دین در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-</div>\n<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> +</div>)) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[دین در قرآن]] - [[دین در حدیث]] - [[دین در کلام اسلامی]] - [[دین در فلسفه اسلامی]] - [[دین در عرفان اسلامی]]</div> | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[دین در قرآن]] - [[دین در حدیث]] - [[دین در کلام اسلامی]] - [[دین در فلسفه اسلامی]] - [[دین در عرفان اسلامی]]</div> | ||
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[دین (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[دین (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== |
نسخهٔ ۱۱ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۳۵
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل دین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- دین عبارت است از عقاید و شریعتی که خداوند برای زندگی انسان بنا نهاده است و اینطور نیست که این شریعت تنها برای یک عرصه از عرصههای زندگی باشد، بلکه همۀ اموری را که انسان در آن به تشریع نیاز دارد، دربرمیگیرد.
- خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾[۱].
- به دیگر سخن، دین عقیدهای است بیانگرِ تفسیری از انسان و جهان، و شریعتی سازماندهندۀ روابط انسان و دیگر آفریدگان.
- و از آنجا که تفسیر دینی از هستی بر پایۀ توحید استوار است، مسئولیت یا حق متقابل بین خداوند و بندگان را در پی دارد. حق خداوند بر بندگان آن است که او را بپرستند و اطاعت کنند و حق بندگان بر او، آن است که راه عبادت را به ایشان نشان دهد و آن را برایشان هموار سازد که این کار با فرستادن رسولان و نازل کردن کتابهای آسمانی و اقامۀ برهانها و تشریع قانونها و سنتها محقق میگردد.[۲]
چیستی دین
- کلمه "دین" در لغت معانی متعددی دارد؛ از جمله: جزا، طاعت، حساب، انقیاد، داوری، نافرمانی، کیفر و پاداش، قضاوت، عادت و خلق و خوی و آیین آسمانی[۳].[۴]اطاعت و پیروی را بدین جهت دین نامیدهاند که اطاعت برای جزا و پاداش است[۵].[۶] همچنین به چیزی که معبود به واسطه آن اطاعت میشود، نیز دین گفته میشود[۷].
- برخی واژه پژوهان قرآنی ریشه "د ـ ی ـ ن" را در اصل به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه یا مقرراتی معین ـ نه هر طاعتی ـ دانسته و معتقدند معانی طاعت، تعبد، محکوم و تسلیم شدن در برابر یک فرمان، داوری، قانون، کیفر و پاداش، به معنای اصلی نزدیکاند، بنابراین، جزا، حساب، طاعت، عادت و... مصادیق معنای یاد شدهاند[۸].[۹]
- مفهوم اصطلاحی دین با دو رویکرد برون دینی "بدون توجه به آموزههای دین" و درون دینی "بر اساس آموزههای خود دین" تعریف شده است[۱۰]:
- رویکرد برون دینی: در این رویکرد، دین به مثابه یکی از نیازها و لوازم جدا ناشدنی زندگی انسان دانسته شده و غالباً با رویکرد جامعه شناختی و روان شناختی به تحلیل کارکرد گرایانه آن پرداخته میشود. نادیده گرفتن ماهیت الهی و وحیانی دین و در نتیجه، تقدسزدایی از آن، از چالشهای جدی این رویکرد است. در تعاریف برون دینی، عمدتاً دین از مؤلفههای اصلی فرهنگ و زاییدۀ ذهن بشر و جامعه پنداشته میشود که در فرآیند حیات جمعی و برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و روانی انسان پدید آمده است، برای همین، ابتدا نیازهای بشری شناسایی شده و سپس دین با توجه به کارکرد آن در برآوردن این نیازها تعریف میشود. تعاریف مبتنی بر این رویکرد هر چند هر یک، بُعدی از ابعاد دین را بیان میکند اما از ترسیم سیمای کامل آن، به ویژه ادیان وحیانی ناتوان است[۱۱].
- رویکرد درون دینی: در این رویکرد، با توجه به خاستگاه الهی دین و بر اساس آموزهها و منابع اصیل دینی، به تعریف آن پرداخته میشود. رویکرد درون دینی که بیشتر مربوط به متکلمان الهی است، به سبب توجه به "ماهیت وحیانی"دین و آموزههای آن از دقت و درستی بیشتری برخوردار است، زیرا اساساً برای تعریف درست یک دین باید آموزههای آن را به دقت شناخت و آنها را بر اساس منابع اصیل آن دین تعریف کرد.
- از این رو در رویکرد درون دینی، ادیان ابتدا به دو دستۀ بزرگ الهی و بشری قسمت میشوند: ادیان الهی، ماهیت وحیانی و ریشه در غیب دارند و انسان، فقط دریافتکننده آن بوده و هرگز در ساخت و ساز آن نقشآفرین نیست؛ ولی ادیان بشری، بازتاب نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی آدمی و پدید آمدۀ انسان و عمدتاً دارای دورنمایه بتپرستی و اعتقاد به نیروهای جادویی است. از سوی دیگر، ادیان الهی موجود نیز به دین حق و دین باطل قسمت میشوند؛ دین حق دارای باورها، ارزشها، هنجارها و مناسک درست، مطابق با واقع و برخوردار از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار خویش است، درحالی که آموزههای دین باطل در گذر زمان، دستخوش تغییر و تحریف شده و با فاصله گرفتن از آموزههای اصلی با خرافه و اباطیل درهم آمیختهاند، بنابراین، دین الهیِ بر حق، برخاسته از ارادۀ تشریعی خداست که در قالب مجموعه گستردهای از معارف و در حوزههای معینی مانند باورها، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادها ارائه و از راه وحی در اختیار انسان قرار داده شده است تا زندگی او را برای رسیدن به هدف آفرینش هدایت کند[۱۲].[۱۳]
- در نهایت میتوان گفت: معنای اصطلاحی دین عبارت است از مجموعهای از قوانین و تعالیم الهی که خردمندان را به پیروی از خدا و پیامبر خدا فرا میخواند و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت میکند[۱۴]. اما مراد از دین در اصطلاح قرآن، آیین اسلام است[۱۵] که به صراحت میفرماید هیچ آیینی جز اسلام، از کسی پذیرفته نیست[۱۶]. اسلام، به معنای فرمانبرداری از خداست، بیکم و کاستی و تباهی. اسلام آیین همۀ پیامبران از آدم(ع) تا خاتم(ص) بوده است[۱۷]. دین تنها از رابطۀ شخصی انسان با خدا سخن نمیگوید و فردی و آن جهانی نیست؛ بلکه به رابطۀ انسان با دیگران و زندگی اجتماعی و این جهان نیز نظر دارد[۱۸].[۱۹]
کاربردهای واژه دین
- واژه دین به اعتبارهای مختلف کاربردهای گوناگونی دارد و گاهی به جهت نزدیکی مفهومی با کلماتی مانند شریعت و ملت، مترادف با آنها تصور میشود، ولی ارتباط دین با مفاهیمی چون شریعت و ملت مورد اتفاق نیست و عموم صاحب نظران، دین را فراگیرتر از شریعت دانسته و براین باورند که "دین" بر اصول عقاید، احکام و اخلاق اطلاق میشود[۲۰]؛ ولی "شریعت" فقط به احکام عملی فرعی گفته میشود[۲۱]، بر همین اساس، اصول دین همۀ پیامبران برخلاف شریعت آنان یکی[۲۲] و نسخ ناپذیر است[۲۳]؛ اما شریعت هر پیامبری در برخی از احکام با دیگری فرق دارد[۲۴]. گروهی دیگر دین، شریعت و ملت را مترادف و به معنای مجموعهای از اصول و فروع وحیانی و گاه دربرگیرنده تاریخ زندگی و سیرۀاولیای دین دانستهاند[۲۵].[۲۶]
- به بیان دیگر هنگامی که مجموعهای از قوانین عملی دین اراده شده باشد به آن «شریعت» گفته میشود و از آن جهت که افراد پراکنده را گرد هم میآورد به آن «ملت» میگویند. به دین، «مذهب» نیز میگویند؛ زیرا راهی است که مردم در آن گام میگذارند. بدینسان، دین، شریعت، ملت و مذهب یکی بیش نیستند و اختلاف آنها اعتباری است[۲۷].[۲۸]
- با بررسی دیدگاههای دینپژوهان مسلمان با توجه به ابعاد و ماهیت دین و همچنین گستره و شمول آن، چهار نوع تعریف را میتوان استقصا نمود[۲۹] که در واقع برخاسته از چهار زاویه دید به دین است:
- تعریف اعم دین، که مراد مطلق راه و رسم زندگی است.
- تعریف عام دین، مبتنی بر اعتقاد به خدا یا خدایان و دستورالعملهای متناسب با آنها که ادیان شرکآمیز را نیز دربر میگیرد.
- تعریف خاص دین، ناظر به همۀ ادیان توحیدی و الهی، به معنای شریعتی که از طرف خدا توسط پیامبران آورده شده است. در این صورت، دین مجموعهای از تعالیم نظری و عملی قدسی برای تنظیم زندگی است.
- تعریف اخص دین، که تنها در دین اسلام به عنوان دین خاتم و جامع در حیات بشر تشخص و تحقق مییابد[۳۰].
دین در قرآن
- واژه دین ۹۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ ۶۱ بار در معنای اصطلاحی و در مورد ادیان بر حق، ادیان تحریف شده و ادیان بشری به کار رفته است مانند: ﴿يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۳۱]، ﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ﴾[۳۲]، ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۳۳]، ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[۳۴] و....
- ۱۸ بار با ترکیب ﴿يَوْمِ الدِّينِ﴾ به معنای جزا «کیفر و پاداش»، برای نمونه: ﴿مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[۳۵]، ﴿يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ﴾[۳۶] و....
- و ۱۲ بار به معنای طاعت و انقیاد به کار رفته است مانند: ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾[۳۷]، ﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ﴾[۳۸] و....
- قرآن کریم در معنای اصطلاحی با کاربردی نسبتاً گسترده، واژه «دین» را به کار برده است:
- دربارۀ ادیان بر حق و تحریف شدۀ الهی: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾[۳۹]، ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ﴾[۴۰]؛
- ادیان بشری شرکآمیز و آیین بتپرستی: ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[۴۱]، ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[۴۲]؛
- بخشی از آموزههای دینی: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۴۳]؛
- بر همین اساس، واژه دین در کاربردهای قرآنی به تنهایی و بیهیچ قرینهای، بار مثبت یا منفی ندارد و درباره ادیان الهی و ادیان بشری یکسان به کار میرود.
- ادیان یاد شده در قرآن کریم را میتوان به سه دسته کلی قسمت کرد:
- قرآن کریم ابتدا به روایت بخشهای برجستهای از تاریخ ادیان توحیدی و آموزههای آنها به عنوان یک جریان واحد تاریخی پرداخته است. این جریان در فرایند تکاملی همراه زندگی نخستین انسان و اولین پیامبر الهی بر روی زمین آغاز و با دین پیامبر خاتم(ص) پایان پذیرفته است.
- در مرحله دوم گونههای مختلف بتپرستی و آیینهای شرکآمیز و تعالیم آنها به عنوان ادیان غیر توحیدی و جریان معارض با ادیان و آموزههای وحیانی گزارش شدهاند.
- دسته سوم، صورت تحریف شدۀ ادیانِ توحیدی است. این دسته از ادیان، به عبارت دقیقه، بیشتر یک پرداخت انتقادی از انحرافات اعتقادی و رفتاری یگانهپرستان در دورههای گوناگون تاریخی و آموزههای تحریف شده در یهودیت و مسیحیتِ رایج است و اغلب به همان یهودیت و مسیحیت اختصاص دارد[۴۴].
جایگاه و نقش دین در زندگی انسان
- بشر احتیاجاتی دارد که رفع آن نیازها در گرو بهرهمندی از دین است. غیر از دین و مذهب هیچ نهاد و پدیدهای قادر نیست آن احتیاجات را رفع کند؛ چنانکه اگر پدیده فرهنگی دیگری بهتر از دین میتوانست این نیازها را مرتفع سازد، آنگاه زوال پدیده دین فرا میرسد. بر این اساس، شرط ماندگاری دین آن است که یا خود جزء خواستههای انسان باشد، یا تأمین کننده خواستههای بشر و مرتفعکننده نیازهای او، آن هم تأمینکننده منحصر به فرد.
- دین دارای هر دو خاصیت است؛ یعنی هم جزء نهاد بشر و از زمره خواستههای فطری و عاطفی اوست و هم از لحاظ تأمین احتیاجات انسان دارای مقامی بیبدیل است. ازاینرو در یک تحلیل همه جانبه نمیتوان به هیچ عنوان جایگزینی برای دین پیدا کرد. نیاز دیگر انسان، همان رکن اساسی در اجتماعات بشری، یعنی اخلاق و قانون است. دین، پشتوانه قانون و اخلاق است و اخلاق، بدون پایه و پشتوانۀ دینی استحکامی نخواهد داشت؛ زیرا اخلاق بدون این پشتوانه، به ایمانی متکی نیست که از عمق وجدان بشر برخاسته باشد[۴۵].
- در عین حال درباره جایگاه دین از سه منظر مختلف میتوان سخن گفت:
- کسانی که با دین از این جهت که محدودیت آور و مانع لابالی گری آنها میشود مخالف هستند و دین را به عنوان مزاحم حیات حیوانی و شیطانی خود تفسیر کردهاند.
- کسانی به این دلیل که دین وسیله و ابزار قدرت شده و از آن سوء استفادههای بسیار میشود، ترجیح میدهند سخن از دین و ایمان را به کنار نهند.
- کسانی سخن از بینیازی دین و ایمان کرده و میگفتند با وجود عقل و علم دیگر چه نیازی به ایمان و معنویت است. بشریت با تجربهای که کسب کرده، بدون دین هم میتواند آسایش و امنیت و عدالت خود را به دست آورد و عقل انسان قادر است آنچه مایه سعادت و خوشبختی است درک کند. ایمان در بهترین حالت، به نادیده گرفتن رنجها و سختیها مبدل شده است، نه تحرک بخشیدن و برانگیختن برای فائق آمدن بر مشکلات و کسب زندگی دیگر. در صورتی که قرآن به هر سه سؤال پاسخ میدهد: هم از دین صحیح سخن میگوید و هم از دینی که ابزار دست قدرت و ثروت که بتوانند قدرت و ثروت خود را حفظ کنند[۴۶].
- هرچند دین کارکردهای بسیاری دارد. اما فایده مهم دین، معنا بخشیدن به زندگی و مشخص کردن جهت زندگی است. البته منظور از دین آن دینی است که معرفت بخش و جهت دهنده به زندگی و خردگراست، نه خردستیز. دین منطقی، با دوام و قابل دفاع است که حق و معقول و مستدل و براساس برهان باشد. از فواید مهم دین، این است که به زندگی انسان معنا و مفهوم میبخشد، زندگی آینده را از ابهام و سر درگمی بیرون میآورد؛ وعدههای دینی زندگی را برای آدمی بهتر و امیدوارتر میکند. ممکن است شخصی احساس پوچی، بیهدفی و یا بیآرمانی بکند، ولی این دین است که به انسانها هدف میدهد و مسیر زندگی آنها را مشخص مینماید. از آفات آن جلوگیری میکند تا به منجلاب نیافتد.
- از نظر قرآن دینی منزلت آور و جهت دهنده است که ایمان در کنار علم باشد: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[۴۷]، به همین دلیل، ایمان شناخت به قلب، اقرار به زبان وعمل به جوارح است[۴۸]. دین در عرصه حیات انسان نقشها و کارکردهایی متعدد و گوناگون دارد. دین، مشوقِ طلب علم است، پشتوانه اخلاق است، فلسفه زندگی را بیان میکند و به زندگی معنا میبخشد[۴۹]. جوامع و تمدنها پدید میآورد[۵۰] و برای برپایی قسط و عدل، حکومت میآفریند[۵۱].[۵۲]
- در کنار جنبه فطری دین، مسئله کارکردهای دین اهمیت مضاعفی یافته است. در حقیقت امروزه با توجه به بحرانهای متعدد اعتقادی، معرفتی، اخلاقی و روانی، بشر از دریچه خدا به دنبال آرامش و بهداشت و سلامت جسمانی و روحانی خویش میگردد. با این نگاه، به برخی از کارکردهای فردی و اجتماعی دین اشاره میشود[۵۳]:
- کارکردهای فردی عبارتاند از: معنابخشی به زندگی، فرونشاندن عطش جاودانگی، تقویت صبر و بردباری، کاهش اضطراب و نگرانی و نجات از گرداب تنهایی.
- کارکردهای اجتماعی عبارتاند از: برقراری وحدت و یکپارچگی، تأمین عدالت و دادگری، تضمین نشاط و پویایی، پشتیبانی از فضائل اخلاقی و تنظیم روابط اجتماعی[۵۴].
دین امر فطری
- در معرفی دین شاخصه مهم، ارجاع به فطرت و دریافت طبیعی و عقلانی است. بر اساس آیات قرآن دین با فطرت و سرشت انسانها هماهنگ است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۵۵].[۵۶] فِطرت یعنی طبیعت و خصلتی که خداوند در آغاز آفرینش هر چیز از جمله انسان در آن نهاده است[۵۷].
- خداوند متعال همۀ انسانها را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، مؤمن و کافر و شقی و سعید مشترکاند[۵۸]. امام علی(ع) در مقام ستایش پروردگار میفرماید: «و ای آفرینندۀ دلها مطابق فطرت آنها، چه دلهای شقی و چه دلهای سعید»[۵۹].
- فطریات وجود انسان در دو قالب تحقق مییابند که عبارتاند از:
- فطرت ادراکی: یعنی دین، به خصوص اصل توحید از نظر فکری برای بشر فطری است و عقل انسان بالفطره آموزههای دینی به خصوص مبانی توحیدی را میپذیرد و به تعلیم و تعلم نیازی ندارد.
- فطرت احساسی یا گرایشی: یعنی احساسات و تمایلات انسان، وی را به سوی خدا و پرستش او و به سوی دستورها و آموزههای دین میکشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خودبهخود انسان را به سوی خدا میکشاند. از این جهت مَثَل خدا و انسان، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبهای میان انسان و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد[۶۰].
- واقعیتهای تاریخی: در تاریخ و جامعهشناسی، ثابت شده است که همۀ جوامع انسانی همواره به نوعی پایبند دین بودهاند.
- مطالعات و کشفیات روانشناختی: پرستش از گرایشهای بنیادی و ذاتی انسان است و دانش روانشناسی آن را تأیید میکند.
- ناکامی تبلیغات ضد دینی: در دورههایی از تاریخ برخی تلاش کردهاند علیه دین تبلیغ کنند و گرایش به دین و دینداری را از جان انسان بزدایند، ولی فروغ دین هیچگاه خاموش نشده است.
- شواهد شخصی: انسانها، هنگام مواجهه با سختیها و خطرها و ترس و هراس زمانی که از اسباب ظاهری قطع امید میکننَد، نیرویی در وجودشان جان میگیرد و به کسی توجه میکنند که مبدأ همه چیز است و در هر زمان و مکانی میتواند بیچارگان را پناه دهد و دستشان را بگیرد، این نشان میدهد که انسان به گونۀ فطری خداجو و خداشناس است[۶۱].
دو رویکرد درباره منشأ دین
- منشأ دین از موضوعات مهم فلسفۀ دین و حوزۀ دین پژوهی است. در این باره دو پرسش بنیادی مطرح است: دین از کجا سرچشمه گرفته است؟ و علت دینداری انسان چیست؟ نظریههای منشأ دین در دو دسته الحادی و خداگرایانه جای میگیرند.
- نظریههای الحادی که بیشتر فرضیهاند تا نظریه، دو ویژگی اساسی دارند:
- تکاملگرایند و در نتیجه ادیان را در آغاز دارای صورتی ساده و ابتدایی دانسته و ادیان پیچیده را صورت تکامل یافتۀ آن میخوانند.
- با نفی منشأ فراطبیعی برای پیدایش دین، نبود خداوند را بدون هیچ دلیلی به عنوان پیشفرض درنظر گرفته و تلاش میکنند با رویکرد روانشناختی و جامعهشناختی منشأ دین را نیازهای گوناگون بشری معرفی کنند. در نظریههای الحادی، منشأ گرایش به دین و منشأ پیدایش آن یک چیز است؛ ابتدا زمینههای روانی یا اجتماعی مؤثر در پیدایش خداباوری بیان و سپس به تبیین عواملی پرداخته میشود که باور یادشده را به شکل دینی درآورده و موجب شکلگیری ادیان شده است[۶۲].[۶۳]
- دیدگاه جامعه شناختی: محور آموزههای همۀ ادیان تقسیم اشیاء به مقدس و نامقدس است و منشأ همۀ آنها توتم پرستی است. در حقیقت پرستش توتم نمادی از پرستش جامعه است. اقوام ابتدایی روح جمعی خود یا جامعه را در قالب توتم تقدیس میکنند که دارای تواناییهای فردی است. اصل توتمی یا روح جمعی در قالب مراسم مذهبی به اوج خود رسیده و باور به عالم برتر و در مراحل بعدی باور به خدای واحد در آنها شکل میگیرد[۶۴]. رویکرد جامعه شناختی با دلایل مفصلی رد شده است مانند اینکه آنچه به همۀ ادیان نسبت داده میشود، مبتنی بر استقرای ناقص دربارۀ یک قبیلۀ استرالیایی است، روشن است معتقدات یکی قبیلۀ دور افتاده را نمیتوان به همۀ ادیان نسبت داد[۶۵].
- دیدگاه روانشناختی: بنابراین دیدگاه، دین برآیند هیجانها و تعارضهای روحی انسان است[۶۶]. در نقد این دیدگاه هم آمده است، رویارویی با نیروهای طبیعی، همواره انسان را به ترس و عجز نمیاندازد؛ بلکه بیشتر شجاعت، استواری و پایداری میبخشد[۶۷].
- دیدگاه اقتصادی: این دیدگاه در حقیقت به دیدگاه جامعهشناختی بازمیگردد؛ ولی نظر به اهمیت آن، به صورت مستقل مطرح شده است. بنابراین دیدگاه، دین محصول از خودبیگانگی انسان است[۶۸] که ریشه در شرایط زندگی اجتماعی و تضادهای طبقاتی دارد. در حقیقت، دین دستاورد و معلول وضعیت اقتصادی طبقات جامعه است. بدینسان، اگر اختلاف طبقاتی جامعه از میان برود، دین نیز از میان خواهد رفت[۶۹]. اما باید دانست آنچه طرفداران این دیدگاه به صورت عام به دین نسبت میدهند، در آیین اسلام یافت نمیشود[۷۰]. تعالیم اسلامی همواره از طبقات زیرین جامعه حمایت میکنند و زورگویان و سرمایهداران دنیاپرست را بر نمیتابند[۷۱].
- براساس نظریههای خداگرایانه، منشأ پیدایش دین، خداست و نیازهای روانی یا اجتماعی نقشی در پیدایش دین ندارند. در مورد علت دینگرایی نیز باید گفت: بنابر آیات قرآنی و روایات اسلامی علت دینگرایی فطرت و خرد انسانی است و عوامل روانی، اجتماعی و اقتصادی زمینه ساز گرایش به دین هستند[۷۲].
- وجود اصل دینداری در میان همۀ جوامع بشری، غیر اکتسابی بودن گرایش به پرستش و ستایش یک قدرت برتر و زوالناپذیری و جایگزینناپذیری اصلِ این گرایش، ادله فطری بودن آناند. میل به کمال مطلق، حس کنجکاوی، میل به شناخت، جمالطلبی، عدالتخواهی و ستمستیزی به عنوان امور فطری و ریشههای گرایش به دین خوانده شدهاند[۷۳]. براین اساس، همۀ موجودات از جمله انسان به سوی کمال خود در حرکتاند. این گرایش و توانمندی، انسان را به جستوجوی کمال مطلق، راه دستیابی به آن و در نتیجه گرایش به دین سوق میدهد[۷۴].
آموزههای دین
- آموزههای دین وحیانی سه بخش هستند:
- نظری: باورهایی درباره حقایق و واقعیات؛ همانند وجود خدا، رستاخیز، کیفر و پاداش اخروی. این بخش را "عقاید" گویند.
- عملی: شریعت و مناسک بخش دیگر دین است و مقررات عبادی، حقوقی، مدنی، اجتماعی و... در این بخش میگنجد.
- آخرین بخش اخلاقیات است که در باب فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی است و کردار و رفتار شخصی و فردی آدمی را سامان میبخشد[۷۵].
- مراد از اصول دین، پایههای اعتقادی دین است که ابتدا باید به آنها ایمان آورد و دیگر عقائد به عنوان فروع و زیرشاخههای آنها به حساب میآیند. اصول دین مربوط به اعتقاد باطنی و تدین ظاهری است و فروع دین، مربوط به عمل و تعبد است. اعتقاد به اصول دین باید اجتهادی و از روی فکر و تحقیق باشد، نه تقلید. در مقابل اصول دین، تسلیم لازم است و کسی که به اصول دین ایمان ندارد، از دین بیرون است.
- "توحید" نخستین اصل است به معنای یگانگی خداوند متعال. "نبوت" به معنای پیامبری حضرت محمد(ص) و دیگر پیامبران الهی(ع). "معاد" به معنای آن است که روزی همۀ مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم میآیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش میرسد. "عدل" به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمیکند و هر چیز را در جای خویش نگاه میدارد. "امامت" بدین معناست که پس از پیامبر اسلام(ص)، دوازده امام معصوم(ع) منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعالاند[۷۶].
ادیان الهی
- بر اساس بینش توحیدی دین خدا از آدم(ع) تا خاتم(ص) یکی بیش نیست؛ منشأ، هدف، ماهیت و اصول همه آنها واحد است. محتوای رسالت همه انبیاء الهی مبتنی بر تسلیم مطلق در برابر خداوند متعال است و همه ادیان آسمانی در ظرف زمانی و مکانی خود اسلام نامیده شده و معتبرند. البته تأیید ادیان آسمانی گذشته و مشترک بودن اصول و آموزههای بنیادین آنها با دین اسلام هرگز به معنای معتبر بودن آنها در کنار دین اسلام نیست[۷۷].
- ادیان الهی علی رغم اشتراک در اصول و احکام بنیادین، اختلافاتی هم با یکدیگر دارند، از جمله:
- اختلافات ناشی از اراده الهی که با توجه به شرایط اجتماعی و مصالح امتهای مختلف است و به تدریج کامل میشود.
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، هواپرستی و منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است.
- اختلافاتی که ناشی از تحریف گروهی از علمای اهل کتاب است[۷۸].
- در مورد جهانی بودن برخی از ادیان سه نظر وجود دارد:
- جهانی بودن ادیان پیامبران اولوالعزم که دارای کتاب آسمانی شریعت و احکام اجتماعی بودند.
- قومی بودن ادیان همه پیامبران
- قومی و جهانی بودن پیامبران اولوالعزم که دو صورت دارد: اگر جهانی بودن به معنای ارتباط پیامبر با اقوام و ملل گوناگون معاصر باشد تنها دین اسلام جهانی است، ولی اگر جهانی بودن به معنای لزوم ابلاغ دین به سایر ملل در صورت امکان باشد دین همه پیامبران الهی جهانی خواهد بود[۷۹].
- حضرت آدم(ع) نخستین دریافتکننده آموزههای وحیانی، نخستین دین[۸۰]، مجموعهای از معارف وحیانی ساده و ابتدایی که بنیادیترین اصول یک دین توحیدی است. دین حضرت آدم(ع) تا زمان حضرت نوح(ع) استمرار داشت[۸۱]. دین حضرت نوح(ع) آموزههای مختلف اعتقادی، احکام و اخلاق را دربرداشت. علی رغم تلاش و دعوت شبانهروزی و طولانی مدت جز گروهی اندک دین او را نپذیرفتند. پیامبران بعدی تا زمان حضرت ابراهیم(ع) پیرو و مبلغ دین او بودند[۸۲]. حضرت هود(ع) مستقیماً وحی دریافت میکرد و دارای معجزه بود. درباره دین و کتاب آسمانی جداگانه برای آن حضرت، اختلاف وجود دارد و برخی معتقدند: او پیرو دین حضرت نوح(ع) بوده است[۸۳]. حضرت صالح(ع) پس از حضرت هود(ع) بوده که درباره دین و کتاب آسمانی مستقل گزارشی نشده است. آموزههای دینی او مشتمل بر عقاید خداشناسی و ارزشهای توحیدی است[۸۴].
- حضرت ابراهیم(ع) فرمانبرداری محض از خدا را دین و آیین برگزیده خود خوانده است، بخش عمده دین آن حضرت مربوط به آموزههای اعتقادی به ویژه خداشناسی توحیدی است. مقاومت بت پرستان و مشرکان، احتجاجهای آنان در برابر حضرت، تلاش آنها برای سوزاندن وی، نشان میدهند که دین او با اقبال روبهرو نشد. دین حضرت ابراهیم(ع) را پس از وی در منطقه فلسطین حضرت اسحاق(ع) و پس از او حضرت یعقوب(ع) تبلیغ و نمایندگی کردند[۸۵] فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب(ع) «بنی اسرائیل» پیرو این دین بودند و آن دین را در مصر گسترش دادند. دین حضرت ابراهیم(ع) در اردن به وسیله حضرت لوط(ع) تبلیغ میشد و در مکه توسط حضرت اسماعیل و فرزندان و نوادگان حضرت به سایر مناطق عربی گسترش یافت، که تا زمان پیامبر اسلام گروهی به نام «حنفاء» بودند که به پیروی از دین ابراهیمی شهرت داشتند[۸۶].
- حضرت شعیب(ع) شریعت مستقلی نداشته و به آیین حضرت ابراهیم(ع) میخوانده است. دعوت به توحید و پرهیز از مفاسد اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی از آموزههای آن حضرت بوده است قوم وی در گذر ایام به کفر و شرک گرویدند و سرانجام با عذاب الهی نابود شدند[۸۷].
- دین حضرت موسی(ع) مجموعه تعالیم وحیانی است که طی چنددهه بر وی نازلشد. قرآن کریم، کتاب آن حضرت را بیانگر همه معارف مورد نیاز مردم دانسته است: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۸۸] پیامبران بزرگی مانند حضرت سموئیل، داود، سلیمان، زکریا، یحیی در میان بنی اسرائیل برانگیخته شدند که مبلغ دین حضرت بودند. گروهی از یهودیان با توجه به پیشگویی کتاب مقدس درباره هجرتگاه پیامبر اکرم(ص) در اطراف مدینه سکنا گزیدند[۸۹].
- قرآن بعثت و دین حضرت عیسی(ع) را استمرار رسالت حضرت موسی(ع) میداند[۹۰] که اضافه برتعالیم تورات آموزههای جداگانهای داشته که درقرآن نیز به آن اشاره شده است، و علاوه بر اصول اعتقادی، جهاد در راه خدا را مطرح کرده است[۹۱].
است[۹۲].
- دین اسلام آخرین و کاملترین دین آسمانی است که پیامبر آن، حضرت محمدبن عبدالله(ص) و مخاطب همۀ جهانیاناند[۹۳]. لازمۀ خاتمیت دین، جاودانگی آن است[۹۴]. اسلام، آیینی فطری است و با سنت تکوین و نظام آفرینش همراه است[۹۵]. شرط ایمان، اسلام است، اما اسلام، اعتقاد غیر راسخ است و ایمان، اعتقاد راسخ. اسلام تنها اعتقاد به توحید و نبوت و معاد است؛ ولی ایمان، پایبندی عملی است که ولایت را نیز در بردارد و مایه سعادت اخروی است[۹۶].
تحریف در ادیان سابق
- بیشتر مفسران متأخر[۹۷] و معاصر[۹۸]، کتاب مقدس کنونی (عهدین) و بخشی از آموزههای یهودیت و مسیحیت رایج را تحریف شده و فاقد ساختار وحیانی دانسته و بر این باورند که افزون بر تحریف معنوی، انواع تحریف لفظی نیز در آن راه یافتهاند. این گروه از صاحب نظران در اثبات ادعای خویش به مواردی همچون اختلاف نسخههای سهگانه عبری، سُریانی و یونانی عهد قدیم، تاریخ تدوین، عدم تواتر و نگارش آن قرنها پس از حضرت موسی(ع) و به دست عزرای ورّاق، نگارش اناجیل به دست ۴ تن و اختلاف آنها با یکدیگر، نامعقول و توجیه ناپذیر بودن بخشی از آموزههای کتاب مقدس و تناقضهای موجود در آن استناد کردهاند[۹۹]. در این دیدگاه با استناد به برخی از آیات، کتاب مقدس و دین یهودیت و مسیحیت رایج مورد تأیید اجمالی قرآن خوانده شدهاند[۱۰۰].
- آیات زیادی به انواع تحریف در آموزههای دینی به ویژه در تعالیم یهودیت و مسیحیت ناظرند. این آیات را میتوان به ۴ دسته کلی قسمت کرد:
- آیاتی که بیانگر تحریفگری در آموزهیهای دینی از سوی یهود است. ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ﴾[۱۰۱].
- آیاتی که از آموزههای صریح در تورات و انجیل یاد میکنند که دستکم اثری روشن از آنها در نسخههای موجود کتاب مقدس به چشم نمیخورد. بشارت بعثت پیامبر اکرم(ص)، یادکرد برخی از ویژگیهای آن حضرت[۱۰۲] و مسلمانان نخستین و گسترش اسلام از این قبیلاند: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۰۳]، ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾[۱۰۴].[۱۰۵] براساس قراین جدی، این آموزهها در کتاب مقدسِ عصر نزول نیز وجود داشته است، در حالی که این آموزهها در تورات و انجیلهای کنونی یافت نمیشوند.
- آیاتی که ضمن انتساب پارهای از باورهای شرکآمیز، گزارشها و عقاید تاریخی به یهود و نصارا، به نقد و نفی صریح آنها میپردازند. اعتقاد به فرزند داشتن خداوند: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ﴾[۱۰۶]، الوهیت حضرت مریم(س) و حضرت مسیح(ع): ﴿وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[۱۰۷]، تثلیث: ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ﴾[۱۰۸] و... از این قبیلاند.
- آیاتی که بخشهایی مهم از تاریخ زندگی و معجزات شماری از پیامبران بزرگ را گزارش میکنند که در کتاب مقدس اثری از آنها نیست، مانند: قرآن بخشهایی مهم از تاریخ زندگی حضرت ابراهیم(ع) را گزارش میکند که اثری از آنها در عهد عتیق نیست؛ مانند رویارویی و احتجاج وی با بتپرستان، بتشکنی و افکنده شدن وی در آتش و رهایی از آن[۱۰۹]؛ ارائه ملکوت به وی و چگونگی زنده شدن مردگان، نزول صحف بر وی، عزیمت به مکه، تجدید بنای کعبه به کمک اسماعیل(ع) و تشریع مناسک حج[۱۱۰].[۱۱۱]
ادیان غیرتوحیدی
- تاریخ پیدایش ادیان غیر توحیدی تقریباً همزمان با پیدایش آدمیان است؛ برخی روایات آن را بعد از مرگ حضرت آدم(ع) میدانند و آیات قرآن به وجود بتپرستی در زمان حضرت نوح(ع) اشاره دارند. از آنجا که ادیان غیر توحیدی ساخته و پرداخته ذهن بشر و متأثر از شرایط اجتماعی و... است اختلافات بنیادین دارند. چند نمونه از این ادیان عبارتند از:
- بُتپرستی: یکی از رایجترین ادیان غیر توحیدی، پرستش بتها و تندیسهاست که به عنوان نمادی از خدایان و به جای خدای یگانه یا در کنار آن پرستیده میشدند: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۱۱۲].
- گاوپرستی: اعتقاد به الوهیت و پرستش برخی حیوانات، شکل دیگری از بتپرستی ادیان غیرتوحیدی است. اعتقاد به الوهیت و پرستش حیواناتی مانند شیر، تمساح، بعضی از پرندگان و جوندگان، گربه و قوچ از جمله در مصر باستان رواج داشته است: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ﴾[۱۱۳].
- پرستش اجرام آسمانی: خورشیدپرستی قرنها پیش از میلاد در هند[۱۱۴] و مناطق گوناگون شبه جزیره عرب[۱۱۵] مانند حجاز و یمن و نیز منطقه بابل رواج داشت: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ﴾[۱۱۶].
- پرستش پادشاهان: پرستش پادشاهان و امپراتوران نوع دیگری از ادیان و آیینهای شرکآمیز است که از عصر باستان رواج داشته است[۱۱۷]. قرآن کریم به برخی از پادشاهان مدعی خدایی مانند نمرود و فرعون اشاره کرده است. نمرود، در واکنش به معرفی خدای یگانه به وسیله حضرت ابراهیم(ع) مدعی شد که میتواند زندگان را میرانده و مردگان را زنده کند. نمونه دیگر فراعنه مصرند. فرعون معاصر حضرت موسی(ع) خود را خدای برتر مصریان میدانست: ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى﴾[۱۱۸].
- بررسی تطبیقی آیات قرآن درباره آموزههای ادیان توحیدی و غیر توحیدی نشان میدهد آموزههای آنها با یکدیگر تفاوت جوهری و بنیادین دارند و پیامبران الهی و یگانه پرستان همواره در طول تاریخ با شرک و بتپرستی در تقابل بودهاند. اختلاف عمیق فکری و فرهنگی میان پیروان ادیان توحیدی با کافران و مشرکان که در روایتهای تاریخی قرآن کریم بازتاب یافته، برخاسته از همین تفاوتها و تناقضهاست. نگرش هریک از ادیان توحیدی و غیر توحیدی در حوزههای مختلف معرفتشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی، راه و راهنماشناسی و فرجامشناسی متفاوت از دیگری است[۱۱۹].
اختلاف در دین
- ادیان الهی به رغم اشتراک در اصول عقاید و احکام بنیادین، دارای برخی اختلافات نیز هستند. این اختلافها چند دستهاند:
- اختلافاتی که ناشی از اراده الهی است و به اقتضای مصالح و شرایط اجتماعی امتهای گوناگون پدید آمدهاند: ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[۱۲۰]. [۱۲۱]
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است: ﴿وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾[۱۲۲]
- اختلافات ناشی از تحریف گری علمای اهل کتاب: ﴿فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ﴾[۱۲۳]. [۱۲۴]
- قرآن در آیات متعددی به اختلاف در دین اشاره کرده است از جمله:
- آیاتی که تهدید و نکوهش خداوند نسبت به اختلاف کنندگان در دین را بیان میکنند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۲۵]
- از جمله آثار اختلف در دین از بین رفتن وحدت جامعه است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۲۶]
- برخی از عوامل اختلاف در دین: حسادت عالمان، ظلم وستمگری، هواپرستی ظالمان: {{متن قرآن|كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَينَْ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[۱۲۷]
- توجّه به قیامت و بازگشت انسانها به سوی پروردگار، منشأ پرهیز از اختلاف در دین است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۱۲۸]. [۱۲۹]
رابطه دین و حکومت
- ارزشپسند: دین، تنها به اصول ارزشیِ حکومت، همچون تکلیف دولت در برابر مردم، مالکیّت اجتماعی بیت المال[۱۳۰]، مساوات، آزادی[۱۳۱]، با محوریّت اصل عدالت در همه موارد اشاره کرده است. مسائل ویژه شکل حکومت، به اوضاع ویژه صدر اسلام وابسته است[۱۳۲].
- آرمانپسند: پیوند دین با حکومت در بُعد جهان بینی خاصّ دینی است و حکومت باید در جهت خدمت به اهداف دینی قانون گذارد؛ بدون آنکه در چگونگی قانونگذاری دخالت و حدود و تکالیف ویژهای را معیّن کند[۱۳۳].
- پیوند دستوری محدود: دین با یادکرد اصول کلّی، بخشی از راهبردهای خاصّ حکومتی را نیز در نظر داشته و بخش دیگر را به عهده عقل و تجربه گذارده است[۱۳۴].
- پیوند دستوری جامع: مجموعه راهبردهای حکومتی را از دین میتوان برداشت کرد[۱۳۵]. قرآن کریم در بردارنده اصولی است که عقلها بینیاز از فراگیری آن نیستند[۱۳۶]. بازکاوی ماهیّت حکومت که کاملترین راه دستیابی به اهداف دین است و تجلّیگاه ولایت که شرط کمال دین خوانده شده: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۳۷].[۱۳۸] در کنار لحاظ دین که تشریعِ برآمده از فطرت است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۱۳۹] و احیاگر معرفت[۱۴۰] و اعمّ از هدایتهای عقلانی و نقلی جریان پذیری آموزههای قرآنی، بر متغیّرها و مدیریّت تغییر است[۱۴۱].
- در نگاه سکولاریستی قلمرو دین منحصر در امور شخصی است و دین که امری ثابت و کلی است، نمیتواند سیاست متغیر و جزئی را شامل شود[۱۴۲]. ولی در پاسخ باید گفت: برخی از شؤون پیامبر تنها در سایه حکومت قابل اجراست علاوه بر اینکه با پذیرش عقل در حریم دین به عنوان یکی از منابع اجتهاد و استنباط احکام متغیر از اصول ثابت و اختیارات حاکم جامعه اسلامی از حکومت دینی دفاع شده است. البته برخی از اشکالات هم مربوط به فهم نادرست دین و احکام آن است[۱۴۳].
رابطه عقل و علم با دین
- رابطه عقل و دین از جمله مباحثی است که هم در عالم اسلام بحث و گفتگوهای فراوانی در مورد آن صورت گرفته و هم در مغرب زمین، موضوع جدالهای فراوانی شده است[۱۴۴]. عقل به معنای قوه مدرکه حقایق و مرکز تشخیص خوبی از بدی، و همچنین ابزار تحلیل مفاهیم، در نگاه دین از جایگاه و شرافت بالایی برخوردار است. نزدیک به سیصد آیه قرآن به عقل، تفکر در عالم هستی، دوری از تقلیدهای غیر منطقی و تأکید بر استدلال و برهان پرداخته است. روایات نیز به بیانهای مختلف به ارزش و اهمیت عقل از جنبههای مختلف پرداختهاند[۱۴۵].
- در مجموعه اندیشههای اسلامی، سه نوع عقل را جهت فهم حقایق دینی میتوان پیگیری و رصد نمود:
- عقل نظری و معارف بنیادین: عقل نظری جنبه ای از عقل است که به کشف واقعیتها و هست و نیستها مانند خداشناسی و انسانشناسی میپردازد. دینشناسی مبتنی بر عقل، از استدلال منطقی برخوردار است؛ چه در اصل خداشناسی که امام صادق(ع) دراینباره میفرماید: «بندگان به سبب عقل، خداوند خویش را میشناسند و میفهمند که خود آفریده هستند»[۱۴۶] و چه در ثبات و ماندگاری اعتقادات، همانگونه که امامعلی(ع) میفرماید: «با خردها شناخت خدا پایدار میگردد»[۱۴۷].
- عقل عملی و حسن و قبح اخلاقی: وظیفه عقل عملی شناخت بایدها و نبایدها، مانند تشخیص فضایل و رذایل اخلاقی و عمل به دستورهای الهی است. امام صادق(ع) درباره این جنبه عقل میفرماید: «عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند»[۱۴۸].
- عقل ابزاری و مدیریت زندگی: عقل ابزاری وسیلهای برای سامان دادن به زندگی مانند مدیریت سازمانی، برنامهریزی درست، تشخیص سود و زیان و پیدا کردن مسیر درست برای دستیابی به اهداف زندگی است. در این حوزه نیز در روایات بر به کار انداختن عقل جهت فهم درست امور و آیندهنگری نسبت به سرانجام کارها تأکید زیادی شده است. امام صادق(ع) نقل میکند: «شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! توصیه و سفارشی به من کن. آن حضرت سه بار پرسید: اگر سفارشی کنم، انجام میدهی؟ آن شخص هر سه بار جواب داد: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود: به تو سفارش میکنم هرگاه خواستی کاری انجام دهی، درباره سرانجام آن تدبر کن؛ اگر مایه رشد و هدایت بود، انجام بده و اگر مایه گمراهی بود، از آن بپرهیز»[۱۴۹].[۱۵۰]
- درباره رابطه علم و دین هم نظریاتی مطرح است که به چند نمونه اشاره میشود:
- تمایز: کانت معتقد است علم و دین خاستگاه متفاوتی دارند و معرفت به علم و امور اخلاقی به دین مرتبط است.
- تعارض: علم و دین ناهمگون و ناسازگارند به گونهای که گزارههای آنها قابل جمع با یکدیگر نیستند.
- توافق: در نظر وایتهد بین علم و دین هماهنگی و سازگاری وجود دارد و مکمل یکدیگرند.
- رابطه ارگانیکی علم و دین: در این نظر علم بخشی از دین است. از آنجا که اسلام دینی با پیام جهانی، جاودانگی و جامعیت است، هر علمی که برآوردن نیازهای جامعه، متوقف بر آن باشد، علم دینی است[۱۵۱].[۱۵۲]
در نظر اسلام هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد معتبر و دینی است به شرطی که نکات زیر رعایت شود: خلقت به جای طبیعت، هدف خلقت پرستش و عدل و داد است، محوریت با دلیل معتبر نقلی، تفسیر اجزاء خلقت باید با لحاظ سایر اجزاء باشد. همچنین باید توجه داشت که عقل و علم حجت خدا برای شناخت دین است. بر این اساس علمی که به دنبال کشف اسرار کتاب تکوین الهی باشد، دینی است و اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقصِ حاکم بر علوم تجربی رایج است[۱۵۳].[۱۵۴]
رابطه دین و اخلاق
- در هویتیابی "اخلاق دینی"، آنچه اهمیت دارد، شمول دین بر اخلاق به عنوان رابطه جزء و کل است؛ زیرا دین شامل اعتقادات اخلاق و احکام میشود که اقسام سهگانه، از حدیث معروف نبوی به خوبی مستقصی و هویداست، آنجا که فرمودند: «همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله و سنت پابرجا»[۱۵۵]، این سه رکن، همان عقاید، اخلاق و احکام شرعی است، که همه خود را درون خانواده دین مییابند و برهم اثر میگذارند.
- آنچه مهم است، تأثیرات دین بر نظام اخلاقی است که در غیر این صورت، نمیتوان وجه ممیز و روشنی میان اخلاق دینی و سکولار برشمرد. اهم تأثیرات دین بر اخلاق عبارت است از:
- تبیین مفهومی ارزشهای اخلاقی: فهم درست آموزههای اخلاقی در دو پرده، مخاطبان را با ابهام و شبهه روبهرو خواهد نمود: یکی در پرده "کشف" که به مقام ثبوت و واقع مربوط است و دیگری در پرده "فهم" که به مقام اثبات و تحقق ناظر است. در هر دوی آنها اگر همکاری و رازگشایی دین نباشد، میتواند به نسبیت در اخلاق بیانجامد[۱۵۶].
- جهتدهی توحیدی به اخلاق: اخلاق دینی در هدفگذاری خود، به دنبال فتح آخرین قلهای است که انسان متخلق و متعبد میتواند به آن دست بیابد که در ادبیات دینی، از آن به وصول و تقرب الهی یاد میکنند[۱۵۷]. با بررسی آیات قرآن، تاکید بر غایتگرایی و تلاش برای دستیابی به کمالات انسانی، به عنوان هدف نهایی، به وضوح مشهود است. در حقیقت، تقرب خداوندی را برترین نعمت در دنیا و آخرت به حساب میآورد. لذا قرآن بعد از اینکه میگوید: ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[۱۵۸]میگوید: ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾[۱۵۹].[۱۶۰]
- ضمانت اجرایی اخروی: اگر اعتقاد به معاد نباشد، دلیل اساسی برای اجتناب افراد بشر از پیروی هوا و هوس وجود نخواهد داشت[۱۶۱]. ازاینرو، اعتقاد به وجود خدا و جاودانی نفس مستلزم مسئولیت در رفتار است[۱۶۲].[۱۶۳]
- خلاصه آنکه باور به قیامت و معاد به صورت خاص از ضمانتهای مهم در انجام دادن فعل خوب و ترک کارهای بد اخلاقی است. مسئله ثواب و عقاب برای نیکوکاران و بدکاران، ثبت و ضبط تمام اعمال انسانی، اعم از صغیره و کبیره و نظارت الهی بر آنها از تضمینهای روی آوردن مکلفین به سمت نیکیهاست؛ تا جایی که نزدیک یکسوم آیات قرآن مجید متضمن مسئله مرگ و معاد است[۱۶۴].
زبان دین
- زبان دین راه و روش فهم گزارههای وحیانی از طریق علوم و قواعد موجود است. غربیان درباره زبان دین سه نظریه دارند:
- تمثیل یعنی صفات مشترک انسان با خدا در عین اشتراک، دارای اختلاف هستند.
- نمادین: واژهها نیاز به تأویل و تفسیر دارند[۱۶۵]. این نظریه در بین اندیشمندان اسلامی نیز طرفدارانی دارد از جمله، سید رضی، ابن قتیبه، شهید مطهری و علامه طباطبائی[۱۶۶].
- پوزیتویسم منطقی: گزارههای دینی ناظر به واقع نبوده و معنای معرفت بخش ندارند.
- درباره تحلیل معنای شناختی صفات خبریه خداوند بین متکلمان اسلامی اختلاف وجود دارد؛ نظریه رایج اهل سنت ظاهرگرایانه و به دور از هرگونه تأویل است که در نهایت به تشبیه و تجسیم میانجامد. از این رو برخی از علمای اسلامی مانند شیخ صدوق به الهیات سلبی یعنی نفی صفات ضد از خداوند روی آوردند. ولی دیدگاه غالب شیعه اشتراک معنوی در صفات ذات و فعل است از این رو صفات خبری را تأویل میکنند، معتزله هم قائل به تأویل است ولی درباره رابطه ذات و صفات سکوت میکند[۱۶۷].
منابع
پانویس
- ↑ «بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پابرجا، آیین ابراهیم، که از آیینهای خرافی روی برگرداند؛ و از مشرکان نبود * بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است * همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۱-١۶٣.
- ↑ اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص:۸۹-۹۰.
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۸-۲۱۱۹؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹-۱۷۰؛ مفردات، ص ۱۷۵؛ العین، ج۸، ص۷۳؛ فرهنگ معاصر ص ۲۱۲؛ تاج العروس، ج ۱۸، ص ۲۱۵ و ۲۱۶،
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۷۱۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰
- ↑ معجم الفروق اللّغویه، ص ۲۹۹.
- ↑ التحقیق، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ فلسفه دین، رشاد، ص۲۰-۲۳.
- ↑ درباره نقد این رویکرد نک: انتظار بشر از دین، ۳۱-۲۷.
- ↑ دینشناسی، ص۲۷-۲۸.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ مجمع البحرین، ۶/ ۲۵۱؛ تعریفات جرجانی، ۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون، ۱/ ۵۰۳؛ دستور العلماء، ۲/ ۱۱۸.
- ↑ ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾«بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند ، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾«و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
- ↑ التبیان، ۲/ ۴۱۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ۲/ ۴۹۷.
- ↑ مرجعیت و روحانیت، ۸۳؛ ترجمه تفسیر المیزان، ۷/ ۱۸۳- ۱۵۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ نثر طوبی، ج۱، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ج۲، ص۴.
- ↑ تفسیر مراغی، ج۶، ص۱۳۰؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۶.
- ↑ لسان العرب، ج۸، ص۱۷۶، «شرع».
- ↑ مفردات، ص۴۵۰، «شرع»؛ المیزان، ج۵، ص۳۵۰؛ الموسوعة الذهبیة، ج۴۰، ص۵۹۸.
- ↑ المیزان، ج۵، ص۳۵۰-۳۵۱؛ المنیر، ج۶، ص۲۱۸؛ نک: شریعت در آیینه معرفت، ص۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۴۳۹، ۴۴۱؛ گستره شریعت، ص۲۵.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ تعریفات جرجانی، ۴۷؛ کلیات العلوم، ۲/ ۳۲۸؛ "مفتاح الباب"، شرح باب حادی عشر، ۷۱.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۶.
- ↑ برای ملاحظه انواع تعریفهای اندیشمندان اسلامی و غربی درباره دین و نقد و بررسی آنها بنگرید به مربوط به مباحث کلام جدید از جمله: خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص۶۴ - ۴۵. برای تبیین تعاریف چهارگانه فوق بنگرید به: ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، ص۸۲ - ۷۶.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۶.
- ↑ «ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
- ↑ «و با آنان نبرد کنید تا آشوبی برجا نماند و تنها دین خداوند بر جای ماند، پس اگر دست از (جنگ) بازداشتند (شما نیز دست باز دارید که) جز با ستمگران دشمنی نباید کرد» سوره بقره، آیه ۱۹۳.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «دین شما از شما و دین من از من» سوره کافرون، آیه ۶.
- ↑ «مالک روز پاداش و کیفر» سوره فاتحه، آیه ۴.
- ↑ «میپرسند: روز پاداش و کیفر چه هنگام است؟» سوره ذاریات، آیه ۱۲.
- ↑ «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است و در هر نمازگاهی روی خود را (به سوی او) راست گردانید و او را در حالی که دین را برای وی ناب میسازید بخوانید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
- ↑ «مگر آنان که توبه کنند و به راه آیند و به خداوند توسّل جویند و دینشان را برای خداوند، ناب گردانند» سوره نساء، آیه ۱۴۶.
- ↑ «ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
- ↑ «بگو ای اهل کتاب! در دین خود ناحق غلو نورزید» سوره مائده، آیه ۷۷.
- ↑ «و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که میترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد» سوره غافر، آیه ۲۶.
- ↑ «دین شما از شما و دین من از من» سوره کافرون، آیه ۶.
- ↑ «بیگمان شمار ماهها نزد خداوند در کتاب وی روزی که آسمانها و زمین را آفرید دوازده ماه است؛ از آنها چهار ماه، حرام است، این است آیین استوار» سوره توبه، آیه ۳۶.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۶-۲۱۷؛ سبحانی، الالهیات، ج ۱ ص ۱۷؛ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۷.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ «تا خدا [رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ الالهیات، سبحانی؛ ۱/ ۱۳، ۱۷، ۱۸.
- ↑ انتظار بشر از دین، عبدالله نصری/ ۴۳.
- ↑ فلسفه دین، علامه جعفری/ ۳۲۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۷.
- ↑ جهت مطالعه تفصیلی این عناوین بنگرید به: یوسفیان، کلام جدید، فصل ششم «نیاز به دین».
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۱۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰؛ سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص:۱۷۴-۱۷۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹.
- ↑ «وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۷۱.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۵۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۶۲ـ۳۶۳.
- ↑ جامعهشناسی دین، ص۳۷؛ مجموعه آثار، مطهری، ج۳، ص۵۴۸-۵۴۹، «فطرت»؛ درآمدی بر منشأ دین، ص۱۶-۱۳، ۲۰-۲۲؛ دینشناسی، ۳۸.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲.
- ↑ دین پژوهی در جهان معاصر، ۵۲- ۴۱.
- ↑ آموزش دین ص ۷۷ ـ ۸۵؛ جامعهشناسی دین، ص۱۸۰؛ منشأ دین، ص۱۲۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه ص ۴۳۳.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه ص ۴۳۱.
- ↑ مارکس و مارکسیسم، ۳۰ و ۳۱.
- ↑ نقدی بر مارکسیسم، ۸۴ ـ ۸۹.
- ↑ مارکسیسم و مذهب، ص ۱۵.
- ↑ ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾«و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲؛ دینشناسی، ۳۸؛ انتظار بشر از دین، ص ۲۶؛ فرهنگ شیعه ص ۴۳۱.
- ↑ منشأ دین، ص۱۶۷-۱۶۹.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۷-۲۴۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۸۳-۸۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۴۱- ۲۴۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۳۷- ۲۳۹.
- ↑ المنار، ج۷، ص۶۰۳ - ۶۰۷؛ المیزان، ج۳، ص۱۶۵.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۱۰- ۲۱۳.
- ↑ ر.ک: سدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۱۳- ۲۱۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۱۴- ۲۱۶.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۱۶- ۲۱۷.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۳۴؛ تاریخ جامع ادیان، ص۴۹۰.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۱۷- ۲۱۸.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۲۵- ۲۲۷.
- ↑ «سپس به موسی کتاب دادیم تا (نعمت را) بر آنکه نیکی کرده است تمام کنیم و برای روشن داشتن هر چیز و برای رهنمون و بخشایش باشد که آنان به لقای پروردگارشان ایمان آورند» سوره انعام، آیه ۱۵۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۲۷- ۲۳۴.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ﴾«و بیگمان به موسی کتاب بخشیدیم و پس از وی پیامبران (دیگر) را در پی آوردیم و به عیسی پسر مریم برهانها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس نیرومند کردیم ؛ پس چرا هرگاه پیامبری، پیامی نادلخواه شما نزدتان آورد سرکشی ورزیدید، گروهی را دروغگو شمردید و گروهی را کشتید.» سوره بقره، آیه ۸۷.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۳۴- ۲۳۶.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۳۴- ۲۳۶.
- ↑ ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾«این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۹.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص ۱۸۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۴۸ ـ ۲۵۰.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۹، ۲۸۸-۲۸۷؛ تنویر المقیاس، ص۸۶؛ جامع البیان، ج۵، ص۱۶۵.
- ↑ المنار، ج۶، ص۳۸۹؛ المیزان، ج۴، ص۳۶۳-۳۶۵؛ ج۵، ص۳۴۲؛ معارف قرآن، ج۴، ص۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ الرحلة المدرسیه، ج۲، ص۲۵۵-۲۶۰؛ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۶۹.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۴۲۴-۴۲۵.
- ↑ «پس، برای پیمانشکنی لعنتشان کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم زیرا عبارات (کتاب آسمانی) را از جای خویش پس و پیش میکردند و بخشی از آنچه را بدیشان یادآور شده بودند از یاد بردند و تو پیوسته از خیانت آنان- جز شمار اندکی از ایشان- آگاهی مییابی» سوره مائده، آیه ۱۳.
- ↑ جامع البیان، ج۹، ص۱۱۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۳۴؛ المیزان، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست میشمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهانها (ی روشن) آورد، گفتند این سحر آشکار است» سوره صف، آیه ۶.
- ↑ جامع البیان، ج۲۶، ص۱۴۱-۱۴۲؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۱۹۲-۱۹۳.
- ↑ «و گفتند خداوند فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست، بلکه هر چه در آسمان و زمین است از اوست؛ همه فرمانبردار اویند» سوره بقره، آیه ۱۱۶.
- ↑ «و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
- ↑ «به راستی آنان که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است کافر شدند» سوره مائده، آیه ۱۷.
- ↑ سوره شعراء، آیه: ۶۹- ۸۲.
- ↑ سوره اعلی آیه: ۱۴-۱۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن ج ۷، ص؟؟
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر ، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ «آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است» سوره طه، آیه ۸۸.
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج۲، ص۲۵۸.
- ↑ معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۰۶؛ المفصل، ج۳، ص۱۱۵.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ آشنایی با ادیان بزرگ، ص۲۶.
- ↑ «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۴۸- ۲۵۱.
- ↑ «برای هر امّتی آیینی نهادهایم که آنان بر همان (آیین) رفتار میکنند پس نباید در این کار با تو بستیزند و (مردم را) به سوی پروردگارت فرا خوان! بیگمان تو بر رهنمودی راست قرار داری. و اگر با تو به چالش بپردازند بگو: خداوند به آنچه انجام میدهید داناتر است. خداوند روز رستاخیز در آنچه اختلاف داشتید میان شما داوری خواهد کرد» سوره حج، آیه ۶۷ ـ ۶۹
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۴۰۵-۴۰۷.
- ↑ «و به آنان از کار (شریعت) برهانهایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بیگمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دستهای خود مینویسند آنگاه میگویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دستهایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۱۳، ص ۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست ؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست ؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «مردم، امّتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد- پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود، [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند» سوره بقره، آیه: ۲۱۳.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست ؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰
- ↑ نظام الاسلام الحکم والدوله، ص ۲۹-۵۰.
- ↑ احیای فکر دینی، ص ۱۷۷.
- ↑ هرمنوتیک کتاب و سنت، ص ۶۹.
- ↑ جامعه مدنی و حاکمیت دینی، ص ۱۳۰.
- ↑ زاد المسیر، ج ۲، ص ۵۷۸؛ الکشاف، ج ۲، ص ۶۲۸؛ سیاست و حکومت در قرآن، ص ۸۹.
- ↑ النظریات السیاسیة الاسلامیه، ص ۲۸.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۳۷؛ المیزان، ج ۷، ص ۸۱-۸۲.
- ↑ «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۲؛ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۸؛ نک: الدر المنثور، ج ۲، ص ۲۵۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ نهج البلاغه شرح عبده، ج ۱، ص ۱۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۰۳؛ الغیبه، ص ۱۳۳.
- ↑ الاسلام و اصول الحکم، ص ۴۴-۴۵.
- ↑ نظام الحکم فی الاسلام، ص ۱۷۸-۱۷۹؛ نیز: حیاة الامام الحسین(ع)، ج ۲، ص ۳۶۶-۳۶۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۴.
- ↑ «فَبِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ خَالِقَهُمْ وَ أَنَّهُمْ مَخْلُوقُون»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِکْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُه»؛ حرانی، تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ «وَ عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ «قَالَ: إِنَّ رَجُلًا أَتَی النَّبِیَّ ص فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أَنَا أَوْصَیْتُکَ حَتَّی قَالَ لَهُ ذَلِکَ ثَلَاثاً وَ فِی کُلِّهَا یَقُولُ لَهُ الرَّجُلُ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ»؛ کلینی، کافی، ج۸، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۳۶.
- ↑ علم و دین، ص۱۲۴؛ پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص۳۶۵ ـ ۳۶۳؛ مطهری، انسان کامل، ص۲۰۰؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۹۲؛ همو، مسئله شناخت، ص۲۸.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۰.
- ↑ جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۴۰-۱۴۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۴۳ ـ ۲۴۶
- ↑ «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَة»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸.
- ↑ ر.ک: فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۵.
- ↑ «و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵.
- ↑ ر.ک: مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ - ۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۳.
- ↑ تاریخ جامع ادیان، ص۵۵۰ ـ ۵۴۹.
- ↑ ر.ک: یوسفیان، کلام جدید، ص۲۰۳ ـ ۲۰۰؛ فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، فصل علم و دین.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۹ ـ ۲۳۴.