انتخاب همسر در معارف و سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

همسریابی

یکی از مراحل مهم و حساس زندگی هر فرد، مرحله انتخاب همسر و شریک آینده زندگی است؛ همسر و شریکی که می‌خواهد تا پایان عمر همراه و هم راز او در فراز و نشیب زندگی باشد؛ از این رو لازم است که این انتخاب با دقت و حساسیت تحقیق و بررسی شود و از تصمیم‌گیری‌های عجولانه و احساسی دوران جوانی به دور باشد.

تعالیم اسلام ویژگی‌هایی را برای انتخاب همسری نیکو و مادری شایسته برای فرزندان آینده به جوان معرفی می‌کند که به اختصار این ویژگی‌ها را مرور می‌کنیم و سیره معصومین(ع) را در حدی که منابع یاری می‌دهند، ذکر می‌کنیم:

ویژگی‌های همسر شایسته

  1. ویژگی‌های جسمانی: توانایی فرزندآوری[۱]، دوشیزه بودن[۲] و زیبایی ظاهری[۳].
  2. ویژگی‌های اخلاقی و تقوا: فروتنی در برابر شوهر[۴]، سهل‌گیری و نرم‌خویی[۵]، پاکدامنی[۶] و امانت‌داری در غیاب شوهر[۷].
  3. ویژگی‌های دینی: ایمان و خداشناسی[۸]، یار و یاور بودن در مسائل دینی[۹] و داشتن روحیه سپاس‌گزاری[۱۰].
  4. ویژگی‌های روانی: مانند هوشمندی و عقل[۱۱]، مهربانی و عشق به فرزندان[۱۲]، تسلیم و همراهی در روابط جنسی[۱۳].
  5. ویژگی‌های اقتصادی: مهارت‌های ویژه در اداره خانواده[۱۴]، کمتر بودن مهریه[۱۵]، کمتر بودن هزینه ازدواج و مخارج زندگی[۱۶]، صبر و بردباری در مشکلات اقتصادی و سازگاری با آنها[۱۷].
  6. ویژگی‌های خانوادگی: داشتن پدر و مادر، برادر و خواهر خوب و مناسب[۱۸]. امیر مؤمنان علی(ع) نیز ضمن دعوت به دعا و نقش آن برای داشتن همسر شایسته، ویژگی‌های برتر یک همسر مناسب را این‌گونه بیان کرده‌اند: «هر کس از شما برای ازدواج تصمیم گرفت، دو رکعت نماز بخواند، بعد سوره حمد و یس را قرائت کند و پس از آن حمد و ثنای الهی را به جای آورد و بگوید: خدایا! زن صالح، با مودّت، پر اولاد، سپاس‌گزار، قانع و تسلیم و با غیرت نصیب من گردان، که اگر خوبی کنم سپاس‌گزار باشد، و اگر خدا را فراموش کردم، مرا یادآوری کند؛ آن‌گاه که خانه را ترک می‌کنم، حافظ زندگی و آبرو باشد و آن‌گاه که به خانه می‌آیم، مرا خوشحال و مسرور کند؛ اگر به او دستور دادم، اطاعت کند و اگر برای او قسم خوردم آن را بپذیرد، و اگر نسبت به او عصبانی و خشمناک شدم، مرا راضی و خرسند گرداند. ای خدای صاحب جلال و بزرگواری! چنین زنی را قسمت من گردان؛ زیرا من از آستان پر عظمت تو کمک می‌گیرم و جز آنچه تو قسمت من می‌کنی، چیزی را سراغ ندارم. اگر کسی این نماز و دعا را انجام دهد، خداوند خواسته او را اجابت می‌نماید»[۱۹].

همچنین روایات معصومین(ع) معیارهایی را برای انتخاب شوهر و پدر آینده فرزندان به دختران ارائه می‌کند که عبارتند از:

  1. ویژگی‌های دینی؛ مانند تقوا و پاکی و دوری از گناهان؛
  2. ویژگی‌های اخلاقی؛ مانند حسن خلق، خوش رفتاری با والدین و پاکدامنی؛
  3. ویژگی‌های اقتصادی؛ مانند درآمد مالی مناسب، سعه صدر مالی و دوری از خساست.

جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند: رسول خدا(ص) فرمود: «نمی‌خواهید بهترین مردان شما را به شما معرفی کنم؟ عرض کردیم: چرا، ای رسول خدا. فرمود: برخی از بهترین مردان شما، مرد پرهیزکار پاکیزه، دست باز (با سخاوت) زبان و دامن پاک، خوش رفتار با پدر و مادر است که خانواده‌اش را به پناهندگی به دیگران مجبور نسازد»[۲۰].

فردی با تمام ویژگی‌های پیش‌گفته، یا پیدا نمی‌شود و یا دست‌کم کمتر یافت می‌شود؛ از این رو جوان باید بر اساس اولویت‌بندی‌های یاد شده، دست به انتخاب بزند. با توجه به آیات و روایات، مهم‌ترین اولویت و ملاک در گزینش همسر، ایمان و پایبندی او به انجام واجبات و پرهیز از محرمات الهی است.

پیامبر خدا(ص) پیروان و دوستداران خود را این‌گونه سفارش و راهنمایی می‌کنند: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ‌»؛ «هرگاه کسی نزد شما آمد که دینداری و اخلاقش را می‌پسندید، به او همسر دهید»[۲۱]. حضرت در حدیثی دیگر پیامد شوم و خطرناک آن را چنین بیان می‌کنند: «إِذَا أَتَاكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِينَهُ وَ أَمَانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ»؛ «هرگاه کسی برای خواستگاری نزد شما آمد که دینداری و امانت‌داری او را می‌پسندید، به او همسر دهید، که اگر چنین نکنید، سبب فتنه و فساد بزرگ بر روی زمین خواهی بود»[۲۲]. همچنین مردی در مشورت با امام حسن(ع) درباره ازدواج دخترش پرسید، حضرت در پاسخی راهگشا و پر معنا فرمودند: «زَوِّجْهَا مِنْ رَجُلٍ تَقِيٍّ فَإِنَّهُ إِنْ أَحَبَّهَا أَكْرَمَهَا وَ إِنْ أَبْغَضَهَا لَمْ يَظْلِمْهَا»؛ «او را به ازدواج کسی درآور که اهل تقوی باشد. پس اگر او را دوست داشته باشد احترام و تکریمش کند، و اگر از او خوشش نیاید، به اوستم نکند»[۲۳].

و از سوی دیگر خداوند به جوانانی که در انتخاب همسر، اولویت را به دینداری او می‌دهند، وعده جبران کمبودها را می‌دهد، آنجا که صادق آل محمد می‌فرماید: «هرگاه مرد، زنی را به خاطر زیبایی و ثروتش به همسری برگزیند، به همان واگذار می‌شود و هرگاه او را به خاطر دینش به همسری انتخاب کند، خداوند زیبائی و مال را روزی او می‌کند»[۲۴]. حضرت در کلامی دیگر دلزدگی را ثمره اولویت‌دهی محض به زیبایی می‌دانند، آنجا که می‌فرمایند: «هرگاه مرد، زنی را تنها به خاطر زیبایی و ثروتش به همسری برگزیند، به همان واگذار می‌شود و در او چیزی می‌بیند که سبب ناراحتیش می‌شود و هر گاه او را به خاطر دینش به همسری انتخاب کند، خداوند زیبایی و مال را روزی او می‌کند»[۲۵].

و این چنین ثمره پذیرش ایمان و اخلاق به عنوان بهترین ملاک گزینش همسر، نصیب آنان خواهد شد. چنان که در سیره معصومین(ع) بسیار مشاهده می‌شود، آن حضرات با توجه به این ملاک‌های برتر ازدواج می‌کردند. امام صادق(ع) درباره فاطمه، دختر امام حسن(ع) و همسر امام سجاد(ع) می‌فرماید: «كَانَتْ صِدِّيقَةً لَمْ تُدْرَكْ فِي آلِ الْحَسَنِ امْرَأَةٌ مِثْلُهَا»؛ «او زنی بسیار راستگو بود و در آل حسن زنی مانند او یافت نشده است»[۲۶].

پیامبر خدا(ص) و اهل بیت ایشان حتی دیگران را هم با توجه به این ملاک‌های برتر به ازدواج یکدیگر در می‌آورده‌اند و دختران و پسران فهمیده نیز آن را می‌پذیرفته‌اند. امام باقر(ع) فرمودند: مردی از اهل یمامة[۲۷] به نام جویبر در جست‌وجوی اسلام پیش رسول خدا(ص) آمد و اسلام آورد و اسلام او نیکو شد، جویبر مردی کوتاه اندام، نیازمند، برهنه و از سیاهان زشت‌روی بود. پیامبر(ص) او را در آغوش حمایت خویش گرفت و برای او سهمی از خوراک قرار داد و لباسی به او پوشاند و به او دستور داد تا در مسجد اقامت گزیند و شب‌ها در آنجا بخوابد. جویبر تا آن زمان که خواست خدا بود در مسجد اقامت گزید تا اینکه مسلمانان نیازمند که از غیر مدینه بودند در مدینه زیاد شدند و مسجد برای آنان تنگ شد. آن گاه خداوند بزرگ به پیامبرش(ص) وحی کرد مسجد را پاک ساز و آنان را که شب در مسجد می‌خوابند بیرون ببر و فرمان ده تا درهایی که به مسجد گشوده شده است ببندند؛ مگر در خانه علی(ع) و اقامتگاه فاطمه(س)، و کسی جنب از مسجد نگذرد و غریب در مسجد نخوابد، پس رسول خدا(ص) فرمان داد تا درها را ببندند مگر در خانه علی(ع) و اقامتگاه فاطمه(س) را که آنها را به حال خود واگذاشت. سپس رسول خدا(ص) فرمان داد تا برای مسلمانان مکانی سقف‌دار برگزینند. آن مکان ساخته شد و آنجا همان «صفّه» بود.

آن‌گاه پیامبر(ص) به غریبان و تهی دستان فرمان داد تا روز و شب‌شان را در آنجا سپری کنند. آنان در آنجا اقامت گزیدند و گرد آمدند. پس پیوسته رسول خدا(ص) با گندم، خرما، جو و هرگاه که کشمش نزد او بود با کشمش از آنان مراقبت و سرپرستی می‌کرد و مسلمانان به حال آنان رسیدگی می‌کردند و برای عطوفتی که پیامبر اکرم(ص) نسبت به آنان داشت به آنان مهر می‌ورزیدند و صدقه‌های خود را به آنان می‌دادند. روزی رسول خدا(ص) نگاهی عطوفت‌آمیز و رحمت‌انگیز به جویبر کرد و فرمود: «يَا جُوَيْبِرُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ وَضَعَ بِالْإِسْلَامِ مَنْ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ شَرِيفاً وَ شَرَّفَ بِالْإِسْلَامِ مَنْ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَضِيعاً وَ أَعَزَّ بِالْإِسْلَامِ مَنْ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ ذَلِيلًا وَ أَذْهَبَ بِالْإِسْلَامِ مَا كَانَ مِنْ نَخْوَةِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرِهَا بِعَشَائِرِهَا وَ بَاسِقِ أَنْسَابِهَا فَالنَّاسُ الْيَوْمَ كُلُّهُمْ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ وَ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ عَجَمِيُّهُمْ مِنْ آدَمَ وَ إِنَّ آدَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طِينٍ وَ إِنَّ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَطْوَعُهُمْ لَهُ وَ أَتْقَاهُمْ وَ مَا أَعْلَمُ يَا جُوَيْبِرُ لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَيْكَ الْيَوْمَ فَضْلًا إِلَّا لِمَنْ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ مِنْكَ وَ أَطْوَعَ»؛ «ای جویبر! کاش با زنی ازدواج می‌کردی تا عفافت را به وسیله او پاس می‌داشتی و او تو را بر کارهای دنیوی و اخروی یاوری می‌کرد. جویبر به آن حضرت گفت: ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت باد! چه کسی به من میل پیدا می‌کند؟! به خدا سوگند نه شخصیت دارم، نه نسب، نه دارایی و نه زیبایی. پس کدامین زن به من رغبت می‌ورزد. رسول خدا(ص) به او فرمود: ای جویبر! بی‌تردید خدا فرودست کرد به وسیله اسلام کسانی را که در جاهلیت گرانقدر بودند و عزت بخشید به وسیله اسلام کسانی را که در جاهلیت خوار می‌زیستند و به وسیله اسلام غرور جاهلیت و بالیدن به قبایل و افتخار به بلند مرتبه بودن نیاکان از بین رفت. امروز همه مردم؛ سفید، سیاه، قرشی، عرب و عجم از نسل آدمند و بی‌شک خداوند آدم را از گل آفرید و محققاً محبوب‌ترین مردم نزد خداوند بزرگ در روز رستاخیز کسی است که فرمان‌پذیرتر برای او و پرهیزکارتر باشد و ای جویبر! من هیچ مسلمانی را امروز والاتر و برتر نمی‌دانم، مگر کسی که پرهیزکارتر از تو برای خدا باشد و فرمان پذیرتر.

سپس فرمود: ای جویبر! به سوی زیاد پسر لبید برو. او از با شخصیت‌ترین پسران بیاضه است و به او بگو من فرستاده رسول خدا به سوی تو هستم و او می‌گوید: دخترت ذلفاء را به همسری جویبر درآور... زیاد، پسر لبید در خانه‌اش بود و گروهی از قبیله‌اش پیرامون او را گرفته بودند... جویبر داخل شد و سلام کرد و سپس گفت: ای زیاد بن لبید! من فرستاده رسول خدا به سوی تو هستم. درباره نیازی که دارم آیا آشکارا بگویم یا پنهانی؟ زیاد گفت: آشکار بگو، این برای من شرف و افتخار است. جویبر گفت: رسول خدا می‌فرماید: ذلفاء را به همسری جویبر درآور، زیاد به او پاسخ داد: آیا رسول خدا تو را با این پیام فرستاده است؟ جویبر گفت: آری. من این گونه نبودم که بر رسول خدا دروغ ببندم. آن‌گاه زیاد به او گفت: ما تنها دخترانمان را به همگنان‌شان از انصار می‌دهیم. ای جویبر! تو بازگرد تا من با رسول خدا(ص) ملاقات کنم و عذرم را بگویم. جویبر بازگشت و می‌گفت به خدا سوگند بر چنین سنتی قرآن فرود نیامده است و نبوت پیامبر ظاهر نگشته است. ذلفاء، دختر زیاد در پشت پرده گفتار جویبر را شنید، کسی را پیش پدرش فرستاد که پیش من بیا. زیاد آمد. ذلفاء گفت: با جویبرچه گفت‌وگویی داشتید؟

به خدا سوگند جویبر این‌گونه نیست که در حضور پیامبر به او دروغ بندد. اکنون کسی را بفرست تا جویبر را بازگرداند. فرستاده زیاد به جویبر رسید و او را بازگرداند. زیاد گفت: ای جویبر آفرین بر تو! آسوده باش تا به سوی تو بازگردم آنگاه زیاد به محضر رسول خدا(ص) رفت و گفت: پدر و مادرم به فدای‌تان باد! جویبر پیام شما را آورده است و می‌گوید رسول خدا(ص) فرمود: دخترت ذلفاء را به همسری جویبر درآور، ولی من با او به نرمی سخن نگفتم و اندیشیدم که با شما دیدار کنم. ما تنها دختران‌مان را به کسانی از انصار که هم‌شأن ما باشند می‌دهیم. رسول خدا(ص) به او فرمود: «يَا زِيَادُ- جُوَيْبِرٌ مُؤْمِنٌ وَ الْمُؤْمِنُ كُفْوٌ لِلْمُؤْمِنَةِ وَ الْمُسْلِمُ كُفْوٌ لِلْمُسْلِمَةِ»؛ ای زیاد! جویبر مؤمن است و مؤمن هم‌شأن زن مؤمنه است و مرد مسلمان همتای زن مسلمان است؛ پس جویبر را زن بده و از او روی مگردان. زیاد به خانه بازگشت، پیش دخترش رفت و آنچه را از رسول خدا شنیده بود بدو باز گفت. دخترش گفت: بی‌شک اگر فرمان رسول خدا(ص) را نپذیری کفر پیشه کرده‌ای بنابراین جویبر را زن بده. زیاد از خانه بیرون آمد، دست جویبر را گرفت و پیش قومش برد و او را بر اساس سنت خدا و سنت رسول خدا(ص) همسر داد و مهرش را به عهده گرفت. سرانجام زیاد وسایل زندگی ذلفاء را فراهم ساخت و او را آماده کردند. سپس به جویبر پیام دادند آیا خانه داری تا ذلفاء را به خانه‌ات بیاوریم؟ پاسخ داد: به خدا سوگند مرا خانه‌ای نیست. آنان ذلفاء را مهیا کردند و برای او خانه‌ای آماده ساختند و در آن فرش گستردند و ابزار زندگی نهادند و بر جویبر دو جامه پوشاندند. ذلفاء به خانه‌اش برده شد و جویبر نیز شبانگاه با بدرقه همراهان بر ذلفاء وارد گشت. جویبر چون چشمش به ذلفاء افتاد به خانه و وسایل خانه و بوی خوش نگریست. به گوشه اتاق رفت پیوسته تا سپیده دم به تلاوت قرآن، رکوع و سجود پرداخت تا اینکه اذان صبح را شنید. او و همسرش به سوی نماز رفتند، وضو ساختند و به نماز صبح پرداختند. از ذلفاء سؤال شد: آیا جویبر با تو تماسی داشت؟ پاسخ داد: او پیوسته قرآن تلاوت می‌کرد و در رکوع و سجود بود تا اینکه صدای اذان برخاست از اتاق بیرون آمد.

جویبر تا سه شب چنین می‌کرد و داستان او را از زیاد پنهان می‌داشتند. چون روز سوم فرا رسید باز او چنین کرد. آن‌گاه خبر را به پدر ذلفاء رساندند. او پیش رسول خدا(ص) رفت و گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایتان باد! به من فرمان دادید که جویبر را همسر دهم و به خدا سوگند او از کسانی نبود که ما او را به دامادی برگزینیم، لیکن فرمان‌پذیری از شما بر من واجب کرد که او را زن دهم.

پیامبر(ص) از او پرسیدند چه چیزی را از او ناشایست می‌دانی؟ زیاد گفت: ما اتاقی برای او آماده ساختیم و وسایلی فراهم کردیم دخترم وارد اتاق شده است و او نیز شبانگاه داخل اتاق شده است و با ذلفاء سخن نگفته، به او نظر نیفکنده و به او نزدیک نشده است، بلکه در گوشه‌ای از اتاق ایستاده و پیوسته به تلاوت قرآن پرداخته یا در رکوع و سجده بوده تا اذان صبح را شنیده است و در شب دوم و سوم نیز چنین شیوه‌ای را پیشه کرده است و به ذلفاء نزدیک نشده و هم سخن نشده تا هم اکنون که من پیش شد شما آمده‌ام و ما نمی‌اندیشیم او میلی به زنان داشته باشد. کار ما را مورد توجه قرار ده. زیاد بازگشت و پیامبر خدا(ص) به دنبال جویبر فرستاد و به او گفت: آیا با زنان نزدیکی نمی‌کنی؟ جویبر پاسخ داد: آیا من مرد نیستم؟ چرا ای رسول خدا بی‌شک من عاشق و شیفته زنان هستم. رسول خدا(ص) به او فرمود: من برخلاف آنچه تو خویش را وصف می‌کنی خبر یافته‌ام. به من گفته شده است [که] آنان برای تو اتاق، بستر و وسایل آماده ساخته‌اند و دختری زیبا و خوش بو بر تو وارد شده است و تو شبانگاه آمده‌ای و به او نظر نیفکنده‌ای و با او سخن نگفته‌ای و به او نزدیک نشده‌ای چه بر تو رخ داده است؟ جویبر پاسخ داد: ای رسول خدا! من داخل اتاقی بزرگ شدم و بستری دیدم و وسایلی و دختری زیبا و خوش‌بو. موقعیتی را که داشتم به خاطرم آمد؛ غربتم، نیازمندیم، خواریم و همزیستیم با غریبان و تهیدستان بر ذهنم گذشت، پس خواستم برای نعمت‌هایی که خدا به من داده است او را سپاس گویم و با سپاس حقیقی به سوی او تقرب جویم در گوشه‌ای از اتاق برخاستم و پیوسته در نمازم تلاوت قرآن می‌کردم به رکوع می‌رفتم و سجده می‌گزاردم خدا را سپاس می‌گفتم تا اینکه صدای اذان را شنیدم، پس بیرون آمدم. سپیده‌دم اندیشیدم تا آن روز را روزه بگیرم سه شب و سه روز چنین کردم و پنداشتم در برابر آنچه خدا به من داده است اندک است، و لکن امشب به خواست خدا، او و قبیله‌اش را خرسند خواهم ساخت. آن‌گاه پیامبر(ص) کسی را به سوی زیاد فرستاد و سخن جویبر را به او رساند. آنان خشنود شدند و جویبر به آنچه گفته بود وفا کرد بعد از آن همراه رسول خدا(ص) در غزوه‌ای شرکت جست و به شهادت رسید. رحمت خداوند بر او باد. پس از آن رخداد - شهادت جویبر - در انصار بیوه زنی نبود که بیشتر از او - ذلفاء - خواستگار داشته باشد[۲۸].

ازدواج رسول گرامی اسلام(ص) در جوانی که از فقرا و ایتام به شمار می‌رفت با زنی که دارای کاروان‌های تجارتی بوده است و همچنین ازدواج امامان معصوم(ع) که دارای سرمایه‌های مادی و معنوی بودند با کنیزان به اسارت گرفته شده، از جمله این نمونه‌هاست. بدین‌سان در می‌یابیم که معیار اساسی در گزینش همسر تقوا و مسائل معنوی است. اینکه قریب به اتفاق همسران اهل بیت(ع) از بهترین زنان عالم به شمار می‌روند به خوبی نشان می‌دهد که سیره ایشان در انتخاب همسر بر اساس گزنیش برترین‌ها از نظر اخلاقی و معنوی بوده است[۲۹].

خواستگاری و پیشنهاد ازدواج

اولین اقدام عملی برای ازدواج، پیشنهاد ازدواج و خواستگاری از طرف مقابل است. خواستگاری یک پیشنهاد و گفت‌وگوی ابتدایی از جانب مرد یا زن برای تشکیل زندگی مشترک است که می‌تواند در نهایت به درخواستی از سوی دو طرف منجر شود؛ همان طور که ممکن است خواستگاری صورت بگیرد، ولی هیچ تفاهم و توافقی به دست نیاید و ازدواجی انجام نشود.

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که چرا پیشنهاد ازدواج در جوامع گذشته و حال، اغلب از سوی مردان صورت می‌گیرد؟ استاد شهید مطهری در پاسخ به این پرسش می‌نویسد: اینکه از قدیم الایام، مردان به عنوان خواستگاری نزد زنان می‌رفته‌اند و از آنها تقاضای همسری می‌کرده‌اند، از بزرگ‌ترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبیعت، زن را گل و مرد را بلبل؛ زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد نیاز و طلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است. ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد، با این وسیله جبران کرده است.

خلاف حیثیت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود، برای مرد قابل تحمل است که از زنی خواستگاری کند و جواب رد بشنود و آن‌گاه از زن دیگری خواستگاری کند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنی رضایت خود را به همسری با او اعلام کند، اما برای زن که می‌خواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردی را به همسری خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود[۳۰]. با این همه باید توجه داشت که «زن و مرد هر دو طالب و مطلوب هستند؛ با این تفاوت که طلب مرد، ظهور و بروز بیشتری دارد و طلب زن با کتمان همراه است و در مقابل، مطلوب بودن زن ظهور و بروز بیشتری دارد و مطلوب بودن مرد در نهاد زن در هاله‌ای از پنهان‌کاری ظریف و دلبری زنانه خودنمایی می‌کند؛ پس این طور نیست که مرد، تنها طالب زن باشد و مطلوب او نباشد و زن فقط مطلوب مرد بوده و طالب او نباشد»[۳۱]. البته نباید افزون بر جنبه‌های زیستی و طبیعی و جنبه‌های روان‌شناختی، نقش عوامل فرهنگی -حیا و عفت زنان - و اعتقادی را در جوامع مختلف نادیده گرفت و بی‌تأثیر دانست.

شایان توجه است که در متون دینی اسلام سفارشی شفاف در این مورد به چشم نمی‌خورد، حتی در مواردی زنان پیشنهاد دهنده ازدواج با مرد مورد علاقه خود بوده‌اند و نکوهشی هم از طرف معصومین صورت نگرفته است، چنان‌که به نقل تاریخ، حضرت خدیجه علاقه به پیامبر و ازدواج با ایشان را اظهار و عرض کرد: «من به خاطر خلق و خوی تو حاضرم با تو ازدواج کنم»[۳۲]. همچنین زمانی که زینب بنت خزیمه ام المساکین از زنان شایسته مدینه نزد پیامبر(ص) آمد و خود را بی‌مهریه و از سر ایمان و ارادت به پیامبر بخشید با هیچ اعتراضی از سوی پیامبر مهربانی‌ها مواجه نشد و فقط به انتظار کلام وحی نشستند و آنگاه که با اعتراض بعضی از همسران پیامبر روبه‌رو گردید، مورد حمایت پیامبر نیز قرار گرفت و پیامبر با همسران معترضش به تندی برخورد کردند و آزارها و بی‌مهری‌هایشان را گوشزد فرمودند، قرآن نیز این گونه ازدواج که اختصاص به شخص ایشان دارد را تأیید می‌کند، آنجا که می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ...[۳۳].

در عین حال، سیره بزرگان دین رسم مزبور - خواستگاری مرد از زن - را به عنوان یک اولویت تأیید می‌کند. در کتاب کشف الغمه از ام سلمه و سلمان فارسی و علی بن ابیطالب جریان خواستگاری امیر مؤمنان(ع) از حضرت زهرا(س) این‌گونه روایت شده است: با فرارسیدن سال دوم هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه که نشانه‌های استقرار و آرامش مسلمانان در مدینه آشکار شد، آن دسته از بزرگان قریش که از فضیلت و سابقه در اسلام و جاه و مقام و دارایی برخوردار بودند، زهرای مرضیه را که به سنّ بلوغ رسیده بود از پیامبر اکرم(ص) خواستگاری می‌کردند. و حضرت به گونه‌ای مناسب دست رد به سینه آنها می‌نهاد و به گونه‌ای از آنان رویگردان می‌شد که تصور می‌کردند رسول خدا(ص) بر آنان خشمگین شده است یا اینکه در این باره از آسمان وحی بر آن بزرگوار نازل گردیده! خلیفه اول، فاطمه اطهر را از رسول اکرم خواستگاری نمود، ولی پیامبر اسلام در پاسخ فرمود: اختیار فاطمه با خدای سبحان است.

بعد از ابوبکر عمر بن خطاب نیز از فاطمه زهرا(س) خواستگاری کرد، ولی رسول خدا(ص) همان جوابی را به وی داد که به ابوبکر داده بود. در یکی از روزها ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بودند، ایشان راجع به فاطمه اطهر مذاکراتی به عمل آوردند. ابوبکر گفت: اشراف قریش در حضور پیامبر خدا خواستگار فاطمه زهرا(س) شدند، آن بزرگوار فرمود: اختیار فاطمه با خدا می‌باشد. هرگاه که بخواهد وسیله ازدواج وی را مهیا می‌نماید. علی بن ابی طالب(ع)، فاطمه زهراء(س) را از رسول خدا(ص) خواستگاری ننموده و با وی مذاکره نکرده، من علت عدم خواستگاری علی را جز تهیدستی چیز دیگری نمی‌بینم من این طور دریافته‌ام که خدا و رسولش فاطمه اطهر(س) را برای علی(ع) نگاه داشته‌اند ... سلمان فارسی می‌گوید: آنان از مسجد خارج و برای یافتن علی(ع) متوجه منزل آن حضرت شدند، ولی او را نیافتند. علی با آن شتری که داشت آب برای درخت خرمای یکی از انصار می‌کشید و اجرت می‌گرفت. هنگامی که ایشان به سوی علی رفتند و چشم آن حضرت به آنان افتاد فرمود: چه خبر دارید و برای چه منظوری نزد من آمده‌اید؟ ابوبکر گفت: یا علی! هیچ خصلت نیکویی نیست، مگر اینکه تو در آن سبقت گرفته‌ای؛ تو نزد پیغمبر اسلام از نظر قرابت و رفاقت و سبقت مقامی داری که می‌دانی. گروهی از اشراف قریش برای خواستگاری فاطمه زهرا(س) نزد پیغمبر معظم اسلام رفتند و آن بزرگوار آنان را رد کرد و در جوابشان فرمود: اختیار فاطمه در دست قدرت خدا است، اگر بخواهد او را شوهر دهد می‌دهد. یا علی! چه مانعی دارد که تو فاطمه اطهر را از پیامبر اسلام خواستگاری نمایی؟ زیرا من امیدوارم که خدا و رسول فاطمه را برای تو نگاه داشته باشند.

راوی می‌گوید: چشمان مبارک حضرت امیر پر از اشک شدند و فرمود: به خدا قسم که من به فاطمه زهرا(س) رغبت دارم و کسی مثل من به زهرا بی‌میل نیست. علی(ع) پس از این جریان شتر خود را باز نمود و آن را به منزل برد و بست. آن‌گاه نعلین‌های خود را پوشید و متوجه پیغمبر شد. رسول خدا آن موقع در خانه زوجه‌اش ام سلمه مخزومی بود. وقتی علی دق الباب نمود، ام سلمه گفت: کیست که دق الباب می‌کند؟ پیامبر اکرم(ص) قبل از اینکه حضرت علی(ع) بگوید منم فرمود: برخیز در را باز کن و به وی بگو: وارد شود. وی مردی است که «يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»؛ «خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسول را دوست دارد». ام‌سلمه گفت: پدر و مادرم به فدای تو یا رسول الله! این کیست که تو هنوز او را ندیده‌ای و این چنین درباره‌اش می‌فرمایی؟ فرمود: ای ام‌سلمه! آرام باش! این مردی نیست که سفیه باشد و به زودی عصبانی شود. وی برادر و پسر عمو و محبوب‌ترین مردم است نزد من. ام‌سلمه می‌گوید: من با سرعتی برای باز کردن در رفتم که پایم به دامنم پیچید و نزدیک بود با سر به زمین بیافتم. موقعی که در را گشودم، با علی بن ابی طالب مواجه شدم. آن حضرت وارد خانه نشد تا موقعی که یقین پیدا کرد: من به جایگاه خود بازگشتم؛ آن‌گاه داخل شد و به رسول خدا گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»؛ پیغمبر خدا در جوابش فرمود: «وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَبَا الْحَسَنِ»، بنشین. علی(ع) در حضور پیغمبر اسلام نشست و همچنان به زمین نگاه می‌کرد، گویا حاجتی داشت، ولی از اظهار آن خجالت می‌کشید؛ لذا سر مبارک خود را به زیر افکنده و سخنی نمی‌گفت. پیامبر اعظم اسلام(ص) گویا از قلب علی(ع) آگاه بود؛ لذا به وی فرمود: یا ابا الحسن! من این طور گمان می‌کنم که حاجتی داشته باشی، چه مانعی دارد، حاجت قلبی خود را بگو؛ زیرا حاجت تو نزد من روا خواهد شد، علی(ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله! تو می‌دانی که خودت مرا از عمویت ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. من کودکی بودم و چیزی نمی‌دانستم؛ تو مرا با خویشتن هم‌غذا کردی؛ تو درباره من از لحاظ نیکویی و شفقت از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد افضل و برتری، خدای رئوف مرا به وسیله تو و در دست تو هدایت نمود؛ خدا مرا از آن حیرت و سرگردانی‌هایی که پدران و عموهایم دچار بودند نجات داد. «يَا رَسُولَ اللَّهِ ذُخْرِي وَ ذَخِيرَتِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ «ای فرستاده خدا! تو در دنیا و آخرت برای من ذخیره و پناگاه هستی». یا رسول الله! من دوست دارم با این همه رعایتی که نسبت به من فرموده‌ای خانه و زوجه‌ای داشته باشم که با او انس بگیرم. یا رسول الله! من نزد تو آمده‌ام تقاضا دارم که دخترت فاطمه را برای من تزویج نمایی، آیا این تقاضا را می‌پذیری؟ ام‌سلمه می‌گوید: دیدم صورت مبارک پیغمبر اسلام(ص) از شدت فرح و خوشحالی می‌درخشید[۳۴].

امیرالمؤمنین(ع) در این باره می‌فرماید: از خویشاوندی و سابقه‌ام در اسلام و یاری رسانی‌ام و جهادم برای پیامبر سخن گفتم. پیغمبر اکرم(ص) فرمود: یا علی راست می‌گویی، مقام تو بالاتر از این است که تذکر دادی. گفتم: یا رسول الله فاطمه زهرا را برایم تزویج نما. فرمود: یا علی قبل از تو چند نفر از مردان این تقاضا را داشتند، ولی هرگاه من به فاطمه می‌گفتم، اظهار بی‌میلی می‌کرد؛ صبر کن تا من نزد او بروم و برگردم. هنگامی که رسول خدا(ص) نزد فاطمه اطهر رفت، آن بانو از جای برخاست و عبای پدر خود را گرفت و نعلین‌های آن حضرت را در آورد؛ آب آورد و پاهای آن حضرت را با دست‌های خود شست‌وشو داد، آن‌گاه نشست.

پیغمبر خدا فرمود: ای فاطمه! گفت: لبیک یا رسول الله! گفت: علی بن ابی طالب کسی است که تو قرابت و فضیلت و سبقت در اسلام وی را می‌دانی، من از خدای سبحان خواسته‌ام که تو را برای بهترین و محبوب‌ترین خلق خود تزویج کند. علی درباره ازدواج با تو گفت‌وگویی نموده، تو چه صلاح می‌دانی؟ فاطمه اطهر ساکت شد و صورت خود را از پیغمبر خدا برنگردانید. رسول خدا(ص) رضایت فاطمه را از صورتش دریافت؛ لذا برخاست و فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ، سُكُوتُهَا إِقْرَارُهَا»؛ سکوت فاطمه دلیل بر رضایت وی خواهد بود[۳۵]. یا ابا الحسن! مایلی که به تو مژده‌ای دهم؟ گفتم: آری، پدر و مادرم به فدای تو، تو همیشه در گفتار خود با برکت و هدایت‌کننده بوده‌ای، صلوات خدا بر تو باد.

پیامبر خدا به من فرمود: یا ابا الحسن! خدا قبل[۳۶] (چهل روز پیش) از اینکه من فاطمه را در زمین برای تو تزویج، نمایم وی را در آسمان برای تو تزویج کرده است. قبل از اینکه تو نزد من بیایی درباره همین موضوع ملکی نزد من آمد که دارای چندین چهره و صورت و چندین پروبال بود و من در میان ملائکه نظیر او را ندیده بودم. او پس از اینکه به من گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ‌»، گفت: مژده باد تو را به یگانگی و پاکیزگی نسل. گفتم: این چه بشارتی است؟ گفت: نام من سیطائیل است، من موکل به یکی از قائمه‌های عرش می‌باشم. از خدا خواهش نمودم به من اجازه دهد که به تو مژده دهم. این جبرئیل است که به دنبال من می‌آید و می‌خواهد تو را از کرامت پروردگار آگاه نماید. سخن وی تمام نشده بود که جبرئیل نازل شد و گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ‌»، سپس یک حریر سفیدی از حریر بهشتی که دو سطر از نور بر آن نوشته شده بود، در میان دست من نهاد.

گفتم: ای حبیب من! این حریر و این خط چیست؟ گفت: یا محمد! خدای علیم توجهی به زمین کرد و تو را از میان خلق خود برگزید و به پیامبری مبعوث نمود. برای دومین بار توجهی به زمین کرد و یک وزیر و هم صحبت و دامادی برای تو انتخاب نمود و دخترت فاطمه را برای او تزویج کرد. گفتم: ای حبیب من! این مرد کیست؟ گفت: یا محمّد! وی که در دنیا برادر و پسر عموی تو است علی بن ابی طالب می‌باشد. خدای توانا به بهشت دستور داد تا خود را زینت نمود. به درخت طوبی امر کرد: زر و زیور و حله‌ها را آماده نموده است. حورالعین خویشتن را زینت کرده‌اند. به ملائکه دستور داده که در آسمان چهارم نزد بیت‌المعمور اجتماع نمایند. ملائکه ما فوق بیت المعمور به جانب آن نزول و ملائکه پائین بیت المعمور به طرف آن صعود نمودند. خدای رحمان و رحیم به رضوان امر نموده که منبر کرامت را بر در بیت‌المعمور نصب نمایند. این همان منبری است از نور که حضرت آدم بر فراز آن رفت و نام‌های موجودات را بر ملائکه عرضه نمود.

خدا به یکی از ملائکه حجب خویشتن که او را راحیل می‌گویند، وحی کرد تا بر فراز آن منبر برود و حمد و ثنای خدا را آن طور که باید و شاید به جای آورد. در میان ملائکه از لحاظ نیکویی بیان و شیرین زبانی بهتر از راحیل وجود ندارد. راحیل بر فراز منبر رفت و آن طور که باید و شاید حمد و ثنای خدا را به جای آورد و بدین جهت اهل آسمان‌ها غرق سرور شدند. جبرئیل گفت: خدای سبحان به من دستور داده که عقد نکاح را جاری کن[۳۷]؛ زیرا من کنیز فاطمه اطهر دختر حبیب خودم محمد را برای بنده‌ام علی بن ابی طالب تزویج کردم. من عقد نکاح را جاری کردم و جمیع ملائکه را بر آن شاهد گرفتم. شهادت آنان بر این پارچه حریر نوشته شده. خدای من دستور داده که این حریر را به تو عرضه نمایم و آن را به وسیله عطر و مشک مهر نمایم و به رضوان تحویل دهم. خدای جهان پس از اینکه ملائکه را بر این ازدواج شاهد گرفت، به درخت طوبی امر کرد: زر و زیور و حله‌ها را نثار کند. ملائکه و حورالعین آنها را برگرفتند و تا قیامت به آنها افتخار می‌نمایند. یا محمد! خدای تعالی به من فرموده به تو بگویم: «أَنْ تُزَوِّجَ عَلِيّاً فِي الْأَرْضِ فَاطِمَةَ(س) وَ تُبَشِّرَهُمَا بِغُلَامَيْنِ زَكِيَّيْنِ نَجِيبَيْنِ طَاهِرَيْنِ طَيِّبَيْنِ خَيِّرَيْنِ فَاضِلَيْنِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ «فاطمه را برای حضرت علی بن ابی طالب تزویج نمایی و ایشان را به دو پسری بشارت دهی که در دنیا و آخرت با زکاوت، نجیب، طاهر، طیب، خیرخواه و با فضیلت خواهند بود». آن‌گاه پیامبر خدا(ص) به حضرت علی بن ابی طالب(ع) فرمود: به خدا قسم هنوز آن ملک از نزد من بالا نرفته بود که تو دق الباب نمودی. من امر پروردگارم را درباره تو اجراء خواهم کرد[۳۸].[۳۹]

مهریه و صداق

یکی از الزامات ازدواج از منظر اسلام، تعیین مهریه از طرف مرد برای زن است که عمل به این تعهد و پرداخت آن واجب شرعی است، چنان‌که زن بعد از عقد ازدواج مالک بی‌قید و شرط مهریه است و در صورت درخواست، شوهر باید آن را بپردازد و طلاق یا مرگ شوهر تأثیری در این جهت ندارد. هر چند در شرع، زمان خاصی برای پرداخت مهریه مشخص نشده است، ولی سیره اهل بیت(ع) در پرداخت سریع آن در شروع زندگی به همسر و آزادگذاشتن او در مصرف آن و تهیه اسباب زندگی و هر آنچه که دوست دارد، تأکید می‌کند. عده‌ای از مردم که در منزل امام حسین(ع) آمده بودند، فرش و پشتی‌هایی دیدند که کراهت و اعتراض آنان را برانگیخت. امام حسین(ع) در جواب آنان فرمود: «إِنَّا نَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَنُعْطِيهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَيَشْتَرِينَ مَا شِئْنَ لَيْسَ لَنَا مِنْهُ شَيْ‌ءٌ»؛ «ما با زنان ازدواج می‌کنیم و مهریه ایشان را پرداخت می‌کنیم و آنها هر آنچه که بخواهند، می‌خرند و ما هیچ حقی در اموال شخصی و مهریه آنها نداریم»[۴۰].

قرآن کریم با لطافت و ظرافت بی‌نظیری درباره مهریه می‌فرماید: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا[۴۱]. خداوند در این آیه کوتاه به سه نکته اساسی اشاره فرموده است: نکته اول: از مهریه با نام «صدُقه» یاد کرده است، نه با نام مهر. «صدقه» از ماده صدق است و بدان جهت به مهر، صداق یا صدقه گفته می‌شود که نشانه راستین بودن عشق مرد است و علت اینکه «صدَقه» را «صدقه» گفته‌اند این است که نشانه صدق ایمان است؛ نکته دوم: با ملحق کردن ضمیر «هنَّ» به این کلمه می‌خواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد، نه پدر و مادر. مهر، مزد بزرگ کردن و شیر دادن و نان دادن به او نیست. نکته سوم: خداوند با کلمه «نحله» کاملاً تصریح می‌کند که مهر، هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیش‌کشی و عطیه و هدیه ندارد[۴۲].

برای تعیین مهریه نیز می‌توان فواید و کارکردهایی ذکر کرد؛ از جمله: تضمین امنیت اقتصادی زن و افزایش امنیت و ثبات ازدواج و تقویت پیوند زناشویی و روابط عاطفی و محبت بین زن و شوهر. البته مهر و محبت بین زن و شوهر، ریشه‌ها و زمینه‌های اساسی می‌خواهد و قرار دادن مهریه فقط برای استحکام آن است، نه ایجاد آن. به همین دلیل، افزایش مهریه نه تنها موجب محبت و ثبات خانواده نمی‌شود، بلکه به گواه روایات، اسباب دشمنی را نیز فراهم می‌کند[۴۳]. اسلام کارکردهای اجتماعی یادشده را اصل قرار نداده است؛ چراکه تحقق این کارکرد بدون اختصاص مبلغ قابل توجهی از ثروت به زن امکان‌پذیر نیست، در حالی که بالا بودن میزان مهریه در روایات نکوهش شده[۴۴]، و از سوی دیگر مهریه‌هایی مانند تعلیم یک یا چند سوره از قرآن[۴۵] که ارزش اقتصادی چندانی نداشته است، مورد تأیید قرار گرفته است، و بهترین زنان مسلمان، زیباترین و کم مهریه‌ترین آنان معرفی شده‌اند[۴۶]. افزون بر کارکردهای مذکور، تعیین و پرداخت مهریه از سوی مرد، نتیجه تدبیر ماهرانه‌ای است که در متن خلقت و آفرینش برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها به یکدیگر به کار رفته است.

شهید مطهری درباره خصوصیات منحصر به فرد زن و مرد چنین می‌نویسد: مرد در مقابل غریزه از زن ناتوان‌تر است، این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است که دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و برعکس مرد را وادار کرده است که به زن اظهار نیاز کند و برای جلب رضای او اقدام کند. یکی از آن اقدامات این بوده که برای جلب رضای او و به احترام موافقت او هدیه‌ای نثار او می‌کرده است. مهر، با حیا و عفاف زن یک ریشه دارد. زن، به الهام فطری دریافته است که عزت و احترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد و به اصطلاح بفروشد. همین‌ها سبب شده که زن توانسته با همه ناتوانی جسمی، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بکشاند، مردها را به رقابت با یکدیگر وادار کند، با خارج کردن خود از دسترسی مرد، عشق رمانتیک به وجود آورد، مجنون‌ها را به دنبال لیلی‌ها بدواند و آن‌گاه که تن به ازدواج با مرد می‌دهد، عطیه و پیشکشی از او به عنوان نشانه‌ای از صداقت او دریافت دارد[۴۷].

بی‌شک ازدواج بهترین مرد عالم هستی با سرور زنان جهان، دختر آخرین پیام‌آور وحی، مادر رهبران هدایت بشر، فاطمه زهرا(س) باید از هر نظر الگویی برای همه زمان‌ها و انسان‌ها باشد. پیامبر اکرم(ص) بعد از درخواست امیرالمؤمنین و خواستگاری ایشان از حضرت زهرا به حضرت علی(ع) فرمود: یا ابا الحسن! آیا تو چیزی داری که من فاطمه را به تو بدهم؟ علی(ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، اوضاع زندگی من از تو مخفی نیست. من فقط یک شمشیر و یک زره و یک شتر دارم که با آن آب می‌کشم. من غیر از اینها چیزی ندارم. رسول خدا(ص) فرمود: یا علی! تو از شمشیرت بی‌نیاز نیستی؛ زیرا می‌خواهی با آن در راه خدا جهاد کنی و با دشمنان خدا بجنگی، شتر خود را برای اینکه آب از برای درخت خرماها و خانه‌ات بکشی و بار سفر را به پشت آن بگذاری لازم داری. آری من فاطمه را با همان زره‌ای که داری برای تو تزویج می‌نمایم[۴۸].

در کتاب کشف الغمه جریان عقد و میزان مهریه این‌گونه بیان شده است که رسول خدا(ص) در مسجد و در حضور اصحاب فرمودند: «من شما را شاهد می‌گیرم بر اینکه فاطمه زهرا(س) را با مهریه چهارصد مثقال نقره برای علی بن ابی طالب(ع) اگر راضی باشد، تزویج نمودم»؛ زیرا آن موقع پیغمبر خدا حضرت علی را به دنبال کاری فرستاده بود. بعد از این جریان رسول خدا(ص) دستور داد تا یک «طبق بُسر»، یعنی خرمای کال در جلو ما نهادند و به ما فرمودند: «از اینها برگیرید». در همین موقع بود که حضرت علی(ع) وارد شد. رسول خدا(ص) به صورت علی(ع) لبخندی زد و به وی فرمود: خدا مرا مأمور کرده که فاطمه را برای تو تزویج نمایم، من او را با صداق چهارصد مثقال نقره برای تو عقد کردم، آیا راضی هستی؟ گفت: آری یا رسول الله. سپس علی(ع) برخاست و سجده شکر به جای آورد و پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «خدا خیر فراوانی به شما عطا کرده و به شما برکت داده است». انس می‌گوید: به خدا قسم که از فاطمه خیر فراوان و نیکویی به ظهور رسید[۴۹]. سپس آن حضرت نشست و به حضرت علی(ع) فرمود: برخیز و خطبه را برای خویشتن بخوان. علی(ع) برخاست و پس از حمد و ثنای خدا این خطبه را خواند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَرُبَ مِنْ حَامِدِيهِ وَ دَنَا مِنْ سَائِلِيهِ وَ وَعَدَ الْجَنَّةَ مَنْ يَتَّقِيهِ وَ أَنْذَرَ بِالنَّاسِ مَنْ يَعْصِيهِ نَحْمَدُهُ عَلَى قَدِيمِ إِحْسَانِهِ وَ أَيَادِيهِ حَمْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ خَالِقُهُ وَ بَارِيهِ وَ مُمِيتُهُ وَ مُحْيِيهِ وَ سَائِلُهُ عَنْ مَسَاوِيهِ وَ نَسْتَعِينُهُ وَ نَسْتَهْدِيهِ وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَسْتَكْفِيهِ وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً تَبْلُغُهُ وَ تُرْضِيهِ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَاةً تُزْلِفُهُ وَ تُجْلِيهِ وَ تَرْفَعُهُ وَ تَصْطَفِيهِ إِنَّ خَيْرَ مَا أَفْتَتِحُ بِهِ وَ أَخْتَتِمُ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ‌»[۵۰]. سپس فرمود: «بدانید که پیغمبر معظم اسلام دخترش فاطمه را به عقد من در آورده و زره مرا مهریه وی قرار داده و من به این ازدواج راضی می‌باشم»[۵۱]. ابن مردویه در المناقب می‌گوید: «علی(ع) فرمود: پیغمبر اسلام(ص) دخترش فاطمه(س) را به عقد من در آورده به مهریه ۵۰۰ درهم [است] و من به این ازدواج راضی می‌باشم»[۵۲]. برای مهریه ظاهری و دنیوی حضرت موارد دیگری نیز ذکر شده است که می‌توان بین آنها با توجه به قیمت اجناس و تفاوت درهم و مثقال و نوع و خلوص آن، جمع کرد[۵۳].

عقد ازدواج

پس از خواستگاری نوبت به اجرای صیغه عقد و ایجاد محرمیت بین دختر و پسر می‌رسد. نکته‌ای که در این خصوص درخور توجه است، رسم ایجاد فاصله زمانی بین عقد و عروسی است که از آن به دوره «عقدبستگی» یاد می‌کنند. امروزه فوایدی برای دوران عقد بستگی طرح می‌شود که از مهم‌ترین آنها، آشنایی هرچه بیشتر زوجین و خانواده آنان با یکدیگر است. از طرفی زوجین با اجرای عقد ازدواج که هزینه کمتری دارد، به حکم شرع، قانون و عرف، همسر یکدیگر می‌شوند، ضمن آنکه از دغدغه جست‌وجوی همسر مناسب و از فشارها و هیجانات جنسی آزاردهنده رهایی می‌یابند؛ فرصتی برای تدارک مراسم عروسی و تهیه منزل و ملزومات زندگی آینده تهیه می‌کنند و آمادگی‌های لازم قبل از ورود به زندگی مشترک را به دست می‌آورند.

پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا دوران عقدبستگی در سیره معصومان وجود داشته است یا خیر؟ با توجه به روایاتی که از پیوند دهنده دوستی‌ها و پیام‌آور مهربانی‌ها و اهل بیت پاکش رسیده است و گزارش‌های تاریخی از آن حکایت می‌کند، دوران عقدبستگی در جریان ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(س) وجود داشته است.

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «علی فاطمه را در ۲۴ ماه رمضان[۵۴] به عقد خویش درآورد و در ذی‌حجه همان سال پس از جنگ بدر با وی ازدواج نمود»[۵۵].

همچنین روایت شده است که امیرالمؤمنین در اوایل شوال سال دوم هجرت مبارک نبوی، پس از بازگشت از جنگ بدر با فاطمه ازدواج کرد[۵۶]. تاریخ طبری عقد حضرت زهرا(س) و امیر المؤمنین(ع) را در اواخر ماه صفر سال دوم هجری و ازدواج آنان را در آغاز ذی الحجه سال سوم هجری می‌داند[۵۷]. سید بن طاووس نیز در کتاب اقبال الأعمال به نقل از شیخ مفید در کتاب حدائق الریاض، تاریخ ازدواج ایشان را ۲۱ محرم سال هجری می‌داند[۵۸]. به هر حال این اقدام از سوی معصومین، نشان دهنده درستی و رجحان آن است.

پیامبر خدا(ص) بعد از مراسم خواستگاری امیرمؤمنان از حضرت زهرا و رضایت ایشان به علی(ع) فرمود: یا ابا الحسن! تو قبل از من برو تا من به مسجد بیایم و فاطمه را در حضور مردم برای تو تزویج کنم و به قدری از فضایل تو بگویم که چشم تو و دوستانت در دنیا و آخرت روشن شود.

علی(ع) در شرح این رویداد می‌فرماید: من از حضور آن حضرت با سرعتی خارج شدم که از کثرت خوشحالی سر از پای نمی‌شناختم. عمر و ابو بکر به استقبال من آمدند و گفتند: چه خبرا؟ گفتم: حضرت رسول دخترش فاطمه را برایم تزویج نمود و فرمود: خدا در آسمان فاطمه را برای تو تزویج کرده است. این پیغمبر است که می‌آید تا این موضوع را در حضور مردم بگوید. ایشان خوشحال شدند و با من به سوی مسجد باز گشتند. هنوز ما به وسط مسجد نرسیده بودیم که پیامبر خدا در حالی که از کثرت خوشحالی نور از صورت مبارکش می‌بارید، به ما ملحق شد.

آن‌گاه بلال را خواست، بلال گفت: لبیک یا رسول الله! فرمود: مهاجرین و انصار را نزد من بیاور، موقعی که آنان حضور یافتند آن حضرت پا به پله منبر نهاد و فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَحْمُودِ بِنِعْمَتِهِ الْمَعْبُودِ بِقُدْرَتِهِ الْمُطَاعِ بِسُلْطَانِهِ الْمَرْهُوبِ مِنْ عَذَابِهِ الْمَرْغُوبِ إِلَيْهِ فِيمَا عِنْدَهُ النَّافِذِ أَمْرُهُ فِي أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ الَّذِي خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ مَيَّزَهُمْ بِأَحْكَامِهِ وَ أَعَزَّهُمْ بِدِينِهِ وَ أَكْرَمَهُمْ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْمُصَاهَرَةَ نَسَباً لَاحِقاً وَ أَمْراً مُفْتَرَضاً وَ شَجَّ بِهَا الْأَرْحَامَ وَ أَلْزَمَهَا الْأَنَامَ فَقَالَ تَبَارَكَ اسْمُهُ وَ تَعَالَى جَدُّهُ وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً فَأَمْرُ اللَّهِ يَجْرِي إِلَى قَضَائِهِ وَ قَضَاؤُهُ يَجْرِي إِلَى قَدَرِهِ وَ لِكُلِّ قَدَرٍ أَجَلٌ وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ‌»[۵۹]. [آنگاه] پس از حمد و ثنای خدای جهان به اهل مجلس فرمود: ای گروه مردم! جبرئیل نزد من آمد و گفت: خدای سبحان ملائکه را نزد بیت المعمور جمع کرده و آنان را شاهد گرفته که فاطمه زهرا، دختر محمد(ص) را برای علی بن ابی طالب تزویج نموده و مرا هم مأمور کرده که این امر را در زمین انجام دهم و شما را بر آن شاهد بگیرم[۶۰].[۶۱]

جهیزیه

از سنت‌های معمول و رایج در ازدواج مسلمانان، خرید وسایل زندگی برای دختر و پسر، از سوی والدین است که برای تقویت پایه‌های اقتصادی خانواده نوبنیاد صورت می‌گیرد و به «جهیزیه» معروف است. این سنت به خودی خود مناسب و مطلوب است، ولی در عین حال باید دانست که جهیزیه از نظر قانونی و فقهی، جزء نفقه زندگی محسوب می‌شود و نفقه زندگی زن و شوهر، نیز بر عهده مرد است[۶۲]. به عبارت دیگر تهیه جهیزیه، لطف و محبت خانواده زن است، نه وظیفه و تکلیف. بنابراین مردان نباید در این زمینه توقعی داشته باشند، بلکه با چشم محبت و قناعت به آن بنگرند، چنان که کمیت و کیفیت جهیزیه وسیله‌ای برای تحقیر و سرزنش زن و خانواده او قرار نگیرد.

جهیزیه دختری که قسمت وسیع و مهمی از دنیا، بلکه تمام هستی تحت فرمان پدرش بود پدری که حاکم بر قلوب مؤمنینی بود که حاضر بودند افزون بر مال، جان خود را فدای پیامبرشان کنند، همچون مهریه‌اش، الگویی برای همگان در هر زمانی است. حضرت امیرالمؤمنین می‌فرماید: رسول خدا(ص) از نزد همسران خود بازگشت و به من فرمود: الساعه برو و زره خود را بفروش و پول آن را نزد من بیاورتا وسیله عروسی شما را مهیا نمایم. من رفتم و زره خود را به چهارصد درهم هَجَریَّة[۶۳] فروختم[۶۴].

آن بزرگوار پول‌ها را در کنار خود ریخت و از من نپرسید که چه مبلغ پول است. من نیز آن حضرت را آگاه ننمودم، سپس یک مشت از آن پول‌ها را بر گرفت و پس و پس از اینکه بلال را خواست و پول‌ها را به وی داد به او فرمود: این پول را برای فاطمه عطر خریداری کن. پس از آن هر دو مشت خود را از آن پول‌ها پر کرد که (۶۳) درهم بود به اصحاب دادند و آنها را برای خرید لباس و اثاثیه منزل روانه بازار کردند[۶۵]؛ یک پیراهن به مبلغ هفت درهم؛ یک نقاب به چهار درهم؛ یک قطیفه مشکی خیبری؛ یک تخت که وسط آن را با لیف خرما بافته بودند؛ دو عدد تشک که یکی از آنها را از لیف خرما و دیگری را از پشم پر کرده بودند؛ تعداد چهار متکا از پوست طائف که وسط آنها را با علف اذخر پر کرده بودند؛ یک پرده پشمی؛ یک حصیر هجری؛ یک دست آسیای دستی؛ یک بادیه مسی؛ یک ظرف آب‌خوری که از پوست بود؛ یک کاسه چوبی برای شیر؛ یک مشک آب؛ یک آفتابه قیراندود؛ یک سبوی سبز و کوزه‌های سفالی. جهیزیه فاطمه زهرا بود.

هنگامی که اشیای مذکور را خریدند، اصحاب پیامبر خدا آنها را برداشتند و متوجه منزل شدند[۶۶]. وقتی چشم رسول خدا به آنها افتاد، پس از اینکه اشک‌هایش جاری شد، سر مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لِقَوْمٍ جُلُّ آنِيَتِهِمُ الْخَزَفُ»؛ بار خدایا! به خاندانی که ظرف‌های ایشان سفالی است خیر و برکت عطا کن! حضرت امیر می‌فرماید: پیامبر خدا ما بقی پول زره را به ام سلمه داد و به وی فرمود: این پول نزد تو باشد[۶۷]. حضرت علی بن ابی طالب(ع) نیز ریگ‌های نرمی کف خانه خود ریخته بود، دو طرف یک چوب را به دیوار فرو برده بود که به جای چوب لباسی باشد؛ فرش اطاق آن حضرت یک پوست گوسفند بود؛ بالش آن بزرگوار از لیف خرما پر شده بود[۶۸].[۶۹]

جشن عروسی

از جمله مسائلی که در ازدواج به آن توجه شده و در بین بیشتر اقوام و ملل و فرهنگ‌ها نقطه اوج ازدواج به شمار می‌آید، برگزاری مراسم و تشریفات ازدواج است که به «عروسی» معروف است. اهمیت جشن عروسی در کارکردهای اجتماعی آن ریشه دارد و تأکید بر اهمیت ازدواج به عنوان نقطه عطفی در زندگی زوج جوان، تحکیم نسبی پیوند ازدواج، فراهم کردن زمینه ابراز شادی، تقویت پیوندهای دوستی و خویشاوندی و اعلان عمومی ازدواج به منظور زدودن هرگونه شائبه عدم مشروعیت، از مهم‌ترین این کارکردها هستند[۷۰]. جالب توجه است که تعالیم اسلام برای مراسم ازدواج، استثناهایی در نظر گرفته که در واقع به بعد جشن و شادمانی و کارکردهای مذکور باز می‌گردد؛ برای نمونه، غنا، که آوازه‌خوانی طرب‌انگیز است، در مراسم ازدواج با رعایت حدود خاص و برگزاری مجلسی که زنان کاملاً از مردان جدا هستند و صدای آنها نیز به گوش نامحرمان نمی‌رسد، جایز شمرده شده است[۷۱].

امیرالمؤمنین(ع) درباره چگونگی مراسم عروسی خویش می‌فرمایند: مدت یک ماه با پیغمبر بزرگوار اسلام نماز می‌خواندم و به منزل خویش مراجعت می‌کردم و راجع به فاطمه اطهر با پیغمبر اکرم گفت‌وگو نمی‌کردم[۷۲]؛ زیرا از آن حضرت خجالت می‌کشیدم. ولی آن بزرگوار هر گاه من به حضورش مشرف می‌شدم، می‌فرمود: «يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا أَحْسَنَ زَوْجَتَكِ وَ أَجْمَلَهَا أَبْشِرْ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَدْ زَوَّجْتُكِ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»؛ «یا ابا الحسن زوجه تو بسیار نیکو است! یا ابا الحسن! مژده باد تو را؛ زیرا من بزرگ‌ترین زنان عالم را برای تو تزویج نموده‌ام».

مدت یک ماه که از این جریان گذشت، برادرم عقیل نزد من آمد و گفت: یا علی! من برای هیچ نعمتی این قدر خوشحال نشدم که تو با فاطمه دختر حضرت محمد(ص) ازدواج کرده‌ای. یا علی! پس چرا از رسول خدا تقاضا نمی‌کنی که فاطمه را در اختیار تو بگذارد تا چشمان ما به وسیله اجتماع شما روشن شود؟ علی(ع) فرمود: آری من خیلی مایلم که این آرزو برآورده شود. هیچ مانعی در کار نیست، ولی از پیغمبر اعظم اسلام خجالت می‌کشم. عقیل گفت: تو را به خدا قسم! برخیز و با من به حضور رسول خدا بیا! وقتی برخاستیم که به حضور آن حضرت مشرف شویم، در بین راه با ام ایمن، کنیز پیامبر اکرم مواجه شدیم. موقعی که وی را از تصمیم خود آگاه نمودیم، گفت: شما این عمل را انجام ندهید، بگذارید ما زنان این مطلب را با آن حضرت در میان بگذاریم؛ زیرا سخن زنان در این باره بهتر در دل مردان جای خواهد گرفت.

پس از این جریان من نزد ام سلمه رفتم و او را از این موضوع آگاه نمودم. وی هم زنان پیغمبر اکرم را آگاه و جمع نمود. آنان به حضور پیامبر که در خانه عایشه بود مشرف شدند و پس از اینکه در اطراف آن حضرت حلقه زدند، گفتند: یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدای تو! ما برای یک موضوعی نزد تو آمده‌ایم که اگر خدیجه کبرا زنده بود چشمانش به وسیله آن روشن می‌شد.

ام سلمه می‌گوید: وقتی ما نام خدیجه کبرا را بردیم، آن حضرت گریان شد و فرمود: «خَدِيجَةُ وَ أَيْنَ مِثْلُ خَدِيجَةَ صَدَّقَتْنِي حِينَ كَذَّبَنِي النَّاسُ وَ آزَرَتْنِي عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ أَعَانَتْنِي عَلَيْهِ بِمَالِهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي أَنْ أُبَشِّرَ خَدِيجَةَ بِبَيْتٍ فِي الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبِ الزُّمُرُّدِ لَا صَخَبَ فِيهِ وَ لَا نَصَبَ»؛ مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن موقعی که مردم مرا تکذیب نمودند، مرا تصدیق کرد؛ مرا به وسیله ثروت خود درباره پیشرفت دین خدا یاری نمود. خدا به من دستور داد خدیجه را درباره قصر زمردی که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتی در آن نیست، بشارت دهم. ام‌سلمه می‌گوید: گفتیم: یا رسول الله! پدر و مادر ما به فدای تو باد! آری خدیجه همین طور بود که شما می‌فرمایید، ولی در عین حال او به سوی رحمت پروردگار خویشتن رفت. خدا این نعمت را برای آن مبارک نماید و ما را هم با او در درجات بهشتی و رضوان و رحمت خود جای دهد. یا رسول الله! این علی(ع) در دنیا برادر و پسرعموی تو می‌باشد. او دوست دارد که تو فاطمه را در اختیارش بگذاری تا با یک دیگر مأنوس شوند. رسول اعظم اسلام(ص) به ام‌سلمه فرمود: پس چرا علی این موضوع را با من در میان نمی‌گذارد؟ گفت: از شما خجالت می‌کشد.

ام ایمن می‌گوید: پیغمبر خدا به من فرمود: برو علی را نزد من بیاور. وقتی من به سراغ علی رفتم دیدم، آن حضرت در انتظار من می‌باشد تا جواب رسول خدا را برایش بگویم. وقتی مرا دید فرمود: چه خبر؟ گفتم: پیامبر خدا تو را می‌خواهد. حضرت امیر می‌فرماید: هنگامی که من در محضر آن برگزیده خدا مشرف شدم، زنان آن حضرت برخاستند و به حجره‌های خود رفتند. من در حالی به حضور رسول خدا نشستم که به زمین نگاه می‌کردم؛ زیرا از آن بزرگوار خجالت می‌کشیدم. پیغمبر خدا به من فرمود: آیا دوست داری که زوجه‌ات را در اختیارت بگذارم؟ من همان طور که به زمین می‌نگریستم، گفتم: آری، پدر و مادرم به فدایت باد. فرمود: بسیار خوب، امشب یا فردا شب این خواسته تو بر آورده خواهد شد و من با یک دنیا خوشوقتی برخاستم. پیغمبر اعظم(ص) پس از این جریان به زنان دستور داد تا فاطمه زهرا را زینت داده و معطر سازند و خانه‌ایی را برای آنان فرش و آماده سازند[۷۳].

سپس آن بزرگوار متوجه زنان خویشتن شد و فرمود: کیست اینجا؟ ام سلمه گفت: من و زینب و فلان و فلان. فرمود: یکی از حجره‌های مرا برای پسر عمویم علی و دخترم فاطمه زهرا آماده نمایید. ام سلمه گفت: کدام حجره‌ها یا رسول الله؟ فرمود: حجره تو. آن‌گاه به زنان خویشتن دستور داد تا خود را زینت نمودند و لوازم عروسی زهرای اطهر را مهیا کردند. ام‌سلمه می‌گوید: من به فاطمه اطهر گفتم: آیا عطری از برای خود ذخیره نموده‌ای؟ فرمود: آری، فاطمه زهرا یک شیشه عطر آورد و مقداری از آن در میان دست من ریخت، من بوئی از آن بوییدم که هرگز نظیر آن را نبوییده بودم. به فاطمه گفتم: این عطر را از کجا آورده‌ای؟ فرمود: هرگاه دحیه کلبی به حضور رسول خدا مشرف می‌شد، آن حضرت به من می‌فرمود: پشتی برای عموی خود بگذار. من پشتی را برای او می‌نهادم، سپس چیزی از میان لباس‌های وی فرو می‌ریخت و به من دستور می‌داد تا آن را جمع می‌کردم. حضرت علی بن ابی طالب از رسول خدا پرسید: چیست که فرو می‌ریزد؟ می‌فرمود: عنبری است که از بال‌های جبرئیل فرو می‌ریزد[۷۴].[۷۵]

ولیمه

یکی از آداب پسندیده اسلامی در برگزاری شادی‌ها، تقسیم این شادی و سرور با دیگران است. یکی از مصادیق این شادی که در روایات نیز به آن توصیه شده، دعوت برای اطعام عمومی یا ولیمه دادن به دوستان و خویشاوندان از فقیر و غنی است. رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «لَا وَلِيمَةَ إِلَّا فِي خَمْسٍ فِي عُرْسٍ أَوْ خُرْسٍ أَوْ عِذَارٍ أَوْ وِكَارٍ أَوْ رِكَازٍ فَالْعُرْسُ التَّزْوِيجُ وَ الْخُرْسُ النِّفَاسُ بِالْوَلَدِ وَ الْعِذَارُ الْخِتَانُ وَ الْوِكَارُ الرَّجُلُ يَشْتَرِي الدَّارَ وَ الرِّكَازُ الرَّجُلُ يَقْدَمُ مِنْ مَكَّةَ»؛ «ولیمه جز در پنج مورد نیست: در عرس، یا خُرس، یا عذار، یا وکار یا رکاز. پس عرس ولیمه ازدواج است، و خرس ولیمه تولد نوزاد است، و عذار، ولیمه ختنه است، و وکار، ولیمه ساختن یا خریدن خانه است، و رکاز ولیمه حاج به هنگام بازگشت از مکه است»[۷۶].

رسول خدا(ص) برای جلوگیری از اسراف و زیاده‌روی در این زمینه نیز می‌فرمایند: «الْوَلِيمَةُ أَوَّلَ يَوْمٍ حَقٌّ‌، وَ الثَّانِيَ مَعْرُوفٌ‌، وَ مَا زَادَ رِيَاءٌ وَ سُمْعَةٌ»؛ «ولیمه دادن روز اول (یک بار) حق است و روز دوم کاری است شایسته، ولی بیشتر از دو روز برای نشان دادن به مردم و برای گوش به گوش گفتن است»[۷۷].

رسول خدا(ص) بعد از تصمیم‌گیری برای برپایی جشن ازدواج جانشین خود، علی، با پاره تن خویش فاطمه زهرا، بلال را‌طلبید و فرمود: دخترم فاطمه را به پسرعمویم علی تزویج نمودم. دوست دارم اخلاق اسلامی که اطعام و ولیمه ازدواج است [را] در بین امتم قرار دهم. اکنون ای بلال! به بازار گوسفندفروشان برو، گوسفندی به همراه پنج مدّ [حدود پنج کیلو]، جو خریداری کن و ظرفی نیز برای پخت این طعام فراهم ساز تا مهاجران و انصار را به ولیمه عروسی دعوت کنم[۷۸].

امیرالمؤمنین(ع) این رویداد را چنین نقل می‌کنند: پیامبر معظم اسلام(ص) به من فرمود: یا علی! غذای فراوانی برای عروسی و اهل و عیال خود درست کن! یا علی گوشت و نان به عهده ما، خرما و روغن هم به عهده تو[۷۹]. حضرت علی(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) مبلغ ده درهم از آن پول‌هایی را که به ام سلمه داده بود، پس گرفت و به من داد و فرمود: برو روغن و خرما و کشک خریداری کن. من آنها را خریدم و به حضور پیغمبر اعظم آوردم. رسول خدا(ص) آستین‌های خود را بالا زد و یک سفره پوستی خواست. آن‌گاه خرما و کشک را با یک دیگر مخلوط نمود و غذایی درست کرد که آن را به عربی «حیس» می‌گویند[۸۰].

سپس حضرت رسول(ص) به من فرمودند: هر کسی را که دوست داری برای غذای عروسی خود دعوت کن، من وارد مسجد که مملو بود از صحابه شدم، خجالت کشیدم که گروهی را دعوت کنم و گروهی را دعوت ننمایم؛ لذا بالای بلندی که در آنجا بود رفتم و ندا سر دادم: بیایید و از ولیمه عروسی فاطمه بهره‌مند شوید. مردم با آن کثرتی که داشتند، آمدند. من از کثرت جمعیت و کمبود غذا خجالت می‌کشیدم. وقتی پیغمبر از خجلت من آگاه شد فرمود: یا علی! من دعا می‌کنم که خدا به غذای شما برکت دهد.

علی(ع) می‌فرماید: آن گروه که بیشتر از چهار هزار نفر بودند، تا آخرین نفر از غذا و آب خوردند و آشامیدند تا همه سیر شدند و از غذا چیزی کم نشد. آنان برای من دعای خیر و برکت نمودند. بعداً پیغمبر اعظم اسلام دستور فرمود: کاسه‌هایی را پر از غذا نمودند و آنها را برای زنان خویشتن عطا کرد. سپس آن بزرگوار یک کاسه پر از غذا نمود و فرمود: این برای فاطمه و شوهرش باشد[۸۱].[۸۲]

همراهی جمعی از زنان با عروس تا خانه شوهر

یکی از آداب و تشریفات برگزاری جشن عروسی اعلام عمومی آن است که از گذشته در میان مسلمانان رواج داشته است و حتی در روایات و سیره معصومین(ع) قابل مشاهده است. ابن الشیخ در کتاب امالی از جابر بن عبدالله انصاری روایت می‌کند که گفت: هنگامی که شب عروسی فاطمه زهرا فرا رسید پیغمبر معظم اسلام(ص) استر خود را آورد و یک قطیفه روی آن افکند و به فاطمه فرمود: سوار شو! آن‌گاه به سلمان دستور داد تا مهار آن را بکشد و خود آن حضرت آن استر را می‌رانید. در بین راه بود که رسول خدا صدایی شنید. ناگاه دید جبرئیل و میکائیل و اسرافیل با هفتاد هزار ملک آمده‌اند. پیامبر خدا به ایشان فرمود: برای چه به زمین آمده‌اید؟ گفتند: ما آمده‌ایم فاطمه زهرا را برای علی بن ابی طالب ببریم. سپس جبرئیل مهار آن مرکب را گرفت. اسرافیل رکاب آن را گرفت و میکائیل به دنبال آن بود و پیغمبر خدا لباس‌های فاطمه را می‌آراست. سپس جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملائکه و رسول خدا تکبیر گفتند، و بدین جهت است که گفتن تکبیر در شب عروسی از آن به بعد تا قیامت مرسوم و مستحب است[۸۳].

ابن بابویه در کتاب مولد فاطمه چنین نگاشته است: پیغمبر اعظم اسلام(ص) دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرین و انصار را دستور داد تا با حضرت فاطمه(س) حرکت نمایند اظهار فرح و خوشحالی کنند؛ رجز بخوانند؛ تکبیر بگویند؛ حمد خدای را به جای آورند، ولی سخنی نگویند که خدا ناراضی باشد. رسول اعظم اسلام، حمزه، عقیل، جعفر و اهل بیت با شمشیرهای کشیده از عقب حضرت زهرای اطهر می‌رفتند. زنان حضرت رسول جلوی آن بانو می‌رفتند و ام سلمه این اشعار را می‌خواند: ای کنیزان من! به یاری خدا حرکت کنید، خدا را در هر حال شاکر باشید.

یادآور آن نعمت‌های خدای بزرگ شوید که چه آفت و ناراحتی‌ها را برطرف نموده است. خدا ما را بعد از اینکه کافر بودیم هدایت نمود، پروردگار آسمان‌ها به ما نیرو بخشید؛ با بهترین زنان جهان حرکت کنید؛ عمه و خاله‌هایش به فدایش باد؛ ای دختر آن کسی که خدای بزرگ او را به وسیله وحی و پیامبری برتری و فضیلت داد. همسر دیگر پیامبر می‌خواند: ای زنان! معجر بپوشید و یادآور این چیزهای نیکو شوید که در این محضرها است، یادآور پروردگار خلق شوید؛ زیرا ما را با هر بنده شاکری بدین خود اختصاص داده است؛ حمد مخصوص خدایی است که ما را برتری داد؛ شکر مخصوص آن خدایی است که مقتدر است؛ با فاطمه حرکت کنید که خدا ذکر او را عطا کرده و وی را به شوهری که پاک و پاکیزه می‌باشد، اختصاص داده است.

همسر دیگر پیامبر می‌خواند: فاطمه بهترین زنان بشر است؛ فاطمه دارای صورتی چون قمر می‌باشد؛ خدا تو را به وسیله آن کسی که به واسطه آیه‌های سوره زمر اختصاص داده شده برتری عطا نموده؛ خدا تو را برای جوانی با فضیلت تزویج نمود؛ یعنی علی بن ابی طالب که بهترین افرادی است که حضور دارند. ای کنیزان من! فاطمه را ببرید؛ زیرا که وی بزرگوار و دختر شخصی عظیم الشأن است و... . موقعی که داخل خانه شدند، رسول اکرم شخصی را به دنبال حضرت امیر فرستاد تا او را به مسجد آورد. آن‌گاه فاطمه را هم خواست. سپس دست‌های فاطمه را گرفت و در میان دست علی نهاد و فرمود: خدا این عروسی را برای دختر پیغمبر مبارک نماید[۸۴].[۸۵]

شب زفاف

«زفاف» از ماده «زفّ» در اصل در مورد وزش باد و حرکت سریع شترمرغ که مخلوطی از راه رفتن و پریدن است به کار رفته است. سپس این کلمه به طور کنایه در مورد «زفاف عروس»، یعنی بردن عروس به خانه داماد همراه با نشاط و هیجان استعمال شده است[۸۶]. معصومین(ع) آداب مهمی را در این زمینه سفارش فرموده‌اند که به اختصار اشاره می‌کنیم: صادق آل محمد در این باره می‌فرمایند: «زُفُّوا عَرَائِسَكُمْ لَيْلًا، وَ أَطْعِمُوا ضُحًى‌»؛ «عروسی را در شب قرار دهید و روز اطعام نمایید»[۸۷].

حضرت همچنین فرمودند: «تَزَوَّجُوا بِاللَّيْلِ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَكَناً»؛ «شب ازدواج کنید که خداوند شب را مایه آرامش و راحت ساخته است»[۸۸]. امام رضا(ع) در چرایی این آداب می‌فرمایند: «مِنَ السُّنَّةِ التَّزْوِيجُ بِاللَّيْلِ‌؛ لِأَنَ اللَّهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً، وَ النِّسَاءُ إِنَّمَا هُنَّ سَكَنٌ»؛ «مستحب است ازدواج در شب زیرا خداوند شب و زن هر دو را سبب آرامش قرار داد[۸۹]. (که به آیه ۲۱ سوره روم[۹۰] سوره روم اشاره دارد).

پیامبر گرامی اسلام(ص) در برگزاری این سنت پیش قدم بوده‌اند، چنان‌که در جریان ازدواج قمرَین، منیرَین امیرالمؤمنین و زهرای اطهر می‌خوانیم: هنگامی که آفتاب نزدیک به غروب رسید حضرت رسول به ام سلمه فرمود: فاطمه زهرا را بیاور. ام سلمه رفت و حضرت زهرا را در حالی آورد که پرِ لباس‌هایش به زمین کشیده می‌شد و از روی پدر بزرگوارش به قدری عرق خجلت می‌ریخت که به زمین خورد. پیامبر خدا به او فرمود: خدا تو را در دنیا و آخرت از زمین خوردن نگاه دارد. موقعی که فاطمه اطهر در مقابل پدر خود رسید، رسول خدا نقاب را از صورت آن بانو برداشت تا حضرت علی صورت آن شفیعه روز جزا را دید.

سپس حضرت محمد(ص) دست فاطمه را گرفت و در دست امیرالمؤمنین نهاد و فرمود: «بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ، يَا عَلِيُّ، نِعْمَ الزَّوْجَةُ فَاطِمَةُ، وَ يَا فَاطِمَةُ، نِعْمَ الْبَعْلُ عَلِيٌّ»؛ «یا علی! خدا قدم این دختر پیغمبر را برای تو مبارک کند! یا علی! فاطمه خوب زوجه‌ای است، ای فاطمه! علی خوب شوهری است. متوجه منزل شوید و عملی انجام ندهید تا خود بیایم. حضرت امیر می‌فرماید: من دست فاطمه را گرفتم و پس از اینکه متوجه منزل شدیم، وی یک طرف نشست و من هم نزد او نشستم. من و فاطمه هر کدام به علت اینکه از یک دیگر خجالت می‌کشیدیم و حیا می‌کردیم به زمین چشم دوخته بودیم[۹۱].

ام‌سلمه می‌گوید: پیامبر خدا(ص) فاطمه و حضرت علی(ع) را خواست علی را سمت راست و فاطمه اطهر را طرف چپ خود جای داد و به سینه مبارک خویشتن چسبانید و میان چشم ایشان را بوسید، آن‌گاه پس از این که فاطمه را به حضرت علی سپرد فرمود: یا علی! زوجه تو خوب زوجه‌ای است. سپس متوجه فاطمه شد و فرمود: شوهر تو خوب شوهری است. آن‌گاه آن حضرت برخاست و میان ایشان راه رفت و آنان را داخل آن حجره‌ای کرد که برای ایشان مهیا شده بود. سپس از حجره خارج شد و دو بازوی در را گرفت و گفت: «طَهَّرَكُمَا اللَّهُ وَ طَهَّرَ نَسْلَكُمَا أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمَا أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمَا أَسْتَوْدِعُكُمَا اللَّهَ وَ أَسْتَخْلِفُهُ»؛ «خداوند شما و نسل شما را پاک و پاکیزه نماید. من با کسی که با شما آشتی باشد، آشتی هستم و با کسی که با شما دشمنی نماید، در جنگم. من شما را به خدا می‌سپارم».

حضرت امیر می‌فرماید: پیغمبر اسلام(ص) مدت سه روز نزد ما نیامد. وقتی صبح روز چهارم فرا رسید اول صبح بود که من و فاطمه اطهر زیر عبا خوابیده بودیم. موقعی که متوجه حضور ایشان شدیم، تصمیم گرفتیم که برخیزیم، ولی آن حضرت به ما فرمود: به حق آن حقی که من به گردن شما دارم از یکدیگر جدا نشوید تا من نزد شما بیایم. ما به جای خود بازگشتیم و آن حضرت آمد و بالای سر ما نشست و پاهای مبارک خود را زیر عبای ما داخل نمود. من پای راست آن بزرگوار را به سینه خویش چسباندم و فاطمه پای چپ او را به سینه خود چسبانید. ما بدین وسیله پاهای مبارک آن حضرت را گرم نمودیم.

پس از این جریان پیغمبر خدا فرمود: یا علی! یک کوزه آب برای من بیاور. وقتی آب برای آن حضرت آوردم و چندین آیه از قرآن مجید را بر آن خواند. سپس فرمود: یا علی! از این آب بیاشام و مختصری از آن را باقی بگذار. من این امر را اطاعت نمودم و آن حضرت ما بقی آن آب را بر سر و سینه من پاشید و فرمود: یا ابا الحسن! خدا پلیدی را از تو دور نمود و تو را پاک کرد؛ یک نوع پاک نمودن مخصوصی. سپس به من فرمود: نیز آب جدیدی برایم بیاور، من اطاعت نمودم. آن بزرگوار نیز همان عمل را انجام داد و آن آب را به فاطمه زهرا عطا کرد و به وی فرمود: بیاشام و مختصری از آن را باقی بگذار. وقتی فاطمه اطاعت کرد رسول اکرم(ص) ما بقی آن آب را بر سروسینه آن بانو پاشید و به او فرمود: خدا پلیدی را از تو دور کرد و تو را پاک و پاکیزه نمود؛ یک نوع پاک کردن مخصوصی. آن‌گاه به من فرمود: تا از حجره خارج شدم و آن حضرت با فاطمه در میان اطاق ماند و به فاطمه فرمود: شوهرت را چگونه یافتی؟ گفت: «يَا أَبَتِ خَيْرُ زَوْجٍ‌»؛ پدرجان! علی بهترین شوهر است، ولی زنان قریش به من می‌گویند: شوهر تو تهیدست است. پیغمبر خدا به وی فرمود: ای دختر عزیزم! پدر و شوهر تو فقیر نیستند؛ زیرا خزانه‌های طلا و نقره زمین به من عرضه شد، ولی من آنچه را که نزد پروردگارم می‌باشد، انتخاب نمودم.

ای دختر عزیزم! اگر آنچه را که پدرت می‌داند تو می‌دانستی، دنیا در نظرت ناچیز می‌آمد. به خدا قسم من درباره خیرخواهی تو کوتاهی نکرده‌ام؛ من تو را به علی دادم که از لحاظ اسلام بر همه مقدم و از نظر علم و حلم از همه اعظم است. ای دختر عزیزم! خدای توانا توجهی به زمین کرد و دو نفر مرد را انتخاب نمود؛ یکی از آنها را پدر تو و دیگری را شوهر تو قرار داده. ای دختر من! شوهر تو خوب شوهری است. مبادا نسبت به وی نافرمانی کنی! سپس آن برگزیده خدا مرا صدا زد، گفتم: لبیک یا رسول الله! فرمود: داخل حجره خویشتن شو و درباره زوجه‌ات مهربانی و مدارا کن؛ زیرا «فَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْلِمُنِي مَا يُؤْلِمُهَا وَ يَسُرُّنِي مَا يَسُرُّهَا»؛ «فاطمه پاره تن است. آنچه که وی را ناراحت کند، مرا ناراحت می‌نماید و آنچه که او را مسرور نماید، مرا مسرور می‌کند»[۹۲].[۹۳]

منابع

پانویس

  1. «إِنَّ خَيْرَ نِسَائِكُمُ الْوَلُودُ»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۳۴).
  2. «تَزَوَّجُوا الْأَبْكَارَ فَإِنَّهُنَ أَطْيَبُ شَيْ‌ءٍ أَفْوَاهاً وَ...»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۳۴).
  3. «مَا أَفَادَ رَجُلٌ بَعْدَ الْإِيمَانِ خَيْراً مِنِ امْرَأَةٍ ذَاتِ دِينٍ وَ جَمَالٍ»؛ (مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۶۹)؛ «إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ: أَنْ يُشْبِهَهُ وَلَدُهُ‌، وَ الْمَرْأَةُ الْجَمْلَاءُ ذَاتُ دِينٍ»؛ (بحارالأنوار، ج۷۳، ص۱۴۹).
  4. «الذَّلِيلَةُ مَعَ بَعْلِهَا»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۴).
  5. «خَيْرُ نِسَائِكُمُ الْخَمْسُ الْهَيِّنَةُ اللَّيِّنَةُ الْمُؤَاتِيَةُ...»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۵).
  6. «إِنَّ خَيْرَ نِسَائِكُمُ الْوَلُودُ الْوَدُودُ الْعَفِيفَةُ الْعَزِيزَةُ فِي أَهْلِهَا الذَّلِيلَةُ مَعَ بَعْلِهَا»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۴).
  7. «وَ إِذَا غَابَ عَنْهَا حَفِظَتْهُ فِي نَفْسِهَا وَ مَالِهِ‌»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۷).
  8. «عَلَيْكَ بِذَوَاتِ الدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاكَ‌»؛ (تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴۰۱).
  9. «فَسَأَلَ عَلِيّاً كَيْفَ وَجَدْتَ أَهْلَكَ قَالَ نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ سَأَلَ فَاطِمَةَ فَقَالَتْ خَيْرُ بَعْلٍ»؛ (بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۱۷)؛ «ثَلَاثَةٌ لِلْمُؤْمِنِ فِيهَا رَاحَةٌ دَارٌ وَاسِعَةٌ تُوَارِي عَوْرَتَهُ وَ سُوءَ حَالِهِ مِنَ النَّاسِ وَ امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ تُعِينُهُ عَلَى أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ ابْنَةٌ يُخْرِجُهَا إِمَّا بِمَوْتٍ أَوْ بِتَزْوِيجٍ»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۸).
  10. «إِنْ أُعْطِيَتْ شَكَرَتْ وَ إِنْ مُنِعَتْ رَضِيَتْ‌»؛ (مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۶۱).
  11. «‌إِيَّاكُمْ وَ تَزَوُّجَ الْحَمْقَاءِ فَإِنَّ صُحْبَتَهَا ضَيَاعٌ وَ وُلْدُهَا ضِبَاعٌ»؛ (عوالی اللیالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج۴، ص۲۲۶).
  12. «خَيْرُ نِسَائِكُمْ نِسَاءُ قُرَيْشٍ أَلْطَفُهُنَّ بِأَزْوَاجِهِنَّ وَ أَرْحَمُهُنَّ بِأَوْلَادِهِنَّ الْمُجُونُ لِزَوْجِهَا الْحَصَانُ لِغَيْرِهِ قُلْنَا وَ مَا الْمُجُونُ قَالَ الَّتِي لَا تَمَنَّعُ»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۶).
  13. «إِنَّ خَيْرَ نِسَائِكُمُ الْوَلُودُ الْوَدُودُ الْعَفِيفَةُ الْعَزِيزَةُ فِي أَهْلِهَا الذَّلِيلَةُ مَعَ بَعْلِهَا الْمُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوْجِهَا الْحَصَانُ عَلَى غَيْرِهِ الَّتِي تَسْمَعُ قَوْلَهُ وَ تُطِيعُ أَمْرَهُ وَ إِذَا خَلَا بِهَا بَذَلَتْ لَهُ مَا يُرِيدُ مِنْهَا»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۴).
  14. «خَيْرُ نِسَائِكُمُ الطَّيِّبَةُ الرِّيحِ‌، الطَّيِّبَةُ الطَّبِيخِ»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۴).
  15. «أَفْضَلُ نِسَاءِ أُمَّتِي أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً، وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۴).
  16. «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ خِفَّةُ مَئُونَتِهَا وَ تَيْسِيرُ وِلَادَتِهَا»؛ (الکافی، ج۵، ص۵۵۴).
  17. «وَ إِنِ ابْتُلِيَتْ صَبَرَتْ الْقَلِيلُ فِي يَدَيْهَا كَثِيرٌ»؛ (بحارالأنوار، ج۱۳، ص۴۲۹).
  18. «اخْتَارُوا لِنُطَفِكُمْ‌، فَإِنَ الْخَالَ أَحَدُ الضَّجِيعَيْنِ»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۳۲).
  19. «مَنْ أَرَادَ مِنْكُمُ التَّزْوِيجَ فَلْيُصَلِ رَكْعَتَيْنِ وَ لْيَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَ سُورَةِ يس فَإِذَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لْيُثْنِ عَلَيْهِ وَ لْيَقُلِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي زَوْجَةً صَالِحَةً وَدُوداً وَلُوداً شَكُوراً قَنُوعاً غَيُوراً إِنْ أَحْسَنْتُ شَكَرَتْ وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ وَ إِنْ ذَكَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَعَانَتْ وَ إِنْ نَسِيتُ ذَكَّرَتْ وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَيْهَا سُرَّتْ وَ إِنْ أَمَرْتُهَا أَطَاعَتْنِي وَ إِنْ أَقْسَمْتُ عَلَيْهَا أَبَرَّتْ قَسَمِي وَ إِنْ غَضِبْتُ عَلَيْهَا أَرْضَتْنِي يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ هَبْ لِي ذَلِكَ فَإِنَّمَا أَسْأَلُكَ وَ لَا أَجِدُ إِلَّا مَا قَسَمْتَ لِي وَ قَالَ عَلِيٌّ(ع) مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مَا سَأَلَ»؛ الجعفریات، ۱۰۹؛ بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۲۶۸.
  20. «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ رِجَالِكُمْ قُلْنَا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَ مِنْ خَيْرِ رِجَالِكُمُ التَّقِيَّ النَّقِيَّ السَّمْحَ الْكَفَّيْنِ النَّقِيَّ الطَّرَفَيْنِ الْبَرَّ بِوَالِدَيْهِ وَ لَا يُلْجِئُ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهِ»؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۳۴.
  21. تهذیب الأحکام، ج۷، ص۳۹۴.
  22. الجعفریات، ص۸۹؛ النوادر للراوندی، ص۱۲؛ بحارالأنوار، ج۱۰۰، ص۳۷۴.
  23. مکارم الأخلاق، ص۲۰۴.
  24. «إِذَا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ لِجَمَالِهَا أَوْ مَالِهَا وُكِلَ إِلَى ذَلِكَ وَ إِذَا تَزَوَّجَهَا لِدِينِهَا رَزَقَهُ اللَّهُ الْجَمَالَ وَ الْمَالَ»؛ الکافی، ج۵، ص۳۳۳.
  25. «مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً لِمَالِهَا وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ مَنْ تَزَوَّجَهَا لِجَمَالِهَا رَأَى فِيهَا مَا يَكْرَهُ وَ مَنْ تَزَوَّجَهَا لِدِينِهَا جَمَعَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ»؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۳۹۹.
  26. الکافی، ج۱، ص۴۶۹.
  27. یمامه، شهری است که بیشتر بردگان در آنجا زندگی می‌کردند و نجد، تهامه، بحرین و عمان که دارای نخلستان‌های زیادی هستند، در بر می‌گیرد.
  28. الکافی، ج۵، ص۳۳۹؛ روضة المتقین، ج۸، ص۱۱۷.
  29. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۸-۲۶.
  30. نظام حقوق زن در اسلام، ص۳۰.
  31. محمد رضا نکونام، زن مظلوم همیشه تاریخ، ج۱، ص۲۹۴.
  32. سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۰۴.
  33. «ای پیامبر! ما آن همسرانت را که مهرشان را داده‌ای بر تو حلال کرده‌ایم.».. سوره احزاب، آیه ۵۰.
  34. الامالی طوسی، ص۴۰؛ کشف الغمه، ج۱، ص۳۵۴.
  35. امالی شیخ طوسی، ص۳۹؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۹۳.
  36. مناقب، ج۳، ص۳۴۹.
  37. «وَ عَقَدَ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ فِي السَّمَاءِ نِكَاحَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ فَكَانَ جَبْرَئِيلُ الْمُتَكَلِّمَ عَنْ عَلِيٍّ وَ مِيكَائِيلُ الرَّادَّ عَنِّي وَ فِي حَدِيثِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى جَبْرَئِيلَ زَوِّجِ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ كَانَ الْوَلِيُ اللَّهَ وَ الْخَطِيبُ جَبْرَئِيلَ وَ الْمُنَادِي مِيكَائِيلَ وَ الدَّاعِي إِسْرَافِيلَ وَ النَّاثِرُ عِزْرَائِيلَ وَ الشُّهُودُ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ»؛ (بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۰۹).
  38. کشف الغمه، ج۱، ص۳۵۸.
  39. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۶.
  40. الکافی، ج۶، ص۴۷۶.
  41. «و کابین زنان را با خشنودی به آنان بپردازید و اگر با خوشدلی چیزی از آن را به شما بخشیدند نوش و گوارا بخورید» سوره نساء، آیه ۴.
  42. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۸۷.
  43. «لَا تُغَالُوا بِمُهُورِ النِّسَاءِ فَيَكُونَ عَدَاوَةً»؛ (بحارالأنوار، ج۱۰۰، ص۳۵۱).
  44. «فَأَمَّا الْمَرْأَةُ فَشُؤْمُهَا غَلَاءُ مَهْرِهَا وَ عُسْرُ وَلَدِهَا»؛ (روضة المتقین، ج۸، ص۹۸).
  45. «زوج امرأة على تعليم القرآن بعد أن طلب من الزوج خاتما من حديد فلم يقدر عليه»؛ (نهج الحق و کشف الصدق، ص۵۲۷ به نقل از: مصابیح السنة، ج۲، ص۲۳؛ مسند احمد، ج۵، ص۳۳۶ و مسند الشافعی، ص۴۲۵).
  46. «أَفْضَلُ نِسَاءِ أُمَّتِي أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً، وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۲۴).
  47. شهید مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۸۴ – ۱۸۵.
  48. کشف الغمه، ج۱، ص۳۴۹.
  49. کشف الغمه، ج۱، ص۳۴۹؛ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۱۹؛ به نقل از مولد فاطمه؛ ابن بابویه.
  50. مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۰۷؛ به نقل از تفسیر ابوالفتوح رازی.
  51. کشف الغمه، ج۱، ص۳۴۹.
  52. المناقب، ج۳، ص۳۵۱.
  53. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۳.
  54. «جَاءَنِي جَبْرَئِيلُ(ع) لَيْلَةَ أَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ‌»؛(کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۷).
  55. «تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فَاطِمَةَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ بَنَى بِهَا فِي ذِي الْحِجَّةِ مِنَ السَّنَةِ الثَّانِيَةِ مِنَ الْهِجْرَةِ»؛ (کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۴).
  56. امالی طوسی، ص۴۳، بحارالانوار، ج۲، ح۴۷.
  57. تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۴.
  58. «لَيْلَةَ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ كَانَتْ لَيْلَةَ خَمِيسِ سَنَةِ ثَلَاثٍ مِنَ الْهِجْرَةِ كَانَ زِفَافُ فَاطِمَةَ ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»؛ (اقبال الأعمال، ص۵۸۴، بحارالانوار، ج۹۵، ص۳۴۵).
  59. مناقب، ج۳، ص۳۵۰؛ مستدرک، ج۱، ص۲۰۷.
  60. کشف الغمه، ج۱، ص۳۵۸.
  61. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۷.
  62. سیدمصطفی محقق داماد، حقوق خانواده، ص۲۹۰.
  63. درهمی که منسوب به شهری در اطراف مدینه است.
  64. کشف الغمه، ج۱، ص۳۵۹.
  65. کشف الغمه، ج۱، ص۳۵۹.
  66. امالی طوسی، ص۴۱.
  67. کشف الغمه، ج۱، ص۳۵۹.
  68. مناقب، ج۳، ص۳۵۳.
  69. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۹.
  70. حسین بستان، اسلام و جامعه‌شناسی خانواده، ص۵۰.
  71. تحریر الوسیله، ج٢، مسئله ۱۳ از مسائل مکاسب و متاجر.
  72. امالی طوسی، ص۴۱.
  73. کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۰.
  74. امالی شیخ طوسی، ص۴۱.
  75. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۴۱.
  76. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۶.
  77. الکافی، ج۵، ص۳۶۸.
  78. کشف الیقین، ص۱۹۶.
  79. امالی شیخ طوسی، ص۴۲.
  80. کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۱.
  81. امالی شیخ طوسی، ص۴۲.
  82. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۴۴.
  83. کشف الغمه، ج۱، ص۳۶۸.
  84. بحار، ج۴۳، ص۱۱۵.
  85. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۴۶.
  86. مفردات الفاظ قرآن، ج۱، ص۳۸۰.
  87. الکافی، ج۵، ص۳۶۶.
  88. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۷۱؛ وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۸۰.
  89. الکافی، ج۵، ص۳۶۶.
  90. ﴿جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا «شب را (برای) آرامش برگمارده است» سوره انعام، آیه ۹۶.
  91. امالی شیخ طوسی، ص۴۳.
  92. کشف الغمه، ص۳۶۲.
  93. ولی‌زاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۴۷.