اخوت
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اخوت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
معناشناسی اخوت
معنای لغوی
- واژه "اخ" و مشتقّات آن بهصورتهای مفرد، تثنیه و جمع ۹۶ بار در قرآن آمده است. واژهشناسان، اخوّت مصدر "اخ" را بهمعنای برادری نسبی یا دینی و دوستی و مصاحبت دانستهاند[۱]. معنای اصلی و حقیقی "اخ" شریک در ولادت یا شیرخوارگی است که برادر نَسَبی و رضاعی را شامل میشود و در دیگر مفاهیم (مانند مشارکت در قبیله، کار و صنعت، دین و دوستی) بهصورت استعاره و مجاز بهکار رفته است[۲]. *برخی معتقدند: معنای اصلی این واژه قوّت و نیرو است که در آن مفهوم الفت، عطوفت و دوستی اشراب شده و در همه واژههای قرآنی "اخ" و مشتقّات آن، این معنا لحاظ شده است[۳][۴].
معنای اصطلاحی
اخوت در قرآن
آیه اخوت
اهمیت اخوت و برادری دینی
حقوق برادران دینی
کمک و یاری رساندن
کوشش برای رفع مشاجرهها
پرهیز از کارهای زیانآور به پیوند برادری
اخاء در فرهنگ قرآن
کلمه اخاء و مشتقات آن ۸۲ بار در قرآن کریم ذکر شده است که ما در این جا تنها به شرح و تحقیق دو کلمه ﴿إِخْوَانِهِمْ﴾ و ﴿أَخِي﴾ که هر یک هفت بار در قرآن مجید ذکر شده میپردازیم. در مرحله نخست، آیاتی را که در آن دو کلمه ﴿إِخْوَانِهِمْ﴾ و ﴿أَخِي﴾ وجود دارد، به ترتیب مصحف تنظیم کرده و پس از آن، معنای لغوی و اصطلاحی اخ را بررسی خواهیم نمود، و سپس تحقیق درباره آن دو کلمه را، از تفاسیر علمای شیعی و اهل تسنن پی میگیریم. در مرحله چهارم هم آنها را از دیدگاه تفاسیر روایی شیعه و سنی بررسی میکنیم و سرانجام هم آیات مذکور را در دو قسمت: اول به ترتیب مصحفی آن، و سپس به ترتیب نزولی اش، تنظیم نموده و تدبر مینماییم.[۵]
معنای اخاء
راغب در مفردات گوید: اخ در اصل، اخو باشد و آن، مشارکت دیگری است در ولادت از دو طرف، یا از یک طرفه، و یا از طریق رضاع (شیر خوردن)، و از آنجا برای مُشارکی به غیر آن در قبیله یا در دین یا در صنعت یا در معامله یا در دوستی و محبت زیاد و مانند آن در اینگونه مناسبات، عاریه شده است: قوله تعالی: ﴿لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ﴾؛ برای مشارکتشان در کفر، و قال تعالی: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[۶]، و قال: ﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا﴾[۷]، و قوله تعالی: ﴿إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ﴾[۸]، آگاهی است بر انتفای مخالفت میان آنان، و فی قوله: ﴿أَخَا عَادٍ﴾[۹] اخا نامیده شده، به لحاظ آگاهی بر این که شفقت و مهربانی او بر آنان از نوع شفقت و مهربانی برادر نسبت به برادرش بوده و بر این مبناست قوله: ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ﴾[۱۰]، ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ﴾[۱۱]، ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ﴾[۱۲][۱۳].
فخرالدین در مجمع البحرین فرموده که: شیخ ابوعلی گفته است: ﴿وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّى لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾: از برای برادرانشان گفتند، و لام﴿لِيَجْعَلَ﴾برای عاقبت است، و قوله: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾[۱۴]، مراد از اخوان، شباهتداشتن و همشکل شدن است؛ زیرا مراد از اخوت در جایی که در غیر ولادت باشد، همشکل شدن، همانند شدن و در کاری هماهنگیداشتن است. در حدیث آمده: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ»، و معنای آن همچنان که در حدیث سلیمان جعفری از ابو الحسن(ع) آمده، چنین است: «قال یا سلیمان! ان الله خلق المؤمنین من نوره و صبغهم برحمة و اخذ میثاقهم لنا بالولایة، فالمؤمن اخو المؤمن لابیه و أمه، و ابوه النور، و امه الرحمة»: ای سلیمان! البته، خدای متعال مؤمنین را از نور خودش آفرید و آنان را با رحمتی رنگآمیزی نمود و از آنان بر ولایت ما پیمان گرفت، پس مؤمن برادر مؤمن است به خاطر پدر و مادرش؛ پدر او نور است و مادرش نیز آن رحمت[۱۵]. شیخ طوسی در تبیان و طبرسی در مجمعالبیان، فی قوله: ﴿وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّى لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ﴾، از قول ابی علی جبایی گفتهاند: فیکون لام العاقبة، و مراد از آن، لام ﴿لِيَجْعَلَ﴾ است[۱۶].
علامه طباطبایی در المیزان فی قوله تعالی: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾، فرموده: اخوان و اخوه، جمع اخ است، و اخوت، اشتراک در انتساب به پدر بوده و در آن توسعه مییابد. بنابراین در مشترکین در اعتقاد یا دوستی و مانند آن استعمال میشود. اخوت بیشتر در مشترکین در نسبت به پدر، به کار میرود و اخوان در مشترکین در اعتقاد و مانند آن کاربرد دارد[۱۷].[۱۸]
اخاء در تفاسیر
شیخ طوسی در تبیان، و طبرسی در مجمع البیان فی قوله تعالی: ﴿وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا﴾ و قوله: ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا﴾، فرموده اند: ﴿إِخْوَانِهِمْ﴾، در آیات مذکور برادران نسبی هستند نه برادران دینی، و آنان عبدالله بن ابی و یاران او در جنگ احد بودند[۱۹]. و شبّر هم در تفسیرش ذیل آیات مذکور فرموده: برادریشان در نسب بوده یا در مذهب[۲۰]. تفاسیر بر این قول متّفقند که: مراد از اخ فی قوله: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي﴾ هارون، برادر والدینی موسی(ع) است. همچنین تفاسیر بر این قول اتفاقنظر دارند که: مراد از اخ فی قوله: ﴿فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي﴾، هابیل، برادر والدینی قابیل، است. و نیز شبّر در تفسیرش فی قوله: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ...﴾ فرموده: لازم است ﴿إِخْوَانِهِمْ﴾ والدینی باشند[۲۱].
همینطور تفاسیر جملگی بر آنند که مراد از اخ فی قوله: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي...﴾، هارون، برادر موسی(ع) است. شیخ طوسی هم در تبیان فی قوله: ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ﴾، فرموده: مراد از اخوان، برادران شیاطین از کافراناند که آنان را در گمراهی و ارتکاب معاصی فزونی داده و آنگونه از اعمال را در نظر آنان زینت میدهند[۲۲]. طبرسی در مجمع البیان، مراد از اخوان را برادران مشرکان از شیاطین جن و انس دانسته[۲۳]، و شبّر هم در تفسیر اخوان در آیه مذکور[۲۴]، آن را به معنای برادران شیاطین از کفار یا برادران کفار از شیاطین دانسته است[۲۵]. شیخ طوسی نیز در تبیان فرموده: مراد از اخ فی قوله: ﴿قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي﴾ ابن یامین، برادر پدری و مادری یوسف(ع) است[۲۶].
طبرسی در مجمع البیان فی قوله: ﴿هَارُونَ أَخِي﴾، هارون را برادر پدری و مادری موسی(ع) دانسته که در مصر ساکن بودند[۲۷]. شیخ طوسی در تبیان فی قوله: ﴿وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾. درباره اخوان، فرموده: مثل آنان که در بین منافقین بودند، برادرانشان را به دستکشیدن از جهاد، انصراف از آن و سرگرمشدن به کارهای خویش فرا میخوانند[۲۸]. طبرسی در مجمع البیان فرموده: یعنی یهود به برادران منافقشان گفتند: به طرف ما بیایید و محمد(ص) را رها کنید، و نیز گفته است: قایلان، همان منافقان هستند که به برادرانشان درباره تضعیف مسلمین گفتند: جنگ نکنید و در کار محمد(ص) خلل وارد کنید، که ما بر هلاک شما خایفیم[۲۹].
شیخ طوسی هم در تبیان، مراد از اخ را فی قوله: ﴿إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً﴾، چنین دانسته است: برادر من است در دین من و آیین من[۳۰]. شبّر در تفسیر خود نیز مراد از اخ در آیه مذکور را گفته: برادر است در دین من یا برادر است در شرکت[۳۱]. شیخ طوسی در تبیان فی قوله تعالی: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾، فرموده: آیا نمینگری آن کسانی که اظهار ایمان میکنند و در باطن کافرند، به برادرانشان در کفر از اهل کتاب (یهود بنینضیر) میگویند...[۳۲]. شبّر نیز در تفسیرش در این باره فرموده: یعنی برادران در کفر[۳۳]. علامه طباطبایی در المیزان فی قوله تعالی: ﴿لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ﴾، فرموده: مراد از ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ همچنان که ظاهر لفظ است، همان کافراناند، نه منافقان؛ چراکه منشأ این قول کفر است، پس واجب است که منسوب به کافران باشد[۳۴].
نیز فی قوله: ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ﴾، گفته است: برادران آنان در نسب، همانهایند که در جنگ شرکت داشتند[۳۵]. فی قوله تعالی: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ هم فرموده: مراد بیان اتصال سلسله هدایت است؛ آنجا که باقیماندهها به وسیله پدر یا فرزند یا برادر، به مذکورین انتقال پیدا میکنند[۳۶]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿َإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ﴾، فرموده: ﴿إِخْوَانِهِمْ﴾، اخوان مشرکین اراده شده است و آنها شیاطیناند؛ همچنان که فرمود: ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾[۳۷]. نیز فی قوله تعالی: ﴿أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي﴾، فرموده: و یوسف اخ را به خودش ملحق نمود و حال آنکه نه برادرانش نسبت به این مسأله سؤال نموده بودند و نه نسبت به آن جهل داشتند، و آن الحاق، به این جهت بود تا از منّتی که خدای تعالی بر آن دو (یوسف و برادرش) نهاده و هر دو به خاطر آن) مورد حسادت برادران قرار گرفته بودند، به آنان خبر بدهد، و آن، سبب منّت الهی بر حسب ظاهر اسباب بود که: ﴿إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۳۸].
و نیز فی قوله تعالی: ﴿إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً﴾ الخ، فرموده: ﴿هَذَا أَخِي﴾، سخنی است برای آن فردی که از یکی از دو فرقه است و به فرقه دیگر با: ﴿هَذَا أَخِي﴾ اشاره میکند[۳۹]. همچنین فی قوله تعالی: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ﴾الخ، فرموده: آیه کنایه است از این که ایمان راستین به خدای متعال و به روز قیامت با دوستی کفار و دشمنان دین جمع نمیشود و لو اینکه اسبابی از مودّت، نظیر: پدری، فرزندی، برادری و سایر اقسام قرابت در بین اهل ایمان و معاندین دین فراهم باشد[۴۰]. همینطور فی قوله تعالی: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾، فرموده: مراد به ﴿الَّذِينَ نَافَقُوا﴾، عبدالله بن ابی و یاران او هستند و مراد از ﴿لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾، یهود بنی نضیراند[۴۱].
زمخشری در تفسیر کشاف در معنای اخوان فی قوله: ﴿وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ﴾، فرموده: به خاطر برادرشان، و اخوت را به معنای اتفاق در جنس یا نسب گفته است[۴۲]. نیز فی قوله: ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ﴾، فرموده: به خاطر برادرانشان که از جنس منافقین بوده و در جنگ احد کشته شدند یا به جهت برادرانشان در نسب[۴۳]. همچنین فی قوله: ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ﴾، گفته: برادران شیاطین که متقین نیستند، آنان را در گمراهی امداد و کمک میکنند[۴۴].
نیز فی قوله: ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾، فرموده: میگفتند ﴿لِإِخْوَانِهِمْ﴾ از ساکنان مدینه از انصار رسول الله(ص) که: محمد و یارانش را به جز خوره سر نبود، و اگر گوشتی بود، ابوسفیان و یارانش میخوردند و آنان را خالی میکردند[۴۵]. همینطور فی قوله: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾، فرموده: ﴿لِإِخْوَانِهِمْ﴾ برای آنکه در بین آنان، برادری از روی کفر بود، برای این که با آنها که کافر بودند، دوستی و برادری میکردند، و در نهانی، با آنان، و علیه مؤمنان بودند[۴۶]. در معنای اخی فی قوله: ﴿قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي﴾، فرموده: اگر بگویی با اینکه از یوسف درباره خودش سؤال کردند، چرا او از خودش و از برادرش به آنان پاسخ داد، با اینکه برادر او برای آنان معلوم بود؟ گویم: زیرا در ذکر برادرش، بیان است برای آنچه از آن سؤال نمودند[۴۷].
فی قوله: ﴿إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً﴾ هم گفته است: ﴿أَخِي﴾ بدل از «هذا» یا خبر برای «إنَّ» است و مراد برادر دینی است با برادر در دوستی، انس و الفت یا برادر شرکت و اختلاط است[۴۸]. در تفسیر نمونه فی قوله تعالی: ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ﴾، فرموده: اخوان کنایه از شیاطین است و ضمیر «هم» به مشرکان و گناهکاران باز میگردد؛ چنانکه در آیه ۲۷ اسراء میخوانیم: ﴿إن المبذرین کانوا إخوان الشیاطین﴾.: تبذیرکنندگان برادران شیاطینند[۴۹].
نیز فی قول. ه تعالی: ﴿هَارُونَ أَخِي﴾، فرموده: هارون طبق نقل بعضی از مفسران، برادر بزرگتر موسی بود و سه سال با او فاصله سنی داشت؛ قامتی بلند و رسا و زبانی گویا و درک عالی داشت؛ سه سال قبل از وفات موسی دنیا را ترک گفت (به نقل از مجمع البیان). او از پیامبران مرسل بود؛ چنانکه در آیه ۴۵ سوره مؤمنون میخوانیم: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ﴾[۵۰]، و نیز دارای نور و روشنایی باطنی و وسیله تشخیص حق از باطل بود؛ چنانکه در آیه ۴۸ سوره انبیاء میخوانیم: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً﴾[۵۱]. بالاخره او پیامبری بود که خداوند (او را) از باب رحمتش، به موسی بخشید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا﴾[۵۲]، او دوش به دوش برادرش موسی(ع) در انجام این رسالت سنگین تلاش میکرد[۵۳]. جویباری در تفسیر بصائر در تفسیر اخ فی قوله تعالی: ﴿إِنَّ هَذَا أَخِي...﴾، فرموده: مفسرین (در اینباره) شش قول مختلف را ذکر نمودهاند. او بعد از نقل آن اقوال، نظریه عبدالله بن مسعود را که مراد از اخ در اینجا برادر در دین و طریقت است، از آنرو که جمهور محققین از مفسران هم این رأی را برگزیدهاند، تأیید کرده است[۵۴].
فی قوله تعالی: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾، درباره برادری منافقین نسبت به کافرین، سه قول را ذکر فرموده و سپس درباره قول مناسبتر چنین میفرماید: از برادری آنان، برادری شان در کفر و ضلالت اراده شده؛ زیرا یهود و منافقین در عمومیت کفر و ضلالت مشترکند و از جمله منافقین، عبدالله بن ابی، عبدالله بن نبتل و رفاعة بن زید از انصار بودند و غیر آنان از کسانی که منافقگونه پنهانی پشتیبانی یهود میکردند، برادر آنان در کفر بودند[۵۵].[۵۶]
اخاء در تفاسیر روایی
سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان فی قوله تعالی: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي﴾، حدیثی را ذکر نموده که ما در اینجا تنها ترجمه و ملخّص آن را بیان میکنیم: علی بن ابراهیم با اسنادش تا محمد بن مسلم، و او گوید: به امام باقر(ع) گفتم: آیا هارون برادر پدری و مادری موسی بود؟ آن بزرگوار فرمود: آری، «اما تسمع یقول: ﴿يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي﴾[۵۷]»: آیا نشنیدی که (هارون به موسی) میگوید: ای پسر مادرم! (موهای) ریش و (موهای) سرم را نگیر. گفتم: کدامیک از آن دو از لحاظ سن بزرگتر بودند؟ آن بزرگوار فرمود: هارون. گفتم: آیا وحی بر هر دوی آنان نازل میشد؟ فرمود: وحی بر موسی(ع) نازل میگردید و موسی(ع) به هارون وحی را میگفت. گفتم: درباره احکام، قضا، امر و نهی درباره آن دو نفر به من خبر بدهید. آن بزرگوار فرمود: موسی(ع) با پروردگارش مناجات مینمود و علم را مینوشت و در میان بنیاسرائیل به قضاوت میپرداخت، و هارون زمانی که موسی(ع) در غیبت از قومش، برای مناجات به سر میبرد، جانشین او بود. گفتم کدامیک قبل از دیگری بدرود حیات گفت؟ فرمود: هارون پیش از موسی رحلت کرد و هر دو در تیه وفات یافتند. گفتم: آیا برای موسی فرزندی بود؟ فرمود: خیر. فرزند برای هارون و فرزندان او بود[۵۸].
ابنجمعه عروسی در تفسیر نورالثقلین فی قوله تعالی: ﴿قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي﴾، از کتاب کمالالدین و تمام النعمه، حدیثی را ذکر میکند که ما در اینجا تنها ترجمه آن را بیان میکنیم: سدیر گوید: شنیدم اباعبدالله، امام صادق(ع) میفرمود: «فِي الْقَائِمِ شَبَهٌ مِنْ يُوسُفَ(ع)»: در حضرت قائم مشابهتی با یوسف(ع) است. گفتم: گویا میخواهید خبری را از او یا درباره غیبت او برایم بفرمایید؟ پس آن حضرت برایم فرمود: آنچه را این امت از آن (مسأله غیبت) انکار میکنند، شباهتی به خنازیر؛ یعنی درد گلو، دارد؟ برادران یوسف(ع)، نوادگان و فرزندان پیامبران بودند که یوسف(ع) را اجیر کردند و او را فروختند، و آنان برادر او بودند و او برادر آنان بود، پس او را نشناختند تا خود او برای آنان گفت: ﴿أَنَا يُوسُفُ...﴾، بنابراین، آنچه را این امت انکار میکند، چیزی است که خدای عزوجل زمانی از زمانها آن را اراده میکند تا حجتش را ظاهر و آشکار نماید. البته، یوسف(ع) پادشاه مصر بود و فاصله مکانی بین او و پدرش، هجده روز طیّ طریق بود و اگر خدای عزوجل اراده مینمود به این که مکان او را بشناساند، بر این کار قدرت داشت، و خدای متعال به هنگام بشارت، یعقوب(ع) و فرزندانش را از این مسیر که از بادیه (محلّ سکنای آنان) تا مصر بود، نُه روزه سیر داد. پس این امت با انکار چیزی را که خدای عزوجل با حجتش انجام میدهد، آن چیزی را که او با یوسف(ع) انجام داد، منکر میشود. آن بزرگوار، در بازارهای آنان سیر نموده و مشکلات و حاجات آنان را برآورده میکند، در حالیکه او را نمیشناسند تا زمانی که خدای عزوجل اذن دهد که او خود را به آنان معرفی نماید؛ همچنان که به یوسف(ع) اذن داد تا برای آنان بگوید: ﴿هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ * قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي﴾[۵۹][۶۰].
باز ابنجمعه عروسی در نورالثقلین فی قوله تعالی: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي﴾، حدیثی را به نقل از مجمع البیان چنین بیان میکند: ابن عباس از ابیذر غفاری نقل کند که ابیذر گفت: روزی از روزها، نماز ظهر را با پیامبر خدا(ص) به جا آوردم، پس سایلی در آن مسجد سؤال نمود و هیچکس به او چیزی اعطا نکرد، پس آن سایل دستش را به طرف آسمان بلند نمود و گفت: خدایا! من در مسجد پیامبر خدا سؤال نمودم و کسی به من چیزی اعطا نکرد، و علی(ع) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود، به آن سایل اشاره کرد. در آن انگشت، انگشتری بود. پس آن سایل آمد و آن انگشتری را از انگشت کوچک او جدا کرد. اینکار در برابر چشمان پیامبر(ص) انجام گردید. پس همین که پیامبر(ص) از نمازش فارغ شد، سرش را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّ أَخِي مُوسَى سَأَلَكَ- فَقَال: ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴾[۶۱] فَأَنْزَلْتَ عَلَيْهِ قُرْآناً نَاطِقاً: ﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا﴾[۶۲]، اللَّهُمَّ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ وَ صَفِيُّكَ- اللَّهُمَّ فَ ﴿اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي﴾ عَلِيّاً أَخِي ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي﴾ »: خدایا! برادرم، موسی، از تو سؤال نمود و گفت: ﴿اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴾: «ای پروردگار من! سینهام را گشاده گردان و امرم را برایم آسان نما و گره از زبانم بگشا تا گفتهام را بفهمند و برایم وزیری از اهلم را قرار بده، هارون برادرم را. به وسیله او پشتم را محکم کن و او را در امرم شریک گردان». پس بر او قرآنی ناطق را نازل فرمودی که: ﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا﴾: «به زودی بازوان تو را به وسیله برادرت محکم کرده و برای شما دو نفر سلطهای قرار میدهیم که بر شما مسلّط نشوند. خدایا! من محمد پیامبر و برگزیده تو هستم؛ خدایا! پس سینهام را گشاده گردان و امرم را برایم آسان نما و برایم وزیری از اهلم را، علی را قرار بده، با او پشتم را محکم کن». ابوذر گفت: به خدا سوگند! هنوز پیامبر خدا(ص) آن سخن را تمام نکرده بود که جبرئیل از جانب حقتعالی بر او نازل گردید و گفت: یا محمد! اقرأ: ای محمد! بخوان. حضرت گفت: «و ما اقرأ؟»: چه چیز را بخوانم؟ جبرئیل گفت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۶۳] [۶۴]. نیز سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان فی قوله: ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾، حدیثی بدین مضمون آورده: محمد بن عباس با اسنادش تا ابان بن تغلب و او هم به نقل از علی بن محمد بن بشیر روایت کند که محمد بن بشیر گفت که محمد بن علی بن حنفیه فرموده: انما حبنا اهل البیت شیء یکتبه الله فی أیمن قلب العبد، و من کتبه الله فی قلبه، لا یستطیع احد محوه؛ اما سمعت الله سبحانه یقول: ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ الی اخر الایه، فحبنا، اهل البیت، الایمان: البته، دوستی ما اهل بیت، چیزی است که حقتعالی آن را در سمت راست قلب بندهاش ثبت میکند و کسی را که خدای متعال چیزی در قلب او ثبت نموده، احدی قادر نخواهد بود آن را محو نماید؛ آیا نشنیدهای که خدای سبحان میفرماید: ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ الخ، بنابراین دوستی ما، اهل بیت، ایمان است[۶۵].
همچنین فی قوله تعالی: ﴿و أیدهم بروح منه﴾، فرموده: محمد بن یعقوب با اسنادش تا ابان بن تغلب، و او از ابی عبدالله، امام صادق(ع) روایت کند که: «قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾ »: آن بزرگوار فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر این که برای دل او دو گوش در درونش است که در یک گوش او شیطان پنهان وسوسهگر میدهد و در یک گوش دیگرش، فرشته ایمان میدمد. پس خدای متعال آن را که مورد تأیید فرشته (ی ایمان) است، تأیید میکند. این همان فرموده خدای متعال است: ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾[۶۶]. نیز فی قوله تعالی: ﴿أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾، از طریق مخالفین و به واسطه ابونعیم چنین فرموده: (بنا بر آنچه ابونعیم روایت کند) او گفت: محمد بن حمید با اسنادش از عیسی بن عبدالله بن عمر بن علی بن ابیطالب(ع) نقل کرده که: «قال حدثنی ابی عن جده عن علی(ع) أنه قال: قال سلمان الفارسی: یا اباالحسن! ما اطلعت علی رسول الله(ص) الا و ضرب بین کتفی و قال: یا سلمان! هذا و حزبه هم المفلحون»: محمد بن حمید با اسنادش گفت که پدرم از جدش، و او از علی(ع) برایم حدیث نمود که علی(ع) فرموده که: سلمان فارسی (بدو) گفته: ای اباالحسن! هیچگاه پیش پیامبر ظاهر نشدم مگر آنکه پیامبر خدا(ص) با دست مبارکش بین دو کتف من زد و فرمود: «ای سلمان! آگاه باش و بدان که این شخص (اشاره به علی(ع)) و پیروان او تنها رستگارانند»[۶۷].
در تفسیر نمونه به نقل از تفاسیر روح البیان و تفسیر در المنثور، شأن نزولی را برای آیه یازده سوره حشر: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾ الخ، و آیات بعد از آن آورده است که ما در اینجا عیناً آن را بیان میکنیم: جمعی از منافقان مدینه مانند: عبدالله بن ابی و یارانش، مخفیانه کسی را به سراغ یهود بنینضیر فرستادند و گفتند: شما محکم در جای خود بایستید و از خانههایتان بیرون نروید، و دژهای خویش را محکم سازید، ما دو هزار نفر یاور از قوم خود و دیگران داریم و تا آخرین نفس با شما هستیم. طایفه بنیقریظه و سایر هم پیمانهای شما از قبیله غطفان نیز با شما همراهی میکنند. همین امر سبب شده که یهود بنینضیر بر مخالفت پیامبر(ص) تشویق شوند، اما در این هنگام یکی از بزرگان بنینضیر به نام سلام به حیی بن اخطب که سرپرست برنامههای بنینضیر بود، گفت: اعتنایی به حرف عبدالله بن ابی نکنید. او میخواهد تو را به جنگ با محمد(ص) تشویق کند و خودش در خانه بنشیند و شما را تسلیم حوادث نماید. حیی گفت: ما جز دشمنی محمد(ص) و پیکار با او چیزی را نمیشناسیم. سلام در پاسخ او گفت به خدا سوگند! میبینم سرانجام ما را از این سرزمین بیرون میکنند و اموال و شرف ما بر باد میرود؛ کودکان ما اسیر، و جنگجویان ما کشته میشوند[۶۸].[۶۹]
پیمانشکنی یهود واخراج یهودیان از مدینه
در تفاسیر مجمع البیان، قرطبی، علی بن ابراهیم، نورالثقلین و برهان ذیل آیات اول سوره حشر شرحی درباره پیمانشکنی یهود و اخراج یهودیان از مدینه آوردهاند. این شرح را که با اقتباس و تلخیص در تفسیر نمونه ذکر شده است، ما در همینجا نقل میکنیم: در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگی میکردند: بنینضیر، بنیقریظه، بنیقینقاع، و گفته میشود که آنها اصلاً اهل حجاز نبودند، ولی چون در کتب مذهبی خود خوانده بودند که پیامبری از سرزمین مدینه ظهور میکند، به این سرزمین کوچ کردند و در انتظار این ظهور بزرگ بودند. هنگامی که رسول خدا(ص) به مدینه هجرت فرمود، با آنها پیمان عدم تعرّض بست، ولی آنها هر زمان فرصتی یافتند، از نقض این پیمان فروگذاری نکردند. از جمله اینکه بعد از جنگ «احد»، (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد)، کعب بن اشرف با چهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند و یکسره به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگی متحد بر ضد محمد به پیکار کنند. سپس ابوسفیان با چهل نفر از مکیان، و کعب بن اشرف یهودی با چهل نفر از یهود وارد مسجدالحرام شدند، و در کنار خانه کعبه پیمانها را محکم ساختند. این خبر از طریق وحی به پیامبر(ص) رسید.
دیگر این که پیامبر(ص) با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوی قبیله بنینضیر که در نزدیکی مدینه زندگی میکردند، آمد و میخواست از آنها کمک یا وامی بگیرد برای پرداختن دیه دو مقتول از طایفه بنی عامر که به دست عمرو بن امیه (یکی از مسلمانان) کشته شده بود، و شاید پیامبر(ص) و یارانش میخواستند در زیر این پوشش، وضع بنینضیر را از نزدیک بررسی کنند، (تا) مبادا مسلمانان غافلگیر شوند. پیامبر(ص) در بیرون قلعه یهود بود و با کعب بن اشرف در این زمینه صحبت کرد. در این هنگام، در میان یهودیان، بذر توطئهای پاشیده شد و با یکدیگر گفتند: شما این مرد را در چنین شرایط مناسبی گیر نمیآورید. الان که در کنار دیوار شما نشسته است، یک نفر (به) پشتبام رود و سنگ عظیمی بر او بیافکند و ما را از دست او راحت کند. یکی از یهود به نام عمرو بن حجاش اعلام آمادگی کرد و به پشتبام رفت. رسول خدا(ص) از طریق وحی آگاه شد؛ برخاست و به مدینه آمد، بیآنکه با یاران خود سخنی بگوید. آنها تصور میکردند، پیامبر(ص) باز بر میگردد، اما بعداً آگاه شدند که پیامبر(ص) در مدینه است. آنها نیز به مدینه برگشتند، و اینجا بود که پیمانشکنی یهود بر رسول خدا(ص) مسلّم شد و دستور آمادهباش برای جنگ به مسلمانان داد. در بعضی از روایات نیز آمده که یکی از شعرای بنینضیر به هجو و بدگویی پیامبر(ص) پرداخت و این خود دلیل دیگری بر پیمانشکنی آنها بود. پیامبر(ص) برای اینکه ضربه کاری را قبلاً به آنها بزند، به محمد بن مسلمه که با کعب بن اشرف، بزرگ یهود، آشنایی داشت دستور داد، او را به هر نحو (که) بتواند به قتل برساند و او (هم) با مقدماتی این کار را کرد.
کشتهشدن کعب بن اشرف، تزلزلی در یهود ایجاد کرد. به دنبال آن، رسول خدا(ص) دستور داد، مسلمانان برای جنگ با این قوم پیمانشکن حرکت کنند. هنگامی که آنها باخبر شدند، به قلعههای مستحکم و دژهای نیرومند خود پناه بردند و درها را محکم بستند. پیامبر(ص) دستور داد، بعضی درختان نخل را که نزدیک قعلهها بود، بکنند یا بسوزانند. اینکار شاید به این منظور صورت گرفت که یهودان را که علاقه شدیدی به اموال خود داشتند، از قلعه بیرون کشد و پیکار رو در رو انجام گیرد. این احتمال نیز داده شده که این نخلها، مزاحم مانور سریع ارتش اسلام در اطراف قلعهها بود و میبایست بریده شود. به هر حال، این کار فریاد یهود را بلند کرد و گفتند: ای محمد! تو پیوسته از اینگونه کارها نهی میکردی، پس این چه برنامهای است؟ (آیه پنجم سوره حشر نازل شد و) به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهی بود. محاصره چند روز طول کشید و پیامبر برای پرهیز از خونریزی به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند و از آنجا خارج شوند. آنها نیز پذیرفتند؛ مقداری از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند. جمعی به سوی اذرعات شام، و تعداد کمی به سوی خیبر، و گروهی به حیره رفتند و باقیمانده اموال و اراضی و باغات و خانههای آنها به دست مسلمانان افتاد. هر چند تا آنجا که میتوانستند، خانههای خود را به هنگام کوچکردن، تخریب کردند. این ماجرا بعد از غزوه احد به فاصله ششماه، و به عقیده بعضی، بعد از غزوہ بدر به فاصله ششماه، اتفاق افتاد[۷۰].
شیخ جلال الدین عبدالرحمن سیوطی در تفسیر در المنثور آورده که:
- ابن حریر از سدی اخراج نمود که او گفت: غضب موسی(ع) حین قال له القوم: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ﴾[۷۱]، فدعا علیهم فقال: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[۷۲]، و کان عجلة من موسی عجلها، فلما ضرب علیهم التیه، ندم موسی، فلما ندم، اوحی الله إلیه: ﴿فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[۷۳]: لا تحزن علی القوم الذین سمیتهم فاسقین[۷۴].
- ابن ابی حاتم و ابو شیخ از ربیع بن انس اخراج نمودهاند که او گفت: مکتوب فی الکتاب الأول: أن الحاسد لا یضر بحسده الا نفسه لیس ضاراً من حسد، و ان الحاسد ینقصه حسده، و أن المحسود اذا صبر، نجاه الله بصبره؛ لأن الله یقول: ﴿إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۷۵].
- ابن مردویه از عبدالرحمن بن ثابت بن قیس بن شماس اخراج نموده که: انه استاذن النبی(ص) ان یزور خاله من المشرکین، فاذن له، فلما قدم قرأ رسول الله(ص) و اناس حوله: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾[۷۶].
- ابن ابی حاتم از سدی اخراج نموده که او گفته: قد اسلم ناس من أهل قریظة و النضیر و کانت فیهم منافقون و کانوا یقولون لاهل النضیر: لئن اخرجتم، لنخرجنکم معکم. فنزلت فیهم هذه الایة: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ﴾[۷۷].[۷۸]
اخاء و تدبر در آیات
﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾. کتابی را که ما بر تو نازل کردیم، پربرکت است تا در آیات آن تدبر نمایند و تا صاحبان عقل و اندیشه متذکر و آگاه بر آن گردند.
در این قسمت، ابتدا هر آیه و یا هر چند آیهای را که به هم مربوطند، به ترتیب مصحفی، و به لحاظ معنا و مفهوم اخاء، تدبر مینماییم و پس از آن، آیات را به ترتیب نزول آن، مورد تدبر قرار میدهیم.
تدبر در معنا و مفهوم اخاء به ترتیب آیات مصحفی
- معنا و مفهوم اول اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، شامل برادری برادرانی است که اساسیترین مسایل (یعنی ادامه حیات) را موضوع نصیحت قرار میدهند. اینان کافران و منافقانی هستند که به برادرانشان نصیحت میکنند، مسافرت ننموده و در جهاد هم شرکت ننمایند تا زنده مانده و کشته نشوند: ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا﴾. این کافران و منافقان باید بدانند که نتیجه این نصیحت جز حسرتی برای آنان نخواهد بود؛ زیرا مرگ و زندگی در حیطه قدرت الهی است. از طرفی اینان قادر به انجام این نصیحت در مورد خودشان هم نیستند تا چه رسد به دیگران، و خدای متعال به کارهای آنان بصیر بوده و اینان دروغگو هستند: ﴿لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾. همچنین: ﴿قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾.
- معنا و مفهوم دوم اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادر والدینی صالح است. او کسی است که خود را با برادر، یکی میداند. این یگانگی به اندازهای است که او همانطور که خود را مالک نفس خویش در انجام وظایف الهی میداند، خود را مالک نفس برادر خویش هم بداند: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي﴾. او به شایستگیها و فضایل برادر خویش اعتراف داشته و به امداد او در تصدیق رسالت خویش اعتماد و اطمینان کامل دارد: ﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ﴾. این یقین و یگانگی نسبت به اوست که موجب میشود صدور ابلاغ وزارت برادر در امر رسالت خویش را از خدای متعال مسألت نماید: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي﴾. نیز این صلح، صلاح، یگانگی و یقین برادر نسبت به برادر است که به هنگام دعا و طلب مغفرت ورحمت از درگاه پروردگار متعال خود را در عرض او قرار داده و به طور یکسان دعا میکند که: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾، و او برای تداوم و استحکام این ارزشها و در جهت انجام رسالت الهی دعا میکند و از پروردگار متعال میخواهد تا عوامل تضعیفکننده این ارزشها را که قرب و حشر با فاسقان را در پی میآورد، از بین ببرد و بین آنان و بین ایشان، تفرقه و جدایی افکند: ﴿أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾.
- معنا و مفهوم سوم اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادر والدینی غیر صالح است که مصداق آن قابیل، فرزند آدم، برادر هابیل میباشد. او برادری است که در تشخیص علت عدم قبولی قربانی خود، دچار خطایی مهلک میگردد و به جای آنکه همچون برادرش هابیل، در جهت تقویت فضیلت خوف از خدا و رشد تقوا در خویش اقدام نماید؛ چنانکه برادرش چنین بود: ﴿مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ﴾[۷۹]، ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[۸۰]، به توسعه رذیله اخلاقی وسوسههای نفس که ناشی از حسادت است، پرداخته و برای تسکین آن مبادرت به کشتن برادر خود میکند: ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ﴾[۸۱]، و این میداندادن به وسوسههای نفس که از رذایل اخلاقی نشأت یافته، قدرت حل مشکل را از او سلب مینماید و او را آنچنان ناتوان میگرداند که خود به عجز و ناتوانی خویش در قیاس به توانمندی کلاغی، اعتراف میکند: ﴿قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ﴾[۸۲]، و البته، این که بدون تأمل و تفکر توأم با تقوا و بر اساس وسوسههای نفسانی نشأت یافته از رذایل اخلاقی، به بررسی مشکلی بپردازند؛ همچنان که قابیل این چنین کرد، عاقبتی به جز ندامت و پشیمانی نخواهد داشت: ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ﴾، ﴿فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾.
- معنا و مفهوم چهارم اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادران متقی، صابر و نیکوکاری که حقتعالی آنان را برگزیده و به راه راست هدایت میکند: ﴿قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾، ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾.
- معنا و مفهوم پنجم اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، برادری برادران شیاطین با مشرکان است که آنان را در جهل نسبت به اعتقاد فاسد کمک میکنند. پس از آن، (در این نوع کمک) کوتاهی نمیکنند: ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ﴾[۸۳].
- معنا و مفهوم ششم اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، برادری منصرفکنندگان از جهاد در راه خدا است. آنان کسانیاند که به برادرانشان میگویند: به سوی ما بیایید (و از جنگ کنارهگیری کنید) و خودشان هم به جنگ نمیپردازند مگر اندکی (به ضرورت یا از روی اکراه و یا از روی ریا) و البته، خدای متعال میداند: ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا﴾.
- معنا و مفهوم هفتم اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، برادری در افزونطلبی است. برادری که با داشتن ۹۹ برابر بیشتر، چشم طمع به یک برابر مال برادر دارد و میخواهد این افزونطلبی در مال را از راه سخنگویی و غلبه از راه نطق و بیان، بر برادر خود تحمیل کند: ﴿إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ﴾.
- معنا و مفهوم هشتم اخاء: معنای اخاء در اینجا، معنای سلبی علم دوستی با دشمن خدا و رسول(ص) است. مؤمنان هرگز کسی را که دشمن خدا و رسولش باشد، دوست ندارند حتی اگر پدران یا فرزندان با برادران و یا قبیلهشان باشند: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ﴾. اینگونه از مؤمناناند که ایمان در دلهای آنان ثابت و لایتغیر است: ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ﴾، و آنان با روحی (که نوری است برای حرکت در راه مستقیم، و آن، حیات طیبهای است برای یک زندگی پاک و پاکیزه) از جانب خدای متعال تأیید میگردند: ﴿وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۸۴]، ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۸۵]. آنان در بهشت جاویدان داخل میگردند: ﴿وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا﴾. هم حقتعالی از آنان راضی است و هم آنان از او راضی هستند: ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾. آنان حزب خدای متعال هستند و البته، این تنها حزب الله است که رستگار است: ﴿أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾.
- معنا و مفهوم نهم اخاء: اخاء در این معنا و مفهوم، برادری منافقان است که با گفتار دروغین خود است به برادران کافرشان: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾. به آنان میگویند: اگر از شهر و دیارتان خارج شدید، ما هم با شما هستیم: ﴿لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ﴾، و درباره (مخالفت با) شما از احدی فرمان نمیبریم: ﴿وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا﴾. و اگر شما به جنگ (با مسلمانان) پرداختید، مطمئن باشید که ما شما را یاری میکنیم: ﴿وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ﴾، و خداوند سبحان گواهی میدهد که آن منافقان به طور حتم دروغ میگویند: ﴿وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾.[۸۶]
تدبر در اخاء به ترتیب نزول آیات
در این قسمت، ابتدا آیات مکی، و بعد از آن، آیات مدنی را به ترتیب نزول آن تنظیم نموده و پس از آن، درباره اخاء بر اساس ترتیب نزول آن آیات، تدبر مینماییم.
تنظیم آیات اخاء به ترتیب نزول آنها
- آیات مکی
- ﴿إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ﴾[۸۷].
- ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۸۸].
- ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ﴾[۸۹].
- ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي﴾[۹۰].
- ﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ﴾[۹۱].
- ﴿قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۹۲].
- ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۹۳].
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّى لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾[۹۴].
- ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۹۵].
- ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۹۶].
- ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾[۹۷].
- ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۹۸].
- ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾[۹۹].
- ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾[۱۰۰].[۱۰۱]
تدبر در آیات اخاء، به ترتیب نزول آن
- تدبر در آیات مکی: در آیات مکی کلمه اخ در پنج آیه با لفظ مفرد: «أخی»، و در دو آیه با لفظ جمع: «إخوانهم»، آمده است، و به طور کلی در مجموعه آیات مکی اخاء میتوان با تدبر سه نوع ارتباط برادری بین برادران را دریافت:
- ارتباط برادری که بین دو برادر هست و موضوع آن، افزایش مال یکی و بی چیز نمودن آن دیگری است. آنکه افزایش مال را در نظر دارد، سخنگویی و پشت هم اندازی در سخن را به کار میگیرد: ﴿وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ﴾، و آن برادری که سهم ناچیزش هم با اکراه در شرف از دسترفتن است، زبان به شکایت میگشاید: ﴿قَالَ أَكْفِلْنِيهَا﴾. پیداست که این نوع از ارتباط برادری که به هدف افزودن مال از روی اکراه طرف دیگر است، بر اثر اختلاف مالیای که از افزونطلبی یکی از آنان پدید میآید و همراه با دستاندازیاش به مال آن دیگری هم است، تضعیفکننده رابطه عاطفی و فطری برادری است: ﴿إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ﴾.
- ارتباط برادری که بین دو برادر براساس خلوص، صداقت و به منظور اهداف عالیه و اجرای اوامر و تکالیف الهی شکل گرفته است. مصادیق این ارتباط برادری، بین موسی و هارون(ع) و بین یوسف(ع) و برادر تنیاش، ابنیامین، ملاحظه میشود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۱۰۲]، ﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ﴾. این ارتباط برادری، بر اساس اشتراک در رحمت الهی، و اشتراک در تحمل زحمت انجام مأموریت الهی است: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾. همچنین: ﴿ وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي﴾. و در این نوع ارتباط برادری است که برادران، عارف به نعمت و امتنان الهی هستند و نیز مایه و اساس آن را تقوا و صبر میدانند: ﴿قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾. البته، این نوع ارتباط برادری، ارتباط برادری محسنین است و به گفته قرآن یوسف، موسی و هارون(ع) از محسناناند: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۰۳] لذا برترین و بهترین نوع ارتباط برادری، رابطه برادری محسنان است؛ زیرا خلوص، تقوا، صبر، عرفان به امتنان الهی، اشتراک در رحمت و اشتراک در تحمل زحمت به منظور اجرای کامل اوامر و تکالیف الهی، در این از نوع ارتباط است و خدای متعال آنان را برگزیده و به راه مستقیم هدایت میکند. البته، خداوند با ایشان است: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾،﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۰۴]. در اینجا مناسب به نظر میرسد که پاداش محسنان ذکر شود:
الف - خدای تعالی محسنین را دوست دارد:
- ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۰۵].
- ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۰۶].
- ﴿فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۰۷].
- ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۰۸]
- ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۰۹].
ب - خدای متعال پاداش محسنان را ضایع نمیکند:
- ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۰]
- ﴿وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۱]
- ﴿وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۲].
- ﴿إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۳]
ج ۔ خداوند حکمت و علم را بر سبیل جزا و پاداش به محسنان عطا میفرماید:
- ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۴].
- ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۵].
د. خداوند متعال سلام و تحیّت خود را پاداش محسنان قرار میدهد:
- ﴿سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ * كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۶].
- ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ * كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۷].
- ﴿سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ * إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۸].
- ﴿سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ* إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۱۹].
هـ. خداوند متعال بهشت جاویدان را، جایگاه همیشگی محسنان قرار داده و آنان هر چه بخواهند، نزد پروردگارشان فراهم است:
- ﴿فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۲۰].
- ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ * لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۲۱].
- ﴿وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ * كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۱۲۲].
- ارتباط برادرانی که به جهل و غفلت از فساد عقیده برادرانشان کمک کرده و در این راستا کوتاهی نمیکنند، با آنکه راه حق از راه باطل روشن و آشکار شده است؛ به این جهت که آیات الهی را تکذیب نموده و از آن غافلاند، و اگر به طریق باطل برخورد کنند، همان راه باطل (و غفلت از فساد عقیده) را اختیار میکنند:
- ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ﴾[۱۲۳].
- ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[۱۲۴].
- ﴿وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ﴾[۱۲۵].
- تدبر در آیات مدنی: در آیات مدنی، کلمه اخ در پنج آیه با لفظ جمع «إخوانهم»، و در دو آیه با لفظ مفرد «أخی» آمده است، و به طور کلی در مجموع آیات مدنی اخاء، چهار نوع ارتباط برادری بین برادران را میتوان مورد تدبر قرار داد:
- ارتباط برادری ظالمان و فاسقان و یا ارتباط برادری کافران و منافقان که به فرموده قرآن، کافران همان ظالمان، و منافقان همان فاسقانند:
- ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۱۲۶]
- ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[۱۲۷] و این ارتباط برادری ظالمانه کافران، بر پایه جذب جمعیت به منظور توجیه عدم شرکت آنان در یاری و دفاع از دین حق است:
- ﴿وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّى لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾[۱۲۸].
- ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۲۹]. و این ارتباط برادری فاسقانه منافقان، بر پایه فرمانروایی بر آنان، و وعدههای بیمحتوا و دروغین به آنان است:
- ﴿الَّذِينَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا﴾[۱۳۰].
- ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾[۱۳۱]. و البته، این نوع از ارتباط برادری که در آن از عدل، عدالت، صلاح و مصلحت خبری نیست و بر اساس ظلم و فسق جریان دارد، سرانجامی جز آتش سوزان جهنم ندارد و خداوند متعال اقامتگاه همه منافقان و کافران را جهنم قرار داده است:
- ﴿إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا﴾[۱۳۲]
- ارتباط برادری مؤمنان با برادران غیر مؤمنشان که بر اساس عدم دوستی و مودت است: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۱۳۳].
و مؤمنان در ارتباط عدم دوستی و مودت با برادران غیر مؤمنشان، از فضایل و پاداشهای زیر برخوردارند:
- بر دلهای آنان ایمان ثبت و ضبط است: ﴿كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ﴾
- آنان مورد تأیید روحی از جانب خدای متعال هستند: ﴿وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾.
- آنان در بهشتهای جاویدانی داخل میشوند که نهرها در آن جاری است: ﴿وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا﴾.
- خداوند از آنان راضی است: ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ﴾.
- آنان هم از خدای متعال راضی هستند: ﴿وَرَضُوا عَنْهُ﴾.
- آنان حزب خدا هستند. باید هشیار بود که تنها حزب خدا رستگارانند: ﴿أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾.
- جاذبه ارتباط برادری محسنان و دافعه ارتباط محسنان با فاسقین. این جاذبه که از زبان موسیاش در ارتباط برادریاش با حضرت هارون با بیان میشود، بر هماهنگی کامل و یکی بودن آنان و بر وجود رابطه حسنه بین دو برادر دلالت دارد: «قال رب إنی لا أملک إلا نفسی وأخی افرق بیننا وبین القوم الفاسقین» |در این ارتباط، موسی علی بین صاحب اختیار بودن نفس خود و برادرش یکسانی قایل است؛ یعنی همان گونه که خود را مالک نفسش میداند، مالک نفس برادر نیز میداند، و این امر بدان جهت است که برادری موسی و هارون عاما بر اساس خلوص، صداقت، اشتراک در رحمت الهی و اشتراک در تحمل زحمت برای انجام مسئولیتها و اجرای فرامین و تکالیف الهی قرار داده شده: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۱۳۴]. ﴿وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي﴾[۱۳۵]، ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۱۳۶]، ﴿* وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي﴾[۱۳۷]. لذا موسی(ع) باید برای تحکیم این جاذبه و مبارزه با عوامل تضعیفکننده آن، قطع ارتباط با فاسقان را که در نقطه مقابل و مخالف محسنان قرار دارند، طلب نموده و میفرماید: ﴿... فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ﴾.
- ارتباط برادری که با بیتقوایی یا ضعف تقوا توأم باشد، موجب خسران و ندامت است. مصداق این ارتباط که در رابطه بین دو برادر به نام قابیل و هابیل، فرزندان آدم(ع) ملاحظه میشود، چنان است که تقوای هابیل سبب قبولی قربانی او شد و ضعف یا عدم این فضیلت در قابیل هم سبب عدم قبولی قربانی او گردید و به دنبال همین ضعف، قابیل مرتکب اولین و شومترین عمل؛ یعنی قتل برادر خود، هابیل، گردید: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[۱۳۸]. ضعف تقوا و عدم مبارزه با نفس و بال و پر دادن به بیماری مهلک حسادت، کمکم قابیل را برای کشتن برادر آماده نمود و او را واداشت که دست به چنین اقدام مهلک و شومی؛ یعنی قتل هابیل، زند: ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ﴾[۱۳۹]. او با چنین اقدام شوم و مهلکی از زیانکاران گردید: ﴿فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۱۴۰]. قابیل در پایان ماجرا، بعد از اظهار عجز اندیشه در رهایی از جسد برادر مقتولش، در برابر کلاغی که به حفر زمین میپرداخت، قرار گرفته و اینگونه دفن جسد برادر را از کلاغ فرا میگیرد. او با این کار به ناتوانیاش نسبت به کلاغ اقرار نمود و سرانجام بر کرده و فعل خویش نادم و پشیمان گشت: ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ﴾[۱۴۱].[۱۴۲]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۱، ص۹۲، «اخ»؛ المیزان، ج۱۹، ص۲۱۱.
- ↑ الوجوه والنظائر، ج۱، ص۸۹؛ مفردات، ص۶۸، «اخ».
- ↑ المعجم فی فقه اللغة القرآن، ج۱، ص۶۸۱-۶۸۲.
- ↑ خراسانی، محمد، اخوت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۸۷.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ «آیا هیچ یک از شما دوست میدارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟» سوره حجرات، آیه ۱۲.
- ↑ «و برادروار بر اورنگهایی روبهرو مینشینند» سوره حجر، آیه ۴۷.
- ↑ «و از برادر (قوم) عاد (هود) یاد کن» سوره احقاف، آیه ۲۱.
- ↑ «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)» سوره اعراف، آیه ۷۳.
- ↑ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم)» سوره اعراف، آیه ۶۵.
- ↑ «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم» سوره اعراف، آیه ۸۵.
- ↑ مفردات راغب، ص۸.
- ↑ «که فراخ رفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۷.
- ↑ مجمع البحرین، ص۴.
- ↑ تبیان، ج۳، ص۲۷؛ مجمع البیان، ج۲، ص۵۲۵.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۲۴۴.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۸۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۵۳۴؛ تبیان، ج۳، ص۴۵.
- ↑ تفسیر شبّر، ص۱۶۴.
- ↑ تفسیر شبّر، ص۳۰۹.
- ↑ تبیان، ج۵، ص۶۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۱۵۴.
- ↑ ﴿وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ﴾ «و برادران آنها آنان را به گمراهی میکشانند سپس هیچ کوتاهی نمیکنند» سوره اعراف، آیه ۲۰۲.
- ↑ تفسیر شبّر، ص۳۸۳.
- ↑ تبیان، ج۶، ص۱۸۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۹.
- ↑ تبیان، ج۸، ص۲۹۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۳۴۸.
- ↑ تبیان، ج۸، ص۵۰۵
- ↑ تفسیر شبّر، ص۹۳۳.
- ↑ تبیان، ج۹، ص۵۶۶.
- ↑ تفسیر شبّر، ص۱۱۰۸.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۵۶.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۶۲.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۲۵۹.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۱، ص۲۶۰.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۲.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۲۲۶.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۲۴۴.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۴۷۸.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۱۳۹.
- ↑ کشاف، ج۳، ص۲۵۵.
- ↑ کشاف، ج۴، ص۸۵.
- ↑ کشاف، ج۲، ص۳۴۲.
- ↑ کشاف، ج۳، ص۳۶۸-۳۶۹.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۷، ص۶۷.
- ↑ «سپس موسی و برادرش هارون را با نشانههای خویش و برهانی آشکار فرستادیم؛» سوره مؤمنون، آیه ۴۵.
- ↑ «و به راستی به موسی و هارون فرقان و روشنایی و یادکردی برای پرهیزگاران دادیم؛» سوره انبیاء، آیه ۴۸.
- ↑ «و از سر بخشایش خود، برادرش هارون را در حالی که پیامبر بود بدو بخشیدیم» سوره مریم، آیه ۵۳.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۱۸۹.
- ↑ بصائر، ج۳۴، ص۹۲۰.
- ↑ بصائر، ج۴۵، ص۱۰۱.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۹۰.
- ↑ «(هارون) گفت: ای پسر مادرم! موی ریش و سرم را مگیر» سوره طه، آیه ۹۴.
- ↑ برهان، ص۲۷۹. ابن جمعه عروسی قسمت آخر این حدیث را در نور الثقلین، ج۱، ص۶۰۸، حدیث ۱۱۸، آورده است.
- ↑ «گفت: آیا میدانید که با یوسف و برادرش هنگامی که نادان بودید چه کردید؟ * گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است» سوره یوسف، آیه ۸۹-۹۰.
- ↑ نورالثقلین، ج۲، ص۴۶۰، ح۱۷۷.
- ↑ «(موسی) گفت: پروردگارا! سینهام را گشایش بخش * و کارم را برای من آسان کن * و گرهی از زبانم بگشای * تا سخنم را دریابند *و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۲۵-۳۵.
- ↑ «فرمود: به زودی بازوی تو را با (فرستادن) برادرت توانمند میگردانیم و به هر دوتان چیرگییی میبخشیم که با نشانههای ما دستشان به شما نرسد. پیروز شمایید و هر کس که از شما پیروی کند» سوره قصص، آیه ۳۵.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ نورالثقلین، ج۳، ص۳۷۶، ح۵۸.
- ↑ برهان، ص۱۱۰۱.
- ↑ برهان، ص۱۱۰۱.
- ↑ برهان، ص۱۱۰۱.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۲۶.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۹۶.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۴۸۴.
- ↑ «تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.
- ↑ «(موسی) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خویش و برادرم را ندارم، میان ما و این قوم نافرمان جدایی انداز!» سوره مائده، آیه ۲۵.
- ↑ «(خداوند) فرمود: که (آمدن به) این سرزمین چهل سال بر آنان حرام است؛ روی زمین سرگردان میشوند، پس بر گروه نافرمانان دریغ مخور» سوره مائده، آیه ۲۶.
- ↑ در المنثور، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ در المنثور، ج۴، ص۳۴.
- ↑ در المنثور، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ در المنثور، ج۶، ص۱۹۹.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۰۱.
- ↑ «اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمیکنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان میهراسم» سوره مائده، آیه ۲۸.
- ↑ «خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
- ↑ «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.
- ↑ «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
- ↑ «و برادران آنها آنان را به گمراهی میکشانند سپس هیچ کوتاهی نمیکنند» سوره اعراف، آیه ۲۰۲.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید و شما را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حدید، آیه ۲۸.
- ↑ «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند؛ و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام میدادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۰۵.
- ↑ «این برادر من است که نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، و میگوید آن را (هم) به من واگذار و در گفتار بر من چیرگی دارد» سوره ص، آیه ۲۳.
- ↑ «(موسی) گفت: پروردگارا! من و برادرم را ببخشای و ما را در (کنف) بخشایش خود درآور و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۱.
- ↑ «و برادران آنها آنان را به گمراهی میکشانند سپس هیچ کوتاهی نمیکنند» سوره اعراف، آیه ۲۰۲.
- ↑ «هارون برادرم را * و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ «و برادرم هارون زبانآورتر از من است پس، او را با من بفرست تا به راستی من، گواهی دهد که میترسم مرا دروغگو شمارند» سوره قصص، آیه ۳۴.
- ↑ «گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است؛ خداوند بر ما منّت نهاد، چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بیگمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمیگرداند» سوره یوسف، آیه ۹۰.
- ↑ «و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
- ↑ «ای مؤمنان! مانند کسانی مباشید که کفر پیشه کردند و در مورد همگنان خویش- هنگامی که سفر رفتند یا جهادگر شدند- گفتند: اینان اگر نزد ما میماندند نمیمردند یا کشته نمیشدند (بگذار چنین بپندارند) تا این (پندار) را خداوند دریغی در دلهایشان کند؛ و این خداوند است که زنده میگرداند و میمیراند و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره آل عمران، آیه ۱۵۶.
- ↑ «(همان) کسانی که (خود از جنگ، پس) نشستند و درباره همگنان (شهید) خویش گفتند: اگر (آنها هم) از ما پیروی میکردند کشته نمیشدند؛ بگو: اگر راست میگویید مرگ را از خویش برانید» سوره آل عمران، آیه ۱۶۸.
- ↑ «بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.
- ↑ «آیا به کسانی ننگریستهای که دورویی میکنند، به برادران کافر خود از اهل کتاب میگویند: اگر شما را بیرون راندند ما نیز با شما بیرون خواهیم آمد و هیچگاه به زیان شما از هیچ کس فرمان نمیبریم و اگر با شما جنگ شود به شما یاری خواهیم رساند و خداوند گواه است که آنان دروغ میگویند» سوره حشر، آیه ۱۱.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «(موسی) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خویش و برادرم را ندارم، میان ما و این قوم نافرمان جدایی انداز!» سوره مائده، آیه ۲۵.
- ↑ «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۰۹.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم» سوره انعام، آیه ۸۴.
- ↑ «و راههای خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند مینماییم و بیگمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
- ↑ «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
- ↑ «همان کسان که در شادی و رنج میبخشند و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردماند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.
- ↑ «پس خداوند به آنان پاداش این جهان و پاداش نیک جهان واپسین را بخشید و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۸.
- ↑ «آنان را ببخشای و درگذر! بیگمان خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۱۳.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳.
- ↑ «بیگمان خداوند پاداش نکوکاران را تباه نمیسازد» سوره توبه، آیه ۱۲۰.
- ↑ «و شکیبایی ورز که خداوند پاداش نکوکاران را تباه نمیسازد» سوره هود، آیه ۱۱۵.
- ↑ «و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین توانایی بخشیدیم تا هرجا خواهد در آن جای گیرد؛ هر کس را بخواهیم به بخشایش خویش میرسانیم و پاداش نیکوکاران را تباه نمیگردانیم» سوره یوسف، آیه ۵۶.
- ↑ «گفتند: آیا تو همان یوسفی؟ گفت: من یوسفم و این، برادر من (بنیامین) است؛ خداوند بر ما منّت نهاد، چنین است که هر کس پرهیزگاری ورزد و شکیبایی کند بیگمان خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمیگرداند» سوره یوسف، آیه ۹۰.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.
- ↑ «در میان جهانیان بر نوح درود باد! * بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره صافات، آیه ۷۹-۸۰.
- ↑ «درود بر ابراهیم * و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم» سوره صافات، آیه ۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ «درود بر موسی و هارون * بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره صافات، آیه ۱۲۰-۱۲۱.
- ↑ «و درود بر ال یاسین * بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره صافات، آیه ۱۳۰-۱۳۱.
- ↑ «خداوند هم به پاس آنچه گفتند بوستانهایی که از بن آنها جویباران روان است به آنان پاداش داد که در آنها جاودانند و آن پاداش نکوکاران است» سوره مائده، آیه ۸۵.
- ↑ «و آنان که راستی آورند و آن را باور دارند پرهیزگارند * نزد پروردگارشان آنچه بخواهند دارند؛ این پاداش نیکوکاران است» سوره زمر، آیه ۳۳-۳۴.
- ↑ «و میوههایی که دلخواه آنهاست * با گوارایی بخورید و بیاشامید برای آنچه انجام میدادهاید * بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره مرسلات، آیه ۴۲-۴۴.
- ↑ «و برادران آنها آنان را به گمراهی میکشانند سپس هیچ کوتاهی نمیکنند» سوره اعراف، آیه ۲۰۲.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی میورزند از نشانههای خود روگردان خواهم کرد و هر نشانهای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانههای ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.
- ↑ «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ «بیگمان منافقانند که نافرمانند» سوره توبه، آیه ۶۷.
- ↑ «ای مؤمنان! مانند کسانی مباشید که کفر پیشه کردند و در مورد همگنان خویش- هنگامی که سفر رفتند یا جهادگر شدند- گفتند: اینان اگر نزد ما میماندند نمیمردند یا کشته نمیشدند (بگذار چنین بپندارند) تا این (پندار) را خداوند دریغی در دلهایشان کند؛ و این خداوند ا» سوره آل عمران، آیه ۱۵۶.
- ↑ «بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.
- ↑ «(همان) کسانی که (خود از جنگ، پس) نشستند و درباره همگنان (شهید) خویش گفتند: اگر (آنها هم) از ما پیروی میکردند کشته نمیشدند؛ بگو: اگر راست میگویید مرگ را از خویش برانید» سوره آل عمران، آیه ۱۶۸.
- ↑ «آیا به کسانی ننگریستهای که دورویی میکنند، به برادران کافر خود از اهل کتاب میگویند: اگر شما را بیرون راندند ما نیز با شما بیرون خواهیم آمد و هیچگاه به زیان شما از هیچ کس فرمان نمیبریم و اگر با شما جنگ شود به شما یاری خواهیم رساند و خداوند گواه است» سوره حشر، آیه ۱۱.
- ↑ «به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم میآورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «و برادرم هارون زبانآورتر از من است پس، او را با من بفرست تا به راستی من، گواهی دهد که میترسم مرا دروغگو شمارند» سوره قصص، آیه ۳۴.
- ↑ «(موسی) گفت: پروردگارا! من و برادرم را ببخشای و ما را در (کنف) بخشایش خود درآور و تو بخشایندهترین بخشایندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۱.
- ↑ «هارون برادرم را * و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹-۳۰.
- ↑ «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانییی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
- ↑ «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت» سوره مائده، آیه ۳۰.
- ↑ «و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.
- ↑ «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
- ↑ امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۱۱۱-۱۱۸.