آیه ولایت در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

بر اساس روایات فراوان در منابع شیعه و اهل سنت که از طرق متعدد نقل شده، آیه ولایت در شأن امام علی (ع) نازل شده است. علمای امامیه با توجه به متن آیه و روایات شأن نزول و همچنین کاربرد واژه ولی و مولی در روایات که در معنای اولی بالتصرف به کار رفته است، بر امامت بلافصل علی (ع) استدلال می‌‌کنند. با دقت در برخی روایات و آیات قرآن می‌توان پیوند مسئله غدیرخم با آیه ولایت را یافت.

آیه ولایت در شأن امیرالمؤمنین (ع)

بر اساس روایات فراوان در منابع شیعه و اهل سنت، آیه ولایت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱] در شأن امام علی (ع) نازل شده است. بر پایه این روایات که برخی از آنها با اندکی تفاوت نقل شده، فقیری وارد مسجد پیامبر (ص) شد و تقاضای کمک کرد؛ ولی کسی چیزی به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم؛ ولی کسی به من چیزی نداد. در همین حال، امام علی (ع) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. فقیر نزدیک آمد و انگشتر را از دست حضرت بیرون آورد و این آیه نازل شد[۲]. ابوذر غفاری نیز همین شأن نزول را روایت کرده و در ادامه آورده است: "در آن هنگام، پیامبر (ص) در حال نماز بود و این ماجرا را مشاهده کرد. هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! برادرم موسی از تو خواست که روح او را وسیع و‌کارها را بر او آسان کنی و گره از زبانش بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند و نیز تقاضا کرد هارون را که برادرش بود، وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیله او، بر نیرویش بیفزایی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا! من محمد، پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز. از خاندانم، علی (ع) را وزیر من گردان تا به وسیله‌اش پشتم قوی و محکم شود. هنوز دعای پیامبر (ص) پایان نیافته بود که جبرئیل آیه ولایت را نازل کرد"[۳].

این شأن نزول از طُرق گوناگون در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است: از جمله اصحابی‌ که این حادثه را نقل‌ کرده‌اند، امام علی (ع)[۴]، عبداللّه بن عبّاس[۵]، ابو رافع مدنی[۶]، عمار بن یاسر[۷]، ابوذر غفاری[۸]، انس‌ بن مالک[۹] و مقداد بن اسود هستند[۱۰]. از تابعان نیز سلمة بن کهیل[۱۱]، عتبة‌ بن ابی حکیم[۱۲]، سُدّی[۱۳] و مجاهد[۱۴] به نقل این حادثه پرداخته‌اند.

در کتاب غایة المرام تعداد ۲۴ حدیث در این باره از اهل تسنّن و ۱۹ حدیث از شیعه نقل شده است[۱۵]. در هر صورت، از نظر شیعه تردیدی نیست که این آیه درباره امام علی (ع) فرود آمده و از نظر اهل سنّت نیز شهرت این روایات به حدّی است که متکلّم معروف اهل سنت، قاضی ایجی در کتاب المواقف تصریح کرده است که مفسّران بر نزول این آیه در شأن علی (ع) اجماع دارند[۱۶]. جرجانی در شرح مواقف[۱۷]، سعدالدین تفتازانی در شرح مقاصد[۱۸] و قوشچی در شرح تجرید[۱۹] نیز بر این اجماع اعتراف دارند.

محدّثان بزرگی از اهل سنت در اعصار گوناگون، مانند حافظ عبدالرزاق صنعانی، حافظ عبد بن حمید، حافظ رزین بن معاویه، حافظ نسائی "مؤلف صحیح"، حافظ محمد بن جریر طبری، ابن‌ ابی‌ حاتم، ابن‌ عساکر، ابوبکر بن‌ مردویه، ابوالقاسم طبرانی، خطیب بغدادی، هیثمی، ابن‌ جوزی، محبّ طبری، جلال الدین سیوطی و متّقی هندی، این روایت را در کتاب‌هایشان آورده‌اند[۲۰]. آلوسی هم گفته است: بیش‌تر اخباریان برآنند که این آیه در شأن امام‌ علی (ع) نازل شده[۲۱] و شهرت این خبر به‌ حدّی بوده که حسان‌ بن‌ ثابت، شاعر رسول خدا (ص) نیز این منقبت علی (ع) را به‌ نظم آورده است.

احادیث مربوط به نزول آیه در شأن علی (ع) که از شیعه و اهل سنت نقل شده در حد تواتر بوده و مفید یقین است و این احادیث مورد استناد محدثان، مفسران، متکلمان و فقیهان قرار گرفته است؛ تا آنجا که فقها در مسئله فعل کثیر در نماز و اینکه آیا صدقه مستحبی زکات نامیده می‌شود یا نه، به آن استناد کرده‌اند[۲۲]. با توجه به مطالب یاد شده، تردید برخی از افراد همچون فخر رازی[۲۳] و ابوهاشم جبایی[۲۴]. درباره نزول آیه در شأن علی (ع) بی‌اساس خواهد بود.

همچنین سستی سخن ابن تیمیه که مدّعی شده این روایت از جعلیات است، روشن می‌شود. شیعه با این آیه بر جانشینی و ولایت علی (ع) استدلال کرده است[۲۵] و حتّی برخی آن را قوی‌ترین دلیل بر امامت حضرت برشمرده‌اند[۲۶].[۲۷]

روایات شأن نزول در مدارک عامه و شیعه

مدارک عامه

  1. در برخی مدارک عامه، اتفاق نظر بر این است که آیه شریفه درباره حضرت علی (ع) نازل شده؛ چنان که شیخ أبی الحسن رزین بن معاویة بن عمار عیدری در کتاب «جامع الأصول عن الجامع بین الصحاح الست»[۲۸] می‌گوید: «بین بزرگان علمای عامه اتفاق نظر وجود دارد که این آیه در شأن علی (ع) نازل شده». او سپس به اسامی آنان اشاره می‌نماید[۲۹].
  2. ثعلبی، مفسر معروف و از علمای عامه، در تفسیر خود بعد از ذکر روایاتی در شأن نزول آیه درباره امیرالمؤمنین (ع)، اضافه می‌کند که از "ابامنصور الجمشادی" شنیده است که با چهار واسطه از احمد بن حنبل نقل نمود (که ضمن اشاره به اسامی آنان) می‌گفت: ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله (ص) من الفضائل مثل ما جاء لعلی بن أبی طالب[۳۰].
  3. بعد از قتل عثمان و با خلافت امیرالمؤمنین (ع)، معاویه نامه‌ای برای عمروعاص می‌نویسد و ضمن تشنیع و ایراد اتهام به امیرالمؤمنین (ع) در قتل عثمان، از او درخواست کمک و ملحق شدن به خود در جنگ با علی (ع) می‌کند. عمروعاص در پاسخ به نامه معاویه، ضمن تجلیل فراوان از علی (ع)، مناقب آن حضرت را یک به یک برای معاویه برمی‌شمارد؛ از آن جمله می‌نویسد: «...هُوَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ وَارِثُهُ وَ قَاضِي دَيْنِهِ‏ وَ مُنْجِزُ وَعْدِهِ‏ وَ زَوْجُ‏ ابْنَتِهِ‏ سَيِّدَةِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ...» وی سپس می‌گوید: «و قد قال فیه رسول الله (ص) یوم غدیر خم الا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله...» او مناقب دیگر حضرتش را یک به یک می‌شمرد؛ تا اینکه به برخی از آیات قرآن که در شأن امیرالمؤمنین (ع) است اشاره می‌نماید و می‌نویسد:{{عربی|و قد علمت یا معاویة ما انزل الله تعالی من الایات المتلوات فی فضائله التی لا یشترک فیها احد کقوله تعالی ﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ[۳۱]، ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۳۲]، ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ...[۳۳]، ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى...[۳۴].[۳۵]
  4. طبرانی ماجرای نزول این آیه را در «الأوسط» و ابن‌مردویه از عمار بن یاسر چنین نقل می‌کند که: {{عربی|وقف بعلی سائل و هو راکع فی صلاة تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فاتی رسول الله (ص) فاعلمه ذلک فنزلت علی النبی (ص) هذه الآیة ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۳۶]، فقرأها رسول الله (ص) علی أصحابه ثم قال: «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ هَذَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۳۷].[۳۸]

مدارک شیعه

در میان علمای شیعه، اجماع بر آن است که این آیه در شأن امیرالمؤمنین علی (ع) نازل شده است. از آنجا که این آیه از نظر محتوا و به کار رفتن کلمه ولایت در آن، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، ائمه (ع) در مناظره‌های خود به آن فراوان استناد نموده‌اند.

  1. «قَالَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِهَاتَيْنِ‏ وَ إِلَّا فَصَمَّتَا وَ رَأَيْتُهُ بِهَاتَيْنِ‏ وَ إِلَّا فَعَمِيَتَا يَقُولُ عَلِيٌّ قَائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْكَفَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ أَمَا إِنِّي صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْماً مِنَ الْأَيَّامِ الظُّهْرَ فَسَأَلَ سَائِلٌ فِي الْمَسْجِدِ فَلَمْ يُعْطِهِ أَحَدٌ شَيْئاً فَرَفَعَ السَّائِلُ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ‏ اللَّهُمَّ اشْهَدْ أَنِّي سَأَلْتُ‏ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمْ يُعْطِنِي أَحَدٌ شَيْئاً وَ كَانَ عَلِيٌّ (ع) فِي الصَّلَاةِ رَاكِعاً فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِخِنْصِرِهِ الْيُمْنَى وَ كَانَ مُتَخَتِّماً فِيهَا فَأَقْبَلَ السَّائِلُ فَأَخَذَ الْخَاتَمَ مِنْ خِنْصِرِهِ وَ ذَلِكَ بِمَرْأًى مِنَ النَّبِيِّ (ص) وَ هُوَ يُصَلِّي‏ فَلَمَّا فَرَغَ النَّبِيُّ (ص) مِنْ صَلَاتِهِ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ أَخِي مُوسَى سَأَلَكَ فَقَالَ- ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي * وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي * وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۳۹]‏ فَأَنْزَلْتَ عَلَيْهِ قُرْآناً نَاطِقاً ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا[۴۰] اللَّهُمَّ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ نَبِيُّكَ وَ صَفِيُّكَ اللَّهُمَّ فَ ﴿اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي *... وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي‏- عَلِيّاً ﴿اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي قَالَ أَبُو ذَرٍّ فَمَا اسْتَتَمَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) كَلَامَهُ‏ حَتَّى نَزَلَ جَبْرَئِيلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ‏ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»[۴۱].
  2. در احتجاجات امیرالمؤمنین علی (ع) با عمر و ابوبکر، روایت شده که ایشان (امیرالمؤمنین (ع)) موارد متعددی از فضائل خود را بر می‌شمارند و از آن دو درباره‌اش اقرار می‌گیرند. در این احتجاجات از جمله به این آیه استدلال شده است: «قَالَ عَلِیٌّ (ع): أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا الْمُجِيبُ لِرَسُولِ اللَّهِ (ص) قَبْلَ ذُكْرَانِ الْمُسْلِمِينَ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ قَالَ فَأَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا الْأَذَانُ‏ لِأَهْلِ‏ الْمَوْسِمِ‏ وَ لِجَمِيعِ الْأُمَّةِ بِسُورَةِ بَرَاءَةَ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ قَالَ فَأَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا وَقَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِنَفْسِي يَوْمَ الْغَارِ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ قَالَ أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَ لِيَ الْوَلَايَةُ مِنَ اللَّهِ مَعَ وَلَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ فِي آيَةِ زَكَاةِ الْخَاتَمِ أَمْ لَكَ قَالَبَلْ لَكَ قَالَ أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَنَا الْمَوْلَى لَكَ وَ لِكُلِّ مُسْلِمٍ بِحَدِيثِ النَّبِيِّ (ص) يَوْمَ الْغَدِيرِ أَمْ أَنْتَ قَالَ بَلْ أَنْتَ»[۴۲].
  3. در احتجاجات مبسوطی که امیرالمؤمنین (ع) بعد از مرگ عمر با افراد شورای شش نفره می‌نمایند نیز به این آیه استدلال شده: «قَالَ (ع): فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ آتَى الزَّكَاةَ وَ هُوَ رَاكِعٌ‏ وَ نَزَلَتْ‏ فِيهِ‏ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ غَيْرِي قَالُوا: لَا»[۴۳].[۴۴]

طرق نقل شأن نزول آیه در منابع شیعه و اهل سنت

در این جا به نقل چند منبع از منابع شیعه و اهل سنت در این باره می‌پردازیم:

منابع شیعه

  1. ابن طاووس: درباره طرق این روایت می‌نویسد: انّما ذكرت هذه الآية الشريفة مع شهرتها انّها نزلت في مولانا علي (ع) لانّي وجدت صاحب هذا الكتاب قدرواها بزيادات عمّا كنّا وقفنا عليه و هو انّه رواها من تسعين طريقا باسانيد متصلة كلّها او جلّها من رجال المخالفين لأهل البيت[۴۵]. «با این که این آیه شهرت دارد که درشأن امام علی (ع) نازل شده است، من آن را آورده ام؛ زیرا دیدم صاحب این کتاب، محمد بن عباس بن علی بن مروان[۴۶] اطلاعاتش درباره این آیه بیش از ماست، چون او این روایت را از ۹۰ طریق متصل نقل می‌کند که تمام یا بیشتر این طرق از دانشمندان اهل سنت هستند».
  2. بحرانی: نزول این آیه درشأن امام علی (ع) را از طریق اهل سنت، از ۲۴ طریق، و از طریق شیعه، از ۱۹ طریق، نقل می‌کند[۴۷].
  3. ابن بطریق: وی نزول این آیه درشأن امام علی (ع) را از ۲۵ طریق نقل می‌کند[۴۸] و در کتاب «العمده» آن را از ۹ طریق نقل می‌کند[۴۹].[۵۰]

منابع اهل سنت

علمای اهل سنت نیز این روایت را که این آیه در شأن امام علی (ع) نازل شده است از طرق متعدد ذکر کرده‌اند که به عنوان نمونه به چند نظر اشاره می‌شود:

  1. حسکانی: صاحب کتاب شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، نزول این آیه را درشأن امامعلی (ع) از ۵ طریق نقل می‌کند[۵۱].
  2. حموینی: صاحب کتاب فرائد السمطین نزول این آیه را در شأن امام علی (ع) را از ۵ طریق نقل می‌کند[۵۲].
  3. ابن مغازلی: وی نزول این آیه در شأن امام علی (ع) را از ۵ طریق نقل می‌کند[۵۳].
  4. ابونعیم اصفهانی: وی نزول این آیه را در شأن امام علی (ع) از ۱۰ طریق نقل می‌کند[۵۴].
  5. ابن عساکر: وی نزول این آیه در شأن امام علی (ع) را از سه طریق نقل می‌کند[۵۵].
  6. زرندی حنفی: وی نزول این آیه در شأن امام علی (ع) را از دو طریق نقل می‌کند[۵۶].[۵۷]

نحوه استدلال به آیه ولایت

وجه استدلال چنین است که این آیه با ﴿إِنَّمَا آغاز شده و به تصریح لغویان دلالت بر حصر دارد[۵۸]. کلمه ولی مشتق از "ولی" و "ولایت" و به معنای سرپرستی و صاحب اختیار است. ابن منظور در تعریف ولیّ می‌گوید: ولیّ یتیم کسی است که عهده‌دار کار یتیم است و به امور او قیام می‌کند و ولیّ زن کسی است که سرپرستی عقد ازدواج او را برعهده دارد[۵۹]. فیومی نیز می‌گوید: ولیّ شخص کسی است که به امر او قیام کند و آیه ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ[۶۰] از همین قبیل است[۶۱].

بنابراین از گفتار لغویان می‌توان استفاده کرد که معنای "ولایت"، همان سرپرستی و عهده‌دار بودن کار دیگری است و معانی دیگری که برای آن گفته‌اند، از قلمرو همین معناست؛ پس وقتی گفته می‌شود: دوست، هم‌سایه، هم‌پیمان، پدر، خدا و پیامبر، ولیّ هستند، در همه موارد، این معنا اولویت در قیام به امور موجود است و چنان‌که ادیبان تصریح کرده‌اند، اصل، عدم اشتراک لفظی است[۶۲] و در صورتی که اشتراک لفظی را بپذیریم؛ یعنی معانی متعدّدی برای لفظ ولایت قائل شویم، قراین حالی و لفظی دلالت می‌کند بر اینکه مقصود از ولایت در این آیه، همان سرپرستی است؛ زیرا ولایت که به صورت مفرد و با یک تعبیر، به همه خدا، پیامبر، مؤمنانی که... نسبت داده شده، به یک معناست و چنان‌که خداوند: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ[۶۳] و پیامبر: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[۶۴] ولایت به معنای سرپرستی بر مؤمنان را دارا هستند: ﴿الَّذِينَ آمَنُواْ نیز همان ولایت خدا و پیامبر را دارد؛ البتّه این ولایت برای خداوند بالاصاله و برای پیامبر و ﴿الَّذِينَ آمَنُواْ تبعی و با اذن پروردگار است. از سوی دیگر، پیامبر (ص) که وظیفه تبیین آیات را بر عهده دارد: ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۶۵] خود به روشنی ولایت در این آیه را تفسیر کرده است؛ از جمله در روایتی که شیخ کلینی آن را در کتاب کافی آورده، از امام باقر (ع) چنین نقل شده است: خداوند پیامبرش را به ولایت امام علی (ع) فرمان داد و بر او چنین نازل کرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۶۶] و خداوند ولایت اولواالامر را واجب ساخت. آنان نمی‌دانند این ولایت چیست؟ پس خداوند به محمد (ص) فرمان داد ولایت را برای آنان تفسیر نماید؛ همان‌گونه که نماز و زکات و روزه و حج را تفسیر می‌کند. چون این فرمان رسید، حضرت دل‌تنگ شد و نگران بود که مردم از دینشان برگردند و وی را تکذیب کنند؛ پس به پروردگارش رجوع و ‌خداوند چنین وحی کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۶۷] حضرت امر ولایت را به فرمان خدا آشکار ساخت و به معرّفی ولایت علی (ع)در روز غدیر خم پرداخت... و به مردم دستور داد تا حاضران به اطلاع غایبان برسانند[۶۸]. عیاشی نیز روایتی نزدیک به همین مضمون را از امام صادق (ع) نقل می‌کند[۶۹]. در برخی منابع اهل سنت نیز این تفسیر مشاهده می‌شود؛ از جمله، طبرانی از عمار یاسر نقل می‌کند که رسول خدا (ص) پس از نزول آیه، آن را قرائت کرد و فرمود: «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌ‏ مَوْلَاهُ‏ اللَّهُمَ‏ وَالِ‏ مَنْ‏ وَالاهُ‏ وَ عَادِ مَنْ‏ عَادَاه‏»[۷۰].[۷۱]

کاربرد واژه «ولی» و «مولی» درباره امام علی (ع) در روایات

رسول خدا (ص) در روایات فراوانی واژه «ولی» را در شأن امام علی (ع) به کار برد. این روایات که در بسیاری از منابع فریقین وارد شده متواتر بوده و مؤید استدلال شیعه است. این روایات به روشنی بر دو مطلب تأکید دارند: ۱. اطلاق کلمه «ولی» بر علی (ع) و تفسیر و تبیین آن از سوی رسول خدا (ص). ٢. دلالت واژه «ولی» بر جانشینی و ولایت. برخی از این احادیث به نقل از کتاب ارزشمند المراجعات از این قرارند:

حدیث ابن عباس

ابن عباس نقل می‌کند که رسول خدا (ص) به امام علی (ع) فرمود: «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي‌»[۷۲]؛ «تو ولی تمام مؤمنان پس از من خواهی بود»[۷۳].

حدیث عمران

«چهار تن علیه علی هم‌پیمان شدند و از او به پیامبر (ص) شکایت کردند. پیامبر (ص) خشمگین شد و در حالی که خشم در چهره‌اش نمایان بود. فرمود: «مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»[۷۴]؛ «از علی (ع) چه می‌خواهید؟ علی (ع) از من است و من از او هستم او ولی همه مؤمنان پس از من خواهد بود»[۷۵].

حدیث بریده

«بریده» نقل می‌کند که رسول خدا (ص) به وی فرمود: «لَا تَقَعْ فِي عَلِيٍّ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي»؛ «نسبت به علی (ع) بد مگو که او از من است و من از اویم و او «ولی» شما پس از من است»[۷۶].

این حدیث را بسیاری از اعلام مفاخر عامه با اندک اختلافی در تعبیر در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند[۷۷].

صاحب کتاب المراجعات پس از بیان این حدیث می‌نویسد: «این حدیث، تردیدی در صدورش نیست و طرق نقل آن تا «بریده» زیاد است و همه طرق آن معتبر است»[۷۸].[۷۹]

حدیث خصائص دهگانه

ابن عباس حدیث بس گران‌بهایی را از رسول خدا (ص) نقل می‌کند که در آن ده ویژگی و امتیاز برای علی (ع) آمده است از جمله رسول خدا (ص) به علی بن ابی طالب (ع) می‌فرماید: «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي‌»[۸۰]؛ «تو «ولی» تمام مؤمنان پس از من خواهی بود»[۸۱].

حدیث ابن ابی عاصم

رسول خدا (ص) بارها واژه «مولی» را درباره امام علی (ع)به کار برد. از جمله ابن ابی عاصم به طور مرفوعه از علی (ع) نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قالوا: بلی، قال: من کنت ولیه فهو ولیه»[۸۲] و[۸۳]؛ «آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند بله! فرمود: هر کس من ولی او هستم علی ولی او است».

نویسنده المراجعات احادیث دیگری را در این زمینه به نقل از علی (ع) و «وهب» نقل کرده و می‌نویسد: «اخبار صحیح ما که در این زمینه از ائمه اطهار (ع) رسیده متواتر است»[۸۴].

حدیث متواتر «غدیر» که مورد اتفاق فریقین می‌باشد از محکم‌ترین ادله‌ای است که در این باره می‌توان ارائه کرد این حدیث از طرق متعدد نقل شده است که رسول خدا (ص) در جریان حجة الوداع و در مکانی به نام غدیرخم در میان هزاران حاجی خطبه ایراد کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»[۸۵]؛ «هر کس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست».

«ابن حجر عسقلانی» در کتاب الصواعق المحرقه در شبهه یازدهم به نقل از «طبرانی» چنین نقل می‌کند که عمر و ابوبکر در آن واقعه و پس از سخنرانی رسول خدا (ص) به علی بن ابی طالب (ع) گفتند: امسيت يا ابن ابي طالب مولى كل مؤمن و مؤمنة[۸۶]؛ «ای پسر ابی طالب: در حالی روز را به شب بردی که مولای تمام زنان و مردان مؤمن شدی».

درباره اسناد و محتوای آن نیز به اظهار نظر چند محدث مشهور اهل سنت اکتفا می‌کنیم. درباره طرق این روایت، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، صاحب کتاب ینابیع الموده، پس از نقل طرقی از آن می‌نویسد: اخرج محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ خبر غدير خم من خمسة و سبعين طريقا و افرد له كتابا سمّاه كتاب الولاية[۸۷]. «محمد بن جریر طبری، صاحب کتاب تاریخ طبری، حدیث غدیرخم را از ۷۵ طریق ذکر کرده و آن را در کتاب مستقلی به نام «کتاب ولایت» گردآوری کرده است».

وی در ادامه می‌نویسد: اخرج خبر غدير خم ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد بن عقدة و افرد له كتابا و سمّاه الموالات و طرقه من مائة و خمسة طريق[۸۸]. «ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده خبر غدیر خم را از ۱۰۵ طریق ذکر کرده و آن را در کتاب مستقلی به نام کتاب "موالات" گردآوری کرده است».

سپس می‌نویسد: حكى العلامة علي بن موسى بن علي بن محمد ابي المعالي الجويني الملقّب بامام الحرمين استاذ ابي حامد الغزالي رحمهما اللّه يتعجب و يقول رايت مجلدا في بغداد في يد صحاف فيه روايات خبر غدير خم مكتوبا عليه المجلدة الثامنة و العشرون من طرق قوله (ص) من كنت مولاه فعليّ مولاه و يتلوه المجلدة التاسعة و العشرون[۸۹].

«ابوالمعالی جوینی امام الحرمین استاد غزالی نقل می‌کند و با تعجب می‌گوید: در بغداد در دست کتابفروشی کتابی دیدم که روایات خبر غدیر خم را گردآوری کرده و بر آن نوشته شده بود: جلد بیست و هشتم از طرق سخن رسول خدا (ص): «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌» و بعد از این جلد بیست و نهم آن خواهد آمد».

با توجه به آنچه بیان گشت روایات یاد شده در معرفی مصداق «ولی» با آیه شریفه هماهنگ بوده و در تبیین و تفسیر آیه ولایت مؤثر و کارآمد می‌باشند. این مجموعه از احادیث مؤید استدلال شیعه به آیه یاد شده است[۹۰].

پیوند غدیرخم با آیه ولایت در روایات

در منابع شیعی روایاتی دیده می‌شود که برخی از آنها نیز با سند صحیح می‌گوید پیامبر اکرم (ص) آیات ولایت را تفسیر کردند و از جمله موارد آن در غدیر خم بود؛ زیرا این آیات با مسئله غدیرخم گره خورده‌اند و آنچه حضرت رسول اکرم (ص) در غدیر مأمور به ابلاغ آن شدند، تفسیر همین «ولایتی» بود که خداوند در آیات ولایت بر حضرت نازل کرده بود. از جمله این روایات، روایتی است از ابوجعفر کلینی (م ۳۲۸ یا ۳۲۹ﻫ.ق) با سند صحیح از زرارة، فضیل بن یسار، بکیر بن اعین، محمد بن مسلم، برید بن معاویه و أبی الجارود که همگی از امام باقر (ع) چنین نقل می‌کنند: «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ[۹۱] وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً (ص) أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ- ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۹۲] فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ (ع) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»؛

خداوند، پیامبرش را به ولایت علی (ع) فرمان داد و بر او چنین نازل کرد: «تنها ولی شما خدا و رسول و مؤمنانی هستند که نماز به پا می‌دارند و در رکوع زکات می‌دهند و [نیز] خداوند ولایت اولی الامر را واجب کرد؛ آنان از حقیقت ولایت آگاه نبودند، پس خداوند به محمد (ص) فرمان داد ولایت را برای آنان تفسیر کند همان‌گونه که احکام نماز، زکات، روزه و حج را تفسیر می‌کند. چون این فرمان رسید، حضرت دلتنگ شد و نگران بود که نکند مردم از دینشان برگردند و ایشان را تکذیب کنند. حضرت با چنین دلتنگی‌ای، به پروردگارش رجوع کرد [و چاره خواست]؛ آنگاه خداوند چنین وحی فرستاد: «ای رسول، آنچه را بر تو نازل شد، ابلاغ کن که اگر نکنی، رسالت آن را انجام نداده‌ای و خدا تو را از شر مردم نگه می‌دارد.»... پس حضرت به فرمان خدا امر ولایت را آشکار ساخت و به معرفی ولایت علی (ع) در روز غدیر خم پرداخت و... به مردم فرمان داد تا حاضران آن را به اطلاع غایبان برسانند»[۹۳].

به همین معنا روایاتی از عیاشی (محمد بن مسعود، م. ۳۲۰ﻫ.ق) از امام صادق (ع) نقل شده است که چنین می‌فرماید: چون آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ... نازل شد، بر پیامبر خدا (ص) گران آمد و نگران بودند قریش ایشان را تکذیب کنند؛ پس خداوند چنین نازل کرد: ﴿أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۹۴]؛ آنگاه حضرت در روز غدیر خم به این امر پرداخت و آن را ابلاغ کرد»[۹۵].

از آیات قرآن نیز می‌توان شواهدی بر این پیوند (پیوند مسئله غدیرخم با آیه ولایت) و نگرانی حضرت از ابلاغ آن را یافت (که در بحث «آیه تبلیغ» به تفصیل مطرح خواهد شد). در احادیث اهل سنت نیز به برخی از این شواهد اشاره شده است؛ از جمله حدیثی که طبرانی (حافظ سلیمان بن احمد الطبرانی، م. ۳۶۰ﻫ.ق) با سند خود از «عمار بن یاسر» نقل می‌کند: «حضرت رسول (ص) پس از نزول آیه ولایت آن را قرائت کرد و سپس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‌»[۹۶].

حدیثی دیگر به نقل از حسن بن ابی طاهر جاوایی (م، قرن ششم) است که با سند خود از اهل سنت از زید بن ارقم از رسول خدا (ص) در خطبه غدیر چنین نقل می‌کنند: «ای مردم، علی بن ابی طالب ولی شما پس از خدا و رسول او است... ؛ خداوند در این باره چنین نازل کرده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...[۹۷].

پیامبر خدا (ص) در حین تفسیر ولایت و ابلاغ رسمی ولایت امام علی (ع) در غدیرخم، همانند آیه قرآن، ولایت ایشان را هم‌ردیف ولایت خود قرار داد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌».

در برخی روایات، ائمة طاهرین (ع) نیز آیه را همانند تفسیر پیامبر خدا (ص)، معنا کرده‌اند؛ مانند این حدیث از امام صادق (ع) که می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا... «يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ‌»؛ مراد از «ولی» در این آیه کسی است که اولی به شماست؛ یعنی سزاوارتر به شما در امور، جان و مالتان است»[۹۸].[۹۹]

ارزیابی صحت و نادرستی احادیث درباره آیات ولایت

دیدگاه شیعه و سنی

از نظر شیعه هیچ جای تردید و انکار نیست که آیات ۵۶ و ۵۵ سوره مائده درباره امام علی(ع) نازل شده است، هنگامی که انگشترش را در نماز به فقیر صدقه داد[۱۰۰]. این حادثه در منابع اهل سنت نیز از چندین صحابی و تابعی، گاهی هر یک با چند طریق، نقل شده است. در برخی از این منابع، اسانید و طرق گوناگون نقل این حادثه به ۲۶ طریق می‌رسد[۱۰۱]. برخی از صحابه ناقل این حادثه بدین قرارند: امام علی(ع)[۱۰۲]، عبدالله بن عباس[۱۰۳]، ابورافع مدنی[۱۰۴]، عمار بن یاسر[۱۰۵]، ابوذر غفاری[۱۰۶]، انس بن مالک[۱۰۷]، جابر بن عبدالله[۱۰۸]، مقداد بن الأسود[۱۰۹] و عبدالله بن سلام[۱۱۰].

از تابعین نیز سلمة بن کهیل[۱۱۱]، عُتبة بن ابی حکیم[۱۱۲]، سدی[۱۱۳] و مجاهد[۱۱۴] این حدیث را نقل کرده‌اند. آنان به صراحت گفته‌اند که این آیه در خصوص امام علی(ع) نازل شده است.

در برخی منابع اهل سنت به دو روایت از امام باقر(ع) اشاره شده است: از حضرت پرسیدند: مراد خدا از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ چه کسی است؟ امام می‌فرماید: «آنان مؤمنان هستند» گفته شد: ما شنیده‌ایم که این آیه درباره علی بن ابی طالب نازل شده است. امام می‌فرماید: «[آری] امام علی هم از مؤمنان است»[۱۱۵].

این حدیث نشان می‌دهد، چنین اندیشه‌ای در آن عصر رواج داشته که این آیه درباره امام علی(ع) است و امام باقر(ع) هرگز آن را انکار نکرده‌اند؛ هرچند عمومیت مذکور در کلام امام در اندیشه شیعه، تفسیر خاص خود را دارد و تنها امامان بر معصوم(ع) تطبیق می‌شود[۱۱۶].

اسکافی (ابوجعفر، محمد بن عبدالله، ۲۴ق) به صراحت، نزول آیات ولایت را درباره امام علی(ع) می‌داند[۱۱۷] و نیز نیشابوری در تفسیرش[۱۱۸] و ایجی، در مواقف[۱۱۹] این معنا را مورد اجماع مفسران می‌شمرند. آلوسی می‌گوید: غالب اخباری‌ها بر این باورند که این آیه درباره علی - کرم الله وجهه - نازل شده است و حاکم نیشابوری و ابن مردویه و دیگران با سند متصل خود از ابن عباس [و دیگران] این حادثه را نقل کرده‌اند[۱۲۰]. سپس آلوسی اشعار معروف حسان بن ثابت را درباره این واقعه ذکر کرده است[۱۲۱].

سیوطی نیز پس از نقل برخی از طرق این حدیث، می‌نویسد: اینها طرق این حدیثند که یکدیگر را تقویت می‌کنند [و اصل این ماجرا را به اثبات می‌رسانند][۱۲۲]. ابن حجر عسقلانی نیز به برخی از طرق این حدیث اشاره می‌کند و تنها در طریق ابن مردویه به عمار و ثعلبی به ابوذر مناقشه می‌کند[۱۲۳].

ابن کثیر که به بررسی صحت و نادرستی اسانید این حدیث پرداخته، نخست از چند طریق این واقعه را بیان می‌کند و تنها در سند حافظ «ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه» معروف ابن مردویه (م ۴۱۰ق) و سند حافظ «عبد الرزاق بن همام» (م ۲۱۱ق) مناقشه می‌کند[۱۲۴]. سپس بدون ایراد اشکال بر اسانید دیگر، می‌نویسد: همه این آیات (۵۱ تا ۵۶ سوره مائده) درباره داستان عبادة بن صامت است که از هم‌پیمانی با یهودیان سر باز زد و به ولایت خدا و پیامبر و مؤمنان رضایت داد[۱۲۵].

ابن کثیر با طرح این نظریه، در صدد برآمده تا نزول آیات ۵۵ و ۵۶ را درباره تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) انکار کند. در حالی که نظریه‌اش با چند اشکال اساسی روبه‌رو است:

۱. بر فرض آنکه چنین داستانی درباره عبادة بن صامت باشد، میان نزول آیات پیش از آیه مذکور (آیه ۵۵ سوره مائده) درباره وی، با حادثه تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) هیچ منافاتی نیست. چون ماجرای عبادة بن صامت که ابن کثیر و دیگران نقل کرده‌اند، به این شرح است: چون رسول خدا(ص) با یهودیان بنی‌قینقاع جنگید... عبادة بن صامت که یکی از بنی‌عوف بن خزرج و همپیمان آنان بود... به نزد پیامبر شتافت و گفت: ای رسول خدا، به خدا و رسولش پناه برده از پیمان با آنان بیزاری می‌جویم و ولایت خدا و رسول و مؤمنان را می‌پذیرم و از همپیمانی با کفار و پذیرش ولایت آنان بیزارم در این هنگام آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ...[۱۲۶] نازل شد[۱۲۷].

۲. ابن کثیر برای این مدعای خود که همه آیات ۵۱ تا ۵۶ سوره مائده درباره عبادة بن صامت است، تنها دو روایت آورده است:

  1. به نقل از محمد بن جریر طبری، که با سند خود از زهری چنین نقل می‌کند: «آیات ۵۱ تا ۶۷ درباره عبادة بن صامت و بیزاری جستن او از یهود و عبدالله بن ابی در باقی ماندنش بر ولایت یهود نازل شده است»[۱۲۸].
  2. طبری به نقل از «عبادة بن ولید» می‌گوید: آیات ۵۱ تا ۵۶ درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی نازل شده است»[۱۲۹].

در حالی که ابن جریر طبری حدیث دوم را عیناً با همین سند به گونه‌ای دیگر نقل کرده است و به صراحت می‌گوید: «تنها آیه ۵۱ این سوره درباره عبادة بن صامت نازل شده است»[۱۳۰]. همچنین در روایت دیگری از «طبری» که با سند خود از «عطیة بن سعد» نقل می‌کند، «عطیه» ضمن شرح داستان عبادة بن صامت و عبدالله بن اُبی فقط آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره آن دو می‌داند[۱۳۱]. طبری با همان سند از «عطیة بن سعد» حدیث دیگری نقل می‌کند که در آن، آیات ۵۵ و ۵۶ را هم در داستان عبادة بن صامت داخل می‌داند[۱۳۲].

طبری درباره آیات ۵۱ و ۵۲ شأن نزول‌های دیگری نیز آورده است؛ مانند نزول این آیات درباره «ابولبابه» یا به قول «سدی» درباره دو نفر که یکی از آنان قصد داشت به یهودیان بپیوندد و دیگری می‌خواست به نصارای دمشق ملحق شود. آن‌گاه طبری می‌نویسد: این آیه (۵۱) ممکن است درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی و همپیمانانشان با یهود نازل شده باشد و ممکن است درباره ابولبابه باشد، و نیز ممکن است درباره دو مردی باشد که یکی می‌خواست به یهودیان و دیگری به نصاری پیوندد؛ لیکن درباره هیچ یک از این اقوال سه‌گانه خبری صحیح در دست نیست تا حجت باشد و به آن اعتماد شود.

۳. هیچ یک از دانشمندانی که اسباب نزول را نگاشته‌اند، آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) را درباره عبادة بن صامت نقل نکرده‌اند؛ بلکه تنها آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره وی می‌دانند[۱۳۳]. قرار گرفتن آیه ارتداد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ...[۱۳۴] در میان آیات ۵۱ و ۵۲ و آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) نیز گواه همین مطلب است؛ چون داستان عبادة بن صامت با موضوع ارتداد ارتباطی ندارد.

کوتاه سخن اینکه روایات شأن نزول آیات ولایت درباره عبادة بن صامت، متعارض است با نقل از افرادی مانند الزهری، سدی، عبادة بن ولید که از تابعین هستند و خود شاهد ماجرا نبوده‌اند و شاهدی هم از قرآن برای آن نیست. ابن کثیر با تمسک به این دو روایت متعارض، از آن همه روایات متضافر که در شأن نزول آیات ۵۵ و ۵۶ درباره امام علی(ع) است و از جمعی از صحابه حاضر در صحنه نقل شده است، و نیز از احادیث متعددی از تابعان در این باره چشم می‌پوشد![۱۳۵].

از جمله این روایات متضافر، حدیثی است که ابن کثیر از ابن ابی‌حاتم از سلمة بن کمیل (از تابعان) در بیان شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) نقل می‌کند که در سند آن هیچ جای مناقشه نیست و در نقد دیدگاه «ابن تیمیه» مطرح خواهد شد.

فخر رازی نیز درباره تعیین مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ می‌گوید: اینجا دو قول است:

۱. مراد از این آیه تمام مؤمنان است؛ چون هنگامی که عبادة بن صامت از یهود بیزاری جست و گفت که من ولایت خدا و رسولش را بر می‌گزینم، این آیه بر وفق سخن او نازل شد. روایت شده که عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: ای رسول خدا، قوم ما، ما را ترک کرده‌اند و سوگند خورده‌اند که با ما مجالست نکنند و چون منزل‌های ما دور است، نمی‌توانیم با یاران شما همنشین باشیم. آن‌گاه این آیه نازل شد و عبدالله بن سلام گفت: به ولایت خدا و رسولش و مؤمنان، خشنودیم. بنابراین، آیه عام است و همۀ مؤمنان را در بر می‌گیرد[۱۳۶].

سپس فخر رازی ناگزیر جمله حالیه﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ را چنین توجیه می‌کند: مراد از رکوع، خضوع است یا اینکه مراد از ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ بیان شأنیت و ذکر رکوع جهت شرافت است، یا اینکه هنگام نزول این آیه، صحابه در حالت‌های گوناگون بودند، برخی نماز گزارده، برخی از نیازمندان دستگیری می‌کردند و برخی نیز در حال نماز و رکوع بودند. بنابراین خداوند به تمام افراد با این صفات و حالات اشاره کرده است!

۲. مراد از این آیه شخص معینی است و درباره آن چند نظر است:

  1. عکرمه گفته است این آیه درباره ابابکر نازل شده است؛
  2. عطا از ابن عباس نقل می‌کند که این آیه درباره علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است و نیز روایت شده که چون این آیه نازل شد، عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: من علی(ع) را در حال رکوع دیدم که انگشترش را به نیازمندی، صدقه داد. پس ما ولایت وی را می‌پذیریم. از ابوذر نیز چنین روایت شده است: «با رسول خدا(ص) نماز ظهر گزاردیم و نیازمندی در مسجد چیزی خواست و کسی به او کمک نکرد... و علی(ع) در حال رکوع با اشاره به انگشت خود که در آن انگشتری بود، آن را به سائل داد... و رسول خدا مشغول دعا شد. به خدا سوگند، هنوز دعای ایشان پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد(ص)، بخوان: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...[۱۳۷].

فخر رازی با خلط مباحث با یکدیگر، این دو قول را ساخته است. چون گذشته از توجیهات ناپسند درباره جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ، ماجرای عبادة بن صامت با نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) منافاتی ندارد و روایتی که از عبدالله بن سلام در تأیید قول نخست نقل می‌کند، بخشی از همان روایتی است که در قول دوم از عبدالله بن سلام آورده که هر دو یک روایت از یک ماجرا است[۱۳۸].

حدیث عکرمه نیز حدیثی مقطوع[۱۳۹]، شاذ یا متروک[۱۴۰] است و هیچ یک از ارباب تفاسیر روایی و نگارندگان شأن نزول مانند طبری، سیوطی، واحدی و دیگران آن را نیاورده‌اند.

حاصل آن‌که در مجموع، هیچ کس از مفسران و محققان شیعه و اهل سنت، نزول آیات ولایت را درباره امام علی(ع) بافته دروغ‌گویان نشمرده است؛ هرچند در نوع تفسیر و تلقی از این ماجرا در بین فریقین تفاوت‌های چشم‌گیری است. نخستین و تنها مدعی دروغ‌گویی این حادثه، ابن تیمیه است که سخنش برای دیگران[۱۴۱] [به ویژه افرادی که از تیره وهابیانند] الگو شده است[۱۴۲]. ابن تیمیه که در نوع این نمونه‌ها عنان از کف می‌دهد، به شدت بر استدلال علامه حلی خرده گرفته، در نقد بحث روایی این حادثه می‌نویسد: اینکه رافضی حسن بن یوسف علامه حلی می‌گوید: دانشمندان اجماع دارند، این آیه درباره علی(ع) است، از بزرگ‌ترین ادعاهای دروغین است، بلکه اجماع اهل علم از ناقلان، بر این است که آیه در خصوص علی(ع) نازل نشده، او انگشتر خود را در نماز صدقه نداده است. اجماع اهل علم از محدثان نیز بر این است که داستان پیش‌گفته ساختگی است.

[درباره] آن‌چه رافضی از تفسیر ثعلبی نقل کرده است حدیث ثعلبی با سند خود از ابوذر که می‌گوید: این آیه درباره امام علی(ع) در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شد] اهل علم از محدثان بر این قولند که ثعلبی احادیث ساختگی را در تفسیرش می‌آورد... از این رو است که ثعلبی را «حاطب لیل» (هیزم‌کش شبانه) می‌دانند و بغوی که حدیث‌شناس و آگاه‌تر از ثعلبی و واحدی نیشابوری است، هرگز در تفسیرش که مختصر تفسیر ثعلبی است، این احادیث دروغی را که ثعلبی نقل کرده، نیاورده است.... با آن‌که ثعلبی دین‌دار است، به صحیح و سقیم احادیث آگاه نیست و در بیش‌تر موارد میان سنت و بدعت تفاوتی نمی‌گذارد.

دانشمندان بزرگ و اهل تفسیر مانند محمد بن جریر طبری، بقی بن مخلد و ابن ابی‌حاتم و... این نوع احادیث ساختگی را نیاورده‌اند. همچنین ابن حمید و عبدالرزاق این حدیث را نقل نکرده‌اند. با آن‌که عبدالرزاق به تشیع گرایش دارد و از فضایل علی(ع) زیاد نقل کرده، شأن او برتر از آن است که این دروغ‌های آشکار را روایت کند. [افزون بر آن] مفسرانی که رافضی [علامه حلی] از کتاب‌هایشان نقل کرده است و نیز مفسران دیگری که از آنان آگاه‌ترند، روایاتی نقل کرده‌اند که این اجماع را نقض می‌کند. ثعلبی از ابن عباس نقل کرده که این آیه درباره ابابکر است و باز او و ابن ابی‌حاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان روایت می‌کند که از امام باقر(ع) درباره ﴿الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ... پرسیدم. [حضرت] فرمود: مؤمنان مرادند. گفتم: مردم می‌گویند این آیه درباره علی(ع) نازل شده است! [حضرت] فرمود: علی(ع) از مؤمنان است. همین معنا را ثعلبی از ضحاک، و ابن ابی‌حاتم از سدی درباره این آیه نقل کرده‌اند. همچنین ابن ابی‌حاتم با سند خود از عبدالله بن عباس چنین می‌نویسد: هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را می‌پذیرد[۱۴۳].[۱۴۴]

نقد ادعاهای ابن تیمیه

  1. ادعای اجماع علامه حلی (ره) درباره نزول این آیه درباره تصدق انگشتر امام علی(ع) بی‌مبنا نیست؛ زیرا افزون بر ادعای اجماع از «نیشابوری»[۱۴۵] و «ایجی»[۱۴۶] در این مسئله، آن همه روایت از صحابه و تابعان کافی است تا در این باره ادعای اجماع معنوی شود:
  2. ادعای اجماع اهل علم و محدثان بر عدم نزول این آیه در خصوص امام علی(ع) بی‌اساس است. کجا مفسران، محققان و محدثان فریقین چنین ادعایی دارند؟
  3. تصدق انگشتر را تنها «ثعلبی» با سند خود از ابوذر نقل نکرده است. دانشمند دیگری نیز با سند خودشان از ابوذر نقل کرده‌اند؛ مانند حاکم حسکانی[۱۴۷] (از دانشمندان قرن پنجم) ابراهیم جوینی[۱۴۸] (م ۷۳۰ق) که با سندهای خودشان و فخر رازی[۱۴۹] (با تعبیر «روایت شده» از ابوذر) و دیگر صحابه این داستان را نقل کرده‌اند.
  4. کدام یک از محدثان گفته است که ثعلبی احادیث ساختگی در تفسیرش آورده است و چه کسی او را حاطب لیل (هیزم‌کش در شب) نامیده است؟ این ادعای ابن تیمیه است که ثعلبی را متهم می‌کند و او را ناآگاه به صحیح و سقیم، و سنت و بدعت می‌شناسد؛ در حالی که - تا آنجا که ما جست‌وجو کردیم - همه دانشمندان وی را فراوان و با تأکید ستوده‌اند. ابن خلکان (م ۶۸۱ق) درباره وی می‌گوید: وی در دانش تفسیر یگانه دوران خود بوده، تفسیری بزرگ نگاشته که بر تمام تفسیرها برتری دارد. غافر بن اسماعیل الفارسی در کتاب سیاق تاریخ نیشابور با ذکر نام ثعلبی، وی را با این عبارات ستوده است: هو صحيح النقل موثوق به؛ «او درست گفتار و مورد اطمینان است»[۱۵۰]. تاج الدین سبکی[۱۵۱] (م ۷۷۱ق)، صلاح الدین صفدی[۱۵۲] و جلال الدین سیوطی (م ۹۱۱ق) نیز همان تعبیر ابن خلکان را آورده‌‌اند. همچنین سیوطی می‌افزاید: عالماً بارعاً في العربية حافظاً موثقاً؛ «وی دانشمندی چیره‌دست در ادبیات عرب و حافظی مورد اطمینان است»[۱۵۳]. ابن جزری نیز درباره او تعبیر مفسری پیشوا، و چیره‌دستی مشهور را به کار برده است[۱۵۴].
  5. برخلاف ادعای ابن تیمیه که گفته است: «بغوی آگاه‌تر از ثعلبی است و تفسیرش مختصر تفسیر او است، ولی این احادیث دروغین را نیاورده است» بغوی در ضمن ذکر اقوال گوناگونی درباره شأن نزول این آیه (اقوالی که با شأن نزول آیه درباره امام علی(ع) هیچ منافاتی ندارد) با صراحت می‌نویسد: ابن عباس و سدی می‌گویند: خداوند از آیه ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا... علی بن ابی طالب(ع) را اراده کرده است. نیازمندی به امام علی(ع) رسید و او در حال رکوع در مسجد، انگشترش را به وی داد[۱۵۵].
  6. تفسیر جامع البیان فی تأویل آی القرآن از محمد بن جریر طبری (م ۳۱۰ق) که در نزد ابن تیمیه اجل تفاسیر و با ارزش‌ترین آنهاست[۱۵۶]، با پنج طریق شأن نزول این آیه را نقل می‌کند که همه آنها درباره امام علی(ع) است. سه حدیث نص در این معنا - یکی از مجاهد (مجاهد بن جبر از تابعین) است که ابن تیمیه او را آیت در تفسیر می‌شناسد[۱۵۷] - و دو حدیث به صورت قدر متیقن[۱۵۸]. سیوطی نیز حدیث دیگری به طبری نسبت می‌دهد که از ابن عباس چنین نقل کرده است: شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) است[۱۵۹]؛ لیکن اکنون در تفسیر طبری چنین حدیثی نیست! همچنین ابن ابی‌حاتم با دو سند از عتبة بن ابی حکیم (از تابعین م ۱۴۷ق) و سلمة بن کهیل (از تابعین م ۱۲۱ق) این حدیث را نقل کرده است[۱۶۰]. پس چطور ابن تیمیه می‌گوید: دانشمندان بزرگ تفسیر، مانند ابن جریر و ابن ابی‌حاتم، این احادیث ساختگی را ذکر نکرده‌اند؟ همه افراد واقع در سند ابن ابی‌حاتم به سلمة بن کهیل در دیدگاه دانشمندان علم رجال اهل سنت، موثق و راستگویند. سند ابن ابی‌حاتم چنین است: «حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْأَشَجُّ، حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ أَبُو نُعَيْمٍ الْأَحْوَلُ‌، حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ قَيْسٍ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ قَالَ: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ فِيهِ‌: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...»[۱۶۱]؛ افراد این سند عبارت است از:
    1. ابوسعید بن الأشج (م ۲۵۷ق) ابوحاتم درباره او می‌گوید: ثقة صدوق إمام اهل زمانه: «وی مورد اطمینان، راستگو، و پیشوای عصر خود است» و نسائی می‌گوید: «صدوق و راستگو است» برخی دیگر با جمله ما رأيت أحفظ منه: «دانشمندتر از او ندیده‌ام» از او یاد کرده‌اند[۱۶۲]؛
    2. الفضل بن دکین ابونعیم (م ۲۱۹ق) وی از مشایخ محمد بن اسماعیل بخاری (مؤلف صحیح) است. یحیی بن مَعین درباره او می‌گوید: ما رأيت أثبت من رجلين، ابونعيم و عفان؛ «آگاه‌تر و دقیق‌تر از ابونعیم و عفان ندیدم». دیگری می‌گوید: ما رأيت محدثاً أصدق من أبي نعيم؛ «حدیث گویی راستگوتر از ابونعیم ندیده‌ام»[۱۶۳].
    3. موسی بن قیس الحضرمی یحیی بن معین، درباره او می‌گوید: «وی، مورد وثاقت و اطمینان است». و ابوحاتم می‌گوید: لا بأس به؛ «اعتماد به او اشکالی ندارد» و عبدالله بن بن حنبل از پدرش درباره او چنین نقل می‌کند: لا اعلم إلا خيرا؛ «چیزی جز نیکی درباره‌اش نمی‌دانم»[۱۶۴].
    4. سلمة بن کهیل (از تابعین، م ۱۲۱ق) همه او را توثیق کرده‌اند. ابوزرعه می‌گوید: ثقة مأمون ذكي؛ «مورد وثوق، مطمئن و باهوش است». ابوحاتم درباره‌اش می‌گوید: ثقة متقن؛ «مورد وثوق و استوار گفتار است»[۱۶۵].
  7. سیوطی به نقل از عبد بن حمید و عبدالرزاق از ابن عباس، این حدیث را آورده است[۱۶۶] و ابن کثیر نیز از عبدالرزاق این حدیث را نقل کرده است[۱۶۷]. پس این سخن ابن تیمیه که افرادی مانند ابن حمید و عبدالرزاق ذکری از این گونه احادیث به میان نیاورده‌اند، اتهامی بیش نیست.
  8. بر پایه ادعای ابن تیمیه، مفسری که از ثعلبی آگاه‌تر است و احادیثی آورده که اجماع مفسران را بر نزول آیه درباره امام علی(ع) نقض می‌کند، ابن ابی‌حاتم است. وی روایتی صحیح السند در نزول آیه درباره تصدق امام علی نقل کرده است. همچنین روایت ابن ابی‌حاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان (م ۱۴۵ق) از ابوجعفر الباقر(ع) افزون بر آن‌که بر اساس روایات دیگری امام باقر(ع) هرگز نزول آیه را درباره امام علی(ع) انکار نکرده است. این حدیث، خبر واحد است و در کتاب‌های تراجم و رجال نیز عبدالملک از راویان امام باقر(ع)[۱۶۸] و امام باقر(ع) نیز از مشایخ او[۱۶۹] شمرده نشده است. ابن جریر طبری و ثعلبی نیز مانند ابن ابی‌حاتم فقط این حدیث را از وی از امام باقر(ع) نقل کرده‌اند و سند دیگری ندارد.
  9. هیچ یک از بزرگان تفسیر که در نزد ابن تیمیه مقامی ارجمند دارند، مانند طبری، ابن ابی‌حاتم و دیگران، به نقل از ابن عباس نگفته‌اند که تصدق انگشتر درباره ابوبکر است؛ بلکه تنها خبر واحدی مقطوع متروک و بدون شاهد و متابع[۱۷۰] از عکرمه نقل شده است که تصدق انگشتر را به ابوبکر نسبت می‌دهد[۱۷۱]، و عکرمه هم در نزد بزرگان اهل سنت مورد اعتماد نیست. از این رو مسلم بن حجاج در صحیح خود از وی نقل نکرده است؛ جز یک حدیث که آن هم شاهدی برای حدیثی دیگر[۱۷۲] است.
  10. ابن تیمیه در آخرین نقد بر روایات شأن نزول آیه درباره تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) به این روایت ابن ابی‌حاتم از ابن عباس تشبث می‌جوید: «كل من آمن فقد تولى الله و رسوله و الذين آمنوا»؛ «هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را می‌پذیرد»؛ غافل از آن‌که این سخن ربطی به ادعای ابن تیمیه ندارد.

ابن عباس در این سخن - بر فرض صدور - نمی‌خواهد بگوید مؤمنانی که باید ولایتشان را پذیرفت چه کسانی هستند؛ بلکه فقط این نکته را بیان می‌کند که هر مؤمنی باید ولایت خدا و رسول و مؤمنان را بپذیرد لیکن این مؤمنان چه کسانی‌اند، هرگز در این حدیث بدان اشاره نشده است. آری، ابن عباس در احادیث متعددی با صراحت این آیه را درباره امام علی(ع) می‌داند. پس آن مؤمنانی که ولی دیگران هستند، جز امیرمؤمنان امام علی(ع) کسی دیگر نیست.

بنابراین آیا موضع ابن تیمیه و پیروان او در این نمونه‌ها چیزی جز تعصب خشک ویران‌گر و پندارهای بی‌مبنا و اتهام به دانشمندان است؟ اگر بخواهیم با احادیث مأثور این گونه برخورد کنیم، از دین چه باقی می‌ماند؟ علامه طباطبایی در این زمینه می‌گوید: اگر از این همه روایاتی که در بیان شأن نزول این دو آیه وارد شده، چشم‌پوشی شود و این همه ادله روایی نادیده گرفته شود، باید به طور کلی از تفسیر قرآن چشم پوشید؛ زیرا وقتی با این همه روایات اطمینان پیدا نکنیم، چگونه می‌توانیم به یک یا دو روایتی که در تفسیر هر یک از آیات وارد شده است، وثوق پیدا کنیم؟... اگر انسان دچار عناد و مبتلا به لجاجت نباشد، شمار روایات به گونه‌ای است که اطمینان‌آور است و جا برای اشکال‌ها و خرده‌گیری و تضعیف آنها نیست[۱۷۳].[۱۷۴].

نقد مناقشه‌ها و تردیدها درباره دیدگاه شیعه

با جمع‌بندی بحث در بررسی روایات به این نتیجه می‌رسیم که تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) در حال نماز، واقعیت داشته و آیات ولایت (۵۶ و ۵۵ از سوره مائده) دربارهٔ این رویداد تاریخی نازل شده است. اکنون نوبت بررسی تردیدها و مناقشه‌ها در استدلال به این آیات بر امامت و رهبری امام علی(ع) است. در یک تقسیم‌بندی کلی این مناقشه‌ها به سه دسته اصلی تقسیم می‌شود:

دسته یکم

تردیدهای بی‌محتوا و مناقشه‌های بی‌پایه که هرگز در حیطه پژوهش‌گفتنی و نقدکردنی نیست؛ مانند برخی از اشکال‌های ابن تیمیه که می‌نویسد:

  1. اگر اعطای زکات در نماز مشروع بود، به حال رکوع اختصاص نداشت؛ بلکه اعطای زکات در قیام و قعود برتر بود!
  2. اوصاف معروف علی(ع) بسیار است. چطور خداوند علی(ع) را به آن اوصاف معرفی نکرد و به چیزی معرفی کرد که کسی آن را نمی‌شناسد!
  3. آیه ۵۵ سوره مائده مانند این آیه است: ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ[۱۷۵] که در آن امر به رکوع می‌کند!
  4. واو در ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ یا حالیه است یا عطف، و چون موارد واو عطف بیش‌تر و در این موارد شناخته شده‌تر است، پس این واو برای عطف خواهد بود!
  5. اگر شأن نزول آیه درست باشد، باید ولایت مشروط به حال اعطای زکات در حال رکوع شود و تنها در این حال ولایت تحقق داشته باشد![۱۷۶].[۱۷۷]

دسته دوم

مناقشه‌هایی که ناشی از نادیده گرفتن احادیث مبین شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) است. پیش از این گذشت که این احادیث در حد تواترند – دست‌کم تواتر اجمالی - و در عرف تحقیق امکان انکار آنها نیست و بیش‌تر قرآن پژوهان اهل سنت نیز در صدد نفی و انکار این احادیث نیستند - هر چند در برخی از اسانید آنها خدشه می‌کنند – فقط می‌کوشند که پیام آیه را درباره همه مؤمنان تعمیم دهند و ولایت را به دوستی و یاری معنا کنند.

اگر اهل سنت این روایات را معتبر می‌دانند، نباید مناقشه‌های ناسازگار با این احادیث داشته باشند؛ در حالی که در بیش‌تر کتاب‌های تفسیری آنان، نقدهای متعددی در این باره هست که با موضعشان درباره این احادیث کاملاً تهافت دارد؛ از جمله:

  1. «زکات» در این آیه به معنای اصطلاح رایج فقهی و بر صدقه مستحبی اطلاق نمی‌شود؛
  2. «رکوع» در این آیه به معنای هیئت خاص خم شدن در نماز نیست؛
  3. توجه به سائل در نماز و اعطای زکات به وی با توجه ویژه امام علی(ع) در حال نماز، منافات دارد؛
  4. واژگان این آیه به صورت جمع آمده است: ﴿...الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ، و تطبیق آن بر یک فرد دست‌کم مجازگویی است و نیاز به قرینه دارد.

اهل سنت باید عهده‌دار پایان دادن به این تهافت باشند، یا باید به کلی از این روایات چشم پوشند- که امکان آن نیست - یا با توجه به قراین و شواهد متعددی از آیات دیگر قرآن، آیات ولایت را به گونه‌ای معنا کنند که با احادیث مبین شأن نزول این آیات منافات نداشته باشد. همان‌گونه که دانشمندان شیعی و جمعی از دانشمندان اهل سنت، مانند جصاص (م ۳۷۰ق) و الکیا الطبری (م ۵۰۴ق)، چنین کرده‌اند[۱۷۸].

دسته سوم

نقدها و مناقشه‌های اهل سنت بر دیدگاه خاص شیعه در تفسیر آیات ولایت. پیش‌فرض این دسته از شبهه‌ها نیز چشم‌پوشی از قراین روشن در خود آیات ولایت و نیز نفی احادیث رسول خدا(ص) و ائمه طاهرین(ع) در تفسیر این آیات ۔ یا دست‌کم تردید در مدالیل آنها – است. برجسته‌ترین این مناقشه‌ها از این قرار است:

  1. عدم استناد خود امام علی(ع) به این آیات بر امامت خویش؛
  2. عدم حصر در کلمه ﴿إِنَّمَا در آیه ۵۵؛
  3. پیوستگی و وحدت سیاق آیات ۵۱ تا ۵۸ و تأثیر آن در معنای واژه «ولی» که به معنای محب یا ناصر خواهد بود؛
  4. تحلیل واژه «ولی» و عدم تطبیق آن بر معنای مدبر و اولی به تصرف در آیات ولایت.

بزرگان شیعه در طول تاریخ به هر دو دسته از این مناقشه‌ها، پاسخ‌های درخور و محققانه داده‌اند که نمونه بارز آن از قدمای امامیه، کتاب ارجمند الشافی فی الامامه به خامه علم الهدی سید مرتضی (م ۴۳۶ق) و کتاب تلخیص الشافی نگاشته شاگرد وی شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) و از متأخران، تفسیر پر ارج المیزان فی تفسیر القرآن از علامه طباطبایی است[۱۷۹].

بررسی و نقد مناقشه‌های دسته دوم

در اینجا با توجه به تناسب حجم بحث، به بررسی و نقد این مناقشه‌ها می‌پردازیم.

۱. زکات به معنای اصطلاح رایج فقهی است و بر صدقه مستحبی اطلاق نمی‌شود؛ برخی از اهل سنت می‌گویند: امام علی(ع) به دلیل فقر، مشمول زکات واجب نبود[۱۸۰] یا هرگز زکات واجب را تا وقت نماز تأخیر نمی‌انداخت، و اگر اعطای امام صدقه مستحبی بوده، حمل زکات بر صدقه مستحبی دلیلی ندارد.

قرطبی می‌گوید: حمل زکات بر تصدق بعید است؛ چون زکات در قرآن تنها برای زکات واجب اصطلاحی به کار رفته است[۱۸۱]. فخر رازی نیز حمل زکات بر صدقه را خلاف اصل دانسته، می‌نویسد: بر پایه ظاهر عبارت ﴿آتُوا الزَّكَاةَ هر چه در قرآن زکات نامیده شود، از نوع زکات واجب است[۱۸۲]. این اشکال از ناحیه دیگران نیز نقل شده است[۱۸۳].

پاسخ این نقد:

  1. واژه زکات در لغت به معنای «نمو و طهارت» است و آن‌چه را انسان از مال خود به نیازمندان می‌دهد، زکات گفته می‌شود؛ زیرا این کار مایه برکت و نمو مال و نیز پالایش نفس یا مایه رشد مال و پالایش نفس هر دو است[۱۸۴]. در این معنا برای زکات، میان لغت‌شناسان اختلافی نیست. پس این واژه در اصل لغت و به طور طبیعی در عصر نزول وحی - به ویژه اگر در کنار نماز ذکر شود - به معنای مطلق انفاق مال برای خدا به کار می‌رفته است و کاربرد آن در معنای اصطلاحی فقهی‌اش، به تدریج پس از عصر نزول وحی در عرف متشرع رایج شده است. این معنا از آیاتی که قرآن درباره انبیای پیشین سخن می‌گوید، به خوبی استفاده می‌شود. چون در شرایع آنان زکات مال به معنای اصطلاح رایج فقهی آن در عرف اهل اسلام، نبوده است. قرآن درباره ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) می‌فرماید: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ[۱۸۵] و از قول حضرت عیسی(ع) در گهواره چنین حکایت می‌کند: ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا[۱۸۶] همچنین در آیه زکات: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا[۱۸۷]، زکات را از مصادیق صدقه نامیده است. چون صدقه پاک کننده و نموآور است و زکات هم به همین معنا است؛ هر چند صدقه مانند زکات، به تدریج در معنای اصطلاحی خود به کار رفت. بنابراین، هر نوع صدقه و انفاق در راه خدا را می‌توان زکات نامید و این همسان با معنای لغوی این کلمه است و خلاف ظاهر نیز نیست[۱۸۸].
  2. اگر بر فرض دلیلی بر حمل زکات بر صدقه مستحبی یافت نشود، خود آیات ولایت قوی‌ترین دلیل بر آن است؛ چون از شأن نزول این آیات درباره تصدق انگشتر به دست امام علی(ع) نمی‌توان چشم پوشید.

۲. رکوع در این آیات به معنای هیئت خاص خم شدن در نماز نیست. برخی از اهل سنت، مانند زمخشری[۱۸۹] و بیضاوی[۱۹۰]رکوع را در این آیات به معنای خشوع و تواضع می‌دانند. هرچند معنای خاص هیئت خم شدن را هم احتمال داده‌اند. افرادی مانند آلوسی تنها همین معنا را برای رکوع می‌شناسد و می‌گوید: آیه، صریح در این نیست که صدقه در حال رکوع نماز بوده است و می‌توان آن را به معنای خشوع و تذلل گرفت، همان‌گونه که در قرآن همین معنا در آیه ﴿...وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ[۱۹۱] به کار رفته است[۱۹۲].

شوکانی نیز رکوع را تنها در همین معنای تواضع می‌داند و بر این باور است که زکات دادن در حال رکوع درست نیست[۱۹۳]. ابن کثیر هم فقط همین معنا را برای رکوع می‌پسندد و می‌نویسد: اگر رکوع به معنای هیئت خم شدن در نماز باشد، باید دفع زکات در حال رکوع برتر از حالت‌های دیگر باشد و این در میان دانشمندان اهل فتوا شناخته شده نیست[۱۹۴].

جمعی دیگر از اهل سنت، کلمه رکوع را به معنای «نماز» می‌دانند. بغوی می‌نویسد: مراد از رکوع کنندگان، نمازگزاردن مستحبی در شب و روز است[۱۹۵]. قرطبی نیز از همین گروه است[۱۹۶]. ابن عطیه اندلسی نیز در زمره همین گروه می‌نویسد: مراد از ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ ستودن آنان به کثرت نماز است و ذکر رکوع به جای نماز، برای آن است که رکوع از بزرگ‌ترین ارکان نماز است... چه اینکه مراد از ﴿وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ[۱۹۷][۱۹۸].

ابن عطیه این معنا را برای رکوع، قول جمهور مفسران اهل سنت می‌داند![۱۹۹] پیش از این، دیدگاه فخر رازی را ملاحظه کردید. وی نیز ضمن بیان همین چند معنا برای رکوع، احتمال دیگری هم مطرح کرده، می‌نویسد: ممکن است صحابه هنگام نزول این آیه، در حالت‌های گوناگون بوده‌اند؛ برخی نمازگزارده، برخی از نیازمندان دستگیری می‌کردند و برخی نیز در حال نماز و رکوع بودند. بنابراین، خداوند به تمام افراد با این صفات و حالت‌ها اشاره کرده است[۲۰۰].

  1. مفسران اهل سنت که اصرار دارند واژه «زکات» در قرآن - از جمله در آیات ولایت - تنها در معنای اصطلاحی فقهی خود استعمال شده است، در کاربرد کلمه «رکوع» در معنای اصطلاحی‌اش تردید می‌کنند؛ در حالی که زکات در معنای خاص اصطلاحی خود، به تدریج پس از نزول وحی در عرف متشرع رایج شد، به خلاف رکوع که چون معنای اصطلاحی و لغوی‌اش تفاوتی ندارد، در عصر نزول وحی نیز به معنای اصطلاحی‌اش بدون قرینه به کار می‌رفت.
  2. رکوع در لغت به معنای خم شدن است[۲۰۱] و اگر در معنای تواضع به کار رود، خلاف اصل وضع آن و استعمال سبب و اراده مسبب است که به قرینه نیاز دارد. در این آیات نه تنها قرینه‌ای در کار نیست، روایات مبین شأن نزول آیه، استعمال رکوع در اصل معنای لغوی‌اش را در این آیات تأیید می‌کند.
  3. اگر رکوع به به معنای خشوع و تذلل باشد، باید به یکی از دو چیز ملتزم شویم: تنها مؤمنانی که با حال خشوع زکات می‌دهند، یاور و دوستدار مؤمنان دیگرند، یا آن‌که وصف خضوع در حال اعطای زکات پیامی ندارد و لغو است. هیچ یک از اهل سنت به این لوازم ملتزم نخواهند شد. بنابراین، رکوع در اینجا به معنای خضوع نیست.
  4. رکوع به معنای نمازگزاردن هم نیست. چون لازمه‌اش تکرار تعبیر ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ است؛ زیرا در این صورت معنا چنین می‌شود: الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُصَلُّونَ. این نوع تکرار بدون فایده، و در کلام خدا قبیح است.

این سخن شوکانی که رکوع در اینجا نمی‌تواند به معنای هیئت خم شدن در نماز باشد، چون زکات دادن در این حال جایز نیست، دلیلی ندارد، و سخن ابن کثیر نیز که اگر دفع زکات در حال رکوع نماز بود، باید زکات دادن در حال رکوع برتر از حالت‌های دیگر باشد، استبعادی بیش نیست. چون امضای خداوند دلیل عدم بطلان نماز است و بیان آن در این آیه تنها برای مشخص کردن کسی است که شایسته ولایت است و دست‌کم آیه از این نظر که زکات در حال رکوع برتر است یا در حال عدم رکوع، ساکت است و نمی‌توان از آن مفهوم گرفت.

۳. اعطای زکات به نیازمند، با حضور قلب در نماز تنافی دارد و سبب بطلان نماز می‌شود. توجه ویژه امام علی(ع) در نماز، با توجه به سائل منافات دارد و وقوع چنین امری برای ایشان غیرممکن است[۲۰۲]. برخی دیگر دستگیری از نیازمند را با اعطای انگشتر، مصداق فعل کثیر دانسته، آن را منافی با نماز و سبب بطلان آن می‌شمرند[۲۰۳].

این اشکال اهمیت چندانی ندارد و نیازمند پاسخ نیست و تنها برای دفع هر نوع تردیدی به صورت فشرده، بررسی می‌شود. دستگیری از نیازمند با اعطای صدقه، عبادت است که در ضمن عبادتی دیگر (نماز) صورت گرفته، با آن ناسازگار نیست. آنچه با روح نماز منافات دارد، توجه به غیر خدا است، و دستگیری از نیازمند در جهت عبادت او است. قرآن مجید می‌فرماید: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[۲۰۴].

به صراحت قرآن، تنها خدا صدقات را اخذ می‌کند. بنابراین، اعطای صدقه در راه خدا با نماز منافاتی ندارد. اشکال فعل کثیر از نظر خود اهل سنت نیز بی‌مورد است. اکثر قریب به اتفاق آنان[۲۰۵] این کار را مصداق فعل کثیر نمی‌دانند و (افزون بر احادیث بیان‌گر شأن نزول این آیات) به نمونه‌هایی که در سیره پیامبر در حال نماز رخ داده است، استناد می‌کنند؛ مانند کشتن حشراتی مثل عقرب و مار در نماز که در فقه به آن فتوا داده‌اند[۲۰۶].

۴. واژگان آیه به صورت جمع بیان شده، و تطبیق آن بر یک فرد خلاف ظاهر است. فخر رازی می‌گوید: خداوند مؤمنانی را که در این آیات توصیف کرده، در هفت مورد با صیغه جمع آورده است؛ هرچند حمل لفظ جمع بر واحد، برای تعظیم روا است، لیکن مَجاز است و [چون اصل در کلام، حقیقت است] نیاز به دلیل دارد[۲۰۷].

آلوسی نیز می‌گوید: لفظ جمع برای عموم است... و فریقین بر این متفقند که باید عموم لفظ را پیروی کرد، نه خصوص سبب را، و حمل عام بر خاص، خلاف اصل است و در غیر ضرورت به کار نمی‌رود. اگر گفته شود این جا ضرورت هست، چون تصدق در حال رکوع از کسی غیر از امیر [علی(ع)] نبوده است، خواهیم گفت: رکوع در اینجا نص در هیئت خم شدن در نماز نیست و می‌تواند به معنای تخشع و تذلل باشد...[۲۰۸]. گفتنی است دیگران نیز این اشکال را مطرح کرده‌اند[۲۰۹].

برخی از اهل سنت در پاسخ به این مناقشه گفته‌اند: لفظ جمع در اینجا برای تشویق دیگران به کاری است که امام علی(ع) بدان مبادرت ورزید[۲۱۰]. پاسخ مبسوط و دقیق‌تر به این مناقشه از نظر علامه طباطبایی بدین شرح است:

۱. جایی که لفظ جمع گفته می‌شود و در معنای مفرد به کار می‌رود، استعمال لفظ جمع مجازی است. چون استعمال لفظ جمع در مفهوم واحد است، ولی در جایی که لفظ جمع در معنای خودش به کار می‌رود، لیکن فقط بر یک مصداق تطبیق می‌شود، این استعمال مجازی نیست. به عبارت دیگر، مصداق خارجی مفهوم لفظ با معنای آن تفاوت دارد و حقیقت و مجاز در محور استعمال لفظ در مفهوم و معنا است، نه در تطبیق با مصداق خارج. مورد بحث از نوع دوم است و قرآن کریم در موارد متعددی - برای تشویق یا تنبیه- آن را به کار برده است[۲۱۱].

برای نمونه به این آیات توجه کنید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ... تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ[۲۱۲] الفاظ این آیه جمع است؛ در حالی که مصداق آن طبق احادیث فریقین، حاطب بن ابی بُلتعه است که نامه‌ای به قریش نوشت و نیز ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ[۲۱۳]، مراد عبدالله بن ابی بن سلول است و نیز ﴿يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ[۲۱۴] که درباره عبدالله بن ابی است و در میان آیات ولایت قرار دارد و...[۲۱۵].

۲. چشم پوشی از خصوص سبب و پیروی از عموم لفظ که آلوسی مطرح کرده است، ناخودآگاه مبنای خود اهل سنت را درباره این آیات ویران می‌کند. آلوسی نخست باید روشن کند سبب نزول این آیات چیست که باید از آن چشم پوشید و عموم لفظ را پیروی کرد. هیچ شأن نزول دیگری برای این آیات نیست، جز همان ادعای ابن کثیر که این آیات درباره عبادة بن صامت است و این ادعایی بدون دلیل است.

افزون بر آن، طبق قول آلوسی، در پیروی از عموم لفظ باید تنها مؤمنانی که با خشوع - اگر رکوع به معنای خشوع باشد -زکات می‌دهند، یاور و دوستدار دیگر مؤمنان باشند، نه همگی آنان و خود آلوسی و سایر اهل سنت به این امر ملتزم نمی‌شوند[۲۱۶].[۲۱۷]

بررسی و نقد مناقشه‌های دسته سوم

۱. عدم استناد امام علی(ع) به آیات ولایت: فخر رازی می‌گوید: امام علی(ع) که آشناتر از دیگران به تفسیر قرآن است، به آیات ولایت بر امامت خود استدلال نکرده است... و این سبب قطع به سقوط استدلال رافضی‌ها بر این آیات می‌شود[۲۱۸].

ظاهراً تنها مطرح کننده این شبهه، فخر رازی است. غافل از اینکه مدارک موجود در منابع شیعه و اهل سنت نشان می‌دهد که امام علی(ع) در ضمن احتجاج‌های خود بر حقانیت خویش، به این آیات نیز استناد کرده‌اند؛ مانند ابن بابویه (م ۳۸۱ق) در کمال الدین[۲۱۹] و علی بن طاووس (م ۶۶۴ق) در التحصین[۲۲۰] که هر دو از دانشمندان نامور شیعی‌اند و ابراهیم بن محمد جوینی (م ۷۳۰ق) در فرائدالسمطین[۲۲۱] از دانشمندان اهل سنت[۲۲۲]، استناد امام علی(ع) را به این آیات آورده‌اند.

افزون بر آن، ضمن بحث دربارهٔ ناقلان روایات شأن نزول این آیات، روشن شد که این رویداد در منابع شیعی و سنی از خود امام علی(ع) نیز نقل شده است، که حقیقت به منزله استدلال حضرت به این آیات است، بلکه شخص رسول خدا(ص) و ائمه اهل بیت(ع) به این آیات بر ولایت امام علی - و نیز ولایت خودشان - استناد کرده‌اند[۲۲۳]. خطیب خوارزمی (م ۵۶۸ق) نیز با سند خود احتجاج عمرو بن العاص را در نامه‌اش به معاویة بن ابی‌سفیان درباره این آیات بر حقانیت امام علی(ع) آورده است[۲۲۴].

۲. عدم حصر در کلمه «إنما»: طبق دیدگاه شیعه، این کلمه در صدر آیه ولایت، برای حصر است[۲۲۵]. پس باید مراد از ولایت در این آیه، ولایت خاص باشد نه عام، و این نوع ولایت که منحصر در خدا و رسول و برخی از مؤمنان است، تنها با معنای رهبری و تصرف سازگار است. فخر رازی در اشکال بر این مطلب می‌نویسد: کلمه «إنما» برای حصر نیست. چون قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ[۲۲۶] و تردیدی نیست که در قرآن مثل‌های دیگری غیر از این برای حیات دنیا هست. [مانند این آیه که] قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ...[۲۲۷] [چه این که] لهو و لعب در غیر از زندگانی دنیا نیز وجود دارد[۲۲۸].

این اشکال نیز به چند دلیل وارد نیست:

  1. فخر رازی در چند جای دیگر قرآن، إنما را بیان‌گر حصر دانسته است؛ مانند حصر آیه ۱۰۸ سوره انبیاء: ﴿قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ[۲۲۹] و آیه ۲۰ سوره آل عمران: ﴿وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ...[۲۳۰] وی در این آیات بر انحصار إنما تأکید می‌ورزد و اشکال‌های وارد بر آنها را پاسخ می‌دهد[۲۳۱].
  2. فخر رازی میان مثل حیات دنیا و خود حیات دنیا، خلط کرده است. بر خلاف تصور فخررازی، قرآن مجید فقط یک مَثَل - با دو بیان[۲۳۲] - درباره حیات دنیا زده است.
  3. اگر در جایی اثبات شود که «إنما» برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته است، به طور قطع قرینه‌ای آن را همراهی می‌کند، لیکن در آیه ولایت، قرینه‌ای بر حصر اضافی وجود ندارد؛ بلکه ذکر اوصاف در آیه، این انحصار را تأکید کرده، نشان می‌دهد که ولایت فقط برای افرادی است که در حال رکوع به شرف اعطای زکات نایل شده‌اند و خداوند عمل آنان را پذیرفته است.
  4. اگر از حصر چشم‌پوشی کنیم، باید ولایت غیر خدا و پیامبر و مؤمنان را بپذیریم، نه آن‌که تنها مؤمنان دیگری که آن اوصاف را ندارند - و مورد ادعای فخر رازی است - در این ولایت داخل کنیم. چون حصر بر ولایت خدا و پیامبر و مؤمنان (با آن اوصاف)بر هر سه است.

۳. پیوستگی و وحدت سیاق آیات ۵۱ تا ۵۸: آیات ۵۵ و ۵۶ سوره مائده (آیات ولایت) در میان آیات ۵۱ و ۵۲ و نیز آیات ۵۷ و ۵۸ قرار دارد. قرآن در آیات ۵۱ و ۵۲ می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ... فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ...[۲۳۳] و در آیات ۵۷ و ۵۸ می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ... وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا[۲۳۴].

پیام اصلی این آیات، نهی از پذیرش ولایت اهل کتاب و کافران است که قطعاً به معنای سرپرستی و امارت آنان نیست. قرآن از سویی، در این آیات جامعه مؤمنان را از دوستی و یاری اهل کتاب و کافران باز می‌دارد و از سوی دیگر در آیات ۵۵ و ۵۶ جامعه مؤمنان را به ولایت خدا و رسول و مؤمنانی که در حال رکوع زکات می‌دهند، فرا می‌خواند. پس بر پایه وحدت سیاق در این آیات که یک هدف را دنبال می‌کند، ولایت در آیات ۵۵ و ۵۶ نیز به معنای یاری و دوستی است، نه به معنای سرپرستی و أولی به تصرف بودن.

فخر رازی پس از طرح این شبهه آن را با شبهه دیگری تأیید می‌کند و می‌نویسد: امت از این نظر که خدا و رسولش متصرف در امور آنان است، شکی نداشتند؛ فقط تذکر این نکته لازم بود که نیازی به نصرت و محبت اهل کتاب و کفار ندارند و نصرت و محبت خدا و رسول و مؤمنان برای آنان کافی است[۲۳۵].

آلوسی نیز شبهه وحدت سیاق را آورده است و آن را نیرومندترین دلیل برای معنای دوستی و یاری از واژه ولایت در آیات مزبور می‌داند[۲۳۶]. ابن تیمیه (م ۷۲۸ق) نیز ضمن بیان داستان عبادة بن صامت و شأن نزول آیات ۵۱ و ۵۲، بر وحدت سیاق تمام این آیات (۵۱ تا ۵۸) اصرار می‌ورزد[۲۳۷]. در پاسخ باید گفت:

  1. رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) «ولی» را در آیات ولایت، اولی به تصرف معنا کرده‌اند. بدون شک این دلیل بر سیاق ترجیح دارد؛ زیرا فریقین بر این مطلب اجماع دارند که هرگاه میان سیاق و دلیل تعارض بود، دلیل بر سیاق مقدم است.
  2. هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که ترتیب آیات قرآن طبق نزول آنها بوده است؛ چه بسا در قرآن آیاتی است که با سیاق آیات قبل و بعد آن سازگار نیست. بنابراین، چینش کنونی آیات ۵۱ تا ۵۹ سوره (سوره مائده) دلالت بر وحدت سیاق آنها نمی‌کند؛ بلکه اساساً نمی‌توان میان آیات ۵۱ تا ۵۹ وحدت سیاق را پذیرفت؛ چون آیه ۵۴ این پیوستگی را بر هم می‌زند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۲۳۸]. این آیه هشداری است به مؤمنان درباره ارتداد، و روشن است دوستی و یاری‌طلبیدن از اهل کتاب و کافران -که در آیات پیشین و پسین مطرح شده است - با ارتداد تناسبی ندارد. بدین جهت عده‌ای از اهل سنت که آیه ۵۴ را بر ابوبکر و اصحاب او تطبیق کرده‌اند، به حکم وحدت سیاق آیات ۵۵ و ۵۶ (آیات ولایت) را نیز درباره ابوبکر می‌دانند![۲۳۹] فخر رازی نیز که از وحدت سیاق آیات ۵۱ تا ۵۹ سخن می‌گفت، درباره آیه ۵۴ از وحدت سیاق چشم می‌پوشد و آن را قوی‌ترین دلیل بر صحت خلافت ابوبکر می‌شناسد[۲۴۰]؛ هر چند این دلیلی بر ادعای فخررازی نیست[۲۴۱] و شواهد متعددی که از ناحیه خود اهل سنت نقل شده، چنین ادعایی را نفی می‌کند[۲۴۲].
  3. در آیات پیش و پس از آیات ولایت، کلمه «اولیاء» به صورت جمع و در آیه ولایت «ولی» به صورت مفرد آمده است و این قرینه‌ای است بر عدم وحدت سیاق[۲۴۳].
  4. با تأمل در مضمون دو دسته از آیات ۵۱ تا ۵۳ و آیات ۵۷ و ۵۸ خواهیم دید این دو گروه از آیات - با آن‌که در ظاهر، مؤمنان را از دوستی و استمداد با اهل کتاب و کافران باز می‌دارد - پیامشان یکسان نیست و هر یک غرض خاصی دارد: در آیات پیش از آیات ولایت، مؤمنان را از دوستی و نصرت یهود و نصارا باز می‌دارد و منافقانی را که به سوی آنان می‌شتابند، سرزنش می‌کند، ولی در آیات پس از آیات ولایت، محور سخن بر بیان ویژگی‌های اهل کتاب و کافران استوار است و معایب درونی آنان را که همان نفاق و فسق است، گوشزد می‌کند. بنابراین وحدت سیاق در کل آیات ۵۱ تا ۵۸ منتفی است[۲۴۴]؛
  5. اگر بر پایه وحدت سیاق آیات ۵۱ تا ۵۹، ولایت در آیات ولایت به دوستی و یاری معنا شود، یا باید از احادیث متضافر درباره شأن نزول این آیات چشم پوشید، یا باید گفت خداوند فقط مؤمنانی را که در حال رکوع نماز صدقه می‌دهند، یاور و دوستدار دیگر مؤمنان می‌شناسد؛ لیکن این اختصاص دلیلی ندارد و با خود قرآن که همه مؤمنان را یاور و دوستدار یکدیگر می‌داند[۲۴۵]، مخالف است. پس شبهه دوم فخر رازی که می‌گفت «فقط گوش زد کردن این نکته لازم بود که آنان نیازی به نصرت و محبت اهل کتاب و کفار ندارند و نصرت و محبت خدا و رسول و مؤمنان برای آنان کافی است» پذیرفتنی نیست. چون - افزون بر اینکه وحدت سیاقی در کار نیست - فخر رازی ناگزیر است تنها مؤمنانی را دوستدار و یاور امت بداند که در حال رکوع صدقه می‌دهند و این مخالف صریح آیات دیگر قرآن است.
  6. داستان عبادة بن صامت با آیات ولایت ارتباطی ندارد و تنها آیات ۵۱ و ۵۲ می‌تواند درباره ماجرای وی نازل شده باشد. بنابراین ادعای ابن تیمیه نیز بدون دلیل است.

۴. تحلیل واژه «ولی» و عدم تطبیق آن به معنای سرپرست و امام: هیچ یک از دانشمندان - تا آنجا که می‌دانیم - با تحلیل درونی از واژه «ولایت» در این آیات، آن را به معنای دوستی و یاری معنا نمی‌کند. آنان متفق القولند که این واژه دست‌کم دو معنای دوستی و سرپرستی دارد و باید با قراین و شواهد، یکی از این دو معنا را برگزید؛ ولی ابن تیمیه (م۷۵۸ق) با تحلیل غلط خود می‌کوشد این واژه را به دوستی و یاری معنا کند. وی می‌گوید: ولایت (به کسر واو) با وَلایت (به فتح واو) تفاوت دارد. ولایتی که در این نصوص آمده، ضد عداوت است که به فتح واو است - نه به کسر واو که به معنای امارت است - و این افراد نادان بین وَلایه (به فتح واو) و وِلایه (به کسر واو) تفاوتی نمی‌نهند!... لفظ ولی و ولایت غیر از لفظ والی است [که به معنای امارت است] و چون آیه درباره ولایت تمام مؤمنان است و همه مؤمنان ولایت به معنای امارت ندارند، پس ولایت به معنای امارت نیست[۲۴۶].

فخر رازی با تقریری دیگر از تعبیر «ولایت» در این زمینه می‌نویسد: آیه اقتضا دارد ولایت مؤمنان در حال نزول آیه تحقق یابد. اگر ولایت به معنای محبت و نصرت باشد، چنین ولایتی تحقق دارد؛ ولی اگر به معنای متصرف در امور و امامت باشد، در حال نزول آیه این امر محقق نمی‌شود؛ چون علی بن ابی طالب(ع) در زمان حیات رسول خدا(ص) امام و متصرف در امور نبود... پس امامت علی پس از رسول خدا در موقعی است که امامت ایشان بالفعل تحقق یافته باشد و آن پس از سه خلیفه نخست است[۲۴۷].

در پاسخ باید گفت:

  1. برخی از دانشمندان لغت و ادبیات تفاوتی بین معنای «ولایه» (به کسر واو) و «ولایه» (به فتح واو) نمی‌نهند؛ مانند فیومی[۲۴۸]، سیبویه[۲۴۹]، زجاج[۲۵۰]، فراء. فراء می‌گوید: ولایت را به فتح [واو] و کسر [واو] در هر دو معنای دوستی و سرپرستی شنیده‌ایم[۲۵۱]. بدین رو جمعی مانند اعمش، حمزه، اخفش و... «ولایتهم» را در آیه: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا[۲۵۲] به کسر و او خوانده‌اند[۲۵۳] و در آیه ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ[۲۵۴] نیز حمزه، کسائی، خلف، اعمش و... «الولایه» را به کسر واو قرائت کرده‌اند[۲۵۵]؛ با آن‌که ظاهراً مراد از ولایت در این دو آیه شریفه نصرت است.
  2. لغت‌شناسان متفقند که ولی به معنای فاعل، از ماده «و. ل. ی» درباره کسی گفته می‌شود که به کار دیگری قیام کرده است و آن را به عهده گیرد: ولي اليتيم، الذي يلي أمره و يقوم بكفايته. بنابراین اگر ولی از وَلایه (بفتح واو) بود، این معنا توجیه درستی نداشت. در جایی که ولی با والی کنار یکدیگر بیاید، مانند: اذا اجتمع في الجنازة الوالي و الولي، فقيل: يقدم الوالي و قيل: يقدم الولي باز ولی به معنای سرپرستی است؛ لیکن چون در کنار والی ذکر شده، گستره آن محدود است. همچنین در قرآن مجید نیز در نمونه‌هایی به صورت روشن، ولی در معنای مدبر و عهده‌دار امور به کار رفته است؛ مانند این آیه از قول حضرت یوسف: ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ[۲۵۶]. مراد حضرت یوسف(ع) این است که خداوند کار او را بر عهده گرفت و زندگی‌اش را اداره کرد و او را به سلامت از فراز و نشیب‌های شگفت عبور داد و به مقصد رساند. یوسف(ع) از این تدبیر الهی در زندگی سراسر شکوهمندش، قدرشناسی می‌کند.
  3. این سخن ابن تیمیه که چون ولایت در این آیات (۵۵و ۵۶) درباره تمام مؤمنان است و ولایت به معنای امارت درباره همه مؤمنان نمی‌تواند باشد، پس ولایت در این آیه به معنای امارت نیست، ادعایی بی‌دلیل است و با کلمه «إنما» که نشان حصر است و نیز با اوصاف ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ منافات دارد.
  4. تحلیل فخر رازی و دیگران از تعبیر ولایت، صرف استبعاد است؛ چون با دلیل اثبات شد که موضوع آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ بیان ولایت به معنای متصرف در امور و اعمال حکومت است و این ولایت امری انحصاری است و دیگران مانند خلفای سه‌گانه در آن شریک نیستند و اگر ولایت به معنای نصرت یا محبت باشد، محذورات متعددی دارد. اگر ولایت امام علی(ع) در حال حیات رسول خدا(ص) ولایت بالفعل نیست، به دلیل ابتلا به مانع است؛ ولی پس از وفات پیامبر دلیل دیگری نیست تا ولایت ایشان را تا پس از خلافت عثمان به تأخیر اندازد.
  5. در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا... سه جمله مستقل، با واو به یکدیگر عطف شده است و برای اختصار واژه «ولی» در جمله دوم و سوم حذف شده است.. پس کلمه «ولی» سه بار به صورت جداگانه در آیه به کار رفته که در مرتبه اول و دوم به معنای ولی بالفعل و در مرتبه سوم به معنای ولی بالقوه است و هیچ محذوری ندارد[۲۵۷]؛ چنان‌که «ولی» در آیه ﴿فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ[۲۵۸] به معنای ولی بالقوه است؛ زیرا حضرت زکریا تقاضای فرزندی کرد که پس از خودش «ولی» باشد، همان‌گونه که رسول خدا(ص) همین ولایت بالقوه انحصاری امام علی(ع) را با تعبیر «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» اعلام فرمود[۲۵۹].[۲۶۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  2. احقاق الحق، ج۲، ص۳۹۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص‌۲۰۹‌-‌۲۳۹.
  3. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۳۲۴ و ۳۲۵.
  4. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۶؛ الدرّالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۶؛ المراجعات، ص‌۲۳۰.
  5. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۳۲.
  6. الدرّالمنثور، ج ۳، ص ۱۰۶.
  7. فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۱۹۴.
  8. التفسیر الکبیر، ج‌۱۲، ص‌۲۶؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۳۰.
  9. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۵.
  10. شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۲۲۸.
  11. الدرّالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۵.
  12. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۹۰.
  13. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۳۸۹.
  14. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۶‌، ص ۳۹۰.
  15. منهاج البراعة، ج‌۲، ص‌۳۵۰.
  16. شرح المواقف، ج‌۸‌، ص‌۳۶۰.
  17. شرح المواقف، ج‌۸‌، ص‌۳۶۰.
  18. شرح المقاصد، ج‌۵‌، ص‌۲۰۷.
  19. شرح تجرید، قوشچی، ص‌۳۶۸.
  20. آیة الولایة، ص‌۱۲؛ احقاق الحق، ج‌۲، ص‌۳۹۹ ـ ۴۰۷.
  21. روح‌المعانی، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۲۴۴.
  22. تفسیر قرطبی، ج۶، ص ۲۰۸؛ المیزان، ج۶، ص ۲۵.
  23. تفسیر کبیر، ج۱۲، ص ۳۰.
  24. المغنی، الإمامه، ج۱، ص ۱۳۷.
  25. الافصاح فی الامامة، ص‌۱۳۴ و ۲۱۷؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۵۵۹‌؛ روح‌المعانی، مج‌۴، ج‌۶‌، ص‌۲۴۵.
  26. تلخیص الشافی، ج‌۲، ص‌۱۰.
  27. خراسانی، علی، آیه ولایت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۴۳۰ ـ ۴۳۶؛ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۱۰۶-۱۱۱.
  28. ج۹، ص۴۷۸، چاپ مصر.
  29. اسامی برخی از مشاهیر آنان بدین قرار است: ۱) طبری در کتاب ذخائر العقبی، ص۸۸؛ ۲) آلوسی در تفسیر روح المعانی، ج۶، ص۱۴۹؛ ۳) ابن حیان در تفسیر خود البحر المحیط، ج۳، ص۵۱۳؛ ۴) شیخ محمد شوکانی در تفسیر فتح القدیر، ج۲، ص۵۰؛ ۵) الطبرانی و الحاکم و الواحدی و الزمخشری و الطبری و ابن عساکر و البلاذری والترمذی والقزوینی و ابن کثیر، در تفسیر الکشاف، ج۱، ص۲۶۴؛ ۶) التدوین فی أخبار قزوین، ج۳، ص۲۱۲، ترجمه عبدالکریم بن هوازن؛ ۷) المعجم الکبیر، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۲۲۸؛ ۸) أسباب النزول، ص۱۳۳؛ ۹) ربیع الأبرار، ج۲، ص۱۴۷؛ ۱۰) تفسیر الطبری، ج۱، ص۶۲۴؛ ۱۱) تاریخ دمشق، ج۲، ص۴۰۹؛ ۱۲) الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۲، ص۲۹۳ و بسیاری از علمای دیگر که در کتاب احقاق الحق (ط. کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۹ﻫ.ق)، ج۲، ص۴۰۰ به اسامی آنها اشاره شده.
  30. تفسیر الکشف و البیان عن تفسیر القرآن (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ج۴، ص۷۹. در همان کتاب به مدارک دیگری نیز اشاره شده (عمدة الطالب، ص۶۰: تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۴۱۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۷).
  31. «به پیمان خود وفا می‌کنند...» سوره انسان، آیه ۷.
  32. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  33. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست» سوره هود، آیه ۱۷.
  34. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را.».. سوره شوری، آیه ۲۳.
  35. عبقات الانوار فی امامة الأئمة الأطهار (ع) (کتابخانه امیرالمؤمنین ماه، ۱۳۶۶ ه. ش)، ج۱۴، ص۱۵۸؛ و نیز مناقب خوارزمی (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۱ﻫ.ق) در مناقب امیر المؤمنین (ع)، ص۱۲۹.
  36. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  37. بحارالأنوار (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ﻫ.ق)، ج۳۵، ص۱۹۶.
  38. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۶۹.
  39. «(موسی) گفت: پروردگارا! سینه‌ام را گشایش بخش * و کارم را برای من آسان کن * و گرهی از زبانم بگشای * تا سخنم را دریابند *‌و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را * پشتم را به او استوار دار * و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۲۵-۳۵.
  40. «فرمود: به زودی بازوی تو را با (فرستادن) برادرت توانمند می‌گردانیم و به هر دوتان چیرگی‌یی می‌بخشیم که با نشانه‌های ما دستشان به شما نرسد. پیروز شمایید و هر کس که از شما پیروی کند» سوره قصص، آیه ۳۵.
  41. کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ع) (ط. بنی هاشمی، ۱۳۸۱ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۶۶؛ کشف الیقین فی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) (ط. وزارت ارشاد۔ ۱۴۱۱ ﻫ.ق)، ص۹۹؛ بحارالأنوار، ج۳۵، ص۱۹۴.
  42. حلیة الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار (ع) (ط. مؤسسة المعارف الإسلامیة، ۱۴۱۱ ﻫ.ق)، ج۲، ص۳۰۸ به نقل از: خصال (شیخ صدوق) (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ ه. ش.)، ج۲، ص۱۴۸، ح۳۰ و الإحتجاج علی أهل اللجاج (ط. مرتضی، ۱۴۰۳ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۱۵.
  43. امالی (للطوسی) (ط. دارالثقافة، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ص۵۴۹.
  44. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ ص ۷۱.
  45. سعد السعود، ص۹۵؛ تأویل ما نزل من القرآن الکریم فی النبی و آله، ص۹۹.
  46. محمد بن عباس بن علی بن مروان از دانشمندان مورد اعتماد قرن سوم، صاحب تألیفات زیادی است؛ کتاب: تأویل ما نزل فی النبی و آله (ص)، الفهرست، ص۱۴۹؛ رجال نجاشی، ص۳۷۹.
  47. غایة المرام، ج۲، ص۱۵.
  48. خصائص الوحی المبین، ص۵۲-۳۵.
  49. العمده، ص۱۷۲-۱۶۷.
  50. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۱۴۵.
  51. فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۸۷.
  52. فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۸۷.
  53. مناقب، ابن مغازلی، ص۳۱۴-۳۱۱.
  54. النور المشتعل، ص۸۶-۶۱.
  55. تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۳۵۷.
  56. نظم درر السمطین، ص۸۶.
  57. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۱۴۷.
  58. لسان العرب، ج‌۱، ص‌۲۴۵؛ الصحاح، ج‌۵‌، ص‌۲۰۷۳.
  59. لسان العرب، ج ۱۵، ص ۴۰۱.
  60. سوره بقره، آیه۲۵۷.
  61. المصباح المنیر، ج‌۲، ص‌۶۷۲‌.
  62. مغنی اللبیب، باب پنجم، ص‌۷۹۱ و ۷۹۲.
  63. سوره بقره، آیه۲۵۷.
  64. سوره احزاب، آیه۶.
  65. آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند؛ سوره نحل، آیه۴۴.
  66. سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ سوره مائده، آیه:۵۵.
  67. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره مائده، آیه:۶۷.
  68. الکافی، ج‌۱، ص‌۲۸۹.
  69. عیاشی، ج‌۱، ص‌۳۳۳.
  70. المعجم الأوسط، ج‌۷، ص‌۱۲۹ و ۱۳۰؛ فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۱۹۴ و ۱۹۵.
  71. خراسانی، علی، آیه ولایت، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱، ص۴۳۰ - ۴۳۶.
  72. جهت اطلاع از منابع فراوان عامه در نقل این حدیث و نیز طرق گوناگون آن: ر. ک: احقاق الحق، ج۴، ص۷۹ و ۹۹ و ۱۳۵ - ۱۳۹ و ۲۲۷ و ۳۳۰ و ۳۵۸ و ۳۵۹ و ۳۸۷؛ ج۱۵، ص۹۲-۱۱۳؛ ملحقات احقاق الحق، ج۲۰، ص۳۴۸-۳۶۲؛ ج۲۲، ص۱۹۲ و ۱۹۷.
  73. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۲۷.
  74. احقاق الحق، ج۴، ص۷۹ و ۹۹ و ۱۳۵ - ۱۳۹ و ۲۲۷ و ۳۳۰ و ۳۵۸ و ۳۵۹ و ۳۸۷؛ ج۱۵، ص۹۲-۱۱۳؛ ملحقات احقاق الحق، ج۲۰، ص۳۴۸-۳۶۲؛ ج۲۲، ص۱۹۲ و ۱۹۷.
  75. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۲۸.
  76. احقاق الحق، ج۴، ص۷۹ و ۹۹ و ۱۳۵ - ۱۳۹ و ۲۲۷ و ۳۳۰ و ۳۵۸ و ۳۵۹ و ۳۸۷؛ ج۱۵، ص۹۲-۱۱۳؛ ملحقات احقاق الحق، ج۲۰، ص۳۴۸-۳۶۲؛ ج۲۲، ص۱۹۲ و ۱۹۷.
  77. احقاق الحق، ج۴، ص۷۹ و ۹۹ و ۱۳۵ - ۱۳۹ و ۲۲۷ و ۳۳۰ و ۳۵۸ و ۳۵۹ و ۳۸۷؛ ج۱۵، ص۹۲-۱۱۳؛ ملحقات احقاق الحق، ج۲۰، ص۳۴۸-۳۶۲؛ ج۲۲، ص۱۹۲ و ۱۹۷.
  78. عبدالحسین شرف الدین الموسوی، المراجعات، ص۲۲۵ (المراجعة ۳۶).
  79. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۲۸.
  80. عبدالحسین شرف الدین الموسوی، المراجعات، ص۲۲۵ (المراجعة ۳۶).
  81. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۲۸.
  82. این حدیث با اختلافات اندکی در تعبیر و با طرق گوناگون در بسیاری از منابع عامه آمده است. برای اطلاع ر. ک: احقاق الحق، ج۴، ص۳۴۷ و ج۶، ص۳۶۹-۳۸۰ و ج۱۶، ص۵۷۷ و ۵۷۸، ج۱۷، ص۳۲۵ و ملحقات احقاق الحق، ج۲۰، ۳۵۳ و ۳۵۶ و ج۲۱، ص۳۹۸ و ج۲۲، ص۱۲۴- ۱۲۹.
  83. المراجعات، ص۲۲۶ (نامه ۳۶).
  84. المراجعات، ص۲۲۶ (نامه ۳۶).
  85. المراجعات، ص۲۲۶ (نامه ۳۶).
  86. احمد بن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، ص۴۴.
  87. ینابیع المودة، ص۳۶.
  88. ینابیع المودة، ص۳۶.
  89. ینابیع المودة، ص۳۶.
  90. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۲۸؛ مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص211 - 214.
  91. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  92. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  93. کلینی، الکافی، کتاب الحجة، باب ما نص الله عزوجل و رسوله على الأئمة (ع) واحدا واحدا، ج۱، ص۲۸۹، رقم حدیث ۴ و ص۲۹۰، رقم حدیث ۶.
  94. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  95. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۸، رقم حدیث ۱۳۰۳، ۱۲۹۷ و ۱۳۰۰ و نیز به همین معنا از امام هادی (ع)، ر. ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۷، رقم ۳۲۸.
  96. طبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۲۰، رقم ۶۲۲۸، حموئی. فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵ به نقل از ابن مردویه.
  97. به نقل از: ابن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین، ص۸۰.
  98. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۸، رقم حدیث ۳ و نیز: صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۵.
  99. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۲۸.
  100. در منابع شیعه این رویداد، افزون بر جمع کثیری از صحابه و تابعین از رسول اکرم(ص) امام علی(ع)، امام حسین(ع)، علی بن الحسین(ع)، محمد بن علی الباقر(ع)، جعفر بن محمد الصادق(ع)، علی بن موسی الرضا(ع) و ابوالحسن العسکری(ع) نیز نقل شده است. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۳-۲۰۶؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۵؛ قمی، مشهدی، محمد، کنزالدقائق، ج۴، ص۱۴۴-۱۵۴؛ راضی، شیخ حسین، الهوامش التحقیقیه (پیوست کتاب المراجعات)، ص۳۸۳-۳۸۴؛ سید ابن طاووس، در کتاب سعدالسعود، ص۱۹۲ می‌گوید: «در کتاب تفسیر محمد بن العباس بن علی بن مروان، دیدم نزول این آیه را درباره امام علی(ع)، از نود طریق آورده است». ابن شهر آشوب، در کتاب مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۵-۱۴، پس از آن‌که می‌گوید اجماع امت بر نزول این آیات دربارۀ امام علی(ع) است، به معرفی ده‌ها منبع از شیعه و سنی می‌پردازد که به ذکر این رخداد پرداخته‌اند و آن‌گاه اشعاری که در این باره سروده‌اند، نقل می‌کند.
  101. حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۸.
  102. ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۶؛ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، معرفة علوم الحدیث، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۵؛ خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۶۴؛ ابن مردویه، احمد و ابوالشیخ، به نقل از سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۱.
  103. ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۲-۲۴۰. وی با شش طریق این رویداد را از ابن عباس نقل کرده است: سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۴-۱۰۵. وی به نقل از خطیب بغدادی (از کتاب المتفق و المختلف) و عبدالرزاق (ابوبکر، م۲۱۱ق.) وابو الشیخ (الهنائی الهمدانی) و عبد بن حمید و ابن مردویه و این جریر طبری هر کدام با سندهای خود، این حادثه را نقل کرده است؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱؛ خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۶۴؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۲؛ سیوطی، جلال الدین، لباب التقول فی اسباب النزول، ص۱۴۸؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن ابن عباس)؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف ج۱، ص۵۹، ح۱۵۵.
  104. ر.ک: طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۲۰-۳۲۱، ح۹۵۵، نیز به نقل از او: هیثمی، ابوبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۱؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶.
  105. ر.ک: طبرانی، سلیمان، المعجم الوسیط، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۲۲۸؛ جوینی، محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۳؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵.
  106. ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۰؛ ثعلبی، احمد، الکشف و البیان فی تفسیر القرآن، مخطوط، ج۲، ص۷۴؛ جرینی، ابراهیم، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۱، ج۱۵۱؛ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۴ (به نقل از ثعلبی)؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن أبی‌ذر).
  107. ر.ک. حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۵.
  108. ر.ک: همان؛ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۱؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص٢٠٢.
  109. ر.ک: شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۸.
  110. ر.ک: محب الدین طبری، احمد، الریاض النضره، ج۳، ص۱۷۹.
  111. ر.ک: ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً عن رسول الله و الصحابة و التابعین، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۱۶۵۵۱؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶، از ابوالشیخ؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۸؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۰، ح۱۵۱.
  112. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ ابن ابی‌حاتم عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۴۹، و به نقل از وی: ابن کثیر، اسماعیل تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
  113. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷ (با تعبیر قال ابن عباس و سدي قوله تعالى انما وليكم.... اراد به علي بن ابي طالب.
  114. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۱۸۶؛ جصاص، ابو بکر، احکام القرآن، ج۲، ص۶۲۵. وی می‌گوید: «از مجاهد، سدی، ابوجعفر و عتبة بن ابی حکیم، روایت شده آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ درباره علی بن ابی طالب(ع) در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شده است.
  115. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶. وی از عبد بن حمید و علی بن منذر نقل کرده است؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۲۲، ص۴۷؛ واحدی، علی، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۰۱.
  116. ر.ک: عیاشی، محمد، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۶، ح۱۲۹۸ و ص۵۸، ح۱۳۰۲؛ کلینی، محمد، الکافی، کتاب الحجه، باب ما نصر الله عزوجل و رسوله على الائمة(ع) واحدا واحدا، ج۱، ص۲۸۸، ح۳؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۰، ح۲ و۳ و۴.
  117. اسکافی، محمد، المعیار و الموازنه، ص۲۲۸.
  118. نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
  119. ایجی، عبدالرحمان، المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۵. وی می‌نویسد: اجمع ائمة التفسير ان المراد علي و للاجماع على ان غيره غير مراد.
  120. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵.
  121. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵؛ و ر.ک: جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۰.
  122. سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۸.
  123. ابن حجر عسقلانی، احمد، الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف (ذیل تفسیر کشاف زمخشری)، ج۱، ص۶۴۹.
  124. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹. ابن مردویه از دانشمندان نامور اهل سنت در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (م ۴۱۰ ق.) است. شمس الدین ذهبی درباره وی می‌نویسد: الحافظ المجود العلامة المحدث اصبهان... و كان فرسان الحديث فهماً، يقظاً، متقناً...؛ (سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰۸، رقم ترجمه ۱۸۸)؛ عبدالرزاق بن همام نیز از دانشمندان بزرگ قرن دوم و سوم (م ۲۱۱ ق.) به شمار می‌آید. شمس الدین ذهبی درباره وی می‌گوید: الحافظ الكبير عالم اليمن... الثقة الشيعي. (سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۶۳، رقم ترجمه ۲۲۰).
  125. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
  126. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۵۱.
  127. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
  128. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
  129. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
  130. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸.
  131. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۷-۱۷۸.
  132. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
  133. ر.ک: واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۰-۲۰۱؛ سیوطی، جلال الدین، لباب النقول، ص۱۴۷.
  134. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
  135. ابن تیمیه نیز در این باره بدون هیچ تأملی در منابع و مدارک، چنین ادعا می‌کند: «... تمام مفسران در همه اعصار آیات ۵۶ و ۵۵ سوره مائده را درباره عبادة بن صامت می‌دانند». (ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۴، ص۵).
  136. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
  137. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
  138. ر.ک: حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۲۴، ح۲۳۲ و ص۲۳۲، ح۲۳۷ و ۲۳۶؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۴.
  139. حدیث مقطوع، حدیثی است که به تابعین ختم شود. (سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۵۹).
  140. حدیث شاذ و متروک، حدیثی است که تنها یک نفر آن را نقل کند؛ حال اگر آن یک نفر ثقه باشد حدیث شاذ، و اگر غیر ثقه باشد، متروک نامیده می‌شود (سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۹۴) جمعی از رجال شناسان اهل سنت، عکرمه را ثقه نمی‌دانند. (ر.ک: عقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۲۸).
  141. از جمله: ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵ (پیش‌تر عبارت ذهبی را نقل کرده‌ایم) احمد، شاکر می‌گوید: «این از بافته‌های شیعه است که می‌خواهد با تأویل قرآن بازی کند و به علی -کرم الله وجهه - فضایل و مناقبی که ثابت نیست، نسبت دهد» (شاکر، احمد، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، ج۲، ص۵۰).
  142. برای نمونه ر.ک: قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۶۷۹.
  143. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۴.
  144. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۱۵۴-۱۶۳.
  145. نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
  146. ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۴۰۵.
  147. حسکانی، عبیدالله، شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۳۰.
  148. جوینی، محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۱۹۱، ح۱۵۱.
  149. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
  150. ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۷۹.
  151. سبکی، تاج الدین، طبقات الشافعیه، ج۴، ص۵۸.
  152. صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۳۰۶.
  153. سیوطی، جلال الدین، طبقات المفسرین، ص۱۷.
  154. ابن جزری، محمد، غایة النهایة فی طبقات القراء، ج۱، ص١۰٠.
  155. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
  156. ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۲۸.
  157. ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۳۷.
  158. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
  159. ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۵.
  160. ر.ک: ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۵۱ و ۶۵۴۷.
  161. ابن ابی‌حاتم، عبدالرحمان، تفسیر القرآن العظیم مسنداً، ج۴، ص۱۱۶۲.
  162. ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۵، ص۲۷.
  163. مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۳، ص۱۹۷.
  164. مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۹، ص۱۳۴.
  165. مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۱، ص۳۱۳.
  166. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۵.
  167. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
  168. ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۳۲۲.
  169. ر.ک: مزی، یوسف، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۱۳۸.
  170. حدیثی که مضمون حدیث دیگر را تأیید کند، «متابع» نام دارد.
  171. ر.ک: رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶، و نیز آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۶.
  172. ر.ک: ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیه، ص٣١۰.
  173. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸.
  174. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۱۶۳.
  175. «و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  176. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵-۷.
  177. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۱۶۸.
  178. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۱۶۹.
  179. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۱۷۰.
  180. ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵.
  181. قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۲.
  182. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۰.
  183. از جمله: ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۸.
  184. ر.ک: فراهیدی، خلیل، ترتیب العین، ج۲، ص۷۵۸، ماده «ز.ک.و»؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۸۰، ماده «ز.ک.و»؛ ابن اثیر، النهایه، ج۲، ص۳۰۷، «باب الزای مع الکاف».
  185. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  186. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  187. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  188. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۰. برای توضیح بیشتر در این باره ر.ک: طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۳۴.
  189. زمخشری، جارالله، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.
  190. بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۲۷۲.
  191. «ای مریم! پروردگارت را به فروتنی فرمان بر و سجده کن و با نمازگزاران نماز بگزار» سوره آل عمران، آیه ۴۳.
  192. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۲۴.
  193. شوکانی، محمد، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.
  194. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
  195. بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج۳، ص۴۷.
  196. قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۲.
  197. «و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
  198. ابن عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹.
  199. ابن عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹.
  200. رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
  201. «رکوع» در اصل، برای خمیده شدن و انحنای محسوس وضع شده است؛ مانند ركع الشيخ اي انحنى من الكبر؛ «پشت او از کهولت خمیده شد». (فیومی، احمد، المصباح المنیر، ص۲۳۷) از این رو می‌گویند: «هر چیزی که سر خم کند و به زمین نزدیک شود، راکع است». (فراهیدی، خلیل، ترتیب العین، ج۱، ص۷۰۸، ماده «ر. ک. ع») سپس همین معنا از رکوع در انحنای غیر محسوس به کار رفته است؛ مانند شعر لبید که در رثای برادرش می‌گوید: ... كاني كلما قمت راكع؛ «گویی هرگاه می‌ایستم خم می‌شوم» مراد لبید این است که مصیبت فراق برادرم، کمرم را شکسته و خم کرده است. دیوان لبید، ص۸۹، به نقل از: مفردات راغب، ص۳۶۴. بنابراین استعمال رکوع در معنای تواضع و تذلل، قرینه می‌خواهد و خلاف اصل وضع لغوی آن است.
  202. ر.ک: رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۱؛ نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۷۰.
  203. ر.ک: رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۲. ذکر این نکته لازم است که معنای غرق شدن در توجه به خدا، این نیست که انسان بی‌اختیار احساس خود را از دست بدهد. بلکه با اراده خویش توجه خود را از غیر خدا بر می‌گیرد. به قول ابن جوزی هنگامی که همین مسئله را از او پرسیدند. این شعر را انشاد کرد: يسقي و يشرب لا تلهيه سكرته *** عن النديم و لا يلهو عن الكأس أطاعه سكره حتى تمكن من *** فعل الصحاة فهذا واحد الناس به نقل از آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۸.
  204. «آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.
  205. برای نمونه ر.ک: عمادی، محمد، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹؛ بیضاوی، عبدالله، تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۲۷۲؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱.
  206. ر.ک: جصاص، ابوبکر، احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۶.
  207. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۸.
  208. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۷.
  209. ر.ک: ابن عطیه، عبدالحق، المحررالوجیز، ج۲، ص۲۰۹.
  210. ر.ک: زمخشری، جارالله، الکشاف، ج۱، ص۶۵۰؛ عمادی، محمد، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹.
  211. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۰.
  212. «ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون می‌آیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید که به آنان مهربانی ورزید در حالی که آنان به آنچه از سوی حق برای شما آمده است کفر ورزیده‌اند؛ پیامبر و شما را (از شهر خود) بیرون می‌کنند که چرا به خداوند -پروردگارتان- ایمان دارید، پنهانی به آنان مهربانی می‌ورزید و من به آنچه پنهان و آنچه آشکار می‌دارید داناترم و از شما هر کس چنین کند به یقین، راه میانه را گم کرده است» سوره ممتحنه، آیه ۱.
  213. «می‌گویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایه‌تر، فرومایه‌تر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمی‌دانند» سوره منافقون، آیه ۸.
  214. «آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.
  215. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۹. البته به کار بردن لفظ جمع و تطبیق آن بر یک مصداق بدون نکته نیست، به قول علامه طباطبایی در المیزان، ج۶، ص۱۰، در آیات ولایت، برای آن است که نشان دهد انواع کرامات دینیه - از جمله ولایت - بدون مبنا به برخی از مؤمنان اهدا نشده و هر کس شایستگی این مقام را با عمل و اخلاص خویش احراز کند، خداوند به وی این مقام را عطا خواهد کرد. علامه شرف الدین در این باره دیدگاهی دیگر دارد. وی استعمال لفظ جمع را در این باره به حکمت تدریجی در امر اعلان ولایت امام علی(ع) پیوند می‌دهد (ر.ک: عاملی، سید شرف الدین، المراجعات، ص۱۶۰) برای توضیح بیشتر درباره پاسخ به این مناقشه، ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۶؛ طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۳-۲۴.
  216. آلوسی با آن‌که در شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) تردید می‌کند، چنین نوشته است: و غالب الاخباريين على أنها نزلت في علي - كرم الله وجهه - فقد اخرج الحاكم و ابن مردويه و غيرهما عن ابن عباس باسناد متصل... أنها نزلت على علي. سپس اشعار حسان بن ثابت را در این ماجرا نقل می‌کند. (آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵).
  217. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۱۷۰.
  218. رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۹.
  219. ابن بابویه، کمال الدین، ج۱، ص۲۷۶.
  220. علی بن طاووس، التحصین، ص۶۳۲.
  221. جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائدالسمطین، ج۱، ص۳۱۲.
  222. درباره ترجمه جوینی ر.ک: ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۱۵۰.
  223. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸۹، ح۴، ج۱، ص۱۴۶؛ ابن بابویه، محمد، (شیخ صدوق) عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۵.
  224. خوارزمی، موفق، المناقب، ص۲۰۰.
  225. برای نمونه ر.ک: ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحررالوجیز، ج۲، ص۲۰۸؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۳، ص۵۶۰؛ همو، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۵-۱۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۶.
  226. «جز این نیست که داستان زندگانی این جهان مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستیم که رستنی (های) زمین- آنچه مردم و چارپایان از آن (ها) می‌خورند- با آن درآمیزد تا چون زمین زیورهای خود را برگیرد و آرایش یابد و مردم گمان کنند که بر آن (در بهره‌گیری) توانایی دارند (ناگهان) «امر» ما شب یا روز در رسد و آن را چنان درویده بر جای نهیم که گویی روز پیش هیچ نبوده است؛ بدین‌گونه نشانه‌های خود را برای گروهی که می‌اندیشند روشن می‌داریم» سوره یونس، آیه ۲۴.
  227. «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است» سوره محمد، آیه ۳۶.
  228. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۰.
  229. «بگو: جز این نیست که به من وحی می‌شود که خدای شما، تنها خدایی یگانه است، پس آیا (به آن) گردن می‌نهید؟» سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.
  230. «پس اگر با تو، به چون و چرا برخاستند بگو: من روی تسلیم به خداوند آورده‌ام و (نیز) هر کس از من پیروی کرده است (چنین است) و به اهل کتاب و درس ناخواندگان (مشرک) بگو: آیا اسلام می‌آورید؟ آنگاه اگر اسلام آوردند که رهیاب شده‌اند و اگر رو گرداندند، بی‌گمان بر تو جز پیام‌رسانی نیست و خداوند به (حال) بندگان بیناست» سوره آل عمران، آیه ۲۰.
  231. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۳؛ ج۲۲، ص۲۳۳.
  232. در سوره کهف، آیه ۱۸ می‌فرماید: ﴿وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ «و برای آنان زندگانی این جهان را مثل بزن که به آبی مانند است که آن را از آسمان فرو فرستیم» سوره کهف، آیه ۴۵.
  233. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند * آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۱-۵۲.
  234. «ای مؤمنان! آنان را که دینتان را به ریشخند و بازی می‌گیرند- یعنی کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (یا) کافران را- سرور مگیرید و اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید... و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی می‌گیرند؛ این از آن روست که آنان گروهی هستند که خرد نمی‌ورزند» سوره مائده، آیه ۵۷-۵۸.
  235. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۹.
  236. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۶.
  237. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵-۶.
  238. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
  239. نیشابوری، حسن، غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
  240. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۸.
  241. برای توضیح بیش‌تر، ر.ک: طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۰-۴۲؛ مفید، محمد، الإفصاح فی الامامه، ص۱۲۹-۱۳۷.
  242. از جمله طبری، پس از نقل دیدگاه‌های گوناگون درباره آیه ۵۴ می‌گوید: «... ما قول آنان را که می‌گویند این آیه درباره ابوبکر و اصحاب او است، فرو می‌گذاریم؛ چون خبری درباره آن نداریم؛ بلکه حدیثی صحیح از رسول خدا(ص) نزد ما است که این آیه را بر اهل یمن، قوم ابوموسی اشعری تطبیق کرده... و سخن رسول خدا که معدن بیان آیات خدا است. سزاوارتر به پیروی است.»... (جامع البیان، ج۴، ص۲۳۹) ابوحاتم رازی نیز، بر صحت حدیثی که آیه ۵۴ را درباره اهل یمن می‌داند، تأکید می‌کند. ابوحاتم رازی، محمد، علل الحدیث، ص۵۷، رقم ۱۶۵۶).
  243. جوادی آملی، عبدالله، ولایت علوی، ص۲۰.
  244. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۶.
  245. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان می‌برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می‌آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
  246. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۴، ص۵-۶.
  247. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۸.
  248. فیومی، احمد، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲، ماده «و. ل. ی».
  249. به نقل از: لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «و. ل. ی».
  250. لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «و. ل. ی».
  251. لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «و. ل. ی».
  252. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند» سوره انفال، آیه ۷۲.
  253. ر.ک: مختار عمر و سالم عبدالعال، معجم القراءات القرآنیه، ج۲، ص۴۶۵.
  254. «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
  255. مختار عمر و سالم عبدالعال، معجم القراءات القرآنیه، ج۳، ص۳۷۰.
  256. «پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  257. محذور در صورتی بود که لفظ «ولی» یک بار برای هر دو معنای حقیقی (بالفعل) و در همان حال برای معنای مجازی (بالقوه) به کار رود.
  258. «بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث می‌برد» سوره مریم، آیه ۵-۶.
  259. برای توضیح بیش‌تر، ر.ک: طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج۲، ص۴۴؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۶؛ جوادی عبدالله، ولایت علوی، ص۴۰-۴۳.
  260. نجارزادگان، فتح‌الله، مقاله «آیه ولایت»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۱۷۸-۱۸۵.