرد فرد آنها با خود کتابی به همراه آورده‌اند[۱۹].

۳. رسول، پیامبر صاحب شریعت است، نه هر پیامبری[۲۰]. این تفسیر نیز به دلیل عدم تطابق تعداد رسولان (۳۱۳) و پیامبران صاحب شریعت (۵ نفر) قابل قبول نیست[۲۱]. علاوه بر این که قرآن در مواردی به پیامبرانی که صاحب شریعت نیستند «رسول» اطلاق کرده است[۲۲].

۴. رسول تنها بر پیامبرانی اطلاق می‌شود که جبرئیل -«رسول کریم وحی»- در بیداری بر آنان متمثّل و ظاهر شده و با آنان سخن می‌گفته است، ولی به پیامبرانی نبی گویند که از طریقی دیگر - غیر از آنچه گفته شد؛ مانند الهام، وحی از پس حجاب، و یا با شنیدن صدای فرشته وحی و...- سروش غیبی را تلقی و دریافت می‌کرده‌اند[۲۳].

۵. نبی پیامبری است که در خواب به او وحی می‌شود و از امور غیبی آگاه می‌گردد؛ در حالی که رسول، فرشته وحی را می‌بیند و با او سخن می‌گوید[۲۴]. دو تفسیر اخیر که با استفاده از روایات ارائه شده‌اند، در تعریف رسول اشتراک و در تعریف نبی تفاوت دارند. در روایاتی که به آنها تمسّک جسته‌اند، تصریح شده است که بعضی از پیامبران هم نبی بوده‌اند و هم رسول. شایان ذکر است که فرقه بهائیت در توجیه نظر خود، مبنی بر ختم نبوت و استمرار رسالت، به تفسیر اخیر تمسک جسته‌اند[۲۵]؛ هرچند که در اثبات مدعای خویش تفاوت عمده بین نبی و رسول را از نظر صاحب شریعت بودن می‌دانند. در مقام نقد باید گفت: اگر چه در بدو امر ممکن است احتمال داده شود که از نظر مصداق، نسبت نبی و رسول عموم و خصوص من وجه است -که در این صورت نمی‌توان از ختم نبوت، ختم رسالت را نتیجه گرفت- ولی این فرض که رسولی نبی نباشد مردود است، چون روایات تنها ۳۱۳ نفر از ۱۲۴۰۰۰ نبی را به عنوان رسول معرفی می‌کنند. بر اساس این روایات بعضی از پیامبران هم نبی بوده‌اند و هم رسول، و بعضی دیگر تنها نبی بوده‌اند[۲۶]. به علاوه برخی از احادیث - هر چند بسیار اندک- به صراحت بر ختم رسالت دلالت دارند؛ مانند این دو حدیث شریف از امام علی(ع) در وصف رسول خدا(ص): «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ»[۲۷] و «أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ»[۲۸]. شایان ذکر است که علامه طباطبایی، روایاتی که در این دو تفسیر اخیر به آنها استناد شده است را در مقام توصیف مصداق نبی و رسول می‌داند نه تحدید معنا و مفهوم آن دو[۲۹].

۶. نبی کسی است که از سوی خدا -به وسیله یکی از راه‌های شناخته شده- به او وحی می‌شود، در حالی که رسول، انسانی - و بلکه موجودی- است که از جانب شخصی -خدا یا غیر او- مأموریت ابلاغ پیام یا انجام کاری را بر عهده داشته باشد. گواه بر این تفسیر، ماده اشتقاق و کاربرد قرآنی این دو کلمه است. «نبی» بنا بر رأی اکثر لغویین از نبأ مشتق شده است و مقصود از آن در آیات و روایات، کسی است که شرافت آگاهی از غیب و مخاطب وحی بودن را یافته است؛ به همین دلیل در اغلب موارد در قرآن، کلمه وحی و مشتقات آن با کلمه نبی و نبیین قرین و همنشین شده است؛ مانند آیه ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ[۳۰] هم‌چنان که وقتی در مقام تحدید و بر شمردن وظایف پیامبران است، کلمه رسول و یا کلمات هم‌خانواده آن را برمی‌گزیند؛ مانند ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۳۱] و ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ[۳۲].

از آنچه گفته شد به دست می‌آید که نبی و رسول به دو بُعد از یک مقام اشاره دارند: اولی به بُعد خبر گرفتن و دریافت وحی که لازمه آن تعالی روح و آمادگی ضمیر انسان برای شنیدن ندای غیبی است و دومی به بُعد خبر آوردن و ابلاغ وحی؛ بنابراین این دو لفظ با یکدیگر مترادف نیستند؛ از نظر مفهوم نیز بین آنها بینونت و جدایی برقرار است. و اما از نظر مصداق، قرآن کریم واژه رسول را بر کسی که از جانب دیگری مأموریت انجام کاری را داشته باشد اطلاق می‌کند، اعم از این که فرشته باشد؛ مانند ﴿إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا[۳۳] و یا انسانی که از سوی انسان دیگر عهده‌دار مأموریتی شده باشد؛ چنان که در داستان حضرت یوسف می‌خوانیم: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ[۳۴] و یا پیامبری که از طرف خدا مأمور دعوت مردم به یکتاپرستی و انذار و تبشیر باشد. لفظ رسول در این کاربرد وسیع اعم مطلق است از نبی. اما بنا بر معنای اصطلاحی کلمه رسول (رسالت انسان از جانب خدا) و با قطع نظر از شمار اندکی از انبیا که طبق برخی روایات دایره نبوت آنها به خودشان محدود بوده و به دیگران تجاوز نمی‌کرده، نسبت بین نبی و رسول تساوی است[۳۵].

از آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که: ۱. نبوت و رسالت مفهوماً با یکدیگر مباینند؛ ۲. مقام نبوت بالاتر و برتر از مقام رسالت است و به همین دلیل، در برخی آیات که دو صفت نبی و رسول با یکدیگر جمع شده، ابتدا رسول ذکر شده است، سپس نبی؛ ۳. نبوت، اساس رسالت انسان از جانب خداست؛ ۴. نبی و رسول از نظر مصداق با یکدیگر مساوی‌اند. طبق این تفسیر، تلازم ختم نبوت با ختم رسالت را از دو طریق می‌توان نشان داد: یکی با استناد به نسبت تساوی که بین مصادیق نبی و رسول برقرار است و دیگر با استناد به این امر که نبوت رکن رسالت است و با انقطاع وحی و بسته شدن دفتر نبوت، موضوع رسالت نیز منتفی می‌شود؛ چون تنها کسی می‌تواند حامل رسالتی از جانب خدا برای انسان‌ها باشد که در مرتبه نخست بتواند پیام او را از طریق وحی دریافت نماید. دلیل این که در آیه ۴۰ سوره احزاب تعبیر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ به کار رفته، نه «خاتم الرسل»، این است که نبوت سنگ بنا و رکن رسالت است[۳۶]. تفسیر فوق از دو جهت قابل تأمل است: اولاً آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ[۳۷] به وضوح بر تغایر مصداقی نبی و رسول دلالت دارد؛ ثانیاً - همچنان که قبلاً نیز گفته شد- از روایات، شمول مصداقی نبی نسبت به رسول استفاده می‌شود.

تفسیر برگزیده: از آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا...[۳۸] استفاده می‌‌شود که هم نبی و هم رسول، برای هدایت و ارشاد انسان‌ها فرستاده شده‌اند؛ با این تفاوت که نبی برانگیخته می‌شود تا مردم را از اخبار غیبی که نزدش است آگاه سازد و «بنا به اقتضای عنایت خداوند به هدایت انسان‌ها به سوی سعادت و صلاح زندگی مادی و معنوی شان، اصول و فروع دین را برای آنان بیان کند[۳۹]؛ اما رسول علاوه بر اعلام اخبار غیبی، رسالت خاصی از جانب خدا نیز بر عهده دارد که یکی از ابعاد آن اتمام حجت بر مردم است؛ به گونه‌ای که از آن پس عذر و بهانه‌ای برای آنان نماند[۴۰] و در صورتی که مردم از سر عناد و لجاجت به مخالفت برخیزند، مجوز عذاب و هلاک آنان باشد[۴۱]و[۴۲]؛ هم‌چنان که گفت‌وگوهای رسولان الهی ـ همچون نوح، هود، صالح و... ـ با امت‌هایشان مؤید بلکه دلیل بر آن است[۴۳].

با مطالعه و بررسی آیات قرآن تفاوتی بیش از آنچه معنای لغوی این دو کلمه افاده می‌کند، ظاهر و آشکار نمی‌گردد که رسول، شرافت واسطه بودن بین خدا و بندگانش را دارد و نبی، شرافت علم به خدا و آنچه نزد اوست[۴۴]. ولی از نظر روایات اسلامی بین نبی و رسول، از نظر مصداق، نسبت عموم و خصوص مطلق وجود دارد. در بعضی روایات تصریح شده که تعداد انبیا ۱۲۴۰۰۰ نفر است و از این تعداد ۳۱۳ نفر رسول هستند[۴۵]. برخی روایات نیز، تفاوت نبی و رسول را در نحوه تلقی وحی دانسته‌اند، به این ترتیب که به نبی در خواب وحی می‌شود، ولی رسول فرشته وحی را می‌بیند و با او سخن می‌گوید[۴۶]. البته این روایات در صدد تحدید و تعیین معنا و مفهوم نبی و رسول نیستند، بلکه مقصودشان این است که نبوت و رسالت دو مقام‌اند که ویژگی یکی رؤیاست و ویژگی دیگری مشاهده فرشته وحی. گاه این دو مقام و ویژگی در یک فرد جمع می‌شود و گاه نبوت بدون رسالت تحقق می‌یابد. پس در پاسخ اشکال کسانی که دلالت آیه ۴۰ سوره احزاب بر ختم رسالت را زیر سؤال برده‌اند باید گفت: نبوت از نظر مصداق، اعم از رسالت است است. و نفی اعم مستلزم نفی اخص است[۴۷]. پس از آن چه ذکر شد استفاده می‌شود که علامه طباطبایی به نحوه تلقی وحی را از خصوصیات مصداق نبی و رسول می‌داند و نه مقوّم مفهوم آن[۴۸]؛ هم‌چنین ایشان کاربرد قرآنی نبی و رسول را در امتداد معنای لغوی این دو واژه می‌داند: «رسول کسی است که حامل رسالتی از جانب خدا برای انسان‌هاست و نبی کسی است که حامل خبر غیب که همانا دین و حقایق آن است، می‌باشد. لازمه این تعریف این است که با منتفی شدن نبوت، رسالت نیز منتفی گردد؛ زیرا خود رسالت جزء خبرهای غیب است. در نتیجه با قطع شدن این قبیل خبرها، رسالت نیز قطع می‌شود»[۴۹].

خلاصه اینکه: خاتمیت - برخلاف پندار مخالفان - نه تنها نبوت، بلکه رسالت را نیز شامل می‌شود؛ زیرا اولاً از نظر روایات، نبی از نظر مصداق، اعم مطلق است از رسول، و نفی اعم، نفی اخص را به همراه دارد؛ ثانیاً، نبوت رکن و پایه رسالت است؛ به خصوص که خود رسالت جزء اخبار غیبی است. بنابراین تا روح انسان به درجه‌ای از کمال و تعالی نرسد که محل هبوط وحی شود، شخص نمی‌تواند از جانب خدا به رسالت برانگیخته شود و انجام مأموریتی به او محوّل گردد.[۵۰].

استدلال بهائیان به آیه ۳۵ سوره اعراف و ۱۵ سوره غافر و ۲۵ سوره نور بر رد خاتمیت پیامبر اسلام

آیا از تعبیر «خاتم النبیین» -که در این آیه به کار رفته است- نمی‌توان ستایش و تمجید پیامبر گرامی اسلام(ص) را استفاده کرد، نه خاتمیت دین او را؟

چون احتمال دارد مراد از «خاتم» در این آیه، انگشتر باشد و از آنجا که پیامبر اسلام(ص) برترین و کامل‌ترین و زیور و زینت پیامبران به شمار می‌آید، در اینجا به انگشتر تشبیه شده است. در پاسخ باید گفت: همان‌گونه که قبلاً ذکر شد، ماده «ختم» در لغت به معنای به پایان رساندن و مهر کردن است و کلمه (خاتم) که از آن مشتق شده نیز در اصل به معنای ما يُختم به است؛ یعنی وسیله و ابزاری که با آن کاری یا چیزی پایان داده می‌شود. انگشتر را هم به این دلیل خاتم نامیده‌اند که در روزگاران دور از آن برای نقش و مهر کردن نامه‌ها استفاده می‌کرده‌اند[۵۱] و جداگانه برای این معنا وضع نشده است. در کتاب‌های معتبر لغت تصریح شده است که «اگر خاتم به قوم و گروه نسبت داده شود، به معنای آخر و پایان آن قوم و گروه است»[۵۲]. در قرآن کریم نیز در سایر موارد هر جا ماده ختم و مشتقات آن استعمال شده است، به معنای پایان دادن و به آخر رساندن است؛ مانند: ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۵۳]. ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۵۴].

به علاوه در زبان عربی متداول نیست که برای ستایش و بزرگداشت یک شخص، او را به انگشتر تشبیه کنند[۵۵]. برای این منظور، تشبیه به تاج سزاوارتر و رساتر است[۵۶]. در اشکالی دیگر ادعا شده است مراد از عبارت ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ در آیه یاد شده، این است که پیامبر گرامی اسلام(ص) تصدیق کننده پیامبران پیش از خود است، همچنان که انگشتر مضمون نامه را تصدیق و تسجیل می‌کند. در پاسخ باید گفت: اولاً، اگر حقیقتاً آیه در صدد بیان این معناست که محمد(ص) تصدیق‌گر پیامبران پیشین است، چرا از این تعبیر صریح و روشن عدول کرده و عبارت پیچیده و گره‌دار ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ را برای بیان آن برگزیده است، با این که در قرآن، در چندین مورد، لفظ «مصدّق» و نه «خاتم» برای بیان این معنا به کار رفته است، از جمله: ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ[۵۷].

﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ[۵۸]. ثانیاً تشبیه پیامبر به خاتم از نظر مصدق بودن، تشبیهی نارسا است؛ زیرا خاتم تنها وسیله و ابزاری است که از آن برای تصدیق و تأیید مضمون نامه استفاده می‌شود، نه این که خود مصدّق باشد؛ برخلاف پیامبر که خود مصدّق است. به همین دلیل نمی‌توان بین آنها از این جهت شباهت برقرار کرد[۵۹]. خلاصه این که معنای لغوی خاتم و کاربرد آن در قرآن و کلام عرب مؤیّد آن است که تعبیر ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ، به خاتمیت دین اسلام نظر دارد و نه صرف ستایش و تمجید آورنده آن.

کسانی که خاتمیت دین اسلام را انکار کرده‌اند، برای اثبات ادعای خود به چه آیاتی استدلال کرده‌اند؟ مخالفان خاتمیت دین اسلام، در تأیید مدعای خود به چند آیه از قرآن توسل جسته‌اند که به شرح و نقد آنها می‌پردازیم. ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۶۰].

فعل مضارع ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ طبق قاعده و اصل ظهور در این معنا دارد که آمدن رسولان در آینده همچنان استمرار و تداوم خواهد داشت و پایان نخواهد یافت[۶۱]. در پاسخ باید گفت: اولاً، آیه فوق، خبر از خطابی می‌دهد که خداوند در آغاز خلقت به آدمیان کرده بود، نه این که انشاء خطاب کند به مردم زمان پیامبر برای آگاه کردن آنها از استمرار رسالت؛ یعنی ظرف خطاب «یا بنی آدم» ابتدای آفرینش است و نه هنگام نزول قرآن. شاهد بر این مدعا سیاق[۶۲] آیات قبلی است که به تفصیل به داستان سجده فرشتگان بر آدم و فریب خوردن و رانده شدن آدم و حوا از بهشت اشاره دارند. خداوند پند و اندرزهایی را در این‌باره به آدمیان گوشزد می‌نماید؛ از جمله این که آنها را به مضمون آیه مورد استشهاد سفارش می‌کند که اگر پیامبرانی نزدشان آمدند و آیات خود را بر آنها خواندند، دعوت‌شان را بپذیرند و بدانند که پرهیزگاری و درستکاری مایه نجات و سعادت انسان است؛ اما این که پیامبران تا چه زمانی مبعوث می‌شوند، مورد نظر آیه نیست[۶۳]. مؤید این تفسیر آیات دیگری از قرآن است که داستان رانده شدن حضرت آدم از بهشت را به تفصیل بیان کرده‌اند[۶۴]: ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ *فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُولَئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ[۶۵]، ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۶۶]، ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى * وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[۶۷]

شاهد دیگر بر درستی تفسیر یاد شده این است که خداوند روز قیامت جن و انس را از مضمون همین آیه مورد مؤاخذه و بازخواست قرار می‌دهد و خطاب به آنان می‌فرماید: ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ[۶۸][۶۹].

ثانیاً، کلمه «اِمّا» که در این آیه به کار رفته، مرکب از «إنْ» و «ما» ی زائده است. در بین ادوات شرط، «إنْ» تنها بر اصل تعلیق و ملازمت بین شرط و جزا دلالت دارد، بدون این که در بطن آن مفهوم زمان درج شده باشد. با این وصف، آیه در صدد بیان این سنّت الهی است که نجات و سعادت انسان در گرو پیروی از پیامبران و تقوا و درستکاری است. اگر هدف خبر دادن از ظهور پیامبرانی پس از رسول گرامی اسلام بود، جا داشت از «إذا» شرطیه استفاده می‌شد که بر وقوع حتمی و یقینی شرط در زمان آینده دلالت می‌کند، نه «اِنْ» شرطیه که از آن در مواردی که در وقوع شرط، شک و تردید وجود دارد و یا مثل این مورد، تنها بیان ملازمت شرط و جزا مورد نظر است استفاده می‌شود[۷۰]. به علاوه صیغه مضارع در زبان عربی همیشه بر وقوع استمراری فعل دلالت نمی‌کند، بلکه استمرار و محدودیت از قراین و شواهد فهمیده می‌شود. هر چند مخاطب در این آیه بنی آدم است و بنی آدم شامل همه انسان‌ها در گذرگاه تاریخ تا انقراض آنان می‌شود، ولی از آنجا که علت تجدید رسالت‌ها زدودن زنگار تحریف از چهره دین الهی بوده و با ظهور پیامبر اسلام این عامل به کلی منتفی شده است، نیازی به رسالت دیگر نیست[۷۱].

﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ[۷۲]. در این آیه خداوند فرستادن وحی را در قالب فعل مضارع بیان می‌کند که گویای عدم انقطاع وحی و استمرار آن است؛ بنابراین می‌توان از آیه استفاده کرد که پس از رسول گرامی اسلام(ص) پیامبران دیگری ظهور خواهند کرد[۷۳].

نقد و بررسی: پیش از نقد، توضیحی کوتاه در مورد آیه یادشده می‌تواند سودمند باشد. «روح» در این آیه شریفه به معانی وحی، قرآن، کتاب‌های آسمانی، جبرئیل، نبوت و موجودی مجرد که فرشتگان وحی را همراهی می‌کند، تفسیر شده است. این تفسیرها با وجود اختلاف و ناهمگونی، در این نکته که القای روح را با وحی نبوت مرتبط و پیوسته می‌دانند، مشترک و مشابه‌اند. مراد از یوم التلاق هم روز قیامت است که در آن روز انسان با پروردگار خویش دیدار می‌کند. آیه مورد استشهاد و آیه پس از آن: ﴿يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[۷۴] در مقام بیان گستردگی و چیرگی ملک خداوند است، اینکه همه امور از جمله وحی تنها با تدبیر و اراده او انجام می‌شود. و تنها به کسانی که بخواهد و برگزیند، وحی می‌کند و کسی نمی‌تواند زبان به اعتراض گشاید که «چرا قرآن یکباره بر او (پیامبر(ص)) نازل نمی‌شود؟»[۷۵]. و یا «چرا این قرآن بر مردی بزرگ از آن دو شهر (مکه و طائف) فرو نیامده است؟»[۷۶]؛ بنابراین می‌توان گفت فعل «یلقی» در این سیاق و ترکیب، اصولاً ناظر به زمان خاص و مشخصی نیست. گویی مجرد از زمان است و تنها بر اصل اتصاف، «فرود آمدن وحی بر هر یک از بندگانش که بخواهد» دلالت دارد، نه بیش از آن. به همین دلیل حتی اگر به «القی الروح» تعبیر می‌شد، هیچ خللی در بیان مقصود پدید نمی‌آمد[۷۷].

چنان چه اصرار شود که فعل «یلقی» در آیه یادشده، به زمان آینده نظر دارد، باید گفت: در این صورت آیه فقط اشاره به استمرار و تداوم رسالت دارد، نه دلالت قطعی و روشن بر آن. با این وصف، عقل چگونه می‌تواند دلایل قرآنی و روایی قاطع و روشنی را که حاکی از ختم نبوت و رسالت‌اند و نیز اجماع و اتفاق نظر مسلمانان در این مسأله را نادیده بگیرد و به آیه‌ای تمسک کند که حتی نمی‌توان آن را دلیل به حساب آورد[۷۸]؟ و به گفته شیخ مفید: «عقل نه از بعثت پیامبر دیگری پس از پیامبر ما منع می‌کند و نه از نسخ آیین و شریعت وی، هم‌چون شرایع پیامبران پیشین؛ بلکه مانع از آن تنها اجماع است و علم یقینی و گریزناپذیر به مخالفت آن با دین او»[۷۹].

﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ[۸۰]. گفته شده است که صیغه مضارع «یوفّیهم» بشارت به ظهور دین حق در آینده می‌دهد که خداوند بندگانی را که بخواهد به کمال می‌رساند. از طرفی به حکم آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۸۱] پیش از این در سال حجة الوداع، اصول و فروع دین اسلام کامل شده بود[۸۲].

نقد و بررسی چنین برداشتی از آیه فوق از مصادیق بارز تفسیر به رأی است که با ظاهر آیه تعارض دارد؛ زیرا «یومئذ» در این آیه، به قرینه آیه قبل ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۸۳] به روز قیامت نظر دارد که در آن زبان، دست و پای گناهکاران به کارهایی که انجام داده‌اند، شهادت می‌دهند. در این آیات خداوند کسانی را که به زنان پاکدامن بی‌خبر مؤمن تهمت می‌زنند، بیم می‌دهد از روزی که در آن کیفر کار زشت خود را به کمال و تمام خواهند ستاند و از عذاب سختی که پیش رو دارند، ذره‌ای فروگذار نخواهد شد. بدیهی است در این سیاق و ترکیب کلمه «دین»، به تصریح مفسران، می‌تواند به معنای جزا و کیفر باشد، نه طریقت و شریعت؛ آن‌چنان که مستدل پنداشته است[۸۴]. خلاصه پاسخ: ظرف زمانی خطاب خداوند به آدمیان در آیه شریفه ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ...[۸۵]، به قرینه آیات قبل از آن، آغاز خلقت است و نه هنگام نزول قرآن. به علاوه صیغه مضارع در زبان عربی همواره دلالت بر استمرار فعل ندارد. فعل مضارع ﴿يُلْقِي در آیه ﴿يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ...[۸۶] در سیاقی قرار گرفته است که در آن اصولاً به زمان خاص و مشخصی نظر ندارد. حتی اگر به زمان آینده نیز نظر داشته باشد با توجه به دلایل قرآنی و روایی قطعی و روشن بر ختم نبوت و رسالت و نیز اجماع مسلمانان قابل استناد نیست.

«دین» در آیه ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ...[۸۷] به قرینه آیه قبل از آن، همچنان که مفسران تصریح کرده‌اند، به معنای جزا و کیفر است، و نه شریعت.[۸۸].

استدلال دیگر قرآنی از سوی بهائیان بر رد خاتمیت اسلام

آیا بهائیان در ردّ بر خاتمیت دین اسلام به آیات دیگری از قرآن هم استناد کرده‌اند؟ آنان به دو آیه دیگر نیز تمسک کرده‌اند:

۱. ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ[۸۹].

۲. ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ[۹۰]. از این دو آیه استفاده می‌شود که عمر همه امت‌ها محدود به مقطع زمانی مشخصی است و امت اسلامی از این قانون کلی مستثنی نیست و سرانجام روزی فرا می‌رسد که عمر این امت نیز به سر آید. از رسول گرامی اسلام(ص) درباره اجل و مهلت امت اسلامی سؤال شد؛ ایشان در پاسخ فرمودند: «إنْ صلحت أمتي فلها يوم و إن فسدت فلها نصف يوم»؛ اگر امت من راه صلاح پیش گیرند، مهلت آنان یک روز و اگر راه فساد پیش گیرند، نصف روز خواهد بود. طول این روز نیز بنا بر آیه ﴿وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۹۱] برابر با هزار سال اهل زمین است. بنابراین حال پس از گذشت هزار سال از ظهور آیین اسلام، زمان تجدید شریعت و امت فرارسیده است[۹۲].

نقد و ارزیابی: استشهاد به آیه نخست در مخالفت با خاتمیت دین اسلام مردود است؛ زیرا آیه یادشده به هیچ‌وجه - نه صریحاً و نه تلویحاً – بر مدعای مخالفان دلالت ندارد و مفاد آن بیش از این نیست که خداوند برای هر امتی پیامبری مبعوث کرده است تا آنان را به دین حق دعوت کند. استدلال به آیه دوم نیز در صورتی تام و بی‌نقص خواهد بود که «امّت» در آن به معنای آیین و شریعت و یا گروهی از مردم که دین مشترک آنها را به یکدیگر پیوند می‌دهد، باشد. وجه اول با توجه به دنباله آیه که می‌فرماید: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ[۹۳] تضعیف می‌شود؛ چون اگر مراد از امت، دین و شریعت باشد، می‌بایست ضمیر را مفرد می‌آورد و می‌فرمود: فاذا جاء اجلها و نه به صورت جمع. حمل آیه بر امت دینی هم نیاز به دلیل و قرینه دارد؛ در حالی که مضمون آیه مورد استشهاد، در مواضع دیگری از قرآن به صورت‌های مختلف تکرار شده و در هیچ کدام از آنها خصوص امت دینی اراده نشده است[۹۴]؛ از جمله: ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَابٌ مَعْلُومٌ * مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ[۹۵] و ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ * مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ[۹۶] شایان ذکر است آیه یادشده ضمن خطاب‌های چهارگانه سوره اعراف - که پیش‌تر در نقد و بررسی استدلال اول به آنها اشاره شد - و به دنبال نقل قصه چگونگی رانده شدن آدم و حوا از بهشت و در مقام نتیجه‌گیری از آن وارد شده است.

به نظر علامه طباطبایی آیه ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ[۹۷] معطوف به این بخش از داستان است که پس از هبوط آدم و حوا به آنها خطاب شد: ﴿قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ[۹۸]، برای بیان این حقیقت که جوامع انسانی نیز همچون تک‌تک انسان‌ها عمر محدود و معین دارند و با گذشت زمان منقرض و نابود می‌شوند[۹۹]. این امر نیز می‌تواند شاهد دیگری باشد بر این مدعا که مقصود از امت، خصوص امت دینی نیست؛ بلکه مضمون آیه عام است و هر گروهی از انسان‌ها که خصوصیت مشترکی همچون زمان، مکان، نژاد و... را دارند، شامل می‌شود؛ حتی -به فرض- اگر بپذیریم که هدف آیه بیان محدودیت عمر شرایع و امت‌های دینی است، جا دارد از مستدل سؤال شود چگونه پی برده که دوره شریعت اسلام سپری شده است؟ چراکه می‌توان از مجموع آیات دالّ بر ختم نبوت و آیه ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ استفاده کرد که دوره شریعت اسلام به امتداد حیات بشر در این کره خاکی استمرار خواهد یافت و اعتبار خود را تا آن هنگام که طومار زندگی انسان در هم پیچیده شود، حفظ خواهد کرد[۱۰۰]. نویسنده کتاب فرائد، برای اثبات انقضای اعتبار آیین اسلام به این روایت استناد می‌کند که پس از نازل شدن آیه ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ اصحاب پیامبر از او درباره مهلت امت اسلامی پرس‌وجو کردند. ایشان در پاسخ فرمودند: «إن صلحت أمتي فلها يوم و ان لم تصلح فلها نصف يوم»؛ و روایت را به شعرانی در کتاب الیواقیت والجواهر اسناد می‌دهد[۱۰۱]؛ در حالی که در کتاب یاد شده به چنین گفت‌وگو و پرسش و پاسخی بین پیامبر و اصحاب او اشاره نشده و تنها اصل روایت ذکر شده است که این خود سخنی دروغ و بی‌اساس است.

در همان کتاب، شعرانی به نقل از فردی به نام تقی الدین بن ابی‌منصور، طول مدت این روز را با تمسک به آیه ﴿وَإِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۱۰۲] هزار سال می‌شمرد که این تخمین و برآورد البته به غیب‌گویی بیشتر شبیه است؛ زیرا در این صورت می‌توان با تمسک به آیه ﴿تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ[۱۰۳] طول آن را پنجاه هزار سال تعیین کرد!! روایتی را هم با همین مضمون علامه مجلسی با اسناد به کعب الاحبار نقل می‌کند که طول یک روز ربانی برابر با هزار سال است. این روایت به دو دلیل حجیت و اعتبار ندارد: اولاً کعب الاحبار معروف گرچه در ظاهر اسلام آورد، ولی در درون هرگز از یهودیت دل نکند و اسرائیلیات و داستان‌های خرافی را داخل احادیث مسلمانان کرد و لذا به دروغ‌پردازی و جعل حدیث معروف است؛ ثانیاً، روایت به هیچ یک از معصومین(ع) اسناد داده نشده است. به علاوه مگر امت اسلامی طی قرون گذشته با وجود ظلم و ستم و قتل و غارت و خونریزی و.... راه اصلاح را پیش گرفته بود تا هزار سال مجال زیستن یافته باشد؟ عجیب‌تر این که صاحب فرائد مبدأ آن روز ربانی را سال غیبت حضرت ولی عصر(ع) قرار داده است، نه سال بعثت، یا هجرت و یا وفات رسول گرامی اسلام(ص) و یا سال صدور حدیث. آیا طی این دو قرن و نیم، امت اسلامی نضج نگرفته بود؟

دلیل مبدأ قرار دادن سال غیبت (۲۶۰ هجری) این است که پایان این دوره هزار ساله بر سال ۱۲۶۰ هجری یعنی سال ظهور باب – رییس فرقه‌های بابیه، ازلیه و بهائیه- منطبق شود. آیا این از مصادیق آشکار تفسیر به رأی و تحریف معنوی متون دینی نیست[۱۰۴]؟ گفتنی است طبق تحقیق بعضی دانشوران، روایتی با این مضمون در مورد اجل امت اسلامی در کتاب بحارالانوار که بزرگ‌ترین مجموعه روایی شیعه است و در آن حتی احادیث ضعیف نیز گردآوری شده است، یافت نمی‌شود. تنها روایتی از کعب الاحبار - نه پیامبر- نقل شده، با این مضمون که در زمان مهدی موعود(ع)، مردم اگر خوب باشند، هزار سال عمر می‌کنند و اگر بد باشند، پانصد سال. این در حالی است که مؤلف کتاب فرائد - مبلّغ چیره‌دست بهایی‌ها- روایت مذکور را با اسناد به پیامبر، از جلد سیزدهم بحار الانوار نقل می‌کند[۱۰۵].

۳. ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۱۰۶]. طبق تفسیر نویسنده کتاب فرائد، تدبیر امر در این آیه به معنای فرو فرستادن شریعت از آسمان به زمین است و بالا رفتن آن در روزی به طول هزار سال، به معنای کهنه و فرسوده شدن تدریجی آن در گذر زمان و در یک دوره هزار ساله است، با دوری گزیدن مردم از آن و طرد کردن آن از صحنه زندگی و تیره و تار شدن دل‌ها در اثر گناهان. در این هنگام است که خداوند پیامبر دیگری را برای تجدید شریعت و آیین مبعوث می‌کند. بنابراین هیچ شریعتی نمی‌تواند بیش از یک روز ربانی که معادل هزار سال اهل زمین است، دوام آورد[۱۰۷].

نقد و بررسی صحت و اعتبار استدلال فوق در گروه صحت و اعتبار چند پیش‌فرض است: الف) تدبیر عبارت است از نزول وحی و رسیدن شریعت به پیامبر؛ ب) در آیه امر به معنای طریقت و شریعت است؛ ج) عروج امر به معنی سپری شدن مهلت رسالت است. در حالی که با هیچ یک از این سه پیش‌فرض نمی‌توان موافقت نمود؛ زیرا:

۱. تدبیر در لغت به معنی چیزی را به دنبال دیگری آوردن و نظام دادن بر اساس حکمت و عاقبت‌اندیشی است. در قرآن هم این ماده به همین معنا به کار رفته است. آیات ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا[۱۰۸]، ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۱۰۹] و ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ[۱۱۰] نمونه‌هایی از کاربرد قرآنی واژه «تدبیر» و مطاوع آن «تدبّر»اند[۱۱۱]. البته در آیه مورد استشهاد، با توجه به دنباله آن‌که می‌فرماید: ﴿ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ[۱۱۲]، تدبیر توأم با تنزیل استنباط می‌شود[۱۱۳].

۲. امر در قرآن به معنای شریعت و احکام پنج‌گانه تکلیفی و احکام وضعی و قراردادی مانند عقود و ایقاعات به کار نرفته است. در لغت هم فقط به معنای شأن، شیء و تکلیف آمده است. ممکن است گفته شود: می‌توان تکلیف را که جزء معانی لغوی «امر» است، حمل بر شریعت نمود؛ زیرا شریعت عبارت است از مجموعه تکالیفی که شارع بندگان خود را ملزم به انجام آنها می‌کند. در پاسخ باید گفت: تفسیر امر در آیه به امر و تکلیف تشریعی بر خلاف سیاق آیات است؛ چراکه مضمون آیه قبل، آفرینش آسمان‌ها و زمین و قرار گرفتن خداوند بر عرش است. در این سیاق امر تنها به معنی شأن می‌تواند باشد. مفهوم آیه هم این است که خداوند تنها به آفرینش آسمان‌ها و زمین اکتفا نکرده است؛ بلکه امور آن را نیز طبق مصلحت و حکمت تدبیر می‌کند.

در دیگر آیات قرآن نیز تدبیر امر پس از اشاره به خلقت آسمان‌ها و زمین و برخی مظاهر و جلوه‌های ربوبیت، همچون روزی رساندن و به تسخیر در آوردن خورشید و ماه ذکر شده[۱۱۴] که خود تأییدی است بر این که قرآن تدبیر امر را در رتق و فتق امور مخلوقات به کار می‌برد، نه تشریع دین و آیین.

۳. تفسیر عروج به کهنه شدن شریعت و نسخ آن، تفسیر باطلی است؛ زیرا کنایه قرار دادن عروج - که در اصل به معنای بالا رفتن است- از انقضای مهلت اعتبار و حجیت یک شریعت و بطلان و فرسودگی آن، از کنایات دور از ذهن است که تفسیر قرآن به آن جایز و روا نیست؛ به علاوه اگر واقعاً هدف خبر دادن از تجدید هر شریعت و آیینی پس از گذشت هزار سال بود، می‌بایست با عبارتی واضح و رسا بیان می‌شد و نه عبارتی که حتی چهره‌های سرشناس زبان عربی از درک آن عاجز و برکنار مانده‌اند[۱۱۵]. خلاصه پاسخ: بهائیان با استناد به آیه ﴿... وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ... و حدیث نبوی «ان صلحت أمتي فلها يوم و ان لم تصلح فلها نصف يوم» اعتبار و حجیت دین اسلام را محدود و موقت دانسته‌اند و سپس با تمسک به آیه ﴿إِنَّ يَوْمًا عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۱۱۶] و مبدأ قرار دادن سال غیبت (۲۶۰ هجری)، پایان این دوره هزار ساله را بر سال ۱۲۶۰، یعنی سال ظهور باب تطبیق کرده‌اند. در حالی که باید پرسید: اولاً، مگر امت اسلامی طی قرون گذشته با وجود ظلم و قتل و غارت و خونریزی به راه صلاح رفته بود تا مجال عمر هزار ساله پیدا کند؟ ثانیاً، چرا طول روز یاد شده در روایت، با توجه به آیه ۴ سوره معارج پنجاه هزار سال نباشد؟ ثالثاً چرا مبدأ این دوره این هزار ساله سال غیبت حضرت ولی عصر(ع) باشد؟ آیا طی دو قرن و نیم پیش از غیبت، امت اسلامی نضج نگرفته بود؟ تفسیر صحیح آیه به نظر علامه طباطبایی این است که جوامع انسانی نیز همانند تک‌تک انسان‌ها عمر محدود و معین دارند. - همچنین تفسیر صحیح آیه ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ[۱۱۷] نیز با توجه به معنای لغوی و کاربرد قرآنی و عرفی واژه‌های «تدبیر»، «امر» و «عروج» تدبیر در رتق و فتق امور عالم تکوین بر اساس حکمت و مصلحت است.[۱۱۸].

استدلال به آیه ۶۲ سوره بقره بر حقانیت و نجات‎‌‌بخش بودن سایر ادیان آسمانی

طرفداران پلورالیسم دینی در تأیید مدعای خویش به بعضی آیات قرآن استشهاد کرده‌اند ـ مانند آیاتی که در آنها نجات و رستگاری، در گرو ایمان به خدا و معاد و نیکوکاری معرفی شده و یا از اهل کتاب به نیکی یاد شده است و... ـ آیا این‌گونه آیات می‌توانند دلیلی باشند بر حقانیت دیگر ادیان آسمانی و نجات‌بخش بودن تعالیم آنها؟

همان‌طور که در فصل اول گفته شد یکی از ویژگی‌های شریعت خاتم، منسوخ نمودن شرایع پیش از خود است. گمان شده برخی آیات با این ویژگی در تضاد و تعارض‌اند، از جمله آیات: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۱۹]. ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ[۱۲۰]. بنا بر آیه نخست، سعادت آدمی در گرو سه چیز است: ایمان به خدا، ایمان به روز جزا و عمل صالح، بدون آنکه بر دین خاصی تأکید شده باشد؛ بنابراین، طبق این آیه شریفه آنچه در حقیقت مایه نجات و سعادت آدمی است، گوهر ادیان آسمانی است؛ یعنی ایمان به خدا و روز جزا و کردار نیک؛ و صدف دین، یعنی قشر و پوسته آنکه در قالب اسلام یا مسیحیت و یا یهودیت تمثّل و تجسم پیدا کند، نقش تبعی و مجازی در سعادت انسان دارد[۱۲۱]. آیه دوم نیز از بعضی اهل کتاب به نیکی یاد می‌کند و دلالت دارد بر این که بعضی از آنها هدایت یافته‌اند[۱۲۲]. در مقام نقد باید گفت: با تأمل در آیات قرآن استفاده می‌شود که قرآن کریم دین الهی را از آدم تا خاتم یکی می‌داند و به این دلیل که روح و حقیقت دین، خضوع و انقیاد و تسلیم محض در برابر خداست، آن را اسلام نام می‌نهد: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۱۲۳] همانا دین نزد خدا اسلام است.

﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ[۱۲۴]. و آن را با اوصاف «حنیف» (به دور از کژی و انحراف) و «قیّم» (استوار) که با فطرت انسان سرشته شده است و در معرض هیچ‌گونه تغییر و دگرگونی نیست، می‌شناساند[۱۲۵]: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۲۶].

در مقام اثبات می‌توان گفت: فاعل و فرو فرستنده دین، خداست که از جهل و فراموشی و اشتباه به دور است و قبول کننده و پذیرای آن فطرت انسان است که تغییر نمی‌پذیرد؛ بنابراین در حقیقت و گوهر دین الهی تعدد و تکثر راه ندارد، هر چند جلوه و نمود آن در طول تاریخ گوناگون بوده است[۱۲۷]. از همین روست که قرآن کریم بین صراط و سبیل فرق می‌گذارد و صراط را همواره مفرد به کار می‌برد تا نشانه‌ای باشد از یکی بودن آن؛ اما سبیل را جمع به کار می‌برد برای اشاره به تکثر‌پذیری آن: ﴿وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ[۱۲۸]. به نظر علامه طباطبایی نکره آوردن صراط در برخی آیات، برای تعظیم و تفخیم[۱۲۹] و یا به اعتبار تفاوت امّت‌ها در استعداد هدایت‌پذیری[۱۳۰] و یا برای جلب توجه به مستقیم بودن آن و ثبات و دوام این صفت برای آن است[۱۳۱]. همچنین به دلیل وحدت روح و حقیقت ادیان آسمانی است که پیامبران تصدیق کننده پیامبر پیش از خود و بشارت دهنده پیامبر پس از خود بوده‌اند[۱۳۲]. دین خدا گرچه خالص و زلال و به دور از هرگونه کژی و انحراف، و به تعبیر قرآن، در قالب دین حنیف توسط پیامبران به بشر عرضه می‌شد؛ ولی با گذشت زمان و گشوده شدن دست تحریف به سوی آن، شایستگی خود برای هدایت انسان‌ها را از دست می‌داد؛ که از همه مهم‌تر می‌توان به رنگ باختن توحید در بین پیروان ادیان گذشته اشاره کرد، انحرافی که قرآن کریم آن را برنمی‌تابد؛ لذا به طور صریح تثلیث را کفر می‌شمارد[۱۳۳]؛ هم‌چنان که اعتقاد یهود به پسر خدا بودن عزیر را تخطئه و تقبیح می‌کند[۱۳۴].

در بعد آداب و شعایر دینی هم می‌توان از مسخ عبادات یاد کرد. عبادت که روح آن اظهار عبودیت و بندگی در پیشگاه خدا و تسبیح و تقدیس اوست، در نزد عرب جاهلیت به سوت کشیدن و کف زدن دگرگون شده بود[۱۳۵]. قرآن در عین حال که از وقوع تحریف در تورات و انجیل پرده برمی‌دارد، این دو کتاب آسمانی را تصدیق نیز می‌نماید. به نظر علامه طباطبایی همین خود دلیل است بر این که تحریف در کتاب‌های آسمانی پیشین جزیی بوده است، نه کلی؛ چراکه قرآن، تورات و انجیلی را که در زمان نزول وحی بر پیامبر گرامی اسلام در دست یهودیان و مسیحیان بود، تصدیق می‌کند؛ دلیل نور و هدایت خواندن این دو کتاب آسمانی نیز همین است[۱۳۶].

گذشته از عامل تحریف که تجدید نبوت را ضروری و اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت، تعالیم پیامبران هم از چند جهت با یکدیگر تفاوت داشت: یکی از نظر سطح آنها که متناسب با رشد عقلانی مخاطبان و در حد فهم و درک آنها به ایشان عرضه می‌شد[۱۳۷] و دیگر از جهت آنچه اصطلاحاً شریعت خوانده می‌شود؛ یعنی، آموزه‌ها و دستورهای عملی و اخلاقی[۱۳۸]. از آیه ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى[۱۳۹]؛ استفاده می‌شود که اصول و خطوط کلی شرایع آسمانی یکسان و مشترک بوده و آنچه مایه امتیاز آنها از یکدیگر شده ـ با استناد به دیگر آیات ـ تفصیل یافتن جزئیات احکام[۱۴۰] و نسخ پاره‌ای از احکام جزیی به اقتضای زمان و مکان است[۱۴۱]. قرآن کریم در توصیف خود و تبیین نسبت خویش با شرایع پیشین به این دو امر اشاره دارد: ﴿وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۴۲] طبق این آیه آنچه در کتاب‌های آسمانی گذشته آمده بود، در قرآن تفصیل داده شده است[۱۴۳]. ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ[۱۴۴] در اینجا قرآن را مصدّق و مهیمن کتاب‌های پیش از خود می‌داند تا گمان نشود قرآن احکام شرایع قبلی را، بدون تغییر و بی‌کم و کاست ابقا نموده است، بلکه در آنها دخل و تصرف نموده و بخش‌هایی از آنها را نسخ یا تکمیل کرده است[۱۴۵]. بنابراین گرچه دین همواره یکی بوده و هست، ولی جلوه‌ها و نمودهای آن در طول تاریخ متعدد و متفاوت بوده که آخرین و کامل‌ترین آن شریعت اسلام است.

لازمه یگانگی دین الهی، تجزیه‌ناپذیری و لزوم ایمان به همه پیامبران و کتاب‌های آسمانی و فرق نگذاردن بین آنهاست؛ و اصولاً روح و حقیقت اسلام که بندگی، اطاعت‌پذیری و تسلیم قلبی و خضوع و خشوع در برابر خواست و اراده خداوند است، همین را اقتضا می‌کند؛ لذا جای شگفتی ندارد که قرآن کسانی را که بین فرستادگان الهی فرق می‌گذارند و به بعضی می‌گروند و از بعضی رو می‌گردانند، کافر حقیقی می‌شمارد زیرا به خدا و روز قیامت کفر ورزیده‌اند، نه فقط به نشانه‌ای از نشانه‌های الهی، یعنی، آیت نبوت[۱۴۶]. به دلیل وحدت گوهر ادیان آسمانی است که خداوند در آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۴۷]، نجات و سعادت پیروان همه ادیان ابراهیمی ـ اعم از مسلمان، یهودی، مسیحی و صائبی ـ را در گرو ایمان حقیقی به خدا و روز قیامت و عمل صالح معرفی می‌کند[۱۴۸]. طبق این آیه، صرف انتساب به یک دین، سبب شایستگی انسان برای برخوردار شدن از اجر و پاداش الهی و ایمن ماندن از عذاب اخروی نمی‌شود، بلکه ملاک سعادت و کرامت، حقیقت ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است[۱۴۹]. از این رو است که قرآن این سخن اهل کتاب را که «به بهشت نمی‌رود مگر کسی که یهودی یا مسیحی باشد»، یک آرزو می‌شمرد[۱۵۰] و بر همان سه شرط (ایمان به خدا و روز جزا و کار نیک) برای نجات و رستگاری انسان تأکید می‌کند، ﴿بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۱۵۱][۱۵۲]. و یا در ردّ بر این مدعای اهل کتاب که می‌گویند «یهودی و یا مسیحی باشید تا هدایت شوید»، دین حنیف ابراهیم را که به دور از هرگونه شائبه شرک است، مایه هدایت می‌شناسد[۱۵۳]و[۱۵۴]؛ که به دلیل تحریفاتی که در کتاب‌های آسمانی پیشین راه یافته، باید پیروی از ابراهیم(ع) را در دین اسلام (به معنی خاص) جست‌وجو کرد؛ لذا اهل کتاب را به ایمانی شبیه آنچه مسلمانان به آن ایمان آورده‌اند برمی‌انگیزد: ﴿فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا[۱۵۵]. از آنچه گذشت، سستی این برداشت از آیه ۶۲ سوره بقره که روح و حقیقت دینداری و مایه اصلی نجات و رستگاری انسان - یعنی ایمان به خدا و روز جزا و کار نیک - گوهری است که می‌توان آن را نزد پیروان همه ادیان یافت، بنابراین ادیان مختلف صراط‌های مستقیمی هستند که انسان را به هدایت و سعادت می‌رسانند، آشکار می‌شود. ایمان به خدا و روز قیامت و عمل صالح شرط سعادت و رستگاری است؛ اما باید پرسید: چگونه ایمانی؟ قرآن می‌فرماید: ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ[۱۵۶]. در این آیه، خداوند، اهل کتاب را کسانی می‌داند که به او و روز قیامت ایمان ندارند. این در حالی است که خود قرآن اعتقاد به خدا را به آنها نسبت می‌دهد آنها را اهل کتاب می‌شمارد و مگر این کتاب غیر از کتاب آسمانی‌ای است که از سوی خدا بر پیامبری از پیامبرانش نازل شده است؟! - و یا در صدها آیه باور به خدا یا لازمه آن را از قول ایشان نقل و حکایت می‌کند. همچنین اعتقاد به معاد را ضمن آیاتی چون ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً[۱۵۷] و یا ﴿لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى[۱۵۸] به آنها نسبت می‌دهد. دلیل این امر آن است که آنها اولاً بین پیامبران فرق می‌گذاشتند؛ هر چند به خدا و روز قیامت اعتقاد داشتند، ولی منکر نبوت حضرت محمد(ص) بودند؛ ثانیاً، تلقی و تفسیر صحیح و قابل قبولی از مبدأ و معاد نداشتند؛ حضرت عیسی(ع) و یا عزیر را پسر خدا می‌پنداشتند، عقیده‌ای که قرآن آن را مشابه سخن کافران توصیف می‌کند[۱۵۹]، و یا در مورد معاد به کرامت (نظر یهودیان) و فداء (نظر مسیحیان) باور داشتند[۱۶۰].

عمل صالح چگونه عملی است و ملاک تشخیص آن چیست؟ در مورد مستقلات عقلیه؛ یعنی کارهایی که عقل انسان به تنهایی قادر به تشخیص نیک و بد آنها است، اختلافی بین ادیان نیست؛ اما در مورد غیر مستقلات عقلیه که بیشتر افعال انسان را شامل می‌شود، برای پی بردن به صلاح و فساد یک عمل، باید از وحی و دین کمک خواست. دین است که محدوده عمل و رفتار انسان و بایدها و نبایدهای آن را تعیین می‌کند. از طرفی قبلاً گفته شد که خطوط اصلی شرایع آسمانی در طول تاریخ یکی بوده است؛ و تفاوت آنها یا از جهت اجمال و تفصیل است که احکام به مرور زمان تکمیل شده و یا از جهت نسخ پاره‌ای از احکام است؛ با این وصف، دستور العمل کامل و نهایی زندگی انسان را باید در آخرین و کامل‌ترین شریعت آسمانی، یعنی اسلام جست‌وجو کرد[۱۶۱].

نکته مهمی که در پایان باید به آن اشاره کرد این است که، لازمه این باور که «پیروی از دیگر ادیان آسمانی به دلیل وقوع تحریف یا نسخ در آنها، نمی‌تواند مایه نجات و سعادت انسان گردد» این نیست که پیروان دیگر ادیان همگی اهل دوزخ‌اند؛ بلکه باید بین کفری که از روی عناد و لجبازی باشد و کفری که علت آن جهالت و نادانی است تفاوت گذاشت؛ قسم اول یقیناً استحقاق عقوبت را به همراه دارد؛ اما قسم دوم، اگر از روی تقصیر و کوتاهی نباشد، بلکه به دلیل آشنا نبودن با اسلام، یا نداشتن توانایی عقلی لازم برای شناخت حقیقت و یا قرار داشتن در معرض شبهاتی باشد که نه خود قادر است به آنها پاسخ دهد و نه می‌تواند از دیگران کمک بگیرد و...، انسان را نزد خدا معذور می‌دارد و چه بسا کارهای نیکی که انجام داده، سبب بهره‌مندی او از اجر و پاداش الهی نیز گردد. و اما جاهلان مقصر که با وجود دسترسی داشتن به همه امکانات ـ اعم از رشد فکری، آزادی اجتماعی، اطلاعات کافی و...ـ سستی کرده و در شناخت حقیقت کوتاهی کرده‌اند، به تناسب تقصیر خود عذاب می‌شوند؛ هر چند ممکن است به عذاب ابدی گرفتار نیایند[۱۶۲].

حاصل کلام اینکه: بنا بر آیات قرآن، دین، حقیقتی است واحد، برخاسته از فطرت انسان و تبدیل‌ناپذیر و مبتنی بر سه اصل ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح، هر چند قانون و شریعت متعدد و مختلف بوده است. لازمه وحدت دین، تجزیه و تفکیک‌ناپذیری آن و ضرورت ایمان به همه پیامبران و کتاب‌های آسمانی است از جمله پیامبر خاتم که دین کامل و به دور از تحریف را برای بشر به ارمغان آورده است و کتاب آسمانی او یعنی قرآن کریم. آیاتی از قرآن هم که اصول سه‌گانه یادشده را ضامن سعادت و رستگاری انسان می‌شناسد، در مقام بیان این معنایند که صرف انتساب به یک دین، مایه نجات انسان نیست؛ بلکه ملاک سعادت، حقیقت دینداری و نیکوکاری است.[۱۶۳].

دلایل روایی مخالفان ختم نبوت

مخالفان خاتمیت دین اسلام برای اثبات مدعای خود به چه روایاتی استشهاد کرده‌اند؟

بهائیان در ردّ خاتمیت دین اسلام، به این روایت از پیامبر اکرم(ص) استناد کرده‌اند: «إن صلحت أمتي فلها يوم و إن فسدت فلها نصف يوم». تقریر استدلال و نقد و بررسی آن، قبلاً - در ضمن پاسخ سؤال چهارم همین فصل از نظر گذشت. روایت دیگری که می‌تواند هم در مورد جهانی و جاودانی بودن دین اسلام و هم نسخ سایر شرایع سؤال برانگیز باشد، روایتی است از حضرت علی(ع): «لَوْ ثُنِيَ لِيَ الْوِسَادة، لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ، وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ، وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ، وَ بَيْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِفُرْقَانِهِمْ»[۱۶۴]؛ اگر مسند خلافت بر عهده من بود، بین اهل تورات به تورات‌شان و بین اهل انجیل به انجیل‌شان، و بین اهل زبور به زبورشان و بین اهل قرآن به قرآن شان حکم می‌کردم. شاید از این روایت چنین برداشت شود که اسلام، شرایع پیش از خود را به رسمیت شناخته است که حضرت علی(ع) حکم و داوری بر اساس آنها را جایز می‌داند. در پاسخ باید گفت: روایت در مقام بیان گستردگی دانش آن حضرت است و نه در صدد تأیید و معتبر شناختن شریعت آنها پس از ظهور اسلام.

گواه بر این که اسلام، شرایع پیشین را به رسمیت نمی‌شناسد، دستور این دین به جهاد و کارزار با اهل کتاب است تا این که اسلام اختیار کنند و یا با پرداخت جزیه به ذمه حکومت اسلامی در آیند و با حفظ شعائر اسلامی در ظاهر، به دین خود عمل کنند. تفاوت حکم اهل کتاب با کفار و مشرکین در فقه اسلامی به این دلیل است که اصل دین اهل کتاب بر خلاف آیین مشرکین حق بوده و منشأ آسمانی داشته است، هر چند بعدها به آفت تحریف دچار شده و شایستگی خود برای هدایت‌گری انسان‌ها را از دست داده است[۱۶۵]. حال که پیروان دیگر ادیان آسمانی می‌توانند در پناه حکومت اسلامی زندگی کرده و به دین و آیین خود عمل نمایند، طبیعی است هنگام بروز اختلاف بین آنها باید طبق کتاب و آیین خودشان قضاوت و داوری شود. این امر نشانگر تساهل و مدارای اسلامی با اهل کتاب است و نه امضا و تأیید شریعت آنها[۱۶۶].[۱۶۷].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴۶٧؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۲۷؛ خاتمیت ص۴١؛ مرتضی مطهری، نبوت، ص١۶.
  2. نبوت، ص١۵؛ المیزان، ج۵، ص۲۹۸؛ مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۶٨.
  3. ر.ک: المیزان، ج۱، ص۲۷۱ و ج۲، ص۱۳۹ و ج١۶، ص۳۲۵؛ مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۶٨ - ٣٧٠؛ و ج۳، ص۱۲۸؛ نبوت، ص۱۵؛ ولایت فقیه، ص١٨۶.
  4. مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۶٩.
  5. ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۱۰، ص۷۱ - ۷۲؛ مفاهیم القرآن، ج۴، ص۳۶۹ – ۳۷۰؛ نبوت، ص۱۵.
  6. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند» سوره حج، آیه ۵۲.
  7. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۴۴؛ منشور جاوید، ج١٠، ٢۶٠ - ٢۶١، به نقل از: تبیان، ج۷، ص۳۳۱؛ مجمع البیان، ص۹۱؛ تفسیر جلالین، ذیل آیه ۵۲ سوره حج؛ تفسیر المنار، ج۹، ص٢٢۵؛ المیزان، ج۲، ص۱۳۹ و ج١۴، ص۳۹۱؛ اصول عقاید (۲)، ص۱۳.
  8. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱؛ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.
  9. ر.ک: المیزان، ج۲، ص١۴٠؛ اصول عقاید (۲)، ص١۴.
  10. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۴٨؛ منشور جاوید، ج۱۰، ص٢۶٢؛ المیزان، ج۲، ص١۴٠ و ج١۴، ص۳۹۱.
  11. اصول عقاید (۲)، ص١۵.
  12. «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران نهادیم و پروردگارت (تو را) رهنما و یاور بس» سوره فرقان، آیه ۳۱.
  13. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۴۶ - ٣۴٧؛ منشور جاوید، ج١٠، ص٢۶١ - ٢۶٢.
  14. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۴٩؛ منشور جاوید، ج۱۰، ص۲۶۳، به نقل از: کشاف، ج۲، ص١۶۵ و ۳۵۲؛ تفسیر نیشابوری، ج۲، ص۵۱۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۵٧؛ بحار الانوار، ج۱۱، ص۳۲؛ مفاتیح الغیب، ج۴٩، ص۲۳؛ المیزان، ج١۴، ص٣٩٢.
  15. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص۳۵۰ - ۳۵۱؛ المیزان، ج١۴، ص٣٩١ - ٣٩٢.
  16. ر.ک: مفاهیم القرآن، ص۳۵۲ - ۳۵۳؛ المیزان، ج١۴، ص٣٩١ - ٣٩۲.
  17. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم» سوره حدید، آیه ۲۵.
  18. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  19. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۴٩ – ٣۵٠؛ منشور جاوید، ج١٠، ص٢۶٣ - ٢۶۴.
  20. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص۳۵۳؛ منشور جاوید، ج۱۰، ص۲۶۴، به نقل از: تفسیر مراغی، ج۱۷، ص۱۲۷؛ تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۵۷؛ و نیز ر.ک: المیزان، ج١۴، ص٣٩١؛ خاتمیت، ص۴۴.
  21. ر.ک: المیزان، ج١۴، ص۳۹۱؛ منشور جاوید، ج۱۰، ص٢۶۴؛ و برای مطالعه بیشتر ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۵۴ - ٣۵٧.
  22. المیزان، ج١۴، ص۳۹۱ - ۳۹۲؛ خاتمیت، ص۴۴.
  23. مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۵٩ - ٣۶٠.
  24. مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۶۴؛ مرتضی مطهری، نبوت ص١۶.
  25. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص٣۶۶.
  26. ر.ک: المیزان، ج۲، ص١۴۴ - ١۴۵.
  27. صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳.
  28. صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.
  29. برای مطالعه بیشتر درباره دو تفسیر اخیر ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۵٩ - ٣۶۶؛ منشور جاوید، ج۱۰، ص٢۶۵ - ۲۶۶.
  30. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داوود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  31. «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  32. «پیام‌های پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما خیرخواهی می‌کنم و از (سوی) خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره اعراف، آیه ۶۲.
  33. «گفت: من، تنها فرستاده پروردگار تو هستم تا به تو پسری پاکیزه ببخشم» سوره مریم، آیه ۱۹.
  34. «و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.
  35. از ظاهر کلام بعضی دیگر از بزرگان نیز استفاده می‌شود که نبی و رسول با هم نسبت تساوی دارند. ر.ک: ولایت فقیه، ص١٨۶؛ خاتمیت، ص۴۳ - ۴۴.
  36. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص۳۶۸ - ۳۸۷؛ منشور جاوید، ج۱۰، ص٢۶۶ - ٢٧٣.
  37. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  38. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  39. المیزان، ج۲، ص١۴٠.
  40. ﴿لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  41. ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا «هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
  42. المیزان، ج۲، ص١۴٠.
  43. المیزان، ج۳، ص۱۹۸ - ۱۹۹.
  44. المیزان، ج۲، ص١۴٠.
  45. المیزان، ج۲، ص١۴۴، به نقل از: معانی الاخبار و خصال.
  46. المیزان، ج۱، ص۲۷۷؛ ج۱۳، ص۲۰۸؛ ج١۴، ص٣٩١.
  47. المیزان، ج۲، ص١۴۴ - ١۴۵.
  48. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۴، ص٣۶٧ - ٣٨٠.
  49. المیزان، ج١۶، ص٣٢۵.
  50. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۵۱.
  51. ر.ک: تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱۳، ص١٠۶ - ١٠۸؛ الالهیات، ج۲، ص۴۶۶؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۲۰ - ۱۲۳؛ اصول عقاید (۲)، ص٣۶۸ - ٣۶۹؛ شش مقاله، ص۷۸؛ خاتمیت، ص۱۷ - ۱۹؛ تفسیر موضوعی قرآن مجید، (سیره انبیاء)، ج۸، ص۱۲ - ۱۳.
  52. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱۳، ص۱۰۸.
  53. «امروز بر دهان‌هایشان مهر می‌نهیم و از آنچه انجام می‌دادند دست‌هایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان گواهی می‌دهند» سوره یس، آیه ۶۵.
  54. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند * خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۶-۷.
  55. الالهیات، ج۲، ص۴۶۶؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٢۶؛ اصول عقاید (۲)، ص۳۹۹.
  56. مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٢۶.
  57. «و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است» سوره صف، آیه ۶.
  58. «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند» سوره مائده، آیه ۴۸.
  59. الالهیات، ج۲، ص۴۶٧؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۲۷.
  60. «ای فرزندان آدم! چون فرستادگانی از خودتان- که آیات مرا بر شما می‌خوانند- نزدتان آیند (به آنان ایمان آورید و پروا پیشه کنید) آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
  61. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۷۱ به نقل از: ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، ص٣١۴. کتاب فرائد، مهم‌ترین کتابی است که در تبلیغ آیین بهائیت به رشته تحریر درآمده است.
  62. سوره اعراف، آیات ۱۱ - ۲۵.
  63. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٧١ - ١٧۴؛ معارف قرآن، ج۵، ص۱۸۲.
  64. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٧۴ - ١٧۵؛ معارف قرآن، ج۵، ص۱۸۲.
  65. «و آنان که آیات ما را دروغ شمرند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزند دمساز آتشند؛ آنها در آن جاودانند *ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را دروغ شمارد کیست؟ آنان کسانی هستند که بهره‌شان از آن نوشته (که در لوح محفوظ است) بدیشان خواهد رسید تا چون فرستادگان ما که جانشان را می‌ستانند، نزدشان فرا رسند (و به آنان) گویند: کجاست آنچه به جای خداون» سوره اعراف، آیه ۳۶-۳۷.
  66. «گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند * آنان که کافر شدند و نشانه‌های ما را دروغ شمردند دمساز آتش‌اند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۳۸-۳۹.
  67. «فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد * و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۳-۱۲۴.
  68. «ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیآمدند که آیات مرا برایتان می‌خواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار می‌دادند؟ می‌گویند: (چرا،) ما بر (زیان) خود گواهی می‌دهیم و زندگانی این جهان آنان را فریفته بود و بر (زیان) خویش گواهی دادند» سوره انعام، آیه ۱۳۰.
  69. ر.ک: مفاهیم القرآن، ص١٧۵ - ١٧۶.
  70. ر.ک: مفاهیم القرآن، ص۱۷۶ – ۱۷۸؛ معارف قرآن، ج۵، ص۱۸۱ – ۱۸۲.
  71. ر.ک: ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۵، ص١۵۵ - ١۵۶.
  72. «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  73. ر.ک: مفاهیم، القرآن، ج۳، ص۱۸۱، به نقل از: فرائد، ص۳۱۳.
  74. «روزی که آنان آشکارند و هیچ چیز از ایشان بر خداوند پوشیده نیست؛ فرمانفرمایی در این روز از آن کیست؟ از آن خداوند یگانه دادفرما» سوره غافر، آیه ۱۶.
  75. ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا «و کافران گفتند: چرا قرآن بر او یکجا فرو فرستاده نشده است؟ این چنین (فرو فرستاده‌ایم) تا دلت را بدان استوار داریم و آن را (بر تو) بسیار آرام خواندیم» سوره فرقان، آیه ۳۲.
  76. ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.
  77. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۸۱ - ۱۸۳؛ معارف قرآن، ج۵، ص۱۸۳.
  78. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۸۳.
  79. مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۸۳، به نقل از: اوائل المقالات، ص۳۹.
  80. «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  81. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  82. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۹۳، به نقل از: فرائد، ص۱۲۲.
  83. «روزی که زبان و دست و پای آنها بدانچه می‌کرده‌اند به زیان آنها، گواهی می‌دهد» سوره نور، آیه ۲۴.
  84. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٩٣ - ١٩۴.
  85. «ای فرزندان آدم! چون فرستادگانی از خودتان- که آیات مرا بر شما می‌خوانند- نزدتان آیند (به آنان ایمان آورید و پروا پیشه کنید) آنان که پرهیزگاری ورزند و به راه آیند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند» سوره اعراف، آیه ۳۵.
  86. «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  87. «در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  88. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۶۲-۷۱.
  89. «و هر امّتی را پیامبری است که چون پیامبرشان بیاید میان آنان به دادگری داوری می‌شود و به آنان ستم نخواهد رفت» سوره یونس، آیه ۴۷.
  90. «بگو: من برای خویش اختیار زیان و سودی ندارم مگر آنچه خداوند بخواهد؛ هر امّتی زمانه‌ای دارد که چون فرا رسد نه ساعتی دیر می‌کنند و نه پیش می‌افتند» سوره یونس، آیه ۴۹.
  91. «و از تو به شتاب، عذاب می‌خواهند و هرگز خداوند در وعده خود خلاف نمی‌ورزد و همانا یک روز نزد پروردگارت برابر هزار سال است از آنچه شما برمی‌شمارید» سوره حج، آیه ۴۷.
  92. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٨۴ به نقل از: فرائد، ص۱۷.
  93. «و هر امّتی را زمانه‌ای است و چون زمانه آنان سر آید نه ساعتی واپس می‌روند و نه پیش می‌افتند» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  94. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٨۴ - ١٨٩.
  95. «و ما هیچ شهری را نابود نکردیم مگر که سرنوشتی معیّن داشت * هیچ امّتی از زمانه خود نه پیش و نه واپس می‌افتد» سوره حجر، آیه ۴-۵.
  96. «آنگاه پس از ایشان (مردم) دوره‌هایی دیگر را پدید آوردیم * هیچ امّتی از زمانه خود نه پیش و نه واپس می‌افتد» سوره مؤمنون، آیه ۴۲-۴۳.
  97. «و هر امّتی را زمانه‌ای است» سوره اعراف، آیه ۳۴.
  98. «فرمود: در آن زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن بیرون آورده می‌شوید» سوره اعراف، آیه ۲۵.
  99. ر.ک: المیزان، ج۸، ص٨۶.
  100. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۹۰ - ۱۹۱.
  101. مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۹۱ به نقل از: فرائد، ص٣۴ - ٣۶.
  102. «و از تو به شتاب، عذاب می‌خواهند و هرگز خداوند در وعده خود خلاف نمی‌ورزد و همانا یک روز نزد پروردگارت برابر هزار سال است از آنچه شما برمی‌شمارید» سوره حج، آیه ۴۷.
  103. «فرشتگان و روح، در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او فرا می‌روند» سوره معارج، آیه ۴.
  104. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۹۱-۱۹۲.
  105. ر.ک: اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۸۵ - ۳۸۷.
  106. «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  107. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص۱۹۵، به نقل از فرائد، ص۳۷.
  108. «آنگاه، به فرشتگان کارگزار،» سوره نازعات، آیه ۵.
  109. «آیا در قرآن نیک نمی‌اندیشند یا بر دل‌ها، کلون زده‌اند؟» سوره محمد، آیه ۲۴.
  110. «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستاده‌ایم تا در آیات آن نیک بیندیشند و تا خردمندان از آن پند گیرند» سوره ص، آیه ۲۹.
  111. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٩۵ - ١٩۶.
  112. «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  113. المیزان، ج١۶، ص٢۴٧.
  114. برای نمونه ر.ک: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ «به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ کار (هستی) را کارسازی می‌کند، هیچ میانجی مگر با اذن او (در کار) نیست، این است خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره یونس، آیه ۳؛ ﴿قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ «بگو چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌رساند یا کیست که بر گوش و دیدگان (شما) چیرگی دارد و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‌آورد و چه کسی امر (آفرینش) را کارسازی می‌کند؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو پس آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره یونس، آیه ۳۱؛ ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ «خداوند همان است که آسمان‌ها را بی‌ستون‌هایی که آنها را ببینید برافراخت سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت و خورشید و ماه را رام کرد؛ هر یک تا زمانی معیّن روان است؛ امر (آفرینش) را کارسازی می‌کند، آیات را آشکار می‌دارد باشد که شما به لقای پروردگارتان، یقین کنید» سوره رعد، آیه ۲.
  115. ر.ک: مفاهیم القرآن، ج۳، ص١٩۶ - ١٩٩.
  116. «و از تو به شتاب، عذاب می‌خواهند و هرگز خداوند در وعده خود خلاف نمی‌ورزد و همانا یک روز نزد پروردگارت برابر هزار سال است از آنچه شما برمی‌شمارید» سوره حج، آیه ۴۷.
  117. «کار (جهان) را از آسمان تا زمین تدبیر می‌کند سپس (کردارها) در روزی که در شمار شما هزار سال است به سوی او بالا می‌رود» سوره سجده، آیه ۵.
  118. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۷۱-۷۹.
  119. «بی‌گمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آورده‌اند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
  120. «آنان برابر نیستند؛ از اهل کتاب گروهی برخاستگانند که در طول شب آیات خداوند را تلاوت می‌کنند در حالی که سر به سجده دارند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۳.
  121. ر.ک: الالهیات، ج۲، ص۴۵٧؛ اضواء علی عقائد الشیعة الامامیة و تاریخهم، ص۵۵٠؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۲۰۱ - ۲۰۲؛ اصول عقاید (۲)، ص۳۴۹ - ۳۵۰؛ دین‌شناسی، ص٢٢٣ - ٣٢۴.
  122. ر.ک: معارف قرآن، ج۵، ص۵۵.
  123. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  124. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  125. ر.ک: المیزان، ج۳، ص۱۲۰؛ ج١۶، ص۱۹۳؛ قطرت در قرآن، ص۲۷ - ۲۸، ١۴۶، ۱۸٠ - ۱۸۱؛ دین‌شناسی، ص٧۳ - ٧۴ و ۱۸۹؛ شش مقاله، ص۸۰ - ۸۱ و ۸۳؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص١١۳ - ۱۱۶؛ جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ص۲۹۶ - ۲۹۷؛ معارف قرآن، ج۴، ص٢١۳ - ٢١۶.
  126. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  127. ر.ک: دین‌شناسی، ص۷۳؛ محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص۱۵۲.
  128. «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راه‌ها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
  129. المیزان، ج۵، ص٢۴۶ و ج١٧، ص۶٢.
  130. المیزان، ج۱، ص۳۱۹.
  131. المیزان، ج۷، ص٢۴٨ - ٢۴٩.
  132. ر.ک: فطرت در قرآن، ص١۴۶؛ دین‌شناسی، ص۲۲۸؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص١١۵.
  133. ﴿وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ * لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ * لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «و گمان بردند که آزمونی در کار نخواهد بود پس کور و کر شدند آنگاه خداوند از ایشان در گذشت سپس بسیاری از ایشان (دگربار) کور و کر شدند و خداوند به آنچه انجام می‌دهند بیناست * به راستی آنان که گفتند: خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند در حالی که مسیح (می) گفت: ای بنی اسرائیل! خداوند را که پروردگار من و پروردگار شماست بپرستید؛ بی‌گمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است * به راستی آنان که گفتند خداوند یکی از سه (اقنوم) است کافر شدند و هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و اگر از آنچه می‌گویند دست نکشند به یقین به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید» سوره مائده، آیه ۷۱-۷۳.
  134. ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ «یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰؛ المیزان، ج۹، ص٢٣٨، ٢۴٣ - ٢۴۵.
  135. ﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ «و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که می‌ورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵؛ اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۷۵ - ۳۷۶.
  136. ر.ک: المیزان، ج۳، ص۸ - ۹ و ج۵، ص٣۴٢؛ محمدتقی مصباح یزدی، کاوش‌ها و چالش‌ها، ج۱، ص٧۴؛ مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ۳۱۸ (همراه با توضیح درباره علت توصیف تورات و انجیل به نور و هدایت).
  137. ر.ک: شش مقاله، ص۸۲.
  138. ر.ک: دین‌شناسی، ص۱۹۰ - ۱۹۱؛ فطرت در قرآن، ص١۴۶؛ شریعت در آینه معرفت، ص۱۰۱ - ۱۰۲؛ مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ص۲۹۹؛ المیزان، ج۵، ص۳۵۱؛ شش مقاله، ص۸۱؛ معارف قرآن، ج۴، ص٢٣٢ - ٢٣۴.
  139. «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می‌خوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی‌گزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون می‌گردد» سوره شوری، آیه ۱۳.
  140. معارف قرآن، ج۵، ص۳۵ - ۳۶.
  141. معارف قرآن، ج۵، ص٣۶؛ شریعت در آینه معرفت، ص١٠۴؛ مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ص۲۹۹.
  142. «و (چنین) نیست که این قرآن را از سوی کسی بربافته باشند و جز از سوی خداوند باشد؛ بلکه هماهنگ با چیزی است که پیش از آن بوده است و بیان روشن کتاب است، در آن هیچ تردیدی نیست، از سوی پروردگار جهانیان است» سوره یونس، آیه ۳۷.
  143. ر.ک: المیزان، ج١٠، ص۶۴.
  144. «و ما این کتاب را به سوی تو به درستی فرو فرستاده‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ پس میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و به جای آنچه از حق به تو رسیده است از خواسته‌های آنان پیروی مکن، ما به هر یک از شما شریعت و راهی داده‌ایم و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌گردانید لیک (نگردانید) تا شما را در آنچه‌تان داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همه شما به سوی خداوند است بنابراین شما را از آنچه در آن اختلاف می‌ورزیدید آگاه می‌گرداند» سوره مائده، آیه ۴۸.
  145. ر.ک: المیزان، ج۵، ص٣۴٩.
  146. ر.ک: المیزان، ج۹، ص۲۳۸؛ اصول عقاید (۲)، ص۳۵۱ - ۳۵۲؛ معارف قرآن، ج۴، ص٢١۴ - ٢١۶.
  147. «بی‌گمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آورده‌اند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
  148. ر.ک: تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج۱۳، ص۱۱۰.
  149. ر.ک: المیزان، ج۱، ص۱۹۳؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص۵؛ اصول عقاید (۲)، ص٣۵۴ - ٣۵۵؛ معارف قرآن، ج۴، ص۲۲۸؛ دین‌شناسی، ص۲۲۵؛ مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ص٣١۵ - ٣١۶.
  150. ﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  151. «آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بی‌گمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است. و بیمی نخواهند داشت و اندوهگین نمی‌شوند» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
  152. ر.ک: المیزان، ج۱، ص۲۵۸؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص٢٠۶.
  153. ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
  154. ر.ک: المیزان، ج۱، ص۳۱۰ - ۳۱۱؛ مفاهیم القرآن، ج۳، ص٢٠۶.
  155. «بنابراین، اگر (آنان) به مانند آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید ایمان آوردند، رهیافته‌اند و اگر رو برتافتند جز این نیست که در ستیزند و به زودی خداوند تو را در برابر آنان بسنده خواهد بود و او شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۱۳۷.
  156. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  157. «و گفتند آتش (دوزخ) جز چند روزی، به ما نمی‌رسد، بگو: آیا از خداوند پیمانی گرفته‌اید- (اگر گرفته باشید) خداوند هرگز پیمان خود را نمی‌شکند- یا اینکه چیزی را که نمی‌دانید بر خداوند می‌بندید؟» سوره بقره، آیه ۸۰.
  158. «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
  159. ر.ک: ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ «یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰.
  160. ر.ک: المیزان، ج۹، ص۲۳۸. در مورد دلالت آیه ۲۹ توبه، ر.ک: دین‌شناسی، ص٢٢۴.
  161. ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص۳۵۳؛ معارف قرآن، ج۴، ص۲۲۸ - ۲۲۹؛ دین‌شناسی، ص۲۲۵.
  162. ر.ک: کاوش‌ها و چالش‌ها، ج١، ص۶٨ - ۶٩؛ مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج۲، ص۳۱۸ - ۳۲۰؛ المیزان، ج۵، ص۵۱ - ۵۲؛ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۱۹ - ۳۳۱.
  163. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص ۸۰-۹۰.
  164. اصول عقاید (۲)، ص۳۵۷، به نقل از: شیخ مفید، الارشاد، بخش فضائل و مناقب امیر المؤمنین، فصل ما جاء فی فضله(ع) علی الکافة فی العلم، حدیث ۴.
  165. گو این که حتی اگر تحریف هم نمی‌شدند، با ظهور آیین جدید و نسخ شریعت پیشین، عمل به آنها جایز نمی‌بود؛ هم‌چنان که در یک شریعت اگر حکمی نسخ و حکم دیگری جایگزین آن شود – مانند تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه که در اسلام روی داد - عمل به حکم منسوخ روا نیست.
  166. ر.ک: اصول عقاید (۲)، ص٣۵۶ - ٣۶١.
  167. نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما ص۹۰.