گستره عصمت امام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

درباره «گستره عصمت امام» یا «قلمرو عصمت امام»، از نگاه مکتب اهل بیت (ع) سه نظریه وجود دارد، بیشتر علمای شیعه در همۀ افعال ـ حتی در زندگی شخصی خود؛ نظیر کارهای روزمره ـ قائل به عصمت هستند. اما در اینکه گستره عصمت امام چقدر است و کدام شاخه‌ها را دربرمی‌گیرد، نظریات مختلفی میان متکلمان امامیه وجود دارد. گستره عصمت را در یک تقسیم کلی می‌توان به گستره زمانی و گستره متعلق تقسیم نمود. هر کدام از این دو قسم نیز خود به شاخه‌های دیگری تقسیم می‌شوند. در گستره زمانی اثبات عصمت امامان پیش یا پس از تصدی منصب امامت مطرح می‌شود. در گستره متعلق نیز به طرح و بررسی دیدگاه متکلمان در مورد عصمت امامان از انواع معاصی، کبیره و صغیره، خطا، سهو و نسیان و نیز عصمت در امور عادی زندگی، عصمت در تبیین و عمل به دین و عصمت در نظریات علمی غیر دینی پرداخته می‌شود.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع شیخ مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

گستره عصمت امام

گستره زمانی

از کلمات علمای امامیه به دست می‌آید که امامان (ع) مثل انبیا از ابتدای تولد، تا انتهای عمر معصوم بوده‌اند. متکلمان شیعه در این باره می‌فرمایند: عصمت امامان از وقت ولادت تا روزی است که خدا را ملاقات کنند. این قول از ضروریات مذهب امامیه بوده و پشتوانه آن، نصوص متضافر و اجماع أصحاب امامیه است[۱۱].[۱۲]

عصمت قبل از تصدی منصب امامت (از ابتدای تولد)

یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت امامان معصوم از گناه پس از تصدی منصب امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۱۳]. این بخش خود به سه قسم تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از:

  1. عصمت در تفسیر و تبیین وحی
  2. عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی
  3. عصمت از گناه.

بحث از قلمرو عصمت امام و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب امامت و پس از آن تا عصر امامان اهل بیت(ع) دیده و شنیده نشده چه اینکه گویا تأکید ائمه در دوران حضور بیشتر بر تثبیت اصل مسأله عصمت بوده است. به نظر می‌رسد این مسأله تا زمان شیخ صدوق مطرح نبوده و در طول حیات فکری ایشان به تبع بحث از گناهان صغیره و کبیره، تفکیک عصمت پیامبران مطرح و به عصمت امام نیز کشیده شد[۱۴]

اگرچه شیخ صدوق در آثار خود از واژگان گناه کبیره و صغیره استفاده کرده، هیچ معیاری برای تفکیک میان آن دو ارائه نکرده است. وی درباره اینکه آیا امام (ع) از گناهان کبیره و صغیره (پیش از تصدی منصب امامت) معصوم است یا نه، به گونه‌ای سخن گفته که عده‌ای از محققان را بر آن داشته است که او معتقد به عصمت امام در این محدوده زمانی نیست[۱۵]. از آنجا که شیخ صدوق افزون بر تألیفاتی در حوزه کلام و عقاید، آثار فراوانی در حوزه حدیث نیز دارد، و برخورد و با این احادیث در برخی از آثارش نشان می‌دهد که مضمون و محتوای آنها را پذیرفته است، برای یافتن دیدگاه او لازم است افزون بر تحقیق در عبارات و کلماتش، سراغ روایات نقل شده به دست او نیز برویم.

کلمات شیخ صدوق در این باره را با این مقدمه می‌توان در دو بخش بررسی کرد: روایات نقل شده از او عبارت‌های خود او. در برخی روایات موجود در کتب روایی شیخ صدوق، برخی گناهان صغیره برای انبیا (پیش از تصدی منصب نبوت) صریحاً پذیرفته شده‌اند. به نقل شیخ صدوق، امام رضا (ع) در پاسخ به پرسش مأمون عباسی درباره آیه قرآن کریم مبنی بر صدور گناه از حضرت آدم (ع)، ضمن تقسیم گناهان به کبیره و صغیره، صدور برخی از گناهان صغیره را پیش از زمان نبوت انبیا جایز دانسته است[۱۶].

باید توجه داشت که این روایت در کتابی مانند عیون اخبار الرضا (ع) است، و برخورد شیخ صدوق با روایات این کتاب به گونه‌ای است که اگر روایتی را قبول نداشته، درباره آن اظهارنظر و نپذیرفتن خود را اعلان کرده است. از این رو، می‌توان این روایت را پذیرفته ایشان دانست. البته عبارات ایشان در این باره با یکدیگر هم‌نوا نیستند؛ به گونه‌ای که برخی مبهم‌اند و خواننده را به نتیجه نمی‌رسانند. برای نمونه می‌توان به عبارت زیر اشاره کرد که ایشان در توصیف پیامبران، رسولان، امامان و ملائکه می‌نویسد: اعتقاد ما درباره آنان این است که معصوم، موصوف به کمال و تمام و علم، از آغاز امورشان تا انجام آن‌اند. در هیچ حالتی از حالاتشان، متصف به نقص و گناه و جهل نمی‌شوند»[۱۷]. در این عبارت، به درستی روشن نیست که مراد او از کلماتی مانند اوائل امورهم يا احوالهم چیست. آیا مراد از آنها امر و حال نبوت و امامت است یا مطلق ادوار زندگی ایشان؟

هر دو احتمال، مؤیدهایی دارند. برای نمونه، اینکه مقصود از اوائل امورهم را امر امامت و نبوت بدانیم، قرینه‌ای دارد و آن این است که اگر مقصود از آن را همه ادوار زندگی بدانیم، ادامه عبارت، یعنی عدم انتساب نقص و عصیان و جهل به امامان در همه ادوار زندگی، با نظریات شیخ صدوق در باب علم امام که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت، منافات دارد، و از همین روست که عده‌ای از محققان، با استناد به این عبارت، ایشان را قایل به معصوم نبودن امام، پیش از تصدی منصب امامت دانسته‌اند[۱۸] و اگر مقصود از اوائل أمورهم را همه دوره‌های زندگی بدانیم، قرینه‌ای برای آن وجود دارد که همان آمدن و اواخرهم در ادامه عبارت است؛ بدین معنا که اگر مقصود تنها دوران نبوت و امامت بود، نیازی به آوردن اواخرهم نبود، و تفکیک میان دوران نبوت و امامت، به معنای عصمت در بخشی از آن و معصوم نبودن در بخشی دیگر، بی‌معناست.

شیخ صدوق در برخی دیگر از عبارات خود، بر عصمت امامان از گناه (پیش از تصدی منصب امامت) تصریح می‌کند[۱۹].

با توجه به اینکه عبارت‌های دسته نخست، مبهم و عبارات دسته دوم مبین و روشن‌اند، می‌توان نظریه شیخ صدوق را همان عصمت امام از گناه پیش از تصدی منصب امامت دانست.

با وجود این به نظر می‌رسد شیخ صدوق درباره لزوم عصمت امام از گناه صغیره، پیش از تصدی منصب امامت، دیدگاه دیگری داشته باشد؛ زیرا وی در بخش روایات، روایت‌هایی را نقل می‌کند که بیانگر معصوم نبودن پیامبران و به تبع آن، متصدیان منصب امامت از برخی گناهان صغیره، پیش از تصدی مقام نبوت و امامت است، و با توجه به روش روایی ایشان، باید مضمون این روایات را نیز همان نظریات او دانست.

از سوی دیگر، ذیل برخی روایات، نظریه‌ای مبنی بر عصمت امامان از گناه، پیش از تصدی منصب امامت مطرح می‌کند. درباره این دو روش می‌توان دو احتمال را مطرح کرد:

  1. شیخ صدوق روایتی را که بیانگر معصوم نبودن پیامبران از برخی گناهان صغیره، پیش از تصدی منصب امامت است، قبول ندارد، و امام را از گناهان کبیره و صغیره معصوم می‌داند. این احتمال موجب کنار نهادن روایت کتاب عیون اخبار الرضا (ع) است؛ حال آنکه با روش شیخ صدوق در این کتاب ناسازگار است؛
  2. با توجه به اینکه شیخ صدوق ذیل روایت کتاب من لا یحضره الفقیه، به طور مطلق پیامبران و به تبع آن، امامان را از همه گناهان، اعم از کبیره و صغیره، پیش و پس از تصدی منصب نبوت و امامت معصوم دانست، و روایت کتاب عیون اخبار الرضا (ع) نیز به طور نص صدور برخی گناهان صغیره را از پیامبران و به تبع آن، متصدیان منصب امامت جایز می‌دانست، می‌توان مطلق را حمل بر مقید کرد و شیخ صدوق را بر این باور دانست که امامان لزوماً از برخی گناهان صغیره (پیش از تصدی منصب امامت) معصوم نیستند.

مؤید احتمال دوم این است که گناهی که در روایت دوم مطرح شده، گناهی کبیره است، و شیخ صدوق ذیل چنین روایتی نظریه خود را مطرح کرده است. بنابراین می‌توان مدعی شد که شیخ صدوق ، متصدی منصب امامت را ضرورتاً از همه گناهان صغیره، پیش از امامت معصوم نمی‌داند. البته این امر بیانگر دیدگاه او درباره امامان دوازده‌گانه شیعه نیست؛ زیرا وی پیامبر اکرم (ص) و امامان پاک (ع) را از همه پیامبران الهی برتر می‌داند[۲۰]. از این رو، اگرچه وی درباره پیامبران چنین دیدگاهی داشته باشد، می‌تواند درباره حضرات معصومان (ع) نظریه‌ای دیگر را اختیار کند[۲۱].

دیدگاه شیخ مفید درباره عصمت امام پیش از تصدی منصب امامت، حکایت دیگری دارد و فهم آن نیاز به تأملی بیشتر. دیدگاه وی را می‌توان چنین تقریر کرد:

  1. اولاً، بر اساس برخی روایات، پیامبر اکرم (ص) و امامان پاک (ع) پیش و پس از تصدی منصب امامت، معصوم‌اند؛
  2. ثانیاً، اگرچه این روایات را در اختیار داریم، و براساس آنها باید مدعی شویم که علم و عصمت امام پس از تصدی منصب امامت، امری ضروری است؛ ولی درباره پیش از آن، باید توقف کرد[۲۲].

این دو نظریه، ممکن است در آغاز متعارض بنمایند؛ همان‌گونه که بر همین اساس، عده‌ای از محققان با توجه به نظریه دوم، شیخ مفید را کسی دانسته‌اند که درباره عصمت امام پیش از تصدی منصب امامت، اعتقاد راسخی ندارد[۲۳]؛ ولی به نظر می‌رسد از میان برداشتن تعارض ظاهری این دو نظریه، چندان مشکل نباشد؛ زیرا با توجه به نظریه دوم می‌توان شیخ مفید را بر این باور دانست که بر اساس حکم عقل، امام (ع) ضرورتاً پس از تصدی منصب امامت از ارتکاب گناهان معصوم است. بر اساس نظریه اول نیز شیخ مفید می‌پذیرد که روایاتی هست که بر اساس آنها پیامبر اکرم (ص) و امامان پاک (ع) به طور کلی از همه گناهان، پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم‌اند. با وجود این، چنین اخباری یقین‌آور نیست، و با توجه به آنکه عقل نیز درباره عصمت پیامبر اکرم (ص) و امامان پاک (ع) از گناهان پیش از تصدی منصب نبوت و امامت حکمی ندارد، باید در این باره توقف کرد.

با وجود این، شیخ مفید در برخی دیگر از آثار خود به گونه‌ای دیگر سخن گفته است. ایشان در کتاب اوائل المقالات بر این نکته تصریح می‌کند که ارتکاب برخی از گناهان صغیره، پیش از تصدی منصب امامت برای امام جایز است[۲۴].

مقصود شیخ مفید از گناهان صغیره‌ای که صدور آن از پیامبران ممکن است، گناهانی است که اولاً، فاعل آن خوار نمی‌شود؛ ثانیاً، ارتکاب آنها از روی عمد نیست[۲۵]. از عبارات شیخ مفید به دست می‌آید که وی عقیده خود و جمهور امامیه را بر این می‌داند که صدور گناهان صغیره‌ای که فاعل آن خوار نمی‌شود، اگر از روی عمد انجام نشود، از انبیا و به تبع آن از امامان، پیش از نبوت و امامت، عقلاً ممکن و جایز است[۲۶].

سید مرتضی نه تنها خود، که شیعه امامیه را بر این نظر می‌داند که امامان، پیش و پس از تصدی منصب امامت از گناهان معصوم‌اند[۲۷]. عبارات نقل شده از ایشان نشان آن است که عصمت امام از گناهان، از دیدگاه سید مرتضی به مقتضای حکم عقل است[۲۸].

کراجکی در آثار خود در موارد متعددی امام (ع) را از گناهان معصوم دانسته است: «امامان (ع) در داشتن کمال، علم و عصمت از گناهان، مانند پیامبران (ع) هستند»[۲۹]. البته کراجکی در این عبارت روشن نکرده است که در دیدگاه وی، عصمت امام (ع) از گناه، دربردارنده زمان پیش از امامت نیز می‌شود یا تنها به زمان پس از تصدی این منصب توجه کرده است. اما با توجه به اشکال گرفتن وی به اهل سنت درباره معصوم ندانستن امام از سویی و اعتراف به عصمت پیامبر اکرم (ص) پیش و پس از زمان نبوت از سوی دیگر، می‌توان دریافت که وی امام را جانشین پیامبر می‌داند و به مقام عصمت او نیز معتقد است. از این‌رو، می‌توان عصمت امام از گناه را نیز در زمان پیش از تصدی منصب امامت به وی نسبت داد[۳۰].[۳۱]

در اندیشه ایشان، امام از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم است، دقت در عبارت‌های ایشان در این خصوص روشن می‌کند که او نه تنها امامان پاک (ع) را از همه گناهان معصوم می‌داند، که عصمت از گناه را برای متصدی منصب امامت امری ضروری به شمار می‌آورد. [۳۲]. شیخ طوسی در این باره میان پیش از امامت و پس از آن، تفاوتی نگذاشته و در هر دو زمان، امام را از همه گناهان معصوم دانسته است. این نظریه را می‌توان از عبارت زیر به دست آورد؛ آنجا که وی پس از بیان برهان بر عصمت امام از گناه پس از تصدی منصب امامت، می‌نویسد: «اما عصمت امام... پیش از حال امامت از دلیل دیگری دانسته می‌شود»[۳۳]. همچنین از نظریه وی درباره عصمت پیامبران نیز می‌توان به همین اندیشه درباره امام دست یافت[۳۴].

نظریه‌ای که بر اساس منابع موجود، برای نخستین بار شیخ طوسی در کلام شیعه مطرح کرده، این است که وی امام را نه تنها پیش از تصدی منصب امامت، که از آغاز عمر تا پایان معصوم می‌داند[۳۵].

عصمت بعد از تصدی منصب امامت

یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت امامان معصوم از گناه پس از تصدی منصب امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۳۶]. این بخش خود به سه قسم تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از:

  1. عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛
  2. عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی؛
  3. عصمت از گناه.

با توجه به اینکه امامت امتداد نبوت بوده و امامان معصوم(ع) به عنوان خلفا و جانشینان پیامبرخاتم(ص)، علاوه بر وظیفه پاسداری و حفظ دین، وظیفه هدایت امت به واسطه تبیین و تفسیر دین و بیان فروعات آن را نیز به عهده دارند؛ لازم است همانگونه که متکلمان به لزوم عصمت انبیا(ع) در مرحله تلقی وحی و ابلاغ آن به مردم، تصریح نموده‌اند[۳۷]، در کنار اعتقاد به لزوم بهره‌مندی امامان از علوم پیامبر(ص)، آنها را به عنوان جانشینان آن حضرت، از هرگونه دروغ و یا خطا در تبیین و تفسیر دین نیز مصون و معصوم بدانند.

هر چند اختلافاتی اندک نسبت به اعتقاد به عصمت امام پیش از تصدی منصب در میان متکلمان امامیه مشاهده می‌شود به نحوی که برخی اصلا به این بحث اشاره نکرده‌اند اما نسبت به عصمت امام پس از تصدی منصب امامت، اختلافی وجود نداشته و تقریبا همه متکلمان و محدثان امامیه بر این مطلب اتفاق دارند. به عنوان نمونه شیخ صدوق افزون بر اینکه نقل کننده روایت‌های[۳۸] متعددی است که مضمون صریح آنها همان عصمت پیامبران از گناه کبیره و صغیره به طور مطلق است، در کتب اعتقادی خود نیز مطلقاً پیامبران و امامان را از گناه معصوم می‌داند، که حداقل آن، عصمت از گناه پس از تصدی منصب امامت است[۳۹].[۴۰]

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

مقصود از «گستره متعلق»، ابعادی است که امام(ع) در آنها معصوم است. به بیان دیگر می‌‌توان عصمت امام را از جنبه‌های متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی مطرح کرد:

عصمت عملی

مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم امام در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است:

عصمت از گناهان صغیره و کبیره

تمامی متکلمان شیعه پیامبران الهی و امامان اثنی عشر را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای متکلمان اهل سنت در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبران از گناهان قبل از رسیدن به مقام نبوت و نیز در جواز یا عدم جواز ارتکاب گناهان صغیره پس از تصدی نبوت، وجود داشته و در مورد عدم عصمت جانشینان پیامبر خاتم نیز اتفاق دارند.

در اندیشه ابن جریر طبری، صاحب المسترشد، عصمت امام (ع)، قلمرو وسیعی دارد. وی به صراحت و در کلامی مطلق اعلام می‌کند. «امام، باید معصوم از خطا و لغزش باشد»[۴۱]. از این عبارت فقط می‌توان چنین برداشت کرد که امام (ع)، از گناه و اشتباه معصوم است[۴۲]

شیخ مفید بدون آنکه مقصود از گناه کبیره و صغیره را روشن کند، از این دو واژه استفاده کرده است[۴۳]. نظریه ایشان را درباره اینکه آیا امام (ع) از گناهان معصوم است یا نه، باید در دو محور بررسی کرد:

  1. عصمت از گناهان پس از تصدی منصب امامت؛
  2. عصمت از گناهان پیش از تصدی منصب امامت.

شیخ مفید درباره محور اول، همچون دیگر متکلمان امامیه تصریح می‌کند که امام (ع) پس از تصدی منصب امامت، از گناهان کبیره و صغیره، معصوم است: «پیامبران و امامان (ع) - پس از پیامبران - در حال نبوت و امامت خود از گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند...»[۴۴].

در اندیشه سید مرتضی، نه تنها گناهان، بلکه هر عملی که موجب تنفر مردم از پیامبر یا امام شود، از ایشان به دور است. وی ارزیابی درباره این موضوع را که کدام عمل موجب تنفر مردم می‌شود و کدام عمل این گونه نیست، به عادات و عرف واگذار کرده است؛ ولی گناهان کبیره را از بارزترین عواملی می‌داند که موجب تنفر مردم از امام می‌شوند[۴۵].

افزون بر آن، سید مرتضی در آثار خود، پیامبران و به تبع آنان امامان را از ارتکاب هرگونه گناهی ـ کبیره و صغیره ـ پیش و پس از تصدی منصب نبوت و امامت، پاک می‌داند[۴۶].

اعتقاد وی به آموزه عصمت امام از گناه، چنان محکم است که وی را بر این باور رسانده که همان‌گونه که درباره خداوند متعال باید هر آیه متشابهی را که موهم صدور فعل قبیح از اوست، توجیه کنیم، درباره امامان پاک (ع) نیز که برهان عقلی بر عصمت آنان از گناه وجود دارد، هر عملی که موهم صدور گناه و قبیح از آنهاست، باید توجیه و حمل بر صحت شود: همانا امامان (ع) از گناهان کبیره و صغیره معصوم‌اند، و ما در این مدعا بر دلیل عقلی اعتماد کرده‌ایم.... پس هرگاه یکی از آنان کاری کرد که ظاهر آن، گناه بود، لازم است از ظاهر آن دست برداریم و آن را بر آنچه مقتضای دلیل عقل است، حمل کنیم؛ همان‌گونه که در متشابه قرآنی که به ظاهر، دلالت بر امری می‌کند که بر خداوند جایز نیست، چنین حملی را انجام می‌دهیم[۴۷].

اگرچه سید مرتضی، در آثار متعدد خود این نظریه را تکرار و حتی برهان امتناع تسلسل خود را نیز برای اثبات عصمت امام از گناه اقامه کرده است[۴۸]، دست‌کم در یک مورد نظریه‌ای دیگر از وی مشاهده می‌شود. وی زمانی که می‌خواهد عصمت پیامبر را با این دلیل اثبات کند که در صورت صدور گناه از پیامبر، اعتماد مردم از وی سلب می‌شود و امت از او متنفر خواهند شد، با این اشکال مواجه می‌شود که چگونه می‌توان چنین ادعایی را مطرح کرد، درحالی که عده‌ای از مردم، صدور گناهان کبیره را از پیامبران جایز دانسته‌اند و در عین حال سخنان آنان را نیز پذیرفته‌اند؟[۴۹].

سید مرتضی با طرح این اشکال مستشکل، از موضع خود عقب‌نشینی می‌کند و می‌گوید جایز نبودن صدور گناه از پیامبر، به مقتضای حکم عقل نیست. به دیگر بیان، این‌گونه نیست که صدور گناه از پیامبر، عقلاً جایز نباشد، بلکه بهتر این است که گناه از پیامبر صادر نشود: ليس المراد بقولنا انه منفر ان الفعل الذي نفر عنه لا يجوز أن يقع معه انما نريد انه اقرب أن لا يقع...[۵۰].

سید مرتضی، هم آنجا که امام را از گناهان معصوم می‌شمرد، نظریه‌اش را به مقتضای حکم عقل می‌داند، و هم در اینجا که عصمت از گناهان را لازم نمی‌داند، بنا بر اقتضای حکم عقل سخن گفته است.

در مجموع توجیه و جمع میان این دو نظریه آن است که اگرچه برخی از برهان‌های عقلی ـ یعنی منفر بودن گناه ـ از اثبات لزوم عصمت امام از گناه ناتوان‌اند، به گمان سید برهان‌های دیگری نیز هست که می‌توان با آنها عقلاً امام را از گناه معصوم دانست. با این توجیه، می‌توان سید مرتضی را از کسانی دانست که عصمت امام از گناه را عقلاً لازم می‌دانند. همچنین از عبارت او، ذیل آیه امامت ابراهیم (ع)[۵۱] می‌توان فهمید که وی امام را از گناه در باطن نیز معصوم می‌داند[۵۲].[۵۳]

بر اساس عبارت‌های موجود در آثار حلبی، می‌توان ایشان را بر این باور دانست که امام (ع) از همه گناهان معصوم است، و همه اقوال و افعال او نیک و عاری از هرگونه قبح و پلیدی است[۵۴].

مطلب قابل توجه اینکه حلبی به عصمت امام از گناه پیش از تصدی منصب امامت اشاره‌ای نکرده است، و ظاهر این عبارت نیز چیزی جز عصمت امام از زمان امامت نیست؛ زیرا اطلاق واژه «امام» بر امامان، پیش از تصدی منصب امامت مجاز است.[۵۵]

شیخ طوسی نیز همچون شیخ مفید بر این باور است که همه گناهان، بزرگ‌اند، و صغیره نامیدن برخی از آنها، به منزله کوچک بودنشان نیست، بلکه در مقایسه با گناهان کبیره است[۵۶].

در اندیشه ایشان، امام از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم است، و دقت در عبارت‌هایی که هم‌اکنون از وی نقل خواهیم کرد و نیز توجه به برهان‌های ایشان، روشن می‌کند که او نه تنها امامان پاک (ع) را از همه گناهان معصوم می‌داند، که عصمت از گناه را برای متصدی منصب امامت امری ضروری به شمار می‌آورد [۵۷]. استفاده از واژگانی همچون جواز و عدم جواز صدور گناه از امام، بیانگر اعتقاد به لزوم عصمت امام از گناه در اندیشه شیخ است.

شیخ طوسی در این باره میان پیش از امامت و پس از آن، تفاوتی نگذاشته و در هر دو زمان، امام را از همه گناهان معصوم دانسته است. این نظریه را می‌توان از عبارت زیر به دست آورد؛ آنجا که وی پس از بیان برهان بر عصمت امام از گناه پس از تصدی منصب امامت، می‌نویسد: «اما عصمت امام... پیش از حال امامت از دلیل دیگری دانسته می‌شود»[۵۸].

همچنین از نظریه وی درباره عصمت پیامبران نیز می‌توان به همین اندیشه درباره امام دست یافت[۵۹].

نظریه‌ای که بر اساس منابع موجود، برای نخستین بار شیخ طوسی در کلام شیعه مطرح کرده، این است که وی امام را نه تنها پیش از تصدی منصب امامت، که از آغاز عمر تا پایان معصوم می‌داند[۶۰]. افزون بر آن، شیخ طوسی، از کسانی است که پیامبر و به تبع آن، امام را از گناه سهوی نیز معصوم دانسته است[۶۱].

شیخ طوسی به طور کلی پیامبر و به تبع آن، امام را از هر عملی که موجب روی‌گردانی و نفرت مردم از آنان شود، اگرچه آن عمل قبیح نباشد معصوم دانسته است[۶۲].

همچنین از برهان‌های او که در آینده نقل خواهیم کرد، روشن می‌شود که امام را از گناهان باطنی و ظاهری[۶۳] معصوم می‌داند[۶۴].

با این توضیح روشن می‌شود که در اندیشه شیخ طوسی، امام به طور ضروری و وجوبی از آغاز عمر تا پایان از گناهان سهوی و عمدی معصوم است.[۶۵]

در اندیشه ابن جریر طبری، عصمت امام (ع)، قلمرو وسیعی دارد. وی به صراحت و در کلامی مطلق اعلام می‌کند. «امام، باید معصوم از خطا و لغزش باشد»[۶۶]. از این عبارت فقط می‌توان این گونه برداشت کرد که امام (ع)، از گناه و اشتباه معصوم است. افزون بر آن، مرحوم طبری شرط دوم از شرایط امامت را علم امام به آنچه مردم بدان احتیاج پیدا می‌کنند، می‌داند؛ وگرنه تفاوتی میان او و دیگران نیست. وی در این باره می‌گوید: «دوم، علم به نیازهای مردم؛ چون امامت برای نیازهای مردم قرار داده شده است؛ چون اگر او به آنچه مردم به آن نیاز دارند، علم نداشته باشد، در جهل، همچون یکی از مردم است»[۶۷].

ابن جریر در کلام خود، علم امام را مقید به علم دین نکرده است. از این رو، می‌توان مدعی شد که در اندیشه او امام به همه علوم عالم است. افزون بر آن، عبارت صریح‌تری از وی وجود دارد که نشان اعتقادش به کامل بودن علم امام حتی در نظریات غیردینی است: ولا يجوز أن يكون محتاجا إلى معلم يعلمه.. و من المحال أن يحتاج إلى من يرشده... فهذه واضحة[۶۸]؛ «و جایز نیست امام محتاج به معلمی باشد که او را تعلیم دهد... و محال است که او به کسی محتاج باشد که او را ارشاد کند.... پس این روشن است». بر اساس این عبارت، امکان ندارد امام (ع)، به معلم یا مرشد نیاز داشته باشد و این مطلب بیانگر علم مطلق امام (ع) به همه مسائل است.

از مجموع این عبارات برمی‌آید که در اندیشه ابن جریر، علوم امام الهی، غیربشری و مطابق با واقع و حقیقت است، و در اندیشه‌های او خطا نیست. ممکن است گفته شود که این عبارت‌ها نفی کننده امکان فراموشی و سهو امام در بیان علوم خود نیست. در اینجا عبارت نخست ابن جریر نیز نفی کننده این احتمال است که به طور مطلق می‌گوید: معصوما عن الخطأ و الزلل[۶۹].[۷۰]

عصمت از اشتباه[۷۱] در عمل به دین

اشتباه در مرحله عمل به دین می‌تواند به دو صورت رخ دهد:

  1. اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج نینجامد که اصطلاحاً از آن با عنوان کلی «اشتباه در انجام دادن واجبات شرعی» یاد می‌کنیم؛
  2. اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد که آن را «گناه سهوی» می‌نامیم[۷۲].[۷۳]

الف) عصمت از اشتباه و فراموشی در انجام دادن واجبات شرعی

منظور از این عنوان آن است که آیا ممکن است امام (ع) در انجام دادن تکالیف شرعی خود مرتکب اشتباه شود؟ برای نمونه، آیا ممکن است امام (ع) به دلیل فراموشی، نماز خود را نخواند یا در نماز مرتکب سهو و نسیان در شمار رکعات شود؟ این مسأله قبل از آنکه در منابع کلامی شیعه مطرح شود در کتاب‌های روایی محدثان امامیه با عنوان معروف «سهو النبی» که بیانگر اشتباه پیامبر خاتم(ص) در نماز و نیز قضا شدن نماز آن حضرت است، در قرون چهارم و پنجم به چشم می‌خورد. با این حال بازتابی از این روایات در کلمات اصحاب ائمه در این باره در دست نیست. هر چند می‌توان احتمال قوی داد که محدثان امامیه، به ضرورت معصوم بودن امام از اشتباه در ادای واجبات باور نداشتند. طرح این مسأله در منابع کلامی را باید در نزاع میان شیخ صدوق و شیخ مفید جستجو نمود[۷۴].

شیخ صدوق در این باره اظهار نظری در خصوص امام ندارد، با توجه به نظریه معروف او درباره پیامبر (ص) (سهوالنبی (ص)) و اینکه وی منصب امامت را ادامه نبوت دانسته و این دو منصب را در مسئله عصمت مساوی قلمداد کرده است، می‌توان نظر سهوالنبی (ص) او را درباره امام نیز جاری دانست. از این رو، می‌توان گفت از آنجا که شیخ صدوق، پیامبر را در عمل به دین از سهو و نسیان معصوم نمی‌داند، پس امامان را نیز از این جهت همچون پیامبر معصوم نمی‌شمرد.

بر اساس عبارات شیخ صدوق، عصمت از اشتباه در ادای واجبات شرعی را می‌توان در دو بخش مطرح کرد: اشتباه در شرایط نماز؛ اشتباه در قضا شدن نماز.

شیخ صدوق در مسئله اشتباه در شرایط نماز، روایتی را نقل می‌کند که به صراحت نشان می‌دهد پیامبر و به تبع ایشان امام (ع) مرتکب سهو و اشتباه در نماز نیز شده‌اند. اباصلت نقل می‌کند که به امام رضا (ع) عرض کردم عده‌ای از مردم کوفه، گمان می‌کنند که پیامبر در نماز مرتکب اشتباه نشده است. حضرت فرمودند: «دروغ گفته‌اند. خدا آنها را لعنت کند. کسی که سهو بر او واقع نمی‌شود، خدایی است که جز او خدایی نیست»[۷۵].

افزون بر این روایت، صدوق ذیل روایت معروفی که دربردارنده اشتباه پیامبر اکرم (ص) است، به اظهار نظر نیز پرداخته است و ضمن پذیرش آن، همچون استاد خود ابن ولید[۷۶]، منکر سهوالنبی را غالی و از مفوضه دانسته است[۷۷].

دلیل عمده صدوق برای این ادعا، همان روایت‌هایی هستند که بیانگر سهو کامل پیامبر اکرم (ص) در نمازند.

بیان این نکته نیز خالی از لطف نیست که شیخ صدوق و استادش به سبب اطمینان کامل به صدور این روایت‌ها، بر آن‌اند که اگر جایز باشد روایات موجود در این باب را رد کنیم و به بطلان آنها قایل شویم، رد کردن تمام روایات موجود در این باره نیز جایز است، که خود به از میان رفتن شریعت و دین می‌انجامد[۷۸].

البته لازم است روایات مورد نظر شیخ صدوق و تحلیل وی از آنها را با دقت بیشتری پیگیری کنیم. به این روایت از امام صادق (ع) دقت کنید: «خداوند متعال خواب را بر پیامبرش چیره ساخت تا آفتاب طلوع کرد. آن‌گاه برخاست و دو رکعت پیش از نماز صبح خواند، سپس نماز صبح را خواند، و خداوند او را به سهو انداخت»[۷۹]. امام (ع) در این عبارت، سهو پیامبر را به خدا نسبت می‌دهد و در ادامه روایت معروف «ذوالشمالین» (این روایت بیانگر چگونگی سهو پیامبر در نماز است) را بیان می‌کند و حکمت کار خدا را در این باره چنین تبیین می‌فرماید که به سهو انداختن پیامبر، رحمتی برای امت اسلام است؛ بدین معنا که اگر نماز صبح کسی فوت شد یا در نماز مرتکب سهو شد، با وجود سهو پیامبر، دیگر وی ملامت نمی‌شود[۸۰].

شیخ صدوق در پاسخ به این شبهه منکرین سهوالنبی (ص) که اگر سهو در نماز جایز باشد، در تبلیغ دین نیز جایز است و همچنین درباره اشکال ناشناخته بودن ذوالیدین[۸۱] که ضمن روایت سعید اعرج آمده است، گفت:

  1. اولاً، تبلیغ از حالت‌های ویژه مقام نبوت است؛ برخلاف نماز که بین پیامبر و غیرپیامبر مشترک است. پس اشتباه و سهو در تبلیغ دین جایز نیست؛ ولی سهو در نماز جایز است؛
  2. ثانیاً، اشتباه و سهو پیامبر از ناحیه خداوند است؛ ولی سهو ما از طرف شیطان است، و دلیل اینکه خداوند پیامبر را به سهو می‌اندازد، این است که مردم او را معبود ندانند، و از این راه، با حکم سهو نیز آشنا شوند؛
  3. ثالثاً، ذوالیدینی که در روایت سهوالنبی (ص) است، همان محمد بن عمیر بن عبد عمرو است که راوی معروفی بوده است و شیعه و سنی از او روایت نقل کرده‌اند[۸۲].

با توجه به نکته دوم معلوم می‌شود که شیخ صدوق در پی اثبات نظریه سهوالنبی (ص) به طور مطلق نیست، بلکه در مقام اثبات آن است که صدور سهو از پیامبر در حقیقت همان «اسهاء» است؛ بدین معنا که اگر سهوی از پیامبر صادر شد، باید آن را مستند به خداوند متعال و حکیم و با توجه به حکمتی ویژه بدانیم[۸۳].

چنان که گفته شد، یکی دیگر از مصداق‌های اشتباه در ادای تکالیف شرعی، قضا شدن نماز است. شیخ صدوق در آثار خود به طور گذرا به مسئله خواب ماندن پیامبر اکرم (ص) از نماز پرداخته است. تنها عبارتی که از ایشان در این باره به ما رسیده، همان کلام مطرح شده در بحث سهو النبی (ص) در نماز است. بر اساس آن، صدوق که به صراحت خواب ماندن پیامبر از نماز را باور دارد، استدلال می‌کند که نماز، عبادتی مشترک میان او و سایر بندگان است، و با خواب ماندن او از نماز، ربوبیت، ویژه خداوند می‌شود، و دیگر کسی نمی‌تواند پیامبر را تا حد خدایی بالا ببرد[۸۴].

افزون بر آن، وی در آثار روایی خود، احادیثی را نقل می‌کند که مضمون صریح آنها غفلت برخی پیامبران و اوصیای آنها از گذشت زمان نماز بوده است؛ تا اینکه بر اثر خارج شدن از وقت نماز، خداوند تبارک و تعالی در برخی از این موارد، خورشید را به بازگشتن امر کرده است تا پیامبر، نماز خود را خارج از وقت نخوانده باشد. چنین اتفاقی برای پیامبرانی همچون یوشع بن نون و سلیمان رخ داده است: «روایت شده است که خداوند خورشید را برای یوشع بن نون، وصی موسی (ع) برگرداند تا نمازی را که از او فوت شده بود، در وقت بخواند»[۸۵].

شیخ صدوق پس از اثبات این مسئله درباره پیامبران، چنین سنتی را درباره امام علی (ع) نیز جاری دانسته است و به صراحت اعلام می‌کند که خورشید دوبار برای امام علی (ع) برگشت تا نمازش را بخواند[۸۶]. بر اساس این عبارات و روایات، می‌توان گفت که از دیدگاه شیخ صدوق، امام (ع)، نه تنها ضرورتاً از قضا شدن نماز خود معصوم نیست، بلکه چنین امری درباره برخی امامان پاک (ع) نیز رخ داده است.[۸۷]

پس از بررسی آراء شیخ صدوق حال عصمت امام در اشتباهاتی که به یک عمل قبیح منجر شود را با توجه به کلمات شیخ مفید در دو موضوع پیگیری می‌کنیم.

اول) عصمت از اشتباه در نماز: شیخ مفید در این باره با رد مستمسک شیخ صدوق (روایت ذوالشمالین) سهو النبی (ص) در نماز را به لحاظ عقلی، امری محال و غیر واقع می‌داند[۸۸]. افزون بر رساله مزبور، وی در دیگر آثار خود نیز این نظریه را تثبیت کرده است[۸۹]. بنابراین باید شیخ مفید را از کسانی دانست که پیامبر و امام را از اشتباه در شمار رکعت‌های نماز معصوم می‌داند.

دوم) عصمت از قضا شدن نماز[۹۰]: همان‌طور که در اندیشه‌های کلامی شیخ صدوق دیدیم، او در اثبات نظریۀ سهوالنبی (ص) به روایت سعید الاعرج مبنی بر قضا شدن نماز پیامبر اکرم (ص) استناد کرد.

شیخ مفید در این باره بر این باور است که اولاً، این خبر از اخبار آحاد است و شیخ مفید علم نیست؛ ثانیاً، این امر به خودی خود عیب شمرده نمی‌شود؛ زیرا پیامبران نیز بشرند و مسئله خواب با سهو تفاوت دارد؛ زیرا:

  1. خواب از جانب خداوند است و در قدرت بندگان نیست، و امکان اجتناب از آن وجود ندارد؛ برخلاف سهو که اجتناب از آن ممکن است؛
  2. حکما از اینکه اموال و اسرار خود را نزد فرد فراموش کار بگذارند، اجتناب می‌کنند؛ ولی اسرار و اموال خود را نزد فردی که گاهی خواب بر او غلبه می‌کند، می‌گذارند[۹۱].

با توجه به این مطالب می‌توان این گونه به شیخ مفید نسبت داد که

  1. اولاً، به حکم عقل، عصمت پیامبر و امام از اشتباه و فراموشی در عمل به محتوای دین لازم است؛
  2. ثانیاً، به حکم عقل، عصمت پیامبر و امام از قضا شدن نماز به دلیل خواب ماندن، لازم نیست؛ ولی چنین امری درباره پیامبر اکرم (ص) واقع نشده است؛ زیرا روایت مستند طرف مقابل، خبر واحد است.

دقت به این نکته لازم است که با توجه به عبارات شیخ مفید باید گفت اصطلاح سهو به مواردی همچون خواب ماندن از نماز اطلاق نمی‌شود. از این رو، میان دو نظریه‌ای که از ایشان نقل کردیم، تعارضی وجود ندارد.

نکته بدون پاسخ آنکه آیا شیخ، امام را پیش از تصدی منصب امامت نیز از اشتباه در عمل به دین معصوم می‌داند؟ ایشان نظریه ویژه‌ای در این باره مطرح نکرده است؛ ولی به نظر می‌رسد با توجه به دیگر نظریات او که به طور مطلق امام را از هر گونه اشتباهی پیش از تصدی منصب امامت معصوم می‌دانست، می‌توان نتیجه گرفت که امام (ع) پیش از تصدی منصب امامت نیز از چنین اشتباهاتی معصوم است[۹۲].

سید مرتضی نیز در آثار خود ناقل برخی روایات است که بر اساس لوازم روشن آنها از سویی، و رد نشدنشان از جانب او از سوی دیگر، در نگاه نخست می‌توان وی را معتقد به امکان و وقوع سهوالنبی (ص) و نیز سهو و اشتباه امام در عمل به دین دانست. یکی از آنها، روایتی است که بر اساس آن، پیامبر اکرم (ص) نماز صبح خود را در حال جنابت به جماعت خوانده است و پس از آن، ایشان به تنهایی نماز خود را اعاده کرده‌اند.

سید مرتضی که در مقام نفی حکم فقهی این روایت است، روایت یادشده را معارض با روایتی می‌داند که بر اساس آن، پیامبر اکرم (ص) نماز صبح را در حال جنابت به جماعت خوانده است؛ ولی ایشان به اتفاق مأمومان نماز خود را اعاده کرده‌اند[۹۳].

سید در اینجا تنها به جنبه فقهی روایت پرداخته است، و روشن نیست که وی لازمه کلامی روایت دوم را که امکان و وقوع سهوالنبی (ص) است، پذیرفته است یا نه؟ و اساساً از آنجاکه در مقام جدل با اهل سنت است، حقیقتاً نمی‌توان وی را پذیرنده این روایت دانست.

به دو دلیل می‌توان قاطعانه سید مرتضی را از مخالفان سهوالنبی (ص) دانست: اولاً، سید مرتضی دست‌کم در دو مورد روایت معروف و جنجال برانگیز ذوالیدین را که در بحث از نظریات شیخ صدوق و شیخ مفید از آن به تفصیل سخن به میان آمد، نقل کرده است، که در یک مورد تنها به جنبه فقهی آن پرداخته[۹۴] و در مورد دیگر درباره لازمه کلامی آن نیز بحث و این روایت را به دو دلیل رد کرده است:

  1. نخست آنکه این روایت مستلزم جایز شمردن دروغ‌گویی رسول خداست؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) در پاسخ ذوالیدین که می‌پرسد آیا نماز خود را قصر کردید یا فراموش؟ پاسخ می‌دهد: «هیچ کدام» که قطعاً دروغ است؛ دوم آنکه این روایت مستلزم سهوالنبی (ص) در نماز است که چنین امری بر رسول خدا (ص) جایز نیست[۹۵]؛
  2. ثانیاً، سید مرتضی به صراحت عمل معصوم را که در اینجا مقصود همان امام است، حجت معرفی می‌کند: فالكلام عليه أن عمل المعصوم هو الحجة[۹۶]. روشن است که حجت دانستن اعمال امام به طور مطلق، به معنای معصوم دانستن او از اشتباه در عمل به دین است[۹۷].

ب) عصمت از اشتباهی که به عمل قبیح بینجامد، گناه سهوی

اشتباهی که به یک عمل قبیح در جهان بینجامد: مانند اینکه کسی بدون علم یا اختیار، مرتکب عمل شراب‌خواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته می‌شود. با این حال به نظر می‌رسد عملی را می‌توان گناه نامید که مرتکب آن مکلف باشد و از روی علم و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمی‌توان او را گناهکار نامید. با این توضیح روشن می‌شود که اساساً «گناه سهوی» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به ذهن می‌رسد این است که عملی ـ مانند شراب‌خواری یا قتل ـ در متن واقع قبیح باشد و شخص بدون علم به موضوع یا حکم و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمی‌توان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از این‌رو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان اشتباه در مرحله عمل به دین تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی می‌گوییم امام از گناه سهوی معصوم است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و اختیار نیز از او صادر نمی‌شود[۹۸].

تا پیش از شیخ صدوق، متکلمان امامیه اشاره یا تصریحی به عصمت امام از چنین گناهانی نداشته‌اند. شیخ صدوق با ارائه این معیار که پیامبر و به تبع آن امام در غیر تبلیغ دین، معصوم نیستند عملا به ضرورت نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شده است[۹۹].

این در حالی است که شیخ مفید به صراحت امام را از چنین گناهانی معصوم می‌داند[۱۰۰]. البته می‌توان همین نظریه را در صورتی که صدور آن گناهان موجب رویگردانی مردم از امام شود به سید مرتضی نیز نسبت داد. در میان شاگردان سید مرتضی ـ یعنی حلبی، کراجکی و شیخ طوسی ـ تنها شیخ طوسی به صراحت نظریه عصمت امام از این گناهان را مطرح می‌کند[۱۰۱] و این نظریه پس از وی نیز تا به امروز نظریه غالب شیعه امامیه به شمار می‌آید[۱۰۲].

با آنکه شیخ صدوق به صراحت درباره این مسئله سخنی نگفته است، درباره نظریه وی به دو صورت می‌توان داوری کرد: از یک سو، با توجه به معیار عام وی که پیامبر اکرم (ص) تنها در امور مربوط به تبلیغ دین معصوم است و در دیگر امور مانند دیگران است، باید مدعی شد که امام (ع) از ارتکاب گناه سهوی معصوم نیست؛ از سوی دیگر، با توجه به اینکه محور بحث شیخ صدوق، اشتباه در نماز و عبادت‌های مشترک میان پیامبر و مردم است، ممکن است بگوییم که وی نظری به بحث گناه سهوی نداشته و تنها به عبادت‌ها و واجبات شرعی مشترک میان پیامبر و مردم توجه کرده است.

به نظر می‌رسد اگرچه انتخاب راه اول با اصول و ضوابط هم‌نواتر است، با توجه به اعتقاد شیخ صدوق که سهو پیامبر از سوی خدا صورت می‌گیرد، دیدگاه وی آن است که خداوند حجت و خلیفه خود را به گناه سهوی نمی‌اندازد. از این رو، نمی‌توان به قطع و یقین گفت که شیخ شیخ صدوق، عصمت امام از گناه سهوی را ضروری نمی‌داند[۱۰۳].

شیخ مفید در بحث عصمت از گناه سهوی بر این باور است که صدور چنین اشتباهی از پیامبر و امام منتفی است. وی با بیان عبارتی مطلق می‌گوید: «از پیامبران گناهی با عنوان ترک واجب صادر نمی‌شود، و اشتباه در آن نیز برای آنان ممکن نیست، و نیز سهوی که موجب وقوع آنها در این گناه شود نیز برای آنان جایز نیست»[۱۰۴].[۱۰۵]

سید مرتضی نیز در برخی آثار خود به بررسی عصمت امام از گناه سهوی پرداخته هر چند اصطلاح گناه سهوی را به کار نبرده است. با این وجود شاید بتوان مقصود و نظریه او را در این باره به دست آورد.

خلاصه نظریات ایشان را می‌توان در دو بخش مطرح کرد:

الف) امام (ع)، از ارتکاب گناهان سهوی معصوم است. در آثار سید مرتضی، عباراتی مطلق و کلی هست که بر اساس اطلاق آنها می‌توان وی را بر این باور دانست که امام (ع) از گناه سهوی و به طور کلی در مقام عمل به دین معصوم است. ایشان در بحثی با عنوان «کیفیت علم به دخول قول امام در اجماع» می‌گوید: «عمل معصوم، حجت است»[۱۰۶]. سید مرتضی در این عبارت عمل معصوم را که در اینجا همان امام است، به طور کلی حجت معرفی می‌کند و حجت دانستن عمل وی به معنای دور بودن او از هر گونه اشتباه است. بنابراین می‌توان دیدگاه سید مرتضی را این گونه بیان کرد که امام (ع)، از هرگونه گناه سهوی نیز معصوم است؛

ب) امام (ع)، از گناهان سهوی معصوم نیست. کیفیت پاسخ‌گویی سید مرتضی به برخی نظریات اندیشمندان غیرامامیه، دست‌کم این فکر را به ذهن می‌آورد که ایشان به عصمت پیامبر و امام، در مرحله عمل به دین اعتقاد ندارد.

وی آنجا که نظریه«نظام» و جعفر بن مبشر را مبنی بر صدور گناه از روی غفلت و سهو نقل می‌کند، آن دو را بر این باور دانسته است که با وجود اینکه پیامبران از روی سهو و غفلت چنین گناهانی می‌کنند، مؤاخذه می‌شوند: ... عن النظام و جعفر بن مبشر و من وافقهما من أن ذنوب الأنبياء (ع) تقع منهم على سبيل السهو و الغفلة و أنهم مع ذلك مؤاخذون بها[۱۰۷].

سید مرتضی که با این دیدگاه مخالف است، به جای آنکه موضع خود را در این باره که آیا پیامبران مرتکب گناه سهوی می‌شوند یا نه، روشن کند، تنها در پاسخ به نظریه نظام می‌گوید: «اساساً سهو، مانند قدرت نداشتن، موجب سقوط تکلیف می‌شود، و در نتیجه نمی‌توان فاعل آن را مؤاخذه کرد. به دیگر بیان، از شرایط تکلیف، قدرت و التفات و توجه به آن است، و نبود این شرایط مانع تنجز تکلیف می‌شود. از این‌رو، نمی‌توان انبیا را به علت ارتکاب چنین گناهانی مؤاخذه کرد»[۱۰۸].

اگرچه سید مرتضی در اینجا اشاره‌ای به عصمت یا معصوم نبودن امام از گناهان سهوی نکرده است، انصاف این است که نمی‌توان وی را بر این اساس که عصمت نداشتن امام از گناهان سهوی را رد نکرده است، به معصوم نبودن امام از گناهان سهوی معتقد دانست.

به جز این عبارت که البته نتوانستیم نتیجه روشنی از آن بگیریم، عبارتی وجود دارد که نشان اعتقاد نداشتن سید مرتضی به لزوم عصمت پیامبران و به تبع آن، امامان از گناهان سهوی است. ایشان وقتی به آیه‌ای می‌رسد که بر اساس آن، حضرت موسی (ع) مرتکب قتل شد، یکی از احتمالات آیه را این‌گونه بیان می‌کند که عمل حضرت موسی (ع)، از روی قصد نبوده و او اشتباهاً مرتکب چنین عملی شده است. به بیان دیگر، می‌توان گفت که حضرت موسی (ع) نمی‌دانسته است که فرد قبطی مقتول، تحمل ضربه مشت وی را ندارد و این ضربه به قتل او خواهد انجامید[۱۰۹]. این نظریه، همان اذعان به ارتکاب گناه سهوی از سوی پیامبر و به تبع آن، امام (ع) است.

همان‌گونه که ملاحظه شد، عبارات دسته نخست، امام را از ارتکاب گناهان سهوی معصوم می‌دانست؛ در حالی که عبارات دسته دوم، وی را از ارتکاب گناهان سهوی معصوم نمی‌دانند. به نظر می‌رسد که این دو دسته عبارت را باید این‌گونه با یکدیگر جمع کرد که عبارات دسته نخست، مطلق‌اند، و عبارت‌های دسته دوم، نص و مقید و بر همین اساس می‌توان گفت که سید مرتضی، به عصمت امام از گناه سهوی اعتقاد ندارد.

البته به نظر می‌رسد چنین نسبتی به سید مرتضی را باید به این قید مقید کنیم که اگر ارتکاب گناهان سهوی به نفرت و روی‌گردانی مردم از امام نینجامد، وی از آن گناهان معصوم نیست؛ وگرنه ضرورتاً باید از ارتکاب گناهانی که به نفرت مردم از او می‌انجامد، معصوم باشد.

گفتنی است همان‌گونه که پیش‌تر نیز از سید مرتضی نقل شد، تشخیص اینکه کدام گناه سهوی، موجب تنفر مردم و روی‌گردانی آنان از پذیرش کلام امام می‌شود، به عادات و عرف بستگی دارد[۱۱۰].

برای نمونه شاید بتوان گفت اگر امام از روی اشتباه گناه زنا یا خوردن مال مردم را مرتکب شود، به روی‌گردانی و نفرت مردم از او می‌انجامد. از این‌رو، امام باید از این گناهان معصوم باشد[۱۱۱].

عصمت از سهو

شیخ صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز[۱۱۲] و نیز خواب ماندن از نماز[۱۱۳] را نفی می‌کند. اما پس از او شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز[۱۱۴] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند. هر چند ایشان امکان عقلی قضا شدن نماز به واسطه خواب ماندن پیامبر و امام را می‌پذیرد[۱۱۵]. بر این اساس اگر اشتباه در ادای واجبات را موجب رویگردانی مردم از پیامبر یا امام بدانیم، می‌توانیم سید مرتضی را نیز با استادش شیخ مفید هم عقیده بدانیم[۱۱۶].

اگر چه نظریه‌ای از حلبی و کراجکی در این باره نیافتیم، اما شیخ طوسی را باید از جمله معتقدان به ضرورت عصمت امام از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن می‌داند[۱۱۷]. بدین‌سان باید مدعی شد در اواخر قرن پنجم هجری، عموما نظریه سهو النبی(ص)، نظریه‌ای مردود بوده است[۱۱۸].

متکلمان متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات و به عبارت دیگر معصوم از سهو می‌دانند. با این حال به واسطه صحت اسناد روایاتی که متضمن سهو پیامبر خاتم(ص) در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است یعنی خدای متعال گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو می‌اندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم فراموشی و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند.

نزاع معروف میان شیخ صدوق و شیخ مفید در مسئله سهوالنبی (ص) مربوط به قلمرو عصمت است. شیخ صدوق، عصمت پیامبران را به تبلیغ دین منحصر کرده است و پیامبر اکرم (ص) را از اشتباه و فراموشی در غیر امور مربوط به تبلیغ دین معصوم نمی‌داند، بلکه سهوالنبی (ص) را امری ممکن و واقع و همانند استاد خویش، ابن ولید، انکار آن را از عقاید غالیان می‌داند. شیخ مفید در پاسخ به ادعای استاد، رساله مستقلی با عنوان رسالة فی عدم سهو النبی (ص) به رشته تحریر درآورده است[۱۱۹].[۱۲۰]

عصمت از نسیان

فراموش کردن احکام الهی از جانب پیامبر یا امام (ع) باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ[۱۲۱] می‌فهماند که رسول به‌گونه‌ای وحی الهی را دریافت و ابلاغ می‌کند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمی‌دهد. اگر رسول در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشد. غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمی‌شود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن به‌ وسیله ملائکه ذکر نکرده و جمله ﴿ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ این دلالت را تأیید می‌کند. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است با بی‌کم‌وکاست و کاست به دست مردم برسد. به همین ترتیب است بحث در مورد امام که وظیفه حفظ وحی و تبلیغ آن را به عنوان جانشین پیامبر به عهده دارد.

عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات

مسأله عصمت از ترک مستحبات و ترک اولی هر چند با برخی روایت‌ها قابل استنباط است اما در منابع کلامی امامیه تا زمان شیخ مفید مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی متکلمان متأخر، فراهم آورد. به اعتقاد ایشان، پیامبران از ترک غیرعمدی مستحبات معصوم نیستند و ممکن است به طور سهوی برخی مستحبات از آنان فوت شود[۱۲۲].

با وجود این، وی درباره پیامبر اسلام (ص) و نیز امامان دوازده‌گانه مذهب امامیه بر این باور است که آنان حتی از ترک مستحبات به طور مطلق معصوم‌اند؛ چنان که می‌گوید: «از پیامبر ما به طور ویژه و امامان (ع) از ذریه او، پس از نبوت و امامت، هیچ صغیره‌ای - اعم از ترک واجب و مستحب - صادر نمی‌شود، و این امر به دلیل برتری آنها بر حجت‌های پیشین است»[۱۲۳].

وی در این عبارت، عصمت از ترک مستحبات را ویژه زمان پس از تصدی منصب نبوت و امامت می‌داند؛ ولی در دیگر آثار خود، چنین عصمتی را به پیش از تصدی منصب نبوت و امامت نیز گسترش می‌دهد و سرانجام بدون آنکه ترک مستحب عمدی و غیرعمدی را تفکیک کند، می‌گوید: «آن بزرگواران پیش از امامت نیز از ترک مستحبات معصوم بوده‌اند»[۱۲۴].

با توجه به اینکه شیخ مفید در بحث عصمت از گناه کبیره و صغیره، پیش از تصدی منصب امامت، با وجود روایت یا روایاتی که دال بر صادر نشدن گناه از پیامبر و امام بودند، نخست از حکم کردن در این باره توقف داشت، اما در عبارتی دیگر صدور برخی گناهان صغیره را از آنان جایز دانست، این پرسش پیش می‌آید که چگونه در اینجا این نظر را پیدا می‌کند که امامان پاک (ع) حتی از ترک مستحبات نیز معصوم‌اند؟[۱۲۵]

با این حال به نظر می‌رسد از دیدگاه مرحوم سید مرتضی، پیامبران و به تبع آن، امامان، لزوماً از ترک مستحبات معصوم نیستند[۱۲۶]. سید مرتضی هنگامی که در پی تنزیه حضرت یعقوب (ع) از برخی عیوب، همچون ناشکیبایی آن حضرت پس از رفتن حضرت یوسف (ع) است، نظریه‌ای را مطرح می‌کند که نشان اعتقاد نداشتن او به لزوم عصمت پیامبران از ترک مستحبات است. ایشان پس از آنکه بردباری در برابر مصائب و فروبردن خشم و اندوه را از مستحبات می‌داند، می‌نویسد: «پیامبران، از بسیاری از مستحبات طاقت‌فرسا عدول می‌کردند؛ اگرچه بسیاری از مستحبات را نیز انجام می‌دادند»[۱۲۷]. نیز در جای دیگری درباره تنزیه حضرت رسول اکرم (ص) از اجازه دادن به منافقان در تخلف از جهاد می‌گوید: فان الانبياء يجوز ان يتركوا من النوافل كثيرا[۱۲۸].

همچنین وی در تنزیه حضرت آدم (ع) از نافرمانی خداوند در خوردن میوه ممنوعه می‌گوید: «امر خداوند به نخوردن میوه ممنوعه، امری مستحبی بوده است. پس آن حضرت، تنها یک مستحب را به جای نیاورده است»[۱۲۹]. این توجیه ایشان نیز گواه اعتقاد نداشتن به عصمت پیامبران از ترک مستحبات است.

بنابراین می‌توان گفت که از دیدگاه سید مرتضی، پیامبران و به تبع آن، امامان، لزوماً از ترک مستحبات معصوم نیستند[۱۳۰].

شیخ طوسی درباره عصمت پیامبر یا امام از ترک مستحبات، به صراحت نظریه‌پردازی نکرده است؛ ولی می‌توان از برخی کلماتش به اندیشه وی در این باره دست یافت:

  1. اولاً، او ناقل روایتی است که بر اساس آن، امام (ع) عملی مستحبی را ترک کرده است. بر اساس این روایت، روزه روز عرفه برابر یک سال روزه ثواب دارد. با وجود این، امام حسن (ع)، علی‌رغم امام حسین (ع) روزه آن روز را به جا نیاورد[۱۳۱]. با وجود اینکه این روایت، آشکارا وقوع ترک اولی یا ترک مستحب امام را گزارش می‌دهد، به این دلیل که شیخ، برداشت خود را از این روایت اعلام نکرده است، نمی‌توان بر اساس آن، با اطمینان نظریه‌ای را به وی نسبت داد؛
  2. ثانیاً، ایشان دست‌کم درباره دو تن از پیامبران، یعنی حضرت آدم و موسی (ع)، زمانی که با آیاتی قرآنی مواجه می‌شود که موهم ارتکاب گناه این دو پیامیرند، می‌گوید آن دو، تنها مرتکب ترک اولی شده‌اند.

به عبارت ایشان درباره حضرت موسی (ع) توجه کنید: «نزد اصحاب ما، کشتن فرد قبطی، قبیح نبود و خداوند به کشتن او امر کرده بود؛ اما بهتر این بود که به خاطر رعایت مصلحت این کار را به تأخیر می‌انداخت. پس هنگامی که زودتر او را کشت، اولی و افضل را ترک کرد»[۱۳۲].

با توجه به این عبارت، می‌توان گفت که در اندیشه شیخ طوسی، شیعه امامیه بر این باور است که منصب نبوت و به تبع آن، امامت ضرورتاً مقتضی عصمت از ترک مستحبات و ترک اولی نیست. گفتنی است که این امر، منافاتی با عصمت یک پیامبر یا امام ویژه از ترک مستحبات و ترک اولی ندارد، و آنچه در اینجا می‌توان به شیخ نسبت داد، این است که متصدی منصب نبوت و امامت، لزوماً چنین عصمتی ندارد[۱۳۳].

از مجموع آرای متکلمان امامیه در این مسأله می‌توان به این نتیجه دست یافت که مشهور متکلمان، در مسأله عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات میان پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) با سایر پیامبران الهی(ع) تفکیک کرده و معتقدند از آنجا که عصمت مقوله‌ای تشکیکی و دارای درجات متعدد است و با توجه به آنکه پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) از بالاترین درجه عصمت برخوردار بوده‌اند؛ لذا هرگونه ترک مستحبات یا حتی ترک اولی نیز در مورد آن حضرات منتفی است و آنها معصوم از این قسم نیز هستند به خلاف سایر انبیا(ع) که چون بنا به ظرفیت و شأن وجودی هریک، از عالی‌ترین درجات عصمت برخوردار نبودند؛ لذا از ترک اولی یا ترک مستحبات نیز معصوم نبوده‌اند هرچند آنها نیز از ارتکاب انواع معاصی، خطای در دین، اشتباه و فراموشی، معصوم بوده‌اند.

عصمت علمی

مقصود از «عصمت علمی» آن است که آیا امام در نظریاتی که ارائه می‌‌کند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی امام با واقع مطابق است؟ این بخش از عصمت نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد:

عصمت از اشتباه در تبیین دین

از آنجا که جامعه شیعی و نیز اندیشمندان مسلمان، یکی از اهداف نصب امام را تبیین دین پس از رسول خدا(ص) می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که امام، ضرورتاً از اشتباه در تبیین دین معصوم است. یاران امامان معصوم، به دفعات با سخنان خود اعتقاد خود را به این مسأله اعلام و محدثان و متکلمان امامیه نیز از ابن قبه رازی تا نوبختی به آن تصریح کرده‌اند. مسأله عصمت امام از اشتباه در تبیین دین می‌تواند به دو قسم تقسیم شود:

  1. عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت یا امامت؛
  2. عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت.

آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت است اما درباره عصمت پیامبر یا امام از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت یا امامت باید گفت: این مسأله در منابع اندیشمندان شیعه در پنج قرن نخست هجری مطرح نشده است[۱۳۴].

شیخ صدوق در موارد متعددی به عصمت امامان از سهو و نسیان در امور مربوط به تبلیغ دین تصریح می‌کند: «پیامبر و دیگر امامان پس از ایشان، به قرآن و سنت عالم‌اند، و ممکن نیست در کتاب و سنت دچار اشتباه و فراموشی شوند»[۱۳۵].

افزون بر آن، از برهان‌هایی که در آینده از شیخ صدوق درباره عصمت امامان مطرح خواهیم کرد، روشن می‌شود بنا بر نظریه ایشان، هدف از نصب امام تبیین دین است، و تجویز اشتباه و نسیان در تبلیغ دین، با این غرض ناسازگار است. بنابراین می‌توان مدعی شد که در اندیشه شیخ صدوق، امام ضرورتاً از سهو و نسیان در تبیین دین معصوم است[۱۳۶].

طبری صاحب المسترشد، شرط دوم از شرایط امامت را علم امام به آنچه مردم بدان احتیاج پیدا می‌کنند، می‌داند؛ وگرنه تفاوتی میان او و دیگران نیست. وی در این باره می‌گوید: «دوم، علم به نیازهای مردم؛ چون امامت برای نیازهای مردم قرار داده شده است؛ چون اگر او به آنچه مردم به آن نیاز دارند، علم نداشته باشد، در جهل، همچون یکی از مردم است»[۱۳۷]. ابن جریر، صاحب المسترشد، در کلام خود، علم امام را مقید به علم دین نکرده است. از این رو، می‌توان مدعی شد که در اندیشه او امام به همه علوم عالم است.

افزون بر آن، عبارت صریح‌تری از وی وجود دارد که نشان اعتقادش به کامل بودن علم امام حتی در نظریات غیردینی است: ولا يجوز أن يكون محتاجا إلى معلم يعلمه.. و من المحال أن يحتاج إلى من يرشده... فهذه واضحة[۱۳۸]؛ «و جایز نیست امام محتاج به معلمی باشد که او را تعلیم دهد... و محال است که او به کسی محتاج باشد که او را ارشاد کند.... پس این روشن است».

بر اساس این عبارت، امکان ندارد امام (ع)، به معلم یا مرشد نیاز داشته باشد، و این مطلب بیانگر علم مطلق امام (ع) به همه مسائل است.

از مجموع این عبارات برمی‌آید که در اندیشه صاحب المسترشد، علوم امام الهی، غیربشری و مطابق با واقع و حقیقت است، و در اندیشه‌های او خطا نیست.

ممکن است گفته شود که این عبارت‌ها نفی کننده امکان فراموشی و سهو امام در بیان علوم خود نیست. در اینجا عبارت نخست صاحب المسترشد نیز نفی کننده این احتمال است که به طور مطلق می‌گوید: معصوما عن الخطأ و الزلل[۱۳۹].[۱۴۰]

شیخ مفید، هم‌نوا با دیگر متکلمان، امام را مانند پیامبران از اشتباه و فراموشی در تبلیغ دین معصوم می‌داند: انه لا يجوز منهم سهو في شيء في الدين و لا ينسون شيئاً من الاحكام و على هذا مذهب سائر الامامية الا من شذ منهم[۱۴۱]. البته درباره اینکه آیا امام (ع) پیش از تصدی منصب امامت نیز از اشتباه در تبیین دین معصوم است یا نه، شیخ نظر ویژه‌ای مطرح نکرده است[۱۴۲].

دلیل‌های سید مرتضی در باب عصمت، خود بهترین گواه بر نظریه وی در باب عصمت امام از اشتباه و فراموشی در حوزه تبیین دین است. افزون بر آن، او دیدگاه خود را در این زمینه در موارد دیگری نیز بیان کرده است؛ چنان که می‌نویسد: «امام معصوم، کسی است که خطا بر او جایز نیست»[۱۴۳].

همچنین در پاسخ کسی که معتقد است اشتباه و نسیان در برخی احکام، موجب فساد در امامت امام نمی‌شود، می‌گوید: «بر اساس مذهب ما، امام باید از همه اشتباهات معصوم باشد»[۱۴۴].

اما آیا نظریات دینی امام (ع)، پیش از تصدی منصب امامت نیز عاری از اشتباه است، و او در آن دوره نیز از اشتباه معصوم است؟ همان‌گونه که پیش‌تر نیز بیان شد، ثمره این بحث زمانی روشن می‌شود که روایتی از امام، پیش از تصدی منصب امامت به ما برسد. آیا می‌توان آن را حجت و مطابق با واقع تلقی کرد یا نه؟

سید مرتضی نیز در این باره معتقد است که امام (ع)، پیش از تصدی منصب امامت، نه تنها به همه علوم، که حتی به همه احکام دین نیز اشراف و آگاهی ندارد[۱۴۵].

ایشان همچنین درباره روایتی که در آن امام علی (ع)، حکم طهارت و نجاست «مذی» را نمی‌دانست و سلمان فارسی را برای گرفتن آن حکم نزد پیامبر اکرم (ص) فرستاد، می‌گوید: «این روایت، مخالف باورهای اعتقادی ما نیست؛ زیرا امام (ع)، پیش از تصدی منصب امامت، لزوماً به جمیع احکام شریعت عالم نیست»[۱۴۶].

سید مرتضی فرقی میان حکم مذی و غیرمذی نگذاشته و بر این باور است که امام علی (ع) احکام را از پیامبر اکرم (ص) می‌آموخته است[۱۴۷].

ممکن است کسی تصور کند که لازمه عرفی دیدگاه سید مرتضی این است که نظریات دینی امام، پیش از تصدی منصب امامت، لزوماً مطابق با واقع نباشد؛ اما چنین لازمه‌ای این گونه دفع می‌شود که هر امامی، پیش از امامت خود، هم دوره پیامبر یا امام پیشین بوده است. بنابراین همه احکام را از منبع وحیانی دریافت می‌کرده، آن‌گاه به اظهار نظر می‌پرداخته است[۱۴۸].

حلبی نیز در مواردی نظریه خود را درباره عصمت امام از اشتباه در بیان مطالب مربوط به دین این‌گونه بیان کرده است: «امامان ما حافظان شریعت‌اند و به دلیل عصمت، از خطا مصون‌اند»[۱۴۹]. بر اساس این عبارت و نیز برهان‌های وی، می‌توان امام را از نظر حلبی از اشتباه در تبیین دین معصوم دانست[۱۵۰].

کراجکی، در عبارت‌های متعدد خود، ضمن بیان اینکه امامان جانشین پیامبر اکرم (ص) هستند، آنها را به هر آنچه مورد نیاز مردم است، عالم می‌داند. حداقل برداشت از این عبارات، عصمت امام از اشتباه در امور مربوط به دین است. وی در این باره می‌نویسد: «تمام حجت‌های خداوند متعالی به همه آنچه مورد نیاز مردم است، احاطه علمی دارند و از اشتباه و لغزش معصوم‌اند»[۱۵۱]. البته ظاهر این عبارت، عصمت امام از اشتباه در امور دینی و غیردینی است. حال باید دید در دیگر کلمات کراجکی نظریه‌ای خلاف این اطلاق دیده می‌شود یا نه؟[۱۵۲]

از برهان‌هایی که شیخ طوسی برای نیاز به امام در جامعه بیان می‌کند، روشن می‌شود که وی مانند دیگر متکلمان امامیه، عصمت امام از اشتباه در تبیین دین را امری مسلم می‌پندارد. وی پس از بیان برهان حفظ شریعت می‌نویسد: «برای شریعت باید حافظی معصوم وجود داشته باشد که از جهت تغییر و تبدیل و اشتباه در دین دچار خطا و اشتباه نشود»[۱۵۳].

البته شیخ طوسی ظاهراً درباره عصمت امام در تبیین معارف دین پیش از تصدی منصب امامت به صراحت نظریه‌ای ندارد؛ ضمن آنکه ظاهر برخی از عبارات ایشان به گونه‌ای است که مخالف با نظریه عصمت پیش از تصدی منصب امامت به نظر می‌رسد. وی همچون سید مرتضی بر این باور است که لازم نیست امام پیش از تصدی منصب امامت، علوم مورد نیاز امامت را داشته باشد[۱۵۴]. لازمه عرفی این کلام، موهم عدم عصمت امام از اشتباه در تبیین دین است، اما در همین جا نیز شیخ طوسی می‌تواند بگوید با وجود آنکه لازم نیست امام (ع)، در آن دوره علوم مربوط به امامت را داشته باشد، خداوند می‌تواند با عنایت و لطف خود این علوم را به وی ارزانی دارد[۱۵۵].

عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی

شاید بتوان ادعا کرد که جنجالی‌ترین و پربحث‌ترین مسئله، در میان مسائل عصمت، عصمت پیامبر و امام از اشتباه و نسیان در امور غیر مربوط به دین است.از این رو پیش از ورود به این بحث مهم، باید به چند نکته توجه داشت:

  1. ممکن است مقتضای منصب امامت چیزی باشد و آنچه درباره امامان پاک (ع) در خارج اتفاق افتاده است، چیز دیگری. به دیگر بیان، ممکن است متکلمی بر این باور باشد که لازمه منصب امامت، عصمت امام از اشتباه در علوم عادی نیست؛ در عین حال بر این نظریه نیز تأکید داشته باشد که امامان پاک (ع) به دلیل تفضل الهی از اشتباه در علوم عادی غیردینی معصوم‌اند؛
  2. علومی که از امامان (ع) به ما رسیده است، به دو دسته کلی بخش پذیرند:
    1. علوم مربوط به دین؛
    2. علوم عادی، مانند پزشکی و کشاورزی. شیخ صدوق از هر دو دسته این علوم، در کتب خود به طور گسترده روایاتی را نقل کرده است[۱۵۶].

امروزه روایات فراوانی از پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم در امور غیر دینی در اختیار داریم و تاریخ نیز شاهد این مدعاست که حضرات معصومان(ع) آن هنگام که فضای حاکم بر جامعه مساعد بود، به تربیت شاگردانی در حوزه علوم غیر دینی نیز همت می‌گماشتند، با وجود به نظر می‌رسد به بحث از اینکه آیا متصدی منصب امامت و نبوت در نظریات غیر دینی خود ـ همچون نظریات دینی ـ از اشتباه معصوم است یا نه، در عصر امام توجه نمی‌شده است.

با وجود این، اگر چه غالب متکلمان امامیه در پنج قرن نخست، به صراحت درباره این مسأله نظریه پردازی نکرده‌اند، از نظریات آنان درباره مسأله علم امام دست کم می‌توان به لوازم نظریه‌شان در این بخش نیز دست یافت:

  1. اگرچه از عبارات شیخ صدوق در آثار مختلف ایشان می‌توان به این نتیجه رسید که وی به دو گونه علم و آگاهی برای امام قایل بوده است، هیچ ملاک و معیاری برای تفکیک میان این دو علم در آثار ایشان دیده نمی‌شود؛
  2. از نظر شیخ صدوق در اینکه امام (ع) علم خود را به گونه‌ای غیرطبیعی از خدا و پیامبر اکرم (ص) دریافت کرده است، شبهه‌ای نیست؛ زیرا می‌نویسد: «پس همه علم امامت از خداوند و رسول اوست»[۱۵۷]؛
  3. محل نزاع اینجاست که آیا امام (ع) تنها دسته اول از علوم خود را از ناحیه خداوند دریافت کرده است یا همه آن را؟ اگر بگوییم امام (ع) همه علوم خود را از خداوند دریافت کرده است، می‌توانیم نظریات علمی ایشان را نیز مطابق با واقع و مصون از اشتباه قلمداد کنیم؛ در غیر این صورت باید بگوییم که به مقتضای حکم عقل، امکان اشتباه در نظریات علمی امام هست.

حال با توجه به این مقدمات باید گفت: اولاً، شیخ صدوق چنان که گذشت، تصریح دارد که اشتباه و فراموشی در زمینه علوم دینی برای امام (ع) ممکن نیست[۱۵۸]؛ ثانیاً، درباره اینکه امام (ع) در نظریات علمی خود در علومی که با کتاب و سنت ارتباطی ندارد، از اشتباه معصوم است یا نه، نظریه روشنی از شیخ صدوق مشاهده نمی‌شود؛ اما شاید بتوان از برخی قراین که درباره قلمرو علم امام است، نظریه ایشان را در این مسئله به دست آورد. از سخنان ایشان مقدمات زیر برمی‌آید:

  1. شرط و لازمه منصب امامت، علم به دین و احکام الهی است: «...امر امامت تمام نمی‌شود مگر با علم به دین و معرفت به احکام خداوند و تأویل کتاب خدا»[۱۵۹]؛
  2. شیخ صدوق در مواردی که در مقام بیان عظمت علمی امامان است، تنها از لزوم واقف بودن امامان به احکام الهی و تفسیر، تأویل، ناسخ، منسوخ، محکم و متشابه قرآن سخن به میان آورده است[۱۶۰]؛
  3. شیخ صدوق در یک مورد پا را فراتر نهاده و سخن ابن قبه رازی را نقل می‌کند که امام (ع) به هیچ یک از روایاتی که به دروغ به ایشان و پدران بزرگوارشان نسبت داده می‌شود، آگاه نیست؛ زیرا او عالم به غیب نیست و تنها بنده صالحی است که کتاب و سنت و اخبار شیعیان را که به او می‌رسد، می‌داند[۱۶۱]. گفتنی است شیخ صدوق تعرضی به کلام ابن قبه ندارد؛
  4. شیخ صدوق در مواردی حتی پیامبران را نیز ناآگاه از برخی مسائل دانسته است؛ مانند اینکه موسی (ع) معنی کارهای خضر را نمی‌دانست[۱۶۲].

نتیجه‌ای که می‌توان از عبارات بالا گرفت، این است که در اندیشه شیخ صدوق اولاً، لازمه مقام و منصب امامت، علم به کتاب و سنت است، نه بیشتر؛ ثانیاً، امام (ع) واجد همه علوم و آگاهی‌ها نیست؛ ثالثاً، لازمه دو سخن فوق این است که اگر امام (ع) سخنی غیر از احکام دین بیان فرمود، دو احتمال وجود دارد:

  1. این سخن مطابق با واقع و درست باشد؛
  2. این سخن مطابق با واقع و درست نباشد که این معنا مساوی با ضرورت نداشتن عصمت امام در نظریات غیردینی است.

دقت در این مسئله بسیار لازم است که وقتی می‌گوییم امام (ع) موضوعات غیردینی را نمی‌داند، بنابراین ممکن است در نظریات غیردینی خود مرتکب اشتباه شود، به این معنا نیست که وی با وجود ندانستن یک موضوع، درباره آن اظهار نظر کرده است و در نتیجه ممکن است اشتباه کند، بلکه به این معنا است که وی از ناحیه خداوند به این موضوعات علم پیدا نکرده است؛ ولی ممکن است از راه‌های عادی از این علوم آگاه شده و بر اساس همین علوم نیز اظهار نظر کرده باشد، و از آنجا که منشأ و خاستگاه نظریه امام در مسئله غیردینی، علوم بشری – و نه علم اعطاشده از جانب خداوند - است، مانند هر کلام بشری، امکان اشتباه در آن هست.

البته از آنجاکه شیخ صدوق هیچ یک از دو احتمال بالا را بیان نکرده است، نمی‌توان نظریه‌ای را به او نسبت داد؛ ضمن آنکه اساساً وی می‌تواند بگوید با وجود آنکه امام (ع) واجد همه علوم نیست، خداوند می‌تواند مانع از اشتباه وی هنگام اظهار نظر در مسائل غیردینی شود.

تأکید دوباره بر این مطلب لازم است که وقتی شیخ صدوق مدعی است لازمه مقام امامت، تنها علم به کتاب و سنت است، نباید تصور کرد که وی امامان معصوم مذهب امامیه را لزوماً جاهل به دیگر علوم می‌داند، بلکه مراد این است که لازمه مقام امامت، علم به کتاب و سنت است؛ اما دیگر علوم را نیز امام - همه امامان یا برخی از آنها - می‌تواند داشته باشد و حتی می‌تواند آنها را از خداوند نیز به نحو لطف و تفضل گرفته باشد. شیخ صدوق خود ناقل روایت‌هایی است که در آنها امام (ع) نظریاتی علمی در زمینه طب و نجوم بیان کرده است[۱۶۳]؛ به ویژه آنکه - چنان که گذشت - وی امامان پاک (ع) را از همه پیامبران الهی برتر می‌داند. از این رو، نمی‌توان با ملاحظه حال حضرت موسی (ع)، حکم وی را درباره امامان پاک (ع) جاری کرد. وجود روایت زیر از امام علی (ع) که در کتاب‌های شیخ صدوق به چشم می‌خورد، و ظاهر در عالم بودن ایشان به همه علوم است نیز منافاتی ندارد: «... از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید. پس به خدا سوگند چیزی از من نمی‌پرسید، مگر آنکه شما را به آن آگاه می‌کنم»[۱۶۴]. البته در پایان نباید از این نکته غفلت کرد که عمومیت نظریه سهو النبی (ص) را می‌توان در این موارد نیز حاکم دانست. خلاصه نظریات شیخ صدوق در بحث قلمرو عصمت عبارت است از:

  1. امام (ع) از ارتکاب گناه کبیره پیش از تصدی منصب امامت، ضرورتاً معصوم است؛
  2. امام (ع) از ارتکاب همه گناهان صغیره پیش از تصدی منصب امامت، ضرورتاً معصوم نیست؛
  3. امام (ع) از ارتکاب گناه کبیره و صغیره پس از تصدی منصب امامت، ضرورتاً معصوم است؛
  4. امام (ع) از سهو و نسیان در تبلیغ دین، ضرورتاً معصوم است؛
  5. امام (ع) از سهو و نسیان در امور غیر مربوط به تبلیغ دین، مانند سهو در نماز، قضا شدن نماز و نیز امور عادی زندگی، ضرورتاً معصوم نیست.

همچنین لازمه کلام شیخ صدوق که البته خود وی به آن اذعان نکرده است، و از این رو نمی‌توان نظریه‌ای را به وی نسبت داد، این است که امکان اشتباه امام (ع) در نظریات علمی هست[۱۶۵].

از دیدگاه شیخ صدوق که بگذریم، شیخ مفید هر چند به طور مستقیم به این مسئله رسیدگی نکرده است، می‌توان با توجه به نظریات ایشان در بحث علم امام، همان نظر را در اینجا به وی نسبت داد. نظریات شیخ مفید در مسئله علم امام را می‌توان در چند گزاره این گونه بیان کرد:

  1. امامیه هم داستان‌اند که امام باید پس از تصدی منصب امامت، به احکام و معارف دین عالم باشد[۱۶۶]؛
  2. روایات مستفیضه‌ای بر ثبوت علم امامان پاک (ع) به امور غیبی وجود دارد[۱۶۷] که البته این علوم به نحو مستفاد - و نه ذاتی - هستند[۱۶۸]؛
  3. اینکه بگوییم امام (ع) همه چیز را می‌داند، ادعایی بدون دلیل است[۱۶۹]؛
  4. آگاهی امام (ع) از امور غیردینی، ضروری نیست؛ ولی امری ممکن و واقع است و به مصلحت و لطف خداوند بستگی دارد[۱۷۰].

در معدود عبارات به جای مانده از ابن قبه اشاره‌های کوتاهی به بحث قلمرو عصمت شده است: ابن قبه رازی امام را از اشتباه در امور مربوط به دین معصوم می‌داند و می‌گوید: «امام باید این گونه باشد که وقتی به چیزی فرمان داد، از او اطاعت شود، و دستی بالای دست او نباشد، و سهو و اشتباه نکند و اینکه باید عالم باشد تا مردم را نسبت به آنچه جاهل هستند، آشنا سازد»[۱۷۱].

بر اساس این عبارت، ابن قبه امام را از اشتباه معصوم می‌داند، و باید اذعان کنیم که عبارت ایشان مطلق است و عصمت از اشتباه در همه مسائل و امور را، اعم از دینی و غیردینی در برمی‌گیرد؛ ولی درباره عصمت امام از اشتباه در امور غیردینی، باید دید آیا عبارتی که مقید و خاص و صریح درباره عصمت امام یا معصوم نبودن او در امور غیردینی است، وجود دارد یا نه؟ در سطور آینده به این بحث خواهیم پرداخت[۱۷۲].

در همین راستا شیخ مفید درباره آشنایی امام با همه صنایع و نیز همه لغات بر این باور است که به لحاظ عقلی چنین چیزی اگرچه ممتنع نیست، عقلاً برای امام واجب نبوده، ضرورتی ندارد، و روایاتی نیز که در این باره رسیده است، مفید قطع نیستند[۱۷۳].

توجه به این نکته لازم است که اشاره شیخ مفید به روایات، بیانگر فرق نگذاشتن میان حکم متصدی منصب امامت و امامان پاک (ع) با عنوان‌های معین آنان نزد وی است. به بیان دیگر، مفید در آثار خود بر آن نیست که مقامی را از متصدی منصب امامت سلب و برای امامان پاک (ع) اثبات کند. به بیان روشن‌تر، اشاره و توجه شیخ مفید به روایات، نشان می‌دهد که اگر وی متصدی منصب امامت را بر اساس برهان‌های عقلی لزوماً عالم به همه علوم نمی‌داند، در روایات نیز مطلبی پیدا نکرده است تا بر اساس آنها بر این باور باشد که حضرات امامان (ع) با فضل الهی به طور بالفعل به همه امور و علوم عالم‌اند[۱۷۴].

شیخ مفید در برخی دیگر از آثار خود، علم به همه امور و نیز علم به باطن امور را شرط نبوت ندانسته است و برای اثبات نظریه خود، آگاه نبودن پیامبر اکرم (ص) به علم نجوم و نیز امی بودن او را مثال می‌زند[۱۷۵].

افزون بر این موارد، شیخ مفید در برخی از آثار خود، این امر را ممکن می‌داند که امام بر اثر نداشتن علم به مغیبات، در موارد قضاوت و داوری میان مردم، بر اساس ظاهر حکم کند و مرتکب خلاف واقع شود؛ اگرچه این امر را نیز ممکن - نه واجب - دانسته است که در این امور خداوند بر اساس لطف خود وی را از این اشتباه برهاند[۱۷۶].

البته ممکن است کسی مدعی شود که کلام شیخ در نظریه اخیر، مربوط به امور عادی است؛ ولی با توجه به دیگر نظریات، باید مناط آن، یعنی عدم لزوم علم امام به غیردین را به نظریات علمی نیز سرایت داد. با توجه به این گزاره‌ها می‌توان ادعا کرد که شیخ مفید امام را لزوماً به همه امور عالم نمی‌داند، و علم معصوم به امور غیردینی را تابع مصلحت و لطف خداوند می‌داند.

همان‌گونه که پیش‌تر نیز بیان شد، اگرچه لازمه عرفی چنین نظریه‌ای امکان اشتباه در نظریات غیردینی امام است – همان‌طور که می‌توان احتمال مطابقت با واقع را نیز داد- چون خود شیخ مفید نظریه‌ای را مطرح نکرده است، نمی‌توان دیدگاهی را به وی نسبت داد. تنها در همان موردی که وی به امکان اشتباه تصریح کرده است (یعنی هنگام قضاوت)، می‌توان این نظر را به او نسبت داد.

البته با توجه به اینکه وی در دیگر آثار خود، عملی را که موجب استخفاف امام شود، از وی دور کرده است، باید شیخ را بر این باور دانست که اگر در موردی وقوع اشتباه از امام موجب استخفاف شود، چنین عملی به برهان عقلی از امام (ع) صادر نخواهد شد. روشن است که با این توضیح و با توجه به عظمت مقام امامت، نمی‌توان صدور هر اشتباهی را از امام روا و ممکن دانست[۱۷۷].

سید مرتضی نیز هر چند به وضوح به این مسئله نپرداخته است، اما شاید بتوان با توجه به آرای وی در بحث قلمرو علم امام، به نظریه‌ای در این باره دست یافت. سید مرتضی در برخی از آثار ارزشمند خود به طور کلی و مطلق، امام را از هر گونه اشتباهی مصون و معصوم می‌داند، و ظاهر عبارت نیز - با توجه به کاربرد واژه «غیر جائز» - به گونه‌ای است که این نظریه را به اقتضای حکم عقل دانسته است. برای نمونه به این عبارت توجه کنید: السهو... غير جائز عندنا عليهم في كل شيء[۱۷۸]. با وجود این، به نظر می‌رسد رسیدن به نظریه سید در این باره، نیازمند یافتن اندیشه وی در باب علم امام است.

می‌توان نظریات سید مرتضی را درباره علوم غیردینی امام، پس از تصدی منصب امامت این گونه بیان کرد:

١. امام (ع) باید به علوم مربوط به سیاست آگاه باشد[۱۷۹]. به نظر می‌رسد نظریه سید مرتضی بر پایه این دیدگاه است که امام دست‌کم در جامعه دو وظیفه دارد: ارشاد مردم در احکام دین و خلافت سیاسی. حال، بر اساس قبح تقدم مفضول بر فاضل، سید مرتضی، امام را عالم‌ترین مردم به احکام شریعت و مسائل مربوط به سیاست می‌داند؛

٢. امام (ع)، لازم نیست به همه علوم غیردینی عالم باشد. در اندیشه سید مرتضی، آنچه برای امام لازم است، علم به احکام شریعت و سیاست است، و بیش از آن عقلاً لازم نیست. به دیگر بیان، امام، رئیس جامعه است، و باید هر آنچه برای ریاست یک رئیس نیاز است، داشته باشد، و عالم بودن امام به علومی غیر از علم شریعت و سیاست، از شرایط لازم برای امام به شمار نمی‌آید[۱۸۰].

ایشان بر این باور است که اساساً هیچ یک از افراد امت اسلامی، چه امام و چه مأموم، تکلیفی وجوبی یا استحبابی برای آموختن این علوم ندارند: فأين هذا من العلم بالحرف و المهن و القيم و الأروش و كل ذلك مما لا تعلق له بالشريعة و لا كلف أحد من الأمة إماما كان أو مأموما العلم به لا على سبيل الندب و لا الايجاب؟[۱۸۱].

سید مرتضی بر این باور است که امام باید در این گونه علوم به متخصص رجوع کند[۱۸۲]. با وجود این، وی تصریح می‌کند که خداوند متعال، می‌تواند علوم دیگری بیش از علم شریعت را نیز از باب فضل و لطف به متصدی منصب امامت عطا کند، که روایت «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‌» بیانگر بهره‌مندی امام علی (ع) از علومی فراتر از علوم لازم برای تصدی منصب امامت است[۱۸۳]؛

٣. امام (ع)، ضرورتاً به باطن امور آگاه نیست[۱۸۴]. به بیان سید مرتضی، لازم نیست امام (ع) غیب داشته باشد. وی درباره علم غیب امام (ع) بر این باور است که شرط امامت، اِخبار از امور غیبی نیست؛ اما خداوند متعال بر اساس فضل خود، آنان را از امور غیبی نیز مطلع کرده است[۱۸۵].

البته روشن است که مقصود سید مرتضی این نیست که خداوند، امامان را از همه پنهانی‌ها آگاه کرده است، و اساساً علم غیب، لزوماً به معنای دانستن غیر احکام شریعت نیز نیست. به دیگر بیان، عالم غیب، از راه‌های غیر بشری آن را کسب کرده است. از این‌رو، حتی علم به احکام شرعی نیز برای امام علم غیب محسوب می‌شود. بر اساس این نظریات سید مرتضی، می‌توان در بحث عصمت امام از اشتباه در امور علمی، مدعی شد از آنجا که امام (ع) پس از تصدی منصب امامت، لزوماً به همه امور علمی آگاه نیست و بخشی از علوم خود را از منبع بشری - یعنی متخصصان هر فن- دریافت می‌کند، امکان و احتمال اشتباه در نظریات علمی‌ای که از ایشان به ما می‌رسد، وجود دارد. البته در اینجا یادکرد دو نکته ضروری است: نخست آنکه چون سید مرتضی، دیدگاهی را ارائه نکرده است، نمی‌توان نظریه‌ای را به او، نسبت داد؛ دوم آنکه گاهی ما از لوازم و مقتضیات منصب امامت سخن به میان می‌آوریم و گاهی نیز با توجه به دلیل‌های نقلی، در صدد شناخت مقام امامان پاک (ع) با عنوان‌ها و نام‌های مشخص آنان هستیم. به بیان دیگر، ممکن است اندیشمندی بر این باور باشد که لازمه منصب امامت، عصمت صاحب آن از اشتباه در بیانات غیردینی نیست؛ ولی امامان پاک (ع) را اثباتاً و با توجه به دیگر قراین غیرعقلی، از چنین اشتباهی مصون و معصوم بداند. آنچه در کلمات سید مرتضی آشکار است، توجه و دقت صرف ایشان به مقتضیات منصب امامت است؛ اما ممکن است سید مرتضی بر اساس دلایل نقلی، دیدگاهی دیگر داشته باشد؛ چنان که تصریح می‌کند خداوند، امامان پاک (ع) را به امور پنهانی آگاه کرده است[۱۸۶]. حتی به لحاظ عقلی نیز ممکن است سید مرتضی مدعی شود که خداوند فیاض و متعالی، می‌تواند امام را از حقایق آگاه کند و مانع از اشتباه او شود.

در پایان می‌توان نظریات سید مرتضی را در مبحث قلمرو عصمت چنین خلاصه کرد:

  1. امام (ع)، ضرورتاً پیش و پس از تصدی منصب امامت از گناهان کبیره و صغیره معصوم است؛
  2. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در عمل به دین، مانند اشتباه در رکعات نماز یا بدون طهارت نماز خواندن معصوم است؛
  3. امام (ع)، ضرورتاً از گناهان سهوی‌ای که به تنفر مردم از وی نینجامد، معصوم نیست؛
  4. امام (ع)، ضرورتاً از ترک مستحبات معصوم نیست؛
  5. امام (ع)، ضرورتاً از سهو و نسیان در امور عادی زندگی معصوم نیست؛
  6. امام (ع)، ضرورتاً از هرگونه اشتباه در بیان احکام شریعت معصوم است[۱۸۷].

آنچه در آثار کراجکی می‌تواند مورد بحث قرار گیرد، این است که آیا بیانات امام (ع) در امور غیردینی نیز از اشتباه مصون و برای مکلفان حجت است یا نه؟ کراجکی درباره علم امام می‌گوید: «خداوند متعال آنان را به بسیاری از امور پنهانی و مربوط به آینده آگاه کرده است.... [ولی] آنها همواره به همه امور پنهانی و نیز غیبی آگاه نیستند»[۱۸۸].

بر اساس این عبارت، کراجکی بر این باور است که امام (ع)، از جانب خداوند به همه علوم آگاه نیست. به دیگر بیان، علم امام به حقایق، به لطف خداوند بستگی دارد. حال، لازمه عرفی این نظریه – همان‌گونه که پیش‌تر نیز بیان شد. امکان اشتباه در نظریات غیردینی امام (ع) است؛ اما چنان که پیش‌تر نیز بیان شد، از آنجا که کراجکی خود به صراحت از این دیدگاه سخن به بیان نیاورده است نمی‌توان چنین لازمه‌ای را به وی نسبت داد[۱۸۹].[۱۹۰]

برای اینکه نظریه شیخ طوسی را در این باره به دست آوریم، لازم است دیدگاه وی را درباره قلمرو علم امام بررسی کنیم. عبارت‌های وی درباره قلمرو علم امام پس از تصدی منصب امامت را می‌توان در دو بخش مطرح کرد:

۱. عبارت‌هایی که بیانگر علم امام (ع) به جمیع مسائل هستند. مضمون‌های این عبارت‌ها را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد:

  1. امام باید به نیازهای مردم عالم باشد: «نزد ما کسی امام نیست، مگر آنکه به همه نیازهای مردم عالم باشد، و جایز نیست که در میان رعیت عالم‌تر از او باشد»[۱۹۱]. عبارت، جای هیچ توجیهی را باقی نگذاشته است؛ زیرا با ادات حصر و استثنا به گونه‌ای بیان شده است که گویا اساساً شرط لازم امامت، علم به همه مسائل مورد نیاز مردم، اعم از احکام و غیر احکام است؛
  2. شیخ، ذیل آیه ﴿إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ[۱۹۲] بر آن است که جهل، در هر حالت قبیح است؛ هرچند که جاهل مستحق عقاب نیست[۱۹۳]. حال، این نظریه را می‌توان با نظریه دیگری از شیخ جمع کرد که بر اساس آن پیامبر و - به تبع آن، امام از هر قبیحی به دور و معصوم است: النبی یجب أن یکون معصوما من القبایح کلها صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها علی طریق السهو و العمد و علی کل حال[۱۹۴]. برایند این دو نظریه آن است که امام، باید از جهل معصوم باشد. به عبارت دیگر، وی باید به هر چیزی عالم باشد؛
  3. شیخ، روایت معروف «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‌» را نقل می‌کند که بر اساس ظاهر آن، باید اذعان کرد که امام، به همه مسائل عالم است[۱۹۵].

برداشت اولیه از این عبارت‌ها آن است که در دیدگاه شیخ، امام (ع) به همه مسائل عالم است. پس عصمت او از اشتباه در نظریات غیردینی نیز امری روشن خواهد بود؛

۲. عبارت‌هایی که بیانگر این معنا هستند که لازمه منصب امامت، چیزی جز علم به احکام دین نیست[۱۹۶].

ابوالصلاح حلبی، کلام خود را بر وجود مقدس و طاهر امامان معصوم (ع) متمرکز کرده است و از اقتضای منصب امامت سخنی به میان نمی‌آورد. وی معتقد است که امامان پاک (ع) معجزاتی داشته‌اند: «آنها از کائنات و غایبات خبر داده‌اند[۱۹۷]؛ علوم فراوانی در کودکی و بزرگ‌سالی از آنان به ما رسیده است؛ به گونه‌ای که بر همه مردم برتری داشتند و هیچ‌گاه در پاسخ به مسئله‌ای درمانده نمی‌شدند[۱۹۸] و فی‌الجمله، امامان پاک (ع) هیچ معلمی جز پدران خود ند‌شته اند»[۱۹۹].

ابوالصلاح حلبی دلیل برتری امامان پاک (ع) را از همه دانشمندان، چیزی جز معجزه نمی‌داند و برای اثبات آن این گونه استدلال می‌کند:

  1. اولاً، به طور طبیعی دیده نشده است که عالمی بدون استفاده از معلم بتواند در همه علوم و حتی در یک علم سرآمد دیگران باشد[۲۰۰]؛
  2. ثانیاً، هر عالمی جز امامان پاک (ع)، در بسیاری از موارد از پاسخ‌گویی درمانده می‌شود و در مناظره شکست می‌خورد[۲۰۱]. بنابراین علوم امامان پاک (ع)، چیزی جز معجزه نیست.

بدون تردید این نظریات، نشان اعتقاد مرحوم حلبی به عصمت امامان پاک (ع) از اشتباه در نظریات علمی است؛ زیرا اولاً، معلم نداشتن حضرات معصومان (ع) نشان الهی بودن علوم آنان است؛ ثانیاً، الهی بودن علوم، نشان خطاناپذیری نظریات آنهاست.

گفتنی است با توجه به تفکیک نشدن مقام متصدی منصب امامت و امامان پاک (ع)، در کلمات حلبی، ممکن است بتوانیم مدعی شویم که وی درباره متصدی منصب امامت نیز همین نظریات را داشته است[۲۰۲].

عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی

از جمله مسائل جنجالی و بحث برانگیز عصمت، مسئله عصمت پیامبر و امام از اشتباه و نسیان در امور عادی زندگی است؛ بدین معنا که آیا می‌توان گفت امام (ع) در امور مربوط به زندگی شخصی و اجتماعی خود که هیچ ارتباطی به تبلیغ دین یا عمل به آن ندارد نیز از اشتباه و نسیان معصوم است؟ به نظر می‌رسد تبیین این مسأله در عصر امامان معصوم(ع)، دغدغه اصلی خود آن حضرات و نیز یارانشان نبوده است؛ زیرا مطلب خاصی در این باره به دست نیامده است. از کلمات محدثان نیز نظریه روشنی در اختیار نداریم. اما از میان متکلمان، باید سید مرتضی را نخستین کسی دانست که به صراحت درباره این مسأله نظریه پردازی کرده و پیامبران و به تبع آن، امام را از چنین اشتباهاتی معصوم ندانسته است[۲۰۳]. البته لازمه کلمات ابن قبه رازی و نیز شیخ صدوق و شیخ مفید نیز نفی ضرورت عصمت امام از اشتباه در امور عادی است.

ابوالصلاح حلبی درباره این مسأله نظریه‌ای را ابراز نکرده و لازمه کلام کراجکی[۲۰۴] و تصریح کلام شیخ طوسی[۲۰۵]، قول به ضرورت نداشتن عصمت از چنین اشتباهاتی است. با این حال اطلاق کلام سدآبادی موجب می‌شود وی را تنها کسی بدانیم که در حوزه پنج قرن نخست هجری قمری، عصمت امام از اشتباه در امور عادی را باور داشته است[۲۰۶].

در هر حال باید گفت فضای حاکم بر جامعه شیعی، تا پایان قرن پنجم هجری بر معصوم دانستن پیامبر و امام از اشتباه در امور عادی استوار نبوده است[۲۰۷].

در ادامه با تفصیل بیشتری به بررسی دیدگاه متکلمان در این خصوص می‌پردازیم

شیخ صدوق در آثار خود به طور مستقیم به بحث عصمت امام از اشتباه نپرداخته است؛ ولی پس از آنکه دانستیم ایشان امام را از سهو و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء و نسیان در عمل به فرمان‌های دین معصوم نمی‌داند، شاید بتوان مدعی شد که وی امام را از سهو و نسیان در امور عادی مربوط به زندگی شخصی و اجتماعی که ارتباطی با دین ندارد نیز نباید معصوم بداند. روایاتی که ایشان در آثار خود نقل می‌کند نیز می‌توانند این نظریه را تأیید کنند. می‌توان روایت‌هایی را که شیخ صدوق نقل کرده است، به دو دسته تقسیم کرد: روایات مربوط به دوران پیش از تصدی منصب امامت؛ روایت‌های مربوط به دوران پس از تصدی این منصب.

شیخ صدوق روایتی را از دسته اول نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص) با دادن چند درهم به امیرالمؤمنین (ع) از وی خواست به بازار برود و لباسی برای وی خریداری کند. امیرمؤمنان (ع) لباسی را خرید و به پیامبر تقدیم کرد. چشمان پیامبر اکرم (ص) تمایل نداشتن وی به آن لباس را نشان می‌داد، و فرمود: آیا گمان می‌کنی فروشنده، آن را از ما پس بگیرد؟ حضرت علی (ع) ابراز بی‌اطلاعی کرد[۲۰۸].

بر اساس این روایت، می‌توان گفت که اولاً، امام علی (ع) در خریدن لباس مطابق سلیقه پیامبر اکرم (ص) اشتباه کرده است؛ ثانیاً، به اینکه فروشنده فسخ معامله را می‌پذیرد یا نه، آگاه نبوده است، و هر دو نکته برآمده از این روایت بیانگر عصمت نداشتن امام (ع) از اشتباه در امور عادی، پیش از تصدی منصب امامت است.

در روایت دیگری که شیخ صدوق نقل کرده، چنین آمده است که امام حسن و امام حسین (ع)، زمانی از خانه خود دور شدند و راه خانه را گم کردند که این امر سبب نگرانی حضرت زهرا (س) شد[۲۰۹]. مفهوم این روایت آن است که امام (ع)، پیش از تصدی منصب امامت، در امور عادی دچار اشتباه می‌شود.

از روایت‌های دسته دوم، در آثار شیخ صدوق روایتی را که بر اساس آن بتوان گفت امام (ع)، پس از تصدی منصب امامت در امور عادی مرتکب اشتباه شده است، پیدا نکردیم؛ اما از آنجا که این مسئله ارتباط تنگاتنگی با علم امام دارد، ممکن است بتوان با توجه به روایات واردشده در مسئله علم امام (در آثار شیخ صدوق)، به دیدگاه او دست یافت.

شیخ صدوق روایات فراوانی را در آثار خود نقل می‌کند که بیانگر علم غیب امام به مسائل عادی زندگی‌اند[۲۱۰] که بر اساس آن می‌توان حکم به خطاناپذیری این علوم کرد؛ اما نمی‌توان از روایات متعددی نیز که امام (ع) در آنها از دیگران درباره موضوعات مربوط به زندگی عادی، آن هم پس از تصدی منصب امامت می‌پرسد و ظاهر آنها از ناآگاهی امام (ع) از آن امور حکایت می‌کند، گذشت.

امام سجاد (ع) نقل می‌کند هنگامی که امام حسین (ع) متولد شد، جبرائیل نازل شد و فرمود: خدا دستور داده است نام فرزند هارون را بر این فرزند بگذارید. پیامبر اکرم (ص) می‌پرسد: نام وی چه بوده است و در عربی چیست؟ جبرائیل جواب می‌دهد: «شبیر» که در عربی «حسین» است[۲۱۱].

حداقل نتیجه‌ای که از این روایت گرفته می‌شود، این است که پیامبر همه علوم را به صورت یکجا در اختیار ندارد.

عبدالرحمن بن حجاج روایتی تأمل برانگیز را در این باره نقل می‌کند: «از امام صادق (ع) درباره حمیل پرسیدم. فرمود: حمیل چیست؟ گفتم: زنی است که در سرزمین خود اسیر می‌شود و فرزند کوچکی با او همراه است که مدعی است فرزند اوست.»..[۲۱۲].

در این روایت، امام (ع) معنای واژه «حمیل» را از راوی می‌پرسد. با دقت بیشتری می‌توان گفت که علم امام (ع) در اینجا علم بشری می‌شود که عرفاً خطاپذیر است. از سوی دیگر، شیخ صدوق این روایت معروف را نیز نقل می‌کند که امام صادق (ع) فرمود: «علم برای ما گسترده می‌شود، پس می‌دانیم، و از ما گرفته می‌شود، پس ما نیز علم نداریم»[۲۱۳].

شاید بتوان با یک نگاه کلی به این سنخ روایات، مدعی شد اینکه در مواردی امام (ع) از امور غیبی خبر داده‌اند، امری مسلم است. از سوی دیگر، برخورد امام با برخی مسائل به گونه‌ای است که نمی‌توان به علم و اطلاع وی به همه مسائل در زمینه امور عادی قایل شد. بنابراین باید مدعی شد که اگرچه امام (ع) در مواردی با پشتوانه فیض خداوند، از حقیقت امور مطلع بوده، این امر همیشگی نبوده است، و شاهد آن روایاتی است که مطرح شد.

حال آیا می‌توان مدعی شد که شیخ صدوق بر اساس این روایات، به عصمت نداشتن امام در مسائل عادی زندگی قایل بوده است؟ ظاهراً نمی‌توان به این پرسش پاسخ روشنی داد؛ زیرا می‌توان گفت ممکن است شیخ صدوق بر آن باشد که در مواردی که امام بخواهد در معرض اشتباه قرار بگیرد، خداوند متعال از وقوع آن مانع می‌شود.

با وجود این، نظریه معروف «سهوالنبی» حکایت دیگری دارد و بر چنین تحلیل‌هایی حاکم است؛ زیرا شیخ صدوق در آنجا بر آن شد که در امور بی‌ارتباط با تبلیغ دین و مشترک میان مردم و پیامبر، خداوند می‌تواند نبی خود را بر اساس حکمتی ویژه، به اشتباه بیندازد؛ چنان که درباره نماز چنین کاری کرده است. حال اگر شیخ صدوق در مسئله‌ای مانند نماز چنین نظری دارد، ظاهراً به طریق اولی باید در مسائل مربوط به امور عادی نیز همان دیدگاه را داشته باشد[۲۱۴].

ابن قبه رازی به صراحت در این باره نظریه‌پردازی نکرده است؛ اما از برخی اشارات وی می‌توان به نظریه‌اش دست یافت. وی با طرح این مسئله که در زمان امامان پاک (ع)، عده‌ای از خیانت‌کاران با جعل حدیث، موجب اشتباه شیعیان در شناخت احکام واقعی می‌شدند، این سخن را به میان می‌آورد که حضرات معصومان (ع) در آن زمان توصیه می‌کردند که شیعیان به روایت‌هایی عمل کنند که مورد اتفاق و اجماع‌اند. وی پس از آن می‌گوید: «امام به همه این [مسائل] اشتباهی که روایت شده است، واقف نیست؛ زیرا او عالم به غیب نیست و تنها، بنده شایسته‌ای است که کتاب و سنت و آنچه از احوال شیعه را که به او می‌رسد، می‌داند»[۲۱۵].

بر اساس این عبارت، ابن قبه، امام را کسی می‌داند که از همه روایات جعلی مطلع نیست و غیب نمی‌داند و علم او درباره مسائل جاری زندگی و به طور کلی آنچه مربوط به تبلیغ و تبیین دین نیست، علمی بشری است. اگرچه بر اساس این عبارت نمی‌توان به روشنی مطلبی را به ابن قبه نسبت داد، باید توجه داشت که لازمه عرفی چنین نظریه‌ای آن است که امکان دارد امام به دلیل داشتن علم بشری به امور عادی زندگی، مرتکب اشتباه یا فراموشی شود، و در نتیجه مدعی شد که امام (ع) ضرورتاً از اشتباه در امور عادی معصوم نیست. البته آگاه نبودن به چیزی، ضرورتاً مستلزم وقوع اشتباه در آن نیست؛ زیرا خداوند می‌تواند با لطف و عنایت خود، مانع از اشتباه امام (ع) شود. افزون بر آن، با عنایت به اینکه خود ابن قبه نیز درباره این مسئله دیدگاهی را مطرح نکرده است، نمی‌توان نظریه‌ای را به او نسبت داد[۲۱۶].

شیخ مفید در هیچ یک از آثار خود نه به طور مستقل و نه حتی به طور استطراد، به این بحث رسیدگی نکرده است؛ با این وجود در آثار به جای مانده از ایشان، عباراتی هست که ممکن است کسی در صدد اثبات نظریه‌ای و انتساب آن به ایشان باشد. از این رو، بحث درباره آنها ضروری به نظر می‌رسد. شیخ مفید در جایی می‌گوید: «وقتی که عصمت امام علی (ع) از خطا ثابت شد، ثابت می‌شود که او در هرچه انجام می‌دهد و می‌گوید، معصوم است»[۲۱۷].

ایشان در جای دیگری می‌گوید: «عصمت اقتضا می‌کند که همه گفته‌ها و افعال شخصی که عصمت برای او ضروری است، صحیح باشد»[۲۱۸]. شیخ در موضعی دیگر بر این باور است که امام (ع) از گناه، اشتباه و فراموشی معصوم است[۲۱۹].

آیا می‌توان از این عبارات کلی و مبهم نتیجه گرفت که شیخ مفید بر این باور است که امام (ع) در امور عادی زندگی خود نیز از اشتباه و نسیان معصوم است؟ به نظر می‌رسد نتوان چنین نظری را به وی نسبت داد؛ زیرا اولاً، در مباحث پیشین روشن شد که او به صراحت اشتباه امام را به دلیل نداشتن علم به امور غیبی امری ممکن می‌داند؛ ثانیاً، برخی از این عبارت‌ها در جاهای ویژه‌ای از او صادر شده است که می‌تواند مراد وی را از آنها مقید کند.

در مورد نخست که از ایشان نقل شد، در مقام عصمت امام علی (ع) در نبردهای خود و اشتباه محاربان ایشان است که می‌تواند ما را به این عقیده نزدیک کند که مقصود شیخ از این عبارت‌ها اثبات عصمت مطلق امام (ع) نیست، بلکه مقصود همه اموری است که مربوط به حوزه امامت اوست، و خلافت و نبرد با مخالفان نیز در این محدوده است.

عبارت سوم نقل شده از ایشان که در واقع تعلیل وی به شمار می‌رود نیز بیانگر این است که شیخ مفید، در مقام بیان عصمت امام (ع) از گناهان و احکام دین است. وی در این تعلیل بر این باور است که اگر امام (ع) معصوم نباشد، امور مردم با سیاست‌های چنین گنهکاری، فاسد و تباه می‌شود و آنان از حق باز می‌مانند، و چنین امام گنهکاری، خود نیازمند کسی است که او را از این فساد و اشتباه برهاند[۲۲۰].

با توجه به این مطالب، می‌توان گفت از آنجا که لازمه نظریات شیخ مفید، امکان صدور اشتباه از امام در امور غیردینی بود، با استفاده از این عبارت‌های مطلق نمی‌توان نظریه‌ای را به ایشان نسبت داد، بلکه با توجه به تأکید وی بر اینکه امام (ع) ضرورتاً به همه امور آگاه نیست و حتی بر اثر علم نداشتن، ممکن است در قضاوت مرتکب اشتباه شود، می‌توان لازمه این نظریات (البته وی خود به آن اذعان نکرده است و از این رو، نباید نظریه‌ای را به او نسبت داد) را ضرورت نداشتن عصمت امام از اشتباه در امور عادی دانست. در پایان این بحث، می‌توان نظریات شیخ مفید را در چند جمله مختصر کرد:

  1. امام (ع)، از گناهان کبیره و صغیره پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛ اما امکان صدور برخی گناهان صغیره سهوی که در صورت صدور، موجب استخفاف نشود، وجود دارد؛
  2. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در تبیین دین و به طور کلی امور مربوط به حوزه امامت، پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  3. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در عمل به دین پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  4. امام (ع)، از خواب ماندن و فوت شدن نماز، معصوم نیست؛ اما دلیلی بر خواب ماندن امامان شیعه و قضا شدن نماز آنان در دست نیست؛
  5. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه در امور عادی یا احکام قضایی در دادگاه معصوم نیست، مگر اینکه این اشتباه موجب استخفاف او شود[۲۲۱].

دیدگاه سید مرتضی در این خصوص کمی متفاوت است چرا که اگر چه سید مرتضی در برخی از عبارت‌های خود به طور کلی امام را از هرگونه اشتباهی معصوم می‌داند؛ مانند آنجا که می‌نویسد: السهو... غير جائز عندنا عليهم في كل شيء[۲۲۲]، به نظر می‌رسد با توجه به قراین موجود که در ادامه بیان خواهد شد، نمی‌توان وی را بر این باور دانست که امام (ع) در همه امور از اشتباه و فراموشی معصوم است.

سید مرتضی ـ همان‌گونه که در آینده خواهد آمد ـ علم امام را به حرفه‌ها و لغات و به طور کلی هر آنچه به دین و حوزه امامت امام مربوط نمی‌شود، غیر ضروری دانسته است و در این موارد بر این عقیده است که امام باید به کارشناس و متخصص مراجعه کند[۲۲۳]. روشن است که لازمه عرفی چنین دیدگاهی امکان صدور اشتباه در امور عادی زندگی است.

افزون بر آن، از عبارت صریح ایشان ذیل آیه ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ[۲۲۴] نمی‌توان گذشت. ایشان هنگامی که در آیه ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ در پی تنزیه حضرت موسی (ع) است، می‌گوید فراموشی در امور مربوط به دین و هر آنچه موجب روی‌گردانی و نفرت مردم از او می‌شود، بر پیامبران جایز نیست؛ ولی فراموشی در غیر این امور، مانند امور عادی زندگی جایز است؛ البته فراموشی در این امور نیز نباید به طور مستمر و دائم باشد: إنما لا يجوز عليه النسيان فيما يؤديه عن الله تعالى أو في شرعه أو في أمر يقتضي التنفير عنه. فأما فيما هو خارج عما ذكرناه فلا مانع من النسيان، ألا ترى أنه إذا نسي أو سهى في مأكله أو مشربه على وجه لا يستمر و لا يتصل، فنسب إلى أنه مغفل، فإن ذلك غير ممتنع[۲۲۵].

حال با توجه به اینکه سید مرتضی، پیامبر و امام را در بحث عصمت همچون یکدیگر می‌داند، می‌توان وی را بر این باور دانست که عصمت امام از فراموشی در امور عادی زندگی، ضروری نیست[۲۲۶].

از شیخ طوسی نیز دو دسته عبارت به ظاهر متعارض در این خصوص به چشم می‌خورد:

یک) عبارت‌هایی که بیانگر عصمت پیامبر و به تبع آن، امام از اشتباه و فراموشی در امور عادی است: «پیامبر ما، محمد (ص)، از آغاز عمر تا پایان آن، از گفتار و کردار و تروک و تقریرات خود، از خطا و اشتباه و فراموشی معصوم است»[۲۲۷].

بر اساس این عبارت، شیخ طوسی پیامبر را در همه گفتار و رفتار و حتی تروک، از اشتباه و فراموشی، پیش و پس از تصدی منصب نبوت معصوم دانسته و مفهوم عصمت را برای اشتباه و فراموشی نیز به کار برده است.

ممکن است کسی از این عبارت این‌گونه برداشت کند که مقصود شیخ در اینجا، عصمت مطلق پیامبران نیست، بلکه بیان فضیلتی اختصاصی برای پیامبر اکرم (ص) است؛ ولی باید گفت با توجه به ذیل عبارت که استدلالی عقلی بر لزوم عصمت و محال دانستن صدور اشتباه و فراموشی است، دیگر نمی‌توان آن را ویژه پیامبر اکرم (ص) دانست[۲۲۸].

افزون بر این عبارت که در مقام بیان عصمت پیامبر اکرم (ص) است، عباراتی نیز هست که به صراحت به عصمت امام نیز توجه کرده است؛ مانند آنجا که طوسی در کتاب فقهی خود، مبسوط می‌گوید: «امامانی که امامت آنان را پذیرفته‌ایم، معصوم‌اند.... افعالشان حجت است و اشتباه و قبیح در آنها راه ندارد»[۲۲۹].

در این عبارت نیز شیخ طوسی، افعال امام را به طور مطلق حجت دانسته است، که چنین عقیده‌ای با عصمت امام از اشتباه در جمیع افعال از جمله امور عادی ملازم است؛

دو) عبارت‌هایی که بیانگر ضرورت نداشتن عصمت پیامبر و امام از اشتباه در امور عادی‌اند. از جمله این عبارات، عبارتی است که ایشان در کتاب تمهید الاصول آورده و در کتاب تلخیص الشافی نیز آن را تثبیت کرده است. وی در آنجا پس از اینکه علم امام به غیر احکام دین را لازم ندانسته، تکلیف وی را در این موارد، مراجعه به کارشناس دانسته است، که در صورت اختلاف در دیدگاه کارشناسان، لازم است امام به نظریه عادل‌ترین آنها رجوع کند، و اگر در این زمینه نیز مساوی بودند، او مخیر است یکی از این نظریه‌ها را برگزیند[۲۳۰].

افزون بر این، شیخ طوسی دیدگاه جبایی را مبنی بر اینکه شیعه معتقد است پیامبران از فراموشی و اشتباه در همه امور معصوم‌اند، رد و بر این نظریه تأکید می‌کند که امامیه، اعتقادی به عصمت پیامبران از چنین اشتباهاتی ندارد و پیامبران را تنها در تبلیغ دین معصوم می‌داند[۲۳۱].

با توجه به این دو عبارت متعارض، می‌توان گفت که عبارت دسته نخست، عبارتی مطلق است و همه انواع فراموشی و اشتباه، اعم از اشتباه و فراموشی در تبلیغ دین، عمل به دین و امور عادی را در برمی‌گیرد؛ ولی عبارت دسته دوم ـ با توجه به ذیل و مثال‌های آن ـ تنها مربوط به اشتباه در امور عادی است. بنابراین باید مطلق را بر مقید حمل کرد و شیخ را بر این باور دانست که امام (ع)، در امور مربوط به تبلیغ دین معصوم است و در امور عادی، ضرورتاً معصوم نیست[۲۳۲].

جمع بندی دیدگاه متکلمان پیرامون گستره عصمت

در بحث عصمت دوازده بُعد قابل تصور است که به مجموع آنها قلمرو گفته می‌‌شود، بدین معنا که وقتی می‌‌گوییم کسی قائل به عصمت امام است باید روشن کنیم کدام قلمرو از عصمت را در نظر داریم[۲۳۳].

در قلمرو عصمت، از نگاه شیعه سه نظریه وجود دارد:

  1. نظریه اول[۲۳۴]: قریب به اتفاق علمای شیعه در همۀ افعال حتی شخصیه نظیر کارهای روزمره و... قائل به عصمت هستند[۲۳۵].
  2. نظریه دوم[۲۳۶]: این گروه سهو را در حوزۀ افعال مباح، برای پیامبر و امام قبول کردند، یعنی در حیطه‌ای که حکمی برای آن از جانب خدا جعل نشده، سهو بر امام جایز است. متکلمین جواز سهو را در حوزۀ مباحات مشروط کرده‌اند به اینکه انجام آن فعل موجب اخلال به کمال عقلِ پیامبر یا امام نشود، سهوی که ارتکابش ناشی از نقصان عقل است و فاعلِ آن را ناقص العقل جلوه می‌دهد را منکر شده‌اند. تنها مواردی که منتهی به نقصان عقل نیست را جایز می‌دانند.
  3. نظریه سوم[۲۳۷]: این گروه "سهو" و "اسهاء"[۲۳۸] معصوم در نماز را به اراده الهی، جایز دانسته‌اند. "سهو" بنابر تعریف متکلمین[۲۳۹] در مقابل علم است و به فعلی که انسان از روی نداشتن علم و اراده انجام می‌دهد، اطلاق می‌کنند. معروف‌ترین شخصیت شیعی طرفدار جواز "سهو النبی" شیخ صدوق است، وی تا حدی بر این عقیده پافشاری کرده است که انکار آن را به غلات نسبت داده است. مستند وی در این عقیده احادیثی است که در مورد سهو پیامبر اکرم(ص) در تعداد رکعات نماز ظهر یا قضا شدن نماز صبح روایت شده است[۲۴۰]. اگرچه برخی از این روایات از نظر سند معتبر و صحیح‌اند، ولی اکثریت علمای شیعه به آنها عمل نکرده‌اند و این بدان جهت است که بطلان سهو در حق پیامبران الهی مقتضای حکم عقل است و روایات موجود هم از قبیل خبر واحد و دلیل ظنی‌اند و دلیل ظنّی در مقابل دلیل عقلی قابل استناد نیست، به ویژه آن‌که مسأله سهو النبی ـ اگرچه موردی که در روایات ذکر شده است مربوط به فروع دین است، ولی به عنوان وصفی از اوصاف پیامبر ـ مسئله‌ای است اعتقادی که دلیل ظنی در آن اعتبار ندارد[۲۴۱]. نتیجه اینکه سهو در این نظریه فقط نسبت به نماز آن هم در برهه خاص به ارادۀ الهی در معصوم رخ می‌دهد، به خلاف نظریه دوم که در تمام افعال مباح قائل به سهو معصوم شدند.

نتیجه گیری

در بحث گستره زمانی عصمت، متکلمان اسلامی به ویژه از عصر سید مرتضی به بعد، به عصمت امامان معصوم(ع) پیش و پس از تصدی منصب امامت عقیده دارند، هر چند عصمت آن حضرات قبل از تصدی منصب یا در دوره شیخ صدوق و شیخ مفید مطرح نبوده و یا آنکه این دو بزرگوار به عدم ضرورت عصمت امامان از گناهان صغیره معتقد بودند[۲۴۲].[۲۴۳]؛ اما نسبت به دوران پس از تصدی منصب امامت، جمهور امامیه قائل به عصمت امامان(ع) از همه اقسام این بخش هستند.

نسبت به گستره متعلق نیز متکلمان امامیه به عصمت امامان در همه ابعاد آن اعم از عصمت علمی و عملی به نحو یکسان عقیده دارند هر چند در قسم عصمت از سهو اختلافی میان شیخ صدوق و استادش ابن ولید[۲۴۴] با سایر متکلمان بعد از وی[۲۴۵] به چشم می‌خورد به نحوی که ایشان این عصمت را در انجام تکالیف دینی لازم و ضروری ندانسته و معتقد به سهو امام در ادای برخی تکالیف همچون اقامه نماز هستند.

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. بحار الانوار، ج۱۱، ص۹۰-۹۱؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۵-۱۶؛ الاعتقادات، ص۹۶؛ عقائد الامامیه، ص۶۷؛ دلائل الصدق، ص۳
  12. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۷۹.
  13. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
  14. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.
  15. ر.ک: فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه، ص۱۸.
  16. «... عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى (ع) فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى فَقَالَ (ع)... كَانَ ذَلِكَ مِنْ آدَمَ قَبْلَ النُّبُوَّةِ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ بِذَنْبٍ كَبِيرٍ اسْتَحَقَّ بِهِ دُخُولَ النَّارِ وَ إِنَّمَا كَانَ مِنَ الصَّغَائِرِ الْمَوْهُوبَةِ الَّتِي تَجُوزُ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ قَبْلَ نُزُولِ الْوَحْيِ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا اجْتَبَاهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَعَلَهُ نَبِيّاً كَانَ مَعْصُوماً لَا يُذْنِبُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً...»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۱۹۶).
  17. و اعتقادنا فيهم انهم معصومون موصوفون بالكمال و التمام و العلم من اوائل أمورهم الى اواخرها لا يوصفون في شيء من أحوالهم بنقص و لا عصيان و لا جهل محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص۷۰.
  18. فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه، ص۱۸.
  19. او ذیل روایتی که در آن آمده است امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) را همراه خود به حمام برده بود، می‌گوید: «وَ فِي هَذَا الْخَبَرِ إِطْلَاقٌ لِلْإِمَامِ أَنْ يُدْخِلَ وَلَدَهُ مَعَهُ الْحَمَّامَ دُونَ مَنْ لَيْسَ بِإِمَامٍ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْإِمَامَ مَعْصُومٌ فِي صِغَرِهِ وَ كِبَرِهِ لَا يَقَعُ مِنْهُ النَّظَرُ إِلَى عَوْرَةٍ فِي الْحَمَّامِ»محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ح۲۵۲، ص۱۱۹.
  20. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الاعتقادات فی دین الامامیه، ص۶۷-۶۸.
  21. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۳۷.
  22. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۰. عبارت ایشان به طور کامل چنین است: فأما الوصف لهم بالكمال في كل أحوالهم فإن المقطوع به كمالهم في جميع أحوالهم التي كانوا فيها حججا لله تعالى على خلقه و قد جاء الخبر بأن رسول الله (ص) و الأئمة (ع) من ذريته كانوا حججا لله تعالى منذ أكمل عقولهم إلى أن قبضهم و لم يكن لهم قبل أحوال التكليف أحوال نقص و جهل فإنهم يجرون مجرى عيسى و يحيى (ع) في حصول الكمال لهم مع صغر السن و قبل بلوغ الحلم. و هذا أمر تجوزه العقول و لا تنكره و ليس إلى تكذيب الأخبار سبيل و الوجه أن نقطع على كمالهم (ع) في العلم و العصمة في أحوال النبوة و الإمامة و نتوقف فيما قبل ذلك و هل كانت أحوال نبوة و إمامة أم لا و نقطع على أن العصمة لازمة لهم منذ أكمل الله تعالى عقولهم إلى أن قبضهم (ع).
  23. فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه، ص۱۹.
  24. الأئمة القائمين مقام الانبياء... معصومون كعصمة الانبياء و انهم لا يجوز منهم صغيرة الا ما قدمت ذكر جوازه على الانبياء...محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۵.
  25. وی در این باره می‌گوید: اقول: ان جميع انبياء الله صلوات الله عليهم معصومون من الكبائر قبل النبوة و بعدها و ما يستخف فاعله من الصغائر كلها و اما ما كان من صغير لا يستخف فاعله فجائز وقوعه منهم قبل النبوة وعلى غير تعمد و ممتنع منهم بعدها على كل حال و هذا مذهب جمهور الامامية. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۲.
  26. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۷۹.
  27. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۵؛ همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۳۳۷؛ همو، الرسائل، ج۱، ص۴۱۳.
  28. دل العقل على أن ذلك الامام لابد من كونه معصوماً من الخطاء و الزلل مأمونا منه فعل كل قبيحسید مرتضی علم الهدی، المقنع فی الغیبة، ص۳۴ و ۷۴. نیز ر. ک: همو، الانتصار، ص۴۷۷؛ همو، الذریعة الی اصول الشریعة، تصحیح ابوالقاسم گرجی، ج۲، ص۵۶۹؛ همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۴۳۰.
  29. ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص۱۱۲، ۱۷۳ و ۲۰۴.
  30. و هم مع ذلک معترفون بأن النبی (ص) معصوم فی التأدیه و التبلیغ و معصوم عما سوی ذلک من جمیع کبائر الذنوب فی حال نبونه و قبلها و انها عصمة اختیار و یستحق علیها الجزاء و لا یساویه احد من امته فیها و من عجیب امرهم انکارهم عصمة الأئمة و قولهم انها لا تقتضی الاختیار؛ (ابوالفتح کراجکی، التعجب، ص۱۶).
  31. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۵۶.
  32. وی در این باره می‌گوید: و الائمة المنتجبین الذین لا یجوز علیهم الخطا و لا فعل القبیح لا صغیرا و لا کبیرا... محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۲۹-۴۳۰. نیز ر. ک: همو، المبسوط، تحقیق محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰.
  33. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  34. و یجب أن یکون النبی معصوما من القبائح صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها...؛ (محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالحسین مشکوة الدینی، ص۳۲۱؛ همو، التبیان، ج۱، ص۱۷۰؛ ج۴، ص۳۷۳؛ ج۶، ص۱۲۲؛ ج۷، ص۲۱۷؛ ج۸، ص۱۳۷).
  35. الامام (ع) معصوم من اول عمره إلی آخره فی اقواله و افعاله و تروکه...؛ (محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۸).
  36. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
  37. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند. شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است. «وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
  38. «حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ (ع) قَالَ: إِنَّ أَيُّوبَ (ع) ابْتُلِيَ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ وَ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يُذْنِبُونَ وَ لَا يَزِيغُونَ وَ لَا يَرْتَكِبُونَ ذَنْباً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، خصال، ج۲، ص۳۹۹).
  39. اعْتِقَادُنَا فِيهِمْ... أَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مِنَ الْخَطَإِ وَ الزَّلَلِ وَ أَنَّهُمُ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص۶۸. نیز ر. ک: همو، الهدایة، ص۳۴؛ همو، المقنع، ص۴. دقت در این عبارت این نکته را به ما می‌آموزد که مفهوم عصمت در اندیشه‌های شیخ صدوق برای عصمت از خطا و اشتباه نیز به کار رفته است
  40. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۴۰.
  41. أن يكون مأمونا عليهم و على الدين... معصوما عن الخطأ و الزلل (محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱).
  42. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۷۲.
  43. ایشان در جایی تنها به این نکته بسنده می‌کند که گناهان صغیره به خودی خود، کوچک نیستند؛ اما در مقایسه با گناهان کبیره، کوچک شمرده می‌شوند (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۸۳-۸۴).
  44. الأنبياء و الأئمة (ع) من بعدهم معصومون في حال نبوتهم و إمامتهم من الكبائر كلها و الصغائر...؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیة، ص۱۲۹). نیز به این عبارت توجه کنید: ان الذي اذهب اليه في هذا الباب [عصمة الانبياء والائمة (ع)] انه لا يقع من الانبياء (ع) ذنب ترك واجب مفترض و لا يجوز عليهم خطأ في ذلك و لا سهو يوقعهم فيه؛ الفصول المختارة، ص۱۰۴-۱۰۵.
  45. إن وقوع الكبائر منفر عن القبول، و المرجع فيما ينفر و ما لا ينفر إلى العادات و اعتبار ما تقتضيه، وليس ذلك مما يستخرج بالأدلة و القياس، ومن رجع إلى العادة علم ما ذكرناه، و أنه من أقوى ما ينفر عن قبول القول؛ سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمه (ع)، ص۱۸.
  46. سید مرتضی علم الهدی، الوسائل، ج۱، ص۴۱۳.
  47. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۸۳. نیز ر. ک: همان، ص۷۷ و ۲۲۱؛ همو، الامالی، تحقیق سید محمدبدرالدین النعانی الحلبی، ج۲، ص۱۳۵.
  48. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۲۲.
  49. كيف تحكمون بان تجويز الكبائر منفر و من الناس من اجاز ذلك على الانبياء مع قبوله منهم؛ سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸.
  50. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۳۳۸-۳۴۰.
  51. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  52. در بخش برهان‌ها، عبارت مزبور را همراه با استدلال آن بیان خواهیم کرد.
  53. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۱۲.
  54. قيام البرهان بصحة إمامتهم و عصمتهم (ع) يقتضي الحكم على جميع أفعالهم و تروكهم بالحسن.ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۰۴.
  55. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۰.
  56. محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۷۰۷
  57. وی در این باره می‌گوید: و الائمة المنتجبین الذین لا یجوز علیهم الخطا و لا فعل القبیح لا صغیرا و لا کبیرا... محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۲۹-۴۳۰. نیز ر. ک: همو، المبسوط، تحقیق محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰
  58. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱
  59. و یجب أن یکون النبی معصوما من القبائح صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها...؛ محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول، تصحیح عبدالحسین مشکوة الدینی، ص۳۲۱؛ همو، التبیان، ج۱، ص۱۷۰؛ ج۴، ص۳۷۳؛ ج۶، ص۱۲۲؛ ج۷، ص۲۱۷؛ ج۸، ص۱۳۷.
  60. الامام (ع) معصوم من اول عمره إلی آخره فی اقواله و افعاله و تروکه...؛ (محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۸).
  61. النبی یجب ان یکون معصوما من القبایح کلها صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها علی طریق السهو و العمد وعلی کل حال؛ محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۲۰-۳۲۱. نیز ر. ک: همو، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶.
  62. قد لا یقع من الانبیاء والمرسلین و الائمة (ع) ما ینفر عن قبول اقوالهم و ان لم یکن ذلک قبیحاً؛ محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۸؛ همان، ج۱، ص۴۸.
  63. شیخ طوسی درباره این دو واژه توضیح نداده است؛ ولی از برهانی که در آینده از وی نقل خواهیم کرد، می‌توان حدس زد که مقصود از گناهان ظاهری، گناهان جوارحی، و مقصود از گناهان باطنی، گناهان جوانحی، مانند حسد و نفاق باشد.
  64. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  65. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۶۷.
  66. أن يكون مأمونا عليهم و على الدين... معصوما عن الخطأ و الزلل محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱.
  67. و الثانية العلم بحاجة الناس، إذ كان قد وضعه لحاجتهم لانه إن لم يكن عنده علم ما تحتاج إليه الأمة كان كأحدهم في الجهل؛ محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱.
  68. محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۶۹۶.
  69. محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱.
  70. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۷۲.
  71. عصمت از اشتباه معادل «سهو و نسیان» است که در کلمات بزرگان به وفور یافت می‌شود.
  72. در مقدمه این نوشتار تفاوت این دو مسئله را تبیین کرده‌ایم.
  73. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۴۱.
  74. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳.
  75. «عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (ع) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ (ص) لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ...»؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۰۳.
  76. محمدبن حسن بن احمد بن ولید از بزرگان حدیثی و فقهی قم است که سال وفات وی را ۳۴۳ قمری ثبت کرده‌اند. نجاشی درباره وی می‌نویسد: شيخ القميين وفقيهم و متقدمهم و وجههم... ثقة ثقة عين مسكون اليه، له كتب منها كتاب تفسير القرآن و كتاب الجامع؛ احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۳۸۴.
  77. «إِنَّ الْغُلَاةَ وَ الْمُفَوِّضَةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ يُنْكِرُونَ سَهْوَ النَّبِيِّ (ص)... وَ كَانَ شَيْخُنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ يَقُولُ أَوَّلُ دَرَجَةٍ فِي الْغُلُوِّ نَفْيُ السَّهْوِ عَنِ النَّبِيِّ (ص)»؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۸-۳۶۰، ح۱۰۳۱.
  78. «وَ لَوْ جَازَ أَنْ تُرَدَّ الْأَخْبَارُ الْوَارِدَةُ فِي هَذَا الْمَعْنَى لَجَازَ أَنْ تُرَدَّ جَمِيعُ الْأَخْبَارِ وَ فِي رَدِّهَا إِبْطَالُ الدِّينِ وَ الشَّرِيعَةِ وَ أَنَا أَحْتَسِبُ الْأَجْرَ فِي تَصْنِيفِ كِتَابٍ مُنْفَرِدٍ فِي إِثْبَاتِ سَهْوِ النَّبِيِّ (ص) وَ الرَّدِّ عَلَى مُنْكِرِيهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۸-۳۶۰.
  79. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۸-۳۶۰. روایاتی شبیه به روایت مزبور، در منابع اهل سنت نیز وجود دارند (ر. ک: مسلم نیسابوری، صحیح مسلم ج۲، ص۸۸؛ عزالدین علی بن محمد ابن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۳، ص۴۰۳).
  80. «وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ رَحْمَةً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ لِئَلَّا يُعَيَّرَ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ إِذَا هُوَ نَامَ عَنْ صَلَاتِهِ أَوْ سَهَا فِيهَا فَيُقَالُ قَدْ أَصَابَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ (ص)»؛ محمدبن علی بن حسین (شیخ صدوق) من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۸-۳۶۰).
  81. البته آنچه در روایت آمد، ذوالشمالین بود؛ ولی از آنجا که یکی دیگر از القاب این راوی، ذوالیدین است، شیخ صدوق نیز از وی با نام ذوالیدین یاد می‌کند. همچنین سید مرتضی نیز – همان‌گونه که در آینده از وی نقل خواهیم کرد او را ذو الیدین می‌نامد. خوبی وی را مجهول دانسته است. (درباره این شخصیت ر. ک: سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۴، ص۱۱۰؛ عزالدین علی بن محمد ابن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۲، ص۲۲-۲۸؛ احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۲، ص۳۴۵).
  82. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹.
  83. تفاوت سهو با اسهاء آن است که «سهو» در جایی است که فرد به دلیل دل مشغولی به مسائل دنیوی از حال عبادت و واجب شرعی خارج و دچار اشتباه می‌شود؛ اما در نظریه اسهاء، صاحب نظریه بر این باور است که فرد مسهی به دلیل فعل خدا که ناشی از حکمت اوست، دچار اشتباه می‌شود. به دیگر بیان، ممکن است کسی هرگز دچار سهو در عبادت نشود؛ اما خداوند به مصلحتی او را به سهو بیندازد.
  84. «وَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَقَعَ عَلَيْهِ فِي التَّبْلِيغِ مَا يَقَعُ عَلَيْهِ فِي الصَّلَاةِ لِأَنَّهَا عِبَادَةٌ مَخْصُوصَةٌ وَ الصَّلَاةُ عِبَادَةٌ مُشْتَرَكَةٌ وَ بِهَا تَثْبُتُ لَهُ الْعُبُودِيَّةُ وَ بِإِثْبَاتِ النَّوْمِ لَهُ عَنْ خِدْمَةِ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ غَيْرِ إِرَادَةٍ لَهُ وَ قَصْدٍ مِنْهُ إِلَيْهِ نُفِيَ الرُّبُوبِيَّةُ عَنْهُ لِأَنَّ الَّذِي ﴿لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ هُوَ اللَّهُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ح۱۰۳۱.
  85. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۶۰۸. همچنین درباره همین مسئله حضرت سلیمان ر. ک: همان، ص۶۰۷. گفتنی است شیخ صدوق روایت مربوط به حضرت سلیمان را صحیح می‌داند. افزون بر این احادیث که در واقع موضوع آنها فوت شدن نماز واجب است، می‌توان به این نکته نیز اشاره کرد که در برخی روایات نقل شده به دست شیخ صدوق این مطلب تصریح شده که دست‌کم یک بار نماز شب پیامبر اکرم (ص) فوت شده است؛ حال آنکه بنا بر معروف، نماز شب، بر ایشان واجب بوده است. الامالی، م ۷۱، ح۶، ص۴۶۵-۴۶۶.
  86. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ح۶۰۹.
  87. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۴۱.
  88. برهان‌های شیخ مفید بر این مسئله را در آینده بیان خواهیم کرد.
  89. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
  90. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، این عنوان حقیقتاً زیر مجموعه عنوان «اشتباه در ادای تکالیف شرعی» نیست؛ اما به دلیل ارتباط تنگاتنگ این موضوع با بحث عصمت از اشتباه در عمل به دین، در این عنوان از آن بحث می‌شود.
  91. و لسنا ننكر أن يغلب النوم على الأنبياء (ع) في أوقات الصلوات حتى تخرج فيقضوها بعد ذلك و ليس عليهم في ذلك عيب و لا نقص لأنه ليس ينفك بشر من غلبة النوم و لأن النائم لا عيب عليه و ليس كذلك السهو لأنه نقص عن الكمال في الإنسان و هو عيب يختص به من اعتراه؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، رسالته فی عدم سهو النبی (ص)، ص۲۸.
  92. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۸۴.
  93. سید مرتضی علم الهدی، مسائل الناصریات، ص۲۴۴.
  94. سید مرتضی علم الهدی، مسائل الناصریات، ص۲۳۵-۲۴۱.
  95. و أما خبر ذي اليدين، فخبر باطل مقطوع على فساده، لانه يتضمن أن ذاليدين قال له (ع): أقصرت الصلاة يا رسول الله أم نسيت و أنه قال (ع): كل ذلك لم يكن، و هذا كذب لا محالة، لان أحدهما قد كان على قولهم، و الكذب بالقول لا يجوز عليه و كذلك السهو في الصلوة؛ سید مرتضی علم الهدی، الذریعة الی اصول الشریعة، تصحیح ابوالقاسم گرجی، ج۲، ص۵۵۴.
  96. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۱۸.
  97. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۱۶.
  98. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۹ و ۳۸.
  99. شاهد بر این سخن روایاتی است که شیخ صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج۲، ص۲۰۳. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم(ص) است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
  100. شیخ صدوق در رد نظریه سهو النبی و الامام رساله‌ای با عنوان رسالة فی عدم سهو النبی(ص) نوشته است. همچنین ر.ک: شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۵-۱۰۴؛ همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص۶۱.
  101. ر.ک: طوسی محمدبن حسن، الاقتصاد، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶؛ همو، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدجواد انصاری، ج۲، ص۵۶۸-۵۶۶ و ج۱، ص۴۸.
  102. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳.
  103. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۴۵.
  104. ...لا يقع من الانبياء (ع) ذنب بترك واجب مفترض و لا يجوز عليهم خطاء في ذلك و لا سهو يوقعهم فيه...؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۱۰۴-۱۰۵. نیز ر. ک: همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص۶۱).
  105. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۸۴.
  106. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۱۸.
  107. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۲۲.
  108. لأن السهو يزيل التكليف و يخرج الفعل من أن يكون ذنبا مؤاخذا به، و لهذا لا يصح مؤاخذة المجنون والنائم و حصول السهو في أنه مؤثر في ارتفاع التكليف بمنزلة فقد القدرة و الآلات؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۲۲).
  109. و قد بينا الكلام على أن التصد كان إلى التخليص و المدافعة، و من كان إنما يريد المدافعة لا يجوز أن يقصد إلى شيء من الضرر، و إنما وقعت الوكزة و هو لا يريدها، إنما أراد التخليص، فأدى ذلك إلى الوكزة والقتل؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۰۱).
  110. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۸.
  111. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۱۷.
  112. ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
  113. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
  114. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
  115. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.
  116. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۲۲.
  117. طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۶، ح۲۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ص۳۶۹، ح۱۶ و ص۳۷۰، ح۴؛ همان، ج۲، ص۳۴۶، ح۵ و ص۳۵۲، ح۴۹ و ص۳۴۹، ح۳۷.
  118. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ۴۱۴.
  119. البته باید توجه داشت که این رساله، پاسخ برخی از اهالی حائر است، و شیخ مفید در آنجا هیچ اشاره‌ای به نام استاد خود نمی‌کند؛ ولی کاملاً روشن است که محتوای آن ناظر به سخنان شیخ صدوق است.
  120. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۸۳.
  121. «تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸.
  122. انه لا يقع من الانبياء (ع) ذنب... و ان جاز منهم ترك نقل و مندوب اليه على غير القصد و التعمد؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۱۰۴).
  123. فاما نبينا (ص) خاصة و الائمة من ذريته (ع) فلم يقع منهم صغيرة بعد النبوة و الامامة من ترك واجب و لا مندوب اليه لفضلهم على من تقدمهم من الحجج (ع)؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۱۰۴).
  124. أن نبينا (ص) و الائمة (ع) من بعده كانوا سالمين من ترك المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم وعدها؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.
  125. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۸۲.
  126. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۱۴.
  127. قد يعدل الأنبياء عن كثير من المندوبات الشاقة و أن كانوا يفعلون من ذلك الكثير؛ سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۷۱.
  128. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۱۶۰.
  129. سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۲۴. نیز ر. ک: همو، الرسائل، ج۳، ص۱۱۷. نیز درباره حضرت یونس (ع) ر.ک: همو، تنزیه الانبیاء و الأئمة (ع)، ص۱۴۳. درباره رسول اکرم (ص) ر. ک: همان، ص۱۵۶.
  130. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۱۴.
  131. عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله عن ابی الحسن (ع) قال: صوم یوم عرفة یعدل السنة و قال: لم یصمه الحسن (ع) و صامه الحسین (ع)؛ (محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن خراسانی، ج۴، ص۲۹۸).
  132. و عند أصحابنا أن قتله القبطی لم یکن قبیحا و کان الله أمره بقتله، لکن کان الاولی تأخیره إلی وقت آخر لضرب من المصلحة، فلما قدم قتله کان ترک الاولی و الافضل؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۱۳۷. نیز درباره داستان حضرت آدم (ع) ر. ک: همان، ج۱، ص۱۶۲؛ ج۴، ص۳۷۳؛ ج۷، ص۲۱۷).
  133. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۶۹.
  134. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۵.
  135. «أن النبي (ص) و سائر الأئمة (ع) بعده عالمون بالكتاب و السنة و لا يجوز عليهم في شي‌ء من ذلك الغلط و لا النسيان‌...»؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص۶۱، ۹۲، ۹۵).
  136. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۴۹.
  137. و الثانية العلم بحاجة الناس، إذ كان قد وضعه لحاجتهم لانه إن لم يكن عنده علم ما تحتاج إليه الأمة كان كأحدهم في الجهل؛ (محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱).
  138. محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۶۹۶.
  139. محمد بن جریر بن رستم طبری، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱.
  140. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۷۲.
  141. «أنهم [الانبياء] كانوا معصومين من الخطإ موفقين للصواب صادقين عن الله تعالى في جميع ما أدوه إلى العباد و في كل شي‌ء أخبروا به على جميع الأحوال»؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المقنعه، ص۳۱-۳۲).
  142. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۸۳.
  143. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۳۶۶.
  144. سید مرتضی علم الهدی، الذریعة الی اصول الشریعة، تصحیح ابوالقاسم گرجی، ج۲، ص۵۶۹.
  145. و كما أن الرسول قبل تكامل الشرع لم يكن عنده العلم بسائر الأحكام كذلك الإمام قبل حال إمامته لم يكن عالما...؛ سید مرتضی علم الهدی، الشافی، ج۲، ص۳۰. نیز ر. ک: همو، تنزیه الانبیاء، ص۲۰۶.
  146. أما خبر المذي و رجوع امير المؤمنين (ع) في الحكم إلى مراسلة النبي (ص) بالمقداد على ما ثبت به الرواية، فلا شبهة في أنه ليس بقادح فيما ذهبنا إليه من كونه عالما بجميع الأحكام، لأنه لا نوجب ذلك في الإمام من لدن خلقه و كمال عقله، و إنما نوجبه في الحال التي يكون فيها إماما، و سؤال أمير المؤمنين (ع) في المذي إنما كان في زمان الرسول (ص) و في تلك الحال لم يكن إماما فيجب أن يكون محيطا بجميع الأحكام؛ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۳۶.
  147. و لا فرق بين حكم المذي الذي لم يعرفه ثم عرفه، و بين غيره من الأحكام التي استفادها من جهة النبي (ص) و علمها بعد أن لم يكن عالما بها؛ سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامه، ج۲، ص۳۶.
  148. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۲۱.
  149. ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۵۰۶.
  150. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۰.
  151. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۰.
  152. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۵۶.
  153. محمد بن حسن شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ص۱۳۳-۱۳۴.
  154. و إنما یجب أن یکون الإمام عالما بما أسند إلیه فی حال کونه إماما فأما قبل ذلک فلا یجب أن یکون عالما؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۹۲-۱۹۳.
  155. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۷۹.
  156. درباره روایات مربوط به علم دینی ر. ک: محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، صفحات مختلف؛ همو، المقنع، صفحات مختلف و.... نیز درباره روایات مربوط به علم غیردینی ر. ک: همو، الخصال، ج۲، ص۴۸۹-۴۹۱، ص۵۱۱-۵۱۴؛ همو، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۲۸۱.
  157. فعلم الإمامة كله من الله عز و جل و من رسول الله (ص)؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۶۶۰، ذیل ح۳. بعید نیست شیخ صدوق در این دیدگاه، از روایاتی متأثر باشد که در آثارش دیده می‌شود: «عَنِ الرِّضَا (ع):... قَالَ فِي الْأَئِمَّةِ إِنَّهُمْ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ‌...»؛ (همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ب ۳۰، ح۴۴)، نیز «...عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تُتْرَكُ إِلَّا بِعَالِمٍ يَعْلَمُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى النَّاسِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ عَلِمَ مَا ذَا [بِمَا ذَا] قَالَ وِرَاثَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٍّ (ع)»؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۲۳.
  158. «أن... الأئمة (ع)... عالمون بالكتاب و السنة و لا يجوز عليهم في شي‌ء من ذلك الغلط و لا النسيان‌...»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۹۲).
  159. «و الإمامة لا يتم امرها الا بالعلم بالدين و المعرفة باحكام رب العالمين و بتأويل كتابه...»؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۹۹.
  160. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۶۶۰۰، ذیل ح۳.
  161. «و الإمام أيضا لم يقف على كل هذه التخاليط التي رويت لأنه لا يعلم الغيب و إنما هو عبد صالح يعلم الكتاب و السنة و يعلم من أخبار شيعته ما ينهى إليه»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۱۰).
  162. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۶۲.
  163. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۸؛ ج۲، ص۵۹۳-۵۹۸.
  164. «... سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ‌ءٍ يَكُونُ إِلَّا نَبَّأْتُكُمْ بِهِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، الامالی، ص۱۳۳).
  165. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۵۰.
  166. انه يجب ان يكون عالما بجميع ما يحتاج اليه الامة في الاحكام؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵). نیز به این عبارت توجه کنید: واتفقت الإمامية على أن إمام الدين لا يكون إلا معصوما من الخلاف الله تعالى عالما بجميع علوم الدين (همو، اوائل المقالات، ص۳۹).
  167. فمن ذلك ما استفاض عنه (ع) من اخباره عن الغايبات و الكائن قبل كونه فلا يخرم من ذلك شيئا و يوافق المخبر منه خبره حتى يتحقق الصدق فيه؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفیدالارشاد، ج۱، ص۳۱۳. نیز ر. ک: همان، ج۲، ص۱۸۷). از همین جا می‌توان دریافت که شیخ مفید مستفیض بودن روایت را نیز ملاکی برای اعتقاد به صدق آن می‌داند. البته درباره اینکه مقصود شیخ از مستفیضه چیست، باید اذعان داشت که تتبع در آثار شیخ و موارد کاربرد این واژه و مشتقات آن ما را به این نتیجه رساند که اولاً، شیخ، از چهار عنوان برای نام‌گذاری روایات استفاده می‌کند: شاد، واحد، مستفیض و متواتر. ظاهراً شاذ و واحد مساوق با یکدیگرند: و ما ذكره هذا الرجل عنه (ع) من الحديثين، فأحدهما شاذ وارد من طريق الآحاد غير مرضي الاسناد؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۳۳۸). درباره این اقسام به این عبارت توجه کنید: أن الاخبار لا تتقابل و يحكم ببعضها على بعض حتى تتساوي في الصفة فيكون الظاهر المستفيض مقابلا لمثله في الاستفاضة و التواتر مقابلا لمثله في التواتر و الشاذ مقابلا لمثله في الشذوذ؛ (الفصول المختارة، ص۳۳۷). ثانیاً، شیخ در بیشتر موارد، مستفیض را به معنای مشهور گرفته است: و هذا خبر مستفيض شهرته بالنقل والرواية؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۱، ص۳۴۸ و ۳۲۳؛ همو، الافصاح، ص۲۱۸ و ۲۲۵). ثالثاً، شیخ در برخی آثار خود بر اخباری مانند حدیث غدیر که ما امروزه آنها را متواتر می‌دانیم، عنوان مستفیض را اطلاق می‌کند که البته می‌تواند به معنای لغوی آن باشد: باب طرف من الاستدلال على امامة اميرالمؤمنين (ع) بما استفاض عن النبي (ص) في يوم الغدير من المقال؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اقسام المولی، ص۳۱). رابعاً، از دیگر آثار شیخ بر می‌آید که هر استفاضه‌ای موجب اعتقاد به صحت موادی آن نمی‌شود (ر. ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الافصاح، ص۲۲۶-۲۲۷). در مجموع می‌توان گفت اگر چه شیخ در موارد یاد شده «مستفیض» را در معنای لغوی آن به کار برده است، برای رسیدن به ملاک استفاضه و تواتر در اندیشه شیخ مفید، باید تتبع جامع‌تری صورت گیرد.
  168. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۷.
  169. و لسنا نمنع أن يعلم الامام اعيان الحوادث تكون باعلام انه له ذلك قاما القول بأنه يعلم كل ما يكون فلسنا نطلقه و لا نصوب قائله لدعواه فيه من غير حجة و لا بيان؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریة، ص۶۹.
  170. ان الائمة من آل محمد (ص) قد كانوا يعرفون ضمائر بعض العباد و يعرفون ما يكون قبل كونه و ليس ذلك بواجب في صفاتهم و لا شرطا في امامتهم و انما اكرمهم الله تعالى به و اعلمهم اياه للطف في طاعتهم و التمسك بامامتهم و ليس ذلك بواجب عقلا و لكنه من جهة السماع؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۷.
  171. «أن يكون إذا أمر ائتمر بطاعته و لا يد فوق يده و لا يسهو و لا يغلط و أن يكون عالما ليعلم الناس ما جهلوا»؛ محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازی، مسألة فی الإمامة، ص۱۸۵، به نقل از: سید حسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه؛ محمد بن عبدالرحمن، نقض کتاب الاشهاد.
  172. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۷.
  173. القول في معرفة الأئمة بجميع الصنايع و سائر اللغات اقول انه ليس يمتنع ذلك و لا واجب من جهة العقل و النقل و القياس و قد جائت اخبار عمن يجب تصديقه بان ائمة آل محمد (ص) قد كانوا يعملون ذلك، فان ثبت وجب القطع به من جهتها على الثبات ولي في قلع به منها نظر؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۶-۶۷.
  174. برای توضیح و تفصیل بیشتر درباره این قسمت ر. ک: همین مسئله در بحث از نظریات شیخ صدوق.
  175. «ليس من شرط الأنبياء (ع) أن يحيطوا بكل علم و لا أن يقفوا على باطن كل ظاهر و قد كان نبينا محمد (ص) أفضل النبيين و أعلم المرسلين و لم يكن محيطا بعلم النجوم و... كان أميا بنص التنزيل و لم يتعاط معرفة الصنائع و لما أراد المدينة استأجر دليلا على سنن الطريق و كان يسأل عن الأخبار و يخفى عليه منها ما لم يأت به إليه صادق من الناس»؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل العکبریة، ص۳۴.
  176. اقول: ان للامام ان يحكم بعلمه كما يحكم بظاهر الشهادات و من عرف من المشهود عليه ضد ما تضمنته الشهادة ابطل ذلك شهادة من شهد عليه و حكم فيه بما اعلمه الله تعالى و قد يجوز عندي ان تغيب عنه بواطن الامور فيحكم فيها بالظواهر و ان كانت على خلاف الحقيقة عند الله تعالى و يجوز أن يدله الله تعالى على الفرق بين الصادقين من الشهود و بين الكاذبين فلا يغيب عنه حقيقة الحال و الامور في هذا الباب متعلقة بالالطاف و المصالح التي لا يعلمها على كل حال الا الله عز و جل؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۶.
  177. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۸۶۴.
  178. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامه، ج۱، ص۱۳۸.
  179. و ان من صفاته ان يكون اعلم الامة باحكام الشريعة و بوجوه السياسة و التدبير... و مما يجب ان يلحق بذلك علمه بوجوه السياسة واجب عقلا؛ (سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۴۳۰).
  180. و ليس يلزم على ما اوجبناه من علمه باحكام الشرائع ان يكون عالما بالصنائع و المهن و تركيب الادوية و عقد الحلوى لان ذلك كله مما لا تعلق له بما كان رئيسا فیه و لا يوجب رياسته العلم به؛ سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۴۳۰؛ همو، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۶۳-۱۶۴.
  181. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۶۵؛ همو، الرسائل، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۷.
  182. و إنما تكليفهم المتعلق بالشريعة في ذلك أن يرجعوا إلى أهل القيم و المعرفة بالصناعات، لا أن يقوموا ذلك بأنفسهم؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۶۵).
  183. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۳۹۱-۳۹۵. متن کامل عبارت چنین است: إعلم أن قول أمير المؤمنين (ع) قال: سلوني قبل أن تفقدوني فإن بين جنبي علما جما لو وجدت له حملة يدل على اشتماله على علوم الدين دقيقها و جليلها و على كل ما يجوز ان يسأل عنه سائل و يسترشد اليه جاهل... و تأويل هذا الخبر الذي يرفع الشبهة فيه أن الإمام في كل زمان إنما يجب بحكم إمامته أن يكون عالما بجميع علوم الدين، حتى لا يشذ منه شاذ و ليس يجب بحكم الإمامة أن يكون عالما بالغائبات و الكائنات من ماضيات و مستقبلات و إذا خص الله تعالى الإمام بشيء من هذه العلوم، فعلى سبيل الكرامة و التفصيل و التعظيم؛ سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۳۹۴.
  184. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۳۱ و ۴۰.
  185. ليس من شرط الإمامة الإخبار عن الشيء قبل كونه، لأن ذلك معجز و قد يجوز إظهار المعجزات على أيدي الأئمة (ع) و قد يجوز ألا يظهر على أيديهم إلا أنا قد علمنا بالأخبار الشائعة أنهم (ع) أخبروا بالغائبات فعلمنا أن الله تعالى قد أطلعهم على ذلك؛ (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۲۸۲، ۳۹۱-۳۹۵؛ ج۳، ص۱۳۰).
  186. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۱، ص۲۸۲.
  187. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۲۲.
  188. اعلمهم کثیرا من الغائبات و الامور المستقبلات... و لیسوا عارفین بجمیع الضمائر و الغائبات علی الدوام...؛ (ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۲). افزون بر این، عبارت و عبارت‌های مشابه، کراجکی، ناقل روایاتی است که بیانگر آگاه نبودن امام به همه امور است (ر. ک: ابوالفتوح کراجکی، معادن الجواهر، ص۴۲؛ همو، الاستنصار، ص۱۲).
  189. پیش‌تر و ضمن بحث از نظریات شیخ مفید و سید مرتضی، در این باره به تفصیل سخن گفتیم.
  190. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۵۷.
  191. محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۸۰.
  192. «فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمی‌دانی از من مخواه، من تو را اندرز می‌دهم که مبادا از نادانان باشی» سوره هود، آیه ۴۶.
  193. و الصحیح أن الجهل قبیح علی کل حال،... ان استحقاق الذم علیه یشرط بالعمد فاما قبحه فلا کما نقوله فی الظلم سواء؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۵، ص۴۹۵.
  194. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۲۰-۳۲۱.
  195. «عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ، قَالَ: كَانَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) كَثِيراً مَا يَقُولُ: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ اللَّهِ مَا مِنْ أَرْضٍ مُخْصِبَةٍ وَ لَا مُجْدِبَةٍ، وَ لَا فِئَةٍ تُضِلُّ مِائَةً أَوْ تَهْدِي مِائَةً إِلَّا وَ أَنَا أَعْلَمُ قَائِدَهَا وَ سَائِقَهَا وَ نَاعِقَهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۵۸).
  196. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۸۰.
  197. أما المعجز فعلى ضروب منها الإخبار بالكائنات و وقوع المخبر مطابقا للخبر و منها الإخبار بالغائبات؛ (ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۴).
  198. و منها ظهور علمهم ذي الفنون العجيبة في حال الصغار و الكبر و تبريزهم فيه على كافة أهل الدهر على وجه لم يعثر عليهم بزلة و لا قصور عند نازلة و لا انقطاع في مسألة؛ (ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۴).
  199. من غير معلم و لا رئيس يضافون إليه غير آبائهم؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۴.
  200. أن العادة لم تجر فيمن ليس بحجة أن يتقدم في علم واحد- فضلا عن عدة علوم - من غير معلم؛ (ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۴).
  201. أن كل عالم عدا حجج الله سبحانه محفوظ عنهم التقصير عند المشكلات و العجز عند كثير من النوازل والانقطاع في المناظرة؛ (ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۴).
  202. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۰.
  203. ر.ک: سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۲۱.
  204. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۷.
  205. ر.ک: طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲؛ همو، التبیان، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۵.
  206. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۶۳.
  207. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۴.
  208. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الامالی، ص۲۳۸ و ۲۳۹؛ همو، الخصال، ج۲، ص۴۹۱.
  209. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الامالی، ص۴۴۳-۴۴۶.
  210. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۲۰۲؛ همو، عیون اخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۶ و ۱۳۷ و ج۲، ص۲۵۶؛ همو، کمال الدین، ج۲، ص۴۲۴، و ج۲، ص۶۴۹؛ همو، معانی الاخبار، ص۳۵۰ و....
  211. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸، گفتنی است که روایات این موضوع بسیار فراوان‌تر از موارد یادشده است (برای آگاهی بیشتر، ر. ک: همو، ثواب الاعمال، ج۱، ص۹۷؛ همو، الامالی، ص۲۹۷، ص۳۵۴، ص۴۶۷-۴۷۱، ص۶۳۳-۶۳۸، ص۶۵۸ و ۶۵۹؛ همو، الخصال، ج۲، ص۴۴۰ و...).
  212. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۲۷۳؛ همو، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۴، ص۳۱۴.
  213. «يُبْسَطُ لَنَا فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ‌...»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، الخصال، ب۳۰، ح۳). نیز روایتی را کلینی در کافی نقل کرده است: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً- وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۰.
  214. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۴۶.
  215. «و الإمام أيضا لم يقف على كل هذه التخاليط التي رويت لأنه لا يعلم الغيب و إنما هو عبد صالح يعلم الكتاب و السنة و يعلم من أخبار شيعته ما ينهى إليه»؛ محمد بن عبدالرحمن، نقض کتاب الاشهاد، به نقل از: محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۱۱۱.
  216. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۸.
  217. و اذا ثبتت عصمة علي (ع) من الخطأ... ثبت انه (ع) كان مصيبا في كل ما فعل و قال؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۷۵).
  218. و العصمة تقتضي فيمن وجبت له بالصواب بالاقوال و الافعال؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۷۷ و ۸۵).
  219. ان الامام معصوم من العصيان مأمون عليه السهو و النسیان؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵؛ همو، رسائل فی الغیبة، ج۲، ص۱۶.
  220. لفساد الخلق بسياسة من يقارف الآثام و يسهو عن الحق في الاحكام و يضل عن الصواب و حاجة من هذه صفته إلى رئيس يكون من ورائه لينبهه عند الغفلة و يقومه عند الاعوجاج؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۵.
  221. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۸۹.
  222. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۳۸.
  223. و إنما تكليفهم المتعلق بالشريعة في ذلك أن يرجعوا إلى أهل القيم و المعرفة بالصناعات، لا أن يقوموا ذلك بأنفسهم؛ (سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۶۵).
  224. «(موسی) گفت: مرا برای آنچه از یاد بردم بازخواست مکن» سوره کهف، آیه ۷۳.
  225. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۲۱.
  226. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۲۰.
  227. نبینا محمد (ص) معصوم ـ من اول عمره إلی آخره، فی اقواله و افعاله و تروکه و تقریراته ـ عن الخطأ والسهو والنسیان؛ (محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۷. نیز ر. ک: همو، التبیان، ج۳، ص۲۵۳).
  228. بدلیل انه لو فعل المعصیة لسقط محله من القلوب، و لو جاز علیه السهو و النسیان لارتفع الوثوق من اخباراته، فتبطل فائدة البعثة و هو محال؛ (محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۷).
  229. الأئمة الذین نذهب الی امامتهم المعصومون،... ان افعالهم حجة و لا یجوز علیهم الخطا و القبیح؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، المبسوط، تحقیق محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰.
  230. فان الامام یرجع الی اهل الخبره فیما یصح عنده من قول اهله حکم ما فیه بما هو عالم به من الحکم من جهة الله تعالی فان اختلف اهل الصنایع رجع الی قول اعدلهم فان تساووا کان مخیرا فی جمیعه و یکون ذلک تکلیفه؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالحسین مشکوة الدینی، ص۳۶۶. نیز ر.ک: همو، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲.
  231. محمد بن حسن شیخ طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۱. نیز ر. ک: همان، ج۷، ص۶۸.
  232. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۷۷.
  233. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸ و ۳۹.
  234. علامه حلی و علماء متاخر از ایشان.
  235. اذا عرفت هذا فنقول افعال الانبیا لا تخلوا من الااربعه:.... الافعال المتعلقه بهم فی الدنیا؛ حلّی، حسن بن یوسف، معارج الفهم فی شرح النظم، ص۴۶۴.
  236. متکلمین در مدرسه بغداد تا قرن ششم (شیخ طوسی، سید مرتضی، کراجکی و....).
  237. ابن ولید و به تبع ایشان شیخ صدوق.
  238. بر وزن افعال از باب مطاوعه، یعنی سهوی که به اراده الهی بر معصوم عارض می‌شود، نه اینکه از روی غفلت و نسیان خود معصوم انجام شده باشد.
  239. الخامس: الحق أن السهو عدم ملکة العلم و کذا النسیان. و ذهب أبو علی الجبائی الی أن السهو معنی یضاد العلم، فبینهما تقابل التضاد حینئذ؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۹۷.
  240. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰، باب "احکام السهو فی الصلاة"؛ الکافی، ج۳، ص۳۵۵، باب من تکلم فی صلاته، حدیث اول.
  241. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی به شیعه‌شناسی، ص۲۰۶-۲۰۷.
  242. استادی رضا، پاسخ به چالش‌های فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶.
  243. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.
  244. شاهد بر این سخن روایاتی است که شیخ صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج۲، ص۲۰۳. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم(ص) است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱ و شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
  245. به عنوان نمونه شیخ مفید به صراحت عصمت امام در انجام واجبات دینی را لازم می‌داند. ر.ک: مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.