جز
جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمعآوری'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'جمع آوری' به 'جمعآوری') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
== [[اعلان برائت از مشرکان]]== | == [[اعلان برائت از مشرکان]]== | ||
* آیههای [[برائت]] و اعلام انزجار از [[شرک]] و [[بتپرستی]] و [[لزوم]] پیراستن سرزمین [[وحی]] از جلوههای [[شرک]]، یکی از شکوهمندترین فصول [[تاریخ اسلام]] است. در هنگامه برگزاری [[حج]] [[سال نهم هجری]]، [[آیات برائت]] نازل میشود و [[ابو بکر]] [[مأمور]] میشود که آن [[آیات]] را به ضمیمه قطعنامهای چهار مادهای در [[اجتماع]] [[عظیم]] [[حج]] گزاران، بر [[مردم]] بخواند. [[ابو بکر]]، راهی [[مکه]] شد؛ اما اندکی نرفته بود که پیک [[الهی]] فرا رسید و چنین [[ابلاغ]] کرد: ([[پیام]] را) از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان] تو نمیرسانَد. [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را فرا خواند و جریان را باز گفت و مَرکب ویژه خود را در اختیارش نهاد و [[دستور]] داد که به سرعت، [[مدینه]] را ترک کند و [[آیات]] [[[سوره]] برائت] را از [[ابو بکر]] بگیرد و روز دهم [[ذی حجه]]، در [[اجتماع]] [[عظیم]] [[مردم]]، بر آنان بخواند. چنین شد و یکی دیگر از عظمتهای [[علی]] {{ع}} رقم خورد و همبَری و همسانی [[علی]] {{ع}} با [[پیامبر خدا]] در پیشدید عصرها و نسلها نهاده شد<ref>ر. ک: الغدیر، ج ۶، ص ۳۳۸- ۳۵۰؛ مؤلف، طریقهای گوناگون این حدیث را | * آیههای [[برائت]] و اعلام انزجار از [[شرک]] و [[بتپرستی]] و [[لزوم]] پیراستن سرزمین [[وحی]] از جلوههای [[شرک]]، یکی از شکوهمندترین فصول [[تاریخ اسلام]] است. در هنگامه برگزاری [[حج]] [[سال نهم هجری]]، [[آیات برائت]] نازل میشود و [[ابو بکر]] [[مأمور]] میشود که آن [[آیات]] را به ضمیمه قطعنامهای چهار مادهای در [[اجتماع]] [[عظیم]] [[حج]] گزاران، بر [[مردم]] بخواند. [[ابو بکر]]، راهی [[مکه]] شد؛ اما اندکی نرفته بود که پیک [[الهی]] فرا رسید و چنین [[ابلاغ]] کرد: ([[پیام]] را) از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان] تو نمیرسانَد. [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را فرا خواند و جریان را باز گفت و مَرکب ویژه خود را در اختیارش نهاد و [[دستور]] داد که به سرعت، [[مدینه]] را ترک کند و [[آیات]] [[[سوره]] برائت] را از [[ابو بکر]] بگیرد و روز دهم [[ذی حجه]]، در [[اجتماع]] [[عظیم]] [[مردم]]، بر آنان بخواند. چنین شد و یکی دیگر از عظمتهای [[علی]] {{ع}} رقم خورد و همبَری و همسانی [[علی]] {{ع}} با [[پیامبر خدا]] در پیشدید عصرها و نسلها نهاده شد<ref>ر. ک: الغدیر، ج ۶، ص ۳۳۸- ۳۵۰؛ مؤلف، طریقهای گوناگون این حدیث را جمعآوری کرده و آن را «متواتر معنوی» دانسته است.</ref>. | ||
* [[الإرشاد]]: در ماجرای [[برائت]] آمده است که [[پیامبر]] {{صل}}، آن (آیههای [[برائت]]) را به [[ابو بکر]] داد تا با آن، [[پیمان]] با [[مشرکان]] را به کنار افکند. هنوز دور نشده بود که [[جبرئیل]] {{ع}} بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل شد و گفت: [[خداوند]] بر تو [[درود]] میفرستد و میگوید: "از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان] تو ([[پیام]] را) نمیرسانَد". [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را خواست و به او فرمود: "بر عَضباء، شتر من، سوار شو و به [[ابو بکر]] برس و [آیههای] [[برائت]] را از دست او بگیر و آنها را به [[مکه]] برسان و [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بینداز و [[ابو بکر]] را مخیر کن که یا در رکاب تو بیاید یا به سوی من بازگردد". [[امیر مؤمنان]] بر "عَضباء"، شتر [[پیامبر خدا]]، سوار شد و رفت تا به [[ابو بکر]] رسید. چون [[ابو بکر]]، [[علی]] {{ع}} را دید، هراسان شد و به پیشبازش آمد و گفت: ای [[ابو الحسن]]! برای چه آمدهای؟ آیا همراه من میآیی یا به منظور دیگری آمدهای؟ [[امیر مؤمنان]] به او فرمود: "[[پیامبر خدا]] به من [[فرمان]] داده است که به تو برسم و آیههای [[برائت]] را از تو بگیرم و با آنها، [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بیفکنم و به من [[فرمان]] داده که تو را مخیر کنم که یا با من بیایی و یا به سوی او بازگردی". [[ابو بکر]] گفت: به سوی او باز میگردم. به سوی [[پیامبر]] {{صل}} بازگشت و چون بر او وارد شد، گفت: ای [[پیامبر خدا]]! تو مرا برای کاری [[شایسته]] دیدی که بدان، گردنها به سویم کشیده شد و چون به سوی آن رو کردم، مرا از آن بازگرداندی. برای چه؟ آیا [آیهای از] [[قرآن]] درباره من نازل شده است؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه؛ اما [[جبرئیل امین]] از سوی [[خداوند]] عز و جل به نزد من آمد و اینگونه گفت:" از جانب تو، جز خودت یا مردی از خاندانت ([[پیام]] را) نمیرسانَد" و [[علی]] از من است و جز [[علی]] از جانب من [[ابلاغ]] نمیکند"<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۶۵.</ref>. | * [[الإرشاد]]: در ماجرای [[برائت]] آمده است که [[پیامبر]] {{صل}}، آن (آیههای [[برائت]]) را به [[ابو بکر]] داد تا با آن، [[پیمان]] با [[مشرکان]] را به کنار افکند. هنوز دور نشده بود که [[جبرئیل]] {{ع}} بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل شد و گفت: [[خداوند]] بر تو [[درود]] میفرستد و میگوید: "از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان] تو ([[پیام]] را) نمیرسانَد". [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را خواست و به او فرمود: "بر عَضباء، شتر من، سوار شو و به [[ابو بکر]] برس و [آیههای] [[برائت]] را از دست او بگیر و آنها را به [[مکه]] برسان و [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بینداز و [[ابو بکر]] را مخیر کن که یا در رکاب تو بیاید یا به سوی من بازگردد". [[امیر مؤمنان]] بر "عَضباء"، شتر [[پیامبر خدا]]، سوار شد و رفت تا به [[ابو بکر]] رسید. چون [[ابو بکر]]، [[علی]] {{ع}} را دید، هراسان شد و به پیشبازش آمد و گفت: ای [[ابو الحسن]]! برای چه آمدهای؟ آیا همراه من میآیی یا به منظور دیگری آمدهای؟ [[امیر مؤمنان]] به او فرمود: "[[پیامبر خدا]] به من [[فرمان]] داده است که به تو برسم و آیههای [[برائت]] را از تو بگیرم و با آنها، [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بیفکنم و به من [[فرمان]] داده که تو را مخیر کنم که یا با من بیایی و یا به سوی او بازگردی". [[ابو بکر]] گفت: به سوی او باز میگردم. به سوی [[پیامبر]] {{صل}} بازگشت و چون بر او وارد شد، گفت: ای [[پیامبر خدا]]! تو مرا برای کاری [[شایسته]] دیدی که بدان، گردنها به سویم کشیده شد و چون به سوی آن رو کردم، مرا از آن بازگرداندی. برای چه؟ آیا [آیهای از] [[قرآن]] درباره من نازل شده است؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه؛ اما [[جبرئیل امین]] از سوی [[خداوند]] عز و جل به نزد من آمد و اینگونه گفت:" از جانب تو، جز خودت یا مردی از خاندانت ([[پیام]] را) نمیرسانَد" و [[علی]] از من است و جز [[علی]] از جانب من [[ابلاغ]] نمیکند"<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۶۵.</ref>. | ||
* [[تاریخ دمشق]] - به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: در حالی که با [[عمر بن خطاب]] در یکی از کوچههای [[مدینه]]، [[دست]] در دست هم میرفتیم، به من گفت: ای [[ابن عباس]]! من رفیقت را [[مظلوم]] میدانم. گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! پس [[حق]] [[غصب]] شدهاش را به او بازگردان! دستش را از دستم بیرون کشید و از من دور شد و زیر لب زمزمهای کرد. سپس ایستاد تا به او رسیدم. به من گفت: ای [[ابن عباس]]! اینگونه میبینم که [[مردم]]، رفیقت را کوچک شمردند. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[پیامبر خدا]]، او را کوچک نشمرد، آن گاه که او را فرستاد و به او [[فرمان]] داد که [آیههای] [[برائت]] را از [[ابو بکر]] بگیرد و بر [[مردم]] بخواند! [[عمر]]، ساکت شد<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴۹.</ref>. | * [[تاریخ دمشق]] - به [[نقل]] از [[ابن عباس]]-: در حالی که با [[عمر بن خطاب]] در یکی از کوچههای [[مدینه]]، [[دست]] در دست هم میرفتیم، به من گفت: ای [[ابن عباس]]! من رفیقت را [[مظلوم]] میدانم. گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! پس [[حق]] [[غصب]] شدهاش را به او بازگردان! دستش را از دستم بیرون کشید و از من دور شد و زیر لب زمزمهای کرد. سپس ایستاد تا به او رسیدم. به من گفت: ای [[ابن عباس]]! اینگونه میبینم که [[مردم]]، رفیقت را کوچک شمردند. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[پیامبر خدا]]، او را کوچک نشمرد، آن گاه که او را فرستاد و به او [[فرمان]] داد که [آیههای] [[برائت]] را از [[ابو بکر]] بگیرد و بر [[مردم]] بخواند! [[عمر]]، ساکت شد<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴۹.</ref>. |