مصرف در معارف و سیره معصوم: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==وقف== | ==وقف== | ||
{{اصلی|وقف}} | |||
یکی از راههای [[مصرف اموال]] [[معصومان]] [[وقف]] [[مال]] بوده است. این وقفها گاهی [[وقف عام]] بوده است و گاهی [[وقف خاص]]، مثلاً وقف بر [[فرزندان]]. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بخشی از [[اموال]] خود را که با تلاش به دست آورده بود، در دوران [[حکومت]] خود وقف کرد. از دیگر معصومان نیز وقفهایی گزارش شده است. در مجموع در کتب معتبر چهار مورد وقف برای معصومان گزارش شده است: | یکی از راههای [[مصرف اموال]] [[معصومان]] [[وقف]] [[مال]] بوده است. این وقفها گاهی [[وقف عام]] بوده است و گاهی [[وقف خاص]]، مثلاً وقف بر [[فرزندان]]. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بخشی از [[اموال]] خود را که با تلاش به دست آورده بود، در دوران [[حکومت]] خود وقف کرد. از دیگر معصومان نیز وقفهایی گزارش شده است. در مجموع در کتب معتبر چهار مورد وقف برای معصومان گزارش شده است: | ||
خط ۶۴: | خط ۶۵: | ||
چهارم: وقف اموالی از سوی [[موسی بن جعفر]]{{ع}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۴۷.</ref>. | چهارم: وقف اموالی از سوی [[موسی بن جعفر]]{{ع}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۴۷.</ref>. | ||
== | ==میانهروی (دوری از اسراف و خسّت)== | ||
آنچه تاکنون بیان شد، موارد [[مصرف اموال]] برای دیگران بود. کیفیت [[مصرف]] نیز مهم است. [[معصومان]] از هرگونه اسراف و [[تبذیر]] و | {{اصلی|اعتدال}} | ||
آنچه تاکنون بیان شد، موارد [[مصرف اموال]] برای دیگران بود. کیفیت [[مصرف]] نیز مهم است. [[معصومان]] از هرگونه اسراف و [[تبذیر]] و خسّت در مصرف [[مال]] دوری میکردند و دارای [[زندگی]] زاهدانهای بودند. [[سطح زندگی]] آنان متناسب با اوضاع [[اجتماعی]] - [[اقتصادی]] زمانشان بود. جریان [[اعتراض]] سفیان ثوری درباره [[لباس]] [[امام صادق]]{{ع}} و پاسخ حضرت که باید متناسب با [[زمان]] و [[عرف]] [[جامعه]] زندگی کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۵؛ ج۶، ص۴۴۲؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۵۵: {{متن حدیث|فَقَالَ وَيْحَكَ يَا سُفْيَانُ إِنَّ عَلِيّاً{{ع}} كَانَ فِي زَمَنِ ضِيقٍ وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ وَسَّعَ عَلَيْنَا وَ يُسْتَحَبُّ لِمَنْ وَسَّعَ اللَّهُ عَلَيْهِ أَنْ يُرَى أَثَرُ ذَلِكَ عَلَيْهِ}}.</ref>، نمونهای روشن از این [[سیره]] است؛ حتی [[حضرت صادق]]{{ع}} گاهی از لباس وصلهدار استفاده میکرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۰.</ref>. معصومان [[اقتصاد]] و میانهروی را متناسب با امکانات [[مالی]] مورد توجه قرار میدادند. در مباحث گذشته بهتناسب به نمونههایی از زندگانی آنان اشاره کردیم که کار میکردند تا زندگانی مقتصدانهای داشته باشند و نیازمند دیگران نباشند. آنان دیگران را به اجتناب از اسراف و تبذیر و دوری از خست و [[اقتار]] توصیه مینمودند. اکنون سخن را در باب اسراف و اقتار و حدود آنها که بسیار مورد نیاز جامعه است، پی میگیریم. بدیهی است که کارهای منفی جزو [[اعمال]] معصومان نیست؛ بلکه اجتناب از آن و بیان حدود آنها، در سخنان ایشان وارد شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۴۹.</ref>. | |||
===اسراف و تبذیر=== | ===اسراف و تبذیر=== | ||
{{اصلی|اسراف}} | |||
اسراف از موضوعاتی است که در [[قرآن]] از آن [[نهی]] شده و معصومان برابر نهی قرآن، دیگران را از آن باز میداشتند. در قرآن از دو تعبیر «اسراف» و «تبذیر» استفاده شده است. [[آیات]] متعددی درباره هر یک از این دو عنوان آمده است. [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ}}<ref>«و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره انعام، آیه ۱۴۱.</ref> و درباره تبذیر میفرماید: {{متن قرآن|وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ}}<ref>«و هیچگونه فراخرفتاری مورز * که فراخرفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>. [[تبذیر]] از ریختن و پاشیدن بذر گرفته شده و برای کسی که [[مال]] خود را [[بیهوده]] [[توزیع]] و پخش میکند، به کار رفته است<ref>ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۱۳.</ref> و صرف مال در جایی است که شایسته نیست؛ در این صورت از جهت لغت شامل [[اسراف]] هم میشود؛ ازاینرو برخی گفتهاند: تبذیر صرف مال در [[گناه]] است<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۶، ص۶۷: {{عربی|التَّبذِير أَن يُنْفِقَ المالَ في المَعاصِي}}.</ref>. شاید بتوان گفت: اسراف بیشتر به [[مصرف]] خود شخص اطلاق میشود و تبذیر بخشیدن به دیگران یا مصرف برای دیگران است. برخی گفتهاند: تبذیر [[انفاق]] بدون [[هدف]] درست است<ref>عبدالقادر بغدادی، خزانة الأدب، ج۹، ص۹۸: {{عربی|التبذير الذي هو إنفاق لا لغرض صحيح}}.</ref>؛ یعنی شخصی نابجا و بیجهت ببخشد و به گفته [[ابنعباس]]، تبذیر مصرف مال در غیر [[طاعت الهی]] است<ref>ابوجعفر نحاس، معانی القرآن الکریم، ج۴، ص۱۴۴.</ref>. وقتی از [[عبدالله بن مسعود]] درباره معنای تبذیر پرسیدند گفت: تبذیر دادن مال در غیر مورد [[حق]] آن است<ref>ابنأبی شیبه، المصنف، ج۵، ص۳۳۱؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۹، ص۲۰۷: {{عربی|إنفاق المال في غير حقه}}.</ref>. وی در [[تفسیر آیه]] [[قرآن]] {{متن قرآن|إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ}}<ref>«که فراخرفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۷.</ref> گفته، اینکه تبذیرکنندگان [[برادر]] [[شیطان]] معرفی شدهاند، در [[معصیت]] است. شیطان و انسانهای مبذّر، در ارتکاب و [[دعوت]] به معصیت مشترک هستند<ref>ابوجعفر نحاس، معانی القرآن الکریم، ج۴، ص۱۴۴.</ref>. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[مسرف]] سه نشانه بیان کرده است: آنچه برای او نیست میخورد و آنچه برای او نیست میخرد و آنچه برای او نیست میپوشد<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: {{متن حدیث|لِلْمُسْرِفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَأْكُلُ مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَشْتَرِي مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَلْبَسُ مَا لَيْسَ لَهُ}}.</ref>. | اسراف از موضوعاتی است که در [[قرآن]] از آن [[نهی]] شده و معصومان برابر نهی قرآن، دیگران را از آن باز میداشتند. در قرآن از دو تعبیر «اسراف» و «تبذیر» استفاده شده است. [[آیات]] متعددی درباره هر یک از این دو عنوان آمده است. [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ}}<ref>«و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره انعام، آیه ۱۴۱.</ref> و درباره تبذیر میفرماید: {{متن قرآن|وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ}}<ref>«و هیچگونه فراخرفتاری مورز * که فراخرفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>. [[تبذیر]] از ریختن و پاشیدن بذر گرفته شده و برای کسی که [[مال]] خود را [[بیهوده]] [[توزیع]] و پخش میکند، به کار رفته است<ref>ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۱۳.</ref> و صرف مال در جایی است که شایسته نیست؛ در این صورت از جهت لغت شامل [[اسراف]] هم میشود؛ ازاینرو برخی گفتهاند: تبذیر صرف مال در [[گناه]] است<ref>محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۶، ص۶۷: {{عربی|التَّبذِير أَن يُنْفِقَ المالَ في المَعاصِي}}.</ref>. شاید بتوان گفت: اسراف بیشتر به [[مصرف]] خود شخص اطلاق میشود و تبذیر بخشیدن به دیگران یا مصرف برای دیگران است. برخی گفتهاند: تبذیر [[انفاق]] بدون [[هدف]] درست است<ref>عبدالقادر بغدادی، خزانة الأدب، ج۹، ص۹۸: {{عربی|التبذير الذي هو إنفاق لا لغرض صحيح}}.</ref>؛ یعنی شخصی نابجا و بیجهت ببخشد و به گفته [[ابنعباس]]، تبذیر مصرف مال در غیر [[طاعت الهی]] است<ref>ابوجعفر نحاس، معانی القرآن الکریم، ج۴، ص۱۴۴.</ref>. وقتی از [[عبدالله بن مسعود]] درباره معنای تبذیر پرسیدند گفت: تبذیر دادن مال در غیر مورد [[حق]] آن است<ref>ابنأبی شیبه، المصنف، ج۵، ص۳۳۱؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۹، ص۲۰۷: {{عربی|إنفاق المال في غير حقه}}.</ref>. وی در [[تفسیر آیه]] [[قرآن]] {{متن قرآن|إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ}}<ref>«که فراخرفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۷.</ref> گفته، اینکه تبذیرکنندگان [[برادر]] [[شیطان]] معرفی شدهاند، در [[معصیت]] است. شیطان و انسانهای مبذّر، در ارتکاب و [[دعوت]] به معصیت مشترک هستند<ref>ابوجعفر نحاس، معانی القرآن الکریم، ج۴، ص۱۴۴.</ref>. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[مسرف]] سه نشانه بیان کرده است: آنچه برای او نیست میخورد و آنچه برای او نیست میخرد و آنچه برای او نیست میپوشد<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: {{متن حدیث|لِلْمُسْرِفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَأْكُلُ مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَشْتَرِي مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَلْبَسُ مَا لَيْسَ لَهُ}}.</ref>. | ||
اسراف مخصوص افراد [[ثروتمند]] نیست؛ بلکه گاهی افراد نیازمند و [[فقیر]] از [[ثروتمندان]] بیشتر [[اسراف]] میکنند و مشابه این [[نشانهها]] در آنان وجود دارد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: چهبسا [[فقیری]] که مسرفتر از [[غنی]] و [[ثروتمند]] است؛ زیرا غنی از آنچه به او داده شده [[انفاق]] میکند و فقیر از چیزی غیر آنچه به او داده شده انفاق میکند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵: {{متن حدیث|رُبَّ فَقِيرٍ هُوَ أَسْرَفُ مِنَ الْغَنِيِّ إِنَّ الْغَنِيَّ يُنْفِقُ مِمَّا أُوتِيَ وَ الْفَقِيرَ يُنْفِقُ مِنْ غَيْرِ مَا أُوتِيَ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۴۹.</ref>. | اسراف مخصوص افراد [[ثروتمند]] نیست؛ بلکه گاهی افراد نیازمند و [[فقیر]] از [[ثروتمندان]] بیشتر [[اسراف]] میکنند و مشابه این [[نشانهها]] در آنان وجود دارد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: چهبسا [[فقیری]] که مسرفتر از [[غنی]] و [[ثروتمند]] است؛ زیرا غنی از آنچه به او داده شده [[انفاق]] میکند و فقیر از چیزی غیر آنچه به او داده شده انفاق میکند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵: {{متن حدیث|رُبَّ فَقِيرٍ هُوَ أَسْرَفُ مِنَ الْغَنِيِّ إِنَّ الْغَنِيَّ يُنْفِقُ مِمَّا أُوتِيَ وَ الْفَقِيرَ يُنْفِقُ مِنْ غَيْرِ مَا أُوتِيَ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۴۹.</ref>. | ||
===اسراف و [[اقتار]] ([[ | ===اسراف و [[اقتار]] ([[خسّت]])=== | ||
در برابر اسراف «اقتار» قرار دارد که به معنای خست و در نتیجه [[سختگیری]] در انفاق و [[مصرف]] [[مال]] است. مردی به نام [[عیاشی]] گوید: از [[امام رضا]]{{ع}} درباره [[شیوه مصرف]] مال برای [[خانواده]] پرسیدم؛ فرمود: مصرف بین دو کار [[مکروه]] قرار دارد. گفتم: فدایت شوم، من دو مکروه را نمیشناسم. فرمود: آری، [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند. آیا نمیدانی که [[خداوند]] اسراف و سختگیری را [[دوست]] ندارد و فرمود: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}}<ref>«و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.</ref><ref>صدوق، الخصال، ج۱، ص۵۴.</ref>. | در برابر اسراف «اقتار» قرار دارد که به معنای خست و در نتیجه [[سختگیری]] در انفاق و [[مصرف]] [[مال]] است. مردی به نام [[عیاشی]] گوید: از [[امام رضا]]{{ع}} درباره [[شیوه مصرف]] مال برای [[خانواده]] پرسیدم؛ فرمود: مصرف بین دو کار [[مکروه]] قرار دارد. گفتم: فدایت شوم، من دو مکروه را نمیشناسم. فرمود: آری، [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند. آیا نمیدانی که [[خداوند]] اسراف و سختگیری را [[دوست]] ندارد و فرمود: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}}<ref>«و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.</ref><ref>صدوق، الخصال، ج۱، ص۵۴.</ref>. | ||
خط ۹۲: | خط ۹۵: | ||
#'''[[بهداشت]] و [[سلامتی]]''': [[روایات]] متعدد با سندهای مختلف نقل شده است که افراد درباره استفاده از آرد در حمام میپرسند و [[ائمه]] پاسخ میدهند که آنچه برای سلامتی به کار رود، اسراف نیست و در حمام میتوان از روغن [[زیتون]] نیز استفاده کرد، یعنی آنچه برای سلامتی و بهداشت مصرف گردد، اسراف شمرده نمیشود. مردی گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} گفتم ما در راه [[مکه]] هستیم و قرار است [[محرم]] شویم و نخالهای نداریم که در هنگام استفاده از داروی زدودن موی بدن، از آن استفاده کنیم؛ بهناچار از آرد استفاده میکنیم و از این جهت آنقدر ناراحت هستیم که [[خدا]] میداند. حضرت پرسید: از [[ترس]] اسراف (نگران و ناراحت هستید)؟ گفتم: آری. فرمود: {{متن حدیث|لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ. إِنِّي رُبَّمَا أَمَرْتُ بِالنَّقِيِّ فَيُلَتُّ بِالزَّيْتِ فَأَتَدَلَّكُ بِهِ. إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فِيمَا أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳، ج۶، ص۴۹۹-۵۰۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۱.</ref>: «در آنچه باعث بهداشت و [[سلامتی بدن]] است، اسراف نیست. گاهی من دستور میدهم به مخ گوسفند، روغن زیتون اضافه کنند (و سفیداب بسازند) و برای چرک بدن استفاده میکنم. اسراف فقط در موردی است که مال از بین برود و به بدن ضرر رساند». در برخی مناطق گاهی از پیه گوسفند و گاهی از سفیداب برای چرکزدایی از بدن در حمام استفاده میکنند. سفیداب یا روشور<ref>روشوی اصطلاح محلی است که در خراسان و مناطق دیگر به کار میرود و به آن سفیداب میگویند. دهخدا در یاداشتهای خود به تعریف آن پرداخته است (علیاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل کلمه روشور).</ref> قرصهای سفید بزرگی است که دلاکها از آن برای آمدن چرک بیشتر از بدن با کیسه استفاده میکردند. مواد اصلی آن مخ گوسفند با پودر سفید مخصوص است. حضرت میفرماید: دستور میدهم نقی یعنی مخ را با روغن [[زیتون]] مخلوط کنند، برای آمدن چرک از بدن. به نظر میرسد این ترکیب مانند سفیداب و پیه برای چرککردن بدن با کیسه معمول بوده است. روغن زیتون گرانتر از روغن معمولی بوده و هست؛ اما چون برای [[بهداشت بدن]] مفید است، استفاده از آن [[اسراف]] شمرده نمیشود. این نکته مهمی است که اهمیت [[سلامتی]] و [[بهداشت]] را در [[اسلام]] نشان میدهد؛ البته باید توجه داشت که بهداشت و [[حفظ]] [[سلامتی بدن]]، غیر از [[آرایش]] بدن است که شخص برای جلب نظر دیگران انجام میدهد. | #'''[[بهداشت]] و [[سلامتی]]''': [[روایات]] متعدد با سندهای مختلف نقل شده است که افراد درباره استفاده از آرد در حمام میپرسند و [[ائمه]] پاسخ میدهند که آنچه برای سلامتی به کار رود، اسراف نیست و در حمام میتوان از روغن [[زیتون]] نیز استفاده کرد، یعنی آنچه برای سلامتی و بهداشت مصرف گردد، اسراف شمرده نمیشود. مردی گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} گفتم ما در راه [[مکه]] هستیم و قرار است [[محرم]] شویم و نخالهای نداریم که در هنگام استفاده از داروی زدودن موی بدن، از آن استفاده کنیم؛ بهناچار از آرد استفاده میکنیم و از این جهت آنقدر ناراحت هستیم که [[خدا]] میداند. حضرت پرسید: از [[ترس]] اسراف (نگران و ناراحت هستید)؟ گفتم: آری. فرمود: {{متن حدیث|لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ. إِنِّي رُبَّمَا أَمَرْتُ بِالنَّقِيِّ فَيُلَتُّ بِالزَّيْتِ فَأَتَدَلَّكُ بِهِ. إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فِيمَا أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳، ج۶، ص۴۹۹-۵۰۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۱.</ref>: «در آنچه باعث بهداشت و [[سلامتی بدن]] است، اسراف نیست. گاهی من دستور میدهم به مخ گوسفند، روغن زیتون اضافه کنند (و سفیداب بسازند) و برای چرک بدن استفاده میکنم. اسراف فقط در موردی است که مال از بین برود و به بدن ضرر رساند». در برخی مناطق گاهی از پیه گوسفند و گاهی از سفیداب برای چرکزدایی از بدن در حمام استفاده میکنند. سفیداب یا روشور<ref>روشوی اصطلاح محلی است که در خراسان و مناطق دیگر به کار میرود و به آن سفیداب میگویند. دهخدا در یاداشتهای خود به تعریف آن پرداخته است (علیاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل کلمه روشور).</ref> قرصهای سفید بزرگی است که دلاکها از آن برای آمدن چرک بیشتر از بدن با کیسه استفاده میکردند. مواد اصلی آن مخ گوسفند با پودر سفید مخصوص است. حضرت میفرماید: دستور میدهم نقی یعنی مخ را با روغن [[زیتون]] مخلوط کنند، برای آمدن چرک از بدن. به نظر میرسد این ترکیب مانند سفیداب و پیه برای چرککردن بدن با کیسه معمول بوده است. روغن زیتون گرانتر از روغن معمولی بوده و هست؛ اما چون برای [[بهداشت بدن]] مفید است، استفاده از آن [[اسراف]] شمرده نمیشود. این نکته مهمی است که اهمیت [[سلامتی]] و [[بهداشت]] را در [[اسلام]] نشان میدهد؛ البته باید توجه داشت که بهداشت و [[حفظ]] [[سلامتی بدن]]، غیر از [[آرایش]] بدن است که شخص برای جلب نظر دیگران انجام میدهد. | ||
#'''[[حج]] و [[عمره]]''': [[امام صادق]]{{ع}} بیان میکند [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هیچ بخششی نیست که محبتر باشد برای [[خدا]] از انفاقی که همراه با [[میانهروی]] باشد و [[خداوند]] اسراف را [[دشمن]] دارد، جز در حج و عمره. پس خداوند [[رحمت]] کند مؤمنی را که [[مال]] [[حلال]] به دست آورده و بدون [[افراط]] و [[تفریط]] بخشیده و آن را برای ذخیره [[اخروی]] خود مقدم داشته است<ref>احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۳۵۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: متن از من لایحضره الفقیه: {{متن حدیث|مَا مِنْ نَفَقَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نَفَقَةِ قَصْدٍ وَ يُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ فَرَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً كَسَبَ طَيِّباً وَ أَنْفَقَ مِنْ قَصْدٍ أَوْ قَدَّمَ فَضْلًا}}.</ref>. به نظر میرسد منظور از اسراف در حج و عمره، هم رفتن به حج و عمره باشد و هم [[قربانی]] زیاد در حج و [[ولیمه]] دادن در حج و [[عمره]]؛ زیرا درباره همه این موارد [[روایت]] نقل شده که در [[سیره عبادی]] به آنها اشاره شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۵۶.</ref>. | #'''[[حج]] و [[عمره]]''': [[امام صادق]]{{ع}} بیان میکند [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هیچ بخششی نیست که محبتر باشد برای [[خدا]] از انفاقی که همراه با [[میانهروی]] باشد و [[خداوند]] اسراف را [[دشمن]] دارد، جز در حج و عمره. پس خداوند [[رحمت]] کند مؤمنی را که [[مال]] [[حلال]] به دست آورده و بدون [[افراط]] و [[تفریط]] بخشیده و آن را برای ذخیره [[اخروی]] خود مقدم داشته است<ref>احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۳۵۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: متن از من لایحضره الفقیه: {{متن حدیث|مَا مِنْ نَفَقَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نَفَقَةِ قَصْدٍ وَ يُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ فَرَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً كَسَبَ طَيِّباً وَ أَنْفَقَ مِنْ قَصْدٍ أَوْ قَدَّمَ فَضْلًا}}.</ref>. به نظر میرسد منظور از اسراف در حج و عمره، هم رفتن به حج و عمره باشد و هم [[قربانی]] زیاد در حج و [[ولیمه]] دادن در حج و [[عمره]]؛ زیرا درباره همه این موارد [[روایت]] نقل شده که در [[سیره عبادی]] به آنها اشاره شده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۵۶.</ref>. | ||
==[[سیره حکومتی]] در [[مصرف]] درآمدها== | |||
هجمه آسیبهای فراوان به بخش [[توزیع]] و مصرف درآمد، این [[ضرورت]] را ایجاب کرده است که حضرات [[معصومان]] برخوردار از [[قدرت]] [[حاکمیت]]، برای [[مصرف بهینه]] درآمدها و ساماندهی وضعیت [[اقتصادی]] معیشتی [[مردم]] بهویژه آسیبپذیران از آنان، تدبیری بیندیشند و عرصه مصرف درآمدها را از لوث وجود هر گونه آسیبی که تلاش و فعالیت فعالان در عرصۀ کار و [[تولید]] و درآمد را خنثی میکند و [[فقر]] و نداری را در پی خود دارد، با [[اعمال]] سیاستهایی بایسته [[پاک]] کنند و به [[اصلاح]] [[الگوی مصرف]] و آسیبزدایی از آن بپردازند که از نمونههای آن سیاستهای ذیل است: | |||
۱. '''جلوگیری از [[اسراف]]''': برای اسراف دو معنا است. یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی و کاربردی. معنای لغوی آن گذشتن از حدّ [[اعتدال]] در هر کار است<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۵۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۲۴۶.</ref> و معنای کاربردی و مشهورتر آن، گذشتن از حد اعتدال در [[مصرف اموال]] است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۰۷.</ref> که معنای مراد ما در این [[مقام]] همین معنای دوم و مشهور از اسراف است که در موارد فراوانی [[قرآن]] از آن [[نهی]] و [[مذمت]] کرده است. از جمله موارد بسیار آن، آنجا است که [[خدای متعال]] در خصوص استفادۀ مردم از نعمتهایش فرموده است: «بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید»<ref>{{متن قرآن|وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ}} «و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.</ref>. | |||
[[پیامبر خدا]]{{صل}} هم با [[تأسی]] به قرآن به عنوان [[رهبر]] و [[حاکم]] [[جامعه اسلامی]] از آن نهی کرده و برای اصلاح الگوی مصرف و جلوگیری از شیوع آن در [[جامعه]] و تأثیر اسراف در تهیدستی مردم، به [[مخالفت]] و مقابله با آن برخاسته است: به [[روایت]] [[مسعدة بن صدقه]] از [[امام صادق]]{{ع}}، [[رسول خدا]]{{صل}} آزادکردن پنج یا شش برده را توسط مردی در وقت [[مرگ]]، درحالیکه همه [[دارایی]] او همان بود و [[اولاد]] صغیری داشت، [[مصرف]] بیجا و [[اسراف]] دانست و گویا [[اعتراض]] کرد و فرمود: «اگر از این وضعیت و عمل او به من اطلاع میدادید که او کودکانی صغیر داشته است و آنان را با دستی دراز و تهی نزد [[مردم]] بر جای گذارده است، نمیگذاشتم او را در کنار [[مسلمانان]] به خاک بسپارید»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷.</ref>. | |||
حتی آن حضرت چنانکه گفته آمد<ref>همین کتاب، فصل دوم سیرۀ فردی در مصرف، بحث نظارت و مدیریت مصرف.</ref> مصرف زیاد آب را در [[وضو]] اسراف خواند و یکی از یارانش را از اسراف در آن منع فرمود؛ چراکه «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود»؛ ولی با ادامه و فراگیرشدن اسراف، مزارع و نخلستانهایی بیآب میماند و سرانجام آن چیزی جز کاهش [[تولید]] و درآمد و همچنین [[بیکاری]] و [[فقر]] و پیامدهای ناشی از آن نیست؛ درحالیکه هیچ کدام از این عوارض و پیامدها در [[شأن]] [[حکومت اسلامی]] و مسلمانان نیست. از همین رو است که [[پیامبر خدا]] به عنوان [[رهبر]] و [[حاکم اسلامی]]، خود را موظف به [[پیشگیری]] از آن میبیند و از آن [[نهی]] میکند، هرچند چند قطره آب اضافی در وضو باشد. | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} نیز همچون پیامبر خدا{{صل}} بر اهمیت [[صرفهجویی]] و دوری از اسراف بهویژه از مصرف زیاد و بیجای در [[اموال]] [[بیتالمال]] تأکید میورزید؛ بهگونهایکه حتی [[کارگزاران]] خود را از نوشتنِ با فاصله بیش از حد بین سطرها بر [[حذر]] میداشت و به حذف کلمات زاید و تیزکردن قلم سفارش میکرد<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۱۰۵ به نقل از شیخ صدوق، الخصال.</ref>. آن حضرت برخی از کارگزارانش را به طور عام و برخی دیگر از آنان را به طور خاص بر دوری از اسراف سفارش میکرد. در نامهای به [[زیاد بن ابیه]] او را از مصرف [[بیهوده]] و بیمورد اموال بر حذر داشت و در نامهای خطاب به او چنین نگاشت: اسراف را کنار بگذار و [[میانهروی]] را پیشه کن. از امروز به [[فکر]] فردا باش و از [[اموال]] [[دنیا]] به قدر [[ضرورت]] برای خویش نگهدار و زیادی را برای [[روز]] نیازت از پیش بفرست<ref>{{متن حدیث|فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ}} (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۵۰، نامه ۲۱).</ref>. | |||
آن [[امام همام]] نهتنها [[مصرف]] بیرویه و بیش از حد را [[اسراف]] میدانست و از آن [[نهی]] میکرد، بلکه مصرف بیمورد و بیجا را نیز اسراف میشمرد و در پاسخ آنان که بر [[تقسیم مساوی اموال]] عمومی بر او ایراد و [[انتقاد]] داشتند و تقاضای [[تبعیض]] در [[تقسیم اموال بیت المال]] را داشتند، چنین فرمود: | |||
به [[خدا]] قسم تا عمر من باقی است و شب و روز برقرار است و [[ستارگان]] در پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز به چنین کاری دست نمیزنم. اگر اموال از خودم بود به طور مساوی در میان آنها تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال اموال خداست. [[آگاه]] باشید بخشیدن [[مال]] در غیر موردش اسراف و [[تبذیر]] است. این کار ممکن است در دنیا باعث [[سربلندی]] انجامدهندۀ آن شود، ولی در [[آخرت]] موجب [[سرافکندگی]] وی میگردد<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ}} (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۶۵-۶۶، خطبه ۱۲۶).</ref>. | |||
پس با استناد به آنچه در سطور پیش رو بدان اشاره گردید، از [[روایتها]] و گزارههای معتبر [[تاریخی]]، [[پیامبر]] و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بر ترک و مقابله با اسراف، تمام [[همت]] خود را به کار بستند تا با خشکاندن ریشه اسراف که از مهمترین عوامل تهیدستی به شمار میآید، [[مسئولیت]] خویش را در کاهش و علاج [[فقر]] ایفا نمایند. | |||
۲. '''مقابله با تبعیض در [[توزیع اموال عمومی]]''': مقابله [[اسلام]] و حضرات [[معصومان]] برخوردار از [[حکومت]] و [[بسط ید]] با تبعیض و تخصیص [[اموال عمومی]] به گروهی از [[مردم]]، سابقهای دیرینه و گونههایی مختلف داشته است. | |||
گاهی [[قرآن]] با [[ابلاغ]] [[قانون]] [[توزیع عادلانه]] «فیء» شکلی از مقابلۀ با [[اسراف]] را به خود گرفته است و بهمنظور بهرهمندی اقشار مختلف [[مردم]] و اختصاصندادن آن به قشر خاصی از آنان، با بیان رازورمز آن به مقابله با [[تبعیض]] سفارش کرده و گفته است: «تا این [[اموال]] میان [[ثروتمندان]] شما دستبهدست نگردد<ref>{{متن قرآن|كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ}} «تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.</ref> و [[فقیران]] نیز از آن بهرهمند شوند و [[فقر]] آنان کاهش یافته و سرانجام علاج گردد». | |||
گاهی [[پیامبر]]{{صل}} با [[نفرین]] بر تمامیتطلبان اموال، [[مخالفت]] خود را با تبعیض ابراز کرده و به مقابله با آن برخاسته و فرموده است: من و تمام پیامبرانی که دعایشان در پیشگاه [[خدا]] [[مستجاب]] است، هفت گروه را نفرین میکنیم که یکی از آن گروهها کسانی هستند که [[بیت المال]] را به خود اختصاص میدهند<ref>علاءالدین علی متقی هندی، کنز العمّال، ج۱۶، ص۹۰.</ref>. | |||
گاهی [[امیر مؤمنان]]{{ع}} با ابراز دغدغه و [[تأسف]] از [[حاکمیت]] چنان شرایطی، مخالفت خود را با آن اظهار میکرد: «از اینکه [[بیخردان]] و [[تبهکاران]] [[امت]] امور را به دست بگیرند و [[مال]] خدا را بین خود دستبهدست بگردانند و [[بندگان]] او را از آن [[محروم]] کرده برده خود سازند، اندوهناکم»<ref>{{متن حدیث|وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا}} (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۸۳، نامه ۶۲).</ref> یا در [[خطبه]] آغازین [[خلافت]]، [[سیاست]] خود را در [[توزیع اموال عمومی]] اعلام میکند و خطاب به مردم چنین میفرماید: «ای گروه [[مهاجرین]] و [[انصار]] و ای گروه [[قریش]]! بدانید که به خدا قسم من از فیء شما چیزی برنگیرم. [[بیتالمال]] را میان نژاد سرخ و سیاه شما یکسان تقسیم میکنم و هیچ فردی از شما را بر دیگری ترجیح ندهم»<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref> و زمانی هم در مقابل درخواست و پیشنهاد برخی که خواهان [[تألیف قلوب]] مخالفان - با اختصاص سهم بیشتری به آنان از [[بیتالمال]] - بودند، [[امام]] بر موضع خود [[اصرار]] میورزد و در پاسخ آنان میفرماید: | |||
آیا از من میخواهید برای [[پیروزی]] خود از [[جور]] و [[ستم]] در [[حق]] کسانی که بر آنها [[حکومت]] میکنم [[استمداد]] بجویم؟ به [[خدا]] [[سوگند]] تا عمر من باقی است و شب و روزی برقرار است و [[ستارگان]] پیدرپی طلوع و غروب میکنند، هرگز به چنین کاری دست نمیزنم، حتی اگر این [[اموال]] از خودم بود آن را به [[تساوی]] میان آنان تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال [[مال]] خداست. [[آگاه]] باشید که بخشیدن مال در غیر موردش [[تبذیر]] و [[اسراف]] است و اگرچه این کار در [[دنیا]] باعث [[سربلندی]] میشود، ولی در [[آخرت]] موجب [[سرافکندگی]] میگردد<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۶۵، خطبه ۱۲۶.</ref>. | |||
چنانکه وقتی [[طلحه]] و [[زبیر]] به منظور اعتراضِ بر [[سیاست]] عادلانه آن حضرت در [[توزیع اموال]] نزدش آمدند - و گفتند: این آن چیزی نیست که عمر از اموال به ما میبخشید! - در برابر آنان نیز ایستاد و فرمود: آیا [[پیروی]] از [[سنت]] و [[سیره رسول خدا]] بهتر است یا پیروی از سنت و روش عمر؟ گفتند: اقتدای به [[پیامبر خدا]]<ref>ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب، ج۲، ص۱۲۷.</ref>. آنگاه امام فرمود: من این روشِ در تقسیم را از سر خود برنگزیدم. من و شما [[شاهد]] و ناظر بودیم که [[رسول خدا]] آنان را که سبقتی در [[جهاد]] داشتند، [[برتری]] نداد، نه سهمی بیشتر به آنان اختصاص داد و نه آنها را از میان دیگران برگزید<ref>ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۷.</ref>. | |||
پس بر اساس این گزارشها [[توزیع عادلانه اموال]] بیتالمال در عصر [[حاکمیت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سیاستی تغییرناپذیر و هماهنگ با سیاست رسول خدا بوده است و در آن برای گروهی دونگروهی و [[نژادی]] دوننژادی امتیازی نبوده است، حتی آنان که مصاحبتی با پیامبر خدا داشتهاند در این عرصه بر دیگران ترجیحی نداشتهاند و سهم آنان از بیتالمال چون سهم دیگران بوده است تا [[اختلاف طبقاتی]] میان [[فقیر]] و [[غنی]] کاهش یابد و [[فقر]] و [[تنگدستی]] آسیبپذیران [[جامعه]] علاج گردد؛ ازاینرو آن حضرت افزون بر آنچه از عدم امتیاز رنگ و نژاد و [[سبقت]] در [[جهاد]] به اشارت گذشت<ref>ر.ک: همین نوشتار، سطور پیشین.</ref>، در همان روزهای نخست [[خلافت]] از عدم تأثیر [[مصاحبت با پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} در کسب هرگونه امتیاز و برخورداری از سهم بیشتری در [[اموال عمومی]] خبر داد و فرمود: «هر کس مصاحبت با پیامبر{{صل}} را مایه [[برتری]] خود بر دیگران میپندارد، باید بداند که آن فضیلتی است در پیشگاه خدا و [[پاداش]] آن بر عهده [[خداوند]] است. شما همه [[بنده]] خدایید، [[اموال]] از آن اوست و میان شما به طور مساوی تقسیم میگردد»<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۷.</ref>؛ چنانکه حضرت نژاد [[عرب]] را بر [[عجم]] ترجیح نداده بود؛ از جمله در جریان آمدن دو [[زن]] فقیر نزد آن حضرت - که یکی عرب و دیگری از عجم بود - فردی را به [[بازار]] فرستاد تا بهطور مساوی برای هر کدام از آن دو یک کُر<ref>پیمانهای به اندازۀ شصت قفیز یا دوازده وسق هر وسقی یک بار شتر که مجموع آن ۷۲۰ صاع حدود۲۱۶۰ کیلوگرم و برابر دوازده بار شتر است (احمد مقری فیومی، مصباح المنیر، صص۷۲۷ و ۹۰۹؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۳۰).</ref> طعام و سه نوع [[لباس]] (چادر، مقنعه و پیراهن) بخرد و به هر کدام صد درهم نیز بدهد، حتی وقتی پس از دریافت عطا یکی از آنان به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} گفت: مرا به آنچه خداوند تو را به آن برتری داد، برتری ده. آن حضرت نپذیرفت، بلکه پرسید خداوند مرا به چه چیزی برتری داده است؟ گفت: به [[خویشاوندی]] با [[پیامبر]]{{صل}}. حضرت فرمود: راست گفتی، اما تو کیستی؟ - او که میخواست به [[تساوی]] بین خود و آن زن [[اعتراض]] کند - گفت: من یکی از [[زنان]] عرب هستم و آن زن از عجم بود. [[امام]] با شنیدن این سخن فرمود: من آنچه را میان دو [[لوح]] ([[قرآن]]) است، خواندم؛ ولی در آن فضیلتی برای [[فرزندان]] اسماعیل بر فرزندان اسحاق - حتی بهاندازه بال پشهای - نیافتم<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱.</ref>. | |||
پس [[سیاست]] کلی آن [[امام]] [[بزرگوار]] در [[توزیع]] و واگذاری [[اموال عمومی]] - بهمنظور بهرهمندی [[فقرا]] همچون متمکنان - عدم ترجیح گروه، نژاد و قبیلهای خاص بوده است؛ بهگونهایکه حتی وابستگان امام سهم ویژهای از آن نداشتهاند. امعثمان یکی از [[همسران]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} میگوید: «در حالی بر آن حضرت وارد شدم که قَرنفُل<ref>باریا شکوفه درختی است که در فارسی به آن میخک میگویند و در جزایر هند یافت میشود (عبدالرحیم صفیپور، منتهی الارب، ج۳، ص۱۶۱).</ref> پیش رویش بود. گفتم: گردنبندی از این قرنفل را به دخترم ببخش. حضرت به او فرمود: قرنفل [[مال]] [[مسلمانان]] است، [[صبر]] کن [[زمان]] تقسیم آن فرا برسد و از سهم خود گردنبندی به او بدهیم»<ref>ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب، ج۲، ص۹۱.</ref>؛ همچنین وقتی برادرش [[عقیل]] به هنگام اعلام این سیاست برخاست و گفت: «آیا مرا با سیاهی از سیاهان [[مدینه]] یکی قرار میدهی؟ حضرت فرمود: تو بر آنها هیچ [[برتری]] نداری مگر به [[سبقت در ایمان]] و [[تقوا]] که [[ارزش]] آن نزد [[خدا]] محفوظ است»<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>؛ پس مقابلۀ [[پیامبر خدا]]{{صل}} و [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} با [[تبعیض]] و توزیع غیرعادلانه اموال عمومی، مقابله با یکی دیگر از عوامل مهم [[فقر]] و برای کاهش و علاج فقر بوده است و راهکاری از جمله راهکارهای مقابله با تهیدستی به شمار میآید. | |||
۳. '''تسریع در توزیع [[بیتالمال]]''': [[روایتها]] و گزارشهای معتبر [[روایی]] و [[تاریخی]] از این حکایت دارد که در عصر [[حاکمیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و امیر مؤمنان علی{{ع}} برای رفع فوری نیاز [[نیازمندان]]، در تقسیم و [[توزیع اموال]] بیتالمال تسریع میشده است و هر گونه تأخیر بیدلیلی در توزیع آن روا نبوده است؛ بلکه فارغ از هر درنگ نبایستهای میان مستحقان آن توزیع میشده است. [[روایات]] ذیل از آن دستۀ از [[روایات]] است: | |||
# [[روایت]] پیشگفته<ref>ر.ک: همین نوشتار بحث تسریع در انفاق.</ref> از [[پیامبر خدا]]{{صل}}، دائر بر اینکه آن حضرت هرگز درهم و دیناری از [[اموال]] را نزد خود نگه نمیداشت؛ حتی اگر شب فرا میرسید، قبل از رساندن آن به دست نیازمند به [[خانه]] بر نمیگشت و اگر گاهی مستحق آن را نمییافت، شب آن [[روز]] را غمین بود. بر اساس گزارش [[علی بن ابراهیم قمی]]، وقتی [[ابوذر]] (ره) مبلغ صد هزار درهم تقسیمنشده از [[اموال عمومی]] را نزد عثمان دید، به او گفت: آیا به یاد داری در یکی از شبها [[خدمت پیامبر خدا]]{{صل}} رفتیم و آن حضرت را محزون دیدیم، اما صبح که [[خدمت]] آن [[بزرگوار]] رسیدیم شاد و خندان بود و وقتی جویای علت [[اندوه]] شبانه و [[شادی]] روزش شدیم، آن حضرت در پاسخ فرمود: چهار دینار از [[فیء]] [[مسلمانان]] بدون تقسیم نزدم باقی مانده بود که نگران بودم عمرم به سر آید و نزدم بماند؛ ولی امروز آن را تقسیم کردم و از این دغدغه راحت شدم<ref>ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۵۲؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۹۴.</ref>. | |||
#گزارش ابنهشام از تقسیم فوری آن حضرت در [[غنایم جنگی]] میان [[رزمندگان]] حاضر در جبهۀ [[جنگ]] که میگوید: وقتی پیامبر خدا در [[جنگ بدر]] به [[سرزمین]] سَیَر<ref>تلی از ریگ میان مدینه و بدر (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۹۶).</ref> رسید، بدون تأخیر غنایمی را که نصیب مسلمانان شده بود میان آنان (حاضران در [[جبهه جنگ]]) تقسیم کرد<ref>ابنهشام، السیره النبویه، ج۲، ص۲۹۷.</ref>. | |||
#گزارش برخی از منابع معتبر [[تاریخی]] از اینکه آن حضرت در [[جنگ خیبر]] و [[هوازن]] و دیگر غزوههایی که در آنها غنیمتی به دست مسلمانان میآمد، این [[سیاست]] را در [[تقسیم غنایم]] [[اعمال]] میکرد<ref>ر.ک: واقدی، مغازی رسولالله، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۲؛ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در [[توزیع]] آن میان رزمندگان حاضر در جبهه جنگ، تأخیر بدون دلیل را روا نمیدانست. | |||
# [[روایت]] [[ضحاک بن مزاحم]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که میگوید: آن حضرت میفرمود: «دوستم [[رسول خدا]] چیزی از [[بیتالمال]] را برای فردا [[حبس]] نمیکرد، [[ابوبکر]] نیز چنین میکرد، نظر عمر بر تدوین [[دیوان]] و تقسیم سالیانه [[اموال]] بود؛ اما من آن طور عمل میکنم که محبوبم رسول خدا عمل کرد»<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۴۷-۴۵.</ref>؛ یعنی همان [[روز]] یا شب اموال را میان [[مردم]] تقسیم میکنم و برای فردا نمیگذارم. | |||
# روایت [[هلال بن مسلم جحدری]] که بر پایه آن اموالی را شبانه برای [[علی بن أبیطالب]]{{ع}} آوردند و آن حضرت دستور داد همان شب آن را تقسیم کنند و به فردا نیندازند. [[اصحاب]] عرض کردند هماکنون شب است، اگر [[اجازه]] بفرمایید تقسیم آن را تا صبح به تأخیر بیندازیم. حضرت فرمود: آیا تضمین میکنید تا فردا صبح زنده باشم؟ آنان گفتند: زندهماندن شما در [[اختیار]] ما نیست. [[امام]] فرمود: پس [[تقسیم اموال]] را به تأخیر نیندازید و همین امشب آن را تقسیم کنید<ref>شیخ طوسی، الامالی، ص۴۰۴.</ref>. | |||
# روایت ابنسمان که در آن از چنین تقسیمی نیز خبر داده است. او میگوید: روزی [[امیر مؤمنان]]{{ع}} [[مالی]] را در بیتالمال دید و فرمود: این اموال اینجاست و مردم به آن احتیاج دارند؟ سپس فرمود بیدرنگ آن را میان مستحقان تقسیم کنند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۱؛ علی بن حسن ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۳۶۵.</ref>. | |||
# روایت حاکی از مراتب تقسیم در سال ۳۸ھ. ق دایر بر اینکه امیرالمؤمنین{{ع}} در آن سال سه مرتبه تقسیم اموال داشت و برای تقسیم اموالی که از [[اصفهان]] رسیده بود، مرتبه دیگری هم مردم را فرا خواند و فرمود: «فردا برای بار چهارم حاضر شوید و اموالتان را بگیرید»<ref>علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۱.</ref>. بخش پایانی این روایت بر تقسیم فوری و بیدرنگ آن دلالت میکند؛ ضمن اینکه صدر آن چنین تقسیمی را [[نفی]] نمیکند و تنها از مراتب آن خبر میدهد و ذیل آن میتواند نشانی بر عدم وقوع تأخیر در آن مراتب نیز باشد. | |||
# [[روایت]] بازگوکننده وقوع [[تقسیم اموال]] مزبور در فردای معهود به دست [[امیرمؤمنان]]{{ع}} که جریان را چنین بازگو میکند: آن حضرت طبق [[وعده]] اعلامشده، فردای آن [[روز]] [[مال]] را به هفت قسمت بزرگ تقسیم کرد و به قید قرعه به هفت نفر از سران [[قبایل]] داد تا هر کدام آن را در بین [[قبیله]] خود تقسیم کنند<ref>قاسم بن سلام ابوعبید، الاموال، ص۳۴۴؛ علی بن حسن ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۳۶۶.</ref>. | |||
پس این دسته از [[روایات]] از تقسیم بدون تأخیر [[اموال عمومی]] میان [[مردم]] توسط [[پیامبر خدا]] و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} خبر داده است و دلیل بر تسریع در تقسیم آن را گاهی [[خوف]] از فرارسیدن [[اجل]] و برذمهماندن [[اموال]]، گاهی نیاز محتاجان و در بعض موارد [[تأسی]] به [[رسول خدا]] ذکر شده است. | |||
اما دو روایت از تقسیم جمعهبهجمعه آن به دست امیر مؤمنان{{ع}} خبر داده است که [[راوی]] یکی از آن دو مُجَمَّع تیمی است که گفته است: آن حضرت هر [[روز جمعه]] در [[بیتالمال]] را میگشود و اموال آن را تقسیم میکرد؛ سپس آن را جاروب و آبپاشی میکرد، دو رکعت [[نماز]] میخواند و میفرمود: «وقتی [[روز قیامت]] فرا رسد، این دو رکعت نماز [[شهادت]] خواهد داد که من بیتالمال را تقسیم کردهام»<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۴۵-۴۷.</ref>؛ ولی به لحاظ اینکه نامی از راوی این روایت در [[منابع رجالی]] یافت نشد، نمیشود به آن استناد کرد. | |||
روایت دیگر، روایت پیشگفته<ref>ر.ک: همین کتاب، بحث تسریع در تقسیم بیتالمال، صفحه پیشین.</ref> [[ضحاک بن مزاحم]] از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که بر فرض تمامبودن سند آن همچون روایت مُجمّع در بخش اضافهشده به آن، از تقسیم جمعهبهجمعه اموال بیتالمال به دست علی{{ع}} گزارش شده است<ref>{{متن حدیث|كَانَ خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لَا يَحْبِسُ شَيْئاً لِغَدٍ وَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ يَفْعَلُ ذَلِكَ وَ قَدْ رَأَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فِي ذَلِكَ رَأْياً أَنْ دَوَّنَ الدَّوَاوِينَ وَ أَخَّرَ الْمَالَ مِنْ سَنَةٍ إِلَى سَنَةٍ وَ أَمَّا أَنَا فَأَصْنَعُ كَمَا صَنَعَ خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}؛ قَالَ: فَكَانَ عَلِيٌّ{{ع}} يُعْطِيهِمْ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَى الْجُمُعَةِ...}} (ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۳۲-۳۳).</ref>؛ اما به دلیل تناقض ذیل و صدر آن نمیشود به آن [[اعتماد]] کرد؛ زیرا در بخش اول آن آمده است که [[امیرالمؤمنین]] فرموده است: محبوبم [[رسول خدا]]{{صل}} چیزی از [[بیتالمال]] را برای فردا [[حبس]] نمیکرد، در بخش دیگری از آن آمده است که حضرت فرموده است من آن طور عمل میکنم که محبوبم رسول خدا عمل کرد و در بخش دیگری از آن گزارش شده است که آن حضرت جمعهبهجمعه [[اموال]] را تقسیم میکرد. | |||
بنابراین میتوان با استناد به [[روایتها]] و پارهای از گزارشهای [[تاریخی]] تقسیم [[اموال عمومی]] را توسط [[پیامبر]] و امیرالمؤمنین{{ع}} تقسیمی بدون تأخیر در [[مقابله با فقر]] به شمار آورد و در عین حال چنین تقسیمی را منافی با [[آیندهنگری]] و ذخیره هزینههای جاری در [[امور اداری]]، نظامی، [[قضایی]]، عمرانی و امثال آن ندانست؛ زیرا برای تقسیم دو گونه کلی و جزئی متصور است: گونه اول آن [[تقسیم اموال]] به هزینههای جاری دولتی و مردمی و نوع دیگر آن [[توزیع]] بخش عمومی از اموال میان رعایا و ذخیره بخش دیگر آن برای هزینههای [[حکومتی]]، چنانکه روایتها و گزارشهایی همچون روایتها وگزارشهای حاکی از تقسیم فوری اموال میان [[مردم]]، از ذخیره و تخصیص بخشی از اموال به هزینههای جاری [[حکومت]] حکایت کرده است که از آن جمله است: | |||
# [[نامه]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[مالک اشتر]] که در آن نگاشته است: اما [[سپاهیان]] به [[اذن خدا]] [[حافظ]] امنیتاند؛ قوام [[رعیت]] جز به وسیله آنان ممکن نیست؛ چنانکه برقراری [[سپاه]] جز به وسیله [[خراج]] معیّن از سوی [[خدا]] برای آنان امکانپذیر نیست؛ زیرا با خراج است که برای [[جهاد با دشمن]] تقویت میگردند، با آن امور خود را [[اصلاح]] میکنند و به منظور رفع نیازمندیهای خود از آن بهره میجویند<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۴، نامه ۵۳.</ref>. | |||
#بخش دیگری از [[نامه]] آن حضرت که برای سامانیافتن [[زندگی]] ردههای پایینی [[سپاهیان]] خود به [[مالک اشتر]] نوشته است: باید از برگزیدهترین سران [[سپاه]]، نزد تو کسی باشد که با سپاهیان [[یار]] باشد و آنان را کمککار و از آنچه در [[اختیار]] دارد چندان به آنان ببخشاید که خود و کسانشان را که در پشت [[جبهه]] بهجای نهادهاند، کفایت کند تا [[عزم]] همه آنان در [[جهاد با دشمن]] فراهم آید<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۵.</ref>. | |||
#گزارشی مبنی بر اینکه آن حضرت [[خراج]] دریافتی از [[عراق]] را میان سپاهیانش تقسیم کرده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۱۴۰.</ref>. | |||
# نامه [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[حذیفه بن یمان]]، که در آن نوشت: خراج [[زمین]] را بر اساس [[حق]] از [[مردم]] دریافت کن و از آنچه حق و [[قانون]] است، [[تجاوز]] نکن؛ سپس آن را بین اهلش بهطورمساوی و بر پایه [[عدالت]] تقسیم کن<ref>حسن ابنالحسن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۸۱-۱۸۲.</ref>. | |||
#بخشی از نامه امیر مؤمنان{{ع}} به مالک اشتر که در آن او را بر تخصیص بخشی از [[اموال]] به [[حقوق کارمندان]] [[فرمان]] داد: [[حقوق]] کافی برای [[کارمندان]] برقرار کن تا آنان را بر [[اصلاح]] امورشان تقویت کند و از [[خیانت]] در اموالی که در دسترشان است، باز دارد<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۶، نامه ۵۳.</ref>. | |||
#بخش دیگری از نامه آن حضرت به مالک اشتر که در آن وی را بر تخصیص اموالی به متصدیان [[امور قضایی]] فرمان داده است: با [[جدیت]] بیشتری قضاوتهای [[قاضی]] خویش را بررسی کن و در [[بذل و بخشش]] به او سفره [[سخاوت]] را بگستر؛ آن چنانکه نیازمندیاش از بین برود و نیازی به مردم پیدا نکند<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۵.</ref>. | |||
پس با استناد به [[فرامین]] صادر از [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در بخشهای گوناگونی از نامۀ آن حضرت به مالک اشتر میتوان گفت تقسیم فوری [[بیتالمال]] به دست آن [[امام همام]] در عصر [[حاکمیت]] آن [[بزرگوار]] به معنای [[هزینه]] فوری همه اموال آن نبوده است؛ بلکه بخشی از آن به هزینههای جاری [[حکومت]] اختصاص مییافت و برای [[توزیع]] در موارد آن ذخیره و نگهداری میشد. | |||
۴. '''تخصیص درآمد به [[فقرا]]''': [[پیامبر خدا]]{{صل}} به منظور محرومیتزدایی از اقشار آسیبپذیر و [[فقیر]] [[جامعه]]، بخشی از درآمدهای حاصل از منابع مختلف را به فقرا اختصاص میداد و میان آنان توزیع میکرد که در فصل دوم، [[سیره فردی]] و فصل سوم [[سیره حکومتی]] و بحث تأمین درآمد از [[زکات]] گفته آمد. | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} نیز افزون بر اینکه کارگزارش را بر اختصاصدادن سهم ویژهای به فقرا از [[بیتالمال]] و خالصهجات [[فرمان]] میدهد، وی را موظف میکند به وقت توزیع آن نیز به همه اقشار فقیر جامعه نگاهی واحد و به دور از [[تبعیض]] داشته باشد و میان فقرای مقیم در مرکز و مناطق دور از آن تفاوتی قائل نگردد و از میان این دو گروه، آن را که توان و [[جسارت]] سؤال دارد، بر دستۀ دیگری که نه توانی دارد برای خواستن و نه زبانی برای گفتن ترجیح ندهد و بر توزیع و تقسیم عادلانه اموال میان همه آنان تمام [[همت]] خود را به کار بندد<ref>نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۷، نامه ۵۳.</ref>. | |||
۵. '''تخصیص بیمه به بازنشستگان''': تأمین هزینۀ [[زندگی]] ازکارافتادگان و بازنشستگانی که در [[دوران جوانی]] نیرو و توان خود را در راه [[تأمین نیاز]] جامعه صرف کردهاند و اکنون دوران کهولت و [[پیری]] را میگذرانند، امری است [[عقلی]]، [[عرفی]] و [[انسانی]] که جایگاه ویژهای را در [[حکومت اسلامی]] به خودش اختصاص داده است. بر اساس گزارشی روزی امیر مؤمنان{{ع}} با گروهی از [[یاران]] خود از جایی عبور میکرد که چشمش به پیرمردی ازکارافتاده و در حال گدایی افتاد و بیدرنگ از همراهانش پرسید: «این [[درمانده]] کیست؟ گفتند: فردی است [[نصرانی]]. آنگاه آن حضرت فرمود: تا پیر و [[ناتوان]] نگشته بود، از او کار کشیدهاید؛ اما هماکنون که پیر و نیازمند گشته است، او را [[محروم]] میکنید؟ این عمل به هیچ وجه روا نیست، میباید او را از [[بیتالمال]] بهرهمند کنید و نیاز [[زندگی]] او را تأمین کنید»<ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۹۳-۲۹۲.</ref>. | |||
۶. '''[[مدیریت]] بر [[بازار]]''': [[امیرمؤمنان]]{{ع}} برای [[مقابله با فقر]] و ساماندهی وضعیت [[اقتصادی]] - معیشتی [[مردم]] مدیریت بازار را از جمله [[سیاستهای حکومتی]] خود قرار داد وبا شیوههای مختلف [[فرهنگی]]، اقتصادی و [[سیاسی]] به [[اعمال]] آن پرداخت که از نمونههای آن است: | |||
#'''مدیریت در ورود و فروش [[بازاریان]]''': آن حضرت بر پایۀ برخی از [[روایات]] داوطلبان کسب در بازار را به [[فراگیری احکام]] وآداب آن فرا میخواند و میفرمود: هرکس [[دانش]] [[تجارت]] را فرانگرفته وارد بازار شود، به [[یقین]] در گرداب [[ربا]] [[غرق]] خواهد شد<ref>{{متن حدیث|مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۴).</ref>. ایشان همواره اعلام میکرد هیچکس جز آشنای به [[احکام]] و [[آداب تجارت]] حقِ کاسبی در بازار را ندارد<ref>{{متن حدیث|كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} يَقُولُ: لَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْعَ}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۴).</ref>. آن [[امام همام]] تنها به بیان شرط ورود به بازار بسنده نمیکرد؛ بلکه پس از راهیافتن گروههایی از مردم به بازار، در محل [[کسب و کار]] آنان حضور پیدا میکرد و به [[تحسین]] اصناف شایسته از پیشهوران و [[صنعتگران]] و [[نصیحت]] آنان به خیر و [[نیکی]] و رعایت [[حقوق عمومی]] و [[عدل]] و [[انصاف]] میپرداخت و به [[مالک اشتر]] هم سفارش میکرد که بازاریان را به این امر هشدار دهد<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيْراً}} (نهجالبلاغه، نامه ۵۳).</ref>. و از دگر سو مانع گروهی از بازاریان سودجو میشد و آنان را از فسادهایی همچون [[غش]] در [[معامله]] برحذر میداشت؛ چنانکه در مواجهه با قصابان میفرمود: هرکدام از شما در گوشت بدمد، از ما نیست<ref>{{متن حدیث|دَخَلَ السُّوقَ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ اللَّحَّامِينَ مَنْ نَفَخَ مِنْكُمْ فِي اللَّحْمِ فَلَيْسَ مِنَّا}} (حر عاملی، وسائلالشیعه، ج۲۴، ص۹۳).</ref>. گاهی با گشتن در بازار و برانداز کردن کیل و [[میزان]] فروشندگان از [[کمفروشی]] آنان جلوگیری میکرد<ref>{{متن حدیث|يَطُوفُ فِي السُّوقِ يُوفِي الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ النَّهَارُ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۴۰-۲۴۱).</ref> و [[گرانفروشی]] فروشندگان را بر نمیتافت و با آنکه برای کالای [[بازار]] جز با فرض امتیاز کالایی بر دیگر کالاها نرخی تعیین نمیکرد، آنان را به رعایت نرخ [[عرف]] بازار سفارش میکرد و فروشنده [[خاطی]] و گرانفروش را به خروج از بازار امر میکرد<ref>محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۸؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الإسلام، ج۲، ص۵۳۳ و ص۳۷.</ref>، بلکه آن حضرت برای [[مجازات]] فروشندگان متخلف با شلاقی که حمایل داشت، هرروزه در [[بازارهای کوفه]] میگشت<ref>{{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} كُلَّ بُكْرَةٍ يَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، صص۲۶۴، ۳۲۱؛ ج۱۳، ص۲۶۳).</ref>. آن حضرت چون [[احتکار]] را از جمله عوامل [[فقر]] ومحرومیت [[مردم]] میدانست<ref>{{متن حدیث|الِاحْتِكَارُ دَاعِيَةُ الْحِرْمَانِ}} (عبدالواهب بن محمد، آمدی، غررالحکم، ص۳۶۱، ح۱۸۲۰).</ref>، وجود و رواج آن را در بازار بر نمیتافت و ازهمینرو [[مالک اشتر]] را به ممانعت [[قاطع]] از آن و مجازات محتکران پس از [[ابلاغ]] ممنوعیت آن، [[فرمان]] داد<ref>{{متن حدیث|فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} مَنَعَ مِنْهُ... فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ}} (محمد دشتی، شرح نهجالبلاغه، نامه ۵۳).</ref>. | |||
#'''[[مدیریت]] در [[امنیت شغلی]]''': [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به منظور برخورداری کسبه از امنیت شغلی، با جلوگیری از [[گفتگو]] در [[گزینش]] محل کسب، آنان را به [[رعایت حق]] [[سبق]] سفارش میکرد ومیفرمود: بازارمسلمانان مانند [[مسجد]] آنها است، هر کس صبحگاهان در گزینش محلی برای کارش بر دیگری [[سبقت]] گرفت، در استفاده از آن تا شبانگاهان، سزاوارتر ازدیگری است<ref>{{متن حدیث|سُوقُ الْمُسْلِمِينَ كَمَسْجِدِهِمْ فَمَنْ سَبَقَ إِلَى مَكَانٍ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ إِلَى اللَّيْلِ}} (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، صص ۵ و۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳).</ref>. | |||
#'''مدیریت در عرضه و تقاضا''': امیرمؤمنان{{ع}} بر پایۀ برخی از [[روایات]] از محل کسب [[بازاریان]] کرایهای دریافت نمیکرده<ref>{{متن حدیث|وَ كَانَ لَا يَأْخُذُ عَلَى بُيُوتِ السُّوقِ الْكِرَاءَ}} (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، صص۸و۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳).</ref> و با اتخاذ و [[اعمال]] چنین [[سیاست]] و حمایتی، بستر رعایت [[انصاف]] و تعدیل نرخ کالا را برای فروشنده و شرایط [[حمایت]] غیرمستقیم را برای مشتری فراهم میکرد وساحت عرضه وتقاضا را [[مدیریت]] مینمود. | |||
#'''مدیریت در [[اصلاح]] [[اخلاق]] کسب''': به لحاظ اینکه امکان ظهور و بروز امورناپسند وخلافی همچون [[افراط]] و [[تفریط]] در معرفی کالا، قسم و [[کتمان]] [[عیب]] و [[ربا]] درخرید و فروش [[مردم]] وجود داشته است، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} همواره به وارد [[بازار]] میشد و فروشندگان را از ارتکاب چنین رذایلی که [[کسب حلال]] و [[رهایی]] از [[حرام]] را برای آنان درپیداشت بر [[حذر]] میداشت و این [[رفتار]] هرازچند روزی تکرار میکرد<ref>{{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} يَأْتِي السُّوقَ فَيَقُولُ: «يَا أَهْلَ السُّوقِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْحَلْفَ فَإِنَّهُ يُنَفِّقُ السِّلْعَةَ وَ يَمْحَقُ الْبَرَكَةَ فَإِنَّ التَّاجِرَ فَاجِرٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَاهُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ ثُمَّ يَمْكُثُ الْأَيَّامَ ثُمَّ يَأْتِي فَيَقُولُ مِثْلَ مَقَالَتِهِ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۵۰)؛ {{متن حدیث|كَانَ عَلِيٌّ{{ع}} كُلَّ بُكْرَةٍ يَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، صص۲۶۴،۳۲۱؛ ج۱۳، ص۲۶۳).</ref>. گاهی هم صنف خاصی از آنان، همچون شتر فروشان را مخاطب خود قرار میداد و آنان را از [[قسم دروغ]] بر حذر میداشت و بر زوال [[برکت]] ناشی از آن هشدار میداد<ref>{{متن حدیث|يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِيَّاكُمْ وَ الْيَمِينَ الْفَاجِرَةَ فَإِنَّهَا تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَ تَمْحَقُ الْبَرَكَةَ}} (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۱-۲۷۲).</ref>. | |||
#'''مدیریت در [[نظارت بر بازار]]''': با استناد به برخی از روایات امیرمؤمنان{{ع}} افزون بر آنچه گفته آمد، با [[نصب]] ناظر از رواج [[فساد]] در بازار جلوگیری میکرد، حتی اگر ناظری در [[نظارت]] خود بر بازار کوتاهی میکرد یا دچارخطا و [[انحراف]] میگردید، دستور [[مجازات]] وی را صادر میکرد؛ چنانکه عَلَی ابْنِ هَرْمَه ناظر آن حضرت بر [[بازار]] [[اهواز]] بود و وقتی مرتکب خطایی شد، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نامهای به رِفَاعَه نوشت و به او دستور داد پس از قرائت [[نامه]] دست اورا از بازار کوتاه کند و به زندانش افکند<ref>{{متن حدیث|وَ عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} أَنَّهُ اسْتَدْرَكَ عَلَى ابْنِ هَرْمَةَ خِيَانَةً وَ كَانَ عَلَى سُوقِ الْأَهْوَازِ فَكَتَبَ إِلَى رِفَاعَةَ إِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي فَنَحِّ ابْنَ هَرْمَةَ عَنِ السُّوقِ وَ أَوْقِفْهُ لِلنَّاسِ وَ اسْجُنْهُ...}} (نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳).</ref>.<ref>[[محمد حسین علی اکبری|علی اکبری، محمد حسین]]، [[سیره معصومان در فقرزدایی (کتاب)|سیره معصومان در فقرزدایی]]، ص ۲۴۵-۲۶۳.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1100517.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|'''سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه''']] | # [[پرونده:1100517.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|'''سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه''']] | ||
# [[پرونده:IM010610.jpg|22px]] [[محمد حسین علی اکبری|علی اکبری، محمد حسین]]، [[سیره معصومان در فقرزدایی (کتاب)|'''سیره معصومان در فقرزدایی''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۵
مصرف خانواده
بدیهی است که بخش اصلی درآمدهای هر فرد باید صرف زندگی شخصی وی و خانوادۀ او شود. معصومان بر این نکته تأکید داشتند که هر شخصی مکلف است برای تأمین زندگی خود و خانوادهاش تلاش کند و کسی نمیتواند از این وظیفه تخطی نماید و حتی به بهانه عبادت و پرستش خدا، کار و تلاش را رها کند؛ چنین عبادتی ارزشی ندارد و بر خلاف نظر قرآن و دستورهای اسلام است؛ زیرا در اسلام رهبانیت و به گوشهای رفتن و به عبادت پرداختن ممنوع است و رسول خدا(ص) برخی از یاران خود را از این کار منع نمود[۱]. کار و تلاش برای مخارج زندگی خانواده در اسلام عبادت است[۲] و نوعی صدقهدادن است؛ یعنی دارای ثواب و اجر است. این نکته را امام سجاد(ع) بیان کرده است که هر کس روزی حلال طلب نماید، این از جانب خدا صدقۀ بر اوست[۳]. کسی که به هر بهانهای کار و تلاش را رها کند تا دیگران مخارج او و عیال و خانوادهاش را بدهند، کَلّ بر جامعه است. چنین فردی بار سنگینی است بر جامعه و مورد لعن و نفرین رسول خدا(ص) قرار گرفته است. رسول خدا(ص) فرمود: هر کس بار هزینۀ خود را بر دوش مردم بیندازد، ملعون است ملعون و هر کسی که نانخوران خود را تضییع کند، او هم ملعون است ملعون؛ یعنی از رحمت خدا بدور است[۴].
بنابراین بیکاری، بیتوجهی به خانواده و به بهانههای واهی دست از کوشش و تلاش برداشتن در قاموس شریعت اسلام ممنوع است و شرع مبین بهشدت با آن مبارزه کرده است. بلیّهای که متأسفانه بخشی از افراد جامعه ما، هرچند اندک، به آن گرفتار شدهاند و همه چیز را از نظام و حکومت میطلبند و همه در مخارج زندگی خود را نیازمند حاکمیت میدانند. این وظیفه مرد است که به زندگی خود و خانوادهاش سامان دهد و از عهده مخارج آنان برآید که اگر چنین نکند، گنهکار و خطا کار است. امام صادق(ع) در سخنی دراینباره فرمود: «كَفَى بِالْمَرْءِ إِثْماً أَنْ يُضَيِّعَ مَنْ يَعُولُهُ»[۵]: «همین گناه مرد کافی است که حق کسانی را که مخارج آنان بر عهده اوست، ضایع کند».
مرد نهتنها در برابر زن و فرزندان خود مسئول است، بلکه در برابر نزدیکان دیگرش نیز تعهد دارد که به یاری آنان بشتابد. رسول خدا(ص) فرمود: «ابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ الْأَدْنَى فَالْأَدْنَى»: «به نانخورانت آغاز نما، نزدیکتر و بعد نزدیکتر»[۶]. در سخنی دیگر حسین بن علی(ع) از پیامبر(ص) شنیده که این نکته را با بیان نمونههای روشن توضیح میدهد و میفرماید: از نانخورانت آغاز کن؛ مادرت، پدرت، خواهرت و برادرت؛ سپس نزدیکتر و نزدیکتر و فرمود: صدقهای نیست درحالیکه خویشاوندان محتاج داری[۷]؛ البته این بدان معنا نیست که دیگران تعهد ندارند؛ بلکه بدین معناست که کسانی که تلاش میکنند، ولی تلاش آنان تکافوی نیازهای زندگانیشان را نمیکند و همچنان به کمک نیاز دارند، باید به آنان یاری رساند.
بخشش و صرف مال در امور خیر یا کمک به دیگران وقتی است که شخص خویشان خود را فراموش نکند و کسی حق ندارد از مخارج زندگی خانواده خود بزند و به دیگران صدقه و انفاق نماید؛ مگر اینکه اعضای خانواده به تحمل سختی راضی باشند. بخشش در صورت داشتن نیاز، ایثار نامیده میشود و نمونه آن ایثار خانواده امام علی و فاطمه(ع) در حال نیاز، به مسکین و یتیم و اسیر است[۸]؛ در غیر این صورت خانواده اولویت دارد و نباید آنان را دچار فقر و نیاز کرد. ضربالمثل فارسی که میگوید «چراغی که به خانه رواست، بر مسجد حرام است» در چنین موقعیتی معنا پیدا میکند و بر اساس چنین باوری رواج یافته است. پیامبر(ص) فرمود: برترین صدقه، صدقهای است که بعد از بینیازی باشد و به نانخورانت آغاز کن و دست بالا بهتر از دست پایین است[۹]. بنابراین هر کس موظف است در مرحله اول به نیازمندیهای خانواده و خویشانِ نزدیک خود پاسخ دهد؛ سپس به فکر کار خیر باشد.
مردی انصاری هنگام مرگش پنج یا شش بندۀ خود را که تنها سرمایۀ وی بود، آزاد کرد. او دارای چند فرزند خردسال بود. رسول خدا(ص) هنگامی که از وضعیت بچهها و کار مرد انصاری بهظاهر خیّر آگاه شد فرمود: «لَوْ أَعْلَمْتُمُونِي أَمْرَهُ مَا تَرَكْتُكُمْ تَدْفِنُوهُ مَعَ الْمُسْلِمِينَ يَتْرُكُ صِبْيَةً صِغَاراً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ»: «اگر وضعیت او را به من گفته بودید، اجازه نمیدادم او را با مسلمانان دفن کنید. او بچههای خردسالی را به جای گذاشته که مردم متکفل هزینه زندگانی آنان شوند». اکنون باید ببینیم مصرف خانواده چگونه باید باشد. از امام صادق(ع) پرسیده شد: آیا رسول خدا(ص) مصرف خانوادهاش را مانند آنچه معروف و شناختهشده بود برآورد میکرد؟ فرمود: آری، نفس وقتی میزان نیاز خود را بشناسد، به آن قانع میشود و گوشت وی میروید[۱۰]. در این کلام سیره پیامبر(ص) مانند مصرف عموم مردم و معروف دانسته شده و حضرت تأمین مالی را باعث آرامش روحی و قناعت و نتیجه آن را رشد جسمی دانسته است.
این نکته مهمی است که معصومان به آن توجه داشتند و سعی میکردند سطح زندگی خود را مانند عموم مردم قرار دهند؛ به همین جهت امام صادق(ع) پوشش خود را مانند پوشش دیگر مردم قرار داد؛ به گونهای که سفیان ثوری که ادعای زهد داشت، به حضرت اعتراض کرد و مدعی شد بر خلاف سیره علی(ع) عمل میکند. پاسخ حضرت این بود: اگر امروز لباسی مانند لباس حضرت علی(ع) بپوشم، لباس شهرت خواهد بود[۱۱]. امام سجاد(ع) درباره شیوۀ مصرف خانواده اینگونه میفرماید: «مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ الْإِنْفَاقُ عَلَى قَدْرِ الْإِقْتَارِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ»[۱۲]: «از اخلاق مؤمن است کم خرجکردن به هنگام تنگدستی و بیشتر خرجکردن به وقت توانگری است»؛ به تعبیر شارحان حدیث، بر خانواده سخت میگیرد به آن مقدار که خدا بر او سخت گرفته است و بر آنها وسعت میدهد به مقدار آنچه خداوند بر او گشایش داده است[۱۳]. افزون بر تأمین مخارج زندگی معمولی، با اضافی آن میتوان به دیگران کمک کرد.[۱۴].
کمک به دیگران
یکی از مصارف مالی در سیره معصومان کمک به دیگران بوده است. این کمکها ظهور و بروز زیادی داشته و در زمینههای مختلف و نسبت به افراد گوناگون متفاوت بوده است. به نمونههایی اشاره میشود:
کمک به نیازمندان
نیازمندان و فقیران به وفور از انفاقهای معصومان بهرهمند میشدند و در سیره هر یک از معصومان میتوان نمونههایی دراینباره یافت. امام سجاد(ع) در تاریکی شب از منزل خارج میشد و کیسههای مواد غذایی و غیرغذایی را بر پشت خود حمل میکرد و درِ خانههای نیازمندان میرفت و در میزد و به کسی که بیرون میآمد کمک میکرد. آن حضرت صورت خود را میپوشاند تا او را نشناسند. وقتی حضرت درگذشت، آن نیازمندان دیدند حامی گذشته آنان دیگر نمیآید؛ بعد متوجه شدند او علی بن الحسین(ع) بوده است[۱۵]. در نقلی آمده آن حضرت به صد خانواده کمک میکرده است[۱۶]. زهری گزارش جالبی از این کمکها دارد. او میگوید: در یک شب سرد بارانی علی بن الحسین(ع) را دیدم که بر پشت خود آرد و هیزم حمل میکند. به او گفتم: ای فرزند رسول خدا(ص)، این چیست؟ پاسخ داد: من قصد سفر دارم؛ برای آن توشه فراهم و حمل میکنم. حضرت حاضر نشد این وسایل را به غلام زهری یا خود وی بدهد[۱۷]. به نظر میرسد این نیازمندان از فقیران مدینه بودند نه شیعیان؛ به تعبیر دیگر حضرت به نیازمندان شهر کمک میکرد و مقید نبود که دارای عقیده و باور خاصی باشند.[۱۸].
کمک برای تولد فرزند
معصومان توجه خاصی به شیعیان داشتند و در موارد مختلف به ایشان کمک میکردند؛ اما گاهی ممکن بود اشخاص نیاز مالی نداشته باشند؛ در این صورت ایشان به جهاتی دیگر و انجام کار استحبابی به آنان کمک میکردند. این کمک حتی برای تولد فرزندان آنان بوده است. در اینجا نمونهای از کتاب شریف کافی نقل میکنیم که جزئیات جریان بسیار درسآموز است. ابوهارون گوید: من نزد امام صادق(ع) در مدینه مینشستم. چند روزی غایب بودم، سپس نزد حضرت رفتم. به من فرمود: ابوهارون، چند روزی است تو را نمیبینم. گفتم: برای من فرزندی متولد شده بود. فرمود: خداوند مبارکت نماید؛ نام او را چه گذاشتی؟ گفتم: محمد. گوید: حضرت به صورت به سوی زمین روی آورد و میفرمود: محمد، محمد، محمد؛ آنقدر به پایین رفت که نزدیک بود صورتش به زمین برسد؛ سپس فرمود: جانم، فرزندانم، خانوادهام، پدرم و تمام مردم زمین فدای رسول خدا(ص) باد. او را دشنام مده و نزن و به او بدی مکن و بدان که خانهای در زمین نیست که در آن نام محمد باشد، جز اینکه هر روز تقدیس میشود؛ آنگاه فرمود: آیا برای او عقیقه کردهای؟ گوید: من ساکت ماندم؛ وقتی حضرت سکوت مرا دید، تصور کرد که عقیقه نکردهام. فرمود: ای مصادف (نام غلام حضرت)، نزدیک من بیا. به خدا سوگند من متوجه نشدم چه فرمود، جز اینکه تصور کردم به او دستوری داد که انجام دهد. به من فرمود: انجام بده ای ابوهارون و بعد مصادف سه دینار در دست من نهاد و فرمود: ای ابوهارون، دو قوچ چاق بخر و قربانی کن؛ بخور و اطعام بده[۱۹].[۲۰].
اصلاح بین شیعیان
از روایتی که از مفضّل بن عمر نقل شده، استفاده میشود که امام صادق(ع) پولی در اختیار وی قرار داده بود که در هنگام نزاع مالی بین شیعیان، به طرفی که مدعی طلب است کمک کند و نزاع بین آنها را برطرف نماید. این موضوع بسیار مهمی است که حضرت تلاش میکرده از هرگونه نزاع و گسترش کینه بین شیعیان جلوگیری کند و مانع درگیری آنان شود. ابوحنیفه سابقالحاج گوید: بین من و باجناقم درباره میراثی درگیری به وجود آمد. مفضل بن عمر بر ما گذشت و مدتی نزد ما توقف کرد؛ سپس گفت: به منزل من بیایید. ما نزد او رفتیم. او بین ما با چهارصد درهم صلح برقرار کرد و آن را به ما داد، بهگونهای که هر یک از ما به دیگری اطمینان کرد. مفضّل گفت: این پولی که به شما دادم، از مال من نبود. امام صادق(ع) به من دستور داده بود هرگاه دو مرد از یاران ما در چیزی به نزاع برخاستند بین آن دو را اصلاح کنم و از مال حضرت به آنها بدهم؛ پس آنچه به شما دادم، از مال امام صادق(ع) بود[۲۱]. این سیره و روش امام صادق(ع) بسیار مهم و در خور توجه است که از یک طرف شیعیان را از هرگونه اختلاف بر حذر میدارد و از جانب دیگر، در صورت بروز چنین مسئلهای، راه حلی برای آن، در نظر گرفته است.[۲۲].
آزادی بردگان
یکی از راههای مصرف مال در نظر معصومان آزادی بردگان بود. بردگان بهطور معمول کسانی بودند که در جنگها اسیر میشدند و طبق قوانین بینالمللی آن زمان، به بردگی گرفته میشدند و افراد و مالکانشان آنها را خرید و فروش میکردند. یکی از کارهایی که معصومان انجام میدادند، این بود که بردگان را میخریدند و بعد از مدتی که آنها را تحت تربیت خود داشتند، آزاد میکردند. خرید بردگان به جهاتی مورد توجه معصومان بود:
- اسلام بر آزادکردن بردگان تأکید دارد و ارزش زیادی به آزادی آنها داده است؛ مانند آزادی سلمان فارسی که مشروط به کاشت پانصد اصله درخت خرما بود که رسول خدا(ص) و دیگر مسلمانان به وی در کاشت آنها کمک کردند[۲۳]. اسلام در موارد مختلف کفاره گناهان را آزادی برده قرار داده است؛ مثلاً کسی که یک روز روزۀ خود را بیجهت افطار کند و روزه نگیرد، باید یا شصت روز روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر کند یا یک بنده را آزاد نماید[۲۴].
- معصومان بردهها را میخریدند و بعد از مدتی آزاد میکردند. ایشان در واقع بردگان را تحت تربیت خود قرار میدادند و بعد از مدتی آزاد میکردند. در سیرۀ معصومان دیده نشده است که بردهای فروخته باشند؛ بلکه آنچه دیده شده، آزادی بردگان است. امام صادق(ع) دربارۀ سیرۀ امام علی(ع) دراینباره میفرماید: «إنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ كَدِّ يَدِهِ»[۲۵]: «امیرالمؤمنین(ع) از دستمزد کار خود، هزار برده را آزاد کرد». این نکته مهمی است که حضرت کار میکرده و از درآمد آن، هزار نفر را آزاد کرده است. ما در یک بررسی نام بیش از چهل نفر از موالی و آزادشدگان حضرت را استخراج کردهایم. اکثر آنان راوی فضایل و سیرۀ حضرت هستند. نمونه روشن آنها قنبر است که افرادی از نسل وی از شیعیان مخلص، در زمان امام رضا(ع) بودند[۲۶]. یا فرزندان میثم تمار که از متکلمان بنام شیعه بودند[۲۷].
- با توجه به اینکه بردگان از گروههای مختلف مردم بودند که در جنگها اسیر میشدند، دارای حرفهها و تواناییهای مهم و برجستهای بودند و از مهارت آنان برای کار استفاده میشد. برخی از پزشکان از بردگان بودند. در وقفنامه امام علی(ع) ذکر شده، بردگانی که روی زمینهای ینبع کار میکنند، آزاد هستند، مگر چند نفر که بعد از پنج سال آزاد میشوند[۲۸]. در واقع وقتی آزاد میشوند که نخلستانهای ینبع نیاز به مراقبت نداشته باشد.
- معصومان با رفتار خود تلاش میکردند بردگان را با اسلام آشنا کنند و تحت تربیت خود قرار دهند و راه و رسم زندگی درست و اسلامی را به آنان بیاموزند. چنانچه آنان در برابر رفتار مهربانانه معصومان بد عمل میکردند. از آنان میگذشتند. امام سجاد(ع) کنیزی را که بر اثر بیمبالاتی با ابریق، ایشان را زخمی کرد، بخشید و بعد آزاد کرد[۲۹]. در روایتی میخوانیم امام باقر(ع) شصت غلام داشت که مشخص است برای حضرت کار میکردند. حضرت در هنگام مرگ وصیت کرد یکسوم آنها را آزاد کنند و دستور داد آزادشدگان از بردههایی باشند که حضرت را آزار دادهاند[۳۰]. اگر رفتار زیبا و نیک معصومان را با رفتار دیگران با بردههایشان مقایسه کنیم، اهمیت کار تربیتی معصومان بیشتر روشن میشود. امام صادق(ع) بردهای را با دادن سندی آزاد کرد، به شرط آنکه مسلمان شود و به ضوابط اسلامی پایبند باشد[۳۱].[۳۲].
وقف
یکی از راههای مصرف اموال معصومان وقف مال بوده است. این وقفها گاهی وقف عام بوده است و گاهی وقف خاص، مثلاً وقف بر فرزندان. امیرالمؤمنین(ع) بخشی از اموال خود را که با تلاش به دست آورده بود، در دوران حکومت خود وقف کرد. از دیگر معصومان نیز وقفهایی گزارش شده است. در مجموع در کتب معتبر چهار مورد وقف برای معصومان گزارش شده است:
اول: فاطمه زهراء(س): آن حضرت حیطان هفتگانه را وقف کرده است، البته وقف خاص[۳۳]. کلینی در کتاب کافی صدقات فاطمه(س) را نام برده است که عبارتاند از:
- دلاّل؛
- عواف؛
- حسنی؛
- صافیه؛
- اموال ابراهیم؛
- میْثَب؛
- برقه. برابر وصیّت فاطمه(س) این اموال در اختیار علی(ع)، سپس حسن و حسین(ع) و آن گاه در اختیار بزرگترین فرد از نسل زهرا(س) قرار خواهد گرفت. علی(ع) این وصیت را نوشت، مقداد بن اسود و زبیر بن عوام هم گواهان آن بودند[۳۴]. در منابع اهل سنّت، میثب و برقه که در مدینه هستند، از صدقات رسول خدا(ص) شمرده شده است[۳۵].
- امالعیال نیز صدقه زهرا(س) بوده که دارای چشمه و قریه ای است[۳۶].
دوم: امیرالمؤمنین(ع) باغهای خرمای خود را وقف بر فرزندان خود، بنیهاشم و بنیالمطلب نموده است. سرپرستی آن را اول بر عهده امام حسن و بعد امام حسین(ع) و بعد فرزند بزرگتر قرار داده است[۳۷]. بغیبغه در وقفنامه حضرت علی(ع) آمده است که بخشی از این اموال بود که بیشتر در بحث از ازدواج دختر عبدالله بن جعفر با قاسم نقل شد[۳۸].
سوم: وقف امام صادق(ع) که در کتاب کافی نقل شده است[۳۹].
چهارم: وقف اموالی از سوی موسی بن جعفر(ع)[۴۰].[۴۱].
میانهروی (دوری از اسراف و خسّت)
آنچه تاکنون بیان شد، موارد مصرف اموال برای دیگران بود. کیفیت مصرف نیز مهم است. معصومان از هرگونه اسراف و تبذیر و خسّت در مصرف مال دوری میکردند و دارای زندگی زاهدانهای بودند. سطح زندگی آنان متناسب با اوضاع اجتماعی - اقتصادی زمانشان بود. جریان اعتراض سفیان ثوری درباره لباس امام صادق(ع) و پاسخ حضرت که باید متناسب با زمان و عرف جامعه زندگی کرد[۴۲]، نمونهای روشن از این سیره است؛ حتی حضرت صادق(ع) گاهی از لباس وصلهدار استفاده میکرد[۴۳]. معصومان اقتصاد و میانهروی را متناسب با امکانات مالی مورد توجه قرار میدادند. در مباحث گذشته بهتناسب به نمونههایی از زندگانی آنان اشاره کردیم که کار میکردند تا زندگانی مقتصدانهای داشته باشند و نیازمند دیگران نباشند. آنان دیگران را به اجتناب از اسراف و تبذیر و دوری از خست و اقتار توصیه مینمودند. اکنون سخن را در باب اسراف و اقتار و حدود آنها که بسیار مورد نیاز جامعه است، پی میگیریم. بدیهی است که کارهای منفی جزو اعمال معصومان نیست؛ بلکه اجتناب از آن و بیان حدود آنها، در سخنان ایشان وارد شده است.[۴۴].
اسراف و تبذیر
اسراف از موضوعاتی است که در قرآن از آن نهی شده و معصومان برابر نهی قرآن، دیگران را از آن باز میداشتند. در قرآن از دو تعبیر «اسراف» و «تبذیر» استفاده شده است. آیات متعددی درباره هر یک از این دو عنوان آمده است. خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾[۴۵] و درباره تبذیر میفرماید: ﴿وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾[۴۶]. تبذیر از ریختن و پاشیدن بذر گرفته شده و برای کسی که مال خود را بیهوده توزیع و پخش میکند، به کار رفته است[۴۷] و صرف مال در جایی است که شایسته نیست؛ در این صورت از جهت لغت شامل اسراف هم میشود؛ ازاینرو برخی گفتهاند: تبذیر صرف مال در گناه است[۴۸]. شاید بتوان گفت: اسراف بیشتر به مصرف خود شخص اطلاق میشود و تبذیر بخشیدن به دیگران یا مصرف برای دیگران است. برخی گفتهاند: تبذیر انفاق بدون هدف درست است[۴۹]؛ یعنی شخصی نابجا و بیجهت ببخشد و به گفته ابنعباس، تبذیر مصرف مال در غیر طاعت الهی است[۵۰]. وقتی از عبدالله بن مسعود درباره معنای تبذیر پرسیدند گفت: تبذیر دادن مال در غیر مورد حق آن است[۵۱]. وی در تفسیر آیه قرآن ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾[۵۲] گفته، اینکه تبذیرکنندگان برادر شیطان معرفی شدهاند، در معصیت است. شیطان و انسانهای مبذّر، در ارتکاب و دعوت به معصیت مشترک هستند[۵۳]. امیرالمؤمنین(ع) برای مسرف سه نشانه بیان کرده است: آنچه برای او نیست میخورد و آنچه برای او نیست میخرد و آنچه برای او نیست میپوشد[۵۴].
اسراف مخصوص افراد ثروتمند نیست؛ بلکه گاهی افراد نیازمند و فقیر از ثروتمندان بیشتر اسراف میکنند و مشابه این نشانهها در آنان وجود دارد. امام صادق(ع) فرمود: چهبسا فقیری که مسرفتر از غنی و ثروتمند است؛ زیرا غنی از آنچه به او داده شده انفاق میکند و فقیر از چیزی غیر آنچه به او داده شده انفاق میکند[۵۵].[۵۶].
اسراف و اقتار (خسّت)
در برابر اسراف «اقتار» قرار دارد که به معنای خست و در نتیجه سختگیری در انفاق و مصرف مال است. مردی به نام عیاشی گوید: از امام رضا(ع) درباره شیوه مصرف مال برای خانواده پرسیدم؛ فرمود: مصرف بین دو کار مکروه قرار دارد. گفتم: فدایت شوم، من دو مکروه را نمیشناسم. فرمود: آری، خدا تو را رحمت کند. آیا نمیدانی که خداوند اسراف و سختگیری را دوست ندارد و فرمود: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا﴾[۵۷][۵۸].
امام صادق(ع) برای روشنشدن معنای این آیه که در آن از مصرف مسرفانه و همراه با خست نهی شده و بر مصرف معتدلانه با تعبیر «قوام» یاد شده است ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا﴾[۵۹]، با برداشتن مقداری سنگریزه تفاوت اسراف را با اقتار و میانهروی نشان دادند. حضرت با دست، مقداری سنگریزه برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود: این اقتار و خست است که خداوند در قرآن فرمود؛ آنگاه قبضه دیگری برداشت و دست خود را رها کرد و فرمود: این اسراف است؛ سپس قبضه دیگری از سنگریزهها بر داشت و تا حدودی دستش را نگه داشت و رها کرد و فرمود: این قوام و راه میانه است[۶۰]. قوام در این آیه به معنای مصرف معروف و شناختهشده تفسیر شده است[۶۱]. حضرت در توصیهای تبذیر را نوعی اسراف دانسته و شخصی را که برای گرفتن وام آمده بود، از تبذیر بازداشت. مردی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: ای اباعبدالله، قرضی به من بده تا در وقت توانایی بازگردانم. امام فرمود: تا زمان برداشت غله؛ مرد گفت: نه به خدا. فرمود: تا زمان سود تجارت؛ گفت: نه به خدا. فرمود: تا زمان فروش ملک؛ گفت: نه به خدا. حضرت فرمود: تو از کسانی هستی که خداوند در اموال ما برای او حقی قرار داده است؛ سپس کیسهای را خواست که در آن درهم بود و دستش را در آن قرار داد و یک قبضه برداشت و به مرد داد و فرمود: از خدا بترس و اسراف مکن و خست به خرج مده و بین این دو باش؛ زیرا تبذیر از اسراف است و خداوند فرمود: و تبذیر مکن تبذیرکردنی[۶۲]؛ بنابراین اسراف، تبذیر، اقتار و خست همه ناپسدند. امام صادق(ع) در پاسخ به یکی از یارانش که از معنای اقتار پرسید، چند نمونه بیان کرد و فرمود: اقتار آن است که نان و نمک بخوری، درحالیکه میتوانی از غذای بهتری استفاده کنی. گوید: از قصد و میانهروی پرسیدم، حضرت فرمود: قصد و میانهروی این است هم نان با گوشت بخوری هم از شیر استفاده کنی و هم از سرکه و روغن، گاهی از این و گاهی از آن[۶۳]؛ یعنی در عین بهرهبردن از نعمتهای الهی، در مسرف آنها اسراف نکنی، بلکه گاهی از این و گاهی از آن غذا استفاده کنی.[۶۴].
کمترین اسراف
در روایات از امامان(ع) درباره کمترین موارد اسراف پرسیده شده و آنان پاسخ دادهاند. اسحاق بن عمار گوید: از امام صادق(ع) از کمترین مورد اسراف پرسیدم. فرمود: اینکه لباس بهتر خود را هنگام کار بپوشی و اضافی آبی را که میآشامی، دور بریزی هسته میوهای که استفاده کردهای دور بیندازی، از نمونههای اسراف کم است[۶۵]. بشر بن مروان گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدیم. حضرت خرما خواستند. ظرف خرما را آوردند. افراد که خرما میخوردند، یکی از افراد هستههای خرما را به اطراف پرت میکرد. امام صادق(ع) دست از خرماخوردن کشید و فرمود: اینگونه عمل مکن؛ این از تبذیر است و خداوند فساد را دوست ندارد[۶۶]. ضایعکردن مال و اسراف فساد معرفی شده است؛ یعنی هدردادن مال. امام رضا(ع) فرمود: از موارد فساد و اسراف مال، شکستن پول مسکوک سالم برای مصرف دیگر و دورانداختن هسته خرماست[۶۷].[۶۸].
پیامدهای منفی اسراف
اسراف دارای پیامدهای منفی متعددی است که به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم:
- فساد و خلاف: اسراف معمولاً با فساد و طغیان همراه است. یکی از مشخصههایی که قرآن برای ثروتمندان بیان کرده، این است که خود را چون بینیاز فرض میکنند. دست به طغیان و فساد میزنند[۶۹]. فساد در روایات وقتی مربوط به مال باشد[۷۰] یا در برابر اقتصاد و میانهروی قرار گیرد[۷۱]، به معنای اسراف است. امیرالمؤمنین(ع) میگوید: فساد (و اسراف) مال زیاد را از بین میبرد و اقتصاد و میانهروی باعث رشد و افزایش آن میگردد[۷۲]. همانگونه که در معنای تبذیر گفته شد، تبذیر مصرف مال در گناه و معصیت الهی است و این همان فساد است؛ ازاینرو وقتی از حضرت علی(ع) خواسته شد، اموال بیتالمال را بهطور مساوی بین مردم تقسیم نکند و به اشراف سهم بیشتری بدهد، حضرت نپذیرفت و فرمود: اگر مال شخصی من باشد، باز اینگونه عمل میکنم. حضرت مصرف مال را در غیر مورد آن، تبذیر و اسراف دانست و افراد را از فساد مالی و اسراف بر حذر داشت و فرمود: «مَنْ كَانَ فِيكُمْ لَهُ مَالٌ فَإِيَّاهُ وَ الْفَسَادَ؛ فَإِنَّ إِعْطَاءَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ»[۷۳]: «هر کس مالی دارد، از فساد بر حذر باشد؛ زیرا دادن مال در غیر مورد حق آن، تبذیر و اسراف است».
- نابودی اموال: از پیامدهای منفی و روشن اسراف ازدستدادن مال است. امام سجاد(ع) در خبری نسبتاً مفصل، به بیان مواردی میپردازد که باعث تغییر نعمت میشود. از جمله مواردی که بر میشمرد، اسراف در انفاق در راه باطل است[۷۴]؛ زیرا مسرف باعث نابودی اموال خود میشود و کسی که در ناز و نعمت بوده، دچار فقر و فلاکت میگردد.
- اجابتنشدن دعا: شخص مسرف با اعمال خود و مصرف نابجای مال و هدردادن آن، دچار فقر و نکبت میشود و زمانی که نیازمند شد، دیگر دعای او برای داشتن مال اجابت نمیشود و به او گفته میشود: مگر به تو مال ندادیم چرا دست به فساد و اسراف زدی و آن را از بین بردی؟ بنابراین اجابتنشدن دعا یکی از پیامدهای اسراف و بیمورد مصرفکردن مال است[۷۵]. امام صادق(ع) فرمود: چهار گروه هستند که دعای آنان اجابت نمینشود؛ یکی از آنان کسی است که دارای مال و ثروت بوده و آن را از بین برده است. وقتی میگوید: خدایا به من روزی عنایت فرما، خداوند پاسخ میدهد: مگر من تو را به میانهروی دستور نداده بودم؟[۷۶] تو با عملکرد نادرست و بیتوجهی به مالی که داشتی، آن را از بین بردی و با اسراف و تبذیر، خود را دچار فقر و فلاکت کردی.[۷۷].
موارد استثنا از اسراف
کمک به دیگران باید در حد معمول باشد و از زیادهروی در آن نهی شده است. هنگامی که رسول خدا(ص) پیراهن خود را بخشید، آیه قرآن نازل و از این کار نهی شد. عجلان گوید: من در خدمت امام صادق(ع) بودم؛ فقیری آمد. حضرت از ظرف خرمایی که بود، دستش را پر کرد و به او داد. مرد دیگری آمد؛ به او نیز یک قبضه خرما داد. شخص سومی آمد؛ حضرت فرمود: خداوند روزی ما و شما را بدهد؛ آنگاه فرمود: بهدرستی که رسول خدا(ص) سیرهاش اینگونه بود که هر کس چیزی از مال دنیا درخواست میکرد، به او میداد. زنی پسرش را نزد حضرت فرستاد و به او گفت: از پیامبر(ص) کمک بخواه و اگر گفت چیزی ندارم، بگو پیراهنت را به من بده. پسربچه آمد و از پیامبر(ص) درخواست کمک کرد. حضرت فرمود: چیزی نزد من نیست. بچه گفت: پیراهنت را به من بده. حضرت پیراهن خود را درآورد و به او داد. خداوند او را به میانهروی امر کرد و فرمود: ﴿وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾[۷۸][۷۹].
درباره میانهروی در کمک به دیگران و دوری از افراط اخبار مختلفی نقل شده است. شخصی از تفسیر این آیه قرآن از امام صادق(ع) پرسید: ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾[۸۰]. حضرت فرمود: یکی از انصار مزرعهای داشت. وقتی برداشت میکرد، همۀ آن را میبخشید و خود و خانوادهاش بدون زاد و توشه باقی میماندند. خداوند این بخشش وی را اسراف نامید و از آن نهی کرد[۸۱]؛ به همین جهت وقتی در هنگام برداشت محصول، یکی از غلامان حضرت صادق(ع) با دو دست به درخواستکنندگان، گندم میداد، حضرت فریاد زد و فرمود: با یک کف دست به آنها بده[۸۲] و او را از زیادهروی در انفاق باز میداشت؛ در نتیجه اینکه برخی انفاق در راه خیر را بهطور مطلق جایز و دور از اسراف دانستهاند[۸۳]، از این اخبار استفاده میشود که درست نیست؛ بلکه در موارد خاصی زیادهروی جایز است. زیادهروی به معنای هدردادن مال نیست؛ بلکه مصرف زیاد در آن مشکلی ندارد. به دو مورد آن اشاره میشود:
- بهداشت و سلامتی: روایات متعدد با سندهای مختلف نقل شده است که افراد درباره استفاده از آرد در حمام میپرسند و ائمه پاسخ میدهند که آنچه برای سلامتی به کار رود، اسراف نیست و در حمام میتوان از روغن زیتون نیز استفاده کرد، یعنی آنچه برای سلامتی و بهداشت مصرف گردد، اسراف شمرده نمیشود. مردی گوید: به امام صادق(ع) گفتم ما در راه مکه هستیم و قرار است محرم شویم و نخالهای نداریم که در هنگام استفاده از داروی زدودن موی بدن، از آن استفاده کنیم؛ بهناچار از آرد استفاده میکنیم و از این جهت آنقدر ناراحت هستیم که خدا میداند. حضرت پرسید: از ترس اسراف (نگران و ناراحت هستید)؟ گفتم: آری. فرمود: «لَيْسَ فِيمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ. إِنِّي رُبَّمَا أَمَرْتُ بِالنَّقِيِّ فَيُلَتُّ بِالزَّيْتِ فَأَتَدَلَّكُ بِهِ. إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فِيمَا أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ»[۸۴]: «در آنچه باعث بهداشت و سلامتی بدن است، اسراف نیست. گاهی من دستور میدهم به مخ گوسفند، روغن زیتون اضافه کنند (و سفیداب بسازند) و برای چرک بدن استفاده میکنم. اسراف فقط در موردی است که مال از بین برود و به بدن ضرر رساند». در برخی مناطق گاهی از پیه گوسفند و گاهی از سفیداب برای چرکزدایی از بدن در حمام استفاده میکنند. سفیداب یا روشور[۸۵] قرصهای سفید بزرگی است که دلاکها از آن برای آمدن چرک بیشتر از بدن با کیسه استفاده میکردند. مواد اصلی آن مخ گوسفند با پودر سفید مخصوص است. حضرت میفرماید: دستور میدهم نقی یعنی مخ را با روغن زیتون مخلوط کنند، برای آمدن چرک از بدن. به نظر میرسد این ترکیب مانند سفیداب و پیه برای چرککردن بدن با کیسه معمول بوده است. روغن زیتون گرانتر از روغن معمولی بوده و هست؛ اما چون برای بهداشت بدن مفید است، استفاده از آن اسراف شمرده نمیشود. این نکته مهمی است که اهمیت سلامتی و بهداشت را در اسلام نشان میدهد؛ البته باید توجه داشت که بهداشت و حفظ سلامتی بدن، غیر از آرایش بدن است که شخص برای جلب نظر دیگران انجام میدهد.
- حج و عمره: امام صادق(ع) بیان میکند رسول خدا(ص) فرمود: هیچ بخششی نیست که محبتر باشد برای خدا از انفاقی که همراه با میانهروی باشد و خداوند اسراف را دشمن دارد، جز در حج و عمره. پس خداوند رحمت کند مؤمنی را که مال حلال به دست آورده و بدون افراط و تفریط بخشیده و آن را برای ذخیره اخروی خود مقدم داشته است[۸۶]. به نظر میرسد منظور از اسراف در حج و عمره، هم رفتن به حج و عمره باشد و هم قربانی زیاد در حج و ولیمه دادن در حج و عمره؛ زیرا درباره همه این موارد روایت نقل شده که در سیره عبادی به آنها اشاره شده است.[۸۷].
سیره حکومتی در مصرف درآمدها
هجمه آسیبهای فراوان به بخش توزیع و مصرف درآمد، این ضرورت را ایجاب کرده است که حضرات معصومان برخوردار از قدرت حاکمیت، برای مصرف بهینه درآمدها و ساماندهی وضعیت اقتصادی معیشتی مردم بهویژه آسیبپذیران از آنان، تدبیری بیندیشند و عرصه مصرف درآمدها را از لوث وجود هر گونه آسیبی که تلاش و فعالیت فعالان در عرصۀ کار و تولید و درآمد را خنثی میکند و فقر و نداری را در پی خود دارد، با اعمال سیاستهایی بایسته پاک کنند و به اصلاح الگوی مصرف و آسیبزدایی از آن بپردازند که از نمونههای آن سیاستهای ذیل است:
۱. جلوگیری از اسراف: برای اسراف دو معنا است. یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی و کاربردی. معنای لغوی آن گذشتن از حدّ اعتدال در هر کار است[۸۸] و معنای کاربردی و مشهورتر آن، گذشتن از حد اعتدال در مصرف اموال است[۸۹] که معنای مراد ما در این مقام همین معنای دوم و مشهور از اسراف است که در موارد فراوانی قرآن از آن نهی و مذمت کرده است. از جمله موارد بسیار آن، آنجا است که خدای متعال در خصوص استفادۀ مردم از نعمتهایش فرموده است: «بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید»[۹۰]. پیامبر خدا(ص) هم با تأسی به قرآن به عنوان رهبر و حاکم جامعه اسلامی از آن نهی کرده و برای اصلاح الگوی مصرف و جلوگیری از شیوع آن در جامعه و تأثیر اسراف در تهیدستی مردم، به مخالفت و مقابله با آن برخاسته است: به روایت مسعدة بن صدقه از امام صادق(ع)، رسول خدا(ص) آزادکردن پنج یا شش برده را توسط مردی در وقت مرگ، درحالیکه همه دارایی او همان بود و اولاد صغیری داشت، مصرف بیجا و اسراف دانست و گویا اعتراض کرد و فرمود: «اگر از این وضعیت و عمل او به من اطلاع میدادید که او کودکانی صغیر داشته است و آنان را با دستی دراز و تهی نزد مردم بر جای گذارده است، نمیگذاشتم او را در کنار مسلمانان به خاک بسپارید»[۹۱]. حتی آن حضرت چنانکه گفته آمد[۹۲] مصرف زیاد آب را در وضو اسراف خواند و یکی از یارانش را از اسراف در آن منع فرمود؛ چراکه «قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود»؛ ولی با ادامه و فراگیرشدن اسراف، مزارع و نخلستانهایی بیآب میماند و سرانجام آن چیزی جز کاهش تولید و درآمد و همچنین بیکاری و فقر و پیامدهای ناشی از آن نیست؛ درحالیکه هیچ کدام از این عوارض و پیامدها در شأن حکومت اسلامی و مسلمانان نیست. از همین رو است که پیامبر خدا به عنوان رهبر و حاکم اسلامی، خود را موظف به پیشگیری از آن میبیند و از آن نهی میکند، هرچند چند قطره آب اضافی در وضو باشد.
امیر مؤمنان(ع) نیز همچون پیامبر خدا(ص) بر اهمیت صرفهجویی و دوری از اسراف بهویژه از مصرف زیاد و بیجای در اموال بیتالمال تأکید میورزید؛ بهگونهایکه حتی کارگزاران خود را از نوشتنِ با فاصله بیش از حد بین سطرها بر حذر میداشت و به حذف کلمات زاید و تیزکردن قلم سفارش میکرد[۹۳]. آن حضرت برخی از کارگزارانش را به طور عام و برخی دیگر از آنان را به طور خاص بر دوری از اسراف سفارش میکرد. در نامهای به زیاد بن ابیه او را از مصرف بیهوده و بیمورد اموال بر حذر داشت و در نامهای خطاب به او چنین نگاشت: اسراف را کنار بگذار و میانهروی را پیشه کن. از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به قدر ضرورت برای خویش نگهدار و زیادی را برای روز نیازت از پیش بفرست[۹۴].
آن امام همام نهتنها مصرف بیرویه و بیش از حد را اسراف میدانست و از آن نهی میکرد، بلکه مصرف بیمورد و بیجا را نیز اسراف میشمرد و در پاسخ آنان که بر تقسیم مساوی اموال عمومی بر او ایراد و انتقاد داشتند و تقاضای تبعیض در تقسیم اموال بیت المال را داشتند، چنین فرمود: به خدا قسم تا عمر من باقی است و شب و روز برقرار است و ستارگان در پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز به چنین کاری دست نمیزنم. اگر اموال از خودم بود به طور مساوی در میان آنها تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال اموال خداست. آگاه باشید بخشیدن مال در غیر موردش اسراف و تبذیر است. این کار ممکن است در دنیا باعث سربلندی انجامدهندۀ آن شود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی وی میگردد[۹۵]. پس با استناد به آنچه در سطور پیش رو بدان اشاره گردید، از روایتها و گزارههای معتبر تاریخی، پیامبر و امیر مؤمنان(ع) بر ترک و مقابله با اسراف، تمام همت خود را به کار بستند تا با خشکاندن ریشه اسراف که از مهمترین عوامل تهیدستی به شمار میآید، مسئولیت خویش را در کاهش و علاج فقر ایفا نمایند.
۲. مقابله با تبعیض در توزیع اموال عمومی: مقابله اسلام و حضرات معصومان برخوردار از حکومت و بسط ید با تبعیض و تخصیص اموال عمومی به گروهی از مردم، سابقهای دیرینه و گونههایی مختلف داشته است. گاهی قرآن با ابلاغ قانون توزیع عادلانه «فیء» شکلی از مقابلۀ با اسراف را به خود گرفته است و بهمنظور بهرهمندی اقشار مختلف مردم و اختصاصندادن آن به قشر خاصی از آنان، با بیان رازورمز آن به مقابله با تبعیض سفارش کرده و گفته است: «تا این اموال میان ثروتمندان شما دستبهدست نگردد[۹۶] و فقیران نیز از آن بهرهمند شوند و فقر آنان کاهش یافته و سرانجام علاج گردد».
گاهی پیامبر(ص) با نفرین بر تمامیتطلبان اموال، مخالفت خود را با تبعیض ابراز کرده و به مقابله با آن برخاسته و فرموده است: من و تمام پیامبرانی که دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب است، هفت گروه را نفرین میکنیم که یکی از آن گروهها کسانی هستند که بیت المال را به خود اختصاص میدهند[۹۷]. گاهی امیر مؤمنان(ع) با ابراز دغدغه و تأسف از حاکمیت چنان شرایطی، مخالفت خود را با آن اظهار میکرد: «از اینکه بیخردان و تبهکاران امت امور را به دست بگیرند و مال خدا را بین خود دستبهدست بگردانند و بندگان او را از آن محروم کرده برده خود سازند، اندوهناکم»[۹۸] یا در خطبه آغازین خلافت، سیاست خود را در توزیع اموال عمومی اعلام میکند و خطاب به مردم چنین میفرماید: «ای گروه مهاجرین و انصار و ای گروه قریش! بدانید که به خدا قسم من از فیء شما چیزی برنگیرم. بیتالمال را میان نژاد سرخ و سیاه شما یکسان تقسیم میکنم و هیچ فردی از شما را بر دیگری ترجیح ندهم»[۹۹] و زمانی هم در مقابل درخواست و پیشنهاد برخی که خواهان تألیف قلوب مخالفان - با اختصاص سهم بیشتری به آنان از بیتالمال - بودند، امام بر موضع خود اصرار میورزد و در پاسخ آنان میفرماید: آیا از من میخواهید برای پیروزی خود از جور و ستم در حق کسانی که بر آنها حکومت میکنم استمداد بجویم؟ به خدا سوگند تا عمر من باقی است و شب و روزی برقرار است و ستارگان پیدرپی طلوع و غروب میکنند، هرگز به چنین کاری دست نمیزنم، حتی اگر این اموال از خودم بود آن را به تساوی میان آنان تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال مال خداست. آگاه باشید که بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است و اگرچه این کار در دنیا باعث سربلندی میشود، ولی در آخرت موجب سرافکندگی میگردد[۱۰۰].
چنانکه وقتی طلحه و زبیر به منظور اعتراضِ بر سیاست عادلانه آن حضرت در توزیع اموال نزدش آمدند - و گفتند: این آن چیزی نیست که عمر از اموال به ما میبخشید! - در برابر آنان نیز ایستاد و فرمود: آیا پیروی از سنت و سیره رسول خدا بهتر است یا پیروی از سنت و روش عمر؟ گفتند: اقتدای به پیامبر خدا[۱۰۱]. آنگاه امام فرمود: من این روشِ در تقسیم را از سر خود برنگزیدم. من و شما شاهد و ناظر بودیم که رسول خدا آنان را که سبقتی در جهاد داشتند، برتری نداد، نه سهمی بیشتر به آنان اختصاص داد و نه آنها را از میان دیگران برگزید[۱۰۲]. پس بر اساس این گزارشها توزیع عادلانه اموال بیتالمال در عصر حاکمیت امیرالمؤمنین(ع) سیاستی تغییرناپذیر و هماهنگ با سیاست رسول خدا بوده است و در آن برای گروهی دونگروهی و نژادی دوننژادی امتیازی نبوده است، حتی آنان که مصاحبتی با پیامبر خدا داشتهاند در این عرصه بر دیگران ترجیحی نداشتهاند و سهم آنان از بیتالمال چون سهم دیگران بوده است تا اختلاف طبقاتی میان فقیر و غنی کاهش یابد و فقر و تنگدستی آسیبپذیران جامعه علاج گردد؛ ازاینرو آن حضرت افزون بر آنچه از عدم امتیاز رنگ و نژاد و سبقت در جهاد به اشارت گذشت[۱۰۳]، در همان روزهای نخست خلافت از عدم تأثیر مصاحبت با پیامبر خدا(ص) در کسب هرگونه امتیاز و برخورداری از سهم بیشتری در اموال عمومی خبر داد و فرمود: «هر کس مصاحبت با پیامبر(ص) را مایه برتری خود بر دیگران میپندارد، باید بداند که آن فضیلتی است در پیشگاه خدا و پاداش آن بر عهده خداوند است. شما همه بنده خدایید، اموال از آن اوست و میان شما به طور مساوی تقسیم میگردد»[۱۰۴]؛ چنانکه حضرت نژاد عرب را بر عجم ترجیح نداده بود؛ از جمله در جریان آمدن دو زن فقیر نزد آن حضرت - که یکی عرب و دیگری از عجم بود - فردی را به بازار فرستاد تا بهطور مساوی برای هر کدام از آن دو یک کُر[۱۰۵] طعام و سه نوع لباس (چادر، مقنعه و پیراهن) بخرد و به هر کدام صد درهم نیز بدهد، حتی وقتی پس از دریافت عطا یکی از آنان به امیر مؤمنان(ع) گفت: مرا به آنچه خداوند تو را به آن برتری داد، برتری ده. آن حضرت نپذیرفت، بلکه پرسید خداوند مرا به چه چیزی برتری داده است؟ گفت: به خویشاوندی با پیامبر(ص). حضرت فرمود: راست گفتی، اما تو کیستی؟ - او که میخواست به تساوی بین خود و آن زن اعتراض کند - گفت: من یکی از زنان عرب هستم و آن زن از عجم بود. امام با شنیدن این سخن فرمود: من آنچه را میان دو لوح (قرآن) است، خواندم؛ ولی در آن فضیلتی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق - حتی بهاندازه بال پشهای - نیافتم[۱۰۶].
پس سیاست کلی آن امام بزرگوار در توزیع و واگذاری اموال عمومی - بهمنظور بهرهمندی فقرا همچون متمکنان - عدم ترجیح گروه، نژاد و قبیلهای خاص بوده است؛ بهگونهایکه حتی وابستگان امام سهم ویژهای از آن نداشتهاند. امعثمان یکی از همسران امیر مؤمنان(ع) میگوید: «در حالی بر آن حضرت وارد شدم که قَرنفُل[۱۰۷] پیش رویش بود. گفتم: گردنبندی از این قرنفل را به دخترم ببخش. حضرت به او فرمود: قرنفل مال مسلمانان است، صبر کن زمان تقسیم آن فرا برسد و از سهم خود گردنبندی به او بدهیم»[۱۰۸]؛ همچنین وقتی برادرش عقیل به هنگام اعلام این سیاست برخاست و گفت: «آیا مرا با سیاهی از سیاهان مدینه یکی قرار میدهی؟ حضرت فرمود: تو بر آنها هیچ برتری نداری مگر به سبقت در ایمان و تقوا که ارزش آن نزد خدا محفوظ است»[۱۰۹]؛ پس مقابلۀ پیامبر خدا(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) با تبعیض و توزیع غیرعادلانه اموال عمومی، مقابله با یکی دیگر از عوامل مهم فقر و برای کاهش و علاج فقر بوده است و راهکاری از جمله راهکارهای مقابله با تهیدستی به شمار میآید.
۳. تسریع در توزیع بیتالمال: روایتها و گزارشهای معتبر روایی و تاریخی از این حکایت دارد که در عصر حاکمیت رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) برای رفع فوری نیاز نیازمندان، در تقسیم و توزیع اموال بیتالمال تسریع میشده است و هر گونه تأخیر بیدلیلی در توزیع آن روا نبوده است؛ بلکه فارغ از هر درنگ نبایستهای میان مستحقان آن توزیع میشده است. روایات ذیل از آن دستۀ از روایات است:
- روایت پیشگفته[۱۱۰] از پیامبر خدا(ص)، دائر بر اینکه آن حضرت هرگز درهم و دیناری از اموال را نزد خود نگه نمیداشت؛ حتی اگر شب فرا میرسید، قبل از رساندن آن به دست نیازمند به خانه بر نمیگشت و اگر گاهی مستحق آن را نمییافت، شب آن روز را غمین بود. بر اساس گزارش علی بن ابراهیم قمی، وقتی ابوذر (ره) مبلغ صد هزار درهم تقسیمنشده از اموال عمومی را نزد عثمان دید، به او گفت: آیا به یاد داری در یکی از شبها خدمت پیامبر خدا(ص) رفتیم و آن حضرت را محزون دیدیم، اما صبح که خدمت آن بزرگوار رسیدیم شاد و خندان بود و وقتی جویای علت اندوه شبانه و شادی روزش شدیم، آن حضرت در پاسخ فرمود: چهار دینار از فیء مسلمانان بدون تقسیم نزدم باقی مانده بود که نگران بودم عمرم به سر آید و نزدم بماند؛ ولی امروز آن را تقسیم کردم و از این دغدغه راحت شدم[۱۱۱].
- گزارش ابنهشام از تقسیم فوری آن حضرت در غنایم جنگی میان رزمندگان حاضر در جبهۀ جنگ که میگوید: وقتی پیامبر خدا در جنگ بدر به سرزمین سَیَر[۱۱۲] رسید، بدون تأخیر غنایمی را که نصیب مسلمانان شده بود میان آنان (حاضران در جبهه جنگ) تقسیم کرد[۱۱۳].
- گزارش برخی از منابع معتبر تاریخی از اینکه آن حضرت در جنگ خیبر و هوازن و دیگر غزوههایی که در آنها غنیمتی به دست مسلمانان میآمد، این سیاست را در تقسیم غنایم اعمال میکرد[۱۱۴] و در توزیع آن میان رزمندگان حاضر در جبهه جنگ، تأخیر بدون دلیل را روا نمیدانست.
- روایت ضحاک بن مزاحم از امیرالمؤمنین(ع) که میگوید: آن حضرت میفرمود: «دوستم رسول خدا چیزی از بیتالمال را برای فردا حبس نمیکرد، ابوبکر نیز چنین میکرد، نظر عمر بر تدوین دیوان و تقسیم سالیانه اموال بود؛ اما من آن طور عمل میکنم که محبوبم رسول خدا عمل کرد»[۱۱۵]؛ یعنی همان روز یا شب اموال را میان مردم تقسیم میکنم و برای فردا نمیگذارم.
- روایت هلال بن مسلم جحدری که بر پایه آن اموالی را شبانه برای علی بن أبیطالب(ع) آوردند و آن حضرت دستور داد همان شب آن را تقسیم کنند و به فردا نیندازند. اصحاب عرض کردند هماکنون شب است، اگر اجازه بفرمایید تقسیم آن را تا صبح به تأخیر بیندازیم. حضرت فرمود: آیا تضمین میکنید تا فردا صبح زنده باشم؟ آنان گفتند: زندهماندن شما در اختیار ما نیست. امام فرمود: پس تقسیم اموال را به تأخیر نیندازید و همین امشب آن را تقسیم کنید[۱۱۶].
- روایت ابنسمان که در آن از چنین تقسیمی نیز خبر داده است. او میگوید: روزی امیر مؤمنان(ع) مالی را در بیتالمال دید و فرمود: این اموال اینجاست و مردم به آن احتیاج دارند؟ سپس فرمود بیدرنگ آن را میان مستحقان تقسیم کنند[۱۱۷].
- روایت حاکی از مراتب تقسیم در سال ۳۸ھ. ق دایر بر اینکه امیرالمؤمنین(ع) در آن سال سه مرتبه تقسیم اموال داشت و برای تقسیم اموالی که از اصفهان رسیده بود، مرتبه دیگری هم مردم را فرا خواند و فرمود: «فردا برای بار چهارم حاضر شوید و اموالتان را بگیرید»[۱۱۸]. بخش پایانی این روایت بر تقسیم فوری و بیدرنگ آن دلالت میکند؛ ضمن اینکه صدر آن چنین تقسیمی را نفی نمیکند و تنها از مراتب آن خبر میدهد و ذیل آن میتواند نشانی بر عدم وقوع تأخیر در آن مراتب نیز باشد.
- روایت بازگوکننده وقوع تقسیم اموال مزبور در فردای معهود به دست امیرمؤمنان(ع) که جریان را چنین بازگو میکند: آن حضرت طبق وعده اعلامشده، فردای آن روز مال را به هفت قسمت بزرگ تقسیم کرد و به قید قرعه به هفت نفر از سران قبایل داد تا هر کدام آن را در بین قبیله خود تقسیم کنند[۱۱۹].
پس این دسته از روایات از تقسیم بدون تأخیر اموال عمومی میان مردم توسط پیامبر خدا و امیر مؤمنان(ع) خبر داده است و دلیل بر تسریع در تقسیم آن را گاهی خوف از فرارسیدن اجل و برذمهماندن اموال، گاهی نیاز محتاجان و در بعض موارد تأسی به رسول خدا ذکر شده است. اما دو روایت از تقسیم جمعهبهجمعه آن به دست امیر مؤمنان(ع) خبر داده است که راوی یکی از آن دو مُجَمَّع تیمی است که گفته است: آن حضرت هر روز جمعه در بیتالمال را میگشود و اموال آن را تقسیم میکرد؛ سپس آن را جاروب و آبپاشی میکرد، دو رکعت نماز میخواند و میفرمود: «وقتی روز قیامت فرا رسد، این دو رکعت نماز شهادت خواهد داد که من بیتالمال را تقسیم کردهام»[۱۲۰]؛ ولی به لحاظ اینکه نامی از راوی این روایت در منابع رجالی یافت نشد، نمیشود به آن استناد کرد.
روایت دیگر، روایت پیشگفته[۱۲۱] ضحاک بن مزاحم از امیرالمؤمنین(ع) است که بر فرض تمامبودن سند آن همچون روایت مُجمّع در بخش اضافهشده به آن، از تقسیم جمعهبهجمعه اموال بیتالمال به دست علی(ع) گزارش شده است[۱۲۲]؛ اما به دلیل تناقض ذیل و صدر آن نمیشود به آن اعتماد کرد؛ زیرا در بخش اول آن آمده است که امیرالمؤمنین فرموده است: محبوبم رسول خدا(ص) چیزی از بیتالمال را برای فردا حبس نمیکرد، در بخش دیگری از آن آمده است که حضرت فرموده است من آن طور عمل میکنم که محبوبم رسول خدا عمل کرد و در بخش دیگری از آن گزارش شده است که آن حضرت جمعهبهجمعه اموال را تقسیم میکرد. بنابراین میتوان با استناد به روایتها و پارهای از گزارشهای تاریخی تقسیم اموال عمومی را توسط پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) تقسیمی بدون تأخیر در مقابله با فقر به شمار آورد و در عین حال چنین تقسیمی را منافی با آیندهنگری و ذخیره هزینههای جاری در امور اداری، نظامی، قضایی، عمرانی و امثال آن ندانست؛ زیرا برای تقسیم دو گونه کلی و جزئی متصور است: گونه اول آن تقسیم اموال به هزینههای جاری دولتی و مردمی و نوع دیگر آن توزیع بخش عمومی از اموال میان رعایا و ذخیره بخش دیگر آن برای هزینههای حکومتی، چنانکه روایتها و گزارشهایی همچون روایتها وگزارشهای حاکی از تقسیم فوری اموال میان مردم، از ذخیره و تخصیص بخشی از اموال به هزینههای جاری حکومت حکایت کرده است که از آن جمله است:
- نامه امیر مؤمنان(ع) به مالک اشتر که در آن نگاشته است: اما سپاهیان به اذن خدا حافظ امنیتاند؛ قوام رعیت جز به وسیله آنان ممکن نیست؛ چنانکه برقراری سپاه جز به وسیله خراج معیّن از سوی خدا برای آنان امکانپذیر نیست؛ زیرا با خراج است که برای جهاد با دشمن تقویت میگردند، با آن امور خود را اصلاح میکنند و به منظور رفع نیازمندیهای خود از آن بهره میجویند[۱۲۳].
- بخش دیگری از نامه آن حضرت که برای سامانیافتن زندگی ردههای پایینی سپاهیان خود به مالک اشتر نوشته است: باید از برگزیدهترین سران سپاه، نزد تو کسی باشد که با سپاهیان یار باشد و آنان را کمککار و از آنچه در اختیار دارد چندان به آنان ببخشاید که خود و کسانشان را که در پشت جبهه بهجای نهادهاند، کفایت کند تا عزم همه آنان در جهاد با دشمن فراهم آید[۱۲۴].
- گزارشی مبنی بر اینکه آن حضرت خراج دریافتی از عراق را میان سپاهیانش تقسیم کرده است[۱۲۵].
- نامه امیر مؤمنان(ع) به حذیفه بن یمان، که در آن نوشت: خراج زمین را بر اساس حق از مردم دریافت کن و از آنچه حق و قانون است، تجاوز نکن؛ سپس آن را بین اهلش بهطورمساوی و بر پایه عدالت تقسیم کن[۱۲۶].
- بخشی از نامه امیر مؤمنان(ع) به مالک اشتر که در آن او را بر تخصیص بخشی از اموال به حقوق کارمندان فرمان داد: حقوق کافی برای کارمندان برقرار کن تا آنان را بر اصلاح امورشان تقویت کند و از خیانت در اموالی که در دسترشان است، باز دارد[۱۲۷].
- بخش دیگری از نامه آن حضرت به مالک اشتر که در آن وی را بر تخصیص اموالی به متصدیان امور قضایی فرمان داده است: با جدیت بیشتری قضاوتهای قاضی خویش را بررسی کن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوت را بگستر؛ آن چنانکه نیازمندیاش از بین برود و نیازی به مردم پیدا نکند[۱۲۸].
پس با استناد به فرامین صادر از امیر مؤمنان علی(ع) در بخشهای گوناگونی از نامۀ آن حضرت به مالک اشتر میتوان گفت تقسیم فوری بیتالمال به دست آن امام همام در عصر حاکمیت آن بزرگوار به معنای هزینه فوری همه اموال آن نبوده است؛ بلکه بخشی از آن به هزینههای جاری حکومت اختصاص مییافت و برای توزیع در موارد آن ذخیره و نگهداری میشد.
۴. تخصیص درآمد به فقرا: پیامبر خدا(ص) به منظور محرومیتزدایی از اقشار آسیبپذیر و فقیر جامعه، بخشی از درآمدهای حاصل از منابع مختلف را به فقرا اختصاص میداد و میان آنان توزیع میکرد که در فصل دوم، سیره فردی و فصل سوم سیره حکومتی و بحث تأمین درآمد از زکات گفته آمد. امیر مؤمنان(ع) نیز افزون بر اینکه کارگزارش را بر اختصاصدادن سهم ویژهای به فقرا از بیتالمال و خالصهجات فرمان میدهد، وی را موظف میکند به وقت توزیع آن نیز به همه اقشار فقیر جامعه نگاهی واحد و به دور از تبعیض داشته باشد و میان فقرای مقیم در مرکز و مناطق دور از آن تفاوتی قائل نگردد و از میان این دو گروه، آن را که توان و جسارت سؤال دارد، بر دستۀ دیگری که نه توانی دارد برای خواستن و نه زبانی برای گفتن ترجیح ندهد و بر توزیع و تقسیم عادلانه اموال میان همه آنان تمام همت خود را به کار بندد[۱۲۹].
۵. تخصیص بیمه به بازنشستگان: تأمین هزینۀ زندگی ازکارافتادگان و بازنشستگانی که در دوران جوانی نیرو و توان خود را در راه تأمین نیاز جامعه صرف کردهاند و اکنون دوران کهولت و پیری را میگذرانند، امری است عقلی، عرفی و انسانی که جایگاه ویژهای را در حکومت اسلامی به خودش اختصاص داده است. بر اساس گزارشی روزی امیر مؤمنان(ع) با گروهی از یاران خود از جایی عبور میکرد که چشمش به پیرمردی ازکارافتاده و در حال گدایی افتاد و بیدرنگ از همراهانش پرسید: «این درمانده کیست؟ گفتند: فردی است نصرانی. آنگاه آن حضرت فرمود: تا پیر و ناتوان نگشته بود، از او کار کشیدهاید؛ اما هماکنون که پیر و نیازمند گشته است، او را محروم میکنید؟ این عمل به هیچ وجه روا نیست، میباید او را از بیتالمال بهرهمند کنید و نیاز زندگی او را تأمین کنید»[۱۳۰].
۶. مدیریت بر بازار: امیرمؤمنان(ع) برای مقابله با فقر و ساماندهی وضعیت اقتصادی - معیشتی مردم مدیریت بازار را از جمله سیاستهای حکومتی خود قرار داد وبا شیوههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به اعمال آن پرداخت که از نمونههای آن است:
- مدیریت در ورود و فروش بازاریان: آن حضرت بر پایۀ برخی از روایات داوطلبان کسب در بازار را به فراگیری احکام وآداب آن فرا میخواند و میفرمود: هرکس دانش تجارت را فرانگرفته وارد بازار شود، به یقین در گرداب ربا غرق خواهد شد[۱۳۱]. ایشان همواره اعلام میکرد هیچکس جز آشنای به احکام و آداب تجارت حقِ کاسبی در بازار را ندارد[۱۳۲]. آن امام همام تنها به بیان شرط ورود به بازار بسنده نمیکرد؛ بلکه پس از راهیافتن گروههایی از مردم به بازار، در محل کسب و کار آنان حضور پیدا میکرد و به تحسین اصناف شایسته از پیشهوران و صنعتگران و نصیحت آنان به خیر و نیکی و رعایت حقوق عمومی و عدل و انصاف میپرداخت و به مالک اشتر هم سفارش میکرد که بازاریان را به این امر هشدار دهد[۱۳۳]. و از دگر سو مانع گروهی از بازاریان سودجو میشد و آنان را از فسادهایی همچون غش در معامله برحذر میداشت؛ چنانکه در مواجهه با قصابان میفرمود: هرکدام از شما در گوشت بدمد، از ما نیست[۱۳۴]. گاهی با گشتن در بازار و برانداز کردن کیل و میزان فروشندگان از کمفروشی آنان جلوگیری میکرد[۱۳۵] و گرانفروشی فروشندگان را بر نمیتافت و با آنکه برای کالای بازار جز با فرض امتیاز کالایی بر دیگر کالاها نرخی تعیین نمیکرد، آنان را به رعایت نرخ عرف بازار سفارش میکرد و فروشنده خاطی و گرانفروش را به خروج از بازار امر میکرد[۱۳۶]، بلکه آن حضرت برای مجازات فروشندگان متخلف با شلاقی که حمایل داشت، هرروزه در بازارهای کوفه میگشت[۱۳۷]. آن حضرت چون احتکار را از جمله عوامل فقر ومحرومیت مردم میدانست[۱۳۸]، وجود و رواج آن را در بازار بر نمیتافت و ازهمینرو مالک اشتر را به ممانعت قاطع از آن و مجازات محتکران پس از ابلاغ ممنوعیت آن، فرمان داد[۱۳۹].
- مدیریت در امنیت شغلی: امیرمؤمنان(ع) به منظور برخورداری کسبه از امنیت شغلی، با جلوگیری از گفتگو در گزینش محل کسب، آنان را به رعایت حق سبق سفارش میکرد ومیفرمود: بازارمسلمانان مانند مسجد آنها است، هر کس صبحگاهان در گزینش محلی برای کارش بر دیگری سبقت گرفت، در استفاده از آن تا شبانگاهان، سزاوارتر ازدیگری است[۱۴۰].
- مدیریت در عرضه و تقاضا: امیرمؤمنان(ع) بر پایۀ برخی از روایات از محل کسب بازاریان کرایهای دریافت نمیکرده[۱۴۱] و با اتخاذ و اعمال چنین سیاست و حمایتی، بستر رعایت انصاف و تعدیل نرخ کالا را برای فروشنده و شرایط حمایت غیرمستقیم را برای مشتری فراهم میکرد وساحت عرضه وتقاضا را مدیریت مینمود.
- مدیریت در اصلاح اخلاق کسب: به لحاظ اینکه امکان ظهور و بروز امورناپسند وخلافی همچون افراط و تفریط در معرفی کالا، قسم و کتمان عیب و ربا درخرید و فروش مردم وجود داشته است، امیرمؤمنان(ع) همواره به وارد بازار میشد و فروشندگان را از ارتکاب چنین رذایلی که کسب حلال و رهایی از حرام را برای آنان درپیداشت بر حذر میداشت و این رفتار هرازچند روزی تکرار میکرد[۱۴۲]. گاهی هم صنف خاصی از آنان، همچون شتر فروشان را مخاطب خود قرار میداد و آنان را از قسم دروغ بر حذر میداشت و بر زوال برکت ناشی از آن هشدار میداد[۱۴۳].
- مدیریت در نظارت بر بازار: با استناد به برخی از روایات امیرمؤمنان(ع) افزون بر آنچه گفته آمد، با نصب ناظر از رواج فساد در بازار جلوگیری میکرد، حتی اگر ناظری در نظارت خود بر بازار کوتاهی میکرد یا دچارخطا و انحراف میگردید، دستور مجازات وی را صادر میکرد؛ چنانکه عَلَی ابْنِ هَرْمَه ناظر آن حضرت بر بازار اهواز بود و وقتی مرتکب خطایی شد، امیرمؤمنان(ع) در نامهای به رِفَاعَه نوشت و به او دستور داد پس از قرائت نامه دست اورا از بازار کوتاه کند و به زندانش افکند[۱۴۴].[۱۴۵]
منابع
پانویس
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۹۴.
- ↑ ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۷؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۳۶۷: «قَالَ النَّبِيُّ(ص): الْعِبَادَةُ سَبْعَةُ أَجْزَاءٍ أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۲: «مَنْ طَلَبَ الْحَلَالَ فَهُوَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَةٌ عَلَيْهِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۲: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷.
- ↑ شیخ مفید، الإختصاص، ص۲۱۹: «ابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ أُمَّكَ وَ أَبَاكَ وَ أُخْتَكَ وَ أَخَاكَ ثُمَّ أَدْنَاكَ فَأَدْنَاكَ وَ قَالَ لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ».
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۹۸، ذیل آیه ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾ «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر میدهند» سوره انسان، آیه ۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۶: «وَ أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ صَدَقَةٌ عَنْ ظَهْرِ غِنًى وَ ابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ وَ الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۴، ص۱۶۸؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۹، ص۲۸۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۳۷.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۵۱۷؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۴، ص۱۵۳.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۴، ص۱۵۴.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۴، ص۱۵۳؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۰۹: «وَ لَكِنْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَمَرَنِي إِذَا تَنَازَعَ رَجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِنَا فِي شَيْءٍ أَنْ أُصْلِحَ بَيْنَهُمَا وَ أَفْتَدِيَهَا مِنْ مَالِهِ فَهَذَا مِنْ مَالِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۴.
- ↑ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، ج۱، ص۱۰۸؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۴، ص۲۴۶.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۷۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱،ص۳۳۱؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج۱۴، ص۱۸۷: علي بن إسماعيل الميثمي بن شعيب بن ميثم بن يحيى التمار أبوالحسن كوفي سكن البصرة و كان من وجوه المتكلمين من أصحابنا.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶،ص۱۷۹: «أَوْصَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَقَالَ: إِنَّ أَبَا نَيْزَرَ وَ رَبَاحاً وَ جُبَيْراً عَتَقُوا عَلَى أَنْ يَعْمَلُوا فِي الْمَالِ خَمْسَ سِنِينَ».
- ↑ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی (یکجلدی)، ص۲۶۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۶: «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: أَعْتَقَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) مِنْ غِلْمَانِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ شِرَارَهُمْ وَ أَمْسَكَ خِيَارَهُمْ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۱۸۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۷-۴۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۸، «حاشیه».
- ↑ احمد علی، حجاز در صدر اسلام، صص۱۰۰ و ۱۲۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۹، ص۱۴۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۱۹۹.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۴۱۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۵۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۵؛ ج۶، ص۴۴۲؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۵۵: «فَقَالَ وَيْحَكَ يَا سُفْيَانُ إِنَّ عَلِيّاً(ع) كَانَ فِي زَمَنِ ضِيقٍ وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ وَسَّعَ عَلَيْنَا وَ يُسْتَحَبُّ لِمَنْ وَسَّعَ اللَّهُ عَلَيْهِ أَنْ يُرَى أَثَرُ ذَلِكَ عَلَيْهِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۹.
- ↑ «و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره انعام، آیه ۱۴۱.
- ↑ «و هیچگونه فراخرفتاری مورز * که فراخرفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۱۳.
- ↑ محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۶، ص۶۷: التَّبذِير أَن يُنْفِقَ المالَ في المَعاصِي.
- ↑ عبدالقادر بغدادی، خزانة الأدب، ج۹، ص۹۸: التبذير الذي هو إنفاق لا لغرض صحيح.
- ↑ ابوجعفر نحاس، معانی القرآن الکریم، ج۴، ص۱۴۴.
- ↑ ابنأبی شیبه، المصنف، ج۵، ص۳۳۱؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۹، ص۲۰۷: إنفاق المال في غير حقه.
- ↑ «که فراخرفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۷.
- ↑ ابوجعفر نحاس، معانی القرآن الکریم، ج۴، ص۱۴۴.
- ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: «لِلْمُسْرِفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يَأْكُلُ مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَشْتَرِي مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَلْبَسُ مَا لَيْسَ لَهُ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵: «رُبَّ فَقِيرٍ هُوَ أَسْرَفُ مِنَ الْغَنِيِّ إِنَّ الْغَنِيَّ يُنْفِقُ مِمَّا أُوتِيَ وَ الْفَقِيرَ يُنْفِقُ مِنْ غَيْرِ مَا أُوتِيَ».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۴۹.
- ↑ «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
- ↑ صدوق، الخصال، ج۱، ص۵۴.
- ↑ «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری میکنند و نه تنگ میگیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۶: «الْقَوَامُ هُوَ الْمَعْرُوفُ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۰۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳. «قُلْتُ: فَمَا الْإِقْتَارُ؟ قَالَ: أَكْلُ الْخُبْزِ وَ الْمِلْحِ وَ أَنْتَ تَقْدِرُ عَلَى غَيْرِهِ. قُلْتُ: فَمَا الْقَصْدُ؟ قَالَ: الْخُبْزُ وَ اللَّحْمُ وَ اللَّبَنُ وَ الْخَلُّ وَ السَّمْنُ مَرَّةً هَذَا وَ مَرَّةً هَذَا».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۵۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: «ثَوْبُ صَوْنِكَ تَبْتَذِلُهُ وَ فَضْلُ الْإِنَاءِ تُهَرِيقُهُ وَ قَذْفُكَ النَّوَى هَكَذَا وَ هَكَذَا».
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۸: «فَقَالَ: لَا تَفْعَلْ إِنَّ هَذَا مِنَ التَّبْذِيرِ وَ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَسادَ».
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: «مِنَ الْفَسَادِ قَطْعُ الدِّرْهَمِ وَ الدِّينَارِ وَ طَرْحُ النَّوَى».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۵۳.
- ↑ ﴿كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾ «حاشا؛ انسان سرکشی میورزد * چون خود را بینیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: «مِنَ الْفَسَادِ قَطْعُ الدِّرْهَمِ وَ الدِّينَارِ وَ طَرْحُ النَّوَى».
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج۱۳، ص۶۸.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۹۱: «الْفَسَادُ يُبِيرُ الْكَثِيرَ وَ الِاقْتِصَادُ يُنْمِي الْيَسِيرَ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۳۱.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۰: «الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ... وَ الْإِسْرَافُ فِي النَّفَقَةِ عَلَى الْبَاطِلِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۶: «أَرْبَعَةٌ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ أَحَدُهُمْ كَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ فَيَقُولُ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ آمُرْكَ بِالاقْتِصَادِ».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۵۴.
- ↑ «و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ «و حقّ (مستمندان) را از آن، روز درو (یا چیدن) آن بپردازید و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره انعام، آیه ۱۴۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۵: «وَ كَانَ إِذَا أَخَذَ يَتَصَدَّقُ بِهِ وَ يَبْقَى هُوَ وَ عِيَالُهُ بِغَيْرِ شَيْءٍ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ سَرَفاً».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۶۶.
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۱۵: و صرف المال في وجوه الخير ليس بإسراف و إن بالغ فيه على المشهور.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۳، ج۶، ص۴۹۹-۵۰۰؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ روشوی اصطلاح محلی است که در خراسان و مناطق دیگر به کار میرود و به آن سفیداب میگویند. دهخدا در یاداشتهای خود به تعریف آن پرداخته است (علیاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل کلمه روشور).
- ↑ احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۳۵۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۶۷: متن از من لایحضره الفقیه: «مَا مِنْ نَفَقَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نَفَقَةِ قَصْدٍ وَ يُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ فَرَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً كَسَبَ طَيِّباً وَ أَنْفَقَ مِنْ قَصْدٍ أَوْ قَدَّمَ فَضْلًا».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۱۵۶.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۱۵۳؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۲۴۶.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۰۷.
- ↑ ﴿وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾ «و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمیدارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۶۷.
- ↑ همین کتاب، فصل دوم سیرۀ فردی در مصرف، بحث نظارت و مدیریت مصرف.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۱، ص۱۰۵ به نقل از شیخ صدوق، الخصال.
- ↑ «فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ» (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۵۰، نامه ۲۱).
- ↑ «أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ» (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۶۵-۶۶، خطبه ۱۲۶).
- ↑ ﴿كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾ «تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ علاءالدین علی متقی هندی، کنز العمّال، ج۱۶، ص۹۰.
- ↑ «وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا» (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۸۳، نامه ۶۲).
- ↑ شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۶۵، خطبه ۱۲۶.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب، ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۷.
- ↑ ر.ک: همین نوشتار، سطور پیشین.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۷.
- ↑ پیمانهای به اندازۀ شصت قفیز یا دوازده وسق هر وسقی یک بار شتر که مجموع آن ۷۲۰ صاع حدود۲۱۶۰ کیلوگرم و برابر دوازده بار شتر است (احمد مقری فیومی، مصباح المنیر، صص۷۲۷ و ۹۰۹؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۳۰).
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ باریا شکوفه درختی است که در فارسی به آن میخک میگویند و در جزایر هند یافت میشود (عبدالرحیم صفیپور، منتهی الارب، ج۳، ص۱۶۱).
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل أبیطالب، ج۲، ص۹۱.
- ↑ شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.
- ↑ ر.ک: همین نوشتار بحث تسریع در انفاق.
- ↑ ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۵۲؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۹۴.
- ↑ تلی از ریگ میان مدینه و بدر (یاقوت بن عبدالله حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۹۶).
- ↑ ابنهشام، السیره النبویه، ج۲، ص۲۹۷.
- ↑ ر.ک: واقدی، مغازی رسولالله، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۲؛ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۴۷-۴۵.
- ↑ شیخ طوسی، الامالی، ص۴۰۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۱؛ علی بن حسن ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۳۶۵.
- ↑ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۱.
- ↑ قاسم بن سلام ابوعبید، الاموال، ص۳۴۴؛ علی بن حسن ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۳۶۶.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۴۵-۴۷.
- ↑ ر.ک: همین کتاب، بحث تسریع در تقسیم بیتالمال، صفحه پیشین.
- ↑ «كَانَ خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا يَحْبِسُ شَيْئاً لِغَدٍ وَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ يَفْعَلُ ذَلِكَ وَ قَدْ رَأَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فِي ذَلِكَ رَأْياً أَنْ دَوَّنَ الدَّوَاوِينَ وَ أَخَّرَ الْمَالَ مِنْ سَنَةٍ إِلَى سَنَةٍ وَ أَمَّا أَنَا فَأَصْنَعُ كَمَا صَنَعَ خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ(ص)؛ قَالَ: فَكَانَ عَلِيٌّ(ع) يُعْطِيهِمْ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَى الْجُمُعَةِ...» (ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، ج۱، ص۳۲-۳۳).
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۴، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۱۴۰.
- ↑ حسن ابنالحسن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۶، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۵.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص۱۷۷، نامه ۵۳.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۹۳-۲۹۲.
- ↑ «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۴).
- ↑ «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) يَقُولُ: لَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْعَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۵۴).
- ↑ «ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيْراً» (نهجالبلاغه، نامه ۵۳).
- ↑ «دَخَلَ السُّوقَ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ اللَّحَّامِينَ مَنْ نَفَخَ مِنْكُمْ فِي اللَّحْمِ فَلَيْسَ مِنَّا» (حر عاملی، وسائلالشیعه، ج۲۴، ص۹۳).
- ↑ «يَطُوفُ فِي السُّوقِ يُوفِي الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ النَّهَارُ» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۴۰-۲۴۱).
- ↑ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۸؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الإسلام، ج۲، ص۵۳۳ و ص۳۷.
- ↑ «كَانَ عَلِيٌّ(ع) كُلَّ بُكْرَةٍ يَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، صص۲۶۴، ۳۲۱؛ ج۱۳، ص۲۶۳).
- ↑ «الِاحْتِكَارُ دَاعِيَةُ الْحِرْمَانِ» (عبدالواهب بن محمد، آمدی، غررالحکم، ص۳۶۱، ح۱۸۲۰).
- ↑ «فَامْنَعْ مِنَ الِاحْتِكَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَنَعَ مِنْهُ... فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ» (محمد دشتی، شرح نهجالبلاغه، نامه ۵۳).
- ↑ «سُوقُ الْمُسْلِمِينَ كَمَسْجِدِهِمْ فَمَنْ سَبَقَ إِلَى مَكَانٍ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ إِلَى اللَّيْلِ» (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، صص ۵ و۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳).
- ↑ «وَ كَانَ لَا يَأْخُذُ عَلَى بُيُوتِ السُّوقِ الْكِرَاءَ» (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، صص۸و۹؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳).
- ↑ «كَانَ عَلِيٌّ(ع) يَأْتِي السُّوقَ فَيَقُولُ: «يَا أَهْلَ السُّوقِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْحَلْفَ فَإِنَّهُ يُنَفِّقُ السِّلْعَةَ وَ يَمْحَقُ الْبَرَكَةَ فَإِنَّ التَّاجِرَ فَاجِرٌ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَاهُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ ثُمَّ يَمْكُثُ الْأَيَّامَ ثُمَّ يَأْتِي فَيَقُولُ مِثْلَ مَقَالَتِهِ» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۵۰)؛ «كَانَ عَلِيٌّ(ع) كُلَّ بُكْرَةٍ يَطُوفُ فِي أَسْوَاقِ الْكُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَى عَاتِقِهِ» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۳، صص۲۶۴،۳۲۱؛ ج۱۳، ص۲۶۳).
- ↑ «يَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِيَّاكُمْ وَ الْيَمِينَ الْفَاجِرَةَ فَإِنَّهَا تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَ تَمْحَقُ الْبَرَكَةَ» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۱-۲۷۲).
- ↑ «وَ عَنْ عَلِيٍّ(ع) أَنَّهُ اسْتَدْرَكَ عَلَى ابْنِ هَرْمَةَ خِيَانَةً وَ كَانَ عَلَى سُوقِ الْأَهْوَازِ فَكَتَبَ إِلَى رِفَاعَةَ إِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي فَنَحِّ ابْنَ هَرْمَةَ عَنِ السُّوقِ وَ أَوْقِفْهُ لِلنَّاسِ وَ اسْجُنْهُ...» (نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳).
- ↑ علی اکبری، محمد حسین، سیره معصومان در فقرزدایی، ص ۲۴۵-۲۶۳.