انسان‌شناسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

«شناخت انسان» از مهم‌ترین موضوعات کتاب تکوین و از کهن‌ترین علوم بشر به حساب می‌آید که عمر مسائل کهن و دراز دامن آن، به تاریخ نا پیداکرانه خود انسان گره خورده است[۱]. انسان‌شناسی جزئی از مسائل جهان‌بینی[۲] و وابسته به آن است که تأثیر بسیار زیادی در عرصه‌های مختلف دارد. اصطلاح انسان‌شناسی[۳]، ابتدا در کشورهای انگلیسی زبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد که به شاخه‌ای علمی درباره موضوع انسان اطلاق می‌شد. این اصطلاح که از واژه یونانی آنتروپولوژی، از آنتروپوس[۴] به معنای انسان و لوگوس[۵] به معنای شناخت یا معرفت، گرفته شده است، نخستین بار توسط ارسطو به کار رفت. منظور او از این اصطلاح، علمی بود که در شناخت انسان بکوشد که امروزه از آن به علم شناخت انسان تعبیر می‌شود[۶]. انسان‌شناسی، یکی از مسائل عمیق علمی و مهم‌ترین مباحث فلسفه اسلامی از گذشته تا به حال می‌باشد که غالب مباحث آن، در دو محور حقیقت انسان و اوصاف او و غایت خلقت و سیر تکاملی انسان طرح می‌شود[۷]. همچنین یکی از موضوعاتی است که نزد متفکران غربی بسیار مورد بحث قرار گرفته و تقریباً محور مباحث فلسفی آنان را به خود اختصاص داده است و شاید پیدایش برخی از مکاتب غربی با این موضوع بی‌ارتباط نباشد[۸]. البته حضور این بحث در فلسفه اسلامی و غرب، به معنای یکسانی نظام‌های انسان‌شناسانه فلسفه‌های مختلف نبوده و نیست، چه اینکه هر نظام فلسفی، یک انسان‌شناسی مخصوص به خود را داشته که عمدتاً از جهت‌گیری‌های معرفتی آن ناشی می‌شود[۹]. البته باید خاطر نشان کرد که انسان‌شناسی، تقسیمات گوناگونی دارد، مثلاً از حیث روش، آن را به انسان‌شناسی تجربی یا علمی، فلسفی، عرفانی یا شهودی و دینی و یا از حیث نوع نگرش، به انسان‌شناسی جزءنگر و کل‌نگر تقسیم می‌کنند[۱۰]. اهمیت انسان‌شناسی از جهات متعددی قابل بررسی است که ما را به ضرورت بحث از آن رهنمون می‌سازد.[۱۱]

مقدمه خداشناسی

انسان‌شناسی که در متون دینی به «معرفت نفس» تعبیر می‌شود، مقدمه خداشناسی است؛ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ‌»[۱۲]؛ هرکس هر اندازه خود را بشناسد، خدا و اسمای حسنای او و کیفیت اشراف خداوند بر اسماء و صفاتش و کیفیت خضوع و انقیاد اسمای حسنی و شئون الهی در برابر ساحت قدس کبریایی را می‌شناسد. آگاهی ویژه به خدای سبحان، مختص معرفت انسان است؛ لذا معرفت نفس، سودمندترین معارف است: «مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِفِ‌»[۱۳].[۱۴]

طریق تهذیب نفس

بهترین توشه راه ابدیت، علم صائب و عمل صالح است و بهترین راه عالم شدن، خداشناسی است و نزدیک‌ترین طریق خداشناسی، خودشناسی است. بر این اساس، مبحث انسان‌شناسی که با شناخت جان آدمی و فضیلت، رذیلت، سعادت، شقاوت و جلال و جمال انسان پیوند دارد، هم جنبه علمی و هم صبغه عملی - یعنی تزکیه و تهذیب – دارد و از مباحث دیگر سودمندتر است. چنین معرفتی هم در تزکیه عقل نظری و هم در تزکیه عقل عملی و هم در تضحیه نفس مسوّل و اماره و هم در تسویه مجاری ادراکی و تحریکی دیگر، نقش تعیین کننده‌ای دارد[۱۵] و انسان، از این طریق، خود را می‌شناسد و به فضایل و رذایل نفس خود پی می‌برد و به شناختی دست می‌یابد که لازمه تزکیه و حرکت در این مسیر است.[۱۶]

رهایی از آفات خود فراموشی

هر کس که به کلی درصدد خودشناسی نباشد و ساختار روح و روان خود را ارزیابی نکند و به تنظیم قوای خود نپردازد، به خطر «خودفراموشی» و «غفلت از خویشتن» مبتلا خواهد شد، اما خودشناسی، انسان را از آفات و خطرات «خودفراموشی» می‌رهاند[۱۷].[۱۸]

هدف زندگی

هدف‌دار بودن زندگی یا پوچ بودن آن، در گرو انسان‌شناسی است؛ در گرو این است که ما چه شناختی از انسان پیدا کنیم. اگر نگرش به انسان، نگرش مادی باشد یا اینکه او را فاقد اختیار بدانیم یا اینکه خلقت او را عبث و تصادفی قلمداد کنیم، این نگرش، انسان را به پوچی سوق می‌دهد، اما اگر نگرش ما مادی نباشد و او را مسئول بدانیم، موجب هدف‌دار شدن و معنابخشی به زندگی او می‌شود که این مهم، ارتباط تنگاتنگی با زندگی پس از مرگ و مسأله معاد دارد. بر اساس نگرش غیرمادی به انسان، شخصیت واقعی و اعضاء و جوارح واقعی و حقیقی انسان، در قیامت ظاهر می‌شود و بروز می‌کند و بر این اساس باید گفت که اگر قیامتی در کار نباشد، خلقت انسان عبث می‌باشد؛ ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ[۱۹][۲۰].[۲۱]

نقش‌آفرینی در سایر علوم

نقش‌آفرینی انسان‌شناسی در سایر علوم، از چند جهت قابل بررسی است:

  1. مبادی سایر علوم؛ همه علوم از زاویه مبادی، مبتنی بر شناخت‌شناسی‌اند که خود آن هم بر انسان‌شناسی استوار است.
  2. موضوع علوم انسانی؛ علوم بر دو بخش‌اند؛ علوم انسانی و غیر آنکه علوم تجربی و ریاضی می‌باشد[۲۲]. بی‌شک، همه علوم رایج - چه آنها که از حیث نظری متوجه انسان است و چه آنها که به لحاظ کاربردی و عملی، معطوف به آدمی است - بر پایه انسان‌شناسی استوار است، یعنی بدون معرفت به انسان، نه علوم انسانی با رشته‌های گوناگونش همچون ادبیات، فلسفه، تاریخ، سیره، فقه، حقوق و... از پایگاه علمی برخوردار می‌شود و نه علوم تجربی با شعبه‌های فراوانش مانند زیست‌شناسی، زمین‌شناسی، کیهان‌شناسی، اقیانوس‌شناسی، هندسه، ریاضیات و... به مرتبه کارآمدی کامل و کاربردی تام می‌رسد[۲۳]. به عبارت دیگر، موضوع اصلی علوم انسانی، انسان است و تأمین آن (انسان) به عنوان اصل موضوعی برای همه علوم انسانی، مانند فقه، اصول، ادبیات، حکمت، کلام، اخلاق، عرفان، حقوق، سیاست، تفسیر، جامعه‌شناسی، تاریخ و نیز ده‌ها رشته مرتبط به این علوم، بر عهده علم شریف انسان‌شناسی است و این شناخت، اصل موضوعی و پیش فرض همه علوم انسانی است[۲۴]. از سوی دیگر، عنصر محوری علوم انسانی، بحث انسان‌شناسی است و تا کسی انسان را آن‌گونه که هست، نشناسد، رأی او در علوم انسانی نیز ناصواب است[۲۵]. از این رو در تمام رشته‌های علوم انسانی، قبل از هر چیز، انسان‌شناسی لازم است[۲۶] و علوم انسانی بدون انسان‌شناسی به نتیجه کامل نمی‌رسد[۲۷] و معرفت قوانین علوم انسانی بدون انسان‌شناسی میسر نمی‌شود[۲۸].
  3. غایات همه علوم: هدف کانونی علوم انسانی، رشد انسان است. حقیقت انسان مستقیماً در موضوع، محمول یا مورد مسائل و قضایای علوم تجربی حضور ندارد، اما کارآیی و کارآمدی این علوم در حوزه انسانی است، از این رو به انسان‌شناسی متکی است؛ زیرا شناسنده و به کارگیرنده آنها، انسان و مورد بهره‌وری آنها، قلمرو انسانیت است. اگر انسان، جهان را بشناسد و به تعبیری، از علوم بشری طرفی بندد، ولی خویشتن خود و پیوندش با جهان، آینده و خدا را نشناسد، به جای اینکه جهان را در خدمت بشر قرار دهد، بشر را در خدمت طبیعت دنیایی قرار می‌دهد. پس برای جامعه بشری، هیچ امری ضروری‌تر از شناخت حقیقت انسان نیست[۲۹].[۳۰]

جایگاه انسان‌شناسی در منظومه فکری مقام معظم رهبری

برای تبیین جایگاه انسان‌شناسی در منظومه فکری مقام معظم رهبری، به ناچار باید به جهان‌بینی معظم له - که همانا جهان‌بینی الهی و اسلامی است - بپردازیم[۳۱]، چه اینکه اولاً انسان‌شناسی، جزیی از جهان‌بینی است و ثانیاً در نگاه معظم له، تفسیر انسان و تبیین همه علائقی که انسان را با دنیای بیرون از وجودش - جهان، انسان‌ها و اشیاء - مرتبط می‌کند و نیز فهم و درک از وجود خود؛ از جهان‌بینی الهی منشعب می‌شود[۳۲]. از این رو ابتدا باید جهان‌بینی اسلامی تبیین شود تا اهمیت و جایگاه انسان‌شناسی روشن گردد. جهان‌بینی اسلامی و خطوط اصلی تلقی و بینش اسلام و همه ادیان تحریف نشده از کائنات، از عالم و از انسان، فصول متعددی دارد که اجمالاً به توضیح پنج رکن مهم‌تر آنها می‌پردازیم.

رکن اول که رکن اصلی است، توحید است، یعنی اعتقاد به اینکه این ترکیب پیچیده بسیار عجیب و شگفت‌آور و قانونمند کائنات و عالم آفرینش، ساخته و پرداخته یک فکر و اندیشه و تدبیر و قدرت است و تصادفاً به وجود نیامده است. این فکر و تدبیر و اندیشه و قدرت عظیم و بی‌نهایت و توصیف‌ناپذیری که این ترکیب عجیب و پیچیده را به وجود آورده، ذات واحد مقتدر لایزالی است که ادیان به او «خدا» می‌گویند و او را با آثارش می‌شناسند. توحید، رکن اصلی بینش و نگاه و تلقی اسلامی است[۳۳]. توحید فقط یک امر ذهنی نیست؛ یک امر واقعی و یک نظام و یک دستورالعمل زندگی است. توحید به ما می‌گوید که با دوستانمان چگونه باشیم، با دشمنان‌مان چگونه باشیم، در نظام اجتماعی چگونه باشیم و چگونه زندگی کنیم. اعتقاد به توحید، سازنده این عالم و سازنده زندگی است[۳۴]. در محور نظام فکری شیعه، مسائل مهمی همچون صفات حق تعالی، مسأله نبوت و فروع آن، مسأله عدل، مسأله امامت و مسائل مربوط به تکلیف و قیامت و غیرها، همه و همه، متفرعات مسأله صانع و توحید باری تعالی و مبتنی بر آن است[۳۵].

رکن دوم، تکریم انسان است؛ انسان محوری. از نظر اسلام، تمام این چرخ و فلک آفرینش، بر محور وجود انسان می‌چرخد؛ ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ[۳۶]؛ همه اینها مسخر انسان هستند، یعنی بالقوه انسان طوری ساخته شده است و عوالم وجود و کائنات هم به گونه‌ای ساخته شده‌اند که همه مسخر انسان‌اند. این مطلب نشان دهنده آن است که این موجودی که خدا، آسمان و زمین و ستاره و شمس و قمر را مسخر او کرده است، از نظر آفرینش الهی باید بسیار عزیز باشد؛ ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[۳۷] که این تکریم، هم تکریم تکوینی و هم تکریم تشریعی را شامل می‌شود.

سومین رکن، مسأله تداوم حیات بعد از مرگ است؛ انسان و زندگی او با مردن نابود و تمام نمی‌شود؛ بعد از مرگ وارد مرحله جدیدی می‌شود که همانا مسأله حساب و کتاب و قیامت و این طور چیزها است[۳۸]. به عبارت دیگر، دنیا و هر آنچه در آن است، مقدمه حیات بعد از مرگ است و آنچه انسان در اینجا انجام می‌دهد، در واقع مقدمه‌چینی برای حیات ابدی است؛ «الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ»[۳۹].

چهارمین رکن، استعداد بی‌پایان انسان در دارا بودن تمام چیزهایی است که برای تعالی کامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد که تا آخرین نقطه تعالی حیات ممکنات بالا برود، اما بقیه موجودات این امکان را ندارند[۴۰]. انسان در جهان‌بینی اسلام، آن موجودی است که در او استعدادهای فراوانی نهفته است. این انسان می‌تواند در میدان‌های علم و دانش و کشف رمزها و حقایق خلقت تا بی‌نهایت پیش برود، در سیر مراتب معنوی و مراحل روحی می‌تواند تا بی‌نهایت پیش برود، می‌تواند از فرشتگان بالاتر برود، از لحاظ انواع و اقسام قدرتمندی‌ها می‌تواند به اوج قله قدرت برسد که این مهم در گرو عبودیت خدا است. عبودیت خداوند، راه‌ها را در مقابل انسان باز خواهد کرد و در غیر این صورت، بال‌های او بسته خواهد شد و از پرواز باز خواهد ماند؛ در همه رشته‌ها، حتی علم و دانش هم با توحید در سر راه انسان قرار می‌گیرد[۴۱].

پنجمین رکن این است که از نظر اسلام، جریان عالم به سمت حاکمیت حق و به سمت صلاح است. نهایت این عالم، نهایت غلبه صلاح است. همه انبیاء و اولیاء آمده‌اند تا انسان را به آن بزرگراه اصلی‌ای سوق دهند که وقتی وارد آن شد، بدون هیچ‌گونه مانعی تمام استعدادهایش بروز کند که آن در زمان ولی عصر أرواحنا فداه محقق خواهد شد[۴۲]. حال که جهان‌بینی اسلامی و تلقی اسلام از جهان برایمان روشن شد، شایسته است نگاه اسلام به انسان را از نظر بگذرانیم. دین اسلام، انسان را برترین آفریده و جانشین خدا[۴۳] و محور جهان می‌داند؛ به عنوان یکه سواری که می‌تواند در محدوده عظیم جهان، خرد خود را به کار بیاندازد و به مرتبه قرب نائل آید. در این میان، اشیای عالم به عنوان ابزارهایی در دست انسان است تا به این تکامل دست یابد[۴۴]. در اسلام، نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو نگاه باهم منسجم و مکمل یکدیگرند. یک نگاه، نگاه به فرد انسان است که به عنوان یک موجود دارای عقل و اختیار بوده و او را مخاطب قرار می‌دهد و از او می‌خواهد که صراط مستقیم را از مسیر خودپرستی تا خداپرستی و با موتور ایمان قلبی و توشه ملکات اخلاقی طی کند؛ ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ[۴۵] در اینجا انسان یک رهروی است که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهی وارد خواهد کرد.

نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و مجموعه انسان‌ها است. در این نگاه کلان، همین انسانی که مخاطب به خطاب فردی است، خلیفه خدا در زمین معرفی شده؛ یک وظیفه دیگری نیز به او واگذار شده و آن، مدیریت دنیا است؛ ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا[۴۶]. انسان باید استعدادهای فراوان و غیر قابل شمارشی را که خدای متعال در طبیعت و نهاد انسان قرار داده، استخراج کند و از آنها برای پیشرفت زندگی بشر استفاده کند. در این نگاه، انسان همه کاره این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت و تعالی و تزکیه خود، هم مسوول ساختن دنیا[۴۷]. خلاصه کلام در اهمیت و جایگاه انسان‌شناسی در منظومه فکری مقام معظم رهبری، اینکه انسان‌شناسی جزیی از جهان‌بینی اسلامی و به عبارت دیگر، جزیی از دین است، چه اینکه دین در آغاز، یک جهان‌بینی، یک معرفت و یک شناخت است؛ شناخت نسبت به این عالم، نسبت به انسان، نسبت به مسئولیت، نسبت به مسیر و راه و هدف؛ مجموعه این معرفت‌ها پایه دین است[۴۸]؛ معارفی - همچون معارف توحیدی، معارف انسان‌شناسی، معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر - که خود جذاب است و دل‌ها را جذب می‌کند و به دنبال راه ائمه(ع) به راه می‌اندازد[۴۹].[۵۰]

مقایسه انسان‌شناسی اسلامی با مکاتب دیگر

انسان محوری اسلامی با تلقی غربی آن - اومانیسم غربی[۵۱] – به کلی متفاوت است[۵۲] و فقط در اسم شبیه هم هستند[۵۳]. ریشه تفاوت انسان محوری اسلام با انسان محوری غرب، انسان‌شناسی آنها است. انسان در نگاه اسلامی، موجودی دو بعدی است؛ طبیعی و الهی، اما در نگاه غربی، انسان یک موجود مادی محض است و هدف او لذت‌جویی و بهره‌مندی از لذائذ زندگی دنیا است، به همین خاطر، محور پیشرفت و توسعه در غرب، انسان سودمحور است و ثروت و قدرت و علم هدف‌اند و اگر انسان‌ها و ملت‌ها تحقیر بشوند و میلیون‌ها انسان در جنگ‌ها کشته شوند؛ برای اینکه کشوری به قدرت یا به ثروت برسد، ایرادی ندارد! اما در جهان‌بینی اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیله‌ای برای تعالی انسان هستند[۵۴]. علاوه بر این، در تفکر انسان‌گرایی غربی، محور عالم وجود و محور اختیار در این عالم کون، انسان است، انسان، محور است، یعنی در واقع خدای عالم وجود، انسان است، یعنی بحث انسان سالاری مطرح است، به خلاف تفکر انسان‌شناسی اسلامی که بحث خداسالاری است[۵۵] و با نگاه خداسالاری، انسان را محور جهان می‌داند[۵۶] و تکریم و رشد او را از گرایش‌های اصولی خود به حساب می‌آورد[۵۷].

بنابر زاویه دید اومانیسم غربی، پیدایش و وجود انسان در عالم بدون هدف است، البته شاید هدف‌هایی همچون پول و عشق و مقام و لذت‌های جسمی و علمی را به عنوان هدف برگزیند، اما اینها هیچ کدام هدف‌های طبیعی نیست، ملازم با وجود او نیست. وقتی اعتقاد به خدا نبود، اخلاقیات و عدالت بی‌معنی می‌شود و جز لذت و سود شخصی، هیچ چیز دیگری معنا پیدا نمی‌کند[۵۸]. از این رو می‌توان انسان‌ها را دستخوش بدترین قساوت‌ها و ظلم‌ها قرار داد و هدف را فقط برآورده ساختن جنبه‌های مادی انسان، آن هم نه همه انسان‌ها، بلکه اقلیت انسان‌ها در نظر گرفت و قوانینی مخالف با فطرت – همچون هم‌جنس بازی - را بر جامعه حاکم کرد، چه اینکه اولاً جنبه غیر مادی برای انسان قائل نیست، ثانیاً از آنجایی که انسان را سالار جهان می‌داند، خود را هرگز پاسخ‌گو نمی‌داند و مسئولیتی را در قبال دیگر انسان‌ها احساس نمی‌کند و به نوعی می‌توان گفت که قانون جنگل در آنجا حکمفرما است. اما بنابر انسان‌شناسی اسلامی، هدف، اولاً برآورده کردن جنبه‌های غیرمادی و ثانیاً برآورده کردن و جهت‌دهی جنبه‌های مادی انسان است و از این رو توجه به همه جنبه‌های انسان را لازم می‌داند. همچنین انسان، خود را در مقابل خداوند پاسخگو می‌بیند و باید جوابگوی اعمال و رفتار فردی و اجتماعی خود باشد و به همین خاطر، هرگونه رفتاری را برای خود مجاز نمی‌شمارد، حتی کشتن یک انسان را کشتن انسانیت معرفی می‌کند، چه برسد به قتل و غارت بسیاری از انسان‌ها: ﴿مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا[۵۹].[۶۰]

کارکردهای اجتماعی انسان‌شناسی اسلامی

مسأله پیشرفت

مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی‌ای دارد که آن مبانی تعیین کننده است و به ما می‌گوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است و چه نوع پیشرفتی نامطلوب است[۶۱]. اساس نگاه اسلامی به پیشرفت، بر این پایه است که اسلام انسان را یک موجود دو ساحتی می‌داند؛ دارای دنیا و آخرت. این مطلب، فارق و شاخص پیشرفت اسلامی و پیشرفت غربی است، چه اینکه وقتی یک تمدن و فرهنگ و آئینی همچون غرب، انسان را تک‌ساحتی دانست و خوشبختی انسان را فقط در زندگی مادی دنیایی به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام به کلی متفاوت خواهد بود[۶۲]؛ کسی که نگاه تک بعدی مادی به انسان دارد، پیشرفت را فقط در حیطه مادی او می‌بیند[۶۳]، به عکس، کسی که انسان را دارای ابعاد مادی و غیرمادی می‌بیند، صرف پیشرفت در جنبه مادی، بدون پیشرفت در جنبه معنوی را نه تنها پیشرفت نمی‌بیند، بلکه پسرفت می‌داند.

پیشرفت غربی در پی آبادانی دنیای انسان - آن هم قشر محدودی از انسان‌ها - است، اما پیشرفت اسلامی می‌خواهد هم دنیای انسان را آباد کند، هم آخرت انسان را؛ آن هم دنیا و آخرت همه انسان‌ها را[۶۴]. هدف پیشرفت اسلامی، انتفاع انسانیت است، نه انتفاع طبقه‌ای از انسان؛ این پیشرفت، برای کل بشریت است[۶۵] و پیشرفت یک فرد انسان هم برای او موضوعیت دارد؛ ﴿وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا. پیشرفت در منطق فلسفه غرب، پیشرفت مادی است و محور آن، سود مادی و انسان سودمحور است؛ هرچه سود مادی بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال آن است. پیشرفت وقتی مادی شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را می‌شود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد، اما از نظر اسلام، این پیشرفت نیست، البته پیشرفت مادی مطلوب است؛ اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالی انسان است[۶۶]. از نظر اسلام، پیشرفتی که بر فردمحوری و اباحه لذتی که انسان به طور مطلق دوست دارد، مبتنی باشد، پیشرفت نیست[۶۷]، بلکه معنویت، پایه اساسی پیشرفت است؛ پیشرفتی که محورش انسان است و انسانی که دارای بعد معنوی قوی است و انسانی که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگی را وسیله‌ای قرار می‌دهد برای تعالی روحی و رفتن به سوی خدای متعال[۶۸]. با توجه به آنچه گفته شد، باید گفت که الگوی پیشرفت اسلامی نیز که بر مبانی نظری و فلسفی اسلام و مبانی انسان‌شناختی اسلام استوار است، با الگوی غربی پیشرفت که بر مبنای نگاه جامعه و فلسفه‌های غربی به انسان است، متفاوت خواهد بود[۶۹]. یکی از شاخص‌های مهم پیشرفت غربی، افزایش درآمد ناخالص ملی کشورها است؛ هر کشوری، درآمد ناخالص ملی‌اش بیشتر باشد، پیشرفته‌تر است، اما بنابر منطق اسلام، افزایش درآمد ناخالص ملی- یعنی درآمد عمومی یک کشور - به تنهایی نمی‌تواند نشانه پیشرفت باشد، بلکه باید دید این درآمد چگونه تقسیم می‌شود. اگر در جامعه‌ای، انسان‌هایی وجود دارند که در فقر و محرومیت زندگی می‌کنند، افزایش درآمد ناخالص ملی، حاکی از پیشرفت نیست[۷۰]. در اسلام، افزایش تولید ناخالص ملی بدون پرکردن شکاف اقتصادی در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده از منابع گوناگون ملی، مطلوب نیست[۷۱]، پیشرفت اگر همراه عدالت نباشد، مورد نظر نیست، بلکه عدالت اجتماعی باید تأمین شود؛ هم فاصله‌های طبقاتی و جغرافیایی باید برداشته شود، هم برابری در استفاده از امکانات و فرصت‌ها باید به وجود آید[۷۲]. بنابر این شاخص پیشرفت غربی بنابر اومانیسم غربی، افزایش درآمد ناخالص ملی است، اما شاخص پیشرفت اسلامی بنابر انسان‌شناسی اسلامی، عدالت اجتماعی است. غرب پیشرفت در صنعت و علم و شیوه‌های گوناگون زندگی را بدون پرکردن شکاف طبقاتی و حتی بیشتر شدن این شکاف، پیشرفت می‌داند، اما منطق اسلام، آن را پسرفت می‌داند[۷۳]. در غرب، چیزی به نام عدالت اجتماعی، به عنوان یک وظیفه و ارزش وجود ندارد[۷۴]، در حالی که عدالت اجتماعی جزو بزرگ‌ترین توصیه‌های اسلام است[۷۵].[۷۶]

مسأله آزادی

منشأ آزادی در تفکر انسان‌گرایی غربی، از آنجا است که چون محور و خدای عالم وجود و محور اختیار در این عالم، انسان است و امکان ندارد که انسان بدون اعمال اراده - که همان معنای دیگر آزادی است - صاحب اختیار عالم وجود باشد، پس انسان باید اختیار و آزادی داشته باشد. مراد از این اختیار، توانایی ذاتی و طبیعی انتخاب انسان است، نه اختیاری که در بحث جبر و اختیار مطرح می‌شود. این، مبنای تفکر اومانیستی درباره آزادی است[۷۷]. به عبارت دقیق‌تر باید گفت ریشه آزادی در نگاه اومانیسم غربی، خواست و تمایلات انسان است، بدین معنا که چون انسان دارای یک خواست و تمناو میلی است، باید بتواند این میل و تمنا و خواست خود را اعمال کند که این تمایلات می‌تواند عقلانی و منطقی یا غیر عقلانی باشد، می‌تواند پوچ و بی‌ارزش یا مهم باشد یا شهوانی و یا روحی باشد، مثلاً اگر کسی بپرسد چرا فلان زن یا مرد در ملاء عام، با آن وضع ناهنجار و نادرست ظاهر می‌شود و یک حرکاتی را می‌کند که وجدان مردم معمولی از آن شرم می‌کند؟ می‌گویند او دلش می‌خواهد، آزاد است. فلسفه آزادی، خواستن است؛ خواستن دل، تمنای دل انسانی؛ این اساس آزادی در غرب است. اگر چه در نگاه اومانیسم غربی، آزادی با قانون محدود می‌شود، اما خود آن قانون هم محصول آرزوها و تمنیات و تمایلات افراد است، آرزوها و تمنیات اکثریت افراد جامعه، قانون و نظام را به وجود می‌آورد و این قانون و نظام، آزادی‌های عمومی را در چهارچوب خود محدود می‌کند. البته در عمل، همین رأی و میل اکثریت را هم یک دسته مخصوصی از مردم - طبقات ممتاز جامعه، سرمایه‌دارها، صاحبان شرکت‌ها، صاحبان کارتل‌ها و تراست‌های فعال اقتصاد بین‌المللی، شرکت‌های چند ملیتی، باندهای اقتصادی و باندهای سیاسی - به وجود می‌آورند. پس در عمل، ریشه طبیعی این آزادی که قانون و نظام را به وجود می‌آورد، خواست‌های کمپانی دارها و تراست‌ها و کارتل‌ها و شخصیت‌های اقتصادی و باندهای گوناگون سیاسی و اقتصادی است.

اما ریشه آزادی در اسلام، جهان‌بینی توحیدی است، اصل توحید آزاد بودن انسان را تضمین می‌کند، یعنی هر کسی که معتقد به وحدانیت خدا است و توحید را قبول دارد، باید انسان را آزاد بگذارد. روح توحید عبارت است از اینکه عبودیت غیر خدا باید نفی بشود و فقط از خدای متعال اطاعت شود. در واقع، ریشه آزادی در اسلام عبارت است از شخصیت و ارزش ذاتی انسان که بنده هیچ کس غیر خدا نمی‌شود و در حقیقت، ریشه آزادی انسان، توحید و معرفت خدا و شناخت خداوند است، ریشه آزادی اسلامی، آزادی انسان از عبودیت هر آنچه غیر خدا است، در حالی که ریشه آزادی غربی عبارت از تمنیات و تمایلات و خواست‌های پست انسانی یا همه جور خواست انسانی است[۷۸]. در لیبرالیسم غربی که بر مبنای تفکر اومانیسم غربی بنا شده است، حقیقت و ارزش‌های اخلاقی نسبی است؛ لذا آزادی نامحدود است و شما که به یک سلسله ارزش‌های اخلاقی معتقدید، حق ندارید کسی را که به این ارزش‌ها تعرض می‌کند، ملامت کنید، چون او ممکن است به این ارزش‌ها معتقد نباشد. بنابراین هیچ حدی برای آزادی وجود ندارد، یعنی از لحاظ معنوی و اخلاقی، هیچ حدی وجود ندارد، منطقاً آزادی نامحدود است، چون حقیقت ثابتی وجود ندارد و ارزش‌های اخلاقی نسبی است. اما در اسلام و بنابر انسان‌شناسی اسلامی، ارزش‌های مسلم و ثابتی وجود دارد و حرکت در سمت آن ارزش‌ها است که ارزش و ارزش‌آفرین و کمال است. بنابر این، آزادی با این ارزش‌ها محدود می‌شود[۷۹].

همان طور که گذشت، در لیبرالیسم غربی، به دلیل اینکه ارزش‌ها نسبی هستند، آزادی نامحدود است؛ آزادی شخصی و فردی مطلق انسان در همه زمینه‌ها و عرصه‌ها و بی‌بندوباری انسان‌ها در هرگونه رفتار و عمل است[۸۰]، اما وقتی انسان‌ها در یک اجتماعی زندگی می‌کنند، این آزادی نمی‌تواند بی‌حد و مرز و نامحدود باشد، چه اینکه در این صورت، بین افراد بشر تزاحماتی به وجود می‌آید و آزادی‌ها خواه ناخواه محدود خواهد شد، از این رو باید دارای مرز و حدی باشد[۸۱]. به همین خاطر ضرر رساندن به آزادی دیگران و منافع مادی را - همچون عظمت این کشورها و سلطه علمی‌شان، امنیت نظامی و استحکام پایه‌های حکومت – حد و مرز آزادی تعریف کرده‌اند، اما ارزش‌های اخلاقی مطلقاً حد و مرزی را برای آزادی معین نمی‌کند. مرزهای آزادی در لیبرالیسم غربی، با آن فلسفه و آن ریشه فلسفی و آن نگرش، مرزهای مادی است؛ مرزهای اخلاقی نیست، اما آزادی در منطق اسلام، علاوه بر حدود مادی، مرزهایی از ارزش‌های معنوی و اخلاقی هم دارد[۸۲]. آزادی فردی در اسلام، با قید اسلامی و هدایت اسلام همراه است. در اسلام، ارزش‌های مسلم و ثابتی وجود دارد و حرکت در سمت آنها، ارزش و ارزش آفرین و کمال است و آزادی با این ارزش‌ها محدود می‌شود[۸۳]. اینکه قانونی که آزادی انسان را محدود می‌کند، فقط در زمینه مسائل اجتماعی نیست یا مسائل فردی و شخصی و خصوصی انسان را هم شامل می‌شود، چیزی است که بر نگاه انسان شناسانه ما مبتنی است.

بنابر اومانیسم غربی که ارزش‌ها را نسبی و غیر ثابت و آزادی را نامحدود می‌داند و آزادی فقط در تزاحمات اجتماعی محدود می‌شود، پرواضح است که قوانینی که در این گونه جوامع به عنوان مرز آزادی معین می‌شود، فقط ناظر به مسائل اجتماعی است، بدین معنی که قانون می‌گوید آزادی هیچ انسانی نباید آزادی دیگران را تهدید کند و منافع آنها را به خطر بیندازد. اما قوانین محدود کننده آزادی بنا بر انسان‌شناسی اسلامی، علاوه بر اینکه مسائل اجتماعی را در بر می‌گیرد، مسائل فردی را هم در بر می‌گیرد، یعنی قانونی که آزادی انسان را محدود می‌کند، به انسان می‌گوید که استفاده از آزادی، علاوه بر اینکه نباید آزادی دیگران را به خطر بیندازد و منافع جامعه را و دیگران را تهدید کند، باید منافع خود آن شخص را هم به خطر نیندازد، در حالی که قوانین بشری برای انسان تا آنجا که کار او هیچ‌گونه رابطه‌ای با جامعه نداشته باشد، تکلیفی معین نمی‌کند، هر چند توصیه‌هایی را مطرح می‌کنند، اما تکلیف و الزام نه؛ لذا بنابر انسان‌شناسی اسلامی، ضرر زدن به خود یا خودکشی، خودزنی، انظلام و راکد گذاشتن استعدادهای خود ممنوع است و هیچ کس نمی‌تواند بگوید که چون من آزادم، پس اموال خودم را از بین می‌برم یا جان خودم را نابود می‌کنم یا به سلامتی خودم ضرر می‌زنم؛ او همان طور که موظف است با حرکات و اعمال و رفتار و گفتار خود، حقوق دیگران و آزادی آنها را محدود نکند و به خطر نیندازد، موظف است آزادی خود و حدود و حقوق خود را هم به خطر نیندازد[۸۴]. بنابر اومانیسم غربی، موانع آزادی، صرفاً عوامل خارجی است که بیرون از انسان وجود دارد و آزادی او را محدود می‌کند، مثل سلطه ابرقدرت‌ها و استعمارگران. اما بنابر انسان‌شناسی اسلامی، علاوه بر موانع بیرونی، دسته دیگری از موانع وجود دارند که مانع آزادی انسان‌اند، همچون اخلاقیات فاسد، هوی و هوس‌ها، منیت‌ها، بغض‌ها، حب‌های بی‌جا. یک انسان برای اینکه آزاد باشد، کافی نیست که زیر سلطه یک انسان دیگر با یک حکومت جبار نباشد، بلکه برای علاوه بر آن لازم است زیر سلطه قوه غضبیه و شهویه خودش هم نباشد. آن انسانی که بر اثر ضعف، ترس، طمع، حرص و شهوات نفسانی مجبور می‌شود تحمیلات و محدودیت‌هایی را قبول کند، آن انسان هم در حقیقت آزاد نیست. موانع درونی زمینه سلب آزادی توسط عوامل خارجی را به بار می‌آورند و وقتی کسی اسیر این احساسات و ضعف‌های درونی خود هست، لازمه طبیعی‌اش این است که اسیر اسارت‌ها و زنجیرهای بیرون از وجود خودش هم می‌شود[۸۵]. با توجه به آنچه در باب موانع درونی و بیرونی انسان مطرح شد، بر اساس آن می‌توان آزادی را بر دو نوع آزادی اجتماعی و آزادی معنوی تقسیم کرد. علاوه بر اینکه انسان‌شناسی اسلامی به خلاف اومانیسم غربی، قائل به آزادی معنوی می‌باشد، در مورد آزادی اجتماعی نیز امتیاز و اهمیت بیشتری را در مقایسه با اومانیسم غربی برای انسان قائل است.[۸۶]

آزادی اجتماعی

آزادی اجتماعی یعنی رهایی از قیود، محدودیت‌ها، اختناق‌ها، سخت‌گیری‌ها و موانعی که افراد بشر برای هم ایجاد می‌کنند. این آزادی اقسام گوناگونی دارد، همچون آزادی بیان، آزادی اندیشه و تفکر، آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی. اینکه انسان‌ها چرا و چقدر آزاد باشند، به نگرش آن مکتب به انسان بستگی دارد و اسلام با توجه به نوع نگرش خود و بر اساس فطری و الهی دانستن آزادی انسان، امتیاز بیشتری را – در مقایسه با مکاتب غربی – برای آزادی اجتماعی قائل است و هرگز به هیچ بنده‌ای اجازه نمی‌دهد که آزادی افراد دیگر را سلب کند[۸۷].[۸۸]

آزادی معنوی

قسم دیگر از آزادی، آزادی معنوی است؛ آزادی انسان از قید و اسارت خود؛ اینکه انسان در درون خود، موجود آزادی باشد. آزادی معنوی، رستگاری انسان و تعالی اخلاقی و عروج معنوی او است[۸۹]. این آزادی مورد قبول همه کسانی است که به معنویت اعتقاد دارند[۹۰]. اسلام، آزادی معنوی را هدف اعلا دانسته و همه کارها را مقدمه تکامل و عروج انسانی بیان می‌کند. این مسأله چیزی است که باید در جامعه اسلامی، خود را نشان دهد[۹۱] و این همان نقطه‌ای است که آزادی از دیدگاه اسلام را به کلی از بینش غربی‌اش جدا می‌کند[۹۲]. کسانی که فقط ساحت انسان را مادی می‌دانند و به معنویت اعتقادی ندارند، چنین آزادی را برای انسان قائل نیستند[۹۳]. آنها می‌گویند اگر کسی اسیر تمایلات دل و برده هوس‌ها و شهوت‌های خودش بود، او را آزاد بگذارید، حتی توصیه‌های معلمین اخلاق‌شان هم جدای از این بحث است و سفارش‌هایی در این زمینه ندارند و این را آزادی انسان نمی‌دانند، چه اینکه اخلاق آنها هم از بنای معنوی و فکر معنوی الهی دور و جدا است و در واقع، یک اخلاق خشک و بی‌محتواست.

اما به نظر اسلام، هیچ عاملی از بیرون نمی‌تواند یک انسان را آن طور برده کند که یک شهوت و هوی و هوس درونی‌اش می‌تواند او را برده می‌کند. در اسلام آزادی فقط آزادی از قید و بندهای خارج از وجود انسان نیست، بلکه آزادی از قیدهای درونی انسان هم بزرگ‌ترین آزادی‌هاست و اگر کسی آن را داشته باشد و این را نداشته باشد، در حقیقت آزاد نیست؛ اسیر و برده است. به همین رو است که توصیه‌هایی همچون «لَا يَسْتَرِقَّنَّكَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۹۴]، «مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ كَانَ حُرّاً»[۹۵]، «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَعْتَقَ نَفْسَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ»[۹۶] در اسلام از دهان مبارک ائمه معصومین(ع) صادر شده است[۹۷]. بنابر آنچه گفته شد، در نگاه اومانیسم غربی، آزادی انسان، منهای حقیقتی به نام دین و خدا است و آن را هرگز خدادادگی نمی‌دانند و از این رو به دنبال یک منشأ و ریشه فلسفی برایش هستند. اما در اسلام، آزادی ریشه الهی دارد که منشأ بسیاری از تفاوت‌های دیگر می‌شود. بنابر انسان‌شناسی اسلامی، حرکت علیه آزادی، حرکت علیه یک پدیده الهی است، یعنی در طرف مقابل، یک تکلیف دینی را به وجود می‌آورد، اما در غرب چنین چیزی نیست، یعنی مبارزات اجتماعی که در دنیا برای آزادی انجام می‌گیرد، بنابر تفکر اومانیسم غربی، هیچ منطقی ندارد، مثلاً یکی از حرف‌هایی که در این باب زده می‌شود، خیر همگانی یا خیر اکثریت است. حال اینکه «چرا من باید برای خیر همگانی کشته شوم و از بین بروم؟»، پاسخی ندارد و در واقع کشته شدن برای خیر همگانی، مطلب بی‌منطقی است. البته این مسأله جدای از هیجان‌های موسمی و آنی است که خیلی‌ها را به میدان‌های جنگ می‌کشاند، اما هرگاه هر کدام از آن مبارزان به مجرد اینکه از هیجان میدان مبارزه خارج شوند، شک خواهند کرد که چرا من بروم کشته شوم. اما بنابر انسان‌شناسی اسلامی، مبارزه برای آزادی، یک تکلیف است، چون مبارزه برای یک امر الهی و یک وظیفه دینی است[۹۸].

در اسلام، آزادی روی دیگر سکه تکلیف است؛ انسان‌ها از آنجایی که مکلف‌اند، آزادند. اسلام، آزادی را همراه با تکلیف، برای انسان دانسته که انسان بتواند با این آزادی، تکالیف را صحیح انجام دهد و بتواند به تکامل برسد. اگر انسان مکلف نمی‌بود، آزادی لزومی نداشت؛ مثل فرشتگان می‌بود. اما بر اساس نوع نگاه مکتب مادی غرب، آزادی با تکلیف منافات دارد و همه ایدئولوژی‌هایی که در آن، تکلیف و باید و نباید وجود دارد، مورد نفی واقع شده‌اند و در نفی تکلیف تا جایی پیش رفته‌اند که نه تنها تفکرات دینی را، حتی تفکرات غیر دینی و کل ایدنولوژی‌ها را که در آنها تکلیف - واجب و حرام، باید و نباید به وجود دارد، نفی می‌کنند![۹۹].[۱۰۰]

مسأله زن و مرد

بر اساس انسان‌شناسی اسلامی، زن هم مثل مرد انسان است و فرقی بین زن و مرد در این جهت وجود ندارد[۱۰۱]. البته هر کدام از این دو، طبیعت، خصوصیات و خصلت‌هایی هم در جسم و روح و فکر و هم در غرایز و عواطف دارند که ویژه خودشان است[۱۰۲]. اسلام طرف‌دار تکامل بشر است و میان زن و مرد، هیچ فرقی را قائل نمی‌شود. برای اسلام، جنس زن یا مرد مطرح نیست؛ تعالی و تکامل انسانی و بروز استعدادها مطرح است. زن و مرد از لحاظ جنبه بشری و جنبه الهی، هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند؛ لذا قرآن وقتی که می‌خواهد راجع به انسان‌های بد مثلی را بیان کند، از زن مثل می‌آورد؛ ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ[۱۰۳]. همچنین وقتی که می‌خواهد در مورد کسانی که مؤمن هستند، مثلی بزند، از زن مثال می‌زند؛ ﴿امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ[۱۰۴]. در هر دو جا، مثال و نمونه کامل راه خطا و راه صواب را از زن ذکر می‌کند؛ یک‌جا هم راجع به مردان سخن می‌گوید[۱۰۵]. نگاه عمومی به زن که در فرهنگ غربی – مبتنی بر اومانیسم غربی – نهادینه شده، نگاه ابزاری است[۱۰۶]. بر اساس این نگاه ابزاری است که احترام به زن و حفظ کرامت او، در اشباع نیاز مرد تعریف می‌شود[۱۰۷]. اگر با حجاب زنان مخالفت می‌شود، از باب آزاد بودن زنان نیست، بلکه برای چشم‌نوازی و بهره‌وری نامشروع مرد است[۱۰۸]. آزادی ترسیم شده برای زن، در همین راستا است، مثل آزادی از اخلاق، آزادی از قوانینی که زن را در مقابل شوهر متعهد می‌کند، آزادی از قید و بندهای خانوادگی، آزادی از نفوذ مطلق مرد، آزادی از قید ازدواج و تشکیل خانواده و پرورش فرزندان؛ در آنجا که هدف شهوانی زودگذری در مقابل قرار گیرد.

عناوینی همچون «آزادی زن» که از سوی فرهنگ منحط غربی مطرح شده است، بر این پایه است که زن را در معرض دید مرد قرار دهد تا بهره‌های جنسی را از او ببرد. این آزادی در واقع، آزادی زن نیست، بلکه آزادی مردان هرزه برای تمتع از زن است؛ مردسالاری است، نه آزادی زن و حفظ کرامت او. اما در مکتب اسلام، زن، آن بخش زیبای آفرینش بشر است که به طور طبیعی با اندکی در پرده بودن همراه است[۱۰۹]. احترام به زن این است که به زن فرصت داده شود تا نیروها و استعدادهای برجسته خدادادی درون خود را در سطوح مختلف بروز دهد[۱۱۰]. اسلام زن را به چشم یک انسان والا نگاه می‌نگرد، او را عنصر اصلی تشکیل خانواده دانسته و آسایش خانواده را به برکت طبیعت زنانگی‌اش می‌داند که موجبات صلاح جامعه و پرورش انسان‌های والا را به بار می‌آورد. با این نگاه است که اسلام، هر آنچه را که با کرامت و ارزش معنوی و انسانی زن منافات داشته باشد و موجب ذلت زن، خضوع او در مقابل مرد، اختلاط و آمیزش بی‌حد و مرز میان زن و مرد و خدشه‌دار شدن مهم‌ترین عنصر شخصیت او – یعنی عفت زن - و دور شدن او از شغل اساسی‌اش - یعنی تربیت فرزند و حفظ خانواده - شود، مردود اعلام می‌کند[۱۱۱] و کرامت او را در عفت و عصمت و حجاب می‌داند[۱۱۲]. عفت زن، وسیله‌ای برای تعالی و تکریم شخصیت زن در چشم دیگران، حتی در چشم خود مردان شهوت‌ران و بی‌بندوبار است، مایه احترام و شخصیت او است. این مسأله حجاب و مَحرم و نامحرم و نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه عفاف در این بین سالم نگه داشته شود. البته عفاف مخصوص زنان نیست؛ مردان هم باید عفیف باشند. منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسمانی و برتری جسمانی، می‌تواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی. عفت زن بیشتر تکیه و احتیاط شده است[۱۱۳]. دیدگاه غربی‌ها نسبت به روابط زن و مرد، با آن دید اسلامی که از جهان‌بینی اسلام سرچشمه می‌گیرد، متفاوت است. جهان‌بینی آنها از مسائل انسان سرچشمه می‌گیرد که البته یک چیز روبنایی است، لکن به چیزهای اصلی منتهی می‌شود[۱۱۴].

در مکتب اسلام، حفاظ و حجابی بین زن و مرد تعریف شده است. البته این بدان معنا نیست که زنان، عالم جداگانه‌ای غیر از عالم مردان دارند؛ نه، زنان و مردان در جامعه و در محیط کار، با هم زندگی می‌کنند، مشکلات اجتماعی را با هم حل می‌کنند، خانواده را با هم اداره می‌کنند و فرزندان را پرورش می‌دهند، اما آن حفاظ و حجاب در بیرون از محیط خانه و خانواده حتماً حفظ می‌شود[۱۱۵]. آزادی انسانی در اسلام، به معنای آزادی اخلاقی و بی‌بندوباری فرهنگی غربی نیست[۱۱۶]، اما در اومانیسم غربی، عدم حجاب و واسطه و فاصله‌ای بین زن و مرد تعریف نشده است و اختلاط و امتزاج بی‌قید و شرط و بی‌بندوبار زن و مرد، امر عادی تلقی می‌شود و آزادی شهوات جنسی، یک امر مباح و مجاز و بی‌قید و شرط است[۱۱۷]. آنچه در اسلام مطرح است، رعایت عدالت محض میان افراد بشر، از جمله میان جنس زن و جنس مرد و برابری در حقوق مطرح است، اما در جایی ممکن است احکام زن با احکام مرد متفاوت باشد، همچنان که طبیعت زن با طبیعت مرد در بعضی از خصوصیات متفاوت است[۱۱۸]. در اسلام، جنس زن یا مرد مطرح نیست و از لحاظ جنبه بشری و الهی، تفاوتی با هم ندارند و هر دو انسان هستند، از این رو همان طور که حقوقی را - همچون حق مالکیت، حق انتخاب همسر - برای مرد قائل است، زن را برخوردار از آن حقوق می‌داند[۱۱۹]. اسلام همان طور که حقوقی را برای مرد به عنوان یک انسان قائل است، حقوقی را برای زن هم قائل است که از جمله آنها می‌توان به حق مالکیت اشاره کرد، به خلاف اروپای نیم قرن پیش - که بر اساس تفکر اومانیستی برپا شده است - به زن، اجازه تصرف در مال شخصی خود را نمی‌داد، بلکه آن را در اختیار شوهر یا پدر یا برادرش قرار می‌داد[۱۲۰]. تا شصت سال قبل، زن فقط در سیطره مرد بود و هیچ حقی از حقوق اصلی یک انسان در جامعه را نداشت[۱۲۱]. حتی از اواخر قرن نوزدهم میلادی که حرکت‌هایی به نام آزادی زنان شروع شد و برای زن حق مالکیت معین شد - طبق بررسی موشکافانه جامعه شناسان خود اروپا- این اعلان حق مالکیت برای زن، به خاطر احتیاج شدید کارخانه‌ها به کارگر و استفاده از نیروی کار زن بود.

در غرب، وقتی زنی با مردی ازدواج می‌کرد، حتی نام خانوادگی او به نام خانوادگی مرد تبدیل می‌شد و همه موجودی و املاک او در اختیار شوهر قرار می‌گرفت و در واقع، نه فقط اختیار جسم و اموال زن، بلکه اختیار جان او در دست شوهر بود و مرد سرور زن محسوب می‌شد! لذا در داستان‌های غربی و اشعار اروپایی بسیار مشاهده می‌شود که شوهر به خاطر یک اختلاف اخلاقی، همسر خود را می‌کشد و کسی هم او را ملامت نمی‌کند![۱۲۲]. در انسان‌شناسی اسلامی، فرقی میان زن و مرد وجود ندارد و نگاه به زن در خانواده، به عنوان یک عضو اصلی است. اسلام در داخل خانواده، دو جنس زن و مرد را مانند دو لنگه یک در، دو چشم در چهره انسان، دو سنگرنشین در جبهه نبرد زندگی و دو کاسب شریک در یک باب مغازه قرار داده است. هر کدام از این دو، طبیعت، خصوصیات و خصلت‌هایی، هم در جسم و روح و فکر و هم در غرایز و عواطف دارند که ویژه خودشان است که اگر با همان حدود و موازینی که اسلام معین کرده است در کنار هم زندگی کنند، خانواده‌ای ماندگار و مهربان و بابرکت و پرفایده خواهند داشت و اگر از خلقیات ویژه خود به طور صحیح استفاده نکنند، تعادل در خانواده به هم می‌خورد.

حال با توجه به اینکه زن از لحاظ جسمی، ظرافت بیشتری دارد و مرد، قوی‌تر و گردن کلفت‌تر است، اگر از زن دفاع نشود، ممکن است مرد نسبت به او تعرض کند. به همین خاطر، در اسلام به مرد اجازه داده نشده که به زن زور بگوید، بلکه از روی کمال مصلحت و حکمت، حقوق محدودی را در محیط خانواده برای او قرار داده است. همچنین، برای زن نیز در خانواده، حقوقی معین شده است که آن هم از روی مصلحت است و باید حمایت قانونی و اخلاقی از زن در محیط خانواده صورت گیرد تا ظلم و تعرضی از جانب مرد متوجه زن نگردد[۱۲۳]، نه اینکه شاهد باشیم - طبق آمار - یک سوم زن‌های دنیا از دست مردها کتک بخورند که این امر بیشتر در کشورهای غربی صورت می‌گیرد!. نکته مهمی که در اینجا حائز اهمیت است، این است که اسلام برای دفاع از حقوق زن در محیط خانواده – به خلاف مکتب غربی – به دنبال این نیست که یک نوع حالت تخاصم و جدایی و رقابت خصمانه میان دو جنس زن و مرد را به وجود آورد و دنیایی بر اساس رقابت و نزاع بسازد، بلکه در صدد این است که زن به حق انسانی و رشد حقیقی نائل شده و به صورت انسان کامل در آید[۱۲۴]. بر مبنای اسلام، هیچ تفاوتی میان زن و مرد در عرصه فعالیت‌های اجتماعی - اقتصادی، سیاسی، اجتماعی به معنای خاص و علمی - وجود ندارد و زن و مرد دارای اجازه مشترک و همسانی هستند. البته ممکن است بعضی از کارها که با ترکیب جسمانی زن منطبق نیست، باب زنان نباشد - کما اینکه برخی دیگر از کارها که با وضع اخلاقی و جسمانی مرد تطبیق نمی‌کند، باب مردان نباشد - که این موضوع ربطی به محدودیت فعالیت زن در عرصه فعالیت‌های اجتماعی ندارد. آنچه در این میان حائز اهمیت است، شرطی است که اسلام جهت فعالیت زن در عرصه اجتماع گذاشته است و آن، مرزبندی میان زن و مرد و عدم اختلاط آنها است. در این صورت، همه کارهایی را که مرد می‌تواند در عرصه اجتماع انجام دهد، زن هم – اگر قدرت جسمانی و شوق و فرصتش را داشته باشند - می‌تواند انجام دهد. به همین خاطر، اسلام برای حفظ این حدود اخلاقی، حجاب - لباس مشارکت اجتماعی – را برای زن معین کرده است که با حفظ این حدود اسلامی، فعالیت زن در عرصه اجتماع، فعالیتی کاملاً مباح و روا خواهد بود[۱۲۵].[۱۲۶]

مسأله حقوق بشر

از دیگر کارکردهای انسان‌شناسی اسلامی در نظامات اجتماعی، مسأله حقوق بشر و حقوق انسان‌هاست. همان طور که می‌دانیم، یکی از اصول اسلامی که همیشه در معرفی اسلام مطرح شده است، اصل «تکریم انسان» است و هیچ مکتبی به قدر اسلام، ارزش و کرامت انسان را والا نمی‌داند. اسلام است که با احکام خود، همه گونه احکام – چه احکام قضایی و جزایی و چه احکام مدنی و حقوق عمومی و مسائل سیاسی – از حقوق همه انسان‌ها دفاع می‌کند[۱۲۷]. معیار مکتب اسلام در حقوق اجتماعی این است: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَعْتَعٍ»[۱۲۸]؛ اینکه در یک جامعه، فردی که دستش از زر و زور تهی است، بتواند حق خود را بدون هیچ‌گونه مشکل، از قوی- که زر و زور هم دارد - بگیرد[۱۲۹]. بر پایه انسان‌شناسی اسلامی، همه انسان‌ها با هم برادر و برابرند و تبعیضی بین آنها وجود ندارد؛ نژادی بر نژاد دیگر برتری و رفعت طبیعی و ذاتی ندارد، بلکه ملاک برتری، تقوا است[۱۳۰]. بنابر دستور اسلام مبنی بر حفظ حقوق انسان‌ها است که هرجا صدای استغاثه مظلومی بلند شد، باید به کمک او شتافت[۱۳۱]؛ «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[۱۳۲]؛ خصم ظالم باشد، یعنی مدعی‌اش باشید و گریبانش را بگیرید و هرجا مظلومی هست، به او کمک کنید؛ هرچه می‌توانید و به هر نحو که می‌توانید[۱۳۳]. اما حقوق بشر غربی – مبتنی بر اومانیسم غربی - حقوقی برای انسان غیر غربی یا سیاه پوست قائل نیست و اگر شعاری با عنوان حقوق بشر سر داده می‌شود، حربه‌ای سیاسی بیش نبوده[۱۳۴] و فقط برای حفظ سعادت و سلامت خودشان[۱۳۵] مطرح می‌شود.[۱۳۶]

نظام مردم‌سالاری دینی

در دموکراسی غربی- یعنی دموکراسی متکی بر لیبرالیسم - پایه مشروعیت حکومت‌ها و نظام‌ها، رأی اکثریت است. مبنای این فکر هم اندیشه آزادی فردی است که هیچ قید و بند اخلاقی ندارد، مگر حد و مرز ضرر رساندن به آزادی دیگران. از این رو می‌توان گفت که پایه دمکراسی غربی، پیروی اقلیت از اکثریت است، هر چند که عمل دمکراسی‌های غربی به کلی با این تئوری متفاوت است و آنچه امروز در عرصه عمل مشاهده می‌شود، این نیست؛ باطن دمکراسی غربی، حاکمیت سرمایه و سرمایه‌سالاری است، نه مردم‌سالاری[۱۳۷]. اما در مردم‌سالاری دینی، یکی از پایه‌های اصلی، مسأله تکریم انسان است[۱۳۸]؛ هویت انسانی در مردم‌سالاری دینی، هم دارای کرامت است و هم کارساز که نتیجه ارزشمندی و کرامت داشتن انسان، این است که آرای مردم باید نقش اساسی را در اداره جامعه ایفا کند[۱۳۹]. در مردم‌سالاری دینی، این موضوع مطرح است که مردم باید حاکم را بخواهند تا او حق حکومت داشته باشد. به عبارت دیگر، پایه مشروعیت حکومت دینی، رأی مردم است که در اینجا اعتبار رأی مردم، بر اساس کرامت انسان پیش خدای متعال است، البته پایه اصلی مشروعیت، تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت بدون رأی و مقبولیت مردم کارآیی ندارد[۱۴۰].[۱۴۱]

علوم انسانی

علوم انسانی، یکی از محورهایی است که انسان‌شناسی، نقش اساسی‌ای را در آن ایفا می‌کند، چه اینکه موضوع اصلی علوم انسانی، انسان بوده و شناخت انسان، پیش فرض همه علوم انسانی است؛ اینکه ما چه نگرشی به انسان داشته باشیم، تأثیر شگرفی بر علوم انسانی خواهد گذاشت[۱۴۲]. علوم انسانی روح دانش است. حقیقتاً همه دانش‌ها و همه تحرکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبدی است که روح آن، علوم انسانی است. علوم انسانی جهت‌دهی می‌کند و مشخص می‌کند که ما به کدام طرف می‌رویم و دانش ما به دنبال چیست. وقتی علوم انسانی بر پایه‌های و جهان‌بینی‌های غلطی استوار شد، نتیجه این می‌شود که همه تحرکات جامعه به سمت یک گرایش انحرافی پیش می‌رود[۱۴۳]، مثلاً علوم انسانی غربی - همچون اقتصاد و جامعه‌شناسی و مدیریت و روانشناسی - که بر پایه اومانیسم غربی بنا شده است، بر مبنای یک معرفت ضد دینی است[۱۴۴]؛ مبتنی بر جهان‌بینی و فهم دیگری از عالم آفرینش است که غالباً نگاه مادی است[۱۴۵]؛ مبتنی بر فلسفه‌هایی است که مبنای‌شان مادی‌گری، حیوان انگاشتن انسان، عدم مسئولیت او در قبال خداوند متعال و نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است و طبعاً نمی‌تواند خواسته‌ها و آرمان‌های جامعه اسلامی را برآورده کند. بنابر این علوم انسانی مبتنی بر انسان‌شناسی است و ثمره آن را می‌توان از کارکردهای انسان‌شناسی برشمرد. بدین رو انسان‌شناسی اسلامی - که اولاً انسان را مخلوق خداوند می‌داند و ثانیاً او را دارای دو ساحت دانسته و بعد غیرمادی را برای او قائل می‌شود - معرفت نوینی را در اختیار انسان می‌گذارد و علوم انسانی دیگری را بنا خواهد کرد که با علوم انسانی مبتنی بر اومانیسم غربی متفاوت می‌باشد، همچنین ثمراتی که بر این دو نوع علوم انسانی بار می‌شود، متفاوت خواهد بود[۱۴۶].[۱۴۷]

مبانی انسان‌شناختی

انسان در مجموعه عالم در نوع نگاه دینی اشرف از سایر موجودات است و جایگاه خاصی در تفکر اندیشمندان مسلمان از جمله مقام معظم رهبری دارد که در ذیل به نمونه‌هایی از مبانی انسان‌شناختی از زاویه دید ایشان اشاره می‌گردد.

ترکیب انسان از دو ساحت جسمانی و روحانی

رهبر معظم انقلاب همانند سایر متفکران مسلمان، اعتقاد به دو بعدی بودن وجود انسان دارد. خداوند، انسان را از ترکیب جسم و روح آفریده است. در اسلام مسأله جسم و روح توأم‌اند و از هم قابل تفکیک نیستند و لذا انسان باید جسم و روح را با هم پرورش دهد. وی پرورش جسم را مقدمه‌ای برای پرورش روح می‌داند و بیان می‌دارد که این مقدمه بودن به معنای تقدم زمانی نیست، بلکه تربیت جسمانی و معنوی هر دو با هم و در کنار هم و به موازات هم هستند[۱۴۸].[۱۴۹]

برخورداری انسان از فطرتی خداجو

از جمله ویژگی‌های انسان، برخورداری از فطرتی پاک و الهی است. همه انسان‌ها بر این فطرت خلق شده‌اند؛ چنان که آیات قرآن کریم نیز اشاره به این مطلب دارد: (با توجه به بی‌پایه بودن شرک، حق‌گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوی این دین توحیدی روی آور، و پابرجا و ثابت بر سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش. برای آفرینش خدا هیچ‌گونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت به این حقیقت اصیل ندارند)[۱۵۰]. رهبر انقلاب که خود در مسیر آیات نورانی قرآن کریم حرکت می‌کند بر این باور است که در بینش اسلامی که اساس نظام تربیت ما بر آن استوار است انسان این طور معرفی شده که «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[۱۵۱] هر بنی آدمی بر اساس سرشت انسانی، موجود خوب و مطهر و پاکیزه‌ای متولد شده که این سرشت انسانی همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، و فطرت توحید است[۱۵۲].

کلمه فطرت از جمله مفاهیمی است که برای اولین بار قرآن آن را در مورد انسان به کار برده است. فطرت از ریشه «فَطَرَ» در لغت هم به معنای شکافتن است، و هم به معنای خلق و ایجاد و ابداع است. یعنی اختراع و آفرینشی که بدون سابقه و بدون الگوگیری از دیگری است. از آنجا که لغت فطرت در قرآن در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۱۵۳]؛ در بیان این حقیقت است که انسان به گونه‌ای خاص آفریده شده است و خلقتش ابداعی و اختراعی است و دارای ویژگی‌های خاص در اصل خلقت است. مثلاً به نوعی از جیلیت و سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود، همان راه را انتخاب می‌کند، مگر آنکه عوامل خارجی و قسری او را از راهش منحرف کند. بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و امور فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همه انسان‌ها باشد. حکماء و علماء و مفسرین، معانی مختلفی برای فطرت گفته‌اند، اما شاید بهترین و جامع‌ترین تعاریف این باشد که فطرت عبارت است از نوعی هدایت تکوینی انسان در دو حوزه شناخت و احساس.

توضیح اینکه خداوند متعال نوع خلقت و سرشت آدمی را به گونه‌ای آفریده که نسبت به برخی امور ادراک و بینش و آگاهی خاصی که غیر اکتسابی است، دارد و سپس به آنها میل و گرایش ویژه‌ای در خود احساس می‌کند. مثلاً طبق آیه شریفه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا و برخی روایات شریفه به صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان خبر می‌دهد، یعنی انسان با نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده که برای پذیرش دین آمادگی دارد و انبیاء در دعوت انسان‌ها به توحید و پرستش خداوند با موجوداتی بی‌تفاوت رو به رو نبوده‌اند؛ بلکه در ذات و سرشت همه انسان‌ها، یک نوع شناخت و بینش نسبت به خدا و پرستش آن و توحید بوده که یک تمایل و کشش خاص قلبی را به سوی خدا و توحید و دین به همراه داشته است. امام صادق(ع) در توضیح این جمله پیامبر(ص) که فرمود: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»؛ هر نوزادی بر فطرت توحید زاده می‌شود. فرمود: مقصود پیامبر(ص) آن است که هر نوزادی با این فطرت و آگاهی که خداوند خالق و آفریننده اوست متولد می‌شود[۱۵۴].[۱۵۵]

انسان موجودی مختار و انتخاب‌گر

یکی از مسائل مهم انسان‌شناسی، بحث اختیار انسان می‌باشد. اختیار به معنای تصمیم‌گیری پس از سنجش می‌باشد و از زیر بناهای اصلی انسان‌شناختی توجه به نقش چشمگیر «گزینش آزاد» در فرایند رشد و حرکت تکاملی انسان است. شکل‌گیری هرگونه رشد و مهارتی در انسان باید آزادانه و آگاهانه و از روی اختیار باشد. رهبر انقلاب خدای متعال را گستراننده سفره طبیعت برای افراد انسان می‌داند که خداوند این مائده طبیعی را بالفعل، آماده و به صورت رنگین در اختیار افراد بشر قرار داده است که از آن بهره ببرند؛ لکن یک حدود و ضوابط و قواعدی را بر این حاکم می‌داند؛ که انسان اختیار دارد از این سفره عظیم الهی به صورت درست یا نادرست استفاده کند و صورت درست آن این است که انسان این سفره طبیعی الهی، این موهبت الهی را آن‌چنانی که ضوابط و قواعد الهی دستور داده است، بر طبق او رفتار کند، از حدود و ضوابط تخطی نکند، در مناطق ممنوعه قدم نگذارد[۱۵۶]. در قرآن کریم آیات فراوانی دلالت بر مختار بودن انسان دارد؛ مانند آیه‌ای که خداوند می‌فرمایند: بگو حق (قرآن) از سوی خداوند تو است؛ پس هرکس می‌خواهد ایمان آورد و هرکس می‌خواهد کافر شود[۱۵۷]. آیاتی که دلالت بر مورد امتحان و ابتلا قرار گرفتن انسان دارد گویای انتخاب‌گری آدمی است؛ مانند آیه‌ای که می‌فرماید: راستی که ما آنچه که بر روی زمین است را آرایش زمین قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک نیکوترین می‌باشند[۱۵۸]. آیاتی که دربردارنده انذار، وعد، وعید و مدح و نکوهش هستند نیز تنها زمانی معنا خواهند داشت که انسان مختار باشد. رهبر انقلاب در این‌باره اعتقاد بر این دارد که در وجود انسان سرچشمه همه شرارت‌ها وجود دارد، که همان نفس ماست. از همه بت‌ها خطرناک‌تر، بت نفس و خودخواهی انسان است و از طرفی سرچشمه همه خیرات و زیبایی‌ها و کمالات نیز همین نفس است. اگر انسان همت کند و انتخاب صحیح کند می‌تواند خود را از چنگال نفس اماره به سوء و شهوات نفسانی نجات دهد و سرچشمه همه خیرات را به روی خود باز کند[۱۵۹].[۱۶۰]

وجود روحیه کمال‌جویی در فطرت انسان

حقیقت این است که زندگی انسان وقتی معنا پیدا می‌کند که در راه کمال صرف شود. کسی که هدف کمال را دنبال نکند و سرمایه ارزشمند حیات و عمر را در همین مدتی که در اختیار دارد صرف خوشگذرانی کند، زندگی را ضایع کرده است. رهبر انقلاب در این‌باره نظر به این دارد که اساس اندیشه اسلامی در یک جامعه اسلامی برای انسان، کامل شدن وی می‌باشد. این، بزرگ‌ترین نعمت الهی برای انسان است که او را برای رسیدن به کمال آماده می‌کند[۱۶۱].[۱۶۲]

وجود عزم و اراده قوی در انسان

گرچه بعضی از مکاتب برای اراده و نقش آن در تربیت انسان، چندان اهمیتی قائل نیستند و نقش اصلی را به عامل وراثت و محیط می‌دهند، ولی رهبر انقلاب بر این باور است که نقش اصلی در تربیت به اراده و تصمیم خود انسان وابسته است و اگر ایمان به اراده انسانی، در کنار اعتقاد و ایمان و اطمینان به کمک الهی واقع شود بزرگ‌ترین مشکلات به آسانی حل می‌شود و در این‌باره می‌فرمایند که من، به نقش انسان و اراده و قدرت انسانی، ایمان زیادی دارم[۱۶۳].[۱۶۴]

وجود ویژگی ضعف در انسان

مقام معظم رهبری نظر به این دارد که انسان در میان اعمال خود نباید تنها نقاط قوتش را ببیند، بلکه باید به دنبال جبران نقاط ضعف و خطاهایش هم باشد همان‌طور که خداوند یکی از ویژگی‌های انسان را ضعیف بودن او می‌داند[۱۶۵]. چنان‌که می‌فرماید: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ[۱۶۶]. قرآن کریم بشر بودن انسان را مورد بررسی قرار داده است هم در حالاتی که اعتدال دارد و هم در حالاتی که گرفتار انحراف است. از این رو در بیانات خود هم به نقطه ضعف او می‌پردازد که از بشر بودن او ناشی می‌شوند و هم از قابلیت و استعداد انسان سخن به میان آورده است. از این رو آزادی انتخاب و آزمایش را برای گرد آوردن انگیزه‌های قدرت و عوامل، از او نمی‌گیرد. همان عواملی که برای بشریت، این امکان را فراهم می‌آورند که با بهره‌برداری از آن به سوی رشد و تکامل حرکت نماید؛ زیرا انسان همان‌گونه که قابلیت ضعیف شدن را دارد قابلیت قوی شدن را هم دارد. بلکه هر کدام برای خود عوامل مؤثر و محرک‌های هدایت و گمراهی را دارد. از این رو تلاش می‌نماید که با تکیه بر نقاط قوت از جمله ایمان به خدا و نمایاندن سیمای نورانی از انسان قوی که بر ضعف‌هایش فائق آمده است، احساس ضرورت غلبه کردن بر نقاط ضعف را در او برانگیزد. این در برابر سیمای تاریک و سیاهی قرار دارد که در آن انسان در برابر تمایلات نفس اماره، دچار فروپاشی می‌شود. قرآن کریم با قوانین خود سعی کرده است که با بستن بعضی روزنه‌ها از یک سو و گشودن بعضی روزنه‌های دیگر این تمایل را مورد درمان قرار دهد. قرآن می‌فرماید انسان در برابر امیال خود ضعیف آفریده شده است. از این رو او را در چنگال خواهش‌ها و فشار شهوت‌ها رها نمی‌کند بلکه در فرایند نظم دادن به نیاز و وظیفه، برای امیال و شهوت‌های او چارچوب خاصی قرار می‌دهد[۱۶۷].

به این ترتیب اسلام با واقعیت هماهنگی حاصل می‌نماید و به امیال و خواسته‌های ضعف موجود در انسان احترام می‌گذارد و از انسان نمی‌خواهد که این ضعف‌ها را از بین ببرد و یا دچار جمود سازد بلکه این زمینه را برای انسان فراهم می‌سازد که به درستی با آن به تعامل بپردازد و روحیه تعادل را در خود بپروراند.[۱۶۸]

تأثیرپذیری و تأثیر‌گذاری

فرازهای مختلف زمانی و موقعیت‌های مختلف مکانی، منشاء آثار متفاوتی می‌باشند. آدمی در بسیاری از وضعیت‌های پیش‌آمده در عرصه مختلف زندگی، تأثیرگذار است و یا از آنها تأثیر می‌پذیرد. تأثیرپذیری انسان از شرایط به معنای اضطرار او در برابر آن نیست، بلکه این امکان نیز وجود دارد که در قبال فشار وارد شده، ایستادگی کند و رنگ نپذیرد و یا در حدی فراتر، بر شرایط اجتماعی تأثیر گذارد. یکی از رسالت‌های انبیاء نیز این بوده است که زمینه‌های تغییرآفرینی را در افراد و در سطوح جامعه ایجاد نمایند؛ رهبر انقلاب نیز بدین باور است که دگرگونی هر پدیده‌ای در عالم، به دست انسان است و همه تحول‌ها با اراده انسان، انجام می‌گیرد. انسان اگر بخواهد در وضعیت جامعه خود، کشور خود و زندگی خود، تحول ایجاد کند، باید این تحول را از خود آغاز کند. تحولی که مشتمل بر تحول اخلاقی، تحول درونی، رفتن به سوی صفا و انسانیت، عبودیت پروردگار و تسلیم در مقابل اراده خداوند عالم و آفریننده هستی می‌باشد، باید از خود آغاز کند که چنین تحولی سعادت انسان‌ها را متضمن می‌شود[۱۶۹].

یکی از ویژگی‌های انسان، تربیت‌پذیری اوست؛ چراکه انسان بر خلاف سایر موجودات به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، توان آن را دارد که تربیت شود و در واقع اساس تربیت انبیاء تربیت انسان بوده است؛ پس باید این قابلیت در انسان وجود داشته باشد تا خداوند، انبیاء را برای پرورش او مبعوث نماید. یکی از اصولی که به تبعیت از انبیاء مورد توجه رهبر انقلاب بوده و از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخورداراست، اصل تربیت‌پذیری انسان می‌باشد و ایشان این امر را هرگز مقوله‌ای در عرض دیگر نیازهای انسان به شمار نمی‌آورد. ایشان اعتقاد دارد که نظام تربیتی اسلام بر حقایقی از این قبیل استوار است که انسان احتیاج مبرم به رشد و پرورش دارد و دوران رشد و پرورش را منحصر در یک دوره خاص از زندگی انسان نمی‌داند بلکه همه دوران زندگی را شامل رشد و تربیت می‌شمارد[۱۷۰].[۱۷۱]

تأکید خاص بر تزکیه

در مرحله اول، انبیاء الهی برای تزکیه و خودسازی مبعوث شده‌اند و در مرحله دوم امر به تعلیم دادن داشته‌اند. آنها آمده‌اند تا افراد را بسازند و تربیت کنند و بعد آموزش بدهند و اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود به وجود آورد، محتاج تأکید خاص بر امر تزکیه است. رهبر انقلاب مراد در چند آیه قرآن که ﴿يُزَكِّيهِم پس از ﴿يُعَلِّمُهُم[۱۷۲] یا قبل از آن[۱۷۳] بیان شده است را پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن انسان می‌داند[۱۷۴].[۱۷۵]

کرامت و عزت نفس انسانی

خدای متعال به آدمیان نعمت‌های ویژه‌ای عطا فرموده که با داشتن این نعمت‌ها از توان و ظرفیت‌های چشمگیر و بالایی برخوردار شده‌اند و به گونه‌ای احساس کرامت و عزت در انسان‌ها قرار داده است که باورشان شود که دست‌یازیدن به کارهای پست به منزله آلوده کردن گوهر انسانیت است و پیروی کردن از خواسته‌های نفسانی چیزی جز برده ساختن و زبون کردن عقل و روح ملکوتی و الهی در انسان نیست. آموزش و پرورش الهی با تکیه بر این اصل باید تأمین کننده کرامت و عزت فراگیران و بازکننده راه گزینش درست برای آنان باشد. به‌کارگیری این اصل فراگیران را از به هدر رفتن، نادیده انگاشته شدن و به بیراهه افتادن بازمی‌دارد. این اصل فراگیران را از درون و مربیان را از بیرون برمی‌انگیزد که حرکتی پر شتاب‌تر و در جهت هدف آفرینش داشته باشند. هیچ مکتبی به قدر اسلام، ارزش و کرامت انسان را والا نمی‌داند. از این رو رهبر انقلاب یکی از اصول اسلامی که همیشه در تعریف و معرفی تربیت اسلام مطرح شده است، اصل «تکریم انسان» می‌دانند[۱۷۶].[۱۷۷]

منابع

پانویس

  1. جوادی آملی، عبدالله، سروش هدایت، ج۴، ص۲۲۰.
  2. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسان، ص۳۱۰۷.
  3. Anthropologie..
  4. Anthropoth..
  5. logos..
  6. فرید، مبانی انسان‌شناسی، ص۳.
  7. جوادی آملی، عبدالله، حق و تکلیف در اسلام، ص۷۹.
  8. جوادی آملی، عبدالله، اسلام و محیط زیست، ص۶۵.
  9. محقق سبزواری، اسرارالحکم، ص۳۴.
  10. برای مطالعه بیشتر ر.ک: رجبی، انسان‌شناسی، مؤسسه امام خمینی، قم، ۱۳۷۹ - خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، نشر معارف، قم، ۱۳۸۹.
  11. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۸۳.
  12. مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ح۲۲، ص۳۲.
  13. جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۶۴.
  14. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۸۵.
  15. جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۶۵.
  16. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۸۵.
  17. جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۶۵.
  18. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۸۶.
  19. «آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
  20. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۵۷۸ – ۵۷۹.
  21. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۸۶.
  22. جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۷۲-۷۳.
  23. جوادی آملی، حیات حقیقی انسان در قرآن، ص۲۸۱.
  24. جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۷۲-۷۳.
  25. جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۳۶.
  26. جوادی آملی، اسلام و محیط زیست، ص۶۵.
  27. جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ص۵۹.
  28. جوادی آملی، سروش هدایت، ج۱، ص۲۶۸.
  29. جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۷۳-۷۴.
  30. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۸۶.
  31. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  32. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  33. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  34. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، ۲۱/۴/۱۳۷۷.
  35. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ۲۸/۱/۱۳۷۲.
  36. «آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است برای شما رام کرد؟» سوره لقمان، آیه ۲۰.
  37. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  38. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  39. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانش آموزان و دانشجویان، ۱۰/۸/۱۳۷۴.
  40. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  41. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.
  42. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  43. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل، نیویورک، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
  44. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از جوانان استان اردبیل، ۵/۵/۱۳۷۹.
  45. «خویش را دریابید!» سوره مائده، آیه ۱۰۵.
  46. «و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.
  47. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
  48. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
  49. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با طلاب خارجی حوزه علمیه قم، ۳/۸/۱۳۸۹.
  50. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۲۸۸.
  51. Humanism..
  52. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
  53. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  54. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
  55. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهارمین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۲۳/۸/۱۳۹۱.
  56. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروه کثیری از جوانان استان اردبیل، ۵/۵/۱۳۷۹.
  57. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ۷/۵/۱۳۶۹.
  58. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان و جوانان استان قم، ۴/۸/۱۳۸۹.
  59. «به همین روی بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است؛ و بی‌گمان پیامبران ما برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردند آنگاه بسیاری از ایشان از آن پس، در زمین گزافکارند» سوره مائده، آیه ۳۲.
  60. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۵.
  61. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  62. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  63. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۹۱.
  64. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  65. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
  66. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
  67. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های استان سمنان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
  68. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
  69. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۲۵/۲/۱۳۸۶.
  70. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با استادان و دانشجویان کردستان، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  71. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۳.
  72. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، ۱/۱/۱۳۸۸.
  73. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع مردم اسفراین، ۲۲/۷/۱۳۹۱.
  74. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جوانان در مصلای بزرگ تهران، ۱/۲/۱۳۷۹.
  75. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع بزرگ مردم قزوین، ۲۵/۹/۱۳۸۲.
  76. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۰۷.
  77. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در چهارمین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۲۴/۸/۱۳۹۱.
  78. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۹/۱۰/۱۳۶۵.
  79. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  80. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع بزرگ زایران حرم امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۱.
  81. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  82. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  83. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  84. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۳/۱۱/۱۳۶۵.
  85. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
  86. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۱۰.
  87. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  88. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۱۴.
  89. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های شیراز، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
  90. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  91. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های شیراز، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
  92. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
  93. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های شیراز، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
  94. «ای انسان، طمع و آز، تو را اسیر و برده نکند، در حالی که خدا تو را آزاد آفریده است». تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، ح۶۷۴۳، ص۲۹۸.
  95. «آن کسی که شهوت‌های خودش و هوس‌ها و تمایلات نفسانی خودش را رها می‌کند، او آزاد و حر است». تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ابن شعبه حرانی، ص۸۹.
  96. «آن کسی که به جلوات دنیا و تمایلات دنیوی بی‌اعتنا باشد، او جان خودش را آزاد کرده و خدای خودش را خشنود ساخته است». تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، ح۶۱۰۰، ص۲۷۷.
  97. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۵/۱۰/۱۳۶۵.
  98. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  99. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  100. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۱۵.
  101. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از زنان پزشک سراسر کشور، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸.
  102. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع خواهران ارومیه، ۲۸/۶/۱۳۷۵.
  103. «خداوند برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زد» سوره تحریم، آیه ۱۰.
  104. «همسر فرعون» سوره تحریم، آیه ۱۱.
  105. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
  106. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
  107. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان، جمعی از زنان پزشک متخصص و مسئولان اولین کنگره حجاب اسلامی، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۴/۱۰/۱۳۷۰.
  108. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
  109. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار گروه کثیری از زنان نخبه در آستانه سالروز میلاد حضرت زهرای اطهر(س)، ۱۳/۴/۱۳۸۶.
  110. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمعی از بانوان قرآن‌پژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
  111. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و روز زن، ۲۵/۹/۱۳۷۱.
  112. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و روز زن، ۲۵/۹/۱۳۷۱.
  113. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
  114. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در گفت و شنود به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
  115. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمع کثیری از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبری(س) و روز پرستار، ۲۲/۸/۱۳۷۰.
  116. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان کرمانشاه، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
  117. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۰/۱/۱۳۶۹.
  118. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
  119. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع زنان خوزستان، ۲۰/۱۲/۱۳۷۵.
  120. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع زنان خوزستان، ۲۰/۱۲/۱۳۷۵.
  121. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمع کثیری از زنان شهرهای تهران، تبریز، اصفهان، کرمان، قم، قزوین، یزد، کرج و استان‌های چهار محال و بختیاری و مازندران، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸.
  122. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
  123. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع خواهران ارومیه، ۲۸/۶/۱۳۷۵.
  124. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر، ۳۰/۷/۱۳۷۶.
  125. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در اجتماع زنان خوزستان، ۲۰/۱۲/۱۳۷۵.
  126. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۱۷.
  127. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و «روز زن»، ۲۵/۹/۱۳۷۱.
  128. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  129. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم(ص)، ۱۳/۷/۱۳۸۱.
  130. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام در سالروز عید سعید مبعث، ۲/۷/۱۳۸۲.
  131. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمع کثیری از نیروهای مقاومت بسیج، گروهی از پرستاران و جمعی از پرسنل نیروی دریایی ارتش، ۷/۹/۱۳۶۹.
  132. نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  133. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۳/۱۲/۱۳۷۲.
  134. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمعی از روحانیون، ائمه جماعات و وعاظ نقاط مختلف کشور در آستانه ماه مبارک رمضان، ۱۴/۱۲/۱۳۷۰.
  135. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در آغاز هفتمین گردهمایی ائمه جمعه سراسر کشور، ۲۵/۶/۱۳۷۰.
  136. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۲۳.
  137. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۲۳/۲/۱۳۷۹.
  138. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
  139. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۳.
  140. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، ۲۶/۹/۱۳۸۲.
  141. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۲۵.
  142. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار اساتید دانشگاه‌ها، ۲۶/۹/۱۳۸۳.
  143. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی، ۱۳/۷/۱۳۹۰.
  144. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار اساتید دانشگاه‌ها، ۲۶/۹/۱۳۸۳.
  145. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآن‌پژوه کشور، ۲۸/۷/۱۳۸۸.
  146. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اساتید دانشگاه‌ها، ۸/۶/۱۳۸۸.
  147. ابراهیمی، ابراهیم، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۲۵.
  148. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مصاحبه با مجله ورزش، ۲۱/۵/۱۳۶۶.
  149. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۱.
  150. ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  151. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۳.
  152. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مصاحبه با مجله آینده‌سازان، ۲۱/۷/۱۳۶۵.
  153. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  154. http://www.andisheqom. com
  155. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۲.
  156. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران در روز هجدهم رمضان، ۱۴۲۹ – ۳۰/ ۶/۱۳۸۷.
  157. ﴿وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا «و چرا هنگامی که به باغستان خویش درآمدی نگفتی: «ما شاء الله لا قوّة الّا باللّه» [- آنچه خداوند بخواهد (همان است) هیچ توانی جز از سوی خداوند نیست؛ اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود می‌یابی» سوره کهف، آیه ۳۹.
  158. ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «ما هر چه را بر زمین است، (در کار) آرایش آن کرده‌ایم تا آنان را بیازماییم که کدام نیکوکردارترند» سوره کهف، آیه ۷.
  159. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از خانواده شهدا و جانبازان و اقشار مختلف مردم، ۱/۸/۱۳۷۰.
  160. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۴.
  161. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم بیعت گروه کثیری از بازاریان، اصناف و روستاییان کشور، سال ۱۳۶۸، ص۱۳۸.
  162. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۵.
  163. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم بیعت وزیر کشور و معاونان و استانداران، ۱۹/۳/۱۳۶۸.
  164. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۵.
  165. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اعضای کادر مرکزی جنبش انقلابی حزب‌الله لبنان، ۱۲/۱۲/۱۳۷۰.
  166. «خداوند همان است که شما را ناتوان آفرید آنگاه از پس ناتوانی (در شما) توانی پدید آورد و آنگاه از پس توانمندی ناتوانی و پیری پدیدار کرد؛ هر چه بخواهد می‌آفریند و او دانای تواناست» سوره روم، آیه ۵۴.
  167. ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا * يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفً «خداوند می‌خواهد (احکام خود را) برای شما روشن گرداند و شما را به روش‌های (نیکوی) پیشینیانتان، رهنمون گردد و توبه شما را بپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است * و خداوند می‌خواهد توبه شما را بپذیرد و آنان که از شهوت‌ها پیروی دارند می‌خواهند که شما به کجروی سترگی بیفتید * خداوند بر آن است تا بر شما آسان گیرد و آدمی را ناتوان آفریده‌اند» سوره نساء، آیه ۲۶-۲۸.
  168. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۶.
  169. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به ملت شریف ایران، به مناسبت حلول سال نو، ۱/۱/۱۳۷۰.
  170. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، مصاحبه با مجله آینده‌سازان، ۲۱/۷/۱۳۶۵.
  171. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۷.
  172. ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
  173. ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  174. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در نماز جمعه تهران، سال ۱۳۶۸.
  175. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۸.
  176. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار گروهی از زنان، به مناسبت فرخنده میلاد حضرت زهرا(س) و «روز زن»، ص۱۲۶.
  177. لطفی و شعبانی، مقاله «نظام تربیتی اسلام»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۴۴۹.