انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'افراط و تفریط' به 'افراط و تفریط') |
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{سیره معصوم}} | {{سیره معصوم}} | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = انسان | |||
| عنوان مدخل = [[انسان]] | |||
| مداخل مرتبط = [[انسان در قرآن]] - [[انسان در حدیث]] - [[انسان در نهج البلاغه]] - [[انسان در کلام اسلامی]] - [[انسان در اخلاق اسلامی]] - [[انسان در فلسفه اسلامی]] - [[انسان در فقه سیاسی]] - [[انسان در معارف دعا و زیارات]] - [[انسان در معارف و سیره سجادی]] - [[انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==[[حقیقت انسان]]== | ==[[حقیقت انسان]]== |
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۷
حقیقت انسان
انسان، موجودی است که وقتی پا به عرصه وجود در این عالم خاکی میگذارد، موجودی مرکب از ماده و صورت است و وجود او مانند هر حیوان دیگری مرکب از دو ساحت بدن یا جسم و روح یا نفس میباشد. بدن همان ماده و نفس نیز صورت این موجود مرکب را تشکیل میدهد[۱]. این دو ساحت با همدیگر متحدند و از همدیگر جدایی ندارند، بهطوری که میتوان جسم را سایه روح و روح را هم باطن جسم دانست[۲]. در واقع در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل مانند بقیه حیوانات است و از این جهت تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. ویژگی و خصوصیتی که باعث تمایز او از سایر حیوانات در این مرحله میشود، این است که او دارای قابلیت و قوه انسان شدن میباشد. این موجود خاص بعد از این مرحله حیوانیت، اگر تحت تربیت مربی و معلمی الهی قرار بگیرد، قوه انسانیت خود را به فعلیت خواهد رساند؛ ولی اگر تحت تربیت چنین معلمی قرار نگیرد، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، در هر یک از ویژگیهای حیوانی از قبیل غضب و شهوت، گوی سبقت را از سایر حیوانات و شیاطین خواهد ربود و در حیوانیت کاملتر از آنها خواهد شد[۳].
این حیوان بالفعل، تفاوت دیگری نیز با همه مخلوقات دارد. بر خلاف دیگر مخلوقات، انسان تنها مخلوقی است که از یک طرف وجود او دارای ابعاد مختلف حیوانی و انسانی است و از سوی دیگر، همه ابعاد او غیر متناهی است؛ یعنی استعداد شکوفایی و فعلیت یافتن ویژگیها و صفات انسانی و حیوانی در انسان امری پایانناپذیر است[۴].
بین اندیشمندان حوزه مباحث انسانشناسی، در مورد حقیقت نفس و حدوث یا قدم آن، اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که روح قدیم است و قبل از بدن آفریده شده است و بعد از شکلگیری کامل بدن جنین، به آن ملحق میشود. دیگران معتقدند که حادث است. برخی از معتقدین به حدوث روح اعتقاد دارند که وقتی جنین به مرحلهای از رشد که قابلیت اتحاد با یک امر مجرد به نام روح را پیدا کند رسید، خداوند روح متناسب با آن را به او افاضه میکند[۵]. امام خمینی در این مسأله پیرو حکمت متعالیه ملاصدرا است که مدعی است روح یا نفس در نتیجه رشد و تکامل جنین که یک امر مادی است، به وجود میآید. در واقع ایشان منکر خلقت روح قبل از بدن هستند[۶].
طبق مبنای حکمت متعالیه در مورد خلقت نفس که از آن به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس تعبیر میشود، نفس از تکامل تدریجی ماده در همین طبیعت حاصل میشود. این ماده است که به دلیل داشتن قوه، قابلیت ترقی داشته و در اثر حرکت جوهری به امری مجرد تبدیل میشود. انسان حرکت جوهری خود را از عالم ماده و طبیعت شروع میکند. نطفه که یک جسم مادی است بر اثر حرکت جوهری به مضغه و آن نیز به علقه و... تبدیل میشود. این سیر ادامه مییابد تا در یک مرحله از سیر آن، به این حقیقت، نفس گفته میشود که دارای پایینترین مراحل تجرد میباشد. در این مرحله حس لامسه به عنوان اولین مرحله ادراک شکل میگیرد. نفس به حرکت جوهری خود ادامه میدهد و هرچه جلوتر میرود، حواس دیگر نیز شکل میگیرند و در نتیجه تجرد او از ماده هرچه بیشتر و نیازش به آن کمتر میشود. این موجود در نهایت به امری کاملاً مستقل از بدن مادی تبدیل میشود. تا وقتی که نفس به بینیازی کامل از بدن دست نیافته است، بدن و اندام جسمانی آن، ابزار کار روح در انجام فعالیتهایش میباشند. به همین دلیل مادامی که نفس مستقل نشده و پوشش طبیعت مادی را از خودش دور نکرده است، اعضای بدن جسمانی مانند گوش و چشم و زبان شرط در احساس مدرکات هستند. هنگام تجرد کامل نفس، وقت جدایی نفس از بدن مادی فرا میرسد و نفس از عالم ماده و طبیعت خارج میشود. از این حالت جدایی تعبیر به مرگ و موت میشود. بعد از این استقلال، نفس دیگر نیازی به بدن مادی ندارد و به حیات ابدی خود با بدن برزخی و مثالی ادامه میدهد[۷].
نفس آدمی تا حدود چهل سالگی به تقویت و اداره مزاج و بدن مادی مشغول است؛ لذا تا این سن رشد قوه عاقله انسان کم است، اما بعد از این سن، علاقه طبیعی نفس به بدن کم میشود. در نتیجه بدن رو به ضعف میرود. هر قدر توجه نفس به بدن کمتر شود، توجهش به خود بیشتر میشود و در نتیجه قوه عاقله بیشتر و محکمتر میشود. یکی از خصوصیات انبیاء و مربیان الهی این است که مانع توجه بیش از حد لازم انسان به طبیعت مادی شوند تا ادراکات عقلی آنها به حدی ضعیف نشود که انسانیت خود را صرف حیوانیت کنند[۸]؛ لذا اگر گفته میشود: «عقل سالم در بدن سالم»؛ معنای صحیح آن، این است که اگر بدن و مزاج انسان سالم باشد، دیگر نیازی نیست نفس آدمی بیش از حد لازم به کار بدن و مزاج او بپردازد. وقتی اشتغال نفس از بدن کم شد، در این صورت توجه نفس به باطن خود بیشتر و در نتیجه تعقلاتش قویتر خواهد شد[۹].
به عبارت دیگر، نفس موجودی است که مادامی که در عالم طبیعت است یک جهت و وجهه مادی دارد و به واسطه آن جهت، محکوم به مادیت است و یک جهت تجرد و روحانی دارد که از آن جهت، محکوم به حکم روحانیت و تجرد میشود. نفس در این مرحله با سیر خود به تدریج از طبیعت محض بودن به سوی تجرد محض حرکت کرده، کمکم کمال یافته، از نقص بیرون میرود[۱۰]. این سیر و حرکت جوهری برای انسان یک امر قهری و اجباری است که باید از مرحله طبیعت و ماده، حرکت صعودی خودش را شروع کرده، به تجرد مثالی و بعد از آن هم به تجرد عقلی برسد. به این منظور در عالم طبیعت از پایینترین مراحل تجرد شروع میکند و بعد در عالم برزخ تجرد مثالی و در نهایت در عالم آخرت تجرد عقلی مییابد. البته در این سیر و حرکت جوهری که به طرف تجرد طی میکند، انسان ممکن است کسب فضایل و یا رذایل بکند و در نتیجه وقتی از طبیعت بیرون میرود، ممکن است مجرد عقلانی یا مجرد شیطانی باشد. به عبارت دیگر رفتن به عالم تجرد قهری است؛ ولی در این مسافرت غیراختیاری ممکن است کسی با اختیار خود سود یا ضرر کسب کند و در زیباییها و یا زشتیها به مقام تجرد دست یافته، انسان مجرد یا شیطان مجرد شود[۱۱].
خلاصه کلام اینکه نفس انسانی بالقوه دارای سه مرتبه با مرحله است که عبارتاند از: ۱. مرحله طبیعت و ماده یا شهادت، ۲. مرحله مثال یا خیال یا برزخ، ۳. مرتبه عقل یا غیب. نفس آدمی در اثر حرکت جوهری خود این قوای خود را به مرحله شکوفایی و فعلیت میرساند؛ لذا هر مرتبه بالاتر واجد همه کمالات مرتبه پایینتر از خودش میباشد و مرتبه پایین نیز ظل و سایه مرتبه بالاتر از خود است. البته قابل توجه است که در اغلب انسانها فقط دو مرحله اول به فعلیت میرسد و مرحله عقل در آنها در حد قوه و استعداد باقی میماند. شکوفایی این مرتبه اختصاص به اولیای خاص الهی دارد و در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در ترقی کمالی نفسی و وجودی به مقام عقلانی دست مییابند[۱۲].[۱۳]
قوای نفس انسانی
نفس انسان دارای چهار قوّه اصلی است که عبارتاند از عقل، غضب، شهوت و وهم[۱۴].
۱. قوه واهمه که آن را «قوه شیطنت» نیز میگویند؛ واهمه قوهای است که شخص به واسطه آن، اقدام به دروغگویی و مکر و حیله میکند.
۲. قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» نیز میگویند؛ این قوه باعث مقابله با ضررها و دفع موانعی میشود که سر راه بهرهمندیهای انسان قرار میگیرند.
٣. قوه شهویّه که نام دیگر آن «نفس بهیمی» است؛ این قوه نیز مبدأ شهوتهای انسان، جلب منفعتها ولذتهای او از طریق خوردنیها و نوشیدنیها و ازدواج میباشد.
این سه قوه به حسب سنین عمر انسان متفاوت بوده، رشد طبیعی انسان باعث کاملتر شدن این سه قوه در او میشود. ممکن است هریک از این سه قوه به حدی از کمال برسد که هیچ کدام بر دیگری غلبه و سلطه نیابد. همچنین ممکن است یکی از آنها بر دو قوه دیگر غلبه پیدا کند و یا اینکه دو تای از آنها بر سومی غالب شود؛ لذا بر اساس رابطه این سه قوه نسبت به یکدیگر، برای شخص هفت صورت ملکوتی قابل تصور است: اگر قوه بهیمی غالب بر بقیه قوا باشد و باطن نفس شخص دارای صورت بهیمی شود، صورت ملکوتی انسان که در آخرت ظهور مییابد، به شکل یکی از بهائم مناسب با این صورت، مانند گاو و خر خواهد بود. اما اگر در وجود انسان قوه سبعی غالب شود، صورت ملکوتی او به شکل یکی از درندگان مانند پلنگ و گرگ و امثال آنها خواهد شد. همچنین اگر قوه شیطنت بر سایر قوا غلبه کند و فعلیت شیطانی آخرین فعلیت برای نفس شخص باشد، در این صورت باطن ملکوتی او به صورت یکی از شیاطین خواهد بود.
در صورت ترکیب دو قوه از این سه قوه نیز، سه صورت حاصل میشود: صورت گاو پلنگ، صورت گاو شیطان و صورت پلنگ شیطان. از ترکیب سه قوه با همدیگر نیز، یک صورت مخلوطه حاصل میشود، مانند «گاو شیطان پلنگ». همین مطلب معنای روایتی است که از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است که فرمودند: بعضی از مردم در قیامت در چهرهای محشور میشوند که چهره میمونها و خوکها از قیافه آنها زیباتر است.
ذکر این نکته در رابطه با این قوای سهگانه لازم است که همانگونه که افراط در آنها گاه انسان را از حقیقت انسانیّت و گاهی از فضیلت انسانیّت خارج میکند، تفریط و کمکاری آنها نیز سبب فساد در مقام انسانیّت بوده، قصور آنها از ملکات رذیله انسانی به شمار میآید. به همین دلیل گفته میشود که این سه قوّه، سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیّئه و منشأ تمام صورتهای ملکوتی است؛ لذا عدالت، که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غُلّو و تقصیر است، از فضایل بزرگ انسانیّت به شمار میآید[۱۵].
۴. قوه عاقله؛ قوهای است که وظیفه آن کنترل سه قوه دیگر میباشد. توضیح مطلب این است که، قوای نفس به ترتیب در انسان حاصل میشود. بچهای که متولد میشود، اولین قوه او شهوت است که جلوتر از قوای سهگانه که دیگر حاصل میشود. در رتبه دوم، قوه غضب در او حاصل میشود که خیلی ضعیف است؛ چون اگر او را از پستان مادر منع کنند، در صدد دفع برمیآید، به تدریج این قوه قدرت میگیرد. سپس قوه واهمه حاصل میشود.
هرچند وجود همه این قوا برای حیات انسانی ضرورت دارد. مثلاً بقای نوع و حفظ وجود انسان منوط به وجود قوه شهوت و غضب است. اگر قوه واهمه نباشد، انسان نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد و امور معاش خود را اصلاح نماید. با این حال اگر این سه قوه، خودسر و آزاد بوده، بدون هیچ قیدی کار کنند، فساد به دنبال خواهند داشت؛ لذا لازم است این قوا تحت اداره و کنترل یک قوه دیگر قرار داشته باشند و اقتضائات و تمایلات خود را با اجازه آن قوه کنترل کننده انجام دهند؛ چون این سه قوه قدرت تمییز و فهم این مطلب را ندارند که تمایلات آنها در بعضی از موارد، سبب ترتب فساد و اختلال نظام و هلاکت شخص خواهد شد. در نتیجه، قوه دیگری لازم است که قوه ناصحه و عاقله و ممیزه است. این قوه برای انسان، در مرحله بعد از حصول این سه قوه حاصل میشود و لذا غلبه و سلطه یافتنش بر این قوا سخت خواهد بود؛ چراکه آن سه، سابقه تصرف در قلب دارند و خارج کردن ریشههای وارده اینها از قلب، امر مشکلی است.
بنابراین، قوه تمییز و عقل برای کنترل سه قوه به تنهایی کافی نیست؛ لذا حضرت احدیت، انبیاء و مرسلین و اولیاء و علماء الهی را برای پشتیبانی این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را کنترل کرده، تحت فرمان عقل، بلکه عقل کل و دستور شرع درآورند و آنها را رام کرده و صفات زشت و رذیله را از صفحه دل بردارند[۱۶].
بر این اساس، اگر رفتار و اعمال انسان منطبق بر شرع مقدس باشد، قوه عاقله او تجرد بیشتری مییابد؛ ولی اگر مطابق با موازین شرع عمل نکند، قوه واهمه او قوت مییابد و در نتیجه به سوی شیطان کامل شدن میرود. به همین دلیل کارهای انسان شرور در دوران جوانی همراه با غضب، شهوت، زور، زدن و کشتن همراه است؛ چون قوای شیطنت کردن او جوان هستند؛ ولی زمانی که به علت پیری، آلت غضب و شهوت در او سست و ضعیف میشود، از راههای دیگری به شیطنت میپردازد؛ لذا توجه نفس به قوه واهمه بیشتر شده و چنین افرادی غالباً گرفتار حرص و حب ریاست و حسادت و... میشوند[۱۷].[۱۸]
ویژگیهای انسان
انسان موجودی متفاوت از همه مخلوقات خداوند متعال است. این موجود دارای ویژگیها و خصوصیاتی منحصر به فرد است که او را از دیگر مخلوقات متمایز میکند. برخی از این ویژگیها از دیدگاه امام خمینی عبارتاند از:
جایگاه انسان در نظام هستی
انسان موجودی است که از جایگاه رفیع و منزلت والایی در نظام خلقت برخوردار میباشد؛ چراکه انسان موجود برگزیده خداست که از جانب خداوند مفتخر به این ویژگی شده، که از روح خود در آن دمیده است[۱۹]. خداوند انسان را به عنوان امانتدار امانت الهی[۲۰] و قلب انسان مؤمن را عرش خود معرفی کرده، که گنجایش خداوند را دارد، در حالی که آسمان و زمین چنین گنجایشی ندارند[۲۱]. خداوند متعال او را از حقیقت رحمت خود[۲۲] و به عنوان خلیفه و جانشین خود بر روی زمین آفریده است[۲۳]. در واقع انسان خلاصه و عصاره عالم وجود است. گو اینکه خداوند متعال دو نسخه آفرینش داشته است: یکی بزرگتر که همه عالم را شامل میشود و دیگری کوچکتر که همان انسان است[۲۴]. همه حقایق عوالم غیب و شهود که در نظام هستی وجود دارد، در انسان قرار داده شده است؛ تا آنجا که انسان را مظهر اسم اعظم الهی و جامع همه اسماء و صفات الهی میدانند[۲۵]. به عبارت دیگر انسان عالم صغیری است که عالم کبیر در سراسر قامت وجودی او قرار دارد، به گونهای که اگر انسان بسط و شرح داده شود، کاملاً با عالم کبیر منطبق خواهد شد[۲۶].
البته باید توجه کرد که انسان بالفعل از چنین جایگاه رفیعی برخوردار نیست، بلکه قوه و استعداد رسیدن به آن را دارد و باید برای دست یافتن به جایگاه خود که همان مقام خلیفة اللهی است، تلاش کند، همانگونه که قابلیت این را هم دارد که به بدترین مخلوق خداوند تبدیل شود[۲۷]. نقش پیامبران الهی این است که انسانی را که بالقوه عصاره همه موجودات است به فعلیت برسانند تا صفات حق تعالی در او جلوهگر شود[۲۸].[۲۹]
تجرد نفس
یکی از ویژگیهای نفس انسان تجرد یا غیرمادی بودن آن است. البته این تجرد از همان ابتدا برای انسان نبوده است، بلکه انسان در ابتدای وجود خود امری مادی و برآمده از عالم طبیعت است. این موجود مادی در اثر حرکت جوهری، قوای خود را به فعلیت تبدیل کرده، در مرحله خاصی مرتبهای از تجرد را مییابد. اولین مرحله از تجرد برای نفس انسان تجرد خیالی یا مثالی است که پایینترین مرحله از این نوع تجرد با شکلگیری ادراک حسی لامسه تحقق مییابد. بسیاری از حیوانات دیگر نیز دارای تجرد خیالی هستند؛ چراکه آنها نیز از قوه خیال برخوردارند.
غالب انسانها در همین مرحله مثالی از تجرد باقی میمانند. مرحله بالاتری از تجرد نیز برای نفس انسان قابل تصور است که تجرد عقلانی است. این مرحله از تجرد اختصاص به انسان دارد، البته نه همه انسانها، بلکه افراد خاصی از انسانها که جزء اولیای الهی هستند، میتوانند به این نوع از تجرد برسند[۳۰].[۳۱]
خلود نفس
به اعتقاد امام خمینی، مسأله معاد و حشر نیز بر اساس تجرد نفس قابل تبیین است. با این توضیح که هر موجودی که به مرتبهای از تجرد دست یافته باشد، دیگر هیچ عدمی گریبانگیر او نخواهد شد، ولو اینکه این تجرد، تجرد خیالی و مثالی باشد. در این صورت نفس به تجرد مثالی باقی خواهد ماند. دلیل این مطلب آن است که فساد و نابودی از ویژگیهای ماده و موجودات مادی است؛ لذا اگر جنینی قبل از رسیدن به این مرتبه از تجرد از بین رفته باشد، میتوان اعتقاد داشت که چون برای نفس او خلود و بقایی نیست، پس حشر و معاد نیز برایش معنا ندارد. در مقابل حیواناتی که دارای تجرد مثالی و خیالی هستند، میتوانند دارای حشر و معاد باشند. این مطلب از برخی روایات هم قابل استفاده میباشد. البته بسیاری از مردم چون نمیتوانند از مرتبه تجرد مثالی تجاوز کرده، به تجرد عقلی دست یابند، با همین تجرد مثالی محشور خواهند شد[۳۲].[۳۳]
ذو مراتب بودن
انسان موجودی است که مانند عالم خلقت دارای مراتب مختلف است. فلاسفه و حکما به طور کلی برای عالم خلقت سه نشئه و مرتبه اثبات میکنند؛ ۱. نشئه دنیا، مرتبه شهادت یا عالم جسمانیات، ۲. نشئه برزخ، مرتبه متوسط بین دنیا و آخرت یا عالم مثال، ۳. نشئه آخرت، مرتبه غیب یا عالم عقول. هر کدام از این عوالم کمال خاص به خود را داشته، مقتضی عملی خاص نسبت به خودش میباشد[۳۴]. به تناسب همانندی وجود انسانی با مراتب عالم هستی، نظیر این عوالم دل مراتب نفس ناطقه انسانی نیز موجود است؛ لذا نفس ناطقه انسان در عین این که یک حقیقت واحد و بسیط است، دارای مراتب سهگانه میباشد که عبارتاند از؛
اول: مرتبه مُلکی دنیایی که از آن تعبیر به مرتبه مادی یا طبیعی نیز میشود. مظهر این مرتبه بدن مادی انسان و حواس ظاهری او از قبیل بینایی و شنوایی و چشایی است،
دوم: مرتبه و نشئه برزخی که واسطه بین مرتبه ملکی و غیبی است و از آن به مرتبه خیال یا مثال نفس نیز تعبیر میشود. مظهر این مرتبه متوسط نیز بدن برزخی یا قالب مثالی و حواس باطنی مربوط به آن بدن است،
سوم: مرتبه و نشئه باطنی غیبی که از آن تعبیر به مرتبه عقلانی نفس انسانی نیز میشود. مظهر این مرتبه قلب و شئون مرتبط به قلب میباشد[۳۵].
تفاوت بین عوالم سهگانه هستی با مراتب سهگانه نفس ناطقه آدمی این است که در عالم هستی، هر عالم و مرتبه بالاتر علت برای مرتبه پایینتر از خود است؛ یعنی عالم عقول علت برای وجود عالم برزخ و مثال است و عالم مثال نیز علت برای وجود عالم ماده و طبیعت است. در حالی که مراتب سهگانه وجود انسانی؛ یعنی بدن (طبیعت)، خیال و عقل، همه یک هویت، شخصیت و وجود واحد دارند. در واقع یک وجود واحد متشخص که از آن به نفس تعبیر میشود، دارای مراتب مختلف است. همه این مراتب همان شئون نفس انسان هستند؛ لذا مرتبه اعلای نفس علت برای مرتبه پایینتر از خودش نمیباشد.
با وجود این تفاوت، مراتب نفس از جهتی مانند مراتب هستی است. وجه تشابه بین آن دو این است که در هر دو، هر مرتبه بالاتر واجد تمام کمالات مرتبه پایینتر از خود و در نتیجه کاملتر از آن میباشد؛ یعنی مرتبه خیال کاملتر از مرتبه طبیعت و واجد همه کمالات آن و مرتبه عقل نیز کاملتر از مرتبه خیال و در نتیجه واجد همه کمالات مرتبه خیال و طبیعت است؛ لذا اگر در مرتبه طبیعت دیدن و شنیدنی هست و برای آن باید از اندامهای حسی بدن، مانند چشم و گوش استفاده کرد، در مرتبه خیال و مثال نیز دیدن و شنیدن است ولی نه به وسیله ابراز جسمی، بلکه در آن مرتبه، حقیقت دیدن و شنیدن نسبت به صورتهای مثالی تحقق مییابد. مانند آنچه که در خواب مشاهده میکنیم یا میشنویم یا لمس میکنیم. همچنین در مرتبه عقل نیز حقیقت دیدن و شنیدن وجود دارد لذا دیدن و شنیدن عقلی در آنجا صورت میگیرد و فرق آن با مرتبه مثال این است که در مرتبه عقل حتی صورت مثالی هم وجود ندارد، بلکه فقط صورتهای عقلی هستند که به سمع و بصر عقلی درمیآیند.
در مورد مراتب خلقت نیز همین مطلب صادق است؛ یعنی عالم عقول واجد همه کمالات عالم مثال و آن هم واجد همه کمالات عالم ماده و جسمانیات است. برهان این مطلب در مورد مراتب هستی این است که «علت» باید واجد تمام کمالات وجودی معلول خودش باشد، در غیر این صورت نمیتواند علت آن معلول باشد. اما دلیل این مطلب در مورد مراتب نفس انسانی این است که چون نفس موجودی است که اشتداد وجودی دارد و از نقص به کمال و از ضعف به قوّت در حال حرکت است؛ یعنی انسان از اول طفولیت و انعقاد نطفهاش با حرکت جوهری و به صورت تدریجی کمال مییابد، پس نفس طبق حرکت جوهری خود، هرچه در مرتبه شهادت دارد، باید آن را در مرتبه بالا نیز به نحو اعلی داشته باشد در غیر این صورت کمال معنا نخواهد داشت؛ چون معنای حرکت جوهری رو به کمال گذاشتن و از مرتبه شهادت حرکت کردن و به مراتب خیال و عقل رسیدن است، پس حیثیاتِ کمالیِ مرتبه نازله، باید به نحو اعلی در مرتبه عالی باشد؛ چون مرتبه عالی و کامل، کامل شده مرتبه دانی و ناقص است[۳۶].
مرحوم ملاصدرا در توضیح این مطلب میگوید: نفس در مرحله و مرتبه عقلانی، واجد کلالکمال است. منظور صدرا از این تعبیر این است که مثلاً نفس زید یا عمرو که موجودی شخصی و جزئی است، مرتبه کاملهاش آن تکه وجودی است که از مرتبه ضعف و طبیعت حرکت کرده و به مرتبه عقلانی رسیده است. پس این مرتبه بسیط، جامع کمالات آن مراتبی است که این وجود در مراحل پایینی داشت، نه اینکه منظور این باشد که نفس او در مرحله واجد همه کمالات وجودی عالم هستی شده باشد[۳۷].
مراتب سهگانه نفس آدمی نسبت به همدیگر دارای تأثیر و تأثر متقابل هستند؛ چراکه نسبتِ آنها به یکدیگر، نسبت ظاهر و باطن است؛ یعنی مرتبه مادی، ظاهر مرتبه مثالی است و مرتبه مثالی باطن مرتبه مادی و ظاهر مرتبه عقلی است. همچنین مرتبه عقلی نیز باطن مرتبه مثالی است. به همین دلیل آثار و خواص هر مرتبه به مرتبه دیگر سرایت میکند. مثلاً اگر حس بینایی بدن مادی، ادراکی داشته باشد، اثری از این ادراک در حس بینایی بدنِ مثالی برزخی - البته متناسب با مرتبه مثالی - ایجاد میشود و اثری از آن حس برزخی نیز در بینایی قلبی باطنی ایجاد میشود که متناسب با مرتبه عقلی است. همچنین به تناسب، آثار قلبیه نیز در مراتب پایینتر ظاهر میشود.
به همین دلیل، همه آداب ظاهری شرعی، آثاری در باطن نفس دارند و هر یک از اخلاق زیبا که مربوط به مرتبه برزخی نفس میباشد، در ظاهر و باطن نفس آثاری دارد. همچنین هر یک از معارف و عقاید حقه الهی نیز در نشئه و مرتبه ظاهری و برزخی نفس دارای آثاری است. مثلاً اگر کسی وظایف عبادی و مناسک ظاهری را مطابق دستورات انبیاء انجام دهد، از انجام آنها تأثیراتی در قلب و روحش واقع میشود که اخلاق او به سوی نیکویی و عقایدش به سمت کمال پیش میرود. همینطور اگر کسی مواظب تهذیب خُلق و تصفیه باطن خود شود، در دو نشئه دیگر مؤثر خواهد بود. همچنین کمال ایمان و استحکام عقاید، تأثیر در دو مقام دیگر میگذارد. این تأثیرات ناشی از شدت ارتباطی است که بین مقامات و مراتب نفس وجود دارد؛ لذا هر چیزی که انسان در ظاهر به آن عادت کرده، ملکه آن را پیدا میکند، به محض اینکه قوای ظاهری او تعطیل میشود، قوای باطنی او در آن قسمت فعالیت خود را شروع میکند[۳۸].
به دلیل وجود ارتباط بین مراتب نفس، امام خمینی معتقد هستند کسانی که فقط به مرتبهای از نفس توجه کرده، ادعا میکنند وجود طهارت قلبی برای رشد و تعالی انسان کافی است و نیازی به انجام اعمال ظاهری شرعی نیست، سخت در اشتباهاند. به اعتقاد ایشان کسی نباید گمان کند که بدون اعمال و عبادات ظاهری میتواند دارای ایمان کامل یا اخلاق مهذّب شود، یا بدون اخلاق مهذب، میتواند صاحب اعمال و ایمان کامل شود، یا اینکه بدون ایمان قلبی، اعمال ظاهری و محاسن اخلاقی او کامل شود؛ چراکه نقصان اعمال ظاهری شرعی و عدم مطابقت آنها با دستورات انبیای الهی، سبب ایجاد حجاب در قلب و تیرگی در روح شخص میشود و در نتیجه مانع از نور ایمان و یقین میشود. همچنین وجود اخلاق رذیله در قلب، مانع از ورود نور ایمان در آن میشود. برای مثال ممکن است یک نظر به نامحرم یا یک لغزش کوچک زبانی، انسان را مدتها از کشف حقایق توحید باز دارد. پس باید متوجه بود که وقوف در هر یک از مراحل و مراتب نفس و بیاعتنایی یا کمی توجهی به هریک از نشئات آن، از دامهای ابلیس بوده، موجب محرومیت انسان از سعادت ابدی خواهد بود[۳۹]. مثلاً کسانی که فقط اهل عبادتهای ظاهری هستند و نهایت توجه را نسبت به آنها دارند، شیطان در نظر آنها، همه کمالات را منحصر در همان عبادات ظاهری میکند؛ لذا این افراد، صاحبان معارف را متهم به کفر و الحاد و صاحبان اخلاق فاضله و اهل ریاضتهای نفسی را متهم به تصوّف میکنند. به همین دلیل شاهدیم که نماز که حقیقت آن تواضع و فروتنی و معراج مؤمن است، در بعضی از چنین افرادی عجب و خودبینی و خودپرستی را نتیجه میدهد.
از سوی دیگر، گاهی شیطان همه کمالات و سعادات را در نظر کسانی که مشغول به تهذیب باطن و تصفیه اخلاقی هستند، منحصر در سیر و سلوک تهذیب باطن جلوه میدهد؛ لذا چنین افرادی، زبان به طعن و اسائه ادب نسبت به علماء شریعت و حکما و فقها باز میکنند. اعجاب به نفس و سوء ظنّ نسبت به بندگان خدا چنان در دلهای آنها رسوخ مییابد که برای غیرخود و یک مشت قلندر که به اسم اهلالله از آنها یاد میکنند و از ظاهر شریعت خبری ندارند، ارزشی قائل نیستند. همچنین اگر حکیم یا عارفی در دام شیطان بیفتد و محبوس در عقلیّات بماند، نسبت به دیگران با نظر خواری و بیمقداری نگاه میکند و علماء شریعت را افرادی سطحینگر و فقهاء اسلام را اشخاصی عوام میخواند. علت همه این گرفتاریها وقوف در یک نشئه و مرتبه است که باعث میشود شخص از همه مراتب دیگر محروم بماند[۴۰].[۴۱]
اختیار
داشتن اختیار و انجام کارها از روی علم و اراده ویژگی دیگری است که باعث جدایی انسان از حیوانات در مرحله بعد از حیوانیت میشود. انسان میتواند با اختیار خود راه سعادت که همان صراط مستقیم الهی است، یا مسیر شقاوت که همان بیراهه شیطان رجیم است، را طی کند[۴۲].
امام در توضیح مسأله اختیاری بودن برخی افعال انسان میفرمایند معنای اختیاری بودن اعمال انسان این است که پیش از آنکه اعمال از ما صادر شود، ما به گونهای آنها را تصور میکنیم. سپس فایده مترتب بر آنها را تصدیق میکنیم. آنگاه در نفس ما اشتیاق برای انجام آنها ایجاد میشود و در نتیجه اعضایی از بدن را که در رابطه با تحقق آن کار مورد نیاز هست، به حرکت درمیآوریم تا آن فعل انجام شود[۴۳]. ایشان معتقدند: دیدگاه تفویض به این معنا که مخلوقِ ممکن در ایجاد و فاعلیت خودش کاملاً مستقل است و همچنین دیدگاه جبرگرایانه به این معنا که هرگونه تأثیری از هر موجودی غیر از خدا مسلوب است و خداوند فاعل مباشر و بلاواسطه همه کارهای ماست، مردود است. امام بر اساس روایتی که از امام رضا(ع) نقل شده است، قائل به تفویض را مشرک و یهودی این امت و قایل به جبر را کافر و مجوس این امت میدانند و معتقدند که دیدگاه صحیح در این رابطه همان دیدگاه «أمرٌ بین الأمرین» است که از تعلیمات مکتب اهلبیت(ع) میباشد[۴۴].
ایشان در توضیح این دیدگاه از مبانی مکتب فلسفی ملاصدرا استفاده میکند که در بحث از رابطه بین علت و معلول به عین ربط بودن معلول نسبت به علت هستی بخش خودش قائل است. بر اساس این مبنا، موجودات امکانی دارای فاعلیت، علیت و تأثیر هستند اما نه به صورت مستقل؛ چراکه در دار هستی فاعل مستقلی به غیر از خداوند متعال وجود ندارد. همه موجودات امکانی همانگونه که در وجود خود عین فقر و نیازمندی و تعلق به خداوند متعال هستند؛ در صفات، آثار و افعال خود نیز وابسته به حق تعالی میباشند؛ لذا اگر کسی حقیقت وجود ممکن را بشناسد که عین ربط به علت هستی بخش است، خواهد دانست که فعل او نیز با آنکه فعل اوست، در عین حال فعل خدا نیز هست. پس جهان خلقت از آن جهت که عین ربط و تعلق محض است، ظهور قدرت، اراده، علم و فعل خداوند میباشد و مشیت و اراده ممکنات، ظهور مشیت و اراده خدا و عین ربط و تعلق به مشیت خداست[۴۵].
در مورد رابطه اراده و اختیار انسان با علم و اراده الهی شبههای به این صورت مطرح شده است که همه نظام هستی تابع علم، اراده و قضای الهی است و در نهایت به علم ذاتی و اراده ازلی واجب تعالی ختم میشود، در علم و اراده الهی نیز هرگز تخلفی صورت نمیگیرد؛ لذا بنده نیز در انجام کارهایش گرچه در ظاهر صاحب اختیار و اراده است، ولی در واقع مجبور و مضطر میباشد.
امام در جواب این شبهه بر اساس مبانی صدرایی اینگونه پاسخ میدهند که تعلق علم و اراده الهی بر نظام عالم، تعلق به نظامی است که رابطه علّی و معلولی در آن حاکم است؛ لذا اگر کسی کیفیت ربط موجودات را به همان ترتیب سبب و مسببیشان به خداوند متعال درک کند، متوجه خواهد شد که موجودات با آنکه عین ربط به حق تعالی و ظهورات او هستند، دارای خواص و آثاری نیز میباشند و این آثار در عین اینکه آثار و ظهورات آنها هستند، در مرتبه بالاتر آثار و ظهورات حق تعالی نیز میباشند؛ چراکه خود آن موجودات ظهور و آثار حق تعالی هستند؛ لذا افعال هم به ما منتسب هستند و هم به خداوند متعال[۴۶]. انتساب افعال ما به خداوند شبهه دیگری را نیز ایجاد میکند و آن اینکه در صورت این انتساب، کارهای زشت ما هم باید به خدا منتسب باشد. دیدگاه امام در جواب از این شبهه این است که نیکیها به حسب ذات منتسب به خدا هستند و به طور عرضی به ما نسبت داده میشوند. در مقابل، زشتیها و بدیها بالذات منتسب به ممکنات هستند و بالعرض به خداوند نسبت داده میشوند؛ لذا میتوان گفت همه نیکیها و بدیها از طرف خداست. توضیح مطلب این است که خداوند متعال، هستی محض و خالص همه کمالات است. از هستی محض جز وجود و کمال چیزی صادر نمیشود. در مقابل، کمبودها و بدیها از لوازم ذات معلولهای ممکن بوده، چون اموری عدمی هستند، نیازی به فاعل و جاعل ندارند. پس هرچه زیبایی و نیکی و کمال به انسان میرسد، از جانب خداست و آنچه که از زشتی و بدی و کمبود و بدبختی به انسان میرسد، از جانب خود انسان است[۴۷].[۴۸]
تربیتپذیری
مطالب بالا ما را به ویژگی مهم دیگری در انسان راهنمایی میکند که از اختصاصات انسان در مقایسه با سایر مخلوقات میباشد. این ویژگی، قابلیت و ظرفیت بالای او در تربیتپذیری است. انسان موجودی تربیتپذیر است و از آنجا که ظرفیتها و قابلیتهای فراوانی برای رشد و تعالی دارد، تحت تأثیر تربیت صحیح میتواند آنها را شکوفا کند. انسانی که پا به عرصه عالم مادی میگذارد، این قابلیت و استعداد را دارد که تحت تأثیر تربیت، به یک انسان کامل و یا یک شیطان و حیوان به تمام معنا تبدیل شود[۴۹].؛ چراکه نفس او مانند لوح سفیدی است که هر نوع نقش و نگاری را در خودش میپذیرد و اگر نقشی در آن نشست به سادگی و سهولت از آن زایل نخواهد شد؛ این امر در مورد کودکان به روشنی قابل مشاهده است که آنها معلومات یا اخلاقی را که در دوران کودکی خود کسب کردهاند، تا دوران پیری به همراه خود دارند و نسیان و فراموشی در چنین معلوماتی کمتر راه مییابد؛ لذا هرگونه سهلانگاری و سستی در رابطه با تربیت کودک، چه بسا ممکن است منتهی به شقاوت و بدبختی ابدی او شود[۵۰]. این قابلیت بالای تربیتپذیری در انسان، عامل نیازمندی او به مربی و معلم است. چون اگر زندگی انسان مانند حیوانات بود، دیگر نیازی به مربی نداشت، در حالی که انسان نسبت به حیوانات در رتبه بالاتری قرار دارد و حتی میتواند به مراتبی بالاتر از عقل برسد[۵۱]. البته ذکر این نکته ضروری است که مربی انسان باید دارای خصوصیات و ویژگیهای خاصی باشد. کسی شایستگی مربیگری انسان را دارد که نسبت به جهان هستی و تمام زوایا و ابعاد وجودی انسان آشنایی کامل داشته باشد. همین مسأله ضرورت فرستادن پیامبران را از سوی خداوند توجیه میکند؛ چراکه این مقدار از علم و شناخت نسبت به انسان و ویژگیهای او، فقط در فرستادگان خالق انسان میتواند وجود داشته باشد[۵۲]. فقط چنین کسانی میتوانند برای همه ابعاد وجودی انسان برنامه تربیتی ارائه دهند. بر همین اساس اسلام برای تربیت انسان در همه ابعاد وجودیاش برنامه دارد[۵۳].
با توجه به این نیاز انسان، خداوند متعال به عنوان خالق و آفریننده او، دو نوع مربی برای انسان قرار داده است که به منزله دو بال برای بشر هستند تا به واسطه آنها از حضیض جهل، نقص، زشتی و شقاوت به اوج علم، معرفت، کمال، جمال و سعادت پرواز کند. یکی از این دو مربی، درونی و باطنی است، که همان قوه عقل است. مربی دیگر نیز بیرونی و خارجی است، که همان انبیاء و راهنمایان طریق سعادت میباشند. این دو مربی بدون یاری همدیگر در تربیت انسان موفق نخواهند بود، به دلیل اینکه عقلِ بشر به تنهایی توانایی کشف راههای سعادت و شقاوت را ندارد و نمیتواند راهی برای شناسایی عالم غیب و نشئه آخرت پیدا کند[۵۴]. از سوی دیگر هدایت و راهنمایی پیامبران نیز بدون استفاده از قوه تمییز و ادراک عقلی مؤثر نخواهد بود[۵۵].
به اعتقاد امام خمینی همچنان که برای بدن انسان سلامتی و بیماری وجود دارد، برای روح و نفس انسانی نیز سلامتی و مرض قابل تصویر است. صحت و سلامتی روح آدمی به این است که در طریق انسانیت، دارای اعتدال و میانهروی باشد. بیماری آن نیز عبارت است از اینکه اعوجاج و انحراف از جاده انسانیت پیدا کرده، در مسیر انحطاط و پستی قرار گیرد. باید به این نکته توجه کرد که اهمیت امراض و بیماریهایی که دامنگیر روح انسان میشود، بسیار بیشتر از اهمیت بیماریهای جسم انسان است. انبیاء و فرستادگان الهی طبیب علاج دردها و بیماریهای روحانی بشریت هستند[۵۶] و معارف الهی که از طریق انبیاء و اولیای الهی در اختیار بشریت قرار میگیرد، غذای مناسب قلوب و ارواح آنهاست که مانع بیماریهای روحی آنها میشود[۵۷].
به اعتقاد امام در کنار مربی و معلم، عوامل مختلف دیگری نیز در رشد و تربیت جسم و روح انسان تأثیرگذار هست. از جمله این عوامل مواد غذایی است که پدر و مادر قبل از بسته شدن نطفه فرزند و مادر در دوران بارداری از آنها استفاده میکنند. همچنین موادی که خود فرزند بعد از تولد از آنها تغذیه میکند. حتی روحیات پدر و مادر و شادی و غم آنها نیز در خلقت و اخلاق اولادشان مؤثر است، به گونهای که شیری که کودک از مادر میخورد، اگر در حال پریشانی روح و یا در حال نشاط و سرور او باشد و یا از چه نوع غذایی استفاده کرده باشد، در وجود این کودک تأثیرگذار خواهد بود؛ لذا اگر گاهی مواقع دیده میشود که در احادیث رسیده از حضرات معصومین(ع) به برخی از خواص غذاها یا میوهها اشاره شده است، توجه آنها به مسأله خاصیت این مواد خوراکی در رشد بدن نبوده است، بلکه عمده توجه آنها به تأثیری بوده است که این خوراکیها در صفای روح و لطافت وجود انسان و ایجاد آمادگی لازم برای قبول فیض الهی و کمالات انسانی دارند.؛ چراکه وظیفه ایشان تربیت انسان به آداب الهی و نورانی کردن قلوب بشریت و توجه دادن آنها به عالم غیب و معنویت است[۵۸].[۵۹]
کمالجویی
یکی دیگر از ویژگیهای انسان، کمالجویی اوست و این مسأله امری فطری برای او میباشد. انسان ذاتاً موجودی کمالجوست و دنبال کمال مطلق است؛ لذا هرگز در هیچ امری به حد اشباع و سیری نمیرسد. در واقع همه تلاشها و دست و پا زدنهای انسان در دنیا برای دست یافتن به کمال مطلق است، اما غالباً او در تشخیص کمال مطلق خطا میکند. برخی از انسانها علم را کمال مطلق میدانند و دنبال آن میروند و برخی قدرت را و برخی دیگر نیز پول و ثروت را و... در حالی که کمال مطلق خداوند است و همه دلها متوجه اوست، ولی غالب انسانها از این مطلب غافل هستند[۶۰].[۶۱]
مبانی انسان شناختی
رابطه معناداری میان بنیادهای انسان شناختی در تفکر سیاسی حضرت آیتالله خامنهای، وجود دارد، به طوری که بدون اتکاء بر مبانی انسان شناختی نمیتوان فهم درستی از اندیشه و نظریات سیاسی ایشان ارائه داد. این بنیاد فلسفی بر تمام مباحث فلسفه سیاسی ایشان سایه افکنده است. بنابراین دو پرسش اساسی از «چیستی انسان» و «ارتباط مبنای انسان شناختی با اندیشه سیاسی» مهمترین تلاشی است که فراروی این نوشتار وجود دارد. ایشان بر اساس آموزههای اسلامی، انسان را گل سر سبد مخلوقات الهی[۶۲]، موجودی بینهایت[۶۳]، مجموعه از استعدادها و خصلتها[۶۴]، میدانند که همه آسمانها و طبیعت و زمین و دریاها برای او خلق شدهاند[۶۵] و در تسخیر او هستند[۶۶]. او از فرشته بالاتر[۶۷]، و محدود در جسم، ماده و در زندگی چند روزه دنیا نیست؛ محدود در معنویات هم فقط نیست؛ محدود در یک قطعه شخصی از تاریخ هم نیست؛ انسان همیشه در همه حال انسان است و ابعاد وجودی انسان، ابعاد لایتناهایی است و ناشناخته است. هنوز هم انسان موجودی ناشناخته است. [۶۸].
بنابراین در وجود و طبیعت آدمی قوای متعددی سرشت او را سامان میدهند و این قوا همه در یک راستا قرار دارند و بین آنها هیچگونه تعارض و تضادی وجود ندارد.
حضرت آیتالله خامنهای، سرشت انسان را بر خیر و صلاح میدانند؛ اما معتقدند با وجود این فطرت پاک و با اینکه سرشته بر نیکویی است، سرشته بر صلاح است؛ انسان سرشته با زیبایی و لطف است؛ در ذات او، در انسانیت او هیچ تاریکی و بدی و ابهام نیست؛ ولی به خاطر گرایش پیدا کردن به هواها و هوسها و خودخواهیها و خودکامگیها و درست نیندیشیدن مصالح و چیزهایی که برای او حقیقتاً رشد دهنده است، گاهی دچار لغزشهای بدی میشود[۶۹]. بنابراین در وجود انسان غرائز و صفات ویژهای هست که این صفات ویژه او را به طرف خیر و نیکی و صلاح رهنمون میشود. در انسان یک قوایی وجود دارد، نیروهایی در باطن انسان هست که او را به سوی نیکی میکشاند و دعوت میکند. مجموعاً قوای دیگری هم وجود دارد، چه در داخل وجود انسان و چه خارج از وجود او، یک نیروهای دیگری هم وجود دارد که اینها شر آفریناند، قوای شرآفرین، قوای شرآفرینی که در وجود انسان هست مثل صفات بد، حسد، بخل و از این قبیل، نیروهای شرآفرینی که در خارج وجود انسان است و روی انسان اثر میگذارد مثل اجتماع بد، تربیتها و تعلیمهایی که بر روی مغزها و بر روی فکرهای افراد جامعه اثر میگذارد؛ وسوسههایی که از ناحیه کسانی به انسان متوجه میشود. وسوسه غلبه و قهر و قدرت و این وسوسهها، اینها نیروهای شرآفریناند، اینها شر ایجاد میکنند. این دو تا جاذبه انسان را دائماً میکشاند[۷۰].
انسان در نظر ایشان دارای ویژگیهای مبنایی ذیل میباشد: ۱. انسان فی نفسه حرمت دارد[۷۱]؛ ۲. انسان مورد تکریم الهی است[۷۲]؛ ۳۴. انسان خود بنیاد نیست نیاز به راهنما و بعثت انبیاء دارد[۷۳]؛ ۴. کمال انسان با تخلق به اخلاق الهی است[۷۴]؛ ۵. انسان منشأ قدرتهای مادی و معنوی است[۷۵]؛ ۶. ایمان به خدا به انسان قدرت میدهد[۷۶]؛ ۷. انسان نیازمند تعلیم، تزکیه و تربیت الهی است[۷۷]؛ ۸. فطرت انسانی در عهد الست با خدا پیمان عبودیت بسته است[۷۸]؛ ۹. سنت الهی در تدبیر هستی در راستای سعادت انسان است[۷۹]؛ ۱۰. کمال انسان در دستیابی به هر دو بعد مادی و معنوی است[۸۰]؛ ۱۱. اسلام مطابق با همه نیازهای انسان طراحی شده است[۸۱]؛ ۱۲۹. سرشت پاک انسانی در معرض آسیب و سقوط[۸۲] انحراف، خود فراموشی، جهل، تجاوزگری، از خود بیگانگی، فساد، هوا پرستی، درنده خویی است[۸۳]. در فلسفه سیاسی حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به استعداد بیپایان انسان در رشد و تعالی معنوی، ویژگیهای متعالی «انسان»، پایه اندیشه دینی[۸۴] و ساخت جامعه اسلامی معرفی شده است[۸۵].
در رساله «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» اصول و مبانی انسان شناختی به شرح ذیل جمعبندی شده است: انسانها در مقابل خداوند به صورت یکسان برابرند؛ انسانها در آفرینش و مایههای انسانی برابر هستند؛ در امکان تعالی و تکامل، سرشت انسانها برابر است؛ انسانها از هرگونه قید اسارت و عبودیت غیر خدا آزاد هستند؛ انسان موجود برگزیده، ارزشمند و مورد تکریم خداوند است؛ قلمرو زندگی و هستی انسانها از جهات مختلف وحدت و هماهنگی دارد؛ انسان با جهان پیرامون خود هماهنگی و همگامی دارد[۸۶]. در باب حقوق اجتماعی انسان و رفتارهای او در جامعه با این مبانی فکری ارتباط برقرار میکند. خصوصیت تفکر اسلامی و مکتب اسلامی و دینی این است. اگر بحث میکنیم از اینکه باید آزادی باشد، یا انتخاب و اختیار در جامعه برای مردم وجود داشته باشد، یا هر یک از سیاستهای عمومی و کلی؛ برای هر کدام از اینها یک مبنایی وجود دارد. اگر از ما بپرسند آقا چرا؟ چرا مردم باید حق رأی داشته باشند؟ یک استدلال فکری و منطقی پشت سرش هست؛ معلوم است چرا. همه آنچه که در زمینه برنامهریزیها، خطوط اصلی برنامهها را تشکیل میدهد، یک سر این برنامههای اصلی وصل است به آبشخور اندیشه اسلامی، جهانبینی اسلامی، تلقی و برداشت اسلامی، که این ایمان ماست، اعتقاد ماست، دین ماست؛ براساس آن برداشت و آن تلقی است که وظایف خودمان را مشخص میکنیم و عمل کنیم. حالا آن مبنای فکری چیست؟ به طور کوتاه و خلاصه از آنجا باید شروع کنیم، یعنی آن خطوط اصلی تلقی و بینش اسلام از کائنات، از عالم، از انسان؛ البته مخصوص اسلام هم نیست[۸۷].[۸۸]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۴۵ - ۱۴۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۷۰ - ۲۷۱ و ۱۰۹ - ۱۱۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۳ - ۹۴ و ۲۲۸ و ۴۸۰ - ۴۸۱؛ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۰، ص۴۴۶؛ ج۹، ص۲۹۱؛ ج۱۱، ص۴۴۹.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۳۷؛ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۷، ص۵۳۲؛ ج۸، ص۵۱۴؛ ج۱۲، ص۵۰۴؛ ج۱۳، ص۳۵ و ۲۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۴ و ۱۲۴ و ۱۲۸ - ۱۲۹ و ۱۴۰-۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۴ - ۶۶ و ۱۲۸ - ۱۳۳و ۴۰۳ - ۴۱۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰-۳۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۸ - ۷۵ و ۳۳ - ۳۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷ - ۳۲۴ و ۲۲۸.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۱.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۶۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۵.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۴.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۳۳-۶۳۴.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۵۶.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۸۰.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۴۰.
- ↑ امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱ - ۱۲ و ۳۰۳؛ صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، فلسفه، ج۳، ص۲۲۸ و ۳۲۳.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، فلسفه، ج۳، ص۱۳۳.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۸۶؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۲۵-۳۲۸.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۰۵ - ۳۰۸؛ آداب الصلاة، ص۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۵ -۳۰۸ و ۴۱۷-۴۱۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷-۳۲۴ و ۳۸۵-۳۹۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۳۴۵؛ آداب الصلاة، ص۸۶؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۶۸ - ۶۹؛ شرح چهل حدیث، ص۳۸۷.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۷ - ۳۸؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۷۱-۷۰.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۶.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۳۹ - ۴۰؛ تنقیح الاصول، ج۳، ص۳۶.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۲ و ۷۵؛ تنقیح الاصول، ج۳، ص۲۹-۳۲.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۳-۷۴.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۱۲۵ - ۱۲۶.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۷-۷۸.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۴، ص۳۸ و ۱۵۴؛ شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰۹-۱۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۵۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۴، ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۵۳۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۱؛ ج۱۳، ص۵۰۴.
- ↑ امام خمینی، جهاد اکبر، ص۱۲؛ صحیفه امام، ج۸ ص۳۲۴؛ ج۴، ص۱۷۵ - ۱۷۶.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۳۷.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۰۷ - ۲۰۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلواة، ص۲۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳۳ - ۳۳۸.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۴۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ص۳۳۸ - ۳۴۱؛ صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۰۴ - ۵۰۵؛ ج۱۴، ص۲۰۵؛ ج۲۱، ص۲۲۳.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۵۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، تفسیر سوره تغابن، ۵/۸/۱۳۶۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در سومین روز هفته بسیج در استادیوم آزادی، ۵/۹/۱۳۶۳.
- ↑ تفسیر قرآن سوره جمعه، آیه دوم (۱۳۶۳).
- ↑ حضرت آیتالله خامندای، بیانات در دیدار با اعضای سمینار پزشکی، ۶/۲/۱۳۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان حفاظت و اطلاعات نیروهای نظامی وزارت دفاع، ۵/۱۱/۱۳۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۶/۸/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه، ۱۱/۶/۱۳۶۲ و ۱۰/۱۰/۱۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع دانش آموختگان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷. و در دیدار با اعضای دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ۲/۱۰/۱۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام و میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم دهه فجر، در سالروز عید سعید مبعث، ۱۳/۱۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام در عید سعید مبعث، ۱۹/۹/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع مردم بجنورد، ۲۵/۵/۱۳۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در تفسیر سوره ملک، ۲۷/۷/۱۳۶۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع مسئولان امور تربیتی، ۷/۱۲/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در خطبههای نماز جمعه، ۱۲/۹/۱۳۶۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با فرماندهان و مسئولان پایگاه مقاومت استان تهران، ۲۳/۴/۱۳۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در اجتماع زایران حضرت رضا(ع)، ۲۹/۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دانشگاه تهران، ۱۳/۹/۱۳۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در جمع دانشجوان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در نماز جمعه تهران، ۱۰/۱۱/۱۳۵۹؛ نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱؛ خطبههای نماز جمعه، ۲/۹/۱۳۷۶؛ سخنرانی در کنفرانس حراره، ۱۱/۶/۱۳۶۵؛ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در نماز جمعه تهران، ۱۰/۱۱/۱۳۵۹؛ نماز جمعه تهران، ۱۲/۹/۱۳۶۱؛ خطبههای نماز جمعه، ۲/۹/۱۳۷۶؛ سخنرانی در کنفرانس حراره، ۱۱/۶/۱۳۶۵؛ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم معرفی سرهنگ ستاری فرمانده جدید نیروی هوایی، ۱۲/۱۱/۱۳۶۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، در مکتب جمعه، ج۶، ص۲۱۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، دیدگاهها، ص۲۶ - ۳۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۷۷۰.