تفسیر عصر صحابه در علوم قرآنی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
== معناشناسی صحابه == | == معناشناسی صحابه == | ||
{{اصلی|صحابه}} | {{اصلی|صحابه}} | ||
«صحابه» در لغت جمع «صاحب»، و صاحب از ریشه «ص ـ ح ـ ب» و به معنای ملازم و | «صحابه» در لغت جمع «صاحب»، و صاحب از ریشه «ص ـ ح ـ ب» و به معنای ملازم و همنشین است<ref>مجمع البحرین، ج ۱، ص۹۷؛ لسان العرب، ج ۷، ص۲۸۶، «صحب».</ref>. درباره تعریف اصطلاحی صحابه [[اختلاف]] است؛ ولی تعریف [[ابن حجر]] را بیشتر متأخران از او، پذیرفتهاند <ref>آفاق تفسیر، ص۶۱.</ref>. از دیدگاه وی [[صحابی]] کسی است که [[پیامبر]] {{صل}} را [[ملاقات]] کرده، به او [[ایمان]] آورده و با [[اسلام]] از [[دنیا]] رفته باشد. <ref>آفاق تفسیر، ص۶۱.</ref> گرچه در این تعریف نیز مناقشه جدّی شده؛<ref> پیام جاویدان، ش ۷، ص۱۴ - ۲۲، «صحابه از نظر قرآن و اهل بیت {{ع}}». </ref> ولی همین تعریف ملاک بحث حاضر است.<ref>[[سید حبیب دشتی|دشتی، سید حبیب]]، [[تفسیر صحابه (مقاله)|مقاله «تفسیر صحابه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref> | ||
== جایگاه و گستره [[تفسیر صحابه]] == | == جایگاه و گستره [[تفسیر صحابه]] == |
نسخهٔ کنونی تا ۷ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۰
معناشناسی صحابه
«صحابه» در لغت جمع «صاحب»، و صاحب از ریشه «ص ـ ح ـ ب» و به معنای ملازم و همنشین است[۱]. درباره تعریف اصطلاحی صحابه اختلاف است؛ ولی تعریف ابن حجر را بیشتر متأخران از او، پذیرفتهاند [۲]. از دیدگاه وی صحابی کسی است که پیامبر (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته باشد. [۳] گرچه در این تعریف نیز مناقشه جدّی شده؛[۴] ولی همین تعریف ملاک بحث حاضر است.[۵]
جایگاه و گستره تفسیر صحابه
یکی از مهمترین منابع دریافت تفسیر آیات قرآنی پس از پیامبر خاتم نزد مسلمانان صحابهای بودند که سالها از نزدیک با آن حضرت بوده و با معانی آیات قرآن آشنا شده بودند. آنان تفسیر بسیاری از آیات را بیواسطه از پیامبر (ص) شنیده بودند. این امر در کنار آشنایی آنان با اسباب و شرایط زمانی و مکانی نزول آیات، ادبیات عرب در عصر نزول و سیره عملی و علمی رسول خدا (ص)، تفسیر صحابه را چون گنجینهای عظیم در برابر دیدگان مفسران در طول تاریخ تفسیر قرار داده است. به طور کلی صحابه حلقه واسطه میان پیامبر و تابعین بودند و علم به بسیاری از معارف قرآنی از طریق ایشان برای دیگران حاصل شده است.
گذشته از ضرورت تفسیر به جهت شناخت احکام اسلام و آموزههای قرآنی برای عمل بدانها و اجرای آنها در حوزههای حکومتی، اجتماعی و مسائل فردی، ورود خیل عظیمی از ملتها و پیروان ادیان دیگر به اسلام در نتیجه فتوحات اسلامی که در عین ناآشنایی به زبان عربی خواستار شناخت قرآن و معارف قرآنی بودند، در کنار ظهور نسل جدید مسلمانان (تابعین) و نیاز آنها به فراگیری اصول اسلام و احکام شریعت را باید مهمترین انگیزههای صحابه در تفسیر قرآن کریم دانست؛ اما اینکه مسسئله امامت و جانشینی پیامبر (ص) در شمار انگیزههای صحابه در تفسیر ذکر شود سخنی سست و غیر محققانه است؛ زیرا تفسیر صحابه عمدتاً از مجادلات سیاسی و کلامی خالی بوده است، حتی امیرمؤمنان علی (ع) زمانی که ابن عباس را برای ارشاد و اتمام حجّت نزد خوارج فرستاد او را از احتجاج به آیات قرآن باز داشت [۶]. البته همه صحابه درک یکسانی از معانی و مفاهیم قرآن نداشتند،[۷] بلکه فهم برخی از آنان به سبب تفاوت آنها در استعداد عقلی، میزان حضور علمی نزد پیامبر (ص)، شناخت زمان نزول آیات و آگاهی آنان به شعر و زبان، متفاوت بوده است،[۸] بنابراین، نظر ابن خلدون که گفته است: چون قرآن به زبان عرب و بنابر اسلوب بلاغت آنها نازل شده است، همه اصحاب، معانی مفردات و ترکیبات قرآنی را میفهمیدند [۹] تنها در صورتی پذیرفتنی است که مقصود وی فهم اجمالی آیات قرآن باشد نه فهم تفصیلی و دقیق آن، چنان که خود او نیز در ادامه سخن به آن اشاره کرده است. [۱۰] شواهد تاریخی چون فهم نادرست عدی از آیه وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ[۱۱][۱۲] و نیز عایشه از آیه وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ[۱۳][۱۴] پوشیده ماندن معنای أَبًّ در آیه وَفَاكِهَةً وَأَبًّا[۱۵] بر ابوبکر،[۱۶] عاجز ماندن عمر از بیان معنای أَبًّ در آیه مذکور [۱۷] و تَخَوُّفٍ در آیه أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ[۱۸][۱۹] و آرزوی فهمیدن معنای الْكَلَالَةِ در آیه يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ[۲۰][۲۱] و اعتراف ابن عباس به اینکه معنای «فاطر» را در آیه فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ[۲۲] از نزاع دو اعرابی بر سر چاه آبی فهمیده است،[۲۳] به خوبی بیانگر این واقعیتاند.[۲۴]
صحابه مفسر
به نقل سیوطی ۱۰ تن از صحابه به تفسیر قرآن کریم مشهور گشتهاند که عبارتاند از: خلفای اربعه، عبدالله بن مسعود، ابی ابن کعب، عبدالله بن عباس، زید بن ثابت، ابوموسی اشعری و عبدالله بن زبیر. [۲۵] ذهبی جز این ۱۰ تن، انس بن مالک، ابوهریره، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله انصاری، عبدالله بن عمرو بن عاص و عایشه را نیز در شمار صحابیان مفسر ذکر کرده است؛[۲۶] اما در این میان، علی بن ابی طالب، ابن مسعود، ابن عباس و ابی بن کعب از شهرت بیشتری برخوردارند و از دیگر مفسران صحابی روایات تفسیری اندکی نقل شده است. [۲۷]
بزرگترین مفسر قرآن کریم پس از پیامبر اکرم (ص) علی بن ابی طالب (ع) است. وی که نخستین مؤمن به پیامبر (ص) [۲۸] و برترین صحابی رسول خداست [۲۹] همواره ملازم پیامبر بود [۳۰] و در همه غزوههای پیامبر (ص) جز تبوک ـ که رسول خدا (ص) او را جانشین خود در مدینه و در میان خانوادهاش قرار داد ـ حضور داشت. [۳۱] بیشک مطابق اسناد موجود و روایات معتبر شیعه و اهل سنّت، پس از رسول خدا (ص) داناترین مردم به دین و احکام الهی و قرآن کریم امام علی (ع) است. به دلالت آیه تطهیر خدای متعال او را از هرگونه پلیدی در عقیده و رفتار و گفتار پاک و منزّه فرموده است. [۳۲] او صاحب علم الکتاب (علم به همه کتاب) [۳۳] و از اهل الذکر است که خداوند به پرسش از ایشان امر فرموده است. [۳۴] پیامبر (ص) او را داناترین امّت [۳۵] و دروازه شهر دانش خویش دانسته [۳۶] و فرموده: علی با قرآن و قرآن با علی است؛ این دو از هم جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. [۳۷] او خود میفرماید: آیهای بر پیامبر نازل نشد، مگر اینکه رسول خدا (ص) آن را بر من املا کرد و من با خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و عام و خاص آنها را به من آموخت؛ آن گاه از خداوند خواست تا فهم و حفظ آن را به من عطا فرماید... ، [۳۸] به خدا سوگند هیچ آیهای در قرآن نیست مگر اینکه میدانم درباره چه و در کجا و در شأن چه کسی نازل شده است. [۳۹] ملازمت پیوسته با پیامبر (ص)، فضایل بینظیر و دانش بیکرانی که از پیامبر (ص) آموخته بود او را از جایگاهی رفیع در میان صحابه برخوردار ساخته بود [۴۰] و صحابه در بسیاری از امور و مشکلات به او مراجعه میکردند. [۴۱] عبدالله بن مسعود او را بهترین و داناترین شخص پس از پیامبر (ص) [۴۲] و عالم به ظاهر و باطن تمام قرآن [۴۳] دانسته است. ابن عباس دانش تفسیر خود را از علی (ع) دانسته،[۴۴] میگوید: دانش پیامبر (ص) از خدا و دانش علی (ع) از پیامبر (ص) و دانش من از دانش علی (ع) است و اندوختههای علمی من و اصحاب پیامبر (ص) جملگی در برابر دانش علی (ع) به سان قطرهای در برابر ۷ دریاست؛[۴۵] نیز میگوید اگر در موضوعی سخنی از علی (ع) ثابت میشد به آن بسنده میکردیم و سراغ دیگری نمیرفتیم. [۴۶] اعلمیت علی (ع) به اسباب نزول و تفسیر و تأویل قرآن و موضوعات دیگر نزد فریقین محرز و مسلمّ بود [۴۷] و از همین رو به «کلام الله ناطق» ملقب گردید. [۴۸] زرکشی[۴۹] و قرطبی [۵۰] او را سرآمد مفسران از صحابه دانستهاند. زرقانی ضمن اشاره به اشراق درونی، سعه وجودی و پیوند محکم علی (ع) با رسول خدا (ص) او را صاحب فطرتی ناب، هوشمندیای بینظیر و عقلی توانا میداند که خدای متعال به وی عطا فرموده است و این همه را از علل کثرت آموزههای تفسیری وی معرفی میکند. [۵۱] ذهبی نیز با ستایش علم، عقل، بصیرت و فصاحت علی (ع) او را تربیت یافته بیت نبوی و داناترین افراد به موقعیت نزول آیات و شناخت تأویل آنها دانسته است. [۵۲] ابن ابی الحدید معتقد است همه علوم اسلامی و از جمله علم تفسیر به امام علی (ع) باز میگردد؛ زیرا بیشتر دستمایههای برجای مانده در تفسیر یا مستقیماً از اوست یا از ابن عباس که همراهی و ملازمت و شاگردی او نزد علی (ع) بر همگان آشکار است [۵۳] صحابه مفسر عبارتاند از:
علی بن ابی طالب
امام علی (ع) نخستین کسی است که به جمع و تدوین قرآن پس از پیامبر (ص) همت گماشت. [۵۴] کمّ و کیف قرآنِ جمعآوری شده توسط وی که به مصحف امام علی (ع) معروف گشته همواره مورد بحث دانشمندان علوم قرآن و تفسیر بوده است. هرچند بر اثر در دسترس نبودن، اطلاعات دقیقی از آن در دست نیست؛[۵۵] ولی مسلماً از نظر متن قرآن چیزی بیش از قرآن کنونی نداشته است[۵۶].[۵۷]
عبدالله بن مسعود
دیگر صحابی مفسر، عبدالله بن مسعود[۵۸] است. وی ششمین ایمان آورنده به پیامبر (ص) [۵۹] و نخستین کسی است که پس از رسول خدا (ص) آشکارا و با صدای بلند در مکه قرآن تلاوت کرد. [۶۰] وی در هر دو هجرت شرکت جست و در همه غزوهها همراه پیامبر (ص) حضور داشت [۶۱] و در ملازمت و همراهی پیامبر (ص) کمنظیر بود و در بیشتر کارها به آن حضرت خدمت میکرد. [۶۲] پیامبر (ص) خوش میداشت که قرآن را با تلاوت او بشنود. [۶۳] ابن مسعود به کسب دانش به ویژه معارف قرآن بسیار اهتمام میورزید و به گفته خود، آموختن آیات قرآن را با شناخت مفاهیم آنها و نحوه عمل بدانها همراه میکرد،[۶۴] از همین رو از داناترین صحابه به معانی قرآن بود. همه صحابه به فضیلت و دانش او به کتاب و سنّت اعتراف کردهاند. [۶۵] امام علی (ع) درباره او فرموده است: قرآن و سنت را آموخت و به پایان برد. [۶۶] ابن مسعود پس از وفات پیامبر (ص) و به ویژه زمانی که خلیفه دوم او را برای تعلیم قرآن و احکام اسلام به کوفه فرستاد [۶۷] به تفسیر قرآن برای مردم همت گماشت و شاگردان برجستهای تربیت کرد. [۶۸] او را باید پایهگذار مکتب تفسیری کوفه دانست؛ زیرا مفسران کوفه در زمان تابعان از تفسیر او پیروی میکردند. [۶۹] از مفسران بزرگ تابعی علقمة بن قیس نخعی، اسود بن یزید نخعی، مسروق بن اجدع، ابووائل شقیق بن سلمه اسدی کوفی، عبیدة بن عمرو سلمانی، قیس بن ابی حازم و دیگران از اصحاب و شاگردان او هستند. [۷۰] از او در تفسیر مطالب فراوانی بر جای مانده و سندهای منتهی به وی را قوی دانستهاند. [۷۱] ابن مسعود از صحابه دوستدار علی (ع) بود که ابوبکر را برای سبقت بر امام علی (ع) در مسئله خلافت سرزنش کرد. [۷۲] شأن نزول آیه تبلیغ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۷۳] که درباره اعلام ولایت علی (ع) در روز غدیر است از او نقل شده است. [۷۴] او از راویان حدیث غدیر است [۷۵] و همو بود که حدیث « اَلْخُلَفَاءُ اِثْنَا عَشَرَ » را در کوفه و پیرامون آن رواج داد. [۷۶] وی مطالب تفسیری بسیاری را نیز از امام علی (ع) فرا گرفته است. [۷۷] ابن مسعود مصحفی ویژه خود داشت که شامل ۱۱۱ سوره بود و سورههای فاتحة الکتاب و معوّذتین (سوره فلق و سوره ناس) را نداشت. [۷۸] وی فاتحه را جزء قرآن میدانست؛ ولی معتقد بود چون همواره در نمازهای یومیّه خوانده میشود حفظ خواهد شد؛ ولی دو سوره معوّذتین را از تعویذات پیامبر (ص) میدانست و از قرآن به شمار نمیآورد. [۷۹] مصحف او افزودههایی نیز داشت که به عقیده بسیاری از دانشمندان و محققان علوم قرآنی نکات تفسیری بوده است و نه الفاظ قرآن[۸۰].[۸۱]
ابی بن کعب انصاری
ابی بن کعب دیگر مفسر برجسته از میان صحابه است که به سال ۳۰ قمری در مدینه وفات یافت. [۸۲] وی از اصحاب عقبه دوم بود و در همه جنگهای پیامبر (ص) حضور داشت. [۸۳] نخستین کاتب پیامبر (ص) در مدینه بود [۸۴] و به سبب جایگاه ممتازش در دانش و کمال و فضل و شرف به «سید المسلمین» مشهور بود. [۸۵] مسلمانان او را «سید القراء» نیز لقب داده بودند؛ زیرا پیامبر فرمود: برجستهترین قاریان اُبیّ بن کعب است. [۸۶] وی همه وقت خود را صرف تعلیم قرائت قرآن کرد [۸۷] و شاید به همین سبب بود که بنابر نقلی ریاست گروه یکسانسازی مصاحف در زمان عثمان به او واگذار شد. [۸۸] در منابع و تفاسیر، روایات تفسیری زیادی از ابیّ نقل شده است که بیشتر آنها را دارای سندهای معتبر دانستهاند. [۸۹] او را پایهگذار مکتب تفسیری مدینه دانستهاند. [۹۰] بسیاری از مفسران از جمله ثعلبی، زمخشری و واحدی نیشابوری برای هریک از سورههای قرآن حدیثی در فضیلت آن سوره از ابیّ بن کعب نقل کردهاند که به حدیث فضایل سُوَر مشهور است. [۹۱] این حدیث با سه سند نقل شده است؛[۹۲] ولی بعضی از محققان این روایات را هم از نظر سند و هم از جهت متن، تضعیف کردهاند. [۹۳] اُبیّ بن کعب مصحفی ویژه خود گرد آورده بود [۹۴] و شامیان مطابق مصحف او قرائت میکردند؛ گویا مصحف او در دمشق رایج بوده یا ابو درداء که متولّی تعلیم قرآن به شامیان بوده، قرآن را بر قرائت ابیّ میخوانده است. [۹۵] به نقلی مصحف وی حاوی دو سوره اضافی به نامهای «خلع» و «حفد» یا «جیّد» بوده است [۹۶] که به فرض صحّت اسناد این دو سوره به او دعاهایی بودهاند که وی از پیامبر (ص) آموخته بود و نه سورهای از قرآن؛[۹۷] همچنین افزودههایی تفسیری در مصحف او گزارش شده است. [۹۸] ابوالصلاح حلبی، ابیّ بن کعب را نیز همچون ابن مسعود از صحابه دوستدار علی (ع) میشمارد. [۹۹] ابیّ نیز یکی از ۱۲ نفری بود که ابوبکر را به سبب پیشی گرفتن بر امام علی (ع) نکوهش کرده بود[۱۰۰].[۱۰۱]
عبدالله بن عباس
ابن عباس [۱۰۲] مشهورترین صحابی مفسر قرآن کریم است که به سبب دانش فراوانش به «بحر» و «حبر الأُمّه» لقب یافته [۱۰۳] و در دانش تفسیر به پایهای رسیده بود که او را «ترجمان القرآن» و «ربانی امت» میخواندند. [۱۰۴] پیامبر (ص) بارها او را دعا کرده و از جمله فرمودهاند: خدایا! او را فقیه در دین و عالم به تأویل قرآن گردان. [۱۰۵] پس از رحلت پیامبر (ص) در حالی که حدود ۱۳ سال سن داشت [۱۰۶] در پی جبران اموری برآمد که در زمان حیات پیامبر (ص) به علت کمی سن از دست داده بود [۱۰۷] و با کوششی تحسین برانگیز به کسب علوم و معارف اسلامی و قرآنی از محضر صحابه بزرگ پرداخت؛[۱۰۸] اما بیشترین بهره علمی را از محضر امام علی (ع) برد و اساس و پایههای تفسیر را از آن حضرت آموخت و همان گونه که خود گفته است باید او را تربیت یافته مکتب علی (ع) دانست. [۱۰۹] امام علی (ع) او را در تفسیر ستوده [۱۱۰] و ابن مسعود او را «ترجمان القرآن» میخوانده است. [۱۱۱] بسیاری از صحابه در تفسیر قرآن به او مراجعه میکردند [۱۱۲] و حتی خلیفه دوم در مجالس خود با بزرگان از اصحاب پیامبر (ص) او را شرکت و گاهی نظرهای تفسیری وی را بر آرای دیگران ترجیح میداد. [۱۱۳] ابن عباس پیوسته ملازم اهل بیت (ع) [۱۱۴] و در جنگهای جمل، صفین و نهروان در کنار امام علی (ع) بود. [۱۱۵] وی از شیعیان برجسته و خاص آن حضرت شمرده میشد [۱۱۶] و همواره با سخنان خویش از حریم ولایت دفاع میکرد. [۱۱۷] پس از ماجرای صلح امام حسن (ع) با معاویه، به مکّه عزیمت کرد [۱۱۸] و با تشکیل جلسات تفسیری، مکتب تفسیری مکّه را بنیان نهاد. [۱۱۹] مفسران تابعی بزرگی چون سعید بن جبیر، مجاهد، طاوس، عکرمه، عطاء بن ابی رباح و ابوشعثاء ازدی، دست پروردگان مکتب تفسیری اویند. [۱۲۰] ابن عباس با استناد به روایتی از پیامبر (ص)، آیات قرآن را به ۴ بخش قسمت میکند:
- آیات مربوط به حلال و حرام که هیچ کس در ندانستن آن معذور نیست؛
- آیاتی که عرب به کمک زبان خود آنها را درک میکند؛
- آیاتی که فقط دانشمندان توانایی تفسیر آن را دارند.
- آیات متشابه که جز پروردگار کسی تفسیرشان را نمیداند. [۱۲۱]
تفسیر قرآن به قرآن، توجه به اسباب نزول و تکیه بر تفسیر منقول از پیامبر (ص) را از مؤلّفههای روش ابن عباس در تفسیر به شمار آوردهاند. [۱۲۲] از دیگر شاخصههای مهم در روش تفسیری وی استشهاد به اشعار فصیح دوران جاهلیت و سخنان بلند و بدیع عرب برای فهم معانی واژگان قرآن است. [۱۲۳] او شعر را دیوان عرب و منبعی غنی برای آشنایی با زبان عربی میدانست [۱۲۴] و به حفظ اشعار فصیح عرب و شناخت ادبیات قبایل مختلف عرب اهتمامی وافر داشت و از همین رو به توان بالایی در شناخت ادبیات عرب دست یافته بود. در روایات تفسیری منقول از ابن عباس موارد فراوانی از استشهاد به شعر عرب به چشم میخورد. [۱۲۵] بزرگترین اثری که از وی در این زمینه بر جای مانده و اطلاعات گسترده ادبی او را به خوبی نشان میدهد، مجموعه پرسشهای نافع بن ازرق (از خوارج) از اوست که به مسائل نافع بن ازرق مشهور است. [۱۲۶] ابن عباس برای تفسیر دقیق قرآن، اطلاعات جغرافیایی، شناخت تاریخ و آداب و رسوم عرب و آشنایی با واژهها و آداب و رسوم ملتهای دیگر را نیز به دانش خویش افزوده بود. [۱۲۷] اجتهاد شخصی از دیگر ویژگیهای روش تفسیری ابن عباس است. [۱۲۸] آیة الله محمد هادی معرفت اجتهاد وی را مبتنی بر مقدمات صحیح و آن را ممدوح شمرده است. [۱۲۹] گلدزیهر و به تبع او احمد امین مصری مراجعه به اهل کتاب در تفسیر قرآن را از ویژگیهای مهم تفسیر ابن عباس شمرده و در این زمینه مبالغه کردهاند. به اعتقاد آنها عموم صحابه و به ویژه ابن عباس در تفسیر قرآن به علمای اهل کتاب از جمله کعب الاحبار و عبدالله بن سلام مراجعه میکردند. [۱۳۰] در مقابل، ذهبی همچون ابن تیمیه با رد این اتهام، مراجعه ابن عباس و دیگر صحابه به اهل کتاب را عالمانه و با رعایت عقل و شرع دانسته و به بعضی قصص و تاریخ پیشینیان که در کتب تورات و انجیل به صورت تفصیلی ذکر شده محدود کرده است؛[۱۳۱] اما آیة الله محمد هادی معرفت با ذکر شواهد و ادلهای این اتهام را از اساس رد کرده و هرگونه مراجعه صحابهای چون ابن عباس به اهل کتاب را نفی کرده است. [۱۳۲] روایات تفسیری ابن عباس به طرق و سندهای مختلفی نقل شدهاند. کثرت روایات منقول از او به گونهای است که کمتر آیهای از قرآن یافت میشود که روایتی از ابن عباس درباره آن نقل نشده باشد، حتی در بعضی موارد در اقوال تفسیری منسوب به وی تناقض دیده میشود. [۱۳۳] این مسئله دانشمندان علوم قرآنی و محدّثان را به این باور رسانده که بسیاری از روایات تفسیری منقول از ابن عباس مجعولاند،[۱۳۴] به طوری که بخاری در صحیح خود تنها ۲۱۷ حدیث در زمینه تفسیر و غیر آن از ابن عباس نقل کرده [۱۳۵] و به گفته شافعی، از ابن عباس بیش از حدود ۱۰۰ حدیث در تفسیرثابت نشده است. [۱۳۶] به نظر میرسد خلافت عباسیان و تلاش برخی در نسبت دادن احادیث ساختگی به ابن عباس برای تقرّب به دستگاه خلافت [۱۳۷] افزون بر بزرگواری و رواج علمی وی [۱۳۸] در این امر نقش داشته است. وجود روایات مجعول بسیار، در میان روایات تفسیری وی، محققان را به کنکاش در سند آنها واداشته است. سیوطی ۹ طریق برای روایات تفسیری او ذکر و برخی از آنها را ضعیف دانسته است؛[۱۳۹] امّا از دیدگاه آیة الله معرفت همه طرق نُهگانه معتبرند و علت تضعیف بعضی از این طرق از جانب علمای اهل سنّت از جمله سیوطی، شیعی و کوفی بودن راویان آن هاست. [۱۴۰] با وجود کثرت روایات تفسیری ابن عباس، وجود تفسیری مکتوب که خود نگاشته باشد محل تردید است. درباره کتب تفسیری منسوب به او گفتهاند که پس از وفات وی روایات تفسیری او را به صورت مکتوب جمعآوری کردهاند. [۱۴۱] یکی از آنها صحیفة علی بن ابی طلحه عن ابن عباس فی تفسیرالقرآن الکریم است که به صورت صحیفهای مدوّن در میان محدّثان مصری رواج داشته و چنان معتبر بوده که احمد بن حنبل سفر به مصر را برای به دست آوردن آن نیکو میشمرده است. [۱۴۲] طریق روایات این تفسیر طریق معاویة بن صالح از علی بن ابی طلحه از ابن عباس است که از صحیحترین طرق شمرده شده است. [۱۴۳] برخی سماع علی بن ابی طلحه از ابن عباس را انکار کرده و گفتهاند که وی این روایات را از مجاهد یا سعید بن جبیر فرا گرفته و مستقیماً به ابن عباس نسبت داده است. [۱۴۴] با وجود این به نظر ابن حجر در صورت ثقه بودن راوی، ذکر نکردن واسطه به حجیّت سند زیان نمیرساند. [۱۴۵] روایات تفسیری علی بن ابی طلحه از ابن عباس را اخیراً راشد عبدالمنعم رجّال گرد آورده و چاپ شده است. [۱۴۶]
برخی تفسیر مجاهد بن جبر را روایتی از تفسیر ابن عباس دانستهاند؛[۱۴۷] ولی با توجه به اختلافات موجود میان روایات تفسیری ابن عباس و آنچه در متن چاپ شده تفسیر مجاهد آمده است، باید گفت که تفسیر مجاهد صرفاً گردآوری روایات ابن عباس نیست، اگرچه مرجع اصلی مجاهد در تفسیرش ابن عباس بوده است. [۱۴۸]
تفسیر مشهور دیگری به نام تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس موجود است که گردآوری آن را به محمد بن یعقوب فیروزآبادی نسبت دادهاند. [۱۴۹] مؤلف تنویر المقباس روایات خود را با سلسله سندی منتهی به طریق محمد بن مروان از کلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل کرده است [۱۵۰] که همه افراد سند قبل از محمد بن مروان مجهولالحالاند. [۱۵۱] به اعتقاد برخی، دقت در متن این تفسیر نشان میدهد که چنین تفسیری نمیتواند از ابن عباس باشد، بلکه مؤلف کتاب در پی نوشتن تفسیری ساده بوده و فقط برای تبرک، در ابتدای هر سوره روایتی از ابن عباس آورده است. [۱۵۲] این کتاب تاکنون بارها چاپ شده است. [۱۵۳]
غریب القرآن نام کتابی دیگر منسوب به ابن عباس است که ۲۵۰ کلمه از مفردات قرآن کریم را دربردارد. [۱۵۴] متن این کتاب با آنچه سیوطی با همین عنوان ضمن الاتقان آورده، مطابقت میکند. [۱۵۵]
مسائل نافع بن الازرق دیگر اثر قرآنی ابن عباس است که در آن تبیین بیش از ۱۹۰ کلمه قرآنی با شواهدی از شعر جاهلی آمده است. [۱۵۶] این رساله افزون بر الاتقان [۱۵۷] جداگانه نیز بارها چاپ شده و بنت الشاطی نیز در الاعجاز البیانی براساس مبنای عدم ترادف خود آن را شرح کرده است. [۱۵۸] ابن ندیم از کتابی دیگر به نام تفسیر عکرمة عن ابن عباس یاد میکند. [۱۵۹] نجاشی نیز از ۵ کتاب به نامهای تفسیر ابن عباس عن الصحابه، تفسیر الجلودی عن ابن عباس، التأویل، الناسخ والمنسوخ و التنزیل عن ابن عباس نام میبرد که عبدالعزیز بن یحیی الجلودی آنها را گرد آورده و به ابن عباس نسبت داده است. [۱۶۰] ابوبکر، عمر و عثمان را نیز از صحابه مشهور به تفسیر به شمار آوردهاند؛ ولی روایات تفسیری آنها اندک است. [۱۶۱] سیوطی علت کم شمار بودن تفسیر آنها را مرگ زودهنگام آنان ذکر میکند. [۱۶۲] برخی اشتغالشان به امور خلافت و وجودشان در میان صحابه آشنا به تفسیر قرآن را نیز بر آن افزودهاند؛[۱۶۳] ولی با توجه به روایات نقل شده میتوان گفت که آنان از لحاظ علمی در جایگاهی نبودهاند که به تفسیر شهرت یابند، چنان که در موارد مختلف چون از آنان درباره تفسیر آیاتی از قرآن میپرسیدند از پاسخ باز میماندند [۱۶۴] یا مخالف با قرآن حکم میکردند[۱۶۵].[۱۶۶]
زید بن ثابت
زید بن ثابت[۱۶۷] از کاتبان وحی در مدینه بود [۱۶۸] و در زمان ابوبکر با اینکه جوانی ۲۰ ساله بیش نبود [۱۶۹] به فرمان ابوبکر مأمور جمع قرآن شد. [۱۷۰] وی برای عمر کتابت میکرد و در زمان خلافت عثمان نیز در جمع قرآن شرکت داشت. [۱۷۱] روایات تفسیری وی اندک است. [۱۷۲] به نظر میرسد عمده دلیل شهرت وی به تفسیر مشارکت او در جمع قرآن در زمان خلافت ابوبکر و عثمان باشد.[۱۷۳]
ابوموسی اشعری
به نقل صحیحتر وی در سال ششم یا هفتم هجرت پس از فتح خیبر اسلام آورد. [۱۷۴] در زمان خلافت عمر به ولایت بصره گماشته شد و این منصب را تا چند سال پس از خلافت عثمان حفظ کرد. [۱۷۵] او را مؤسس مکتب تفسیری بصره دانستهاند. [۱۷۶] در مکتب تفسیری او انحراف شدیدی بود، چنان که پس از وی در بصره، زمینه رشد بسیاری از بدعتها و انحرافات فکری و عقیدتی به ویژه در مسائل اصول دین و امامت و عدل فراهم شد. [۱۷۷] به نقل شهرستانی، سخنان ابوموسی کاملاً مطابق مطالبی بود که سالها بعد نواده وی ابوالحسن اشعری در مذهبش ذکر میکرد،[۱۷۸] به هر روی روایات تفسیری چندانی از او نقل نشده است[۱۷۹].[۱۸۰]
جابر بن عبدالله انصاری
جابر بن عبدالله انصاری[۱۸۱] به نقل ابوالخیر از مفسران طبقه اول به شمار میرود،[۱۸۲] چنان که سیوطی نیز او را از مفسران عصر صحابه میداند. [۱۸۳] وی جوانترینِ ۷۰ نفر از انصار بود که در عقبه با پیامبر (ص) بیعت کردند. [۱۸۴] در ۱۹ غزوه با پیامبر (ص) شرکت کرد [۱۸۵] و در جنگ صفین نیز از یاران امام علی (ع) بود. [۱۸۶] جابر یکی از برجستگانِ حفّاظ حدیث و سنن بوده [۱۸۷] و در کتب رجال شیعی از بزرگان شیعه و محدثان ثقه به شمار آمده است. [۱۸۸]
امیرمؤمنان علی (ع) از وی به سبب تفسیردانیاش تجلیل کرده است. [۱۸۹] شایان ذکر است که افزون بر صحابه مشهور به تفسیر، صحابیانی نیز بودهاند که اگرچه در منابع به عنوان مفسر صحابی معرفی نشدهاند؛ ولی نقش آنها را در ترویج و تفسیر قرآن نمیتوان نادیده گرفت. نمونهای از این دست، ابودرداء [۱۹۰] است که نام او را در شمار گردآورندگان قرآن در زمان پیامبر (ص) آوردهاند. [۱۹۱] وی در زمان خلافت خلیفه دوم برای تعلیم معلم قرآن به شام فرستاده شد [۱۹۲] و در ترویج و تعلیم قرآن و تفسیر آیات آن نقش مؤثری داشت، به طوری که بیش از ۱۶۰۰ نفر در حلقه قرائت او شرکت میکردند. [۱۹۳] او را میتوان بنیانگذار مدرسه تفسیری شام دانست. [۱۹۴] ابودرداء نیز از دوستداران امام علی (ع) بود و از وی دفاع میکرد[۱۹۵].[۱۹۶]
ویژگیهای تفسیر صحابه
تفسیر صحابه، به سبب موقعیت خاص زمانی و اتصال به پیامبر ویژگیهایی دارد که آن را از تفسیر متأخران ممتاز میسازد. در عهد صحابه همه آیات قرآن به طور منظم تفسیر نشده، بلکه تنها آیاتی که درباره آنها سؤال شده یا فهم آنها دشوار بوده تفسیر شدهاند و بیشترین تفسیر هم درباره آیات الاحکام بوده است. صحابیان اغلب به معنای اجمالی آیه، توضیح معنای لغوی و ذکر سبب نزول آیات بسنده میکردند و استنباط فقهی یا تفسیر قرآن به قرآن نمود جدی و عمومی نداشت و از همین رو تفسیر صحابه ساده و روان بود و صریح، قاطع و با پرهیز از سخنان شک برانگیز بیان میشد. به طور کلی اختلاف در میان مفسران صحابه اندک بود. در این دوران تفسیر به صورت شفاهی نقل میشد و شعبه ای از علوم حدیث به شمار میرفت که بر اثر ممنوعیت نگارش حدیث از سوی خلفا هیچ تفسیری به طور رسمی تدوین نشد. تنها تفسیر مدون و مرفوعی که به صورت غیر رسمی در این دوره تدوین شد همان مصحف خاص امام علی (ع) است. تفسیر در عصر صحابه تا حد زیادی از اسرائیلیات پیراسته بود [۱۹۷].[۱۹۸]
میزان اعتبار تفسیر صحابه
مفسران و محدثان عامّه درباره حجیّت تفسیر مرفوع صحابه یعنی آنچه از پیامبر نقل کردهاند از یک سو و تفسیر موقوف ایشان یعنی سخنان خود صحابه در تفسیر قرآن از سوی دیگر به تفصیل بحث کرده و نظرهای مختلفی ارائه کردهاند؛ بعضی شدیداً دچار افراط شده و سنت صحابه اعم از قول و فعل و تقریر و مواضع آنان را یکسره حجّت و در حکم حدیث مرفوع دانستهاند. [۱۹۹] این دیدگاه مبتنی بر نظریّه مشهور «عدالت صحابه» است. این گروه با استناد به پارهای آیات و روایات،[۲۰۰] عدالت صحابه و در پی آن حجیّت سنت آنان را نتیجه گرفتهاند. عدالت صحابه از دیدگاه ایشان نفی هرگونه دروغ، ناهنجاری و شک و تردید از صحابه و قرار نگرفتن آنان در معیارهای جرح و تعدیل است؛[۲۰۱] امّا این نظریّه از جهات مختلف مردود است؛ آیات مورد استناد آنان نه تنها بر عدالت صحابه دلالتی ندارد،[۲۰۲] بلکه قرآن بسیاری از صحابیان را نکوهش کرده است. [۲۰۳] نزول آیات فراوان در مذمّت و لعن منافقان (سوره منافقون و سوره توبه) سندی خلل ناپذیر بر وجود جریان نفاق گسترده در میان صحابه پیامبر (ص) است، به طوری که ابن عباس علت نامیده شدن سوره توبه به «الفاضحه» را نزول آیات فراوان از این سوره در نکوهش بسیاری از صحابیان میداند. [۲۰۴] روایات مورد استناد ایشان نیز به اعتراف بسیاری از عالمان اهل سنت مجعول و غیر قابل استنادند. [۲۰۵] گذشته از سست بودن ادله صاحبان این نظریه، واقعیّت زندگی بسیاری از صحابیان نیز آن را نفی میکند. [۲۰۶] این گونه است که برخی مراد از عدالت صحابه را تنها عدم تعمّد آنان بر کذب بیان کرده و در پی آن به پذیرش روایات آنان بدون بحث درباره وثاقت و عدالتشان معتقد شدهاند. [۲۰۷] این نیز سخنی نادرست است؛ زیرا عدالت به معنای عدم تعمّد بر کذب هیچ دلالتی بر حجیّت سنت صحابه ندارد. افزون بر اینکه صدور روایت «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ »[۲۰۸] که به تواتر از پیامبر (ص) نقل شده است نشان دهنده وجود کذب و نسبت دادن عمدی آن به پیامبر (ص) در زمان آن حضرت است. [۲۰۹]
گروهی دیگر آن دسته از روایات موقوف صحابه را که جز از طریق وحی به دست نمیآید و نشان دهنده اخذ آن روایات از پیامبر (ص) است مانند اخبار قیامت و اسباب نزول، در حکم حدیث مرفوع دانستهاند؛ اما روایات موقوفی را که بیانگر اجتهاد شخصی صحابیاناند، متوقف بر خود صحابه دانسته [۲۱۰] و در نهایت برخی بر این باورند که صحابه نیز همچون دیگران باید جرح و تعدیل شوند و روایاتشان بررسی شوند. [۲۱۱] اما دانشمندان شیعه با نفی نظریه عدالت صحابه معتقدند در کنار صحابیان عادل، بعضی از صحابه منافق و فاسق و بعضی نیز مجهول الحالاند. [۲۱۲]
از دیدگاه شیعه تفسیر منقول از صحابه هرچند والامقام و جلیلالقدر باشند، موقوف است و اسناد آن به پیامبر (ص) تا زمانی که خود صحابی اسناد نداده، روا نیست. [۲۱۳] از معاصران، آیة الله محمد هادی معرفت، تفسیر صحابه را با دو شرطِ صحت اسناد به آنان و بلند مرتبه بودن ایشان، معتبر و از منابع اصلی در تفسیر میداند؛[۲۱۴] اما علامه طباطبایی با اشاره به این مطلب که دلیلی بر حجیت گفتار غیر معصوم نیست، در اعتبار تفسیر صحابه تردید کرده است. [۲۱۵] آیة الله جوادی آملی نیز همچون سایر علما و مفسران شیعه معتقد است روایات تفسیری صحابه حتی اگر درباره اسباب نزول باشند حجیتی ندارند و تنها میتوانند زمینه ساز برداشتهای تفسیری باشند. [۲۱۶].[۲۱۷]
منابع
پانویس
- ↑ مجمع البحرین، ج ۱، ص۹۷؛ لسان العرب، ج ۷، ص۲۸۶، «صحب».
- ↑ آفاق تفسیر، ص۶۱.
- ↑ آفاق تفسیر، ص۶۱.
- ↑ پیام جاویدان، ش ۷، ص۱۴ - ۲۲، «صحابه از نظر قرآن و اهل بیت (ع)».
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص۴۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۳۷، ۳۸؛ سه مقاله در تاریخ تفسیر، ص۲۲ - ۲۴.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص۴۳۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۳۶، ۳۹؛ مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص۴۳۸ - ۴۳۹.
- ↑ «تا سپیدی سپیدهدم از سیاهی (شب) برای شما آشکار شود (میتوانید) بخورید و بیاشامید» سوره بقره، آیه ۱۸۷.
- ↑ فتح الباری، ج ۴، ص۱۱۳ - ۱۱۴؛ جامع البیان، ج ۲، ص۲۳۳ - ۲۳۴؛ صحیح البخاری، ج ۲، ص۲۳۱.
- ↑ «و کسانی که آنچه (باید در راه خداوند) دهند میدهند، در حالی که دلهای آنان هراسان است که به سوی پروردگارشان باز میگردند» سوره مؤمنون، آیه ۶۰.
- ↑ المستدرک، ج ۲، ص۴۲۷؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۳۸.
- ↑ «و میوه و علف» سوره عبس، آیه ۳۱.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۶، ص۳۱۷؛ الاتقان، ج ۱، ص۲۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص۱۴۵.
- ↑ المستدرک، ج ۲، ص۵۵۹؛ الاتقان، ج ۱، ص۲۴۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص۱۴۵.
- ↑ «یا آنان را در حال ترسیدن فرو گیرد؟ پس بیگمان پروردگارتان مهربانی بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۴۷.
- ↑ الموافقات، ج ۲، ص۵۷؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص۱۱۹؛ التفسیر المأثور عن عمر بن الخطاب، ص۵۱۰.
- ↑ «از تو نظر میخواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر میدهد» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۶، ص۵۷ - ۵۸؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص۷۵۷.
- ↑ سوره فاطر، آیه ۱.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۲۴۵؛ ایضاح الوقف والابتداء، ج ۱، ص۷۱ - ۷۲؛ البرهان، ج ۱، ص۳۹۷.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹؛ التفسیر والمفسرون ذهبی، ج ۱، ص۶۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۸؛ فجر الاسلام، ص۲۰۲.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص۱۴ - ۱۵؛ اسدالغابه، ج ۴، ص۸۸ - ۹۰؛ المستدرک، ج ۳، ص۱۴۷.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۴۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه، ۱۹۲.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص۱۶ - ۱۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۴۶۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۶، ص۳۱۱ - ۳۱۳.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۱، ص۴۰۰ - ۴۰۵، ۴۳۲؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۱۸۱، ۱۸۸، ۲۰۰؛ بصائر الدرجات، ص۲۳۳ - ۲۳۶.
- ↑ المیزان، ج ۱۲، ص۲۸۵.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص۳۱۲؛ الغدیر، ج ۲، ص۴۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص۳۷۸ - ۳۸۴؛ المستدرک، ج ۳، ص۱۳۷ - ۱۳۸.
- ↑ المستدرک، ج ۳، ص۱۳۴؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص۸۰؛ الصواعق المحرقه، ص۱۲۴.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص۶۴؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص۴۸؛ الاحتجاج، ج ۱، ص۲۰۷ - ۲۲۳.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص۲۵۷؛ ینابیع الموده، ج ۱، ص۲۱۴؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص۴۱۱؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۲۰۶.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۲۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۹۲.
- ↑ سعد السعود، ص۵۵۸؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص۱۰۵.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج ۱، ص۱۰۵؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص۴۰۰؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲.
- ↑ المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۲۱.
- ↑ سعد السعود، ص۵۵۹؛ الغدیر، ج ۲، ص۴۵.
- ↑ اسدالغابه، ج ۴، ص۹۶؛ الاصابه، ج ۴، ص۴۶۷.
- ↑ اسمی المناقب، ص۸۲؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۹۲.
- ↑ نک: مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۳۳۱.
- ↑ البرهان، ج ۲، ص۲۹۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۹۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۱۸.
- ↑ الفهرست، ص۳۰؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص۴۰ - ۴۳؛ التمهید، ج ۱، ص۲۸۵.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۱۸۵.
- ↑ اوائل المقالات، ص۸۱؛ البیان، ص۲۲۵، ۲۳۳؛ حقایق هامّه، ص۱۵۳ ـ ۱۶۵.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ اسدالغابه، ج ۳، ص۳۸۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۲۰۰.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج ۱، ص۱۷۴؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۹۹.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص۱۱۲ السیرة النبویه، ج ۱، ص۳۱۴؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۳۸۳.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص۱۱۲ - ۱۱۳؛ الاصابه، ص۴، ص۱۹۹؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۳۸۳.
- ↑ مسند احمد، ج ۶، ص۴۴۹؛ الطبقات، ج ۳، ص۱۱۳؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۱۱۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج ۲، ص۱۹۵؛ مسند احمد، ج ۱، ص۷؛ سفینة البحار، ج ۳، ص۳۴۶ - ۳۴۸.
- ↑ مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۵ - ۳۶.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج ۱، ص۱۷۰ - ۱۷۸؛ صفه الصفوه، ج ۱، ص۱۷۰ - ۱۷۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۳۸۵ - ۳۸۶.
- ↑ صفة الصفوه، ج ۱، ص۱۷۱؛ کنزالعمال، ج ۱۳، ص۱۶۰؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۵۸؛ الاصابة، ج ۴، ص۲۰۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۵۸؛ مقدمة فی اصول التفسیر، ص۶۱.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۲۱ - ۱۲۲.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۱۸.
- ↑ الخصال، ج ۲، ص۴۶۱.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۲، ص۲۹۸؛ روح المعانی، ج ۶، ص۲۸۲.
- ↑ الغدیر، ج ۱، ص۵۳.
- ↑ الخصال، ج ۲، ص۴۶۶ - ۴۶۹.
- ↑ سعد السعود، ص۵۵۸؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص۴۰۰ - ۴۰۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص۱۰۵.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۱۴۲، ۱۷۲ - ۱۷۳؛ التمهید، ج ۱، ص۳۱۲ - ۳۱۵.
- ↑ مسند احمد، ج ۵، ص۱۲۹ - ۱۳۰؛ الاتقان، ج ۱، ص۱۷۳.
- ↑ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۱۵ - ۱۶؛ التمهید، ج ۱، ص۳۱۹ - ۳۲۱؛ تاریخ قرآن، ص۳۵۰ - ۳۵۳.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص۳۸۱؛ الاصابه، ج ۱، ص۱۸۱ - ۱۸۲.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص۳۷۸؛ الاصابه، ج ۱، ص۱۸۱.
- ↑ تاریخ قرآن، ص۳۴۱.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص۳۷۹ - ۳۸۱؛ تاریخ دمشق، ج ۷، ص۳۳۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۳، ص۳۷۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۷.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج ۱، ص۱۶۹ - ۱۷۰؛ التمهید، ج ۱، ص۳۴۰.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۷؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۲۳.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۱۹؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۶.
- ↑ مقدمة فی اصول التفسیر، ص۷۵ - ۷۶.
- ↑ نک: الموضوعات، ج ۱، ص۲۳۹ - ۲۴۲؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۶۴ - ۷۴.
- ↑ الموضوعات، ج ۱، ص۲۳۹ - ۲۴۲؛ اللآلی المصنوعه، ج ۱، ص۲۰۷ - ۲۰۸؛ مقباس الهدایه، ج ۱، ص۴۱۱.
- ↑ المصاحف، ج ۱، ص۲۹۱ - ۲۹۲؛ تاریخ قرآن، ص۳۴۰ - ۳۵۳.
- ↑ تاریخ قرآن، ص۳۴۲ - ۳۴۳.
- ↑ الفهرست، ص۲۹ - ۳۰؛ الاتقان، ج ۱، ص۱۴۲ - ۱۴۳؛ التمهید، ج ۱، ص۳۲۲ - ۳۲۳.
- ↑ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۷۵؛ تاریخ قرآن، ص۳۴۹ - ۳۵۳.
- ↑ المصاحف، ج ۱، ص۲۹۱ - ۲۹۲؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۱۶؛ التمهید، ج ۱، ص۳۲۴ - ۳۲۵.
- ↑ تقریب المعارف، ص۱۶۸؛ سفینة البحار، ج ۱، ص۲۳.
- ↑ الخصال، ج ۲، ص۴۶۱.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۳۱.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۰؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ التفسیر والمفسرون ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ۱۳۰.
- ↑ مسند احمد، ج ۱، ص۲۶۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۲؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۹.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۲۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۱.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۰، ۷۴.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳ - ۴۱۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۶۷ - ۶۸.
- ↑ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۲۰۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۷۰.
- ↑ قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۱۸ - ۴۹۳؛ خلاصة الاقوال، ص۱۹۰.
- ↑ سعد السعود، ص۵۹۵ - ۵۹۶؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۴۳ - ۲۸۵، ۲۸۷ - ۲۸۸؛ الغدیر، ج ۱، ص۴۹ - ۵۲.
- ↑ قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۳۵ - ۴۳۶.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۶.
- ↑ مقدمة فی اصول التفسیر، ص۶۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷.
- ↑ جامع البیان، ج ۱، ص۵۴.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۴ - ۲۴۰.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۷ - ۷۹؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۵.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۹.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۱.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۲؛ اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۸ - ۲۵۰.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۲.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۶۷.
- ↑ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵ - ۸۹؛ فجر الاسلام، ص۱۶۰، ۲۰۱.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۴ - ۶۶، ۷۴ - ۷۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۵۶ - ۲۶۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰، ۸۶.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰ - ۸۱؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۲، ۲۶۵.
- ↑ مقدمه فتح الباری، ص۴۷۶.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۶؛ دراسات و مباحث فی تاریخ التفسیر، ص۴۰.
- ↑ مناهج فی التفسیر، ص۴۱.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۴ - ۴۱۷؛ ر. ک: التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۲۶۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۶۸ - ۲۹۴.
- ↑ ر. ک: سه مقاله در تاریخ تفسیر، ص۱۲۳ - ۱۲۷.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵؛ تفسیر ابن عباس، ص۵.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۲۴۵؛ ج ۲، ص۴۱۵.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص۲۸۸ - ۲۸۹.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵.
- ↑ ر. ک: تفسیر ابن عباس.
- ↑ الفهرست، ص۳۶.
- ↑ مجاهد المفسر والتفسیر، ص۲۸۸ - ۲۹۴.
- ↑ کشف الظنون، ج ۱، ص۵۰۲؛ الذریعه، ج ۴، ص۲۴۴؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷.
- ↑ نک: تنویر المقباس، ص۲ - ۳؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷ - ۱۸۸.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
- ↑ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۸.
- ↑ تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷؛ سیر نگارشهای علوم قرآنی، ص۱۳.
- ↑ نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۴۴ - ۳۵۴.
- ↑ تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸؛ سیر نگارشهای علوم قرآنی، ص۱۴ و ۱۵.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۱.
- ↑ اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.
- ↑ الفهرست، ص۳۶.
- ↑ الذریعه، ج ۴، ص۲۷۰، ۴۵۴.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷ - ۱۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸.
- ↑ المستدرک، ج ۲، ص۵۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۳۱۷.
- ↑ الکشاف، ج ۱، ص۴۹۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۴۷۸.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ اسدالغابه، ج ۲، ص۳۴۸؛ الاستیعاب، ج ۲، ص۱۱۳.
- ↑ الاستیعاب، ج ۲، ص۱۱۲.
- ↑ التمهید، ج ۱، ص۳۰۲؛ تاریخ قرآن، ص۳۱۷ - ۳۱۸
- ↑ الاستیعاب، ج ۲، ص۱۱۲.
- ↑ اسدالغابه، ج ۲، ص۳۴۷؛ الاستیعاب، ج ۲، ص۱۱۲.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ نک: تهذیب التهذیب، ج ۵، ص۳۲۰؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۳۶۵.
- ↑ الاصابه، ج ۴، ص۱۸۲؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۱۰۴.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۸.
- ↑ الملل والنحل، ج ۱، ص۹۴.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ اسدالغابه، ج ۱، ص۴۹۴؛ الاستیعاب، ج ۱، ص۲۹۳.
- ↑ تأسیس الشیعه، ص۳۲۳.
- ↑ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص۲۱۱، ۲۱۸ - ۲۱۹؛ الاستیعاب، ج ۱، ص۲۹۳.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص۲۱۶ - ۲۱۸، ۲۲۱ - ۲۲۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص۲۹۳.
- ↑ اسدالغابه، ج ۱، ص۴۹۳.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص۲۹۳.
- ↑ سفینة البحار، ج ۱، ص۳۵۷ ـ ۳۵۸.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۱.
- ↑ الاعلام بوفیات الاعلام، ج ۱، ص۲۵؛ الاعلام، ج ۲، ص۳۳۸.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص۲۸۲؛ تاریخ دمشق، ج ۴۷، ص۱۱۰ - ۱۱۱.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص۲۷۲ - ۲۷۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۷، ص۱۳۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص۳۴۶.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۳۱۹.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۳۱۹ - ۳۲۰.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ مجاهد المفسر والتفسیر، ص۲۶۹؛ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۲۸۴ - ۲۸۶؛ تفسیر الصحابه، ص۳۸ - ۳۹.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج ۱، ص۷؛ الموافقات، ج ۴، ص۴۰ - ۴۱؛ الاصابه، ج ۱، ص۱۶۲.
- ↑ الموافقات، ج ۴، ص۴۱ - ۴۲.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج ۱، ص۷.
- ↑ نک: المیزان، ج ۱، ص۳۱۹، ۳۲۳؛ ج ۳، ص۳۷۶ - ۳۷۷؛ التحریر والتنویر، ج ۲، ص۱۸ - ۲۰.
- ↑ برای نمونه: نک: نظریّة عدالة الصحابه، ص۳۹ - ۴۷.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص۱۱۹.
- ↑ میزان الاعتدال، ج ۲، ص۱۴۲؛ ج ۳، ص۱۵۲؛ ج ۴، ص۳۳۶؛ لسان المیزان، ج ۲، ص۱۱۸، ۱۳۷ - ۱۳۸، ۳۱۲.
- ↑ پیام جاویدان، ش ۷، ص۱۷ - ۲۲؛ صحابه از نظر قرآن و اهل بیت (ع)، الاصول العامه، ص۱۳۸؛ دراسات فی الحدیث، ص۸۹ - ۱۰۴.
- ↑ روح المعانی، ج ۲۶، ص۱۴۶.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص۲۱۲؛ طرق حدیث من کذب علی، ص۱ به بعد، مقدمه ابن الصلاح، ص۱۶۲.
- ↑ الموضوعات ج ۱، ص۲۸ - ۵۶.
- ↑ معرفة علوم الحدیث، ص۱۹ - ۲۰؛ تدریب الراوی، ج ۱، ص۱۹۳.
- ↑ الاحکام فی اصول الاحکام، ج ۲، ص۱۳۶؛ اضواء علی السنة المحمدیه، ص۳۱۰ - ۳۳۹.
- ↑ النص والاجتهاد، ص۵۲۰؛ معالم المدرستین، ج ۱، ص۹۷ - ۱۰۶.
- ↑ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۲۸۳ - ۲۸۴.
- ↑ التفسیر الاثری، ج ۱، ص۹۸ - ۱۰۵.
- ↑ المیزان، ج ۱۲، ص۲۶۱.
- ↑ تسنیم، ج ۱، ص۲۳۲ - ۲۳۳.
- ↑ دشتی، سید حبیب، مقاله «تفسیر صحابه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸.