حذیفة بن یمان در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حذیفة بن یمان است. "حذیفة بن یمان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

حذیفة بن یمان از صحابیان بزرگ و رازدار پیامبر خاتم(ص) و داناترینِ مردم به منافقان بوده است. در جنگ‌های زمان پیامبر مانند احد، خندق و ... شرکت داشت و از شیعیان راستین امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است. از زمان خلیفه دوم تا زمان فوت در سال 36 هجری والی مدائن بود.

مقدمه

ابو عبد الله[۱] یا ابوسریحه[۲]، حذیفة بن یمان بن جابر عبسی، از یاران برجسته پیامبر خداست و چون با طایفه یمانی‌ها هم پیمان بود، به این نام معروف شد. برخی نیز نسبت یافتن حذیفه به یمان را به خاطر جدش می‌دانند. نام جدش را جروه ذکر کرده‌اند و او با قبیله بنی عبدالاشهل هم پیمان بوده است. قبیله بنی عبد‌الأشهل جزء کشور یمن به شمار آمده و به همین دلیل او به نام جدش مشهور بوده است و مؤرخان این مطلب اخیر را ترجیح داده‌اند[۳]. رجالیان و شرح حال‌نگاران، او را با ویژگی‌هایی چون: نجیب‌زاده، صحابی بزرگ پیامبر خدا، رازدار پیامبر(ص) و داناترینِ مردم به منافقان ستوده‌اند[۴].

مطابق برخی نقل‌ها، پدر حذیفه، حِسل یا حسیل یا جدّ چهارمش (جروة بن حارث) پس از درگیری خونین در قبیله‌اش و کشته شدن فردی به دست وی به مدینه گریخت [۵] و با خاندان بنی‌عبدالاشهل از اوس که خود یمنی بودند، همپیمان شد و "یمان" لقب گرفت.[۶] به گزارش بلاذری، پدر حذیفه برای تجارت به یمن می‌رفت و هرگاه به مدینه بازمی‌گشت، مردم می‌گفتند: یمانی بازگشت،[۷] از این‌رو به لقب یمان شهرت یافت.

پدر حذیفه در یثرب با رباب، دختر کعب بن عدی از طایفه همپیمان خود (بنی عبدالاشهل) ازدواج کرد [۸] و از او علاوه بر حذیفه، فرزندانی به نام‌های سعد، صفوان، مدلج، لیلی، سلمه و فاطمه آورد[۹].

حُسَیل پدر حذیفه از نیکان روزگار بود و در جنگ احد در رکاب پیامبر(ص) شهید شد که داستانش به طور خلاصه چنین است: هنگامی که رسول اکرم(ص) مردم را برای جنگ بسیج می‌فرمود، چون حسیل و ثابت بن وقش مردانی از کار افتاده و پیر بودند آنها را به جهاد دعوت نفرمود و این دو نفر با زنان و فرزندان مسلمانان در مدینه ماندند. پس از رفتن مسلمانان به احد، یکی از ایشان به دیگری گفت: "برای چه نشسته‌ایم و انتظار چه چیزی را می‌کشیم؟ ما امروز یا فردا می‌میریم پس بهتر است شمشیرهایمان را برداشته و به رسول خدا بپیوندیم؛ شاید خداوند شهادت را نصیب‌مان فرماید".

آن دو حرکت کرده، وارد سرزمین احد شدند و بدون آنکه مسلمانان، باخبر شوند، مشغول جنگ شدند. مسلمانان بدون توجه و ندانسته حسیل را کشتند. پیامبر خواست دیه او را بپردازد ولی حذیفه قبول نکرد و آنرا به مسلمانان بخشید. پس حضرت درباره‌اش دعا فرمود. ثابت نیز در جنگ با کفار شهید شد[۱۰].

برخی حذیفه را از انصار و گروهی دیگر نیز او را جزء مهاجران به شمار آورده‌اند و ابن اثیر گفته است او از مهاجرین است و او را آزاد گذاشتند تا همچون زنان و کودکان مهاجرت نکند یا اینکه به همراه پیامبر(ص) مهاجرت کند و او مهاجرت به همراه آن حضرت را برگزید و به نقلی او در دیار خود باقی ماند و دین خدا را تبلیغ می‌کرد و بدین وسیله اسلام را یاری می‌کرد و بعدها به مدینه مهاجرت کرد؛ یعنی او جزء کسانی است که دین را انتخاب کرد و از مهاجرین نیز به شمار می‌رود[۱۱].

براساس سخن مشهور، پیامبر(ص) هنگام عقد برادری مهاجران و انصار میان حذیفه و عمار بن یاسر[۱۲] پیمان برادری بست؛ لیکن برخی از برادری او با سلمان فارسی[۱۳] سخن گفته‌اند[۱۴].

حذیفه و مادر

نام و نسب مادر حذیفه رباب دختر کعب بن عدی بن اشهل، از انصار و از طایفه بنی اشهل بود [۱۵]. از برخی از روایات دانسته می‌شود مادر حذیفه نیز علاقه فراوانی به رسول خدا(ص) داشت؛ از جمله حذیفه می‌گوید: روزی مادرم از من پرسید: چند وقت است پیامبر(ص) را ملاقات نکرده‌ای؟ گفتم: چند روز است خدمت حضرت نرسیده‌ام. مادرم با شنیدن این جمله مرا سرزنش کرد؛ گفتم: مادر! مرا ببخش؛ امروز خدمت پیامبر(ص) می‌روم و نماز مغرب را با ایشان می‌خوانم و از ایشان جدا نمی‌شوم تا برای من و شما آمرزش بخواهد. هنگام نماز به مسجد رفته، نماز مغرب را خواندم و همان جا بودم تا نماز عشا را با رسول خدا(ص) به جا آوردم. حضرت نافله را هم خواند، وقتی حرکت کرد من هم پشت سر ایشان به راه افتادم؛ در بین راه کسی نزد ایشان آمد و حضرت مدتی با او آهسته به صحبت پرداخت تا اینکه از او جدا شد؛ در همین حال صدای مرا شنید، فرمود: "کیستی؟" گفتم: حذیفه‌ام؛ فرمود: "کاری داری؟" داستان مادر و گفته خود را به ایشان گفتم، حضرت فرمود: خدا تو و مادرت را بیامرزد"[۱۶].[۱۷]

فضایل حذیفه

حذیفه از بزرگان یاران نبی اکرم(ص) است و مقامی بس ارجمند دارد. او در ردیف سلمان و ابوذر و مقداد[۱۸] و یکی از ارکان اربعه علی(ع) دانسته شده و گروهی نیز او را از ارکان اربعه پیامبر(ص) به شمار آورده‌اند. هم چنین او از انصار و جزء یاران و اصحاب پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) به شمار می‌رود[۱۹].[۲۰]

حذیفه در علم و آگاهی به روایات فتنه‌ها معروف بود، زیرا در سؤال کردن از پیامبر(ص) درباره آشوب‌ها و حفظ‍‌ آن روایات اهتمام می‌ورزید. از این‌رو بسیاری از روایات مربوط‍‌ به فتنه‌ها را در منابعی می‌بینیم که با ذکر سند و نسبت به حذیفه از پیامبر(ص) و یا از امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده، زیرا حذیفه از یاران خاص آن حضرت نیز بوده است. چنان‌که از او روایت کرده‌اند که می‌گفت: هیچ فتنه‌جویی نیست که تعدادشان به سیصد تن برسد، مگر اینکه اگر بخواهم نام او و پدر و محل سکونتش را تا روز قیامت یادآور شوم می‌توانم، زیرا تمام آنها را رسول گرامی به من آموخته است و می‌فرمود: اگر تمام آن‌چه را که می‌دانم برای شما بازگو می‌کردم، مرا تا شب مهلت نداده و فوری می‌کشتید[۲۱][۲۲].

براساس نقلی، پیامبر(ص) حذیفه را از "اصفیاء الرحمن" و داناترین به حلال و حرام معرفی کرد[۲۳]؛ همچنین امام علی(ع) از ۷ نفر به نیکی یاد فرمود که یکی از ایشان حذیفه است و آنان در دفن حضرت فاطمه علیهاالسلام شرکت داشتند[۲۴] . نیز به فرموده آن حضرت، رسول خدا(ص) دو برابر دیگر انبیاء یعنی ۱۴ نفر رفیق و نجیب و وزیر دارد که یکی از آنها حذیفه است[۲۵].

به گفته برخی، از علی(ع) درباره حذیفه سؤال شد و آن حضرت فرمود: او منافق شناس است[۲۶]. از قول علی(ع) حذیفه را در زمره ۷ تنی دانسته‌اند که به سبب ایشان، عنایت‌های خدا بر مردم ارزانی می‌شود[۲۷]. درباره زهد حذیفه گزارش شده است که هنگام عزیمت به مداین بیش از خوراکش و علف مرکبش از مردم درخواست نکرد[۲۸]؛ ذیل آیه ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۲۹] از ابن‌عباس نقل شده است که ایمان آورندگان علی(ع)، حذیفه و تنی چند از صحابه خاص رسول خدا هستند[۳۰]

حذیفه را از کاتبان رسول خدا(ص) برشمرده‌اند[۳۱]. حذیفه می‌گوید: پیامبر(ص) از ما خواست نام مسلمانان را بنویسیم و ما اسامی ۱۵۰۰ نفر را برای آن حضرت نوشتیم[۳۲]؛ گویا این کار پس از عقد برادری بوده است. حذیفه چون آشنایی به کتابت داشت، کارشناس برآورد محصولات بود و طبق گزارش‌هایی، پیش‌ فروش یا پیش ‌خرید برآورد نخل را می‌نوشت[۳۳]. حذیفه را شاهد برخی پیمان‌های رسول خدا(ص) با قبایل و افراد یاد کرده‌اند[۳۴]؛ همچنین از آن رو که مورد اعتماد پیامبر(ص) بود، مأموریت‌هایی به او واگذار می‌شد. براساس گزارشی، قومی به نزاع برخاستند و شکایتشان را نزد رسول خدا(ص) بردند و آن حضرت حذیفه را فرستاد و او میان ایشان داوری کرد و چون بازگشت و چگونگی قضای خود را بازگو کرد، آن حضرت آنرا تأیید کرد[۳۵]. حذیفه در حجه‌الوداع (سال دهم) حاضر و از کسانی بود که به دستور رسول خدا(ص) در غدیر خم به علی(ع) با خطاب «امیرالمؤمنین» سلام دادند[۳۶].[۳۷]

حذیفه و فرزندانش

او دارای دو پسر به نام‌های سعید یا سعد و صفوان بود و این دو در جنگ‌های بسیاری شرکت داشته‌اند. از جمله آنها در جنگ صفین به همراه علی(ع) جنگیدند و کفار بسیاری به دست این دو برادر به هلاکت رسیدند و سرانجام نیز به شهادت رسیدند. در نقل دیگری آمده است سعد یا سعید در صفین به شهادت نرسیده بلکه بعد از جنگ صفین و پس از سال‌های طولانی از دنیا رفت. با توجه به این دو مطلب، می‌توان گفت احتمال دارد حذیفه سه پسر داشته که صفوان و سعید در جنگ صفین به شهادت رسیدند و سعد که سال‌ها بعد از جنگ صفین از دنیا رفته است[۳۸].[۳۹]

البته برپایه گزارشی دیگر فرزندان حذیفه باقی بودند چنانچه سلیمان بن صرد (رهبر توابین) به سعد فرزند حذیفه نامه نوشت و او را به خونخواهی امام حسین فراخواند و وی پاسخ مثبت داد و با همراهانش حرکت کرد؛ اما موفق به پیوستن نشد و بازگشت[۴۰]. مختار نیز سعد بن حذیفه را به حلوان فرستاد[۴۱]. پسر دیگر حذیفه، عمران را مصعب بن زبیر پس از قتل مختار اعدام کرد[۴۲]. ابوعبیدة بن حذیفه نیز که راوی حدیث [۴۳] بود، در سال ۸۲ درگذشت[۴۴]. ساعده بنت حذیفه[۴۵] و ام‌موسی و ام‌سلمه [۴۶] از دیگر فرزندان حذیفه هستند. نسل حذیفه تا سده سوم در مداین باقی بودند[۴۷].[۴۸]

حذیفه و شناسایی منافقان

حذیفه تنها کسی بود که منافقان را می‌شناخت و مؤمن را از منافق تشخیص می‌داد؛ زیرا پیامبر(ص) آنان را فقط به حذیفه معرفی کرده بود[۴۹] و او صاحب سر رسول خدا(ص) بود؛ نقل شده هر گاه یکی از یاران پیامبر(ص) از دنیا می‌رفت، عمر حال او را از حذیفه می‌پرسید و اگر او برای تشییع جنازه می‌رفت، عمر هم می‌رفت و اگر حذیفه نمی‌رفت عمر نیز نمی‌رفت[۵۰]. از حذیفه نقل شده، وقتی عمر از من پرسید آیا در میان فرمانداران من کسی از منافقان هست، به او گفتم: آری، یک نفر هست. گفت: "او را به من معرفی کن". گفتم: معرفی نمی‌کنم. بعدها عمر آن شخص را برکنار کرد، مثل آنکه در یافته بود آن شخص کیست[۵۱]. در گزارش منحصر به فردی، حذیفه از ابوموسی اشعری به منافق یاد کرده است[۵۲].

پیامبر اکرم(ص) در بازگشت از جنگ تبوک عده‌ای از آنان را به وی معرفی کرد که داستان آن به طور خلاصه چنین است: جنگ تبوک یکی از اتفاقاتی بود که با پیش آمدن آن بیشتر منافقان بلکه همه آنها شناخته شدند؛ برخی از آنان افرادی بودند که در ظاهر اسلام را پذیرفته و از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند؛ دسته‌ای هم با ساختن مسجد ضرار خود را معرفی کردند و دسته سوم آنهایی بودند که در بازگشت از تبوک، تصمیم گرفتند پیامبر(ص) را از میان بردارند. هنگام بازگشت از تبوک در راه گردنه‌ای وجود داشت با راهی بسیار باریک و خطرناک و راه دیگری هم از میان دره و دو کوه عبور می‌کرد که نسبتا راه وسیع و بی خطری بود ولی راه مقداری طولانی‌تر می‌شد. هنگام نیمه شب پیامبر(ص) و لشکریان به نزدیک گردنه رسیدند، پیامبر(ص) دستور داد اعلام کنند لشکر از میان دو کوه عبور کرده و رسول خدا(ص) از گردنه خواهند رفت. با این اعلام، فرصتی به دست منافقان آمد و دوازده یا چهارده نفر تصمیم گرفتند جلوتر از پیامبر(ص) به گردنه رفته و در محلی که راه بسیار باریک و خطرناک است، پنهان شوند تا هنگامی که حضرت به آنجا رسید، شتر ایشان را رم داده و پیامبر(ص) را به دره بیندازند.

حذیفه می‌گوید: "من و عمار یاسر همراه رسول خدا(ص) بودیم؛ گاهی عنان شتر حضرت در دست من بود و عمار شتر را می‌راند و گاهی هم عمار، عنان دار بود و من شتر را می‌راندم. همین که نزدیک گردنه رسیدیم، حضرت فرمود: "جبرییل بر من نازل شد و خبر داد عده‌ای در پشت این سنگ‌ها پنهان شده‌اند تا شتر مرا رم دهند و مرا از بین ببرند؛ جلو برو و ایشان را از این جا دور کن". منافقان که متوجه شدند پیامبر(ص) از تصمیم شان باخبر شده، به عقب برگشته و از راه دره داخل افراد لشکر شدند. پیامبر(ص) فرمود: "حذیفه! آنها را شناختی؟" گفتم چون هوا تاریک بود نشناختم. پیامبر(ص) آنان را به من معرفی کرد.

روز بعد که مسلمانان از داستان شب گذشته باخبر شدند، اسید بن حضیر خدمت حضرت آمد و گفت: "دستور بدهید هر طایفه کسی را که از طایفه آنها به چنین کار خطرناکی اقدام کرده، گردن بزنند وگرنه آنان را معرفی بفرمایید؛ به خدا قسم، هنوز از این منزل حرکت نکرده ایم که سرهایشان را نزد شما حاضر می‌کنم".

پیامبر(ص) "فرمود: دوست ندارم مردم بگویند پیامبر(ص) با کمک عده‌ای از یارانش با مخالفان جنگید و همین که بر اوضاع مسلط شد، آنها را کشت". اسید گفت: "اینان از یاران شما نیستند". پیامبر(ص) فرمود: "همین که شهادت را به زبان می‌آورند، از یاران من به شمار می‌آیند"[۵۳].[۵۴]

حذیفه و شرکت در جنگ‌ها

الف) جنگ بدر: حذیفه و پدرش در جنگ بدر حضور نداشتند؛ زیرا مشرکان از حذیفه بیعت گرفته بودند در جنگ حضور نیابد و او از پیامبر(ص) سؤال کرد که آیا من همراه شما باشم در حالی که قول داده ام با آنها مقابله نکنم؟ پیامبر(ص) به او فرمودند: به عهد خود وفادار باش[۵۵].

ب) غزوه حمراءالاسد: حذیفه در غزوه حمراءالاسد حضور داشت که روز پس از جنگ اُحد و به قصد تعقیب قریش و تجدید روحیه مسلمانان انجام شد[۵۶]. طبری او را از کسانی می‌داند که ابوسفیان را دنبال کردند[۵۷]. خدا در آیه ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[۵۸] از همراهان رسول خدا(ص) در این غزوه به نیکی و پاداش بزرگ برای آنان یاد می‌کند[۵۹]. در آیه ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ[۶۰] نیز از این مسلمانان تمجید می‌کند که چون خبر تصمیم دوباره قریش برای یورش به مدینه را شنیدند، نه تنها نترسیدند، بر ایمانشان افزوده شد و خدا را برای خود کافی دانستند[۶۱].

پس از نبرد اُحد، یهود ساکن یثرب که به پندار خود، جایگاه پیامبر(ص) و مسلمانان را ضعیف می‌دانستند، درپی توطئه بر آمده، شکست ایشان از قریش را براثر عدم حقانیت پیامبر(ص) می‌شناساندند، از این رو برخی از یهود با خطاب به حذیفه، عمار و معاذ بن جبل از مسلمانان، با وسوسه‌های خود، در رویگردانی آنان از اسلام می‌کوشیدند؛ اما آنها به عهد خود با خدا بر کافر نشدن به پیامبر(ص) وفادار ماندند و آن حضرت را از این امر آگاه کردند و در پی آن، آیه ﴿وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ[۶۲] فرود آمد[۶۳]. نزول آیه ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۶۴] نیز در این مورد دانسته شده است[۶۵]. اما مسلمانان پس از نبرد احد در شرایطی نبودند که به آنها حسادت ورزند و نیز فرمان عفو و گذشت از مشرکان در آخر آیه که حاکی از موضع قدرت مسلمانان است همچنین وجود این آیه در نخستین سوره‌ای که در مدینه نازل شده است، نشان می‌دهند نزول این آیه پس از جنگ احد نمی‌تواند مقرون به صحت باشد.

ج) جنگ خندق: محاصرۀ مدینه به دست قریش و قبایل عرب، نزدیک به یک ماه طول کشید و مردم مدینه و هم چنین دشمنان نیز خسته شده و به تنگ آمده بودند و کار بر مردم، به خصوص اهل مدینه سخت شده بود. در این هنگام، خداوند بادی سخت فرستاد که از طرفی باعث سردی هوا شد و از سوی دیگر خیمه‌های قریش را از جا کنده و پراکنده ساخت و آنها نمی‌توانستند آتشی بیفروزند.

حذیفه می‌گوید: "روزی پیامبر(ص) در مسجد مشغول خواندن نماز بود و مردم هم افسرده و غمناک نشسته بودند. در این حال، پیامبر(ص) رو به جمعیت کرد و فرمود: "آیا کسی هست که از لشکر قریش خبری بیاورد تا در بهشت رفیق من باشد؟" هیچ کس جواب نگفت؛ زیرا به خاطر دشوار بودن این کار و گرسنگی، کسی قدرت این کار را نداشت. چون کسی پاسخ مثبت نداد، پیامبر(ص) مرا خواند و فرمود: "برو و خبری از لشکر قریش بیاور؛ به شرط آنکه کاری نکنی تا برگردی".

من از مدینه و حصار شهر و خندق خارج شده و وارد لشکریان قریش شدم. دیدم، در اثر باد سختی که در سرمای زمستان می‌وزد، نه خیمه‌ای باقی مانده و نه آتشی روشن است و نه ظرف و اثاثی در جای خود قرار دارد و لشکریان به خاطر این باد، احساس عذاب و شکنجه خدایی می‌کنند. در این حال ابوسفیان از خیمه‌اش بیرون آمد و گفت: "ای گروه قریش! هر کس نام رفیق خود را بپرسد تا مبادا جاسوسی در میان ما باشد. من پیش دستی کرده و به اشخاصی که در طرف چپ و راستم بودند، رو کرده و نام آنها را پرسیدم. پس خود را معرفی کردند. پس از آنکه ابوسفیان مطمئن شد؛ فرد غریبه‌ای در میان شان نیست، گفت: "ای گروه قریش! به خدا قسم، جای توقف نیست؛ زیرا حیوانات سم دار و بی‌سم هلاک شدند و طایفه بنی قریظه هم با ما مخالفت کردند؛ این باد هم برای ما چیزی نمی‌گذارد. من کوچ کردم شما هم حرکت کنید. سپس بر شترش نشست و به خاطر شتابی که داشت پای شتر را نگشود و به شتر نهیبی زد تا روی سه پا برخاست و آنگاه عقال را از پایش گشود. با خود گفتم اگر این دشمن خدا را بکشم، کار بزرگی کرده‌ام، پس تیری به چله کمان نهادم که در این هنگام به یاد سفارش رسول خدا(ص) افتادم و از تیراندازی خودداری کردم. هنگامی که خدمت پیامبر(ص) بازگشتم، آن حضرت را در حال نماز دیدم؛ پیامبر به‌دلیل شدت سرما عبای خود را گشود و من زیر عبا رفتم تا اینکه نماز را به پایان رساند و سپس جریان را گزارش دادم"[۶۶].

د) جنگ‌های پس از رسول خدا(ص): حذیفه پس از رسول خدا(ص) نیز در جنگ‌های دیگری شرکت داشت و با شرکت در جنگ‌ها باعث پیشرفت شایان دین اسلام شد. یکی از این جنگ‌ها جنگ نهاوند بود که در سال ۲۲ هجری اتفاق افتاد. بعد از کشته شدن نعمان بن مقرن، او فرمانده سپاه اسلام شد و همدان و ری و دینور به دست او فتح شد. جنگ دیگری که او در آن شرکت داشت، در سال ۳۰ هجری اتفاق افتاد که در این جنگ لشکریان اسلام به سمت خراسان حمله ور شدند. لشکریان بعد از این که به نیشابور رسیدند، عازم گرگان شده و گرگان را نیز به تصرف در آوردند[۶۷].[۶۸]

حذیفه در روزگار خلفا

حذیفه و ابوبکر

از زندگی حذیفه در دوره خلافت ابوبکر از جمله جنگ‌های رده، اطلاعی در دست نیست.

حذیفه و عمر

با گسترش فتوحات در دوران عمر، که به سرازیر شدن عرب به درون فلات ایران انجامید، حذیفه به گونه‌ای بارز به ویژه در فتوحات شرق نقش داشت.[۶۹] در نبرد نهاوند (فتح الفتوح سال ۲۰ یا ۲۱) به دستور عمر وی جانشین نعمان بن مقرن، فرمانده سپاه مسلمانان بود و پس از شهادت نعمان، حذیفه پرچم را به دست گرفت و به فتح انجامید[۷۰]. برخی منابع، از کارگزاری حذیفه بر مداین از سوی عمر سخن گفته[۷۱] و به استقبال مردم از او اشاره کرده‌اند؛[۷۲] ولی به تاریخ این مأموریت اشاره نکرده‌اند؛ گویا او پیش از سلمان امارت مداین را به عهده داشته است، زیرا عمر در نامه‌ای به سلمان از او خواسته بود کارهای حذیفه را بررسی و تفحص کند[۷۳].[۷۴]

روزی حذیفه در مسیر خود به عمر رسید؛ عمر به او گفت: "ای حذیفه چگونه شب را به صبح رساندی (در چه حالی هستی؟)" حذیفه در جواب گفت: می‌خواهی چگونه باشم؟ صبح کردم در حالی که حق را ناپسند می‌دارم و فتنه را دوست می‌دارم؛ شهادت می‌دهم به آن چیزی که نمی‌بینم و غیر مخلوق را حفظ می‌کنم؛ نماز می‌گزارم در حالی که وضو ندارم؛ در زمین چیزی دارم که خداوند در آسمان آنرا ندارد". در این وقت عمر به خاطر سخنان حذیفه عصبانی شد.

آن دو به راه خود ادامه دادند و در مسیر به علی(ع) برخوردند، در حالی که عصبانیت در چهره عمر نمایان بود. علی(ع) فرمودند: "چرا عصبانی هستی‌ای عمر؟" عمر گفت: "حذیفه را در راه دیدم و از او پرسیدم که در چه حالی هستی؟ در جواب گفت: صبح کردم در حالی که حق را دوست ندارم". علی(ع) فرمودند: "راست می‌گوید؛ او مرگ را دوست ندارد. عمر گفت: حذیفه می‌گوید: فتنه را دوست دارم". آن حضرت فرمودند: "راست می‌گوید؛ زیرا مال و اولاد را دوست دارد در حالی که خداوند فرموده: ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ[۷۵] حذیفه می‌گوید: شهادت می‌دهم به آن چیزی که آنرا نمی‌بینم". علی(ع) در جواب فرمود: "راست می‌گوید؛ زیرابه وحدانیت خداوند، به مرگ، به قیامت، به بهشت و جهنم و صراط در حالی که نمی‌بیند، شهادت می‌دهد". سپس عمر گفت: "حذیفه می‌گوید: من غیر مخلوق را حفظ می‌کنم". علی(ع) فرمود: "راست می‌گوید؛ زیرا او کتاب خداوندی (قرآن) را که غیر مخلوق است، حفظ می‌کند". عمر در ادامه گفت: "حذیفه می‌گوید: نماز را در حالی که وضو ندارم می‌خوانم". علی(ع) جواب دادند: راست می‌گوید؛ او نماز را بر بدن پسر عموی رسول خدا(ص) گزارده، در حالی که به وضو نیازی ندارد". عمر گفت: "ای ابا الحسن! حذیفه مطلبی بزرگ‌تر از این امور نیز گفت و آن اینکه من در زمین چیزی دارم که خداوند در آسمان آنرا ندارد". علی(ع) فرمودند: "راست می‌گوید؛ او زن و فرزند دارد، در حالی که خداوند زن و فرزندی ندارد. در این وقت عمر گفت: "ای علی بن ابی طالب! اگر تو نبودی، هر آینه من هلاک می‌شدم[۷۶].[۷۷]

حذیفه و عثمان

حذیفه که از نزدیک در سرزمین‌های فتح شده‌ای همچون آذربایجان و مناطق مجاور آن، شاهد اختلاف مصاحف و قرائات قرآن کریم بود، نزد عثمان رفت و او را از پیامدهای چنین اختلافی در میان مسلمانان برحذر داشته و به تدوین قرآن واحد فراخواند، از این‌رو عثمان به تدبیر حذیفه، دستور داد همه مصاحف جز مصحف حفصه دختر عمر را سوزاند و از آن مصحف، چند نسخه آماده و هریک را به منطقه‌ای ارسال کردند.[۷۸] از برخی گزارش‌ها برمی‌آید داستان مصاحف در سال ۳۰ رخ داده است[۷۹]؛ نیز گزارش شده است حذیفه در زمره کسانی بود که در کوفه بر ضد کارگزار عثمان (ولید بن عقبه) که مرتکب فسق شده بود، به عثمان نامه نوشتند که به عزل او از آن شهر انجامید؛[۸۰] همچنین گفته شده که مطابق نقلی، حذیفه جزو ۷ نفری بود که هنگام گذر از ربذه ابوذر غفاری را که به تازگی رحلت کرده بود، پس از غسل و کفن به خاک سپردند[۸۱].[۸۲]

از حارث بن سوید نقل شده که گفت: نزد حذیفه بودیم و نام عثمان به میان آمد. حذیفه گفت: "به خدا قسم، عثمان در دین، فاسق و در زندگی اجتماعی، احمق است". هم چنین از ابوشریحه روایت شده که حذیفه گفت: "در جستجوی رسول خدا(ص) بودم تا اینکه ایشان را در باغی و در حالی که در زیر درخت خرمایی به خواب رفته بود، یافتم. هر چه منتظر شدم بیدار نشد، پس شاخه‌ای را شکستم و در اثر صدا بیدار شد. مدتی باهم صحبت کردیم تا اینکه ابوبکر آمد و به من گفت از پیامبر(ص) برایم اجازه ورود بگیر. اجازه گرفتم و او وارد شد. سپس عمر آمد و با کسب اجازه وارد شد. طولی نکشید علی(ع) آمد. پیامبر(ص) فرمود: به او اجازه ورود و مژده بهشت بده؛ سپس فرمود: "الان پنجمین نفر خواهد آمد که نه اجازه می‌گیرد و نه سلام می‌کند و او اهل آتش است"؛ در این هنگام عثمان آمد و همین که وارد شد، گفت: "یا رسول الله! برخی از افراد فلان قبیله با برخی دیگر برابری می‌کنند"[۸۳].[۸۴]

حذیفه و علی بن ابی طالب(ع)

به گزارش مسعودی، حذیفه در سال ۳۶ هجری در کوفه بیمار بود و چون خبر قتل عثمان و بیعت مردم با علی(ع) را شنید، به مسجد رفت و روی منبر خدا را شکر کرد که هنوز زنده است و بعد از حمد و ثنای الهی گفت: "ای مردم! با علی(ع) بیعت کنید و تقوای الهی را پیشه سازید و به علی(ع) یاری رسانید. به خدا قسم، علی(ع) بر حق بوده و او بهترین خلق بعد از پیامبر(ص) تا روز قیامت است" و به پسرانش سعد و صفوان، سفارش کرد که از یاری آن حضرت دست بر ندارند و او را بهترین یار در میان رفتگان و بازماندگان از صحابه دانست و جنگ‌هایی خونین در زمان آن حضرت را پیش‌بینی کرد و امام علی(ع) را در آنها مدار حق شناساند[۸۵]. بلاذری [۸۶] و مسعودی [۸۷] از بیعت او با امام علی(ع) خبر داده‌اند. برپایه گزارشی، امیرمؤمنان(ع) در نامه‌اش به حذیفه او را بر کارگزاری مداین ابقا کرد؛ همچنین نامه‌ای جداگانه به مردم مداین نوشت و ضمن معرفی حذیفه به مردم وی را ستود[۸۸].

در مقابل، براساس گزارش‌های دیگری، حذیفه هنگام عزیمت امیرمؤمنان(ع) از مدینه به عراق، به مداین رسید و با سخنان خود به تشویق مردم برای همراهی با آن حضرت پرداخت؛ اما چون خود بیمار بود، پس از گذشت یک هفته دار دنیا را وداع گفت[۸۹] به گزارش ابن ابی‌الحدید، هنگامی که علی(ع) به ذوقار رسید، حذیفه به یاران خود گفت: خود را به امیرالمؤمنین و وصی سیدالمرسلین برسانید که حق در یاری دادن اوست[۹۰]. در گزارش بلاذری آمده است هنگامی که امام حسن(ع) و عمار برای بسیج مردم برای نبرد با اصحاب جمل وارد کوفه شدند، حذیفه در آن شهر بود و دست راستش را بر دست چپش زد و گفت: پس از علی(ع) با هیچ قرشی بیعت نمی‌کنم[۹۱]؛ گویا او منزلی نیز در کوفه داشت و این زمان برای انجام دادن کاری به این شهر آمده بود[۹۲].[۹۳]

حذیفه در دوستی و یاری امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) ثابت قدم و استوار بود، از این جهت روایاتی درباره فضایل آن حضرت از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است؛ از جمله زید بن صوحان می‌گوید: "در بصره بودم. حذیفه مردم را نصیحت می‌کرد و آنان را از فتنه و آشوبی که در راه بود، می‌ترسانید. مردم از او پرسیدند: راه نجات و رهایی چیست؟ او گفت: "در آن دسته‌ای باشید که علی(ع) با آنهاست؛ هر چند بودن با ایشان به حدی که جنگ کردن و پیش رفتن با دو زانو دشوار است، سخت باشد؛ زیرا از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: « علی امیر البرره و قاتل الفجره منصور من نصره مخذول من خذله الی یوم القیامه»؛ علی(ع) امیر نیکان و کشنده بدکاران است. هر که او را یاری کند، خدا یاری‌اش کند، و هر که او را خوار سازد، خدا خوارش کند"[۹۴].

ابن زفر می‌گوید: "هنگام جان دادن حذیفه کنار او بودم. در آخرین لحظه زندگی‌اش که پارچه‌ای روی صورتش افکنده بودم، سر را زیر پارچه کرده و پرسیدم: اکنون که فتنه طلحه و زبیر با علی بن ابی طالب پیش آمده، به من چه دستوری می‌دهی؟ گفت: "همین که از دفن من خلاص شدی، بر پشت مرکبت بنشین و به علی بن ابی طالب ملحق شو؛ زیرا او بر حق است و حق از او جدا نمی‌شود"[۹۵].[۹۶]

حذیفه و اهل بیت

مناقب‌نویسان هنگام شمارش مناقب امام علی(ع) از زبان حذیفه، مناقبی را از رسول‌خدا(ص) برای آن حضرت ذکر کرده‌اند؛ از جمله به گزارش حذیفه، پیامبر(ص) علی(ع) را صدّیق اکبر و فاروق اکبر خواند[۹۷]؛ همچنین آمده است که حذیفه در جواب ربیعة بن مالک سعدی که از زبان مردم بصره کسانی مانند او را به افراط در حق آن حضرت متهم می‌کنند، در خطاب به ربیعه اظهار داشت: درباره مردی جویا می‌شوی که اگر عمل همه صحابه پیامبر(ص) در یک کفه ترازو و عمل علی در کفه دیگر قرار گیرد، باز عمل او ترجیح دارد[۹۸]، چنان‌که عمل علی(ع) در روز خندق در قتل عمرو بن عبدود بر تمام اعمال امت محمد(ص) تا روز قیامت برتری دار[۹۹] و نیز به گفته او رسول خدا(ص) فرمود: تارکان ولایت علی(ع) از دین من خارج هستند»، یا «علیٌّ خیر البشر»[۱۰۰]. حدیث غدیر نیز از حذیفه نقل شده است، چنان که وی از راویان حدیث "صالح المؤمنین" است، که براساس آن پیامبر(ص) مراد از "صالحُ المُؤمِنین" در آیه ﴿وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ[۱۰۱] را علی(ع) دانسته‌اند[۱۰۲].

روایات دیگری نیز از حذیفه در شأن و منزلت حضرت فاطمه(س) و اهل بیت(ع) نقل شده است[۱۰۳] که تصریح پیامبر(ص) بر امامان دوازده‌گانه پس از خود از دیگر روایت‌های حذیفه است[۱۰۴]. شجاعت امام علی(ع) در خندق،[۱۰۵] برادری امام علی با پیامبر(ص)، رخداد غدیر،[۱۰۶] بهشتی بودن اهل بیت و دوستداران آنان[۱۰۷]، حسنین آقای جوانان بهشت‌اند[۱۰۸]، بهشتی بودن محب علی[۱۰۹] و روایت درباره امام مهدی[۱۱۰] از آن جمله‌اند که منابع فریقین بدان‌ها اشاره دارند[۱۱۱].

پیشگویی حذیفه

حذیفه به خاطر تعلیمات پیامبر(ص) و امیر مؤمنان نه تنها منافقان را می‌شناخت بلکه از بسیاری از امور آینده نیز خبر داشت و گاهی به مردم هم خبر می‌داد؛ لذا خود او می‌گفت: همه یاران از پیامبر(ص) درباره خوبی‌ها می‌پرسیدند ولی من از بدی‌ها می‌پرسیدم[۱۱۲]. روزی گفت: "اگر آنچه را از پیامبر شنیده ام، برای شما بگویم، سیلی‌ها بر صورتم می‌نوازید. مردم گفتند: پناه بر خدا! ما چنین می‌کنیم؟ حذیفه گفت: "اگر بگویم یکی از ام المؤمنین‌ها در جنگ سنگینی با شما خواهد جنگید، حرف مرا می‌پذیرید؟ مردم گفتند: خیر! چه کسی است که این حرف را بپذیرد! سپس حذیفه گفت: "حمیرا (عایشه) مادرتان در میان لشکری که کفار راهنمای او هستند، به جنگ شما خواهد آمد"[۱۱۳].

حبه عرنی گوید: در روز جنگ جمل که دو لشکر با هم روبه رو شدند، منادی امیر المؤمنین(ع) ندا داد: تا دستور نداده‌ام هیچ یک از شما شروع به جنگ نکند. لشکر جمل شروع به تیراندازی کردند. به حضرت شکایت کردیم که ما را تیر باران کردند، حضرت فرمود: "دست نگه دارید"اطاعت کردیم تا اینکه به خاطر تیراندازی عده‌ای از ما را کشتند. به امام(ع) گفتیم: یا امیرالمؤمنین! ما را کشتند، حضرت فرمود: "حمله کنید، خدا شما را برکت دهد". پس بر ایشان حمله کردیم تا جایی که نیزه‌های ما به هم می‌رسید. سپس منادی علی(ع) ندا داد که با شمشیر بجنگید؛ شمشیرها را بر خودها می‌زدیم ولی اثر نمی‌کرد. باز منادی ندا داد که به پاها بزنید؛ هیچ وقت به اندازه آن روز پای بریده دیده نشده بود. در این وقت به یاد گفته حذیفه افتادم و دانستم که گفتارش درست است. باز منادی امیر المؤمنین(ع) ندا داد که شتر را از میان بردارید که آن، شیطان است. مردی شتر عایشه را پی کرد و یک دستش را برید. شتر به زمین خوابید در حالی که از دهان کف می‌ریخت. در این حال، عایشه ناله‌ای کرد و مردم بصره و لشکریان عایشه فرار کردند. پس منادی ندا کرد که مجروحان را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، هر که درب خانه‌اش را ببندد و هر که سلاح را بر زمین بگذارد، نیز در امان است"[۱۱۴].[۱۱۵]

حذیفه و خواندن نماز بر بدن حضرت زهرا(ص)

حذیفه از افرادی است که بر بدن حضرت زهرا(س) نماز خواند و علی(ع) درباره حذیفه چنین فرموده است: «ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ، مِنْهُمْ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِيُّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَيْفَةُ وَ كَانَ عَلِيٌّ يَقُولُ وَ أَنَا إِمَامُهُمْ، وَ هُمُ اَلَّذِينَ صَلَّوْا عَلَى فَاطِمَةَ»[۱۱۶].[۱۱۷]

حذیفه و حکومت مدائن

حذیفه به دستور عمر، والی مدائن شد و عمر به مردم مدائن چنین نوشت: سخنان کسی را که نزد شما فرستادم، گوش کنید و از او اطاعت کنید و هر چه از شما طلب کرد، به او بدهید. هنگامی که حذیفه به مدائن رسید، رئیس قبیله به استقبال او آمد و از خواسته‌های او پرسید. حذیفه در جواب گفت: "تا وقتی نزد شما هستم، از شما طعامی برای خودم و علفی برای مرکبم می‌خواهم"[۱۱۸].

پس از عمر، عثمان بن عفان، حارث بن حکم را والی مدائن کرد ولی او با مردم بد رفتاری کرد و اهل مدائن از وی ناراضی بودند تا اینکه در اواخر خلافت عثمان جمعی از مردم مدائن به مدینه آمده و از او نزد خلیفه شکایت کردند. عثمان حارث را برکنار و حذیفه را حاکم آنجا قرار داد. حذیفه در مدائن بود تا اینکه خلیفه کشته شد و علی(ع) به خلافت رسید. امام علی(ع) حذیفه را در حکومت خود باقی گذاشت و کارهای او را تأیید و به وسیله نامه‌ای حکومت او را به مردم ابلاغ کرد و نامه‌ای هم به این مضمون به حذیفه نگاشت: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ از بنده خدا علی، امیر مؤمنان، به حذیفة بن الیمان؛ درود بر تو، من تو را در آنچه قبلا به عهده داشتی، برقرار ساختم و حساب مالیات و کار روستاها و مالیاتی که از غیر مسلمانان دریافت می‌شود را به تو واگذار کردم. در کارهای خود از افرادی که به دینداری و درستی آنها اطمینان کامل داری، کمک بجوی؛ زیرا رعایت این مسائل در کارها سبب عزت و آبروی تو و کسی که تو را حاکم قرار داده، است. تو را در پنهان و آشکار به پرهیزکاری و اطاعت پروردگار سفارش می‌کنم. از عذاب خدا در پنهان و آشکار بترس و نسبت به نیکوکار احسان و بدکار را کیفر کن و در کارها نرمی و ملایمت را پیشه خودگردان و با رعیت با عدالت رفتار کن؛ زیرا درباره آنها از تو سؤال می‌شود و با ستمدیدگان به انصاف رفتار کن و از خطای مردمان بگذر و تا حدی که می‌توانی روش نیکویی در پیش گیر که خدا نیکوکاران را پاداش می‌دهد. به تو دستور می‌دهم مالیات زمین‌ها را به حق و انصاف بستانی و از آنچه قبل از تو می‌داده‌اند، فراتر نرو و کمتر از آن هم مگیر و قانون جدیدی برای ایشان پدید نیاور و پس از گرفتن مالیات، آنرا میان مستحقان به طور مساوی و با عدالت تقسیم کن در مقابل رعیت متواضع باش و در مجالس همه را یکسان ببین و باید نزدیکان تو با افراد بیگانه در حقوق، یکسان باشند و در میان مردم به حق حکم کن و دادگری را میان مردم زنده کن و از خواهش‌های نفسانی پیروی مکن و در اجرای حق از سرزنش دیگران مترس زیرا خدا با پرهیزکاران و نیکوکاران است"[۱۱۹].[۱۲۰]

حذیفه و عقد شهربانو برای امام حسین(ع)

هنگامی که اسیران لشکر ایران را به مدینه آوردند، عثمان تصمیم گرفت آنان نیز مانند سایر اسیران فروخته شوند. علی(ع) فرمود: پیامبر(ص) می‌فرمود: بزرگان هر قومی را گرامی بدارید. اینان برخی از بزرگان قوم خود هستند، به علاوه علاقمند به اسلامند، باید آنان را آزاد کرد و زنان را نیز در امر ازدواج آزاد گذاشت. من حق خود و سهم بنی هاشم را آزاد کردم". مهاجران و انصار هم گفتند: ما هم سهم خود را به تو بخشیدیم. عثمان گفت: "علی پیشی گرفت و تصمیم مرا شکست". عده‌ای خواستار ازدواج با دختران شاهان و شاهزادگان ایران شدند. امیر مؤمنان فرمود: "ایشان آزادند هر که را بخواهند، برگزینند". هر کدام کسی را برگزید تا این که نوبت به شهربانو رسید. وی امام حسین(ع) را انتخاب کرد. امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: "کسی را وکیل قرار بده تا تو را عقد کند". او گفت: "شما وکیل هستید". حضرت(ع) حذیفه را وکیل قرار داد تا شهربانو را برای امام حسین(ع) عقد کند، سپس حذیفه خطبه عقد را خواند[۱۲۱].

برخی از روایات عقد شهربانو را در زمان خلافت عمر[۱۲۲] و برخی دیگر نیز در زمان خلافت عثمان ذکر می‌کنند و همین درست است؛ زیرا اسیر شدن دختران یزگرد بعد از کشته شدن وی اتفاق افتاده و این موضوع را نیز در زمان حکومت عثمان ذکر کرده‌اند[۱۲۳].

هم چنین تولد امام سجاد(ع) در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است و شهربانو، دختر یزگرد که همسر امام حسین(ع) بود، غیر از امام سجاد(ع) فرزندی نداشته است و اگر ازدواج او در زمان خلافت عمر بوده باشد، باید شهربانو بعد از گذشت بیست سال از ازدواجش با امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) را به دنیا آورده باشد و این پذیرفتنی نیست. پس نتیجه می‌گیریم عقد شهربانو در زمان خلافت عثمان بوده است. و علامه مجلسی اضافه می‌کند بعید نیست عمر در این روایت تصحیف شده باشد[۱۲۴].[۱۲۵]

حذیفه و نقل روایات از پیامبر(ص)

حذیفه راوی حدیث پیامبر(ص) بود. کسانی چون عمر، ابوعبیده، ابووائل و... از او روایت نقل کرده‌اند[۱۲۶]. بخاری از او ۸ حدیث و مسلم ۱۷ حدیث گزارش کرده‌اند.[۱۲۷] موضوع روایات او طهارت، وضو، مسح، معرفت خدا، نماز، زنا، قرائت قرآن[۱۲۸]، خروج دجال[۱۲۹] و حدیث دابة الارض [۱۳۰] است. دانشمندان شیعی نیز همچون اهل سنت حذیفه را ثقه دانسته‌اند.[۱۳۱] برخی احادیث نقل شده در منابع شیعی از جهت متن با اهل سنت مشترک‌اند.[۱۳۲]

برخی از روایات نقل شده از حذیفه عبارت است از:

  1. حذیفه می‌گوید: "از رسول خدا(ص) درباره تمام آنچه تا روز قیامت اتفاق می‌افتد، سؤال کردم و ایشان جواب فرمودند، مگر آن چیزی که اهل مدینه را از مدینه خارج می‌کند"[۱۳۳].
  2. حذیفه می‌گوید: "شب هنگام پیامبر نماز عشاء را به جا آوردند و از مسجد خارج شدند، من نیز همراه ایشان از مسجد خارج شدم. در این هنگام حالتی برای پیامبر(ص) پیش آمد. سپس به من فرمود: "آیا آن چیزی که برای من پیش آمد، دیدی؟" گفتم: بله متوجه شدم و دیدم. پیامبر(ص) فرمودند: یکی از ملائکه بود که به اذن خداوند بر من سلام کرد و بشارت داد حسن و حسین(ع) هر دو، سید اهل بهشت و فاطمه(ع) سید زنان اهل بهشت هستند"[۱۳۴].
  3. ربیعۀ سعدی می‌گوید: "به مدینه رفتم و حذیفه را در مسجد یافتم؛ در حالی که در مسجد به پشت دراز کشیده و یکی از پاهایش را روی پای دیگر خود قرار داده بود. به من گفت: "حاجت تو چیست؟" گفتم: در کوفه نظرهای متفاوتی درباره بهترین شخص بعد از رسول خدا(ص) وجود دارد. بعضی می‌گویند ابوبکر صدیق؛ چون صاحب غار و همراه با پیامبر(ص) در غار بودند و گروهی دیگر می‌گویند عمر بن خطاب؛ زیرا پیامبر(ص) فرمودند: خدایا اسلام را به وسیله عمر عزیز کن و گروهی دیگر می‌گویند ابوذر؛ زیرا پیامبر(ص) فرمودند: ابوذر راستگوترین افراد است. و بعد ساکت شدم. حذیفه گفت: "چهارمین گروه چه می‌گویند؟ گفتم: کسی که پیامبر(ص) درباره او فرمود: « هو منی و انا منه». در این حال حذیفه ایستاد و گفت: "پیامبر(ص) نزد ما آمدند، در حالی که حسن(ع) را روی گردن خود گذاشته و حسین(ع) را بغل کرده بودند. پس در حالی که این دو فرزند خود را روی زمین گذاشتند، فرمودند: "آگاه باشید. کسانی که ولایت علی بن ابیطالب را نپذیرند، از دین من خارج شده‌اند سپس فرمودند: "این، حسن و حسین هستند که پدر بزرگ و مادر بزرگ، پدر و مادر، عمو و عمه و خاله‌ها و دایی‌هاشان بهترین مردم هستند؛ اما پدر بزرگشان، رسول خدا و مادربزرگشان خدیجه است، در حالی که این دو در بهشتند. پدرشان علی و مادرشان فاطمه است، در حالی که این دو نیز کلید بهشتند اما دایی‌هاشان ابراهیم و قاسم، پسران رسول خدا و خاله‌هاشان رقیه و زینب و ام کلثوم هستند که اینها نیز در بهشتند و خداوند به هیچ کس آن چیزی را که به حسن و حسین داده، نداده است مگر به یوسف بن یعقوب که نبوت را داده است"[۱۳۵].[۱۳۶]

سرانجام حذیفه

حذیفه هنگام وفات به فرزند خود این چنین وصیت کرد: فرزند من، چشم به دست مردم نداشته باش؛ زیرا بی نیازی در آن است. از حاجت خواستن از مردم بپرهیز که آن فقر موجود است و باید امروز تو بهتر از دیروز باشد. نماز را مانند کسی به جای آور که گویی از دنیا خداحافظی می‌کنی و دیگر بازگشتی نداری و از کاری که محتاج عذرخواهی است بپرهیز. او فرزندان خود را به همراهی با امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) سفارش کرد؛ به همین جهت در صفین هر دو در رکاب امام علی(ع) شهید شدند[۱۳۷].

نقل شده حذیفه در ساعات پایانی عمرش ناله شدیدی کرد و زیاد گریست. به او گفتند: برای چه گریه می‌کنی؟ گفت: "گریه من به خاطر حسرت از دست دادن دنیا نیست بلکه مرگ برای من دوست داشتنی‌تر از زندگی دنیایی است، اما نمی‌دانم حالا که از دنیا می‌روم، آیا خداوند از من خشنود و راضی است یا اینکه از من راضی نیست"[۱۳۸]. در نقل دیگری آمده او در ساعات پایانی عمرش چنین گفت: "امروز روز آخر عمر دنیایی من و اولین روز آخرت من است. خدایا! اعتراضی ندارم و تو می‌دانی که فقر را از دارایی و ذلت و خواری دنیا را از عزت دنیا بیشتر دوست دارم و مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهم؛ دوستی همراه با دستان خالی به سوی تو می‌آید"[۱۳۹].

حذیفه در سال ۳۶ هجری، چهل روز پس از کشته شدن عثمان و در زمان خلافت علی(ع) پس از بیعت کردن با آن حضرت، در مدائن از دنیا رفت و در آنجا نیر به خاک سپرده شد و الان قبر او زیارتگاه بندگان صالح خدا است[۱۴۰].[۱۴۱]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۱۵؛ ج ۷، ص ۳۱۷؛ الطبقات، خلیفه، ص ۹۸؛ المعارف، ص ۲۶۳.
  2. الثقات، ج ۳، ص ۸۰.
  3. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۳۴؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۶۴۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۱ و ۲۶۲؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.
  4. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۵۶-۳۵۷؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۳۵.
  5. الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۴؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۰؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۹.
  6. المعارف، ص ۲۶۳؛ فتوح البلدان، ج ۲، ص ۳۷۶؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۳۹۰.
  7. فتوح‌البلدان، ج ۲، ص ۳۷۶.
  8. الثقات، ج ۳، ص ۸۰؛ ر. ک: الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۴؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۹.
  9. الطبقات، ابن سعد، ج ۷، ص ۳۱۷؛ ج ۸، ص ۳۲۵؛ ج ۳، ص ۴۴۱؛ المحبر، ص ۴۱۷.
  10. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۹۳؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.
  11. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۴.
  12. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۵۰؛ المحبر، ص ۷۲ - ۷۳.
  13. الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۸۴.
  14. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۵۶-۳۵۷؛ سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  15. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۳۴؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.
  16. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹۱-۳۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۸.
  17. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۵۷-۳۵۸.
  18. اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.
  19. رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۱۰۲؛ الخلاصه، حلی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۱.
  20. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۵۸.
  21. عصر ظهور، علی کورانی، ص ۳۹.
  22. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص ۲۷۴.
  23. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۳؛ کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۴۴.
  24. رجال کشی، ص ۳۳ - ۳۴؛ الخصال، ص ۳۶۱.
  25. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۸۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۲، ص ۲۷۰ - ۲۷۱.
  26. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۶۳.
  27. رجال کشی، ص ۳۳ - ۳۴؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۴۹؛ الخصال، ص ۳۶۱.
  28. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۱۲؛ کنز العمال، ج ۱۳،ص ۳۴۳.
  29. «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
  30. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۹۳.
  31. سبل الهدی، ج ۱، ص ۵۸.
  32. مجموعة الوثائق السیاسیه، ص ۶۵.
  33. التنبیه والاشراف، ص ۲۴۵؛ نظام اداری مسلمانان، ص ۷۳.
  34. مجموعة الوثائق السیاسیه، ص ۲۴۲، ۳۲۸.
  35. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۵۵۳.
  36. الامالی، مفید، ص ۱۹.
  37. سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  38. اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۲.
  39. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۵۸.
  40. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۲۹ - ۴۳۲؛ الکامل، ج ۴، ص ۱۸۳ - ۱۸۵؛ البدایة والنهایه، ج ۸، ص ۲۸۰.
  41. الکامل، ج ۴، ص ۲۲۷.
  42. الکامل، ج ۴، ص ۲۸۰.
  43. الجرح والتعدیل، ج ۹، ص ۲۳۰، ۴۰۳؛ تهذیب الکمال، ج ۳۴، ص ۵۴.
  44. الطبقات، خلیفه، ص ۲۶۰.
  45. المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۶۲.
  46. الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۲۹۷؛ ج ۸، ص ۴۷۷.
  47. الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۲۹۷؛ ج ۸، ص ۴۷۷.
  48. سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  49. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۶۱؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.
  50. أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۴.
  51. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸.
  52. المعرفة والتاریخ، ج ۲، ص ۷۷۱؛ الخصال، ص ۴۹۹.
  53. السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۱۲۰-۱۲۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۶ و ۶۰۱.
  54. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۵۹-۳۶۰؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۳۵؛ سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  55. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۴۹ و ۵۹۵.
  56. الدرالمنثور، ج ۲، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.
  57. جامع البیان، ج ۴، ص ۲۳۶.
  58. «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند ، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
  59. مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۸۸۸ - ۸۸۹.
  60. «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما هم‌داستان شده‌اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
  61. نک: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵ - ۱۲۶؛ الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۰۱ - ۱۰۳.
  62. «دسته‌ای از اهل کتاب گمراه کردن شما را دوست دارند امّا جز خود را گمراه نمی‌کنند و درنمی‌یابند» سوره آل عمران، آیه ۶۹.
  63. اسباب النزول، ص ۱۱۱؛ الکشاف، ج ۱، ص ۳۷۲؛ روض الجنان، ج ۴، ص ۳۷۹.
  64. «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند ؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  65. اسباب النزول، ص ۳۸؛ الکشاف، ج ۱، ص ۱۷۶ - ۱۷۷؛ روض الجنان، ج ۲، ص ۱۰۶ - ۱۰۷.
  66. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۵، ص۱۷۷؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج۳، ص۴۵۰-۴۵۱؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۳۵؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۸۴-۳۸۷.
  67. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۸۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۶.
  68. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۰-۳۶۲؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۳۵؛ سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  69. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۴۵ - ۱۴۶؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۲۷.
  70. فتوح‌البلدان، ج ۲، ص ۳۷۱ - ۳۷۴؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۴ - ۲۱۴.
  71. الطبقات، ابن سعد، ج ۷، ص ۳۱۷.
  72. اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۲.
  73. الاحتجاج، ص ۱۸۵ - ۱۸۶.
  74. سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  75. «و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۸.
  76. الغدیر، علامه امینی، ج۶، ص۱۵۲-۱۵۳.
  77. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۲-۳۶۳.
  78. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۹۹۱ - ۹۹۲؛ صحیح البخاری، ج ۶، ص ۹۹.
  79. الکامل، ج ۳، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.
  80. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۵.
  81. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۳.
  82. سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  83. تقریب المعارف، ابوالصلاح حلبی، ص۲۷۶-۲۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۲۸۳-۲۸۴.
  84. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۴.
  85. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۵ - ۴۲۶؛ شرح الاخبار، ج ۲، ص ۱۰ ـ ۱۱.
  86. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۷.
  87. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۲۵.
  88. بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۸۷ - ۸۸؛ مصباح البلاغه، ج ۴، ص ۹۵ - ۹۸.
  89. مروج الذهب، ج ۲،ص ۴۲۵ - ۴۲۶؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۸۶.
  90. شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸.
  91. انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۱۷.
  92. انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۲۰۰.
  93. سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  94. الامالی، شیخ طوسی، ص۴۸۳.
  95. ألامالی، شیخ طوسی، ص۴۸۳.
  96. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۴-۳۶۶.
  97. مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۱۵۲.
  98. شرح نهج البلاغه، ج ۱۹، ص ۶۰ - ۶۱؛ بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۲۵۶ - ۲۵۷.
  99. مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۲۲۲ - ۲۲۳.
  100. مناقب، کوفی، ج ۱، ص ۴۱۱، ۵۲۳؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۱۴۳، ۱۹۵ - ۱۹۶.
  101. «و بسا شهرا که ما آن را از میان بردیم و عذاب ما شباهنگام یا به نیمروز هنگامی که (مردم) غنوده بودند آن را فرا گرفت» سوره اعراف، آیه 4.
  102. شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۴۷ - ۳۴۸؛ ۳۸۳ - ۳۸۴.
  103. بنگرید: کشف الغمه، ج ۲، ص ۹۵، ۲۱۹.
  104. کفایة الاثر، ص ۱۳۶ - ۱۳۸.
  105. الارشاد، ج ۱، ص ۱۰۳؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۶.
  106. شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۳۸۳ - ۳۸۴.
  107. مناقب، ابن مردویه، ص ۷۳.
  108. مسند احمد، ج ۳، ص ۳.
  109. مناقب، ابن مردویه، ص ۷۲.
  110. الغیبه، ص ۴۷۰.
  111. سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  112. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰۳؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۲۲.
  113. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۲.
  114. الامالی، شیخ مفید، ص۵۸-۵۹.
  115. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۶-۳۶۷.
  116. رجال کشی، کشی، ص۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۲.
  117. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۷؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۳۵.
  118. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۶۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۸۶.
  119. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۸۸-۸۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۶۰۴.
  120. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۷-۳۶۹.
  121. العدد القویه، علی بن یوسف حلی، ص۵۷.
  122. دلائل الامامه، محمد بن جریر الطبری، ص۱۹۴؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۸۲۵؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۰۷.
  123. عیون اخبار الرضاع، شیخ صدوق، ج۲، ص۱۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۹، ص۲۵۷ و ج۳۸، ص۱۲۷.
  124. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۶، ص۱۰.
  125. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۶۹-۳۷۰.
  126. اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۰: تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۹۳.
  127. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۶۱.
  128. الخصال، ص ۳۲۰؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۳۸۲ - ۴۰۸.
  129. مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۳ - ۴۰۵؛ صحیح البخاری، ج ۸، ص ۱۰۳.
  130. المعجم الکبیر، ج ۳، ص ۱۷۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵.
  131. ر. ک: رجال کشی، ج ۱، ص ۱۷۸.
  132. سامانی، سید محمود، مقاله «حذیفة بن یمان»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  133. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۰؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۸۳.
  134. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۸۱؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۷، ص۷۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۶۹.
  135. مناقب امام أمیر المؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱ و ۴۲۰-۴۲۲.
  136. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۷۰-۳۷۱.
  137. الامالی، شیخ صدوق، ص۴۰۱.
  138. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۹۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۶۰۶.
  139. المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۰۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۲۹۸.
  140. رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۳۵؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۲، ص۳۰۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۳۰؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۹۳.
  141. اسماعیلی، ابوالحسن، مقاله «حذیفه بن الیمان»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۳۷۱-۳۷۲.