امامت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==== رابطه امامت با نبوت ==== | ==== رابطه امامت با نبوت ==== | ||
{{همچنین|نبوت}} | {{همچنین|نبوت}} | ||
از منظر | از منظر اندیشمندان انقلاب اسلامی، میان امامت و نبوت نیز روابط عمیق و دقیقی وجود دارد چرا که [[نبوت]] مجرای ارتباط [[خدا]] با جامعه برای حاکمیت [[توحید]] در هستی و امامت است. از این رو امامت تنها محدود به [[بیان احکام]] [[شرعی]]، [[نصیحت]] و [[موعظه]] نیست بلکه [[ریاست]] [[دین]] و [[دنیا]]<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با روحانیون استان لرستان، ۳۰/۴/۱۳۷۰.</ref> و راهبری [[مردم]] به سمت [[صلاح]] است<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.</ref>. به همین جهت ایشان با استناد به امتحانات متعدد [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} برای رسیدن به [[مقام امامت]]، بر ضابطهمندی و [[الهی]] بودن این منصب تاکید کرده <ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.</ref> و [[امام]] را به قافلهسالاری تشبیه میکنند که در مسیر تعالی همراه افراد قافله بوده، خستگان را [[تشویق]]، آسیب دیدگان را درمان و گمشدگان را [[راهنمایی]] میکند<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع کاروانهای راهیان نور، دوکوهه، ۱۹/۱/۱۳۸۱.</ref>.<ref>حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم در عید غدیر خم، ۸/۱۰/۱۳۸۶.</ref> | ||
با این بیان، نگاه متفکران انقلاب اسلامی به این دو منصب روشنتر میشود چه اینکه به باور ایشان [[نبوت]] و امامت دو منصبی است که در انبیای بزرگ الهی جمع است و در انبیایی که مقامشان پایینتر است تنها یکی از این دو مقام وجود دارد، چنانکه در ائمه معصومین{{عم}} نیز تنها یک مقام که همان امامت و رهبری است، وجود دارد، چون راه همان راهی است که پیامبراکرم{{صل}} نمایانده آن بوده و ائمه{{عم}}، مردم را در همان راه که آن حضرت از طرف [[خداوند]] ارائه کرده است، حرکت داده، [[بسیج]] کرده و راه میبرند و این همان مفهوم امامت از نظر اسلام است<ref>[[مرتضی مطهری]]، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۲۱.</ref> | |||
اندیشمندان انقلاب اسلامی معتقدند امامت در [[شیعه]] مسئلهای است [[تالی]] تِلوْ [[نبوت]] و بلکه از بعضی از درجات از نبوت نیز بالاتر است. امامت پدیده و مفهومی است نظیر نبوت آن هم عالیترین درجات نبوت<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[امامت و رهبری - شهید مطهری (کتاب)|امامت و رهبری - شهید مطهری]]، ص۱۶۳.</ref>. چرا که به نص قرآن کریم، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بعد از مقام نبوت به امامت رسید<ref>«و از فرزندانم (چه کس را)؟» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> همین نگاه است که موجب شده از منظر ایشان امامت، متمم نبوت شمرده شود. از این رو همان ادلهای که بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} از [[اشتباه]] و [[گناه]] دلالت دارند، بر عصمت [[امام]] نیز دلالت میکنند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[امامت و رهبری - شهید مطهری (کتاب)|امامت و رهبری - شهید مطهری]]، ص۹۷.</ref>. | |||
از مجموع آرای متفکران انقلاب اسلامی در این بخش میتوان چنین به دست اورد که به عقیده ایشان امامت یک امر وراثتی از انبیا به اوصیای ایشان است که [[استعداد]] آن از هر [[نسل]] به [[نسل]] بعدی منتقل شده، البته نه به صورت [[وراثت]] قانونی بلکه امامت [[خلافة الله]]، خلافةالرسول و یک عهد الهی است.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[امامت و رهبری - شهید مطهری (کتاب)|امامت و رهبری - شهید مطهری]]، ص۲۰۱.</ref> | |||
==== رابطه امامت با خلافت و حکومت ==== | ==== رابطه امامت با خلافت و حکومت ==== |
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۱۶
امامت یکی از مهمترین اصول اعتقادی شیعه است که در کنار سایر اصول اعم از توحید، نبوت و معاد از اهمیت بسزایی برخوردار است. امام در لغت به معنای هر کسی یا چیزی است که از او تبعیت شده یا به او اقتدا گردد و در اصلاح کلامی به ریاست عامه در امر دین و دنیا از باب جانشینی پیامبر(ص) تعریف شده است. از آنجا که اساس حکومت اسلامی در ایران بر مبنای امامت و ولایت پایهریزی شده و ولی فقیه به عنوان حاکم اسلامی، در حکم نایب عام امام عصر (ع) در عصر غیبت است؛ از این رو تعبیر امامت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی نیز بازتاب بسیاری داشته و در این خصوص فرمایشاتی از امامین انقلاب و برخی دیگر از اندیشمندان و نظریه پردازان تاثیر گذار انقلاب اسلامی همچون آیتالله مرتضی مطهری و آیتالله بهشتی در مباحث مختلف حول این اصل همچون حقیقت امامت و معنای آن، ارتباط امامت با مناصبی همچون نبوت، ولایت و سلطنت و تفاوتها و وجوه اشتراک این واژهها با یکدیگر، شرایط امام و رهبر مشروع از منظر اسلام، وظایف امام و نیز حقوق وی، بیان شده که حاکی از توجه ایشان به این مسأله است.
معناشناسی امام و امامت
معنای لغوی
اهل لغت برای واژه «امام» معانی مختلفی[۱].[۲] ذکر کردهاند. صرف نظر از اختلافات معنایی واژۀ «امام»، اغلب لغت شناسان (لغویین) امام را از مصدر ائتمام به معنای تقدم و پیشوایی و به معنای کسی که مورد اقتدا و پیروی قرار گیرد، دانستهاند[۳].[۴]
امامت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
متفکرین و نظریه پردازان انقلاب اسلامی با الگوگیری از معانی لغوی، امام را به حاکم و پیشوایی که از طرف پروردگار تعیین میشود[۵] و به تعبیر دیگر زعامت و رهبری اجتماع[۶] معنا کردهاند. امامت از دید ایشان به معنای پیشوایی است؛ امام یک مرجع و پیشوای احکام دینی است همچنانکه یک زعیم سیاسی و اجتماعی نیز پیشواست و همچنان که یک مربی باطنی و راهنمای معنوی از باطن ضمیر نیز پیشوا است[۷]. از منظر ایشان وقتی انسان میخواهد انسانهای دیگر را اداره کند یا وقتی موضوع، رشد و اداره انسانهای دیگر باشد، آن را مدیریت و رهبری مینامیم. این نوع از رشد در اصطلاح اسلامی هدایت و به تعبیر رساتر امامت نامیده میشود و دقیقترین کلمهای که بر کلمه امامت منطبق میشود همین کلمه رهبری است[۸].[۹] از منظر ایشان طبق این معنا، پیامبراکرم(ص) نیز امام بود. چنانچه قرآن کریم در مورد حضرت ابراهیم(ع) که یکی از انبیای الهی{(ع) بود، از واژه امام استفاده کرده و فرموده: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۰].[۱۱]. آنها علاوه بر این معنا، امامت را به نمونه بودن و سرمشق بودن نیز معنا کردهاند.[۱۲]
ایشان ضمن پذیرش معنای اصطلاح کلامی امامت، آن را به ریاست عمومی در دین و دنیا تعریف کرده و گفتهاند: امامت از آن جهت که ریاست در دین است، قهراً ریاست در دنیا هم خواهد بود.[۱۳].[۱۴].
به باور نظریه پردازان انقلاب اسلامی، مسئله امامت، یک مسئله مخصوص مسلمانان یا مخصوص شیعیان نیست بلکه امامت بدین معناست که فردی، گروهی بر یک جامعه حکمرانی کرده و جهت حرکت آن جامعه را در امر دنیا، معنویت و آخرت مشخص کنند و از این زاویه، این یک مسئله همگانی است برای همه جوامع بشری[۱۵].
روابط معنایی امامت با واژگان همسو
اندیشمندان انقلاب اسلامی، پس از تبیین معنای امامت، جهت رفع هر گونه ابهام، به روابط مفهومی این واژه با سایر واژگان همسویی همچون ولایت، نبوت، خلافت، حکومت و سلطنت پرداختهاند.
رابطه امامت با ولایت
به باور نظریه پردازان انقلاب اسلامی، واژه امامت از مفاهیم مرتبط با ولایت است بدین معنا که اتصال و پیوند میان امام و مردم یک رکن اساسی بوده و ولایت امامان معصوم ناشی از ارزشهای معنوی ایشان است. پیروان یک امام حقیقتاً اتصال فکری و عملی با امام خویش دارند. از آنجا که حاکمیت، ولایت الهی در جامعه به معنای بسیج کردن همه نیروهای جامعه به سمت رضایت الهی است، جامعه اسلامی به یک قدرت متمرکز در متن جامعه نیازمند است تا تمام نیروهای داخلی به آن پیوسته، از آنجا الهام گرفته و همگان از او حرف بشنوند. بر او نیز لازم است تا همه جوانب مصالح و مفاسد را بشناسد تا بتواند مانند یک دیدهبان نیرومند و تیزبین هر کسی را به کار مخصوص خویش بگمارد. چنین شخصی که قلب جامعه اسلامی است امام نام دارد. امام سبب میشود همه نیروها در یک جهت پیوند خورده و هیچ کدام هرز نروند تا جامعه بتواند مانند مشت واحدی در برابر قدرتهای بیگانه ایستاده (سلب ولایت طاغوت) و همه قوای جامعه جهت تأمین اهداف الهی به هم متصل گردد. (ولایت الهی).
با این توضیح اگر امت اسلامی بخواهد زنده، موفق، پویا، پایدار، نیرومند و با نشاط باشد، لازم است ارتباط ولایت خویش را با امام که «قلب جامعه» است، برقرار کند. از این رو ولایت با امام یعنی ارتباط فکری، عملی، روحی با امام و به تعبیر دیگر یعنی درست از او سرمشق گرفتن و در افکار و رفتار از وی پیروی کردن[۱۶].
رابطه امامت با نبوت
از منظر اندیشمندان انقلاب اسلامی، میان امامت و نبوت نیز روابط عمیق و دقیقی وجود دارد چرا که نبوت مجرای ارتباط خدا با جامعه برای حاکمیت توحید در هستی و امامت است. از این رو امامت تنها محدود به بیان احکام شرعی، نصیحت و موعظه نیست بلکه ریاست دین و دنیا[۱۷] و راهبری مردم به سمت صلاح است[۱۸]. به همین جهت ایشان با استناد به امتحانات متعدد حضرت ابراهیم(ع) برای رسیدن به مقام امامت، بر ضابطهمندی و الهی بودن این منصب تاکید کرده [۱۹] و امام را به قافلهسالاری تشبیه میکنند که در مسیر تعالی همراه افراد قافله بوده، خستگان را تشویق، آسیب دیدگان را درمان و گمشدگان را راهنمایی میکند[۲۰].[۲۱]
با این بیان، نگاه متفکران انقلاب اسلامی به این دو منصب روشنتر میشود چه اینکه به باور ایشان نبوت و امامت دو منصبی است که در انبیای بزرگ الهی جمع است و در انبیایی که مقامشان پایینتر است تنها یکی از این دو مقام وجود دارد، چنانکه در ائمه معصومین(ع) نیز تنها یک مقام که همان امامت و رهبری است، وجود دارد، چون راه همان راهی است که پیامبراکرم(ص) نمایانده آن بوده و ائمه(ع)، مردم را در همان راه که آن حضرت از طرف خداوند ارائه کرده است، حرکت داده، بسیج کرده و راه میبرند و این همان مفهوم امامت از نظر اسلام است[۲۲]
اندیشمندان انقلاب اسلامی معتقدند امامت در شیعه مسئلهای است تالی تِلوْ نبوت و بلکه از بعضی از درجات از نبوت نیز بالاتر است. امامت پدیده و مفهومی است نظیر نبوت آن هم عالیترین درجات نبوت[۲۳]. چرا که به نص قرآن کریم، حضرت ابراهیم (ع) بعد از مقام نبوت به امامت رسید[۲۴] همین نگاه است که موجب شده از منظر ایشان امامت، متمم نبوت شمرده شود. از این رو همان ادلهای که بر عصمت پیامبر اکرم(ص) از اشتباه و گناه دلالت دارند، بر عصمت امام نیز دلالت میکنند[۲۵].
از مجموع آرای متفکران انقلاب اسلامی در این بخش میتوان چنین به دست اورد که به عقیده ایشان امامت یک امر وراثتی از انبیا به اوصیای ایشان است که استعداد آن از هر نسل به نسل بعدی منتقل شده، البته نه به صورت وراثت قانونی بلکه امامت خلافة الله، خلافةالرسول و یک عهد الهی است.[۲۶]
رابطه امامت با خلافت و حکومت
از منظر امام خمینی، ولایت کلی امامان غیر از مسئله خلافت و حکومتی است که در غدیر مورد تاکید قرار گرفته است. آن ولایت کلی، همان امامت و از اصول مذهب تشیع است که کسی که به آن معتقد نباشد، تمام اعمال نیک خود را باطل کرده است. ایشان در این مورد میفرمایند: «آن چیزی که برای ائمه ما قبل از غدیر و قبل از همه چیزها بوده است، این یک مقامی است که مقام ولایت کلی است که آن امامت است... امام به معنای حکومت نیست، آن یک امام دیگری است و آن مسئله دیگری است. آن مسأله، مسئلهای است که اگر او را کسی قبول نداشته باشد اگر آن ولایت کلی را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم بجا بیاورید باطل است، این غیر حکومت است آن در عرض اینها نیست، آن از اصول مذهب است»[۲۷].
آیتالله مطهری نیز معتقد است: اهل تسنن ميگويند امامت يعني حکومت و امام يعني همان حاکم ميان مسلمين؛ فردي از افراد مسلمين که بايد او را براي حکومت انتخاب کنند. آنها بيش از حکومت بالا نرفتند. ولي امامت در شيعه مسألهاي است تالي تلو نبوت و بلکه از بعضي از درجات نبوت بالاتر است، يعني انبياي اولوالعزم (ع) آنهايي هستند که امام هم ميباشند خيلي از انبيا اصلاً امام نبودهاند. انبياي اولوالعزم (ع) در آخر کار به امامت رسيدهاند. غرض اين که وقتي چنين حقيقتي را قبول کرديم، همان طور که تا پيغمبر هست صحبت اين نيست که چه کسي حاکم باشد، زيرا او يک جنبه فوق بشري دارد، تا امام هست نيز صحبت کس ديگري براي حکومت مطرح نيست. وقتي او نيست (حالا يا اصلاً بگويي موجود نيست و يا بگوييم غايب است) آنگاه صحبت حکومت به ميان ميآيد که حاکم کيست. ما نبايد مسأله امامت را با مسأله حکومت مخلوط کنيم و بعد بگوييم اهل تسنن چه ميگويند و ما چه ميگوييم. اين، مسأله ديگري است. در شيعه امامت پديده و مفهومي است درست نظير نبوت، آن هم عاليترين درجات نبوت[۲۸].
رابطه امامت با سلطنت دنیوی
آیتالله خامنهای امامت را ضد سلطنت دنیوی دانسته و تفاوتهای آنها را چنین تبیین میکنند:
- امامت، یعنی پیشوایی روحی و معنوی و پیوند عاطفی و اعتقادی با مردم؛ اما سلطنت، یعنی حکومت با زور و فریب و بدون هیچگونه علقه معنوی و عاطفی و ایمانی.
- امامت، حرکتی در میان امت، برای امت و در جهت خیر است. سلطنت، سلطه مقتدرانه علیه مصالح مردم و برای طبقات خاص با هدف ثروتاندوزی و شهوترانی گروه حاکم است.
- امامت دستگاهی است که عزت خدایی، علم و معرفت و رفق و مدارا میان مردم را ترویج و ابهت اسلام و مسلمین را در مقابل دشمن حفظ میکند. اما سلطنت و حکومتهای جائرانه، نقطه مقابل آن است[۲۹].
اقسام امام
آیتالله خامنهای با استناد به کاربری واژه امام در قرآن کریم، به بیان اقسام امامت پرداخته و امام را اصطلاحی عام معرفی کرده که هم شامل پیشوای حق میشود و هم پیشوای باطل؛ آنجا که میفرمایند: امام دو جور میتواند باشد: یک امامی که خدای متعال در قرآن میفرماید: ﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾. این امامتی است که به امر پروردگار، مردم را هدایت میکند؛ مردم را از خطرها، از سقوطگاهها، از لغزشگاهها عبور میدهد؛ آنها را به سرمنزل مقصود و مطلوب از حیات دنیوی انسان ـ که خداوند این حیات را به انسان داده، برای رسیدن به آن مقصود ـ میرساند و به آن سمت هدایت میکند. این یک جور امام است که مصداق آن، انبیای الهیاند؛ مصداق آن، پیغمبر اکرم است. امام باقر (ع) در منا مردم را جمع کرد و فرمود: «انّ رسول اللَّه کان هو الامام». اولین امام، خود پیغمبر است. پیغمبران الهی، اوصیای پیغمبران، برگزیدهترین انسانها، از این دسته امامهای نوع اولند؛ که اینها کارشان هدایت است، از سوی خدای متعال رهنمائی میشوند، این رهنمائی را به مردم منتقل میکنند: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾؛ کارشان کار نیک است، ﴿وَإِقَامَ الصَّلاةِ﴾؛ نماز را برپا میدارند ـ که نماز رمز ارتباط و اتصال انسان به خداست ـ ﴿وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾؛ بنده خدا هستند، مانند همه انسانها که بندگان خدا هستند. عزت دنیوی آنها کمترین آسیبی به بندگی خدا در وجود آنها و در دل آنها نمیزند. این یک دسته.
یک دسته دیگر: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾، که در قرآن درباره فرعون وارد شده است. فرعون هم امام است. به همان معنا که در آیه اول «امام» استعمال شده بود، در اینجا هم امام به همان معناست؛ یعنی دنیای مردم و دین مردم و آخرت مردم ـ جسم و جان مردم ـ در قبضه قدرت اوست، اما ﴿ َدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾؛ مردم را به آتش دعوت میکنند، مردم را به هلاکت دعوت میکنند[۳۰].
حقیقت امامت
الهی بودن نصب امام
امام خمینی امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه میداند که بدون آن سعادت جامعه تحقق نمییابد و این اصل را از اصول مذهب میشمارد[۳۱]. ایشان بر این باور است که مقام امامت صرفاً یک مقام اعتباری نیست[۳۲]، بلکه یک منصب حقیقی الهی است که پیامبر (ص) از طرف خداوند مأمور به نصب و جعل و تصریح به آن میشود[۳۳]. به اعتقاد ایشان، امامت دو جنبه ظاهری و باطنی دارد و جنبه ظاهری آن، حکومت و زعامت دنیایی است و با تشکیل حاکمیت سیاسی شکل میگیرد؛ از این رو ایشان واقعه غدیر را مساوی با ایجاد حکومت دانسته است[۳۴] و از جنبه باطنی آن، به ولایت تعبیر میکند[۳۵]. صاحب این مقام باطنی، انسان کامل و حجت واقعی خدا بر روی زمین است[۳۶] که خلافت کلی الهی دارد و این خلافت، خلافتی تکوینی است و به موجب آن جمیع ذرات در برابر آن خاضعاند[۳۷]، بلکه حقیقت آن، مقام کشف و بسط حقایق است؛ یعنی کسی شایسته این مقام است که بتواند وحدت و کثرت را با هم جمع کند[۳۸]. داشتن این مقام معنوی، سبب نصب امام در مقام ظاهری و حکومت است که نتیجه آن تشکیل حکومت و عدالت واقعی در جامعه خواهد بود؛ به گونهای که مرضی خداوند باشد[۳۹].[۴۰].
آیتالله خامنهای نیز در خصوص الهی بودن نصب امام میفرمایند: این که پیغمبر اکرم (ص) حساسترین زمان را برای اعلام مسئله ولایت انتخاب کرد، این انتخابِ پیغمبر نبود، انتخابِ خدای متعال بود. از طرف پروردگار وحی رسید که: ﴿ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ﴾. نه اینکه پیغمبر مسئله امامت و ولایت را از سوی پروردگار قبلاً نمیدانست؛ چرا، از اولِ بعثت برای پیغمبر مسئله روشن بود. بعد هم حوادث گوناگون این بیست و سه سال، آنچنان این حقیقت را عریان کرد و آشکار کرد که جای تردیدی باقی نمیگذاشت؛ اما اعلان رسمی باید در حساسترین زمان اتفاق میافتاد و به دستور پروردگار اتفاق افتاد: ﴿بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾، یعنی این یک رسالت الهی است که باید بگوئی[۴۱].
ایشان در موضعی دیگر نیز با اشاره به این ویژگی میفرمایند: این کار را پیغمبر در غدیر انجام دادند؛ امیرالمؤمنین را که از لحاظ شخصیت ـ چه شخصیت ایمانی، چه شخصیت اخلاقی، چه شخصیت انقلابی و نظامی، چه شخصیت رفتاری با قشرهای مختلف افراد ـ یک فرد ممتاز و منحصر بفردی بود، منصوب کردند و مردم را به تبعیت از او موظف کردند. این هم فکر پیغمبر نبود، این هدایت الهی بود، دستور الهی بود، نصب الهی بود؛ مثل بقیه سخنان و هدایتهای نبی مکرم که همه، الهام الهی بود. این دستور صریح پروردگار به پیغمبر اکرم بود، پیغمبر اکرم هم این دستور را عمل کردند[۴۲].
جایگاه امامت
آیتالله خامنهای با استفاده از آیه مبارکه تبلیغ، به جایگاه عظیم و والای امامت اشاره کرده و میفرمایند: آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[۴۳]، [خطاب به پیامبر اکرم(ص)، میفرماید:] اگر این حکم را ابلاغ نکنی، اصلاً رسالتت را انجام ندادهای. پیغمبر ۲۳ سال است دارد مجاهدت میکند ـ آن مجاهدات مکّه، آن مجاهدات مدینه، آن جنگها، آن فداکاریها، آن گذشتها، آن سختگیریهای بر خود، آن هدایت عظیم بشری که آن بزرگوار انجام داده است، اینها همه در این مدّت انجام گرفته ـ این چه حادثهای و چه عارضهای است که اگر نباشد، همه اینها [گویی] نیست ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾، این نمیتواند چند حکم فرعی باشد؛ این یک چیزی فراتر از اینها است؛ آن چیست؟امامت است. [۴۴].
آیتالله مرتضی مطهری نیز با استناد به آیه شریفه اکمال: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا﴾[۴۵]، میگوید:
«این آیه شریفه نشان میدهد که در آن روز (غدیر)، جریانی رخ داده که آنقدر با اهمیت است که آن را مکمل دین و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن، اسلام، اسلام است و خدا این اسلام را همان میبیند که میخواسته و با نبودن آن، اسلام، اسلام نیست. شیعه به لحن این آیه که تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال میکند و میپرسد که آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت باشد و آن چیزی که با نبودنش، اسلام، اسلام نیست، چه بوده است؟ میگوید: ما میتوانیم موضوعی را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد؛ ولی شما نمیتوانید. بعلاوه روایاتی هست که تأیید میکند این آیه هم در همین موضوع وارد شده است[۴۶].
آیتالله مطهری در ادامه از منظری قرآنی، که مورد وفاق هر مسلمانی است، نقش، جایگاه و اهمیت مسأله امامت و جانشینی پیامبر(ص) در اکمال دین را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. از منظر ایشان در آیه کریمه ۳ از سوره مائده که میفرماید: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا﴾، در مورد کلمه «دین» لفظ «اکمال» و در مورد «نعمت» کلمه «اتمام» آمده است.
ایشان معتقد است: «یک شی ء اگر مرکب باشد از یک سلسله اجزاء چنانچه فاقد یک یا چند جزء از اجزاء لازم باشد، میگوییم ناقص است، و اگر همه اجزاء را داشته باشد، میگوییم: تمام است. مثلاً یک خانه برای این که خانه بشود به اجزائی نیاز دارد، از پایه و دیوار و سقف گرفته تا لوازم اولیه مثل لوله کشی و سیم کشی؛ تا وقتی که یک یا چند تا از اینها نباشد، میگوییم هنوز ساختمان ناقص است، وقتی که همه اجزاء به آخر رسید، میگوییم این ساختمان تمام است. پس «تمام» را در جایی میگوییم که یک «کل» موجود باشد مرکب از اجزاء، وقتی که جامع همه اجزاء باشد، به آن میگوییم «تمام» اگر فاقد باشد میگوییم ناقص (در مقابل تمام). بنابراین اگر بچهای متولد بشود در حالی که یک انگشت نداشته باشد یا کور مادرزاد متولد بشود، میگوییم ناقص متولد شده، ولی اگر این جور نباشد، بلکه نقطه مقابلش باشد و همه ارکان و عناصرش وجود داشته باشد، میگوییم تمام متولد شده است. اما کامل در مقابل ناقص، معنی دیگری دارد. یک شیء که از نظر اجزاء تمام است از این نظر نقصی ندارد، ولی بالقوه میتواند چیز دیگری بشود، یعنی میتواند متحول بشود از مرتبهای و درجهای به مرتبه و درجه بالاتری، مادامی که آن مراتب را طی نکرده به آن میگوییم «ناقص»، وقتی که مراتب ممکن را طی کند، به آن میگوییم: «کامل». پس «تمام» در مقایسه با اجزاء است و «کمال» در مقایسه با مراتب و درجات. کودکی که تمام متولد میشود، از نظر انسان بودن ناقص است، یعنی انسان کامل نیست،انسان تمام هست ولی انسان کامل نیست؛ زیرا هنوز انسانی است که میتواند عالم باشد و عالم نیست، میتواند صنعتگر باشد و صنعتگر نیست، میتواند کارهایی را انجام بدهد، ولی هنوز آن کارها را انجام نداده است، همه اینها را بالقوه داراست، بالقوه مجتهد است ولی اکنون مجتهد نیست، چون همه چیز برایش فعلیت پیدا نکرده، باید مراحلی را طی کند تا استعدادهایش به فعلیت برسد، هر وقت استعدادهایش به فعلیت رسید آن وقت به او میگوییم «انسان کامل» اگر رسیده به مرحلهای که تمام استعدادهای انسانی او ـ حال، استعدادهای انسانی هر چه هست ـ به مقام فعلیت رسید، به او میگوییم «کامل»[۴۷].
آیتالله مطهری پس از این توضیحات درباره دو مفهوم اکمال و اتمام باز به آیه شریفه که راجع به مسأله خلافت امیرالمؤمنین(ع) است باز میگردد و از دو نگاه کلی به اسلامسخن میگوید: «از یک دید،دین مجموعهای است از دستورها که از ناحیه خدا، یکی بعد از دیگری میآید، مثلا نماز یک دستور است، روزه دستور دیگری است،حج،زکات و خمس هر یک دستور دیگری است و هر یک از این دستورها نعمتی است برای ما به اعتبار این که آخرین دستور رسیده و مثل این که آخرین جزء و آخرین خشت این ساختمان گذاشته شده است، به این اعتبار اتمام نعمت گفتهاند، اما به اعتبار یک امر دیگر اکمال دین گفته شده است و آن امر دیگر حقیقت دین است که حقیقت دین چیزی است از نوع معارف و معنویت، این دستورها پوششهای دین است، یعنی به اصطلاح مقررات ظاهری است، پیکری است که روح این پیکر همان معارف و معنویات است، مثل خود توحید و نبوت و امامت. انسان بدون نبوت با فکر شخصی خودش میتواند به یک توحیدی برسد، اما نه توحیدی که شایسته یک انسان است، بلکه یک توحید ناقص. همچنین هیچ یک از توحید و نبوت، بدون اینکه امامت باشد، به مرحله کمال خود نمیرسند، یعنی نبوت مکمل توحید است، به این معنی که مبین توحید است (البته هدف اصلی همه اینها توحید است) و به وسیله امامت بیشتر. پس از آن نظر که معنویت به آخرین حد و به اوج خود میرسد و مراحل رشد طی میشود [کلمه] «اکملت» [به کار رفته است، و] به آن اعتبار که دستوری از دستورهای دین رسیده و این دستور که پس از دستورهای دیگر آمده، آخرین خشتی است که در این ساختمان به کار رفته، کلمه «اتممت» استعمال شده است»[۴۸].
آیتالله مطهری، حتی در سلسله مباحث پیچیده فلسفی اصول فلسفه و روش رئالسیم، در بحثی که درباره تکامل دارد، به نقش و تأثیر امامت در اکمال دین پرداخته و معتقد است که «تکامل یعنی تحول از نقص به کمال. نقص و کمال چیست؟ نقص گاهی در مقابل تمام و گاهی در مقابل کمال آورده میشود. نقص در مقابل تمام عبارت است از فاقد بودن یک شیء، بعضی از اجزاء خود را. کتاب ناقص یعنی کتابی که بعضی از فصول یا بعضی از اوراق خود را ندارد، و کتاب تمام یعنی کتابی که همه فصول یا همه برگهای خود را واجد است. همچنین است ساختمان ناقص و ساختمان تمام، نماز ناقص و نماز تمام. پس نقص مقابل تمام در جایی گفته میشود که واحد مورد نظر، قسمتی از اجزاء خود را واجد باشد و قسمتی از اجزاء را فاقد باشد. ولی نقص در مقابل کمال به معنی دیگری است، به این معنی است که یک شیء همه مراحلی که باید طی کند طی نکرده باشد و همه امکانی که طبیعت برای او تهیه دیده است، تحصیل نکرده باشد. مثلاً یک نوزاد اگر فاقد یک عضو باشد یک انسان ناقص الخلقه است، به معنی این که تام الخلقه نیست. اما یک نوزاد تام الخلقه چون ممکن است مراحل راه رفتن و سخن گفتن و عالم شدن را در آینده طی کند و فعلاً فاقد آن مرحله است، یک انسان ناقص است، به معنی این که به مرحله کمال ممکن خود نرسیده است. پس دو جریان است: یکی این که یک شیء از لحاظ اجزاء ناقص و ناتمام باشد، دیگر این که از لحاظ مراحل ترقی که برایش امکان دارد، پیش نرفته باشد. و لهذا در مفهوم کمال مفهوم ارتقا مندرج است، به خلاف مفهوم تمام، پس وقتی که مثلاً نمازمی خوانیم یا خانه میسازیم، نماز و یاخانه روبه تمام میرود، اما وقتی که کودکیم و بزرگ میشویم و یا هنگامی که درس میخوانیم، رو به کمال میرویم. به نظر میرسد در آیه شریفه که میفرماید؛ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾، که هم کلمه کمال به کار رفته و هم کلمه تمام، از آن نظر است که هر دو مفهوم صادق است، از طرفی خود دین به عنوان یک حقیقت متکامل با تعیین تکلیف امر رهبری معنوی و اجتماعی، که به منزله روح پیکره دین است، تکامل یافته و به اوج کمال خود رسیده است و از طرف دیگر از آن نظر که دین «مجموعه»ای است از مقررات، و موضوع رهبری و امامت به عنوان یک دستور رسیده و تکلیفی است در جمع تکلیفها، با آمدن آخرین دستور تتمیم شده و دیگر حکمی باقی نیست. از این جا معلوم میشود که هر توسعه و افزایشی را نمیتوان تکامل نامید. مثلاً اگر شهری بزرگ شود و صرفاً بر عدد خانه و کوچه و خیابانهایش افزوده شود، توسعه یافته است، اما تکامل نیافته است ولی اگر همان شهر را از نظر اجتماع انسانها یک واحد در نظر بگیریم و نظامات زندگی مردم آن شهر حالت بهتر و مناسبتری پیدا کرده باشد و به اصطلاح درجه تمدن مردم آن شهر بالا رفته باشد در این صورت میتوان گفت متکامل شده است و در واقع شهر، یعنی ساختمانها متکامل نشدهاند، بلکه شهر به «مدینه» یعنی اجتماع انسان هاست که متکامل شده است[۴۹].
ابعاد امامت
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به مسأله غدیر و انتصاب امام امیرالمؤمنین(ع)، به خلافت رسول خدا(ص)، یک یک بعد از ابعاد امامت است، بعد سیاسی به معنای حاکمیت سیاسی ان حضرت بر مردم را نیز بعد دیگری از ابعاد امامت برشمرده و میفرمایند: مسئله غدیر مسئله بسیار مهمّى است در تاریخ اسلام ... در اصل این مسئله جاى هیچ تردیدى نیست. آنچه در مورد محتواى جمله تاریخى و شریف و پر مغز پیامبر به امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، بایستى بیان بشود [اینکه]، غیر از نصب امیرالمؤمنین به خلافت و امامت بعد از نبىّ اکرم و وصایت پیغمبر - که معناى رایج و شایع این جمله است - یک مضمون مهمّ دیگرى در این بیان وجود دارد که نباید مورد غفلت قرار بگیرد و آن، پرداختن اسلام به امر حکومت و امر سیاست امّت و اهمّیّت این موضوع از نظر اسلام است[۵۰].
اثبات امامت
آیتالله خامنهای با استناد به حدیث غدیر و برخی دیگر از ادله نقلی همچون آیه ولایت، به اثبات امامت امیرالمؤمنین(ع) نیز پرداختهاند
اثبات امامت امام علی (ع)
عید غدیر اگرچه شاخص فرقه امامیه شیعه است، ولی در واقع با مفهوم و محتوا و مضمون گستردهای که این حادثه دارد، این عید متعلق به همهی مسلمانان، بلکه با توضیحی که عرض خواهم کرد، متعلق به همه کسانی است که برای بهروزی انسان دل میسوزانند. ما شیعیان این اعتقاد راسخ را که متکی به دلیل متقن و غیر قابل تردید است، درباره امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیهالسّلام) داریم. این حدیث متواتر ـ یعنی حدیث روز غدیر ـ را که همه محدثین بزرگ اسلام، از شیعه و سنی نقل کردهاند، مستند این عقیده متقن میدانیم.
پیغمبر اکرم در یک روز گرم و در یک نقطه حساس، در مقابل چشم مردم، علیبنابیطالب (ع) را به عنوان امام مسلمین پس از خود و ولی امر امور اسلام معین کرد و به مردم معرفی کرد؛ «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه». این عطف به آیات متعددی است که ولایت پیغمبر از سوی خدای متعال تثبیت شده است؛ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ و رسوله﴾ و آیات متعدد دیگر. میفرماید: آن کسی که من ولی او هستم، این علی ولی اوست. هر معنائی که ولایت در مورد پیغمبر دارد، همان معنا در مورد امیرالمؤمنین با این نصب پیغمبر و معرفی پیغمبر محقق است. این یک دلیل محکم و مستندِ غیر قابل تردید است. در این خصوص، بزرگان بحث کردهاند. لازم نیست وارد بحثهای اعتقادی بشویم؛ این مسلّم است[۵۱].
ولایت امیرالمؤمنین و مسئله ولایت، یک جا در قرآن ـ در سوره مائده ـ مایه یأس کفّار است: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ﴾؛ آن روزی که مسئله ولایت مطرح شده، آن روزی است که به نصّ قرآن ﴿يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ﴾، مایه یأس کّفار است که مرحوم علّامه طباطبائی یک تفصیل خیلی زیبایی در این زمینه دارند در تفسیر المیزان که این یأس چگونه است و با چه منطقی این یأس وجود دارد؛ یک جای دیگر در همین سوره شریفه، این آیه مبارکه است که ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۵۲] که مراد از این ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ که در این آیه است و آیه قبلش که ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ [است] ـ آیه رکوع [که میگوید] در حال رکوع، انفاق میکنند ـ امیرالمؤمنین (ع) است؛ ﴿آمَنُوا﴾ در این آیه هم اشاره به همان است؛ [یعنی] آیه بعد از ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ﴾ آنوقت اینجا ﴿حِزْبَ اللَّهِ﴾ را که همان کسانی هستند که دنبالهرو این ایمان و این حرکتند، «غالبون» معرّفی میکند؛ یعنی یک جا مسئله یأس کفّار است، یک جا مسئله غلبه اهل حق. زمینههای حرکت امّت اسلامی و جامعه اسلامی، بخصوص جامعه شیعه اینها است که مایه غلبه و مایه یأس کفّار و مایه توانایی و قدرت و در اختیار ما است[۵۳].
شرایط امامت
آیتالله مطهری علم ویژه و عصمت را از جمله بارزترین شرایط امام دانسته و مینویسد: امامت به معنی مرجعیّت دینی است. امامت، نوعی کارشناسی اسلام میشود اما یک کارشناسی خیلی بالاتر از حدّ یک مجتهد، کارشناسی من جانب الله، [و ائمه] یعنی افرادی که اسلامشناس هستند البته نه اسلامشناسانی که از روی عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند که قهراً جایز الخطا باشند. بلکه افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی که بر ما مجهول است، علوم اسلام را از پیغمبر گرفتهاند؛ از پیغمبر (ص) رسیده به علی (ع) و از علی (ع) رسیده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه، علم اسلام، یک علم معصوم غیر مُخْطِئْ که هیچ خطا نمیکند، از هر امامی به امامان بعد رسیده است[۵۴].
آیتالله خامنهای در یکی از فرمایشات خود ضمن اشاره به ویژگیهای شخصیتی امیرالمؤمنین(ع)، آنها را نماد زعامت و رهبری اسلامی معرفی کرده و وجود آن شرایط را در امام و زعیم اسلامی لازم دانسته و میفرمایند: مسئله غدیر نشاندهنده جامعیت اسلام و نگاه به آینده و آن چیزی است که در هدایت و زعامت امت اسلامی شرط است. همان چیزهایی که شخصیت امیرالمؤمنین، مظهر آنهاست: یعنی «تقوا»، «تدین»، «پایبندی مطلق به دین»، «ملاحظه غیر خدا و غیر راه حق را نکردن»، «بیپروا در راه خدا حرکت کردن»، «برخورداری از علم»، «برخورداری از عقل و تدبیر»، «برخورداری از قدرت عزم و اراده»؛ این یک عمل واقعی و در عین حال نمادین است. امیرالمؤمنین را با همین خصوصیات نصب کردند، در عین حال این نماد زعامت امت اسلامی در طول عمر اسلام ـ هر چه که بشود ـ همین عمل است؛ یعنی نماد زعامت و رهبری اسلامی در طول زمان همین است، همان چیزی که در انتخاب الهی امیرالمؤمنین تحقق پیدا کرد. غدیر، یک چنین حقیقتی است[۵۵].
تعیین امام
آیتالله مرتضی مطهری پس از بیان معنای اصطلاحی امامت در خصوص تعیین امام مینویسد: امامت ریاستی است عمومی هم در امور دینی و هم در امور دنیایی. مقصود این است که امامت هم نظیر نبوت از مسائلی است که از حدّ بشری بیرون است و به همین جهت انتخاب امام از حد استطاعت بشری بیرون است و بنابراین آن طرفی است، از آن طرف باید بیاید، مثل نبوت است که از طریق وحی و تعیین الهی باید بیاید با این تفاوت که نبوت مستقیماً از ناحیه خداست، ارتباط پیغمبر است با خدا و امامت، تعیینی است از ناحیه پیغمبر از ناحیه خدا[۵۶].
به نظر شهید بهشتی تا پیش از عصر غیبت، تعیین رهبر به دو صورت انجام میشده است؛ یا از جانب خدا؛ یا توسط کسی که خدا او را برگزیده بود. نمونه رهبر نوع اول، رهبری پیامبر اکرم(ص) است که مستقیم از جانب خداوند منصوب شد؛ و دراین باره میان شیعه و سنی، اجماع وجود دارد. مردم نخست پذیرفتند که او پیامبر پاک خداست، و سپس او را به رهبری قبول کردند. اگر هم به فرض برای رهبری رأیگیری میشد، خودبه خود به او رأی میدادند. شهید بهشتی میگوید که پس از وفات پیامبر(ص)، رهبری اسلام به حضرت علی(ع) و سپس خاندان او منتقل شد. بنابراین امامان معصوم(ع) نیز غیر مستقیم و با واسطه از جانب خدا منصوب شدهاند؛ و در نتیجه، نمونه نوع دوم محسوب میشوند؛ نظری که اهل سنت آن را نمیپذیرد. وجه مشترک هر دو نوع رهبری «فوق انتخابی بودن» آن است[۵۷].
شهید بهشتی در موضوع چگونگی تعیین رهبر در عصر غیبت میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که در این دوران یعنی عصر غیبت، رهبر جامعه اسلامی چگونه تعیین میشود؟ به باور او در این دوران، رهبر را باید انتخاب کرد. این انتخاب میتواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد، ولی باتوجه به صلاحیتها و ویژگیهای خاص رهبری، بهتر است که انتخاب رهبر غیرمستقیم و شبیه انتخابات چند درجه ای سیستماتیک حزبی باشد. به نظر شهید بهشتی، انتخاب رهبر از جنس تعیین موضوع است و تعیین موضوع نیز شأن فقیهان و مراجع نیست، بلکه کار آنها صدور حکم و فتواست؛ به عبارت دیگر کار آنها تعیین صلاحیتهای رهبر است و نه انتخاب رهبر. تشخیص اینکه چه کسی چنین صلاحیتهایی دارد، برعهده فقیه و مرجع نیست و نظر آنها دراین باره رأی است، در کنار آرای دیگر [۵۸].
بدین ترتیب از نظر شهید بهشتی، در عصر غیبتِ امامِ معصومِ(ع) منصوبِ منصوص،امامت دیگر، تعیینی نیست، تحمیلی هم نیست، بلکه شناختنی، پذیرفتنی و انتخابی است و قدرت خود را از آرای مردم میگیرد؛ به عبارت دیگر، کسی حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیده آنها یا دست کم پذیرفته آنها، یا مورد حمایتشان باشد[۵۹]. در واقع، امت و امامت در عصر حاضر، رابطه ای مشخص دارد؛ یعنی بر پایه شناختی آگاهانه است، و نه بر پایه تعیین و تحمیل. آرای عمومی باید در حدود حساب شده ای که تعیین خواهد شد، در کار اداره کشور نقش داشته باشد و حکومت باید به مردم و رأی مردم متکی باشد. اکثریت مردم آگاهانه و آزادانه اسلام را در مقام دین و آیین زندگی فردی و اجتماعیشان برگزیده، و با این گزینش قراردادی اجتماعی را به وجود آوردهاند که اداره جامعه آنها باید براساس اسلام، و همه نهادهای اجتماعی آنها باید برپایه تعالیم اسلام باشد و این خواستشان باید بر همه خواستهای دیگرشان حاکم شود[۶۰].
افزون بر آن، بین امامت و امت رابطه ای متقابل درخصوص مسئولیت و تعهد وجود دارد: «امت باید از امام شناختی آگاهانه داشته باشد و از صمیم قلب او را بپذیرد، چون تعیین و تحمیل در کار نیست و پس از پذیرفتن، میان این دو، مسئولیتِ متقابل شدید و جامعی برقرار میشود»[۶۱]. در حقیقت، حکومت اسلامی از نظر شهید بهشتی بر دو اصل «حفظ سنت الهی» و «مشروعیت مردمی» استوار است. بر پایه امت و امامت، مدیریت جامعه که به نظام سیاسی مربوط است، شکل میگیرد و همه، حتی پیغمبر(ص)، امام(ع) و مرجع تقلید باید مراقب باشند که ذرهای، از اصول عقیدتی و عملی اسلام براساس کتاب و سنت تخلف نکنند[۶۲]. بدین ترتیب، به باور شهید بهشتی، رهبر جامعه اسلامی نه تنها منتخب مردم (از طریق واسطه) است، بلکه مانند دیگر امتها در برابر قانون یکسان است و باید پیش و بیش از همه در رعایت قانون و حدود الهی بکوشد: «دین مثل یک موم نرم در دست مجتهد نیست تا مطابق سلیقه، زمان، مکان و مردم هرگونه و به هرشکلی خواست به آن شکل دهد، در واقع مکتبی که مثل موم باشد و بتوان آن را به هر شکل در آورد دیگر مکتب نیست»[۶۳].[۶۴]
شؤون امام
آیتالله مرتضی مطهری معتقد است: مفهوم امامت مفهوم وسیعی است. امامت یعنی پیشوایی. یک مرجع احکام دینی، پیشواست، همچنان که یک زعیم سیاسی و اجتماعی نیز پیشوا است و همچنان که یک مربی باطنی و راهنمای معنوی از باطن ضمیر نیز پیشو است[۶۵]. وقتی که انسان میخواهد انسانهای دیگر را اداره کند یعنی وقتی که موضوع رشد و اداره انسانهای دیگر باشد، آن را مدیریت و رهبری مینامیم. این نوع از رشد در اصطلاح اسلامی هدایت و به تعبیر رساتر امامت نامیده میشود. دقیقترین کلمهای که بر کلمه امامت منطبق میشود همین کلمه رهبری است[۶۶]. امامت به معنی نمونه بودن و سرمشق بودن است[۶۷].
از منظر آیتالله خامنهای امام سه شان اصلی دارد که عبارتاند از:
- نمایان ساختن عملی آموزههای مکتب اسلام (نمودار عینی مکتب).
- حفاظت از ایدئولوژی توحیدی و اسلام ناب.
- تلاش برای تشکیل یا حفظ جامعه و نظام اسلامی[۶۸].[۶۹]
ایشان معتقدند امامت نه تنها اداره زندگی دنیوی مردم؛ بلکه پیشوایی جسم و دل، مدیریت دلها، تکامل بخشیدن به روحها و بالا بردن فکرها و معنویتهاست[۷۰]. به عبارت دیگر امامت، اوج معنای مطلوب اداره جامعه و در مقابل انواع دیگر مدیریتهای جامعه است که از ضعفها، شهوات، نخوت و فزونطلبی انسانی سرچشمه میگیرند[۷۱].
امامت، آمیزهای از سه مفهوم «رهبری سیاسی»، «آموزش دینی» و «تهذیب روحی» است و اسلام این سه را هیچگاه از یکدیگر تفکیک نمیکند[۷۲].
وظایف امام
آیتالله خامنهای با استناد به آیه ۵۵ سوره مائده برخی وظایف امام را چنین توصیف میکنند: «ایمان واقعی که با عمل مستمر تأیید شده است؛ اقامه نماز و زنده کردن روح یاد خدا در جامعه؛ دلبستگی به انفاق و عدالت اجتماعی»[۷۳]. همچنین با استناد به آیه ۷۳ سوره انبیاء، هدایتگری، الهام یافتن به نیکیها و عبودیت را از دیگر ویژگیهای امام میشمارند[۷۴].
آیتالله بهشتی معتقد است که ماهیت رهبری جامعه اسلامی دست کم به زمان پیامبر اسلام(ص) بر میگردد. پیامبر دو رسالت به عهده داشت: نخست، ایجاد ایمان به غیب در مردم از طریق آوردن آیات بیّن؛ دوم، در دسترس قراردادن کتاب و میزان خدا، یا به بیان دیگر شناساندن کتاب خدا مشتمل بر تعالیم خدا و میزان و نظام خداپسندانه زندگی به مردم و سپس برقراری عدل و قسط [۷۵] قرآن دراین باره تصریح دارد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۷۶]. بدین ترتیب به نظر آیتالله بهشتی، پیامبر(ص) در مقام رهبر امت اسلامی، دو نقش اساسی به عهده داشت: نخست، وحی رسانی و دوم الگو بودن؛ هرچند وحی خاتمه مییابد، لازم است که نقش دوم در جامعه ادامه یابد؛ به عبارت دیگر درست است که با آمدن حضرت محمد(ص) دیگر به آمدن پیغمبر جدید نیاز نیست، اما به پیامبر(ص)، در مقام امام و الگو احتیاج است.
اینجاست که رسالت امامان معصوم(ع) مشخص میشود. آنها از سویی به احکام الله علم به دور از خطا دارند، و از سوی دیگر زمامدار امت و رهبر سیاسی مردماند. آنها پیغمبر نیستند و وحی دریافت نمیکنند و کتاب نمیآورند، اما با سرچشمۀ وحی در ارتباطند [۷۷]. به نظر او، زمانی که بهرهگیری از امامان به لحاظ خصلتهای خاص اجتماعی غیر ممکن شود، مسئله خاتم الائمه بودن پیش میآید و امامت در اختیار مردم پایان مییابد و به امام غایب و منتظر تبدیل میشود[۷۸].[۷۹]
امامت در عصر غیبت
از نظر آیتالله بهشتی در دوران غیبت امام معصوم(ع) نیز باید رهبری جامعه اسلامی استمرار یابد؛ ازاین رو مسئله نایب امام(ع) پیش میآید؛ یعنی مسلمان متعهد باید در زمان غیبت که به امام معصوم(ع) مرتبط با وحی دسترسی ندارد، برای حل مشکلات و مسائل شرعیش به کسی مراجعه کند که لیاقت این کار را داشته باشد؛ یعنی به فقیه. فقیه معصوم نیست و به وحی دسترسی ندارد، اما میتواند آنچه را از قرآن و روایات معتبر در اختیار دارد، با آگاهی از نیازهای زمان، برای امت بیان کند[۸۰].
بنابراین به باور ایشان، درست است که در این دوران، معصومی(ع) در دسترس نیست، ولی دست کم لازم است شخصیتی عالم و آگاه و باتقوا، که آثاری از صفات و ویژگیهای امام معصوم(ع) را در خود داشته باشد، و نگذارد بخش گستردهای از این آثار از دست برود، لیاقت کارگزاری و رهبری از جانب آن امام(ع) پنهان را داشته باشد[۸۱]. به باور آیتالله بهشتی، این شخصیت کسی نیست جز ولی فقیه. او میگوید که اگر قرار است نظام ما جمهوری اسلامی باشد، باید رهبری آن بر دوش کسی قرار گیرد که چه از نظر آگاهی به اسلام و چه التزام و مقید بودن به وظایف فرد مسلمان، در همه وظایف فردی، سیاسی، خانوادگی و اجتماعی الگو و نمونه باشد[۸۲].
به باور آیتالله بهشتی، در مجموع حضور فقها در رهبری جامعه اسلامی به دلایل متعددی لازم است که مهمترین آنها عبارتاند از:
- درک بهتر و عمیقتر مسائل تازه و پیچیده
- کاهش خطر دستکاری دیدگاههای فقهی خالص و صحیح و درنتیجه تقلیل امکان خطر انحراف آنها
- احتمال کمتر خطر انحراف و لغزشهای مهم در فقها و در نتیجه برخورداری بیشتر نظام از مصونیت با حضور آنها[۸۳].
همچنین آیتالله بهشتی معتقد است که ولایت فقیه برای جامعه اسلامی و حاکمیتش، آثار مثبت و ارزشمندی در پی دارد که برخی از مهمترینشان به این شرح است:
- حاکمیت مکتب بر همه شئون اجتماعی و عنیت یافتن جامعه توحیدی اسلامی؛
- پایان دادن به نظریه جدایی دین از سیاست؛
- اعتقاد قلبی مردم به قوانین و تبعیت آگاهانه و ریشه گرفته از باور درونی و معنوی از آنها؛
- برپایی هرچه بیشتر فقه در جهت یافتن راه حلهای عملی برای مسائل و مشکلات جامعه؛
- فراهم شدن امکان اسلامی ساختن جامعه[۸۴].
از نظر آیتالله بهشتی، منشأ نهاد ولایت فقیه، با توجه به ماهیت جامع ایدئولوژیک یا مکتبی جامعه اسلامی، ابتدا به دوران پیامبر اکرم(ص)، و سپس به دوران ائمه معصوم(ع) باز میگردد؛ زیرا جامعه ما مکتبی است و هر جامعه مکتبی به رهبری متناسب با همان مکتب نیاز دارد؛ در نتیجه، جامعه مکتبی ما برای ادامه حیاتش به رهبری ای نیازمند است که در امامت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) ریشه دارد[۸۵].
حقوق امام (وظایف امت در برابر امام)
اطاعت از امام و مودت به او از جمله مهمترین وظایف امت در برابر امام است که در بیانات آیتالله خامنهای بر آن تاکید شده است. ایشان در این خصوص میفرمایند:
در قرآن نسبت به اولیاء الهی سه تعبیر وجود دارد:
یک تعبیر، تعبیر ولایت است؛ {{متن قرآن| ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۸۶] . بحث ولایت. معلوم است که پیوند، ارتباط، معرفت، اینها داخل در زیرمجموعه ولایت است.
یک بحث، بحث اطاعت است؛ ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾ اطاعت رسول و اطاعت اولیالامر. این، در عمل است. در میدان عمل باید اطاعت کرد، پیروی کرد.
اما یک بحث سومی وجود دارد و آن، بحث مودت است. ﴿ قُل لّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ این مودت چیست دیگر؟ ولایتِ اینها را داشته باشید، اطاعت هم از اینها بکنید؛ مودت برای چیست؟ این مودت، پشتوانه است. اگر این مودت نباشد، همان بلائی بر سر امت اسلامی خواهد آمد که در دورانهای اول بر سر یک عدهای آمد که همین مودت را کنار گذاشتند، بتدریج اطاعت و ولایت هم کنار گذاشته شد. بحث مودت خیلی مهم است. این مودت، با این ارتباطات عاطفی حاصل میشود؛ ماجرای مصیبتهای اینها را گفتن، یک جور ایجاد ارتباط عاطفی است؛ ماجرای مناقب اینها و فضائل اینها را گفتن، یک جور دیگر پیوند عاطفی است[۸۷].
امامت خاصه
امامت امیرالمومنین (ع)
اثبات امامت امام علی(ع)
ادله قرآنی
آیه ولایت
آیتالله مطهری با استناد به آیات ولایت، تبلیغ و اکمال دین، بر اثبات امامت امیرالمومنین (ع) استدلال آورده است.
در آیه ولایت ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾، واژه «انما»، يعني منحصراً. معني اصلي «ولي»، سرپرست است. ولايت يعني تسلط و سرپرستي. سرپرست شما فقط وفقط خداست و پيغمبر خدا و مؤمنيني که نماز را به پا مي دارند و در حال رکوع زکات ميدهند ما در دستورات اسلام نداريم که انسان در حال رکوع زکات بدهد که بگوييم اين يک قانون کلي است و شامل همه افراد ميشود اين اشاره است به واقعهاي که در خارج، يک بار وقوع پيدا کرده است و شيعه وسني، به اتفاق، آن را روايت کردهاند و آن اين است که علي(ع) در حال رکوع بود، سائلي پيدا شد و درخواست کمک کرد؛ حضرت اشاره کرد به انگشت خود؛ او آمد انگشتر را از انگشت علي(ع) بيرون آورد و رفت. يعني علي(ع) صبر نکرد نمازش تمام شود و بعد به او انفاق کند آنقدر عنايت داشت به اين که آن فقير را زودتر جواب بگويد که در همان حال رکوع با اشاره به او فهماند که اين انگشتر را در آور، برو بفروش و پولش را خرج خودت کن.
در اين مطلب هيچ اختلافي نيست و مورد اتفاق شيعه و سني است که علي(ع) چنين کاري کرده است و نيز مورد اتفاق شيعه و سني است که اين آيه در شأن علي(ع) نازل شده است اينک با توجه به اين که انفاق کردن در حال رکوع جزء دستورات اسلام نيست، نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن، که بگوييم ممکن است عدهاي از مردم به اين قانون عمل کرده باشند پس «کساني که چنين مي کنند»، اشاره و کنايه است همان طور که در خود قرآن گاهي ميگويد: «يقولون» و حال آنکه يک فرد آن سخن را گفته است؛ در اين جا هم مراد از «کساني که چنين ميکنند»، يعني آن فردي که چنين کرد بنابر اين به حکم اين آيه، علي(ع) تعيين شده است به ولايت براي مردم»[۸۸].
آیه تبلیغ
بر اساس آیه تبلیغ: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[۸۹]؛ آیتالله مطهری بر اين باور است که در اين آيه شريفه، لحن، خيلي شديد است؛ چنانچه میفرماید: «اي پيامبر! آنچه را که بر تو نازل شد تبليغ کن و اگر تبليغ نکني رسالت الهي را تبليغ نکردهاي». مفاد اين آيه آنچنان شديد است که مفاد حديث: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» چنین است. اجمالاً خود آيه نشان ميدهد که موضوع آنچنان مهم است که اگر پيغمبر(ص) آن را تبليغ نکند، اصلاً رسالتش را ابلاغ نکرده است.
آیتالله مطهری در تبيين اهميت اين آيه به اين نکته مهم اشاره ميکند که «سوره مائده به اتفاق شيعه و سني آخرين سورهاي است که بر پيغمبر(ص) نازل شده و اين آيات جزء آخرين آيات است، يعني در وقتي نازل شده که پيغمبر(ص) تمام دستورات ديگر را در مدت سيزده سال مکه و ده سال مدينه گفته و اين، جزء آخرين دستورات بوده است. شيعه سؤال ميکند اين دستوري که جزء آخرين دستورهاست و آنقدر مهم است که اگر پيغمبر(ص) آن را ابلاغ نکند، همه گذشتهها کأن لم يکن است، چيست؟ شما نميتوانيد موضوعي نشان بدهيد که مربوط باشد به سالهاي آخر عمر پيغمبر(ص) و اهميتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود هيچ چيز ابلاغ نشده است ما ميگوييم آن موضوع، مسأله امامت است که اگر نباشد، همه چيز کأن لم يکن است، يعني شيرازه اسلام از هم ميپاشد به علاوه شيعه از کلمات و روايات خود اهل تسنن، دليل ميآورد که اين آيه در غدير خم نازل شده است»[۹۰].
ادله روایی
حدیث غدیر
مسأله غدیر که در حقیقت اعلان عمومی امامت و ولایت امیرالمؤمنین(ع) به مردم است به عنوان یکی از بزرگترین نعمتهای الهی در فرمایشات امامین انقلاب بازتاب زیادی دارد که به عنوان نمونه به فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب در این خصوص اشاره میشود: حقیقتاً غدیر و معرّفی امیرالمؤمنین (ع) بهعنوان ولیّ امر امّت اسلامی و جانشین پیغمبر، یکی از نعمتهای بزرگ خدای متعال بود؛ یعنی همچنان که خود اصل نبوّت و رسالت، منّت الهی و نعمت بزرگ الهی است که ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۹۱]، در مورد ولایت امیرالمؤمنین هم حقیقتاً یک نعمت بزرگ و یک منّت بزرگی بود: «خَلَقَکُمُ اللهُ اَنوَاراً فَجَعَلَکُم بِعَرشِهِ مُحدِقینَ حَتّى مَنَّ اللهُ عَلَینا بِکُم فَجَعَلَکُم فی بُیُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَع» تا آخر؛ حقیقتاً نعمت بزرگی است[۹۲].
منابع
- مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری
- اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی ج۲
- محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
- ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی
- عالمی، سید محمد، بررسی تعریف امامت در مدرسه بغداد
- زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر
- نظری، محمد علی، محمد عابدی اردکانی، جامعه اسلامی و ماهیت رهبری در اندیشه سیاسی آیتالله بهشتی با تأکید بر نظریه امامت و امت، پژوهشهای سیاست اسلامی، بهار و تابستان ۱۳۹۴، ش ۷.
- پورفرد، مسعود، تربیت سیاسی از منظر شهید مطهری، صدر و بهشتی، فصلنامه راه تربیت، سال دوم، ش ۵، ص۴۵۹.
پانویس
- ↑ مثل پیشوا، پیشرو، مقتدا، قیِّم، مصلح، الگو، طریق و راه اصلی، راهنما (ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵؛ راغب، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷) و کسی که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۷)، مصلح و سرپرست (ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲، ص۲۵)، شاقول و ریسمان بنّایی(ابن فارس، محمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۱ ص۲۹؛ ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۲ ص۲۵ و ۲۶؛ صاحب ابن عباد، المحیط فی اللغة، ج ۱۰، ص۴۶۱).
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، بررسی تعریف امامت در مدرسه بغداد، ص۱۲؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۳.
- ↑ نک: طریحی، فخرالدین بن محمدعلی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۴؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۷؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ص۳۳
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی».
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۲۰/۷/۱۳۵۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص47 و 50؛مرتضی مطهری، حماسه حسینی، جلد دوم، ص۲۴۸.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۱۷.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۲۰/۷/۱۳۵۳.
- ↑ حماسه حسینی، جلد اول، ص۹۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص50-92
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۱۷.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در جمع ۱۱۰ هزار بسیجی در روز عید غدیر، ۱۳۸۹/۰۹/۰۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۲۰/۷/۱۳۵۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با روحانیون استان لرستان، ۳۰/۴/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع کاروانهای راهیان نور، دوکوهه، ۱۹/۱/۱۳۸۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم در عید غدیر خم، ۸/۱۰/۱۳۸۶.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۲۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص۱۶۳.
- ↑ «و از فرزندانم (چه کس را)؟» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص۹۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص۲۰۱.
- ↑ صحیفه امام؛ ج ۲۰، ص۱۱۵.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص ۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، ۲۶/۱/۱۳۷۹.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در جمع ۱۱۰ هزار بسیجی در روز عید غدیر، ۱۳۸۹/۰۹/۰۴.
- ↑ امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۳، ص۴۴۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۱۹۷؛ صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱؛ ج۲۰، ص۱۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۱۲.
- ↑ امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸؛ همو، آداب الصلاة، ص۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۱۲.
- ↑ اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۲۳۹.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در دیدار مردم به مناسبت عید غدیر، ۱۳۸۸/۰۹/۱۵.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در دیدار مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم، ۱۳۸۵/۱۰/۱۸.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر، ۱۳۹۵/۰۶/۳۰.
- ↑ «امروز دین را به حد کمال رساندم نعمت را به حد آخر تمام کردم، امروز است که دیگر اسلام را برای شما به عنوان یک دین پسندیدم»، سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص۶۳.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ص۲۴۹.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ص۲۵۱-۲۴۹.
- ↑ مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ص۶۵-۶۴.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در دیدار اقشار مختلف مردم بهمناسبت عید غدیر، ۱۳۹۳/۰۷/۲۱.
- ↑ بیانات در جمع ۱۱۰ هزار بسیجی در روز عید غدیر، ۱۳۸۹/۰۹/۰۴.
- ↑ «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بیگمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت، ۱۳۹۷/۰۶/۰۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص۵۱.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در دیدار مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم، ۱۳۸۵/۱۰/۱۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص۹۲.
- ↑ محمد علی نظری، محمد عابدی اردکانی، مقاله: جامعه اسلامی و ماهیت رهبری در اندیشه سیاسی آیتالله بهشتی با تأکید بر نظریه امامت و امت، پژوهشهای سیاست اسلامی» بهار و تابستان ۱۳۹۴ - شماره ۷.
- ↑ محمد علی نظری، محمد عابدی اردکانی، مقاله: جامعه اسلامی و ماهیت رهبری در اندیشه سیاسی آیتالله بهشتی با تأکید بر نظریه امامت و امت، پژوهشهای سیاست اسلامی» بهار و تابستان ۱۳۹۴ - شماره ۷.
- ↑ محمد حسین بهشتی، بررسی ویژگیهای مسائل اسلامی، ص۱۰۷.
- ↑ محمد حسین بهشتی، آزادی، هرج و مرج و زورمداری، ص۳۹۱ و ۳۹۲.
- ↑ محمد حسین بهشتی، ولایت، رهبری و روحانیت، ص۴۰.
- ↑ محمد حسین بهشتی، ولایت، رهبری و روحانیت، ص۴۲.
- ↑ مسعود پورفرد، تربیت سیاسی از منظر شهید مطهری، صدر و بهشتی»، فصلنامه راه تربیت، سال دوم، شماره ۵، ص۴۵۹.
- ↑ محمد علی نظری، محمد عابدی اردکانی، مقاله: جامعه اسلامی و ماهیت رهبری در اندیشه سیاسی آیتالله بهشتی با تأکید بر نظریه امامت و امت، پژوهشهای سیاست اسلامی» بهار و تابستان ۱۳۹۴ - شماره ۷.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸.
- ↑ حماسه حسینی، جلد اول، ص۹۹.
- ↑ ولایت و حکومت، ص۹۲-۹۹.
- ↑ محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۴۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم در عید غدیر خم، ۸/۱۰/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، سخنرانی در جمع زائران امام رضا(ع) در مشهد مقدس در سالروز عید غدیر خم، ۱۲/۱۲/۱۳۸۰.
- ↑ انسان ۲۵۰ ساله، ص۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۲۲/۷/۱۳۵۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تاریخ ۱۹/۷/۱۳۵۳.
- ↑ بهشتی محمد حسین، پیامبری از نگاه دیگر، ص۲۴۸-۲۴۷، تهران، بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله بهشتی.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ ولایت، رهبری و روحانیت، ص۴۱-۳۶، تهران، نشر بقعه.
- ↑ ولایت، رهبری و روحانیت، ص۳۹-۴۰.
- ↑ محمد علی نظری، محمد عابدی اردکانی، مقاله: جامعه اسلامی و ماهیت رهبری در اندیشه سیاسی آیتالله بهشتی با تأکید بر نظریه امامت و امت، پژوهشهای سیاست اسلامی» بهار و تابستان ۱۳۹۴ - شماره ۷.
- ↑ محمد حسین بهشتی، پیامبری از نگاه دیگر، ص۸۱.
- ↑ داوود فیرحی، رهبری و حکومت در اندیشه آیتالله بهشتی، فصلنامه سیاست، دوره ۴۲، شمارۀ۱، ص۲۸۹.
- ↑ مشروح مذاکرات مجلس نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، اداره کل روابط عمومی مجلس، ج ۱، ص۳۷۶ و ۳۷۷.
- ↑ رضا تابش و جعفر محسنی دره بیدی، مبانی مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۱۷۶.
- ↑ یونس نوربخش، کالبد شکافی انقلاب اسلامی ایران، ص۱۱۷ و ۱۱۸.
- ↑ محمد علی نظری، محمد عابدی اردکانی، مقاله: جامعه اسلامی و ماهیت رهبری در اندیشه سیاسی آیتالله بهشتی با تأکید بر نظریه امامت و امت، پژوهشهای سیاست اسلامی» بهار و تابستان ۱۳۹۴ - شماره ۷.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ بیانات آیتالله خامنهای در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون، ۱۳۸۸/۰۹/۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری ص۶۰-۶۱.
- ↑ سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری - شهید مطهری، ص۶۲.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت، ۱۳۹۷/۰۶/۰۷.