ایمان در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
(۴۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = ایمان | |||
| عنوان مدخل = ایمان | |||
| مداخل مرتبط = [[ایمان در لغت]] - [[ایمان در قرآن]] - [[ایمان در حدیث]] - [[ایمان در کلام اسلامی]] - [[ایمان در نهج البلاغه]] - [[ایمان در معارف دعا و زیارات]] - [[ایمان در اخلاق اسلامی]] - [[ایمان در فقه اسلامی]] - [[ایمان در فقه سیاسی]] - - [[مقام ایمان]] - [[ایمان در معارف و سیره علوی]] - [[ایمان در معارف و سیره حسینی]] - [[ایمان در معارف و سیره رضوی]] - [[ایمان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | }} | ||
==معناشناسی ایمان و مؤمن== | '''ایمان در کلام اسلامی''' به بررسی مفهوم ایمان از نگاه متکلمین مسلمان میپردازد. ایمان، باور قلبی و تصدیق به تمام فرمودههای پیامبر اکرم (ص) و امامان دوازده گانه بعد از اوست. طبق نظر متکلمین شیعه ایمان در مقابل اسلام بوده و اسلام مرحله اقرار به معتقدات و ایمان مرحله عمل همراه با عقیده است. | ||
== معناشناسی ایمان و مؤمن == | |||
واژه "[[ایمان]]" مصدر باب [[افعال]] از ماده "ا، م، ن" است. اَمن در برابر [[ترس]] و [[امانت]] در برابر [[خیانت]] و همچنین "[[ایمان]]" در مقابل [[کفر]] آمده است<ref>لسان العرب، ج۱، ص۲۲۳.</ref>. همچنین، [[ایمان]] به معنای [[تصدیق]]، [[امنیت]] و [[آرامش]] و نیز، رفع [[خوف]] و [[وحشت]] استعمال شده است<ref>التحقیق، ج۱، ص۱۶۳ و ۱۶۴؛ العین، ج۸، ص۳۸۹.</ref>. | واژه "[[ایمان]]" مصدر باب [[افعال]] از ماده "ا، م، ن" است. اَمن در برابر [[ترس]] و [[امانت]] در برابر [[خیانت]] و همچنین "[[ایمان]]" در مقابل [[کفر]] آمده است<ref>لسان العرب، ج۱، ص۲۲۳.</ref>. همچنین، [[ایمان]] به معنای [[تصدیق]]، [[امنیت]] و [[آرامش]] و نیز، رفع [[خوف]] و [[وحشت]] استعمال شده است<ref>التحقیق، ج۱، ص۱۶۳ و ۱۶۴؛ العین، ج۸، ص۳۸۹.</ref>. | ||
در اصطلاح [[کلام اسلامی]]، [[ایمان]] عبارت است از [[باور]] و [[اعتقاد]] به | در اصطلاح [[کلام اسلامی]]، [[ایمان]] عبارت است از [[باور]] و [[اعتقاد]] به تمام آنچه که [[پیامبر]] {{صل}} از طرف [[خدا]] برای [[مردم]] آورده است. اما در یک تقسیمبندی کلی میتوان گفت: ایمان در سه معنا به [[کار]] رفته است: | ||
#در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد [[آدمی]] در [[قلب]] او جای گیرد و در آن [[شک و تردید]] وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی [[امنیت]] و [[آرامش]] درونی برسد. به عبارت دیگر [[ایمان]] به معنای ایجاد [[اطمینان]] و آرامش در قلب خویش یا دیگری است<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، | # در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد [[آدمی]] در [[قلب]] او جای گیرد و در آن [[شک و تردید]] وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی [[امنیت]] و [[آرامش]] درونی برسد. به عبارت دیگر [[ایمان]] به معنای ایجاد [[اطمینان]] و آرامش در قلب خویش یا دیگری است<ref>ر. ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۱۵۷؛ [[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]، ص۵۵۸.</ref>. | ||
# ایمان در اصطلاح [[دینی]] عبارت است از گرایشهای درونی [[انسان]] که [[معنوی]] و فوق حیوانی است و بر پایه اعتقاد و [[اندیشه]] [[استوار]] است. بنابراین، خاستگاه ایمان، [[راه]] یافتن یا [[گرایش]] درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان ـ بر خلاف [[علم]] ـ به میل [[قلبی]] و [[اختیار]] است و از این رو میتوان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۴۶-۱۴۸.</ref>. | # ایمان در اصطلاح [[دینی]] عبارت است از گرایشهای درونی [[انسان]] که [[معنوی]] و فوق حیوانی است و بر پایه اعتقاد و [[اندیشه]] [[استوار]] است. بنابراین، خاستگاه ایمان، [[راه]] یافتن یا [[گرایش]] درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان ـ بر خلاف [[علم]] ـ به میل [[قلبی]] و [[اختیار]] است و از این رو میتوان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست<ref>ر. ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۴۶-۱۴۸.</ref>. | ||
#در اصطلاحی رایج در [[روایات]] [[شیعی]]، ایمان به معنای [[عقیده]] به [[امامت]] و [[ولایت امیر المؤمنین]]{{ع}} و [[ائمه]]{{ع}} است و [[مؤمن]] به معنای [[شیعه]] به کار میرود و در روایات بسیاری، آیاتی از [[قرآن]] که به ایمان اشاره دارد، به [[ایمان به امامت]] [[اهل بیت]]{{ع}} [[تفسیر]] و [[تأویل]] شده و [[ایمان واقعی]] مرادف با [[ولایت]] [[عترت]] به شمار رفته است. حتی در اصطلاح [[فقهی]] اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل [[نماز]]، [[حج]]، [[زکات]]، [[خمس]]، [[روزه]]، [[امام جماعت]]، [[قاضی]]، [[مجتهد]]، ذابح در [[قربانی]] و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمن هستند، مسلمانند، امّا هرکس [[مسلمان]] باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که [[مودّت اهل بیت]] و [[اطاعت]] از آنان [[فرمان الهی]] است و [[امامت ائمه]]{{ع}}، براساس [[نصب]] و [[وصیّت]] و امر [[رسول خدا]]{{صل}} است، لذا [[مؤمن]] [[واقعی]] کسی است که [[مطیع]] امر [[خدا]] و [[رسول]] و پیرو [[امامان شیعه]] باشد. | # در اصطلاحی رایج در [[روایات]] [[شیعی]]، ایمان به معنای [[عقیده]] به [[امامت]] و [[ولایت امیر المؤمنین]] {{ع}} و [[ائمه]] {{ع}} است و [[مؤمن]] به معنای [[شیعه]] به کار میرود و در روایات بسیاری، آیاتی از [[قرآن]] که به ایمان اشاره دارد، به [[ایمان به امامت]] [[اهل بیت]] {{ع}} [[تفسیر]] و [[تأویل]] شده و [[ایمان واقعی]] مرادف با [[ولایت]] [[عترت]] به شمار رفته است. حتی در اصطلاح [[فقهی]] اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل [[نماز]]، [[حج]]، [[زکات]]، [[خمس]]، [[روزه]]، [[امام جماعت]]، [[قاضی]]، [[مجتهد]]، ذابح در [[قربانی]] و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمن هستند، مسلمانند، امّا هرکس [[مسلمان]] باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که [[مودّت اهل بیت]] و [[اطاعت]] از آنان [[فرمان الهی]] است و [[امامت ائمه]] {{ع}}، براساس [[نصب]] و [[وصیّت]] و امر [[رسول خدا]] {{صل}} است، لذا [[مؤمن]] [[واقعی]] کسی است که [[مطیع]] امر [[خدا]] و [[رسول]] و پیرو [[امامان شیعه]] باشد. | ||
در اصطلاح [[متکلمین]] و [[اندیشمندان | در اصطلاح [[متکلمین]] و [[اندیشمندان اسلامی]] برای [[ایمان]] معانی و ارکان مختلف دیگری هم [[نقل]] شده است از جمله: [[علم]] و [[معرفت]]، عمل([[جوارحی]])تنها، [[تصدیق قلبی]] و [[اقرار زبانی]] و [[عمل]] جوارحی که در سخنی از [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} در [[تعریف ایمان]] به آن اشاره شده است<ref>[[نهج البلاغه]]، حکمت ۲۲۷</ref>، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و یا به معنای تصدیق قلبی؛ به تمام آموزههای [[حضرت محمد]] {{صل}} و [[جانشینان]] آن [[حضرت]] از [[امامان معصوم]] {{ع}}<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۱۴؛ ابراهیم زاده آملی، عبدالله، فصلنامه کلام اسلامی</ref> | ||
بسته به تعاریفی که [[متکلمان]] از [[ایمان]] کردهاند، "[[مؤمن]]" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور [[شیعه]]، [[مؤمن]] کسی است که به [[توحید]] و لوازم آن ـ [[نبوت]]، [[معاد]]، [[امامت]] و همه آن چیزی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آورده است ـ [[باور]] داشته و با زبان بدان [[اقرار]] کند. در نظرگاه [[قرآنی]]، [[باور]] و [[یقین]] به [[تنهایی]] کافی نیست؛ همان گونه که [[اقرار زبانی]] به [[تنهایی]] کافی نیست. | بسته به تعاریفی که [[متکلمان]] از [[ایمان]] کردهاند، "[[مؤمن]]" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور [[شیعه]]، [[مؤمن]] کسی است که به [[توحید]] و لوازم آن ـ [[نبوت]]، [[معاد]]، [[امامت]] و همه آن چیزی که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} آورده است ـ [[باور]] داشته و با زبان بدان [[اقرار]] کند. در نظرگاه [[قرآنی]]، [[باور]] و [[یقین]] به [[تنهایی]] کافی نیست؛ همان گونه که [[اقرار زبانی]] به [[تنهایی]] کافی نیست. | ||
در [[کلام]] و [[فقه]] [[شیعه]]، [[اعتقاد به امامت]] [[امامان معصوم]]{{ع}} از ارکان [[ایمان]] است و بدون آن، [[ایمان]] مصداق نمییابد هر چند [[اسلام]] تحقق مییابد. در [[عرف]] [[مردم]]، کسی را [[مؤمن]] گویند که [[اهل]] [[تعبد]] و [[عبادت]] است و به [[واجبات]] و [[مستحبات]] [[دینی]] پایبندی میکند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۴۳۴</ref>. | در [[کلام]] و [[فقه]] [[شیعه]]، [[اعتقاد به امامت]] [[امامان معصوم]] {{ع}} از ارکان [[ایمان]] است و بدون آن، [[ایمان]] مصداق نمییابد هر چند [[اسلام]] تحقق مییابد. در [[عرف]] [[مردم]]، کسی را [[مؤمن]] گویند که [[اهل]] [[تعبد]] و [[عبادت]] است و به [[واجبات]] و [[مستحبات]] [[دینی]] پایبندی میکند<ref>ر. ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۴۳۴</ref>. | ||
==تاریخچه== | == تاریخچه == | ||
بحث از چیستی [[ایمان]] و مفاهیم مقابل آن ([[کفر]]، [[فسق]] و...) از نخستین مباحث [[کلامی]] در [[تاریخ اسلام]] است. نقطۀ عطف این بحث در [[اسلام]]، غائلهای بود که پیرامون [[حکمیت]] در [[جنگ صفین]] رُخ داد و منجر به شکلگیری جماعتی به نام [[خوارج]] شد. خوارج هر چند به معنای دقیق کلمه از [[اهل]] [[کلام]] به شمار نمیآمدند، اما با مطرح کردن بحث از [[حدود]] کفر و ایمان، پایهگذار نخستین بحث کلامی در تاریخ اسلام شدند که واکنش دیگر فرق از جمله [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[جهمیه]] و [[امامیه]] را به دنبال داشت<ref>کتاب الإیمان، ص۱۴۲.</ref>.از نخستین کسانی که این نظریه را در میان [[شیعیان]] مطرح کرده است میتوان به [[ابو اسحاق]] [[ابراهیم]] بن نوبخت صاحب [[کتاب]]"الیاقوت فی [[علم]] الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به [[صراحت]] اظهار میدارد که [[مؤمن]] در صورت ارتکاب [[کبیره]] از دایرۀ ایمان خارج نمیشود و همچنان مؤمن باقی میماند، زیرا ایمان چیزی جز [[تصدیق قلبی]] نیست و عمل در [[حقیقت]] آن وارد نیست<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵</ref>. | بحث از چیستی [[ایمان]] و مفاهیم مقابل آن ([[کفر]]، [[فسق]] و...) از نخستین مباحث [[کلامی]] در [[تاریخ اسلام]] است. نقطۀ عطف این بحث در [[اسلام]]، غائلهای بود که پیرامون [[حکمیت]] در [[جنگ صفین]] رُخ داد و منجر به شکلگیری جماعتی به نام [[خوارج]] شد. خوارج هر چند به معنای دقیق کلمه از [[اهل]] [[کلام]] به شمار نمیآمدند، اما با مطرح کردن بحث از [[حدود]] کفر و ایمان، پایهگذار نخستین بحث کلامی در تاریخ اسلام شدند که واکنش دیگر فرق از جمله [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[جهمیه]] و [[امامیه]] را به دنبال داشت<ref>کتاب الإیمان، ص۱۴۲.</ref>.از نخستین کسانی که این نظریه را در میان [[شیعیان]] مطرح کرده است میتوان به [[ابو اسحاق]] [[ابراهیم]] بن نوبخت صاحب [[کتاب]]"الیاقوت فی [[علم]] الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به [[صراحت]] اظهار میدارد که [[مؤمن]] در صورت ارتکاب [[کبیره]] از دایرۀ ایمان خارج نمیشود و همچنان مؤمن باقی میماند، زیرا ایمان چیزی جز [[تصدیق قلبی]] نیست و عمل در [[حقیقت]] آن وارد نیست<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵</ref>. | ||
==ماهیت و ارکان [[ایمان]]== | == تبیین مسئله [[ایمان]] در [[اندیشه]] [[اسلامی]] == | ||
در اینکه اجزاء و ارکان ایمان چیست و چه چیزهایی را باید [[تصدیق]] کرد تا [[ایمان شرعی]] [[صدق]] کند، [[شیعه]] و [[اهل سنت]] فیالجمله در اینکه اصول چهارگانه [[اعتقادی]] ([[توحید]]، [[نبوت]]، [[معاد]] و [[عدل]])<ref>ر.ک: {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ...}} «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم.».. سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref> و {{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ{{صل}}}} جزء [[ارکان دین]] و ایمانند، متفقند و اختلافی در اصل مطلب ندارند<ref>ر.ک: طوسی قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ کاشف الغطاء، أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ – ۶۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.</ref>؛ هرچند در جزئیات اختلافاتی دارند. اما در اینکه آیا [[امامت]] نیز جزء اصول و ارکان ایمان است یا خیر، میان شیعه و اهل سنت [[اختلاف]] است. [[علمای شیعه]] علاوه بر تصدیقِ وجود و [[وحدانیت خداوند]] (توحید)، عدل، [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} و جمیع آنچه آن حضرت آورده است و معاد، معتقدند که [[امامت ائمه اطهار]]{{عم}} نیز از ارکان و [[اجزای ایمان]] است<ref>ر.ک: قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ - ۶۲.</ref>. | |||
در واقع [[حق]] این است که تصدیق هر آنچه از ضروریات دین<ref>درباره [[ضروری دین]] تعاریف مختلفی ارائه شده است؛ اما میتوان با توجه به اشتراکات آن تعاریف چنین تعریف کرد: [[ضروریات دین]] به [[احکام]] و عقایدی گویند که جزء دینبودنشان [[اثبات]] شده و از جمله واضحات و بدیهیات باشند؛ به گونهای که عادتاً بر هیچ [[مسلمانی]] پوشیده نباشد و حتی بعضی از غیر [[مسلمانان]] هم جزء [[دین]] بودن آن را بدانند؛ مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[حرمت]] خمر. [[انکار]] [[ضروریات دین]]، مستلزم انکار [[رسالت پیامبر]] است؛ به شرطی که منکر بداند که این امر [[ضروری دین]] است و شبههای هم در کار نباشد. (ر.ک: علیرضا [[روحانی]]، ضروریات دین (۱)، مجله [[فرهنگ]] [[جهاد]]، سال هشتم، [[تابستان]] ۱۳۸۲، شماره ۳۲). | |||
بر اساس [[آیات شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا * إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا * فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا}} [«از کسانی که [[فرشتگان]] جانشان را در حال [[ستم به خویش]] میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما [[ناتوان]] شمردهشدگان روی [[زمین]] بودهایم. میگویند: آیا زمین [[خداوند]] (آنقدر) فراخ نبود که در آن [[هجرت]] کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان [[دوزخ]] است و بد پایانهای است * بجز آن مردان و [[زنان]] و [[کودکان]] ناتوان شمرده شدهای که نه چارهای میتوانند اندیشید و نه راه به جایی دارند * که آنان را [[امید]] است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده [[آمرزنده]] است» [[سوره نساء]]، [[آیه]] ۹۷-۹۹] و نیز آیه {{متن قرآن|وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}} [«و دیگرانی هستند که وانهاده به [[فرمان]] خداوندند، یا عذابشان میفرماید و یا آنان را میبخشاید و خداوند [[دانایی]] فرزانه است» [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۶]، [[جهل]] به [[معارف دین]] و انکار آنها، در صورتی که ناشی از [[قصور]] و [[ضعف]] باشد و خود [[انسان]] [[جاهل]] هیچ دخالتی در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد- به اصطلاح جاهل قاصر باشد نه مقصر- در درگاه [[خدای عزوجل]] معذور است. بنابراین کسی که به کلی از [[دین حق]] [[غافل]] است یا نسبت به بعضی از [[معارف]] حقه آن، مثل [[ولایت]] و [[امامت]] [[جاهل]] یا منکر است و عنادی هم با [[حق]] ندارد و [[جهل]] و غفلتش نیز مستند به کوتاهی و [[سوء]] [[اختیار]] خودش نیست، چنین کسی [[مستضعف]] بوده و مصداق [[آیه شریفه]] است. از این رو او [[گناهکار]] نبوده و معذور است. امر او نیز محول به [[خدای تعالی]] است و [[امید]] میرود که [[خداوند]] آنها را مورد [[عفو]] خود قرار دهد. (ر.ک: طباطبایی، [[المیزان]]، ج۵، ص۵۱ و ۵۲). در [[روایات]] نیز بدین مطلب اشاره شده است؛ از جمله در روایتی اسماعیل جُعفی پس از عرضه [[دین]] خود و اعتقادش نسبت به امامت، از [[امام باقر]]{{ع}} میپرسد: «آیا کسی که به این امر و این [[معتقدات]] [[معرفت]] ندارد، از [[مؤاخذه]] و [[عقاب]] [[خدا]] [[جان]] سالم به در میبرد؟» فرمود احدی از آنها سالم نمیماند؛ مگر [[مستضعفین]].».. ([[کلینی]]، کافی، ج۴، ص۱۷۸ - ۱۸۵).</ref> [[اسلام]] محسوب میشود [[واجب]] بوده و جزء اصول و ارکان [[ایمان]] است و [[انکار]] آن، به [[اجماع]] [[علما]]، موجب [[کفر]] است<ref>مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.</ref>؛ مگر آنکه منکر، [[تازه مسلمان]] شده باشد و هنوز اطلاع کاملی از [[ضروریات دین]] اسلام نداشته باشد<ref>حق الیقین، ص۵۴۲.</ref>. بنابراین، ایمان در یک [[کلام]] عبارت است از [[اعتقاد]] و [[باور]] به تمام آنچه [[پیامبر]]{{صل}} آورده است ({{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ{{صل}}}}). | |||
باید توجه داشت که نمیتوان آوردههای پیامبر{{صل}} را تجزیه کرد و برخی را [[تصدیق]] و بعضی دیگر را انکار کرد. یکی از مهمترین اموری که پیامبر{{صل}} از سوی خداوند بیان کرده و برای [[مردم]] آورده است، مسئله امامت است. پس یکی از [[اجزای ایمان]]، [[اعتقاد به امامت]] و ولایت [[ائمه اثنیعشر]]{{عم}} است و بدون چنین [[عقیده]] و [[اعتقادی]] اصل ایمان نیز منتفی میشود<ref>عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۷.</ref>. بنابراین [[تصدیق امامت ائمه]] [[دوازدهگانه]]{{عم}} و ایمان به آن ضروری است. | |||
علمای [[اهل سنت]] نیز معتقدند که ایمان، تصدیق یا [[اقرار زبانی]] {{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ{{صل}}}} است<ref>ر.ک: تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷ و ۱۷۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.</ref>. هر چند آنها به جهت اینکه [[امامت]] را از [[فروع]] [[مذهب]] به شمار میآورند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۴؛ غایة المرام، ص۳۰۹؛ شهید ثانی حقائق الإیمان، ص۱۴۹.</ref>، آن را جزء ارکان [[ایمان]] نمیدانند؛ ولی با توجه به اینکه امامت یکی از مهمترین اعتقاداتی است که [[پیامبر]]{{صل}} از آن خبر داده و از سوی [[خداوند]] آورده، از اینرو امامت و ایمان به [[ائمه]]{{عم}} نیز جزء ایمان به {{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ{{صل}}}} محسوب شده و لذا ضروری است. از سوی دیگر [[اهل تسنن]] معتقدند اگر کسی یکی از موارد و [[متعلقات ایمان]]، مانند [[توحید]]، [[وجوب]] [[نماز]] و [[حرمت]] شراب را [[تصدیق]] نکند، [[کافر]] است<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ضرورت ایمان به ائمه (مقاله)|مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]] ص ۵۶.</ref> | |||
== ماهیت و ارکان [[ایمان]] == | |||
اینکه [[حقیقت]] [[ایمان]] چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاههایی را میان [[دانشمندان]] پدید آورده است که عبارتاند از: | اینکه [[حقیقت]] [[ایمان]] چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاههایی را میان [[دانشمندان]] پدید آورده است که عبارتاند از: | ||
# [[ایمان]]، [[عمل]] [[قلبی]] است: بر اساس این دیدگاه [[ایمان]] همان [[تصدیق قلبی]] [[خدا]]، [[پیامبر]]{{صل}} و آنچه [[پیامبر]]{{صل}} آورده است. [[مؤمن]] کسی است که با [[قلب]] خود بدانها [[معتقد]] باشد و [[اقرار]] [[زبان]] [[ضرورت]] ندارد و عمل نیز بیرون از [[ایمان]] و از لوازم آن است. برخی از [[ادله]] که در [[اثبات]] این دیدگاه بدانها [[استدلال]] شده است، عبارتاند از: | # [[ایمان]]، [[عمل]] [[قلبی]] است: بر اساس این دیدگاه [[ایمان]] همان [[تصدیق قلبی]] [[خدا]]، [[پیامبر]] {{صل}} و آنچه [[پیامبر]] {{صل}} آورده است. [[مؤمن]] کسی است که با [[قلب]] خود بدانها [[معتقد]] باشد و [[اقرار]] [[زبان]] [[ضرورت]] ندارد و عمل نیز بیرون از [[ایمان]] و از لوازم آن است. برخی از [[ادله]] که در [[اثبات]] این دیدگاه بدانها [[استدلال]] شده است، عبارتاند از: | ||
## [[ایمان]] در لغت به معنای [[تصدیق]] است پس در [[شرع]] نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا [[نقل]] لازم میآید، که هر دو خلاف اصل است و نمیتوان از معنای لغوی عدول کرد مگر اینکه [[دلیل قطعی]] بر خلاف آن ثابت شود. | ## [[ایمان]] در لغت به معنای [[تصدیق]] است پس در [[شرع]] نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا [[نقل]] لازم میآید، که هر دو خلاف اصل است و نمیتوان از معنای لغوی عدول کرد مگر اینکه [[دلیل قطعی]] بر خلاف آن ثابت شود. | ||
##آیاتی که دلالت بر این دارند که [[جایگاه]] [[ایمان]] [[قلب]] است، مانند: {{متن قرآن|أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ}}<ref>«آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> و.... | ## آیاتی که دلالت بر این دارند که [[جایگاه]] [[ایمان]] [[قلب]] است، مانند: {{متن قرآن|أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ}}<ref>«آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> و.... | ||
##آیاتی که [[عمل صالح]] را در کنار [[ایمان]] قرار داده و دلالت میکند [[عمل صالح]] غیر از [[ایمان]] است و در [[حقیقت]] آن دخالتی ندارد، مانند: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند» سوره بقره، آیه ۸۲.</ref>. | ## آیاتی که [[عمل صالح]] را در کنار [[ایمان]] قرار داده و دلالت میکند [[عمل صالح]] غیر از [[ایمان]] است و در [[حقیقت]] آن دخالتی ندارد، مانند: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند» سوره بقره، آیه ۸۲.</ref>. | ||
##برخی از [[آیات]] به کسانی که گناهانی را مرتکب شدهاند، [[مؤمن]] گفته است: {{متن قرآن|وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا}}<ref>«و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.</ref> و این دلالت میکند عمل در [[ایمان]] داخل نیست. دلالت این [[دلیل]] و [[دلیل]] سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده [[متکلمان]] درباره [[حقیقت]] [[ایمان]] از این خارج نیست که [[ایمان]] عمل تنها و یا عمل با [[تصدیق]] و یا [[تصدیق]] تنهاست و وقتی عمل از [[حقیقت]] [[ایمان]] [[نفی]] شد، [[تصدیق]] ثابت میشود. | ## برخی از [[آیات]] به کسانی که گناهانی را مرتکب شدهاند، [[مؤمن]] گفته است: {{متن قرآن|وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا}}<ref>«و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.</ref> و این دلالت میکند عمل در [[ایمان]] داخل نیست. دلالت این [[دلیل]] و [[دلیل]] سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده [[متکلمان]] درباره [[حقیقت]] [[ایمان]] از این خارج نیست که [[ایمان]] عمل تنها و یا عمل با [[تصدیق]] و یا [[تصدیق]] تنهاست و وقتی عمل از [[حقیقت]] [[ایمان]] [[نفی]] شد، [[تصدیق]] ثابت میشود. | ||
# [[ایمان]]، [[اقرار زبانی]] فقط: یعنی اگر [[انسان]] فقط به زبان [[اقرار]] به [[شهادتین]] کند بدون این که [[تصدیق قلبی]] و یا سایر [[اعمال]] را انجام دهد، [[مؤمن]] واقعی است، و [[منافق]] در [[دنیا]] [[مؤمن]] واقعی است. دلیلی که در [[تأیید]] این نظریه آورده شده [[سخن پیامبر]]{{صل}} است: {{متن حدیث|أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.</ref>. برخی از نقدهای این نظریه عبارتاند از: | # [[ایمان]]، [[اقرار زبانی]] فقط: یعنی اگر [[انسان]] فقط به زبان [[اقرار]] به [[شهادتین]] کند بدون این که [[تصدیق قلبی]] و یا سایر [[اعمال]] را انجام دهد، [[مؤمن]] واقعی است، و [[منافق]] در [[دنیا]] [[مؤمن]] واقعی است. دلیلی که در [[تأیید]] این نظریه آورده شده [[سخن پیامبر]] {{صل}} است: {{متن حدیث|أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.</ref>. برخی از نقدهای این نظریه عبارتاند از: | ||
##مراد در این [[حدیث]]، [[اسلام]] است که غیر از [[ایمان]] است. | ## مراد در این [[حدیث]]، [[اسلام]] است که غیر از [[ایمان]] است. | ||
##آیۀ {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> این دیدگاه را رد میکند، زیرا با اینکه [[اعراب]] [[اقرار زبانی]] کرده بودند، امّا [[ایمان]] از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه [[منافق]] باید [[مؤمن]] واقعی باشد، در حالی که از [[ضروریات دین]] [[اسلام]] است که [[منافق]] [[مؤمن]] نیست. | ## آیۀ {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> این دیدگاه را رد میکند، زیرا با اینکه [[اعراب]] [[اقرار زبانی]] کرده بودند، امّا [[ایمان]] از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه [[منافق]] باید [[مؤمن]] واقعی باشد، در حالی که از [[ضروریات دین]] [[اسلام]] است که [[منافق]] [[مؤمن]] نیست. | ||
# [[ایمان]]، [[معرفت]] و [[شناخت]]: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، [[حدیث]] «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»<ref>نهج البلاغه، خطبه اوّل.</ref> است. در رد این دیدگاه به [[آیات قرآن]] [[استدلال]] شده است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ}}<ref>«همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>، با اینکه [[معرفت یقینی]] داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که صرف [[معرفت]]، [[ایمان]] نیست | # [[ایمان]]، [[معرفت]] و [[شناخت]]: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، [[حدیث]] «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»<ref>نهج البلاغه، خطبه اوّل.</ref> است. در رد این دیدگاه به [[آیات قرآن]] [[استدلال]] شده است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ}}<ref>«همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>، با اینکه [[معرفت یقینی]] داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که صرف [[معرفت]]، [[ایمان]] نیست | ||
# [[ایمان]]، انجام همه [[طاعات]] از [[واجبات]] و [[مستحبات]] و اجتناب از [[محرمات]]: ادلۀ این گروه عبارت است از: | # [[ایمان]]، انجام همه [[طاعات]] از [[واجبات]] و [[مستحبات]] و اجتناب از [[محرمات]]: ادلۀ این گروه عبارت است از: | ||
##فاعل [[حرام]] و تارک [[واجب]] [[خوار]] و [[ذلیل]] است و هیچ مؤمنی [[خوار]] نیست، پس هیچ فاعل [[حرام]] و ترک کننده [[واجب]] [[مؤمن]] نیست. در رد این [[دلیل]] گفته شده است: آیاتی که به آنها برای [[اثبات]] صغری و کبری [[استدلال]] شده است، این مدعا را ثابت نمیکند و نیز برخی از [[ادله]] نظریه اوّل که دلالت بر جدایی [[ایمان]] و عمل میکرد، این قول را رد میکند. | ## فاعل [[حرام]] و تارک [[واجب]] [[خوار]] و [[ذلیل]] است و هیچ مؤمنی [[خوار]] نیست، پس هیچ فاعل [[حرام]] و ترک کننده [[واجب]] [[مؤمن]] نیست. در رد این [[دلیل]] گفته شده است: آیاتی که به آنها برای [[اثبات]] صغری و کبری [[استدلال]] شده است، این مدعا را ثابت نمیکند و نیز برخی از [[ادله]] نظریه اوّل که دلالت بر جدایی [[ایمان]] و عمل میکرد، این قول را رد میکند. | ||
## [[دین]] و [[ایمان]] یکی است و [[امت]] اتفاق کردهاند که دو رکعت [[فجر]] از [[دین]] است، پس دو رکعت [[فجر]] از [[ایمان]] است. در رد این [[دلیل]] این نکته کافی است که [[دین]] و [[ایمان]] مساوی نیستند. | ## [[دین]] و [[ایمان]] یکی است و [[امت]] اتفاق کردهاند که دو رکعت [[فجر]] از [[دین]] است، پس دو رکعت [[فجر]] از [[ایمان]] است. در رد این [[دلیل]] این نکته کافی است که [[دین]] و [[ایمان]] مساوی نیستند. | ||
# [[ایمان]]، [[تصدیق قلبی]]، [[اقرار زبانی]] و عمل به [[طاعات]]: ادلۀ این گروه نیز عبارت است از: | # [[ایمان]]، [[تصدیق قلبی]]، [[اقرار زبانی]] و عمل به [[طاعات]]: ادلۀ این گروه نیز عبارت است از: | ||
##با کنار هم گذاشتن [[استدلال]] کسانی که [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] میدانستند با [[استدلال]] گروهی که [[ایمان]] را عمل به [[طاعات]] میدانند، به این نتیجه میرسیم که در [[ایمان]] هم [[اعتقاد قلبی]] لازم است و هم عمل. اما از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا [[اقرار]] را [[ایمان]] میدانستند، بیان شد، [[نادرستی]] این [[استدلال]] روشن است. | ## با کنار هم گذاشتن [[استدلال]] کسانی که [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] میدانستند با [[استدلال]] گروهی که [[ایمان]] را عمل به [[طاعات]] میدانند، به این نتیجه میرسیم که در [[ایمان]] هم [[اعتقاد قلبی]] لازم است و هم عمل. اما از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا [[اقرار]] را [[ایمان]] میدانستند، بیان شد، [[نادرستی]] این [[استدلال]] روشن است. | ||
## [[روایات]]: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان}}<ref>الکافی، ج۲، ص ۷۷.</ref>. اما باید توجه داشت ترتب آثار ظاهری [[ایمان]] متوقف بر [[اقرار زبانی]] و مانند آن است، چنانکه ترتب آثار واقعی [[ایمان]] بر عمل به مقتضای [[ایمان]] است، نه اینکه [[اقرار]] و عمل جزء [[ایمان]] باشد. | ## [[روایات]]: [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان}}<ref>الکافی، ج۲، ص ۷۷.</ref>. اما باید توجه داشت ترتب آثار ظاهری [[ایمان]] متوقف بر [[اقرار زبانی]] و مانند آن است، چنانکه ترتب آثار واقعی [[ایمان]] بر عمل به مقتضای [[ایمان]] است، نه اینکه [[اقرار]] و عمل جزء [[ایمان]] باشد. | ||
# [[ایمان]]، [[تصدیق]] به [[قلب]] و [[اقرار]] به زبان: [[یقین]] تنها [[ایمان]] نیست، به [[دلیل]] {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref> و نیز [[اقرار]] به زبان کافی نیست، به [[دلیل]] {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref>، شکی نیست که [[اعراب]] [[اقرار زبانی]] به [[ایمان]] کرده بودند با این حال [[خداوند]] [[ایمان]] را از آنها [[نفی]] میکند. در نقد این [[دلیل]] نیز باید دانست: [[استدلال]] ایشان در عدم [[کفایت]] [[اقرار]] درست است، امّا اینکه [[اقرار]] هم لازم است [[دلیل]]، آن را ثابت نمیکند و امّا [[نفی]] در [[آیه]] اوّل به جهت عدم [[کفایت]] [[یقین]] نیست، بلکه به [[دلیل]] ضمیمه شدن [[انکار]] به [[یقین]] است و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که [[ایمان]] [[عقد]] القلب مبتنی بر [[معرفت]] است، بیان شد این نظریه را رد میکند<ref> | # [[ایمان]]، [[تصدیق]] به [[قلب]] و [[اقرار]] به زبان: [[یقین]] تنها [[ایمان]] نیست، به [[دلیل]] {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref> و نیز [[اقرار]] به زبان کافی نیست، به [[دلیل]] {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref>، شکی نیست که [[اعراب]] [[اقرار زبانی]] به [[ایمان]] کرده بودند با این حال [[خداوند]] [[ایمان]] را از آنها [[نفی]] میکند. در نقد این [[دلیل]] نیز باید دانست: [[استدلال]] ایشان در عدم [[کفایت]] [[اقرار]] درست است، امّا اینکه [[اقرار]] هم لازم است [[دلیل]]، آن را ثابت نمیکند و امّا [[نفی]] در [[آیه]] اوّل به جهت عدم [[کفایت]] [[یقین]] نیست، بلکه به [[دلیل]] ضمیمه شدن [[انکار]] به [[یقین]] است و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که [[ایمان]] [[عقد]] القلب مبتنی بر [[معرفت]] است، بیان شد این نظریه را رد میکند<ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref>. | ||
==ایمان در فرق اسلامی== | == ایمان در فرق اسلامی == | ||
ماهیت و حقیقت ایمان در فرق اسلامی معانی متعددی دارد. با توجه به نگاه های مختلف فرق اسلامی درباره مفهوم و جایگاه ایمان، ابن تیمیه بر این باور است که مباحث پیرامون ایمان برای نخستین بار به شکلگیری فرق و نحل و شکلگیری پدیدۀ تکفیر در جهان اسلام منجر شد<ref>کتاب الإیمان، ص۱۴۲.</ref>. | ماهیت و حقیقت ایمان در فرق اسلامی معانی متعددی دارد. با توجه به نگاه های مختلف فرق اسلامی درباره مفهوم و جایگاه ایمان، ابن تیمیه بر این باور است که مباحث پیرامون ایمان برای نخستین بار به شکلگیری فرق و نحل و شکلگیری پدیدۀ تکفیر در جهان اسلام منجر شد<ref>کتاب الإیمان، ص۱۴۲.</ref>. | ||
===خوارج=== | === خوارج === | ||
{{همچنین ببینید|خوارج}} | {{همچنین ببینید|خوارج}} | ||
از نظر خوارج، هر کس که گناه کبیره انجام دهد، از دایرهی ایمان خارج و کافر است. فارغ از انگیزهها و زمینههای تاریخی، اغلب خوارج (به غیر از نجادات{{یادداشت|نَجَدات یکی از فرق اسلامی است که از خوارج به شمار میآیند که از پیروان نجده بن عامر بودند، صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات ایران (جلد یکم)}}) در بحث از ایمان تأکید زیادی بر عمل داشتند و از اینرو مرتکب کبیره را کافر میدانستند. | از نظر خوارج، هر کس که گناه کبیره انجام دهد، از دایرهی ایمان خارج و کافر است. فارغ از انگیزهها و زمینههای تاریخی، اغلب خوارج (به غیر از نجادات{{یادداشت|نَجَدات یکی از فرق اسلامی است که از خوارج به شمار میآیند که از پیروان نجده بن عامر بودند، صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات ایران (جلد یکم)}}) در بحث از ایمان تأکید زیادی بر عمل داشتند و از اینرو مرتکب کبیره را کافر میدانستند. | ||
===معتزله=== | === معتزله === | ||
{{همچنین ببینید|معتزله}} | {{همچنین ببینید|معتزله}} | ||
معتزله در بحث از ماهیت ایمان عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور ایمان دینی به شمار آوردند. آنان معتقد بودند که ایمان در مرتبۀ نخست تبعیت عملی از ایجابهای عقلی است و در درجۀ دوم تبعیت عملی از ایجابهای شرعی. در نظر معتزله نیز مرتکب گناهان کبیره نمیتواند مؤمن باشد، چون ارتکاب این گناهان تخلف آشکار از عمل به وظیفه است <ref>[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج۱۰، ص۷۱۴.</ref>. چنین انسانی در مرتبهای میان ایمان و کفر قرار دارد که در اصطلاح ایشان {{عربی|مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ}} گفته میشود<ref>مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.</ref>. | معتزله در بحث از ماهیت ایمان عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور ایمان دینی به شمار آوردند. آنان معتقد بودند که ایمان در مرتبۀ نخست تبعیت عملی از ایجابهای عقلی است و در درجۀ دوم تبعیت عملی از ایجابهای شرعی. در نظر معتزله نیز مرتکب گناهان کبیره نمیتواند مؤمن باشد، چون ارتکاب این گناهان تخلف آشکار از عمل به وظیفه است <ref>[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج۱۰، ص۷۱۴.</ref>. چنین انسانی در مرتبهای میان ایمان و کفر قرار دارد که در اصطلاح ایشان {{عربی|مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ}} گفته میشود<ref>مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.</ref>. | ||
خط ۷۷: | خط ۶۸: | ||
معتزله گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در ایمان و نه داخل در کفر میدانستند و مرتکب گناهان صغیره را مستحق خلود در جهنم نمیدانستند<ref>جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. | معتزله گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در ایمان و نه داخل در کفر میدانستند و مرتکب گناهان صغیره را مستحق خلود در جهنم نمیدانستند<ref>جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. | ||
===مرجئه=== | === مرجئه === | ||
{{همچنین ببینید|مرجئه}} | {{همچنین ببینید|مرجئه}} | ||
مرجئه در مقابل نگرش عملگرایانهی معتزله، در بحث از ماهیت ایمان بر "معرفت" تأکید کردند و ایمان به خدا را مساوی با معرفت به او و کفر به حق را مساوی با جهل به او دانستند. آنان عمل و اقرار زبانی را در حقیقت ایمان دخیل نمیدانستند و بر این باور بودند که اگر کسی مؤمن باشد، گناهان به او آسیبی نمیزند، کما اینکه اگر کافر باشد، اعمال نیک کمکی به وی نمیکند. ایشان مرتکب کبیره را کافر نمیدانستند و معتقد بودند که چنین شخصی مؤمن گناهکار یا نهایتاً فاسق است.اشعری در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف مرجئه به این مطلب تصریح میکند<ref>مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.</ref>. | مرجئه در مقابل نگرش عملگرایانهی معتزله، در بحث از ماهیت ایمان بر "معرفت" تأکید کردند و ایمان به خدا را مساوی با معرفت به او و کفر به حق را مساوی با جهل به او دانستند. آنان عمل و اقرار زبانی را در حقیقت ایمان دخیل نمیدانستند و بر این باور بودند که اگر کسی مؤمن باشد، گناهان به او آسیبی نمیزند، کما اینکه اگر کافر باشد، اعمال نیک کمکی به وی نمیکند. ایشان مرتکب کبیره را کافر نمیدانستند و معتقد بودند که چنین شخصی مؤمن گناهکار یا نهایتاً فاسق است. اشعری در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف مرجئه به این مطلب تصریح میکند<ref>مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.</ref>. | ||
برخی وجه تسمیه این فرقه را با دیدگاهشان دربارۀ ماهیت ایمان مرتبط دانستهاند و گفتهاند که چون آنان عمل را مؤخر از ایمان میدانستند {{یادداشت|مرجئه عمل را از اعتقاد و ایمان موخر مى دانند و معتقدند كه هيچ گناهى به ايمان ضرر نمى رساند و در تعریف مرجئه آمده: {{عربی|الإرجاء هو التأخير}} }} به مرجئه ملقب شدند<ref>المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.</ref>. | برخی وجه تسمیه این فرقه را با دیدگاهشان دربارۀ ماهیت ایمان مرتبط دانستهاند و گفتهاند که چون آنان عمل را مؤخر از ایمان میدانستند {{یادداشت|مرجئه عمل را از اعتقاد و ایمان موخر مى دانند و معتقدند كه هيچ گناهى به ايمان ضرر نمى رساند و در تعریف مرجئه آمده: {{عربی|الإرجاء هو التأخير}} }} به مرجئه ملقب شدند<ref>المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.</ref>. | ||
===اشاعره=== | === اشاعره === | ||
{{همچنین ببینید|اشاعره}} | {{همچنین ببینید|اشاعره}} | ||
اشاعره تصدیق را مقوّم ایمان دینی میدانند. به باور ایشان هر چند ممکن است که معرفت سبب ایمان باشد، اما بسیار بعید است که معرفت، قوامبخش ایمان باشد. این جماعت تساوی معرفت و تصدیق را نمیپذیرند و بر این باورند که میتوان به چیزی معرفت داشت، اما بدان مؤمن نبود. در نظر متکلمان اشعری و برخی دیگر از متکلمان همنظر با ایشان، حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی به وجود خداوند، پیامبران و آنچه از ناحیۀ خداوند به ایشان داده شده از مبعوث شدن انبیا و از اینرو این تصدیق قلبی در واقع همان اعتراف کردن و شهادت دادن به حقانیت {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} است. ایشان بر خلاف معتزله، باوری به این ندارند که عقل قبل از شرع میتواند ایمان به برخی متعلقات ایمان دینی را مطالبه کند و از اینرو اظهار میکنند که در صورت عدم بعثت انبیا، ایمان معنایی نداشت. | اشاعره تصدیق را مقوّم ایمان دینی میدانند. به باور ایشان هر چند ممکن است که معرفت سبب ایمان باشد، اما بسیار بعید است که معرفت، قوامبخش ایمان باشد. این جماعت تساوی معرفت و تصدیق را نمیپذیرند و بر این باورند که میتوان به چیزی معرفت داشت، اما بدان مؤمن نبود. در نظر متکلمان اشعری و برخی دیگر از متکلمان همنظر با ایشان، حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی به وجود خداوند، پیامبران و آنچه از ناحیۀ خداوند به ایشان داده شده از مبعوث شدن انبیا و از اینرو این تصدیق قلبی در واقع همان اعتراف کردن و شهادت دادن به حقانیت {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} است. ایشان بر خلاف معتزله، باوری به این ندارند که عقل قبل از شرع میتواند ایمان به برخی متعلقات ایمان دینی را مطالبه کند و از اینرو اظهار میکنند که در صورت عدم بعثت انبیا، ایمان معنایی نداشت. | ||
خط ۸۹: | خط ۸۰: | ||
اشاعره و همفکرانشان بر این باورند که صرف تصدیق آنچه توسط انبیا آمده، ایمان است و عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات داخل در حقیقت ایمان نیست و شخصی که مرتکب گناه کبیره میشود، در صورت تصدیق {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} مؤمن است و اقرار زبانی شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است<ref>اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.</ref>. | اشاعره و همفکرانشان بر این باورند که صرف تصدیق آنچه توسط انبیا آمده، ایمان است و عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات داخل در حقیقت ایمان نیست و شخصی که مرتکب گناه کبیره میشود، در صورت تصدیق {{عربی|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ}} مؤمن است و اقرار زبانی شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است<ref>اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.</ref>. | ||
===کَرّامیه=== | === کَرّامیه=== | ||
{{همچنین ببینید| کَرّامیه}} | {{همچنین ببینید| کَرّامیه}} | ||
پیروان این فرقه معتقدند ایمان، قول لسانی است و مادامی که انسان به زبان، اظهار ایمان میکند در نظر خداوند مؤمن است، حتی اگر اعتقاد باطنیاش کفر باشد<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref>. البته چنانکه برخی از محققان مسلمان متذکر شدهاند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با ایمان در نشئۀ دنیاست و ربطی به آثار ایمان در نشئۀ آخرت ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف اقرار به زبان باشد، عذاب خواهد دید<ref>کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref> | پیروان این فرقه معتقدند ایمان، قول لسانی است و مادامی که انسان به زبان، اظهار ایمان میکند در نظر خداوند مؤمن است، حتی اگر اعتقاد باطنیاش کفر باشد<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref>. البته چنانکه برخی از محققان مسلمان متذکر شدهاند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با ایمان در نشئۀ دنیاست و ربطی به آثار ایمان در نشئۀ آخرت ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف اقرار به زبان باشد، عذاب خواهد دید<ref>کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ایمان - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]]، ج۲.</ref>. | ||
==اقوال متکلمین شیعه== | == اقوال متکلمین [[شیعه]] == | ||
برخی از عالمان | بیشتر علمای امامیه قائل به این نظریه شدهاند که [[حقیقت ایمان]]، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به جوارح را داخل در حقیقت ایمان نمیدانند و از لوازم آن به شمار میآورند. برخی از عالمان شیعه همچون [[شیخ مفید]] عمل را از [[لوازم ایمان]] دانستهاند و حقیقت ایمان را تصدیق قلبی توأم با [[اقرار زبانی]] دانستهاند<ref>المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.</ref>. | ||
[[ابو اسحاق ابراهیم]] بن نوبخت، از علمای امامیه [[قرن سوم هجری]]، با استناد به [[قرآن]] (وی میگوید اگر در حقیقت ایمان، عمل صالح وارد بود لازم میآمد که در کلام الهی که فرموده: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.</ref>، تکرار وجود داشته باشد که چنین تکراری از سخنگوی [[فصیح]] بعید و بلکه محال است<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵.</ref>.) [[ایمان]] را چیزی جز تصدیق قلبی ندانسته و بر این باورست که عمل در [[حقیقت]] آن وارد نمیباشد؛ لذا [[مؤمن]] در صورت ارتکاب [[کبیره]] از دایرۀ [[ایمان]] خارج نمیشود. [[سید مرتضی]] (۳۵۵-۴۳۶ق)، [[شیخ طوسی]] (۳۸۵-۴۶۰ق)، [[ابن میثم بحرانی]] (۶۳۶ - ۶۷۹ق) و [[فاضل مقداد]] (درگذشت: ۸۲۶ق) ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقدند که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد<ref>لذخیره، ص۵۳۶؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.</ref> | |||
اینکه چرا قاطبۀ [[علمای شیعه]] با [[علم]] به روایتهای مذکور از [[ائمه معصوم]]{{عم}}<ref>الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان، الکافی، ج۲، ص۷۷</ref> که ایمان را [[اقرار]] به لسان، تصدیق قلبی و عمل دانستهاند، بر این تأکید ورزیدهاند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله میتوان گفت ترتب آثار [[ایمانی]] در ظاهر متوقف است بر اقرار زبانی یا آنچه در [[حکم]] آن است، چنانکه ترتب [[آثار ایمان]] در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از اینرو هر چند در [[احادیث]] مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوامبخش، جزء نخستین است که همان [[تصدیق قلبی]] است و دو جزء دیگر بر آن مترتب میشود<ref>ر.ک: [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ایمان - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]]، ج۲.</ref>. | |||
== اقسام و مراتب ایمان == | |||
{{اصلی|مراتب ایمان}} | |||
[[ایمان]] از جهات گوناگون دارای اقسامی است: | [[ایمان]] از جهات گوناگون دارای اقسامی است: | ||
#از حیث دوام و بقا به ثابت و عاریتی تقسیم میشود: نوعی از [[ایمان]]، [[ایمانی]] است مستقرّ که در عمق [[دلها]] ثابت و برقرار است و نوع دیگر [[ایمانی]] که به صورت عاریه تا زمان معیّنی میان [[دلها]] و سینهها در نوسان است<ref>{{متن حدیث|فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ}}، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.</ref>. [[ایمان]] ثابت، [[ایمانی]] است که به حد ملکات [[نفسانی]] رسیده و در اعماق [[جان]] ریشه دوانده، اما [[ایمان]] عاریتی به این [[درجه]] از ثبوت نرسیده است.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 158</ref> | # از حیث دوام و بقا به ثابت و عاریتی تقسیم میشود: نوعی از [[ایمان]]، [[ایمانی]] است مستقرّ که در عمق [[دلها]] ثابت و برقرار است و نوع دیگر [[ایمانی]] که به صورت عاریه تا زمان معیّنی میان [[دلها]] و سینهها در نوسان است<ref>{{متن حدیث|فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ}}، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.</ref>. [[ایمان]] ثابت، [[ایمانی]] است که به حد ملکات [[نفسانی]] رسیده و در اعماق [[جان]] ریشه دوانده، اما [[ایمان]] عاریتی به این [[درجه]] از ثبوت نرسیده است.<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 158</ref> | ||
#از حیث رتبه و [[مقام]]، [[ایمان]] به [[قلبی]]، زبانی و عملی تقسیم شده است<ref>{{متن حدیث|الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ}}؛ نهج البلاغه، حکمت ٢٢٧</ref>.<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۱۵۸.</ref> | # از حیث رتبه و [[مقام]]، [[ایمان]] به [[قلبی]]، زبانی و عملی تقسیم شده است<ref>{{متن حدیث|الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ}}؛ نهج البلاغه، حکمت ٢٢٧</ref>.<ref>ر.ک: [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۱۵۸.</ref> | ||
# [[ایمان]] در یک تقسیم دیگر به [[عقلی]] و [[قلبی]] تقسیم شده است: [[ایمان]] [[عقلی]]، عبارت از مجموعه معارفی است که [[عقل]] [[انسانی]] به آن [[یقین]] پیدا میکند. [[معارف]] مربوط به مبدأ، [[معاد]]، [[نبوّت]]، [[امامت]] و... در این شمار است. [[قرآن کریم]] به این مجموعه، عنوان عامّ "[[اسلام]]" را اطلاق کرده است: {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> و ایمانهای عموم [[مردم]]، از همین نوع است. اینگونه از [[ایمان]] نیز، بدون تردید [[آدمی]] را از [[مخالفت]] [[اوامر الهی]] باز میدارد. [[ایمان]] [[قلبی]] نوری [[الهی]] و هدایتی ویژه است که برای [[احیاء]] [[قلب]] [[انسان]] و جلا دادن او، از سوی [[خداوند]] گسیل و در [[نفوس]] [[مؤمن]] مستقر میشود. این [[ایمان]]، با اجتناب از مراتب ضعیف [[محرّمات]] و انجام مراحل پائینتر [[واجبات]]، در [[قلب]] آغاز و اندک اندک [[رشد]] مینماید؛ تا سرانجام با حصول "[[ایمان]] [[قلبی]]"، [[آدمی]] از تمامی [[محرّمات]] و مکروهات و حتّی مباحات اجتناب ورزد<ref>ر.ک: [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ص ۴۳۱-۴۳۲.</ref>. | # [[ایمان]] در یک تقسیم دیگر به [[عقلی]] و [[قلبی]] تقسیم شده است: [[ایمان]] [[عقلی]]، عبارت از مجموعه معارفی است که [[عقل]] [[انسانی]] به آن [[یقین]] پیدا میکند. [[معارف]] مربوط به مبدأ، [[معاد]]، [[نبوّت]]، [[امامت]] و... در این شمار است. [[قرآن کریم]] به این مجموعه، عنوان عامّ "[[اسلام]]" را اطلاق کرده است: {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> و ایمانهای عموم [[مردم]]، از همین نوع است. اینگونه از [[ایمان]] نیز، بدون تردید [[آدمی]] را از [[مخالفت]] [[اوامر الهی]] باز میدارد. [[ایمان]] [[قلبی]] نوری [[الهی]] و هدایتی ویژه است که برای [[احیاء]] [[قلب]] [[انسان]] و جلا دادن او، از سوی [[خداوند]] گسیل و در [[نفوس]] [[مؤمن]] مستقر میشود. این [[ایمان]]، با اجتناب از مراتب ضعیف [[محرّمات]] و انجام مراحل پائینتر [[واجبات]]، در [[قلب]] آغاز و اندک اندک [[رشد]] مینماید؛ تا سرانجام با حصول "[[ایمان]] [[قلبی]]"، [[آدمی]] از تمامی [[محرّمات]] و مکروهات و حتّی مباحات اجتناب ورزد<ref>ر. ک: [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ص ۴۳۱-۴۳۲.</ref>. | ||
==متعلقات ایمان== | == متعلقات ایمان == | ||
برخی از معاصران بر این عقیدهاند که متعلَّق [[ایمان]] بیشتر به مراتب آن بستگی دارد و با توجه به اینکه [[ایمان]] دارای مراتب گوناگونی است به طور کلی و یکسان نمیتوان به بیان متعلق آن پرداخته، محدوده آن را [[تعیین]] کرد، بلکه در برابر هر مرتبه از [[ایمان]]، متعلقی برای آن قابل شناسایی است. بنابراین [[ایمان]] حقایق متعددی را دربرمیگیرد. | برخی از معاصران بر این عقیدهاند که متعلَّق [[ایمان]] بیشتر به مراتب آن بستگی دارد و با توجه به اینکه [[ایمان]] دارای مراتب گوناگونی است به طور کلی و یکسان نمیتوان به بیان متعلق آن پرداخته، محدوده آن را [[تعیین]] کرد، بلکه در برابر هر مرتبه از [[ایمان]]، متعلقی برای آن قابل شناسایی است. بنابراین [[ایمان]] حقایق متعددی را دربرمیگیرد. | ||
در [[قرآن]] موارد زیر جزء [[متعلقات ایمان]] قرار داده شده است: | در [[قرآن]] موارد زیر جزء [[متعلقات ایمان]] قرار داده شده است: | ||
# [[ایمان]] به [[خداوند متعال]]: [[خداوند]] مهمترین متعلَّق [[ایمان در قرآن]] [[کریم]] است. در برخی از [[آیات]] حتی از [[مؤمنان]] خواسته شده به [[خدا]] [[ایمان]] آورند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده | # [[ایمان]] به [[خداوند متعال]]: [[خداوند]] مهمترین متعلَّق [[ایمان در قرآن]] [[کریم]] است. در برخی از [[آیات]] حتی از [[مؤمنان]] خواسته شده به [[خدا]] [[ایمان]] آورند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.</ref>. برخی [[مفسران]] معتقدند این [[آیه]] به [[تصدیق]] آنچه [[مؤمنان]] به آن [[اقرار]] کردهاند [[دستور]] میدهد. برخی دیگر [[ایمان]] نخست را [[ایمان]] اجمالی و دومی را [[ایمان]] تفصیلی معنا کردهاند؛ همچنین [[نقل]] شده است [[خداوند]] با این [[فرمان]] از [[مؤمنان]] میخواهد به ایمانشان تداوم داده، در [[آینده]] نیز [[مؤمن]] باشند. | ||
# [[ایمان به غیب]]: جامع مواردی که [[ایمان]] به آنها لازم و ضروری است، [[ایمان به غیب]] است: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}}<ref>«همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.</ref>. به هر آنچه از حواس بشری پنهان است و [[پیامبران]] از آن خبر دادهاند [[غیب]] گفته میشود و [[ایمان به غیب]] شامل [[ایمان به خدا]]، [[فرشتگان]]، [[پیامبران]]، [[قیامت]]، [[بهشت و جهنم]] و... میشود. البته گاه [[غیب]] به موارد خاصی چون [[خداوند]]، [[قرآن]]، [[قیام حضرت مهدی]]{{ع}} و... [[تأویل]] برده شده که اشاره به برخی مصادیق [[غیب]] دارد. | # [[ایمان به غیب]]: جامع مواردی که [[ایمان]] به آنها لازم و ضروری است، [[ایمان به غیب]] است: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}}<ref>«همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.</ref>. به هر آنچه از حواس بشری پنهان است و [[پیامبران]] از آن خبر دادهاند [[غیب]] گفته میشود و [[ایمان به غیب]] شامل [[ایمان به خدا]]، [[فرشتگان]]، [[پیامبران]]، [[قیامت]]، [[بهشت و جهنم]] و... میشود. البته گاه [[غیب]] به موارد خاصی چون [[خداوند]]، [[قرآن]]، [[قیام حضرت مهدی]] {{ع}} و... [[تأویل]] برده شده که اشاره به برخی مصادیق [[غیب]] دارد. | ||
# [[ایمان]] به [[معاد]]: [[قرآن]] پس از [[توحید]]، بیشترین اهمیت را به [[معاد]] و [[آخرت]] داده و موضوعاتی بس گسترده را در این باره بازگو کرده است، به گونهای که بسیاری از [[آیات قرآن]] به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسئله [[معاد]] و [[زندگی]] [[اخروی]] را مطرح کرده است. [[معاد]] در [[قرآن]] چنان روشن تلقی شده که تنها [[متجاوزان]] و [[گناهکاران]] از [[پذیرش]] آن سر باز میزنند: {{متن قرآن|وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ}}<ref>«و جز تجاوزگر بزهکار، آن را دروغ نمیشمرد،» سوره مطففین، آیه ۱۲.</ref>؛ همچنین بر اساس آیهای دیگر همگان [[برپایی قیامت]] را [[باور]] دارند؛ ولی [[کافران]] برای اینکه از قید [[ایمان]] [[آزاد]] شده، بدون [[هراس]] از [[قیامت]] در سراسر [[عمر]] [[گناه]] کنند، آن را [[انکار]] میکنند: {{متن قرآن|بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ}}<ref>«بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.</ref>، با این حال [[آیات]] فراوانی نیز با بیان اینکه [[خداوند]]، [[انسانها]] را [[بیهوده]] نیافریده: {{متن قرآن|أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ}}<ref>«آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.</ref> و اشاره به عدم [[برابری]] [[پرهیزگاران]] و پلیدکاران: {{متن قرآن|أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ}}<ref>«آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند چون فسادانگیزان در زمین میشماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران میدانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.</ref> به نوعی بر [[اثبات معاد]] [[دلیل]] اقامه میکند. بر پایه برخی [[آیات]] دیگر، [[انکار]] [[آخرت]] به [[انکار]] [[خداوند]]: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ}}<ref>«همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۹.</ref>، [[انکار حق]] و [[استکبار]]: {{متن قرآن|فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ}}<ref>«خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بیایمانند دلهایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.</ref> و... میانجامد. | # [[ایمان]] به [[معاد]]: [[قرآن]] پس از [[توحید]]، بیشترین اهمیت را به [[معاد]] و [[آخرت]] داده و موضوعاتی بس گسترده را در این باره بازگو کرده است، به گونهای که بسیاری از [[آیات قرآن]] به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسئله [[معاد]] و [[زندگی]] [[اخروی]] را مطرح کرده است. [[معاد]] در [[قرآن]] چنان روشن تلقی شده که تنها [[متجاوزان]] و [[گناهکاران]] از [[پذیرش]] آن سر باز میزنند: {{متن قرآن|وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ}}<ref>«و جز تجاوزگر بزهکار، آن را دروغ نمیشمرد،» سوره مطففین، آیه ۱۲.</ref>؛ همچنین بر اساس آیهای دیگر همگان [[برپایی قیامت]] را [[باور]] دارند؛ ولی [[کافران]] برای اینکه از قید [[ایمان]] [[آزاد]] شده، بدون [[هراس]] از [[قیامت]] در سراسر [[عمر]] [[گناه]] کنند، آن را [[انکار]] میکنند: {{متن قرآن|بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ}}<ref>«بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.</ref>، با این حال [[آیات]] فراوانی نیز با بیان اینکه [[خداوند]]، [[انسانها]] را [[بیهوده]] نیافریده: {{متن قرآن|أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ}}<ref>«آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.</ref> و اشاره به عدم [[برابری]] [[پرهیزگاران]] و پلیدکاران: {{متن قرآن|أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ}}<ref>«آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند چون فسادانگیزان در زمین میشماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران میدانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.</ref> به نوعی بر [[اثبات معاد]] [[دلیل]] اقامه میکند. بر پایه برخی [[آیات]] دیگر، [[انکار]] [[آخرت]] به [[انکار]] [[خداوند]]: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ}}<ref>«همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۹.</ref>، [[انکار حق]] و [[استکبار]]: {{متن قرآن|فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ}}<ref>«خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بیایمانند دلهایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.</ref> و... میانجامد. | ||
# [[ایمان]] به [[پیامبران]] و [[کتابهای آسمانی]]: [[ایمان]] به [[پیامبران]] از چنان اهمیتی در [[قرآن]] برخوردار است که در [[آیات]] متعددی در پی [[ایمان]] به [[خداوند]] ذکرشده است: {{متن قرآن|فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ}}<ref>«پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي}}<ref>«و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید» سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref>. همچنین بر اساس [[آیات قرآنی]]، [[ایمان]] به همۀ [[پیامبران]] و [[کتابهای آسمانی]] و [[پرهیز]] از تجزیۀ [[باور]] به آنان ضروری است: {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ}}<ref>«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref>. | # [[ایمان]] به [[پیامبران]] و [[کتابهای آسمانی]]: [[ایمان]] به [[پیامبران]] از چنان اهمیتی در [[قرآن]] برخوردار است که در [[آیات]] متعددی در پی [[ایمان]] به [[خداوند]] ذکرشده است: {{متن قرآن|فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ}}<ref>«پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي}}<ref>«و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید» سوره مائده، آیه ۱۱۱.</ref>. همچنین بر اساس [[آیات قرآنی]]، [[ایمان]] به همۀ [[پیامبران]] و [[کتابهای آسمانی]] و [[پرهیز]] از تجزیۀ [[باور]] به آنان ضروری است: {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ}}<ref>«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref>. | ||
# [[ایمان]] به [[فرشتگان]]: [[اعتقاد]] به [[فرشتگان]] از دیگر اصول [[ایمانی]] است که در [[قرآن]] آمده و در کنار [[ایمان به خدا]] و [[جهان آخرت]]، لازم شمرده شده است: {{متن قرآن|وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ}}<ref>«نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref>، {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ}}<ref>«و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref> | # [[ایمان]] به [[فرشتگان]]: [[اعتقاد]] به [[فرشتگان]] از دیگر اصول [[ایمانی]] است که در [[قرآن]] آمده و در کنار [[ایمان به خدا]] و [[جهان آخرت]]، لازم شمرده شده است: {{متن قرآن|وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ}}<ref>«نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref>، {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ}}<ref>«و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref><ref>ر. ک: [[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۱۹۸.</ref> | ||
در [[روایات]] نیز متعلقاتی که برای [[ایمان]] بیان شده مواردی مانند موارد گفته شده است و یا ذکر برخی از جزئیات آنها. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: «[[ایمان]] این است که [[ایمان]] بیاوری به [[خدا]]، [[روز قیامت]]، [[فرشتگان]]، کتاب، [[پیامبران]]، [[مرگ]]، [[زندگی]] پس از [[مرگ]]، [[بهشت و جهنم]]، حساب، [[میزان]]، و [[قدر]] [[الهی]] [[خیر و شر]] آن»<ref>{{متن حدیث|الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ تُؤْمِنَ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَ شَرِّه}} | در [[روایات]] نیز متعلقاتی که برای [[ایمان]] بیان شده مواردی مانند موارد گفته شده است و یا ذکر برخی از جزئیات آنها. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: «[[ایمان]] این است که [[ایمان]] بیاوری به [[خدا]]، [[روز قیامت]]، [[فرشتگان]]، کتاب، [[پیامبران]]، [[مرگ]]، [[زندگی]] پس از [[مرگ]]، [[بهشت و جهنم]]، حساب، [[میزان]]، و [[قدر]] [[الهی]] [[خیر و شر]] آن»<ref>{{متن حدیث|الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ تُؤْمِنَ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَ شَرِّه}}؛ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰.</ref>. | ||
نکتهای دیگر اینکه [[متعلقات ایمان]] تفکیک ناپذیر است و چنین نیست که [[انسان]] به بعضی [[ایمان]] بیاورد و به برخی [[ایمان]] نیاورد و [[مؤمن]] بر او صادق باشد. بلکه یا به همه [[ایمان]] میآورد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ}}<ref>«و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آوردهاند و میان هیچ یک از آنها فرق نمیگذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۵۲.</ref>، همچنین [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: «اگر شخصی فقط یک [[پیامبر]] مانند [[عیسی بن مریم]]{{ع}} را [[انکار]] کند و همه [[پیامبران]] دیگر را بپذیرد، آن شخص [[ایمان]] نیاورده است»<ref>{{متن حدیث|وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ- عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ{{ع}}وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِن}}؛ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.</ref> | نکتهای دیگر اینکه [[متعلقات ایمان]] تفکیک ناپذیر است و چنین نیست که [[انسان]] به بعضی [[ایمان]] بیاورد و به برخی [[ایمان]] نیاورد و [[مؤمن]] بر او صادق باشد. بلکه یا به همه [[ایمان]] میآورد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ}}<ref>«و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آوردهاند و میان هیچ یک از آنها فرق نمیگذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۵۲.</ref>، همچنین [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: «اگر شخصی فقط یک [[پیامبر]] مانند [[عیسی بن مریم]] {{ع}} را [[انکار]] کند و همه [[پیامبران]] دیگر را بپذیرد، آن شخص [[ایمان]] نیاورده است»<ref>{{متن حدیث|وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ- عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ {{ع}}وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِن}}؛ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.</ref><ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref> | ||
==افزایش و کاهش ایمان== | == افزایش و کاهش ایمان == | ||
کسانی که عمل را در [[حقیقت]] [[ایمان]] داخل میدانند، [[معتقد]] به افزایش و کاهش پذیری ایماناند، زیرا در اثر افزایش [[اعمال]]، [[ایمان]] زیاد و در اثر کاهش آن [[ایمان]] هم کم میشود، اما کسانی که [[حقیقت]] [[ایمان]] را فقط [[اقرار زبانی]] به [[شهادتین]] میدانند، منکر افزایش و کاهش [[ایمان]] هستند. | کسانی که عمل را در [[حقیقت]] [[ایمان]] داخل میدانند، [[معتقد]] به افزایش و کاهش پذیری ایماناند، زیرا در اثر افزایش [[اعمال]]، [[ایمان]] زیاد و در اثر کاهش آن [[ایمان]] هم کم میشود، اما کسانی که [[حقیقت]] [[ایمان]] را فقط [[اقرار زبانی]] به [[شهادتین]] میدانند، منکر افزایش و کاهش [[ایمان]] هستند. | ||
===ادله موافقان افزایش و کاهش ایمان=== | === ادله موافقان افزایش و کاهش ایمان === | ||
# [[ایمان]] را چه [[تصدیق]] به معنای [[علم]] و چه [[التزام]] [[قلبی]] بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را میپذیرد، زیرا هم [[علم]] قابل افزایش و کاهش است و هم [[التزام]] و گرویدن [[قلبی]]. | # [[ایمان]] را چه [[تصدیق]] به معنای [[علم]] و چه [[التزام]] [[قلبی]] بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را میپذیرد، زیرا هم [[علم]] قابل افزایش و کاهش است و هم [[التزام]] و گرویدن [[قلبی]]. | ||
#اگر [[درجات ایمان]] تفاوت نکند، لازم میآید [[ایمان]] همل [[امت]] بلکه کسانی که دچار [[فسق]] و فجوراند مساوی با [[تصدیق]] و [[ایمان]] [[پیامبران]] و [[ملائکه]] باشد و این قطعاً [[باطل]] است، پس عدم تفاوت [[درجات ایمان]] نیز [[باطل]] است. | # اگر [[درجات ایمان]] تفاوت نکند، لازم میآید [[ایمان]] همل [[امت]] بلکه کسانی که دچار [[فسق]] و فجوراند مساوی با [[تصدیق]] و [[ایمان]] [[پیامبران]] و [[ملائکه]] باشد و این قطعاً [[باطل]] است، پس عدم تفاوت [[درجات ایمان]] نیز [[باطل]] است. | ||
# [[آیات]] و [[روایات]]: [[آیات قرآن]] بر افزایش و کاهش [[ایمان]] دلالت میکند: {{متن قرآن|لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ}}<ref>«تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» سوره فتح، آیه ۴.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا}}<ref>«و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید» سوره انفال، آیه ۲.</ref>. در [[روایات]] نیز تصریح بر افزایش و کاهش [[ایمان]] شده است: [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|إِنَ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِر}}<ref>الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.</ref> | # [[آیات]] و [[روایات]]: [[آیات قرآن]] بر افزایش و کاهش [[ایمان]] دلالت میکند: {{متن قرآن|لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ}}<ref>«تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» سوره فتح، آیه ۴.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا}}<ref>«و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید» سوره انفال، آیه ۲.</ref>. در [[روایات]] نیز تصریح بر افزایش و کاهش [[ایمان]] شده است: [[امام صادق]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|إِنَ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِر}}<ref>الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.</ref><ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref> | ||
===ادلۀ مخالفان افزایش و کاهش ایمان=== | === ادلۀ مخالفان افزایش و کاهش ایمان === | ||
# [[ایمان]] یعنی [[تصدیق]] [[رسول]] در اموری که [[علم ضروری]] به آن داریم و این [[تصدیق]] بسیط بوده و تفاوتی نمیکند، پس [[ایمان]] هم افزایش و کاهش نمییابد<ref> | # [[ایمان]] یعنی [[تصدیق]] [[رسول]] در اموری که [[علم ضروری]] به آن داریم و این [[تصدیق]] بسیط بوده و تفاوتی نمیکند، پس [[ایمان]] هم افزایش و کاهش نمییابد<ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref>. در جواب گفته شده است این سخن که [[تصدیق]]، زیاده و نقصان نمیپذیرد ادعای بدون [[دلیل]] است، زیرا برخی از [[ایمان]] هاست که ثابت و محکم است اما برخی دیگر به کمترین [[شبهه]] ای از بین میرود. | ||
#آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان [[ایمان]] میکنند، [[تأویل]] کردهاند بدین صورت که: | # آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان [[ایمان]] میکنند، [[تأویل]] کردهاند بدین صورت که: | ||
##مراد از زیادی و نقصان به جهت [[ثبات]] و دوام و [[کثرت]] عددی است نه شدت و [[ضعف]]. | ## مراد از زیادی و نقصان به جهت [[ثبات]] و دوام و [[کثرت]] عددی است نه شدت و [[ضعف]]. | ||
##مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق [[ایمان]] است، زیرا [[صحابه]] در ابتدا به صورت اجمالی [[ایمان]] آورده بودند، بعد از آن [[واجبات]] به تدریج نازل میشد، و به هر کدام به صورت تفصیلی [[ایمان]] میآوردند. | ## مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق [[ایمان]] است، زیرا [[صحابه]] در ابتدا به صورت اجمالی [[ایمان]] آورده بودند، بعد از آن [[واجبات]] به تدریج نازل میشد، و به هر کدام به صورت تفصیلی [[ایمان]] میآوردند. | ||
##مراد افزایش [[آثار ایمان]] است که همان [[نورانیت]] [[قلب]] است. | ## مراد افزایش [[آثار ایمان]] است که همان [[نورانیت]] [[قلب]] است. | ||
در پاسخ به این [[دلیل]] نیز گفته شده است: | در پاسخ به این [[دلیل]] نیز گفته شده است: | ||
# [[تأویل]] اوّل لازمهاش این است، کسی که [[ایمان کامل]] را به دست نیاورده باشد، به صورت [[حقیقی]] و واقعی هم [[مؤمن]] و هم [[کافر]] باشد و این چیزی است که [[قرآن]] با آن سازگار نیست. | # [[تأویل]] اوّل لازمهاش این است، کسی که [[ایمان کامل]] را به دست نیاورده باشد، به صورت [[حقیقی]] و واقعی هم [[مؤمن]] و هم [[کافر]] باشد و این چیزی است که [[قرآن]] با آن سازگار نیست. | ||
#امّا [[تأویل]] دوم، اگر مراد از [[آیه]] «لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم» این بود، مناسب بود زیادی [[ایمان]] را در [[آیه]]، [[غایت]] [[تشریع]] و انزال قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلبهای [[مؤمنان]]؛ | # امّا [[تأویل]] دوم، اگر مراد از [[آیه]] «لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم» این بود، مناسب بود زیادی [[ایمان]] را در [[آیه]]، [[غایت]] [[تشریع]] و انزال قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلبهای [[مؤمنان]]؛ | ||
# [[تأویل]] سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و [[قوّت]] مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. بنابراین [[ایمان]] افزایش و کاهش را میپذیرد<ref> | # [[تأویل]] سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و [[قوّت]] مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. بنابراین [[ایمان]] افزایش و کاهش را میپذیرد<ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref>. | ||
==زوال پذیری [[ایمان]]== | == زوال پذیری [[ایمان]] == | ||
اکثر بزرگان قائلند امکان زوال [[ایمان]] وجود دارد و برای این گفتۀ خود [[ادله]] ای هم اقامه کرده اند: | اکثر بزرگان قائلند امکان زوال [[ایمان]] وجود دارد و برای این گفتۀ خود [[ادله]] ای هم اقامه کرده اند: | ||
# [[آیات قرآن]]: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا}}<ref>«خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا | # [[آیات قرآن]]: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا}}<ref>«خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.</ref>. | ||
# [[تشریع احکام]] خاص [[مرتد]] در [[شریعت]] که [[کافر]] اصلی با او در آن [[احکام]] مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال [[ایمان]] [[مؤمن]] میکند. | # [[تشریع احکام]] خاص [[مرتد]] در [[شریعت]] که [[کافر]] اصلی با او در آن [[احکام]] مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال [[ایمان]] [[مؤمن]] میکند. | ||
#وجود [[مرتدان]] در [[تاریخ]]. | # وجود [[مرتدان]] در [[تاریخ]]. | ||
اما عده ای هم میگویند زوال [[ایمان]] ممکن نیست و برای سخن خود دلایلی مطرح کردهاند مانند: | اما عده ای هم میگویند زوال [[ایمان]] ممکن نیست و برای سخن خود دلایلی مطرح کردهاند مانند: | ||
# [[ثواب]] [[ایمان]] و [[عقاب]] [[کفر]] همیشگی است، پس باید [[ایمان]] زوال پذیر نباشد. | # [[ثواب]] [[ایمان]] و [[عقاب]] [[کفر]] همیشگی است، پس باید [[ایمان]] زوال پذیر نباشد. | ||
#در مورد آیاتی که دلالت بر زوال [[ایمان]] میکند، مراد از توصیف آنها به [[ایمان]]، [[ایمان]] زبانی است نه [[قلبی]] و نیز احکامی که در [[شریعت]] آمده نهایت دلالتاش این است، کسی که در ظاهر [[شرع]] متصف به [[ارتداد]] شده است، آن [[احکام]] بر او جاری میشود، نه اینکه او در واقع هم [[مرتد]] شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید [[کافر]] بوده است و یا اینکه هنوز هم [[مؤمن]] است. | # در مورد آیاتی که دلالت بر زوال [[ایمان]] میکند، مراد از توصیف آنها به [[ایمان]]، [[ایمان]] زبانی است نه [[قلبی]] و نیز احکامی که در [[شریعت]] آمده نهایت دلالتاش این است، کسی که در ظاهر [[شرع]] متصف به [[ارتداد]] شده است، آن [[احکام]] بر او جاری میشود، نه اینکه او در واقع هم [[مرتد]] شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید [[کافر]] بوده است و یا اینکه هنوز هم [[مؤمن]] است. | ||
نقد ادلۀ قائلین به عدم زوال [[ایمان]]: شرط [[استحقاق]] [[ثواب]]، باقی ماندن بر [[ایمان]] تا فرا رسیدن [[مرگ]] است و دست برداشتن از ظاهر [[آیات]] با اعتبارهای [[عقلی]] و احتمالهای بدون پشتوانه درست نیست. | نقد ادلۀ قائلین به عدم زوال [[ایمان]]: شرط [[استحقاق]] [[ثواب]]، باقی ماندن بر [[ایمان]] تا فرا رسیدن [[مرگ]] است و دست برداشتن از ظاهر [[آیات]] با اعتبارهای [[عقلی]] و احتمالهای بدون پشتوانه درست نیست. | ||
[[حق]] این است که اگر [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] مبتنی بر [[معرفت]] بدانیم که امر اختیاری است، امکان زوال آن روشن است و بر اساس دیدگاههایی که عمل را [[ایمان]] یا جزء [[ایمان]] میداند، امکان زوال [[ایمان]] قابل [[انکار]] نیست، بر اساس دیدگاهی که [[ایمان]] را [[معرفت یقینی]] میداند نیز امکان زوال [[ایمان]] وجود دارد، زیرا [[معرفت]] امر نظری است و با ایجاد [[شبهه]] و [[شک]] در مقدمات آن، [[یقین]] و [[معرفت]] نیز زایل میشود<ref> | [[حق]] این است که اگر [[ایمان]] را [[تصدیق قلبی]] مبتنی بر [[معرفت]] بدانیم که امر اختیاری است، امکان زوال آن روشن است و بر اساس دیدگاههایی که عمل را [[ایمان]] یا جزء [[ایمان]] میداند، امکان زوال [[ایمان]] قابل [[انکار]] نیست، بر اساس دیدگاهی که [[ایمان]] را [[معرفت یقینی]] میداند نیز امکان زوال [[ایمان]] وجود دارد، زیرا [[معرفت]] امر نظری است و با ایجاد [[شبهه]] و [[شک]] در مقدمات آن، [[یقین]] و [[معرفت]] نیز زایل میشود<ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref>. | ||
== | == رابطهی اسلام و ایمان == | ||
[[ایمان]] و [[اسلام]] به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا [[ایمان]] در لغت به معنای [[تصدیق]] است و [[اسلام]] به معنای [[انقیاد]] و [[خشوع]]، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو [[اختلاف]] وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از: | [[ایمان]] و [[اسلام]] به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا [[ایمان]] در لغت به معنای [[تصدیق]] است<ref> راهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۹</ref> و [[اسلام]] به معنای [[انقیاد]] و [[خشوع]]<ref>لسان العرب، ج۶، ص۳۴۵؛ مجمع البحرین، ج۲، ص۴۰۷؛ مقاییس اللغه، ج۳، ص۹۰، "سلم"</ref>، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو [[اختلاف]] وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از: | ||
#برخی از علما همچون شیخ طوسی(ره) | # برخی از علما همچون شیخ طوسی(ره) قائلند [[اسلام]] و [[ایمان]] یکی است، [[ادله]] ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از: | ||
## [[اسلام]] و [[ایمان]] هر دو در [[شرع اسلام]]، اسم برای کسانی قرار داده شدهاند که [[شایسته]] مدحاند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این [[دلیل]] درست نیست، زیرا صرف برای [[مدح]] بودن دو واژه [[دلیل]] بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب [[مدح]]، امور متعددی میتواند باشد. | ## [[اسلام]] و [[ایمان]] هر دو در [[شرع اسلام]]، اسم برای کسانی قرار داده شدهاند که [[شایسته]] مدحاند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این [[دلیل]] درست نیست، زیرا صرف برای [[مدح]] بودن دو واژه [[دلیل]] بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب [[مدح]]، امور متعددی میتواند باشد. | ||
##بر اساس آیۀ {{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران | ## بر اساس آیۀ {{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶</ref> اگر [[ایمان]] و [[اسلام]] به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: [[آیه]] و [[استدلال]] مرتبط با آن تساوی کلی [[ایمان]] و [[اسلام]] را ثابت نمیکند بلکه حداکثر [[اجتماع]] [[اسلام]] و [[ایمان]] در برخی موارد [[اثبات]] میشود<ref>شیخ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۱۸</ref>. | ||
#شیخ مفید(ره) و برخی | # شیخ مفید(ره) و برخی دیگر قائلند [[اسلام]] و [[ایمان]] با هم تغایر دارند: [[اسلام]] اعم از [[ایمان]] است و هر مؤمنی [[مسلمان]] است ولی هر [[مسلمانی]] [[مؤمن]] نیست، ادلۀ این گروه نیز عبارت است از: | ||
##لفظ [[ایمان]] از [[تصدیق]] آنچه [[خداوند]] از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر میدهد و [[اسلام]] از [[تسلیم]] و [[انقیاد]]، متعلق [[تصدیق]] با [[اخبار]] [[سازگاری]] دارد و [[تسلیم]] با [[امر و نهی]]. | ## لفظ [[ایمان]] از [[تصدیق]] آنچه [[خداوند]] از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر میدهد و [[اسلام]] از [[تسلیم]] و [[انقیاد]]، متعلق [[تصدیق]] با [[اخبار]] [[سازگاری]] دارد و [[تسلیم]] با [[امر و نهی]]. | ||
##آیۀ {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref> | ## آیۀ {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>آن اعراب بادیه نشین گفتند: ما ایمان آورده ایم، به آنان بگو: شما هنوز ایمان نیاورده اید، بلکه بگوئید: اسلام آورده ایم، سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> دال بر تغایر بین ایمان و اسلام است چرا که اعراب، به زبان، بر یگانگی خدا و نبوت و معاد گواهی میدادند؛ ولی با این حال خداوند با صراحت به آنها میگوید که شما مؤمن نیستید، شما فقط مسلمانید، پس تفاوت اسلام وایمان مشخص میشود به این معنی که اسلام، شکل ظاهری دارد ولی ایمان یک امر واقعی وباطنی است وجایگاه آن قلب آدمی است نه زبان وظاهر او. | ||
## آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف شده است مانند این آیه: {{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ}}<ref>همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ایمان و زنان با ایمان، سوره احزاب، آیه: ۳۵</ref> که دلالت دارد که ایمان غیر از اسلام است. | |||
## | ## در [[روایات]] هم به تغایر بین ایمان و اسلام اشاره شده است از جمله حدیثی از [[امام صادق]] {{ع}} که میفرمایند: {{متن حدیث|الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ}}، در این حدیث حضرت به طور واضح ابراز میدارند که فرق است میان ایمان و اسلام و ایندو باهم جمع نمیشوند<ref>ایمان شریک اسلام میشود ولی اسلام شریک ایمان نمیشود، کافی، ج۲، ص ۲۵</ref>.<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، انتشارات داوری، ص۵۴</ref> | ||
# | # گروهی هم میگویند: [[ایمان]] و [[اسلام واقعی]] یکی است امّا [[اسلام ظاهری]] با [[ایمان]] متفاوت و اعم از آن است، امّا در [[حقیقت]] و واقع [[اسلام]] و [[ایمان]] یکی است. به [[دلیل]] [[آیه]]: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}<ref>«بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>. | ||
# برخی هم برای [[اسلام]] و [[ایمان]] مراتبی قائل شده اند: | |||
## نخستین مرتبۀ [[اسلام]]، [[پذیرش]] ظاهر [[اوامر و نواهی]] [[الهی]] با ذکر [[شهادتین]] است و به دنبال آن اوّلین مرتبه [[ایمان]] قرار میگیرد که [[اعتقاد قلبی]] اجمالی به [[شهادتین]] و عمل به بیشتر [[احکام اسلام]] است. | |||
## | ## مرتبه دوم [[اسلام]] پس از مرتبه اوّل [[ایمان]] قرار دارد که [[تسلیم]] و [[انقیاد]] [[قلبی]] در برابر بیشتر [[اعتقادات]] به صورت تفصیلی است. مرتبه دوم [[ایمان]] پس از این مرتبه [[اسلام]] است و آن [[اعتقاد]] تفصیلی به تمام حقایق [[دینی]] است. | ||
## | ## پس از مرتبه دوم [[ایمان]]، مرتبه سوم [[اسلام]] است که سایر [[قوای حیوانی]] [[تسلیم]] میشود و [[انسان]] به جایگاهی میرسد که چنان [[خدا]] را [[عبادت]] میکند، گویا او را میبیند. به دنبال این مرتبۀ [[اسلام]]، مرتب، سوم [[ایمان]] قرار دارد، چنانکه [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ}}<ref>«بیگمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱ ـ۳</ref>. | ||
## بعد از مرتبۀ سوم [[ایمان]]، مرتب، چهارم [[اسلام]] قرار دارد که [[عنایت]] و [[موهبت الهی]] این [[حقیقت]] را به او نشان میدهد که [[مالکیت]] فقط برای [[مال]] خداست و بعد از آن مرتبه چهارم [[ایمان]] قرار دارد که تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و [[افعال]] [[بنده]] [[مؤمن]] است: {{متن قرآن|أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ}}<ref>«آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲ ـ ۶۳</ref>.<ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref> | |||
# عده ای دیگر قائلاند که گاهی ایمان در مقابل اسلام به کار رفته است و اسلام را مرحلۀ اقرار به معتقدات و ایمان را مرحلۀ عمل همراه با عقیده میدانند: {{متن حدیث|الإیمان إقرار و عمل و الإسلام إقرار بلا عمل}}<ref>اصول کافی، ج ۲ ص ۲۴. </ref>.<ref>ر. ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۱۴</ref> | |||
== رابطه ایمان و [[کفر]] با [[اسلام]] == | |||
اسلام و ایمان به لحاظ معنا با هم تغایر دارند. ایمان به معنای [[تصدیق]] و اسلام به معنای [[انقیاد]] و [[خشوع]] است<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۹۳ ـ ۲۹۴.</ref>. [[اسلام در قرآن]] به معانی گوناگونی به کار رفته است؛ گاه به معنای [[شریعت]]<ref>حجرات/ ۱۴ - ۱۵؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۶، ص۳۱۳ – ۳۱۴.</ref> و گاه به معنای تسلیم شدن در برابر [[اراده]] و [[دستورهای الهی]] است که در این صورت اسلام از [[مراتب ایمان]] است<ref>یونس/ ۸۴؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۲۳؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۱۱۳ ـ ۱۱۴.</ref>؛ چنانکه اسلام در بعضی [[روایات]] به معنای لغویاش به کار رفته که به معنای [[تسلیم]] است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۵.</ref> و معمولاً در [[روایات اخلاقی]] به کار میرود<ref>حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۵۳ ـ ۵۴.</ref>. غالب [[فقها]] معتقدند اسلام پذیرش [[اوامر و نواهی]] است که با ذکر [[شهادتین]] صورت میگیرد و به دنبال آن، نخستین مرتبه از [[ایمان]] قرار دارد که [[باور قلبی]] به مضمون شهادتین است<ref>کرکی، محقق ثانی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، ج۳، ص۱۷۲ - ۱۷۳؛ عاملی، سید محمد جواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، ج۱۲، ص۵۶۴.</ref>. | |||
یکی از دانشمندان معاصر میان ایمان و [[اسلام]] قائل به مغایرت است و با استناد به روایاتی<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲۶.</ref> [[معتقد]] است اسلام، [[اعتقاد]] به [[الوهیت]] و [[وحدانیت خداوند]] و [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} است. ایشان [[باور]] به [[معاد]] را نیز در تحقق اسلام محتمل میداند<ref>امام خمینی، الطهاره، ج۳، ص۴۴۴ ـ ۴۴۵.</ref>؛ ولی ایمان [[نور]] [[هدایتی]] است که در [[قلب]] جلوه میکند. صفت اسلام اگر در قلب ثابت شود و به قلب برسد، ایمان است و [[لازمه ایمان]] عمل است<ref>امام خمینی، حدیث جنود، ص۹۵ ـ ۹۶.</ref>. [[اسلام]] در برابر [[کفر]] بیشتر به معنای [[فقهی]] و [[کلامی]] آن به کار میرود که به معنای [[شهادت]] به [[وحدانیت خداوند]] و [[رسالت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} است<ref>الطهاره، ج۳، ص۴۵۱.</ref>.<ref>[[عزتالله مرادی|مرادی، عزتالله]]، [[ایمان و کفر (مقاله)| مقاله «ایمان و کفر»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۲]] ص ۵۲۳.</ref> | |||
== [[تقلید]] در [[ایمان]] == | |||
طبق نظر اندیشمندان شیعه، ایمان برای تمام اعمال عبادی ازجمله: نماز، حج، زکات، خمس، روزه، اجتهاد، امام جماعت، قضاوت و ... لازم و شرط صحت و قبولی این اعمال است و براین باورند که تقلید در ایمان، کافی نیست و باید قلبا به آن برسند و اجبار در آن راه ندارد.<ref>شهید ثانی، حقایق الإیمان، ۱۴۰۹ق، ص۵۹</ref>. [[معتزله]] و [[اشاعره]]، همچون [[امامیه]] تقلید در ایمان را صحیح نمیدانند<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۸۸.</ref>، اما در مقابل، [[فقهای اهل سنت]]، [[تقلید]] در [[ایمان]] را درست میدانند<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۱۸</ref>. | |||
در مجموع میتوان گفت: [[تقلید]] در همه مسایل [[اعتقادی]]، حتی وجود [[خداوند]] جایز نیست و به [[تسلسل]] میانجامد، ولی اگر در مسایل اساسی [[استدلال]] باشد، میتوان در مسایل پیچیده به [[اهل خبره]] [[رجوع]] کرد و در نتیجه [[تقلید]] در تفاصیل [[اعتقادات]] جایز و در اصول آن جایز نیست<ref>[[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۶۹-۵۸۵.</ref>. | |||
==بررسی پارهای از نظریهها در باب [[ایمان]]== | |||
== | ===نظریه توماس آکویناس=== | ||
[ | ایمان [به چیزی] صرف [[علم]] [به آن چیز] یا [[تصدیق]] آن است. به عقیدۀ آکویناس، متعلق این تصدیق، گزارههای [[وحیانی]] است. هر کس که به گزارههای وحیانی موجود در [[کتاب آسمانی]] [[باور]] داشته باشد، یعنی محتوای گزارههای مذکور را [[مطابق با واقع]] بداند، [[مؤمن]] است؛ هر چند دلیل کافی و [[شایسته]] بر [[صادق بودن]] آن نداشته باشد. قید اخیر، ایمان را از مرتبه «[[معرفت]]» [[پایینتر]] قرار میدهد؛ چون معرفت باور صادقی است که تکیه بر شواهد کافی دارد. البته ایمان، از [[رأی]] و [[گمان]] - که [[اعتقادی]] بیدلیل و همراه [[شک]] و [[ترس]] از [[خطا]] بودن است - بالاتر است. اگر ما نسبت به متعلق ایمان، در این وضعیت [[معرفتی]] ناموجه قرار داریم، چه امری میتواند ما را به قرار گرفتن در آن سوق دهد و ایمان را موجه سازد؟ جواب، آکویناس، «خواست» [[آدمی]] است. ما تصمیم میگیریم که گزارههای [[دینی]] را تصدیق کنیم و خود را از وضعیت غیر [[ایمانی]] خارج کنیم. عناصر اصلی این نظریه به قرار ذیل است: | ||
۱. ایمان وضعیتی اساساً معرفتی است. به تعبیر دیگر، ماهیت ایمان فقط در دستگاه [[شناسایی]] آدمی محقق میشود. | |||
۲. وضعیت معرفتی ایمان بر اساس مدارک و شواهد ناقص پی ریزی میشود؛ از اینرو علم به مشهودات تعلق میگیرد و ایمان به امور غایب از نظر، به طوری که نمیتوان نسبت به یک چیز هم علم داشت و هم ایمان. | |||
== | ۳. تصدیق کردن متعلق ایمان و باور آن مبتنی بر [[تصمیمگیری]] شخصی است. در واقع، خواست و [[اراده]] آدمی به کمک فقدان مدارک کافی میآید و [[نقص]] آنها را جبران میکند<ref>ر.ک: جوادی، محسن، نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، ص۲۵-۱۹؛ هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، فصل ۵.</ref>. | ||
{{ | به نظر میرسد این نظریه با چند اشکال مواجه است: | ||
# تصدیق یاد شده، فعالیت معرفتی است و تا دستگاه معرفت زمینههای چنین فعالیتی را، همچون وجود شواهد و مدارک، حاضر نبیند، ممکن نیست از طرف [[اراده]] یا [[اختیار]]، ملزم به [[تصدیق]] چیزی شود. اگر تصدیق [[معرفتی]] به دست اراده سپرده شود، [[سرنوشت]] آن در گرو [[تمایلات]] و وضعیتهای شخصی و [[ذهنی]] قرار میگیرد. | |||
#حتی اگر فرض کنیم نسبت به چیزی [[علم]] جزمی داریم، باز ممکن است [[ایمان]] تحقق نیابد. ارادی بودن ایمان به این معنا است، نه اینکه اراده جبران کننده [[ضعف]] مدارک و شواهد باشد. | |||
# [[ | #ویژگی [[مؤمنان]] تنها به دستگاه معرفتی آنان باز نمیگردد؛ هر چند در تمام آن ویژگیها علم و [[معرفت]] نقش بسزایی دارد. به تعبیر دیگر، عناصر معرفتی نمیتوانند به [[تنهایی]] توضیح دهنده ماهیت ایمان باشند. | ||
# [[ | #از اینکه متعلق ایمان امری غایب از حواس است، نمیتوان آن را در مقابل علم و معرفت قرار داد. ایمان یک نوع [[غیبگویی]] و یا تکیه زدن بر [[غیب]] نیست؛ هر چند متعلق آن از قلمرو حسیات بیرون باشد. موجود نامحسوس میتواند هم متعلق علم باشد و هم متعلق ایمان.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۵۲.</ref>. | ||
# [[ | |||
# [[ | ===نظریه پل تیلیخ=== | ||
# [[ | ایمان حالت [[دلبستگی]] و تعلق خاطر نهایی و مطلق [[آدمی]] و [[غایت]] قصوای او است. غایت قصوا معنابخش [[زندگی]] است؛ به طوری که با از دست رفتن آن، ماندن و زندگی کردن توجیهی ندارد. به تعبیر دیگر، هر کس به چیزی گونهای دلبستگی نهایی دارد و بدون آن زندگی را برنمیگزیند. متعلق این دلبستگی چیزی است که بر کل ساحتهای [[بشر]] از جمله [[اندیشه]] و [[افعال]] [[حاکم]] است. این متعلق جز وجود [[خداوند]] غیرمتناهی نیست، اما گاه به [[اشتباه]] اموری چون [[ثروت]]، [[مکنت]] و [[مقام]] جای متعلق [[واقعی]] را میگیرد<ref>ر.ک: نظریه ایمان در عرصۀ کلام و قرآن، ص۴۵-۴۱؛ فلسفه دین، فصل ۵؛ ارغنون، شماره ۶-۵، «ایمان چیست؟» ترجمه علی مرتضویان.</ref>. | ||
# [[ | به نظر میرسد این نظریه نیز اشکالاتی دارد: | ||
{{ | #تشکیکی نبودن دلبستگی نهایی آدمی و شدت و ضعف نپذیرفتن آن. دلبستگی نهایی در شخص واحد دارای مراتب نیست. | ||
{{ | #نمیتوان ثابت کرد که تنها میتوان به یک چیز تعلق خاطر نهایی داشت. | ||
#اگر ایمان [[دلبستگی]] نهایی باشد، هر متعلقی که داشته باشد ماهیت آن را حاصل میکند، هر چند شایستۀ [[ایمان]] ورزیدن نباشد. به تعبیر دیگر، امور دیگر میتواند در عرض [[خداوند]]، متعلق ایمان باشند. اساساً متعلق ایمان هیچ نقشی در به وجود آوردن ایمان ندارد؛ به این معنا که هیچ فرقی میان ایمان تعلق گرفته به [[خدا]] با ایمان تعلق گرفته به غیر خدا، هر چه که باشد، نیست.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۵۳.</ref>. | |||
===[[نظریه]] [[کرامیه]]=== | |||
کرامیه ایمان را [[تصدیق]] زبانی میدانند نه [[تصدیق قلبی]]. بنابراین ایمان فعل [[جوارحی]] محض است، یعنی اظهار زبانی [[شهادت به توحید]] [[الهی]] و [[رسالت پیامبر]]. این تصدیق زبانی میتواند به [[قلب]] و ساحت درونی [[آدمی]] متصل باشد یا نباشد. در این حالت، ایمان نسبت به وضعیت [[قلبی]] لا بشرط است. این گروه در [[تأیید]] نظریه خود میگویند: «به [[تواتر]] از [[رسول خدا]]{{صل}} و [[تابعین]] رسیده است که ایشان به [[شهادت]] زبانی [[مردم]] اکتفا میکردند و از تصدیق قلبی آنها جستوجو نمینمودند و به ایمان آنها [[حکم]] میراندند؛ پس ایمان نه [[علم]] است و نه عمل، بلکه صرف تصدیق زبانی است<ref>ایجی، عضدالدین، [شرح] المواقف، ج۸، ص۳۲۵ و ۳۲۳.</ref>. | |||
این نظریه چند اشکال دارد؛ از جمله: | |||
#بسیاری از مختصات ایمان، از جمله قرارگاه قلبی آن، و شدت و [[ضعف]]، در تصدیق زبانی یافت نمیشود. | |||
#شکی نیست که در [[مقام اثبات]] و [[شناسایی]] [[مؤمن]]، تصدیق زبانی کارگشا است، ولی این امر دلالت نمیکند که ایمان فقط تصدیق زبانی باشد. تصدیق زبانی از آن جهت که نشان تصدیق قلبی و یا وضعیت درونی است، اهمیت دارد و در واقع آشکارکننده وضعیت درونی [[انسان]] است. بنابراین اگر کسی پس از شنیدن [[پیام]] [[نبی]] مثلاً در قلب خود، او را تصدیق کند، در [[مقام ثبوت]] و واقع، مؤمن است، هر چند برای به رسمیت شناختن ایمان خود، باید نزد دیگران، رسالت پیامبر را به زبان تصدیق کند، [[جامعه]] مؤمن، کسی را که تصدیق زبانی را به جا آورد، از آن جهت مؤمن میشمارد که دسترسی به [[تصدیق قلبی]] ندارد و موظف به قبول [[تصدیق]] زبانی است. از آنچه گذشت معلوم میشود که قول کسانی که [[ایمان]] را فقط عمل [[جوارحی]] به دستورهای [[دین]] انگاشتهاند نیز [[ضعیف]] است؛ زیرا میان ایمان در [[مقام اثبات]] و ایمان در [[مقام ثبوت]]، که [[ایمان واقعی]] است، فرق است. عمل جوارحی فقط مینماید که فرد، [[مؤمن]] است؛ اما از واقع خبر نمیدهد. چه بسا کسی که هیچ گونه تصدیق قلبی به آورده [[نبی]] ندارد و یا حتی آن را [[تکذیب]] میکند، در صف [[مؤمنان]]، به [[اعمال]] ظاهری دین [[اشتغال]] ورزد. مسلماً چنین کسی را در واقع مؤمن نمیخوانند؛ هر چند در ظاهر، [[حکم]] [[مسلمان]] و مؤمن را بر او جاری کنند. آنچه ما در پی آن هستیم توضیح ماهیت ایمان واقعی است نه [[ایمان ظاهری]]. | |||
#این نظریه میان ایمان به معنای عام ([[اسلام]])، و ایمان به معنای خاص فرقی قائل نشده. همین اشکال منشأ [[مشکلات]] پیش گفته و غیر آنها شده است.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۵۴.</ref>. | |||
===[[نظریه]] [[قاضی عضدالدین ایجی]] ([[اشاعره]])=== | |||
این [[متکلم]] میان معنای لغوی و [[شرعی]] ایمان تفاوتی نمینهد و [[اختلاف]] این دو را فقط در متعلق ایمان میداند. او میگوید: | |||
ایمان در لغت به معنای مطلق تصدیق است و در [[شرع]]، تصدیق خاص است؛ یعنی تصدیق [[رسول]] در آنچه دانسته شود که او [از طرف [[خداوند]]] آورده است. | |||
قهراً اگر آورده رسول، تفصیلی یا اجمالی باشد، تصدیق هم تفصیلی یا اجمالی خواهد بود<ref>ایجی، عضدالدین، [شرح] المواقف، ج۸، ص۳۲۲-۳۲۳.</ref>. | |||
سپس [[استدلال]] میکند: | |||
بعضی [[آیات]] دلالت میکند که «[[قلب]]» محل ایمان است؛ پس ایمان فعل [[قلبی]] است و تنها فعل قلبی ممکن در اینجا، تصدیق است<ref>ایجی، عضدالدین، [شرح] المواقف، ج۸، ص۳۲۴.</ref>. | |||
مسلماً مراد [[ایجی]] از تصدیق، [[معرفت]] نیست؛ زیرا قول خود را در مقابل قولی قرار میدهد که ایمان را به «معرفت» [[تفسیر]] میکند؛ خواه متعلق این [[معرفت خداوند]] باشد یا هم خداوند و هم آنچه [[رسولان]] آوردهاند. تفسیر ایمان به «تصدیق» با تفسیر ایمان به «معرفت» از آن جهت که هر دو فعل قلبیاند با هم اشتراک دارند، اما [[تصدیق]] فقط [[معرفت]] نیست؛ هر چند «معرفت» در آن حضور دارد. | |||
در فرق معرفت و تصدیق گفته شده است که تصدیق، برخلاف معرفت، امری کسبی و اختیاری است. تصدیق مرتبط ساختن [[قلب]] به چیزی است که از [[اخبار]] [[رسول]] معلوم شده است. این ربط [[قلبی]] کاری افزون بر [[درک]] و [[معرفت قلبی]] است. اساساً همین ربط است که به [[اختیار]] [[آدمی]] صورت میگیرد، جوهره [[ایمان]] را میسازد، مورد [[تکلیف]] قرار میگیرد و بر آن آثاری چون [[ثواب]] مترتب میشود. اما وقتی آدمی در وضعیت [[معرفتی]] قرار میگیرد، معرفت بدون هیچ گونه [[اراده]] و کسب حاصل میشود؛ مثلاً به چیزی مینگریم، معرفت به این که آن چیز مثلاً سنگ است، حاصل میشود، چه بخواهیم و چه نخواهیم. همچنین وقتی کسی [[معجزه نبی]] را میبیند، معرفت به [[نبی]] بودن او بیاختیار در قلب او حاصل میشود، اما در لغت نمیگویند که وی [[پیامبر]] را تصدیق کرده است؛ بلکه وقتی قلب خود را به این معرفت مرتبط ساخت و به تعبیر دیگر [[تسلیم]] این معرفت شد و خود را به مقتضیات آن معرفت ملتزم کرد، او را [[مؤمن]] میخوانند. به بیان دیگر، تصدیق ایمان، غیر از تصدیق منطقی است؛ زیرا تصدیق در ایمان یک نوع فعل است و از این رو مورد تکلیف و امر قرار میگیرد؛ برخلاف تصدیق منطقی یا معرفت که نوعی [[انفعال]] به شمار میآید و با فراهم آمدن شرایط آن، بیاختیار حاصل میشود. میتوان در نظر گرفت که قلبی به قضیه P معرفت یا تصدیق منطقی دارد، اما همان قلب به مفاد آن قضیه [[عقیده]] و التزامی ندارد. | |||
از آنچه گذشت، معلوم میشود که عمل در ماهیت ایمان، نقشی برعهده ندارد و از این رو در بسیاری از [[آیات الهی]]، ایمان با [[عمل صالح]] همراه شده است و عطف «عمل» بر «ایمان» نشان تغایر آن دو است. میان «عمل کننده به [[نیکی]]» و «[[مؤمن]]» نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است. بعضی از [[نیکوکاران]] مؤمنند و بعضی مؤمن نیستند، چنانکه بعضی از [[مؤمنان]] نیکوکارند و بعضی دیگر [[مرتکب گناه]] میشوند. محل [[اجتماع]] «مؤمن» و «[[نیکوکار]]» شخصی است که هم به آورده [[رسول]] [[معرفت]] دارد و هم به مقتضای آن عقدی در [[قلب]] خود بسته است و هم در [[مقام عمل]] موفق میشود [[التزام]] [[قلبی]] خود را به ساحت ظاهر سرایت دهد. اما مورد جدایی این دو، کسی است که با داشتن معرفت و التزام قلبی در صحنه عمل، گاه دچار [[انحراف]] و [[گناه]] میشود. او میخواهد گناه نکند و خود را به دلیل انجام گناه محکوم میکند؛ اما گاه به آن دچار میشود. چنین کسی را میتوان «[[فاسق]]» نامید؛ اما هیچ عنوانی او را از اتصاف به «مؤمن» باز نمیدارد. در مقابل اگر کسی معرفت و التزام قلبی به آوردۀ رسول نداشته باشد، ولی کار نیکی را که مطابق گفته رسول است انجام دهد، «نیکوکار» نامیده میشود؛ هر چند به «[[ایمان]]» متصف نمیشود. | |||
همچنین میان «عالم» و «مؤمن» نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ هر مؤمنی عالم است، اما هر عالمی مؤمن نیست. از این رو بسیاری از [[انسانها]] با وجود روشن شدن [[حق]]، آن را [[انکار]] میکنند و گاه در صدد از میان بردن آن برمیآیند. چنین افرادی به آورده رسول [[تصدیق]] منطقی دارند، اما فاقد تصدیق ایمانیاند. تصدیق منطقی بخشی از [[تصدیق ایمانی]] است که با التزام قلبی همراه است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که [[کفر]] عدم تصدیق ایمانی به چیزی است که میدانیم از طرف رسول آورده شده است. مسلم است که اگر کسی به آوردۀ رسول عالم باشد، ولی بدان ملتزم نباشد و در اثر عدم التزام، سخن رسول را [[تکذیب]] کند، به حق «[[کافر]]» نامیده میشود. یک شخص میتواند مصداق «عالم» و «کافر» باشد؛ چون در چنین کسی التزام قلبی یافت نمیشود. | |||
اکنون با ارائه [[تفسیری]] از [[ایمان دینی]]، نظریه یادشده را ارزیابی میکنیم<ref>برای مطالعه آرای دانشمندان شیعه ر.ک: علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۲۶-۴۲۷؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۴۹-۲۶۴؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۲۵۹-۶۲؛ لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان، ص۱۶۴-۱۶۶.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۵۵.</ref>. | |||
==آثار ایمان== | |||
* از [[قرآن]] و [[سنت]] و نیز تجربه انسانی دریافته میشود که [[ایمان دینی]] دستاوردهایی دارد. | |||
* میتوان این دستاوردها را در نگاهی کلی به دو گروه تقسیم کرد: | |||
# [[دنیوی]]، | |||
# [[اخروی]]. | |||
* دستاوردهای [[دنیوی]] نیز در دو بخش فردی و [[اجتماعی]] شایان بررسیاند. | |||
== دستاوردهای [[دنیوی]] و فردی == | |||
# '''[[آرامش]] و [[طمأنینه]]:''' در اینکه [[ایمان]] مایه [[آرامش]] [[آدمی]] است، [[آیات]] و روایاتی فراوان در دست است؛ از جمله: "او است همان که بر دلهای [[مؤمنان]] [[آرامش]] را فرو فرستاد..."<ref>{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا }}؛ سوره فتح، آیه: 4.</ref>. | |||
# '''[[امیدواری]]:''' "چشم داشتن به [[رحمت]] [[پروردگار]]، مایه [[امیدواری]] و دوری از [[یأس]] است"<ref>{{متن قرآن|يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ}}؛ سوره یوسف، آیه ۸۷.</ref>. در [[دانش]] روز نیز به اثبات رسیده است که اهل [[ایمان]] کمتر به [[یأس]] و افسردگی دچار میشوند. | |||
# '''جلب [[عنایت الهی]]:''' [[خداوند]] به [[مؤمنان]] عنایتی ویژه دارد و دعای آنان را [[اجابت]] میکند. این [[حقیقت]] هم در [[روایات]] و هم در [[آیات قرآن کریم]] بارها به اشارت و صراحت آمده است<ref>{{متن قرآن|وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ}}؛ سوره شوری، آیه ۲۶.</ref>. | |||
# '''[[رشد معنوی|رشد]] و [[بالندگی معنوی]]:''' [[پایداری]] بر [[ایمان]] [[معنویت]] را در [[انسان]] رشد میدهد و [[ایمان]] را ریشهدارتر میسازد<ref>{{متن قرآن|وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ}}؛ سوره توبه، آیه ۱۲۴.</ref> تا آنجا که ظرفیت و [[شایستگی]] میزبانی ملائک را مییابد<ref>{{متن قرآن| إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ }}؛ سوره فصلت؛ آیه ۳۰.</ref>. | |||
# '''[[رحمت ویژه الهی]]:''' [[رحمت]] [[خداوند]] همه آفریدگان را میپوشاند؛ اما برای [[مؤمنان]] گستردهتر و عمیقتر است<ref>{{متن قرآن|فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا }}؛ سوره نساء؛ آیه ۱۷۵.</ref>. | |||
# '''[[پشتیبانی الهی]]:''' از بشارتهای آشکار [[الهی]] آن است که اهل [[ایمان]] در [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] الهیاند و [[خداوند]] آنان را در [[سختیها]] و دشواریها [[یاری]] میدهد<ref>{{متن قرآن| إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهَادُ }}؛ سوره غافر؛ آیه ۵۱.</ref>. | |||
# '''[[شکیبایی]] و [[پایداری]]:''' به تجربه ثابت شده است و نیز در گفتار بزرگان [[دین]] آمده است که میوه [[ایمان]]، [[استواری]] و [[پایداری]] است<ref>غرر الحکم و درر الکلم، ۱/ ۱۷۸.</ref>. | |||
# '''[[امان از ترس]] و [[امان از اندوه|اندوه]]:''' بنابر آیات [[قرآنی]] یکی از پیامدهای [[ایمان]] آن است که [[انسان]] نه بر گذشته خویش [[اندوه]] میکشد و نه از [[آینده]] میهراسد<ref>{{متن قرآن| إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}؛ سوره مائده؛ آیه ۶۹؛ {{متن قرآن| أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}؛ سوره یونس؛ آیه ۶۲.</ref>. | |||
# '''[[عزت]]:''' هر چند دریافتن این [[حقیقت]] بر بیایمانان دشوار است، اما [[عزت]] و [[سربلندی]] [[راستین]] از آن [[خداوند]] و [[رسول]] و [[مؤمنان]] است<ref>{{متن قرآن|يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ }}؛ سوره منافقون؛ آیه ۸.</ref>. | |||
# '''[[غیرت]] و [[جوانمردی]]:''' [[قرآن کریم]] درباره اهل [[ایمان]] میفرماید، آنان کسانیاند که به زنا و هرزگی تن نمیآلایند<ref>{{متن قرآن|وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا}}؛ سوره فرقان، آیه ۶۸.</ref>. از پارهای [[روایات]] نیز بر میآید که غیرتمندی و دوری از بیبند و باری، از [[ایمان]] سرچشمه میگیرد<ref>نهج الفصاحة، ۴۳۳.</ref>. | |||
# '''[[فضیلت]] و [[برتری]]:''' [[قرآن کریم]] درباره [[مؤمنان]] میفرماید: "آنان که [[ایمان]] آورده و [[کارهای نیک]] انجام میدهند، [[بهترین]] انسانهایند"<ref>{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ }}؛ سوره بینه؛ آیه ۷.</ref>. | |||
# '''[[هدایت]] و [[فراست]]:''' از نشانههای آشکار [[ایمان]]، [[هدایت]] و [[فراست]] است که [[خداوند]] ارزانی میکند<ref>{{متن قرآن| إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ}}؛ سوره یونس، آیه ۹.</ref>. در [[روایت]] آمده است: "از [[فراست]] [[مؤمن]] بپرهیزید که او به [[نور]] [[خدا]] مینگرد"<ref>بصائر الدرجات، ۳۵۷؛ عیون اخبار الرضا، ۲/ ۲۰۰.</ref>. | |||
* افزون بر آنچه گذشت، دیگر [[نشانههای ایمان|نشانهها]] و [[پیامدهای ایمان]] عبارتاند از: [[مسئولیت پذیری]]، [[دل نبستن به دنیا]]، [[سلامت جسم]] و [[جان]]، [[خوشبینی]] به [[جهان هستی]]، [[هدفداری]] و....<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 33-34.</ref>. | |||
== دستاوردهای [[دنیوی]] و [[اجتماعی]] == | |||
# '''[[آرامش اجتماعی]]:''' [[ایمان]]، مایه [[پای بندی]] [[انسان]] به [[ضوابط اخلاقی]] و [[احکام عملی]] است و [[مسلمانان]] از [[تعدی به حقوق یکدیگر]] میپرهیزند و بدینسان، [[جامعه اسلامی]] پیوسته در [[آرامش]] و [[آسایش]] است. [[مؤمن]] در [[رفتار]] و [[کردار]] و گفتار خویش، میکوشد تا به دیگران آسیب نرساند و بر کسی [[ستم]] نکند. [[رفتار]] او به گونهای است که در برخی [[روایات]] آمده است: "[[مؤمن]] گویی لجام بر دهان دارد"<ref>شیخ صدوق، الخصال، ۱/ ۲۲۹.</ref>. نیز در روایتی آمده است: "[[مسلمان]] کسی است که [[مسلمانان]] از دست و زبانش ایمناند"<ref>مستدرک الوسائل، ۲/ ۴۰۳.</ref>. | |||
# '''[[برکت الهی]]:''' [[قرآن]] آشکارا میفرماید: اگر [[مردم]] [[ایمان]] آورند و [[پرهیزگاری]] کنند، [[برکات]] [[آسمان]] و [[زمین]] بر آنان گشوده میشود<ref>{{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ}}؛ سوره اعراف، آیه ۹۶.</ref>. | |||
# '''[[همیاری]] و [[همدردی]]:''' از [[وظایف دینی]] [[مؤمنان]] است که به [[یاری]] یکدیگر بشتابند و به آنچه در [[جامعه اسلامی]] میگذرد، حساسیت نشان دهند؛ چنان که در روایتی از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} پرداختن به امور [[مسلمانان]]، [[شرط مسلمانی]] دانسته شده است. همچنین در برخی [[روایات]] آمده است که آن مسلمانی بهتر است که نفع او برای [[مردم]] بیشتر است<ref>مستدرک الوسائل، ۲/ ۴۰۳؛ غرر الحکم و درر الکلم، ۱/ ۳۹۰.</ref>. | |||
# '''[[برادری]] و [[محبت]]:''' [[ایمان]] مایه [[برادری]] و [[محبت]] [[مؤمنان]] است. این [[حقیقت]] را [[قرآن]] آشکار بیان میفرماید: "[[مؤمنان]]، برادر یکدیگرند"<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ}}؛ سوره حجرات، آیه ۱۰.</ref>. | |||
# '''[[خلافت]] و [[حکومت الهی]]:''' از [[وعدههای الهی]] به [[مؤمنان]]، [[حکومت]] یافتن در [[زمین]] است و [[شایسته]] گشتن برای [[خلافت الهی]]<ref>{{متن قرآن| لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}؛ سوره نور، آیه ۵۷.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 34-35.</ref>. | |||
== دستاوردهای اخروی == | |||
# '''[[آمرزش]]:''' آیاتی پرشمار از [[قرآن کریم]] بیان میفرمایند که [[خداوند]] [[گناهان]] [[مؤمنان]] را میآمرزد<ref>از جمله: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ}}؛ سوره انفال، آیه ۷۴.</ref>. | |||
# '''[[پاداش الهی]]:''' [[ایمان]]، [[انسان]] را [[شایسته]] [[پاداش الهی]] میکند و او را از نعمتهای [[اخروی]] بهرهمند میسازد<ref>{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}}؛ سوره بقره، آیه ۲۷۷.</ref>. | |||
# '''[[جاودانگی]] در [[بهشت]]:''' [[آرزوی انسان]] [[جاودانگی]] است؛ اما آن [[جاودانگی]] که همراه [[سعادت]] و [[آسایش]] و راحتی باشد. [[قرآن کریم]] بارها فرموده است که [[ایمان]] مایه [[جاودانگی]] در [[بهشت]] است<ref>به عنوان نمونه: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ }}؛ سوره مائده، آیه ۶۵.</ref>. | |||
# '''[[روزی نیکو]]:''' [[قرآن]] میفرماید: "آنان که [[ایمان]] آوردند و [[هجرت]] کردند و به [[راه خدا]] به [[جهاد]] برخاستند و... [[روزی نیکو]] از آنِ آنان است"<ref>{{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ}}؛ سوره انفال، آیه ۷۴.</ref>. | |||
# '''[[لذت پیوسته]]:''' [[قرآن]] میفرماید: "ای [[پیامبر]] ما! به آنان که [[ایمان]] آورده و [[اعمال شایسته]] انجام دادهاند، [[بشارت]] ده که برایشان باغهایی است که در آنها نهرها جاری است. هر گاه از میوههای آن روزی خورند، گویند: پیش از این در [[دنیا]]، از چنین میوههایی برخوردار شده بودیم، که این میوهها شبیه به یکدیگرند. و نیز در آنجا همسرانی [[پاکیزه]] دارند و در آنجا جاودانه باشند"<ref>{{متن قرآن|وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ }}؛ سوره بقره، آیه ۲۵.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 34-35.</ref>. | |||
==جستارهای وابسته== | == جستارهای وابسته == | ||
{{ | {{مدخل وابسته}} | ||
* [[ایمان]] | * [[ایمان]] | ||
* [[ابتلائات مؤمن]] | * [[ابتلائات مؤمن]] | ||
خط ۳۲۶: | خط ۳۸۰: | ||
* [[وجوب ایمان]] | * [[وجوب ایمان]] | ||
* [[یقین]] | * [[یقین]] | ||
{{پایان | {{پایان مدخل وابسته}} | ||
==پانویس== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:000056.jpg|22px]] [[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵''']] | |||
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']] | |||
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']] | |||
# [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[سید جمالالدین دینپرور|دینپرور، سیدجمالالدین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']] | |||
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[ایمان - عالمی (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۱''']] | |||
# [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۱''']] | |||
# [[پرونده:10115976.jpg|22px]] [[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|'''در آستان امامان معصوم ج۲''']] | |||
# [[پرونده:IM009734.jpg|22px]] [[عزتالله مرادی|مرادی، عزتالله]]، [[ایمان و کفر (مقاله)| مقاله «ایمان و کفر»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه امام خمینی ج۲''']] | |||
# [[پرونده:IM009895.jpg|22px]] [[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ضرورت ایمان به ائمه (مقاله)|مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۱۶''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:مدخلهای قرآنی دانشنامه]] | [[رده:مدخلهای قرآنی دانشنامه]] | ||
[[رده:ایمان]] | [[رده:ایمان]] | ||
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]] | [[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۰
ایمان در کلام اسلامی به بررسی مفهوم ایمان از نگاه متکلمین مسلمان میپردازد. ایمان، باور قلبی و تصدیق به تمام فرمودههای پیامبر اکرم (ص) و امامان دوازده گانه بعد از اوست. طبق نظر متکلمین شیعه ایمان در مقابل اسلام بوده و اسلام مرحله اقرار به معتقدات و ایمان مرحله عمل همراه با عقیده است.
معناشناسی ایمان و مؤمن
واژه "ایمان" مصدر باب افعال از ماده "ا، م، ن" است. اَمن در برابر ترس و امانت در برابر خیانت و همچنین "ایمان" در مقابل کفر آمده است[۱]. همچنین، ایمان به معنای تصدیق، امنیت و آرامش و نیز، رفع خوف و وحشت استعمال شده است[۲].
در اصطلاح کلام اسلامی، ایمان عبارت است از باور و اعتقاد به تمام آنچه که پیامبر (ص) از طرف خدا برای مردم آورده است. اما در یک تقسیمبندی کلی میتوان گفت: ایمان در سه معنا به کار رفته است:
- در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در قلب او جای گیرد و در آن شک و تردید وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد. به عبارت دیگر ایمان به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است[۳].
- ایمان در اصطلاح دینی عبارت است از گرایشهای درونی انسان که معنوی و فوق حیوانی است و بر پایه اعتقاد و اندیشه استوار است. بنابراین، خاستگاه ایمان، راه یافتن یا گرایش درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان ـ بر خلاف علم ـ به میل قلبی و اختیار است و از این رو میتوان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست[۴].
- در اصطلاحی رایج در روایات شیعی، ایمان به معنای عقیده به امامت و ولایت امیر المؤمنین (ع) و ائمه (ع) است و مؤمن به معنای شیعه به کار میرود و در روایات بسیاری، آیاتی از قرآن که به ایمان اشاره دارد، به ایمان به امامت اهل بیت (ع) تفسیر و تأویل شده و ایمان واقعی مرادف با ولایت عترت به شمار رفته است. حتی در اصطلاح فقهی اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل نماز، حج، زکات، خمس، روزه، امام جماعت، قاضی، مجتهد، ذابح در قربانی و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمن هستند، مسلمانند، امّا هرکس مسلمان باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که مودّت اهل بیت و اطاعت از آنان فرمان الهی است و امامت ائمه (ع)، براساس نصب و وصیّت و امر رسول خدا (ص) است، لذا مؤمن واقعی کسی است که مطیع امر خدا و رسول و پیرو امامان شیعه باشد.
در اصطلاح متکلمین و اندیشمندان اسلامی برای ایمان معانی و ارکان مختلف دیگری هم نقل شده است از جمله: علم و معرفت، عمل(جوارحی)تنها، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی که در سخنی از امیرمؤمنان علی (ع) در تعریف ایمان به آن اشاره شده است[۵]، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و یا به معنای تصدیق قلبی؛ به تمام آموزههای حضرت محمد (ص) و جانشینان آن حضرت از امامان معصوم (ع)[۶]
بسته به تعاریفی که متکلمان از ایمان کردهاند، "مؤمن" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور شیعه، مؤمن کسی است که به توحید و لوازم آن ـ نبوت، معاد، امامت و همه آن چیزی که پیامبر اسلام (ص) آورده است ـ باور داشته و با زبان بدان اقرار کند. در نظرگاه قرآنی، باور و یقین به تنهایی کافی نیست؛ همان گونه که اقرار زبانی به تنهایی کافی نیست.
در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم (ع) از ارکان ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمییابد هر چند اسلام تحقق مییابد. در عرف مردم، کسی را مؤمن گویند که اهل تعبد و عبادت است و به واجبات و مستحبات دینی پایبندی میکند[۷].
تاریخچه
بحث از چیستی ایمان و مفاهیم مقابل آن (کفر، فسق و...) از نخستین مباحث کلامی در تاریخ اسلام است. نقطۀ عطف این بحث در اسلام، غائلهای بود که پیرامون حکمیت در جنگ صفین رُخ داد و منجر به شکلگیری جماعتی به نام خوارج شد. خوارج هر چند به معنای دقیق کلمه از اهل کلام به شمار نمیآمدند، اما با مطرح کردن بحث از حدود کفر و ایمان، پایهگذار نخستین بحث کلامی در تاریخ اسلام شدند که واکنش دیگر فرق از جمله مرجئه، قدریه، جهمیه و امامیه را به دنبال داشت[۸].از نخستین کسانی که این نظریه را در میان شیعیان مطرح کرده است میتوان به ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت صاحب کتاب"الیاقوت فی علم الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به صراحت اظهار میدارد که مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمیشود و همچنان مؤمن باقی میماند، زیرا ایمان چیزی جز تصدیق قلبی نیست و عمل در حقیقت آن وارد نیست[۹].
تبیین مسئله ایمان در اندیشه اسلامی
در اینکه اجزاء و ارکان ایمان چیست و چه چیزهایی را باید تصدیق کرد تا ایمان شرعی صدق کند، شیعه و اهل سنت فیالجمله در اینکه اصول چهارگانه اعتقادی (توحید، نبوت، معاد و عدل)[۱۰] و «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ(ص)» جزء ارکان دین و ایمانند، متفقند و اختلافی در اصل مطلب ندارند[۱۱]؛ هرچند در جزئیات اختلافاتی دارند. اما در اینکه آیا امامت نیز جزء اصول و ارکان ایمان است یا خیر، میان شیعه و اهل سنت اختلاف است. علمای شیعه علاوه بر تصدیقِ وجود و وحدانیت خداوند (توحید)، عدل، نبوت پیامبر اسلام(ص) و جمیع آنچه آن حضرت آورده است و معاد، معتقدند که امامت ائمه اطهار(ع) نیز از ارکان و اجزای ایمان است[۱۲].
در واقع حق این است که تصدیق هر آنچه از ضروریات دین[۱۳] اسلام محسوب میشود واجب بوده و جزء اصول و ارکان ایمان است و انکار آن، به اجماع علما، موجب کفر است[۱۴]؛ مگر آنکه منکر، تازه مسلمان شده باشد و هنوز اطلاع کاملی از ضروریات دین اسلام نداشته باشد[۱۵]. بنابراین، ایمان در یک کلام عبارت است از اعتقاد و باور به تمام آنچه پیامبر(ص) آورده است («مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)»).
باید توجه داشت که نمیتوان آوردههای پیامبر(ص) را تجزیه کرد و برخی را تصدیق و بعضی دیگر را انکار کرد. یکی از مهمترین اموری که پیامبر(ص) از سوی خداوند بیان کرده و برای مردم آورده است، مسئله امامت است. پس یکی از اجزای ایمان، اعتقاد به امامت و ولایت ائمه اثنیعشر(ع) است و بدون چنین عقیده و اعتقادی اصل ایمان نیز منتفی میشود[۱۶]. بنابراین تصدیق امامت ائمه دوازدهگانه(ع) و ایمان به آن ضروری است.
علمای اهل سنت نیز معتقدند که ایمان، تصدیق یا اقرار زبانی «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» است[۱۷]. هر چند آنها به جهت اینکه امامت را از فروع مذهب به شمار میآورند[۱۸]، آن را جزء ارکان ایمان نمیدانند؛ ولی با توجه به اینکه امامت یکی از مهمترین اعتقاداتی است که پیامبر(ص) از آن خبر داده و از سوی خداوند آورده، از اینرو امامت و ایمان به ائمه(ع) نیز جزء ایمان به «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)» محسوب شده و لذا ضروری است. از سوی دیگر اهل تسنن معتقدند اگر کسی یکی از موارد و متعلقات ایمان، مانند توحید، وجوب نماز و حرمت شراب را تصدیق نکند، کافر است[۱۹].[۲۰]
ماهیت و ارکان ایمان
اینکه حقیقت ایمان چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاههایی را میان دانشمندان پدید آورده است که عبارتاند از:
- ایمان، عمل قلبی است: بر اساس این دیدگاه ایمان همان تصدیق قلبی خدا، پیامبر (ص) و آنچه پیامبر (ص) آورده است. مؤمن کسی است که با قلب خود بدانها معتقد باشد و اقرار زبان ضرورت ندارد و عمل نیز بیرون از ایمان و از لوازم آن است. برخی از ادله که در اثبات این دیدگاه بدانها استدلال شده است، عبارتاند از:
- ایمان در لغت به معنای تصدیق است پس در شرع نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا نقل لازم میآید، که هر دو خلاف اصل است و نمیتوان از معنای لغوی عدول کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف آن ثابت شود.
- آیاتی که دلالت بر این دارند که جایگاه ایمان قلب است، مانند: أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ[۲۱] و....
- آیاتی که عمل صالح را در کنار ایمان قرار داده و دلالت میکند عمل صالح غیر از ایمان است و در حقیقت آن دخالتی ندارد، مانند: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۲۲].
- برخی از آیات به کسانی که گناهانی را مرتکب شدهاند، مؤمن گفته است: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا[۲۳] و این دلالت میکند عمل در ایمان داخل نیست. دلالت این دلیل و دلیل سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده متکلمان درباره حقیقت ایمان از این خارج نیست که ایمان عمل تنها و یا عمل با تصدیق و یا تصدیق تنهاست و وقتی عمل از حقیقت ایمان نفی شد، تصدیق ثابت میشود.
- ایمان، اقرار زبانی فقط: یعنی اگر انسان فقط به زبان اقرار به شهادتین کند بدون این که تصدیق قلبی و یا سایر اعمال را انجام دهد، مؤمن واقعی است، و منافق در دنیا مؤمن واقعی است. دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده سخن پیامبر (ص) است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۲۴]. برخی از نقدهای این نظریه عبارتاند از:
- مراد در این حدیث، اسلام است که غیر از ایمان است.
- آیۀ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۲۵] این دیدگاه را رد میکند، زیرا با اینکه اعراب اقرار زبانی کرده بودند، امّا ایمان از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه منافق باید مؤمن واقعی باشد، در حالی که از ضروریات دین اسلام است که منافق مؤمن نیست.
- ایمان، معرفت و شناخت: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، حدیث «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»[۲۶] است. در رد این دیدگاه به آیات قرآن استدلال شده است: فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ[۲۷]، با اینکه معرفت یقینی داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که صرف معرفت، ایمان نیست
- ایمان، انجام همه طاعات از واجبات و مستحبات و اجتناب از محرمات: ادلۀ این گروه عبارت است از:
- فاعل حرام و تارک واجب خوار و ذلیل است و هیچ مؤمنی خوار نیست، پس هیچ فاعل حرام و ترک کننده واجب مؤمن نیست. در رد این دلیل گفته شده است: آیاتی که به آنها برای اثبات صغری و کبری استدلال شده است، این مدعا را ثابت نمیکند و نیز برخی از ادله نظریه اوّل که دلالت بر جدایی ایمان و عمل میکرد، این قول را رد میکند.
- دین و ایمان یکی است و امت اتفاق کردهاند که دو رکعت فجر از دین است، پس دو رکعت فجر از ایمان است. در رد این دلیل این نکته کافی است که دین و ایمان مساوی نیستند.
- ایمان، تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به طاعات: ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
- با کنار هم گذاشتن استدلال کسانی که ایمان را تصدیق قلبی میدانستند با استدلال گروهی که ایمان را عمل به طاعات میدانند، به این نتیجه میرسیم که در ایمان هم اعتقاد قلبی لازم است و هم عمل. اما از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا اقرار را ایمان میدانستند، بیان شد، نادرستی این استدلال روشن است.
- روایات: امام صادق (ع) فرمود: «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان»[۲۸]. اما باید توجه داشت ترتب آثار ظاهری ایمان متوقف بر اقرار زبانی و مانند آن است، چنانکه ترتب آثار واقعی ایمان بر عمل به مقتضای ایمان است، نه اینکه اقرار و عمل جزء ایمان باشد.
- ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان: یقین تنها ایمان نیست، به دلیل وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ[۲۹] و نیز اقرار به زبان کافی نیست، به دلیل قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۳۰]، شکی نیست که اعراب اقرار زبانی به ایمان کرده بودند با این حال خداوند ایمان را از آنها نفی میکند. در نقد این دلیل نیز باید دانست: استدلال ایشان در عدم کفایت اقرار درست است، امّا اینکه اقرار هم لازم است دلیل، آن را ثابت نمیکند و امّا نفی در آیه اوّل به جهت عدم کفایت یقین نیست، بلکه به دلیل ضمیمه شدن انکار به یقین است و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که ایمان عقد القلب مبتنی بر معرفت است، بیان شد این نظریه را رد میکند[۳۱].
ایمان در فرق اسلامی
ماهیت و حقیقت ایمان در فرق اسلامی معانی متعددی دارد. با توجه به نگاه های مختلف فرق اسلامی درباره مفهوم و جایگاه ایمان، ابن تیمیه بر این باور است که مباحث پیرامون ایمان برای نخستین بار به شکلگیری فرق و نحل و شکلگیری پدیدۀ تکفیر در جهان اسلام منجر شد[۳۲].
خوارج
از نظر خوارج، هر کس که گناه کبیره انجام دهد، از دایرهی ایمان خارج و کافر است. فارغ از انگیزهها و زمینههای تاریخی، اغلب خوارج (به غیر از نجاداتالگو:یادداشت) در بحث از ایمان تأکید زیادی بر عمل داشتند و از اینرو مرتکب کبیره را کافر میدانستند.
معتزله
معتزله در بحث از ماهیت ایمان عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور ایمان دینی به شمار آوردند. آنان معتقد بودند که ایمان در مرتبۀ نخست تبعیت عملی از ایجابهای عقلی است و در درجۀ دوم تبعیت عملی از ایجابهای شرعی. در نظر معتزله نیز مرتکب گناهان کبیره نمیتواند مؤمن باشد، چون ارتکاب این گناهان تخلف آشکار از عمل به وظیفه است [۳۳]. چنین انسانی در مرتبهای میان ایمان و کفر قرار دارد که در اصطلاح ایشان مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ گفته میشود[۳۴].
تفاوت میان خوارج و معتزله این است که خوارج مرتکب گناه کبیره را کافر و مستحق خلود در جهنم میدانستند؛ همۀ گناهان نزد خوارج کبیره به حساب میآمد ولی معتزله گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در ایمان و نه داخل در کفر میدانستند و مرتکب گناهان صغیره را مستحق خلود در جهنم نمیدانستند[۳۵].
مرجئه
مرجئه در مقابل نگرش عملگرایانهی معتزله، در بحث از ماهیت ایمان بر "معرفت" تأکید کردند و ایمان به خدا را مساوی با معرفت به او و کفر به حق را مساوی با جهل به او دانستند. آنان عمل و اقرار زبانی را در حقیقت ایمان دخیل نمیدانستند و بر این باور بودند که اگر کسی مؤمن باشد، گناهان به او آسیبی نمیزند، کما اینکه اگر کافر باشد، اعمال نیک کمکی به وی نمیکند. ایشان مرتکب کبیره را کافر نمیدانستند و معتقد بودند که چنین شخصی مؤمن گناهکار یا نهایتاً فاسق است. اشعری در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف مرجئه به این مطلب تصریح میکند[۳۶].
برخی وجه تسمیه این فرقه را با دیدگاهشان دربارۀ ماهیت ایمان مرتبط دانستهاند و گفتهاند که چون آنان عمل را مؤخر از ایمان میدانستند الگو:یادداشت به مرجئه ملقب شدند[۳۷].
اشاعره
اشاعره تصدیق را مقوّم ایمان دینی میدانند. به باور ایشان هر چند ممکن است که معرفت سبب ایمان باشد، اما بسیار بعید است که معرفت، قوامبخش ایمان باشد. این جماعت تساوی معرفت و تصدیق را نمیپذیرند و بر این باورند که میتوان به چیزی معرفت داشت، اما بدان مؤمن نبود. در نظر متکلمان اشعری و برخی دیگر از متکلمان همنظر با ایشان، حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی به وجود خداوند، پیامبران و آنچه از ناحیۀ خداوند به ایشان داده شده از مبعوث شدن انبیا و از اینرو این تصدیق قلبی در واقع همان اعتراف کردن و شهادت دادن به حقانیت مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ است. ایشان بر خلاف معتزله، باوری به این ندارند که عقل قبل از شرع میتواند ایمان به برخی متعلقات ایمان دینی را مطالبه کند و از اینرو اظهار میکنند که در صورت عدم بعثت انبیا، ایمان معنایی نداشت.
اشاعره و همفکرانشان بر این باورند که صرف تصدیق آنچه توسط انبیا آمده، ایمان است و عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات داخل در حقیقت ایمان نیست و شخصی که مرتکب گناه کبیره میشود، در صورت تصدیق مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ مؤمن است و اقرار زبانی شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است[۳۸].
کَرّامیه
پیروان این فرقه معتقدند ایمان، قول لسانی است و مادامی که انسان به زبان، اظهار ایمان میکند در نظر خداوند مؤمن است، حتی اگر اعتقاد باطنیاش کفر باشد[۳۹]. البته چنانکه برخی از محققان مسلمان متذکر شدهاند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با ایمان در نشئۀ دنیاست و ربطی به آثار ایمان در نشئۀ آخرت ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف اقرار به زبان باشد، عذاب خواهد دید[۴۰][۴۱].
اقوال متکلمین شیعه
بیشتر علمای امامیه قائل به این نظریه شدهاند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به جوارح را داخل در حقیقت ایمان نمیدانند و از لوازم آن به شمار میآورند. برخی از عالمان شیعه همچون شیخ مفید عمل را از لوازم ایمان دانستهاند و حقیقت ایمان را تصدیق قلبی توأم با اقرار زبانی دانستهاند[۴۲].
ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت، از علمای امامیه قرن سوم هجری، با استناد به قرآن (وی میگوید اگر در حقیقت ایمان، عمل صالح وارد بود لازم میآمد که در کلام الهی که فرموده: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۴۳]، تکرار وجود داشته باشد که چنین تکراری از سخنگوی فصیح بعید و بلکه محال است[۴۴].) ایمان را چیزی جز تصدیق قلبی ندانسته و بر این باورست که عمل در حقیقت آن وارد نمیباشد؛ لذا مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمیشود. سید مرتضی (۳۵۵-۴۳۶ق)، شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق)، ابن میثم بحرانی (۶۳۶ - ۶۷۹ق) و فاضل مقداد (درگذشت: ۸۲۶ق) ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقدند که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد[۴۵]
اینکه چرا قاطبۀ علمای شیعه با علم به روایتهای مذکور از ائمه معصوم(ع)[۴۶] که ایمان را اقرار به لسان، تصدیق قلبی و عمل دانستهاند، بر این تأکید ورزیدهاند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله میتوان گفت ترتب آثار ایمانی در ظاهر متوقف است بر اقرار زبانی یا آنچه در حکم آن است، چنانکه ترتب آثار ایمان در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از اینرو هر چند در احادیث مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوامبخش، جزء نخستین است که همان تصدیق قلبی است و دو جزء دیگر بر آن مترتب میشود[۴۷].
اقسام و مراتب ایمان
ایمان از جهات گوناگون دارای اقسامی است:
- از حیث دوام و بقا به ثابت و عاریتی تقسیم میشود: نوعی از ایمان، ایمانی است مستقرّ که در عمق دلها ثابت و برقرار است و نوع دیگر ایمانی که به صورت عاریه تا زمان معیّنی میان دلها و سینهها در نوسان است[۴۸]. ایمان ثابت، ایمانی است که به حد ملکات نفسانی رسیده و در اعماق جان ریشه دوانده، اما ایمان عاریتی به این درجه از ثبوت نرسیده است.[۴۹]
- از حیث رتبه و مقام، ایمان به قلبی، زبانی و عملی تقسیم شده است[۵۰].[۵۱]
- ایمان در یک تقسیم دیگر به عقلی و قلبی تقسیم شده است: ایمان عقلی، عبارت از مجموعه معارفی است که عقل انسانی به آن یقین پیدا میکند. معارف مربوط به مبدأ، معاد، نبوّت، امامت و... در این شمار است. قرآن کریم به این مجموعه، عنوان عامّ "اسلام" را اطلاق کرده است: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۵۲] و ایمانهای عموم مردم، از همین نوع است. اینگونه از ایمان نیز، بدون تردید آدمی را از مخالفت اوامر الهی باز میدارد. ایمان قلبی نوری الهی و هدایتی ویژه است که برای احیاء قلب انسان و جلا دادن او، از سوی خداوند گسیل و در نفوس مؤمن مستقر میشود. این ایمان، با اجتناب از مراتب ضعیف محرّمات و انجام مراحل پائینتر واجبات، در قلب آغاز و اندک اندک رشد مینماید؛ تا سرانجام با حصول "ایمان قلبی"، آدمی از تمامی محرّمات و مکروهات و حتّی مباحات اجتناب ورزد[۵۳].
متعلقات ایمان
برخی از معاصران بر این عقیدهاند که متعلَّق ایمان بیشتر به مراتب آن بستگی دارد و با توجه به اینکه ایمان دارای مراتب گوناگونی است به طور کلی و یکسان نمیتوان به بیان متعلق آن پرداخته، محدوده آن را تعیین کرد، بلکه در برابر هر مرتبه از ایمان، متعلقی برای آن قابل شناسایی است. بنابراین ایمان حقایق متعددی را دربرمیگیرد.
در قرآن موارد زیر جزء متعلقات ایمان قرار داده شده است:
- ایمان به خداوند متعال: خداوند مهمترین متعلَّق ایمان در قرآن کریم است. در برخی از آیات حتی از مؤمنان خواسته شده به خدا ایمان آورند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ[۵۴]. برخی مفسران معتقدند این آیه به تصدیق آنچه مؤمنان به آن اقرار کردهاند دستور میدهد. برخی دیگر ایمان نخست را ایمان اجمالی و دومی را ایمان تفصیلی معنا کردهاند؛ همچنین نقل شده است خداوند با این فرمان از مؤمنان میخواهد به ایمانشان تداوم داده، در آینده نیز مؤمن باشند.
- ایمان به غیب: جامع مواردی که ایمان به آنها لازم و ضروری است، ایمان به غیب است: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۵۵]. به هر آنچه از حواس بشری پنهان است و پیامبران از آن خبر دادهاند غیب گفته میشود و ایمان به غیب شامل ایمان به خدا، فرشتگان، پیامبران، قیامت، بهشت و جهنم و... میشود. البته گاه غیب به موارد خاصی چون خداوند، قرآن، قیام حضرت مهدی (ع) و... تأویل برده شده که اشاره به برخی مصادیق غیب دارد.
- ایمان به معاد: قرآن پس از توحید، بیشترین اهمیت را به معاد و آخرت داده و موضوعاتی بس گسترده را در این باره بازگو کرده است، به گونهای که بسیاری از آیات قرآن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسئله معاد و زندگی اخروی را مطرح کرده است. معاد در قرآن چنان روشن تلقی شده که تنها متجاوزان و گناهکاران از پذیرش آن سر باز میزنند: وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ[۵۶]؛ همچنین بر اساس آیهای دیگر همگان برپایی قیامت را باور دارند؛ ولی کافران برای اینکه از قید ایمان آزاد شده، بدون هراس از قیامت در سراسر عمر گناه کنند، آن را انکار میکنند: بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[۵۷]، با این حال آیات فراوانی نیز با بیان اینکه خداوند، انسانها را بیهوده نیافریده: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ[۵۸] و اشاره به عدم برابری پرهیزگاران و پلیدکاران: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ[۵۹] به نوعی بر اثبات معاد دلیل اقامه میکند. بر پایه برخی آیات دیگر، انکار آخرت به انکار خداوند: الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۶۰]، انکار حق و استکبار: فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ[۶۱] و... میانجامد.
- ایمان به پیامبران و کتابهای آسمانی: ایمان به پیامبران از چنان اهمیتی در قرآن برخوردار است که در آیات متعددی در پی ایمان به خداوند ذکرشده است: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ[۶۲]، وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي[۶۳]. همچنین بر اساس آیات قرآنی، ایمان به همۀ پیامبران و کتابهای آسمانی و پرهیز از تجزیۀ باور به آنان ضروری است: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ[۶۴].
- ایمان به فرشتگان: اعتقاد به فرشتگان از دیگر اصول ایمانی است که در قرآن آمده و در کنار ایمان به خدا و جهان آخرت، لازم شمرده شده است: وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ[۶۵]، وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ[۶۶][۶۷]
در روایات نیز متعلقاتی که برای ایمان بیان شده مواردی مانند موارد گفته شده است و یا ذکر برخی از جزئیات آنها. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، روز قیامت، فرشتگان، کتاب، پیامبران، مرگ، زندگی پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب، میزان، و قدر الهی خیر و شر آن»[۶۸].
نکتهای دیگر اینکه متعلقات ایمان تفکیک ناپذیر است و چنین نیست که انسان به بعضی ایمان بیاورد و به برخی ایمان نیاورد و مؤمن بر او صادق باشد. بلکه یا به همه ایمان میآورد: وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ[۶۹]، همچنین امام صادق (ع) فرمودند: «اگر شخصی فقط یک پیامبر مانند عیسی بن مریم (ع) را انکار کند و همه پیامبران دیگر را بپذیرد، آن شخص ایمان نیاورده است»[۷۰][۷۱]
افزایش و کاهش ایمان
کسانی که عمل را در حقیقت ایمان داخل میدانند، معتقد به افزایش و کاهش پذیری ایماناند، زیرا در اثر افزایش اعمال، ایمان زیاد و در اثر کاهش آن ایمان هم کم میشود، اما کسانی که حقیقت ایمان را فقط اقرار زبانی به شهادتین میدانند، منکر افزایش و کاهش ایمان هستند.
ادله موافقان افزایش و کاهش ایمان
- ایمان را چه تصدیق به معنای علم و چه التزام قلبی بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را میپذیرد، زیرا هم علم قابل افزایش و کاهش است و هم التزام و گرویدن قلبی.
- اگر درجات ایمان تفاوت نکند، لازم میآید ایمان همل امت بلکه کسانی که دچار فسق و فجوراند مساوی با تصدیق و ایمان پیامبران و ملائکه باشد و این قطعاً باطل است، پس عدم تفاوت درجات ایمان نیز باطل است.
- آیات و روایات: آیات قرآن بر افزایش و کاهش ایمان دلالت میکند: لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ[۷۲]، وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا[۷۳]. در روایات نیز تصریح بر افزایش و کاهش ایمان شده است: امام صادق (ع) میفرماید: «إِنَ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِر»[۷۴][۷۵]
ادلۀ مخالفان افزایش و کاهش ایمان
- ایمان یعنی تصدیق رسول در اموری که علم ضروری به آن داریم و این تصدیق بسیط بوده و تفاوتی نمیکند، پس ایمان هم افزایش و کاهش نمییابد[۷۶]. در جواب گفته شده است این سخن که تصدیق، زیاده و نقصان نمیپذیرد ادعای بدون دلیل است، زیرا برخی از ایمان هاست که ثابت و محکم است اما برخی دیگر به کمترین شبهه ای از بین میرود.
- آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان ایمان میکنند، تأویل کردهاند بدین صورت که:
- مراد از زیادی و نقصان به جهت ثبات و دوام و کثرت عددی است نه شدت و ضعف.
- مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق ایمان است، زیرا صحابه در ابتدا به صورت اجمالی ایمان آورده بودند، بعد از آن واجبات به تدریج نازل میشد، و به هر کدام به صورت تفصیلی ایمان میآوردند.
- مراد افزایش آثار ایمان است که همان نورانیت قلب است.
در پاسخ به این دلیل نیز گفته شده است:
- تأویل اوّل لازمهاش این است، کسی که ایمان کامل را به دست نیاورده باشد، به صورت حقیقی و واقعی هم مؤمن و هم کافر باشد و این چیزی است که قرآن با آن سازگار نیست.
- امّا تأویل دوم، اگر مراد از آیه «لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم» این بود، مناسب بود زیادی ایمان را در آیه، غایت تشریع و انزال قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلبهای مؤمنان؛
- تأویل سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و قوّت مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. بنابراین ایمان افزایش و کاهش را میپذیرد[۷۷].
زوال پذیری ایمان
اکثر بزرگان قائلند امکان زوال ایمان وجود دارد و برای این گفتۀ خود ادله ای هم اقامه کرده اند:
- آیات قرآن: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا[۷۸].
- تشریع احکام خاص مرتد در شریعت که کافر اصلی با او در آن احکام مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال ایمان مؤمن میکند.
- وجود مرتدان در تاریخ.
اما عده ای هم میگویند زوال ایمان ممکن نیست و برای سخن خود دلایلی مطرح کردهاند مانند:
- ثواب ایمان و عقاب کفر همیشگی است، پس باید ایمان زوال پذیر نباشد.
- در مورد آیاتی که دلالت بر زوال ایمان میکند، مراد از توصیف آنها به ایمان، ایمان زبانی است نه قلبی و نیز احکامی که در شریعت آمده نهایت دلالتاش این است، کسی که در ظاهر شرع متصف به ارتداد شده است، آن احکام بر او جاری میشود، نه اینکه او در واقع هم مرتد شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید کافر بوده است و یا اینکه هنوز هم مؤمن است.
نقد ادلۀ قائلین به عدم زوال ایمان: شرط استحقاق ثواب، باقی ماندن بر ایمان تا فرا رسیدن مرگ است و دست برداشتن از ظاهر آیات با اعتبارهای عقلی و احتمالهای بدون پشتوانه درست نیست.
حق این است که اگر ایمان را تصدیق قلبی مبتنی بر معرفت بدانیم که امر اختیاری است، امکان زوال آن روشن است و بر اساس دیدگاههایی که عمل را ایمان یا جزء ایمان میداند، امکان زوال ایمان قابل انکار نیست، بر اساس دیدگاهی که ایمان را معرفت یقینی میداند نیز امکان زوال ایمان وجود دارد، زیرا معرفت امر نظری است و با ایجاد شبهه و شک در مقدمات آن، یقین و معرفت نیز زایل میشود[۷۹].
رابطهی اسلام و ایمان
ایمان و اسلام به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا ایمان در لغت به معنای تصدیق است[۸۰] و اسلام به معنای انقیاد و خشوع[۸۱]، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو اختلاف وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از:
- برخی از علما همچون شیخ طوسی(ره) قائلند اسلام و ایمان یکی است، ادله ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از:
- اسلام و ایمان هر دو در شرع اسلام، اسم برای کسانی قرار داده شدهاند که شایسته مدحاند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این دلیل درست نیست، زیرا صرف برای مدح بودن دو واژه دلیل بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب مدح، امور متعددی میتواند باشد.
- بر اساس آیۀ فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۸۲] اگر ایمان و اسلام به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: آیه و استدلال مرتبط با آن تساوی کلی ایمان و اسلام را ثابت نمیکند بلکه حداکثر اجتماع اسلام و ایمان در برخی موارد اثبات میشود[۸۳].
- شیخ مفید(ره) و برخی دیگر قائلند اسلام و ایمان با هم تغایر دارند: اسلام اعم از ایمان است و هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست، ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
- لفظ ایمان از تصدیق آنچه خداوند از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر میدهد و اسلام از تسلیم و انقیاد، متعلق تصدیق با اخبار سازگاری دارد و تسلیم با امر و نهی.
- آیۀ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۸۴] دال بر تغایر بین ایمان و اسلام است چرا که اعراب، به زبان، بر یگانگی خدا و نبوت و معاد گواهی میدادند؛ ولی با این حال خداوند با صراحت به آنها میگوید که شما مؤمن نیستید، شما فقط مسلمانید، پس تفاوت اسلام وایمان مشخص میشود به این معنی که اسلام، شکل ظاهری دارد ولی ایمان یک امر واقعی وباطنی است وجایگاه آن قلب آدمی است نه زبان وظاهر او.
- آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف شده است مانند این آیه: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ[۸۵] که دلالت دارد که ایمان غیر از اسلام است.
- در روایات هم به تغایر بین ایمان و اسلام اشاره شده است از جمله حدیثی از امام صادق (ع) که میفرمایند: «الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ»، در این حدیث حضرت به طور واضح ابراز میدارند که فرق است میان ایمان و اسلام و ایندو باهم جمع نمیشوند[۸۶].[۸۷]
- گروهی هم میگویند: ایمان و اسلام واقعی یکی است امّا اسلام ظاهری با ایمان متفاوت و اعم از آن است، امّا در حقیقت و واقع اسلام و ایمان یکی است. به دلیل آیه: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۸۸].
- برخی هم برای اسلام و ایمان مراتبی قائل شده اند:
- نخستین مرتبۀ اسلام، پذیرش ظاهر اوامر و نواهی الهی با ذکر شهادتین است و به دنبال آن اوّلین مرتبه ایمان قرار میگیرد که اعتقاد قلبی اجمالی به شهادتین و عمل به بیشتر احکام اسلام است.
- مرتبه دوم اسلام پس از مرتبه اوّل ایمان قرار دارد که تسلیم و انقیاد قلبی در برابر بیشتر اعتقادات به صورت تفصیلی است. مرتبه دوم ایمان پس از این مرتبه اسلام است و آن اعتقاد تفصیلی به تمام حقایق دینی است.
- پس از مرتبه دوم ایمان، مرتبه سوم اسلام است که سایر قوای حیوانی تسلیم میشود و انسان به جایگاهی میرسد که چنان خدا را عبادت میکند، گویا او را میبیند. به دنبال این مرتبۀ اسلام، مرتب، سوم ایمان قرار دارد، چنانکه خداوند میفرماید: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۸۹].
- بعد از مرتبۀ سوم ایمان، مرتب، چهارم اسلام قرار دارد که عنایت و موهبت الهی این حقیقت را به او نشان میدهد که مالکیت فقط برای مال خداست و بعد از آن مرتبه چهارم ایمان قرار دارد که تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و افعال بنده مؤمن است: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۹۰].[۹۱]
- عده ای دیگر قائلاند که گاهی ایمان در مقابل اسلام به کار رفته است و اسلام را مرحلۀ اقرار به معتقدات و ایمان را مرحلۀ عمل همراه با عقیده میدانند: «الإیمان إقرار و عمل و الإسلام إقرار بلا عمل»[۹۲].[۹۳]
رابطه ایمان و کفر با اسلام
اسلام و ایمان به لحاظ معنا با هم تغایر دارند. ایمان به معنای تصدیق و اسلام به معنای انقیاد و خشوع است[۹۴]. اسلام در قرآن به معانی گوناگونی به کار رفته است؛ گاه به معنای شریعت[۹۵] و گاه به معنای تسلیم شدن در برابر اراده و دستورهای الهی است که در این صورت اسلام از مراتب ایمان است[۹۶]؛ چنانکه اسلام در بعضی روایات به معنای لغویاش به کار رفته که به معنای تسلیم است[۹۷] و معمولاً در روایات اخلاقی به کار میرود[۹۸]. غالب فقها معتقدند اسلام پذیرش اوامر و نواهی است که با ذکر شهادتین صورت میگیرد و به دنبال آن، نخستین مرتبه از ایمان قرار دارد که باور قلبی به مضمون شهادتین است[۹۹].
یکی از دانشمندان معاصر میان ایمان و اسلام قائل به مغایرت است و با استناد به روایاتی[۱۰۰] معتقد است اسلام، اعتقاد به الوهیت و وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اسلام(ص) است. ایشان باور به معاد را نیز در تحقق اسلام محتمل میداند[۱۰۱]؛ ولی ایمان نور هدایتی است که در قلب جلوه میکند. صفت اسلام اگر در قلب ثابت شود و به قلب برسد، ایمان است و لازمه ایمان عمل است[۱۰۲]. اسلام در برابر کفر بیشتر به معنای فقهی و کلامی آن به کار میرود که به معنای شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر خدا(ص) است[۱۰۳].[۱۰۴]
تقلید در ایمان
طبق نظر اندیشمندان شیعه، ایمان برای تمام اعمال عبادی ازجمله: نماز، حج، زکات، خمس، روزه، اجتهاد، امام جماعت، قضاوت و ... لازم و شرط صحت و قبولی این اعمال است و براین باورند که تقلید در ایمان، کافی نیست و باید قلبا به آن برسند و اجبار در آن راه ندارد.[۱۰۵]. معتزله و اشاعره، همچون امامیه تقلید در ایمان را صحیح نمیدانند[۱۰۶]، اما در مقابل، فقهای اهل سنت، تقلید در ایمان را درست میدانند[۱۰۷].
در مجموع میتوان گفت: تقلید در همه مسایل اعتقادی، حتی وجود خداوند جایز نیست و به تسلسل میانجامد، ولی اگر در مسایل اساسی استدلال باشد، میتوان در مسایل پیچیده به اهل خبره رجوع کرد و در نتیجه تقلید در تفاصیل اعتقادات جایز و در اصول آن جایز نیست[۱۰۸].
بررسی پارهای از نظریهها در باب ایمان
نظریه توماس آکویناس
ایمان [به چیزی] صرف علم [به آن چیز] یا تصدیق آن است. به عقیدۀ آکویناس، متعلق این تصدیق، گزارههای وحیانی است. هر کس که به گزارههای وحیانی موجود در کتاب آسمانی باور داشته باشد، یعنی محتوای گزارههای مذکور را مطابق با واقع بداند، مؤمن است؛ هر چند دلیل کافی و شایسته بر صادق بودن آن نداشته باشد. قید اخیر، ایمان را از مرتبه «معرفت» پایینتر قرار میدهد؛ چون معرفت باور صادقی است که تکیه بر شواهد کافی دارد. البته ایمان، از رأی و گمان - که اعتقادی بیدلیل و همراه شک و ترس از خطا بودن است - بالاتر است. اگر ما نسبت به متعلق ایمان، در این وضعیت معرفتی ناموجه قرار داریم، چه امری میتواند ما را به قرار گرفتن در آن سوق دهد و ایمان را موجه سازد؟ جواب، آکویناس، «خواست» آدمی است. ما تصمیم میگیریم که گزارههای دینی را تصدیق کنیم و خود را از وضعیت غیر ایمانی خارج کنیم. عناصر اصلی این نظریه به قرار ذیل است:
۱. ایمان وضعیتی اساساً معرفتی است. به تعبیر دیگر، ماهیت ایمان فقط در دستگاه شناسایی آدمی محقق میشود.
۲. وضعیت معرفتی ایمان بر اساس مدارک و شواهد ناقص پی ریزی میشود؛ از اینرو علم به مشهودات تعلق میگیرد و ایمان به امور غایب از نظر، به طوری که نمیتوان نسبت به یک چیز هم علم داشت و هم ایمان.
۳. تصدیق کردن متعلق ایمان و باور آن مبتنی بر تصمیمگیری شخصی است. در واقع، خواست و اراده آدمی به کمک فقدان مدارک کافی میآید و نقص آنها را جبران میکند[۱۰۹]. به نظر میرسد این نظریه با چند اشکال مواجه است:
- تصدیق یاد شده، فعالیت معرفتی است و تا دستگاه معرفت زمینههای چنین فعالیتی را، همچون وجود شواهد و مدارک، حاضر نبیند، ممکن نیست از طرف اراده یا اختیار، ملزم به تصدیق چیزی شود. اگر تصدیق معرفتی به دست اراده سپرده شود، سرنوشت آن در گرو تمایلات و وضعیتهای شخصی و ذهنی قرار میگیرد.
- حتی اگر فرض کنیم نسبت به چیزی علم جزمی داریم، باز ممکن است ایمان تحقق نیابد. ارادی بودن ایمان به این معنا است، نه اینکه اراده جبران کننده ضعف مدارک و شواهد باشد.
- ویژگی مؤمنان تنها به دستگاه معرفتی آنان باز نمیگردد؛ هر چند در تمام آن ویژگیها علم و معرفت نقش بسزایی دارد. به تعبیر دیگر، عناصر معرفتی نمیتوانند به تنهایی توضیح دهنده ماهیت ایمان باشند.
- از اینکه متعلق ایمان امری غایب از حواس است، نمیتوان آن را در مقابل علم و معرفت قرار داد. ایمان یک نوع غیبگویی و یا تکیه زدن بر غیب نیست؛ هر چند متعلق آن از قلمرو حسیات بیرون باشد. موجود نامحسوس میتواند هم متعلق علم باشد و هم متعلق ایمان.[۱۱۰].
نظریه پل تیلیخ
ایمان حالت دلبستگی و تعلق خاطر نهایی و مطلق آدمی و غایت قصوای او است. غایت قصوا معنابخش زندگی است؛ به طوری که با از دست رفتن آن، ماندن و زندگی کردن توجیهی ندارد. به تعبیر دیگر، هر کس به چیزی گونهای دلبستگی نهایی دارد و بدون آن زندگی را برنمیگزیند. متعلق این دلبستگی چیزی است که بر کل ساحتهای بشر از جمله اندیشه و افعال حاکم است. این متعلق جز وجود خداوند غیرمتناهی نیست، اما گاه به اشتباه اموری چون ثروت، مکنت و مقام جای متعلق واقعی را میگیرد[۱۱۱]. به نظر میرسد این نظریه نیز اشکالاتی دارد:
- تشکیکی نبودن دلبستگی نهایی آدمی و شدت و ضعف نپذیرفتن آن. دلبستگی نهایی در شخص واحد دارای مراتب نیست.
- نمیتوان ثابت کرد که تنها میتوان به یک چیز تعلق خاطر نهایی داشت.
- اگر ایمان دلبستگی نهایی باشد، هر متعلقی که داشته باشد ماهیت آن را حاصل میکند، هر چند شایستۀ ایمان ورزیدن نباشد. به تعبیر دیگر، امور دیگر میتواند در عرض خداوند، متعلق ایمان باشند. اساساً متعلق ایمان هیچ نقشی در به وجود آوردن ایمان ندارد؛ به این معنا که هیچ فرقی میان ایمان تعلق گرفته به خدا با ایمان تعلق گرفته به غیر خدا، هر چه که باشد، نیست.[۱۱۲].
نظریه کرامیه
کرامیه ایمان را تصدیق زبانی میدانند نه تصدیق قلبی. بنابراین ایمان فعل جوارحی محض است، یعنی اظهار زبانی شهادت به توحید الهی و رسالت پیامبر. این تصدیق زبانی میتواند به قلب و ساحت درونی آدمی متصل باشد یا نباشد. در این حالت، ایمان نسبت به وضعیت قلبی لا بشرط است. این گروه در تأیید نظریه خود میگویند: «به تواتر از رسول خدا(ص) و تابعین رسیده است که ایشان به شهادت زبانی مردم اکتفا میکردند و از تصدیق قلبی آنها جستوجو نمینمودند و به ایمان آنها حکم میراندند؛ پس ایمان نه علم است و نه عمل، بلکه صرف تصدیق زبانی است[۱۱۳]. این نظریه چند اشکال دارد؛ از جمله:
- بسیاری از مختصات ایمان، از جمله قرارگاه قلبی آن، و شدت و ضعف، در تصدیق زبانی یافت نمیشود.
- شکی نیست که در مقام اثبات و شناسایی مؤمن، تصدیق زبانی کارگشا است، ولی این امر دلالت نمیکند که ایمان فقط تصدیق زبانی باشد. تصدیق زبانی از آن جهت که نشان تصدیق قلبی و یا وضعیت درونی است، اهمیت دارد و در واقع آشکارکننده وضعیت درونی انسان است. بنابراین اگر کسی پس از شنیدن پیام نبی مثلاً در قلب خود، او را تصدیق کند، در مقام ثبوت و واقع، مؤمن است، هر چند برای به رسمیت شناختن ایمان خود، باید نزد دیگران، رسالت پیامبر را به زبان تصدیق کند، جامعه مؤمن، کسی را که تصدیق زبانی را به جا آورد، از آن جهت مؤمن میشمارد که دسترسی به تصدیق قلبی ندارد و موظف به قبول تصدیق زبانی است. از آنچه گذشت معلوم میشود که قول کسانی که ایمان را فقط عمل جوارحی به دستورهای دین انگاشتهاند نیز ضعیف است؛ زیرا میان ایمان در مقام اثبات و ایمان در مقام ثبوت، که ایمان واقعی است، فرق است. عمل جوارحی فقط مینماید که فرد، مؤمن است؛ اما از واقع خبر نمیدهد. چه بسا کسی که هیچ گونه تصدیق قلبی به آورده نبی ندارد و یا حتی آن را تکذیب میکند، در صف مؤمنان، به اعمال ظاهری دین اشتغال ورزد. مسلماً چنین کسی را در واقع مؤمن نمیخوانند؛ هر چند در ظاهر، حکم مسلمان و مؤمن را بر او جاری کنند. آنچه ما در پی آن هستیم توضیح ماهیت ایمان واقعی است نه ایمان ظاهری.
- این نظریه میان ایمان به معنای عام (اسلام)، و ایمان به معنای خاص فرقی قائل نشده. همین اشکال منشأ مشکلات پیش گفته و غیر آنها شده است.[۱۱۴].
نظریه قاضی عضدالدین ایجی (اشاعره)
این متکلم میان معنای لغوی و شرعی ایمان تفاوتی نمینهد و اختلاف این دو را فقط در متعلق ایمان میداند. او میگوید: ایمان در لغت به معنای مطلق تصدیق است و در شرع، تصدیق خاص است؛ یعنی تصدیق رسول در آنچه دانسته شود که او [از طرف خداوند] آورده است. قهراً اگر آورده رسول، تفصیلی یا اجمالی باشد، تصدیق هم تفصیلی یا اجمالی خواهد بود[۱۱۵]. سپس استدلال میکند: بعضی آیات دلالت میکند که «قلب» محل ایمان است؛ پس ایمان فعل قلبی است و تنها فعل قلبی ممکن در اینجا، تصدیق است[۱۱۶]. مسلماً مراد ایجی از تصدیق، معرفت نیست؛ زیرا قول خود را در مقابل قولی قرار میدهد که ایمان را به «معرفت» تفسیر میکند؛ خواه متعلق این معرفت خداوند باشد یا هم خداوند و هم آنچه رسولان آوردهاند. تفسیر ایمان به «تصدیق» با تفسیر ایمان به «معرفت» از آن جهت که هر دو فعل قلبیاند با هم اشتراک دارند، اما تصدیق فقط معرفت نیست؛ هر چند «معرفت» در آن حضور دارد.
در فرق معرفت و تصدیق گفته شده است که تصدیق، برخلاف معرفت، امری کسبی و اختیاری است. تصدیق مرتبط ساختن قلب به چیزی است که از اخبار رسول معلوم شده است. این ربط قلبی کاری افزون بر درک و معرفت قلبی است. اساساً همین ربط است که به اختیار آدمی صورت میگیرد، جوهره ایمان را میسازد، مورد تکلیف قرار میگیرد و بر آن آثاری چون ثواب مترتب میشود. اما وقتی آدمی در وضعیت معرفتی قرار میگیرد، معرفت بدون هیچ گونه اراده و کسب حاصل میشود؛ مثلاً به چیزی مینگریم، معرفت به این که آن چیز مثلاً سنگ است، حاصل میشود، چه بخواهیم و چه نخواهیم. همچنین وقتی کسی معجزه نبی را میبیند، معرفت به نبی بودن او بیاختیار در قلب او حاصل میشود، اما در لغت نمیگویند که وی پیامبر را تصدیق کرده است؛ بلکه وقتی قلب خود را به این معرفت مرتبط ساخت و به تعبیر دیگر تسلیم این معرفت شد و خود را به مقتضیات آن معرفت ملتزم کرد، او را مؤمن میخوانند. به بیان دیگر، تصدیق ایمان، غیر از تصدیق منطقی است؛ زیرا تصدیق در ایمان یک نوع فعل است و از این رو مورد تکلیف و امر قرار میگیرد؛ برخلاف تصدیق منطقی یا معرفت که نوعی انفعال به شمار میآید و با فراهم آمدن شرایط آن، بیاختیار حاصل میشود. میتوان در نظر گرفت که قلبی به قضیه P معرفت یا تصدیق منطقی دارد، اما همان قلب به مفاد آن قضیه عقیده و التزامی ندارد. از آنچه گذشت، معلوم میشود که عمل در ماهیت ایمان، نقشی برعهده ندارد و از این رو در بسیاری از آیات الهی، ایمان با عمل صالح همراه شده است و عطف «عمل» بر «ایمان» نشان تغایر آن دو است. میان «عمل کننده به نیکی» و «مؤمن» نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است. بعضی از نیکوکاران مؤمنند و بعضی مؤمن نیستند، چنانکه بعضی از مؤمنان نیکوکارند و بعضی دیگر مرتکب گناه میشوند. محل اجتماع «مؤمن» و «نیکوکار» شخصی است که هم به آورده رسول معرفت دارد و هم به مقتضای آن عقدی در قلب خود بسته است و هم در مقام عمل موفق میشود التزام قلبی خود را به ساحت ظاهر سرایت دهد. اما مورد جدایی این دو، کسی است که با داشتن معرفت و التزام قلبی در صحنه عمل، گاه دچار انحراف و گناه میشود. او میخواهد گناه نکند و خود را به دلیل انجام گناه محکوم میکند؛ اما گاه به آن دچار میشود. چنین کسی را میتوان «فاسق» نامید؛ اما هیچ عنوانی او را از اتصاف به «مؤمن» باز نمیدارد. در مقابل اگر کسی معرفت و التزام قلبی به آوردۀ رسول نداشته باشد، ولی کار نیکی را که مطابق گفته رسول است انجام دهد، «نیکوکار» نامیده میشود؛ هر چند به «ایمان» متصف نمیشود.
همچنین میان «عالم» و «مؤمن» نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ هر مؤمنی عالم است، اما هر عالمی مؤمن نیست. از این رو بسیاری از انسانها با وجود روشن شدن حق، آن را انکار میکنند و گاه در صدد از میان بردن آن برمیآیند. چنین افرادی به آورده رسول تصدیق منطقی دارند، اما فاقد تصدیق ایمانیاند. تصدیق منطقی بخشی از تصدیق ایمانی است که با التزام قلبی همراه است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که کفر عدم تصدیق ایمانی به چیزی است که میدانیم از طرف رسول آورده شده است. مسلم است که اگر کسی به آوردۀ رسول عالم باشد، ولی بدان ملتزم نباشد و در اثر عدم التزام، سخن رسول را تکذیب کند، به حق «کافر» نامیده میشود. یک شخص میتواند مصداق «عالم» و «کافر» باشد؛ چون در چنین کسی التزام قلبی یافت نمیشود. اکنون با ارائه تفسیری از ایمان دینی، نظریه یادشده را ارزیابی میکنیم[۱۱۷].[۱۱۸].
آثار ایمان
- از قرآن و سنت و نیز تجربه انسانی دریافته میشود که ایمان دینی دستاوردهایی دارد.
- میتوان این دستاوردها را در نگاهی کلی به دو گروه تقسیم کرد:
دستاوردهای دنیوی و فردی
- آرامش و طمأنینه: در اینکه ایمان مایه آرامش آدمی است، آیات و روایاتی فراوان در دست است؛ از جمله: "او است همان که بر دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد..."[۱۱۹].
- امیدواری: "چشم داشتن به رحمت پروردگار، مایه امیدواری و دوری از یأس است"[۱۲۰]. در دانش روز نیز به اثبات رسیده است که اهل ایمان کمتر به یأس و افسردگی دچار میشوند.
- جلب عنایت الهی: خداوند به مؤمنان عنایتی ویژه دارد و دعای آنان را اجابت میکند. این حقیقت هم در روایات و هم در آیات قرآن کریم بارها به اشارت و صراحت آمده است[۱۲۱].
- رشد و بالندگی معنوی: پایداری بر ایمان معنویت را در انسان رشد میدهد و ایمان را ریشهدارتر میسازد[۱۲۲] تا آنجا که ظرفیت و شایستگی میزبانی ملائک را مییابد[۱۲۳].
- رحمت ویژه الهی: رحمت خداوند همه آفریدگان را میپوشاند؛ اما برای مؤمنان گستردهتر و عمیقتر است[۱۲۴].
- پشتیبانی الهی: از بشارتهای آشکار الهی آن است که اهل ایمان در حمایت و پشتیبانی الهیاند و خداوند آنان را در سختیها و دشواریها یاری میدهد[۱۲۵].
- شکیبایی و پایداری: به تجربه ثابت شده است و نیز در گفتار بزرگان دین آمده است که میوه ایمان، استواری و پایداری است[۱۲۶].
- امان از ترس و اندوه: بنابر آیات قرآنی یکی از پیامدهای ایمان آن است که انسان نه بر گذشته خویش اندوه میکشد و نه از آینده میهراسد[۱۲۷].
- عزت: هر چند دریافتن این حقیقت بر بیایمانان دشوار است، اما عزت و سربلندی راستین از آن خداوند و رسول و مؤمنان است[۱۲۸].
- غیرت و جوانمردی: قرآن کریم درباره اهل ایمان میفرماید، آنان کسانیاند که به زنا و هرزگی تن نمیآلایند[۱۲۹]. از پارهای روایات نیز بر میآید که غیرتمندی و دوری از بیبند و باری، از ایمان سرچشمه میگیرد[۱۳۰].
- فضیلت و برتری: قرآن کریم درباره مؤمنان میفرماید: "آنان که ایمان آورده و کارهای نیک انجام میدهند، بهترین انسانهایند"[۱۳۱].
- هدایت و فراست: از نشانههای آشکار ایمان، هدایت و فراست است که خداوند ارزانی میکند[۱۳۲]. در روایت آمده است: "از فراست مؤمن بپرهیزید که او به نور خدا مینگرد"[۱۳۳].
- افزون بر آنچه گذشت، دیگر نشانهها و پیامدهای ایمان عبارتاند از: مسئولیت پذیری، دل نبستن به دنیا، سلامت جسم و جان، خوشبینی به جهان هستی، هدفداری و....[۱۳۴].
دستاوردهای دنیوی و اجتماعی
- آرامش اجتماعی: ایمان، مایه پای بندی انسان به ضوابط اخلاقی و احکام عملی است و مسلمانان از تعدی به حقوق یکدیگر میپرهیزند و بدینسان، جامعه اسلامی پیوسته در آرامش و آسایش است. مؤمن در رفتار و کردار و گفتار خویش، میکوشد تا به دیگران آسیب نرساند و بر کسی ستم نکند. رفتار او به گونهای است که در برخی روایات آمده است: "مؤمن گویی لجام بر دهان دارد"[۱۳۵]. نیز در روایتی آمده است: "مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش ایمناند"[۱۳۶].
- برکت الهی: قرآن آشکارا میفرماید: اگر مردم ایمان آورند و پرهیزگاری کنند، برکات آسمان و زمین بر آنان گشوده میشود[۱۳۷].
- همیاری و همدردی: از وظایف دینی مؤمنان است که به یاری یکدیگر بشتابند و به آنچه در جامعه اسلامی میگذرد، حساسیت نشان دهند؛ چنان که در روایتی از پیامبر اسلام (ص) پرداختن به امور مسلمانان، شرط مسلمانی دانسته شده است. همچنین در برخی روایات آمده است که آن مسلمانی بهتر است که نفع او برای مردم بیشتر است[۱۳۸].
- برادری و محبت: ایمان مایه برادری و محبت مؤمنان است. این حقیقت را قرآن آشکار بیان میفرماید: "مؤمنان، برادر یکدیگرند"[۱۳۹].
- خلافت و حکومت الهی: از وعدههای الهی به مؤمنان، حکومت یافتن در زمین است و شایسته گشتن برای خلافت الهی[۱۴۰][۱۴۱].
دستاوردهای اخروی
- آمرزش: آیاتی پرشمار از قرآن کریم بیان میفرمایند که خداوند گناهان مؤمنان را میآمرزد[۱۴۲].
- پاداش الهی: ایمان، انسان را شایسته پاداش الهی میکند و او را از نعمتهای اخروی بهرهمند میسازد[۱۴۳].
- جاودانگی در بهشت: آرزوی انسان جاودانگی است؛ اما آن جاودانگی که همراه سعادت و آسایش و راحتی باشد. قرآن کریم بارها فرموده است که ایمان مایه جاودانگی در بهشت است[۱۴۴].
- روزی نیکو: قرآن میفرماید: "آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و به راه خدا به جهاد برخاستند و... روزی نیکو از آنِ آنان است"[۱۴۵].
- لذت پیوسته: قرآن میفرماید: "ای پیامبر ما! به آنان که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که برایشان باغهایی است که در آنها نهرها جاری است. هر گاه از میوههای آن روزی خورند، گویند: پیش از این در دنیا، از چنین میوههایی برخوردار شده بودیم، که این میوهها شبیه به یکدیگرند. و نیز در آنجا همسرانی پاکیزه دارند و در آنجا جاودانه باشند"[۱۴۶][۱۴۷].
جستارهای وابسته
- ایمان
- ابتلائات مؤمن
- آثار ایمان
- اجتماع کفر با معرفت خدا
- اجتماع کفر و ایمان
- اجزای ایمان
- احکام ایمان
- اخلاص در ایمان
- ادعای ایمان
- ارکان ایمان
- اشتراک لفظی ایمان
- اصول ایمان
- اظهار ایمان
- اعتقاد
- اعتقاد قلبی
- افزایش ایمان
- ایمان ابوطالب
- ایمان ابولهب
- ایمان ابوین نبی
- ایمان اجمالی
- ایمان اختیاری
- ایمان اصحاب کهف
- ایمان اطفال
- ایمان امام علی
- ایمان امت
- ایمان انبیا
- ایمان باطل
- ایمان بعد الکفر
- ایمان به ارزش ها
- ایمان به پیامبر
- ایمان به خدا
- ایمان به غیب
- ایمان به قدر
- ایمان به پیامبر
- ایمان به امام
- ایمان به معاد
- ایمان پیامبر قبل از بعثت
- ایمان تحقیقی
- ایمان تقلیدی
- ایمان تلقینی
- ایمان ثابت
- ایمان حقیقی
- ایمان خلفای ثلاثه
- ایمان راسخ
- ایمان زبانی
- ایمان شرعی
- ایمان شهودی
- ایمان صاحب کبیره
- ایمان صحیح
- ایمان عارفان
- ایمان عبد
- ایمان عبدالمطلب
- ایمان عقلی
- ایمان علمی
- ایمان عملی
- ایمان عوام
- ایمان فاسق
- ایمان قلبی
- ایمان کافر
- ایمان کامل
- ایمان لسانی
- ایمان متزلزل
- ایمان متکلمان
- ایمان مجازی
- ایمان مذهبی
- ایمان مرتد
- ایمان مستقر
- ایمان مستودع
- ایمان مسلمانان
- ایمان مقلد
- ایمان منجی
- ایمان موافات
- ایمان ناجز
- ایمان نیکوکاران
- ایمان یقینی
- برخورد با مؤمنان
- بعد الهی ایمان
- بعد بشری ایمان
- پایههای ایمان
- تبعیض ناپذیری ایمان
- تخریب ایمان
- تصدیق
- تصدیق اجمالی
- تصدیق ایمانی
- تصدیق تفصیلی
- تصدیق تقلیدی
- تصدیق حق
- تصدیق ضروریات اسلام
- تصدیق قلبی
- تصدیق قولی
- تصدیق یقینی
- تعریف ایمان
- تقدم اسلام از ایمان
- تقویت ایمان
- تلازم ایمان و عمل
- تلازم بین علم و ایمان
- ثواب ایمان
- جانشینی علم و ایمان
- چشیدن طعم ایمان
- حفظ ایمان
- حقیقت ایمان
- خاصیت ایمان
- خلق ایمان
- خوردن مال حلال
- دار ایمان
- درجات ایمان
- دوری از ایمان
- سبقت در ایمان
- ستایش ایمان
- سرور از استکمال ایمان
- سلب ایمان
- شهادت به ایمان افراد
- صحت استثنا در ایمان
- علایم ایمان
- علم
- کارکردهای دین
- کفاف معیشت
- کفر
- مراتب ایمان
- معیشت کافی
- مقدمات ایمان
- موانع ایمان
- مؤمن
- وجوب ایمان
- یقین
منابع
- روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
- دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱
- عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱
- مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۱
- خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم ج۲
- مرادی، عزتالله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲
- باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۱، ص۲۲۳.
- ↑ التحقیق، ج۱، ص۱۶۳ و ۱۶۴؛ العین، ج۸، ص۳۸۹.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۷؛ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۵۵۸.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۸.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴؛ ابراهیم زاده آملی، عبدالله، فصلنامه کلام اسلامی
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۴
- ↑ کتاب الإیمان، ص۱۴۲.
- ↑ الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵
- ↑ ر.ک: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ... «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم.».. سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ ر.ک: طوسی قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ کاشف الغطاء، أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ – ۶۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: قواعد العقائد، ص۱۰۵؛ حقائق الإیمان، ص۱۴۴ - ۱۵۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲ - ۵۴۶؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۵ - ۵۷۰؛ أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰ - ۶۲.
- ↑ درباره ضروری دین تعاریف مختلفی ارائه شده است؛ اما میتوان با توجه به اشتراکات آن تعاریف چنین تعریف کرد: ضروریات دین به احکام و عقایدی گویند که جزء دینبودنشان اثبات شده و از جمله واضحات و بدیهیات باشند؛ به گونهای که عادتاً بر هیچ مسلمانی پوشیده نباشد و حتی بعضی از غیر مسلمانان هم جزء دین بودن آن را بدانند؛ مانند وجوب نماز و حرمت خمر. انکار ضروریات دین، مستلزم انکار رسالت پیامبر است؛ به شرطی که منکر بداند که این امر ضروری دین است و شبههای هم در کار نباشد. (ر.ک: علیرضا روحانی، ضروریات دین (۱)، مجله فرهنگ جهاد، سال هشتم، تابستان ۱۳۸۲، شماره ۳۲). بر اساس آیات شریفه إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا * إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا * فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا [«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ میگویند: ما ناتوان شمردهشدگان روی زمین بودهایم. میگویند: آیا زمین خداوند (آنقدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانهای است * بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شدهای که نه چارهای میتوانند اندیشید و نه راه به جایی دارند * که آنان را امید است خداوند ببخشاید و خداوند درگذرنده آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۹۷-۹۹] و نیز آیه وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [«و دیگرانی هستند که وانهاده به فرمان خداوندند، یا عذابشان میفرماید و یا آنان را میبخشاید و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۰۶]، جهل به معارف دین و انکار آنها، در صورتی که ناشی از قصور و ضعف باشد و خود انسان جاهل هیچ دخالتی در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد- به اصطلاح جاهل قاصر باشد نه مقصر- در درگاه خدای عزوجل معذور است. بنابراین کسی که به کلی از دین حق غافل است یا نسبت به بعضی از معارف حقه آن، مثل ولایت و امامت جاهل یا منکر است و عنادی هم با حق ندارد و جهل و غفلتش نیز مستند به کوتاهی و سوء اختیار خودش نیست، چنین کسی مستضعف بوده و مصداق آیه شریفه است. از این رو او گناهکار نبوده و معذور است. امر او نیز محول به خدای تعالی است و امید میرود که خداوند آنها را مورد عفو خود قرار دهد. (ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۵۱ و ۵۲). در روایات نیز بدین مطلب اشاره شده است؛ از جمله در روایتی اسماعیل جُعفی پس از عرضه دین خود و اعتقادش نسبت به امامت، از امام باقر(ع) میپرسد: «آیا کسی که به این امر و این معتقدات معرفت ندارد، از مؤاخذه و عقاب خدا جان سالم به در میبرد؟» فرمود احدی از آنها سالم نمیماند؛ مگر مستضعفین.».. (کلینی، کافی، ج۴، ص۱۷۸ - ۱۸۵).
- ↑ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.
- ↑ حق الیقین، ص۵۴۲.
- ↑ عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۷.
- ↑ ر.ک: تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷ و ۱۷۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۴؛ غایة المرام، ص۳۰۹؛ شهید ثانی حقائق الإیمان، ص۱۴۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۲.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۵۶.
- ↑ «آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند» سوره بقره، آیه ۸۲.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه اوّل.
- ↑ «همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۷۷.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ کتاب الإیمان، ص۱۴۲.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، ص۷۱۴.
- ↑ مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.
- ↑ جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.
- ↑ المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.
- ↑ شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
- ↑ کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
- ↑ المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.
- ↑ «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.
- ↑ الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵.
- ↑ لذخیره، ص۵۳۶؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.
- ↑ الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان، الکافی، ج۲، ص۷۷
- ↑ ر.ک: کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
- ↑ «فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 158
- ↑ «الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ٢٢٧
- ↑ ر.ک: دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۸.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ ر. ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص ۴۳۱-۴۳۲.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.
- ↑ «و جز تجاوزگر بزهکار، آن را دروغ نمیشمرد،» سوره مطففین، آیه ۱۲.
- ↑ «بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.
- ↑ «آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
- ↑ «آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند چون فسادانگیزان در زمین میشماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران میدانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.
- ↑ «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۹.
- ↑ «خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بیایمانند دلهایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.
- ↑ «پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ ر. ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۸.
- ↑ «الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ تُؤْمِنَ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَ شَرِّه»؛ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰.
- ↑ «و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آوردهاند و میان هیچ یک از آنها فرق نمیگذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۵۲.
- ↑ «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ- عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ (ع)وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِن»؛ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ «تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» سوره فتح، آیه ۴.
- ↑ «و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید» سوره انفال، آیه ۲.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ راهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۸، ص۳۸۹
- ↑ لسان العرب، ج۶، ص۳۴۵؛ مجمع البحرین، ج۲، ص۴۰۷؛ مقاییس اللغه، ج۳، ص۹۰، "سلم"
- ↑ «آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶
- ↑ شیخ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۱۸
- ↑ آن اعراب بادیه نشین گفتند: ما ایمان آورده ایم، به آنان بگو: شما هنوز ایمان نیاورده اید، بلکه بگوئید: اسلام آورده ایم، سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ایمان و زنان با ایمان، سوره احزاب، آیه: ۳۵
- ↑ ایمان شریک اسلام میشود ولی اسلام شریک ایمان نمیشود، کافی، ج۲، ص ۲۵
- ↑ شیخ مفید، اوائل المقالات، انتشارات داوری، ص۵۴
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ «بیگمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱ ـ۳
- ↑ «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲ ـ ۶۳
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ اصول کافی، ج ۲ ص ۲۴.
- ↑ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۹۳ ـ ۲۹۴.
- ↑ حجرات/ ۱۴ - ۱۵؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۶، ص۳۱۳ – ۳۱۴.
- ↑ یونس/ ۸۴؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۲۳؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۱۱۳ ـ ۱۱۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص۵۳ ـ ۵۴.
- ↑ کرکی، محقق ثانی، علی بن حسین، رسائل المحقق الکرکی، ج۳، ص۱۷۲ - ۱۷۳؛ عاملی، سید محمد جواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، ج۱۲، ص۵۶۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲۶.
- ↑ امام خمینی، الطهاره، ج۳، ص۴۴۴ ـ ۴۴۵.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ص۹۵ ـ ۹۶.
- ↑ الطهاره، ج۳، ص۴۵۱.
- ↑ مرادی، عزتالله، مقاله «ایمان و کفر»، دانشنامه امام خمینی ج۲ ص ۵۲۳.
- ↑ شهید ثانی، حقایق الإیمان، ۱۴۰۹ق، ص۵۹
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۸۸.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۱۸
- ↑ عالمی، سید محمد، مقاله «ایمان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۶۹-۵۸۵.
- ↑ ر.ک: جوادی، محسن، نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، ص۲۵-۱۹؛ هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، فصل ۵.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۵۲.
- ↑ ر.ک: نظریه ایمان در عرصۀ کلام و قرآن، ص۴۵-۴۱؛ فلسفه دین، فصل ۵؛ ارغنون، شماره ۶-۵، «ایمان چیست؟» ترجمه علی مرتضویان.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۵۳.
- ↑ ایجی، عضدالدین، [شرح] المواقف، ج۸، ص۳۲۵ و ۳۲۳.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۵۴.
- ↑ ایجی، عضدالدین، [شرح] المواقف، ج۸، ص۳۲۲-۳۲۳.
- ↑ ایجی، عضدالدین، [شرح] المواقف، ج۸، ص۳۲۴.
- ↑ برای مطالعه آرای دانشمندان شیعه ر.ک: علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۲۶-۴۲۷؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۴۹-۲۶۴؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۲۵۹-۶۲؛ لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان، ص۱۶۴-۱۶۶.
- ↑ دیوانی، امیر، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۵۵.
- ↑ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ؛ سوره فتح، آیه: 4.
- ↑ يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ؛ سوره یوسف، آیه ۸۷.
- ↑ وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ؛ سوره شوری، آیه ۲۶.
- ↑ وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛ سوره توبه، آیه ۱۲۴.
- ↑ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ؛ سوره فصلت؛ آیه ۳۰.
- ↑ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا ؛ سوره نساء؛ آیه ۱۷۵.
- ↑ إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهَادُ ؛ سوره غافر؛ آیه ۵۱.
- ↑ غرر الحکم و درر الکلم، ۱/ ۱۷۸.
- ↑ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ سوره مائده؛ آیه ۶۹؛ أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ سوره یونس؛ آیه ۶۲.
- ↑ يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ ؛ سوره منافقون؛ آیه ۸.
- ↑ وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا؛ سوره فرقان، آیه ۶۸.
- ↑ نهج الفصاحة، ۴۳۳.
- ↑ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ؛ سوره بینه؛ آیه ۷.
- ↑ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ؛ سوره یونس، آیه ۹.
- ↑ بصائر الدرجات، ۳۵۷؛ عیون اخبار الرضا، ۲/ ۲۰۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 33-34.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ۱/ ۲۲۹.
- ↑ مستدرک الوسائل، ۲/ ۴۰۳.
- ↑ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛ سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ مستدرک الوسائل، ۲/ ۴۰۳؛ غرر الحکم و درر الکلم، ۱/ ۳۹۰.
- ↑ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ سوره نور، آیه ۵۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 34-35.
- ↑ از جمله: وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ سوره انفال، آیه ۷۴.
- ↑ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ سوره بقره، آیه ۲۷۷.
- ↑ به عنوان نمونه: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ؛ سوره مائده، آیه ۶۵.
- ↑ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ سوره انفال، آیه ۷۴.
- ↑ وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ؛ سوره بقره، آیه ۲۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 34-35.