عصمت از اشتباه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت از اشتباه از جمله موضوعات مهمی است که در عصمت متعلق مورد بحث قرار می‌گیرد و مراد از آن مصونیت معصومان از اشتباه در مرحله عمل به دین است. اشتباه در مرحله عمل به دین خود به دو صورت قابل تصور است. اول: اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج نینجامد که متکلمان از آن با عنوان «اشتباه در انجام دادن واجبات شرعی» یاد می‌کنند و دوم: اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد که آن را «گناه سهوی» می‌نامند. در این خصوص میان متکلمان اسلامی اختلافاتی به چشم می‌خورد. متکلمان اهل سنت قائل به عصمت پیامبران از اشتباه در مرحله عمل به دین نیستند به خلاف متکلمان امامیه. برخی به ضرورت نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شده‌اند. اما برخی دیگر به صراحت پیامبر و حتی امام را از چنین گناهانی معصوم دانسته‌اند.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

سهو

سهو در لغت به معنای غفلت از چیزی، و عدم توجه قلب به آن است. هرگاه کسی از جزء اجزای نماز غافل شود، گفته می‌شود او در نماز خود سهو کرد[۱۱]. برخی می‌گویند سهو در برابر تذکر، عبارت است از: «محو شدن صورت علمی شیء از قوه ذاکره انسان، بدون محو آن از حافظه؛ به گونه‌ای که با اندک تأمل و تذکری به یاد می‌آورد»[۱۲]. تفاوت سهو با نسیان در آن است که در سهو، صورت علمی شیء تنها از قوه ذاکره محو می‌شود، نه از خزانه حافظه؛ اما در نسیان، صورت علمی شیء از خزانه حافظه نیز محو می‌شود و تنها با یادگیری مجدد با مراجعه، در ذهن حاضر می‌شود؛ نه با تذکر اجمالی و تأمل. در حقیقت، سهو حالت متوسط میان تذکر و نسیان است[۱۳]. تفاوت سهو با شک نیز روشن است. شک، تساوی دو طرف احتمال است. منشأ تردد و تساوی احتمال می‌تواند سهو یا نسیان باشد. بنابراین، سهو از اسباب شک است؛ بدین علت از باب نامیدن مسبب به اسم سبب- سهو بر شک نیز اطلاق شده است[۱۴].

سزاوار است دو واژه خطا و اشتباه، که گاهی مترادف با کلمه سهو شمرده می‌شود، از نظر لغت ارزیابی شود. واژه خطا، در لغت به معنای برگشتن از یک سو به سوی دیگر است؛ به این معنا که کسی اراده می‌کند کاری انجام دهد و در عمل، کار دیگری از او سر می‌زند[۱۵]. واژه اشتباه در لغت به معنای گره خوردن و مشکل شدن کار، و همچنین به معنای همانند شدن دو چیز آمده است[۱۶].[۱۷]

عصمت از اشتباه[۱۸] در عمل به دین و اقسام آن

اشتباه در مرحله عمل به دین می‌تواند به دو صورت رخ دهد:

  1. اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج نینجامد که اصطلاحاً از آن با عنوان کلی «اشتباه در انجام دادن واجبات شرعی» یاد می‌کنیم؛
  2. اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد که آن را «گناه سهوی» می‌نامیم[۱۹].

عصمت از اشتباه و سهو در انجام دادن واجبات شرعی

منظور از این عنوان آن است که آیا ممکن است پیامبر یا امام در انجام دادن تکالیف شرعی خود مرتکب اشتباه شود؟ برای نمونه، آیا ممکن است پیامبر یا امام به دلیل غفلت، نماز خود را نخواند یا در نماز مرتکب سهو و نسیان در شمار رکعات شود؟ این مسأله قبل از آنکه در منابع کلامی شیعه مطرح شود در کتاب‌های روایی محدثان امامیه با عنوان معروف «سهو النبی» که بیانگر اشتباه پیامبر خاتم(ص) در نماز و نیز قضا شدن نماز آن حضرت است، در قرون چهارم و پنجم به چشم می‌خورد. با این حال بازتابی از این روایات در کلمات اصحاب ائمه در این باره در دست نیست. هر چند می‌توان احتمال قوی داد که محدثان امامیه، به ضرورت معصوم بودن امام از اشتباه در ادای واجبات باور نداشتند. طرح این مسأله در منابع کلامی را باید در نزاع میان شیخ صدوق و شیخ مفید جستجو نمود[۲۰].

شیخ صدوق در این باره اظهار نظری در خصوص امام ندارد، با توجه به نظریه معروف او درباره پیامبر (ص) (سهوالنبی (ص)) و اینکه وی منصب امامت را ادامه نبوت دانسته و این دو منصب را در مسئله عصمت مساوی قلمداد کرده است، می‌توان نظر سهوالنبی (ص) او را درباره امام نیز جاری دانست. از این رو می‌توان گفت، از آنجا که شیخ صدوق، پیامبر را در عمل به دین از سهو و نسیان معصوم نمی‌داند، پس امامان را نیز از این جهت همچون پیامبر معصوم نمی‌شمرد[۲۱].

سهوالنبی

درباره سهو گفتگوهای مفصلی شکل گرفته است. از این مساله به تناسب بحث، غالبا ذیل عنوان «سهو النبی» در کتاب‌های کلامی[۲۲] در مباحث مربوط به عصمت پیامبران و در کتاب‌های فقهی[۲۳] در بحث سهو در نماز سخن به میان آمده است.

مراد از سهوالنبی

مقصود از سهو پیامبر(ص)، اشتباه نمودن در امور عادی است؛ به عبارت دیگر در این بخش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا پیامبر(ص) همان‌گونه که در دریافت وحی و تبلیغ آن دچار سهو و اشتباه نمی‌شود، آیا در اموری عادی که مرتبط با وحی و رسالت نیست هم مصون از اشتباه است یا خیر؟

قریب به اتفاق فقها و متکلمان امامیه، قائل به عصمت پیامبر(ص) از سهو و نسیان حتی در امور عادی هستند. اما برخی از علمای امامیه؛ مانند شیخ صدوق و استادش ابن ولید، سهو نبی در امور عادی؛ مانند نماز و غیره را جایز می‌‌دانند.

دیدگاه متکلمان امامیه در سهو النبی

شیخ صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز[۲۴] و نیز خواب ماندن از نماز[۲۵] را نفی می‌کند. اما پس از او شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز[۲۶] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند. هر چند ایشان امکان عقلی قضا شدن نماز به واسطه خواب ماندن پیامبر و امام را می‌پذیرد[۲۷].[۲۸]

متکلمان متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت پیامبر و امام از اشتباه در ادای واجبات بوده و به عبارت دیگر آنها را معصوم از سهو می‌دانند. با این حال به واسطه صحت اسناد روایاتی که متضمن سهو پیامبر خاتم(ص) در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است، یعنی خدای متعال گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو می‌اندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم فراموشی و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند[۲۹].

جناب محمد بن الحسن معروف به ابن ولید قمی (م۳۴۳) و شاگردش محمد بن علی بن حسین بن بابویه معروف به شیخ صدوق (م۳۸۱) و ابوعلی طبرسی و ظاهر کتاب کلینی و شیخ محمدتقی تستری و ظاهر کلام علامه طباطبایی این است که: در عین اینکه ائمه (ع) از گناه صغیره و کبیره معصوم‌اند و عصمت ایشان در تبلیغ و تبیین رسالت و احکام دین لازم است[۳۰] اما جایز است که ایشان به خاطر مصلحتی سهو بفرمایند. مستند این نظریه روایاتی است که بر طبق آنها پیامبر (ص) در یکی از روزها برای نماز صبح خواب ماندند و نمازشان قضا شد یا اینکه برطبق برخی روایات در جایی که نباید سلام نماز بدهند سلام دادند، یا اینکه در هنگام قرائت نماز، قسمتی از سوره را اشتباه یا ناقص خواندند. دانشمندانی ذکر شده این سهو را خواست خداوند می‌دانند و مصلحت آن را سه مطلب معرفی می‌کنند:

اول اینکه فرق بین خالق و مخلوق معلوم شود و مردم ربوبیت را از پیامبر نفی کرده و او را بشری مخلوق بشمارند و پروردگاری غیر از خداوند برای خود قائل نشوند و بدانند تنها خداوند حی و قیوم است که خواب او را نمی‌گیرد و سهو و اشتباه نمی‌کند. دوم اینکه با این اتفاق حکم سهو برای مسلمین معلوم شود و بدانند اگر سهوی در نماز رخ داد چگونه باید عمل کنند. سوم این که اگر کسی در نماز سهو کرد یا خوابش برد کسی او را مذمت نکند و بگویند پیامبر هم سهو کرد و برای نماز خوابش برد.

پس سهو پیامبر در غیرتبلیغِ امورِ شریعت جایز است، زیرا ایشان در این‌گونه امور انسانی به حکم آیه ﴿أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ[۳۱] مانند سایر انسان‌ها هستند، و همان‌طور که انسان‌ها خواب و سهو و بی‌هوشی دارند، پیامبر و ائمه همچنین هستند؛ البته با این فرق که سهو نبی از سوی خداست و سهو مردم از ناحیه شیطان است؛ زیرا شیطان بر پیامبران تسلط ندارد: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ[۳۲].[۳۳]

ابن‌ولید در این‌باره گفته است: «اولین درجه غلو انکار سهوالنبی می‌باشد. اگر جایز باشد اخبار سهوالنبی را رد نماییم پس همه اخبار را می‌شود رد کرد و درنتیجه دین و شریعت از بین می‌رود و من امید ثواب از خداوند دارم که رساله‌ای مستقل درباره سهوالنبی تألیف کنم»[۳۴].

و شیخ صدوق هم فرموده است: «همانا غلات و مفوضه - لعنهم الله - منکر سهوالنبی هستند و می‌گویند: «اگر سهو در نماز جایز باشد پس سهو در تبلیغ هم جایز است، زیرا نماز و تبلیغ هر دو بر پیامبر واجب است». در جواب اینها باید گفت: در عباداتی که بین پیامبر و دیگران مشترک است هرچه برای دیگران جایز باشد برای پیامبر هم جایز است و نماز از عبادات مشترکه است پس سهوی که برای مردم جایز است برای پیامبر هم جایز است، ولی تبلیغ وظیفه عبادی مخصوص پیامبر است و سهو و خطا در آن راه ندارد؛ همچنین مخالفان سهوالنبی می‌گویند: ذوالیدین مجهول است و صحابی به این نام نبوده است و حال آنکه ذوالیدین همان ابومحمد عمیر بن عبد عمرو بن نضله است که شیعه و سنی از او نقل حدیث کرده و برخی از اخبار جنگ صفین را به واسطه او نقل می‌کنند»[۳۵].

فضل بن حسن بن فضل طبرسی (م ۵۳۸) در این‌باره می‌گوید: «امامیه سهو النبی را در تبلیغ جایز نمی‌دانند، اما در غیر آن اگر باعث اخلال در عقل نشود جایز می‌دانند»[۳۶].

مرحوم تستری صاحب قاموس‌الرجال هم در رساله‌ای که به صورت خطی در آخر قاموس‌الرجال چاپ شده، به دفاع از شیخ صدوق پرداخته و ادله شیخ مفید را در انکار سهوالنبی جواب داده و گفته است: «این مسئله مانع عقلی ندارد و نقل هم دلالت بر آن دارد؛ پس باید اعتقاد به آن پیدا کرد، مثل نظائر آن»[۳۷] و از آنجا که مرحوم کلینی روایات سهوالنبی را بدون هیچ توضیح یا تعلیقه‌ای در کافی نقل کرده است، ظهور در قبول این روایات از سوی ایشان دارد.

علامه طباطبایی هم درضمن پرسش و پاسخ‌هایی درباره عصمت و علم پیامبر ظاهراً روایات خواب ماندن پیامبر از نماز را قبول کرده و می‌فرماید: مخالفت در حالت خواب با عصمت ناسازگار نیست، زیرا این‌گونه مخالفت، مخالفت امر نیست تا با عصمت منافات داشته باشد»[۳۸].[۳۹]

ادله عصمت انبیا از سهو و اشتباه

دلیل عقلی

برخی نوزده دلیل عقلی بر عصمت انبیا از سهو و نسیان و خطا اقامه کرده‌اند[۴۰] که عمده آنها به یک دلیل بر می‌گردد که همان نقض غرض باشد.

نقض غرض

عدم عصمت پیامبران از سهو و خطا موجب نقض غرض بعثت است که نقض غرض هم از مولاى حکیم محال است. پس احتمال سهو و خطا بر نبی(ص) هم محال خواهد بود.

توضیح اینکه؛ یکی از هدف‌های بعثت انبیا و فرستادن پیامبران از سوی پروردگار حکیم، ارشاد و هدایت مردم به مصالح و مفاسد واقعى است تا با عمل به دستورهاى شرع، تزکیه و تربیت شده، به کمال شایسته انسانی و سعادت برسند. این هدف بدون عصمت پیامبران از سهو و خطا به دست نمی‌آید؛ زیرا با تجویز سهو و خطا بر انبیا، هر آینه ممکن است آنان در بیان اعمال و دستورات الهی که برای ارشاد و رسیدن بشر به مصالح واقعی وضع شده‌اند سهو و اشتباه نمایند و انسان در متابعت از آنان به مصالح واقعى دست پیدا نکند و همچنین با احتمال سهو و خطا در افعال و گفتار پیامبران و لو در امور عادی که به امور شرعی سرایت می‌کند، انسان در متابعت کامل از او دچار تردید می‌‌گردد و ممکن است برخی از دستورات او را به جهت تردید به وجود آمده ترک نماید و از رسیدن به سعادت محروم گردد که این امور، موجب نقض غرض از ارسال پیامبران و بر خلاف حکمت است و خلاف حکمت از خداوند صادر نمى‌‏شود»[۴۱].[۴۲]

قبح امر الهی به اطاعت مطلق از غیر معصوم از سهو

به دستور قرآن کریم، بر ما واجب است که به طور مطلق و بدون قید و شرط، از پیامبر اکرم (ص) پیروی کنیم و در هیچ صورت حق مخالفت با آن حضرت را نداریم. اگر اشتباه و سهو بر او جایز باشد، به حکم قرآن کریم، بر ما واجب است که از سهو و اشتباه او پیروی کنیم؛ در حالی که بر خداوند دانا و حکیم قبیح است که ما را به پیروی از اشتباه و سهو مأمور کند، و چون قبیح بر خداوند محال است، پس پیامبر اکرم (ص) باید مصون از اشتباه و سهو باشد[۴۳].[۴۴]

امتناع دور و تسلسل

دلیل و فلسفه نیاز به پیامبر (ص) اشتباه امّت است. اگر پیامبر (ص) هم در کارهای خود دچار سهو و اشتباه شود، او نیز به پیامبر دیگری نیاز دارد؛ زیرا علّت مشترک است و ترجیح بلامرجح عقلاً باطل است. بنابراین تسلسل لازم می‌آید، و تسلسل باطل است. پس پیامبر (ص) باید مصون از سهو و اشتباه باشد[۴۵].

برخی گفته‌اند: اگر سهو و اشتباه برای پیامبر اکرم (ص) جایز باشد، امکان دارد آن حضرت از روی اشتباه و فراموشی، مال مردم را تلف یا غصب کند. همچنین امکان دارد حق مردم را، که به عهده اوست، فراموش نموده و انکار کند، بلکه ممکن است به اشتباه دست به قتل مؤمنی بزنند و دیه‌ای بر او واجب گردد. در این هنگام، اگر صاحبان این حقوق اقامه دعوا کنند، به پیامبر دیگری نیاز پیدا می‌شود که بین آنها حکومت و داوری کند. در این صورت یا دور لازم می‌آید یا تسلسل که هر دو باطل است[۴۶].[۴۷]

محال بودن ارتکاب حرام و ترک واجب توسط نبی

اگر سهو و اشتباه برای پیامبر اکرم (ص) جایز باشد، برای او جایز خواهد بود که از روی سهو و نسیان واجبات را ترک کرده و محرمات را انجام دهد؛ زیرا انجام واجب و ترک حرام، هر دو، عبادت است. وقتی از روی سهو و اشتباه ترک جزئی از عبادت [مانند دو رکعت اخیر نماز چهار رکعتی] جایز باشد، ترک تمام عبادت (تمام چهار رکعت) هم جایز است و این، با عصمت مطلق که تمام معاصی را از معصوم نفی می‌کند، سازگاری ندارد[۴۸].

این دلیل به نحو دیگری نیز تقریر شده است و آن اینکه اگر پیامبر اکرم (ص) از سهو و اشتباه مصون نباشد، ممکن است از روی سهو و نسیان حرامی را مرتکب شود. این، دو صورت دارد یا پیروی از او در آن فعل واجب است که این قطعاً باطل است و با غرض بعثت او منافات دارد. یا پیروی از وی واجب نیست و این، با صریح قرآن مخالف است که می‌فرماید: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۴۹]. بنابراین عقل حکم می‌کند که پیامبر اکرم (ص) باید از سهو و اشتباه مصون باشد[۵۰].[۵۱]

ادله قرآنی

در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد پیامبر خاتم(ص)، در عرصه تطبیق شریعت و امور شخصی خود، از سهو و اشتباه و خطا، مصون و معصوم است مانند: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا[۵۲]. دقت در فقرات آیه حدود و قلمرو صیانت نبی اکرم (ص) و عصمت آن حضرت را از سهو و خطا، به خوبی مشخص می‌کند.

هرچند استدلال به این دو آیه، بر اسباب نزول آنها توقف ندارد، آگاهی از اسباب نزول، مفاد و مدلول آیات را بیشتر روشن می‌کند. اسبابی که درباره این دو آیه وجود دارد، در این جهت متّفق‌اند که این آیه درباره شکایت و مرافعه‌ای نازل شده است. دو نفر را نزد پیامبر اکرم (ص) آورده بودند و هر کدام از طرف دعوا تلاش می‌کرد خود را بی‌گناه قلمداد نموده و اتهام را به گردن دیگری بیندازد. ولی مجرم، آدم چاپلوسی بود که تلاش می‌کرد با چاپلوسی، شخص ذی‌حق را ناحق جلوه دهد و از این رهگذر، زمینه فریب پیامبر اکرم (ص) را فراهم کند و آن حضرت را وادار کند تا برخلاف حق، به نفع او، داوری نماید. در این هنگام آیات فوق نازل شد و نقاب را از چهره حقیقت برداشت و حق را از ناحق مشخص کرد[۵۳].

دقت در فقرات آیه دوم، حدود و قلمرو صیانت نبی اکرم (ص) و عصمت آن حضرت را از سهو و خطا، به خوبی مشخص می‌کند؛ زیرا این آیه مشتمل بر چهار فقره است که هر کدام، به مطلب خاصی اشاره دارد:

  1. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ.
  2. ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ.
  3. ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ.
  4. ﴿وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا.

فقره اول دلالت دارد که شخص پیامبر اکرم (ص) به تنهایی مصون و محفوظ از گمراهی، یعنی داوری برخلاف حق، نیست. این خدای سبحان است که در همه جا و همه حال حافظ و نگهبان آن حضرت است؛ چون در آیه آمده است اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تلاش می‌کردند تو را به دفاع از خائنان راضی کنند.

فقره دوم آیه، به منابع حکم و مدارک داوری آن حضرت اشاره دارد به اینکه این حکم و داوری در این عرصه، تنها بر اساس آموزه‌های الهی است. از آن نظر که این نوع علم کلی، یکی از دو رکن داوری است و به تنهایی برای داوری به حق وافی نیست؛ لذا در مرحله نخست باید موضوعات، یعنی حق از باطل و خائن از امین، مشخص گردد. از این نظر، فقره سوم را آورده و فرموده است: «آنچه را نمی‌دانستی به تو آموخت». بنابراین پیامبر اکرم (ص) تمکن و توانایی بر رکن اول داوری صحیح و درست، یعنی علم به احکام کلی را که در کتاب و سنت وارد است، دارد. همین‌طور تمکن بر رکن دوم آن، یعنی علم به موضوعات و جزئیات را هم دارد. پس دانا بودن به حکم شرع، و تشخیص موضوعات، دو بال برای قاضی و داور است که به وسیله آنها به حق داوری نموده، بدون اینکه به سوی باطل متمایل شود یا در گمراهی سقوط کند.

بنابراین آیه اول بر این دلالت دارد که هدف از فرو فرستادن کتاب، داوری بین مردم است، بر اساس آنچه خدا به او آموخته است و اشتباه در آموزه‌های خداوند به هیچ‌وجه راه ندارد؛ بلکه آموزه‌های خداوند از هر نظر حق است. همچنین داوری و قضاوت به حق، توقف بر علم و دانش به صغریات و کبریات دارد که فقره دوم و سوم از آیه دوم، به تحقق آن در نبی اکرم (ص) اشاره دارد. نتیجه‌ای که از این بحث به دست می‌آید این است که به سبب فضل عظیم خدای سبحان، نبی اکرم (ص) در مقام داوری مصون از سهو و اشتباه است.

هرچند آیاتی که پیامبر را شاهد بر اعمال امت معرفی کرده است نیز ثابت می‌کند که انبیا، در عرصه تطبیق شریعت و انجام دادن امور شخصی و اجتماعی، از سهو و نسیان و اشتباه مصون و معصوم‌اند.

  1. ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا[۵۴].
  2. ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ[۵۵].

این آیات از یک‌سو دلالت دارند که میان هر امّتی، شاهدانی بر اعمال آنها وجود دارد که رسول مکرم اسلام (ص) در رأس آنان است. از سوی دیگر شهادت در عرصه قیامت، بر صورت ظاهر اعمال و افعال نیست؛ زیرا این‌گونه شهادت، در شهادت اخروی کافی نیست. بلکه «مَشْهُودٌ عَلَيْهِ‌»؛ «آنچه شهادت بر آن اقامه می‌شود»، حقیقت اعمال از قبیل ایمان، کفر، نفاق، ریا، اخلاص و... است. بسیار روشن است که تشخیص این مشهودات و شهادت بر آنها، از طریق حواس ظاهری امکان‌پذیر نیست؛ زیرا حواس ظاهری، توانایی ادراک و استکشاف حقایق اعمال را ندارند. بنابراین انبیا باید به حس و درک مخصوصی مجهز و مسلح باشند تا بدین وسیله قادر به شهادت بر چیزهایی باشند که حواس ظاهری توان درک آنها را ندارند، و این همان چیزی است که ما آن را «طناب عصمت» می‌نامیم. تمام این امور به دستور و اجازه خداوند متعال است و کسی که به این حس مجهز، و مسلح به این سلاح باشد، هیچ‌گاه مرتکب سهو و اشتباه نمی‌شود. افزون بر اینکه پیامد شهادت اشتباه در صحنه قیامت، مجازات مطیع یا پاداش مجرم است، و این دو، عقلاً قبیح است؛ به ویژه مجازات مطیع. بنابراین شهادت شاهد باید مصون از خطا و اشتباه باشد تا قبحی بر آن مترتب نشود.

هر چند آیات فوق، مصونیت نبی مکرم اسلام (ص) را از سهو و اشتباه درباره شهادت اثبات می‌کند، هیچ‌کس بین شهادت و غیر شهادت فرقی نگذاشته است[۵۶].[۵۷]

علاوه بر این آیات دیگری[۵۸] نیز در این خصوص هستند که می‌توان به آنها استناد نمود.

آیه تطهیر

به عنوان نمونه می‌توان از آیه تطهیر یاد کرد که خداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب کساء مى‌‏فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۵۹]. «رجس» در لغت به معنى شىء ناپاک است، خواه از نظر طبع آدمى آلوده و منفور باشد يا به حكم عقل يا شرع و يا همه اينها. به همين جهت راغب در مفردات بعد از آنكه رجس را به معناى شئ «قَذِر»؛ (آلوده) معنى مى كند؛ چهار صورت براى آن ذكر مى نمايد ـ آلوده از نظر طبع آدمى، يا عقل، يا شرع، و يا همه اينها ـ و اگر در بعضى از كلمات بزرگان، «رجس» به معنى گناه يا شرک يا اعتقاد باطل يا بخل و حسد تفسير شده، در حقيقت بيان مصداق هايى از آن مفهوم وسيع و گسترده است. به هر حال با توجه به «الف و لام جنس» كه بر سر اين كلمه آمده، ﴿الرِّجْسَ معنى عموم را مى رساند و مفهوم آيه چنين است كه خداوند اراده كرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگى را از آنان دور سازد. جمله ﴿وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا با توجه به اينكه معنى «تطهير»، پاک ساختن است؛ تأكيد مجددى است بر مسأله نفى «رجس» و نفى همه پليدى‌ها كه در جمله قبل آمده است و واژه ﴿تَطْهِيرًا كه به اصطلاح، مفعول مطلق است تأكيد ديگرى بر اين معنى است. نتيجه اينكه خداوند با انواع تأكيدها اراده فرموده است كه اهل بیت پیامبر اسلام (ص) را از هر گونه پليدى و آلودگى پاک و مبرّا سازد[۶۰].

نسيان و سهو نيز يکی از گونه‌های رجس است، زيرا ريشه آن به شيطان باز می‌‌گردد و قرآن کریم هر چيزی که به شيطان بر می‌‌گردد را از اهل بيت (ع) دور کرده است[۶۱].[۶۲]

آیه اذن واعیه

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ[۶۳] مفسران شیعه[۶۴] و سنی[۶۵] گفته‌اند این آیه به فرموده پیامبر گرامی اسلام(ص) در حق حضرت امام علی(ع) نازل شده و مراد از «اذن واعیه»[۶۶]، امام علی(ع) است.

«اذن واعیه»؛ یعنی گوش‌هایى که ظرفیت و قابلیت حفظ و نگاهدارى ـ پیام‌های الهی را ـ داشته باشد و این صلاحیت و قابلیت، اختصاص به معصوم دارد که سهو و اشتباه و نسیان و جهل و عدم درک در او راه نداشته باشد و گرنه واعیه نیست[۶۷]. این آیه مطلق است و شامل تمام امور چه تبلیغ چه غیر تبلیغ می‌شود و به دلالت این آیه سهو و نسیان و خطا از امیر المؤمنین علی(ع) نفی شده است پس به طریق اولی دلالت بر نفی سهو و نسیان و خطا از پیامبر اکرم(ص) دارد و به طریق اولی باید گفت سهو و نسیان و خطا در پیامبر خاتم(ص) راه ندارد[۶۸].

آیه عدم فراموشی قرآن

خداوند متعال خطاب به پیامبر خاتم (ص) می‌فرماید: ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى[۶۹]. بر اساس این آیه خدای متعال به پیامبر خاتم(ص) امر نموده که هنگام نزول وحی عجله مکن و هرگز نگران فراموش کردن آیات الهی مباش، آن کس که این آیات بزرگ را برای هدایت انسان‌ها بر تو فرستاده، هم او حافظ و نگاهبان آنهاست، آری او نقش این آیات را در سینه پاک تو ثابت می‌دارد، به طوری که هرگز گرد و غبار نسیان بر آن نخواهد نشست[۷۰] و این همان عصمت از نسیان است.

ادله روایی

در منابع روایی شیعه، روایات فراوانی وجود دارند که سهو و اشتباه را از پیامبر خاتم (ص) نفی می‌کنند. مانند اینکه زراره نقل می‌کند: از امام باقر (ع) پرسیدم: آیا هیچ‌گاه رسول خدا (ص) دو سجده سهو انجام داده است؟ حضرت فرمود: «هرگز، و فقیه [که مصداق اتم و اکمل آن امام معصوم (ع) است] هم این دو سجده را انجام نمی‌دهد»[۷۱]. هرچند روایاتی مبنی بر سهو پیامبر اکرم(ص) وجود دارد که با بررسی اسناد آنها مشخص می‌شود دارای ضعف در سند هستند[۷۲].

دلیل شهرت

یکی از ادله عدم ارتکاب سهو توسط نبی، شهرت آن در میان علمای بزرگ امامیه است.به عنوان نمونه:

شیخ مفید (م۴۱۳): «حدیثی که ناصبی‌ها و شیعیان مقلّد درباره سهو پیامبر در نماز مطرح می‌کنند خبر واحد است که نتیجه علمی ندارد و قابل عمل کردن نیست»[۷۳].

شیخ طوسی (م ۴۶۰): «روایاتی که دلالت بر سهو پیامبر در نماز دارد قابل فتوادادن نیست؛ زیرا روایت داریم که پیامبر هیچ‌گاه سجده سهو به‌جا نیاورد»[۷۴]. مراد ایشان این روایت می‌باشد: ابن‌بکیر از زراره نقل کرده: از امام محمد باقر (ع) سؤال کردم که آیا حضرت رسول الله (ص) سجده سهو کردند؟ امام (ع) فرمودند: «آن حضرت سجده سهو نکردند و هیچ فقیهی یعنی معصومی سجده سهو نکرد»[۷۵].

سید مرتضی (م ۴۳۶): «خبر ذوالیدین خبر خبیث و باطلی است و ما یقین به فاسد بودن آن داریم، زیرا متضمن کذب پیامبر (ص) و سهو اوست و از نظر بیشتر علما نمی‌توان عدول کرد، زیرا ادله موثقی دارند و عدم اعتقاد به سهوالنبی مناسبت بیشتری با جایگاه بالا و مقام والای اهل بیت دارد»[۷۶].

محقق حلّی (م۶۷۶): «مقام امامت بالاتر از آن است که بخواهد در عبادت سهو کند»[۷۷].

خواجه نصیرالدین طوسی (م۶۷۲): «واجب است پیامبر کمال عقل و هوشیاری و عدم سهو داشته باشد»[۷۸].

علامه حلّی (م ۷۲۶): «خبر سهوالنبی در نزد ما باطل است، زیرا پیامبر معصوم است و سهو بر او جایز نیست؛ و چه نسبتی ناقص‌تر و پست‌تر از این می‌توان به پیامبر داد!؟ که می‌فهماند پیامبر از عبادت اعراض داشته است... نعوذ بالله من هذه الآراء الفاسده[۷۹].

شیخ طوسی (م۴۶۰) بعد از آنکه روایات سهوالنبی را در تهذیب نقل کرده، می‌فرماید: «ما این روایات را آوردیم زیرا به احکامی که در این روایات آمده عمل شده است، ولی این روایات موافق عامه می‌باشد، و عقول و ادله قاطعه‌ای که سهو و غلط را بر پیامبر جایز نمی‌داند این روایات را منع می‌کند»[۸۰].

شهید اول (م ۷۸۶): «روایت سهو پیامبر در بین امامیه متروک است، زیرا دلیل عقلی بر عصمت پیامبر از سهو داریم»[۸۱].

فاضل مقداد (م ۸۲۶): «سهوالنبی در امور شرعی و غیر آن جایز نیست، زیرا باعث نفرت مردم می‌شود»[۸۲].

شیخ بهایی (م ۱۰۳۰): «بلکه ابن‌بابویه سهو کرده است، او سزاوارتر به سهو، نسبت به پیامبر می‌باشد»[۸۳].

و همچنین جناب میرداماد گفته است: «قول صحیح در نزد من آن است که براساس مشرب عقل و مذهب برهان اولین درجه در انکار حق پیامبر نسبت دادن حکم سهو به پیامبر است، و هیچ غلوی در اعتقاد به عصمت پیامبر از سهو وجود ندارد، زیرا این عصمت با اذن خداوند و فضل و توفیق او می‌باشد»[۸۴].

ملاصدرا: «اهل بیت (ع) به حکم آیه تطهیر معصوم از هرگونه خطاء و نسیان و مطهر از هرگونه سهو و نقصان و رجس عصیان و ناپاکی جهالت و گمراهی شیطان هستند»[۸۵].

ملاصالح مازندرانی بعد نقل کلام میرداماد فرموده است: «هیچ بعدی در مطلبی که ایشان فرموده نیست، زیرا برخی از اهل سنت دست بلندی در جعل حدیث دارند، بلکه بعضی از آنها در این کار ذوالیدین هستند»[۸۶]!

علامه مجلسی (م۱۱۱۱): «اگر سهوالنبی در یک مورد ممکن باشد در باقی موارد هم ممکن خواهد شد حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد و آن وقت اطمینان به شریعتی که پیامبر اعلام می‌کند از بین می‌رود. همچنین ایشان جواز سهوالنبی را مخالف اصول مذهب شیعه معرفی می‌کند[۸۷] و بعد از ذکر نظرات و ادله دو طرف می‌فرماید: این مسئله در نهایت اشکال می‌باشد، زیرا از طرفی برخی از آیات و روایات دلالت بر سهوالنبی دارد و از طرف دیگر اجماع اصحاب و دلایل کلامی و اصول مبرهنه سهوالنبی را رد می‌کند»[۸۸].

احمد بن محمد برقی: «این روایت مخالف مشهور امامیه است، زیرا مشهور امامیه اعتقادی به سهوالنبی ندارند، البته می‌توان روایت را حمل بر تقیه کرد، زیرا راوی آن زیدی مذهب است که اکثر روایات ایشان موافق عامه است و سند آن هم ضعیف است»[۸۹].

صاحب جواهر (محمدحسن نجفی): «لازم است این روایات را به خاطر منافات‌داشتن با عصمت رها کرد، و انصاف آن است که با توجه به آیات و روایاتی که دلالت بر عصمت و طهارت اهل بیت (ع) از گناه و خطا و سهو دارد، این طور مطالب به اهل بیت (ع) نسبت داده نشود»[۹۰].[۹۱]

ادله قائلین به سهو النبی

قائلین به سهو النبی برای اعتقاد خود ادله و قرائنی را مطرح می‌کنند که مهم‌ترین آنها از این قرار است:

  1. وجود آیات و روایات متعدد [۹۲] و متواتر درباره سهوالنبی.
  2. راویان این مطلب از اجلاء و ثقات روات و از اصحاب اجماع می‌باشند.
  3. علما و محدثینی مثل شیخ طوسی و کلینی این روایات را در کتب خود نقل کرده‌اند.
  4. فقها براساس مضمون این روایات فتوا صادر کرده‌اند.
  5. اگر این روایات متواتر قبول نشود، خیلی از روایت را می‌توان انکار کرد؛ آن وقت اساس شریعت به هم می‌ریزد.
  6. علمای متقدّم سهوالنبی را قبول داشتند و این شیخ مفید بود که بعدها آن را انکار کرد.
  7. سهو ذاتا نقص محسوب نمی‌شود، بلکه مثل کذب است که در برخی مواقع مصلحت دارد و حکیمانه است.

در نتیجه مانع عقلی از اعتقاد به سهوالنبی وجود ندارد و دلیل نقلی بر سهو هم که داریم (مقتضی موجود و مانع مفقود)، پس اعتقاد به سهوالنبی ایراد ندارد[۹۳].

نقد و بررسی روایات سهوالنبی

درباره سهوالنبی دوازده روایت وجود دارد که برخی از ثقات و اجلاء و اصحاب اجماع آنها را روایت کرده‌اند، راویانی مانند سماعه بن مهران، ابن صدقه، سعید اعرج، جمیل بن دراج، ابوبصیر، زید شحام، ابوسعید قماط، ابوبکر حضرمی. از این دوازده روایت چهار روایت دارای سند صحیح و یکی دارای سند حسن و باقی اسناد غیر صحیحه می‌باشد؛ بیشتر آنها را مشایخ ثلاث در کتب اربعه نقل کرده‌اند و باقی آنها در کتاب عیون اخبار الرضا (ع) و محاسن برقی و فقه رضوی نقل شده است، در اینجا لازم است به متن کامل این روایات اشاره شود:

روایت سعید اعرج:

در این روایت سعید اعرج، از امام صادق (ع) نقل کرده است که رسول خدا (ص) نماز چهار رکعتی را سهواً دو رکعت خواند. یکی از مأمومین، به نام ذوالیدین که ذوالشمالین هم خوانده می‌شد، ایشان را متوجه این سهو نمود. سپس حضرت نماز را ادامه داد و چهار رکعتی تمام کرد امام (ع) فرمود: «خدای متعال آن حضرت را به منظور ترحّم بر امّت، به فراموشی انداخت. مگر نه این است که اگر کسی چنین حالتی برای او پیش می‌آمد، مردم او را سرزنش نموده، می‌گفتند: «نمازت قبول نشد». ولی امروز اگر برای کسی چنین حالتی پیش بیاید، می‌گویند: «این سنّت رسول خداست که الگو است؛ او به خاطر سخن گفتن دو سجده سهو انجام داد»[۹۴].

سند این روایت ضعیف است و قابل استناد نیست؛ زیرا سعید اعرج مجهول است و مدح و توثیق ندارد. شیخ حرّ عاملی درباره وی می‌گوید: «حدیث سعید اعرج جداً ضعیف است. هیچ‌کسی او را مدح وتوثیق نکرده است»[۹۵]. علامه حلّی نیز می‌گوید: «من حال سعید اعرج را نمی‌دانم. استدلال به حدیث وی، متوقف بر شناخت عدالت اوست»[۹۶].

روایت ابوبکر حضرمی:

وی نماز مغرب را سر دو رکعت سلام می‌دهد، برخی از باران به او تذکر می‌دهند که نماز را دو رکعت خواندی و باید اعاده کنی. او حکم مسئله را از امام صادق (ع) می‌پرسد. حضرت در پاسخ می‌فرماید: «انگار نماز را اعاده کردی» گفتم بلی. حضرت فرمود: کافی بود بلند می‌شدی و یک رکعت دیگر می‌خواندی؛ زیرا رسول خدا (ص) در نماز چهار رکعتی سهو کرد و سر دو رکعت سلام داد». سپس حضرت حدیث ذوالشمالین را متذکر شد؛ سپس فرمود: «آن‌گاه پیامبر (ص) بلند شد و دو رکعت دیگر بر آن افزود»[۹۷].

در سلسله سند این روایت، حسین بن سعید قرار دارد که روایت را از فضاله نقل کرده است. نجاشی درباره وی می‌گوید: حسین بن یزید سورائی برای ما گفت: هر چیزی را که حسین بن سعید از فضاله روایت کند، غلط و اشتباه است. درست این است که حسین از برادرش حسن، و حسن از فضاله روایت کند. او می‌گوید: حسین فضاله را ملاقات نکرده و تنها برادرش حسن است که فضاله را ملاقات کرده است، و من گروهی را می‌بینم که با سندهای مختلف از طریق حسین بن سعید از فضاله روایت می‌کنند[۹۸]. بنابراین روایت مقطوع‌السند است و از درجه اعتبار ساقط است.

روایت حسن بن صدقه:

در این روایت، حسن بن صدقه از امام موسی بن جعفر (ع) می‌پرسد: آیا رسول خدا (ص) در نماز چهار رکعتی، از روی سهو، سر دو رکعت سلام داده است؟» حضرت در پاسخ می‌فرماید: «بله»[۹۹]!

در سند این روایت احمد بن محمد برقی، مجهول است؛ زیرا نمازی می‌گوید: «دانشمندان علم رجال، در کتاب‌های خود، از احمد بن محمد برقی ذکری به میان نیاورده‌اند»[۱۰۰].

همین‌طور در سند آن، منصور بن عباس قرار دارد. نجاشی، علامه حلی و ابن داوود درباره وی می‌گویند: منصور بن عباس ابو الحسین رازی، ساکن بغداد بود و همانجا فوت کرد. كان مضطرب الأمر[۱۰۱]؛ «او وضع درستی نداشت. بنابراین روایت، از نظر سند، ضعیف است و قابل استناد نیست.

روایت جمیل بن دراج:

در این روایت جمیل بن دراج، از امام صادق (ع) از تکلیف مردی سؤال می‌کند که نماز چهار رکعتی را دو رکعت خوانده و دنبال کارش رفته بود؛ سپس یادش آمد که نماز خود را دو رکعت خوانده است. امام می‌فرماید: «در این صورت نماز خود را اعاده کند». جمیل می‌گوید: «وقتی رسول خدا (ص) در نماز چهار رکعتی سهو کرد، دو رکعت بر نماز خود افزود و آن را تمام کرد». حضرت می‌فرماید: «رسول خدا (ص) وقتی سهو کرد، از جای خود بلند نشد. اگر بلند می‌شد، او هم نماز خود را از اول می‌خواند»[۱۰۲].

در سند این روایت حسین بن سعید قرار دارد که ضعیف است. شیخ طوسی درباره وی می‌گوید: «حسین بن سعید بن حماد بن سعید اهوازی ضعیف است»[۱۰۳]

روایت سماعة بن مهران:

در این روایت امام صادق (ع) می‌فرماید: «رسول خدا (ص) نماز ظهر را سهواً دو رکعت خواند. مردی به نام ذوالشمالین او را متوجه کرد که نماز را دو رکعت خوانده است. حضرت بلند شد و دو رکعت دیگر به جا آورد و نماز را تمام کرد و دو سجده سهو انجام داد»[۱۰۴].

در سند این روایت زرعه و سماعه قرار دارند که هر دو واقفی‌مذهب هستند. شیخ طوسی درباره آنها این حدیث را نقل کرده است: حسن بن قیام صیرفی می‌گوید: «... به امام رضا (ع) عرض کردم با این حدیثی که زرعة بن محمد، از سماعة بن مهران نقل کرده است که امام صادق (ع) فرمود: این پسر من به پنج تن از انبیا شباهت دارد، چه کنم؟»... امام رضا (ع) فرمود: «زرعه دروغ می‌گوید. حدیثی را که سماعه نقل کرده این‌طور نبوده است...»[۱۰۵].

روایت زید شحام: در این روایت زید شحّام از امام صادق (ع) درباره مردی سؤال می‌کند که نماز عصر خود را پنج یا شش رکعت خوانده است. امام (ع) می‌فرماید: اگر یقین دارد که نماز خود را این‌گونه خوانده است، باید اعاده کند. اگر یقین دارد که دو رکعت یا سه رکعت خوانده و سپس برگشته و سخن گفته است، باید باقی‌مانده نماز را بخواند و تمام کند؛ زیرا رسول خدا (ص) وقتی نماز چهار رکعتی را، از روی فراموشی، دو رکعت خواند و ذوالشمالین این فراموشی را به او تذکّر داد، رسول خدا (ص) ایستاد و باقیمانده نماز را خواند و نماز را تمام کرد[۱۰۶].

در سند این روایت ابو جمیله قرار دارد. شماری از دانشمندان رجال درباره وی می‌گویند: «مفضل بن صالح، ابوجمیلة اسدی،... ضعیف و کذّاب است و حدیث جعل می‌کند[۱۰۷].

روایت امام علی (ع):

زید بن علی از پدرانش (ع) از علی (ع) نقل می‌کند: رسول خدا (ص) نماز ظهر را پنج رکعت خواند. سپس روی خود را برگرداند. بعضی از مأمومین عرضه داشتند: «آیا بر نماز چیزی افزوده شده است؟» حضرت فرمود: «چطور؟» گفتند: «نماز را پنج رکعت خواندید». آن‌گاه حضرت در حالی که نشسته بود، رو به قبله کرد و تکبیر گفت. سپس بدون قرائت و رکوع، دو سجده سهو انجام داد و سلام داد[۱۰۸].

شیخ حرّ عاملی درباره این حدیث می‌گوید: «حدیث زید ضعیف‌تر از احادیث دیگر است؛ چون افراد زیدیه فاسد المذهب در سند آن وجود دارند»[۱۰۹]. شیخ طوسی نیز درباره راویان این خبر می‌گوید: «... تمام راویان از اهل سنت و زیدی‌مذهب هستند. روایتی که راویانش چنین افرادی باشند، قابل عمل نیست»[۱۱۰]

روایت اباصلت:

اباصلت هروی می‌گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: «در سوادِ کوفه گروهی بر این باورند که رسول خدا (ص) در نماز خود سهو نمی‌کند». حضرت فرمود: «خدا لعنت کند آنها را! دروغ می‌گویند! آن کسی که سهو نمی‌کند، تنها خداست که جز او خدایی وجود ندارد»[۱۱۱].

سند این روایت در نهایت ضعف است؛ زیرا یکی از راویان آن ضعیف، و دو تا از راویان آن مجهول‌اند. از این‌رو شماری از دانشمندان علم رجال، مانند علامه حلّی، ابن داوود، تفرشی و اردبیلی، درباره اولین راوی می‌گویند: «تمیم بن عبدالله بن تمیم قرشی، همان کسی که ابو جعفر محمد بن بابویه از او روایت می‌کند، ضعیف است»[۱۱۲].

نمازی درباره دومین راوی می‌گوید: «دانشمندان رجال، در کتاب‌های خود، از عبد اللّه بن تمیم قرشی ذکری به میان نیاورده‌اند و پسرش، تمیم، از او روایت می‌کند»[۱۱۳]. نیز وی درباره سومین راوی می‌گوید: دانشمندان رجال، در کتاب‌های خود، از ابوعلی احمد بن علی انصاری یاد نکرده اند»[۱۱۴].

روایت سعید اعرج:

سعید اعرج، از امام صادق (ع) حدیثی نقل کرده است: رسول خدا (ص) پیش از نماز صبح، خوابید و خداوند آن حضرت را خواباند تا آفتاب طلوع کرد و این خواباندن، رحمتی از جانب پروردگار برای مردم بود؛ زیرا اگر کسی تا طلوع آفتاب بخوابد، مردم او را ملامت نموده، می‌گویند: «از نمازت مراقبت نکردی». پس این عمل پیامبر (ص) الگو و سنت گردید؛ لذا الآن اگر کسی به کسی بگوید: «خوابیدی و نمازت را قضا کردی؟» می‌گوید: «رسول خدا (ص) خوابید و خوابیدن او الگو و رحمت شد؛ تا خدای سبحان بدین وسیله بر این امّت ترحم کند[۱۱۵].

این روایت نیز به جهت وجود سعید اعرج از نظر سند به دلایلی که پیش از این گفته شد، ضعیف است و قابل استناد نیست[۱۱۶]

روایت پدر عزرمی:

در این روایت، سهو و نسیان امام مطرح شده است. پدر عزرمی از امام صادق (ع) روایت نقل کرده که علی (ع) نماز ظهر را با مردم، بدون وضو، خواند. سپس وارد منزل شد. آن‌گاه منادی او بیرون آمد و ندا داد: «امیر مؤمنان (ع) نماز را بدون وضو خوانده است و نمازتان را اعاده کنید و حاضرین به غائبین برسانند»[۱۱۷].

خویی می‌گوید: این روایت، افزون بر ضعف سند آن از نظر عدم ثبوت وثاقت پدر عزرمی، مضمون آن نیز به خاطر منافات با عصمت امام و عدم انطباق با اصول مذهب، قابل تصدیق نیست. من بسیار بسیار تعجب می‌کنم از شیخ و کلینی! چگونه این روایت و روایاتی از این دست را که مخالف اصول مذهب است و موجب طعن مخالفین بر اصول ما می‌شود، در کتاب‌های حدیث نقل کرده‌اند. به هر حال بطلان مضمون این روایت یقینی بوده، و این روایت در نهایت ضعف و سقوط است[۱۱۸].

روایت ابی‌بصیر:

در این روایت، اشتباه امام در انجام دادن یکی از افعال عبادی، همانند غسل، که یک وظیفه شخصی است، مطرح شده است. از امام صادق (ع) نقل شده است که پدرم (امام باقر (ع)) غسل جنابت کرد و به او گفته شد به یک نقطه از پشتت آب نرسیده است. حضرت به او فرمود: «نمی توانستی سکوت کنی؟» سپس دست خود را به آن نقطه مالید[۱۱۹].

مشکل این روایت این است که سند آن مقطوع است؛ زیرا نجاشی می‌گوید: حسین بن یزید سورائی برای ما گفت: هر چیزی را که حسین بن سعید از فضاله روایت کند، غلط و اشتباه است. درست این است که حسین از برادرش حسن، و حسن از فضاله روایت کند. او می‌گوید: حسین فضاله را ملاقات نکرده و تنها برادرش حسن است که فضاله را ملاقات کرده است و من گروهی را می‌بینم که با سندهای مختلف از طریق حسین بن سعید از فضاله روایت نقل می‌کنند[۱۲۰]. بنابراین، روایت از درجه اعتبار ساقط است.

ممکن است کسی بگوید: هر چند تک‌تک روایات سهو النبی (ص) از نظر سند ضعیف‌اند، شمار بالای آنها ضعف سندشان را جبران می‌کند. در پاسخ این توهم می‌گوییم: اولّاً آنچه در علم اصول به عنوان جابر ضعف سند مطرح است، شهرت فتوایی و عملی اصحاب است؛ نه کثرت وجودی روایات!

ثانیاً تمام دانشمندان شیعه، به استثنای شیخ صدوق و استادش، از روایات سهو اعراض نموده و آنها را رد کرده‌اند و این اعراض، خود دلیل دیگر بر ضعف روایات سهو است؛ هر چند تعدادشان زیاد باشند؛ چون اعراض مشهور موهن است»[۱۲۱]

با بررسی اقوال دانشمندان می‌توان نتیجه گرفت که پنج نظریه درباره این روایات ارائه شده است:

  1. عده‌ای از اهل سنت صدور و جهت صدور و مضمون این روایات را بدون هیچ توجیهی پذیرفته و معتقد به سهوالنبی شده‌اند.
  2. عده‌ای مثل شیخ صدوق صدور و جهت صدور و مضمون این روایات را پذیرفته و معتقد به سهوالنبی شده‌اند، البته با این توجیه که سهو از جانب شیطان نبوده، بلکه إسهاء از جانب خداوند بوده است.
  3. عده‌ای صدور این روایات را پذیرفته‌اند اما در جهت صدور آنها اشکال کرده و به خاطر موافقت با روایات عامه و مخالفت با ادله کلامی، صدور این روایات را تقیه‌ای دانسته‌اند.
  4. عده‌ای مثل شیخ مفید این روایات را به خاطر مخالفت با ادله عصمت نبی به طور کامل طرد کرده‌اند.
  5. عده‌ای دیگر درباره این روایات توقف کرده و نپذیرفتن مضمون این روایات را موافق احتیاط شمرده‌اند[۱۲۲].

تعمد نبی به سهو

گروهی برآنند که پیامبر (ص)، به عمد، اعمالی (همچون سلام دادن در رکعت دوم نماز چهار رکعتی) را مرتکب می‌گردید تا بدین وسیله، حکم سهو در نماز را به مردم تعلیم دهد[۱۲۳]. این نظریه نیز با روایات مربوط به سهو النبی، قابل تطبیق نیست. مثلاً در یکی از روایات اهل سنّت، پس از ذکرشک پیامبر (ص) در شمار رکعات نماز، چنین از ایشان نقل شده که فرمودند: «انما انا بشر انسی کما تنسون، فاذا نسیت فذکرونی»[۱۲۴].

روشن است که این تعبیر، صراحت دارد در اینکه پیامبر واقعاً دچار فراموشی شده است، نه اینکه عمداً چنین اعمالی را مرتکب شده باشد. علاوه بر این، چه لزومی داشت پیامبر برای تعلیم عملی احکام الهی (نعوذ بالله) نماز خود و دیگران را به بازی بگیرد؟ آیا حضرت نمی‌توانست در غیر حال نماز، صورت نماز به خود گرفته، حکم الهی را عملاً تعلیم دهد؟

به هر حال، این توجیه علاوه بر اینکه به خودی خود نامعقول است. با روایات مربوط به سهو پیامبر نیز ناسازگار می‌باشد. البته برخی از روایات را می‌توان بر "غرض تعلیم" حمل نمود؛ به نحوی که مسأله به بازی گرفتن عبادت نیز رخ ندهد. از جمله روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده است: پیامبر اکرم (ص) پس از ادای نماز، از مردم سؤال نمود: آیا متوجه هیچ گونه کاستی در قرائت نماز من نشدید؟ کسی پاسخی نداد، جز ابّی بن کعب که آیات قرائت نشده را برشمرد. سپس پیامبر با حالتی غضبناک خطاب به اصحاب خویش فرمودند: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ يُتْلَى عَلَيْهِمْ كِتَابُ اللَّهِ فَلَا يَدْرُونَ مَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ مِنْهُ وَ لَا مَا يُتْرَكُ هَكَذَا هَلَكَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ حَضَرَتْ أَبْدَانُهُمْ وَ غَابَتْ قُلُوبُهُمْ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ عَبْدٍ لَا يَحْضُرُ قَلْبُهُ مَعَ بَدَنِهِ‌»[۱۲۵]؛

به عقیده مرحوم علامه مجلسی، این روایت علاوه بر ضعف سندی، از نظر محتوا نیز نمی‌تواند بر سهو و نسیان پیامبر دلالت داشته باشد. چرا که در این صورت، اعتراضی که به اصحاب خویش مبنی بر "عدم حضور قلب در نماز" وارد نموده‌اند، در درجه اول متوجه خود ایشان خواهد شد. بنابراین، بر فرض اینکه سند روایت صحیح باشد، باید مضمون آن به نحوی توجیه گردد که اشکال مذکور بر آن وارد نگردد. یکی از توجیهات این است که: پیامبر عمداً آیاتی از سوره‌ای را که مشغول قرائت آن بودند تلاوت نکردند تا حضور قلب اصحاب خویش را در نماز بیازمایند، و مفاسدی را که عدم توجه به آیات الهی در پی دارد، گوشزد نمایند. البته این توجیه بر اساس نظریه بسیاری از علما است که قرائت یک سوره کامل را نماز لازم نمی‌دانند[۱۲۶].[۱۲۷]

عصمت از اشتباهی که به عمل قبیح بینجامد (گناه سهوی)

اشتباهی که به یک عمل قبیح در جهان بینجامد، مانند اینکه کسی بدون علم یا اختیار، مرتکب عمل شراب‌خواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته می‌شود. با این حال به نظر می‌رسد عملی را می‌توان گناه نامید که مرتکب آن مکلف باشد و از روی علم و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمی‌توان او را گناهکار نامید. با این توضیح روشن می‌شود که اساساً «گناه سهوی» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به ذهن می‌رسد این است که عملی ـ مانند شراب‌خواری یا قتل ـ در متن واقع قبیح باشد و شخص بدون علم به موضوع یا حکم و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمی‌توان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از این‌رو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان اشتباه در مرحله عمل به دین تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی می‌گوییم امام از گناه سهوی معصوم است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و اختیار نیز از او صادر نمی‌شود[۱۲۸].

سهو النبی و غلو

برخی معتقدند که اعتقاد به عدم ارتکاب سهو توسط معصومین به منزله غلو در حق ایشان است

حال آنکه غلو درباره پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) به چند معناست:

  1. کسی قائل به خدایی آنان شود؛
  2. آنان را در معبودیت و آفرینش و روزی دادن، شریک خدا قرار دهد؛
  3. خدا در آنان حلول کرده یا با آنان اتحاد پیدا کرده است؛
  4. آنان بدون وحی با الهام از سوی خداوند غیب می‌دانند؛
  5. معرفت و شناخت، آنان را از تمام طاعات بی‌نیاز می‌کند و با وجود آنان، به ترک معاصی نیاز نیست[۱۲۹].

اما در غیر از اموری که ذکر شد، هر وصفی که به آنان نسبت داده شود، غلو نخواهد بود؛ چون در منابع روایی ما، از ائمه معصومین (ع) روایات فراوان آمده است که در مرتبه بندگی و پایین‌تر از مقام پیامبری، به هر صفتی که می‌خواهید، ما را توصیف کنید. در ذیل به بعضی از آنها اشاره می‌شود:

  1. امام علی (ع) فرمود: «لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‌ءٌ مِنَ الْغَالِينَ»[۱۳۰]؛ ما را از مقام بندگی بالاتر نبرید؛ سپس هر چه می‌خواهید در وصف ما بگویید و هرگز نمی‌توانید ما را [آن‌گونه که شایسته مقام ماست] وصف کنید. مبادا مانند نصارا در مورد ما غلو نموده و ما را خدا بدانید؛ زیرا من از غلو کنندگان بیزارم.
  2. در بیان دیگر آمده است که ما را بنده مخلوق خدا بدانید و در وصف ما، غیر از نبوت، هر چه می‌خواهید بگویید[۱۳۱]. بنابراین غلو درباره ائمه معصومین (ع) هنگامی صادق است که کسی ائمه معصومین (ع) را تا مقام نبوت یا خدایی بالا ببرد.
  3. نیز آمده است که از غلو کردن درباره ما جداً بر حذر باشید. بگویید ما بندگان پرورش‌یافته خدا هستیم و در فضیلت ما هر چه دلتان می‌خواهد بگویید[۱۳۲].
  4. علی (ع) خطاب به اباذر می‌فرماید: بدان که من بنده و خلیفه خدا بر بندگان او هستم. ما را خدا ندانید و در فضیلت ما هر چه می‌خواهید بگویید؛ زیرا شما به حقیقت و نهایت فضایل ما نمی‌توانید برسید؛ چون آنچه خداوند به ما عنایت فرموده، بزرگ‌تر و عظیم‌تر از آن است که در قلب شما خطور می‌کند[۱۳۳].

از گفته‌های حضرت علی (ع) به خوبی استفاده می‌شود که غلو انحصاراً به این معناست که کسی، ائمه معصومین (ع) را پیامبر یا خدا بداند. در غیر این صورت، بیان فضایل ائمه معصومین (ع)، در بالاترین مرتبه آن، نه تنها غلو نیست، که بر اساس سخنان نورانی آنان، ما قادر به بیان حقیقت و نهایت آنها نیستیم.

از سوی دیگر، به ما سفارش شده است که از خدا بترسید، خدا و رسولش را بزرگ بدانید و هیچ‌کسی را از رسول خدا (ص) برتر ندانید؛ زیرا خدای متعال او را برتری داده است[۱۳۴]. هیچ‌کس برتر از پیامبر اکرم (ص) نیست. بنابراین بیان فضایل و اوصاف کمالیه آن حضرت، که نفی سهو یکی از آنهاست، نه تنها غلو نبوده، بلکه کسی را یارای تبیین آنها، آن‌گونه که شایسته مقام وی است، نخواهد بود[۱۳۵].

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
  11. خلیل بن احمد (فراهیدی)، کتاب العین، ج۴، ص۷۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۶، ص۱۹۴؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۴، ص۴۰۶؛ ابن سیده، المحکم والمحیط الاعظم، ج۴، ص۴۰۶.
  12. ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۹۰۸؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۸۸؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۹، ص۵۵۵.
  13. روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۹۰۸؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۸۸؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۵۵۵.
  14. خویی، المستند فی شرح العروة الوثقی، ج۷، ص۴۹.
  15. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج۱، ص۶۱۲.
  16. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۵۰۵.
  17. مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۸۵.
  18. عصمت از اشتباه معادل «سهو و نسیان» است که در کلمات بزرگان به وفور یافت می‌شود.
  19. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۴۱.
  20. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳.
  21. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۱۶.
  22. برای نمونه نگاه کنید به سبحانی، الالهیات، ۱۴۱۲ق، ص۱۹۱؛ سیدِ مرتضَی، تنزیه الانبیاء، ۱۳۸۰ش، ص۳۴-۴۱؛ سبحانی، عصمة الانبیاء، ۱۴۲۰ق، ص۲۹۱.
  23. برای نمونه نگاه کنید به علامه حلی، منتهی المطلب، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۷۸؛ شهید اول، ذکری، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۰.
  24. ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
  25. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
  26. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
  27. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.
  28. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ـ ۴۱۴.
  29. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۸۳.
  30. الاعتقادات فی دین الامامیه، ص۹۶.
  31. «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  32. «چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۱۰۰.
  33. الفقیه، ج۱، ص۳۵۸ تا ۳۶۰.
  34. ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰.
  35. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹.
  36. مجمع البیان، ج۷، ص۳۱۷: بالجمله هذه المسئله مما لم یمنع عنها العقل و دل علیها النقل فالواجب القول بها کما فی نظائرها.
  37. رساله فی سهو النبی، ص۲۳.
  38. در محضر علامه طباطبایی، ص۲۱۴.
  39. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۶۲-۲۷۱.
  40. شبر، سید عبد الله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۱۴۱ ـ ۱۴۳، أنوار الهدی، قم، چاپ دوم، ۱۴۲۴.
  41. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏۱، ص۳۵۹.
  42. رضوانی، علی اصغر، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج‏۱، ص۲۳۷.
  43. شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۴؛ حر عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۴۵.
  44. مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۸۹.
  45. شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۴؛ حر عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۴۶.
  46. شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۵؛ حر عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۴۹.
  47. مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۸۹.
  48. مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۴؛ التنبیه بالمعلوم، ص۴۷.
  49. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  50. مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۵؛ التنبیه بالمعلوم، ص۴۹.
  51. مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۸۹.
  52. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  53. قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۵۰ و ۱۵۱؛ طوسی، التبیان، ج۳، ص۳۱۶ و ۳۱۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۱؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۳۷۵؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العلیم، ج۱، ص۵۶۴ - ۵۶۵.
  54. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
  55. «و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک می‌گردد و کارنامه (ها) برنهاده می‌شود و پیامبران و گواهان را می‌آورند و میان آنان به حقّ داوری می‌کنند و بر آنان ستم نخواهد رفت» سوره زمر، آیه ۶۹.
  56. سبحانی تبریزی، الالهیات، ج۳، ص۱۹۵ و۱۹۶.
  57. مهدوی ارزگانی، عبدالله، مقاله «شیعه و سهوالنبی»، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۹۲.
  58. سوره نساء، آیات ۱۰۵ و ۶۴ و ۱۶۵؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳؛ سوره مائده، آیه ۱۱۷؛ سوره احزاب، آیه ۲۱ و ۳۳، سوره آل عمران، آیات ۳۱ و ۳۲ و ۳۳؛ سوره حشر، آیه ۹؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷ و ۲۸؛ سوره انعام، آیه ۹۰؛ سوره مریم، آیه ۵۸.
  59. «خدا چنین مى‏‌خواهد که هر رجس و پلیدى را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  60. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن ج۹، ص۱۳۹.
  61. ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ، «لبته شیطان را هرگز بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل و اعتماد می‌کنند تسلط نخواهد بود» سوره نحل، آیه ۹۹.
  62. رضوانی، علی اصغر، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ‏۱، ص ۲۴۱.
  63. «تا آن (غرق کفار و نجات مؤمنان) را مایه پند و عبرت شما مردم قرار دهیم و لکن گوش شنواى هوشمندان این پند و تذکر را تواند فرا گرفت»، سوره حاقه، آیه ۱۲».
  64. ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص۵۱۹؛ ذکاوتى، قراگزلو، علیرضا، ترجمه اسباب النزول، ص۲۳۴، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش؛ فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، محقق: اعلمی، حسین، ج ۵، ص۲۱۸، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص۵۳۰، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص۱۶۳، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش
  65. ثعلبى نیشابورى، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۸، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالسلام، عبدالشافى، محمد، ج ۵، ص۳۵۸، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳۰، ص۶۲۴، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق؛ رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: على اصغر حکمت، ج ۱۰، ص۲۰۹، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ۴، ص۶۰۰، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق
  66. «گوش‌های حافظ و نگهدارنده»
  67. أطیب البیان، ج ‏۱۳، ص۱۶۳.
  68. عبد الرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشیعة، ص۲۴۳.‏
  69. «ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد» سوره اعلی، آیه ۶
  70. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۳۹۳.
  71. «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) هَلْ سَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)سَجْدَتَيِ السَّهْوِ قَطُّ فَقَالَ لَا وَ لَا يَسْجُدُهُمَا فَقِيهٌ‌»؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۵۱.
  72. مهدوی ارزگانی، عبدالله، مقاله «شیعه و سهوالنبی»، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۹۸ ـ ۱۱۰.
  73. ر.ک: الهیات، ج۳، ص۲۰۱.
  74. تهذیب، ج۲، ص۳۵۱.
  75. لوامع صاحبقرانی (مشهور به شرح فقیه)، ج۴، ص۲۹۷.
  76. تنزیه‌الانبیاء، ص۸۴؛ الذریعه، ج۲، ص۵۵۴: خبر ذی الیدین خبر خبیث باطل، مقطوع علی فساده؛ لأنه یتضمن کذب النبی (ص) و سهوه.
  77. مختصرالنافع، ص۴۵.
  78. شرح تجرید، ص۱۹۵.
  79. دلائل الصدق لنهج الحق، ج۲، ص۵۰؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۱۳۰.
  80. تهذیب الأحکام، ج۲، ص۱۸۱؛ الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج۱، ص۳۷۱ و ۲۱۵.
  81. ذکری، ص۱۳۴.
  82. ارشاد الطالبین، ص۳۰۵.
  83. ر.ک: الهیات، جعفر سبحانی، ص۲۰۲: بل ابن بابویه قد سهی، انه اولی باسهو من النبی.
  84. الرواشح السماویة، ۸۴.
  85. شرح اصول کافی (ملاصدرا)، ج۱، ص۱۶۶.
  86. شرح فروع کافی، ج۳، ص۲۵۳: و لا بعد فیما ذکره قدس سره؛ لأن بعض العّامة کان له ید.
  87. الکافی، ج۷، ص۳۷۹، تعلیقه ۱؛ ر.ک: الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، ج۳، ص۱۸؛ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۶۲.
  88. بحارالأنوار، ج۱۷، ص۱۱۸.
  89. المحاسن، ج۱، ص۲۶۱.
  90. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۳، ص۷۱.
  91. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۷۱.
  92. برای نمونه: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ. «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵ و ﴿اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ.«مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن» سوره کهف، آیه ۲۴ و ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا.«و چون به جایگاه به هم پیوستن آن دو (دریا) رسیدند ماهی خود را فراموش کردند و (ماهی) راه خود را در دریا سرازیر در پیش گرفت (و رفت)» سوره کهف، آیه ۶۱ و ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ «(موسی) گفت: مرا برای آنچه از یاد بردم بازخواست مکن و کار مرا بر من سخت مگیر!» سوره کهف، آیه ۷۳ و ﴿وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. «و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸ و ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى * إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری * مگر آنچه را خدا خواهد» سوره اعلی، آیه ۶-۷.
  93. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۷۱.
  94. کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۵۷.
  95. ر.ک: حر عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۶۵.
  96. ر.ک: علامه حلی، مختلف الشیعة، ج۸، ص۳۳۰.
  97. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۱۸۰.
  98. نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۱۱.
  99. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۵.
  100. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۴۲۴.
  101. رجال النجاشی، ص۴۱۳؛ علامه حلّی، خلاصة الاقوال، ص۴۰۸؛ ابن داوود حلّی، رجال ابن داوود، ص۲۸۱.
  102. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۶.
  103. ر.ک: طوسی، الفهرست، ص۳۰۳.
  104. تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۷.
  105. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۷۴.
  106. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۵۲.
  107. ابن غضائری، رجال ابن غضائری، ص۸۸؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۴، ص۴۰۶؛ اردبیلی، جامع الروات، ج۲، ص۲۵۶.
  108. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۹.
  109. حرّ عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۶۵.
  110. طوسی، الاستبصار، ج۱، ص۶۶.
  111. ابن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۹.
  112. علامه حلّی، خلاصه الاقوال، ص۳۲۹؛ ابن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۲۲۴؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۱، ص۳۰۷؛ اردبیلی، جامع الروات، ج۱، ص۱۳۳.
  113. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۴۹۵.
  114. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۷۰.
  115. کلینی، الکافی، ج۳، ص۲۹۴.
  116. ر.ک: حرّ عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۶۵؛ علامه حلّی، مختلف الشیعة، ج۸، ص۳۳۰.
  117. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۴۰.
  118. خویی، کتاب الصلاة، ج۵، ص۳۶۲.
  119. طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۳۶۵.
  120. نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۱۱.
  121. مهدوی ارزگانی، عبدالله، مقاله «شیعه و سهوالنبی»، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۹۸.
  122. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۶۲-۲۷۱.
  123. ر.ک: احقاق الحق، ج۲، ص۲۳۱ به نقل از: المسایره.
  124. «من هم همانند شما انسانم و گاه دچار فراموشی می‌شوم. پس هرگاه چیزی را فراموش کردم، به یادم آورید». سنن ابی داوود، ج۱، ص۱۶۱.
  125. «چگونه است حال مردمی که کتاب خدا بر آنان تلاوت می‌شود، در حالی که توجه ندارند چه مقدار از آن خوانده شده و چه مقدار فروگذار گردیده است؟ بنی اسرائیل به همین سبب هلاک شدند؛ بدن‌های آنان [در موقع تلاوت آیات الهی] حاضر بود امّا دل‌هایشان غایب. خداوند نماز کسی را که دل او همراه جسمش حاضر نباشد، نمی‌پذیرد». بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۰۵.
  126. بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۰۶.
  127. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۴۸.
  128. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۹ و ۳۸.
  129. مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۵، ص۳۴۶.
  130. طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۳۳.
  131. قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۳۵.
  132. ابن بابویه (شیخ صدوق)، الخصال، ص۶۱۴.
  133. مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۶، ص۲.
  134. حمیری، قرب الاسناد، ص۱۵۹.
  135. مهدوی ارزگانی، عبدالله، مقاله «شیعه و سهوالنبی»، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۱۱۶.