عصر امام سجاد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

عصر امامت امام سجاد(ع) که حدود ۳۵ سال طول کشید، یکی از دوران‌های سخت برای شیعیان است که با خلافت یزید بن معاویه و شهادت امام حسین(ع) آغاز شده و با شدت یافتن انحراف خاندان بنی امیه همراه بود. امام (ع) با تدبیر و سیاستی ویژه تعالیم راستین اسلام را بیان می‌کرد و برای حفظ مکتب راه‌های مختلفی استفاده می‌کرد همچون: بیان حقایق دین در قالبی نوین و شرح و تبیین معارف الهی در قالب دعا؛ حفظ دستاوردهای قیام عاشورا و زنده نگه داشتن خاطره شهدا به ویژه سید الشهداء و جلوگیری از وقوع انحرافات اساسی در اصول و مبانی فرهنگ اسلام و پاسخ‌گویی به شبهات.

دوران امامت حضرت مصادف با پنج خلیفه اموی بود که عبارت‌اند از: یزید بن معاویه، معاویه بن یزید معروف به معاویه دوم، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک. مواضع امامی در برابر هریک از این خلفا، به رغم تفاوت‌های سیاسی و زمانی، عدم تقابل ظاهری بود. حضرت سیاست تقیه پیش گرفت تا بتواند به بازسازی شیعه و فرهنگ غنی اسلامی بپردازد.

مقدمه

امام سجاد (ع) در دوران خلافت یزید به امامت رسید و دوران بحرانی خلافت عبدالله بن زبیر و مروانیان از جمله عبدالملک مروان را شاهد بود و حدود ۳۵ سال امامت کرد. آغاز امامت حضرت سجاد (ع) با شدت یافتن انحراف خاندان بنی امیه همراه بود و از این رو، روزگار آن امام همام (ع) را می‌توان دارای حساسیتی ویژه دانست. امام (ع) با تدبیر و سیاستی ویژه تعالیم راستین اسلام را بیان می‌کرد و برای حفظ مکتب از چند راه وارد شد:

  1. بیان حقایق دین در قالبی نوین و شرح و تبیین معارف الهی در قالب دعا که حاصل آن کتاب شریف صحیفه سجّادیه (زبور آل محمّد (ص)) و مناجات خمس عشر و ده‌ها دعای کوچک و بزرگ دیگر است.
  2. حفظ دستاوردهای قیام عاشورا و زنده نگه داشتن خاطره شهدا به ویژه سید الشهداء: امام از هر فرصتی برای این کار استفاده می‌کرد؛ از فردای عاشورا که در کوفه با سخنرانی خود، شهر را منقلب کرد تا روزی که با ایراد خطبه در مسجد جامع شام یزید را به وحشت انداخت و پریشان کرد.
  3. جلوگیری از وقوع انحرافات اساسی در اصول و مبانی فرهنگ اسلام و پاسخ‌گویی به شبهات وارده از سوی دشمنان و شرح و تبیین معارف قرآنی و تربیت شاگردانی والامرتبه مانند: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیی بن ام الطول و ابوخالد کابلی[۱] و ایستادن در مقابل علمای منحرف و درباری و تعلیم زهد و تقوا و عبادت و طاعت به جامعه و در یک جمله حفظ، توسعه و پیشبرد اسلام در بعد فرهنگ و دانش[۲].

اوضاع سیاسی اجتماعی این عصر

امام سجاد(ع) عصر عاشورای سال ۶۱ق به امامت رسید، مدیریت جامعه بحران‌زده شیعه را بر عهده گرفت و مصیبت جانکاه شهادت پدر و هجده تن از برگزیدگان خاندان رسالت را تحمل کرد. یازدهم محرم سال ۶۱ق، امام سجاد(ع) همراه با زنان و کودکان مصیبت‌دیده و غارت‌شده با مظلومیت تمام به اسارت رفتند. حضرت در این دوره بسیار حساس و مهم که بر اساس نظر برخی صاحب‌نظران، به دوران اول امامت ایشان تعبیر می‌شود، به‌سان قهرمانی بزرگ با رفتار و گفتارش حماسه آفرید و همچون یک انقلابی پرخروش بر دشمن مقتدر تاخت و در برابر حاکمان ستمگر پاسخ دندان‌شکن داد و حقایق را برای مردم آشکار ساخت. دوره نخست امامت آن جناب همراه با حادثه پرماجرای اسارت از کربلا به کوفه و از آنجا به شام و مدینه آغاز شد و با استقرار خاندان نبوت در مدینه پایان پذیرفت.

در دوره دوم امامت حضرت سجاد(ع) که بیش از سی سال به طول انجامید، اهتمام ایشان بر فعالیت‌های زیربنایی بود؛ زیرا حاکمان ستمگر اموی با اعمال فشار و ایجاد خفقان، شیعیان را در وضعیت بسیار سختی قرار داده بودند، به گونه‌ای که برخی گمان کردند شیعه هیچ‌گاه نمی‌تواند خود را بازیابی کند. اگر چه تحرکاتی همچون قیام توّابین و قیام مختار ثقفی مدتی پس از عاشورای ۶۱ق، رخ نمود، ولی قتل عام بهترین بندگان خدا و جسارت‌های پی‌درپی به مقدسات مسلمانان، جرئت هرگونه حرکت سیاسی را از بیشتر مردم سلب کرده بود. از این‌رو، افراد اندکی در کنار امام باقی ماندند[۳] و در نتیجه، هرگونه اقدام مسلحانه‌ای علیه دستگاه حکومت منجر به شکست ارزیابی می‌شد[۴].

جهت‌گیری کلی سیاسی امام سجاد(ع)

مطالعه دقیق زندگی امامان معصوم(ع) نشان می‌دهد که پس از صلح امام حسن(ع) در سال ۴۰ق، اهل بیت پیامبر(ع) به این قانع نشدند که در خانه بنشینند و احکام الهی از سوی دیگران بیان شود، بلکه از همان آغازِ صلح، برنامه کلی همه امامان فراهم کردن مقدمات برای تشکیل حکومت اسلامی مورد نظرشان بود. بعد از شهادت امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) همان هدف و خط مشی کلی را ادامه داد. آن حضرت برای تشکیل حکومت الهی و عینیت بخشیدن به اسلام بیش از سی سال انواع تاکتیک‌ها و موضع‌گیرهای گوناگون را به کار بست و با سیاست و درایت، برای تأمین این هدف کلی تلاش کرد[۵].[۶]

حاکمان این عصر

دوران امامت حضرت مصادف با پنج خلیفه اموی بود که عبارت‌اند از: یزید بن معاویه، معاویه بن یزید معروف به معاویه دوم، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک. مواضع امامی در برابر هریک از این خلفا، به رغم تفاوت‌های سیاسی و زمانی، عدم تقابل ظاهری بود. حضرت سیاست تقیه پیش گرفت تا بتواند به بازسازی شیعه و فرهنگ غنی اسلامی بپردازد.

موضع امام(ع) در برابر یزید

امام پس از شهادت امام حسین(ع) و گذشت شش ماه از خلافت یزید به امامت رسید. آن حضرت در دوره اسارت بنا بر وظیفه حساسی که داشت پیام‌رسان اصلی واقعه کربلا بود. از این‌رو، خطبه‌های روشنگرانه امام در کوفه و شام چنان بود که یزید را در موضع انفعال قرار داد، به گونه‌ای که وی برای حفظ ظاهر، در صدد جبران خسارت و دلجویی بر آمد[۷]. اما وقتی آن حضرت در مدینه مستقر شد، بر اساس مصلحت و مقتضیات زمان تغییر روش داد و با کناره‌گیری هدفمند و مقطعی از اجتماع، مبارزه منفی را برای برنامه‌ای بلندمدت آغاز کرد[۸].[۹]

معاویة بن یزید

معاویة بن یزید معروف به معاویه دوم، سومین حاکم اموی بود که پس از مرگ پدرش و حدود چهل روز یا سه ماه حکومت کردن[۱۰]، از خلافت کناره‌گیری نمود و در ۲۱ سالگی از دنیا رفت و در دمشق دفن شد[۱۱]. در مدت عمر کوتاه خلافت معاویه دوم گزارشی از موضع‌گیری خاصی از ایشان در برابر حاکم وقت به دست نیامد[۱۲].

مروان بن حکم

وی چهارمین حاکم اموی در دوران امامت امام سجاد(ع) است. در طول حکومت کمتر از نه ماهه‌اش (۶۴ - ۶۴ق) بیشتر درگیر با زبیریان بود و در نهایت، به طور مشکوکی درگذشت[۱۳]. در دوران کوتاه خلافت مروان، گزارش خاصی از مقابله مروان با امام سجاد(ع) در دست نیست[۱۴]

عبدالملک بن مروان

عبدالملک، پنجمین حاکم اموی (حک: ۶۵ - ۸۶ق) بود. جامعه اسلامی در آغاز خلافت وی گرفتار اختلاف‌های درونی و تهدیدهای خارجی شد، اما مخالفان را سرکوب کرد. او در کشمکش‌های داخلی بیشتر نگران تسلط زبیریان بود. بدین سبب پس از مصالحه تاکتیکی با رومیان، حَجّاج بن یوسف را به جنگ زبیریان فرستاد و بر آنان پیروز شد[۱۵].

رفتار عبدالملک با امام سجاد(ع) فراز و نشیب داشت. در آغازین سال‌های حکومتش تا حدودی تعامل داشت[۱۶]. به گونه‌ای که وقتی حجاج پیشنهاد قتل امام را داد[۱۷]، عبدالملک وی را از ریختن خون بنی عبدالمطلب بر حذر داشت[۱۸]، ولی پس از مدتی رفتار خود را تغییر داد. او در رویکرد جدیدش، فرمان داد آن حضرت را دست بسته به مرکز حکومت بیاورند[۱۹]. دوره خلافت او سخت‌ترین دوره برای شیعیان، به ویژه امام زین العابدین(ع) بود. در میان عاملان او، حجاج بن یوسف و هشام بن اسماعیل بیش از دیگران امام و شیعیان را آزردند[۲۰]

ولید بن عبدالملک

ششمین حاکم اموی (حکومت: ۸۶ ق - ۹۶ق)[۲۱] انسانی جبّار و لجوج بود و هنگام عصبانیت اختیار از کف می‌داد و به سرانجام کار نمی‌اندیشید. در ریختن خون مخالفان بی‌باک بود و با اندک گمان یا تهمتی آنان را می‌کشت[۲۲]. گزارشی از ارتباط مستقیم میان امام سجاد(ع) و ولید در دست نیست، ولی امام در دوره حکومت ولید به شهادت رسید که بنا بر اعتقاد بسیاری از نویسندگان شیعی، ولید به طور مستقیم یا غیر مستقیم در شهادت آن حضرت دخالت داشت[۲۳].[۲۴]

قیام‌ها و شورش‌های این عصر

پس از حادثه عاشورا، انگیزه‌های مختلف باعث شد تا قیام‌ها و شورش‌هایی در مناطق مختلف علیه نظام حاکم پدید آید و خلافت ستمگر اموی را به چالش کِشد. در ادامه برای دستیابی به حقیقت یا فهم بهتر چگونگی و چرایی مواضع امام سجاد(ع) در برابر جنبش‌های یادشده مطالبی خواهد آمد.

واقعه حَرّه

از جمله اقدامات جنایتکارانه دولت اموی سرکوب وحشیانه مردم مدینه در سال ۶۳ق است که به اعتبار محل وقوع آن به واقعه حرّه واقم[۲۵] شهرت دارد[۲۶]. مردم مدینه به رهبری عبدالله پسر حنظله غسیل الملائکه[۲۷] امویان را در خانه مروان بن حکم محاصره کردند و با خفت و خواری از مدینه بیرون راندند[۲۸]. بدین سبب، لشکر شام به فرماندهی مسلم بن عُقبه به مدینه حمله کرد و پس از کشتار بسیاری از مردم و بزرگان مدینه، اموال ساکنان مدینه به غارت رفت و نوامیس مردم هتک حرمت شد[۲۹].

برآورد گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد که قیام مدینه یک نهضت ضد اموی بود که انگیزه تعلقات دینی از شاخصه‌های اصلی آن به شمار می‌رود. از یک سو رهبران آن برخی عابدان و زاهدان حرم نبوی بودند و آن سوی دیگر، دشمن بی‌رحمی بود که جسم و جان امام سجاد(ع) از ستم او نسبت به تشنه‌لبان عاشورا مجروح بود. پرسش این است که چرا امام سجاد (ع) به عنوان وارث خون امام حسین(ع) و مصداق روشن اهل بیت(ع)، با آن قیام همراهی نکرد؟ باید گفت: در صورتی انتظار همراهی یا تأیید امام از یک قیام، منطقی است که هویت و اهداف قیام با آموزه‌های اصیل اسلام و مکتب تشیع همسو باشد و از نظر افراد انسانی و موقعیت زمانی و مکانی نیز تأیید شده باشد، اما قیام مدینه به لحاظ هویتی معیارهای یک نهضت دین‌مدارانه بر اساس اندیشه اهل بیت(ع) را نداشت؛ زیرا افزون بر آنکه مشورتی با امام انجام نگرفت[۳۰]، عبدالله بن زبیر فرصت را مغتنم شمرد و رهبری قیام را در دست گرفت. با این حساب، قیامی همنوا با خط فکری زبیریان پدید آمد که آنان نیز در انحراف از اندیشه اصیل اسلامی و کینه‌توزی به خاندان رسول خدا(ص) دست کمی از بنی‌امیه نداشتند. نکته دیگر اینکه قیام یادشده به لحاظ موقعیت مکانی و زمانی نیز مناسب نبود. از این رو، امام زین العابدین(ع) در قیام مردم مدینه حاضر نشد و با کوچیدن به اطراف مدینه از اتهام در شورش رهایی یافت[۳۱].

قیام توابین

نهضت توابین در ۲۶ ربیع الثانی سال ۶۵ق، در کوفه میان شیعیان پشیمان از عدم حضور در کربلا، به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی و سپاه شام، به منظور انتقام از قاتلان امام حسین(ع) و یارانش برپا شد. سپاهیان دو گروه در «عَین الوَرده»[۳۲] به هم رسیدند و در یک جنگ سه روزه سپاه ۴ هزار نفری توبه کنندگان به رغم پیروزی‌های آغازین، در حلقه انبوه سربازان شامی گرفتار شد و در نبردی نابرابر، بسیاری از آنان، از جمله سلیمان به شهادت رسیدند و باقی‌مانده آنان به کوفه بازگشتند[۳۳].

با توجه به وضعیت بسیار سخت آن دوره، انتظار موضعی آشکار از سوی امام در قبال تحرکات سیاسی توابین منطقی به نظر نمی‌رسد. بدین سبب در منابع کهن اخباری مبنی بر رد یا تأیید آشکار این نهضت در دست نیست[۳۴].

قیام مختار

این قیام از قیام‌های مهم پس از واقعه عاشوراست که برای ایجاد عدالت اجتماعی و انتقام از قاتلان امام حسین(ع) در سال ۶۶ق، به رهبری مختار بن ابی‌عبید ثقفی شکل گرفت. در این قیام بسیاری از قاتلان و حاضران در حادثه عاشورا، از جمله عبیدالله بن زیاد، شمر بن ذی الجوشن، خولی بن یزید، عمر بن سعد به هلاکت رسیدند[۳۵]. سرانجام مختار پس از شانزده ماه حکومت بر کوفه به دست مصعب بن زبیر شکست خورد و همراه با شمار بسیاری از یارانش به شهادت رسید[۳۶]. درباره مختار و انگیزه او از قیام و نیز موضع امام سجاد(ع) درباره این نهضت قضاوت‌های گوناگون شده است.

از نگاه ایشان، مختار شخصیتی دینی، شجاع، معتقد به امامت امام سجاد(ع) و مجاهد گفته می‌شود و اخبار مذمت مختار را جعلی می‌داند یا در توجیه آن می‌گویند: چون حکومت دست بنی‌امیه بوده است، ناگزیر امامان از روی تقیه درباره مختار بدگویی کرده‌اند. بدین صورت روایاتی که در مذمت مختار ذکر شده است، بیانگر نظر واقعی ائمه(ع) نیست. در مقابل این گروه پُرشمار، دسته اندکی درباره ایمان و یقین مختار تردید دارند[۳۷]. قیام مختار و موضع امام سجاد(ع) در برابر آن از موضوعات پیچیده تاریخی است. نظر به ماهیت شیعی قیام مختار و اخبار رسیده مبنی بر شخصیت وی و شعارهای مقدسی چون: «یا لَثاراتِ الحُسَین(ع)» برای نهضت که به منزله بیانیه و رمز حرکت است، می‌توان حدس زد که امام سجاد(ع) کلیت و اصل آن را مانند هر قیام دیگری که علیه ظلم باشد، تأیید کرده است[۳۸]، اما به لحاظ مسائل سیاسی و حساسیت شدید حکومت نسبت به آن حضرت، این موضوع هیچ‌گاه علنی نشد و انتخاب محمد بن حنفیه بـه عنوان رهبر معنوی، یک جایگزینی آگاهانه و بر محور استراتژی تقیه انجام گرفت[۳۹].

شورش ابن زبیر

پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ق و به حکومت رسیدن یزید، عبدالله بن زبیر کـه خود را شایسته خلافت می‌دانست، با یزید بیعت نکرد و با کوچیدن به سوی حرم امن الهی (مکه) جان خود را از خطر نجات داد. او پس از حادثه عاشورا، فرصت را مغتنم شمرد و ضمن تمجید از امام حسین(ع) عده‌ای را در نافرمانی از حاکمیت با خود همراه کرد[۴۰]. لشکر شام پس از واقعه حرّه و پیروزی بر مدینه، به دستور یزید به مکه حمله برد، ولی خبر مرگ یزید آنان را غافلگیر کرد و ناگزیر به شام بازگشتند. با انتشار خبر هلاکت یزید، مردم حجاز، یمن، عراق، مصر و خراسان با فرزند زبیر بیعت کردند و بدین ترتیب عبدالله بن زبیر بیش از هشت سال (۶۵ - ۷۳) بر بیشتر بلاد اسلامی حکومت کرد. وی سرانجام در سال ۷۳ق، پس از درگیری شدید با حجاج بن یوسف که به هتک حرمت حرم الهی انجامید، کشته شد[۴۱].

توقع همکاری یا تأیید امام سجاد(ع) نسبت به قیام‌هایی منطقی است که ماهیت شیعی داشته باشد، اما عبدالله بن زبیر دغدغه دین نداشت، بلکه آن را ابزاری در خدمت حکومت می‌دانست، بدین جهت، دلیلی برای همکاری امام سجاد(ع) با این حرکت وجود نداشت[۴۲].

شورش خوارج

در ماجرای حکمیت، خوارج هر دو سوی آن را کافر و قتل آنان را واجب می‌دانستند[۴۳]. آنان پس از شهادت امام علی(ع)، حکومت امویان را نامشروع شمردند و در مواقع مختلف، به ویژه پس از مرگ معاویه دست به شورش زدند[۴۴]. خوارج کوته‌بینانی بودند که پوسته دین را می‌دیدند و از حقیقت و درک معانی آن عاجز بودند. امام علی(ع) آنان را «شرار الناس» وصف کرد[۴۵] و امام سجاد(ع) در شورش آنان نیز مثل فتنه ابن زبیر سکوت نمود. تبیین و ارزیابی چنین موضعی از سوی امام چندان مشکل نیست؛ زیرا ماهیت خوارج روشـن اسـت و بـا ایـن اوصاف، امام سجاد(ع) نمی‌توانست حرکت آنان را تأیید کند[۴۶].

شورش ابن اشعث

این حرکت در سال‌های ۸۰ تا ۸۳ ق، به رهبری فرزند اَشعَث کِندی که خود از عاملان دستگاه حکومت بود، به سبب اختلافات درون‌گروهی میان ابن اشعث و حَجّاج بن یوسف ثقفی به وجود آمد و سرانجام در منطقه «دَیر جَماجِم»[۴۷] با پیروزی حجاج به پایان رسید[۴۸]. اگرچه حضور پررنگ فقها و قاریان قرآن و نیز برخی نامداران شیعه، مثل «کمیل بن زیاد نخعی»[۴۹] در سپاه ابن اشعث، به قیام او رنگ دینی می‌داد، ولی آنچه از متون تاریخی به دست می‌آید، افزون بر نارضایتی اقشار مردم از ظلم و بی‌عدالتی، قدرت‌طلبی عبدالرحمان و اختلاف او با حجاج نیز از عوامل اصلی این شورش بود.

بنابراین، نمی‌توان آن را حرکتی دینی در راستای برقراری حاکمیت حق دانست. به خصوص که سابقه دشمنی رهبر این حرکت با اهل بیت(ع) روشن بود و خاندان او در شهادت امام علی، امام حسن و امام حسین(ع) نقش اساسی و مستقیم داشتند[۵۰]. از این رو، امام سجاد(ع) همچون شورش‌های دیگر که هر دو سوی آن باطل بودند، وارد این نزاع نشد[۵۱].

جامعه‌شناسی عصر امام سجاد(ع)

حادثه کربلا و ایثار و فداکاری شهیدان کربلا، اسلام را از ورطه نیستی و فنا بیمه کرد. ولی حکومت امویان بدون هیچ تغییری در ساختار و ترکیب آنها، همچنان زمامداری جامعه اسلام را در قبضه داشتند. گرچه یزید به مجازات جنایاتش سه سال بیشتر خلافت نکرد و از بین رفت ولی مروانیان هم ادامه دهنده امویان با همان مشی گذشته به فشار و ایجاد تضییقات برای اهل بیت(ع) به پیش می‌رفتند. حادثه کربلا از زاویه دید حکومت، زهرچشمی بود برای انقلابیون و داعیه‌داران حکومت و سوژه‌ای شد جهت ارعاب و فشار بر شیعیان، به ویژه نآدمین و توابینی که در حادثه کربلا حضور پیدا نکرده بودند و از زاویه دیگر حادثه کربلا عصر یخبندان و انجماد فکری و خفقان اموی را شکست، به ویژه برخورد اهل بیت در دوران اسارت که فضای قفل شده کوفه و شام را باز کردند و زیر سر نیزه خلافت جور ولی با شهامت کامل اهداف مقدس سیدالشهداء را تعقیب کردند و فجایع و زشتی‌ها و ددمنشی‌های حکومت را به طور واضح به گوش مردم و تاریخ رساندند و بذر نهضت‌های آزادی‌بخش را در جامعه پاشیدند.

خطبه‌های حضرت سجاد(ع) و زینب مظلومه در کوفه و شام، طرح سؤالات عمیق و افشاگرانه در بین مردم، پاسخ‌های حکیمانه و روشنگرانه اهل بیت به مردم، شیوه‌های انتساب‌شان به پیامبر اکرم(ص)، افشای نقطه وصل حسین(ع) و شهداء به خاتم الانبیا، بیان عشق و محبت پیامبر به حسین(ع) و روشنگری بر هزاران ظلم فاحش و بیّن در ده روز توقف اهل بیت در کربلا و سپس کوفه و مسیر اسارت تا شام، فضای تاریک اذهان عمومی را قدری شفاف کرد و تنفر عمومی مردم را از حکومت امویان برانگیخت ولی ساختار حکومت با نهضت فکری حسین(ع) عوض نشد و این نهضت می‌بایست به یک انقلاب تبدیل شود که حلقه مفقوده داشت. حکومت امویان برای حفظ کیان ننگین خود توسط مهره‌های خبیث و آلوده‌ای مثل ابن زیاد و مروان و سایر والیان دنیاخواه با تمام قدرت برای سرکوب جنبش‌ها و قیام‌های آزادی‌بخش به صحنه آمدند و دیکتاتوری را استمرار بخشیدند. آنها تلاش می‌کردند که موضوع قیام سیدالشهداء به فراموشی سپرده شود و هیچ‌کس از دستاوردهای سازنده آن ذکری به میان نیاورد. آنها می‌دانستند یاد حسین(ع) یعنی نفی حکومت ظلم امویان و آنها بودِ خود را در نسیان و فراموشی یاد حسین(ع) می‌دانستند. حادثه کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر این‌گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمی‌توانند سر برآورند، کوفه که مرکز گرایش‌های شیعی بود توسط ابن زیاد تبدیل به مرکزی جهت سرکوب شیعه گردید. دکتر شیبی درباره مظلومیت شیعه در طول تاریخ می‌نویسد: و نجد تاريخ الشيعة منذ كراثة كربلا عبارة عن سلسلة لا تنقطع التعذيب و الاضطهاد[۵۲]

تاریخ شیعه پس از حادثه کربلا یک سلسله عذاب‌ها و فشارهاست که به صورت دائمی بر آنها تحمیل می‌شود. شیعیان واقعی امام حسین(ع) که در مدینه و مکه و کوفه بودند بعضی موفق شدند که به حضرت ملحق شوند و در کربلا به شهادت برسند و آنها که در کوفه باقی ماندند، تحت شرایط سختی که ابن زیاد به وجود آورده بود، جرأت ابراز وجود نداشتند، در اظهار تظلم جابر بن یزید خدمت امام سجاد(ع) جامعه‌شناسی عصر امام به وضوح مشاهده می‌شود. جابر بن یزید جعفی می‌گوید: وقتی خلافت به بنی امیه رسید خون‌های محترمه را ریختند و در مدت هزار ماه بر بالای منبر، امیرالمؤمنین را لعن کردند و از امیرالمؤمنین علی(ع) بیزاری جستند و به خاطر دنیای‌شان شیعه را با غافلگیری در هر شهری دستگیر کردند و بنیان شیعه را مستأصل نمودند، در شهرها ترس و ناامنی ایجاد کردند و هر کس امیرالمؤمنین علی(ع) را لعن نمی‌کرد و از او بیزاری نمی‌جست در هر حال او را می‌کشتند. جابر می‌گوید: از بنی امیه و نیروهایش نزد امام سجاد(ع) شکایت کردم و گفتم: ای پسر رسول خدا، ما را زیر هر سنگی و کلوخی باشیم دستگیر کرده و می‌کشند و ما را ریشه‌کن می‌کنند و بر منابر و مناره‌ها و بازار و راه‌ها لعن و سبّ امیرالمؤمنین(ع) را علنی کردند و از او تبرّی جستند تا آنجا که در مسجد رسول خدا مجتمع می‌شوند و علناً امیرالمؤمنین علی(ع) را لعن می‌کنند و هیچ‌کس انکارشان نکرد و منع‌شان ننمود. اگر کسی از ما آنها را منع می‌کرد، دسته‌جمعی به ما حمله می‌کردند و می‌گفتند: این شخص رافضی و مدافع ابوتراب است و ما را نزد سلطان می‌بردند و می‌گفتند: این شخص اباتراب را به خوبی یاد کرده، پس او را بزنید. سپس به زندان برده و بعد او را می‌کشتند.

وقتی امام آن را از من شنید به آسمان نظر کرده فرمود: خدایا ستایش از آن توست ای مولای من، چقدر حلم داری و در صبر و حلمت چقدر بزرگی و سلطنت تو عالی است، ای پروردگار بندگانت را در شهرها مهلت دادی تا آنجا که گمان کردند برای همیشه مهلت به آنها داده‌ای و تمام اینها در دید توست، بر قضای تو غالب نمی‌شوند و قضای حتمی تو رد نمی‌شود، از تدبیر تو چگونه اراده کرده‌ای و از کجا خواسته‌ای و تو آگاه‌تری به آن از ما[۵۳]. در همین راستاست که پس از حادثه کربلا، حضرت سجاد(ع) از فشارها و محدودیت‌ها رهایی پیدا نکرد، بلکه در عصر خلفای مختلف اموی از اذیت و آزار فوق‌العاده‌ای رنج می‌برد. از طرفی رنج امت که ملعبه دست سیاست‌مداران نظام حاکم می‌شدند و از طرف دیگر رنج‌های عدیده بر اهل‌بیت و خاندان بنی‌هاشم و امام تلاش می‌کرد وظایف سنگین امامت خود را در عصر بحران به خوبی به جا آورد.[۵۴]

امام سجاد(ع) در مسخ ارزش‌ها

در عصر امامت امام سجاد(ع) یکی از تاریک‌ترین صفحات تاریخ اسلام به دست حکومت امویان رقم می‌خورد و امام با دلی پر خون شاهد مقدّرات تلخ دنیای اسلام است. امویان و سپس مروانیان تمام شکوه و عظمت مسلمین را که در عصر پیامبر اکرم به عالی‌ترین درجه انسانیت ارتقا یافته بودند، به باد تحقیر و تمسخر گرفته و ملتی را که از بند هوس‌ها و صنم‌ها رها شده بودند و به خدا پیوسته بودند، مجدداً عبد و بنده مشتی گرفتار شکم و شهوت کردند. ساختار اخلاقی حکومت به سمت و سویی می‌رفت که مردم می‌بایست بنده خلیفه باشند نه بنده خدا، ثناگوی خلافت باشند نه شکرگزار خالق متعال و هر کس این مبنای شرکی را نمی‌پذیرفت به قتل و مجازات سخت تهدید می‌شد. پس از قتل عثمان و دعوت عمومی مردم از امیرالمؤمنین برای خلافت، بعضی از دانه درشت‌ها به دلیل غرور و نخوت از بیعت با امیرالمؤمنین علی(ع) فاصله گرفتند، عبدالله عمر مثل سعد بی‌ابن وقاص از بیعت با امیرالمؤمنین علی(ع) امتناع ورزید و بر بی‌طرفی خود ایستادگی کرد و تا آن هنگام که سپاهیان اموی پس از واقعه حره به فرماندهی مسلم بن عقبه وارد مدینه شدند زنده بود. مسلم بن عقبه این فرمانده‌اموی با تحقیر و تهدید گرد ذلت را بر مردم مدینه پاشید و رسماً اعلام کرد شما مردم باید به شرط آنکه برده یزید بن معاویه باشید با من بیعت کنید! همین عبدالله عمر که آن روز زیر بار خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) نرفت به چنین بیعتی تن در داد و برای نجات از قتل شرط بیعت را پذیرفت.

عبدالله عمر به یاری امیرالمؤمنین علی(ع) نشتافت تا در صف مقدم آزادگان و حامیان حق جای گیرد تا آنکه روزگار او را به حکم اجبار در صفوف بردگان یزید درآورد. آن وقت فهمید که همه‌گونه آزادی از او سلب شده و جز برده‌ای ذلیل بیش نیست. از این بالاتر آنکه عبدالله عمر تا زمان حجاج زنده بود وقتی که حجاج عامل عبدالملک وارد مدینه شد، شبانه شتابان نزد حجاج آمد، حجاج دراز کشیده بود، وقتی چشمش به عبدالله عمر افتاد، پرسید: چه کار داری؟ عبدالله جواب داد: می‌ترسم بمیرم و با امام وقت خود بیعت نکرده باشم و چون تو نماینده امام وقت هستی دستت را دراز کن تا بدین وسیله با امیرالمؤمنین عبدالملک مروان بیعت کنم! حجاج هم فکر مسخره او را بیشتر مسخره کرد و خوابیده پایش را به سوی او دراز کرده گفت: دستت را روی این بکش او نیز دستش را روی پای حجاج کشید و رفت[۵۵]. حجاج گفت: این مرد چقدر احمق است با علی(ع) بیعت نکرد حالا به پای من دست می‌کشد. دوره‌ای که امام سجاد(ع) در آن زندگی می‌کرد دورانی بود که همه ارزش‌های دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردمِ یکی از مهم‌ترین شهرهای مذهبی (مدینه) می‌بایست به عنوان برده یزید با او بیعت کنند. احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بود. حجاج، عبدالملک را مهم‌تر و برتر از رسول الله می‌شمرد و برخلاف نصوص دینی از مسلمانان جزیه می‌گرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می‌سپرد. در سایه چنین حکومتی آشکار است که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش‌های جاهلی چگونه احیا خواهد شد. امام سجاد(ع) در این شرایط انسانی اهل عبادت بود که مهم‌ترین تأثیر اجتماعیش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیله دعا بود.[۵۶]

مشکلات عصر امامت امام سجاد(ع)

بعد از حادثه کربلا و قحط الرجال در جامعه مؤمنین، حکومت توانست خوف و وحشتی بر قلوب غالب کند و فضا به گونه‌ای بود که نشر تعالیم اسلامی از لسان حافظان مکتب با چالش‌های جدی مواجه شد. برای ارزیابی بیشتر رسالت اهل بیت(ع) می‌توان این پرسش را مطرح نمود که چرا حکومت اموی، اهل بیت را به شام و کوفه برد و حال آنکه می‌توانست آنان را به مدینه برگرداند؟ دشمن دو هدف عمده داشت که عبارتند از: ۱- ایجاد فضای رعب ۲- انتقام‌جویی و حرمت‌شکنی، یزید به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت، اهل بیت را به کوفه و شام برد و سرهای شهداء را بالای نیزه نمود و جنازه مسلم و هانی را در کوچه‌ها گرداند تا از نهضت‌های احتمالی جلوگیری نماید و به مخالفان بفهماند که سرنوشت آنها مانند سرنوشت حسین(ع) خواهد بود. در بحث انتقام‌جویی، یزید در مجلس شام این شعر را گفت: لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا... که می‌خواست انتقام کشته‌های بدر را بگیرد و آرزو می‌کرد اجدادش می‌توانستند از جهنم سرک بکشند و انتقام آنها را در کربلا ببینند. مشکلات عدیده‌ای در عصر امامت حضرت سجاد(ع) به هم گره خورد که عمده این مشکلات زیرمجموعه حاکمیت جور و سلطه طاغوت‌ها در جامعه آن روز بود. ناچاراً برای بیان این مشکلات باید بعد از تفکیک آنها به بحث پرداخت.

مشکلات سیاسی عصر امام سجاد(ع)

طاغوت یعنی ظهور شیطان در مصدر قدرت سیاسی و حاکمیت طاغوت یعنی رویارویی و نزاع خونین برای تثبیت قدرت خود و محو قدرت رقیب و به چنگ آوردن مردم و انقیاد و تسلیم بی‌چون و چرا از نظام حاکم. مشکل اولیه امام سجاد(ع) مثل هر یک از ائمه، تسلط مقتدرانه طاغوت‌های مختلفی است که در طول ۳۵ سال امامتش چون کنه بر قدرت و خلافت چسبیده بودند و اولین مطالبه آنها، خود مردم بودند. امام سجاد(ع) با این خلفا هم‌عصر بود: یزید، معاویه دوم، مروان، عبدالملک، ولید بن عبدالملک. مروانیان مردم را می‌خواستند تا مثل بره به دنبالشان باشند و مثل گاو آنها را بدوشند و مثل حمار از آنها سواری بگیرند و چون ائمه اطهار را مانع مقاصد خود می‌دیدند و لذا تمام تلاش آنها در این نکته متمرکز شد که بین اهل بیت(ع) و مردم جدایی ایجاد کنند و فضای عشق و مودت و محبت اهل بیت و خاندان پیامبر را که در دل مردم ریشه‌دار بود به نفرت و کدورت بدل کنند. برای رسیدن به این هدف، سَبّ امیرالمؤمنین را که از عصر خلافت معاویه به ارث برده بودند با قوّت دنبال کردند و از منابر و خطبه‌های جمعه و جماعت به عنوان بلندگویی علیه اهل بیت(ع) استفاده کردند و سیاست علی‌زدایی از قلوب را تقویت نمودند.

خلفای اموی برای ایجاد فضای امن بنا داشتند خون حسین(ع) را خشک کرده و بشویند و نام حسین(ع) را تحت الشعاع سَبّ کردن علی(ع) محو نمایند. پژواک نهضت حسینی در اذهان و قلوب مردم و انتقالش به تاریخ به شدت به ضرر حکومت‌های جور تمام می‌شد، برای آن دسته از شیعیانی که قلبی شیفته از اهل بیت داشتند، تهدید و ارعاب و زندان و شکنجه استاندارانی مثل حجاج فضای امن و آرامی را برای مروانیان درست کرده بود. ولید در شام، حجاج در عراق، عثمان بن حیان در حجاز و قره بن شریک در مصر کسانی بودند که زمین را پر از ستم کردند امتلاء الارض و الله جورا[۵۷] آنها لبه تیز قهر و انتقام‌شان متوجه تشیع راستین بود که امیرالمؤمنین علی(ع) در رأس آن قرار داشت و شیعه راستین و معتقد را هر جا می‌یافتند قلع و قمع می‌کردند. یکی از مخالفان علی(ع) زهری محدث معروف می‌باشد، محمد بن شیبه گوید: من وارد مسجد مدینه شدم و دیدم زهری و عروه با هم نشسته‌اند و از علی(ع) بدگویی می‌کنند. این جریان به گوش امام سجاد(ع) رسید، امام تشریف آورد و در کنار آنان توقف نمود و فرمود: ای عروه پدر من با پدرت زبیر به حکمیت راضی شدند، خداوند به سود پدرم و به زیان پدرت رأی داد و اما ای زهری اگر من در مکه بودم پناهگاه پدرت را به شما نشان می‌دادم[۵۸].[۵۹]

مشکلات اقتصادی عصر امام سجاد(ع)

سیاست قلدران تاریخ و غاصبان خلافت از روز سقیفه تا پروبالی که به امویان دادند و آنها را به صحنه سیاست وارد کردند و حاکمیت را به آنها تفویض نمودند تا عصر خلفای عباسی، تمام همت این شجره خبیثه به وسعت هفت قرن این بوده که اهل بیت(ع) و شیعیان شیدای آنها را در بحران اقتصادی و تنگنای معیشتی قرار دهند و این فکر شیطانی کارآمدترین شگردی بوده برای کسب موفقیت‌شان. اهل بیت به ویژه در عصر امام سجاد(ع) از فقری که حاکمان جور در آسمان زندگی‌شان ایجاد کرده بودند به ستوه آمده و جز صبر و حلم چاره‌ای نداشتند. وضع اقتصادی اهل بیت تحت فشار امویان به صورتی در آمده بود که بعدها حاکم عراق یوسف بن عمر، درباره ایشان نوشت: ان اهل هذا البيت من بني هاشم «بني علي» قد كانوا هلكوا جوعاً حتى كانت همّة احدهم قوت يومه وضع این طایفه بنی‌هاشم به صورتی بود که از گرسنگی رو به هلاکت بودند، به طوری که تمام همت آنها تهیه مخارج یک روزشان بود[۶۰]. امام سجاد(ع) به یاران و دوستداران و علویونی که از ستم نظام اموی و سختگیری آنها به ستوه آمده بودند، این‌گونه دلداری داده و دعوت به صبر می‌کند، می‌فرماید: «عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَنْ آبَائِهِ(ع) قَالَ: فَمَا تَمُدُّونَ أَعْيُنَكُمْ لَقَدْ كَانَ مَنْ قَبْلَكُمْ مِمَّنْ هُوَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ يُؤْخَذُ فَتُقْطَعُ يَدُهُ وَ رِجْلُهُ وَ يُصْلَبُ ثُمَّ تَلَا ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ...[۶۱]»[۶۲].

«نگران چه چیز هستید؟ آنچه بر سر شما می‌آید بر پیشینیان‌تان نیز بود، آنها را می‌گرفتند دست و پای‌شان را قطع می‌کردند و بر دار می‌آویختند، بعد این آیه را تلاوت می‌فرمود: آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادعای ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟! از اولین روز شرارت خلفا، زمانی که بدن مبارک رسول خاتم هنوز به خاک نرفته بود وقتی خلافت را غصب کردند و امیرالمؤمنین علی(ع) را خانه نشین کردند، تمام شاهرگ‌های اقتصادی امامت را قطع نمودند. یعنی حق فدک و خمس را از امیرالمؤمنین علی(ع) سلب کردند و به خود اختصاص دادند و قرار گذاشتند که اهل بیت را در عسرت اقتصادی قرار دهند، این سنگ کج برای تمامی خلفای جور سرمشق و الگو شد و اهل بیت در تمام ادوار تاریخ با این مشکل مواجه بودند و این بحران اقتصادی بنی‌هاشم و شیعیان اهل بیت در شرایطی است که حیف و میل در دستگاه بنی‌امیه در عصر عبدالملک کار را به جایی رسانده است که امیه بن عبدالله به عبدالملک نوشت مالیات خراسان کفاف آشپزخانه ما را نمی‌کند[۶۳].[۶۴]

مشکلات فکری و اعتقادی عصر امام سجاد(ع)

۱. تظاهر به دین و تحریف مفاهیم اسلامی: امام سجاد(ع) در عصری می‌زیست که حقایق اصیل دین و مفاهیم بلند و متعالی اسلام در محاق تزویر و ریاکاری و تعریف جدیدی از دیانت رفته بود. یعنی خلفا با اسلام مخالف نبودند، اسلامی که نماز و زکات و حج و نماز جمعه دارد، بلکه این مظاهر را ترویج می‌کردند، ولی با روح توحید مخالف بودند، با توحیدی که زیر و رو کننده نظام ارزشی و ساختار زندگی فرد و نظام حکومتی است مخالف بودند. با توحید سیاسی که سیدالشهداء منادی آن بود می‌جنگیدند. با افکار انقلابی حسین(ع) و علی(ع) که همان توحید واقعی است مخالف بودند. با توحید اقتصادی که محرومیت از امت اسلامی ریشه‌کن شود مخالف بودند. آنها طرفدار نظام دو قطبی جامعه بودند، آنها دوست داشتند طبقه حاکم و هیئت حاکمه کاملاً مرفه و بودجه بیت‌المال در مسیر تأمین رفاه و خوش‌گذرانی و عیاشی آنها باشد و اکثریتی از مردم در آتش فقر و بیچارگی بسوزند و این همان شرک اقتصادی است. امام سجاد(ع) از مشاهده شرک اقتصادی و شرک سیاسی و نبود حاکمیت توحید در جامعه رنج می‌برد. خلفا با عقب نگه‌داشتن فرهنگ عمومی مردم وانمود می‌کردند که منادی اسلام ماییم، با عوام فریبی پوسته دین را نشان می‌دادند و مغز و محتوا و عمق دین را خالی می‌کردند.

۲. غربت اسلام: در عصر امامت امام سجاد(ع)، اسلام دوران غربت فکری و فرهنگی عجیبی را طی می‌کرد، به طوری که بنی‌امیه حتی نبوت را هم زیر سؤال بردند. خالد بن عبدالله قسری که از دست‌نشاندگان پلید اموی بود می‌گفت: كان يفضل الخلافة على النبوة خلافت از نبوت بالاتر است! استدلالی هم که می‌کرد این بود: ايها الناس أيهما أعظم خليفة الرجل على اهله ام رسوله إليهم[۶۵]. شما یک نفر را جانشین خودتان در میان خانواده‌تان می‌گذارید این به شما نزدیک‌تر است یا کسی که به وسیله او پیامی برای دیگری می‌فرستید؟ پیداست آن کسی که در خانواده خودتان می‌گذارید و خلیفه شماست، نزدیک‌تر به شماست! پس خلیفه خدا بالاتر از رسول الله است. از طرف دیگر فساد اخلاقی نظام حاکم آن‌چنان بود که مرزهای انسانی هم سقوط کرده بود. این فساد از رأس خلافت که خلیفه اموی است آغاز می‌شد و به والیان و استانداران و سپس به تمامی کارگزاران خلافت و در نتیجه به مردم سرایت کرده بود. در گزارش نمایندگان مردم مدینه به شام وقتی اوضاع داخلی و فساد اخلاقی یزید را ترسیم می‌کنند قلم از نوشتن شرم دارد. حارث بن خالد استاندار اموی است در زمان امارتش روزی عایشه بنت طلحه در حال طواف بود و این امیر به او شیفته شده و تعلق خاطری داشت وقت اذان شد آن خانم پیغام داد که بگو اذان نگویند تا من طوافم تمام شود، او دستور داد اذان عصر را نگویند. به او ایراد گرفتند که تو برای خاطر یک نفر که دارد طواف می‌کند می‌گویی نماز مردم را تأخیر بیاندازند؟ گفت: به خدا اگر تا فردا صبح هم طوافش طول کشید می‌گفتم اذان نگویند[۶۶].

صحیح بخاری از مسند انس بن مالک از زهری روایت شده که گفت: بر انس بن مالک در شهر دمشق وارد شدم و او را گریان دیدم. از علت گریه‌اش پرسیدم، پاسخ داد: از آنچه می‌شناختم جز نماز باقی نمانده بود و آن نیز تباه شده است. در کلام دیگری از انس آمده است: از آنچه در زمان پیامبر وجود داشت چیزی را نمی‌شناسم. به او گفتند: نماز چطور؟ پاسخ داد: آیا آن را تباه نساختید؟[۶۷] پیامبر(ص) فرمود: آغاز دین شما پیامبری و رحمت بود، سپس جهان‌گشایی و رحمت، سپس جهان‌گشایی به قدرت و آن‌گاه، حکومت به چنگ و دندان که در آن حرام‌ها و حرمت‌ها حلال می‌شود. در عصر امویان ظاهر و پوسته‌ای از دین باقی مانده بود و آن هم به جهت اغفال و فریب مردم بود، بنیان فکری و اعتقادی حاکمان اموی بر حفظ شرک عصر جاهلیت بود و ضرورت استمرار خلافت آنها اقتضا می‌کرد که ظاهر نماز را داشته باشند.

۳. مسخ هویت دینی مردم با رواج دنیاپرستی و سفره‌های رنگین: همیشه در تاریخ، فریب مردم، سوژه مؤثری برای نفوذ و سلطه حکام جور بر جامعه بوده است. خلفا برای به سکوت کشیدن فریاد مردم از نابرابری‌ها و انحرافات، با سفره‌های رنگین و رواج دنیاپرستی روحیه اعتراض و انقلابی بودن را در آنها می‌شکستند. مخصوصاً خلفای عصر امام سجاد(ع) با سیاست شکم سیر کردن، آنها را نمک‌گیر می‌کردند و با وابستگی به نظام، اهداف بلند هویت دینی آنها را مسخ می‌نمودند. رواج عیاشی و خوش‌گذرانی که از سوی نظام اموی و مروانی اشاعه می‌شد با گرایشات شکم و شهوت در مردم باعث شده بود که تقوی الهی غریب و بی‌رنگ گردد و امام سجاد(ع) از اینکه می‌دید مردم دین خود را به سفره چرب و رنگین خلفا می‌فروشند و مفاهیم بلند زهد و تقوی و آراستگی باطن، رنگ باخته‌اند سخت آزرده بود. امام وقتی عدم استقبال مردم را به احادیث رسول خدا مشاهده می‌کرد که عملاً خط زندگی‌شان از فرهنگ ناب نبوی فاصله گرفته و به فرهنگ زرق و برق و تجملاتی و دنیاگرایی خلفا همسو شده‌اند رنج می‌برد. امام سجاد(ع) در درد دلش از مسخ هویت دینی مردم فرمود: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) مَا نَدْرِي كَيْفَ نَصْنَعُ بِالنَّاسِ إِنْ حَدَّثْنَاهُمْ بِمَا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ضَحِكُوا وَ إِنْ سَكَتْنَا لَمْ يَسَعْنَا»[۶۸].

«نمی‌دانیم با این مردم چه کنیم اگر به آنان احادیثی را که از پیامبر شنیده‌ایم بازگو کنیم می‌خندند و اگر سکوت کنیم نمی‌توانیم تحمل نماییم». این شکل از بی‌تفاوتی و بی‌دردی مردم ساخته و پرداخته تلاش مستمر فرهنگی نظام حاکم اموی است که توانسته مردم را زمین‌گیر کند و نسبت به اعتقادات تماشاچی گرداند.

۴. توجیه انحرافات حکومت توسط روحانیون درباری: یکی از اهرم‌های مؤثر در فرهنگ‌سازی جامعه که در توجیه انحرافات حکومت‌های طاغوتی نقش‌آفرین است، وجود نیروهای فرهنگی و روحانیون و خطبا و قاریان وابسته به دربار ظلم می‌باشد. حاکمان اموی و مروانی با جذب چهره‌های عالم و هزینه‌های کلان برای توجیه خلاف‌کاری‌هایشان مردم را به سقوط فکری می‌کشاندند. اصولاً چهره‌های عالم و فاضل با سوابق زهد و عبادت وقتی فریب شیطان را می‌خوردند و در خدمت منویات و مقاصد شوم رژیم‌های ظالمانه قرار گرفتند به دلیل اینکه موجه بودن و خوش‌نامی را با خود یدک می‌کشند و نگاه مرشدانه‌ای از جانب عوام مردم به آنها می‌شود حرف و عمل‌شان، تأیید و تکذیب‌شان، برای مردم حجت بود. آنها بزرگ‌ترین ضربه را بر پیکره اهداف متعالی انبیا و ائمه دین می‌زدند و جاده صاف‌کن جنایتکاران و قلدران تاریخ بوده‌اند.

مردم که یک روحانی با حُسن سابقه را گویا به عنوان مراد خودشان می‌نگرند و در آداب دینی و روش‌های اجتماعی و سیاسی به او اقتدا می‌کنند وقتی به حکومت‌های جور متمایل شدند و آخرت‌شان را فدای دنیای ستمگران کردند، طبیعی است که عوام مردم از تنفر و بدبینی‌شان نسبت به حکومت ظالم اعراض می‌کنند و آنها پلی می‌شوند برای صلح و آشتی مردم با حکومت‌ها. در عصر امامت امام سجاد(ع)، امام با این چهره‌های دین‌فروش و دنیادار مواجه است که در بیان نصایح‌شان به این آخرت‌فروشان معلوم می‌شود که خون دلی که از این ثناگویان حکومت جور می‌خورد که از خود حکومت‌ها نمی‌خورد. چهره‌هایی مثل محمد بن شهاب زهری که بعدها به آن اشاره می‌شود از این نوع است. این روحانی خوش‌نام و فاضل و خودفروخته‌ای که آخرتش را فدای دنیای امویان کرد، وقتی وابسته به دربار خلفا شد هیچ ابایی نداشت که علیه امام سجاد(ع) و تشکیلات خاندان علوی احادیثی جعل کند و با وقاحت هم جعل کرد. محمد بن شهاب ادعا می‌کند که امیرالمؤمنین جبری بوده و به پیغمبر استناد می‌دهد که مراد از انسان در آیه ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا[۶۹] امیرالمؤمنین است[۷۰]. و در همین صفحه به شرب خمر حمزه سیدالشهداء اشاره می‌کند.

در روایت دیگری نقل می‌کند که حمزه سیدالشهداء شراب‌خوار بوده. جعل این دو روایت فقط برای حمایت از جبهه قدرتمندان سیاسی یعنی عبدالملک مروان در مقابل ائمه هدی است. او با این جعل روایات می‌خواهد خاندان پیامبر و سلسله اولاد آن بزرگوار را که در مقابل امویان قرار داشتند از صورت مسلمانان طراز اول خارج کند و این چنین معرفی کند که از جهت دلبستگی به ارزش‌ها و عمل به احکام دین در سطح مردم معمولی و یا پایین‌تر از آنانند.[۷۱]

منابع

پانویس

  1. شیخ کشی، ابن عمرو، محمد، رجال کشی، ص۱۰۷؛ کوفی، حسین بن سعید، کتاب الزهد، ص۱۰۴- با اندکی اختلاف در اسامی؛ مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، ص۸ و ۶۱ با قدری اختلاف در اسامی افراد-؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۳۲.
  2. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۱۳۷-۱۳۹؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۰۶؛ میرزاپور، محسن، امامت امام زین العابدین، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۳۶؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۵۴.
  3. ر.ک: مفید (منسوب)، الاختصاص، ص۶۴.
  4. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۸۷.
  5. خامنه‌ای، پژوهشی در زندگانی امام سجاد(ع)، ص۴ - ۸.
  6. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۸۸.
  7. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۶۱ - ۴۶۲؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۳۸ – ۴۰.
  8. ر.ک: آقا سیدمحمد قاری، سیره امام سجاد(ع) در برخورد با سلاطین اموی، مجموعه مقالات همایش بین‌المللی امام سجاد(ع)، ج۱، ص۱۴۶ - ۱۵۳.
  9. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۸۹.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۹.
  11. خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۹۶.
  12. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۸۹.
  13. بنا بر برخی نقل‌ها وی علاوه بر آنکه خالد بن یزید را از ولایتعهدی برکنار کرد او را تحقیر هم می‌نمود از این رو مادر خالد (آن زمان همسر مروان شده بود)، او را به قتل رساند (ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۷، ص۲۶۳ - ۲۶۲).
  14. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۰.
  15. دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۱۴ - ۳۱۵؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۰.
  16. ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۲۹۹؛ شهید اول، البیان، ص۱۸۵.
  17. راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۵۶.
  18. اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۳.
  19. طبری شیعی، عیون المعجزات، ص۱۲۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۱، ص۳۷۲؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۸۸.
  20. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۰.
  21. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۳، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۴۹۶ - ۵۰۲.
  22. ر.ک: طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۷۴.
  23. صدوق، الاعتقادات، ص۹۸.
  24. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۱.
  25. نام سنگستانی سیاه رنگ در شرق مدینه و چون این قیام در این سرزمین رخ داد به آن حرّه واقم گفتند. ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹.
  26. طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۸۷.
  27. حنظله از شهدای جنگ احد است که در صبحگاه شب زفافش خود را به میدان مبارزه رساند و وقتی به شهادت رسید رسول خدا(ص) فرمود: «من مشاهده کردم که فرشتگان او را غسل می‌دادند»، بدین جهت او را غسیل الملائکه گفتند (ر.ک: واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۷۴).
  28. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ص۵۷۴.
  29. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۰.
  30. اگرچه بلعمی می‌گوید مردم مدینه برای بیعت نزد علی بن الحسین(ع) رفتند، او اجابت نکرد و به ینبع در بیرون مدینه کوچید (ر.ک: بلعمی، تاریخ نامه طبری، ج۴، ص۷۱۸)؛ ولی برخی محققان معتقدند بلعمی تنها کسی است که چنین نظری داشته است (ر.ک: واسعی، واقعه حره رویارویی ارزش‌های دینی و سنت‌های جاهلی، ص۱۰۱).
  31. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۲.
  32. مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۲؛ رأس العین نام شهری از شهرهای جزیره (در شمال شرقی سوریه)؛ ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۰.
  33. طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۹۵ - ۶۰۵.
  34. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۴.
  35. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۸ - ۲۵۹؛ مقریزی، امتاع الأسماء، ج۱۲، ص۲۵۱.
  36. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۶۳.
  37. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۳۴۲.
  38. در روایتی آمده است که امام سجاد(ع) خطاب به محمد بن حنفیه فرمود: «اگر برده زنگی نسبت به ما تعصب به خرج داده باشد بر مردم واجب است او را یاری کنند.»... (ر.ک: ابن نما، ذوب النضار، ص۹۷).
  39. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۵.
  40. ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۹۸.
  41. دینوری، اخبار الطوال، ص۳۱۴ - ۳۱۵.
  42. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۶.
  43. شهرستانی، الملل و النحل، ص۱۱۴ - ۱۱۶.
  44. ر.ک: طبری، تاریخ، ج۵، ۱۶۵؛ مرتضی عاملی، علی(ع) و الخوارج، ج۲، ص۵۱.
  45. سیدرضی، نهج البلاغه، شرح محمد عبده، ج۲، ص۸.
  46. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۷.
  47. در هفت فرسخی کوفه، ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۰۳.
  48. دینوری، اخبار الطوال، ص۳۱۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۳۱.
  49. طبری، تاریخ، ج۶، ص۳۵۰.
  50. کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۶۷.
  51. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۹۸.
  52. الصله بین التشیع و التصوف، ص۹۶.
  53. عن جابر بن يزيد الجعفي قال لما أفضت الخلافة إلى بني أمية سفكوا فيها الدم الحرام و لعنوا فيها أمير المؤمنين(ع) على المنابر ألف شهر و تبرءوا منه و اغتالوا الشيعة في كل بلدة و استأصلوا بنيانهم من الدنيا لحطام دنياهم فخوفوا الناس في البلدان و كل من لم يلعن أمير المؤمنين(ع) ولم يتبرأ منه قتلوه كائنا من كان قال جابر بن يزيد الجعفي فشكوت من بني أمية و أشياعهم إلى الإمام المبين أطهر الطاهرين زين العباد و سيد الزهاد... و قالوا هذا رافضي أبو ترابي و أخذوه إلى سلطانهم و قالوا هذا ذكر أبا تراب بخير فضربوه ثم حبسوه ثم بعد ذلك قتلوه فلما سمع الإمام صلوات الله عليه ذلك مني نظر إلى السماء فقال «سبحانك اللهم سيدي ما أحلمك و أعظم شأنك في حلمك و أعلى سلطانك يا رب قد أمهلت عبادك في بلاك حتى ظنوا أنك أمهلتهم أبدا و هذا كله بعينك لا يغالب قضاؤك و لا يرد المحتوم من تدبيرك كيف شئت و أنى شئت و أنت أعلم به منا». بحار الأنوار، ج۲۶، ص۸.
  54. راجی، علی، مظلومیت امام سجاد ص۵
  55. ترجمه اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۲۳.
  56. راجی، علی، مظلومیت امام سجاد ص ۹۸
  57. انساب الاشراف، ص۲۴۳.
  58. الغارات، ص٣٠٣.
  59. راجی، علی، مظلومیت امام سجاد ص ۱۰۶
  60. وفیات الاعیان، ج۷، ص۱۰۶.
  61. «آیا گمان می‌کنید به بهشت در خواهید آمد؟» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
  62. بحار الأنوار، ج۶۴، ص۱۹۶.
  63. اغانی، ج۱۳، ص۵۶.
  64. راجی، علی، مظلومیت امام سجاد ص ۱۰۸
  65. دراسات فی الحدیث و المحدثین، ص۱۰۱.
  66. مقاله آیة الله خامنه‌ای در جهاد الشیعه.
  67. من صحيح البخاري من مستند أنس بن مالك عن الزهري قال دخلت على أنس بن مالك بدمشق و هو يبكي فقلت ما يبكيك فقال لا أعرف شيئا مما أدركت إلا هذه الصلاة و هذه الصلاة قد ضيعت وفي حديث آخر منه ما أعرف شيئا مما كان على عهد رسول الله(ص) قيل الصلاة قال أليس ضيعتم ما ضيعتم فيها. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج۲، ص۳۷۳؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۴۵۶.
  68. بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۱۵؛ کافی، ج۳، ص۲۳۴.
  69. «و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر است» سوره کهف، آیه ۵۴.
  70. عن زهري قال اخبرني علي بن الحسين ان حسين بن علي اخبره ان علي بن ابي طالب قال: ان رسول الله طرقه و فاطمة فقال لهم: ألا تصلون؟ فقال علي: يا رسول الله انما انفسنا بيد الله فاذا شاء ان يبعثنا بعثنا: فانصرف رسول الله حين قال له ذلك و لم يرجع إليه شيئا، ثم سمعه و هو مدبر يضرب فخذه و هو يقول: و كان الانسان اکثر شيء جدلا. اجوبه مسائل جار الله، ص۵۵، به نقل از صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲۹.
  71. راجی، علی، مظلومیت امام سجاد ص ۱۰۹