پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۹۴: خط ۱۹۴:
حضرت خدیجه پیش از [[رسالت پیامبر]]، [[شهرت]] و اعتبار خوبی داشت و این شهرت و اعتبار خود را صرف دعوت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} کرد. رسول خدا{{صل}} نیز به او ارادت داشت و [[احترام]] خاصی برای او قائل بود و در [[مدح]] او سخن بسیار می‌گفت. [[قاسم]]، [[طیب]]، [[طاهر]] و حضرت [[صدیقه]] [[طاهره]] [[فاطمه زهرا]]{{س}}، از خدیجه کبری{{س}} هستند. نخستین فرزند رسول خدا{{صل}} از [[حضرت خدیجه]]، [[قاسم]] بود که [[کنیه]] [[ابوالقاسم]] از نام این [[کودک]] است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹.</ref>
حضرت خدیجه پیش از [[رسالت پیامبر]]، [[شهرت]] و اعتبار خوبی داشت و این شهرت و اعتبار خود را صرف دعوت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} کرد. رسول خدا{{صل}} نیز به او ارادت داشت و [[احترام]] خاصی برای او قائل بود و در [[مدح]] او سخن بسیار می‌گفت. [[قاسم]]، [[طیب]]، [[طاهر]] و حضرت [[صدیقه]] [[طاهره]] [[فاطمه زهرا]]{{س}}، از خدیجه کبری{{س}} هستند. نخستین فرزند رسول خدا{{صل}} از [[حضرت خدیجه]]، [[قاسم]] بود که [[کنیه]] [[ابوالقاسم]] از نام این [[کودک]] است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۴.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹.</ref>


==[[امین]] بودن [[رسول خدا]]{{صل}}==
==[[امین بودن پیامبر خاتم]]==
آن [[حضرت]] [[پیش از بعثت]]، چنان به [[امانتداری]] شهره و مورد [[اعتماد]] [[قوم]] و [[قبیله]] خود بود که [[کفار]] [[قریش]] نیز او را به [[محمد امین]] "[[راستگو]]" می‌شناختند<ref>ابن سعد، ص۹۷ و ج۱، ص۱۲۳؛ بلاذری، ج۱، ص۱۲۶.</ref>. [[ابوطالب]] درباره امین بودن آن حضرت گفته است: {{عربی|ان ابنة آمنة الامين محمداً}}<ref>طوسی، تبیان، ج۴، ص۱۲۰؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۲۷۹؛ شامی، ج۲، ص۱۴۲.</ref>؛ [[مردم]]، امانت‌های خود [[راحتی]] پس از [[بعثت]] نیز به او می‌سپردند؛ در حالی که او را [[دشمن]] می‌داشتند. از این‌رو، هنگامی که آن حضرت ناچار به [[هجرت به مدینه]] شد، امانت‌های مردم را به [[امام علی]]{{ع}} سپرد تا آنها را به صاحبانشان بازگرداند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵ و ۹۹؛ بلاذری، ج۱، ص۳۰۹.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۹.</ref>


==[[نصب حجرالاسود]]==
==[[نصب حجرالاسود]]==

نسخهٔ ‏۲۱ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۲۱


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث پیامبر خاتم است. "پیامبر خاتم" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

نسب و کنیه

نیای پدری رسول خدا(ص) چنین است: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی از شاخه بنی هاشم از قبیله قریش[۱] دو کنیه ابوالقاسم، و ابو ابراهیم را از نام دو فرزند، ابراهیم و قاسم بر گرفته‌اند، و به رسول خدا(ص) و سید وُلد آدم، ابراهیم (آقای اولین و آخرین فرزندان آدم) ملقّب بود[۲] آن حضرت از اینکه کنیه او را بر کسی بگذارند نهی کرد[۳] خداوند اطاعت از او را بر جن و انس واجب کرد و او را به عنوان خلیل و کلیم خود برگزید و نبوت را به او خاتمه بخشید[۴]

سلسله نسب آن حضرت به اسماعیل ذبیح فرزند حضرت ابراهیم(ع) می‌رسد[۵]، اما آن حضرت وقتی نسب خود را می‌شمرد، از معد بن عدنان بالاتر نمی‌رفت[۶] و می‌فرمود: "هنگامی که نسب مرا می‌شمارید، وقتی به عدنان رسیدید، توقف کنید"[۷] آن حضرت در طهارت نسب خویش می‌فرمود: "از زمان حضرت آدم، من همواره از صلب کسانی که ازدواج شرعی کرده‌اند، متولد شده‌ام و در نسب من زنا و سنت‌های جاهلی راه نیافته است[۸] و من پیوسته از صلب پدران پاک به رحم‌های مادران پاک منتقل شدم"[۹]. ابن سعد[۱۰] به نقل کلبی گوید: من پانصد نفر از اجداد پدری و مادری رسول خدا(ص) را بررسی کردم و در بین آنها کسی را نیافتم که با ازدواجش با سنت‌های جاهلی یا زناکار باشد. واثلة بن اسقع گوید رسول خدا(ص) فرمود: "خداوند از میان فرزندان ابراهیم، اسماعیل، از میان فرزندان اسماعیل، بنی کنانه، از بنی کنانه، قریش، از قریش، بنی هاشم، از بنی هاشم، مرا برگزید"[۱۱].

قریش، همزمان با ظهور اسلام، حدود ۲۵ طایفه داشت که نام طایفه رسول خدا(ص) بنوهاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بود[۱۲]. هاشم بن عبد مناف که بنی هاشم منسوب به اویند، بنیان‌گذار ارتباط تجاری با شام، دارای ویژگی‌های انسانی و بسیار گشاده دست در کمک به دیگران بود، و دارا بودن دو منصب مهم رفادت (مهمان داری) و سقایت (آب رسانی برای زائران خانه خدا) نیز موقعیت برتر او را ممتازتر کرده و سبب عزت بنی هاشم در بین مردم شده بود[۱۳]، زعامت دینی مردم مکه در جاهلیت در دست بنی هشام بود[۱۴].

نام مبارک "محمد" که مشهورترین‌های نام آن حضرت است، چهار بار در قرآن کریم در سوره‌های ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ[۱۵]، ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۱۶]، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ[۱۷]، ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا[۱۸] و با نام "احمد" نیز یک بار در ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[۱۹] آمده است. سوره ۴۷ قرآن کریم، نیز به نام آن حضرت (محمد) نامیده شده است. افزون بر این‌ها، در روایتی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: "محمد، احمد، حاشر، خاتم، عاقب و... از نام‌های من است"[۲۰].

تاریخ‌نگاران اسلامی، زندگانی پیامبر اکرم(ص) را به سه دوره تولد تا بعثت، بعثت تا هجرت و هجرت تا رحلت تقسیم می‌کنند. بخشی از اخبار مربوط به زندگی پیش از بعثت رسول خدا(ص)، به رغم آنکه اندک و محدود است، با قصه‌ها آمیخته شده و مطالب اسطوره‌ای گوناگونی در آنها راه یافته است، به طوری که به دست دادن تصویر دقیقی از زندگی واقعی پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) را دشوار می‌سازد. مشخص نبودن اسناد برخی روایات مربوط به زندگانی پیش از بعثت آن حضرت مانند سند "يزعمون" (پنداشته‌اند)، ﴿"فيما يتحدث الناس" (آنچه مردم می‌گویند)، "والله اعلم" (خدا بهتر داند)[۲۱] یا بعضی از اهل علم گفته‌اند[۲۲]، مشکل دیگری است که دشواری دستیابی ما را به آگاهی‌های دقیق تاریخی از از زندگانی پیش از بعثت آن حضرت بیشتر می‌شود.

برخی مانند ابوالحسن بکری در دو کتاب الذروة العلیا فی سیرة المصطفی و الانوار فی مولد النبی محمد که بیشتر به اخبار زندگانی پیش از بعثت آن حضرت پرداخته، در نقل وقایع مربوط به آن زمان چنان سهل انگاری کرده است که: تاریخ پژوه و رجالی پرآوازه‌ای چون ذهبی درباره او می‌گوید: این دجال، قصه‌هایی پرداخته است که هرگز وجود خارجی و حقیقت نداشته‌اند. او چقدر نادان و کم آزرم است که هیچ مطلبی را با سند ذکر نکرده است[۲۳].

با این همه، حوادث تاریخی ملموسی از زندگانی پیش از بعثت آن حضرت وجود دارد که بر پایه برخی از گزارش‌های بر جای مانده در منابع نخستین سده‌های اسلامی، می‌‎توان به گوشه‌هایی از زندگانی ایشان در آن دوره پی برد.[۲۴]

پدر و مادر رسول خدا(ص)

پدرش عبدالله بن عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مره بود[۲۵]. نسب آمنه با عبدالله پدر رسول خدا(ص) در کلاب بن مره به هم می‌پیوندد. عبدالمطلب همراه فرزندش عبدالله به خانه آمنه دختر وهب بن عبد مناف (که بنا بر قولی سرپرستی او را عمویش وُهَیب عهده داشت) که از شرافتمندترین خاندان قریش بود، رفت و آمنه را برای عبدالله و هاله دختر وهیب را برای خود خواستگاری کرد و حمزه از هاله متولد شد و رسول خدا(ص) از آمنه[۲۶]. عبدالله هنگام ازدواج با آمنه ۲۵[۲۷] سال داشت [۲۸].

کمتر از دو ماه از ازدواج عبدالله با آمنه نگذشت که عبدالله برای تجارت عازم شام شد و هنگام بازگشت از شام در یثرب نزد بنی نجار، دایی‌های خود بیمار شد و همانجا درگذشت، در حالی که آمنه باردار بود[۲۹]، از عبدالله یک کنیز، پنج شتر و تعدادی گوسفند به رسول خدا(ص) ارث رسید [۳۰]. آمنه درباره دوران بارداری خود گوید: تا هنگامی که کودک خود را به دنیا آوردم، هیچ‌گونه ناراحتی و سختی ندیدم. از همو روایت شده است که در بین خواب و بیداری به او خبر داده شد که به سرور و پیامبر این امت حامله شده است[۳۱].[۳۲]

ولادت رسول خدا(ص)

بیشتر تاریخ‌نگاران[۳۳] اتفاق دارند که زمان تولد پیامبر اکرم(ص)، سال حمله ابرهه به کعبه است که به عام الفیل[۳۴] شهرت دارد[۳۵] و چهل سال پیش از بعثت، در ماه ربیع الاول و در ورودی شعب ابی طالب اتفاق افتاد که پس از هجرت رسول خدا(ص) به یثرب، عقیل این خانه را تصرف کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها فرزندان عقیل آن را به محمد بن یوسف ثقفی فروختند[۳۶]. البته محل تولد آن حضرت در طول تاریخ مورد توجه مسلمانان بوده است. در قرن دوم هجری، خیزران، همسر هارون، آن محل را خرید و به مسجد تبدیل کرد. بعدها نیز محل تولد آن حضرت از سوی سلاطین عثمانی، حاکمان یمن، مصر و عباسیان بازسازی شد. در پی روی کار آمدن دولت سعودی، با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبدالعزیز، قرار بر آن شد تا در آنجا کتابخانه‌ای موسوم به "المکتبة مکة المکرمه" بنا کنند که تاکنون بر قرار است[۳۷].

اهل سنت تولد آن حضرت را دوازدهم ربیع الاول[۳۸] و شیعه[۳۹] هفدهم همین ماه دانسته‌اند[۴۰].

هنگامی که عبدالمطلب خبر ولادت رسول خدا(ص) را شنید، از داخل حجر اسماعیل که با فرزندان خود و مردانی از بنی هاشم در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد آمنه آمد و کودک را داخل کعبه برد و خدا را بر این نعمت چنین سپاس گفت: "حمد و سپاس خداوند را که پسر بچه‌ای پاک به من عطا فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر سروری پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است پناه می‌دهم تا اینکه او را بالغ و استوار ببینم. او را از شر هر بدخوابه کینه به دل و حسودورز لگام گسیخته به خدا می‌سپارم"[۴۱]. عبدالمطلب سپس عقیقه‌ای کُشت و با الهام از خداوند او را محمد نامید. از او سؤال شد که چرا او را به اسم اجدادش ننامیدی؟ گفت: برای اینکه خواستم او را در آسمان و زمین بستایند[۴۲]. ابوطالب عموی آن حضرت در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای بزرگداشت او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب عرش محمود (پسندیده) و نام پیامبر محمد (ستوده) است"[۴۳].

گویند آن حضرت ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمد و این مطلب، شگفتی عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و منزلت رسول خدا(ص) را در نظر او بالا برد[۴۴]. انس بن مالک گوید: رسول خدا(ص) فرمود: "از کرامت من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"[۴۵] حاکم[۴۶] در مورد حدیث مختون متولد شدن آن حضرت ادعای تواتر کرده است، اما عده‌ای[۴۷] افزون بر انکار تواتر و خدشه در سند حدیث، در اصل وجود چنین حدیثی تردید کرده‌اند. کمال بن عدیم عقیلی این حدیث را ضعیف دانسته و گفته است: ابدا چنین مطلبی ثابت نشده است. ابن قیم گفته است: ممکن است بسیاری از مردم نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از معجزات پیامبر شمرد[۴۸]. افزون بر این، روایت بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب روز هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید[۴۹]، و نیز با برخی از گزارش‌ها که ختنه شدن او را هنگام شق صدر - که مصدر خبری معتبری نیز ندارد. دانسته‌اند[۵۰] تعارض دارد.[۵۱]

رویدادهای هنگام ولادت

در منابع حدیثی و تاریخی برای ولادت پیامبر(ص)، معجزات و خوارق عادات فراوانی به صورت‌های گوناگون ذکر کرده‌اند[۵۲]، که بسیاری از آنها از نظر سند مرسل و فاقد شرایط صحت هستند، و برخی نیز ضمن مخالفت با عقل، درباره موضوعی کم اهمیت است که در آنها مبالغه زیادی صورت گرفته و عجایب و غرایب آنها با شرح و بسط نقل شده که این خود از نشانه‌های برساخته بودن روایت است. افزون بر این، دست کم نیمی از این اخبار از طریق کعب الاحبار، ابوهریره، وهب بن منبه یا افراد مجهولی نقل شده است که ناقلان آنها به هیچ وجه زمان ولادت آن حضرت را درک نکرده‌اند. از این‌رو، معروف حسنی[۵۳] برخی از این خوارق نقل شده را شبیه به افسانه‌های هند قدیم و اقوام باستانی دانسته است؛ چنان که سید محسن امین[۵۴] نیز درباره برخی از این اخبار گوید: در آنها دیدگاه‌های افراطی و غلوآمیز، آشفتگی، پاشیدگی و رنگی از تندروی نمایان است.

مهم‌ترین رویدادهای هنگام ولادت، نخستین بار در کتاب تاریخ یعقوبی[۵۵] آمده است. یعقوبی با اینکه به صورت گذرا به حوادث می‌پردازد، معجزات یا رویدادهای هنگام ولادت را با تفصیل و بدون هیچ سندی ذکر می‌کند و تاریخ دقیق ولادت آن حضرت را از روی ستارگان معلوم می‌دارد؛ در حالی که بین مورخان و محدثان اختلاف زیادی هنگام ولادت آن حضرت وجود دارد. رویدادهایی که یعقوبی آورده، چنین است:

  1. شیطان‌ها رانده شدند؛
  2. ستارگان فرو افتادند و قریش از دیدن آنها تعجب کردند و گفتند: این نشانه قیامت است؛
  3. زلزله‌ای آمد و همه مردم را گرفت و کنیسه و صومعه‌ها و... ویران شد، و هر چیزی که پرستش می‌شد، کنده شد؛
  4. جادوگران و کاهنان در کار خود فرو ماندند و شیطان‌ها محبوس شدند؛
  5. ستارگانی پدیدار شدند که دیده نشده بودند و این ستارگان، کاهنان یهود را گیج و سرگردان کردند؛
  6. ایوان کسرا تکان خورد و سیزده کنگره آن فرو ریخت؛
  7. آتشکده فارس خاموش شد با اینکه هزار سال خاموش نشده بود[۵۶].
  8. موبد موبدان در خواب دید شتران عربی، اسبان سخت کوشی را کشیدند تا از دجله گذشتند و در سرزمین آنها پراکنده شدند. عبد المسیح بن بغیله از طرف کسرا راهی دمشق شد و سطیح کاهن را در «جابیه"[۵۷] در حالی که مشرف به مرگ بود، دیدار کرد و بلند در گوش او گفت: ای گره‌گشای سختی‌ها! کری یا شنوا؟ بزرگ خاندان یزن گرفتار است و پیش تو آمده. سطیح در پاسخ عبدالمسیح به سجع، شعری خواند بدین مضمون: تو از طرف کسرا آمده‌ای تا درباره خرابی ایوان کسرا، خاموشی آتشکده‌ها و خواب موبد موبدان بپرسی. بعد این وقایع را چنین پیشگویی و تفسیر کرد که به عدد کنگره‌های شکست خورده، شاهان حکومت می‌کنند، دریاچه ساوه خشک می‌شود، تلاوت قرآن در تهامه آشکار می‌گردد و صاحب عصا (پیامبر خاتم(ص)) بیاید. سطیح پس از این پیشگویی از دنیا رفت [۵۸].

مخزوم بن هانی مخزومی، تنها راوی بخش مهمی از رویداهای هنگام ولادت رسول خدا(ص) است. مخزوم این واقعه را از پدرش هانی نقل کرده است؛ بنابراین، تکرار این روایت در کتاب‌های گوناگون، دلیل بر تواتر آن نیست در حجم انبوهی از اخباری که رویدادهای هنگام ولادت را نقل کرده‌اند، عجایب و غرایب فراوانی به چشم می‌خورد که فاقد ارزش تاریخی هستند. این اخبار بیشتر در کتاب‌های دلائل النبوه نقل شده‌اند که حاوی بیشترین روایاتی است که عجایب و غرایب فراوانی را در خود جای داده‌اند و این خود می‌تواند از نشانه‌های برساخته بودن آنها باشد. شاید به علت وجود این عجایب است که وقتی ذهبی[۵۹] این معجزات را از طبری نقل می‌کند، می‌گوید: "سخنی شگفت و دور از باور است".

نکته سؤال برانگیز دیگر آن است که همه یا بیشتر این حوادث، در سرزمین ایران و ملک کسرا اتفاق افتاده، ولی در منابع ایرانی بدان‌ها: اشاره نشده است؛ در حالی که این نوشته‌ها از زمان ساسانیان وجود داشته و تا دوره‌های اسلامی باقی مانده است و دربردارنده اطلاعات دقیقی از ایران پیش از اسلام هستند. نمونه این نوشته‌های خدای‌نامه است که حمزه اصفهانی[۶۰] و ابن ندیم[۶۱] از آن نام برده‌اند. با توجه به همین نکته، کتاب‌های تاریخ طبری، اخبار الطوال، مروج الذهب و منابع دیگری که تاریخ ایران پیش از اسلام را نوشته‌اند، با اینکه شرح حال نخستین پادشاهان افسانه‌ای ایران تا آخرین پادشاه ساسانی را کم و بیش بیان کرده‌اند؛

  1. در بخش تاریخ ایران به حوادثی چون شکستن ایوان کسرا، خاموش شدن آتشکده فارس، خشک شدن دریاچه ساوه و... نپرداخته‌اند؛
  2. این حوادث را با سلسله اسناد از منابع عربی و راویان ساکن مکه و به صورت شفاهی دریافت و ذکر کرده‌اند، اما نه در بخش تاریخ ایران.

حمزه اصفهانی که از تاریخ ایران اطلاعات وسیعی داشته و در کتاب خود اطلاعات ارزشمندی از تاریخ یونان، روم و ایران عرضه کرده است و در بخش تاریخ ایران و عرب، به تولد پیامبر اکرم(ص) پرداخته و تا حدودی ارتباط پادشاه ایران و عرب‌ها را در این زمان بیان کرده، به چنین حوادث خارق‌العاده‌ای در زمان کسرای پادشاه ایران اشاره نکرده است[۶۲].

ابوعلی مسکویه نیز با اینکه تقریباً تمام پادشاهان ایران و جزئیات فراوانی از حکومت آنها را آورده، به هیچ یک از این وقایع اشاره نکرده است. به هر حال، اگر واقعا چنین حوادث مهمی در تاریخ ایران اتفاق افتاده بود، باید در جایی از تاریخ ایران ثبت و نقل می‌شد.

گفتنی است درباره ولادت رسول خدا(ص)، روایات فراوان دیگری نقل شده است که درستی آنها معلوم نیست؛ به ویژه که اعراب از رسول خدا(ص) و آینده او شناختی نداشتند[۶۳] و در فضای فرهنگی جامعه حجاز پیش از اسلام نیز اقتضای نقل چنین اخبار جزئی و دقیق از زندگی کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات اهل بیت نیز هیچ اشاره‌ای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، انکار شده‌اند[۶۴].

معروف حسنی[۶۵] درباره معجزات و خوارق عاداتی که به پیامبر اکرم(ص) در دوران کودکی او نسبت می‌دهند می‌نویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت خون بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به جهان گشود و نفس‌های مبارک او در فضای مکه و پس از آن در دیگر مکان‌های عرب نشین، آنجا که حلیمه سعدیه عهده‌دار شیر دادن و تربیت او می‌شود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به شگفتی فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ می‌داد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفت‌آوری که راویان، مدعی شده‌اند، در آسمان و زمین و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در می‌نوردید و در خوار کردن سرکشان مکه و قریش مؤثر می‌افتاد و آنان را وامی داشت به دعوت او ایمان آورند؛ حال آنکه می‌دانیم مکیان و فرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع می‌دیدند) از همه اعراب و دیگر ملت‌ها تعصب و شرارت بیشتری در مقابل دعوت پیامبر از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این مکتب درآورد، مگر پس از آنکه آتش جنگ‌های (پی در پی) تعدادی از پیروان او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قوی‌تر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این روایات صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است.[۶۶]

دایگان رسول خدا(ص)

بر پایه گزارش‌های تاریخی، عادت و رسوم بزرگان و اشراف عرب پیش از اسلام چنان بود که فرزندان خود را از شیر خواری به بیابان‌های اطراف مکه می‌فرستادند تا از نظر جسمی سالم بمانند، در هوای آزاد رشد کنند، در گفتار فصیح شوند و از قریحه‌ای سالم بهره برند. رسول خدا(ص) نیز از این سنت نیکوی عرب بهره‌مند شد[۶۷] و عبدالمطلب، که در پی دایه‌ای بود تا آن حضرت را شیر دهد، حلیمه دختر ذؤیب را یافت[۶۸] که همراه شوی خویش به مکه آمده بود تا نوزدای را برای شیر دادن نزد خود ببرد[۶۹]. عبدالمطلب حلیمه را فراخواند و به او تصریح کرد: من جد این کودک و جای پدر او هستم[۷۰]. اگر خواستی او را شیر دهی، به تو می‌سپارمش و مزد تو را نیز عهده‌دار می‌شوم [۷۱].

حلیمه، محمد را به صحرا نزد قبیله خود بنی سعد برد[۷۲]. هنگامی که آمنه محمد را تحویل حلیمه می‌داد، ضمن برشمردن حوادث خارق‌العاده هنگام ولادت رسول خدا(ص) گفت: به من گفته شده است بعد از سه شبانه روز فرزندت در خانه ابوذؤیب شیر خواهد خورد. حلیمه گفت: گنیه شوی من ابوذؤیب است و آمنه از این خبر بسیار مسرور شد[۷۳].

ابن شاذان قمی[۷۴] گوید: زنان زیادی از بنی هاشم خواستند محمد را شیر دهند، ولی محمد پستان هیچ یک از آنان را نپذیرفت (مانند حضرت موسی که خداوند درباره او فرمود: ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ[۷۵]. عبدالمطلب از پدر حلیمه خواست، دخترش، محمد را شیر دهد. پدر حلیمه گفت: کدام دخترم؟ عبدالمطلب گفت: هر کدام عاقل‌تر و باحیاتر است. پدر حلیمه گفت: حلیمه از نظر عقل، کامل‌تر و از نظر فهم، بهتر است و زبانی فصیح و قلبی مهربان دارد و راست گوست. پدر حلیمه خبر تقاضای عبدالمطلب را برای دایگی محمد به حلیمه رساند. حلیمه بسیار شادمان شد و خود را همراه همسرش به مکه رساند و پیامبر را به صحرا برد. قبیله بنی سعد که تهی دست بودند، به برکت وجود رسول خدا(ص) از نعمت‌های فراوانی برخوردار شدند. حلیمه و شوهرش درباره حضور رسول خدا(ص) و برکات وجود آن حضرت در قبیله بنی سعد، داستان‌هایی را نقل کرده‌اند و حلیمه در این باره گفته است: زمین‌های ما خشک بود، ولی وقتی با محمد به قبیله خود بازگشتیم، گوسفندان ما از صحرا سیر باز می‌گشتند و از آنها شیر می‌دوشیدیم. همه آرزو می‌کردند یتیمی مانند یتیمی که نصیب ما شده است، نصیب آنان شود. خداوند به برکت او فقر و بلا را از ما دور داشت و خیر و برکت را در میان ما جاری ساخت[۷۶] و به این ترتیب، بنی سعد برکت وجود شریف آن حضرت را در مورد خود و اموالشان مشاهده کردند[۷۷]. سرانجام حسادت برخی از خاندان‌ها به وجود رسول خدا(ص) در نزد بنی سعد، موجب شد رسول خدا(ص) به خانواده‌اش بازگردانده شود؛ در حالی که حلیمه به هیچ وجه نمی‌خواست او را از خود جدا سازد. شوهر حلیمه به همسرش گفت: به خدا سوگند حسادت خاندان فلان و فلان به ما، برای بهره‌مندی‌مان از برکات بزرگ خداوند متعالی به واسطه وجود محمد است[۷۸].

حلیمه پس از دو سال مراقبت از رسول خدا(ص) او را به خانواده‌اش بازگرداند[۷۹]، اما عبدالمطلب از ترس و بای شایع شده در مکه، او را نزد حلیمه بازگرداند و حلیمه نیز به دلیل برکاتی که از وی دیده بود، با کمال خوشحالی او را پذیرفت. حلیمه درباره بازگرداندن رسول خدا(ص) گوید: بعد از تمام شدن دو سال، با کودک آمنه نزد او آمدیم و چون خیر و برکتی از او دیده بودیم، با آمنه سخن گفتیم و اصرار کردیم یک سال دیگر نزد ما بماند تا از وبای مکه حفظ شود[۸۰]. زیاد شدن شیر در سینه حلیمه سعدیه، سرعت و قوت گرفتن مرکب ضعیف حلیمه، برخورداری از نعمت باران و سرسبز شدن صحرای بنی سعد، و نیز زیاد شدن شیر گوسفندان و شترها، از برکات وجود رسول خدا(ص) در صحرای بنی سعد شمرده ده شده است[۸۱].

رسول خدا(ص) تقریباً مدت چهار سال گذشته از ولادت خود را در خانه حلیمه سعدیه و دور از خویشان خود بود و سال ششم بعد از عام الفیل، حلیمه او را نزد مادرش آمنه آورد[۸۲]. حلیمه در وصف رسول خدا(ص) در مدتی که نزد آنان بوده گوید: محمد به کودکانی که بازی می‌کردند نگاه می‌کرد، اما از آنان دوری می‌نمود[۸۳]. از او هرگز کارهایی که از دیگر کودکان سر می‌زد، ندیدم. او بسیار تمیز بود و عریان بودن بدنش را دوست نداشت. هنگامی که زبان به سخن می‌گشود، سخنان نیکو می‌گفت، صدقه نمی‌خورد و اگر با حیوانی بد رفتاری می‌شد، با دست کشیدن بر آن حیوان، آرامش می‌کرد[۸۴].

حلیمه پیش از رسول خدا(ص) حمزه، ابوسلمه مخزومی و ابوسفیان بن حارث را شیر داد[۸۵]. البته گفته‌اند نخستین زنی که چند روزی رسول خدا(ص) را شیر داد، ثویبه کنیز ابولهب بود[۸۶]، اما برخی از محققان با استناد به اختلافاتی که در محتوای نقل‌های تاریخی وجود دارد، در شیر دادن ثوبیه به رسول خدا(ص) تردید کرده‌اند[۸۷].[۸۸]

شق صدر یا شکافتن سینه

از داستان‌های برساخته دوران کودکی رسول خدا(ص)، داستان شکافته شدن سینه آن حضرت در صحرای بنی سعد است که نخستین بار ابن اسحاق[۸۹] این قصه را با سند "عن بعض أهل العلم" نقل کرده است.

ماجرای شق صدر چنان است که گفته شده در یکی از روزها که پیامبر با برادران رضاعی خود در صحرای بنی سعد به چرانیدن گوسفندان قبیله مشغول بود، دو مرد که جامه سفید به تن داشتند، از آسمان به زمین آمدند و محمد را گرفتند و بر زمین خوابانیدند و شکمش را شکافتند. سپس دست‌های خود را داخل شکم او کردند و غده شر را بیرون آوردند. سپس قلب حضرت را شستشو دادند و در جای خود نهادند و شکمش را دوختند و به آسمان بازگشتند[۹۰]. این ماجرا در کتاب‌های تاریخی و روایی اهل سنت، به طرق مختلف و با مضمون‌های متضاد و با اسناد مرفوع یا مجهول نقل شده است[۹۱]، اما اهل سنت به دلیل وجود این روایات در کتاب‌های صحیح مسلم[۹۲] و صحیح بخاری[۹۳] آنها را صحیح و دانسته‌اند، برخی گفته‌اند شق صدر بین چهار تا پنج مرتبه تکرار شده است[۹۴]. در سیره ابن هشام نیز دو روایت درباره شق صدر وجود دارد که به دو طریق ذکر شده است که هر دو طریق از حیث سند، اعتباری ندارد؛ زیرا یکی از طرق آن "عن بعض أهل العلم" است و در طریق دیگر آن، جهم بن ابی جهم قرار گرفته که به گفته ذهبی، شناخته شده نیست[۹۵] و در تمام تاریخ طبری که بیش از بیست هزار راوی دارد، اسم او تنها یک بار آن هم در همین قصه شق صدر آمده است[۹۶]. دیگر منابع نیز این قصه را یا از کتاب‌های صحاح اهل سنت یا از سیره ابن هشام نقل کرده‌اند.

جعفر مرتضی عاملی[۹۷]، ضمن اقامه هشت دلیل در باطل بودن شق صدر، آبشخور و ریشه این قصه را از قصص جاهلی دانسته و شبیه این داستان را درباره اُمَیّه بن صلت از ابوالفرج اصفهانی[۹۸] نقل کرده است. ابوریه [۹۹]، داستان شکافتن سینه پیامبر را برگرفته از القائات مسیحیت می‌داند و می‌گوید: مسیحیان با این داستان بر آن‌اند که بگویند به غیر از حضرت مسیح، همه فرزندان آدم را شیطان هنگام ولادت لمس کرده است. به همین دلیل، پیامبر اسلام نیز در معرض خطا و اشتباه بوده؛ وگرنه لازم نبود بهره شیطان با جراحی از قلب او جدا شود. البته آشفتگی مضمون و سستی متن روایات شق صدر و بالاخره ثقه نبودن بسیاری از راویان آن، نشان از تحریف و ساخته شدن آن دارد.[۱۰۰]

دوران کودکی رسول خدا(ص)

رسول خدا(ص) پس از سپری کردن دوران شیرخوارگی در میان قبیله بنی سعد، به آغوش گرم مادرش برگشت، اما این نیز چندان دوام نیافت و در شش سالگی مادر خود را نیز از دست داد و تحت سرپرستی جد بزرگوارش عبدالمطلب، و پس از ایشان تحت سرپرستی ابوطالب قرار گرفت. منابع تاریخی و روایی از دوران کودکی رسول خدا(ص) اخبار فراوانی نقل کرده‌اند که از مهم‌ترین آنها سخنان امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(ع) است که می‌فرماید: "از همان زمان که رسول خدا(ص) را از شیر بازگرفتند، خداوند بزرگ‌ترین فرشته خویش را مأمور ساخت تا شب و روز، وی را به راه‌های بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق دهد و از پلیدی‌های جاهلیت دور دارد"[۱۰۱].

امام باقر(ع) هم در این باره می‌فرماید: "خداوند بر پیامبرانش فرشتگانی برگماشت که آنان را در کردارشان نگه داری می‌کردند و رسالتشان را به آنها می‌رساندند و بر محمد نیز از هنگامی که از شیر گرفته شد، فرشته‌ای بزرگ برگماشت تا او را به نیکی‌ها و مکارم اخلاق راهنمایی کند و از بدی و رذایل اخلاقی بازدارد"[۱۰۲].

از مضمون روایتی دیگر که امام علی(ع) از رسول خدا(ص) نقل کرده است، بر می‌آید که او هیچگاه کاری که اعراب جاهلی انجام می‌دادند، نکرد تا خداوند به نبوت، کرامتش بخشید[۱۰۳]. مؤید این مطالب، سخنان امام صادق(ع) است که فرمود: خداوند رسول خود را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد و هنگامی که ادب را در او به کمال رساند، فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۰۴]. آنگاه کار دین و مردم را به او سپرد تا بندگانش را سیاست کند.[۱۰۵]

محیط آلوده مکه چنان بود که عموم مردان را آلوده کرده بود، ولی رسول خدا(ص) از هرگونه آلودگی به دور بود، آنگونه که عمار بن یاسر گوید: از رسول خدا(ص) سوال شد: آیا در جاهلیت دچار حرامی با زنان شدی؟ آن حضرت فرمود: خداوند همیشه مرا نگهدار بود[۱۰۶]. زید بن حارثه، گوید: روزی که همراه رسول خدا(ص) بودم، به بتی دست کشیدم، آن حضرت مرا از این کار نهی کرد و فرمود: "دیگر این کار را انجام مده"[۱۰۷].

رسول خدا(ص) نیز می‌‎فرمود: "من پرورده خدایم و علی پرورده من است"[۱۰۸]؛ امام علی(ع) فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدَّبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِي »؛ از این روایات بر می‌آید با اینکه رشد آن حضرت در محیطی بود که انواع شرک و بت پرستی در آن رواج داشت، اما چون از کودکی مورد عنایت خاص باری تعالی بود[۱۰۹]، در سایه این توجهات به گوهر تابناک حقایق ربانی دست یافت و در کمالات، سرآمد بشز شد. از این‌رو، اگر به زندگانی آن حضرت به عنوان مقوله‌ای تاریخی نیز نگاه شود، هیچ‌گونه عمل جاهلی در زندگانی پیش از بعثت او یافت نمی‌شود. گذشته از اینکه متکلمان اسلامی نیز چنان که ارتکاب کبایر را پس از بعثت از ساحت آن حضرت دور می‌دانند، درباره پیش از بعثت نیز بر آن‌اند که رسول خدا(ص) در آن دوره، از هر آنچه مردم را از دعوتش (بعد از بعثت) دور ساخت و از هر عیب و نقصی چون کفر و فسق، منزه بود[۱۱۰].[۱۱۱]

سفر رسول خدا(ص) به یثرب

در پنج سالگی آن حضرت از صحرای بنی سعد نزد مادرش آمنه برگشت. ابن اسحاق[۱۱۲] گوید: رسول خدا(ص) شش ساله[۱۱۳] بود که مادرش، آمنه آن حضرت را همراه ام ایمن کنیزی که از شوهرش داشت، برای زیارت مرقد شوهر و دیدن او بستگانش که از بنی عدی بن نجار بودند، به یثرب برد و هنگام بازگشت از یثرب در آواء[۱۱۴] بدرود حیات گفت و همان جا مدفون گردید و ام ایمن، کنیز پدرش[۱۱۵] که بعدها نیز با رسول خدا(ص) بود، پرستاری حضرت را برعهده گرفت و او را به مکه آورد[۱۱۶]. رسول خدا(ص) پس از هجرت هنگام عبور از ابواء، کنار قبر مادرش رفت و آن را اصلاح کرد. سپس ضمن خواندن دعا برای مادرش اشک ریخت و مسلمانان هم از گریه آن حضرت گریستند[۱۱۷].[۱۱۸]

کفالت عبدالمطلب

پس از درگذشت آمنه، رسول خدا(ص) تحت تکفل و سرپرستی جدش عبدالمطلب درآمد که ریاست و سروری قریش را نیز بر عهده داشت. عبدالمطلب او را به خانه خود آورد و چنان توجه و مراقبتی خود چنین توجهی نداشت؛ روز و شب از وی جدا نمی‌شد، او را در بستر خود می‌خواباند و پیامبر(ص) هر گاه می‌خواست نزد عبد المطلب می‌رفت[۱۱۹]. عبدالمطلب غذایی نمی‌خورد مگر اینکه دستور می‌داد آن حضرت را پیش او می‌آوردند. رسم چنان بود که روزها برای عبد المطلب در کنار کعبه فرشی می‌گسترانیدند و فرزندان او می‌آمدند و اطراف آن فرش روی زمین می‌نشستند تا عبدالمطلب بیاید و روی آن بنشیند، و هیچ یک از آنان، چه پیش از، آمدن پدر و چه پس از آن، به احترام او روی آن فرش نمی‌نشستند، ولی رسول خدا(ص) که کودکی نورس بود، می‌آمد و یکسره روی آن فرش می‌رفت که سند سروری عبدالمطلب بود، و گاهی که عموهای آن حضرت مانع او می‌شدند. عبدالمطلب بدان‌ها می‌گفت: فرزندم را واگذارید که به خدا سوگند دارای مقامی ارجمند خواهد شد. سپس او را پهلوی خود می‌نشاند و بر فرزندان بزرگسالش مقدم می‌داشت، و دست بر پشت او می‌کشید، و رفتار آن کودک موجب مسرت خاطر عبدالمطلب می‌گشت[۱۲۰]. ‌شأن و منزلت آن حضرت نزد عبدالمطلب چنان بود که وقتی قریش دچار خشکسالی شدند، عبدالمطلب، او را برای طلب باران همراه خویش به بالای کوه ابو قبیس برد و خداوند به برکت وجود آن حضرت، آنان را سیراب کرد[۱۲۱].[۱۲۲]

کفالت ابوطالب

بیش از هشت سال از عمر پُربرکت رسول خدا(ص) نگذشته بود که عبدالمطلب نیز درگذشت و رسول خدا(ص) را به برگزیده‌ترین فرزندان خود، ابوطالب سپرد[۱۲۳] و بنا بر قولی، زبیر که فرزند بزرگ عبدالمطلب بود، با ابوطالب برای عهده‌دار شدن سرپرستی محمد قرعه انداخت و قرعه به نام ابوطالب درآمد. برخی نیز گفته‌اند رسول خدا(ص) خود، ابوطالب را برگزید؛ چنان که برخی نیز بر آن‌اند که پس از درگذشت زبیر، سرپرستی محمد به ابوطالب رسید[۱۲۴]، اما مشهور معتقدند ابوطالب بر اساس وصیت عبدالمطلب، عهده دار سرپرستی رسول خدا(ص) گردید و خانه‌اش مأوای امن و پناهگاه محکم آن حضرت شد و خود نیز به عنوان مدافع همیشگی آن حضرت درآمد[۱۲۵].

ابوطالب همراه همسرش فاطمه بنت اسد، عهده‌دار سرپرستی رسول خدا(ص) شدند. آن دو پیامبر(ص) را عزیز می‌شمردند و بهتر از فرزندان خویش از او مراقبت می‌کردند. خاندان ابوطالب هرگاه غذایی می‌خوردند که رسول خدا(ص) حضور نداشت، احساس سیری نمی‌کردند[۱۲۶]. مراقبت آنان از آن حضرت در دوران رسالت نیز ادامه یافت[۱۲۷]؛ به طوری که در حیات حضرت ابوطالب، قریش کمتر متعرض پیامبر شدند و پس از وفات ابوطالب، آزار و اذیت مشرکان به آن حضرت زیادتر شد، رسول خدا(ص) نیز سال وفات ابوطالب و حضرت خدیجه را عام الحزن نامید[۱۲۸] و وقتی فاطمه بنت اسد از دنیا رفت فرمود: "او به راستی مادرم بود؛ کودکانش را گرسنه می‌گذاشت تا مرا کند"[۱۲۹]. در زمان کفالت ابوطالب نیز بار دیگر خشکسالی مکه را فراگرفت. ابوطالب به درخواست قریش، همراه برادرزاده خویش به طلب باران برخاست که خداوند متعالی بار دیگر آنان را سیراب کرد. ابوطالب در قصیده‌ای به این حادثه چنین اشاره کرده است[۱۳۰]: "سفیدرویی که با چهره او باران طلب می‌شود، پناهگاه یتیمان و سرپرست بیوه زنان است"[۱۳۱].[۱۳۲]

دین رسول خدا(ص) پیش از بعثت

با اینکه از آغاز بنای کعبه از سوی حضرت ابراهیم، شهر مکه جنبه دینی و مذهبی یافت و در جاهلیت نیز به دلیل وجود کعبه، به عنوان مرکز دینی مشهور بود، اما پیش از بعثت رسول خدا(ص)، محیطی کاملاً شرک آلود داشت و مردم آن بت پرست بودند. رسول خدا(ص) از سر تأمل و آگاهی هرگز بر بتی سجده نکرد و مرتکب هیچ عمل جاهلی نشد. باور امامیه بر این است که اجداد آن حضرت نیز موحد بوده و بر بتی سجده نکردند[۱۳۳]. با این همه، روشن نیست دین آن حضرت پیش از بعثت چه بوده و در اینکه آن حضرت به چه دینی متعبد بوده، محل گفتگوی دانشمندان است. گروهی بر این باورند که آن حضرت پیش از رسالت خود به هیچ دین و شریعتی عمل نکرد و برخی نیز معتقدند که یا پیرو دین مسیحیت ابراهیم بود. عده‌ای نیز با تکیه بر دلایل و شواهد روایی و تاریخی بر آن‌اند که آن حضرت از دین خود (اسلام) پیروی کرده است. به باور اینان [۱۳۴] از طرفی آن حضرت پیش از بعثت خود، عبادات و معاملات و کارهای دیگری داشت که باید تابع شرایع و ادیان آسمانی باشد و از طرف دیگر، اگر آن حضرت تابع دین مسیحیت بود، مسیحیان این مطلب را پس از رسالت آن حضرت[۱۳۵] به مسلمانان گوشزد می‌کردند و بر آن ایراد می‌گرفتند.

گذشته از اینکه مقام رسول خدا(ص) از همه انبیا بالاتر بوده و شایسته نبوده است از دیگران پیروی کند. از آیاتی ﴿ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۳۶] و ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۱۳۷] نیز که رسول خدا(ص) را پیرو آیین ابراهیمی دانسته است، نمی‌توان آن حضرت را پیش از بعثت پیرو آیین حضرت ابراهیم دانست؛ چراکه این آیات پس از بعشت نازل شده است، و مقصود از پیروی پیامبر از حضرت ابراهیم، در اسلام تاریخی (به معنای تسلیم در برابر خداوند متعالی) است که آیین حضرت ابراهیم بود و خداوند همه انبیا را بدان وصیت کرد ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ[۱۳۸]؛ وگرنه، دین حضرت ابراهیم از سوی انبیای بعد از او منسوخ شده[۱۳۹] و رسول خدا(ص) وظیفه پیروی از آیین او را نداشته است [۱۴۰].

به علاوه، هیچ شاهد تاریخی بر حضور حضرت در معابد یهود، نصارا یا مذاهب دیگر وجود ندارد، بنابراین، رسول خدا(ص) وظایف ویژه خود را پیش از بعثت به صورت کلی در قالب الهام‌های قلبی، سخن گفتن با فرشته یا رؤیاهای صادق دریافت کرده و پیرو شریعت کسی نبوده است[۱۴۱]. گرچه معارف جزئی عقاید و شرایع عملی‌اش را که در قرآن آمده، نمی‌دانسته است و این فرق مستم قبل و بعد از بعثت در حال و عبادت آن حضرت است؛ چنان که در آیه ۵۲ سوره شوری نیز به این حال قبل و بعد از بعثت حضرت اشاره شده است[۱۴۲].

رسول خدا(ص) پیش از بعثت، هر سال نزدیک یک ماه به ویژه در ماه مبارک رمضان در غار حرا در ارتفاع کوه حراء (در شمال شرق مکه) اعتکاف می‌کرد و به عبادت می‌پرداخت و تا زمان نزول وحی، سنت اعتکاف آن حضرت هر ساله ادامه داشت[۱۴۳].[۱۴۴]

سفرهای رسول خدا(ص) پیش از بعثت

در منابع تاریخی برای رسول خدا(ص) دو سفر تجاری به شام ذکر شده است. سفر اول او را در دوازده سالگی[۱۴۵] و همراه عمویش ابوطالب ذکر کرده‌اند. ابن هشام[۱۴۶] گوید: پیامبر همراه عمویش ابوطالب با کاروان بازرگانی قریش به شام رفت. زمانی که کاروان به منطقه بصری، نزدیک شام رسید، راهبی به نام بحیرا که از کتاب‌های آسمانی آگاهی داشت و مدت‌ها در صومعه زندگی می‌کرد، پیامبر را از روی نشانه‌ها و مهر نبوت که بین دو شانه آن حضرت بود، شناخت و او را به عنوان پیامبر آینده که انجیل ظهورش را بشارت داده بود، ستود و ابوطالب را به مراقبت از آن حضرت ترغیب کرد و او را واداشت پیامبر را به مکه بازگرداند.

درباره سفر او رسول خدا(ص) به شام، هفت روایت به صورت‌های گوناگون در مابع تاریخی و حدیثی ذکر شده است، اما اسناد و مدارک این روایات، غیر قابل اعتماد است[۱۴۷] و از نظر متن نیز در آنها اختلاف‌هایی وجود دارد که سبب اضطراب متن حدیث شده است. طبری[۱۴۸] گزارش سفر نخست آن حضرت را به شام از ابن اسحاق گرفته و سند ابن اسحاق در این گزارش مرسل است. ابن جوزی[۱۴۹] گزارش ابن اسحاق را بدون ذکر نام او، به داود بن حصین نسبت می‌دهد، چنان که روایت دوم ابن سعد[۱۵۰] نیز از داود بن حضین است. سفیان بن عیینه درباره داود گفته است: از احادیث داود پرهیز می‌کنیم. و ابوحاتم نیز او را ضعیف دانسته است[۱۵۱].

همچنین بعضی از کتاب‌های تاریخی، سند روایت ابن اسحاق را به استادش عبدالله بن ابی بکر بن حزم انصاری[۱۵۲] می‌رسانند که روایات مرسله فراوانی دارد[۱۵۳]. طبری، روایت دمی نیز از سفر نخست رسول خدا(ص) به شام آورده که احتمالا از سنن ترمذی است و سند آن به صورت منقطع به ابوموسی اشعری می‌رسد که از نظر علم رجال، مرفوع است، زیرا ابوموسی اشعری ده سال پیش از بعثت متولد شده و داستان سفر پیامبر به شام حدود سی سال پیش از بعثت اتفاق افتاده و ابوموسی اشعری در سال هفتم هجری به مدینه آمده است. از این‌رو، ابن کثیر[۱۵۴] نیز این حدیث را از مرسلات صحابه دانسته است. افزون بر اینکه در سلسله اسناد ابوموسی، افرادی مثل قراد ابونوح و یونس بن ابی اسحاق قرار گرفته‌اند که درباره قراد گفته شده است وی احادیث ناشناخته فراروانی درارد و ذهبی [۱۵۵] گوید: من می‌گویم ناشناخته‌تر از آنها حدیثی است که یونس بن ابی اسحاق از ابوبکر بن موسی و او هم از پدرش ابوموسی اشعری درباره سفر پیامبر اکرم(ص) همراه عمویش به شام و ملاقات او با بحیرای راهب نقل کرده است.

از منابع شیعه نیز صدوق[۱۵۶] سفر نخست آن حضرت را به شام با تفصیل بیشتری نقل کرده و ابن شهر آشوب[۱۵۷] روایت هر دو سفر را از شیخ صدوق گرفته است. روایت صدوق مشتمل بر غرایب و عجایبی است؛ مانند باریدن میوه از ابرها، حرکت کردن صومعه راهب به طرف رسول خدا(ص) همانند حرکت چارپا، میوه‌های تابستانی و زمستانی آوردن درختان خشک شده‌، سرسبز شدن همه جا، بشارت راهب به ولادت حضرت علی(ع) و ایمان او به حضرت محمد(ص) به نظر می‌رسد گزارش صدوق از سفر نخست آن حضرت، ترکیبی از روایات متعدد است؛ زیرا قسمت آخر روایت سفر اول را که صدوق به عنوان ادامه روایت اول ذکر کرده، ابن شهرآشوب بعد از سفر دوم پیامبر و به عنوان روایت سفر دوم و به صورت روایتی مستقل و با سند یعلی بن سِیابه آورده است.

گفتنی است در کتاب‌هایی مانند انساب الاشراف[۱۵۸] داستان سفر حضرت به شام، بسیار خلاصه‌‌تر از آنچه در تاریخ طبری و سیره ابن هشام آمده، ذکر شده است.

به هر حال برخی از محققان[۱۵۹] در اصل وقوع سفر اول به دیده تردید نگریسته‌اند و برخی نیز ضمن انکار اصل این سفر، درباره شگفتی‌هایی که در این سفر برای آن حضرت ذکر شده، چنین گفته‌اند: آیا ممکن است کاروان ۱۷۰ نفری بازرگانان مکه، در زمانی که محمد(ص) کودکی خردسال بیش نبود، صومعه‌ای را که با خشوع و احترام به پیشگاه محمد(ص) می‌آید، درخت خشکی را که به خاطر آنان سه نوع میوه از میوه‌های تابستانی و زمستانی بر آن ظاهر می‌شود، ابری را که در سرتاسر آن صحرای پهناور با آنان حرکت می‌کند، حوض‌های آبی که آب گوارا از آنها می‌جوشد، آن هم در آن صحرای خشک که هیچ چیز جز ترس مرگ ناشی از تشنگی به اندیشه مسافران و رهگذران خطور نمی‌کند، راهبان و کشیشانی را که با شور و شوق به سوی وی می‌آیند تا محمد(ص) را ببینند و از مشاهده سیمای او تبرک بجویند و... مشاهده کرده باشند، با وجود این، موضع آنان در مورد او هیچ تغییری نیابد و دیدگاه‌های آن جمع درباره او با آنچه پیش‌تر بوده تفاوتی نکند؟ آیا ممکن است چنین حوادثی در حضور و در مقابل دیدگان ۱۷۰ تن از بازرگانان مکه رخ دهد، اما جز راویانی چند آن را روایت نکنند؟[۱۶۰]

برخی مستشرقان نیز برای ایجاد شبهه، به روایاتی استناد کرده‌اند که محدثان و مورخان بدون هیچ تدبری در محتوای آنها و بی هیچ تأملی در نتایجی که می‌تواند به بار آورد و آن هم در زمانی که هنوز پیامبر هشت ساله بود و به چنین معجزاتی که حتی در حساس‌ترین مراحل دعوت برای او فراهم نگشت، نیازی نبود، به تدوین آنها در مجموعه‌های حدیثی خود پرداخته‌اند[۱۶۱]. روایت دیدار پیامبر با بحیرای راهب، دست مایه برخی از مستشرقان قرار گرفته و آنان ادعا کرده‌اند آن حضرت آنچه را به عنوان آموزه‌های اسلامی ابلاغ کرد، در همین سفر کوتاه از راهب بحیرا آموخت[۱۶۲].[۱۶۳]

سفر دوم رسول خدا(ص) به شام

ابن اسحاق[۱۶۴] می‌نویسد: پیامبر اکرم(ص) در سفر دوم به شام، ۲۵ سال داشت و همراه میسره، غلام حضرت خدیجه(ع) برای تجارت به شام رفت. حضرت خدیجه وقتی شنید حضرت محمد(ص) به شخصی امانت‌دار و کریم است، دنبال آن حضرت فرستاد تا برای تجارت به شام أجیر او شود[۱۶۵]، اما یعقوبی[۱۶۶] به نقل از عمار یاسر گوید: رسول خدا(ص) هرگز اجیر کسی نشد؛ چنان که برخی نیز گفته‌اند: شاید عزت نفس پیامبر و شرف خانوادگی به وی اجازه نمی‌داد اجیر کسی شود. بنابراین، ممکن است در این سفر به صورت مضاربه‌ای شرکت کرده باشد[۱۶۷].

در روایت امام حسن عسکری(ع) نیز به مضاربه‌ای بودن سفر تجارتی رسول خدا(ص) به شام تصریح شده است [۱۶۸]. موفقیت و امانتداری آن حضرت در این سفر، تحسین همگان را برانگیخت یعقوبی[۱۶۹]، مسعودی [۱۷۰] و بلاذری [۱۷۱] تنها به اصل سفر دوم اشاره کرده‌اند، اما برخی منابع دیگر در حاشیه این سفر، به حوادثی مانند سجاده سنگ، سایه انداختن ابر و... اشاره کرده‌اند که جای تأمل دارد[۱۷۲].[۱۷۳]

شرکت پیامبر(ص) در جنگ‌های فجار

ابن اسحاق در مورد شرکت پیامبر در جنگ‌های فجار گزارشی نیاورده است، اما ابن هشام[۱۷۴] دراین باره می‌نویسد: پیامبر همراه بعضی از عموهایش در جنگ فجار شرکت کرد. سپس از خود حضرت نقل کرده که فرمود: "در جنگ فجار برای بعضی از عموهایم تیر در کمان می‌نهادم". فجار از ماده فجور است و چون این جنگ‌ها در ماه‌های حرام روی می‌داد و از خوی وحشی‌گری اعراب سرچشمه می‌گرفت، به آنها جنگ‌های فجار گفته شده است. کلمه "فجار" مصدر فعل فاجر و از باب مفاعله است و بدین معناست که هر دو طرف درگیر در این نبرد، اهل فجور و تباهی بوده‌اند. حال آنکه خداوند با گماردن بزرگ‌ترین فرشته خود بر آن حضرت از زمانی که آن حضرت از شیر باز گرفته شد، او را به راه‌های بزرگواری و کرامت هدایت و از خطاهایی کمتر از شرکت در فجار حفظ کرد؛ به ویژه که در جنگ فجار بنی کنانه ظالم بوده است[۱۷۵].

نکته دیگر آنکه بخشی از روایتی که بر شرکت رسول خدا(ص) در نبرد فجار تکیه کرده، بیشتر به داستان سرایی‌های عامیانه شبیه است تا به وقایع تاریخی، از این‌رو، یعقوبی[۱۷۶] گفته است: ابوطالب خودش در جنگ‌های فجار شرکت نکرد و اجازه نداد کسی از بنی هاشم در این جنگ‌ها شرکت کند. وی علت این امتناع را چنین نقل می‌کند: ابوطالب می‌گفت: این کار ستم و بیداد و دوری از نزدیکان و حلال شمردن ماه حرام است و من و کسی از بستگانم در آن شرکت نمی‌کنیم.

جعفر مرتضی عاملی[۱۷۷]، سه دلیل برای شرکت نکردن آن حضرت در فجار اقامه گوید: جنگ فجار در ماه رجب، از ماه‌های حرام اتفاق افتاد و ما مجوزی بر هتک حرمت آن ماه‌ها برای ابوطالب و رسول خدا(ص) نمی‌بینم. همان طور که اگر کسی به سیره و زندگی آن دو مراجعه کند، این مسئله را به روشنی خواهد یافت و نیز خواهد دانست که مقام آن دو، برتر از آلوده شدن به این امور بوده است و حتی آن دو مقید به دوری از این کار بوده‌اند؛ زیرا دین حنیف داشتند، بلکه در برخی روایات کاقی آمده است که وصایای پیامبران، به صورت ودیعه نزد ابوطالب بوده است. در کتاب‌هایی مثل الغدیر[۱۷۸] که درباره ابوطالب سخن گفته‌اند، شواهد دیگری که نشان دهنده عظمت و ثبات قدم وی در این دین است، وجود دارد. بنابراین، شرکت پیامبر در آن جنگ‌ها پذیرفته نمی‌شود، مگر اینکه بگوییم جنگ فجار، در ماه‌های "نسیء" واقع شده یا از اینکه علت آن در ماه‌های حرام پدید آمده، ولی خودش در ماه‌های شعبان و شوال رخ داده است، اما این توجیه نیز مستند تاریخی ندارد و قابل اعتماد نیست[۱۷۹].[۱۸۰]

حلف الفضول یا پیمان برتر

از روایات مربوط به زندگانی پیش از بعثت رسول خدا(ص) که بیشتر مورد توجه قرار گرفته و از مسلمات تاریخ به شمار آمده، داستان حلف الفضول است[۱۸۱] حلف الفضول پس از جنگ‌های فجار و به دعوت زبیر بن عبدالمطلب و در خانه عبدالله بن جدعان منعقد شد[۱۸۲] این پیمان در اثر ظلم عاص بن وائل سهمی به مردی از قبیله زبید به وجود آمد. مرد زبیدی در اثر ظلمی که به او شده بود، برای گرفتن حق خود بالای کوه ابوقبیس رفت و فریاد استغاثه برآورد. زبیر با شنیدن فریاد استغاثه مرد زبیدی، مردم را برای پیمان یاد شده دعوت کرد. عده‌ای از طوایف بنی هاشم، بنی مطلب، بنی‌اسد، بنی زهره و بنی تیم گرد آمدند و این پیمان بسته شد و حق مرد زبیدی را از عاص بن وائل گرفتند[۱۸۳].

رسول خدا(ص) هنگام شرکت در این پیمان بیست ساله بود[۱۸۴] اساس شکل‌گیری این پیمان، جوانمردی و حمایت از مظلوم و در واقع خط بطلانی بر تفکرات مشترک قبیله‌ای بود[۱۸۵]. اهمیت این پیمان تا حدی بود که رسول خدا(ص) پس از هجرت به مدینه نیز فرمود: "اگر هم اکنون به حلف الفضول دعوت شوم، آن را می‌پذیرم و شرکت در آن را با شتران سرخ‌موی، عوض نمی‌کنم"[۱۸۶]. در عصر اموی نیز امام حسین(ع) در نزاعی که با ولید بن عقبه داشت، او را تهدید کرد که مسلمانان را به حلف الفضول دعوت می‌کنم. البته غیر از امام حسین(ع)، کسان دیگری نیز بوده‌اند که در معرض ظلم قرار گرفته‌اند و به حلف الفضول تهدید کرده و از ستم، رها شده‌اند[۱۸۷].[۱۸۸]

شغل رسول خدا(ص) برای پیش از پیامبری

نخستین آگاهی ما درباره شغل پیامبر اکرم(ص) پیش از بعثت، برآمده از روایتی است که ابن اسحاق از ابوهریره نقل کرده است. بر اساس این روایت، رسول خدا(ص) در تاریخی نامعلوم به شغل شبانی پرداخته است. ابوهریره به نقل از پیامبر گوید: "هیچ پیامبری نبوده مگر آنکه گوسفند چرانده است". سپس گوید: از آن حضرت سؤال شد: شما نیز شبانی کرده‌اید؟ حضرت فرمود: "من نیز شبانی کرده‌ام"[۱۸۹]. در روایت دیگری نیز آمده است: چون میان ساربانان و چوپانان بگو مگویی شد و ساربانان بر چوپانان تکبر کردند [۱۹۰] گوید: به ما چنین رسیده و خدا عالم است. حضرت فرمود: خداوند، موسی را به پیامبری برانگیخت، در حالی که گوسفند چرانی می‌کرد و داوود را مبعوث کرد و او نیز چوپان بود. من نیز وقتی به پیامبری رسیدم، چوپان گوسفندان خاندان خود در اجیاد (از محلات جنوبی مکه) بودم"[۱۹۱]

حدیث شبانی کردن رسول خدا(ص) از طریق ابوهریره، در منابع گوناگون اهل سنت نقل شده است[۱۹۲]، اما ابوهریره در برخی کتب تراجم، تضعیف شده و به دروغگویی متهم است[۱۹۳].

گذشته از اتهام ابوهیره، شغل شبانی نزد اهل مکه شغل مناسبی نبود[۱۹۴] و برخی ابن مسعود را با گفتن "يا رويعي الغنم" تحقیر می‌کردند[۱۹۵]. از این‌رو، نسبت شغل چوپانی به رسول خدا(ص) پیش از بعثت، محل تردید و بی‌وجه است.

برخی، چوپانی پیامبر برای مکیان و سپری کردن او با گوسفندان را، تمرینی برای مدارا کردن با سرکشان، و فقر مالی ابوطالب را انگیزه این شبانی دانسته‌اند[۱۹۶]. برخی نیز گفته‌اند: خداوند برای همه پیامبران مقرر کرده است در بخشی از زندگانی خود چوپانی کنند تا تواضع، شجاعت، مدارا و صبر با دیگران و کمک به افراد جامعه را از گوسفندان یاد بگیرند[۱۹۷].

جعفر مرتضی عاملی[۱۹۸] در پاسخ به کسانی که شبانی حضرت را تمرینی برای مدارا با مردم دانسته‌اند می‌نویسد: آیا در روحیه پیامبر، ظلم و غضب وجود داشت که نیازمند به تهذیب و اعتدال باشد؟ و بر فرض پذیرفتن، آیا مدرسه‌ای بهتر از این نبود؟ بعد از همه اینها، آیا این سخن، با قصه شکافتن سینه که نزد این طایفه مقبول است، منافات ندارد؟ مگر ظلم و خشونت، سهم شیطان نبود و جبرئیل با عمل جراحی، آن را از ریشه قطع نکرد؟ و آیا بر اساس روایات، مگر او از کودکی فرشته‌ای نداشت که وی را راهنمایی و اصلاح کند. جواد علی پس از نقل شبانی حضرت در قبیله بنی سعد و مکه می‌گوید: دست‌مزد او، قراریطی بود که اهل مکه به وی می‌پرداختند. بر اساس این گزارش، حضرت برای هر گوسفند، یک قیراط می‌گرفت که کمتر از درهم است[۱۹۹].

جعفر مرتضی عاملی[۲۰۰] ضمن تردید در داستان شبانی پیامبر گوید: قراریط، به مقداری از درهم و دینار تفسیر شده که با آن اشیای ناچیز خریداری می‌شد. بنابراین، ما تردید داریم که حضرت، در ازای چنین مزدی که حتی پیرزنان هم بدان رغبتی نشان نمی‌دهند، برای غیر خاندان خویش چوپانی کرده باشد. افزون بر اینکه یعقوبی[۲۰۱] گفته است: پیامبر هرگز اجیر کسی نشد. آنچه بیشتر موجب تردید در این روایات می‌شود این است که پس از نقل داستان چوپانی آن حضرت، گفته می‌شود وی گوسفندان را به رفیق خود سپرد و برای تماشای جشن عروسی که در آن رقص و آواز بود به مکه رفت[۲۰۲].

بنابراین، نمی‌توان روایت قابل اعتباری در منابع، در وجه انتساب چوپانی به آن حضرت به دست آورد و با اطمینان شغل چوپانی را درباره ایشان پذیرفت.

بر اساس برخی قرائن و روایات، رسول خدا(ص) پیش از بعثت به بازرگانی اشتغال داشته است و با توجه به توانگری و مهارت آن حضرت در تجارت و امانتداری او در مسائل مالی بوده که حضرت خدیجه نیز وی را همراه کاروان تجاری خویش به شام خدایه فرستاد. روایت و سخن ملاقات حضرت سائب بن سائب در فتح مکه با رسول خدا(ص) و سخن آن حضرت درباره سائب که فرمود: «مَرْحَباً بِأَخِي وَشَرِيكِي لَا يُدَارِي، وَلَا يُمَارِي »[۲۰۳]؛ نیز مؤید همین معناست که آن حضرت پیش از بعثت، تنها به تجارت پرداخته است.[۲۰۴]

ازدواج پیامبر اکرم(ص) با حضرت خدیجه

بر اساس روایات مشهور، پیامبر در ۲۵ سالگی پس از بازگشت از سفر تجارتی شام، با حضرت خدیجه ازدواج کرد [۲۰۵]. ابن هشام[۲۰۶] علت این ازدواج را از قول ابن اسحاق چنین نقل می‌کند: پس از بازگشت پیامبر از سفر تجارتی، میره غلام حضرت خدیجه، کرامات و معجزاتی را که از حضرت دیده بود، برای خدیجه نقل و وی را به ازدواج با پیامبر ترغیب کرد. خدیجه پس از آگاهی از امانتداری و راست‌گویی آن حضرت، به دنبال او فرستاد و گفت: به دلیل فامیلی و شرف و بزرگی تو و حسن امانت و اخلاق نیکویت، می‌خواهم با تو ازدواج کنم.

داستان ازدواج در بیشتر کتاب‌های تاریخی تقریبا همین گونه آمده است، ولی برخی منابع نیز در این باره داستان سرایی کرده‌اند[۲۰۷]

به یقین، از یک سو حضرت خدیجه به دلیل اخلاق نیک و پسندیده و امانتداری پیامبر ونیز راست گویی و خوش خویی و درستکاری‌اش او را‌طلبید و خود را به عنوان همسر او پیشنهاد کرد[۲۰۸] و از آن سوی، رسول خدا(ص) نیز به دلیل عفاف و پاکدامنی خدیجه پیشنهاد او را پذیرفت و سپس این موضوع را با عموهایش در میان نهاد. ابوطالب، حمزه و دیگر عموهایش نزد پدر یا عموی خدیجه رفتند و از او خواستگاری کردند. ابوطالب در مجلس خواستگاری، پس از حمد و سپاس خداوند گفت: شما به خویشاوندی محمد با خود آگاهید و اینک او، خدیجه دختر خویلد را خواستگاری کرده و کابینی برایش نهاده که از مال من، چه نقد و چه مدت دار، فلان مقدار پرداخته خواهد شد. به خدا سوگند که پس از این برای او خبری بزرگ و شرافتی ارجمند خواهد بود. آنگاه خدیجه را به همسری رسول خدا(ص) درآورد[۲۰۹].

حضرت خدیجه پیش از رسالت پیامبر، شهرت و اعتبار خوبی داشت و این شهرت و اعتبار خود را صرف دعوت پیامبر اکرم(ص) کرد. رسول خدا(ص) نیز به او ارادت داشت و احترام خاصی برای او قائل بود و در مدح او سخن بسیار می‌گفت. قاسم، طیب، طاهر و حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)، از خدیجه کبری(س) هستند. نخستین فرزند رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه، قاسم بود که کنیه ابوالقاسم از نام این کودک است[۲۱۰].[۲۱۱]

امین بودن پیامبر خاتم

نصب حجرالاسود

اهل کتاب و رسول خدا(ص) قبل از بعثت

قرآن کریم در آیه ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ[۲۱۲] تصریح دارد که ولادت و ظهور پیامبر اسلام، در ادیان سابق بشارت داده شده بود. از این‌رو، اهل کتاب پیش از بعثت حضرت ختمی مرتبت، به صفت و نشانه‌های آن حضرت ایمان داشتند: ﴿ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ[۲۱۳]. و مشرکان را به وعده فتح او وعید می‌دادند و چون مبعوث گردید، پس از ایمان کافر شدند. به روایت کلینی[۲۱۴]، اسحاق بن عمار گوید: از امام جعفر صادق(ع) از تفسیر ﴿كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ؛ پرسیدم، حضرت فرمود: "گروهی از یهود پیش از بعثت رسول خدا(ص) به مشرکان مژده می‌دادند که محمد به رسالت مبعوث خواهد شد و بت‌های شما را می‌شکند و آیین بت پرستی را باطل خواهد کرد، ولی وقتی آن حضرت به پیامبری مبعوث شد، تکذیبش کردند". از ابن عباس نیز نقل شده است که یهودیان پیش از بعثت انتظار می‌کشیدند تا به وسیله پیامبر اسلام(ص) بر طایفه اوس و خزرج پیروز شوند، ولی زمانی که آن حضرت مبعوث شد، به او کافر شدند و سخنان پیشین خود را درباره آن حضرت انکار کردند[۲۱۵].

ابن اسحاق[۲۱۶] گوید: همزمان با مبعث پیامبر اکرم(ص)، یهود و راهبان نصارا چون صفات و دلایل نبوت او را در کتاب خود یافته بودند، از ظهور و نبوت او سخن می‌گفتند و کاهنان عرب، اخبار را از شیاطین جنی که به آسمان می‌رفتند و از ملائکه استراق سمع می‌کردند، دریافت و در بین مردم بازگو می‌کردند. به هر حال در منابع دینی اهل کتاب، بشارت به ظهور پیامبر اسلام آمده بود و برخورد اسلام نیز با آنان پیوسته همراه با صلح و دوستی و دعوت به مشترکات[۲۱۷] بود، اما آنان پس از ظهور اسلام، در برابر مسلمانان قرار گرفتند و جنگ‌های سختی را بر آنان تحمیل کردند.[۲۱۸]

سرپرستی امام علی

رخدادهای پیش از بعثت پیامبر خاتم

عبادت پیامبر خاتم

امی بودن رسول خدا

شمایل پیامبر خاتم

زندگی پیامبر خاتم در مدینه

جنگ‌های پیامبر خاتم

تغییر قبله

جنگ بدر

جنگ بنی‌قینقاع

جنگ احد

غزوه حمراء الاسد

جنگ بنی نضیر

جنگ خندق

بنی‌قریظه

صلح حدیبیه

پیکار خیبر

جنگ مؤته

فتح مکه

تبوک

اعلام برائت

عام الوفود

حجة الوداع

لشکر أسامه

سیره رسول خدا

تعداد همسران

جستارهای وابسته

منابع

  1. پرونده:1100558.jpg محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱
  2. پرونده:1100558.jpg داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱

پانویس

  1. ابن سعد، ج۳، ص۴؛ ابن حزم، ص۱۵.
  2. ابویعلی، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حبان، الصحیح، ج۱۴، ص۱۳۵.
  3. احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۹۵.
  4. ابن سعد، ج۱، ص۱۷؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۱.
  5. ابن حزم، ص۱۵.
  6. ابن سعد، ج۱، ص۴۷.
  7. ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۱۳۴؛ اربلی، ج۱، ص۱۵.
  8. ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۰۹؛ فرات کوفی، ص۲۰؛ رامهرمزی، ص۴۷۰.
  9. طبری شیعی، ص۵۸۱.
  10. ابن سعد، ج۱، ص۵۰.
  11. ابن سعد، ج۱، ص۱۷.
  12. ابن حزم، ص۴۶۵.
  13. یعقوبی، ج۱، ص۲۴۲؛ بلاذری، ج۱، ص۶۴ و ص۶۷ و ج۴، ص۲۲؛ طبری، ج۲، ص۲۵۲.
  14. ابن حزم، ص۱۵.
  15. «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد" سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  16. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست" سوره احزاب، آیه ۴۰.
  17. «و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید" سوره محمد، آیه ۲.
  18. «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با وی‌اند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود می‌بینی که بخشش و خشنودی‌یی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ایمان) آنان در چهره‌هایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل مانند کشته‌ای است که جوانه‌اش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه‌هایش راست ایستد، به گونه‌ای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد، خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است" سوره فتح، آیه ۲۹.
  19. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟" سوره صف، آیه ۲.
  20. ابن سعد، ج۱، ص۱۷ و ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۴۹؛ مقریزی، ج۱، ص۵.
  21. ابن هشام، ج۱، ص۱۰۳.
  22. ابن هشام، ج۱، ص۱۶ و ص۳۳، ۵۰، ۵۶، ۶۹.
  23. ذهبی، میزان، ج۱، ص۱۱۲ و نیز ر.ک: حاشیه مرحوم ربانی بر بحار،ج۱۵، ص۲۶.
  24. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۲۹-۳۰.
  25. بلاذری، ج۱، ص۸۷؛ ابن حزم، ص۱۷.
  26. ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۱.
  27. و به قولی ۳۰، ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴.
  28. ابن سعد، ج۱، ص۸۰.
  29. ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۹. برخی درگذشت عبد الله را اندکی پس از ولادت رسول خدا(ص) یا در هیجده ماهگی آن حضرت دانسته‌اند که این نظر مورد قبول تراجم‌نگاران نیست و ابن سعد (ج۱، ص۸۰) بر نادرست بودن آن تأکید کرده است.
  30. ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ ابن سعد، ج۱، ص۸۰؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۲.
  31. ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۶.
  32. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۰.
  33. خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.
  34. اواسط قرن ششم = م.۵۷۱.
  35. بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.
  36. طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.
  37. جعفریان، ص۱۵۴.
  38. ابن سعد. ج۱، ص۸۰.
  39. به غیر از مرحوم کلینی، ر.ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.
  40. طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.
  41. «الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان من خاسد مضطرب العنان»؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.
  42. شامی، ج۱، ص۳۶۰.
  43. فشق له من اسمه لیجله فذوا العرش محمود و هذا محمد؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.
  44. ابن سعد، ج۱، ص۸۲.
  45. ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.
  46. حاکم، ج۲، ص۶۰۷.
  47. طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.
  48. ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.
  49. بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.
  50. طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.
  51. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۰-۳۱.
  52. برای مشاهده برخی رویدادها، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۷۴؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۸۱ و ۱۳۵ خرگوشی، ص۲۸؛ بحرانی، ص۳۷۱-۳۸۰؛ هیثمی، النعمه، ص۴۴؛ جامی ص۱۰۷.
  53. معروف حسنی، ص۲۷۷.
  54. محسن امین، ج۶، ص۴۶۵.
  55. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷.
  56. شامی، ج۱، ص۳۵۸ گوید: بعد از خاموش شدن آتشکده‌ها، همان شب اقدام به روشن کردن آنها شد، ولی روشن نشدند.
  57. روستایی در نواحی جولان دمشق، ر.ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۹۱.
  58. یعقوبی، ج۲، ص۷. بخشی از اخبار مربوط به رویدادهای ولادت در منابع دیگر تکرار شده است، ر.ک: طبری، ج۲، ص۱۶۶؛ صدوق، کمال، ص۱۹۱؛ مسعودی، ج۴، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۲۸؛ زمخشری، ج۲، ص۱۸؛ ابن عساکر، ج۲۷، ص۳۶۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۲، ص۲۶۹؛ طبرسی، اعلام، ص۱۱.
  59. تاریخ، ج۱، ص۳۸.
  60. حمزه اصفهانی، ص۱۶.
  61. ابن ندیم، ص۳۰۵.
  62. ر.ک: حمزه اصفهانی، ص۱۱۴.
  63. اربلی، ج۱، ص۵۲.
  64. قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.
  65. معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.
  66. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۱-۳۲.
  67. ابن عساکر، ج۳۳، ص۸۸؛ مقریزی، ج۱، ص۱۲.
  68. ابن هشام، ج۱، ص۱۶۹؛ طبری، ج۲، ص۱۵۸؛ شامی، ج۱، ص۳۸۱.
  69. ابن سعد، ج۱، ص۸۹؛ طبری، ج۲، ص۱۵۸.
  70. مجلسی، ج۱۵، ص۵۷۳.
  71. مجلسی، ج۱۵، ص۳۷۳.
  72. بلاذری، ج۱، ص۱۰۳.
  73. ابن سعد، ج۱، ص۸۹ و ۵۹۰ همچنین ر.ک: السیرة النبویة، ج۱، ص۱۷۱.
  74. ابن شاذان، ص۲۶ و ۲۸
  75. «و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم" سوره قصص، آیه ۱۲.
  76. ابن سعد، ج۱، ص۱۱۱؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ ابویعلی موصلی، ج۱۳، ص۹۳؛ طبرانی، الکبیر، ج۲۴، ص۲۱۴؛ ابن حجر، فتح، ج۶، ص۴۲۶.
  77. یعقوبی، ج۲، ص۱۰.
  78. طبری، ج۲، ص۱۵۹؛ شامی، ج۱، ص۱۳۹.
  79. عموم مورخان سبب برگرداندن محمد را به خاندانش، داستان بر ساخته شق صدر و شکافته شدن سینه او دانسته‌اند. برای نمونه ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۲۶۱؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۵.
  80. طبری، ج۲، ص۱۵۹.
  81. ابن سعد، ج۱، ص۱۱۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۴؛ ابن شاذان، ص۲۷؛ کراجکی، ص۷۲؛ ابن حجر، فتح، ج۶، ص۶۴۲.
  82. ابن حبیب، محبر، ص۱۰؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۲؛ یعقوبی، ح۲، ص۱۰.
  83. ابن عساکر، ج۳، ص۴۷۴.
  84. ابن شاذان، ص۲۹؛ کراجکی، ص۷۲؛ مجلسی، ج۱۵، ص۳۴۷.
  85. ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۹.
  86. ابن سید الناس، ج۱، ص۱۰۷؛ شامی، ج۱، ص۳۸۷، ده دا به برای رسول خدا(ص) شمرده و دهمین آنها را حلیمه دانسته است.
  87. جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۷۳.
  88. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۲-۳۳.
  89. السیرة النبویة، ج۱، ص۱۷۶.
  90. ابن هشام، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۴.
  91. ر.ک: ابن حبان، صحیح، ج۱۴، ص۲۴۹ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۶؛ شامی، ج۲، ص۸۲ و ۸۶؛ عامری، ج۱، ص۴۳؛ ذهبی، تاریخ، ج۲، ص۴۹؛ ابن حجر، فتح، ج۱، ص۳۸۹.
  92. کتاب الصلاة، ح۳۳۶ و کتاب الایمان، و ح۲۳۷.
  93. کتاب توحید، ح۶۹۶۳.
  94. شامی، ج۲، ص۸۲؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۴، ص۲۴۹.
  95. ذهبی، میزان، ج۱، ص۴۲۶.
  96. طبری، ج۲، ص۱۵۸.
  97. جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۸۳.
  98. ابوالفرج اصفهانی، ج۴، ص۱۲۷.
  99. اضواء، ص۱۸۹
  100. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۳-۳۴.
  101. نهج البلاغه خطبه ۱۹۲؛ ابن جبر، ص۵۳۲؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۸.
  102. ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۷؛ برخی گفته‌اند: همین ملک بود که پیش از بعثت به رسول خدا(ص) می‌گفت: السلام علیک یا محمد یا رسول الله؛ آن حضرت هر جا را نگاه می‌کرد، کسی را نمی‌دید؛ از این‌رو فکر می‌کرد سنگ و درخت به او سلام می‌کنند، نجفی مرعشی، شرح احقاق، ج۳۳، ص۸۰۲.
  103. ابن سیدالناس، ج۱، ص۶۵؛ قاضی عیاض، ص۱۳۶؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۶؛ مجلسی، ج۱۵، ص۳۶۲.
  104. «و به راستی تو را خویی است سترگ" سوره قلم، آیه ۴.
  105. «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ اَلْأَدَبَ قَالَ: إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ اَلدِّينِ وَ اَلْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ »کلینی، ج۱، ص۲۶۶.
  106. طبرانی، الاوسط، ج۷، ص۳۱۹؛ میثمی، ج۸، ص۲۲۶.
  107. ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۸.
  108. «أَنَا أَدِيبُ اَللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَدِيبِي»
  109. ابن هشام، ج۱، ص۱۷۷.
  110. ابن ابی الحدید، ج۷، ص۹.
  111. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۴.
  112. ابن اسحاق، ج۱، ص۱۳۶.
  113. و بنا بر قولی هفت ساله، ر.ک: مسعودی، ج۲، ص۲۷۵.
  114. میان جحفه و مدینه، باقوت حموی، ج۱، ص۷۹.
  115. برای شرح حال ام ایمن، ر.ک: مدخل ام ایمن.
  116. ابن سعد، ج۱، ص۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.
  117. ابن سعد، ج۱، ص۹۴؛ احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۵۶.
  118. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۴-۳۵.
  119. ابن سعد، ج۱، ص۹۳.
  120. بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۲؛ طبری، ج۲، ص۱۵۷؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۲۲؛ مقریزی، ج۴، ص۹۵.
  121. یعقوبی، ج۲، ص۱۲؛ ابن سعد، ج۱، ص۷۳؛ ابن اثیر، ج۷، ص۱۱۳.
  122. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۵.
  123. ابن هشام، ج۱، ص۱۸۹.
  124. بلاذری، ج۱، ص۹۳.
  125. بلاذری، ج۱، ص۹۳؛ مسعودی، ج۲، ص۱۰۹.
  126. ابن سعد، ج۱، ص۹۶.
  127. یعقوبی، ج۲، ص۳۹۲؛ مقریزی، ج۱، ص۲۷.
  128. یعقوبی، ج۱، ص۳۵.
  129. یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۲؛ مجلسی، بحار، ج۶، ص۲۳۲.
  130. بلاذری، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۲۳.
  131. وَ أَبْيَضُ يُسْتَقَى اَلْغَمَامُ بِوَجْهِهِ ثِمَالُ اَلْيَتَامَى عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ؛کافی، ج۱، ص۴۴۹؛ احمد بن حنبل، ج۲، ص۹۳.
  132. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۵.
  133. طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۷۵؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۹۰؛ مجلسی، ج۱۵، ص۱۱۷.
  134. مجلسی، ج۱۸، ص۲۷۱.
  135. مانند یهودیان در تغییر قبله، ر.ک: بقره، ۱۴۳.
  136. «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود" سوره نحل، آیه ۱۲۳.
  137. «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود" سوره انعام، آیه ۱۶۱.
  138. «از دین، همان را برای شما بیان داشت که نوح را بدان سفارش کرده بود و نیز آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی، سفارش کردیم که دین را استوار بدارید و در آن به پراکندگی نیفتید؛ بر مشرکان آنچه آنان را بدان می‌خوانی گران است، خداوند است که هر که را بخواهد به سوی خود برمی‌گزیند و هر که را (به درگاه او) بازگردد به سوی خویش رهنمون می‌گردد" سوره شوری، آیه ۱۳.
  139. کلینی، ج۲، ص۱۷.
  140. مجلسی، ج۸، ص۲۷۶.
  141. علامه مجلسی، شش دلیل بر متعبد بودن آن حضرت به شریعت خود پیش از رسالتش اقامه کرده و احوال خاصه او را شاهد بر این موضوع دانسته است، ر.ک: بحار، ج۱۸، ص۲۶۶.
  142. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: طباطبایی، ج۱۸، ص۱۱۴.
  143. ابن هشام، ج۱، ص۲۵۰؛ طبری، ج۲، ص۳۰۰.
  144. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۵-۳۶.
  145. یعقوبی این سفر را در نه سالگی، ج۲، ص۱۹۱؛ و مسعودی، ج۲، ص۲۷۵، در سیزده سالگی.
  146. ابن هشام، ج۱، ص۱۹۱.
  147. برای ضعف سند و ضعف بریخ رجال سند، ر.ک: مزی، ج۸، ص۳۸۰ و ۳۸۱ ذهبی، سیر، ج۵، ص۳۱۴.
  148. طبری، ج۲، ص۲۷۸.
  149. ج۱، ص:۹۶.
  150. ابن سعد، ج۱، ص۹۶.
  151. مزی، ج۸، ص۳۸۰.
  152. طبری، ج۲، ص۳۱۴.
  153. ذهبی، سیر، ج۵، ص۳۱۴.
  154. ابن کثیر، البدایه، البدایه، ج۲، ص۲۶۳.
  155. میزان، ج۲، ص:۵۸۱.
  156. صدوق، کمال، ص۱۹۰.
  157. ابن شهر آشوب، مناقب، ج۱، ص۴۰.
  158. انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۵.
  159. ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۹۵.
  160. معروف حسنی، ص۲۵۲.
  161. برای اطلاع بیشتر در این باره، ر.ک: مینو صمیمی، ص۱۸۸-۱۸۹.
  162. یوسفی غروی، ج۱، ص۲۴۴.
  163. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۶-۳۷.
  164. ابن اسحاق، ج۱، ص۱۹۹.
  165. ابن سعد، ج۱، ص۹۶ و ۱۰۵؛ طبری، ج۲، ص۲۸۰؛ اربلی، ج۲، ص۱۳۱؛ ذهبی، تاریخ ج۱، ص۶۴.
  166. یعقوبی، ج۲، ص۲۱.
  167. جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۱۰۶
  168. مجلسی، ج۱۷، ص۳۰۸، ح۱۴.
  169. ج۲، ص۲۱
  170. ج۲، ص۲۷۵
  171. ج۱، ص۱۰۷
  172. ر.ک: خرگوشی، ص۴۸؛ صدوق، کمال، ج۱، ص۱۹۰؛ دیاربکری، ج۱، ص۳۶۱؛ ابن سید الناس، ج۱، ص۶۹؛ شامی، ج۲، ص۱۵۸؛ جامی، ص۱۳۰.
  173. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۷.
  174. ابن هشام، ج۱، ص۱۹۸.
  175. ر.ک: ابن سعد، ج۱، ص۱۰۱.
  176. یعقوبی، ج۲، ص۱۵.
  177. جعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۱۲۲.
  178. الغدیر، امینی، ج۷، ص۴۲۰-۳۸۰.
  179. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: یوسفی غروی، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۵.
  180. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۷-۳۸.
  181. ر.ک: یعقوبی، ج۱، ص۳۷۱؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۲۸؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.
  182. بلاذری، ج۲، ص۲۷۹.
  183. ابن هشام، ج۱، ص۱۴۰؛ مسعودی، ج۲، ص۲۷۰.
  184. ابن سعد، ج۱، ص۱۰۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۱۷ بلاذری، ج۱، ص۹۳.
  185. ابن حبیب، منمق، ص۵۲؛ بلاذری، ج۷، ص۷۰) و ج۴، ص۱۲۹.
  186. بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۸.
  187. بلاذری، ج۲، ص۲۸۳.
  188. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۸.
  189. ابن هشام، ج۱، ص۱۷۶.
  190. ابن سعد، ج۱، ص:۱۰۱.
  191. بیهقی، سنن، ج۶، ص۳۹۶؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۰۲.
  192. بخاری، ج۳، ص۴۸؛ زیلعی، ج۵، ص۲۸۰؛ بیهقی، سنن، ج۶، ص۱۱۸؛ هیثمی، ج۸، ص۲۹۱.
  193. ر.ک: ابوریه، شیخ المضیره ابوهریره، ص۴۴.
  194. ذهبی، سیر، ج۲، ص۶۳۲.
  195. واقدی، ج۱، ص۹۰؛ ابن هشام، ج۲،ص۲۸۹.
  196. زرگری نژاد، ص۱۸۲.
  197. ابوفارس، سیره، ص۱۱۴.
  198. جعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۱۳۷.
  199. ابن حجر، فتح، ج۴، ص۳۶۳.
  200. جعفر مرتضی عاملی، ج۱، ص۱۳۷.
  201. یعقوبی، ج۲، ص۲۱.
  202. ابن اسحاق، ص۷۹؛ طبری، ج۲، ص۳۴.
  203. ابن ابی شبیه، ج۸، ص۵۴۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۲۵.
  204. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۸-۳۹.
  205. ابن سعد، ج۸، ص۱۳؛ بلاذری، ج۱، ص۱۰۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۸۲.
  206. ابن هشام، ج۱، ص۱۹۹.
  207. استر آبادی، ص۵۵.
  208. طبری، ج۲، ص۲۸۰.
  209. ابن شهر آشوب، ج۱، ص۳۹؛ شامی، ج۲، ص۱۶۵؛ قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۱۰۱.
  210. ابن سعد، ج۳، ص۴.
  211. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۹.
  212. «و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست می‌شمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است" سوره صف، آیه ۶.
  213. «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند ؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد" سوره بقره، آیه ۸۹.
  214. کافی، ج۸ ص۳۱۰.
  215. ابن ابی حاتم، ج۱، ص۱۷۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۲۱؛ سیوطی، ج۱، ص۱۸۸.
  216. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۷.
  217. ر.ک: آل عمران، ۶۴.
  218. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۴۰.