جعفی در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

یکی از موضوعات مهم در بررسی تاریخ تحولات اسلامی در قرون نخست هجری، تبیین جایگاه و نقش قبایل عرب است. قبیله جعفی به عنوان یکی از این قبایل تأثیرگذار، تحت تأثیر عواملی چون عصبیت قومی، مصلحت اندیشی قبیله‌ای و منفعت‌طلبی فردی، مواضع مختلفی در برابر جریان‌های فکری، فرهنگی و سیاسی اتخاذ کرد. بررسی و تحلیل منابع نشان می‌‌دهد تاریخ این قبیله، بیش از هر چیز بر محور اشراف و رؤسای قبیله قرار داشته و مواضع فردی و قومی آنها تابعی از سه عامل عصبیت قومی، منفعت‌ طلبی و مصلحت اندیشی بود. تفکر جمعی قبیله جعفی در صحنه سیاسی و نظامی، بیشتر همسو با نظام اجتماعی و دستگاه حکومت بود، اما مواضع علمی و مذهبی بزرگان و علمای منسوب به آن، با گرایش‌های عراقی و شیعی همسویی داشت. به علاوه آنکه برخی از نخبگانش در ثبت و ضبط دانش‌های اسلامی و دگرگونی‌های فرهنگی- اجتماعی جامعه اسلامی، نقش مهمی داشتند.

نسب قبیله

«بنو جُعف» از قحطانیان و از خاندان‌های مشهور سعد العشیره و از شاخه‌های قبیله مذحج است[۱] که به‌ سبب‌ بزرگی‌ و اهمیتش‌، گاه‌ قبیله‌ هم‌ خوانده‌ شده‌ است.‌[۲] مردم این قبیله نسب از مردی به نام جُعفی ‌بن‌ سَعْد العَشیرة بن‌ مالک‌[۳] می‌‌برند [۴] که نسلش‌‌ از طریق‌ دو پسرش‌، «مَرّان‌» و «حَریم‌»، ادامه‌ یافته‌ است‌.[۵] از جمله طوایف مشهور این قبیله می‌‌توان به بنومَرّان، بنو حُریم، بنوذُهل، بنوحداء و بنو بداء اشاره کرد.[۶] از تیره جعفی‌ در اشعار جاهلی‌ -از جمله‌ شعرهای‌ لبید بن‌ ربیعه-‌ با عنوان‌ «قبایل‌ جعفی‌» یاد شده‌ است.‌[۷]

مواطن و مساکن قبیله جعفی

خاستگاه این قبیله را در غرب حضرموت و وادی جردان گفته‌اند.[۸] سرزمین «جُرْدان» دره بزرگی با روستاهای فراوان بود که تا صنعا چهل و دو فرسخ فاصله داشت و تا نزدیک حضرموت امتداد یافته بود. به این مخلاف مستقل، «جُعْفِیّ» هم گفته می‌‌شد.[۹] به علاوه این که اشراف این قبیله نیز در قصرهایی) مخلاف (که مسمی به نام خودشان بود، استقرار داشتند. [۱۰] اندکی پیش از اسلام و در زمان حکمرانی حمیریان بر یمن، گروهی از مردم جعفی، مشهور به" اعراب ضاحیه"، از سرزمین آباء و اجدادی خود هجرت کرده، در حیره و مناطق فرات و انبار ساکن شدند. [۱۱]

نگاهی به تاریخ و مناسبات جاهلی قبیله جُعفی

بنی جعفی در جاهلیت، عموماً بت‌پرست بودند و بُتی به نام «فراض» را می‌‌پرستیدند.[۱۲] با این حال بخشی از آنها که در عراق سکنی یافته بودند به تدریج به آیین مسیحیت در آمدند.[۱۳] آنان در این دوره بمانند بسیاری دیگر از اعراب به عادات و رسومی تن داده بودند که اجتناب از خوردن قلب حیوانات از آن جمله بود.[۱۴] این قبیله همچنین به واسطه وجود جنگاوران، چابک سواران و شاعران متعدد، از اعتبار بسیاری در میان اعراب برخوردار بود و به «بیت الاشعر» عرب شهرت داشت. [۱۵] غلبه عصبیت قبیله‌ای و پافشاری اشراف و رجال قبیله جعفی بر سنت‌های جاهلی و برخورداری از رویه‌ای ناهمگون با سایر اعراب، از ویژگی‌های بنو جعفی است. از ایام این قوم در جاهلیت می‌‌توان به «فیف الریح» اشاره کرد که در آن جعفی‌ها همراه با قبایل بنی حارث بن کعب و زبید و قبایل سعد العشیره به ناگاه بر بنی عامر بن صعصعه تاختند. این جنگ پس از سه روز درگیری شدید، به سود بنی عامر خاتمه یافت.[۱۶]

جعفی‌ها پیش از اسلام با بنی عدی - از شاخه‌های قریش - هم‌پیمان (حلیف) بودند و مناسبات گسترده‌ای با آنان داشتند.[۱۷] این مناسبات پس از پذیرش اسلام هم کما کان با قوت ادامه یافت چندان که برخی اخبار از ارتباط فراوان قبیله جعفی با عمر بن خطاب - در دوران خلافتش - خبر داده و از برقراری حمایت قبیله‌ای و پیوندهای ازدواج میان آنها گزارشاتی را به ثبت رسانده‌اند. [۱۸] همچنین آنان پیش از پذیرش اسلام همپمان بنی اعمام خود بنی زبید بودند برای همین پس از پذیرش اسلام و سپس ارتداد و شبیخون عمرو بن معدیکرب زبیدی به قوم ابی بن عثعث و غارت آنها، رسول خدا(ص) امام علی(ع) را با لشکری به سوی یمن فرستاد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عده‌ای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و رودررو با سپاه اسلام به فرماندهی علی(ع) شدند.[۱۹]

اسلام جُعْفِیّ

مناسبات دیرینه فرهنگی و تجاری یمن با یثرب به‌ویژه پس از استقرار رسول خدا(ص) در مدینه و نیز رفت و آمدهای نمایندگان قبیله جعفی به این شهر، زمینه آشنایی آنها را با اسلام و دعوت رسول خدا(ص) و نیز امکان پرسشگری و گرایش به اسلام را در مردمان این قبیله را فراهم آورده بود. گفته شده که ابوسَبَره یزید بن مالک جُعفی به همراه پسرانش - «عزیز» و «سَبَره» - به محضر رسول خدا(ص) شرفیاب شدند و آن حضرت نام «عزیز» را به «عبدالرحمن» تغییر داد. علاوه بر این، در گزارشی دیگر چنین نقل شده که گروهی از جعفی‌ها به ریاست دو نفر از بزرگان‌شان به نام‌های قیس بن سَلَمة بن شراحیل و سَلَمة بن یزید به مدینه رفتند و به حضور رسول خدا(ص) رسیدند. حضرت، آنان را به یکتاپرستی فراخواند و تکالیف ایمانی را بر ایشان ابلاغ کرد. رسول خدا(ص) در این دیدار دستور دادند تا برای قیس نامه‌ای نوشتند و او را بر قبایل «مُرّان» و «حَریم» و «کُلاب» و وابستگان آنان امیر کردند.[۲۰] اگرچه به نظر می‌‌رسد هدف رسول خدا(ص) نفی ضلالت و عصبیت جاهلی و جایگزین کردن آن با ایمان و عمل صالح بود؛ اما این گروه همچنان بر تأیید رفتارشان از سوی پیامبر(ص) اصرار می‌‌ورزیدند. در نتیجه، دعوت رسول خدا(ص) را نپذیرفتند و فردی از مسلمانان را که با خود شتری از شتران زکات همراه داشت حمله برده، او را دست بستند و شتر را به غارت بردند. از همین رو مورد لعن رسول خدا(ص) قرار گرفتند.[۲۱]

علاوه بر آن، برخی اخبار هم از ارسال نامه‌ای از سوی پیامبر(ص) برای سران قبیله جعفی حکایت دارد. بر اساس این گزارش، سفیر رسول خدا(ص) با نامه‌ای به نزد آنها رفت که در بخشی از آن نوشته شده بود: "لايفرقُ بينَ مجتمعٍ ولا يجمعُ بين متفرقٍ" به واسطه این دعوت، عموم جعفی‌ها اسلام آوردند.[۲۲] البته تا پیش از پذیرش اسلام عمومی در عام الوفود، قراینی بر مسلمان بودن برخی‌ از افراد این‌ قبیله‌ در دست است که از جمله آن حضور برخی از آنان در جنگ‌ بدر در کنار پیامبر اکرم‌(ص) بود.[۲۳] در این جنگ، برخی از جعفی‌ها که هم پیمان بنی عدی –از شاخه‌های قبیله قریش- بودند، در سپاه اسلام حضور داشتند.[۲۴] در روایتی دیگر هم، به مشارکت ابوخولی عمرو بن زبیر جُعفی و برادرش مالک، در غزوات دوران رسول خدا(ص)، اشاره شده است.[۲۵] همچنین برخی اخبار حکایت از رودررویی برخی از مردم این قبیله با سپاه اسلام به فرماندهی علی(ع) در حمایت از بنی زبید پس از ارتداد اول عمرو بن معدیکرب زبیدی دارد.[۲۶]

قبیله جعفی و فتوحات اسلامی

حضور جدی قبیله جعفی در تحولات دوران اسلامی، با آغاز خلافت عمر و مسئله فتوح گره خورده است؛ چرا که مردان این قبیله به واسطه فراخوان خلیفه دوم،[۲۷] در دو جبهه شام و عراق استقرار یافتند.[۲۸] با این که ترکیب حضور اعراب مسلمان در جریان فتوح، به شکل قبیله‌ای بوده است،[۲۹] اما منابع اشاره‌ای به این ترکیب ندارند یا به ذکر نام قبایل مهمی چون مذحج که بنی جعفی منتسب به آن است، اکتفا کرده و از ارائه فهرست طوایف آن خودداری کرده‌اند.[۳۰] با توجه به حضور مشاهیر جعفی در صحنه‌های مختلف فتوح، تصریح بر نام قبیله در برخی از میدان‌ها و در نهایت مشارکت گسترده اعراب یمنی در رویارویی با ارتش ساسانی و فتوحات شرقی، می‌‌توان دریافت که قبیله جعفی در نخستین فتوح حضور داشته است.[۳۱] دلایل متعدد دیگری هم این ادعا را اثبات می‌‌کند.[۳۲]

بنا بر برخی اسناد تاریخی، در پی متمرکز شدن فتوحات در عراق و ایران، و در اجابت از فرمان عمر بن خطاب –خلیفه وقت مسلمانان-، گروهی از بنی جعفه با سواران خود همراه با قبیله مذحج –که از آنها در برخی منابع با عنوانِ «یمنی‌های‌ قدیم‌» نام‌ برده‌ شده‌ است-‌ [۳۳] در مدینه حضور یافتند. سپاه مدینه به هنگام عزیمت از این شهر، -که به فرماندهی سعد بن وقاص و به قصد حمله به قادسیه، عازم عراق شده بود،- هزار و سیصد تن از مذحجیان را به فرماندهی سه تن از رؤسایشان: عمرو بن معد یکرب، علی بنی منبه (زبید) و أبو سبرة بن ذؤیب جعفی و یزید بن حارث صدائی در خود جای داده بود.[۳۴] در کتب فتوح ابن اعثم و تاریخ طبری هم تصریح شده که ابوسبرة بن ذؤیب جعفی، ریاست قبیله و فرمانده جعفی‌ها را در فتوح عراق –که با فرماندهی کل سعد بن ابی وقاص در حال انجام بود- بر عهده داشت.[۳۵]

بنی جعفی در نبرد قادسیه (سال چهاردهم هجری) در شمار نخستین گروه اعراب بودند که به ارتش ساسانی حمله بردند.[۳۶] پیش از این هم، آنها در جبهه شام و در نبرد یرموک نیز حضور داشتند[۳۷] و سوید بن غفله جعفی، از رهبران و فرماندهان آنان بود.[۳۸] با این حال، بیشترین و مهم‌ترین اخبار درباره حضور قبیله جعفی در فتوحات، متعلق به مشارکت آنان در لشکرکشی به گرگان و طبرستان است که به واسطه توجه ویژه یزید بن مهلب به اعراب یمنی و واگذاری امور لشکری به برخی از سران جعفی مانند زحر بن قیس و محمد بن ابو سبره جعفی و حضور فعال این قبیله در تصرف مکرر گرگان فراهم گردید.[۳۹] همچنین، مردان جعفی در سال ۹۳ هجری همراه با قتیبة بن مسلم باهلی در فتح سند حضور پُررنگی یافتند.[۴۰] به گزارش بلاذری، حجاج بن یوسف، جهم بن زحر جعفی را به عنوان فرمانده مقدمه سپاه محمد بن قاسم ثقفی عازم دیبل و سند کرد. جهم که خود از سرداران نظامی دوران اموی بود؛ از اصفهان به شیراز و از آنجا از طریق کرمان و سیستان، عازم سند شد.[۴۱] وی همچنین وظیفه نظارت بر اسکان قبایل و ساخت مسجدی در سند را بر عهده داشت.[۴۲]

قبیله بنی جعف و اسکان در مناطق مفتوحه

لازمه توسعه ارضی و حفظ مناطق مفتوحه، حضور فعال فاتحان عرب مسلمان در محدوده مرزهای اسلامی و پیرامون آن بود و این جز از راه اسکان اعراب در سرزمین‌های مفتوحه امکان پذیر نبود. سیاست اسکان اعراب که از زمان خلیفه دوم آغازشده بود، اسباب استقرار اولیه قبایل عربی- از جمله قبیله جعفی- را در مناطق مفتوحه اسلامی فراهم آورد. بیشترین تمرکز جغرافیای انسانی قبیله جعفی در شهر کوفه بود[۴۳] و آنان به واسطه سکونت چهار تن از اصحاب رسول خدا(ص) -که از مشاهیر این قبیله بودند- بیش از پیش مورد توجه قرار گرفتند.[۴۴] به استناد خبر بلاذری، سعد بن ابی وقاص، قبیله جعفی را ذیل مذحج و همراه با دو قبیله «أشعر» و «طی»، در بخش‌های مهم کوفه اسکان داد.[۴۵] علاوه بر کوفه، از جزیره[۴۶] خراسان و سیستان[۴۷] سند و مرزهای غربی شبه قاره هند،[۴۸] اصفهان[۴۹] و مصر[۵۰] به عنوان مهم‌ترین مساکن و منازلگاه‌های قبیله جعفی در صدر دوران اسلامی یاد شده است. مهاجرت مردم این قبیله به دیگر بلاد اسلامی در قرون بعد نیز تداوم یافت؛ چندان که برخی منابع هجرت برخی از رجال و مشاهیر جعفی را به مناطق دیگر به واسطه کسب موقعیت برتر اجتماعی، یا حشر و نشر با اهل علم و ادب، به ثبت و ضبط رسانده‌اند.[۵۱]


سیاست توسعه ارضی در دوران امویان هم ادامه یافت. راهبرد اساسی برای تحقق این امر، اسکان نظامیان و اعراب در مرزها و قرار دادن آنها به عنوان سپر امنیت و ثبات بود. نخستین مرحله از اسکان رسمی قبیله جعفی در ایران، در روزگار امارت زیاد بن ابیه بر عراق بود. به دستور وی پنجاه هزار خانوار عرب ساکن عراق به خراسان منتقل شدند.[۵۲] اخباری نیز درباره پراکندگی جغرافیایی قبیله جعفی، در منابع تاریخی، تواریخ محلی، متون رجالی و روایی موجود است که حضور آنان را در شهرهای مهمی چون نیشابور،[۵۳] بخارا[۵۴] و مرو[۵۵] به اثبات می‌‌رساند.[۵۶]

قبیله جعفی و تعامل با حکومت علوی(ع)

گزارش‌هایی در دست است که بیانگر همسویی جعفی‌ها با امام علی(ع) در صحنه‌های مختلف است. هر چند این گزارش‌ها دلیلی بر گرایش‌های شیعی آنها نیست. بر اساس این گزارشات، علی(ع) پس از انتصاب به خلافت و در پی ورود به کوفه، به زحر بن قیس جعُفی مأموریت داد تا والی همدان و مردم آن را برای بیعت با آن حضرت ترغیب کند.[۵۷] زحر بن قیس جعُفی در این مأموریت، طی سخنانی از فضایل علی(ع) گفت و بیعت مردم با ایشان را سبب تقویت پایه‌های قدرت خلافت و اقتدار بیشتر آن حضرت عنوان کرد. [۵۸] وی در نبرد جمل نیز حضور یافت و از جمله افرادی بود که باور داشتند علی(ع) وصی رسول خدا(ص) است. [۵۹] زحر بن قیس در صفین نیز حاضر بود. وی در جریان حکمیت اگرچه خواستار صلح بود[۶۰] اما در دومة الجندل حضور یافت[۶۱] و ناظر و نماینده عراقی‌ها در اجرای امر حکمیت بود. [۶۲] با آغاز غارات معاویه علیه سرزمین‌هایی حاکمیتی امیرالمؤمنین(ع)، وی در دفع غارات معاویه کوشید.[۶۳] او در اواخر حیات امیرالمؤمنین(ع) از سوی ایشان جهت تأمین امنیت منطقه مدائن در مقابل حملات شامیان فرستاده شد.[۶۴] از این رو هنگام شهادت امام علی(ع)، زحر بن قیس جعُفی در مدائن بود.[۶۵] هر چند در روایتی دیگر، دلیل حضور وی در مدائن امارت او بر این منطقه دانسته شده است.[۶۶] در برخی منابع به جاه‌طلبی و زیاده خواهی زحر اشاره شده است[۶۷] از این رو بعید نیست که همراهی وی با امام علی(ع) مانند بسیاری دیگر از رؤسا و اشراف عربی به واسطه مصلحت اندیشی قبیله‌ای و شاید هم عصبیت وی نسبت به عراق در مقابل شام بوده باشد.

قبیله جعفی افزون بر همراهی با امام علی(ع) در دو نبرد جمل و صفین، در دفع شورش ناحیه خرَبتَا و دفع غارات معاویه در عراق حضور کارسازی داشتند.[۶۸] چندان که حارث بن حیان بن ربیعه را از همراهان امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل و صفین،[۶۹] گفته‌اند و علاوه بر زحر بن قیس، حارث بن جمهان جعفی،[۷۰] شریح بن یزید بن مره،[۷۱] عمرو بن خلیفه[۷۲] و سوید بن غفله بن عوسجه[۷۳] را از دیگر نام آوران جعفی به شمار آورده‌اند که در نبرد صفین، امام علی(ع) را همراهی کرده‌اند. ضمن این که از ذکر شجاعت‌های کم نظیر جوانی از قبیله بنی جعفی به نام عبدالعزیز بن حارث جعفی در برهه‌ای از جنگ صفین که با دلاوری‌های کم نظیر خود باعث شکسته شدن محاصره فوجی از لشکر امیرالمؤمنین(ع) و نجات آنها از دست شامیان گردید و بدین جهت مورد ستایش و تمجید علی(ع) قرار گرفت، نیز نباید غفلت کرد.[۷۴] منقری نیز در کتاب خود، در بیان اسامی شهدای برجسته این جنگ به نام سلیمان بن حارث جعفی پرداخته است.[۷۵] در آن سوی میدان صفین و در سپاه شامی هم برخی از مردم جعفی حضور داشتند که بی‌شک چهره ممتاز و برجسته آنان در این رزم، عبیدالله بن‌ حرّ جُعفی‌ معروف‌ به‌ «الشاعرالفاتک‌» است که‌ از هواداران‌ عثمان‌ بن‌ عفان‌ بود.[۷۶] علاوه بر این دو گروه، جمع دیگری از مردم این قبیله بسان بسیاری دیگر از مردم کوفه، اعتزال پیشه کردند و حضرت را جنگ‌های خود با دشمنان از یاری خود محروم کردند که در شمار این دسته می‌‌توان از سلامة بن ثمامة بن شراحیل، مختل بن سماعة بن حصین و شمر بن حارث بن براء یاد کرد. [۷۷]

پس از شهادت علی(ع) و در دوران حکومت امام حسن(ع) هم، از معدود مواردی که نامی از این قوم در گزارشات تاریخی به ثبت رسیده است می‌‌توان به ارسال نامه‌ای از امام حسن(ع) به زحر بن قیس اشاره کرد. در این نامه، حضرت از او خواستند تا ضمن اعلان موقعیت خود، خود و همراهانش با امام(ع) بیعت کنند.[۷۸]

قبیله جعفی و تعامل با خلفای اموی

در دوره امویان، جعفی‌ها بیش از پیش درگیر مسائل سیاسی و نظامی شدند. عرب‌گرایی بنی امیه و برپاداشتن جنگ قبیله ای میان عرب و غیر عرب، تفاخرات قومی و جاه‌طلبی، موجب می‌‌شد که رؤسای قبایل و نام آوران و جنگاوران عرب برای کسب منافع مادی و اجتماعی بیشتر، جذب آنها شوند.

برخی از برجسته‌ترین زمینه‌های همکاری اشراف و رؤسای جعفی با بنی امیه به قرار زیر است:

تثبیت و تحکیم خلافت اموی

بنی امیه همواره از جایگاه و نام عثمان برای دست یابی به قدرت و از میان برداشتن مخالفان استفاده می‌‌کردند. عبیدالله بن حر جُعفی یکی از اشراف عراق بود که ادعای خونخواهی عثمان داشت و به این سبب از نمایندگان و هواداران بنی امیه در عراق به شمار می‌‌رفت. وی در روزگار خلافت امام علی(ع) با همین دستاویز به معاویه پیوست.[۷۹] خوی تجاوزطلبی عبیدالله با جاه‌طلبی، عصبیت عربی و گرایش ضد شیعی او پیوند عمیقی داشت. به همین جهت زمانی که امویان، امیدی به بازگرداندن عراق و فرمانروایی آن نداشتند، عبیدالله زمینه را فراهم و خود را پیش مرگ آنها کرد. به نوشته طبری هنگامی که عبدالملک بن مروان بر زبیریان چیره شد؛ نخستین گروه‌های عربی که با وی همراهی کردند؛ اشراف جعفی در کوفه بودند.[۸۰] بزرگان جعفی در تحکیم پایه‌های قدرت بنی امیه در ولایات نیز نقش فعالی ایفا کردند. به نوشته کندی مروان بن حکم برای دستیابی به مصر و اداره آن، طرح نزدیکی به اشراف و رؤسای قبیله‌ای را ریخت که زفر بن حارث جُعفی از آن دسته بود.[۸۱] زفر، پس از این، نزد مروانیان اعتباری بلند یافت[۸۲] و با کارگزاران آنها همکاری کرد.[۸۳]

اداره ولایات و امور دیوانی

جهم بن زحر، سرشناترین دست پرورده امویان از میان بنی جعفی بود. جهم از کارگزاران «آل مُهلَّب» بود که هم‌زمان با امارت این خاندان در عراق و ایران وارد عرصه اداری و نظامی شد و مسئولیت‌های مهمی از جانب آل مهلب به وی واگذار شد[۸۴] که آخرین آن فرمانروایی گرگان بود. جهم چنان روش جبارانه و سختی را بر مردم تحمیل کرد که اهالی گرگان او را از ولایت خود بیرون راندند[۸۵] جهم پس از این به خراسان رفت و در کنار «قتیبه» بود. ولی هنگامی که قتیبه مغضوب خلیفه و اعراب شد، در کشتن وی و ربودن دارایی‌هایش همکاری کرد.[۸۶] سرانجام درحالی که جهم دوباره بر مصدر فرمانروایی گرگان تکیه زده بود؛ به خاطر خودسری و سخت‌گیری بر مردم دستگیر و زندانی شد[۸۷] و بر اثر شکنجه در سال ۹۸ درگذشت.[۸۸] جهم بن بکر، زائده بن خارجه و ولید بن عبدالله جعفی، هر سه والی گرگان [۸۹] و عبدالرحمن بن سبره جعفی، والی اصفهان در زمان حجاج[۹۰] از دیگر کارگزاران جعفی در دوره امویان بودند. افزون بر آن، بخشی از اخبار با ارزش درباره اقسام منابع درآمد مالی امویان در ایالات شرقی، به واسطه بزرگان جعفی روایت شده است.[۹۱]

مواضع قبیله جعفی در رویارویی با جنبش‌های اجتماعی - مذهبی

روح جمعی حاکم بر اشرافیت قبایل عربی، بر محور منفعت‌گرایی، برتری جویی و جاه‌طلبی بود، ولی در میان رهبران و نام آوران قبیله جعفی، کسانی بودند که گرایش‌های سیاسی و عقیدتی گوناگون و گاه ناهمسان با دیگر افراد قبیله داشتند. این مهم به ویژه در رویارویی با برخی دگرگونی‌های اجتماعی و جریان‌های سیاسی و مذهبی بیشتر نمود یافته است. در ادامه مواضع فردی و قبیله‌ای جعفی و سهم این قبیله در پیشامدهای این روزگار تبیین و ارزیابی می‌‌گردد.

تقابل اشرافیت قبیله ای با حجر بن عدی

اخبار موجود درباره مواضع قبیله جعفی در این رخداد، اندک است؛ ولی اشرافیت قبیله، به طور حتم در رویارویی با حجر قرار داشت. با توجه به ماهیت عدالت جویانه و حق طلبانه این جنبش؛ بزرگان جعفیِ هواخواه امویان در قبیله، به طور حتم در رویارویی با حجر قرار داشت و آنان در جهت نشان دادن همسویی و همبستگی با حکومت بنی امیه و ایجاد پشتگرمی و تأمین آسودگی فردی و قومی خود در عراق، به یقین با آنها ستیز کرده و با برانگیختن عواطف قومی و فشار افکار همگانی زمینه‌های پراکندگی آنها را فراهم آوردند. این مهم بیش از هر چیز با روحیه منفعت‌طلبی، خود محوری و قبیله‌گرایی عربی قرابت داشت و ازاین رو تقویت بنی امیه و گروه‌های وابسته به قدرت از پیامدهای آن به شمار می‌‌رفت. به عنوان نمونه در جریان مقابله با حجر، استشهادی علیه وی فراهم آمد که در میان امضاء کنندگان آن نام کریب بن سلمه، عبدالرحمن بن ابی سبره و زحر بن قیس از بنی جُعفی به چشم می‌‌خورد.[۹۲] بر اساس این متن، شاهدان تأیید کردند که حجر علیه عثمان سخن گفته، خلیفه را خلع کرده، به خدا کفر ورزیده[۹۳] و مردم را به فتنه‌جویی و شکستن بیعت با خلیفه دعوت کرده است.[۹۴]

مواضع دوگانه بنی جعفی در قیام امام حسین بن علی(ع)

مواضع فردی و قبیله‌ای جعفی در این حماسه پرشکوه دو سویه بود. چرایی این امر را باید در پیشینه سیاسی و جهت گیری‌های فکری این قبیله جست که در جهت همراهی با امویان و پاسداری از روح قبیله‌ای و در قالب عثمانی‌گری نمود یافته بود. از سویی مواضع فردی جعفی‌ها هم دوسویه بوده و برخی از بزرگان این قبیله با این قیام، همراهی و گروهی دیگر در زمره فرماندهان عراق، در برابر با آن حضرت بودند. اما سهم ناچیز آنان از سرهای شهدای کربلا که تعداد آن را تنها هفت سر از جمیع سرهای شهدا گفته‌اند،[۹۵] حاکی از حضور اندک این دسته در عرصه میدان کربلا دارد و هر چند تعداد حاضران آنها هم در جمع یاران اباعبدالله الحسین(ع) هم چندان چشمگیر نیست. با این حال، مردانِ جعفی همراه با امام حسین(ع)، از نام‌آوران عراق بودند و گرایش‌های شیعی آنها اعم از شیعه سیاسی و عقیدتی آشکار و اهل بیت پیامبر(ص) را به عنوان جانشینان منصوب آن حضرت و واجب الاطاعه می‌‌دانستند. این گروه افزون بر همکاری در حماسه ظلم ستیز آن حضرت، در زمره شهدای کربلا قرار داشتند. شناخته‌ترین ایشان حجّاج بن مسروق جُعفی است که با شنیدن خبر خروج امام حسین(ع) از مدینه، از کوفه رهسپار حجاز شد و آن حضرت را در سرای بنی مقاتل دیدار کرد. حجاج از سوی امام مأموریت یافت تا عبیدالله بن حر جُعفی را- که از کوفه خارج شده بود - به سوی آن حضرت دعوت کند.[۹۶] ولی عبیدالله، حجاج را باز گرداند و گفت: من به خاطر اکراهی که داشتم از کوفه بیرون آمدم.[۹۷] عبیدالله به سبب گرایش‌های عثمانی، از همراهی با امام سر باز زد. حجاج، سرانجام در عاشورای سال ۶۱ هجری در نبرد با کوفیان به شهادت رسید.[۹۸] زید بن معقِل[۹۹] و به قولی یزید بن مُغفَل مذحجی جُعْفی،[۱۰۰] عمرو بن مطاع جعفی[۱۰۱] و یزید بن مُهاجر[۱۰۲] از دیگر شهدای جعفی در این حادثه بودند. با وجود همراهی برخی از جعفی‌ها با امام حسین بن علی(ع)، مواضع قومی و اشرافیت قبیله‌ای در رویارویی با آن حضرت قرار داشت. نخستین خبر درباره زحر بن قیس جُعفی یکی از رؤسای جعفی است که از سوی عبیدالله بن زیاد مأموریت داشت تا مانع پیوستن کوفیان به امام شود.[۱۰۳] مواضع قبیله جعفی نیز پیرو اشرافیت قبیله‌ای بود و عبدالرحمن بن ابی سبره جُعفی فرماندهی آنها را در میدان کربلا بر عهده داشت.[۱۰۴] به علاوه نام ابو الخندق جُعفی، سالم بن خیثمه جُعفی، صالح بن وهب جُعفی،[۱۰۵] ابوالجنوب عبدالرحمن جُعفی[۱۰۶] و قشعم بن عمرو بن یزید جُعفی[۱۰۷] در زمره قاتلان امام حسین(ع) دیده می‌‌شود[۱۰۸].

قبیله جعفی و همراهی با جنبش توابین

از حضور قبیله جعفی در قیام توابین اخبار چندانی در دست نیست. تنها ابن اعثم از فردی به نام وهب بن زمعه جعفی نام برده که در هواداری از سلیمان بن صرد خزاعی، گروهی از شیعیان کوفه را جمع کرده و طی خطابه‌ای افزون بر آشکار ساختن جایگاه الهی و عصمت اهل بیت(ع)؛ احساس شرمساری خود را از عدم همراهی امام حسین(ع) ابراز کرد. نیز از مردم خواست تا با عبرت از گذشته، انتقام خون‌های ریخته شده در کربلا را از کُشندگان آنها بگیرند.[۱۰۹]

تقابل اشراف قبیله‌ای با حرکت مختار ثقفی

با توجه به مواضع قبیله جعفی در قیام امام حسین(ع) و دیگر جنبش‌های اجتماعی همسو با آن، نبود قراین و شواهدی مبنی بر همراهی این قبیله با مختار و هم زمانی شورش عبیدالله جعفی با قیام مختار، به نظر می‌‌رسد مواضع اشراف و رهبران این قبیله بیشتر در جهت تقابل با مختار بوده باشد.[۱۱۰] از حضور فعال زحر بن قیس جعفی در بسیج قبایل در برابر مختار در جنگ‌های کوفه و نبرد سبیع خبر می‌‌دهد. به استناد همین گزارش می‌‌توان دریافت که اقدام زحر در هواخواهی از امویان و پشتیبانی از حمیت عربی بود که با ظهور مختار آسیب دیده بود.[۱۱۱] با این حال فرزند زحر، فرات، در نبرد سبیع به دست سپاهیان مختار کشته شد.[۱۱۲]

شورش عبیدالله جعفی

عبیدالله بن حر، از اشراف و نامداران عراق بود[۱۱۳] و به گرایش‌های عثمانی شهرت داشت.[۱۱۴] احتمالاً همین گرایشات عثمانی او موجب حضور وی در سپاه‌ معاویه‌ در جنگ‌ صفّین‌ بود.[۱۱۵]‌ بررسی احوال وی روشن می‌‌سازد که عبیدالله فردی زیاده خواه و منفعت طلب بود.[۱۱۶] تعصب عربی- قبیله‌ای داشت و از موالی، عجم و ایرانیان به شدت بیزار بود.[۱۱۷] قائل به فرمانبری و پیروی از یک فرد یا حکومت خاصی نبود و هیچ یک از استانداران عراق را شایسته گردن نهادن نمی‌دانست.[۱۱۸] از این رو همراهی کوتاه مدتش با حکام عراق، تنها برای کسب جایگاه و منافع بوده است. وی زمانی با زبیریان همساز شد،[۱۱۹] چند صباحی هم با مختار بود[۱۲۰] و سرانجام با مروانیان بیعت کرد.[۱۲۱] عبیدالله در برابر قیام حجر و امام حسین(ع) بی‌طرفی پیشه کرده بود از این رو هنگامی که امام حسین(ع) او را به یاری فراخواند، از پذیرش این امر سر باز زد.[۱۲۲] سرانجام وی به امویان پیوست و به عنوان پیش قراول سپاه مروانیان در نبرد با فرماندار زبیری کوفه شکست خورد و کشته شد. و بدین ترتیب به تعبیر ابن کثیر مردم را از شر خود راحت کرد.[۱۲۳] کشته شدن عبیدالله دستاویزی شد تا شامیان به عراق حمله کنند و بار دیگر قدرت امویان در این بخش فراخ شود.[۱۲۴] حرکت جعفی بیشتر از هر چیز به آشوب و هرج ومرج و جاه‌طلبی شباهت داشت که ره آورد نبود آرامش سیاسی و پیدایش جنبش‌های ناهمسان اجتماعی در عراق بود و ازاین رو با دگرگونی اوضاع قلمرو اسلامی و احیاء دوباره قدرت امویان فروکش کرد. اقدام جدی عبیدالله که مایه ترس مردم و حاکمان شد؛ ربودن دارایی‌های مردم و ویرانی شهرها و روستاهای عراق و بخش‌هایی از ایران بود.[۱۲۵] مواضع قبیله جعفی در رویارویی با شورش عبیدالله به دو گونه بود. جنگاوران جعفی با او همراهی کرده و اشراف قبایل تحرکاتش را مایه آسیب رساندن به جایگاه و منافع قبیله ای خود می‌‌دانستند[۱۲۶].

تعامل با دولت آل زبیر

مواضع قبیله جعفی در برابر دولت زبیریان دارای دورویه، همراهی و رویارویی بود. اشراف و جنگاوران قبیله جعفی برای پا گرفتن دولت زبیریان کوشش بسیاری کردند. حرکت مختار و سیاست او در همدلی با موالی، خشم روسای قبایل را برانگیخت و آنان را در پیوستن به مصعب بن زبیر تحریک کرد. به نوشته ابن اعثم زحر بن قیس برای ستیز با مختار، به مصعب پیوست.[۱۲۷] بنی جعفی همچنین در اداره ولایات سرسپرده با زبیریان همکاری داشتند. عبدالله بن اوس جعفی[۱۲۸] و جراح بن حصین جعفی از این نمونه‌اند.[۱۲۹]

پیوند منافع سیاسی زبیری با منافع اشراف و رؤسای قبایل دیری نپایید و تذبذب قبیله‌گرایی و تحرکات هواداران اموی، پایه‌های دولت زبیری را در عراق سست کرد. در این زمینه نیز همانند بسیاری دیگر از دگرگونی‌های اجتماعی عراق، چرخش قبایل به سود امویان خاتمه یافت و کسانی چون زحر بن قیس در بسیج نیروها و احیاء دوباره قدرت آنان نقش بسزایی ایفا کردند.[۱۳۰] این پیش‌آمد از دیدگاه مورخ تیزبینی چون ابن اعثم هم مغفول نمانده است. به گزارش وی هم زمان با پویایی آل زبیر در عراق، هواداران اموی با برانگیختن قبایل و در پیش گرفتن سیاست دوگانه در برابر حکام عراق، امکان حضور دوباره امویان را در عراق فراهم کردند.[۱۳۱] اقدام جراح بن حصین جُعفی در واگذاری وادی القری به امویان[۱۳۲] و ناسپاسی زحر بن قیس جعفی به مصعب از این نمونه است.[۱۳۳] در این میان امویان فرصت یافته و با تحریک عصبیت قبیله‌ای اعراب، بر رقبای خود پیروز شدند.[۱۳۴]

مواضع چندگانه قبیله جعفی در برابر سه حرکت ابن اشعث، آل مهلب و خوارج

قبیله جعفی نسبت به شورش ابن اشعث کندی و آل مهلب، دو موضع متناقض همراهی و درگیری داشت.[۱۳۵] در این دو رویداد، مواضع اشراف و رؤسای جعفی، بزرگان و نام آوران علمی و مذهبی آن، تعارض داشت. به علاوه گرایش‌های سیاسی و زمینه‌های اجتماعی حاکم بر عراق و جاه‌طلبی کارگزاران اموی و عصبیت قبیله ای و مصلحت اندیشی قومی، مانع اتخاذ مواضع روشن از سوی قبیله جعفی شده بود. برای مثال گروهی از اشراف و روسای قبیله، بیشتر به واسطه عصبیت و ناخشنودی از سیاست‌های تبعیض گرایانه امویان، از ابن اشعث پشتیبانی کردند. از این میان می‌‌توان به خیثمة بن عبدالرحمن جعفی[۱۳۶] و جبله بن زحر بن قیس جعُفی اشاره کرد. جبله سرپرستی قاریان سپاه ابن اشعث را بر عهده داشت[۱۳۷] و در «دیر جماجم» به فرمان حجاج، کشته شد.[۱۳۸] ضمن این که صَدَقَه‌ و برّه‌ و اَشْعَر فرزندان‌ عبیدالله بن‌ حرّ جُعفی، نیز از دیگر جعفیانی بودند که در این واقعه در کنار ابن اشعث در واقعه دَیرُالجَماجِم‌ (سال‌ ۸۲) حضور‌ داشتند.[۱۳۹] در مقابل، برخی دیگر از اشراف جعفی در هواداری از امویان کوتاهی نکرده و با همکاری شامیان، غوغای ابن اشعث را از بین بردند. چنانکه فرماندهی بخشی از سپاه عراق و شام بر عهده یکی از رجال جعفی بود.[۱۴۰] برخلاف شورش ابن اشعث مواضع قبیله جعفی، همراهی با شورش آل مهلب و در مقابل امویان عراق بود.[۱۴۱] مواضع فردی و قبیله‌ای جعفی در تقابل با خوارج قرار داشت. خوارج روحیات بدوی داشتند که با روحیات شهری جعفی‌ها در تعارض بود. از سوی دیگر گرایش‌های عقیدتی- سیاسی قبیله جعفی، مانع همراهی و هواداری آنها با خوارج می‌‌شد. در نتیجه جنگاوران، اشراف و موالی جعفی در رویارویی جدی با خوارج بودند و شاید به همین سبب بود که والیان عراق و ایران، بیشتر از فرماندهان این قبیله، برای دفع شورش خوارج در عراق و ایران بهره می‌‌بردند. زحر بن قیس و ابوسبره جُعفی از این جمله بودند.[۱۴۲]

مواضع دوگانه بزرگان جعفی در برابر دعوت عباسی

منابع موجود گزارش‌های کمی از حضور بنی جعفی در دعوت عباسی ارائه داده‌اند. با این حال به چگونگی حضور و همراهی رهبران جعفی با عباسیان در برخی منابع اشاره‌هایی رفته است. این همراهی از همکاری در میدان مبارزه فرهنگی و افشاگری مشاهیر جعفی در برابر امویان تا حضور در سپاه عباسی و جنگ با امویان در عراق را شامل می‌شود. افشاگری جابر بن یزید جعفی علیه امویان و بیان مثالب و فجایع آنان از این جمله است.[۱۴۳] همچنین است اخباری درباره موعود و منجی و مهدی که از طریق حسین جعفی روایت می‌‌شد.[۱۴۴] این حضور اگرچه به‌ویژه درباره جابر جعفی الزاماً به معنای تائید عباسیان نبود؛ ولی عباسیان از آن بهره‌ای تمام بردند. افزون بر این، سخنگوی قحطبة بن شبیب در گرگان فردی بود به نام "السری الجعفی" که مردم را با شعار "اَلرّضا مِنْ آلِ مُحمّد"(ص) به مقابله با امویان فرا می‌خواند.[۱۴۵]

قبیله جعفی و نقش آفرینی در میادین‌های علمی و فرهنگی

قبیله جعفی در حیات علمی و فرهنگی به‌ویژه تألیف آثار متعدد، نقش مهمی داشتند. نام بزرگان جعفی در متون رجالی، روایی، حدیثی و تاریخی، بسامد زیادی دارد. برخی از بزرگان جعفی از پایه گذاران مکاتب فقهی، حدیثی و تاریخی اسلامی هستند[۱۴۶] و در برخی شاخه‌های علوم اسلامی اعم از حدیث، سیره، فقه، تاریخ، فتن و ملاحم، شعر و ادب و خطابه آثار فراوانی نوشته‌اند.[۱۴۷] حیات علمی کوفه در قرون نخستین اسلامی بر پایه دیدگاه صحابه از جمله عبدالله بن مسعود[۱۴۸] و گرایش به اهل بیت(ع) یا تشیع پایه‌گذاری شد و نام بزرگان جعفی در هر دو گروه دیده می‌‌شود.[۱۴۹] همچنین از مجموع اصحاب ائمه(ع) و روات شیعی که طوسی در دو کتاب خود آورده است، ۱۲۷ تن پسوند "الجعفی" دارند که ۳۲ تن آنها از موالی این قبیله هستند.[۱۵۰]

برخی از بزرگان جعفی از صحابه رسول خدا(ص) و تابعان سرشناس بودند و در مسائلی چون مصاحف و املای قرآن آراء مشهوری داشتند. قیس بن مروان از جمله این افراد است. وی صحیفه ای داشت که آن را در جزیره آموزش می‌‌داد.[۱۵۱] همچنین است طارق بن زیاد جعفی که از روات حدیث بود و پس از سال۱۰۰ هجری از دنیا رفت.[۱۵۲] زهیر بن معاویه،[۱۵۳] ابوسبره و فرزندانش،[۱۵۴] خراش ابوسلمه[۱۵۵] و حسین بن علی[۱۵۶] از نام آوران تابعان منسوب به این قبیله هستند.

از میان فهرست گسترده‌ای از بزرگان جعفی که در منابع رجالی و روایی آمده، برخی از نام آوران شیعی آنها عبارتند از: جابر بن یزید جعفی(م. ۱۲۴هجری) - از پیروان و یاران امام باقر(ع) و امام صادق(ع)- که آثار متعددی در حدیث و روایت و فقه و مقتل منسوب به او است.[۱۵۷] سوید بن غفله، پُر آوازه در حدیث و روایت و از اصحاب امام علی(ع) و امام حسن بن علی(ع)[۱۵۸] حصین بن علی، نامی در روایت و فقه و از اصحاب علی(ع)[۱۵۹] خیثمه بن عبدالرحمن، بشر بن جعفر، جعفر بن ابراهیم، ابواحمد کوفی، حر کوفی، اسماعیل بن عبدالرحمن[۱۶۰] و عبدالله بن محمد جُعفی که در روایت و حدیث مشهور بوده‌اند.[۱۶۱] برخی از مردان جعفی مورد توجه روات و محدثان بودند و مسند[۱۶۲] یا ثقه به شمار می‌‌رفتند. از آن جمله می‌‌توان به عمرو بن شمر جعفی اشاره کرد که دارای گرایش‌های شیعی بود.[۱۶۳] همچنین ابراهیم بن نصر جعفی کوفی که شیعی بود و نجاشی از او با عبارت "ثقة صحیح الحدیث" یاد کرده است.[۱۶۴]

همچنین برخی از بزرگان جعفی از روات مشهور سیره و مغازی به شمار می‌‌آمدند و برخی از نخستین تک نگاری‌های تاریخی منسوب به آنها است.[۱۶۵] حضور مردان جعفی در عرصه فقاهت و صدور فتوا هم قابل توجه است. از سرشناس‌ترین این افراد می‌‌توان به حارث بن قیس و سوید بن غفله از فقهای زمان امام علی(ع) و معاویه، [۱۶۶] خیثمه بن عبدالرحمن، هم‌زمان با ایام امارت حجاج در عراق[۱۶۷] و جابر بن یزید از فقها شیعی هم دوره با سرنگونی امویان و روی کار آمدن عباسیان، اشاره کرد.[۱۶۸]

برخی از بزرگان جعفی هم، از منزلت اجتماعی والایی برخوردار بودند؛ برخی عهده‌دار امارت [۱۶۹] و بعض دیگر افزون بر بلندآوازگی به پارسایی و فرهیختگی در کارهایی چون داوری، امام جماعت و آموزش و تربیت مشهور بودند.[۱۷۰] از بلندآوازه‌ترین داوران جعفی ابوعبدالله جعفی است که نجاشی با عبارت "القاضی" از او اخبار فراوانی درباره بزرگان شیعی نقل کرده است.[۱۷۱] همچنین ابن سعد در یادآوری عمرو بن شمر جعفی، از وی با نام قاضی و امام جماعت مسجد جعفی در روزگار منصور یاد کرده است.[۱۷۲] علاوه بر این، مردان جعفی در شعر و خطابه هم فعالیتی چشمگیر داشتند و از این حیث، از نامداران سخنوری و خطابه به شمار می‌‌آمدند.[۱۷۳] از جمله شاعران معروف این قبیله، عبیدالله بن حر جعفی است.[۱۷۴]

بزرگان جعفی در خدمات همگانی و عمرانی هم همکاری داشتند. چنانکه برخی از ساختمان‌ها و راه‌های گرگان منسوب به آنها است. مبارک بن عکرمه جعفی، از نامداران عراق فرمان داد تا چاهی را در کوفه به نام بئر مبارک حفر کنند.[۱۷۵]

قبیله جعفی دارای مسجدی در کوفه بودند که امام علی(ع) از آن به عنوان مسجدی مبارک یاد کرده است.[۱۷۶] علاوه بر آن، باید خاطر نشان کرد که در تاریخ‌ اسلام‌ برخی‌ اشخاص‌ به‌سبب‌ داشتن‌ پیوند ولاء (وابستگی‌ حمایتی‌) یا ازدواج‌ با افراد این‌ قبیله‌، به‌ جعفی‌ شهرت‌ یافته‌اند، از جمله‌ ابوعبداللّه‌ حسین‌ بن‌ علی‌ جعفی‌، ابوخَیثَمه‌ زُهیر بن‌ معاویه‌، ابوعبداللّه‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ بخاری‌ مؤلف‌ الجامع‌الصحیح‌ معروف‌ به‌ صحیح‌ بخاری‌، ابوعمرمحمد بن‌ ابان‌ بن‌ صالح‌ بن‌ عمیر و ابوعبدالرحمان‌ عبداللّه‌ بن‌ عمر بن‌ محمد بن‌ ابان‌ بن‌ صالح‌ معروف‌ به‌ «مُشکدانه‌» که‌ سه‌ تن‌ اول‌ به‌ سبب‌ پیوند ولاء و دو تن‌ اخیر به‌سبب‌ ازدواج‌، به‌ جُعفی‌ معروف‌ شده‌اند.[۱۷۷]

خلاصه آنکه مشهوران این قبیله را می‌‌توان به دو گروه علمی و سیاسی تقسیم نمود. برخی مانند «جابر»، «مفضل» و اسماعیل جعفی بیشتر چهره‌ای علمی داشته‌اند و مورد نظر علما و فقها در طول تاریخ بوده‌اند تمرکز احادیث صادره از جابر و مفضل جعفی در حوزه ی کلام نقلی و بحث امامت و وصایت است. هردو شخصیت مورد توجه گروه‌های منحرف غالی بوده‌اند و احادیثی ضعیف به ایشان نسبت داده شده است که البته احادیث صحیح از سمت آنها نیز قابل توجه است. و دسته‌ای همانند عبیدالله بن حر، سوید بن غفله و حارث بن جمهان، افرادی نظامی، سیاسی هستند که فقط در جنگ‌ها از ایشان گزارشهایی در مصادر مضبوط است.

خاندان جعفی همچنین از گروه‌های تاثیر گذار در تاریخ تشیع بوده‌اند. با مراجعه به کتب رجالی به بیش از صد و بیست اسم با پسوند جعفی بر می‌‌خوریم که برخی فقط روایت گر یک حدیث بوده‌اند. در منابع‌ رجالی‌ شیعی‌، نخستین‌ بار با نام‌ حارث ‌بن‌ قیس‌ جُعفی‌، از افراد این‌ قبیله‌، برخورد می‌کنیم‌ که‌ از او جزء یاران‌ حضرت‌ علی(ع) یاد شده‌ است[۱۷۸] و نشانی‌ از جعفیان‌ در بین‌ یاران‌ امام‌ حسن‌(ع)، امام‌ حسین(ع)‌ و امام‌ زین‌العابدین(ع)‌ دیده‌ نمی‌شود. از دوره امام‌ باقر(ع) شمار جعفیان‌ در میان‌ شیعیان‌ رو به‌ افزایش‌ گذاشت‌ و در زمان‌ امام‌ صادق‌(ع) به‌ اوج‌ رسید. نام‌ شماری‌ از این‌ افراد را نجاشی[۱۷۹]و طوسی‌[۱۸۰] ذکر کرده‌اند.

مشهورترین‌ فرد این‌ خاندان‌ در میان‌ اصحاب‌ امام‌ محمد باقر(ع) و امام‌ جعفر صادق‌(ع)‌، جابر بن‌ یزید جعفی‌ است‌. ماسینیون‌ احتمال‌ داده‌ که‌ رو آوردن‌ جعفیان‌ به‌ تشیع‌، به‌ تبعیت‌ از گرایش‌ مذحج‌ و تیره‌های‌ مختلف‌ آن‌ به‌ تشیع‌ بوده‌ است‌.[۱۸۱]

منابع

پانویس

  1. رجوع کنید به ابن‌حزم‌، جمهرة انساب العرب، ص‌ ۴۷۶ـ۴۷۷؛ زُبیدی، تاج العروس، ج۱۰، ص۱۸۲.
  2. رجوع کنید به ابن‌منظور، لسان العرب، ذیل‌ «جعف‌».
  3. در باره اصل‌ واژه جعفی‌ و هیئت‌ منسوب‌ به‌ آن‌، اقوال‌ گوناگونی‌ذکر شده‌ است.‌ (رجوع کنید به ابن‌منظور، لسان العرب، ذیل‌ «جعف‌»؛ مرتضی‌ زبیدی‌، تاج العروس، ذیل‌ «جعف‌») بنا بر مشهور، جُعفی‌ هم‌ نام‌ پدر قبیله جعفی‌ است‌ و هم‌هیئت‌ منسوب‌ به‌ آن.‌ (رجوع کنید به سمعانی، الانساب، ج‌ ۲، ص‌ ۶۷).
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۰ و ۳۰۳؛ جوهری، الصحاح‌ تاج ‌اللغة و صحاح‌ العربیه، ذیل‌ «جعف‌».
  5. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۳؛ ابن‌حزم‌، جمهرة انساب العرب، ص‌ ۴۰۹.
  6. ابن ماکولا، إکمال الکمال، ج۲، ص۴۰۸؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۸۵ و ۱۹۱.
  7. شرح‌ دیوان‌ لبید بن‌ ربیعه العامری، ص‌ ۹۹؛ نیز رجوع کنید به ابن‌ منظور، لسان العرب، ذیل‌ «جعف‌»؛ نعمت‌اللّه صفری‌، دانشنامه جهان اسلام، مقاله "جعفی".
  8. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۹۱، ۱۰۱-۱۰۲.
  9. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۵۱ و ۱۸۸؛ محمد بن علی الاکوع، الیمن الخضراء مهد الحضاره، ص۳۹۰.
  10. حجری، مجموع البلدان یمن و قبائلها، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰.
  11. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۱، ص۴۳۹؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۷.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۲.
  13. بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۵۱.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۹۳.
  15. محمد احمد والی، معهد المخطوطات العربیه، ص۳۹۳-۴۰۴.
  16. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۴. نیز ر. ک. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۲۵۳.
  17. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹۰-۳۹۱.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۸؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۷-۸.
  19. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  20. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۴.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۳-۳۲۷.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۸-۹.
  23. ابن‌حزم‌، جمهرة انساب العرب، ص‌۴۱۰.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹۰-۳۹۱.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۹۹-۳۰۰.
  26. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.
  27. ابن عبدربه، العقدالفرید، ج۴، ص۱۰.
  28. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۳۵-۲۳۶.
  29. واقدی، فتوح الشام، ۲۰۳-۲۰۵.
  30. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵-۶ و ۶۸.
  31. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۵۱.
  32. سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۹.
  33. رجوع کنید به جُعیط‌، الکوفه نشأة المدینة العربیة الإسلامیة، ص‌ ۳۲ـ۳۳.
  34. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۸۴.
  35. ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۵۸.
  36. قمی، تاریخ قم، ص۲۶۷-۲۶۹.
  37. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۴۱-۴۵۲.
  38. مزی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۲۶۶.
  39. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۹۴-۲۹۶.
  40. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۱۸-۵۱۹.
  41. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۳۴-۵۳۵.
  42. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴-۲۱۵؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۰.
  43. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۲۹۵-۲۹۶.
  44. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۲۶-۲۲۷.
  45. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵.
  46. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۷۶-۳۷۷.
  47. سمعانی، الانساب، ج۵، ص۵۷۱.
  48. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۵۴۵.
  49. اصبهانی، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۷۰.
  50. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۳۴؛ ابن یونس، تاریخ، ج۱، ص۱۱۱ و ج۲، ص۲۲۰.
  51. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۷۹؛ ابن نجار، ذیل تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۲۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۴۸۳.
  52. بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۰.
  53. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ص۸۷ و ۸۹؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۱.
  54. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ص۱۱۵؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص۶۲۹.
  55. مزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۳۲۴، ۴۹۱، ۴۹۹.
  56. نیز نک: صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، ص۲۰۹؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۰-۱۱.
  57. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۵.
  58. ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۰۱-۵۰۲.
  59. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۳-۱۵۰.
  60. ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۴۸.
  61. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۶۷-۶۸.
  62. ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۲۸-۱۳۳.
  63. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۹-۴۹۰.
  64. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۸.
  65. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳.
  66. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۳۱.
  67. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۸؛ ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۳۷.
  68. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۵۷؛ کندی، الولاۀ و القضاۀ، ص۲۱-۲۴؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۱-۱۲.
  69. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۷؛ لازم به ذکر است که با توجه به قانون قبیلگی در آن عصر، حضور مذحج در هر سه نبرد أمیر المؤمنین(ع) به منزله مشارکت قبیله مذحج با تمام طوایف خود از جمله جعفی در این جنگ‌ها است هر چند نامی از این قبیله یا دیگر قبایل همسو و هم ریشه در این حوادث ذکری به میان نیآمده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر نامی از آنان در صفحه تاریخ ذکر نشده است. گفته شده که در جمل دوازده هزار تن از کوفیان به یاری امام علی(ع) برخاستند که قوم مذحج از جمله آنان بود. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۳۵.)
  70. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۲-۲۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۰۱-۳۰۲.
  71. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۶.
  72. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۶.
  73. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸.
  74. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۸.
  75. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۵۹.
  76. ابن‌حزم‌، جمهرة انساب العرب، ص‌۴۱۰.
  77. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۵ و ۳۱۲.
  78. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۸۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۳.
  79. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰.
  80. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۱۱-۱۲.
  81. کندی، الولاۀ و القضاۀ، ص۴۱-۴۷.
  82. ابن یونس، تاریخ، ج۱، ص۳۲۷.
  83. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۱، ص۲۱۴-۲۱۵؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۴، ص۵۸۶.
  84. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۴۱۴.
  85. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۳، ص۲۵۱-۲۵۴.
  86. بلاذری، فتوح البلدان، ج۳، ص۴۰۹-۴۱۰؛ نرشخی، تاریخ بخارا، ص۱۶۶.
  87. ابن خلدون، العبر، ترجمه، ج۲، ص۱۲۵.
  88. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۸۱.
  89. سهمی، تاریخ جرجان، ص۵۴-۵۶.
  90. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  91. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۲۱؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۳-۱۴.
  92. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۲۰۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۵۹-۱۶۰.
  93. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.
  94. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹-۲۷۰.
  95. أبومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص۲۳۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۷.
  96. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۳.
  97. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۳۰۷.
  98. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۹.
  99. امین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۰۰.
  100. صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، ص۲۹۴.
  101. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۷.
  102. خوارزمی، المناقب، ج۲، ص۲۰.
  103. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ص۱۰۰.
  104. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۰-۹۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۲۲-۴۲۳.
  105. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۹.
  106. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۳۴۴.
  107. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۳؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷.
  108. سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۵-۱۶.
  109. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴-۲۱۵.
  110. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۹۸-۴۹۹.
  111. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۵۱۹-۵۲۰.
  112. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۲، ص۵۲۴.
  113. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۰.
  114. ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۱۸۶.
  115. ابن‌حزم‌، جمهرة انساب العرب، ص‌۴۱۰.
  116. ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۲.
  117. ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۱۸۷.
  118. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۵.
  119. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۷۶.
  120. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۲۹.
  121. بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۷.
  122. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۰۷.
  123. "استراح الناس منه". ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۹۴.
  124. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۹۰-۳۱۶.
  125. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۶۵.
  126. نک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۲۸؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۷-۱۸.
  127. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۳۲۷-۳۲۸.
  128. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۳۳.
  129. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  130. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴-۶.
  131. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۳۲۷-۳۲۸.
  132. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  133. ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۳۲۷-۳۲۸.
  134. ابن حبیب، المحبر، ص۴۹۲.
  135. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۷۱-۷۲.
  136. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۶۷.
  137. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۱۵۸.
  138. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۹.
  139. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۰؛ بحرالعلوم، الفوائدالرجالیه، ج۱، ص۳۲۴ـ۳۲۹.
  140. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۸۰-۸۲.
  141. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۵۹۱-۵۹۵؛ سهمی، تاریخ جرجان، ص۴۹.
  142. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹۲-۹۳ و ۱۹۷.
  143. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۴۴.
  144. مروزی، الفتن، ص۱۱۸، ۴۰۳.
  145. اخبارالدولة العباسیه، ص۳۲۹-۳۳۰؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۱۸-۲۰.
  146. شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۵-۳۲۷.
  147. خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۹۹؛ ج۲۰، ص۲۲۷، ۴۱۸.
  148. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۷-۵۸.
  149. ابن شبه نمیری، تاریخ المدینة المنورۀ، ج۳، ص۱۰۰۶-۱۰۰۷؛ احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ص۵۷۵-۵۷۶.
  150. شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۵-۳۲۷؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۲۹.
  151. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۴۶.
  152. صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، ص۳۰۹.
  153. صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، ص۳۵۴.
  154. ابن ابی العاصم (ضحاک)، الآحاد والمثانی، ج۴، ص۴۲۵-۴۲۶.
  155. ابن ابی العاصم (ضحاک)، الآحاد والمثانی، ج۴، ص۴۳۱.
  156. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۹۲، ۳۸۷.
  157. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۴۰.
  158. شیخ طوسی، رجال، ص۹۴.
  159. وکیع، اخبار القضاۀ، ج۲، ص۴۲۰.
  160. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۲۶۵-۲۶۷.
  161. شیخ طوسی، رجال، ص۱۲۵-۱۴۵.
  162. نجاشی، رجال، ص۱۱.
  163. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۶۸.
  164. نجاشی، رجال، ص۲۱.
  165. برای نمونه نک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۷۰ و ج۴، ص۲۳۱؛ خطیب بغدادی، احمد؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۹.
  166. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۴۰.
  167. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۲۰.
  168. یعقوبی، ج۲، ص۳۶۳، ۳۴۸.
  169. ر. ک. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ص۶۲۹.
  170. مزی، تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۵۳-۴۵۴.
  171. نجاشی، رجال، ص۱۴، ۲۲۳.
  172. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸۰.
  173. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۰.
  174. نجاشی، رجال، ص۹.
  175. بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۴۹.
  176. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۴؛ صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، ص۱۴۱؛ سعیدیان جزی، مریم، قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، ص۲۰-۲۲.
  177. سمعانی، الانساب، ج‌ ۲، ص‌ ۶۸؛ نعمت‌اللّه صفری‌، دانشنامه جهان اسلام، مقاله "جعفی".
  178. رجوع کنید به شیخ طوسی، رجال، ص‌۶۰.
  179. برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به نجاشی، رجال، ص‌۲۸، ۳۲ـ۳۳، ۱۰۳، ۱۱۰ـ۱۱۱، ۱۷۴، ۲۴۶، ۲۹۹.
  180. برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به شیخ طوسی، رجال، ص‌۱۱۷، ۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۳، ۱۳۷، ۱۵۵.
  181. ماسینیون، خطط‌ الکوفه و شرح‌ خریطتها، ص‌ ۱۴۵ـ۱۴۶؛ نعمت‌اللّه صفری‌، دانشنامه جهان اسلام، مقاله "جعفی".