آیه ابتلا چگونه بر عصمت اهل بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیه ابتلا چگونه بر عصمت اهل بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاتراثبات عصمت امام
مدخل اصلیاثبات عصمت امام در قرآن - آیه ابتلا
مدخل وابستهعصمت اهل بیت - عصمت امام
تعداد پاسخ۱۱ پاسخ

آیه ابتلا چگونه بر عصمت اهل بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الهی دلالت دارد، «آیه عهد» یا همان «آیه ابتلا» است. در این آیه، خداوند انتصاب حضرت ابراهیم (ع) را به امامت تبیین و نیز رسیدن این مقام والا را به ظالمان نفی می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱].

آیه ذکر شده یکی از مهم‌ترین دلایل شرط عصمت برای امام است. از همین رو است که امامان اهل‌بیت (ع) برای اثبات لزوم عصمت امام، به این آیه استناد و استدلال کرده‌اند.

دلالت آیه بر عصمت

در چگونگی دلالت آیه بر عصمت، دیدگاه مفسرین اهل سنت و شیعه را ذکر می‌کنیم.

دیدگاه اهل سنت

فخر رازی می‌گوید: "امام کسی است که مقتدای مردم باشد. اگر از او گناه سر بزند، اقتدا به او واجب است و انجام معصیت بر ما واجب می‌شود و آن محال است چون معصیت، عبارت است از ممنوع بودن، و واجب، یعنی ترک آن ممنوع است و جمع بین آن دو محال است و جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا دلالت دارد بر اینکه امام، از همه گناهان، معصوم است"[۲].

صاحب روح البیان شیخ اسماعیل حقی البروسوی می‌گوید: "این آیه دلیل است بر عصمت انبیا از کبایر در قبل و بعد از بعثت"[۳]. بیضاوی هم می‌گوید: "این آیه دلیل است بر عصمت انبیا از کبائر قبل از بعثت و اینکه فاسق، صلاحیت امامت ندارد"[۴]. آلوسی بغدادی هم می‌گوید: "متبادر از ظلم، کفر است به دلیل ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵] پس در آیه دلالتی بر عصمت انبیا از کبایر در قبل از بعثت، دلالتی وجود ندارد و دلیلی نیست که فاسق، برای خلافت، صلاحیت نداشته باشد"[۶]. زمخشری هم گفته: "در این آیه دلالت است بر اینکه فاسق صلاحیت امامت ندارد و شهادتش مقبول نیست و حکمش و خبرش قبول نمی‌شود و امام جماعت نمی‌شود"[۷].

دیدگاه شیعه

از منظر امامیه این آیه، امامت را برای اهل ستم و معصیت منتفی می‌داند و عصمت را پیش‌فرض قطعی امامت می‌شمارد»[۸] طبرسی می‌گوید: "اصحاب ما (شیعه) به واسطه این آیه بر عصمت امام (ع) استدلال می‌کنند، چون خداوند سبحان از رسیدن عهد امامت به ظالم نفی کرده است و کسی که معصوم نباشد ظالم است یا به نفس خود یا به غیر[۹].

  1. بر اساس این آیه ستمکار هرگز به امامت نمی‌رسد، زیرا مراد از ستمکار در آیه، مطلق کسانی می‌باشند که از آنها هر نوع ظلمی (اعم از شرک باشد یا گناه و ظلم باشد به خویشتن باشد یا به دیگران)، اگرچه در بُرهه‌ای از زمان حیاتشان سرزده باشد و سپس توبه کرده باشد[۱۰]. اگر کسی بگوید که از این آیه همین مقدار استفاده می‌شود که ظالم در حال ظالم بودنش به امامت نمی‌رسد، ولی دلالت ندارد که اگر توبه کرد بعد از توبه هم نتواند به امامت برسد، در پاسخ می‌گوییم: مردم بر حسب تقسیم عقلی منحصر به چهار دسته‌اند:
    1. کسانی هستند که در تمام عمرشان ظالم و گنهکارند.
    2. کسانی‌اند که در تمام عمرشان ظلمگناه) مرتکب نمی‌شوند.
    3. آنهایی هستند که فقط در ابتدای عمرشان ظالمند.
    4. عکس دسته سوم، یعنی کسانی می‌باشند که فقط در آخر عمر به ظلم و ستم آلوده می‌گردند. شأن حضرت ابراهیم (ع) بالاتر از این است که برای گروه اول و چهارم از فرزندان و ذریاتش، از خداوند امامت را بخواهد. پس دسته دوم و سوم باقی می‌مانند، که برای این دو گروه امامت را از خدا می‌خواهد، و از خدا هم امامت را از گروه سوم، یعنی کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده و بعد از ظلم و گناه دست کشیده‌اند، نفی می‌کند؛ و در نتیجه شایستگی امامت فقط برای دسته دوم که در تمام عمر از ظلم و گناه مصون باشند ثابت می‌شود[۱۱]. بنابراین، آیه دلالت می‌کند امام باید در سراسر عمر خویش از همه گناهان و ظلم و ستم پاک و منزه بوده، و از جمیع جهات معصوم باشد.
  2. امامت همانند نبوت یک عهد و مقام الهی است و امام فقط توسط خداوند تعیین و نصب می‌گردد، چون فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۲].[۱۳]

نتیجه گیری

  1. واژه ظلم از ماده اسم فاعل، به حکم آیه بر قامت هر که پوشانده شود لباس امامت را از او سلب می‌کند، اگرچه بعداً توبه کند؛ آن هم در هر برهه‌ای از از حیات انسانی و هر گناهی که باشد.
  2. مفهوم ظلم، همه گناهان ظاهری و پنهانی را در بر می‌گیرد. ظالم نیز هم شامل ظلم به نفس و هم شامل ظلم به غیر است و کلاً ظلم، همه گناهان را شامل است و این آیه می‌گوید: امام کسی است که نباید هیچ‌گونه ظلمی، نه ظاهری و نه پنهانی، از او سر زده باشد و این همان عصمت مطلق است.
  3. عصمت، امری خفی و فقط خداوند از آن باخبر است، لذا کسی که به نبوت یا امامت منصوب می‌گردد، معصوم است، چون امامت به غیر معصوم نمی‌رسد.

پس این آیه می‌تواند عصمت امامان شیعه را در تمام عمر از جمیع گناهان ثابت کند، چون با توجه به نکات هفت‌گانه فوق، امامان دوازده‌گانه مثل انبیا منصوب خدا می‌باشند و ادعای فرق میان این دو نصب، ادعایی بی‌دلیل است[۱۴].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت الله سید علی حسینی میلانی؛
آیت الله حسینی میلانی در کتاب «عصمت از منظر فریقین» در این‌باره گفته است:

«یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الهی دلالت دارد، آیه مبارک «عهد» است. در این آیه، خداوند انتصاب حضرت ابراهیم (ع) را به امامت تبیین و نیز رسیدن این مقام والا را به ظالمان نفی می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۵].

آیه ذکر شده یکی از مهم‌ترین دلایل شرط عصمت برای امام است. از همین رو است که امامان اهل‌بیت (ع) برای اثبات لزوم عصمت امام، به این آیه استناد و استدلال کرده‌اند.

عالمان شیعه نیز به تبعیت از پیشوایان معصوم خود، در بحث از عصمت امام به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداخته‌اند. مرحوم طبرسی در این باره می‌نویسد: إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، و من ليس بمعصوم فقد يكون ظالماً، إما لنفسه، و إما لغيره[۱۶]؛ اصحاب ما بر اساس این آیه استدلال می‌کنند که شخصی امام نمی‌شود مگر آنکه از زشتی‌ها معصوم باشد؛ زیرا خدای سبحان رسیدن عهد خودش - که امامت است- به ظالم را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به یقین ظالم است، یا به نفس خود [[[ظلم]] کرده]، یا به غیر از خودش.

از جمله نکات فراوانی که از آیه عهد به دست می‌آید، این نکته مهم است که امامت به جعل و گزینش خداوند و عهد الاهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط می‌شود، نفی امامت ظالم است؛ از این‌رو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب اصفهانی درباره معنای «ظلم» می‌نویسد: الظلمة عدم النور و جمعها ظلمات... و يعبر بها عن الجهل والشرك و الفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند أهل اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... و الظلم يقال في مجاوزة الحق الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير و في الذنب الصغير، و لذلك قيل لآدم في تعدية و في ابليس ظالم و إن كان بين الظالمين بون بعيد. قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: الأول: ظلم بين الانسان و بين الله تعالى و أعظمه الكفر و الشرك و النفاق... و الثاني: ظلم بينه و بين الناس... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه[۱۷]؛ ظلمت عدم نور و جمع آن ظلمات است... از جهل و شرک و فسق نیز به ظلمت تعبیر می‌شود، چنانکه از ضدّ این امور به نور تعبیر می‌شود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از عالمان، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به تجاوز از حق - که حول نقطه مرکز دایره می‌گردد - ظلم گفته می‌شود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم[۱۸]، در هر صورت ظلم نامیده می‌شود و بر این اساس در گناه کوچک و بزرگ استعمال می‌گردد؛ از همین رو تعدی حضرت آدم نیز ظلم دانسته شده[۱۹] و ابلیس ظالم نامیده شده است، هر چند که بین آن دو ظلم فاصله‌ای بسیاری وجود دارد.

برخی از حکما گفته‌اند که ظلم سه دسته است: [نخست] ظلمی که بین انسان و خدای تعالی رخ می‌دهد و بزرگ‌ترین ظلم [از این قبیل] کفر و شرک و نفاق است،... [دوم] ظلمی که انسان نسبت به سایر مردم روا می‌دارد... و [سوم] ظلمی که انسان به نفس خود می‌کند.

با توجه به آیات قرآن نیز می‌توان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در قرآن بیان شده عبارتند از:

  1. شرک. خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۲۰].
  2. کفر. درباره کافران آمده است: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۱].
  3. افترا و دروغ بستن به خدا. خدای تعالی در این باره می‌فرماید: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۲].
  4. حکم نکردن به آن چه خداوند نازل فرموده است. ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۳].
  5. تجاوز و تعدی از حدود الاهی. ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۴].
  6. ظلم به نفس (گناه و معصیت). ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۲۵]. ظالم به نفس در مقابل محسن آمده است و می‌دانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
  7. ترک اولی. ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»[۲۶].[۲۷]
۲. آقای صفرزاده؛
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته است:

«قبل از استدلال به آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۸] و چگونگی دلالت این آیه بر عصمت امامان لازم است مراد از سه واژه امام، عهد و ظلم، مشخص گردد سپس میزان دلالت آیه بررسی شود.

معناشناسی امام و مراد از آن در آیه: امام جمع "اَم" و جمع آن "ائمه" هم می‌باشد و آن، جمع مکسر است. امام، یعنی هرکسی یا چیزی که قومی به او اقتدا کنند و مقدم در امور گردد، مثل پیغمبر یا خلیفه او یا قرآن به پیشوای کفر هم امام گفته می‌شود مثل: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ[۲۹][۳۰].

دانشمندان اهل سنت و شیعه در تفسیر واژه امام که خداوند آن را به حضرت ابراهیم (ع) عطا کرده است، وجوهی را ذکر کرده‌اند.

تقریر فخر رازی: جناب فخر رازی و بعضی از مفسرین اهل سنت در بیان مراد خدای متعال از اعطای امامت به حضرت ابراهیم (ع) می‌گویند: حضرت ابراهیم کسی است که جمیع طوایف و ملل به فضل او اعتراف دارند و مشرکین و یهود و نصاری به فضیلت او و فرزندانش معترفند، لذا خداوند اموری را از قول حضرت محمد (ص) برای مشرکین و یهود و نصاری حکایت کرد تا مطیع دینش گردند به بیان ذیل:

  1. وقتی خداوند ابراهیم (ع) را به بعضی از تکالیف امر نمود و او وفا کرد، نبوت و امامت را به او عطاکرد، لذا به مشرکین و یهود و نصاری گوشزد می‌کند که خیر دنیا و آخرت در انقیاد از فرمان اوست.
  2. خداوند با بیان این آیه، به همه گوشزد می‌کند که اگر طالب این مقام هستند باید عناد را ترک کنند.
  3. حج از خصایص دین محمد (ص) است؛ خداوند از ابراهیم (ع) این مطلب را حکایت کرد تا برای یهود و نصاری در انقیاد مقابل حج، حجت باشد.
  4. برگرداندن قبله به کعبه برای یهود و نصاری سخت آمد. خداوند آن را قبله حضرت ابراهیم معرفی کرد تا موجب زوال کینه از قلوب آنان شود، چون آنان به فضیلت حضرت ابراهیم (ع) اعتراف دارند.
  5. بعضی از مفسرین ابتلای ابراهیم (ع) را به تنظیف بدن تفسیر کردند تا مشرکین آن را برگزینند و با خون به نظافت نپردازند.
  6. بعضی از مفسرین کلمات را به صبر ابراهیم در مقابل امتحانات خدا، مثل نظر کردن به ماه و خورشید، مناظره با بت پرستان، ذبح اسماعیل و القای در آتش تفسیر کرده‌اند که موجب از بین رفتن کینه یهود و نصاری و مشرکین می‌شود تا به خاطر فضیلت حضرت ابراهیم (ع) شبیه او شوند و از حضرت محمد (ص) پیروی کنند. اینها وجوهی است که خداوند قصه حضرت ابراهیم را ذکر کرده است[۳۱].

فخر رازی بعد از بیان وجوه فوق می‌گوید: اهل تحقیق می‌گویند، مراد از امام در این آیه، نبوت است؛ به چند دلیل:

  1. ﴿لِلنَّاسِ إِمَامًا دلالت دارد بر اینکه خداوند تعالی او را برای همه مردم امام قرار داد. این مطلب در مورد رسول اکرم (ص) هم صدق می‌کند، چون از جانب خدا برای همه مردم هم نبی است و هم رسول، و او در باب شریعت مستقل است.
  2. لفظ دلالت دارد که او امام هر چیزی است و آن به ناچار نبی است.
  3. انبیا از جهت تبعیت خلق، برای آنها ائمه بودند؛ همانطور که خداوند می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۳۲] و خلفا هم ائمه هستند چون، بر محلی تکیه زده‌اند که بر مردم تبعیت از آنها واجب است و قضات و فقها و پیش‌نماز هم ائمه هستند چون دیگران به آنها اقتدا می‌کنند. گاهی امام به کسی گفته می‌شود که در باطل به او اقتدا کنند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۳۳] مگر اینکه اسم امام به صورت اطلاق بر او شامل نیست و انبیا در اعلا مراتب امامت می‌باشند، لذا لفظ امام حمل بر نبوت می‌شود، چون در معرض امتنان ذکر شده، پس از بزرگ‌ترین نعمت‌هاست[۳۴].

بیان علامه طباطبایی: علامه طباطبایی با نقد دو نظریه پیشین فخر رازی و دانشمندان اهل سنت، نظر دانشمندان شیعه را با این بیان تبیین می‌فرماید: قول خداوند در آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ...[۳۵] اشاره به قصه اعطای امامت است و این قصه در آخر عمر حضرت ابراهیم (ع) - بعد از پیری و تولد اسماعیل و اسحاق و اسکان اسماعیل و مادرش در مکه - رخ داده است. دلیل این مطلب کلام حضرت در آیه است که تقاضای ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي کرده، و حضرت ابراهیم (ع) قبل از تولد اسماعیل و اسحاق و بشارت ملائکه نمی‌دانست که دارای ذریه خواهد شد؛ ولی وقتی که ملائکه به او بشارت اولاد دادند، با آنها مأیوسانه سخن گفت که قرآن می‌گوید: ﴿وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ * قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ[۳۶]؛

و همینطور زوجه‌اش ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ[۳۷].

این دو آیه می‌رساند که آن دو مأیوس از ذریه بودند، لذا ملائکه با بشارت دادن به آنها به نوعی سخن گفتند که آرام گرفتند، لذا جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي گفته کسی است که اعتقاد به ذریه برای خود دارد و جمله ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ می‌رساند که حضرت ابراهیم (ع) امتحانات سخت را پشت سر گذاشت و بعد به امامت رسید، که از جمله این امتحانات ذبح اسماعیل بود ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ[۳۸] و ذبح اسماعیل در زمان پیری حضرت ابراهیم (ع) رخ داد که قرآن می‌گوید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ[۳۹] و منظور از ابتلاء به کلمات، ابتلای در فعل است نه قول، چرا که صفات انسان، در فعل ظاهر می‌شود، بر خلاف قول که احتمال صدق و کذب دارد و قول خدا ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا یعنی پیشوایی که مردم به او اقتدا کنند، لذا می‌بینیم عده‌ای از مفسرین آن را به نبوت تفسیر کرده‌اند، چون امت در دین به نبی اقتدا می‌کند، لکن این نظریه باطل است؛ چون:

اولاً، ﴿إِمَامًا مفعول دوم برای ﴿جَاعِلُكَ می‌باشد و اسم فاعل اگر به معنای ماضی باشد عمل نمی‌کند، بلکه هرگاه به معنای حال یا استقبال باشد عمل می‌کند، لذا ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا وعده خداوند به حضرت ابراهیم بر امامت آینده است، با اینکه این کلام وحی است و وحی بر غیر پیغمبر نازل نمی‌شود، لذا قبل از منصب امامت پیامبر بود، بنابراین امامت به معنای نبوت نیست.

ثانیاً، قصه امامت در آخر عمر ابراهیم (ع) بعد از بشارت ملائکه به اسماعیل و اسحاق بود و در زمان بشارت به اولاد، حضرت ابراهیم پیامبر بود، لذا امامت غیر از نبوت است و بعد از نبوت به آن نائل شد.

ثالثاً، امامت، یعنی انسان به درجه‌ای برسد که غیرش از او در افعال و اقوال تبعیت کند و معنا ندارد که خداوند به پیامبر واجب الاطاعه بگوید: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ نَبِيّاً پس امامت بر حسب باطن، نحو ولایتی است بر اعمال مردم و هدایت و ایصال آنها به سوی مطلوب به امر خداوند، برخلاف ارائه طریق که فقط شأن نبی و رسول است، پس امامت با این شرافت و عظمت به کسی داده نمی‌شود مگر سعید الذات، و کسی که متلبس به ظلم شود، سعادتش به هدایت غیر او وابسته است که قرآن می‌گوید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۴۰] که به قرینه مقابله بین هادی به حق و مهتدی به غیر، مهتدی بنفسه هادی الی الحق است.

پس واجب است که امام، معصوم از ضلال و معصیت باشد، وگرنه غیر مهتد بنفسه است که قرآن می‌گوید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۴۱] افعال امام خیرات است که با تأیید الهی به سوی آن هدایت می‌جویند. این آیه دلالت دارد بر اینکه، آن چیزی که از فعل خیرات انجام می‌دهند به وحی باطنی و تأیید آسمانی است. بنابراین کسی که معصوم نیست امام هادی الی الحق نیست[۴۲].

مراد از عهد الهی: درباره واژه عهد، در میان اهل سنت و شیعه دو دیدگاه موجود است:

  1. نظریه اهل سنت: دانشمندان اهل سنت مراد از عهد را در آیه، همان نبوت می‌دانند که به ظالمین نمی‌رسد؛ مثلا جناب آلوسی بغدادی و فخر رازی می‌گویند متبادر از عهد، همان امامت است و لکن امامت همان نبوت است که امانت الهی به دست بعضی از بندگان اوست، و امامت انبیا از ذریه ابراهیم (ع) جعل مستقلی ندارد، بلکه در ضمن نبوت و رهبری ابراهیم (ع) است که در زمان خاص آنها به آنان می‌رسد و این، موجب نقص در رتبه پیامبر ما حضرت محمد (ص) نیست[۴۳].
  2. نظریه شیعه: علامه طبرسی و علامه طباطبایی مراد از عهد را در آیه مذکور امامت می‌دانند که در اواخر عمر حضرت ابراهیم (ع) و بعد از نبوت به آن حضرت اعطا گردید، لذا امامت و عهد در این آیه غیر از نبوت است[۴۴]. علامه طبرسی این معنا را به روایت مجاهد از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل می‌کند که آن دو امام بزرگوار فرمودند: "مراد از عهد در آیه امامت است"[۴۵].

مراد از ظلم: ظلم، قرار دادن شیء است در غیر موضع خود، و اصل ظلم، جور و تجاوز از حد است و در قرآن عزیز به معنای شرک آمده[۴۶]. ظالم کسی است که حق را از راه خود دور می‌کند و در قرآن عزیز آمده: "چه کسی از حدود خدا تجاوز می‌کند". و به کافرین و شرک و ظلم به نفس، ظالم گفته می‌شود[۴۷]. بنابراین ظلم به معنای تعدی به حدود خدا، مثل کفر، شرک و گناه است.

دلالت آیه بر عصمت: در چگونگی دلالت آیه بر عصمت، دیدگاه مفسرین اهل سنت و شیعه را ذکر می‌کنیم.

دیدگاه اهل سنت

جناب فخر رازی می‌گوید: "امام کسی است که مقتدای مردم باشد. اگر از او گناه سر بزند، اقتدا به او واجب است و انجام معصیت بر ما واجب می‌شود و آن محال است چون معصیت، عبارت است از ممنوع بودن، و واجب، یعنی ترک آن ممنوع است و جمع بین آن دو محال است و جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا دلالت دارد بر اینکه امام، از همه گناهان، معصوم است"[۴۸].

صاحب روح البیان جناب شیخ اسماعیل حقی البروسوی می‌گوید: "این آیه دلیل است بر عصمت انبیا از کبایر در قبل و بعد از بعثت"[۴۹].

جناب بیضاوی هم می‌گوید: "این آیه دلیل است بر عصمت انبیا از کبائر قبل از بعثت و اینکه فاسق، صلاحیت امامت ندارد"[۵۰].

جناب آلوسی بغدادی هم می‌گوید: "متبادر از ظلم، کفر است به دلیل ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵۱] پس در آیه دلالتی بر عصمت انبیا از کبایر در قبل از بعثت، دلالتی وجود ندارد و دلیلی نیست که فاسق، برای خلافت، صلاحیت نداشته باشد"[۵۲].

جناب زمخشری هم گفته: "در این آیه دلالت است بر اینکه فاسق صلاحیت امامت ندارد و شهادتش مقبول نیست و حکمش و خبرش قبول نمی‌شود و امام جماعت نمی‌شود"[۵۳].

دیدگاه شیعه

جناب علامه طبرسی می‌گوید: "اصحاب ما (شیعه) به واسطه این آیه بر عصمت امام (ع) استدلال می‌کنند، چون خداوند سبحان از رسیدن عهد امات به ظالم نفی کرده است و کسی که معصوم نباشد ظالم است یا به نفس خود یا به غیر[۵۴].

اکنون این پرسش مطرح است که آیا اگر ظالمی توبه کند دیگر ظالم نامیده نمی‌شود و حکم آیه شامل او نمی‌شود؟ جواب این است که ظالم اگرچه توبه کند خارج نمی‌شود از شمول آیه او را در حال ظلمش، لذا وقتی از او نفی کرد در آن حال، بر او حکم کرده که هرگز به این عهد نمی‌رسد و آیه مطلق است و مقید به زمانی دون زمانی نیست، لذا ظالم اگرچه توبه کند به آن عهد نمی‌رسد"[۵۵].

علامه طباطبایی نیز می‌فرماید: همانا مراد از ظالمین در ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مطلق کسانی هستند که از آنها یک ظلمی از شرک یا معصیت صادر شده باشد، اگرچه در برهه‌ای از عمرش باشد و بعد توبه کرده باشد. همانا مردم از نظر بهره عقلی چهار قسم‌اند:

  1. کسانی که همیشه ظالم بوده‌اند؛
  2. کسانی که در تمام عمر معصوم بوده‌اند؛
  3. کسانی که از اول عمر ظالم‌اند برخلاف آخر عمر؛
  4. برخلاف سوم، یعنی اول خوب بودند، ولی آخر عمر ظالم بوده‌اند. و حضرت ابراهیم شأنش بالاتر از این است که برای دو قسم اول و آخر تقاضای امامت کند، لذا دو قسم می‌ماند. خداوند یک قسم را نفی کرده است و آن قسم سوم است و یک قسم باقی می‌ماند و آن کسانی هستند که هیچ ظلمی از آنها صادر نشده است[۵۶].

علامه سپس به روایتی از امام صادق (ع) تمسک می‌کند: امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند حضرت ابراهیم (ع) را قبل از اینکه نبوت عطا کند به مقام بندگی رساند و همانا خداوند قبل از اینکه او را به مقام رسالت برساند به او نبوت عطا کرد و همانا خداوند قبل از اینکه به او مقام خلیل دهد رسالت عطا کرد و همانا خداوند قبل از اینکه او را امامت عطا کند مقام خلیل را عطا کرد؛ پس وقتی تمام این موارد برای ابراهیم جمع شد فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا امام صادق (ع) فرمود: پس به خاطر بزرگی این مقام در چشم ابراهیم فرمود: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ امام فرمود: سفیه، نمی‌تواند امام پرهیزگار گردد[۵۷].

مرحوم علامه سپس چند نکته را از آیه استفاده می‌کند:

  1. امامت مجعول الهی است،
  2. امام باید معصوم به عصمت الهی باشد،
  3. زمین هیچ‌وقت با وجود مردم از امام حق خالی نیست،
  4. امام باید نزد خدامؤید باشد،
  5. اعمال بندگان از امام محجوب نیست،
  6. امام لازم است به جمیع حوایج مردم از امور آخرت و دنیا آگاه باشد،
  7. محال است در میان مردم کسی مافوق امام باشد"[۵۸].

بنابراین به نظر می‌رسد با توجه به آرای اندیشمندان اسلامی، تفسیری که مفسرین شیعه از آیه ارائه می‌کنند با آیات قرآن و روایت تناسب دارد، زیرا:

  1. اگرچه واژه عهد هم نبوت و هم امامت را شامل است و ظالم هیچ بهره‌ای از امامت و نبوت ندارد، لکن واژه عهد با توجه به ذکر واژه امام در آیه، فقط امامت را شامل می‌شود.
  2. واژه ظلم از ماده اسم فاعل، به حکم آیه بر قامت هر که پوشانده شود لباس امامت را از او سلب می‌کند، اگرچه بعداً توبه کند؛ آن هم در هر برهه‌ای از از حیات انسانی و هر گناهی که باشد.
  3. آیه در مقام بیان امتنان و بیان نعمت جدید برای حضرت ابراهیم (ع) است و چون امامت در اواخر عمر آن حضرت به او عطا گردید، لذا امامت غیر از نبوت و بالاتر از آن است.
  4. حضرت ابراهیم این مقام را برای فرزندان خود نیز طلب کرد و می‌دانیم طبق قرآن، در زمان پیری به آن حضرت مژده فرزند داده شد و سپس به او عطا شد و اگر حضرت ابراهیم فرزند نداشت، معنا نداشت که برای فرزندان خود این مقام را طلب کند.
  5. مفهوم ظلم، همه گناهان ظاهری و پنهانی را در بر می‌گیرد. ظالم نیز هم شامل ظلم به نفس و هم شامل ظلم به غیر است و کلاً ظلم، همه گناهان را شامل است و این آیه می‌گوید: امام کسی است که نباید هیچ‌گونه ظلمی، نه ظاهری و نه پنهانی، از او سر زده باشد و این همان عصمت مطلق است.
  6. امامت مثل نبوت مجعول الهی است و با اکتساب و انتخاب مردم حاصل نمی‌شود.
  7. عصمت، امری خفی و فقط خداوند از آن باخبر است، لذا کسی که به نبوت یا امامت منصوب می‌گردد، معصوم است، چون امامت به غیر معصوم نمی‌رسد.
پس این آیه می‌تواند عصمت امامان شیعه را در تمام عمر از جمیع گناهان ثابت کند، چون با توجه به نکات هفت‌گانه فوق، امامان دوازده‌گانه مثل انبیا منصوب خدا می‌باشند و ادعای فرق میان این دو نصب، ادعایی بی‌دلیل است»[۵۹].
۳. حجت الاسلام و المسلمین محمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمدی در کتاب «عصمت در قرآن» در این‌باره گفته‌‌اند:

«قرآن کریم درباره امام می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۶۰] خلاصه این برهان چنین است. عاصی و گناهکار ظالم است، امامت که عهد خداوند است به ظالمین هرگز نمی‌رسد. پس امامت هرگز به عاصی و گناهکار نمی‌رسد.

بیان مقدمه اول: از نظر قرآن کریم ظالمین به سه دسته تقسیم می‌شوند: ۱- ظالمین به خدا ۲- ظالمین به مردم ۳- ظالمین به نفس خود، اگر کسی برای خدا شریکی قائل شود، در واقع به خداوند ظلم کرده است. قرآن کریم از قول لقمان حکیم به فرزندش می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۶۱]. و در آیات دیگری نیز شرک را ظلم معرّفی فرموده است. از جمله ﴿ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ[۶۲] و باز می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ...[۶۳]. علاوه بر این قرآن کریم کافران را نیز از زمره ظالمان معرّفی کرده و می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۶۴] و نگاه کنید: بقره / ۲۵۸) و در آیه دیگری ظلم را به عنوان یکی از آفت‌های ایمان بیان می‌کند: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ[۶۵]. تکذیب آیات الهی و دروغ بستن بر خدا نیز از نظر قرآن، مصادیق بارز ظلم محسوب می‌شود. در آیات متعددی این مطلب مورد تأکید قرار گرفته است از جمله ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ...[۶۶]

مفهوم دیگر ظلم که در قرآن مورد استعمال قرار گرفته، ظلم به دیگران و یا تضییع حق دیگران است که در این مورد نیز آیات فراوانی در قرآن وجود دارد، از جمله: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ[۶۷]

مفهوم سوم ظلم در قرآن ظلم به نفس (گناه) است: می‌فرماید: ﴿وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[۶۸]. در این آیه ارتکاب فحشاء ظلم شمرده شده است. حاصل این که هر نوع کفر و شرک و انحراف در اعتقادات و یا هر نوع افترا و کذب بر خدا بستن و یا تکذیب آیات الهی و یا ارتکاب گناه و یا تضییع حقوق دیگران ظلم است، و چون امامت و نبوت که عهد الهی است به ظالمین نمی‌رسد، پس امام و پیامبر باید معصوم باشد:

تذکر چند نکته:

در سوره بقره آیه ۱۲۴ چند نکته باقی می‌ماند که تذکّر آن خالی از فایده نیست:

  1. از آیه فوق استفاده می‌شود که مقام امامت از مقام نبوّت برتر است؛ زیرا نصب حضرت ابراهیم (ع) به مقام امامت در اواخر عمر او بود؛ در حالی که از قبل دارای مقام «عبودیت»، «نبوّت»، «رسالت» و «خلعت» بوده است. کافی از جابر از امام باقر (ع) نقل کرده است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ- يَا إِبْرَاهِيمُ‏ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۶۹] فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ (ع) قَالَ يَا رَبِّ‏ ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۰]»[۷۱]. یعنی، حضرت فرمود: «به راستی خدا ابراهیم را به بندگی خود پذیرفت پیش از آنکه او را پیامبر خود برگزیند، و او را پیامبر برگرفت پیش از آنکه رسولش سازد، و به رسالتش برگزید پیش از آنکه خلیل خودش برگیرد و او را خلیل خودش برگرفت پیش از آنکه امام گیردش، و چون همه این مقامات را برای او فراهم نمود - و کف خود را برای نمودن مقامات بست - به او فرمود: ای ابراهیم: (به راستی من تو را برای مردم امام ساختم). از بس این مقام به نظر ابراهیم بزرگ آمد، (عرض کرد: پروردگارا و از نژاد و ذریه من هم؟ خدا فرمود: عهد من به ستمکاران نرسد).
  2. امامت همانند نبوّت یک سمت انتصابی است نه انتخابی. این مقام عهد الهی است و جز خدا هیچ کس حق ندارد و نمی‌تواند در این زمینه اظهار نظر کند. ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[۷۲]. بنابراین، امامت شورایی نامشروع است چنان که استخلاف ناصحیح است. اجماع امّت حق نصب یا انتخاب امام را ندارد، چنان که اهلّ حل و عقد نمی‌توانند «عهد الهی» را به کسی بدهند یا از او بگیرند...
  3. با توجّه به مقام والای ابراهیم، صحیح نیست که کسی تصوّر کند که او برای انسان‌های ظالم بالفعل تقاضای چنین ستمی را کرده باشد. توضیح این که، انسان‌ها را از این نظر به چهار قسم می‌توان تقسیم کرد:
    1. کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم بوده و اکنون نیز بالفعل ظالمند.
    2. کسانی که در ابتدای عمر ظالم نبوده ولی اکنون بالفعل ظالمند.
    3. کسانی که در ابتدای عمر ظالم بوده ولی هم‌اکنون ظالم نیستند.
    4. کسانی که در ابتدا ظالم نبوده و اکنون نیز ظالم نیستند.

حال از این چهار گروه، دو دسته اول تخصصاً از تقاضای حضرت ابراهیم خارجند، چون شأن پیامبر عظیم الشأنی همچون ابراهیم خلیل، أجل از آن است که از خدا تقاضا کند مقام شامخ امامت را که عهد الهی است به انسان مشرک و گناهکار و فاسق عنایت فرماید؛ پس مراد او این نبود که خداوند مقام امامت را به فرزندانی از او که بالفعل مشرک و فاسقند عنایت بفرماید، باقی می‌ماند دو دسته، از این دو گروه، گروه سوم توسط خداوند متعال تخصیص خورد و خداوند فرمود: امامت به ظالم نمی‌رسد، یعنی کسی که در قسمتی از عمر خود ظالم بوده است، هرچند هم اکنون نباشد، امام نخواهد شد، تنها یک دسته باقی ماندند. آن هم کسانی که در تمام طول عمر خود ظالم نبوده‌اند. بر این اساس، کسانی که مدتی از عمر خود را مشرک بوده، شراب می‌خورده و اهل فسق و فجور بوده‌اند، نمی‌توانند عهده‌دار مقام امامت شوند و خداوند هرگز به چنین امامتی راضی نیست. خلاصه امام کسی است که در همه طول عمر خود از هر نوع انحراف در بینش و از ارتکاب هرنوع گناه مصون بوده باشد.

رسیدن به مقام امامت بعد از طی مراحلی امکان‌پذیر می‌شود. از جمله مشاهده ملکوت آسمان‌ها و زمین و رسیدن به درجه ایقان، وحی فعل خیرات و اقامه ﴿وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ[۷۳] و صبر و استقامت[۷۴] که روایت اصول کافی نیز بیانگر این مطلب می‌باشد»[۷۵].
۴. محمد حسین فاریاب؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در این‌باره گفته‌ است:

«از دیگر کسانی که می‌توان عصمت آنان را از قرآن کریم به دست آورد، امامان‌اند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۶].

نخستین مفسران اسلام، تلاش خود را در تفسیر این آیه به شناسایی مصداق‌های امتحانات حضرت ابراهیم (ع) و نیز مصداق امام معطوف کرده‌اند[۷۷]. با وجود این، ظاهر آیه کریمه بر این مطلب دلالت دارد که خداوند، منصب امامت را به کسی می‌دهد که ظالم نباشد. حال با توجه به اطلاق ازمانی و احوالی آیه کریمه نسبت به واژه «ظالمین»، می‌توان گفت کسی که منصب امامت به او داده شده، انسانی معصوم از ظلم و گناه است.

به بیان دیگر، بر اساس این آیه، خداوند متعال منصب امامت را به کسی واگذار می‌کند که ظالم نباشد. از سوی دیگر، ظلم، مطلق است و هرگونه گناهی، ظلم به شمار می‌آید. از این‌رو، صدور گناه مانع از اهلیت برای تصدی منصب امامت است. نتیجه آنکه بر اساس معنای عرفی این آیه، امام باید معصوم باشد. از همین روست که مفسران شیعه از دیرباز، این آیه را نشان عصمت امام از گناهان دانسته‌اند[۷۸]. در مقابل، برخی از دانشمندان اهل سنت نیز پس از آنکه مصداق امام را همان نبی دانسته‌اند، برای اثبات عصمت انبیا به این آیه تمسک کرده‌اند[۷۹]، و حتی برخی از مفسران اهل سنت، این آیه را دلیل بر عصمت پیامبران، از گناهان پیش از بعثت نیز دانسته‌اند[۸۰].

ملاحظه این موارد مؤید آن است که این آیه به لحاظ معنای ظاهری آن، به گونه‌ای است که می‌تواند عصمت امام - صرف نظر از اینکه مصداق آن کیست - را در ذهن مخاطب القا کند»[۸۱]
۵. مهدی مقامی؛
حجت الاسلام و المسلمین مهدی مقامی، در کتاب «ولایت و امامت در قرآن» در این‌باره گفته است:

«یکی از مهمترین کارکردهای این آیه اثبات عصمت امام است. بر پایه این آیه‌، از راه‌های متعدد و بیان‌های مختلف، عصمت امام اثبات شده است. اثبات عصمت امام با توجّه به واژه ﴿الظَّالِمِينَ از جمله آنهاست.

این استدلال، دو مقدمه دارد:

  1. انسان غیرمعصوم، ظالم است.
  2. امامت به ظالمان نمی‌رسد.

نتیجه: امامت به انسان غیر معصوم نمی‌رسد[۸۲].

تبیین مقدمه نخست: غیر معصوم از حدود الهی تجاوز می‌کند و هر کس که از حدود الهی تجاوز کند، ظالم است: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۸۳].

مقدمه دوّم نیاز به تبیین ندارد؛ چراکه خدای متعال فرموده است، امامت به ظالمان نمی‌رسد: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ شهید قاضی نورالله شوشتری و علامه طباطبایی دلالت این آیه را بر عصمت امامان چنین تقریر نموده‌اند: انسان‌ها به تقسیم عقلی، از چهار گونه بیرون نیستند[۸۴].

  1. در همه عمر معصوم باشند.
  2. در همه عمر گناه کار باشند.
  3. در آغاز، معصوم و در پایان، گناه‌کار باشند.
  4. در آغاز، گناه‌کار و در پایان، معصوم باشند.

از این احتمالات چهارگانه، احتمال دوّم و سوّم قطعاً در درخواست حضرت ابراهیم (ع) از خداوند برای فرزندان نبوده؛ زیرا آن بزرگوار شریف‌تر از آن است که برای این دو گروه درخواست امامت کند؛ از این‌رو، واژه: ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي احتمال نخست و چهارم را در برمی گیرد. از سویی، خدا از این دو احتمال، ظالمان را استثنا نموده است، پس احتمال چهارم نیز، درخواست حضرت جایگاهی ندارد. بدین‌سان، فقط احتمال نخست در آیه باقی میماند و با آن، عصمت امام ثابت می‌شود.

اگر این آیه را در کنار آیات دیگری قرار دهیم، استدلال روشن‌تر می‌شود، آنجا که می‌فرماید: ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ * كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ * وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ * وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۸۵].

بر پایه آیات بالا، ذرّیه حضرت ابراهیم دو گونه‌اند: محسن و ظالم و خدای متعال در آیه ۱۲۴ سوره بقره، امامت را از ظالمان نفی کرد، پس فقط امامت به محسنان می‌رسد.

و در تفسیر عیاشی از صفوان جمال روایت کرده که گفت: "ما در مکه بودیم، در آنجا گفتگو از آیه: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ به میان آمد فرمود: خدا آن را با محمد و علی و امامان از فرزندان علی تمام کرد، آنجا که فرمود: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ، ذریه‌ای که بعضی از برخی دیگرند و خدا شنوا و دانا است"«كُنَّا بِمَكَّةَ فَجَرَى الْحَدِيثُ فِي قَوْلِ اللَّهِ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ أَتَمَّهُنَّ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي قَوْلِ اللَّهِ ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»»[۸۶].[۸۷]
۶. آقای دکتر ساعدی؛
آقای دکتر محمد ساعدی در کتاب «آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار» در این‌باره گفته‌ است:

«مفسران و بزرگان امامیه در استدلال خود بر جانشینی بلافصل علی (ع) به جنبه لزوم عصمت امام استناد کرده و ادله محکم و فراوانی را درباره آن زمینه ارائه داده‌اند. آیه امامت یکی از مهم‌ترین این ادله به شمار می‌رود؛ از این‌رو در ادامه به چگونگی دلالت این آیه بر لزوم عصمت امام پرداخته می‌شود.

تقریر استدلال امامیه به این آیه مبنی بر لزوم عصمت امام و اثبات خلافت بلافصل علی (ع) - که از سیاق و منطوق آیه شریفه به‌دست می‌آید- چنین است.

خداوند در این آیه شریفه در پاسخ به تقاضای حضرت ابراهیم (ع) مبنی بر انتقال مقام امامت به ذریه خویش می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۸]. از آیه به خوبی ضرورت برخورداری از عصمت در دستیابی و واگذاری مقام امامت ثابت می‌شود؛ زیرا هر گناهی وقتی بسیار کوچک از دو حالت خارج نیست و صفت ظلم بر آن صدق می‌کند:

  1. ظلم به دیگران، اگر به حقوق مردم تعلق گرفته باشد.
  2. ظلم به نفس، اگر به حق خداوند تعلق گرفته باشد.

و اگر شرک باشد قرآن کریم از زبان حضرت لقمان آن را ظلم عظیم می‌داند: ﴿...يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۸۹].

در آیه شریفه ویژگی عصمت - و عدم ظلم - شرط برخورداری و اعطای مقام امامت به فرزندان ابراهیم (ع) است؛ بنابراین این نتیجه حاصل می‌گردد که منصب امامت مقامی است که به غیر معصوم اعطا نمی‌شود و شخص ظالم و غیرمعصوم شایستگی عهده‌داری این مقام ارزشمند را ندارد[۹۰].

با توجه به این مقدمه، آیه یاد شده دلیلی بر خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی (ع)است؛ زیرا اولاً: تنها شیعه است که قائل به عصمت امامان خویش از جمله عصمت امیرمؤمنان علی (ع) می‌باشد.

ثانیاً: برخلاف دیگران تنها علی (ع) است که هیچ‌گاه در برابر بتی سجده نکرد و برای خدا شریکی قائل نشد؛ چراکه قرآن شرک را ظلمی عظیم به شمار می‌آورد.

بنابراین تنها علی (ع) است که شایستگی عهده‌داری مقام امامت را دارا است.

استدلال علامه طوسی: غالب بزرگان امامیه با استناد به قول خداوند در داستان حضرت ابراهیم (ع) که فرمود: ﴿...إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...[۹۱] بر امامت علی (ع) استدلال کرده‌اند.

استدلال به این آیه از دو جهت امکان‌پذیر است:

  1. هر شخصی که در بخشی از زمان نام ظالم بر وی صدق کند، جایز نیست که به منصب امامت برگزیده شود. این مطلب مبنای استدلال به آیه شریفه بر امامت بلافصل علی (ع) است؛ زیرا جز ایشان کسانی که زمامدار امر امت شدند ظالم بودند و در پیشینه خود به صفت ظلم شناخته شده بودند[۹۲].
  2. جنبه دیگری از آیه شریفه که می‌توان به آن در استدلال به امامت بلافصل علی (ع) استناد کرد تبیین اقتضای آیه شریفه در معصوم بودن امام است؛ زیرا اگر از سویی آیه شریفه نفی امامت شخص ظالم را در هر شکلی از ظلم چه ظلم پنهان و چه آشکار اقتضا نماید و از سوی دیگر امکان پنهان کردن ظلم از سوی غیر معصوم وجود داشته باشد، اگرچه در ظاهر ظلم نکند.

پس به حکم آیه شریفه واجب است، کسی که به عهد خداوند و مقام امامت نائل می‌گردد، معصوم باشد تا بدین وسیله از پنهان کاری وی در ظلم ایمن بوده و ظاهر و باطن وی با یکدیگر و همراه و همسان باشد.

اکنون بیان چند نکته ضروری است[۹۳]:

  1. ممکن است گفته شود: مراد از امامت در آیه یاد شده همان نبوت یا رسالت ابراهیم (ع) است که عصمت نیز لازمه آن می‌باشد؛ بنابراین استدلال به این آیه بر لزوم عصمت امام به مفهوم جانشینی رسول خدا (ص)- و سپس اثبات خلافت بلافصل علی (ع) نادرست و ناتمام بوده و وجهی نخواهد داشت. در پاسخ باید گفت که به استناد پاره‌ای از قرینه‌های درونی و بیرونی آیه شریفه، تفسیر امامت به نبوت و رسالت غیر ممکن و نادرست می‌باشد و مفسر المنار واژه امامت را در این آیه به نبوت و رسالت تفسیر نموده است. از این‌رو تفصیل این مطلب به بخش بررسی و تحلیل آرا و شبهات تفسیر المنار سپرده می‌شود.
  2. همچنین ممکن است گفته شود که مراد از اعطا نکردن منصب امامت به ظالمان در آیه شریفه، تحقق عدم ظلم در زمان اعطای مقام امامت است، پس ظلمی که مسبوق و پیش از توبه واقع شود مراد آیه شریفه نبوده و مانع از اعطای مقام امامت به شخص نمی‌گردد و شرک و بت پرستی برخی اشخاص در جاهلیت و سپس توبه کردن آنان موجب انطباق واژه ظلم بر آنان نمی‌گردد؛ از این رو برتری دادن علی (ع) بر این افراد - با استناد به این آیه - وجهی نخواهد داشت.

پاسخ به این شبهه آن است که مراد از ظلم نکردن در آیه شریفه، عصمت و ظلم نکردن امام در تمام عمر می‌باشد. توضیح این مطلب اینچنین است.

لزوم عصمت امام در تمام عمر: منظور از ظلم در آیه شریفه تنها ستم به دیگران نیست، بلکه ظلم در برابر «عدل» در اینجا به معنای وسیع کلمه به کار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنای گذاردن هر چیز به جای خویش است. به عبارتی دیگر اساساً ظلم دو گونه است:

  1. ظلم به دیگران
  2. ظلم به نفس (که شرک و بت‌پرستی از مصادیق بارز آن است).

به جهت مطلق بودن و عدم تقیید کلمه ﴿الظَّالِمِينَ در آیه شریفه، ظلم به معنای وسیع کلمه مراد بوده و شامل تمامی عمر فرد می‌شود[۹۴].

علامه طباطبایی در المیزان درباره این که آیا شرط عصمت در امام به معنای ترک گناه و ظلم از سوی وی در تمام عمر است؟ یا آنکه عصمت تنها در هنگام عهده‌داری مقام امامت شرط می‌باشد! می‌نویسد: از یکی از اساتید ما درباره چگونگی دلالت این آیه بر لزوم معصوم بودن امام در تمام عمر سؤال شد و ایشان در پاسخ چنین گفت:

مردم مطابق یک تقسیم منطقی و عقلی بر چهار گروه‌اند:

  1. کسی که در تمام عمرش پاک از هر گونه ظلم و گناه بوده
  2. کسی در تمام عمرش ظالم و ستمگر بوده
  3. کسی که در اول عمر ظالم بوده و در آخر عمر توبه کرده
  4. کسی که بر عکس در آغاز عادل و معصوم بوده و سپس ظالم شده است.

به یقین مقام ابراهیم (ع) از آن بالاتر است که امامت را برای گروه دوم و چهارم از فرزندانش تقاضا کند بنابراین دو گروه بیشتر باقی نمی‌ماند. خداوند به واسطه این آیه شریفه یک گروه را نفی کرده است یعنی گروهی که در آغاز عمر در خط ظالمان بوده و سپس از آن خارج شده‌اند. بنابراین تنها قسم دیگر یعنی گروهی که در تمام عمر پاک بوده‌اند باقی می‌ماند[۹۵].

بنابراین آشکار است که با وجود شخصی که هیچ‌گاه ظلم و گناهی در تمام عمر خود مرتکب نشده است این مقام والا به کسی که مرتکب یکی از انواع ظلم شده است نمی‌رسد و عقلا ترجیح و تقدیم مفضول بر فاضل قبیح است[۹۶]. در حقیقت فردی که در برهه‌ای از حیات خود مرتکب ظلمی می‌شود، عنوان ظلم بر وی منطبق می‌گردد با این وصف دیگر شایستگی برخورداری از مقام بلند امامت را از دست می‌دهد.

علامه طوسی در این باره می‌نویسد: اگر گفته شود مراد از آیه شریفه شخصی است که بر ظلم خویش استمرار داشته باشد؛ پس فردی که از ظلم خویش توبه کرده ظالم خوانده نمی‌شود. بنابراین چگونه آیه شریفه امکان امامت وی را - پس از توبه - نفی می‌کند؟ در پاسخ می‌گوییم: اگر بپذیریم که شخصی که توبه می‌کند دیگر ظالم خوانده نمی‌شود، در این صورت آیا در زمان صدور ظلم از وی، آیه شریفه بر وی منطبق شده است یا نه؟ اگر آیه شریفه بر وی منطبق شده است، پس این انطباق عام بوده و تمامی احوال را شامل می‌گردد؛ زیرا تخصیص آیه شریفه به زمانی غیر از زمانی دیگر نیازمند دلیل می‌باشد و حال آنکه حمل آیه بر فردی که بر ظلم خویش استمرار داشته است و نه کسی که از ظلم خویش توبه نموده، تعیین و تخصیص بدون دلیل است[۹۷].

بنابراین مطلق بودن آیه شریفه دلیلی است بر نادرستی تخصیص یاد شده و قرینه‌ای بر لزوم و اشتراط عصمت امام در تمام عمر است. افزون بر این مقام منیع امامت، کالا نیست که عطا شود و سپس هنگام ظهور عدم صلاحیت حامل آن پس گرفته شود[۹۸].

بر این اساس آیه شریفه امامت بر جانشینی بلافصل علی (ع) دلالت دارد؛ زیرا علی (ع) بر خلاف دیگران در کودکی اسلام را پذیرفت[۹۹] و هرگز به خدا شرک نورزید[۱۰۰]؛ از این رو در روایات آمده است که پیامبر (ص) فرمود: خداوند من و علی را برگزید زیرا هیچ‌کدام از ما هرگز برای بتی سجده نکردیم.

علامه حلی در این رابطه چنین می‌آورد: عامه از ابن عباس نقل کرده‌اند که او گفت: پیامبر (ص) فرمودند: «انْتَهَتِ الدَّعْوَةُ إِلَيَّ وَ إِلَى عَلِيٍّ لَمْ يَسْجُدْ أَحَدُنَا قَطُّ لِصَنَمٍ فَاتَّخَذَنِي نَبِيّاً وَ اتَّخَذَ عَلِيّاً وَصِيّاً»[۱۰۱]؛ «دعوت به من و علی (ع) ختم شد و هیچ یک از ما هرگز برای بتی سجده نکرده است، پس خداوند مرا به پیامبری و علی را به جانشینی انتخاب کرد».

با توجه به این روایت معلوم می‌شود که علی (ع) شرط کسب مقام امامت را داشته و خداوند هم به ایشان این مقام را عطا فرموده است. رسول خدا (ص) نیز شرط عصمت را برای احراز امامت بیان می‌کند که این معنا از آیه شریفه به دست آمد.

از آنچه آمد موارد ذیل قابل نتیجه‌گیری است.

  1. اتفاق مسلمانان بر آن است که دلالت آیه شریفه نمایانگر عدم شایستگی ظالمان و ستمکاران در نائل شدن به مقام امامت است.
  2. به تصریح قرآن کریم، شرک و بت پرستی از نمونه‌های آشکار و عظیم ظلم است.
  3. شرط عصمت و عدم ظلم شامل تمام مراحل زندگی امام است و تنها مختص مقطعی از زندگی وی نیست.
  4. شرک و بت پرستی برخی از صحابه و خلفای سه‌گانه پیش از اسلام برخلاف پیشینه امام علی (ع)است که هیچ‌گاه بت نپرستید.
بنابراین با توجه به نکات یادشده، جانشین رسول خدا (ص) کسی جز امیرمؤمنان (ع) نیست»[۱۰۲]
۷. علی رضا امینی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی رضا امینی در کتاب « معارف اسلامی ج۲» در این‌باره گفته‌ است:

«از جمله آیاتی که بر عصمت امامان (ع) دلالت دارد، آیه عهد، یا آیه ابتلای حضرت ابراهیم (ع) است که می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۰۳].

بررسی مفردات

مراد از عهد

به نظر برخی، این آیه، در صورتی دلالت بر عصمت دارد که ثابت شود امامت، عهد خداست و چون شیعه، نصب امام را از جانب خدا با نص، واجب می‌داند، لذا امامت، عهد خداست و عصمت، با این آیه ثابت می‌شود.

زمخشری از علمای معتزله می‌گوید: طبق این آیه، امامت به کسی می‌رسد که عادل و از ظلم، مبرّا باشد[۱۰۴]، اما برخی می‌گویند، در آیۀ قرائتی است که به ما می‌فهماند منظور از "عهد" در آیه، همان امامت است نه نبوت و... مثلاً، از جمله ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِي به دست می‌آید که ابراهیم دارای فرزند بوده و یا لااقل از داشتن فرزند مأیوس نبوده، در حالی که ابراهیم تا دوران کهنسالی فرزند نداشت و گواه دیگر اینکه قطعا یکی از مهم‌ترین امتحانات ابراهیم همان امتحان او به ذبح فرزندش اسماعیل بود[۱۰۵]. همچنین از ظاهر آیه به دست می‌آید که این اولین وحی الهی به ابراهیم نبوده و او قبلاً به مقام پیامبری رسیده زیرا چنین درخواست بزرگی در اولین وحی الهی، از مقام ابراهیم، بسیار به دور است[۱۰۶].

مراد از ظلم

ظلم در مقابل عدل و به معنای قراردادن شیء در غیر جایگاه شایسته آن است. از آیات قرآن کریم به دست می‌آید که معصیت، ظلم به شمار می‌رود: ﴿وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۰۷]، پس تنها کسی به مقام امامت نایل می‌گردد که معصیت و گناهی از او سرنزند.

فرزندان حضرت ابراهیم (ع)، چهار دسته‌اند:

  1. اول: کسانی که همیشه گناه می‌کردند.
  2. دوم: کسانی که ابتدا ظالم نبوده‌اند، ولی عاقبت به شر شدند.
  3. سوم: کسانی که ظالم بوده‌اند، ولی عاقبت به خیر شدند.
  4. چهارم: کسانی که هرگز گناه نکرده‌اند.

درخواست امامت برای گروه اول و دوم، شایسته یک مؤمن نیست چه رسد به حضرت ابراهیم خلیل، بنابراین درخواست وحی منحصر در دو دسته سوم و چهارم است که خداونند گروه سوم را مستثی کرده است.

این معنا، در برخی روایات مورد تأیید قرار گرفته: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم (ع) فرمود: «مَنْ‏ سَجَدَ لِصَنَمٍ‏ مِنْ‏ دُونِي‏ لَا أَجْعَلُهُ‏ إِمَاماً أَبَداً، وَ لَا يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ إِمَاماً‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»»[۱۰۸].[۱۰۹]
۸. عبدالله ابراهیم‌زاده آملی؛
حجت الاسلام و المسلمین عبدالله ابراهیم‌زاده آملی در کتاب « امامت و رهبری» در این‌باره گفته‌ است:

«آیه دربردارنده چند نکته است:

  1. بر اساس این آیه امامت آخرین مرحله سیر تکاملی ابراهیم بوده است؛ زیرا او پس از نبوت به امامت رسیده است. مقام مزبور که بعد از مراحل سخت و آزمایشهای گوناگون دوران نبوت به ابراهیم اعطا گردید، بالاتر از مقام نبوت است. البته امامت به معنای رهبری باطنی و هدایت معنوی که هدایت در آن از نوع "ایصال الی المطلوب" است از نبوّت به معنای هدایت از نوع "ارائه طریق"، مهم‌تر و برتر است[۱۱۰]. این مقام، امامت و رهبری همه جانبه مادی و معنوی ظاهری و باطنی است. امام با نیروی معنوی خود افراد شایسته را در مسیر تعالی و تکامل معنوی، رهبری می‌کند و با قدرت علمی خویش افراد نادان را تعلیم می‌دهد و با نیروی حکومتش اصول عدالت را اجرا می‌کند، و مردم را به راه حق و حقیقت هدایت می‌کند. با این بیان، امام دارای کمال روحی و تعالی اخلاقی فزاینده است که به عنوان یک "انسان کامل" مطرح است، و لذا می‌تواند پیشوای دیگران باشد.
  2. درخواست حضرت ابراهیم (ع) از خداوند مبنی بر استمرار امامت در فرزندانش به صورت کلی پذیرفته نشد؛ زیرا خداوند در پاسخ او با این جمله که عهد و پیمان من (امامت) به ستمکاران نمی‌رسد، فهماند که این مقام زیبنده هر کس نیست، بلکه آمادگی قبلی و توانایی فوق‌العاده‌ای را میطلبد، و گذر از گردنه‌های سخت را اقتضا می‌کند تا شایستگی امامت بروز کند.
  3. ستمکار هرگز به امامت نمی‌رسد، زیرا مراد از ستمکار در آیه، مطلق کسانی می‌باشند که از آنها هر نوع ظلمی (اعم از شرک باشد یا گناه و ظلم باشد به خویشتن باشد یا به دیگران)، اگرچه در بُرهه‌ای از زمان حیاتشان سرزده باشد و سپس توبه کرده باشد[۱۱۱]. اگر کسی بگوید که از این آیه همین مقدار استفاده می‌شود که ظالم در حال ظالم بودنش به امامت نمی‌رسد، ولی دلالت ندارد که اگر توبه کرد بعد از توبه هم نتواند به امامت برسد، در پاسخ می‌گوییم: مردم بر حسب تقسیم عقلی منحصر به چهار دسته‌اند:
    1. کسانی هستند که در تمام عمرشان ظالم و گنهکارند.
    2. کسانی‌اند که در تمام عمرشان ظلمگناه) مرتکب نمی‌شوند.
    3. آنهایی هستند که فقط در ابتدای عمرشان ظالمند.
    4. عکس دسته سوم، یعنی کسانی می‌باشند که فقط در آخر عمر به ظلم و ستم آلوده می‌گردند. شأن حضرت ابراهیم (ع) بالاتر از این است که برای گروه اول و چهارم از فرزندان و ذریاتش، از خداوند امامت را بخواهد. پس دسته دوم و سوم باقی می‌مانند، که برای این دو گروه امامت را از خدا می‌خواهد، و از خدا هم امامت را از گروه سوم، یعنی کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده و بعد از ظلم و گناه دست کشیده‌اند، نفی می‌کند؛ و در نتیجه شایستگی امامت فقط برای دسته دوم که در تمام عمر از ظلم و گناه مصون باشند ثابت می‌شود[۱۱۲]. بنابراین، آیه دلالت می‌کند امام باید در سراسر عمر خویش از همه گناهان و ظلم و ستم پاک و منزه بوده، و از جمیع جهات معصوم باشد.
  4. امامت همانند نبوت یک عهد و مقام الهی است، و امام فقط توسط خداوند تعیین و نصب می‌گردد، چون فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۱۱۳].
از مفاد این آیه به ویژه بند نخست آنکه بر اساس آن قرآن امامت را مقام و منزلتی بالاتر و بر‌تر از نبوت معرفی می‌کند[۱۱۴]، فهمیده می‌شود که امامت نیز مانند نبوّت در جایگاه اصول اساسی دین قرار دارد و در آن درجه از اهمیت است»[۱۱۵].
۹. سید قاسم علی‌احمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین عبدالله ابراهیم‌زاده آملی در کتاب « امامت و رهبری» در این‌باره گفته‌ است:

حجت الاسلام و المسلمین سید قاسم علی‌احمدی در کتاب «حقانیت در اوج مظلومیت ج۱» در این‌باره گفته‌ است:

«﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۱۶][۱۱۷].

خداوند متعال در پاسخ حضرت ابراهیم (ع) که در خواست کرد امامت در نسل و ذریه او قرار گیرد، فرمود: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۱۸].

ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش است[۱۱۹]. و در اصطلاح به معنای تجاوز از حدّی است که شارع یا عرف معین کرده است؛ لذا معصیت صغیره و کبیره ظلم است؛ زیرا گناه کار از حدّی که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است.

و ظلم اقسامی دارد:

  1. اول: ظلم به خدا: بزرگ‌ترین ظلم به خدا، شرک و کفر است؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ[۱۲۰]. و می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۲۱].

ٍ# دوم: ظلم به دیگران: خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ...[۱۲۲].

  1. سوم: ظلم به خود: خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۱۲۳]. و می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۱۲۴] از عبارت: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۲۵] استفاده می‌شود عهد امامت به هیچ ظالمی نمی‌رسد؛ و کسی جز معصوم شایسته امامت نیست و تنها اوست که هیچ یک از انواع ظلم را حتی در دوران کودکی نداشته است.

اگر کسی شبهه کند و بگوید: آیه شامل کسی است که مقیم بر ظلم و بالفعل ظالم باشد و کسی را که قبلاً ظالم بوده و الآن توبه کرده در بر نمی‌گیرد، پس کسی که معصوم نبوده و حتّی گناه کرده، ولی بعداً توبه کرده است می‌تواند به مقام و عهد امامت نائل گردد!

در پاسخ خواهیم گفت: احکام بر دو نوع است: برخی از آنها دائر مدار وجود موضوع است، مثل جمله: «شراب حرام است» که با تبدیل موضوع، حکم نیز منتفی می‌گردد. نوع دیگر این چنین نیست، بلکه کفایت می‌کند در ترتّب حکم، اتصاف موضوع به وصف و عنوان - ولو در یک لحظه که بعد از آن، وصف منتفی گردد - مثل جمله: «زنا کار حدّ می‌خورد و دست دزد قطع می‌گردد» که مقصود این است: کسی که به این دو عنوان متصف شد - ولو در یک برهه از زمان - محکوم به حدّ و دست بریدن است، اگر چه الآن اهل این عمل نباشد. ظلم نیز نسبت به حکم عهد امامت از نوع دوّم است؛ زیرا مردم در مورد ظلم بر چهار دسته‌اند و قسم پنجمی هم متصوّر نیست:

  1. کسانی که در طول عمر خود ظالمند.
  2. کسانی که در طول عمر خود طاهر و منزّه از گناهند.
  3. کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم ولی در پایان عمر توبه می‌کنند.
  4. کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از گناه منزّه‌اند، ولی در آخر عمر ظالمند.

شأن حضرت ابراهیم (ع) فراتر است و بلکه از محالات است که از خدای تعالی درخواست کند عهد و مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریه‌اش بدهد. پس به طور قطع، دعای حضرت ابراهیم (ع) شامل حال این دو دسته نیست.

تنها قسم دوّم و سوّم باقی می‌ماند و ظالمی که خداوند عهد امامت را از او نفی می‌کند، نیست مگر مورد سوّم (یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است) در نتیجه مورد دوّم باقی می‌ماند (یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و آلودگی پاک بوده است) و این بر کسی غیر معصوم منطبق نیست. پس از چهار قسم بالا دو قسمش را حضرت ابراهیم (ع) از خداوند نخواست و از دو قسمی که خواست، یک قسمش مستجاب شد و آن کسی است که در تمامی عمر معصوم باشد.

تذکّر: اگر مشتق، یعنی «الظالمین» در آیه شریفه حقیقت در متلبّس به مبدأ هم باشد باز هم لفظ «ظالم» مورد سوّم (یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است) را شامل می‌شود؛ زیرا هر کس که در حال ظلم است و همان لحظه‌ای که ظلم می‌کند خطاب «لا ینال» در همان حال او را شامل می‌شود، و به او می‌گوید: «تو که الان ظالمی، هرگز استحقاق امامت را نداری» اما بنا بر این که مشتق حقیقت در متلبّس نباشد بلکه اعم از متلبّس و ما انقضی عنه المبدأ باشد مطلب واضح‌تر است.

اگر اشکال شود که: آیه شریفه دلالت دارد بر این که ظالم لیاقت رسیدن به منصب امامت را در حال تلبّس‌اش به ظلم، ندارد. و آیه دلالت ندارد بر این که اگر شخص در گذشته متلبّس به ظلم بود، و بعد توبه کرد، باز هم لیاقت رسیدن به منصب امامت را ندارد.

در جواب می‌گوییم: اوّلاً بر مبنای کسانی که مشتق را (ظالم) حقیقت در متلبّس به مبدأ نمی‌دانند، بلکه اعمّ از متلبّس به مبدأ و ما انقضی عنه المبدأ می‌دانند، این اشکال وارد نیست.

ثانیاً: آن چیزی که ملاک عدم رسیدن ظالم به منصب امامت است، صدور ظلم از اوست. پس آنچه شارب الخمر و قاتل نفس محترمه و سارق و غیر اینها از ظالمین را از تشرّف به مقام امامت منع می‌کند، همان شرب خمر و قتل نفس و سرقت است، اگر چه این امور از آنها در زمان سابق صادر شده باشد و بعداً توبه کرده باشد و مقصود از آیه شریفه این نیست که سارق یا زانی یا عابد الاصنام در حال تلبّس‌شان به زنا و سرقت و عبادت اصنام و عدم توبه‌شان از این افعال، صلاحیت این مقام را ندارند، ولی بعد از زمان تلبّس شان و لو یک ساعت و یک لحظه، و بعد از توبه کردن‌شان، این معاصی قدحی در صلاحیت‌شان در امامت وارد نمی‌کند. معنای آیه شریفه این نیست و این با کمترین تأمّل در آیه شریفه واضح می‌شود.

ثالثاً: از این که ظالم در حال ظلمش لیاقت رسیدن به عهد امامت را ندارد خصوصا زمانی که ظلمش عبادت بت‌ها و ارتکاب فجور و ظلم و جور بر بندگان خدا باشد، امری واضح است که احتیاجی به دفع توهّم آن نیست. خصوصا برای سائلی همچون ابراهیم خلیل (ع) که در معرفت پروردگار به غایت قصوی رسیده، که در این صورت دفع چنین توهّمی برای چنین شخصی خلاف بلاغت است.

پس مقصود از آن نیست مگر مطلق کسانی که ظلم از آنها صادر شده بلکه خصوص کسانی که در زمان گذشته ظلم از آنها صادر گشته یا کسانی که خداوند علم دارد که در آینده ظلم از آنها صادر می‌شود. امّا کسی که الآن متلبّس به ظلم و شرک و کفر است، عدم لیاقت او برای منصب عظمای امامت، ضروری و بدیهی است که احتیاج به تنبیه و یاد آوری نیست.

رابعاً: در نصوص مسلّم و قطعی وارد شده که غاصبین خلافت و ظالمین بر امیرالمؤمنین (ع) یک چشم به هم زدن به خداوند متعال ایمان نیاوردند، و ادعای اسلام و ایمان از آنها دروغ مسلّم و برای رسیدن به زخارف و مناصب دنیوی بوده است، و لذا فقهاء از آنها و اتباع شان به کفّار اُخروی تعبیر می‌کنند.

خامساً: کدام ظلم و ستم از هجوم به خانه امیرالمؤمنین (ع) و هتک حرمت به خانه حضرت صدّیقه (س) و سیلی زدن به صورت آن حضرت و شکستن پهلویش و آتش زدن خانه‌اش و ترساندن اولاد رسول و بردن زوج بتول و نفس رسول مانند مجرمین برای بیعت غاصبانه و جائرانه، بالاتر و بدتر است؟! و کدام ظلم از نسبت ناروا و اهانت به ساحت مقدّس رسول خدا (ص) در هنگام شهادت، بزرگ‌تر است؟ در آن وقتی که خلیفه غاصب دوّم به پیامبر خدا (ص) جسارت کرد و اهانت نمود و کلام کفرآمیز «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ» را بر زبانش جاری کرد![۱۲۶] پس غاصبین حق امیرالمؤمنین (ع) همیشه ظالم و کافر و متلبّس به ظلم بودند.

سادساً: ممکن است بعضی از اوصاف - و لو با زایل شدنش - با بعضی از مناصب منافات داشته باشد، مانند این که اگر کسی حد شرعی بخورد از قابلیت امامت جماعت ساقط می‌شود، پس کسی که در زمانی بت پرست بوده، به طریق اولی قابلیت خلیفه الله بودن در زمین و تصدّی زعامت کبری را نخواهد داشت! و لو مشتق حقیقت در متلبس به مبدأ هم باشد.

سابعاً: با صرف نظر از آنچه ذکر شد می‌گوییم: آیه شریفه از قبیل قضایای حقیقیه‌ای است که حکم در آن بر موضوع مقدّر الوجود ثابت شده است. و مشتق در این صورت استعمال در منقضی عنه المبدأ هم نشده است[۱۲۷].

اگر اشکال شود که آیا این مطلب منافات ندارد با آنچه از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمودند: «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ وَ التَّوْبَةُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهَا»[۱۲۸]؛ اسلام ما قبل خودش را محو می‌سازد و تمام گناهان سابق بر اسلام را نابود می‌کند، و توبه نیز گناهان سابق بر توبه را قطع و محو می‌کند.

و نیز فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ‌»[۱۲۹]؛ توبه کننده از گناه مانند کسی است که گناهی نکرده است.

می‌گوییم: هیچ منافاتی بین آن دو نیست؛ زیرا شرع مرجع است در آن اموری که حکمی برای عقل در آنجا نباشد، و شارع حکم تأسیسی دارد. پس در دائره احکام و تکالیف شرعیه - چه وضعیه و چه تکلیفیه - اسلام ماقبل خودش را محو می‌سازد، و تمام گناهان سابق بر آن را نابود می‌کند. و آثار شرعیه‌ای را که مترتب بر افعالی باشد که شخص قبل از اسلام مرتکب گشته، از بین می‌برد به نحوی که در فقه تفصیل آن بیان شده است. امّا آثار وضعیّه حقیقیّه که تشریعی نیست و ید جعل و انشاء بر نمی‌دارد، با اسلام و توبه قابل محو نیست. و لذا کسی که قبل از اسلام و قبل از توبه کردن، مرتکب اعمال قبیحه و زشت می‌شده و عبادت اصنام و بُتان می‌نموده، طبایع از آنها نفرت دارد و با اسلام و توبه زایل نمی‌شوند. چنان که اعتماد نکردن بر دروغ‌گویان و خائنان و اهل فسق و فجور و فساد، امری طبیعی است که با جعل و انشاء بر طرف نمی‌شود. و مصلحت نبوّت و تربیت بندگان و سیاست امورشان اقتضاء می‌کند که نبی و امام از غیر آنها باشد.

چقدر فرق است بین کسی که یک چشم به هم زدن به خداوند کافر نشده و تمام گذشته و سابق عمرش درخشان و حیاتش سراسر منوّر به خیرات و مبرّات و کرامت و شرافت و رشد و صلاح و فلاح و رسیدن به ایتام و ضعفاء و دفع ظالمین و جائرین بوده، و بین کسی که قسمت عمده عمرش را در عبادت بُتان و ارتکاب خمر و فجور و زنا و زنده به گور نمودن دختران[۱۳۰] و... سپری نموده است[۱۳۱]»[۱۳۲].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر فاریاب در کتاب «عصمت امام» در این‌باره گفته‌ است:

«﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۳۳]. از جمله برهان‌هایی که مرحوم سید برای عصمت امام اقامه می‌کند، آیه امامت حضرت ابراهیم (ع) یا همان آیه ابتلاست. مرحوم سید با این استدلال در پی اثبات عصمت امام از گناه در همه مراحل زندگی و نیز گناهان باطنی و ظاهری و علنی و مخفیانه است.

مراحل استدلال مرحوم سید را می‌توان این‌گونه تبیین کرد: نخست آنکه مقصود از امام در این آیه، همان امام معهود نزد شیعیان، و مقصود از عهد نیز امامت است. مرحوم سید مرتضی درباره این مدعا و در پاسخ به اینکه چگونه واژه «عهدی» را به معنای امامت دانسته‌اید، با دو وجه به بیان پاسخ می‌پردازد: اولاً، مفهوم آیه، خود به این پرسش پاسخ می‌دهد؛ زیرا خداوند در این آیه منصب امامت را به حضرت ابراهیم (ع) می‌دهد، و آن حضرت بلافاصله چنین منصبی را برای فرزندانش درخواست می‌کند. آن‌گاه خداوند می‌فرماید: «عهد من به ظالمین نمی‌رسد». خداوند با این جمله در مقام پاسخ به درخواست حضرت ابراهیم (ع) بود، و درخواست آن حضرت نیز چیزی جز منصب امامت برای فرزندانش نبود. پس مقصود از عهد نیز همان امامت است؛ وگرنه کلام بی‌ربط خواهد شد[۱۳۴]؛ ثانیاً، واژة عهد، لفظ مشترک است و باید بر آنچه صلاحیت اخلاق آن را دارد، حمل شود. پس هرچه را بتوان عهد نامید، به ظالم نمی‌رسد، و یکی از اموری که می‌توان آن را عهد خداوند نامید، امامت است[۱۳۵]؛

مرحله دوم آنکه بر اساس این آیه، خداوند عهد خود، یعنی امامت را به ظالمان نمی‌دهد؛ سوم آنکه «ظالمین» در این آیه، عام است، و بر اساس آن، کسی که در هر زمانی هرگونه گناهی را اعم از باطنی و ظاهری، مخفیانه و علنی مرتکب شود، ظالم به شمار می‌آید؛ بنا بر این مقدمات، می‌توان گفت که امام، کسی است که در طول زندگی مرتکب هیچ‌گونه گناهی نشده باشد[۱۳۶][۱۳۷]

﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۳۸]. مرحوم شیخ طوسی، نه تنها خود برای اثبات عصمت امام به این آیه استدلال می‌کند، که معتقد است اصحاب امامیه نیز برای اثبات عصمت امام از گناهان به همین آیه استدلال کرده‌اند[۱۳۹]. مرحوم شیخ الطائفه معتقد است که بر اساس این آیه، اولاً، مقصود از عهد خدا، امامت است؛ ثانیاً، خداوند عهد خود، یعنی امامت را به ظالم نمی‌دهد؛ ثالثاً، غیرمعصوم، ظالم است؛ رابعاً، پس خداوند امامت را به غیر معصوم نمی‌دهد: «خداوند متعال نفی کرده است که عهدش - یعنی امامت - به ظالم برسد، و کسی که معصوم نیست، ظالم است؛ یا درحق خود یا غیر خود»[۱۴۰].

مرحوم شیخ، پس از این استدلال با این اشکال مواجه می‌شود که ظالم، کسی است که بالفعل در حال ظلم باشد؛ ولی به کسی که پس از گناه توبه کرده است، ظالم نمی‌گویند. از این‌رو، آیه کریمه، امامت را از چنین کسی نفی نمی‌کند[۱۴۱]. وی پاسخ می‌دهد که اگر گنهکاری توبه هم بکند، باز حکم آیه یعنی ﴿لَا يَنَالُ دربردارنده وقتی که ظلم کرده است، می‌شود. به تعبیر دیگر، این آیه، عام است و به اینکه حکم امامت، تنها در حالتی به کسی نمی‌رسد که در حال ظلم است، مقید نشده است، بلکه می‌گوید: ظالم به طور مطلق نمی‌تواند به این منصب برسد. از این‌رو، از این آیه بر می‌آید که امام در طول عمر خود مرتکب هیچ گناهی نمی‌شود[۱۴۲].

با این توضیحات روشن شد که مرحوم شیخ، با این آیه در صدد اثبات عصمت امام از گناهان پیش و پس از تصدی منصب امامت و از آغاز تا پایان عمر است»[۱۴۳]
۱۱. آقای علی‌پور وحید؛
آقای علی‌پور وحید در کتاب «مکتب در فرآیند نواندیشی» در این‌باره گفته‌ است: «آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۴۴]امامت را برای اهل ستم و معصیت منتفی می‌داند و عصمت را پیش‌فرض قطعی امامت می‌شمارد»[۱۴۵]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  2. تفسیر کبیر، ج۳ و ۴، جزء ۴، ص۴۴.
  3. روح البیان، ج۱، ص۳۳۸.
  4. تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۱۳۹.
  5. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  6. روح المعانی، ج۱، ص۵۹۳.
  7. کشاف، ج۱، ص۱۸۴.
  8. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۲.
  9. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۱.
  10. برگرفته از تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۴؛ تفسیر مجمع البیان، جزء اول، ص۴۵۶ - ۴۵۷.
  11. المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  12. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  13. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۷۹-۸۱؛ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۱۶؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۴۰-۴۶؛ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۸۹؛ مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۳۹-۱۴۱؛ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۸۹-۹۴؛ امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷.
  14. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۶۷-۱۷۹.
  15. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  16. تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.
  17. المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ - ۳۱۶.
  18. درباره امیرمؤمنان (ع) گفته شده است که: قتل في محراب عبادته لشدة عدالته؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیانگر آن است که امیر مؤمنان کم‌ترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت‌المال در لحظاتی که امام (ع) مشغول کار دیگری می‌شدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع) ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان (ع) می‌فرماید: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»؛ شما بر این کار قادر نیستید، و لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج‌البلاغه، نامه ۳، ص۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۶، ص۲۰۵.
  19. ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کم‌ترین تجاوز از حق - که مصداق آن ترک أولا است - و بیشترین انحراف از آن - که مصداقش کفر و شرک است- می‌شود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم (ع) نسبت داده شده است، نباید منافاتی با عصمت ایشان داشته باشد؛ چراکه عصمت انبیاء با دلایل عقلی و نقلی فراوان اثبات شد و هیچ تردیدی در آن نیست. پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم، چیزی جز ترک اولی نخواهد بود،؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای پیامبران و اولیاء خدا تجاوز از حق به حساب می‌آید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «عصیان» نیز داده شده است که ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى [«و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱]. در این مورد هم باید گفت: «عصیان» معنایی بیشتر از ترک طاعت ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر (ع) نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شده‌اند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی ظواهر آیات و روایات با دلایل قطعی در تعارض بود، باید از ظهور آیات و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیل‌هایی قطعی بر نفی تجسیم خداوند وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت خدای تعالی به دست می‌آید. در اینجا بر اساس اصل یاد شد، باید از ظهور رفع ید و یا آن را تأویل کرد. در مورد عصمت انبیاء نیز ادله قطعی فراوانی وجود دارد؛ از این‌رو هر جا ظاهر آیه یا روایتی بر عدم عصمت پیامبران دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.
  20. «به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  21. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  22. «پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.
  23. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
  24. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  25. «و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
  26. «اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.
  27. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۱۶.
  28. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  29. «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
  30. ر.ک: العین، ج۸، ص۴۲۸-۴۲۹؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴-۲۶؛ الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۶؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۱۰۵.
  31. ر.ک: تفسیر کبیر، ج۳و ۴، جزء ۴، ص۳۶-۳۷؛ آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۵۸۸-۵۸۹؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج۱، ص۴۵۱-۴۵۴.
  32. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  33. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  34. تفسیر کبیر، ج۳ و ۴، جزء ۴، ص۴۳.
  35. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  36. «و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن * هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم * گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم * گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟ * گفتند: ما به تو نویدی راستین می‌دهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۱-۵۵.
  37. «و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم * گفت: وای بر من! آیا من می‌زایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بی‌گمان این چیزی شگرف است! * گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بی‌گمان او ستوده‌ای ارجمند است» سوره هود، آیه ۷۱-۷۳.
  38. ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت * و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم) * و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲-۱۰۶.
  39. «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
  40. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  41. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  42. ر.ک: المیزان، ج۱، ص۲۶۷-۲۷۴.
  43. ر.ک: تفسیر روح المعانی، ج۱، ص۵۹۳؛ تفسیر الکبیر، ج۳ و ۴، جزء ۴، ص۴۳؛ کشاف، ج۱، ص۱۸۴.
  44. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ المیزان، ج۱، ص۲۶۷.
  45. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ المیزان، ج۱، ص۲۶۷.
  46. غریب الحدیث، ج۱، ص۵۸ و ۲۰۲؛ صحاح، ج۵، ص۱۹۷۷؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳؛ تاج العروس، ج۸، ص۳۸۳؛ قاموس المحیط، ج۴، ص۱۴۵.
  47. مجمع البحرین، ج۳، ص۹۵، غریب الحدیث، ج۱، ص۵۸ و ۲۰۲؛ تاج العروس، ج۹، ص۳۹۳؛ لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  48. تفسیر کبیر، ج۳ و ۴، جزء ۴، ص۴۴.
  49. روح البیان، ج۱، ص۳۳۸.
  50. تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۱۳۹.
  51. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  52. روح المعانی، ج۱، ص۵۹۳.
  53. کشاف، ج۱، ص۱۸۴.
  54. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۱.
  55. مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۱.
  56. المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  57. المیزان، ج۱، ص۲۷۶؛ کافی، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۷.
  58. المیزان، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵.
  59. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۶۷-۱۷۹.
  60. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  61. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  62. «و (یاد کنید) آنگاه را که با موسی چهل شب وعده نهادیم سپس در نبودن او گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید» سوره بقره، آیه ۵۱.
  63. «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید.».. سوره بقره، آیه ۵۴.
  64. «ای مؤمنان! از آنچه روزی شما کرده‌ایم، هزینه کنید پیش از آنکه روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی و نه میانجیگری و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  65. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  66. «و آنان که آیات ما را دروغ شمرند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزند دمساز آتشند؛ آنها در آن جاودانند * ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را دروغ شمارد کیست؟.».. سوره اعراف، آیه ۳۶-۳۷.
  67. «و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.
  68. «و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
  69. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  70. «و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  71. اصول کافی، باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمه (ع)، حدیث ۴.
  72. «خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  73. «و برپا داشتن نماز و دادن زکات را» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  74. ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  75. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۴۰-۴۶.
  76. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  77. عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۳.
  78. هشام بن حکم، به نقل از: محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ص۲۰۴؛ سید مرتضی علی بن حسین علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹-۱۴۱؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۰؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۲، ص۱۴۳؛ ملافتح الله کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۱، ص۲۲۶؛ همو، منهج الصادقین، ج۱، ص۲۷۶؛ علی بن حسین عاملی، تفسیر الوجیز، ج۱، ص۱۳۸؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۹؛ حسن بن یوسف علامه حلی، الرسالة السعدیه، ص۸۲؛ همو، مناهج الیقین، ص۲۹۹؛ فاضل مقداد سیوری حلی، اللوامع الالهیة، ص۳۲۸؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۴؛ محمد صادقی تهرانی، البلاغ، ج۱، ص۱۹؛ محمدجواد مغنیه، الکاشف، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸؛ همو، تفسیر المبین، ج۱، ص۲۴. گفتنی است که مسعودی، از مورخان قرن چهارم، این آیه را دلیل امامیه بر لزوم عصمت معرفی کرده است (ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۲).
  79. محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۱۴؛ همو، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۲۱۰؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۲. البته تفتازانی مراد از امام را در آیه، نبوت یا امامت می‌داند.
  80. عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۱۰۴؛ سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۳۳۷. همچنین مرحوم محقق حلی، از اندیشمندان معروف شیعه در قرن ششم هجری، از این آیه برای اثبات عصمت پیامبران، پیش از تصدی منصب نبوت استفاده می‌کند (ر.ک: جعفر بن حسن محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، تحقیق رضا استادی، ص۱۵۵).
  81. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۸۹.
  82. اللوامع الالهیه، ص۳۳۲ - ۳۳۳؛ الشافی، ج۳، ص۱۴۱.
  83. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  84. احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۳۹۶: إن سؤال الإمامة إما أن کان لبعض ذریته المسلمین العادلین مدة عمرهم أو لذریته الظالمین فی تمام عمرهم أو لذریته المسلمین العادلین فی بعض أیام عمرهم الظالمین فی البعض الآخر، لکن یکون مقصوده إیصال ذلک إلیهم حال الإسلام و عدالتهم أو للأعم من ذلک، فعلی الاول یلزم عدم مطابقة الجواب للسؤال، و علی الثانی یلزم طلب الخلیل ذلک المنصب الجلیل للظالم حال ظلمه فی هذا لا یصدر عن عاقل بل جاهل من أمته فضلا عنه، و علی الثالث و الرابع یلزم المطلوب و هو أن الامامة مما لا ینالها من کان کافرا ظالما فی الجملة و فی بعض أیام عمره؛ الصوارم المهرقة فی رد الصواعق المحرقة، ص۵۴؛ المیزان، ج۱، ص۲۷۷.
  85. «درود بر ابراهیم * و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان او از بندگان مؤمن ما بود * و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود * و به او و به اسحاق، خجستگی بخشیدیم و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۰۹-۱۱۳.
  86. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۷: و در تفسیر عیاشی به سندهایی چند از صفوان جمال روایت کرده که گفت: .
  87. مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۱۳۹-۱۴۱.
  88. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  89. «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  90. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹.
  91. «فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  92. زیرا خلفای سه‌گانه در زمان جاهلیت و پیش از اسلام بت پرست بودند و آیه ۱۳ سوره لقمان نیز شرک و بت‌پرستی را ظلم عظیم به شمار می‌آورد، برخلاف امیرمؤمنان علی (ع) که در کودکی اسلام را پذیرفت و هیچ‌گاه بت نپرستید.
  93. تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴.
  94. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۰۲؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۱.
  95. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۴.
  96. حسن بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۲.
  97. تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۵۴؛ علی بن الحسن الشریف المرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۳۷، ۱۴۱؛ محمد بن الحسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹.
  98. السید علی اکبر الموسوی الیزدی، الامامة و الولایة فی القرآن کریم، ص۳۳.
  99. احمد بن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، ص۱۲۰، الباب التاسع.
  100. اشاره به اینکه دیگران در دوران جاهلیت بت‌پرست بودند و تنها کسی که حتی یک لحظه در مقابل بت سجده نکرد علی (ع) بود. چه ظلمی از این بالاتر که انسان بت‌پرستی کند.
  101. حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۷۹.
  102. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۸۹-۹۴.
  103. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  104. قربانی، علی، امامت‌پژوهی، ص۱۵۸ - ۱۵۹.
  105. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۲۳۸.
  106. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۶.
  107. و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند؛ سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  108. شیخ طوسی، الامالی، ص۳۷۹.
  109. ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷.
  110. ر. ک: المیزان، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳.
  111. برگرفته از تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۷۴؛ تفسیر مجمع البیان، جزء اول، ص۴۵۶ - ۴۵۷.
  112. المیزان، ج۱، ص۲۷۴.
  113. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  114. علت این برتری در صفحه قبل بیان شد. البته توجه شود بسیاری از پیامبران از جمله حضرت ابراهیم (ع) و پیامبر اکرم (ص) از این قسم امامت نیز برخوردار بوده‌اند.
  115. ابراهیم‌زاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۷۹-۸۱.
  116. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  117. ترجمه اجمالی آیه شریفه: «هنگامی که خداوند، حضرت ابراهیم (ع) را آزموده و او به خوبی از عهده این آزمایش‌ها بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم (ع) عرض کرد: از دودمان من نیز امامانی قرار بده. خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند».
  118. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  119. .لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳ و ۳۷۹؛ المحیط فی اللغه، ج۱۰، ص۳۲.
  120. «اکنون ستمگرتر از آن کس که آیات خداوند را دروغ شمارد و از آنها روی گرداند کیست؟» سوره انعام، آیه ۱۵۷.
  121. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  122. «ایراد تنها بر کسانی‌ست که به مردم ستم می‌ورزند.».. سوره شوری، آیه ۴۲.
  123. «و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  124. «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
  125. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  126. توضیح و شرح این جنایات در مطاعن خلفای غاصب خواهد آمد إن شاء الله تعالی.
  127. توضیحه: أنّ المتلبّس بالظلم لا ینال عهد الخلافه، فیدور الأمر بین أن یکون المراد أنّ المتلبّس بالظلم لا ینال عهد الخلافه إلی الأبد، بأن یکون حدوث الظلم علّه لحدوث الحکم و بقائه، أو یکون المراد أنّ المتلبّس بالظلم لا ینال عهد الخلافه مادام متلبّساً، بأن یکون الحکم دائراً مدار الوصف حدوثاً و بقاء، و علی التقدیرَین لم یستعمل المشتق إلا فی المتلبّس کما عرفت، فلاحظ المباحث الاُصولیّه. علامه مجلسی می‌فرماید: فإن قیل: إنّما نفی أن یناله فی حال ظلمه، فإذا تاب فلا یسمّی ظالماً، فیصحّ أن یناله؟ فالجواب: أنّ الظالم و إن تاب فلا یخرج مِن أن تکون الآیه قد تناولته فی حال کونه ظالماً، فإذا نفی أن یناله فقد حکم بأنّه لا ینالها، و الآیه مطلقه غیر مقیّده بوقت دون وقت، فیجب أن تکون محموله علی الأوقات کلّها، فلا یناله الظالم و إن تاب فیها بعدُ. فإن قلت: علی القول باشتراط بقاء المشتقّ منه فی صدق المشتقّ کیف یستقیم الاستدلال؟ قلتُ: لا ریب أنّ الظالم فی الآیه یحتمل الماضی و الحال، لأنّ إبراهیم (ع) إنّما سئل ذلک لذرّیته من بعده، فأجاب تعالی بعدم نیل العهد لمن یصدق علیه أنّه ظالم بعده، فکلّ من صدق علیه بعد مخاطبه الله تعالی لإبراهیم بهذا الخطاب أنّه ظالم و صدر عنه الظلم فی أیّ زمان من أزمنه المستقبل یشمله هذا الحکم، أنّه لا یناله العهد. فإن قلت: تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلیه؟ قلت: العلیه لا تدلّ علی المقارنه إذ لیس مفاد الحکم إلا أنّ عدم النیل إنّما هو للاتّصاف بالظلم فی أحد الأزمنه المستقبله بالنسبه إلی صدور الحکم فتدبّر. (مرآة العقول، ج۲، ص۲۸۴)
  128. مجمع البحرین، ماده «جبب»؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۹۴، حدیث ۶۵۶۱؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۳۱۹؛ ج۱۸، ص۱۳۸؛ الجامع الصغیر للسیوطی، ج۱، ص۱۲۳.
  129. الکافی، ج۴، ص۲۳۲ طبع دارالحدیث؛ عیون الاخبار، ج۲، ص۷۴؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۱۸۱.
  130. استاد محمّد سعید افغانی در مجلّه حضارة الاسلام، طبع دمشق (ع)، ج۲، س ۲۲، ص۲۱ می‌نویسد: و هذا عمر بن الخطّاب قد دفن فیما روی ستّاً من بناته فی الجاهلیّه، و إن کان لیحفر لإحداهنّ الحفره یرید أن یئدها فیها، فیتخلّله غبار الحفره فتنفضّ البنت عن أبیها غباره، و تمشط لحیته بأصابعها حناناً و رقّهً. فلا یلین ذلک من قلبه شیئاً حتّی إذا انتهی، زجّها فی قبرها و أهال التراب بین بکائها و عویلها و استنجادها به: یا أبتاه!.
  131. یمکن أن یقال: أنّ الأصل فی روایه هذا الحدیث هو أحمد بن حنبل فی قضیه عمروبن العاص... کما فی مسند احمد بن حنبل (ج ۴، ص۱۹۸ – ۱۹۹) و فیه ما لا یخفی سنداً. و دعوی انجبار ضعف السند بعمل الفریقین بهذا الخبر فی عدّه أبواب من الفقه کماتری؛ لأنّ عمل العامه لا یؤثّر فی خروج الروایه عن الضعف. و أمّا عمل أصحابنا فقد یعتبر فی الجبر - کما هو مبنی المشهور - إحراز عملهم بالخبر و استنادهم فی الفتوی إلیه و ذلک أوّل الکلام، فتأمّل! و أمّا دلالهً فمردود بوجوه: الأوّل: أنّ ما یرفعه هذا الحدیث هو الحکم التکلیفی، و أمّا الحکم الوضعی فلا یرتفع و لذا قال صاحب الجواهر: «بأنّ إسلام الکافر لا یرفع الجنابه بل یجب علیه الغسل من الجنابه؛ لأنّها أمر وضعی و الحدیث لا یعمّ الوضعیّات». و هذا خیر شاهد علی ما ذکرناه، و لا یخفی أنّ شرطیّه عدم الظلم للتصدّی للامامه أو مانعیّه الظلم عن التصدّی لها من الاُمور الوضعیه. ثانیا: أنّه علی فرض شمول حدیث الجب للوضعیات فلا ریب فی عدم شموله للتکوینیّات و ظاهر الآیه المبارکه أنّ عدم نیل الإمامه الظالمَ أمر تکوینی فمدلولها: أنّ الظالم فاصر ذاتاً عن أن تناله الامامه و الخلافه، فکَأنّ الله یقول لسیّدنا ابراهیم (ع) أنّ دعائک لا یستجاب؛ لأنّه یتنافی مع سنّه تکوینیّه کأن یدعو الإنسان أن تنال یده الشمس... فالآیه المبارکه ترجع إلی أمر عقلی لا علاقه لها بالقضایا الاعتباریه فهی من هذه الجهه نظیر قوله تعالی: لن ینال الله لحمها و لا دمائها و لکن یناله التقوی منکم فعدم نیل اضحیّه المشرک لیس امراً اعتباریا بل هو للقصور الذاتی فیه.
  132. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۱۵۴.
  133. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  134. لأنه تعالى لما قال لإبراهيم (ع): ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا. حكى عند قوله: و من ذريتي و معلوم أنه أراد جعل من ذريتي أئمة ثم قال عقيب ذلك لا ينال عهدي الظالمين فأشار بالعهد إلى ما تقدم من سؤال إبراهيم (ع) فيه ليتطابق الكلام؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۴۱).
  135. و الوجه الآخر إن عهدي إذا كان لفظا مشتركا وجب أن يحمل على كل ما يصلح له، و يصح أن يكون عبارة عنه، فنقول: إن الظاهر يقتضي أن كل ما يتناوله اسم العهد لا ينال الظالم؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۴۱).
  136. لأنها إذا اقتضت نفي الإمامة عمن كان ظالما على كل حال، سواء كان مسر الظلم أو مظهرا له، و كان من ليس بمعصوم و إن كان ظاهره جميلا يجوز أن يكون مبطنا للظلم و القبيح، و لا أحد ممن ليس بمعصوم يؤمن ذلك منه، و لا يجوز فيه، فيجب بحكم الآية أن يكون من يناله العهد الذي هو الإمامة معصوما حتى يؤمن استمراره بالظلم، و حتى يوافق ظاهره باطنه؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۳، ص۱۳۹).
  137. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۳.
  138. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  139. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹.
  140. لان الله تعالى نفى ان ينال عهده - الذي هو الامامة - ظالم و من ليس بمعصوم فهو ظالم: إما لنفسه أو لغيره؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
  141. فان قيل: انما نفي ان يناله ظالم - في حال كونه كذلك - فاما إذا تاب و أناب، فلا يسمى ظالما فلا يمتنع أن ينال؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
  142. قلنا: إذا تاب لا يخرج من أن تكون الآية تناولته - في حال كونه ظالما - فإذا نفي ان يناله فقد حكم عليه بانه لا ينالها و لم يفد انه لا ينالها في هذه الحال دون غیرها فيجب ان تحمل الآية على عموم الاوقات في ذلك؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
  143. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۰.
  144. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  145. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۲.