عصمت پیامبران: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مصادیق نبی]]
[[رده:مصادیق عصمت]]


{{عصمت افقی}}
{{عصمت افقی}}

نسخهٔ ‏۱۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۵۹

عصمت به معنای حفظ و نگهداری و نیز منع کردن در اصطلاح متکلمان امامیه، گاه به لطفی از جانب خدای متعال به برگزیدگان خود و گاه نیز به ملکه‌ای تعبیر شده که به موجب آن، انبیاء و اوصیای ایشان به‌رغم داشتن قدرت بر انجام گناهان، از هر گونه خطا و اشتباه، گناه و عصیان در تمام مراحل زندگی، حتی قبل از نبوت و در زمان کودکی، مصون هستند. در نتیجه به وسیله این صفت، از سهو و نسیان هم مبرا و پاک هستند. امامیه عصمت انبیا را از ضروری‌ترین شروط إعطای نبوت می‌داند. در محدوده و قلمرو عصمت سه دیدگاه وجود دارد که مشهور متکلمین دیدگاه "اطلاق عصمت از حیث زمانی و حالات معصوم" را قبول دارند. ادله نقلی محض عصمت، مشتمل بر آیات و روایاتی است که بر عصمت انبیا دلالت می‌کنند. آیاتی که انبیا را در شمار مخلصین می‌دانند، آیاتی که امر مطلق به اطاعت انبیا می‌کنند، آیاتی که آنها را هدایت یافته معرفی می‌کنند و ... برخی از ادله عصمت پیامبران هستند. ادلّۀ عقلی عصمت انبیا نیز مشتمل بر براهین عقلی است که برخی از آنها عبارت‌اند از: برهان وجوب اطاعت نبی، برهان امتناع تسلل، برهان حفظ شرعیت، برهان عدم عصمت پیامبران (خلف).

معناشناسی

معنای لغوی

«عصمت» واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

پیشینه و تاریخ

اندیشه عصمت پیامبران در ادیان قبل از اسلام

اندیشه عصمت پیش از اسلام وجود داشته است؛ گرچه در هر دینی به شکل و قالب خاصی بروز و جلوه داشته است. در ادیان غیرابراهیمی، بیشتر به عنوان صفت پیش فرضِ معلم و آموزگار خلایق قرار گرفتن و راهبری مردم قرار گرفته است. در بعضی فرقه‌های بودیزم به صراحت و در بسیاری دیگر به صورت غیرمستقیم این اندیشه مطرح شده است؛ اما در ادیان ابراهیمی نیز به شکل واضح‌تری این اندیشه وجود دارد. در دین یهود، عصمت انبیا در مقام اخذ و تلقّی و ابلاغ وحی به شکل قطعی مطرح شده است؛ اما عصمت آنها در مقام عمل نیز با توجیه موارد خلاف در تفاسیر تورات به شکل خاصی مطرح شده است. بیش از همه ادیان و آشکارتر از آنها در مسیحیت، عصمتِ عیسی مسیح(ع)، عصمت کاتبان انجیل، عصمت کلیسا، عصمت پاپ در مقام فتوا و اَشکال دیگری از عصمت مطرح بوده و هست؛ درنتیجه می‌توان گفت تاریخ این فکر و اندیشه و نظریه، قبل از اسلام بی‌ریشه نیست. بنابراین استبعاد یا انکار این اندیشه در اسلام و بالمآل انتساب آن به عامل بیرونی دور از انصاف است[۱۱]

دین زرتشت

اگر با تدبر در ادیان حاکم بر جامعه ایران قبل از زرتشت، یعنی آیین مهر یا میترائیسم دقت نماییم، حتی با شمارش صفاتی که برای میترا یا مهر برشمرده‌اند[۱۲]، مطلبِ روشن چندانی درباره اندیشه عصمت نمی‌یابیم؛ اما نسبت به مذهب مزدیسنا یا زرتشت، اطلاعات بیشتری در دست داریم[۱۳]. در کتاب مقدس زرتشت، عباراتی وجود دارد که یا به ذکر صفات خود زرتشت می‌پردازد، یا اینکه صفات آموزگاران و پیام‌آوران و نجات‌بخشان را برمی‌شمارد. این عبارات که بعضا بر مصونیت زرتشت به عنوان برگزیده الهی از بدی‌ها و منزه بودنش از زشتی‌ها را می‌رسانند، شواهد خوبی هستند بر اینکه دین زرتشتی، تأیید خاص الهی و مبرّا و منزه بودن از زشتی‌ها را از ویژگی‌های پیام آوران خود می‌داند[۱۴].[۱۵]

دین یهود

با اندکی جستجو در منابع و تعالیم دین یهود، شواهدی بر عصمت انبیا، حتی در مقام عمل نیز می‌توان به دست آورد. در یکی از کتاب‌های اپوکریفای عهد عتیق به نام نیایش مَنَسّی (صلاة منسّی) در آیه هشتم عصمت انبیا را به نحو شدیدی مطرح می‌کند[۱۶].[۱۷]

آنچه گفته شد، در مورد عصمت انبیا در مقام عمل بود؛ اما دین یهود، عصمت انبیا را در مقام اخذ و تلقّی وحی و بازخوانی آن مسلّم شمرده است. بنا به کتاب مقدس دین یهود «نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا»[۱۸].

مسیحیت

در آموزه‌های مسیحیت اندیشه عصمت، فراتر از عیسی(ع) آبا، کاتبان انجیل، پاپ و کلیسا به حوزه عام‌تری بسط و توسعه داده شده است. آگوستین قدیس پس از آنکه «معصیت جبلّی» و «ذنب ازلی» را برای همه نوع بشر اثبات کرده است، می‌گوید: تمام بشر اخلاقاً مفتون و مبتلا هستند؛ لکن خداوند دارای صفت رحمت است و هر کس را برگزیند مشمول عفو و غفران خود می‌فرماید. شخص مذنب خطاکار همان لحظه که مشمول لطف حق می‌گردد، دارای جدّ و جهد و صبر و ثبات می‌شود و در برابر خطایا و معاصی پایداری و استقامت می‌ورزد تا به درجه قدسیت می‌رسد و از این سبب ماهیت او تغییر یافته و به مقام عصمت و طهارت نایل می‌شود[۱۹].[۲۰]

ادیان هند و چین

مردم جنوب شرقی آسیا عموماً پیروان فرقه هینه یانه یکی از بزرگ‌ترین فرقه‌های بودایی هستند. این فرقه بیشتر در برمه، تایلند و کامبوج پراکنده شده‌اند. در تعالیم این فرقه آمده است: بودا موجودی است الهی دارای عصمت محض و علم مطلق که بعد از طی تناسخ‌ها و ظهور در ابدان متعدد و در عمرهای بی‌شمار، آن چنان سیر کمال را طی کرده است که سرانجام به درجه و مقام الوهیت رسیده و در اعلا علیین، جای گرفته است؛ پس از آنجا به سوی زمین نزول کرده، در رحم مادرش استقرار یافته، سپس مانند انسانی در جهان زاییده شده است. سرشت الوهی و ماهیت خدایی وی در سراسر زندگانی او هنگام شهود و اشراق ظاهر و نمایان شد. پس تعالیم او تعالیم الهی است و رفتار و کردار او منطبق با اصل حقیقت و عصمت است و هر کس بدان راه و روش برود، از بدبختی و شقاوت خلاصی یافته، در صلح و سلام محض خواهد آرمید[۲۱]. این سلسله افکار و تعالیم در اخلاقیات مکتب مهایانه نیز آمده است[۲۲].[۲۳].

پیشینه عصمت پیامبران در قرآن

هر چند واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده اما صفت عصمت به مفهوم عام آن با قطع‌نظر از موصوفش که کتاب باشد یا ملائکه یا پیامبران، در قرآن مطرح شده است. برخی از آیاتی که بر عصمت انبیا دلالت می‌کنند عبارت‌اند از:

  1. ﴿وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ[۲۴]؛ این آیه درباره عصمت حضرت یوسف (ع) است.
  2. ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۲۵]. ؛ این آیه گفتار پیامبر عظیم‌الشأن را با حصری که از نکره در سیاق نفی و استثناء فهمیده می‌شود معصوم از هر سخن باطل و نفسانی و گناه‌آلود معرفی می‌کند.
  3. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۲۶]؛ این آیه پیروی مطلق از پیامبر را نتیجه دوست داشتن خداوند و شرط محبوب شدن در نزد خداوند دانسته است و معلوم است که اگر پیامبر در مواردی گناه کند تبعیت از پیامبر در آن موارد سبب نزدیکی به خداوند نمی‌شود، زیرا گناه مبغوض خداوند است و در نتیجه به اطلاق و عموم آیه خلل وارد می‌شود.
  4. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ[۲۷]؛ این آیه درباره معصوم ماندن پیامبر از اضلال دیگران و ضرر آنهاست.
  5. ﴿إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۲۸]؛ ﴿لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[۲۹]؛ ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۳۰]؛ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[۳۱]. این آیات می‌فهمانند اطاعت خداوند بر صراط مستقیم بودن است و پیامبر همیشه بر صراط مستقیم قرار دارد و از آن منحرف نمی‌شود و اطاعت شیطان گمراهی است و شیطان بر مخلصین و متوکلین سلطه ندارد و اهل بیت (ع) مصداق واقعی مخلصین و متوکلین می‌باشند. که عدم عصمت با روح این آیات سازگار نیست[۳۲].

منشأ و سرچشمه

در اینکه منشأ عصمت پیامبران چیست و چه عامل یا عواملی موجب می‌شود تا معصومان در مقام عمل به اختیار خود آلودگی‌ها را ترک کنند و از خطا و نسیان نیز در امان باشند؟ دیدگاه‌های مختلفی از سوی متکلمان اسلامی مطرح شده است.

اجتماع چهار عنصر

برخی معتقدند اجتماع چهار عنصر موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) می‌شود که عبارتند از: الف: در نفس یا بدن مطهر معصوم، خاصیتی وجود دارد که اقتضا می‌کند ملکه مانع از فجور در او پدید آید. ب: علم و یقین نسبت به زیان‌ها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است. ج: وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق می‌سازد. د: توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمی‌دارد[۳۳].

علم خاص

بسیاری از اندیشوران اسلامی، منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی می‏دانند[۳۴]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان می‌گردد[۳۵].

علم و اراده

برخی دیگر عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانسته‌اند[۳۶]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زنده‌تر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزش‌ها و کج روی‌ها بیشتر در امان خواهد بود"[۳۷].

اراده قوی و حسن انتخاب

برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب می‌‌دانند[۳۸]. از نظر آنان عصمت پدیده‌ای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کننده‌ای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسان‌ها می‌‌توانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند[۳۹].

تمامیت عقل

برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمرده‏‌اند[۴۰]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیده‌اند"[۴۱].

خلق نکردن گناه توسط خدا

اشاعره که تمام افعال را بدون واسطه به خداوند نسبت می‌‌دهند، معتقدند که این خداوند است در اعمال معصوم فعل گناه را خلق نمی‌کند. [۴۲] برخی دیگر از اشاعره نیز معتقدند که خداوند در افعال معصوم فقط طاعت‌ها را می‌آفریند[۴۳]. این نظریه نیز مردود است؛ چراکه بر اساس آن باز هم عصمت به فعل خداوند برگشته و موجب جبر می‌شود[۴۴].

روح القدس

در برخی از روایات از روح القدس به عنوان منبع علم معصومان و به عبارت دیگر منشأ عصمت نام برده شده است. بر اساس این روایات، می‌توان روح‌القدس را مؤید ارواح دیگر و پایه عصمت معصومین دانست. [۴۵].

مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی

برخی دیگر هم مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی همچون وراثت، لطف الهی، تربیت خانواده و ... را منشأ عصمت می‌دانند[۴۶]

نتیجه

آنچه در بیان موجبات یا منشأ عصمت گذشت، دیدگاه‌های مختلف متکلمان اسلامی بود که اولا و بالذات به منشأ عصمت در انبیا(ع) ـ و از جمله آنها پیامبراکرم(ص) ـ بازمی‌گردد و ثانیا ناظر به منشأ عصمت در امامان معصوم نیز هست مگر برخی دیدگاه‌ها که صاحبان آنها به عصمت دیگر افراد بشر غیر از انبیا معتقد نباشند. با این حال استوارترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، همان «علم خاص» است. این دیدگاه هم با تحلیل عقلی و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با متون دینی همخوانی دارد[۴۷].

اقسام و گونه‌ها

عصمت موهبتی و عصمت اکتسابی

عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری می‌کند[۴۸]، به خلاف عصمت موهبتی یا ذاتی که در آن انسان، به‌ واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب می‌کند[۴۹]. به عقیده برخی عصمت ذاتی یا موهبتی بعد از تلاش و کوشش انسان و بعد از به دست آوردن عصمت اکتسابی به برخی از انسان‌‌‌ها داده می‌شود[۵۰] البته برخی، عصمت اکتسابی را به معنای عدالت دانسته‌اند[۵۱].

در اینکه عصمت با اکتساب حاصل می‌شود، یا با موهبت الهی، اختلافی میان متکلمان اسلامی دیده نمی‌شود و به جرأت می‌توان گفت که تمام متکلمان در این خصوص قائل به موهوبی بودن عصمت هستند[۵۲].[۵۳] از آیات و روایات نیز به دست می‌آید که عصمت علمی مختص به انبیا و امامان است و عصمت عملی که هم در معصومین و هم در سایر مردم وجود دارد موهبتی الهی است، اگرچه ریشه و زمینه‌های آن اکتسابی می‌باشد[۵۴].

عصمت استحقاقی و عصمت تفضلی

بحث دیگری که میان متکلمان اسلامی مطرح است این است که آیا عصمت، استحقاقی است یا تفضلی. این بحث به بحث اختیار در عصمت و مجبور بودن یا نبودن معصوم در ارتکاب معاصی و عدم ارتکاب آنها بازمی‌گردد. از نظر عقل، اگر عصمت مستلزم مجبور بودن شخص معصوم در انجام طاعات و ترک گناهان باشد، در این صورت شخص معصوم مستحق ستایش و مدح نخواهد بود؛ چرا که وجود این صفت در او فضیلتی برای وی به شمار نیامده و بنا به فرض مذکور او مجبور به ترک گناه بوده و اصلا قدرت بر انجام آن را ندارد[۵۵]. روشن است که به تبع این نظریه، امر و نهی و پاداش و کیفر معصوم نیز نامعقول خواهد بود. اما از آنجا که غالب متکلمان اسلامی غیر از اشاعره، قائل به اختیار شخص معصوم هستند، بنابراین عصمت را امری تفضلی می‌دانند نه استحقاقی[۵۶].

قلمرو و گستره

گستره عصمت پیامبران را می‌توان در دو بخش کلی گستره زمانی و گستره متعلق بررسی نمود.

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

مقصود از «گستره متعلق»، ابعادی است که پیامبران(ع) در آنها معصوم هستند. به بیان دیگر می‌‌توان عصمت پیامبران را از جنبه‌های متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی عصمت عملی و عصمت عملی مطرح کرد. مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم پیامبران در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم هستند. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است: عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب؛ عصمت از اشتباه و خطا در مرحله عمل به دین، پیش یا پس از تصدی منصب؛ عصمت از سهو؛ عصمت از نسیان و عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات. مقصود از «عصمت علمی» نیز آن است که آیا پیامبران در نظریاتی که ارائه می‌‌کنند، از اشتباه معصوم هستند؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی پیامبران با واقع مطابق است؟ این بخش از عصمت نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد: عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش یا پس از تصدی منصب، عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی پیش یا پس از تصدی منصب و عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی پیش یا پس از تصدی منصب.

عصمت عملی

عصمت از اشتباه در عمل به دین

اشتباه در عمل به دین می‌تواند دو گونه باشد:

  1. اشتباهی که به یک عمل قبیح در عالم نینجامد: مانند اشتباه در ادای واجبات، از قبیل نماز یا خواب ماندن در وقت نماز[۵۷].
  2. اشتباهی که به یک عمل قبیح در جهان بینجامد: مانند اینکه کسی بدون علم یا اختیار، مرتکب عمل شراب‌خواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته می‌شود. هرچند مرتکب این عمل را نمی‌توان گناهکار به شمار آورد اما به هر حال نفس عمل، قبیح است. از این‌رو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان اشتباه در مرحله عمل به دین تطبیق کنیم. حال وقتی می‌گوییم پیامبران از گناه سهوی معصوم هستند، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و اختیار نیز از آنها صادر نمی‌شود[۵۸] تا پیش از مرحوم صدوق، متکلمان امامیه اشاره یا تصریحی به عصمت پیامبران از چنین گناهانی نداشته‌اند. مرحوم صدوق با ارائه این معیار که پیامبران و به تبع آنها امامان در غیر تبلیغ دین، معصوم نیستند عملا به ضرورت نداشتن عصمت پیامبر و امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شده است[۵۹].
عصمت از گناهان کبیره و صغیره

تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب نبوت، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود دارد[۶۰].

مرحوم شیخ مفید همچون دیگر متکلمان امامیه به عصمت امام از گناهان صغیره و کبیره پس از تصدی منصب امامت تصریح کرده و می‌‌گوید: پیامبران و امامان - پس از پیامبران - در حال نبوت و امامت خود از گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند. [۶۱] دیدگاه مرحوم مفید درباره عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب امامت، با توجه به کلمات به ظاهر متعارض ایشان در این خصوص چندان روشن نیست به طوری که برخی محققان معاصر معتقدند وی در این خصوص دیدگاه راسخی ندارد[۶۲]. وی در مواردی در عصمت پیامبران پیش از تصدی منصب توقف نموده[۶۳] و در مواضعی نیز تنها به عصمت پیامبران از گناهان صغیره تاکید کرده و میان گناهان صغیره ای که فاعل آن در اثر انجامش خوار شده و غیر آن تفکیک قائل شده و بر این اساس عصمت پیامبران از گناهان صغیره نوع اول را لازم دانسته است به خلاف نوع دوم[۶۴]. از جمع بندی نظریات مرحوم ابوالصلاح حلبی در این خصوص نیز به دست می‌‌آید که ایشان نیز قائل به عصمت پیامبران پیش و پس از تصدی منصب نبوت بوده است[۶۵]. در اندیشه شیخ طوسی، پیامبران و امامان از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند. عبارت‌های او حاکی از آن است که ایشان میان عصمت قبل از تصدی منصب یا پس از آن تفاوتی قائل نشده است[۶۶].[۶۷]

عصمت از نسیان

در باب عصمت پیامبران از نسیان یا فراموشی نیز باید گفت: از آنجا که فراموش کردن احکام الهی از جانب انبیا (ع) باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل می‌گردد، اگر رسول در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشد؛ غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمی‌شود. جمله ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ[۶۸] می‌فهماند که رسول به‌گونه‌ای وحی الهی را دریافت و ابلاغ می‌کند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمی‌دهد. خدای متعال برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن به‌وسیله ملائکه ذکر نکرده و جمله ﴿ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ این دلالت را تأیید می‌کند. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است با بی‌کم‌وکاست و کاست به دست مردم برسد[۶۹].

عصمت از سهو

در مورد عصمت پیامبران از سهو میان متکلمان امامیه اختلاف وجود دارد. از بررسی دیدگاه ایشان پیرامون عصمت پیامبر خاتم از سهو که افضل از سایر انبیاست، تکلیف باقی انبیا در این خصوص هم تا حدی روشن خواهد شد. مرحوم صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز[۷۰] و نیز خواب ماندن از نماز[۷۱] را نفی می‌کند. اما پس از او مرحوم شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز[۷۲] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند[۷۳]. مرحوم شیخ طوسی را نیز باید از جمله معتقدان به ضرورت عصمت پیامبران و امامان از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن می‌داند[۷۴]. بدین‌سان باید مدعی شد در اواخر قرن پنجم هجری، عموما نظریه سهو النبی(ص)، نظریه‌ای مردود بوده است[۷۵].

متکلمان متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات و به عبارت دیگر معصوم از سهو می‌دانند. با این حال به واسطه صحت اسناد روایاتی که متضمن سهو پیامبر خاتم(ص) در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است یعنی خدای متعال گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو می‌اندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم فراموشی و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند.

عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات

از مجموع آرای متکلمان امامیه در بحث عصمت پیامبران از ترک اولی و ترک مستحبات می‌توان به این نتیجه دست یافت که مشهور متکلمان، در این مسأله میان پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) با سایر پیامبران الهی(ع) تفکیک کرده و معتقدند از آنجا که عصمت مقوله‌ای تشکیکی و دارای درجات متعدد است و با توجه به آنکه پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) از بالاترین درجه عصمت برخوردار بوده‌اند؛ لذا هرگونه ترک مستحبات یا حتی ترک اولی نیز در مورد آن حضرات منتفی است و آنها معصوم از این قسم نیز هستند به خلاف سایر انبیا(ع) که چون بنا به ظرفیت و شأن وجودی هریک، از عالی‌ترین درجات عصمت برخوردار نبودند؛ لذا از ترک اولی یا ترک مستحبات نیز معصوم نبوده‌اند هرچند آنها نیز از ارتکاب انواع معاصی، خطای در دین، اشتباه و فراموشی، معصوم بوده‌اند[۷۶].

عصمت علمی

در باب عصمت علمی پیامبران نیز باید گفت:از آنجا که جامعه شیعی و نیز اندیشمندان مسلمان، یکی از اهداف نصب پیامبران را ابلاغ دین می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که پیامبران، ضرورتا از اشتباه در ابلاغ یا تبیین دین معصوم هستند با این حال آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت است اما درباره عصمت پیامبران از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت باید گفت: این مسأله در منابع اندیشمندان شیعه در پنج قرن نخست هجری مطرح نشده است[۷۷].

ضرورت و امکان

امکان عصمت

در آثار کلامی پیشینیان بحثی تحت عنوان "امکان عصمت" نیامده؛ چرا که آنها غالباً این مسأله را مسلّم گرفته و نیازی به بحث درباره آن نمی‌دیده‌اند، هر چند برخی از مباحث مربوط به این موضوع در مسأله "عصمت و اختیار" مطرح گردیده است. امّا اخیراً در پاره‌ای از کتب کلامی و اعتقادی، این مسأله مورد توجه قرار گرفته و عموماً از سوی منکران عصمت - ولو منکران بعضی از ابعاد آن - مسأله عدم امکان عصمت مطرح شده است. منشأ بسیاری از این‌گونه سخنان، در این است که صاحبان آنها نتوانسته‌اند بین عصمت معصومین و اختیار آنان وجه جمعی بیابند و از آنجا که قوام انسانیت به اختیار و اراده آزاد می‌باشد، نتیجه گرفته‌اند که عصمت با انسان بودن سازگار نیست.

ادله امکان عصمت برای عموم افراد بشر

برخی معاصرین دستیابی به برخی درجات عصمت را برای عموم افراد بشر ممکن دانسته و به ادله‌ای همچون امکان ذاتی[۷۸] و برخی عمومات قرآنی دال بر این موضوع، استناد کرده‌اند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...[۷۹]؛ ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۸۰]؛ ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ[۸۱].[۸۲]

ضرورت عصمت

بحث از ضرورت عصمت پس از بحث امکان عصمت مطرح می‌گردد. هر چند بهره‌مندی از برخی اقسام و درجات مختلف عصمت برای عموم افراد بشر به تناسب جایگاه هر فرد و تقوای او امری ممکن است اما برخورداری از درجات عالیه آن که شامل عصمت عملی و علمی می‌شود تنها برای حجت‌های الهی اعم از انبیا و امامان معصوم(ع)، ممکن بلکه امری لازم و ضروری است.

ضرورت عصمت پیامبران

هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است و مقتضای این هدف آن است که پیام‌های خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا، و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صد درصد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند.

به همین دلیل است که مفسران بزرگ هنگامی که به آیه‏ ۵۹ سوره نساء؛ ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ؛ (اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر را) می‌‌‏رسند می‏ گویند دستور اطاعت مطلق دلیل بر این است که پیامبران باید معصوم باشند وگرنه خداوند هرگز دستور اطاعت بی‌‏قید و شرط از آنها را نمی‌‏داد[۸۳].

اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا می‌‌کند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ حتّی اگر آنها آدم‌های خوبی باشند؛ زیرا منهای مقام عصمت، باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادّی بلغزد، و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند[۸۴].

به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله اتمام حجّت نیز حاصل نمی‌شود؛ زیرا همیشه بهانه ای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است؛ لذا در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) می‌‌خوانیم: «او معصوم است و مویّد و موفّق و مستقیم و آگاه از حق، و ایمن از خطاها و لغزش‌ها و انحراف ها؛ خداوند او را به این صفت مخصوص کرده تا حجّتش بر بندگان و شاهدش بر خلق باشد»[۸۵].

اضافه بر این، برنامه‌های عملی انبیاء نقش اصلی در تربیت مردم دارد؛ زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آنها است که برای کسانی که تحت تربیت آنها قرار دارند معیار و الگو محسوب می‌‌شود. بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک می‌‌کند و او را به مقصد می‌‌رساند. پیامبران آمده‌اند تا انسان‌ها را پرورش دهند و روشن است که در بعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت،تزکیه و انسان‌سازی محقق شود؛ لذا هرگونه خطایی از او می‌‌تواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند و اگر تضادّی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد به کلّی اعتبار خود را از دست می‌‌دهند و هدف بعثت آنان عقیم خواهد ماند[۸۶].

شرطیت برای نبوت

متکلمان اسلامی برای پیامبران و امامان شرایطی را بر شمرده‌اند که دسته‌ای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی هستند، مثل مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل بودن، مسلمان بودن[۸۷]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین هستند. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام می‌دانند[۸۸].

از جمله آیاتی که از آن بر شرطیت عصمت در پیامبران و امامان استفاده شده، آیه ابتلای حضرت ابراهیم (ع) است. آنجا که خدای متعال در پاسخ حضرت ابراهیم (ع) که از خدا خواست تا امامت را در ذرّیه او قرار دهد فرمود: عهد من به ظالمان نمی‌رسد: ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۸۹]. این آیه بر عصمت پیامبر و امام (ع) در طول حیات و تمام عمر دلالت می‌کند بنابراین کسی که در قسمتی از عمر خود گرفتار فسق یا شرک باشد شایستگی نبوت یا امامت را نخواهد داشت[۹۰].[۹۱].

دلیل اثبات‌کننده

براهین عقلی

با توجه به آنچه گفته شد مهمترین براهین عقلی اثبات عصمت معصومان که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از:

برهان لزوم هدایت بشر

ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۹۲].

اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد[۹۳]

برهان وجوب اطاعت از معصوم

اگر از پیامبرخاتم خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۹۴].[۹۵].[۹۶]

برهان حفظ شریعت

پیامبران و امامان، حافظ شریعتند، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است پیامبران و امامان، معصوم باشند[۹۷].[۹۸]

برهان لزوم اطمینان

صغری: پیامبران و امامان می‌خواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۹۹].

برهان لطف

چنان‌که وجود پیامبران و امام لطف است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران و امامان غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیستند و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران و امامان، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشند و خطا و معصیت بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض امامت است[۱۰۰].[۱۰۱]

سایر براهین

ذکر این نکته لازم است که غالب متکلمان چندان به بحث اثبات عصمت پیامبران نپرداخته‌اند بلکه تمرکز خود را بر اثبات عصمت امام گذاشته و براهین عقلی و ادله نقلی بسیاری را در این خصوص بیان کرده‌اند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در اثبات عصمت امام مثل برهان، نقض غرض، برهان تلازم امامت و عصمت، برهان رویگردانی مردم از گناهکار، برهان نفی احتجاج به غیر معصوم، برهان اضطرار و... در اثبات عصمت پیامبران نیز کارآمد است اما از آنجا که ایشان از این براهین در اثبات عصمت پیامبران نام نبرده و عصمت پیامبران را به جهت وجود نصوص مسلم قرآنی، واضح و روشن قلمداد کرده‌اند ما نیز در این بخش از ذکر آنها خودداری کردیم.

ادله نقلی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است.[۱۰۲] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۱۰۳].

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۱۰۴]. فراز: ﴿ليس لك عليهم سلطان، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا،ثابت می‌نماید[۱۰۵].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است. [۱۰۶]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۱۰۷]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی مفسران به «رسل» [۱۰۸] و طبق نظر برخی دیگر به «ناس» [۱۰۹] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود.

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۱۱۰]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد.

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۱۱۱]. نیز از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..»، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست..»[۱۱۲].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۱۱۳]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید.

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱۱۴].[۱۱۵]

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است.[۱۱۶] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۱۱۷].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۱۱۸].[۱۱۹]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنماشناسی
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت
  3. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
  4. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
  5. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
  6. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت
  7. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان
  8. محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن
  9. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار
  10. علی ربانی گلپایگانی، سید کریم واعظ حسینی، منشأ عصمت، فصلنامه کلام اسلامی
  11. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی
  12. هادی اکبری ملک‌آبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
  13. محمد تقی فیاض‌بخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
  14. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی
  15. علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۸۱.
  12. ر.ک: هاشم رضی، آیین مهر، میترائیسم، صص۱۴۸ ـ ۱۵۰ و ۴۳۹ ـ ۴۴۰.
  13. می‌گویند زرتشت از بیست سالگی برای یافتن اسرار مذهبی خانه را ترک گفت. به اطراف و اکناف رفت تا شاید نور اشراق، درون دل او را منور سازد. چون زرتشت به سی سالگی رسید، مکاشفاتی به او دست داد. اهورامزدا او را در صفوف فرشتگان مقرّب جن ساخت و او را تعلیم داد و به پیامبری برگزید. او با شش فرشته مقرّب (امشاسپندان) گفت و شنود کرد؛ بر روشنایی ضمیر و صفای دل او افزود. در گات‌ها مکاشفات او آمده است. زرتشت پس از این تعلیم الهی و مکاشفه‌ها، تعلیم خلایق را آغاز کرد؛ خویشتن را پیام‌آور و آموزگار مبعوث از طرف اهورامزدا اعلام کرد. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۴۵۳ ـ ۴۵۸. بررسی محتوایی تعالیم گاتاها و هرم صفات کمالی در آن از سروش تا اهورامزدا، نیز رابطه عمل نیک و تجلی رحمت الهی، از مباحثی است که بی‌ربط به مبحث مورد بحث ما نیستند. از بشر عمل اشایی (خدایی) به سوی خدا می‌رود و از سوی خداوند فروزگان معنوی یا فَروَشی بر او نازل می‌شود. ر.ک: جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۱۶۱ - ۱۶۳، ۱۸۰، ۱۸۶، ۲۲۸ و ۲۴۳. در اوستا، زرتشت انسان اهورایی است؛ با اتکا به پروردگار و مدد اندیشه نیک به مبارزه با ستمگران برمی‌خیزد. جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۳.
  14. به عنوان نمونه نک: جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۷۴؛ محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۳ ـ ۹؛ محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۲۴۳-۲۴۴.
  15. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۳.
  16. رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴ - ۳۲۵؛ به نقل از: الاصحاح، ص۳۳.
  17. الهدی إلی دین المصطفی، ج۱ (مقارنة الادیان الیهودیه)، ص۱۹۱ و ۲۳۱؛ الالهیات (سبحانی)، ج۳، ص۱۶۳؛ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۴.
  18. ر.ک: عهد عتیق، سفر خروج، ۴: ۱۵ و ۷: ۱. در این دو آیه خداوند خطاب به موسی درباره هارون چنین می‌گوید: «و بدو سخن خواهی گفت و کلام را به زبان وی القا خواهی کرد و من با زبان تو و با زبان او خواهم بود و آنچه باید بکنید شما را خواهیم آموخت» (سفر خروج، ۴: ۱۵). «و خداوند به موسی گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساخته‌ام و برادرت هارون نبی تو خواهد بود» (سفر خروج، ۷: ۱).
  19. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۶۴۴.
  20. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۸.
  21. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۱۱ ـ ۲۱۴.
  22. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۳۰ ـ ۲۳۴.
  23. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۰.
  24. «آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  25. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  26. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  27. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  28. «که بی‌گمان تو بر راهی راست هستی» سوره زخرف، آیه ۴۳.
  29. «که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۱.
  30. «و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
  31. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
  32. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۲۱۲.
  33. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  34. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
  35. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
  36. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
  37. مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
  38. ری شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۰.
  39. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰.
  40. لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه می‏‌نویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّت‌های او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر می‏‌شود تا یکی از قوّت‌های او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
  41. جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
  42. قاضی عضد الدین ایجی می‌نویسد: "وهی عندنا ان لا یخلق الله فیهم ذنباً"، رک: ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰٫؛ تفتازانی (متوفای۷۲۹ﻫ.ق) نیز می‌نویسد: "ومن اصحابنا مَن قال: العصمه أن لا یخلق الله تعالى فی العبد الذنب"، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۶۰٫.
  43. "اللطف و التوفیق قدره الطاعه و الخذلان خلق قدره المعصیه و العصمه هی التوفیق بعینه …کذا ذکره إمام الحرمین و قال ثم الموفق لا یعصى إذ لا قدره له على المعصیه و بالعکس و مبناه على أن القدره مع الفعل ولیست نسبته إلى الطرفین على السواء"، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۱۵۹.
  44. محقق، فاطمه، عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن، ص۸۵.
  45. ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص۱۷-۱۵.
  46. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۵۰-۵۴.
  47. ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰.
  48. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
  49. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷؛ رضوانی، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
  50. دیانتی‌پور، نعمتی، «عصمت حضرت زهرا(س) الهی یا اکتسابی»، ص۱۰۸.
  51. السند بحرانی، الوراثةالإصطفائیه، ۱۴۳۱ق، ص۳۶. به عقیده آنان عصمت اکتسابی به معنای گناه نکردن در طول عمر است که این معنای عدالت است.
  52. به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید، می‌فرماید: “عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند”. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶. از نظر مرحوم صدوق نیز، عصمت معصومان دو ویژگی عمده دارد: نخست: موهبتی بودن عصمت: مرحوم صدوق به طور مستقیم به این بحث نپرداخته است، اما با توجه به مقدمه ایشان بر کتاب فقهی خود، کتاب المقنع، می‌توان گفت که وی بر آن است که عصمت امامان، امری اکتسابی نیست، بلکه موهبتی الهی است: «شهادت می‌دهم که امامان، رشد یافته، هدایت شده و معصوم‌اند.... خداوند آنها را از لغزش‌ها معصوم، و از پلیدی پاک کرده و رجس را از آنها برده است» اشهد ان الائمة الراشدين المهديين المعصومين... عصمهم من الزلل و طهرهم من الدنس و اذهب عنهم الرجس؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، المقنع، ص۴) دوم: اختیاری بودن عصمت: در هیچ یک از کتب مرحوم صدوق در این باره سخنی نیافتیم؛ اما وی در آثار خود روایاتی را نقل می‌کند که با توجه به مبانی و روش روایی او، می‌توانند ما را به درک نظریه‌اش راهنمایی کنند. روایاتی که مرحوم صدوق از امامان پاک(ع) نقل کرده است، بیانگر این حقیقت‌اند که معصوم با اختیار خود گناه نمی‌کند؛ یعنی تا زمانی که معصوم با اختیار خود از لطف و موهبت الهی استفاده نکند، نمی‌تواند خود را از گناه برهاند. از این رو، باید گفت که گناه نکردن معصوم، امری جبری و غیراختیاری به شمار نمی‌رود، بلکه از آنجا که استفاده کردن از موهبت عصمت، منوط به انتخاب و اختیار معصوم است، او علی‌رغم داشتن قدرت ارتکاب گناه، با اختیار خود و استفاده از عصمت خدادادی، از آن می‌پرهیزد«عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۳۲.
  53. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۱؛ حسین فاریاب، محمد، عصمت امام، ص ۲۳۵.
  54. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۱۱.
  55. علامه حلی، کشف المراد، ۱۳۸۲ش، ص۱۸۶؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱.
  56. به عنوان نمونه مرحوم شیخ مفید، می‌فرماید: “عصمت، تفضلی است از جانب خدا برای کسی که می‌داند آن شخص معصوم به عصمت خود تمسک می‌کند”. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد بثواب الانتقاد، ص۱۰۶؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.
  57. البته ممکن است کسی بگوید با خواب ماندن در وقت نماز نیز از آنجا که فعل واجبی ترک شده است، امر قبیحی واقع می‌شود. از این‌رو، نمی‌توان میان این قسم و قسمی که انسان سهواً مرتکب حرام می‌شود، تفاوتی قایل شد. در پاسخ با اذعان به وجود این احتمال ـ یعنی وقوع قبیح در پی خواب ماندن در وقت نماز ـ باید گفت تقسیم‌بندی یاد شده بیشتر بر اساس تفکیک میان دو فرض یادشده در کلمات متکلمان و به جهت توضیح اصطلاح «گناه سهوی» در کلمات آنهاست؛ زیرا متکلمانی که از این اصطلاح استفاده کرده‌اند از سویی به عصمت امام از گناه سهوی معتقدند و از سوی دیگر خواب ماندن از نماز را در حق امام روا دانسته‌اند.
  58. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۹ و ۳۸.
  59. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۷۰-۳۸۰.
  60. نک: فاریاب، محمد حسین، uصمت امام، ص۳۸۰-۲۷۹.
  61. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۲۹؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۰۵-۱۰۴.
  62. فرمانیان، مهدی، مقاله عصمت امام، ص۱۹.
  63. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص۱۳۰.
  64. مفید، محمدبن محمد بن نعمان، اوائل المقالات، ص۶۵ و ۶۲.
  65. حلبی، ابوالصلاح، کافی فی الفقه، ص۱۰۴.
  66. طوسی،محمد بن حسن، التبیان، ج۸، ص۴۳۰-۴۲۹؛ همو، المبسوط، تحقیق: محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰؛ همو، تمهیدالاصول، تصحیح: عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  67. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸۰-۲۷۹.
  68. «تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸.
  69. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص۲۳۴-۲۳۵.
  70. ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
  71. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
  72. مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
  73. مفید، محمد بن محمدبن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.
  74. طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۶، ح۲۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ص۳۶۹، ح۱۶ و ص۳۷۰، ح۴؛ همان، ج۲، ص۳۴۶، ح۵ و ص۳۵۲، ح۴۹ و ص۳۴۹، ح۳۷.
  75. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ۴۱۴.
  76. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ۳۸۰-۳۶۵.
  77. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۵.
  78. در توضیح این دلیل گفته شده که هیچ دلیلی برای محال بودن عصمت و امتناع آن برای انسان وجود ندارد لذا با فرض عصمت برای انسان بما هو انسان، هیچ‌گونه محال یا امتناع ذاتی ایجاد نخواهد شد.
  79. «ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد»؛ سوره انفال، آیه ۲۹
  80. «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
  81. «و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است» سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  82. به عنوان نمونه: آیت‌الله جوادی آملی می‌فرماید: «انسان می‌تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. عصمت، منحصر در انبیاء و امامان نیست، البته هر پیغمبر یا امامی باید معصوم باشد ولی هر معصومی پیامبر یا امام نیست»، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۱-۲۲؛ آیت‌الله معرفت نیز می‌فرماید: «هر انسانی اگر خود را از همه گناهان وارهاند و بر این امر تداوم بخشد، خداوند نیز قلب سلیم شخص را به نور فروزان خود تابناک می‌فرماید و او را مشمول عنایت خاص خود قرار می‌دهد، لذا این امر محال نیست و ضرورتی ندارد که آن را در انبیا و امامان منحصر سازیم و دلیل این مطلب، آیات و روایات است»، تنزیه الانبیاء از آدم تا خاتم، ص۵۵-۶۲.
  83. ر.ک: پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، ص۱۷۰.
  84. ر.ک: پیام قرآن‏، مکارم شیرازی، ناصر، ج ۷، ص۱۸۵.
  85. « فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ اَلْخَطَايَا وَ اَلزَّلَلِ وَ اَلْعِثَارِ يَخُصُّهُ اَللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ»، عیون أخبار الرضا(ع)‏، شیخ صدوق‏، ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه، ج ۱، ص۲۲۲.
  86. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن‏، ج ۷، ص۱۸۷.
  87. أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیة و...؛ آمدی، سیف‌الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص ۱۹۱.
  88. یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
  89. پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  90. الميزان، ج ۱، ص ۲۷۴.
  91. مصطفی‌پور، محمد رضا، امامت، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۲۲۹.
  92. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به امام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  93. یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
  94. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  95. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  96. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  97. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  98. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  99. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  100. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  101. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  102. نک: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق،‌ ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۴.
  103. صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ص۳۹۹.
  104. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  105. سوره نحل، آیات ۹۹ و۱۰۰.
  106. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، آیه ۵۸ و سوره دخان، آیه ۳۲.
  107. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  108. طباطبایی، محمدحسین، ج ۱۰، ص ۴۱۰.
  109. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج ۳، ص ۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، روح المعانی، ج ۱۰، ص ۳۰۶ و... .
  110. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  111. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  112. سوره ممتحنه، آیه ۴.
  113. فیومی مقری، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص ۴۹۴.
  114. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است».، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  115. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، ش ۴.
  116. نک: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق،‌ ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۴.
  117. صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ص۳۹۹.
  118. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  119. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.