حضرت خدیجه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

خدیجه نخستین و محبوب‌ترین همسر حضرت محمّد(ص) از زنان نامور و ثروتمند حجاز بود، زنی عاقل و شریف که مردان با ثروت او تجارت می‌‎کردند. نخستین زنی بود که مسلمان شد و به تعبیر پیامبر اکرم(ص) یکی از چهار زن برگزیدۀ خداست. حضرت زهرا(س) ثمرۀ ازدواج پیامبر با اوست. خدیجه سه سال پیش از هجرت در سن ۶۵ سالگی، در مکه درگذشت و در قبرستان ابوطالب مدفون شد.

نسب خدیجه(س)

نام و نسب او خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبد العزی[۱] و همسر رسول خدا(ص)، ام المؤمنین و یکی از چهار زن باعظمت دنیاست. مادر وی فاطمه، دختر زائدة بن اصم بوده است. بنابر روایتی در سال پانزده پیش از عام الفیل در مکه به دنیا آمد. عبدالعزی، جد خدیجه(س) و عبدمناف جدّ رسول خدا(ص) با هم برادر بوده و آن دو نوۀ عموی یکدیگر به حساب می‌‎آمده‎‌اند. او اولین زنی است که به پیامبر اکرم(ص) گروید و اسلام آورد و وی اولین همسر پیامبر خدا(ص) و با فضیلت‌ترین آنهاست [۲]. به خاطر عفت و کمالِ فراوان او در دوران جاهلیت به او طاهره می‌گفتند[۳].[۴]

پیامبر(ص) و کاروان تجاری خدیجه

خدیجه(س) از زنان نامور و ثروتمند حجاز بود. زنی عاقل، دانا و شریف که مردان با ثروت او تجارت می‌‎کردند. روزی جناب ابوطالب، عموی رسول خدا(ص) به ایشان گفت: "ای محمد! می‌خواهم برایت همسری اختیار کنم، اما مالی ندارم که تو را یاری کنم و خدیجه از خویشاوندان ماست که هر سال یکی از قریشیان به همراه اموال و غلامانش به تجارت می‌رود و پس از بازگشت، مقداری از سود را برمی‌دارد. آیا تو می‌خواهی این کار را انجام دهی؟" پیامبر(ص) فرمود: "بله". پس ابوطالب نزد خدیجه رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت. خدیجه(س) زمانی که راستگویی و امانتداری رسول خدا(ص) را شنید، از ایشان درخواست کرد تا او را در سفرهای تجاری و امر تجارت یاری رساند و در ازای آن مزدی بیش از دیگران دریافت کند و همچنین به غلامش میسره گفت: "تو و تمام این اموال در اختیار محمد(ص) باشید".

سپس قافله به سوی شام حرکت کرد. در راه، میسره کرامات فراوانی از حضرت مشاهده کرد؛ از جمله روزی آنها نزدیک دیری و در کنار نهری به استراحت پرداختند و پیامبر(ص) نیز زیر سایه درختی نشست. پس راهبی به نام نسطور سر از دیر بیرون آورد و از میسره پرسید: این جوانی که در سایه درخت نشسته، کیست؟ میسره گفت: "او مردی از قریش و اهل حرم است". راهب جلو آمد و دست و پای رسول خدا(ص) را بوسید و به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام(ص) شهادت داد و به میسره گفت: "از امر و نهی‌های او اطاعت کن که او رسول خداست؛ به خدا قسم! بعد از عیسی کسی جز او زیر این درخت ننشسته است و عیسی به نبوت او بشارت داده است".

زمانی که آنها از سفر بازگشتند، میسره به رسول خدا(ص) گفت: "اگر زودتر به مکه بروی و خبر سود فراوانمان را به خدیجه بدهی، برایت بهتر خواهد بود". پس پیامبر(ص) بر اسبش سوار شد و به سوی خانه خدیجه حرکت کرد. در آن روز خدیجه همراه با عده‌ای از زنان در اتاقش نشسته بود که پیامبر(ص) از دور دیده شد. خدیجه به ابر بلندی که در بالای سر آن اسب سوار حرکت می‌کرد، چشم دوخته بود. او سپس گفت: "این سوار دارای مقام بزرگی است و کاش به خانه من می‌آمد!" در همین حال آن سوار که رسول خدا(ص) بود، به خانه‌اش آمد و با پای برهنه جلوی خانه‌اش پیاده شد!

هم‌چنین پس از آنکه میسره به خانه بازگشت، به خدیجه گفت: "او از کنار هیچ درخت و سنگی ردّ نمی‌شد مگر اینکه آن درخت و سنگ به او می‌گفت: "اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ !" و هنگامی که بحیرای ترسا دید که ابری بر بالای سرش حرکت می‌کند و بر او سایه می‌افکند، از ما پذیرائی کرد"[۵].[۶]

تعداد سفرهای تجاری پیامبر(ص) با کاروان‌‎های تجاری خدیجه(س)، چهار سفر به یمن و یک سفر به شام ذکر کرده‎‌اند که سفر به شام مهم‎‌ترین سفر تجاری ایشان بود و به ازدواج آنان انجامید[۷].

ازدواج با پیامبر(ص)

داستان ازدواج او با محمد(ص) در تاریخ چنین آمده است که خدیجه(س) از حضرت خواستگاری کرده است، به این صورت که خدیجه(س) تمایل خود به ازدواج با پیامبر(ص) را به وسیلۀ یکی از دوستان خود به نام نفیسه بنت منبه (منیه) و یا غلام خود میسره که همسفر پیامبر(ص) در سفرهای تجاری بوده است و یا خود شخصاً با ایشان در میان نهاد و پیامبر(ص) نیز موضوع را با عمو‎های خود مطرح کرد و سپس به اتفاق ابوطالب، حمزه، عباس و عده‌ای از بنی هاشم نزد ورقة بن نوفل، پسر عموی خدیجه(س) رفتند و ایشان را از او خواستگاری کردند[۸].[۹]

در مجلس خواستگاری حضرت ابوطالب(ع) فرمود: "صاحب این خانه (کعبه) را ستایش می‌کنم که ما را از نسل حضرت ابراهیم و ذریه حضرت اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امن فرود آورد، و ما را از بزرگان و شهر ما را مبارک قرار داد؛ همانا پسر برادرم، مردی است که با هیچ کس قابل مقایسه نیست و بر تمام مردان برتری دارد و در میان خلق خدا همتایی ندارد؛ هر چند ثروت کمی دارد؛ مال و ثروت هم هر روز به قدر احتیاج می‌رسد، و سایه‌ای است زودگذر. او به خدیجه و خدیجه هم به او علاقه‌مند است و ما آمده‌ایم تا برای محمد خواستگاری کنیم و هر چه مهر خواستید از نقد و نسیه به عهده من است. به خدای این خانه او دارای مقامی بلند و مرتبه‌ای رفیع و رأیی رسا و دینی جهانی خواهد بود".

بعد از ابوطالب ورقه، پسر عموی خدیجه، شروع به سخن گفتن کرد ولی در مقابل ابوطالب نتوانست سخنی بگوید و زبانش بند آمد و قلبش به شماره افتاد. اما حضرت خدیجه از پشت پرده شروع به سخن کرد و گفت: "عموجان! هر چند در مجلس و میان مردم تو سزاوارتر از منی که سخن بگویی اما از جانم مقدم‌تر نیستی؛ ای محمد! من خود را به عقد ازدواج تو درآوردم و مهریه‌ام را از مال خود قرار دادم. به عمویت بگو تا شتری قربانی کند و ولیمه عروسی را مهیا سازد و تو هم صاحب اختیار همسر خود هستی".

ابوطالب رو به حاضران کرد و گفت: "همگی شاهد باشید که خدیجه محمد را پذیرفت و مهر را در مال خود قرار داد". مردی از قریش گفت: "تاکنون نشنیده‌ایم که زنی مهر خود را به عهده بگیرد". ابوطالب در حالی که سخت خشمناک شده بود، فرمود: "آری، اگر مردان مانند پسر برادرم باشند، با گران‌ترین قیمت آنان را می‌ربایند، اما اگر مانند شما باشند، با آنان جز با مهر سنگین ازدواج نمی‌کنند". سپس ابوطالب شتر چاقی نحر و مردم را اطعام کرد و مراسم ازدواج پیامبر(ص) انجام شد.[۱۰].[۱۱]

مهریه‌ای که برای ایشان در نظر گرفته شد، دوازده اوقیه طلا (هر اوقیه معادل چهل درهم)[۱۲] یا بیست ماده شتر جوان[۱۳] بود و بعد از عقد ایشان به منزل رسول خدا(ص) رفتند[۱۴]. این ازدواج، دو ماه پس از بازگشت پیامبر(ص) از سفر شام به وقوع پیوست[۱۵]. هنگام ازدواج پیامبر(ص) با ایشان آن حضرت پانزده سال از پیامبر(ص) بزرگتر بود؛ یعنی پیامبر(ص) ۲۵ ساله و حضرت خدیجه چهل ساله بود، و ایشان ۲۴ سال هم با پیامبر(ص) زندگی کرد[۱۶].[۱۷]

برخی از دلایلی که خدیجه(س) نسبت به پیامبر(ص) علاقه مند شدند عبارت است از:سفر ‎پر‎سود تجاری؛ گزارش غلام خدیجه(س) و وجود اعجاز الهی در وجود پیامبر(ص)؛ مشاهدۀ دو فرشته‎‌ای که هنگام ورود پیامبر(ص) به خانۀ خدیجه(س) بر سر ایشان سایه افکنده بودند؛ پیش‎‌گویی شخصی در خصوص ازدواج خدیجه(س) با مردی از قریش که به رسالت مبعوث خواهد شد[۱۸].

پس از ازدواج خدیجه(س) با پیامبر(ص)، خدیجه(س) برای درهم شکستن نقشۀ پلید قریشیان که یتیمی و فقر رسول خدا(ص) را دستاویز قرار داده بودند و او را تحقیر ‎کرده و انواع اتهامات به ایشان می‎زدند به پسر عمویش، ورقة بن نوفل وکالت داد تا تمامی دارایی‌هایش را به محمد(ص) هدیه دهد و به همگان اعلام کند تمامی اموال از این پس، ملک محمد(ص) است و او می‎‌تواند هر گونه بخواهد در آن تصرف کند. سپس یادآور شد از قول من به محمد(ص) بگو: خودم و همه ثروت و سرمایه‎‌ام و تمام عمال و کارگزارانی که امر تجارت مرا سامان می‌‎دادند، همه و همه را به او بخشیدم. ورقه هم در میان جمعیت حاضر در کنار کعبه با صدایی بلند، این مطلب را به اطلاع عموم رسانید و آنان را بر این امر شاهد گرفت[۱۹].[۲۰]

طبق برخی نقل‎‎های ضعیف خدیجه(س) قبل از ازدواج با پیامبر(ص)، ابتدا به همسری "ابی‌هاله هند بن نباش" درآمد و برای او هند و هاله را به دنیا آورد و پس از مرگ ابی‌هاله با عتیق بن عابد ازدواج کرد، اما پس از مدتی از او طلاق گرفت[۲۱].[۲۲]

در پاسخ به این ادعا باید گفت: اولاً: برخی از علما مثل احمد بلاذری، ابوالقاسم کوفی، سید مرتضی و ابوجعفر شیخ طوسی گفته اند: پیامبر(ص) با خدیجه(س)ازدواج کرد در حالی که ایشان دختری باکره بود. ثانیاً: چگونه ممکن است خدیجه(س) به ازدواج با یک اعرابی بی‎‌نام و نشان از تمیم و مخزوم تن داده باشد و آنان را بر اشراف قریش برتری دهد؟[۲۳] در حالی که به تمام اشراف و بزرگان قریش که به خواستگاری‎اش رفته بودند جواب رد داده بود[۲۴].

بعضی اشکال کرده‎‌اند حضرت خدیجه(س) در زمان ازدواج، حداقل ۲۵ یا ۲۸ ساله بوده است، چگونه ممکن است دختری به این سن برسد و پدرش او را به امر ازدواج مجبور نکرده باشد؟ در پاسخ باید گفت اولاً: پدرش قبل از جنگ فجار از دنیا رفته بود[۲۵] از این ‌رو اجباری از سوی پدر نبوده و عمویش هم مسلماً سلطۀ پدر را نداشته است ثانیاً: زنی شریف و پارسا مثل خدیجه(س) که به طاهره[۲۶] و سیدۀ قریش[۲۷] مشهور بوده عیب نیست که صبر کند تا مرد کامل و فاضل و هم‌ کفو خود را بیابد[۲۸].

اسلام آوردن خدیجه

در اینکه حضرت خدیجه اولین زنی است که به پیامبر(ص) ایمان آورده، تردید و اختلافی نیست [۲۹]، اما درباره اینکه آیا او اولین شخصی است که به پیامبر(ص) ایمان آورده؛ یعنی قبل از امیرمؤمنان ایمان آورده باشد یا پس از ایشان، اختلاف است.

شیخ طوسی در روایتی نقل می‌کند که ابن عباس گفته است: "اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد، از مردان علی(ع) بود و از زنان خدیجه دختر خویلد"[۳۰].

عفیف نقل می‌کند: در زمان جاهلیت در مکه به منزل عباس بن عبدالمطلب رفتم. زمانی که خورشید در آسمان نمایان شد و من در حال نگاه کردن به کعبه بودم، جوانی را دیدم که وارد مسجد شد و به آسمان نگاهی کرد و سپس رو به کعبه ایستاد. زمانی نگذشت که نوجوانی آمد و سمت راست وی ایستاد، پس از اندکی زنی آمد و پشت سر آن دو ایستاد. آن مرد به رکوع رفت و به پیروی او آن نوجوان و زن نیز به رکوع رفتند. آن جوان از رکوع بلند شد و به سجده رفت و به پیروی از وی آن نوجوان و زن نیز به سجده رفتند. من به عباس گفتم: این مسئله مهمی است. او گفت: "بله، مهم است. می‌دانی آن جوان کیست؟" گفتم: نه نمی‌دانم. گفت: "او محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب پسر برادر من است". و گفت: "آیا می‌دانی آن نوجوان کیست؟" گفتم: نه، او گفت: "او علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب برادرزاده من است". سپس گفت: "آیا می‌دانی آن زن کیست که پشت سر آن دو ایستاده است؟" گفتم: نه، او گفت: "او خدیجة بنت خویلد، همسر پسر برادر من است. او به من گفته است که خدای تو، خدای آسمان‌ها و زمین، او را به این دینی امر کرده است که او به آن معتقد است، و به خدا قسم، بر روی زمین جز این سه نفر به این دین معتقد نیستند"[۳۱].

اسلام آوردن حضرت خدیجه قبل از دیگر زنان مهم است که امام حسین(ع) در سخنرانی خود در کارزار کربلا، آن هم دقایقی قبل از شهادت، با افتخار خود را به حضرت خدیجه منتسب کرده و اول مسلمان بودن وی را بیان می‌کند و به لشکر ابن زیاد این گونه خطاب می‌کند: "شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا می‌دانید که جدة من خدیجه بنت خویلد اولین زن از این امت بود که اسلام آورد؟ همه گفتند: آری"[۳۲].[۳۳]

فرزندان خدیجه(س)

مؤرخان و نسب‎‌شنا‎سان ثمرۀ ازدواج خدیجه(س) با پیامبر(ص) را دو پسر و چهار دختر دانسته‎‌اند: قاسم و عبدالله معروف به طیب و طاهر، زینب، ام‌کلثوم، رقیه و فاطمه(س)[۳۴]. قاسم اولین فرزندی بود که از دنیا رفت و پس از او عبدالله وفات کرد. در این موقع بود که عمرو بن عاص گفت: محمد نسلی ندارد و نسل او قطع خواهد شد و سوره کوثر نازل شد[۳۵]. برخی نیز عاص بن وائل را به عنوان گوینده این موضوع به رسول خدا(ص) ذکر کرده‌اند[۳۶]. البته تعارضی بین این دو قول وجود ندارد و ممکن است هر دوی اینها یا حتی افراد دیگری نیز این کلام را بر زبان جاری کرده باشند.

نقل شده حضرت خدیجه در مرگ فرزندش طاهر بی‌تابی می‌کرد و هنگامی که پیامبر(ص) وارد خانه شد خدیجه را گریان دید. از او پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ خدیجه گفت: "پستانم پر شیر شد و شیرم جاری شد و گریه‌ام گرفت". پیامبر(ص) به او فرمود: "دوست نداری در روز قیامت وقتی که به مقابل در بهشت می‌رسی، او دستت را بگیرد و در عالی‌ترین منزل تو را جای دهد؟" حضرت خدیجه گفت: "یا رسول‌الله! آیا واقعاً این گونه است؟" پیامبر(ص) فرمود: "خدا بزرگوار‌تر از آن است که میوه دل مؤمنی را بگیرد، و او صبر و تحمل کند و آن را در راه خدا به حساب آورد و خدا را حمد کند و با وجود این، او را عذاب کند"[۳۷].[۳۸]

برخی مطالبی که دربارۀ بعضی از فرزندان منتسب به خدیجه(س) گفته شده عبارت‌اند از:

  1. نقل شده، زینب و رقیه، فرزندان خدیجه(س) نبوده‎‌اند بلکه فرزندان ابی ‌هند شوهر خواهر خدیجه(س) بوده‌اند که بعد از مرگ پدر و نامادری خود (هاله خواهر خدیجه(س)) نزد خدیجه(س) و پیامبر(ص) بزرگ شدند و از آنجا که عرب ربیبه را دختر شخص می‎‌دانستند[۳۹] از این‌ رو این دختران را به حضرت رسول(ص) منسوب می‌‎کردند و مؤیداتی نیز این مطلب را تأیید می‎‌کنند[۴۰].
  2. رسول خدا(ص) و خدیجه(س)، بنا به تصریح برخی از مؤرخان تا قبل از بعثت تنها صاحب پسر بودند و بقیۀ فرزندان ایشان پس از بعثت متولد شدند[۴۱]. حال آنکه نقل شده، در جاهلیت، دخترانی از رسول خدا(ص) به عقد ابوالعاص و عتبة بن ابی لهب در آمدند که پس از بعثت پسر ابی‌لهب با اصرار و اجبار پدر، همسر خود (رقیه) را طلاق داد[۴۲]. همچنین روایت شده، رقیه پس از طلاق و پیش از هجرت مسلمانان حبشه، همسر عثمان شد و سپس همراه او به حبشه هجرت کرد[۴۳] در حالی که هجرت به حبشه در سال پنجم هجری صورت گرفته است[۴۴]، پس چگونه ممکن است رقیه‎‌ای که پس از بعثت به دنیا آمده قبل از بعثت با پسر ابی‌لهب و پس از بعثت با عثمان ازدواج کرده باشد. این موضوع، نشان دهندۀ این است که این دخترها، فرزندان رسول خدا(ص) نبودند، بلکه ربیبه‎‌های ایشان بودند و گرنه چه توجیه دیگری می‎‌توان نسبت بدین امر پیدا کرد. مهم‎‌ترین دستاویز برای اثبات وجود هند به عنوان فرزند خدیجه(س) به ‌ویژه در بین شیعیان، روایتی از امام حسن(ع) است که در این روایت از هند بن ابی‌هاله به عنوان دایی یاد می‌‎‎کند و اوصاف رسول خدا(ص) را از او جویا می‎‌شود در این روایت که با «سَأَلْتُ خَالِی هِنْدَ بْنَ أَبِی هَالَةَ عَنْ حِلْیَةِ رَسُولِ اللَّه‏» آغاز شده است، ایراداتی وجود دارد که عبارت‌اند از:[۴۵]
    1. اشکالات سندی این روایت که تماما از یک طریق و آن هم از طریق مردی از بنی‎‌تمیم از فرزند ابی‌هاله از امام حسن(ع) روایت شده است.
    2. اصلاً در وجود فرزندی به نام هند برای خدیجه(س)تردید جدی وجود دارد.
    3. امام حسن(ع) خود پیامبر(ص) را دیده و همراه او در واقعۀ مباهله و... حضور داشته است. چه دلیلی وجود دارد این مطلب را از هند بن ابی‌هاله بپرسد؟ اصلاً چرا حضرت از پدر بزرگوارشان که بیش از همه به احوال پیامبر(ص) آگاه بود و یار و یاور همیشگی آن حضرت و وصی و جانشین به حق ایشان بود، نپرسید؟
    4. هیچ نصی هر چند جعلی در دست نیست که ثابت کند هند با رسول خدا(ص) زندگی می‎‌کرده و یا نزدیک او و در مجلسی از مجالس او شرکت داشته و یا در جنگی حضور یافته است[۴۶].[۴۷]

فضائل حضرت خدیجه

اوصافی برای حضرت خدیجه(س) بیان شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

  1. خدیجه اولین زن مسلمان و نمازگزار: او نخستین زن مسلمان و نمازگزار در تاریخ اسلام بود، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «آن هنگام [اولین روزهای رسالت] جز خانه‎‌ای که رسول خدا(ص) و خدیجه در آن بود در هیچ خانه‎‌ای مسلمانی راه نیافته بود و من سوّمین آنان بودم»[۴۸].[۴۹]
  2. پشتیبانی و حمایت از امر رسالت: خدیجه(س) در عرصۀ همدلی و همراهی، سرآمد زنان بود. وجود او سختی‎‌های راه رسالت را بر رسول خدا(ص) آسان می‎‌کرد و رسول خدا(ص) با مهر و صفای او آرامش می‎‌یافت[۵۰]. او علاوه بر همدلی‎‌هایش با پیغمبر(ص) در امر تبلیغ عملی دین نیز مشارکت می‎‌کرد و در اولین روزهای بعثت، در اوج غربت اسلام، همراه علی(ع) کنار کعبه حاضر می‌‎شد و با اقتداکردن نماز به پیامبر(ص) آیین یکتاپرستی را بیش از پیش به مردم مشرک حاضر در مکه نشان می‎داد[۵۱].
  3. حمایت‎های اقتصادی در امر رسالت: بخش عمده‎‌ای از پیشرفت و قوام اسلام مدیون ثروت خدیجه(س) است که از اولین روز بعثت تا آخرین روزهای حضور پیامبر(ص) در مکه به ویژه در روزهای سخت محاصرۀ شعب ابی‎‌طالب مایۀ پایداری مسلمانان شد. ایشان در طول محاصره، اجناس را به چندین برابر قیمت واقعی‌‎شان خریداری می‎‌کرد و آن را به محاصره‎‌شدگان می‎‌رساند[۵۲]. پیامبر خدا(ص) درباره حمایت‎‌های مالی و اقتصادی حضرت خدیجه(س) ‌فرمودند: «هیچ مالی برای من سودمند‎تر از ثروت خدیجه(س) نبود»[۵۳].[۵۴]
  4. عدم اعتراض به اقامت‎‌های پیامبر(ص) در غار حراء: زمانی که رسول خدا(ص) به اذن الهی برای فراهم آمدن زمینۀ به وجود آمدن حضرت فاطمه (س)، به کناره‎‌گیری چهل روزه از خدیجه(س) مأمور شد. در طول این چهل شبانه‌روز، خدیجه(س) هر روز چندین بار گریه می‌‌کرد و اشک از چشمانش جاری می‎‌شد بدون اینکه اعتراضی به پیامبر(ص) بکند[۵۵].[۵۶]
  5. روایت کنندۀ حدیث از رسول خدا(ص): در کتب روایی، خدیجه(س) یکی از راویان حدیث رسول خدا(ص) شمرده شده است. ابن عباس[۵۷]و عبدالله بن حارث[۵۸] و دیگران روایاتی را از او نقل کرده‌اند از جمله: خصایل نه گانه علی(ع) که ابن‎‌عباس از ایشان روایت کرده است[۵۹].[۶۰]

اوصافی نیز از زبان رسول اکرم(ص) در مورد حضرت خدیجه(س) بیان شده است، مانند:

  1. بانوی برگزیدۀ الهی: به تعبیر پیامبر اکرم(ص) خدیجه(س) یکی از چهار زن برگزیدۀ خداست؛ مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه(س): "برترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد(ص) و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون"[۶۱] و در برخی روایات آمده است که: "خدا چهار زن را از میان زنان جهان برگزید که یکی از ایشان خدیجه است"[۶۲].[۶۳] در روایتی که در تفسیر فرات نقل شده، استفاده می‌شود که حضرت خدیجه در ردیف پیامبران و برگزیدگان خدا و مشمول آیه اصطفاء است، در آن روایت چنین آمده است: روزی پیامبر(ص) به نزد حضرت زهرا و عایشه آمد و دید که مشغول مفاخره‌اند و صورت‌هایشان از خشم سرخ شده است. فرمود: "عایشه، مگر نمی‌دانی که خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران و علی و حسن و حسین و حمزه و جعفر و فاطمه و خدیجه را برگزید و آنان را بر جهانیان برتری داد؟"[۶۴].[۶۵]
  2. سلام خداوند و جبرئیل بر خدیجه(س): از رسول خدا(ص) روایت شده که جبرئیل بر من نازل شد و گفت: «هم اکنون خدیجه(س) با ظرفی از غذا و نوشیدنی بر تو وارد می‎‌شود. پس هرگاه آمد، سلام خدا و من را به او برسان و او را به خانه‌ای که هیچ رنج و زحمتی در آن نیست بشارت بده.»[۶۶]. همچنین ابوسعید خدری از پیامبر(ص) روایت کرده که فرمودند: "در شب معراج هنگام بازگشت، از جبرئیل پرسیدم: حاجتی داری؟ جبرییل پاسخ داد: " حاجتم آن است که پس از بازگشت به زمین از جانب پروردگار و از طرف من به خدیجه سلام برسانی". وقتی که پیامبر(ص) سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد، حضرت خدیجه گفت: "همانا خداوند سلام است و از اوست سلام و به سوی اوست سلام و بر جبرئیل سلام باد"[۶۷]. در روایت دیگری آمده است که روزی جبرئیل در حالی که حضرت خدیجه نزد پیامبر(ص) نشسته بود، نزد ایشان آمد. جبرئیل به رسول خدا(ص) عرضه داشت: "همانا خدا به خدیجه سلام می‌رساند". حضرت خدیجه گفت: "همانا خدا خود سلام است و بر جبرئیل، سلام و بر تو سلام و رحمت و برکات خدا باد"[۶۸].[۶۹]
  3. زنی زیبا و عاقل و فرزانه: رسول خدا(ص) فرمودند: «خدیجه(س) در زیبایی یکی از نیکو‎ترین زنان و در خرد‎ورزی از کامل‎‌ترین زنان و در فرزانگی از دانا‎ترین زنان بود. او عفیف‎‌ترین، متد‎ین‎‌ترین، با‎حیا‎ترین، با شخصیت‎‌ترین و برازنده‎‎‌ترین زنان بود»[۷۰].

حسادت عایشه به حضرت خدیجه

عایشه از همسران پیامبر است که رسول خدا سال‌ها پس از وفات حضرت خدیجه با وی ازدواج کرد اما وی هرگز طاقت دیدن ابراز علاقه پیامبر(ص) را به حضرت خدیجه پس از وفات وی نداشت و خود بارها ابراز می‌کرد که به حضرت خدیجه که طبق روایات متعدد از زنان بهشتی و برترین زنان بهشتی است، حسادت می‌ورزد تا جایی که در مواردی پیامبر(ص) را که اسوه حلم و بردباری است، به غضب می‌آورد. به برخی از این روایات اشاره می‌کنیم.

عایشه می‌گوید: "من آن قدر که به خدیجه حسادت می‌ورزیدم به هیچ یک از زن‌های پیامبر حسادت نمی‌ورزیدم". سپس او علت آن را چنین بیان می‌کند: زیرا رسول خدا(ص) از او بسیار یاد می‌کرد. او قبل از ازدواج پیامبر با من، از دنیا رفت و خداوند به پیامبر(ص) دستور داد که خدیجه را به منزلی از لؤلؤ بشارت دهد. آن حضرت هرگاه گوسفندی می‌کشت، از آن به دوستان حضرت خدیجه هدیه می‌کرد آن قدر که آنان را کافی باشد. گاهی به پیامبر(ص) می‌گفتم: گویا در دنیا زنی غیر از خدیجه نبود! آن حضرت می‌فرمود: "در تعریف او هر چه بگویم او چنان بود و از او برایم فرزندانی بود"[۷۱].

عایشه می‌گوید: هرگاه پیامبر(ص) به یاد خدیجه می‌افتاد، بر او درود فراوان می‌فرستاد و برای او بی‌نهایت طلب رحمت می‌فرمود، تا آنکه غیرت من تحریک شد و اعتراض کرده، گفتم: خدا به جای پیرزنی زنان زیبایی به تو داده است. پس پیامبر(ص) سخت خشمناک شد، به گونه‌ای که موی‌های جلو سر حضرت از عصبانیت راست شد و سپس فرمود: "نه، به خدا سوگند خدا بهتر از آن را برای من جایگزین نفرمود؛ زمانی که مردم، کافر بودند او به من ایمان آورد و موقعی که همه مرا تکذیب می‌کردند، او مرا تصدیق می‌کرد و هنگامی که همه مرا ترک کرده بودند، او مرا با مالش کمک کرد، و زمانی که خدا فرزندان زنان را بر من حرام کرد، از او فرزندانی به من عطا فرمود"[۷۲].[۷۳]

وفات خدیجه

به دلایلی یکی از مصیبت‌های سخت رسول اسلام(ص) مرگ خدیجه بود؛

  1. اگر پیامبر در خارج از منزل با ناراحتی‌هایی روبه‌رو می‌شد، امّا هنگامی که به خانه می‌آمد خدیجه مرهم دل ایشان بود و سبب آرامش ایشان می‌شد.
  2. ممکن بود افرادی به خاطر خدیجه به او آزار نرسانند، هم‌چنین مرگ حضرت خدیجه چند روز پس از مرگ حضرت ابوطالب واقع شد که در حقیقت پیامبر(ص) به یکباره دو حامی بزرگ را از دست داد؛ به همین دلیل تا وقتی که این دو نفر زنده بودند، پیامبر(ص) مجبور به هجرت نشد.
  3. از آن جهت که بچه‌های کوچکش و مخصوصاً زهرای مرضیه را بی‌مادر می‌دید که شاید این موضوع بیش از دیگر دلایل باعث ناراحتی ایشان می‌شد، چنان‌که امام صادق(ع) فرموده‌اند: "هنگامی که خدیجه وفات کرد، فاطمه به پدر پناه می‌برد و اطراف پدر می‌چرخید و می‌گفت: پدر جان! مادرم کجاست؟ پس جبرئیل نازل شد و به پیامبر(ص) گفت: " خداوند می‌فرماید به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در اطاقی که از گوهر ساخته شده و اطاق‌هایش از طلا و ستونش از یاقوت سرخ است، میان آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران قرار دارد". فاطمه(س) فرمود: "همانا خدا سلام است و از اوست سلام و به سوی اوست سلام"[۷۴].

حضرت خدیجه سه سال قبل از هجرت و در ماه رمضان سال دهم بعثت اندکی پس از بیرون آمدن از شعب، در ۶۵ سالگی از دنیا رفت و او را در کوه حجون، بالای مکه به خاک سپردند[۷۵] و موقع دفن، پیامبر(ص) خود وارد قبر شد[۷۶]. به خاطر این مصیبت که با وفات حضرت ابوطالب، عموی پیامبر گرامی اسلام و حامی و پاور وی همراه شد، موجب شد تا رسول خدا این سال را عام الحزن، یعنی سال ماتم و اندوه بنامند[۷۷].[۷۸]

رسول خدا(ص) بعد از وفات خدیجه(س)

پیامبر(ص) به خدیجه علاقه فراوانی داشت و این علاقه تنها به خاطر این نبود که ایشان همسر پیامبر(ص) بود، بلکه به خاطر کمالات معنوی و خدمت‌هایی بود که او به پیامبر و اسلام کرده بود[۷۹]. برخی از مواردی که نشان دهندۀ عشق و علاقۀ پیامبر(ص) به خدیجه(س) بود عبارت‌اند از:

  1. استقبال از تداعی کنندۀ نام و یاد ایشان: علاقه پیامبر(ص) به خدیجه(س) به حدی بود که از هر چیز و هر کسی که به نوعی در زمان حیات خدیجه(س) یاد و نام ایشان را برایش تداعی می‎‌کرد به شایستگی استقبال می‎‌کرد.
  2. یاد کردن از خدیجه(س) با تمام وجود: رسول خدا(ص) سال‎‌ها بعد از وفات خدیجه(س) با تمام وجود به گونه‎‌ای از یار وفادار خود یاد می‌‎کرد که گویی در دنیا، زن دیگری جز او نبود[۸۰].
  3. بهره بردن عایشه از نام و یاد خدیجه(س) برای تقرب جستن به پیامبر(ص): یاد و نام وی برای حضرت چندان عزیز بود که عایشه نیز برای تقرب به رسول خدا(ص) از نام و یاد خدیجه(س) بهره می‌برد[۸۱].
  4. گریه برای خدیجه(س): پیامبر گرامی اسلام(ص) بارها به یاد خدیجه(س) گریه می‌‌کردند و می‌فرمودند: «أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَةَ»[۸۲]
  5. عبور نکردن از کنار مزار خدیجه(س) در روز فتح مکه: نهایت عشق و علاقه حضرت به خدیجه(س) را می‌توان در روز فتح مکه دریافت. ایشان در آن روز، مسیر حرکت خود را به گونه‌ای تعیین فرمود که از کنار مزار خدیجه(س) عبور نکند، ایشان در حجون، کنار قبر آن بانو، خیمه زد و از آنجا لشکر مسلمانان را فرماندهی می‌کرد[۸۳].
  6. هدیه به دوستان خدیجه(س): از عایشه روایت شده است «بر آحدی از زنان پیغمبر حسد نورزیدم آنچنان که بر خدیجه حسد ورزیدم، با آنکه او را ندیده بودم و این فقط بدین علت بود که رسول خدا(ص) او را بسیار یاد می‎‌کرد و هر گاه گوسفندی را سر می‎‌برید، آن را برای دوستان خدیجه(س) می‌‎فرستاد و به آنها هدیه می‌‎کرد»[۸۴].
  7. دوستی دوستان خدیجه(س): عشق به حضرت خدیجه(س) باعث شده بود دوستان آن بانو نیز مورد توجه پیامبر(ص) قرار گیرند[۸۵]. ایشان می‎‌فرمودند: «من هم دوستان خدیجه(س) را دوست می‎‌دارم»[۸۶]. نقل شده زمانی که ابوالعاص بن ربیع، همسر زینب، دختر رسول خدا(ص) در بدر به اسارت سپاه اسلام درآمد، زینب برای فدیۀ او اموالی از جمله گردنبند یادگاری مادر را برای رسول خدا(ص) در مدینه فرستاد. حضرت با دیدن این گردنبند، اشک در چشمانش حلقه بست و از مسلمانان خواست کرد اگر صلاح بدانند، اسیر زینب را به احترام خدیجه(س) رها کنند و اموالی را هم که برای فدیه او فرستاده شده است به خودش بر‎گردانند، مسلمانان نیز پذیرفتند[۸۷].
  8. ثنای خدیجه(س): از عایشه نقل شده است: «رسول خدا(ص) از خانه خارج نمی‎‌شد؛ مگر آنکه از خدیجه(س) یاد می‌‎کرد و ثنایش را می‌گفت. روزی غیرت زنانگی‎‌ام بر من مسلط شد و گفتم: او پیرزنی بیش نبود که خدا بعد از مرگش بهترش را نصیب تو کرد». پس حضرت به شدت خشمگین شدند و فرمودند: «نه، به خدا قسم، خدا بهتر از او را نصیبم نکرد. او به من ایمان آورد، زمانی که مردم کافر بودند و تصدیقم کرد، زمانی که مردم تکذیبم می‌‎کردند و با مالش به من یاری می‎‌رساند، زمانی که مردم تحریمم کردند و خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که از دیگر زنان نصیبم نکرد»[۸۸].[۸۹]

ثروت خدیجه‌

برخی از دشمنان اسلام سخنانی بر زبان می‌آورند که شواهد تاریخی بر بطلان و نادرستی آن دلالت دارد. آنان می‌گویند: محمّد به خاطر ثروت خدیجه با او ازدواج کرد[۹۰]. زندگی پیامبر(ص) از اول تا آخر بهترین شاهد بر این گفته است که ثروت از نظر او هیچ ارزشی نداشت. خدیجه تمام ثروت خود را به میل خویش در راه اسلام و پیشرفت دین خرج کرد نه در راه پیامبر(ص) و خواسته‌های شخصی او. از سوی دیگر خدیجه خود را برای ازدواج با پیامبر(ص) عرضه کرد[۹۱] نه این که محمّد(ص) خواهان ازدواج با خدیجه شد تا گفته شود که به خاطر ثروت خدیجه، تقاضای ازدواج کرد.[۹۲].

خدیجه در میان زنان قریش‌

عموم مورّخان تأکید کرده‌اند که خدیجه زیباترین زنان قریش بود. همچنان که بافضیلت‌ترین همسر رسول اکرم(ص) بود. شاید همین نکته حسادت برخی از زنان پیغمبر(ص) نسبت به خدیجه را تفسیر کند. آن‌گونه که حتی پس از وفات خدیجه با این که هرگز با هم در خانه پیامبر اکرم(ص) نبودند، از او بدگویی می‌کرد و می‌کوشید تا هر چه بیشتر از منزلت و شأن او بکاهد. آن چنان که از سخنان امام باقر(ع) به دست می‌آید، از نظر فضیلت، اخلاص، ولایت و حتی زیبایی و جمال، امّ سلمه پس از خدیجه، رتبه دوم را در میان زنان پیامبر(ص) داشت.

به هر حال زنان صاحب جمال و اخلاص پیغمبر(ص) همواره مورد بغض‌ و حسادت آن دسته از زنان او بودند که نه بهره‌ای از جمال داشتند و نه به ادب رفتار با رسول(ص) آراسته بودند، بلکه همواره با کارها و مواضع، و حتی سخنان خود آن حضرت را آزار و اذیّت می‌کردند.[۹۳].

ازدواج‌های قبلی خدیجه؟

گفته می‌شود: پیامبر(ص) با دختری جز عایشه ازدواج نکرد. خدیجه پیش از پیامبر(ص) با دو نفر دیگر ازدواج کرده بود و از آنان فرزند هم داشت. آن دو مرد، عتیق بن عائذ بن عبدالله مخزومی و ابوهاله تمیمی بودند. ما، در این ادعا تردید داریم و احتمال قوی می‌دهیم که آنچه در این باره می‌گویند، ساخته دست سیاست بازان باشد. ما نمی‌خواهیم از اختلاف مورّخان درباره نام وی به تفصیل بحث کنیم که آیا ابوهاله، نباش بن زرارة است یا زراة بن نباش یا هند یا مالک؟ و آیا از صحابه بود یا نه؟ آیا ابتدا با او ازدواج کرد یا با عتیق؟[۹۴].

در این باره نیز نمی‌خواهیم بحث کنیم که آیا هند از این شوهر بود یا از آن یکی؟ و اگر فرزند عتیق بود، دختر بود[۹۵] وگرنه پسر. و آیا در جنگ جمل همراه علی(ع) بود و کشته شد یا در بصره در اثر طاعون؟[۹۶] با این حال چند نکته را به اختصار بیان می‌کنیم؛

  1. ابن شهر آشوب می‌گوید: احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتاب‌های خود، و سید مرتضی در کتاب الشافی، و ابوجعفر طوسی در کتاب تلخیص الشافی روایت کرده‌اند که وقتی پیامبر(ص) با خدیجه ازدواج کرد، دختر بود. آنچه در کتاب‌های الانوار و البدع آمده، مؤید همین مطلب تواند بود. در این دو کتاب بیان شده که رقیه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه بودند[۹۷].
  2. ابوالقاسم کوفی می‌گوید: خاص و عام، و اهل آثار و ناقلان اخبار اجماع دارند که احدی از اشراف، سادات و نجیب‌زادگان قریش نماند مگر که از خدیجه خواستگاری کرد و خواهان همسری او شد، امّا خدیجه به همه آنها پاسخ منفی داد. هنگامی که رسول خدا(ص) با او ازدواج کرد، زنان قریش بر او خشم گرفتند و رهایش کردند. آنان به خدیجه گفتند: اشراف و امرای قریش از تو خواستگاری کردند، با احدی از آنان ازدواج نکردی امّا با محمّد، یتیم ابوطالب، فقیر بی‌مال، ازدواج نمودی؟! حال چگونه از نظر خردمندان فهمیده، پسندیده است که خدیجه با یک نفر عرب بیابان گرد از قبیله تمیم ازدواج کند، امّا آن چنان که توصیف کردیم از ازدواج با اشراف و سادات قریش امتناع ورزید؟ آیا صاحب نظران نمی‌دانند که چنین کاری از روشن‌ترین محالات و رسواترین مقالات است؟![۹۸]. اگر کسی بخواهد پاسخ کوفی را با این بیان بدهد که چگونه ممکن است یک زن شریف و زیبا در این مدّت نسبتا دراز بدون ازدواج باقی مانده باشد؟! باید بداند که پاسخ مناسبی نیست؛ زیرا نمی‌تواند توجیه‌گر ردّ بزرگان قریش و قبول یک نفر عرب بیابان‌گرد تمیمی از سوی خدیجه باشد. اگر بپرسید که چگونه پدر یا سرپرست خدیجه اجازه داد که تا این سن بدون همسر بماند؟ پاسخ ما این است که پدرش در جنگ فجار کشته شد و سرپرستش هم به اندازه پدرش قدرت نداشت که او را به ازدواج با هر که خودش می‌خواست، وادار سازد. از سوی دیگر باقی ماندن یک زن شریف و صاحب جمال برای مدتی بدون ازدواج برای پیدا کردن مرد فاضل و کاملی که در آن دوره کار مشکلی بود؛ نمی‌تواند موجب شگفتی باشد.
  3. چگونه بزرگان قریش که از خدیجه خواستگاری کردند و او به آنها پاسخ منفی داد، او را به خاطر ازدواج با یک عرب بیابان‌گرد بی‌اصل و نسب سرزنش نکردند؟!
  4. گفته‌اند: نخستین شهید اسلام، فرزند خدیجه بود به نام حارث بن ابی هاله و آن‌گاه که رسول خدا(ص) دعوت خود را علنی کرد، به شهادت رسید[۹۹]. نمی‌توان این ادعا را پذیرفت؛ زیرا به سند صحیح از قتاده روایت کرده‌اند که نخستین شهید اسلام، سمیه مادر عمّار بود[۱۰۰]. از مجاهد همچنین روایت کرده‌اند[۱۰۱]. از ابن عبّاس روایت شده که «پدر و مادر عمّار کشته شدند. آن دو نخستین مسلمانانی بودند که در این راه کشته می‌شدند»[۱۰۲]. مگر این که ادعا شود، سمیه نخستین شهید زن بود و حارث نخستین شهید مرد. امّا این احتمال بعید است و بر خلاف ظاهر سخنان خودشان، خصوصا که واژه شهید همانند قتیل و جریح بر مذکر و مؤنث به یک اندازه به کار می‌رود.
  5. روایت شده که خدیجه را خواهری به نام هاله بود[۱۰۳]. هاله با مردی مخزومی ازدواج کرد و فرزند دختری برایش به دنیا آورد که او را هاله نامیدند. سپس هاله با یک مرد تمیمی به نام ابوهند ازدواج کرد و برایش پسری به نام هند به دنیا آورد. این مرد تمیمی یک زن دیگر هم داشت که دو دختر به نام‌های زینب و رقیه برایش به دنیا آورد و خود مرد. مرد تمیمی هم مرد. پسرش هند نزد قوم و خویش پدرش رفت و دخترها: زینب و رقیه، نزد هاله خواهر خدیجه ماندند. خدیجه خواهرش هاله و دو دختر را که از مرد تمیمی و زن دیگرش بودند، نزد خود آورد. هنگامی که خدیجه با رسول خدا(ص) ازدواج کرد، هاله از دنیا رفت. بدین ترتیب دو دختر تمیمی نزد خدیجه و رسول خدا(ص) ماندند. مردم عرب گمان می‌بردند که دختری که فرد بزرگ می‌کند، دختر او به شمار می‌رود. از این‌رو آن دو دختر را که فرزند ابوهند تمیمی و همسر دیگرش بودند، به رسول خدا(ص) نسبت دادند و دختران او نامیدند. در مورد هند هم وضع همین گونه بود[۱۰۴].[۱۰۵].

بایکوت کردن خدیجه

گاهی زلالی فطرت و میثاق انسانیت در زیر خروارها زنگار جاهلیت و رسوبات عمیق اشرافیت دفن و نابود می‌شود، آن‌گونه که در کفار قریش شاهد بودیم؛ ولی در آن فضا خدیجه زن وارسته‌ای زندگی می‌کرد که با الهامات معنوی و پاکی روحش دریافته بود که امانت و صداقت پسر عبدالله، حکایت از آینده‌ای درخشان و مؤید من عندالله دارد، حاضر شد علی‌رغم فقر و بی‌چیزی و فقدان پدر، او را به همسری پاسخ مثبت دهد؛ ولی این عدم سنخیت در ظواهر، در معادلات جاهلیت تعریف نشده بود. آنها نمی‌توانستند بی‌توجهی به سنن اجتماعی و نادیده گرفتن شأنیت اقتصادی را هضم کنند و لذا با پدیده ازدواج خدیجه و رسول اکرم(ص) به دیده بغض نگریستند و با بایکوت کردن حضرت خدیجه او را در حصار انزوا قرار دادند.

صدوق در کتاب امالی از مفضل بن عمر نقل می‌کند که گفت: به حضرت امام جعفر صادق(ع) گفتم: ولادت فاطمه زهرا(س) چگونه بود؟ فرمود: موقعی که پیامبر اسلام(ص) با خدیجه کبری ازدواج نمود، زنان مکه از آن بانو کناره‌گیری نمودند، نزد او نمی‌رفتند، بر او سلام نمی‌کردند، هیچ زنی را اجازه نمی‌دادند که نزد آن بانو مشرف شود. این موضوع باعث وحشت و ناراحتی خدیجه کبری شد، غم و اندوه وی برای پیامبر اسلام(ص) که مبادا آن حضرت را آسیبی برسد.

وقتی به فاطمه حامله شد، پیوسته فاطمه از شکم مادر با او سخن می‌گفت و خدیجه این را از رسول خدا پنهان می‌داشت. روزی پیامبر(ص) داخل شد، دید خدیجه با فاطمه سخن می‌گوید، فرمود: ای خدیجه با کی سخن می‌گویی؟ عرض کرد: با حملی که در شکم دارم. فرمود: ای خدیجه الان جبرئیل آمده و مرا خبر می‌دهد و بشارت می‌دهد که این حمل تو دختر است و اوست نسل پاک و مبارک و خداوند نسل تو را از او قرار داده و از نسل او امامانی به وجود می‌آید که همه خلفای خدا در روی زمین باشند.

خدیجه نزد زنان قریش و بنی‌هاشم فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل یاری نمایید، آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را نپذیرفتی و با محمد که شخصی فقیر و یتیم ابوطالب بود ازدواج نمودی؛ لذا ما نزد تو نخواهیم آمد و متصدی هیچ گونه امر تو نخواهیم شد! خدیجه کبری از شنیدن این جواب غمگین گردید، در همان حالی که وی اندوهناک بود، ناگاه چهار زن گندمگون و بلند بالا که گویا از زنان بنی‌هاشم بودند، نزد او حاضر شدند. هنگامی که خدیجه کبری آنان را دید جزع و فزع کرد، یکی از آنان گفت: ای خدیجه! محزون مباش! زیرا ما فرستادگان خداییم، ما خواهران تو هستیم، من: ساره‌ام، این بانو آسیه بنت مزاحم است که در بهشت رفیق تو می‌باشد. این بانو مریم دختر عمران و آن بانوی دیگر کلثم خواهر موسی بن عمران است. ما را خدا فرستاده تا متصدی امر وضع حمل تو باشیم[۱۰۶].[۱۰۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۸۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۹۹.
  2. الخصال، شیخ صدوق، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸-۹۹.
  3. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۴.
  4. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۱۰۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۱-۲۳۲.
  5. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۸-۳۹.
  6. ر.ک: عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۲-۲۳۳.
  7. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۳۰۵ـ۳۰۶.
  8. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۵، ص۳۷۴.
  9. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۱۰۸.
  10. فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۴؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۹.
  11. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۳-۲۳۴.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳؛ دولابی، محمد بن احمد، الذریة الطاهره، ص۲۸.
  13. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۹۰.
  14. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۱۰.
  15. مجمل التواریخ والقصص، ص۲۳۸؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۷۱.
  16. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۱۸.
  17. ر.ک: عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۱-۲۳۲.
  18. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۱۲.
  19. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار(ع)، ج۱۶، ص۷۱.
  20. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۳۰۵ـ۳۰۶.
  21. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۱.
  22. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۳۰۴.
  23. کوفی، ابی القاسم علی بن احمد، الاستغاثه، ص۱۱۵.
  24. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۱، ص۱۶۴؛ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، ج۲، ص۱۶۶.
  26. نویری، نهایة الإرب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۸۱۷.
  27. شافعی، ابوالفرج حلبی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۹۹.
  28. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۱۳ـ۱۱۴.
  29. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۹۹.
  30. « أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اَللَّهِ مِنَ اَلرِّجَالِ عَلِيٌّ وَ مِنَ اَلنِّسَاءِ خَدِيجَةُ »؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۹ (به نقل از مالک بن حویرث)؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۲۰.
  31. المعیار و الموازنه، اسکافی، ص۶۶-۷۸؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۹.
  32. «أَنْشُدُكُمُ اَللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدَّتِي خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ أَوَّلُ نِسَاءِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ إِسْلاَماً قَالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ »؛ الامالی، شیخ صدوق، ص۲۲۲.
  33. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۵-۲۳۶.
  34. قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵.
  35. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۴۱.
  36. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۴۵۹.
  37. « اللَّهُ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَسْلُبَ عَبْداً ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَيَصْبِرَ وَ يَحْتَسِبَ وَ يَحْمَدَ اللَّهَ عزوجل ثُمَّ يُعَذِّبَهُ »؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۱۹.
  38. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۹-۲۴۰.
  39. کوفی، ابی القاسم علی بن احمد، الاستغاثه، ص۱۱۳؛ ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ اشاره دارد که زینب دختر هاله بنت خویلد بوده است؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۴.
  40. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۱۴ـ ۱۱۵.
  41. ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۱۴؛ مقدسی، مطهر بن طاهر مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶.
  42. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۳۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.
  43. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۴۰؛ مقدسی، مطهر بن طاهر مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۷.
  44. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۴.
  45. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۱۵.
  46. العاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۱۳۲ـ۱۳۳.
  47. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، ازدواج پیامبر با خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۱۱۵ـ۱۱۶.
  48. «یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۹۲.
  49. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۲۷ـ ۳۲۹.
  50. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۵۲؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۱۵۱؛ ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۱، ص۲۳۶.
  51. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۳۰۶ـ۳۰۷.
  52. شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۵ـ ۱۲۸.
  53. «مَا نَفَعَنِی مَالٌ قَطُّ مَا نَفَعَنِی مَالُ خَدِیجَةَ»؛ شیخ طوسی، امالی، ص۴۶۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الأطهار، ج۱۹، ص۶۳.
  54. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۳۰۷ـ ۳۰۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۹.
  55. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۱۶، ص۷۸ـ ۷۹؛ انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا(س)، ج۱، ص۱۳۳.
  56. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۳۱۱ـ۳۱۲.
  57. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۲۸، ص۸۴.
  58. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲.
  59. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار، ج۲۸، ص۸۴.
  60. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۳۱۲.
  61. « أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ اِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۲۲؛ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۰۵.
  62. «إِنَّ اَللَّهَ اِخْتَارَ مِنَ اَلنِّسَاءِ أَرْبَعاً »؛ الخصال، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۵۵.
  63. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۶-۲۳۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۶.
  64. تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابراهیم کوفی، ص۸۰.
  65. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۶-۲۳۷.
  66. صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۳۱؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۹، ص۱۰۱؛ بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ص۳۵۱ـ۳۵۲؛ این کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۱.
  67. « إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ عَلَى جَبْرَئِيلَ اَلسَّلاَمُ »؛ تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۲، ص۲۷۹.
  68. فضائل الصحابه، نسائی، ص۷۵ و به همین مضمون: الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۱.
  69. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۶-۲۳۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۶.
  70. انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا(س)، ج۱۲، ص۳۷۰.
  71. صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۳۱.
  72. « لَا وَ اللَّهِ مَا أَبْدَلَنِي اللَّهُ خَيْراً مِنْهَا آمَنَتْ بِي إِذْ كَفَرَ النَّاسُ وصدقتني إِذْ كَذَّبَنِي النَّاسِ وَ واستني فِي مَالِهَا إِذْ حَرِّمْنِي النَّاسِ وَ رَزَقَنِيَ اللَّهُ مِنْهَا أَوْلَاداً إِذَا حَرِّمْنِي أَوْلَادُ النِّسَاءِ »؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۸۲۴.
  73. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۷-۲۳۸.
  74. « إِنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ اَلسَّلاَمُ »؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۷۵.
  75. المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۸۶.
  76. الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۰۳.
  77. اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۵۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۵۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱، ص۴۵.
  78. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۴۰-۲۴۱؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۳۲۷ـ ۳۲۹.
  79. عباسی، حبیب، مقاله «خدیجه بنت خویلد»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۳۷-۲۳۸.
  80. سید بن طاووس، الطرائف، ج۱، ص۲۹۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۲۸؛ مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۲، ص۲۲۶؛ العینی، عمدة القاری، ج۱۶، ص۲۸۰.
  81. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۰۸.
  82. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، ج۴۳، ص۱۳۱.
  83. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۵۶؛ عزالدین ابن اثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۰.
  84. نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۲؛ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۴؛ ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۶ ص۸۴ ـ ۸۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۳، ص۱۲؛ دولابی، احمد بن محمد، الذریة الطاهره، ص۶۵.
  85. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۲، ص۲۶۹؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، ص۵۸.
  86. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۱۰۳.
  87. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ج۱۱، ص۴۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۶؛ دولابی، احمد بن محمد، الذریة الطاهره، ص۲۸.
  88. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۹، ص۱۰۳؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۲۳؛ دولابی، احمد بن محمد، الذریة الطاهره، ص۵۳.
  89. ر.ک: حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حضرت خدیجه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۳۰۹ـ۳۱۰.
  90. النبوة، ص۶۳.
  91. سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۷؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۰۰؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۶۴.
  92. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۵.
  93. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۵.
  94. بنگرید: الاوائل، ج۱، ص۱۵۹.
  95. الاوائل، ج۱، ص۱۵۹.
  96. بنگرید: الاصابه، ج۳، ص۶۱۱- ۶۱۲؛ نسبت قریش، ص۲۲؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۴۰؛ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۴۳۱؛ اسد الغابه، ج۵، ص۱۲- ۱۳.
  97. مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۵۹.
  98. الاستغاثه، ج۱، ص۷۰.
  99. الاوائل، ج۱، ص۳۱۱- ۳۱۲؛ الاصابه، ج۱، ص۲۹۳.
  100. الاصابه، ج۴، ص۳۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۹۳.
  101. الاستیعاب، ج۴، ص۳۳۱.
  102. وقعة صفّین، ص۳۲۵.
  103. بنگرید: نسب قریش.
  104. بنگرید: الاستغاثه، ج۱، ص۶۸- ۶۹.
  105. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۲۱۶.
  106. کفایة الخصام، ص۲۶۹؛ انوار البهیه، ص۳۶.
  107. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۷۴.