نظام اداری در فقه سیاسی
مقدمه
نظام اداری در حکومت اسلامی به طور کلی، شبیه نظام اداری ایران و روم بود. گرچه انتظار آن بود که با تسلط اعراب بر عراق، ایران، مصر، شام و آفریقا، نظام اداری حکومت دگرگون شود؛ اما چنین نشد و اعراب در ابتدا از سیستم اداری ایران و روم پیروی کرده و با گذشت زمان، بخشی از نظام اداری به اقتضای عقاید دینی و مصالح مردم تعدیل گردید. در سال پانزدهم هجری که با فتح ایران، ثروت زیادی به دست مسلمانان افتاد، عمر خلیفه دوم - تصمیم گرفت تا درآمد دولت را با رعایت مرتبه و میزان استحقاق، بین مسلمانان تقسیم کند، اما چگونگی و اجرای آن را نمیدانست. از اینرو، یکی از ایرانیان ساکن مدینه به وی یادآوری کرد تا مانند ایرانیان، دفتری برای نگهداری درآمد و هزینه دولت ترتیب دهد و عمر چنین کرد و برای مسلمانان، با رعایت تقدم آنها در اسلام و حضور در جنگها و نیز برای همسران و خویشاوندان رسول الله مقرری تعیین کرد. در همین راستا، چند دبیر انتخاب نمود تا طبقات مردم را مرتب کنند. آنها برای این منظور ابتدا از عباس - عموی پیامبر (ص) - آغاز و پس از وی به بنی هاشم و دیگر مسلمانان پرداختند. در دورۀ امویان، به دلیل گستردگی قلمرو دولت اسلام، در نظام اداری دگرگونی حاصل شد و سراسر قلمرو اسلام به پنج ولایت بزرگ تقسیم گشت:
- حجاز و بخش مرکزی عربستان؛
- مصر علیا و سفلی؛
- عراق عرب (بابل و آشور)؛
- عراق عجم(بخشی از ایران، آذربایجان و قسمتی از آسیای صغیر)؛
- آفریقای شمالی تا حدود مصر، اسپانیا و جزایر سیسیل که مرکز آن "قیروان" بود[۱][۲].
تخلفات اداری و رسیدگی به آن
هر گونه تخلف و تخطی از قوانین و مقررات و نیز اصول اداری را تخلفات اداری گویند. در خصوص ماهیت رسیدگی به تخلفات اداری و این که آیا این رسیدگی، قضایی است یا دارای ماهیت انضباطی و انتظامی؛ دو نظریه وجود دارد:
نظریه قضایی
قانون رسیدگی به تخلفات اداری مصوب ۱۳۶۶ هر چند به طور شکلی در قالب یک رسیدگی قضایی کامل مطرح و تدوین نشده است، اما از نظر ماهوی در حقیقت انجام یک عمل قضایی و مراحل آن را که رسیدگی، تحقیق، صدور رأی، تعیین مجازات و اجرای احکام صادره است، را بر عهده گرفته است و بررسی چند نکته زیر میتواند در تعیین این مسئله مفید باشد.
- هیأتهای بدوی و تجدیدنظر پیشبینی شده در این قانون هر چند به تخلفات اداری هر یک از دستگاههای مشمول آن قانون به صورت شکلی (بدون حضور متهم) رسیدگی میکنند، اما حضور یک عضو آشنا با مسائل حقوقی که در تبصره ماده ۶ قانون بدان تأکید شده در هر هیأت با وجود آنکه از وی به عنوان قاضی تعبیر نشده، حاکی از آن است که رسیدگی به شیوه حقوقی و قضایی و با توجه به اصول شناخته شده حقوقی باید انجام شود؛
- در قانون رسیدگی به تخلفات اداری، اصل قضایی پژوهش و تجدید نظر مورد توجه قرار گرفته و رسیدگی به صورت دو مرحلهای هیأتهای بدوی و هیأتهای تجدید نظر پیش بینی شده است (ماده ۲)؛
- هیأتهای بدوی و تجدید نظر میتوانند براساس ماده ه آن قانون تحقیق کنند و مواد ۱۲ تا ۱۵ آییننامه اجرایی قانون رسیدگی به تخلفات اداری به صراحت شیوه تحقیق را روشن کرده است. جمعآوری اطلاعات لازم برای صدور رأی ماهیتاً کار دادسرایی و قضایی است که در دستگاههای قضایی توسط قضات (نشسته) انجام میشود؛
- اقدام هیأتهای بدوی و تجدید نظر به صدر رأی به صورت قطعی یا پژوهشی در مورد وقوع یا عدم وقوع تخلف یک عمل قضایی است که در ماده ۴ قانون در صلاحیت هیأتها شناخته شده و در ماده ۲۱ آییننامه آن پیشبینی شده است؛
- تعیین مجازات در رأی صادره که ریز آن در فصل سوم قانون به تفصیل آمده گواه کار قضایی هیأتهای رسیدگی است؛
- هیأتها صلاحیت رسیدگی به جرایم مندرج در قوانین جزایی را نیز دارند و رسیدگی در مراجع قضایی مانع رسیدگی اداری نخواهد بود. (ماده ۲۵) هر چند بر اساس پیشبینی همان ماده، هیأتها مکلف به ارسال پرونده و رأی صادره به محاکم قضایی هستند، اما باید توجه داشت که محاکم قضایی نیز مکلفند پس از دادرسی یک نسخه از حکم صادره را برای هیأتهای رسیدگی ذیربط ارسال کنند؛
- هیأت عالی نظارت بر کار هیأتهای رسیدگی «موضوع ماده ۲۹ قانون» که در حقیقت عمل نظارتی دیوان عالی کشور و دادگاه انتظامی قضات را در مورد محاکم قضایی انجام میدهد و گاه ناگزیر از ابطال رأی هیأتهای رسیدگی میشود، نشان دیگری از کار قضایی موضوع قانون رسیدگی به تخلفات اداری است؛
- برخی از تخلفات اداری مانند بندهای ۴، ۱۱، ۱۳، ۱۷، ۱۸ ماده ۸ مشمول جرایم مندرج در قوانین جزایی خاص محاکم قضایی است.[۳]
نظریه انضباطی و انتظامی
با وجود این نکات نمیتوان از بعد انضباطی این قانون چشم پوشی کرد و تشابه آن را با قوانین دیگری مانند تخلفات راهنمایی و رانندگی نادیده گرفت و تشابه رسیدگی اداری با رسیدگی قضایی را موجب شمول مقررات قضایی بر آن داشت، هر چند به هر حال چه قانون رسیدگی به تخلفات اداری را ماهیت قضایی و در نتیجه ناقض استقلال قضایی قوه قضاییه بدانیم و چه آن را در حد مقررات انضباطی و در حدود صلاحیتهای اجرایی به شمار آوریم، این قانون، ضامن عدالت اداری در سیستم اجرایی کشور است و خود مصداق بازرسی از نظارت اداری محسوب میشود. اما دوگانگی قضایی در مورد آن قابل چشمپوشی است. نظریه انتظامی بودن رسیدگی در قانون رسیدگی به تخلفات اداری همانند قانون راجع به مقررات انتظامی هیأت علمی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی مصوب اسفند ماه ۱۳۶۴ و مقررات انضباطی قانون مقررات تشکیلاتی، استخدامی وزارت امور خارجه مصوب و موارد مشابه آن است.
مقایسه قانون رسیدگی قضایی به تخلفات اداری با قانون مشابه در فرانسه مربوط به دادگاههای اداری و شورای دولتی، میتواند میزان نزدیک بودن کار رسیدگی بدوی دادگاههای اداری و تجدید نظر شورای اداری را به نظام قضایی و دور بودن رسیدگی به تخلفات اداری در نظام ایران اسلامی را از کار قضایی روشن کند. بیگمان تعبیراتی چون «دادگاه اداری» در قوانین موجود کشور در مورد هیأتهای رسیدگی انتظامی به تخلفات اداری نمیتواند به تنهایی ماهیت رسیدگی را در قانون رسیدگی به تخلفات اداری، قضایی کند. تبصره ۳ ماده ۴ این قانون به صراحت رسیدگی به تخلفات به معنای رسیدگی منجر به اثبات جرمهایی که موضوع قانون مجازاتهای اسلامی میشود را از هیأتهای رسیدگیکننده سلب کرده و از این راه تلویحا عمل هیأتهای رسیدگیکننده را انتظامی و نه قضایی تلقی کرده است و در ماده ۲۵ آن قانون در صورت انطباق عنوان یکی از جرایم مندرج در قوانین جزایی بر تخلف ثابت شده، توسط هیأتهای اداری رسیدگیکننده، هیأتها مکلف شدهاند پرونده امر را به مراجع قضایی ارسال دارند و بر اساس تبصره (۱) ماده مزبور، در حالت تفاوت مجازاتهای تعیین شده در دو نهاد هیچ کدام مانع از دیگری نخواهد بود. در فصل مجازات قانون رسیدگی به تخلفات اداری در ماده ده، بجای مجازات واژه تنبیهات به کار رفته است که خود حاکی از تنبیهی و انتظامی بودن این قانون و مجازاتهای آن است[۴].[۵]
نظام اداری
نظام اداری و رهبری همواره مشکل بزرگ نظامی، سیاسی، فرهنگی و تربیتی بشر در طول تاریخ بوده است، همانگونه که امروز نیز در جهان شاهد اهمیت فوقالعاده و حساسیت و نقش تعیین کننده آن در حیات و رشد ملتها و نیز در آینده جهان میباشیم. هیچگاه کمبود امکانات و نیروهای لازم برای حرکت تکاملی ملتها، در زمینهها و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی به اندازه فقدان یا ضعف نظام اداری در بهرهگیری از امکانات و نیروهای موجود اثر منفی و مخرّب نداشته است. از آنجا که مشکل نظام اداری در رابطه با چگونگی رشد استعدادهای بیکران و نیروهای گسترده و پیچیده و بالقوه انسانها و در دو بعد فردی و اجتماعی مطرح بوده است، هیچگاه این مشکل برای انسان به صورت مقطعی و در رابطه با زمان و شرایط زندگی خاص نبوده و همواره به صورت عام و یک مسئله انسانی و برخواسته از سازوکار خاص زندگی انسان در تمامی زمانها بوده و در هر نوع شرایط، فکر و میدان وسیعی از اعمال انسانها را به خود مشغول کرده است. نظام اداری در یک نگاه اجمالی عبارت است از استفاده حداکثر از منابع حداقل که بیشتر جنبه اقتصادی و استخدامی و مفهوم اداری دارد. نظام اداری همواره با ایجاد تغییرات مطلوب در سازمان همراه است و حفظ مناسبات موزون و معقول موجود و ایجاد روابط و هماهنگیهای نو، به تناسب نیازهای بالقوه و بالفعل سازمان از لوازم ماهوی نظام مدیریت محسوب میشود. در واژهها و اصطلاحات اسلامی مفاهیم مشابه این مقولهها را مییابیم.
- نظم: ایجاد مناسبات هدفدار در یک مجموعه؛
- حکمت: خلق یک مجموعه هدفدار با اجزای موزون و هماهنگ؛
- امامت: تربیت نیروهای بالنده و بسیج آنها در جهت خاص از راه ایجاد مناسبات انسانی و رابطه انسان با خدا. نظام اداری به این معنا بیشتر درصدد دگرگونی و رشد حداکثر استعدادهای اعضای جامعه یا سازمان است و ایجاد زمینههای تغییر مداوم مبنی بر اصول تعلیم و تربیت. بر اساس این معنا، نظام اداری به عالم اختیار منتهی میشود و از تحمیل و اعمال زور و استفاده از تلقین و شیوههای شستوشوی مغزی و ایجاد احساسات تند و غیرمنطقی و کاذب بینیاز میشود. گاه از شیوه ایجاد شک و تردید و طرح پرسش برای ایجاد روزنهها و بارقههایی که مسائل در پرتو آن بازشناسی میشود، استفاده خواهد شد. در این نوع نظام اداری شناختن استعدادها و بارور کردن آن از اهم مسائل نظام اداری و رهبری است. در صورتی که در نظام اداری به مفهوم غربی، تکیه بر هرچه بیشتر بهره گرفتن از نیروی اعضای سازمان در جهت اهداف آن است و ایجاد مناسبات و تغییرات مداوم کمتر با ایمان و خواست و منطق مقبول اعضای سروکار دارد.
- قطبیت: از جمله اصطلاحات اسلامی مشابه با نظام اداری قطبیت است: «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»[۶]. نظام اداری کامل توأم با ایجاد مرکزیت در حرکت جمعی گروه و سازمان است و قدرت به مفهوم عام به نیروی محرک گفته میشود.
هر نوع نظام اداری، رهبری، امامت و قطبیت توأم با قدرت است و بدون آن حرکت و ایجادی در درون گروه و سازمان تحقق نخواهد یافت؛ زمان مظهر قدرت و راه اعمال آن میباشد. با تأمل در اصول و عناوینی چون نظم، حکمت، عدالت، قطبیت و امامت ضرورت تحقق بخشیدن به سازماندهی و نظام اداری و رهبری در قالب یک نظام اداری منسجم و نیرومند و متناسب با نظام امامت روشن میگردد و اصولاً بسیاری از مسائل اداری و استخدامی به عنوان مقدمه و ابزار تحقق اهداف و آرمانهای کلی اسلام غیر قابل تردید است. خطابات کلی قرآن که به صورت وظایف همگانی مطرح شده مبین این ضرورت است و نیز دلایل خاصی که بر نظم و حکمت و تبعیت از رهبری ولی فقیه و دولت دارد و بهطور کلی نظام اداری در اسلام شاخهای از رهبری و امامت محسوب میشود و قطبیت امام احتیاج به ایجاد تشکیلات طولی و نظام اداری دارد[۷]. نظام اداری کامل توأم با ایجاد مرکزیت در حرکت جمعی گروه و سازمان است و قدرت به مفهوم عام به نیروی محرک گفته میشود. هر نوع نظام اداری، رهبری، امامت و قطبیت توأم با قدرت است و بدون آن حرکت و ایجادی در درون گروه و سازمان تحقق نخواهد یافت؛ زمان مظهر قدرت و راه اعمال آن است. نظام اداری به تناسب نوع قدرت و منشائی که نفوذ و قدرت نظام اداری از آن ناشی میشود، به چند قسم قابل تقسیم است.
- نظام اداری طبقاتی که قدرت در آن از امتیازات و تشخصات طبقهای به وجود میآید، و نوعی وابستگی به گروه و طبقهای عامل نفوذ و مدیریت میشود، این نوع نظام اداری سرانجام با زیر پا گذاشتن معیارهای صحیح چون کاردانی و امانت به فساد کشیده خواهد شد؛
- مدیریت حزبی که از قدرت متکی به حزب ناشی میشود و تز طرفداران این مدیریت آنست که غنایم همواره به فاتحان تعلق دارد. در این نوع مدیریت سازمان به جای وسیله به هدف مبدل خواهد شد که جز حفظ قدرت هدف دیگری نخواهد داشت؛
- مدیریت محافظ که قدرت و نفوذ آن از راه حراست و حفاظت سنتها و معیارهای ریشهدار و حاکم در جامعه تأمین میشود. گاه این معیارها که سرچشمه قدرت در جامعه است یک نظام ارزشی و یا ایدئولوژی حاکم است. مدیریت با تکیه بر این معیارها و اصول و محافظت از آنها قدرت لازم را برای رسیدن به اهدافش تأمین میکند. این نوع مدیریت مانع حرکت، رشد و موجب ایستایی خواهد شد؛
- نظام اداری مدیریت مبتنی بر لیاقت و امانت که قدرت و سلسلهمراتب را در یک تشکیلات از راه تعهد و میزان لیاقت بهدست میآورد، احتیاج مبرم به کارآیی توأم با امانت تشکیلات را بر آن میدارد که قدرت و مدیریت را به دست کاردانترین و امینترین افراد بسپارند. در این نوع مدیریتها اغلب ترس از دیکتاتوری و خودکامگی تقلیل مییابد و نیاز به کارآیی در سازمان تأمین میشود، ولی سرانجام جنگ تخصص و تعهد، لیاقت و امانت و بالاخره تخصصهای مهار نشده و خبرههای ساخته نشده، موجب آن خواهد شد که به تدریج معیارهای دیگر به فراموشی سپرده شود و متخصصان به دنبال معیارهای دیگر بروند؛
- نظام اداری دموکراتیک که در آن قدرت از اراده و آرای عمومی اعضای سازمان نشات میگیرد و مدیر به اتکای رأی مجموعه تشکیلدهنده سازمان، از قدرت و نفوذ برخوردار میشود. در این نوع نظام اداری نیز مشکلاتی به وجود خواهد آمد که مشروعیت آن را به زیر سئوال خواهد کشید، از آنجمله میتوان به کیفیت انتخابات و حق تضییع شده اقلیت و بالاخره عدم تداوم اکثریت در تمامی دوران نظام اداری اشاره کرد؛
- مدیریت دولتی که قدرت خود را از سلسهمراتب دولتی کسب میکند و در حقیقت باید آن را مدیریت قانون نامید؛ زیرا دولت نیز به اتکای قانون چنین قدرتی را به مدیر و فرمانده تفویض میکند. از آنجا که قدرت دولت نیز خود اغلب از اراده و رأی اکثریت مردم ناشی میشود، سرانجام این مدیریت همان خواهد بود که در مدیریت دموکراتیک گفته شد؛
- مدیریت شخصی که منشأ قدرت و نفوذ آن در سازمان خلاقیت و ابتکار شخص مدیر است که مدیریت «کاریزماتیک» نامیده میشود؛
- نظام اداری اسلامی که قدرت در آن از دو ریشه نشأت میگیرد و دارای دو خصیصه نیز است.
- رأی و اراده کسانی که مجموعه، گروه و تشکیلات را برای اهداف مورد نظر به وجود آورده و حرکت میکنند ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾[۸].
- خواست و حاکمیت الهی که مدیریت در قوس نزولی آن در یکی از سلسلهمراتبش قرار میگیرد ﴿حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ﴾[۹].
خصیصه اول رهبری به معنای تبلور شخصیت و اراده جمعی است، در کلام و عمل رهبر. و خصیصه دوم هدایت معنوی و رشد دادن به استعدادها و ایجاد حرکت مداوم در افراد و جامعه (مدیریت و فرماندهی مکتبی). اغلب برای نظام اداری اهدافی به قرار زیر ذکر میشود:
- برپایی و تشکیل سازمان و نظام و استقرار مناسبات و ایجاد تشکیلات در جهت اهداف خاص؛
- حفظ مناسبات معقول و موزون در سازمان؛
- تحکیم مناسبات و ایجاد هماهنگی بیشتر بین کادرها و بخشهای وابسته؛
- ایجاد تعادل در روابط و اصطکاک قدرتها و اختیارات؛
- تحرک بخشیدن به سازمان و ایجاد زمینههای رشد و شکوفایی بیشتر؛
- افزایش سرعت و کارآیی بیشتر سازمان؛
- پیچیدهتر کردن مناسبات برای رسیدن به هدفهای دورتر و نوآوری سازمان؛
- حداکثر استفاده از حداقل منابع و امکانات با رشد استعدادها؛
- ایجاد حداکثر تغییرات مناسب در سازمان؛
- تطبیق مستمر سازمان با عوامل متغیر محیط
گاه علاوه بر این اهداف کلی، اهداف خاصی بر تشکیلات و نظام اداری حاکم میشود که به همین لحاظ قلمروی نظام اداری را محدود میکند. این اهداف ممکن است: سیاسی، اقتصادی، علمی، تحقیقاتی، اطلاعاتی، نظامی و نظایر آن باشد و از اینرو نظام اداری نیز به رهبری سیاسی، نظامی، اداری، صنعتی و اقتصادی، مدیریت علمی و تحقیقاتی و اطلاعاتی، و مشابه آن تقسیم میشود[۱۰]. محور اصلی یک مجموعه که تحت عنوان نظام شناخته میشود، تمرکز عملیات مشترک اجزای تشکیل دهنده آن و رابطه تعاملی اجزای آن و هدفدار بودن تمرکز به منظور رسیدن به هدفهای خاص مورد نظر است. نظام اداری به این معنا را در سراسر تاریخ اسلام و به ویژه در مقاطع خاصی از آن میتوان مشاهده و بررسی کرد. نظام اداری در واقع جزو جداییناپذیر دولت و نمودار ساختار آن است. شکلگیری نخستین دولت در مدینه پس از هجرت پیامبر(ص) حکایت یک نظام اداری نوبنیاد در آیین جدید بود. این پدیده اجتماعی در سرزمینی به وجود آمد که شمال شرقی آن تحت سیطره ایران و شمال غربی آن فرمانبردار روم بود و در جنوب با نظام قبیلهای (فاقد نهادهای دولتی) زندگی بدوی را میگذراند. اسلام در قلب این سرزمین یعنی مکه طلوع و در مدینه ارکان یک نظام منسجم و مقتدری را بنیان نهاد. دستگاه اجرایی در عصر نبوی از سه نهاد تشکیل میشد که دارای مسئولیتهای معین و هر کدام از آنها بر عهده مسئولی قرار داده میشد:
- نهاد نظامی: به دلیل اهمیتی که مسائل دفاعی و امنیتی در عصر نبوی داشت، امور نظامی از اهمیت ویژهای برخوردار بود و با تعیین فرمانده برای هر منطقه و ایالت مسئولیتهای اجرایی این نهاد مشخص میشد. تعیین امیر و فرمانده نظامی اختصاص به نیروهای اعزام برای عملیات جنگی نداشت، بلکه در میان هیأتهای اعزامی برای اداره ایالتها که اغلب از سه نفر تشکیل میشد، یکی از آنها مسئولیت فرماندهی نظامی را بر عهده داشت؛
- نهاد تقنینی (تبلیغ احکام): یک عضو هیأت اعزامی همواره کسی بود که به احکام آشنایی داشت و مسئولیت آشنا کردن مردم با احکام الهی را بر عهده میگرفت. گاه همین فرد مسئولیتهای قضایی را هم بر عهده داشت؛
- نهاد اجرا: در نظام اداری در عصر نبوی، مسئولیتها و سلسلهمراتب در کل امانت تلقی میشد و احساس وظیفه اساس این نظام را تشکیل میداد و به همین دلیل سلسلهمراتب نظام بر امر و نهی کورکورانه و مستبدانه متکی نبود و شورا در درون این نظام کوچکترین فرد را به بالاترین شخصیت آن ارتباط میداد.
نظام اداری عصر نبوی به تدریج با نهاد چهارمی مجهز شد که مأموران آن، عهدهدار جمعآوری زکات یعنی عمدهترین منبع مالی دولت مدینه بودند و به آنها جابی گفته میشد. جابیان تحت امر هیچکدام از نهادهای سهگانه ایالتها نبودند و زیرنظر شخص پیامبر(ص) به وظیفه جمعآوری درآمدهای عمومی دولت مدینه اشتغال داشتند. جابیان توسط شخص پیامبر(ص) مورد حسابرسی قرار میگرفتند[۱۱].[۱۲]
نظام اداری و آفات آن
آسیبشناسی نظام اداری از اهم مسائل نظام اداری در اندیشه اسلامی است به همان اندازه که نظام اداری اسلام شرایط و ضوابط مکتبی و تواناییهای تخصصی و علمی لازم را دارد به تناسب کمبود، یا ضعف این شرایط و تواناییها آفتهایی دامنگیر نظام اداری میشود که اگر شناخته و پیشگیری نشود، نظام اداری نهتنها توان انجام مسئولیتهای خود را از دست میدهد بلکه به ضد خود تبدیل میشود و بهجای گرهگشایی از جامعه بر مشکلات آن میافزاید. مسئولیت نظام اداری، توانی است که همه انسانها آن را دارند ولی وقتی تناسب مسئولیت با توانایی از نظر تعهد و علم بههم خورد، ناگزیر زمینه رشد آفتهای نظام اداری فراهم میشود. اهم آفات نظام اداری بهطور اختصار به این صورت میشود:
١. سستی ایمان: ایمان دارای سلسلهمراتب متفاوتی است. رسول اکرم(ص): «الإِيمانُ قَولٌ وَ عَمَلٌ يَزِيدُ وَ يَنقُصُ» هرگاه آفت سستی ایمان در نظام اداری ظاهر گردد نهتنها صلاحیت چنین مدیری مورد تردید قرار میگیرد، اصولاً از آنجا که انگیزههای عمل انسان بیایمان یا سستایمان با انگیزههای عمل انسان با ایمان یا قویالایمان متفاوت است و از نظر کمی و کیفی در نفس عمل اثرات متفاوتی دارند و نیز در میزان توانایی مدیر، اثر مستقیم دارد، ناگزیر نظام اداری اسلامی باید با آن به عنوان یک آفت مبارزه کرده و به همین دلیل است که اسلام بر جهاد اکبر و خودسازی و تربیت معنوی و ارتقای ایمان تأکید کرده است؛
۲. ضعف بینش علمی: مدیریت هر سازمان به تناسب گستردگی و پیچیدگی سازمان خود باید به میزان علم و تخصص تجربه بیفزاید و غفلت از این معیار اسلامی در گزینش مدیران موجب خسارتهای جبرانناپذیر خواهد بود؛
۳. عدم برنامهریزی: علی(ع) فرمود: «قِفْ عِنْدَ كُلِّ أَمْرٍ حَتَّى تَعْرِفَ مَدْخَلَهُ مِنْ مَخْرَجِهِ»[۱۳] در هر کاری نخست درنگ کن و فکر کن و ورود و خروج و برنامه کار را بشناس آنگاه عمل را آغاز کن. بیبرنامگی مدیریت را از صلاحیت خارج میکند و سازمان را تباه و نیروها و امکانات را نابود میسازد؛
۴. یکسونگری: یکسونگری مدیر را از وسعت نظر بازمیدارد و او را در تصمیمگیری وعمل دچار اشتباه میکند. علی(ع) فرمود: «مَنْ جَهِلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ أَعْيَتْهُ الْحِيَلُ»[۱۴].
۵. سستی اراده: سستی اراده موجب تأخیر و سهلانگاری در انجام وظایف میشود و سرانجام به تضییع حقوق میانجامد؛
۶. خود محوری: خودمحوری نوعی استکبار درونی است که آثار شوم آن در عملکرد سازمانی به مثابه استکبار در عمل سیاسی و اقتصادی جامعه است. اصولاً خودمحوری به تباهی میانجامد. «لَا رَأْيَ لِمَنِ انْفَرَدَ بِرَأْيِهِ»[۱۵]؛
۷. خشونت: آفت خشونت خنثی کننده نقش مدیریت است؛
۸. دخالت مستقیم در کارها: این عمل اعتماد نیروها را از میان میبرد و میزان کارایی آنها را کاهش میدهد؛
۹. استتار و حاجت گرفتن: جدایی مدیریت از ارباب حاجت و استتار نسبت به نیروهای سازمان تحت مدیریتی، مدیر را از واقعیتها دور میسازد و ارتباطات سازمان را مختل میکنند و نظارت وی را ضعیف میکند «وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً»[۱۶]؛
۱۰. ناسپاسی: ناسپاسی و کفور بودن خصلت نکوهیده برای هر انسان است ولی در مدیریت میتواند در حد یک آفت زیانبخش مورد توجه قرار گیرد ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ﴾[۱۷].
۱۱. تکبر و طغیانگری: هر انسانی ممکن است به تکبر و طغیانگری دچار گردد ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾[۱۸]. ولی خطر وقتی صدچندان میشود که این آفت به مدیریت سرایت کند؛
۱۲. شتابزدگی: قرآن انسان را بالطبع، عجول و شتابزده معرفی کرده است ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا﴾[۱۹] ولی به عنوان یک خصلت نکوهیده و خطرناک در مدیریت خطر شتابزدگی بیش از میزان خطری است که انسان در کارهای فردی و عادی خود با شتابزدگی به استقبال آن میشتابد؛
۱۳. لجاجت و خشکسری: منطقی بودن و هیچ سخنی را بدون دلیل نپذیرفتن و در برابر باطل ایستادن، غیر از لجاجت و خشکسری است. این خصلت در انسان موجب تباهی نظام اداری هم هست. مدیر شایسته باید با حسن نیت و اعتماد به منطق و استدلال و احترام به آرای دیگران این خصلت را در خود بمیراند؛ زیرا که ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا﴾[۲۰].
۱۶. فخرفروشی و امتیازطلبی: از خود راضی بودن و به دیگران فخر فروختن و خود را از دیگران ممتاز شمردن، آفتی است که میتواند تمامی تلاشهای یک مدیر کاردان و لایق را خنثی و موفقیت او را ناچیز گرداند. انسان اگر به حال خود رها شود دچار این آفت نکبتبار میشود ﴿إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ﴾[۲۱]تواضع در مدیران میتواند در متوقف کردن رشد این خصلت منفی در درون آدمی و ریشهکن کردن آن مؤثر باشد؛
۱۵. عدم پویایی: حرکت، خصیصه هر موجود زنده است. یک سازمان و مدیریت آن وقتی زنده است که پویا و پیشرو باشد، ایستایی در مدیریت و ایجاد وقفه در روند سازمان به معنای مرگ نظام اداری است «مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ»؛
۱۶. تسویف: کار امروز به فردا واگذار کردن (تسویف) نمودار فرار مدیر از مشکلات روزمره است و اگر این کار تکرار شود، آفت خطرناکی، نظام اداری را به تباهی میکشاند. امام صادق(ع) آن را به دریایی تشبیه کرده که غریق را به کام خویش میگیرد «إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى»[۲۲].[۲۳]
نظام اداری و اصول حاکم بر آن
نظام اداری مبتنی بر اصول و ضوابطی است که این اصول را به این صورت میتوان برشمرد:
اصل اول، حکمت: حکمت الگوئی برگرفته از نظام آفرینش است ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[۲۴].
اصل دوم، عدالت و قسط: عدالت در الگوی آفرینش بر محور حق و بر اساس رعایت استحقاقهاست تبعیض به معنای تفاوت در عطا نسبت به دو موجود متساوی در استحقاق ظلم است؛
اصل سوم، برابری: برابری در نژاد﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[۲۵]؛ برابری به معنای نفی تبعیض ﴿وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ﴾[۲۶]؛ همچنین برابری در بهرههای اجتماعی و عمومی «إنّي لا أرى في هذا الفيء فضيلةً لبني إسماعيل على غيرهم»؛ برابری در تعمیم حقوق و وظایف «فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ»[۲۷]. و یکسان بودن در حقطلبی «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً»[۲۸]. و بالاخره برابری به عنوان شعار سیاسی رهبری «وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ»[۲۹]؛
اصل چهارم، قطبیت و مرکزیت: مدیر به مثابه قطبی در مرکز ایدئولوژیک است[۳۰]؛
اصل پنجم، هدایت: یکی از ابعاد این حرکت شکوفایی استعدادهای نیروها در درون تشکیلات اداری است ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۳۱][۳۲]؛
اصل ششم، شورا: این اصل در حقیقت، احترام به افکار عمومی و آزادیهاست و خود ناشی از حاکمیتی است که خداوند به انسان نسبت به سرنوشت او داده و او را در عقیده و عمل، اختیار بخشیده است. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۳۳].
اصل هفتم، قاطعیت: قاطعیت در مفهوم اداری حالتی است که از ایمان و اخلاص سرچشمه میگیرد ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ﴾[۳۴]. اصل هشتم، حس اخوت: پایه مناسبات اجتماعی در اسلام، حس اخوت است ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[۳۵].
اصل نهم، حاکمیت ارزشهای اسلامی: تشکیلات اسلامی بر حاکمیت اصول و ارزشهای اسلامی استوار است؛
اصل دهم، نفی تحمیل و اکراه: اکراه با کرامت و ارزش والای انسان و آزادی و اختیار او منافات دارد ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۳۶] و این اصل یکی از ارکان نظام حقوقی و اداری اسلامی است؛
اصل یازدهم، احساس تکلیف: این احساس مسؤولان را به یک شخصیت جمعی تبدیل میکند؛
اصل دوازدهم، عطوفت و مهرورزی: چون مسئول، خود را پدر نسبت به نیروهای خویش میبیند و به آنها عشق میورزد؛
اصل سیزدهم، مسئولیت خواستن: با حاکمیت قانون و اصول ناگزیر اشخاص و شخصیتها با معیارهای قانونی سنجیده میشوند؛
اصل چهاردهم، مراعات معیارهای گزینش: در مناسبات اداری و گزینشها باید، ضوابط حاکم باشد نه روابط؛
اصل پانزدهم، اسوه بودن: مدیران باید تجسم عینی ارزشها و خصایص نیروهای زبده و کارآمد باشند[۳۷].[۳۸]
نظام اداری و انواع آن
نظام اداری به تناسب نوع قدرت و منشائی که نفوذ و قدرت نظام اداری از آن ناشی میشود، به چند قسم قابل تقسیم است:
- نظام اداری طبقاتی که قدرت در آن از امتیازات و تشخصات طبقهای به وجود میآید و به نوعی وابستگی به یک گروه و طبقه عامل نفوذ و مدیریت میشود؛ این نوع نظام اداری سرانجام با زیر پا گذاشتن معیارهای صحیح چون کاردانی و امانت به فساد کشیده خواهد شد؛
- مدیریت حزبی که از قدرت متکی به حزب ناشی میگردد و تز طرفداران این مدیریت آنست که غنایم همواره به فاتحان تعلق دارد. در این نوع مدیریت سازمان بهجای وسیله به هدف مبدل خواهد شد که جز حفظ قدرت هدف دیگری نخواهد داشت؛
- مدیریت محافظ که قدرت و نفوذ آن از طریق حراست و حفاظت سنتها و معیارهای ریشهدار و حاکم در جامعه تأمین میشود. گاه این معیارها که سرچشمه قدرت در جامعه است، یک نظام ارزشی و یا ایدئولوژی حاکم است. مدیریت با تکیه بر این معیارها و اصول و محافظت از آنها قدرت لازم را برای رسیدن به اهدافش تأمین میکند. این نوع مدیریت مانع حرکت، رشد و موجب ایستایی خواهد شد؛
- نظام اداری مدیریت مبتنی بر لیاقت و امانت که قدرت و سلسلهمراتب را در یک تشکیلات از راه تعهد و میزان لیاقت بهدست میآورد، و احتیاج مبرم به کارآیی توأم با امانت تشکیلات را بر آن میدارد که قدرت و مدیریت را به دست کاردانترین و امینترین افراد بسپارند. در این نوع مدیریتها بهطور معمول ترس از دیکتاتوری و خودکامگی تقلیل مییابد و نیاز به کارآیی در سازمان تأمین میشود، ولی سرانجام جنگ تخصص و تعهد، لیاقت و امانت و بالاخره تخصصهای مهار نشده و خبرههای ساخته نشده، موجب آن خواهد شد که به تدریج معیارهای دیگر به فراموشی سپرده شود و متخصصان به دنبال معیارهای دیگر بروند. پیامد این شیوه آن خواهد بود که به بهانه تخصص راه نفوذ افراد بیکفایت ولی مدرکدار بازخواهد شد و موجب تضعیف روحیه دیگران و در نتیجه اصل سازمان خواهد شد و اصولاً کیفیت انتخاب متخصصان از آنجا که فقط از میان تعداد معدودی که شناخته شدهاند انجام میشود، مشکل دیگری را در این نوع مدیریت شکل میدهد؛ زیرا چنین گزینشی نه عادلانه خواهد بود و نه منصفانه؛
- نظام اداری دموکراتیک که در آن قدرت از اراده و آرای عمومی اعضای سازمان نشات میگیرد و مدیر به اتکاء رأی مجموعه تشکیلدهنده سازمان، از قدرت و نفوذ برخوردار میشود. در این نوع نظام اداری نیز مشکلاتی به وجود خواهد آمد که مشروعیت آن را به زیر سئوال خواهد کشید، از آنجمله میتوان به کیفیت انتخابات و حق تضییع شده اقلیت و بالاخره عدم تداوم اکثریت در تمامی دوران نظام اداری اشاره کرد؛
- مدیریت دولتی که قدرت خود را از سلسهمراتب دولتی کسب میکند و در حقیقت باید آن را مدیریت قانون نامید؛ زیرا دولت نیز به اتکای قانون چنین قدرتی را به مدیر و فرمانده تفویض میکند. از آنجا که قدرت دولت نیز خود اغلب از اراده و رأی اکثریت مردم ناشی میشود، سرانجام این مدیریت همان خواهد بود که در مدیریت دموکراتیک میشود؛
- مدیریت شخصی که منشأ قدرت و نفوذ آن در سازمان، خلاقیت و ابتکار شخص مدیر است که مدیریت «کاریزماتیک» نامیده میشود؛
- نظام اداری اسلامی که قدرت در آن از دو ریشه نشأت میگیرد و دارای دو خصیصه هم بوده است:
- رأی و اراده کسانی که مجموعه، گروه و تشکیلات را برای اهداف مورد نظر به وجود آورده و حرکت میکنند ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾[۳۹].
- خواست و حاکمیت الهی که مدیریت در قوس نزولی آن در یکی از سلسلهمراتب آن قرار میگیرد ﴿حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ﴾[۴۰].
خصیصه اول رهبری به معنای تبلور شخصیت و اراده جمعی است در کلام و عمل رهبر. و خصیصه دوم هدایت معنوی و رشد دادن به استعدادها و ایجاد حرکت مداوم در افراد و جامعه (مدیریت و فرماندهی مکتبی)[۴۱].[۴۲]
نظام اداری و اهداف آن
بهطور معمول اهداف را میتوان به قرار زیر ذکر کرد:
- برپایی و تشکیل سازمان و نظام و استقرار مناسبات و ایجاد تشکیلات در جهت اهداف خاص؛
- حفظ مناسبات معقول و موزون در سازمان؛
- تحکیم مناسبات و ایجاد هماهنگی بیشتر بین کادرها و بخشهای وابسته؛
- ایجاد تعادل در روابط و اصطکاک قدرتها و اختیارات؛
- تحرک بخشیدن به سازمان و ایجاد زمینههای رشد و شکوفایی بیشتر؛
- افزایش سرعت و کارآیی بیشتر سازمان؛
- پیچیدهتر کردن مناسبات برای رسیدن به هدفهای دورتر و نوآوری سازمان؛
- حداکثر استفاده از حداقل منابع و امکانات با رشد استعدادها؛
- ایجاد حداکثر تغییرات مناسب در سازمان؛
- تطبیق مستمر سازمان با عوامل متغیر محیط.
گاه علاوه بر این اهداف کلی، اهداف خاصی بر تشکیلات و نظام اداری حاکم میشود که به همین لحاظ قلمروی نظام اداری را محدود میکند. این اهداف ممکن است: سیاسی، اقتصادی، علمی، تحقیقاتی، اطلاعاتی، نظامی و نظایر آن باشد و از اینرو نظام اداری نیز به رهبری سیاسی، نظامی، اداری، صنعتی و اقتصادی، مدیریت علمی و تحقیقاتی و اطلاعاتی، و مشابه آن تقسیم میشود. در نظام اداری اسلامی، نسبت به هر بخشی اعم از سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی، هدف کلی باورکردن استعدادهای موجود و رشد دادن به نیروهای انسانی مجموعه تحت مدیریت و بسیج آنها در یک حرکت موزون و حکیمانه برای خلاقیت بیشتر، رسیدن به کاردانی و لیاقت، کارآیی و امانت و تعهد بالاتر است و هر نوع تغییر و گردش در حفظ مناسبات و ایجاد تعادل و افزایش سرعت کار و برپایی و استقرار و ایجاد تشکیلات و تعمیق مناسبات و بهرهگیری هرچه بیشتر از نیرو و امکانات موجود باید در چارچوب این هدف کلی انجام شود. در غیر این صورت انسان برای نظام اداری و سازمان تبدیل به یک ابزار کار در حد ماشین و اجزای آن خواهد شد و استهلاک انسان در جهت انسانی و از دست دادن استعدادها و نیروهای بالقوه نهفتهاش، به مراتب بیش از استهلاک ماشین خطرناک و زیانبخش خواهد شد. به همین دلیل است که نوع نظام اداری بستگی به آن دارد که برداشت آن از انسان چگونه و شناختش از وی که محور اصلی تشکیلات و نظام اداری است، به چه نحو باشد. دنیای غرب به دلیل عدم شناخت صحیح نسبت به انسان در زمینه نظام اداری و اصول آن به بیراهه رفته است و این انحراف خطرناک از آنجا ناشی شده که انسان تفسیری نادرست ترسیم کرده و بالاخره در خلق مدیریتی متناسب با چنین تصور غلطی از انسان، او را تا ورطه مسخ انسان کشانده است. بدانگونه که یک دستگاه بسیار پیچیده الکترونیک در دست فرد ناوارد در حد یک وسیله عادی برای مثال رادیو تک موجی استفاده میشود. اغلب در شکلگیری قدرت که پایه و محور اصلی فرماندهی است از یک سلسلهعناصر مادی نام میبرند که بیشتر به قرار زیر است:
- نیروی انسانی که بدنه تشکیلات نظامی و عملیات و قدرت رهبری محسوب میشود؛
- منابع طبیعی که امکانات بیشتری را در اختیار رهبری قرار میدهد؛
- اطلاعات کسب شده از دشمن و اوضاع و شرایط حاکم که قدرت نظام اداری و تصمیمگیری را به میزان قابل توجهی بالا میبرد و نیل به پیروزی را سهال خواهد کرد؛
- وضع جغرافیایی و محیط فیزیکی عملیات نظامی که نقش مؤثری در رهبری و پیروزی آن دارد؛
- دیپلماسی فعال نیز به نوبه خود از عناصر قدرت رهبری محسوب میشود؛
- فناوری و بهرهگیری از امکانات علمی که حجم توان رهبری و سطح کارآیی آن را تا سرحد تفوق، چشمگیر نیروها و پیروزیهای سرّی بالا میبرد؛
- عادت به سنن ملی و شخصیت و روحیه متکی به خصایص و هویتهای قومی و ملی.
در نظام رهبری و مدیریت نیروها در اسلام از همه این عوامل (البته به گونه صحیح و بر اساس معیارهای اسلامی) بهره گرفته میشود و ما نمونههای بارزی از شیوههای مختلف استفاده از این عناصر، را در فرماندهی نظامی شخص پیامبر اسلام(ص) در غزوات و نیز در رهبری امیرالمؤمنین علی(ع) در جنگهای صفین و نهروان و جمل، مشاهده میکنیم. ولی مهمترین عنصری که رهبری اسلامی بر آن تکیه دارد و عمدهترین منبع قدرتی که محور اصلی مدیریت نیروها در اسلام محسوب میشود، عنصر ایمان و ایدئولوژی است، گرچه امروز ارتشهای بزرگ جهان و نظریهپردازهای نظامی به اهمیت و نقش کارساز ایدئولوژی پی بردهاند و آن را در ردیف عناصر تشکیل دهنده قدرت به حساب آوردهاند ولی در نظام نوین اسلامی و در مدیریت و رهبری، نقش ایدئولوژی از دو نظر متمایز و قابل توجه و در مقایسه با دیدگاههای معاصر متفاوت است.
- از نقطهنظر مفهوم ایدئولوژی که گاه به مفهوم اعم آن به تمامی عوامل معنوی اطلاق شده و هر نوع باوری که به هر وسیلهای به نیروهای رزمنده و تشکیلات نظامی القا شود، ایدئولوژی نامیده میشود. در صورتی که در اسلام ایمان متکی به منطق و باور برخاسته از تفکر آزاد که عقل حاکمیت آن را بر همه عرصههای خود پذیرفته باشد، محور و پایه قدرت رهبری است که هر احساس و یا باور تحمیلی و یا زودگذری که بر موجهای تبلیغات و مهرها و کینهتوزیهای موقت و موسمی وابسته است؛
- عقیدهای که میتواند از چنین خصلت نافذ و قدرتی برخوردار باشد، تنها ایدئولوژی اسلامی و عقیده توحیدی است که مکتب رهاییبخش اسلام مبین آن است ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۴۳].
تجلی قدرت نشأت گرفته از ایدئولوژی اسلامی را میتوان در مقاومت اعجابآمیز ملت مسلمان ایران در جبهههای حق بر علیه باطل و خاطرات ۸ سال دفاع مقدس به وضوح مشاهده کرد و آثار آن را در صحنههای عملیات خیره کننده مسلمانان لبنان که پیکاری عظیم را بر علیه نفوذ استکبار آغاز کردهاند، پیگیری کرد و بالاخره بازتاب این قدرت نوین را در گسترش سیاست نه شرقی، نه غربی در نظام دوقطبی بینالمللی جهان به روشنی دید. در نظام مدیریت و رهبری اسلامی بیشترین حجم قدرت از ایمان سرچشمه میگیرد و فرماندهان با ایمان باید قدرت مدیریت خود را بر پایههای ایمان خود و ایمان نیروهای رزمنده استوار کنند. رسالت نظام اداری در امامت و ولایت فقیه، تطبیق دادن کامل اراده، تفکر، تمایلات خود و نیروهای مسلح با اراده و فرمان و حاکمیت خداست و به همین دلیل یک مدیر دارای دو پیوند عمیق است، از یکسو با خدا و پیوند اعتقادی با مکتب که او را از هویت شخصی و منیّت خارج و به یک هویت مکتب و حل شده در مکتب تبدیل میکند و از سوی دیگر پیوندی با مردم دارد که اراده نظامی او را جوشیده از مردم و زندگیش را برای مردم کرده و او را وقف جامعه میکند. در نظام اداری، اسلاممداران، برای خود در برابر خدا هیچگونه استقلال و شخصیت و اراده متمایزی قائل نیستند، این اراده خدا و قانون شریعت است که در وجود آنان متجلی میشود و نیز در برابر بدنه انسانی سازمان تمایلات و خواستههای خویش را فدا میکنند و به منافع و مصالح عمومی مردم فکر میکنند و آنچنان در اراده خدا و شوق خدمت به مردم ذوب میشوند که برای رسیدن به هدفهای الهی به چیزی و راهی جز پیروزی در راه حاکمیت ارزشها نمیاندیشند. پیوند مدیر با مکتب به گونهای است که همواره او را از خارج شدن از فرمان خدا و حق و قسط و عدل بازمیدارد و پیوند وی با نیروهای تحت فرمان و مدیریت نیز بدانگونه است که وی را از هر نوع خودمحوری و سودجویی و خیانت به منافع و مصالح نظام مانع میشود و در هر دو پیوند پایه اصلی ایمان و اعتقاد و باوری است که جان و همه وجود مدیر و رهبر نظام و تشکیلات را لبریز کرده است. با توجه به این اصل مکتبی که رهبری نظامی در زمان حضور امام معصوم(ع) با امام بوده و در زمان غیبت با ولی فقیه است مسئله را در رابطه با رهبری کل قوا مورد بحث قرار داده رابطه خدا با امام و ولی فقیه بر پایه وعده نصرت و یاری و امدادهای غیبی و صیانت از لغزشها وخطاها است، با این تفاوت که امام معصوم است و ولی فقیه معصوم نیست، اما تحت حمایت و عنایت خاص الهی قرار دارد. همچنین رابطه مردم با امام و رهبری ولایت فقیه رابطه مبتنی بر تمایلات نیست که قابل تغییر و زودگذر باشد، بلکه یک رابطه اعتقادی و معنوی ثابتی است که عشقی عمیق و دیرپای متقابلی را ایجاد میکند. رهبری در نظام امامت بالاصاله مستقیماً در رابطه با امام معصوم(ع) بوده و از ناحیه مقام عصمت تعیین میشود. همچون مالک اشتر و عدی بن حاتم و صعصعه که از طرف امیرالمؤمنین(ع) به رهبری نصب شدند و در نظام ولایت فقیه نیز بنابر آنچه که از عهدنامه مالک اشتر استفاده میشود که اختیار تعیین فرماندهان نظامی مصر از طرف امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر تفویض شده بود و نیز با توجه به احادیث ولایت فقیه نصب فرماندهان با ولی فقیه است و این خود رسالت رهبری را به دلیل لزوم تناسب و سنخیت بین فرماندهان و امام معصوم(ع) و یا ولی فقیه روشن میکند[۴۴].[۴۵]
نظام اداری و ضوابط ارتقای آن
در اندیشه اسلامی، بیگمان ملاک بالا آمدن در سطوح مختلف نظام اداری و مراتب مدیریت علم و کاردانی است در هر تشکیلاتی صاحبان ایمان و علم باید در رأس امور قرار بگیرند و این خواست خداوند است که «الذین آمنوا» و «الذین أوتوا العلم» را بالا ببرد و جامعه هم باید چنین کند و سلسلهمراتب مدیریت بر این اساس استوار شود. مفاد آیه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[۴۶] آنست که صاحبان ایمان و علم نیز باید خود را در جامعه مطرح کنند و زمینه بالا آمدن و در رأس امور قرار گرفتن خویش را فراهم آورند، تا خواست خدا جامه عمل به خود بپوشد. مدیر اسلامی در هر نوع سازمان و تشکیلات باید توانایی لازم و بینش علمی و هنر هماهنگ کردن و تنظیم روابط درون سازمان را داشته و آگاهیها و شناخت لازم را در این زمینه بهدست آورده باشد. مدیر در یک سازمان به منزله مغز در بدن انسان است و او نمیتواند مسئولیت خاصی را در سازمان بر عهده داشته باشد، بلکه مسئولیت او هماهنگ کردن عوامل و عناصر مسئولیتدار و سازمان است. ایجاد توازن و تعادل در سازمان، کاری بس دقیقتر و خطیرتر از هر مسئولیت دیگری در سازمان است و این همان کاری است که مغز توسط سلسله اعصاب و کانالهای ارتباطی در بدن انجام میدهد.
مدیر نمیتواند خود را در درون چارچوب تشریفات اداری و یا درون اطاقهای دربسته و در میان دیوارهای انسانی انحصارطلب محبوس و یا خود را در پروندههای روزمره غرق کند، این امر او را به بیگانگی نسبت به سازمانش خواهد کشانید. دشواریهایی که در ارتباطات و هماهنگیها به وجود میآید معمولاً موجب آن میشود که مردم به کانالهای ارتباطی خارجی از سازمان پناه ببرند و از مقامات بالاتر از پشت سر مدیران در نیل به مقاصدشان استفاده کنند و فیلترهایی را به وجود آورند که خود بینظمی و بیقانونی را در سازمان موجب میشود و رابطه، جای ضابطه را میگیرد. مدیران اگر در تسهیل کانالهای ارتباطی به دلیل تعهدی که نسبت به مسئولیتهای خود دارند، از بینش و معلومات تخصصی و تجربه بهره بگیرند، این نیاز کاذب را میتوانند با درایت از میان بردارند. عمدهترین شناخت تخصصی در نظام اداری، علم برنامهریزی است. ضرورت برنامهریزی در دید اسلامی اختصاص به نظام اداری و رهبری ندارد، اصولاً از وظایف هر مسلمان است که در زمینه انجام تمامی مسئولیتهایش باید به برنامهریزی بپردازد و این وظیفه حتی در مسائل عبادی نیز صادق است؛ زیرا هر عبادتی احتیاج به یک سلسله مقامات و پیشبینیهای لازم دارد که بدون آن، گاه امکان انجام عبادت وجود ندارد. قبل از برنامهریزی باید بهطور دقیق هدف و خطمشی و شرح عملیات و روش اجرایی عملیات مورد مطالعه قرار گرفته و مشخص گردد و زمانبندی لازم در هر مرحله انجام بگیرد و به این ترتیب تعادل لازم بین هدفها و عملیات از یکسو و هماهنگی بین عملیات و زمانبندی از سوی دیگر تحققپذیر خواهد شد. حدود اعمال و تصمیمات اجرایی را برای نیل به هدف یا هدفهای تعیین شده «خطمشی» گویند و تعیین خطمشی در حقیقت نوعی قانونگذاری است و همین خطمشی است که مشروعیت عملیات را در سازمان تأمین میکند و فقدان خطمشی معین هر نوع حرکت را در سازمان فاقد مشروعیت میکند. خطمشیها اغلب در چارچوب قوانین کشور به صورت اساسنامه و آییننامههای اجرایی مشخص میشود و در نظام اداری اسلامی ناگزیر منطبق با موازین اسلامی است و مدیران نمیتوانند خارج از موازین و ضوابط اسلامی خطمشی تعیین و یا تعیین نشده را به اجرا درآورند.
در هر عملیاتی که در جهت اهداف سازمان توسط مدیران هدایت میشود پیشبینی برای آغاز عملیات، ضرورتی اجتنابناپذیر است و در این پیشبینی باید کمیت و کیفیت نیروهای اجرایی در سازمان برآورد شود و همه امکانات بالقوه و بالفعل و وسایل و ملزومات مورد نیاز شناسایی شود و میزان بودجه تنظیم شود تا در طول برنامه، کمبودی حاصل نشده و هزینههای احتمالی و حوادث استثنایی عملیات را متوقف کند. مدیر باید همه احتمالات آینده را پیشبینی و به تناسب آن امکانات لازم را فراهم کند. بدیهی است این عمل احتیاج به کارشناسی و بهرهگیری از اطلاعات و علوم و تجربه کافی دارد. بهطور معمول در تهیه شرح عملیات از طبقهبندی عملیات و انتخاب واحد اندازهگیری و محاسبه هزینهها استفاده میکنند و هزینه عملیات را با وقت زیاد طبق روشهای علمی برآورد کرده و منابع تحصیل درآمد را مشخص میکنند. سازماندهی، نوعی تقسیم کار و طبقهبندی وظایف در یک تشکیلات و سازمان است در سازماندهی تعیین وظایف نظام اداری از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا مهمترین مسئولیتها که برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی، رهبری، کنترل و نظارت است، بر عهده مدیر قرار داد. در تعیین سایر مسئولیتها و تقسیم آن باید استعدادها و نیروهای بالقوه و بالفعل اعضای سازمان شناخته شود و حداقل و حداکثر توان کاری از نظر کمی و کیفی مشخص شود و به تناسب این برآورد بر اساس مقیاس کلی ایمان وعلم مسئولیتها تقسیم گردد و شرایط احراز هر مسئولیتی معین شود. هماهنگی که لازمه مدیریت صحیح است عبارت خواهد بود از ایجاد ارتباط مناسب و منطقی میان اعضاء و وظایف آنها و عملیات مختلف که برای ایجاد وحدت عمل در جهت تحقق اهداف پیشبینی شده در سازمان ضرورت دارد. این نوع هماهنگی در سه بعد انجام میشود: بین مدیر و اعضای سازمان، بین مدیر و مدیران جزء سازمان و بین مدیران و اعضای دیگر سازمان.
از سوی دیگر برای حصول اطمینان نسبت به مطابقت نتایج عملیات با هدفهای پیشبینی شده در برنامه، لازم است مدیران مراقبت دقیق و نظارت مستقیم یا غیرمستقیمی را بر سازمان اعمال نمایند و بهگونهای سازمان را تحت کنترل درآورند، تا انجام هر عمل مطابق با برنامه و در جهت هدف معین باشد. از اینرو است که تهیه طرح جامع جهت نظارت و کنترل مراحل مختلف برنامههای عملیاتی هر سازمان از ضروریات نظام اداری آن سازمان و حتی جامعه است و اصولاً مسأله نظارت و کنترل باید از ابتدا در برنامه پیشبینی و بودجه آن نیز منظور شده باشد. در نظارت و کنترل باید براساس روشهای علمی تجربه شده معیارها و شاخصهای مشخصی را برای هر مرحله از عملیات در نظر گرفت و از کارشناسان در این زمینه سود برد. شناخت انحراف و عوامل آن در سازمان باید بر اساس تجربیات بعدی در تعیین معیارهای جدید قرار بگیرد. در نظارت و کنترل وجود یک دستگاه اطلاعاتی مورد اطمینان و دلسوز و صادق، ضرورتی اجتنابناپذیر است، چنانکه علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر به آن اشاره کرده است: «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ»[۴۷].
بهای بیشتر دادن به ارتباطات، زائدههای مضری را در سازمان به وجود میآورد که از آن به بوروکراسی دستوپاگیر و احیاناً کاغذبازی تعبیر میکنند و این یکی از مشکلات نظام اداری است که هر مدیر لایقی باید از آن بپرهیزد و با عوامل به وجود آورنده آن مبارزه کند. یکی از عوامل عمده بوروکراسی زائد، انحراف از ضوابط لیاقت اعضا و کارکنان سازمان به هنگام گزینش آنهاست و همچنین این پدیده زیانبخش ممکن است از سوء نظام اداری و یا کافی نبودن نظارت و کنترل به وجود آمده باشد. بوروکراسی زائد و زیانبخش تنها در صورت بیش از اندازه مورد نیاز بودن کارکنان و نیروهای سازمان به وجود نمیآید، بلکه ممکن است این پدیده معلول عدم تناسب نیروهای با عملیات و برنامه باشد و گاه بوروکراسی از سیستم شدید تمرکز و گاه از تقسیم کار بیرویه ناشی میشود. تنها راه حذف بوروکراسی زائد، بالا بردن سطح آگاهی نیروها و تقویت تعهد و تقوا و رشد استعدادها و توان کاری اعضاء و اعمال دقت در نظارت و کنترل است[۴۸].[۴۹]
نظام اداری و هویت انسانی در آن
نیروی تشکیل دهنده هر سازمان و تشکیلات، و اجزای اصلی آن، انسان است و هر نوع نظام اداری و مدیریت، باید شناخت انسان را زیربنای اندیشه و ساماندهی اداری قرار دهد و تمامی خصایص آن نیز باید در همین راستا بهدست آید و ویژگی یک مدیر آن است که انسانشناس بوده و با همه خصایص انسان آشنایی داشته باشد و اصولاً شیوه رهبری هم متناسب با همین دیدگاه شکل میگیرد. بیگمان از دیدگاه اسلام، انسان موجودی است دارای شرافت و کرامت و شخصیت ارزشمند: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[۵۰]. همه انسانها از یک پدر و مادر آفریده شدهاند ﴿إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى﴾[۵۱]. انسان به مثابه بذر و نهال است (نه ماده خام و خالی) ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۵۲]. گرچه بخشی از شخصیت انسان اکتسابی است ولی سرمایه ذاتی مشترک الهی هم دارد ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾[۵۳]. انسان موجودی دوبعدی است دارای مادهای جسمانی از عنصر خاک و جوهری روحی از ملکوت جهان ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ﴾[۵۴]
تفاوت بینشها و اختلاف عقیدهها، در میان انسانها فاصله ایجاد میکنند، ولی این فاصله هرگز عنصر وحدت انسانی و هویت مشترک بشری را از میان نمیبرد. ﴿وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا﴾[۵۵]. اختلاف شکلی و صوری در رنگ و نژاد و زبان و دیگر عناصر مادی ریشه در نظام آفرینش دارد، که معرفتزاست ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ﴾[۵۶]انسان موجودی است آزاد و بااختیار که سرنوشت خود را خود میسازد ﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[۵۷] او حامل بار امانت الهی و مسئولیت بزرگ از جانب خداست و با شرایط خاص (بلوغ، عقل، آگاهی، قدرت، و اختیار) این بار مسئولیت را به دوش میکشد. ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ﴾[۵۸]. آری همه انسانها در برابر خدا یکسان مسئولیت دارند و نسبت به جامعه خویش نیز مسئولند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ﴾[۵۹]، «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[۶۰].
در مقایسه انسانها هیچگونه تفاوتی نمیتواند معیار تبعیض باشد، مگر با علم و فضیلت و تقوی ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۶۱]... ارزش هر انسان به میزان عمل او بستگی دارد ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ﴾[۶۲]. اگر از شخصیت تقوایی انسان صرفنظر شود، همه انسانها یکسانند «أَصْلُ الْمَرْءِ دِينُهُ وَ حَسَبُهُ خُلُقُهُ وَ كَرَمُهُ تَقْوَاهُ وَ إِنَّ النَّاسَ مِنْ آدَمَ شَرَعٌ سَوَاءٌ»[۶۳]. یک سازمان و اداره حتی با مؤلفههای هوشمندی مانند وسایل الکترونیکی متفاوت است. اجزای یک سازمان اداری، انسان است که او موجودی است عاقل و متفکر و براساس آن تقدیر و تدبیر میکند. ﴿إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ﴾[۶۴]، ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا﴾[۶۵]. انسان موجودی است خودآگاه و طالب بصیرت ﴿بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾[۶۶]. و خودفراموشی برای او به معنای از دست دادن موقعیت و شخصیت انسانی او است: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[۶۷].
در دیدگاه اسلامی، انسان موجود برگزیده و شناخته شده است: ﴿شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ﴾[۶۸] او بر دیگر موجودات برتری دارد ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾[۶۹]. انسان خلیفه خدا و کدخدای زمین است: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۷۰]. حرکت انسان در جهت آبادسازی زمین است: ﴿هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا﴾[۷۱]. همواره انسان در معرض آزمایشها و ابتلائات الهی قرار دارد و این روند حرکت به منظور سرعت بخشیدن به رشد او است: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ﴾[۷۲]. در کنار استعدادهای شگرف در وجود انسان خواستهها، طلبها، شوقها و جذبههای وسیعی وجود دارد که دامنه آن در حد معینی متوقف نمیشود و حرکت مداومی را ایجاب میکند: ﴿أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۷۳]. و جز با رسیدن به لقاءالله سکون و آرامی نمیپذیرد: ﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[۷۴]. ظرفیت علمی انسان بر بیشترین ظرفیت ممکن است: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾[۷۵]. انسان، فطرتی خدا آشنا دارد و به خدای خود در عمق وجدان خویش آگاهی دارد: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۷۶]. انسان به جز عقل و تفکر از وجدانی آگاه و آگاهی بخش و کنترل کننده برخوردار است که در درک و سلوک او را یاری میدهد: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۷۷] و ﴿وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾[۷۸].
آفرینش در اختیار انسان قرار گرفته: ﴿وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾[۷۹]. هدف آفرینش انسان پرستش خدا و رشد و تعالی او در مسیر بینهایت الیالله است: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۸۰]. خدا فراموشی، خود فراموشی میآورد و خودشناسی، خداشناسی میآفریند: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[۸۱]. انسان هرچند در حجاب تن و ماده محجوب است اما اگر او این حجاب را برافکند حقایق جهان بر او ظاهر میشود: ﴿فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[۸۲]. او حتی تا سر حد سجود ملائک میتواند پیش برود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا﴾[۸۳]. انسان با هدایت الهی آراسته شده و در این هدایت نهتنها از درون (الهام، فطرت، عقل، وجدان) روشنی یافته بلکه از بیرون وجودش نیز توسط وحی و ثبت انبیاء با بینش برتر مجهز شده است: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۸۴]. فنا بر او راه ندارد و مرگ او انتقال از مرحلهای به مرحله وسیعتر و کاملتر زندگی است: ﴿ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[۸۵] و اما در جهان مخلد است ﴿خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا﴾[۸۶]. انسان از جانب خدا حامل بار امانت ولایت تکوینی و تشریعی است. ﴿وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۸۷]. در میان آیات و نشانههای خدا انسان یکی از بزرگترین آیات آفرینش بهشمار میآید و برای خود جهانی است وسیع و بیکران ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾[۸۸]. با همه این خصایص، انسان از مرگ گریزی ندارد و او سرانجام از این جهان مادی رخت برخواهد بست ﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ﴾[۸۹]. رؤیایی بودن انسان بدان معنای که او از حالتی به نام رؤیا برخوردار است که گاه عکسالعمل امیال شیطانی و نفس اماره او است. اضغاث و احلام و گاه به صورت القایی خدایی و اتصال به غیب جهان نشان دهنده واقعیتها است: ﴿يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ * قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ﴾[۹۰] ﴿نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۹۱] غم و شادی بازتاب دو حالت آگاهی و اعتبار و یادآوری موطن اصلی و نیز غفلت و مشغول شدن به تاریکیهای زندگی و آثار حیات دنیوی است، انسان آگاه هرگز برای دنیا حزین نمیشود و بدان حسرت و افسوس نمیخورد: ﴿لِكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُمْ﴾[۹۲] و همواره خود را برتر از رویدادهای زودگذر میبیند: ﴿وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ﴾[۹۳].
انسان موجودی است دارای حالات متفاوتی مانند خشم و بردباری، رضا و سخط، انشراح و ضیق صدر، و باید مورد هرکدام شناخته شود و این انگیزهها به موقع استفاده شود، و نیز او موجودی جامعهگرا است و این صفت از حالت توانایی او بر استخدام ناشی میشود و از آن ناگزیر است: ﴿إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾[۹۴] و در نخست هم اینچنین بوده است: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[۹۵]. اختلاف میان انسانها زائیده زندگی اجتماعی روح استثمار و استعمار و استخدام او است: ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ﴾[۹۶] بدون شناخت صحیح انسان و بدون توجه به این واقعیتها که در هویت انسانی نقش اساسی را بر عهده دارد و صرفنظر از آنچه که گفته شد انسان بودن انسان را مشخص میکند و اصول یاد شده که بر روابط وی حاکم است رهبری انسانها و اصول و ضوابط آن قابل تبیین نبوده و مدیریت و هر نوع رهبری خصلت اسلامی نخواهد داشت[۹۷].[۹۸]
نظام اداری باز
منظور از نظام اداری باز، نظامی است که امکان مراجعه مردم به مسئولان وجود دارد و آنها از آلام و خواستههای مردم اطلاع دارند. باز بودن تشکیلات اداری به معنای امکان مراجعه مردم به مسئولان در برابر نظام بسته اداری که کارگزاران را به پشت پردهها و حجابها میکشاند و آنها را از آلام و خواستههای مردم بیاطلاع میگرداند، یکی از خواستههای امام علی(ع) و توصیههای وی به والیان خود است که اطاله احتجاب متصدیان امور عمومی از یکسو موجب تنگناهای شدید و از سوی دیگر بر بیاطلاعی آنان نسبت به روند امور میافزاید[۹۹]و[۱۰۰].[۱۰۱]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۲۶۸ و ج۴، ص۳۲۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۷۷؛ صبح الاعشی، ج۳، ص۲۷۶؛ تحفة الامراء فی تاریخ الوزاء، ص۱۵۶؛ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۲۸ به بعد؛ قوانین الدواوین، ص۱۰۸-۸۵.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۷۵.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۱۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۵۵۱-۵۵۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۵۱۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۸۰ – ۴۷۸.
- ↑ «پناه مردم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۲.
- ↑ «در پناه خداوند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۸۷-۴۷۹.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۵۲-۴۴۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۹۱.
- ↑ الحیاة، ج۱، ص۳۰۴.
- ↑ الحیاة، ج۵، ص۶۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۵.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ «به راستی آدمی ناسپاس است» سوره حج، آیه ۶۶.
- ↑ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ «و آدمی بدی را چنان فرا میخواند که نیکی را و آدمی شتابگر است» سوره اسراء، آیه ۱۱.
- ↑ «و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر است» سوره کهف، آیه ۵۴.
- ↑ «او سخت شادمان و خویشتنستای است» سوره هود، آیه ۱۰.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۸ – ۵۰۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۹۵.
- ↑ «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید و آفرینش آدمی را از گلی آغازید» سوره سجده، آیه ۷.
- ↑ «اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد» سوره اعراف، آیه ۱۸۹.
- ↑ «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد» سوره سبأ، آیه ۳۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۰.
- ↑ «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَيْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۴ – ۴۹۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۹۷.
- ↑ «پناه مردم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۲.
- ↑ «در پناه خداوند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۸۲ – ۴۸۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۹۸.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۸۷ – ۴۸۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۹۹.
- ↑ «خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۸ – ۴۹۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۰۲.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ «ما شما را از مردی و زنی آفریدیم» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ «سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
- ↑ «و مردم جز امّتی یگانه نبودند که اختلاف ورزیدند و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته بود میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری میشد» سوره یونس، آیه ۱۹.
- ↑ «و از نشانههای او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگهای شماست؛ به راستی در این نشانههایی برای دانشوران است» سوره روم، آیه ۲۲.
- ↑ «هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
- ↑ مجموعه ورام، ص۶.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «هر کس در گرو کاری است که انجام داده است» سوره مدثر، آیه ۳۸.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، ص۳۴۸.
- ↑ «او اندیشید و سنجید» سوره مدثر، آیه ۱۸.
- ↑ «بگو: تنها شما را به (سخن) یگانهای اندرز میدهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید سپس بیندیشید» سوره سبأ، آیه ۴۶.
- ↑ «آری، (آن روز) آدمی بر خویشتن گواهی بیناست» سوره قیامه، آیه ۱۴.
- ↑ «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
- ↑ «سپاسگزار نعمتهای او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
- ↑ «و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ «میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.
- ↑ «و بیگمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی داراییها و کسان و فرآوردهها میآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش!» سوره بقره، آیه ۱۵۵.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «آگاه باشید! با یاد خداوند دلها آرام مییابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
- ↑ «نه، و سوگند به روان سرزنشگر» سوره قیامه، آیه ۲.
- ↑ «و آنچه را در آسمانها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۳.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
- ↑ «به راستی تو از این غافل بودی پس ما پرده را از (پیش چشم) تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزنگر است» سوره ق، آیه ۲۲.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
- ↑ «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «آنگاه شما را میمیراند، دگرباره زنده میگرداند و سپس به سوی او بازگردانده میشوید» سوره بقره، آیه ۲۸.
- ↑ «هماره در آنها جاودانند، بنا به وعده راستین خداوند» سوره نساء، آیه ۱۲۲.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ «هر جا باشید هر چند در دژهای استوار، مرگ شما را در مییابد» سوره نساء، آیه ۷۸.
- ↑ «ای بزرگان! اگر خوابگزارید به من درباره خوابم نظر بدهید * گفتند خوابهایی پریشان است و ما تعبیر خوابهای پریشان را نمیدانیم» سوره یوسف، آیه ۴۳-۴۴.
- ↑ «ما را از تعبیر آن آگاه کن که ما تو را از نیکوکاران میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۶.
- ↑ «تا بر آنچه از دست دادید یا بر سرتان آمد اندوه مخورید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۳.
- ↑ «و سستی نورزید و اندوهگین مباشید که اگر مؤمن باشید شما برترید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۹.
- ↑ «به راستی این امّت شماست، امّتی یگانه و من پروردگار شمایم بنابراین مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۹۲.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست مردم را امّتی یگانه میکرد؛ و آنان هماره اختلاف میورزند * جز کسانی که پروردگارت (بر آنان) بخشایش آورد و آنها را برای همین (بخشایش) آفرید» سوره هود، آیه ۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۹۱ – ۴۸۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۴۷۴ – ۴۷۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۰۷.