زبیر بن عوام اسدی در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابوعبدالله (ابو طاهر) زبیر بن عوام بن خویلد، از تیره بنی‌اسد بن عبدالعُزّی پسر صفیّه، عمه رسول خدا (ص) بود.[۱] پدرش عوام برادر حضرت خدیجه بود که پس از همسر اول صفیه با او ازدواج کرد و در کودکی زبیر در حالی که چند یتیم از خود باقی گذارده بود، در جنگ فجار دوم (یوم عَبلاء) کشته شد.[۲] زبیر را با کنیه "ابن صفیه" هم می‌شناختند.[۳] برخی با تردید در نسب او، عوام را قبطی و از مردمان مصر دانسته‌اند که خویلد وی را که کشتیبانی خوشرو در جده بود به فرزندی گرفت و عبدالمطلب دخترش صفیه را به ازدواج او درآورد.[۴]

زبیر را هنگام اسلام آوردن به اختلاف ۸، ۱۵ یا ۱۶ ساله گزارش کرده‌اند.[۵] زبیر را مردی سبزه‌رو و میانه ‌قامت و لاغر با محاسنی کم‌پشت و موهایی بسیار بلند وصف کرده‌اند.[۶] اهل سنت طبق روایتی زبیر را یکی از ۱۰ صحابی‌ای دانسته‌اند که به آنها وعده بهشت داده شده است.[۷] زبیر در برخورد با خانواده‌اش خلقی تند داشت، تا جایی که از کتک زدن‌های مکرر او به همسرانش یاد شده است.[۸] صفیه برای تربیت پسر بزرگش زبیر که یتیم بود به تنبیه بدنی او دست می‌زد، آن چنان که در مواقعی با اعتراض همنشینانش روبه‌رو می‌شد و این‌کار، زبیر را به خشونت وا می‌داشت، چنان‌که در کودکی دست طفلی را در مشاجره شکست و با مردی زد و خورد کرد.[۹] مادرش صفیه، پس از مرگ عوام ازدواج نکرد [۱۰] و قاعدتاً به خویشان هاشمی خود بیشتر از خاندان شوهرش متکی بود. این امر وابستگی زبیر به بنی‌هاشم را در پی داشت، چنان‌که در آغاز خود را از بنی‌هاشم می‌شمرد؛[۱۱] ولی از دوره جوانی پسرش عبداللّه ‌، او بسیار تحت تأثیر عبدالله قرار گرفت که با توجه به جایگاه مقبول‌تر خاندان مادریش (ابوبکر و وابستگان او) نسبت به جایگاه خاندان مادربزرگش صفیه (اهل بیت پیامبر و بنی هاشم) در دستگاه خلافت ـ که خود را به نحوی وامدار ابوبکر می‌‌دیدند ـ و نیز به دلیل تربیت شدن ابن‌زبیر در دامان خاله‌اش عایشه که به او مادر می‌گفت،[۱۲] به آنها گرایش یافت. اثر پذیری زبیر از عبداللهدر دخالت او در روابط زناشویی زبیر و مادرش اسماء که به جداشدنشان انجامید [۱۳] و نیز در میدان جمل آن‌گاه که زبیر تصمیم به کناره‌گیری گرفته بود، کاملاً مشهود است، تا بدانجا که امام علی (ع) عامل جدایی زبیر از خط اهل‌بیت را پسرش (یا پسرانش) می‌دانست[۱۴].[۱۵].

زبیر در مکه

زبیر از سابقان در اسلام[۱۶] و چهارمین یا پنجمین مسلمان است،[۱۷] هرچند اسلام آوردنش را به اختلاف در سن ۸ تا ۱۶ سالگی او گزارش کرده‌اند [۱۸] (که احتمالاً به اختلاف در سال تولدش باز می‌گردد). بنا بر گزارشی، زبیر به همراه عثمان بن عفان و سعد بن ابی‌وقاص و طلحة بن عبیدالله‌ و به دعوت ابوبکر نزد پیامبر آمده و مسلمان شدند و نماز گزاردن را آموختند [۱۹] و آیه ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ[۲۰] در باره آنان نازل شد[۲۱] اما گذشته از اینکه این روایت در منابع قرن‌های اول تا سوم یافت نشده، این روایت بیشتر لحن فضیلت‌ سازانه برای خلیفه اول دارد، زیرا زبیر روابط خویشاوندی نزدیک‌تری نسبت به ابوبکر با پیامبر داشت و اختلاف سنی (حدود ۴۰ سال)[۲۲] میان ابوبکر و زبیر، مانع از صمیمیت اثرگذار میان این دو بود.[۲۳] بنا به روایتی، عموی زبیر با شکنجه از او خواست تا از اسلام بازگردد؛ اما زبیر مقاومت کرد.[۲۴] بنابه گزارشی که به افسانه‌ای از سر فضیلت‌سازی می‌ماند، روزی شیطان شایعه دستگیری و قتل پیامبر (ص) را در مکه منتشر ساخت و زبیر با شمشیر کشیده نزد آن حضرت رفت و ایشان را سالم یافت. بدین ترتیب، او را نخستین مسلمانی می‌دانند که در راه اسلامدست به شمشیر برد.[۲۵] این، در حالی است که تهدید جانی پیامبر در سال‌های پایانی عصر مکی بروز یافت که با حضور شخصیت‌هایی چون حمزه در میان مسلمانان این برهه، جایی برای قدرت‌نمایی زبیر در سنین نوجوانی نمی‌ماند.

زبیر در مکه به فرمان پیامبر (ص) با عبدالله بن مسعود[۲۶] یا طلحة بن عبیدالله [۲۷] و پس از هجرت در مدینه با سلمة بن سلامة بن وقش اوسی[۲۸] یا کعب بن مالک خزرجی[۲۹] پیمان اخوت بست.

زبیر دوبار به حبشه هجرت کرد:[۳۰] ابتدا در رجب سال پنجم بعثت [۳۱] که پس از دو ماه اقامت در حبشه به مکه بازگشت. سپس در شوال همان سال دوباره به حبشه هجرت کرد.[۳۲] بنا به گزارش همسرش اسماء دختر ابوبکر، زبیر نجاشی پادشاه حبشه را در نبرد با دشمنانش یاری داد و به پاداش این همکاری، از او چوبه‌ دستی‌اش را هدیه گرفت که پس از مهاجرت به مدینه تقدیم پیامبر کرد،[۳۳] هرچند منابع دیگر نقش زبیر را در حد اطلاع‌رسانی مسلمانان از پیروزی نجاشی در این ماجرا دانسته‌اند[۳۴].[۳۵].

زبیر و یاری پیامبر در مدینه

زبیر در کنار حمزه و علی (ع) از نزدیکان اندرونی (بَجده) اصحاب پیامبر (ص) [۳۶] و از کاتبان صدقات (اوقاف /زکات) آن حضرت بود.[۳۷] وی را شجاع‌ترین مردان [۳۸] و از تک سواران قریش دانسته‌اند.[۳۹] او در همه غزوه‌ها پیامبر اکرم (ص) را همراهی کرد[۴۰] و زخم‌های بسیاری در این نبردها دید [۴۱] و بنا به سخنی منسوب به امام علی (ع)، با شمشیرش در جنگ‌ها غم‌های فراوانی را از چهره پیامبر (ص) زدود.[۴۲] بنا به برخی گزارش‌ها زبیر در غزوه بدر در کنار مقداد تنها سواران مسلمان بودند.[۴۳] در نبرد بدر تنی چند از مسلمانانِ مهاجرت نکرده از مکه که ناچار به حضور در سپاه مشرکان شده بودند کشته شدند. براساس آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ[۴۴] که پس از غزوه بدر نازل شد، مهاجران و انصار دارای ولایت بر یکدیگر دانسته شده‌اند؛ ولی مسلمانانی که هجرت نکرده‌اند از این ولایت برخوردار نیستند، مگر آنکه هجرت کنند. به گفته ابن‌عباس، مراد از این ولایت، ارث بردن آنان از یکدیگر است.[۴۵] این معنا مایه شگفتی زبیر و گروهی دیگر شد.[۴۶] گفته شده که زبیر درباره جواز کمک کردن به مسلمانانِ مهاجرت نکرده پرسیده بود و در همین آیه پاسخ آن داده شده که چنانچه چنین درخواستی داشتند به آنها کمک کنید.[۴۷]

بنا به روایتی از زبیر، آیه {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا} مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ }[۴۸] و آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو ا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا [۴۹] نیز در شأن او و دیگر مهاجر و انصاری نازل شد که بر اساس پیمان برادری تا آن روز از یکدیگر ارث می‌بردند و با نزول این آیه که اولویت ارث‌بری خویشاوندان را نسبت به افراد دیگر تعیین می‌کند، قانون ارث‌بری برادران دینی ملغا شد.[۵۰]

زبیر در غزوه احد در سال سوم هجرت فرمانده سواران [۵۱] و پس از شکست مسلمانان، از پایداران میدان نبرد بود.[۵۲] طبق روایاتی، زبیر و چند تن دیگر، از کسانی بودند که خواب‌ آلودگی (چرت) آرامش‌بخشی از سوی خدا به آنان عارض گشت و تسلی‌بخش ترس و اضطرابشان پس از فرار مسلمانان و شکست خوردن از کفار در میدان احد شد که آیه ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[۵۳] به آن اشاره دارد.[۵۴] در این نبرد، حمزه عموی پیامبر و دایی زبیر به شهادت رسید و زبیر به فرمان پیامبر مانع حضور مادرش، صفیه بر بالین بدن مُثله شده حمزه شد؛ اما با اطمینان یافتن از بردباری صفیه، پیامبر به او اجازه حضور در کنار پیکر حمزه را داد [۵۵] و زبیر همراه علی (ع) و چند صحابی دیگر حمزه را در قبر گذاشت [۵۶] بنا به گزارشی دیگر، پس از نبرداحد که پیامبر احتمال بازگشت لشکر قریش را می‌داد و مسلمانان شرکت کننده در احد را برای تعقیب مکیان فراخواند (غزوه حمراءالاسد)،[۵۷] زبیر نیز در میان ۷۰ نفری بود که به این دعوت پاسخ دادند و آیه ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ[۵۸] در شأن آنها نازل شد. در این آیه چنین آمده است: کسانی که در نبرد احد زخم برداشتند و پس از نبرد نیز خواست الهی را اجرا کردند، در صورتی که پرهیزگار باشند، پاداش بزرگی خواهند داشت.[۵۹] بنا به نقلی، پیامبر (ص) او را همراه مقداد بن اسود در سال چهارم برای گرفتن جسد خبیب بن عدی از مشرکان قریش مخفیانه به مکه فرستاد؛ ولی پس از خبردار شدن مکیان و تعقیب آنها، زبیر و مقداد، جسد خبیب را بر زمین انداختند و گریختند و آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۶۰] درباره آنان نازل شد.[۶۱] برپایه این شأن نزول، زبیر جان خود را برای خدا فروخت، در حالی ‌که گریختن آنان برخلاف معنای آیه است. افزون بر اینکه این شأن نزول بر خلاف روایت‌های مشهور شیعه[۶۲] و اهل سنت[۶۳] است که نزول این آیه را در باره امیرمؤمنان (ع) در لیله‌المبیت می‌دانند؛ همچنین مخالف قول مشهوری است که نخستین سوره نازل‌ شده در مدینه را سوره بقره می‌داند،[۶۴] زیرا داستان شهادت خُبَیب بن عدی مربوط به حادثه رجیع در سال چهارم است و پیش از آن قطعا به مناسبت غزوه‌های بدر و احد سوره‌هایی مانند آل عمران و انفال نازل شده‌اند و در صورت پذیرش این نظر باید آنها را بر سوره بقره مقدم دانست.

زبیر را در غزوه خندق فرمانده محافظان ورودی‌های خندق خوانده‌اند.[۶۵] بنا به روایتی از زبیر، در این جنگ پیامبر (ص) او را با عبارت "پدر و مادرم به فدایت"تشویق می‌کرد.[۶۶] بنابه نقلی وی در این غزوه، به سبب کسب اطلاع از وضع مکیان، از پیامبر لقب حَواری (دوست خاص)[۶۷] گرفت.[۶۸] اعطای این لقب را در جریان غزوه بنی‌قریظه و کسب اطلاع زبیر از وضع یهودیان نیز گزارش کرده‌اند.[۶۹] زبیر اعتقاد داشت که این لقب تنها به او داده شده است،[۷۰] در حالی‌ که برخی دیگر از اصحاب پیامبر مانند امام علی (ع)، حمزه، جعفر و سعد بن ابی‌وقاص نیز به این لقب شناخته می‌شدند[۷۱] و معنای آنکه تشبیه یاران پیامبر به یاران خاص عیسی (ع) است، با متعدد بودن این افراد سازگارتر است. (درباره روایات اغراق‌آمیز در ستایش زبیر همین مقاله، زبیر در تاریخ‌نگاری زبیری و عثمانی) زبیر در سال هفتم در غزوه خیبر، یاسر، از جنگاوران یهود را کشت[۷۲] و عهده‌دار بازجویی از مالک بن ابی‌الحقیق (کنانه)، از سران یهود شد.[۷۳] در سال هشتم، هنگامی‌که مسلمانان برای فتح مکه تجهیز می‌شدند و حاطب ابن ابی‌بلتعه (حلیف بنی‌اسد) نامه‌ای را برای باخبر ساختن مکیان فرستاد، زبیر در کنار امام علی (ع) مأموریت یافت تا این نامه را از کنیزی که آن را حمل می‌کرد بازپس گیرد. در جریان این کار هرچند زبیر پس از روبه رو شدن با انکار شدید کنیز خواست بازگردد، با تأکید امام علی (ع) نسبت به صحّت خبری که به آنها رسیده بود و تهدید کنیز، سرانجام وی اعتراف کرد و نامه را تحویل داد.[۷۴] زبیر در فتح مکه یکی از پرچم‌های مهاجران را بر دوش می‌کشید و بنابه روایتی، پیامبر (ص) پرچم سعد بن عباده را نیز به او داد، زیرا سعد با رجزی تهدیدآمیز برخلاف نظر پیامبر، مکیان را تهدید کرد.[۷۵]

از پیکار دلاورانه زبیر در غزوه حنین نیز یاد شده است.[۷۶] بنا به گزارشی، پیامبر (ص) او را در ادامه این نبرد برای دستگیری مالک بن عوف نصری، فرمانده هوازن، فرستاد.[۷۷] زبیر در غزوه تبوک پرچمدار گروه مهاجران بود.[۷۸] بنابه گزارشی، در اختلافی که میان زبیر و یکی از یهودیان روی داد، زبیر به‌رغم پیشنهاد طرفش مبنی بر پذیرش داوری رسول خدا، پیشنهاد داوری ابن شیبه یهودی را داد و آیه ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا[۷۹] به نفاق چنین افرادی اشاره دارد.[۸۰] البته این روایت افزون بر بی‌سند و تک‌منبعی بودنش و با توجه به وابستگی‌های عاطفی و قبیلگی زبیر به پیامبر و بنی‌هاشم در این دوره، قابل تأمل و تردید است.

بنابر گزارش دیگری در باره درگیری زبیر با یکی از انصار (حاطب بن ابی‌بلتعه یا ثعلبة بن حاطب) بر سر سهم آب کشاورزی، وقتی پیامبر (ص) به نفع زبیر حکم کرد و آن انصاری پیامبر را به جانبداری از پسر عمه‌اش متهم ساخت، آیه ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۸۱] نازل شد.[۸۲] در این آیه بیان شده که مؤمنان نسبت به داوری پیامبر اعتراض ندارند و از دل و جان تسلیم فرمان او هستند.[۸۳].

زبیر در دوران شیخین

پس از رحلت پیامبر (ص) زبیر در کنار امام علی (ع) و هاشمیان و طرفداران دیگرشان از بیعت با ابوبکر خودداری کرد[۸۴] و در میان گروه اندکی بود که با تراشیدن سر آمادگی خود را برای مبارزه مسلحانه با ابوبکر اعلام کردند.[۸۵] او همراه بنی‌هاشم و تنی چند از یاران امام تا ۶ ماه یا تا وفات حضرت زهرا (س) با ابوبکر بیعت نکرد.[۸۶] این در حالی است که برخی راویان مکتب خلافت، در تلاش برای پوشاندن این مخالفت، دلیل آن را از زبان زبیر و امام علی (ع) تنها مشارکت ندادن آنان در تعیین خلیفه دانسته‌اند.[۸۷] زبیر در این دوره از شاهدان وصیت حضرت فاطمه (س) درباره میراث آن حضرت [۸۸] و به روایتی از معدود کسانی بود که در مراسم نماز مخفیانه بر جنازه آن حضرت شرکت کرد.[۸۹]

بنابه گزارش‌هایی، زبیر پس از بیعت امام علی (ع) با ابوبکر با او در مقابله با اهل ردّه که قصد حمله به مدینه داشتند همکاری کرد.[۹۰] در دوران عمر هرچند ممانعت او از شرکت دادن زبیر و بنی‌هاشم در فتوحات را بر اثر مخالفت‌های آنان با خلافت ابوبکر[۹۱] دانسته و سر باز زدن زبیر از همکاری با عمر را در توزیع غذا میان صحرانشینان، واکنش او به این مخالفت تلقی کرده‌اند،[۹۲] گزارش‌هایی دیگر زبیر را فرمانده جناح راست لشکری می‌دانند که عمر برای جبران شکست مسلمانان در نبرد جِسر (در سال ۱۳ هجری) اعزام کرد.[۹۳] وی در نبرد یرموک همراه با پسرش عبدالله حاضر بود؛ ولی به سبب کمی سن عبدالله ‌، به او اجازه نبرد نداد.[۹۴]زبیر در این نبرد دلاوری فراوانی از خود نشان داد و دوبار سرتاسر صف‌های رومیان را از هم شکافت.[۹۵] به نقلی او در سفر عمر به شام در جابیه در حوالی جولان کنونی با او همراهی کرد.[۹۶] گزارش‌هایی نیز از حضور و سرداری زبیر در فتح اسکندریه و عَینُ شَمس از شهرهای باستانی مصر در سال ۲۰ هجری حکایت می‌کنند.[۹۷] گزارش دیگری همراهی زبیر را با نعمان بن مُقرن در فتح اصفهان نشان می‌دهد.[۹۸] او در جمع مشاوران عمر بود،[۹۹] هرچند عمر در مواردی از جمله چگونگی صرف زمین‌هایی که در نبرد مصر فتح شده بودند، نظر زبیر را مبنی بر تقسیم آنها مانند کار پیامبر (ص) در مورد زمین خیبر نپذیرفت؛[۱۰۰] نیز تقاضای زبیر را مبنی بر پرداخت سهم سالانه ذی‌القربای مادرش صفیه از محصولات خیبر، پس از مرگ صفیه ردّ کرد.[۱۰۱]

زبیر همراه برخی از مهاجران مانند طلحه و عثمان به عمر که به حقوق ابوبکر برای خود بسنده کرده بود،[۱۰۲] پیشنهاد افزایش حقوق دادند؛ اما با عکس‌العمل تند او رو به رو شدند.[۱۰۳] همچنین سخن زبیر و شخصی دیگر در سال‌های آخر زندگی عمر که گفته بود: پس از عمر با امام علی (ع) بیعت می‌کنیم، عمر را بسیار خشمگین ساخت، تا بدان حدّ که ضمن تهدید جدّی گویندگان این سخن، بر صحّت بیعت با ابوبکر تأکید و ماجرای سقیفه را گزارش کرد و انتخاب خلیفه بعدی را شورایی دانست.[۱۰۴] عمر هرچند صفاتی مانند بخل،[۱۰۵]حرص،[۱۰۶]کج‌خلقی، ترشرویی،[۱۰۷] کم‌حوصلگی، در حالت خشنودی مؤمن بودن و در حالت خشم کافر شدن [۱۰۸] و دعوا بر سر اندکی خرما [۱۰۹] را مانع از انتخاب زبیر به عنوان جانشین خود دانست،[۱۱۰] او را به عنوان یکی از ۶ نفر عضو شورای خلافت در ذی‌حجه سال ۲۲ هجری برگزید. زبیر نیز در مقابل، در همان مجلس، عمر را فاقد برتری بر اعضای پیشنهادی شورای خلافت در نسب و سابقه در اسلام و نزدیک بودن به رسول خدا (ص) برای خلافت دانست.[۱۱۱] وی که ناکامیش را در این شورا از قبل پیش‌بینی می‌کرد،[۱۱۲] در جریان این شورا به نفع امام علی (ع) کناره‌گیری کرد،[۱۱۳] هرچند برخی خاورشناسان بر خلاف اسناد و مدارک موجود معتقد است که زبیر در شورا به نفع عثمان کناره‌گیری کرد[۱۱۴].[۱۱۵].

زبیر و عثمان

زبیر به عنوان عضو شورای خلافت عمر، در دوره عثمان جایگاه اجتماعی بالاتری یافت و از عطایای ویژه او برخوردار شد و در این عصر به دارایی‌های هنگفتی رسید.[۱۱۶] لطف عثمان به زبیر به جایی رسید که بنا به روایتی سه سال بعد در سال ۲۵ هجری،[۱۱۷] زمانی که خلیفه بر اثر خونریزی شدید بینی، بر جان خود بیمناک بود، نسبت به تعیین زبیر به عنوان جانشین اظهار تمایل کرد.[۱۱۸] اما روابط زبیر و عثمان در آخرین سال‌های حکومت عثمان، تیره شده بود. بنا به گزارشی، زبیر با برشمردن خطاهای عثمان او را به اصلاح خود فرا خواند و به بدرفتاری او با صحابیان بزرگی چون ابن‌مسعود، عمار و ابوذر و سپردن حکمرانی مناطق مختلف به مردان فاسد بنی‌امیه اعتراض کرد و بدون دریافت پاسخ قانع کننده‌ای از نزد او خارج شد.[۱۱۹] از سوی دیگر، صحابی بزرگ پیامبر، عبدالله بن مسعود که مورد خشم و ضرب و شتم عثمان قرار گرفته بود،[۱۲۰] به زبیر وصیت کرد که اجازه ندهد تا عثمان بر جنازه‌اش نماز بگزارد و زبیر وصیت او را به رغم اعتراض عثمان، انجام داد.[۱۲۱]

زبیر عثمان را به جنگ و مبارزه نظامی تهدید کرد.[۱۲۲] چنین تهدیدی در مورد خانه‌ای که مغیرة بن شعبه در بقیع می‌ساخت و به گونه‌ای بود که قبر صفیه مادر زبیر را در بر می‌گرفت، گزارش شده که با پادر میانی عثمان و عقب‌نشینی مغیره به خشونت نکشید.[۱۲۳] در عین حال وساطت زبیر پس از مرگ ابن‌مسعود باعث شد تا عثمان مقرری او را که دو سال قطع کرده بود به خانواده‌اش بپردازد.[۱۲۴]

گزارش‌های متناقضی در باره رفتار زبیر در شورش مردم علیه عثمان وجود دارد: بنا به دسته‌ای از روایات، زبیر برای دوری از متهم شدن به قتل عثمان، از مدینه بیرون رفت در مکانی میان راه مکه و مدینه اقامت کرد.[۱۲۵]و از مخالفت آشکار با عثمان و همداستان شدن با شورشیان دوری کرد.[۱۲۶] بر اساس گزارش‌های دیگر، زبیر تحت تأثیر سخنان تحریک آمیز عمروعاص علیه عثمان قرار نگرفت [۱۲۷]و در کنار صحابیان دیگر مانند امام علی (ع) به عیادت عثمان رفت که در آغاز ورود مصریان به مدینه بر فراز منبر به دست آنان سنگباران شد و از هوش رفت [۱۲۸] و برتعهدنامه عثمان به مصریان معترض در باره عزل عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح و بازگرداندن اموالشان در ذی‌حجه سال ۳۵ هجری گواهی داد.[۱۲۹]

بنابر این دسته از گزارش‌ها، زبیر و طلحه و برخی دیگر از اصحاب در دوره ۴۹ روزه محاصره عثمان، پس از اینکه امام علی (ع) حسنین (ع) را برای حفاظت از عثمان فرستاد، فرزندان خود را به حمایت از عثمان گسیل داشتند[۱۳۰] و از او در میان تشییع‌کنندگان عثمان که برخلاف تمایل معترضان خشمگین، او را تشییع و دفن کردند، نام برده‌اند،[۱۳۱] در حالی‌که غالب منابع در میان این جمع محدود نامی از زبیر نبرده‌اند.[۱۳۲] حتی بنا به گزارشی، عثمان زبیر را وصی خود تا زمان به سن رشد و بلوغ رسیدن فرزندش عمرو قرار داد [۱۳۳] و عبداللهبن زبیر را جانشین و خلیفه پس از خود قرار داد؛ ادعایی که ابن زبیر به هنگام ادعای خلافت در سال ۶۵ هجری مطرح ساخت.[۱۳۴] در مقابل، گزارش‌های دسته دیگر نقش زبیر را در این اعتراض‌ها بسیار اثرگذار ترسیم کرده و حضور وی را در میان توده محاصره کننده خانه عثمان[۱۳۵] و تشویق آنان به کشتن عثمان به دلیل اینکه دین را تغییر داده انعکاس داده‌اند و مواضع او را پس از طلحه تندترین موضع‌گیری‌های ضد عثمان دانسته‌اند.[۱۳۶] براساس گزارش‌های دسته دوم، فرستادن پسران طلحه و زبیر در حمایت عثمان به اجبار و برای ظاهرفریبی بود [۱۳۷] و برخی دیگر حضور عبداللهبن زبیر را بدون هماهنگی پدر دانسته و گزارش کرده‌اند که وقتی زبیر از حضور او باخبر شد، ضمن تشویق شورشیان به کشتن عثمان اعلام کرد: از اینکه کشتن عثمان با کشته شدن فرزندش آغاز شود باکی ندارد.[۱۳۸] عثمان در هنگام محاصره از اصحاب پیامبر از جمله زبیر برای تأمین آب شرب خود یاری خواست و پیش از همه امام علی (ع) و ام‌حبیبه به یاری او شتافتند.[۱۳۹] بنا به گزارشی دیگر، عثمان شکایت منع آب را به طلحه و زبیر و عایشه و دیگر همسران پیامبر برد؛ ولی تنها امام علی (ع) در میان اینان برای عثمان آب فرستاد و محاصره کنندگان را به شدت سرزنش کرد.[۱۴۰] حتی به نقل شیخ مفید، زبیر در پاسخ عثمان او را نَعْثَل (پیر احمق) خواند ودر محروم ماندش از آب تأکید کرد.[۱۴۱] برپایه گزارشی دیگر، زبیر با تلاوت آیه ﴿وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ[۱۴۲] عثمان را شایسته این عقوبت دانست.[۱۴۳] با توجه به جایگاه دینی و اجتماعی زبیر در مقایسه با عثمان و محبوبیتش در میان مردم کوفه[۱۴۴] و بصره[۱۴۵] و دل‌آزردگی مردم از اشتباهات و خطاهای عثمان، مواضع او در برابر عثمان کاملاً طبیعی به نظر می‌رسد. او که کینه و بی‌میلی سران قریش [۱۴۶] را به تنها رقیب جدی‌اش، امام علی (ع) می‌دانست امیدوار بود تا با خالی شدن مسند خلافت پس از عثمان بتواند به راحتی بر آن تکیه زند. بر همین اساس، به صفوف مخالفان عثمان نزدیک شد تا ضمن کنار زدن عثمان، نظر آنان را نیز به خود جلب کند و زمینه خلافتش را که مبتنی بر تأیید قبایل بزرگ قریش در کنار حمایت توده‌ها بود فراهم آورد.

با شدّت یافتن اصرار مردم به امام برای بیعت، زبیر که خود را از خلافت بی‌بهره می‌دید، تلاش کرد تا با پیشی گرفتن در بیعت با آن حضرت جایگاه سابق خود را در کنار امام علی (ع) و بنی‌هاشم به دست آورد؛ اما با دیدن سیاست آن حضرت در باره ثروت‌اندوزان عهد عثمان [۱۴۷] و بی‌بهره ماندن در تقسیم قدرت، با همراهی طلحه و عایشه به خیزی دوباره برای خلافت اندیشید.

روایاتی از امیرمؤمنان که طلحه و زبیر را خواهان حقی می‌دانست که خود آن را ضایع کرده بودند و خونخواهی مقتولی می‌شمرد که خود او را کشته بودند[۱۴۸] و نامه سعد بن ابی‌وقاص در مورد فتنه عثمان که زبیر را کسی دانست که با زبان منع می‌کرد، اما با دست به آن فرمان می‌داد،[۱۴۹] تأیید کننده نقش فعال زبیر در قتل عثمان است. حسان بن ثابت نیز در شعری در رثای عثمان به صراحت زبیر را در میان شورشیان یاد کرده است.[۱۵۰] ابن‌عباس نیز طلحه و زبیر را از عوامل اصلی سختگیری بر عثمان و تحریک مردم ضدّ او می‌دانست.[۱۵۱] نقش زبیر و طلحه در قتل عثمان، در شعری که هنگام خونخواهی اینان از عثمان، در مدینه رواج یافت [۱۵۲] نیز آشکار است.[۱۵۳].

زبیر در جنگ جمل

هنگامی‌ که مردم پس از قتل عثمان امام علی (ع) را برای پذیرش خلافت تحت فشار قرار داده بودند، آن حضرت ضمن سرباز زدن از پذیرش خلافت، با توجه به شرایط موجود، نزد طلحه و زبیر رفت و ضمن پیشنهاد خلافت به آنها، آمادگی خود را برای بیعت با آنان ابراز کرد؛ اما طلحه و زبیر آن حضرت را شایسته خلافت دانسته و پشتیبانی خود را از آن حضرت اعلام کردند.[۱۵۴] آن دو از نخستین کسانی بودند که در برابر دیدگان جمعیت بیعت کننده با امام علی (ع) بیعت کرده [۱۵۵] و این بیعت را براساس توافق شورای اصحاب دانستند.[۱۵۶] به روایتی آنان به نام مهاجران با آن حضرت بیعت کردند.[۱۵۷]

پس از بیعت عمومی مردم با امام، زبیر و طلحه از امام خواستند تا حکومت کوفه و بصره (در برخی منابع یمامه و بحرین) را به آنان واگذارد؛[۱۵۸] اما آن حضرت به رغم توصیه ابن‌عباس یا مغیرة بن شعبه،[۱۵۹] با مشاهده اشتیاقی که طلحه و زبیر در دستیابی به قدرت از خود نشان دادند، در کنار احساس خطری که از دستیابی آنان به ثروت و قدرت عراقین می‌کرد، از واگذاری این سِمَت‌ها به آنان خودداری کرد و خود را نیازمند به حضور طلحه و زبیر در مقرّ خلافت (مدینه) دانست.[۱۶۰] پس از این بود که زبیر، گاهی بیعت خود را زبانی و بی‌واقعیت و گاهی به اکراه دانست.[۱۶۱] امام در پاسخ این ادعای زبیر، با یادآوری اقرار او به بودن بیعت امام برگردنش، توجیه او را ادعایی دانست که نیازمندشاهد است و از وی خواست به بیعت خویش وفادار بماند.[۱۶۲] گزارش‌هایی نیز بیعت طلحه و زبیر با آن حضرت را به سبب تهدیدشان به مرگ جلوه داده‌اند؛[۱۶۳] اما با وجود عده‌ای چون محمد بن مسلمه، حسان بن ثابت، سعد بن ابی‌وقاص، کعب بن مالک و نعمان بن بشیر که از بیعت و همراهی با امام خودداری کردند [۱۶۴] و نیز سران بنی‌امیه مانند مروان و ولید بن عقبه و سعید بن عاص که در مدینه بودند و در بیعت کردن مجبور نشدند،[۱۶۵] این توجیه‌ها بی‌معنایند و گزارش‌های فراوان تأیید کننده بیعت زبیر و طلحه با امام جای تردیدی در آن نمی‌گذارند.[۱۶۶] در پی این ماجرا زبیر و طلحه که نامه‌های دعوت معاویه به مخالفت با امام و وعده بیعت او با آنان به دستشان رسیده بود،[۱۶۷] از آن حضرت شکایت و گله‌گذاری کردند که با وجود اینکه هر سه عضو شورا بودند، امام علی (ع) را مقدم کردند و مانع خلافت (عثمان) را از پیش پای او برداشتند؛ اما آن حضرت در حق آنان جفا کرده است.[۱۶۸] آنان پس از گذشت ۴ ماه از بیعت با امام، به بهانه انجام عمره از مدینه خارج شدند.[۱۶۹] معاویه که از ابتدا قصد مخالفت با امام داشت، نیازمند فرصت برای تجهیز سپاه علیه آن حضرت بود،[۱۷۰] از همین رو با تحریک ناراضیانی چون طلحه، زبیر، مروان و ولید بن مغیره، آنها را به مخالفت با امام و بیعت‌شکنی فراخواند [۱۷۱] و در نامه‌هایی جداگانه به چهره‌های شاخص اموی و پشتیبانی مالی افرادی چون عبدالله بن عامر والی عثمان بر بصره و یعلی بن امیه والی عثمان بر یمن، زمینه را برای تجمع آنان در بصره فراهم کرد.[۱۷۲] زبیر و طلحه در مکه با عایشه متحد شدند و با پیشنهاد یعلی بن امیه و وعده عبدالله بن عامر از میان شام، بصره، کوفه و مدینه، بصره را به عنوان مقصد برگزیدند و از آنجا که با وجود معاویه ـ که خویشاوندی نزدیک‌تری با عثمان داشت ـ توجیهی برای خونخواهی آنان نمی‌ماند و امیدی در به دست آوردن کرسی معاویه نداشتند، به سوی شام نرفتند.[۱۷۳]

نقشه معاویه باعث شد تا سپاه امام که آماده حرکت از مدینه به سمت شام بود، با خبردار شدن از توطئه ناراضیان شورشی، به سوی عراق تغییر مسیر دهد.[۱۷۴] آن حضرت، پس از واسطه قرار دادن افراد متعدد و اتمام حجت با شورشیان،[۱۷۵] آنان را به سبب پیمان‌شکنی و توطئه نفرین کرد و از خدا خواست تا کارشان را به سامان نرساند و آنان را در آرزوهایی که در سر دارند ناکام بگذارد.[۱۷۶] رقابت و درگیری میان طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر در راه بصره و در این شهر، باعث شد تا به فرمان عایشه، بنا به برخی گزارش‌ها زبیر و طلحه یکی پس از دیگری [۱۷۷] یا عبدالله بن زبیر و محمد بن طلحه به نوبت امامت لشکریان را عهده‌دار شوند.[۱۷۸]

امام پیش‌بینی کرده بود که این رقابت چنان شدید است که اگر طلحه و زبیر به هدفشان برسند یکدیگر را برسر حکومت خواهند کشت.[۱۷۹] پس از ورود اصحاب جمل به بصره، با عثمان بن حنیف حاکم بصره پیمان آتش‌بسی تا رسیدن امام علی (ع) بستند؛ اما به فرمان طلحه و زبیر، ابن زبیر در رأس گروهی، با کشتن ۴۰ (یا ۵۰) نفر از محافظان، بیت‌المال بصره را تصرف کرد.[۱۸۰] زبیر هنگام ورود به خزانه بیت‌المال آیه ﴿وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا[۱۸۱] را تلاوت کرد و بیت‌المال بصره را غنیمت بسیاری که خداوند در این آیه وعده داده بود، دانست.[۱۸۲] پس از صف‌آرایی دو لشکر و پیش از شروع جنگی که بعدها به نام جنگ جَمَل شناخته شده، زبیر به دعوت امام علی (ع) با آن حضرت سخن گفت و امام حدیثی از پیامبر را به او یادآوری کرد که زبیر را از ستم به امام علی (ع) و جنگیدن با وی بازمی‌داشت. با یادآوری این حدیث، زبیر از جنگیدن رویگردان شد و با وجود تلاش فرزندش عبدالله برای منصرف کردن او و متهم کردن پدرش به ترس، زبیر شجاعت خود را با شکافتن لشکر امام علی (ع) نشان داد و از جنگ کناره گرفت.[۱۸۳] افزون بر این گفت‌وگو، تمایل عایشه به خلافت طلحه،[۱۸۴] دعوت معاویه از زبیر برای رفتن به شام و پذیرش خلافت بر معاویه و شامیان [۱۸۵] و اطلاع یافتن از حضور عمار در لشکر امام علی (ع)[۱۸۶] به عنوان عوامل کناره‌گیری زبیر یاد شده است. پیامبر (ص) پیش‌بینی کرده بود که عمار را گروهی ستمکار خواهند کشت.

سرانجام جنگ جمل در جمادی‌الثانیه سال ۳۶ هجری، با شکست لشکر ۳۰۰۰۰ نفری جملیان در برابر لشکر ۲۰۰۰۰ نفری امام علی (ع) و کشته شدن ۸۰۰۰ یا ۱۳۰۰۰ نفر مسلمان و نیز قتل طلحه و زبیر به پایان رسید.[۱۸۷] بعدها عایشه بارها از شرکت در این نبرد به شدت اظهار پشیمانی کرد [۱۸۸] و تحریک طلحه و زبیر را عامل شرکت خود دانست.[۱۸۹] بنا به گزارشی از زبیر، مخاطبان آیه ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۱۹۰] که به مسلمانان درباره فتنه و آزمایشی فراگیر هشدار می‌دهد، کسانی هستند که در ماجرای جمل درگیر شدند، در حالی‌که هنگام نزول آن نمی‌دانستند مخاطب آیه کیست.[۱۹۱] این سخن از طلحه نیز نقل شده است.[۱۹۲] این روایت را می‌توان جعلی و برای تبرئه کردن جملیان دانست که ستم نکردند؛ اما دچار فتنه شدند و چنان که گذشت، زبیر پس از جنگ جمل چندان فرصت نیافت تا درباره آن این‌گونه سخن بگوید و اگر در آغاز ادعای برحق بودن خود و ستمگر بودن طرف مقابل را نداشت به روی او شمشیر نمی‌کشید.

بر پایه روایتی، این آیه به آزمایش فراگیر مسلمانان صدر اسلام درباره جانشینی و ولایت امام علی (ع) اشاره دارد.[۱۹۳] بنابه روایتی از امام علی (ع) آن حضرت ضمن اینکه نسبت به بیعت‌شکنی طلحه و زبیر شکوه می‌کرد، نخستین مصداق آیه ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[۱۹۴] را اصحاب جمل می‌دانست [۱۹۵]. این آیه به مسلمانان دستور داده که با پیمان‌شکنان بجنگند تا از کارشان دست بردارند. حذیفة بن یمان نیز تأکید می‌کرد که این آیه در زمان پیامبر مصداقی نداشته است.[۱۹۶] بنا به روایتی از امام صادق (ع)، امام علی (ع) پس از اتمام حجت با اصحاب جمل و گرفتن اعتراف به شکستن بیعت، به استناد این آیه، فرمان نبرد داد و سوگند یاد کرد که با مصادیق این آیه تا آن روز نبرد نشده است[۱۹۷].[۱۹۸].

مرگ زبیر

کناره‌گیری زبیر پیش از شروع جنگ جمل، مورد اجماع مورخان است؛ اما در باره سرنوشت وی و چگونگی کشته شدنش به دست عَمرو بن جُرموز تمیمی که در ۶۴ یا ۷۵ سالگی در پنج‌شنبه دهم جمادی‌الثانیه سال ۳۶ هجری روی داد،[۱۹۹]اختلاف نظر وجود دارد:[۲۰۰] در برخی روایات، قتل زبیر با اشاره احنف بن قیس [۲۰۱] و با همکاری مردانی از بنی‌تمیم، به نام‌های فضالة بن حابس و نَفیع بن کلب یا نفیل بن کلب گزارش شده [۲۰۲] و در گزارش‌هایی دیگر عمرو بن جرموز به تنهایی زبیر را در وادی السباع [۲۰۳] یا وادی سفوان در نزدیکی بصره کشت.[۲۰۴] بنا به این گزارش‌ها، امام علی (ع) پس از اطلاع یافتن از قتل زبیر گریست و با یادآوری خدمات زبیر به پیامبر اکرم (ص) قاتلش را به دوزخ وعده داد.[۲۰۵] این وعده احتمالاً با توجه به توبه زبیر از خروج بر امام و مخالفت با او پیش از مرگش بوده است. معاویه از کشته شدن زبیر برای تبلیغ علیه امام علی (ع) بهره‌برداری کرد.[۲۰۶].

زبیر در تاریخ‌نگاری زبیری و عثمانی

رویارویی زبیر با عثمان و نیز اقدامات او علیه امام علی (ع) در جنگ‌های جمل و صفین، جامعه را با این پرسش روبه‌رو کرد که چرا چهره‌های شاخص صدر اسلام در برابر همدیگر ایستاده‌اند.[۲۰۷] در شرایط سیاسی فرهنگی قرن نخست زمینه آن وجود داشت که چهره‌هایی چون زبیر تبرئه شوند.[۲۰۸] راویان زبیری اموی به ویژه عثمانیه وقایع را چنان گزارش کردند که گویا مشروعیت خلافت علی بن ابی‌طالب (ع) به معنای پایمال شدن خون اصحاب جمل و زیر سؤال رفتن معاویه برای جنگ صفین بود، از همین‌رو دوران خلافت علی (ع) را دوران فتنه نامیدند.[۲۰۹] روایاتی که دربردارنده فضایل جعلی و اغراق‌آمیز صحابیانی چون زبیر هستند، یا امام علی (ع) و طیفی ناشناخته به نام گروه عبدالله بن سبأ را عامل اصلی فتنه در دوران عثمان و دوران امام می‌دانند،[۲۱۰] در چارچوب این نگاه، ارزیابی می‌شوند.

با تعدیل این جریان‌ها در شرایط سیاسی فرهنگی قرن سوم،[۲۱۱] این جریان که دیگر خلافت امام را مشروع می‌شمرد، ناگزیر بود برای رفتار دشمنان آن حضرت توجیهی متناسب و اجتهادی پذیرفتنی ارائه کند و دو طرف را معذور و بهشتی بداند [۲۱۲] که محصول آن روایاتی بود که بهشتی بودن همه اطراف درگیر را نقل می‌کرد. از جمله این روایات، روایتی منسوب به نعمان بن بشیر از کارگزاران معاویه [۲۱۳] است که براساس آن زبیر کنار افرادی مانند امام علی (ع) و طلحه و ابوبکر و عمر و عثمان و سعد بن ابی‌وقاص از کسانی هستند که در آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ[۲۱۴] به بهشتی بودن آنان و دوری آنها از دوزخ اشاره شده است؛[۲۱۵] اما محتوای این روایت، توجیه‌گر اعمال صحابیان خطاکار است. از این دست روایات است آنچه به امام علی نسبت داده شده که آن حضرت خودش و زبیر و طلحه را مصداق آیه ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ[۲۱۶] دانست که در آن بیان شده خداوند هرگونه کینه را از سینه متقیان پاک کرده و در بهشت بر تخت‌ها روبه روی هم می‌نشینند؛[۲۱۷] همچنین بنابه روایتی از ابن عباس آیه ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا[۲۱۸] در وصف یاران پیامبر مانند طلحه و زبیر است. در این آیه ویژگی یاران پیامبر را سرسختی در برابر دشمن، ملایمت با همدیگر، در پی فضل و رحمت خدا و در حال رکوع و سجود بودن برشمرده است. در این روایت زبیر و طلحه را از کسانی که فضل و خشنودی خدا را خواستارند[۲۱۹] و نقل‌های دیگر آنها را کسانی دانسته‌اند که کافران را به خشم وامی‌دارند.[۲۲۰] این روایت که بر همدلی صحابیان مخالف با یکدیگر تأکید دارد، با محتوای آیه که یاران واقعی پیامبر را دارای مجموعه این صفات می‌داند، نیز سازگار نیست، زیرا اگر کسی دارای برخی از این صفات و فاقد برخی دیگر باشد دچار نقص است. به علاوه همه کسانی که ذیل این حدیث نام برده شده‌اند در این صفات ممتاز نبوده‌اند و برخی دیگر همه این صفات را داشته‌اند، چنان‌که آلوسی نیز به این نکته تصریح می‌کند؛[۲۲۱] همچنین روایاتی را که بر اجباری بودن بیعت طلحه و زبیر با امام علی (ع) اصرار دارند، می‌توان در راستای اجتهادی بودن بیعت‌شکنی طلحه و زبیر دانست.[۲۲۲].

روایات زبیر

زبیر به رغم رابطه طولانی خود با پیامبر، روایات اندکی نقل کرده و با استناد به سخن پیامبر (ص)، انتساب سخنی دروغ به پیامبر را موجب ورود در جهنم می‌دانست.[۲۲۳] از وی در کتب مسانید بیش از ۳۰ حدیث نقل نشده است.[۲۲۴] راویان حدیث زبیر پسرانش عبدالله، عروه، جعفر و از موالیانش ابوحکیم و ام‌عطا و نیز افرادی مانند مالک بن اوس و احنف بن قیس و عبدالله بن عامر و حسن بصری بودند.[۲۲۵]

از جمله روایات قرآنی زبیر می‌توان به این موارد اشاره کرد: در تفسیر آیه ﴿وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا[۲۲۶] که خداوند مانع نازل شدن نشانه‌های جدید از سوی پیامبر اکرم (ص) را تکذیب امت‌های پیشین می‌داند، زبیر روایت کرده که پس از اعلام دعوت از سوی پیامبر اکرم سران قریش نزد او آمدند و با برشمردن قدرت‌ها و معجزات پیامبرانی چون سلیمان و موسی و عیسی، از آن حضرت خواستند تا با کنار زدن کوه‌های مکه زمین‌های کشاورزی مکیان را گسترش دهد یا مردگانشان را زنده کند یا با طلاکردن صخره‌ها آنها را از رنج سفرهای تجاریشان آسوده سازد.[۲۲۷] به روایت او، عصر روز عرفه پیامبر مکرر آیه ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ [۲۲۸] را تلاوت می‌کرد [۲۲۹]. او معتب بن قشیر را گوینده جمله ﴿لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا در باره شهدای احد می‌داند [۲۳۰] که از آنان نقل شده و بدین معناست که اگر ما را در این‌کار اختیاری بود و وعده پیامبر واقعیت داشت، در اینجا کشته نمی‌شدیم.

به روایت زبیر، آیه ﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۲۳۱] در شأن خالد بن حزام نازل شده که در راه هجرت به حبشه، بر اثر مار گزیدگی از دنیا رفت.[۲۳۲] در این آیه آمده است که هرکس برای خدا مهاجرت کند و از دنیا برود پاداشش با خداست.

زبیر در تفسیر آیه ﴿يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فََژاعْبُدُونِ[۲۳۳] که گویای آن است که زمین خدا فراخ است و تنها او را باید پرستید، از پیامبر نقل کرده که همه سرزمین‌ها زمین‌های خدایند و بندگان نیز بندگان او، پس هرکس هرجا راحت بود ساکن شود. وی هجرت مسلمانان به حبشه و مدینه را براساس این آیه دانسته است.[۲۳۴] زبیر پس از نازل شدن آیه ﴿ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ[۲۳۵] که درباره مجادله مردم در روز قیامت است. از پیامبر پرسید که آیا در قیامت نیز گرفتار مخاصمه و نزاع خواهیم بود؟ پیامبر فرمود که این دادخواهی در قیامت آن‌قدر ادامه می‌یابد تا هر حقداری به حقش برسد.[۲۳۶] همچنین بنابه روایت زبیر، هنگام نازل شدن سوره جن و تلاوت پیامبر برای جن، وی نیز حاضر بوده است[۲۳۷].[۲۳۸].

اموال و میراث زبیر

زبیر ابتدا به شغل قصابی[۲۳۹] و سپس به تجارت روی آورد؛[۲۴۰] با پشت‌کاری که گاه به افراط می‌گرایید، آن‌چنان‌که عمر ضمن سخنانی حرص او در تجارت و بازرگانی و اصرارش در چانه‌زنی در معامله را سرزنش[۲۴۱] کرد. به تقاضای زبیر، پیامبر (ص) در دوران حیاتش زمین‌هایی را به او واگذار کرد، از جمله زمینی حاصل‌خیز در سه میلی مدینه (مشهور به بقیع زبیر)[۲۴۲] که نهایتِ مسافتی بود که اسبش توانست برای تعیین محدوده اِقطاع بپیماید (حُضر الفرس)[۲۴۳] و نخلستانی از غنایم بنی‌نضیر.[۲۴۴] ابوبکر از جُرف تا قنات و عمر تمام وادی عقیق را به او واگذار کرد[۲۴۵] که ۱۰۰۰ برده خراج‌گزار زبیر در آن کار می‌کردند.[۲۴۶] زبیر در خلافت عثمان و با کمک او بر ثروت خود افزود، از جمله ۶۰۰۰۰۰ درهم از مالیات اصفهان [۲۴۷] و زمین‌های وسیعی از عراق[۲۴۸]. او در این دوران خانه‌های بسیاری در بصره، مصر، کوفه، اسکندریه و... ساخت که تا قرن‌ها بعد باقی ماند.[۲۴۹] به گزارش مسعودی، زبیر هنگام مرگ ۵۰۰۰۰ دینار، ۱۰۰۰ اسب و ۱۰۰۰ برده و کنیز برجای گذارد.[۲۵۰] زبیر پیش از شروع جنگ جمل پسرش عبدالله را متولی ارث عظیم خود کرد که حدود ۰۰۰ / ۸۰۰ / ۵۹ درهم،[۲۵۱] شامل بیشه سرسبز «الغابه» در شمال مدینه [۲۵۲] و ۱۱ خانه او در مدینه و خانه‌هایش در کوفه و بصره و مصر بود [۲۵۳] و ثلث مالش را که بیش از ۰۰۰ / ۰۰۰ / ۱۷ درهم می‌شد، به فرزندان عبدالله بخشید.[۲۵۴] عبدالله با فروش قسمت‌هایی از بیشه الغابه بدهی او را که معادل ۰۰۰ / ۲۰۰ / ۱ درهم بود پرداخت و پس از اینکه او ۴ سال در ایام حج اعلام کرد که هر که از زبیر‌طلبی دارد به او مراجعه کند، باقی‌مانده ارثش را میان ورثه او قسمت کرد[۲۵۵].[۲۵۶].

همسران زبیر

زندگی زناشویی زبیر، به سبب تندخویی شدید وی با همسرانش دوام نمی‌آورد. از همین رو همسران او با وجود داشتن فرزند از او طلاق می‌گرفتند و کار به جایی رسید که ام‌کلثوم دختر عقبه برای رهایی یافتن از ضرب و شتم زبیر با ترفندی از او جدا شد[۲۵۷] و اسماء دختر ابوبکر، پس از اینکه زبیر در یکی از این نزاع‌ها دستش را شکست، به پدرش شکوه کرد.[۲۵۸] برخی مفسران، این رفتار زبیر را تأییدی برای جواز کتک زدن شدید به زنان دانسته‌اند.[۲۵۹] پس از مرگ زبیر ۴ همسرش، هر یک بیش از ۰۰۰ / ۰۰۰ / ۱ درهم ارث برد.[۲۶۰] این زنان عبارت بودند از اسماء دختر ابوبکر (به روایتی)، عاتکه دختر زید، ام خالد دختر خالد بن سعید و ام‌مصعب کلبی[۲۶۱] بنابه گزارش‌هایی، زبیر ابتدا اسماء را به ازدواج موقت خود در آورده بود و عبداللّه ‌بن زبیر ثمره این ازدواج بود،[۲۶۲] هرچند ابن زبیر، با توجه به مخالفت شدید با مشروعیت ازدواج موقت، در صدد پنهان کردن این ماجرا بود.[۲۶۳] البته گزارش‌های دیگری از طلاق اسماء در حیات زبیر با دخالت پسرش عبدالله سخن گفته‌اند.[۲۶۴] عاتکه دختر زید بن نفیل، بیوه عمر خطاب بود که پس از عمر با زبیر ازدواج کرد و به رغم میل زبیر و بنابه شرطی که گذاشته بود، در نمازهای جماعت شرکت می‌کرد، تا اینکه در صبحگاهی، زبیر ناشناس در میانه راه آزارش داد و عاتکه از آن به بعد در خانه نماز گزارد[۲۶۵].[۲۶۶].

فرزندان زبیر

فرزندان زبیر را بیش از ۱۱ پسر و ۹ دختر نگاشته‌اند.[۲۶۷] او شماری از فرزندانش را به نام همرزمان شهیدش می‌نامید، شاید که به مقام شهادت برسند. عبدالله را به یاد عبدالله بن جحش، عروه را به یاد عروة بن مسعود، جعفر را به یاد جعفر بن ابی‌طالب؛ مصعب را به یاد مصعب بن عمیر، خالد را به یاد خالد بن زیاد، عمرو را به یاد عمرو بن سعید بن عاص و حمزه را به یاد حمزه بن عبدالمطلب نام نهاد.[۲۶۸]

۱. عبدالله بن زبیر: با یاری خاندان و برادرانش پس از مبارزه با حکومت یزید و شعار خلع وی و تشکیل شورای خلافت [۲۶۹] پس از مرگش، در نهم رجب سال ۶۴ [۲۷۰] مردم را به بیعت با خود، براساس کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و سیره خلفا فراخواند [۲۷۱] و مردمان بسیاری از شهرها با او بیعت کردند.[۲۷۲] خلافت ابن زبیر ۱۰ سال ادامه یافت و سرانجام پس از محاصره دوم مکه به دست شامیان تحت فرمان حجاج بن یوسف ثقفی به فرمان عبدالملک بن مروان، در روز سه‌شنبه هفدهم جمادی الاولی سال ۷۳ قمری در مسجدالحرام به قتل رسید.[۲۷۳] با مرگ او دولت زبیریان نیز برچیده شد.

۲. دیگر فرزندان زبیر: از دیگر فرزندان زبیر، عروه از فقیهان و محدثان مدینه با گرایش‌های ضد علوی بود؛[۲۷۴] نیز منذر که در محاصره اول مکه در لشکر برادرش عبدالله کشته شد و عاصم و مهاجر.[۲۷۵] اسماء دختر ابوبکر مادر این پسران و خواهرانشان خدیجه کبرا (همسر عبدالله بن ابی ربیعه مخزومی)[۲۷۶] و ام‌الحسن (همسر عبدالرحمن بن حارث بن هشام مخزومی)[۲۷۷] و عایشه (همسر ولید بن عثمان بن عفان)[۲۷۸] بود.

زبیر از ام خالد دختر سعید بن عاص چند فرزند داشت؛ از جمله خالد که از طرف برادرش به حکومت یمن رسید، عَمرو که در همراهی با بنی امیه علیه برادرش عبدالله جنگید و به فرمان او کشته شد، حبیبه همسر عباس بن عبدالله بن عباس[۲۷۹] و بعد از او یعلی بن منیه،[۲۸۰] سوده همسر عمرو بن سعید بن عاص [۲۸۱] و هند همسر عبدالملک بن عبدالله بن کرز.[۲۸۲] فرزندان دیگر زبیر از رباب دختر انیف از قبیله کلب عبارت‌اند از مصعب، حمزه[۲۸۳] و رملَه همسر خالد بن یزید بن معاویه.[۲۸۴] مصعب از طرف برادرش به حکومت عراقین رسید و در نبرد با عبدالملک بن مروان در سال ۷۲ قمری کشته شد. زینب دختر بشر بن عبید ضَبعی مادر دو فرزند دیگر زبیر یعنی عبید و جعفر [۲۸۵] بود. جعفر از طرف برادرش عبدالله به حکومت مدینه رسید.[۲۸۶] از دیگر دختران زبیر، می‌توان به زینب همسر عنبسه برادر معاویة بن ابی‌سفیان [۲۸۷] از مادری به نام ام کلثوم دختر عقبه،[۲۸۸] خدیجه صغرا همسر عمر بن عبدالرحمن اموی،[۲۸۹] ضباعه، صفیه، ام‌الحکم و ام‌الزبیر[۲۹۰] اشاره کرد. توجه به نام قبیله دامادان زبیر، مشخص‌ کننده رابطه آل زبیر با قبایل گوناگون است.[۲۹۱].

شخصیت‌های شناخته شده آل زبیر

آل زبیر که از طرف پدر به صفیه عمه رسول خدا (ص) و زبیر صحابی مشهور آن حضرت نسب می‌بردند و حضرت خدیجه عمه آنان محسوب می‌شد و از طرف مادر به عایشه همسر دیگر پیامبر منتسب بودند، حجم بسیاری از روایات مربوط به سیره، فقه و مغازی را نقل کرده‌اند و محدثان و دانشمندان بسیاری از آنان را در طول تاریخ برشمرده‌اند.

در سیره نبویِ تدوین‌ شده توسط آل‌زبیر، دو گرایش وجود داشت: بیان سیره آل زبیر و کسانی که با آنان ارتباط نَسَبی و سببی داشته‌اند، و انتخاب و گزینش اخباری که حکام اموی و عباسی نسبت به آنها حساسیتی نداشتند.[۲۹۲] از جمله محدثان در میان فرزندان عبدالله می‌توان به عباد بن عبدالله بن زبیر، مصعب بن ثابت بن عبدالله، عبدالله بن مصعب بن ثابت شاعر و از نزدیکان مهدی و هارون عباسی که ولایت عک و یمن را یافت اشاره کرد.[۲۹۳] زبیر بن خبیب بن عبدالله از دانشمندان و عابدان و زاهدان شناخته شده است. زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب قضاوت مکه را در مدتی طولانی از طرف عباسیان عهده‌دار شد و آثاری را هم برجای گذاشت.[۲۹۴] در میان فرزندان عروة بن زبیر نیز هشام بن عروه[۲۹۵]، عبدالله بن عروه و یحیی بن عروه محدثانی شناخته بودند؛[۲۹۶] همین‌طور یزید بن رومان[۲۹۷] و حمید اعرج قاری اهل مکه که مردم مکه در مسجدالحرام تنها برای قرائت او گرد می‌آمدند و به همراه او ختم قرآن می‌کردند[۲۹۸] و موسی بن عقبه مورخ و مغازی‌نویس مشهور مدنی[۲۹۹] از وابستگان و موالیان آل‌زبیرند.

پس از شکست ابن زبیر، گروهی از آل‌زبیر راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حکام اموی و عباسی نزدیک کردند، زیرا جایگاهی نزد خوارج و شیعیان نداشتند.

تیره‌های بنی‌بدر، بنی‌مصلح، بنی‌رواق، بنی‌رمضان، بنی‌مصعب، بنی‌عروه، بنی‌غنی و بنی‌اسامة بن زبیر از نسل زبیر بودند که در بنایه مصر و توابع آن ساکن بودند و شغل بیشتر آنان کشاورزی و رمه‌داری بود[۳۰۰].[۳۰۱].

منابع

پانویس

  1. نسب قریش، ص ۲۳۶؛ الطبقات، خلیفه، ص۴۳؛ اسد الغابه، ج۲، ص ۹۷.
  2. انساب الاشراف، ج۹، ص ۴۴۱؛ المعارف، ص ۳۳۰ و ۵۸۹؛ امتاع الاسماع، ج۶، ص ۱۹۴.
  3. المغازی، ج ۳، ص ۹۱۷؛ انساب الأشراف، ج ۲، ص ۲۵؛ اسدالغابة، ج۲، ص ۱۰۰.
  4. تقریب المعارف، ص ۳۵۹؛ کشف الغمه، ج۱، ص ۲۴۵؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۶۸.
  5. اسدالغابه، ج۲، ص ۹۸؛ الاستیعاب، ج۲، ص ۵۱۱.
  6. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۹؛ المعارف، ص ۲۲۰؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۴۶.
  7. المصنف، ج ۷، ص ۵۱۰؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۳۱۲؛ صحیح ابن حبان، ج ۱۵، ص ۴۶۳.
  8. احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۴۱۸؛ تاریخ دمشق، ج۱۸، ص ۴۰۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۱۷۲.
  9. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۴ - ۷۵؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۴۷.
  10. نک: الاستیعاب، ج۴، ص ۱۸۷۳.
  11. الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۲۸؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۰.
  12. الطبقات‌الکبری، خامسه ۲، ص ۳۴؛ البدایة والنهایه، ج ۵، ص ۲۹۴؛ سبل‌الهدی، ج ۱۱، ص ۱۶۴.
  13. الاوائل، عسکری، ص ۱۵۶؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۰؛ البدایة و النهایه، ج ۸، ص ۳۴۶.
  14. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۲۸؛ شرح‌نهج‌البلاغه، ج ۶، ص ۱۰؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۳۹.
  15. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  16. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۰.
  17. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۴۸.
  18. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۰۷؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۵۱۱.
  19. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۵۱؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۷۷؛ تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۱۳۸.
  20. «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
  21. لباب التأویل، ج ۴، ص ۵۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۶۶؛ روح المعانی، ج ۱۲، ص ۲۴۱.
  22. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۴۱۹.
  23. شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۷۱.
  24. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۴۴.
  25. الاوائل، طبرانی، ص ۵۴؛ الاوائل، عسکری، ج ۱، ص۲۱۱-۲۱۲؛ الاوائل، ابن ابی‌عاصم، ص ۹۱.
  26. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۷؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۰۵؛ تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۵۵.
  27. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۵؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۶۱.
  28. الاستیعاب، ج ۲، ص ۵۱۱؛ المنتظم، ج ۳، ص ۷۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص ۴۲۳.
  29. انساب‌الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸؛ المحبر، ص ۷۲؛ جمهرة انساب العرب، ص ۳۶۰.
  30. تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۰۷.
  31. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۲۹؛ سبل الهدی، ج۲، ص ۳۶۳.
  32. تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۰۷.
  33. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ سبل الهدی، ج ۷، ص ۳۶۵؛ امتاع الاسماع، ج۷، ص ۱۵۵.
  34. سیره ابن اسحاق، ج۴، ص ۱۹۷؛ الکامل، ج ۲، ص ۸۱.
  35. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  36. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۸۴.
  37. مناقب، ج ۱، ص ۱۴۰؛ محاضرة الابرار، ج ۱، ص ۳۸؛ تخریج الدلالات السمعیه، ص ۵۵۰.
  38. انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۱۷؛ المعارف، ص ۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۴۹۹.
  39. الفتوح، ج ۲، ص ۴۶۵؛ المنمق، ص ۴۱۹.
  40. تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۰۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۴۱؛ البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۴۸.
  41. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۸۵.
  42. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص ۳۶۴؛ الاحتجاج، ج۱، ص ۲۳۹.
  43. المغازی، ج ۱، ص ۷۶؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۳.
  44. «کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما در دین یاری بجویند باید یاری کنید مگر در برابر گروهی که میان شما و آنان پیمانی است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره انفال، آیه ۷۲.
  45. البحر المحیط، ج ۵، ص ۳۵۷.
  46. تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۳۰.
  47. التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۱۸.
  48. «و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کرده‌اند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۵.
  49. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.
  50. تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۵، ص ۱۷۴۲؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۲۶۱-۲۶۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۵۸.
  51. الکامل، ج ۲، ص ۱۵۲.
  52. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۸؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۸؛ جامع البیان، ج ۴، ص ۷۳.
  53. «یاد کنید هنگامی را که (در احد) به بالا می‌گریختید و به کسی (جز خود) توجهی نمی‌کردید و پیامبر شما را از پی فرا می‌خواند آنگاه (خداوند) شما را با اندوهی از پی اندوهی کیفر داد تا بر آنچه از دست دادید یا بر سرتان آمد اندوه مخورید و خداوند از آنچه انجام می‌» سوره آل عمران، آیه ۱۵۳.
  54. احکام القرآن، جصاص، ج ۲، ص ۳۲۸؛ التبیان، ج ۳، ص ۲۳؛ الدر المنثور، ج ۲، ص ۸۷.
  55. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۸۹؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۶۳.
  56. المغازی، ج ۱، ص ۳۱۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۶۳.
  57. المغازی، ج ۱، ص ۳۴۰؛ السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۱۲۱.
  58. «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیده‌اند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
  59. جامع البیان، ج ۴، ص ۱۱۸؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۸۱۵.
  60. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  61. البحرالمحیط، ج ۲، ص ۳۳۴؛ الاصابه، ج ۲، ص ۲۲۶؛ روح المعانی، ج ۱، ص ۴۹۲.
  62. الارشاد، ج ۱، ص ۵۱-۵۲؛ التبیان، ج ۲، ص ۱۸۳؛ مجمع البیان، ج ۲، ص ۵۳۵.
  63. اسدالغابه، ج ۳، ص ۶۰۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۳، ص ۲۱؛ البحر المحیط، ج ۲، ص ۳۳۴.
  64. تفسیر ثعلبی، ج ۱، ص ۱۳۵؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۷؛ المیزان، ج ۲، ص ۲۰۴.
  65. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۰.
  66. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۵؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۷۸.
  67. مفردات، ص ۲۶۳؛ تاج العروس، ج ۶، ص ۳۱۵، «حور».
  68. دلائل النبوه، ج۳، ص ۴۳۱؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۹۸؛ البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۴۸.
  69. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۶۳.
  70. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۶۹.
  71. المنمق، ص ۴۲۳؛ جامع البیان، ج ۲۸، ص ۶۰؛ المعرفة و التاریخ، ج ۲، ص ۵۳۵-۵۳۶.
  72. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۳۳۴؛ المغازی، ج ۲، ص ۶۵۷؛ تاریخ‌طبری، ج ۳، ص ۱۱.
  73. البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۴؛ تفسیر ثعلبی، ج ۹، ص ۵؛ البدایة و النهایه، ج ۴، ص ۱۹۷.
  74. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۳۶.
  75. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۸۲.
  76. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۵۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۸۳؛ البدایة و النهایه، ج ۴، ص ۳۳۷.
  77. المحبر، ص ۱۲۴.
  78. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۷.
  79. «و چون به آنان گفته شود که به سوی آنچه خداوند فرو فرستاده است و به سوی این پیامبر آیید دورویان را خواهی دید که یکسره روی از تو باز می‌گردانند» سوره نساء، آیه ۶۱.
  80. تفسیرقمی، ج ۱، ص ۱۴۱.
  81. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  82. تفسیرابن ابی‌حاتم، ج ۳، ص ۹۹۴؛ تفسیر سمرقندی، ج ۱، ص ۳۴۰-۳۴۱؛ جامع البیان، ج ۵، ص ۱۰۱.
  83. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  84. انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۲۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۷۳.
  85. کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۱۸؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۰۷.
  86. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۵۶؛ الکامل، ج ۲، ص ۳۳۱.
  87. تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۱۳؛ البدایة و النهایه، ج ۶، ص ۳۰۲.
  88. الکافی، ج ۷، ص ۴۸؛ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۴؛ تهذیب، ج ۹، ص ۱۴۵.
  89. مناقب، ج ۳، ص ۱۳۷؛ اعلام‌الوری، ج۱، ص ۳۰۰.
  90. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۴۵؛ المنتظم، ج ۴، ص ۷۵؛ الکامل، ج ۲، ص ۳۴۴.
  91. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۴۰۳.
  92. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۶.
  93. مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۳۰۹.
  94. تاریخ طبری، ج ۳، ص۵۷۲؛ الکامل، ج۲، ص ۴۱۴.
  95. البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۴۸.
  96. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۳۲.
  97. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۰۸؛ المنتظم، ج ۴، ص ۲۹۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۶۵.
  98. مروج الذهب، ج۲، ص ۳۲۲؛ المستدرک، ج ۳، ص ۲۹.
  99. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۲۳.
  100. الاموال، ابن زنجویه، ج ۱، ص ۱۹۴؛ الاموال، ابن سلام، ج ۱، ص ۷۳.
  101. المغازی، ج ۲، ص ۶۹۸ امتاع‌الاسماع، ج ۹، ص ۲۸۷.
  102. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۳۹؛ تاریخ یعقوبی، ج، ص ۱۳۶.
  103. تاریخ‌طبری، ج ۳، ص ۶۱۶.
  104. السیره‌النبویه، ج ۲، ص ۶۵۸؛ انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۲۶۱-۲۶۲؛ البدایة و النهایه، ج ۵، ص ۲۴۵-۲۴۶.
  105. انساب‌الاشراف، ج ۶، ص ۱۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۸.
  106. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۸۸۲؛ لسان العرب، ج ۶، ص ۲۰۸، «لقس»؛ بحار الانوار، ج ۳۱، ص ۶۲.
  107. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۸۸۴.
  108. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۴۳؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۹۰.
  109. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۸۸۰.
  110. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۴۳؛ انساب الاشراف، ج ۶، ص ۱۲۲.
  111. شرح نهج‌البلاغه، ج ۱، ص ۱۸۵.
  112. جانشینی حضرت محمد، ص ۱۱۷.
  113. انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۱۶؛ الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۴۴؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۰.
  114. جانشینی حضرت محمد، ص ۱۱۸.
  115. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  116. مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۳۳۲-۳۳۳.
  117. البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۱۷۰.
  118. صحیح البخاری، ج ۴، ص ۲۱۱؛ اسدالغابه، ج۲، ص ۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۹۵.
  119. الفتوح، ج ۲، ص ۳۹۴.
  120. انساب الاشراف، ج ۶، ص ۱۴۷.
  121. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۰۵۰؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۱۱۸؛ انساب‌الاشراف، ج ۶، ص ۱۴۸.
  122. انساب الاشراف، ج ۶، ص ۱۱۷؛ القاموس المحیط، ج۱، ص ۵۹، «خبّ».
  123. انساب‌الاشراف، ج ۴، ص ۴۲۵؛ وفاء الوفاء، ج ۳، ص ۹۶.
  124. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۱۱۹.
  125. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۳۹۲.
  126. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۳۵۰.
  127. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۳۵۷.
  128. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۳۵۳؛ المنتظم، ج ۵، ص ۵۳.
  129. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۱۴۰؛ الفتوح، ج ۲، ص ۴۱۱؛ الامالی، طوسی، ص ۷۱۳.
  130. مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۳۴۴-۳۴۵.
  131. شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۰، ص ۷؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج، ص ۶۰۱؛ البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۱۹۱.
  132. الطبقات، ابن‌سعد، ج ۳، ص ۵۱؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۰۵؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۱۲.
  133. انساب‌الاشراف، ج ۶، ص ۲۲۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۹۸.
  134. الطبقات‌الکبری، خامسة۲، ص ۶۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص ۳۸۶.
  135. الفتوح، ج ۲، ص ۴۱۸.
  136. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ شرح نهج‌البلاغه، ج ۹، ص ۳۶؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۷۴.
  137. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۵۹.
  138. شرح نهج‌البلاغه، ج ۹، ص ۳۶.
  139. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۳۸۶.
  140. المنتظم، ج ۵، ص ۵۴.
  141. الجمل، ص۲۵.
  142. «و میان آنان و آنچه آرزو می‌کنند فاصله افکنده می‌شود چنان که با همگنان آنان (نیز) پیش‌تر چنین شده بود زیرا آنان در دودلی گمان‌انگیزی بودند» سوره سبأ، آیه ۵۴.
  143. العقد الفرید، ج ۵، ص ۴۹؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۴۴؛ الجمل، ص ۷۵، ۲۳۲.
  144. تاریخ طبری، ج۴، ص ۳۵۰؛ تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۴۴؛ المنتظم، ج ۵، ص ۵۲.
  145. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۱.
  146. تاریخ‌یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۹؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۲۹۰؛ مناقب، ج ۳، ص ۲۱.
  147. الجمل، ص ۱۲۳، ۲۳۲؛ المنتظم، ج ۵، ص ۶۴.
  148. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۴۴۰؛ الارشاد، ج ۱، ص ۲۵۱؛ نهج‌البلاغه، ج۱، ص ۵۹.
  149. الامامه‌والسیاسه، ج ۱، ص ۶۷.
  150. الفتوح، ج ۲، ص ۴۳۱؛ مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۳۴۶؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۰۷.
  151. وقعة صفین، ص ۴۱۵.
  152. أنساب‌الأشراف، ج ۶، ص ۲۲۹؛ الفتوح، ج ۲، ص ۴۵۰؛ الصراط المستقیم، ج ۳، ص ۱۷۰.
  153. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  154. الفتوح، ج ۲، ص ۴۳۴-۴۳۵؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۸؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۰۸-۲۰۹.
  155. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۴۲۸؛ الفتوح، ج ۲، ص ۴۳۶؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۹.
  156. الامامه‌والسیاسه، ج ۱، ص ۶۵.
  157. تاریخ‌یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۸.
  158. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۰؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۱۰؛ المنتظم، ج ۵، ص۷۰-۷۱.
  159. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۳۲؛ البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۲۸.
  160. الامامه‌والسیاسه، ج ۱، ص ۷۱؛ انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۱۸؛ تاریخ‌یعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۰.
  161. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۳۰؛ ج۱۱، ص۱۴.
  162. نهج‌البلاغه، ج ۱، ص ۴۲.
  163. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۳؛ الامامه‌والسیاسة، ج ۱، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۲۹.
  164. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۹؛ تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۴۲۸؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۰۹.
  165. الفتوح، ج۲، ص ۴۴۳؛ المنتظم، ج ۵، ص ۶۴.
  166. جانشینی حضرت محمد صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله، ص ۲۰۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص ۸۳
  167. انساب‌الاشراف، ج۳، ص ۵۳؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۱۱؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص ۲۳۱؛ ج ۱۰، ص ۲۳۵.
  168. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۷۱.
  169. انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۱۸؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۲۹؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۹۱.
  170. الفتوح، ج ۲، ص ۵۲۳.
  171. البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۱۱؛ شرح نهج البلاغه، ج، ص ۲۳۱.
  172. وقعة الجمل، ج ۹-۱۰، ص ۷۷-۷۹، ۱۰۸؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۴۹-۴۵۰؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۱۱.
  173. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۲۱؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۵۷؛ المنتظم، ج ۵، ص ۸۰.
  174. تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۴۵۵؛ البدایه‌والنهایه، ج ۷، ص ۲۲۹.
  175. الاخبار الطوال، ص ۱۴۷.
  176. الارشاد، ج ۱، ص ۲۵۰؛ تاریخ، طبری، ج ۴، ص ۴۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۴، ص ۱۸.
  177. الاغانی، ج ۲، ص ۳۹.
  178. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۴۰؛ مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۳۵۸؛ الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۹۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۱.
  179. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۳۳.
  180. فتوح‌البلدان، ص ۳۶۵؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۱۲؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۶۸.
  181. «خداوند غنیمت‌های فراوانی را به شما وعده داد که به دست می‌آورید، آنگاه این (وعده) را برایتان پیش افکند و دست مردم را از شما کوتاه کرد و (چنین کرد) تا نشانه‌ای برای مؤمنان باشد و شما را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲۰.
  182. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۰؛ الجمل، ص ۲۱۴.
  183. الفتوح، ج ۲، ص ۴۷۰؛ مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۳۶۳.
  184. البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۰۹؛ نک: انساب الاشراف، ج ۶، ص ۲۱۲-۲۱۳.
  185. انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۵۲؛ البدء والتاریخ، ج ۵، ص ۲۱۱.
  186. انساب‌الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۹؛ الاخبار الطوال، ص ۱۴۷.
  187. المنتظم، ج ۵، ص ۸۷.
  188. المصنف، ج ۸، ص ۷۱۹؛ الاخبار الطوال، ص ۱۴۷؛ البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۲۱۵.
  189. مناقب، ج ۲، ص ۲۶۵.
  190. «و از فتنه‌ای پروا کنید که (چون درگیرد) تنها به کسانی از شما که ستم کردند نمی‌رسد (بلکه دامنگیر همه می‌شود) و بدانید که به راستی خداوند سخت کیفر است» سوره انفال، آیه ۲۵.
  191. تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۵؛ جامع البیان، ج ۹، ص ۱۴؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۲۱.
  192. شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۱۱۵.
  193. شواهدالتنزیل، ج ۱، ص ۲۷۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۲؛ تأویل الآیات الظاهره، ص ۱۹۷-۱۹۸.
  194. «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  195. التبیان، ج ۵، ص ۱۸۳؛ قرب الاسناد، ص ۹۶-۹۷؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۷۵.
  196. جامع البیان، ج ۱۰، ص ۶۳؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۶، ص ۱۷۶۱.
  197. قرب‌الاسناد، ص ۹۶-۹۷؛ الامالی، مفید، ص ۷۳؛ مناقب، ج ۲، ص ۳۳۴.
  198. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  199. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۱؛ تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۵۵۵؛ الطبقات، خلیفه، ص ۴۳؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۴.
  200. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۴.
  201. الامامة و السیاسه، ج ۱، ص ۹۴؛ الاخبارالطوال، ص ۱۴۸.
  202. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۲؛ انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۵۰-۵۱؛ الجمل، ص ۲۰۷.
  203. انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۵۴؛ مروج‌الذهب، ج ۲، ص ۳۶۴؛ تاریخ‌طبری، ج ۴، ص ۵۳۵.
  204. انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۵۴؛ الطبقات، خلیفه، ص ۴؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۰۰.
  205. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۳؛ انساب‌الاشراف، ج ۲، ص ۲۵۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۷۰، ۴۱۲.
  206. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  207. الجمل، ص ۵۳؛ الفرق بین الفرق، ص ۱۴.
  208. رسائل الجاحظ، ص ۳۷۹، «السیاسیه».
  209. السنه، ج ۲، ص ۴۲۵؛ منهاج السنة النبویه، ج۴، ص ۱۱۷، ۴۰۸.
  210. المورخون و العرب، ص ۲۴۳.
  211. مقالات تاریخی، دفتر ۶، ص ۲۶۵، «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل حدیث».
  212. الجمل، ص ۲۵-۲۶؛ المورخون و العرب، ص ۱۸۵.
  213. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۳.
  214. «کسانی که برای آنان از سوی ما از پیش نیکی مقرّر است، از آن (آتش)، برکنارند» سوره انبیاء، آیه ۱۰۱.
  215. کشف الاسرار، ج ۶، ص ۳۱۵؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج، ص ۲۴۶۹؛ زادالمسیر، ج ۳، ص ۲۱۵.
  216. «و آنچه کینه است از دل آنان می‌زداییم و برادروار بر اورنگ‌هایی روبه‌رو می‌نشینند» سوره حجر، آیه ۴۷.
  217. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۴؛ جامع البیان، ج ۱۴، ص ۲۶؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۲۵۷.
  218. «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با وی‌اند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود می‌بینی که بخشش و خشنودی‌یی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ایمان) آنان در چهره‌هایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل مانند کشته‌ای است که جوانه‌اش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقه‌هایش راست ایستد، به گونه‌ای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد، خداوند به کسانی از آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است» سوره فتح، آیه ۲۹.
  219. تفسیر ثعلبی، ج ۹، ص ۶۵؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۵۴؛ زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۳۸-۱۳۹.
  220. تفسیر سمرقندی، ج ۳، ص ۳۲۱.
  221. روح المعانی، ج ۱۳، ص ۲۸۱.
  222. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  223. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۳۴.
  224. مسند احمد، ج ۱، ص ۲۷؛ مسند ابی یعلی، ج ۲، ص ۴۵؛ مسند بزاز، ج ۳، ص ۱۹۹.
  225. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۳۳۳.
  226. «و چیزی ما را از فرستادن نشانه‌ها باز نداشت جز اینکه پیشینیان آن را دروغ می‌شمردند و ما برای ثمود آن ناقه را روشنگرانه فرستادیم اما به آن ستم روا داشتند و ما نشانه‌ها را جز برای بیم دادن نمی‌فرستیم» سوره اسراء، آیه ۵۹.
  227. زاد المسیر، ج ۳، ص ۳۳؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۶۳.
  228. «خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.
  229. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۶۶؛ تفسیر ثعلبی، ج ۳، ص ۳۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۰.
  230. جامع البیان، ج ۴، ص ۹۴؛ التبیان، ج ۳، ص ۲۴؛ البحر المحیط، ج ۳، ص ۳۹۵.
  231. «و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  232. تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۱۰۵۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۳۴۶؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص ۲۰۸.
  233. «ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶.
  234. تفسیر ابن کثیر، ج ۶، ص ۲۶۲.
  235. «سپس در روز رستخیز نزد پروردگارتان با هم می‌ستیزید» سوره زمر، آیه ۳۱.
  236. تفسیر بغوی، ج ۴، ص ۸۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۷، ص ۸-۸۷.
  237. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۶۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۸، ص ۲۵۷.
  238. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  239. المعارف، ص ۵۷۵؛ حیاة الحیوان، ج ۱، ص ۲۷۸.
  240. البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۰۰.
  241. أنساب‌الأشراف، ج ۶، ص ۱۲۱؛ تاریخ‌یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۸؛ تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۸۸۲.
  242. معجم‌البلدان، ج ۵، ص ۸۶.
  243. المعارف، ص ۲۲۰.
  244. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۷؛ فتوح البلدان، ص ۲۲.
  245. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۷؛ فتوح البلدان، ص ۲۲.
  246. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۷؛ فتوح البلدان، ص ۳۰.
  247. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۹.
  248. فتوح‌البلدان، ص ۲۶۹؛ تاریخ‌طبری، ج ۳، ص ۵۸۹.
  249. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۳۲.
  250. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۳۳.
  251. البدایه‌والنهایه، ج ۷، ص ۲۴۹.
  252. وفاءالوفاء، ج ۴، ص ۱۲۳.
  253. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۱؛ المنتظم، ج ۵، ص ۱۰۹.
  254. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۲۵؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۰.
  255. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۸۱؛ المنتظم، ج ۵، ص ۱۱۰؛ صفة الصفوه، ج ۱، ص ۱۴۶-۱۴۷.
  256. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  257. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۸۴؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۹۳-۴۹۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۴۰۰.
  258. الطبقات، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۹۷.
  259. کشف الاسرار، ج ۲، ص ۴۹۴؛ الکشاف، ج ۱، ص ۵۰۷؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج ۱، ص ۴۱۸.
  260. صفة الصفوه، ج ۱، ص ۱۴۷؛ البدایة و النهایه، ج ۷، ص ۲۴۹.
  261. تاریخ دمشق، ج ۱۸، ص ۴۲۹.
  262. انساب‌الاشراف، ج ۴، ص ۵۵؛ الفتوح، ج ۶، ص ۳۲۶؛ اخبار مکه، ج ۳، ص ۲۱.
  263. انساب‌الاشراف، ج ۴، ص ۵۵؛ الفتوح، ج ۶، ص ۳۲۶.
  264. الاوائل، عسکری، ص ۱۵۶؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۰؛ البدایه‌والنهایه، ج ۸، ص ۳۴۶.
  265. انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۳۳؛ الاغانی، ج ۱۸، ص ۳۰؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۷۹.
  266. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  267. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۴.
  268. الطبقات، ابن سعد، ج ۳، ص ۷۴.
  269. انساب‌الاشراف، ج ۵، ص ۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج ۴، ص ۱۲۲.
  270. تاریخ‌خلیفه، ص ۱۹۷.
  271. انساب‌الاشراف، ج ۵، ص ۳۲۰، ۳۷۲؛ البدءوالتاریخ، ج ۶، ص ۱۸.
  272. انساب‌الاشراف، ج ۵، ص ۳۷۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۵۵.
  273. تاریخ طبری، ج ۶، ص ۱۷۵؛ المنتظم، ج ۶، ص ۱۲۷.
  274. انساب‌الاشراف، ج ۳، ص ۴۸۳؛ مروج‌الذهب، ج ۳، ص ۷۷؛ المعارف، ص ۲۲۲.
  275. المعارف، ص ۲۲۲؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۳۵.
  276. المحبر، ص ۶۶-۶۷.
  277. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۲۱؛ انساب‌الاشراف، ج ۵، ص ۶۰۵؛ جمهره‌انساب‌العرب، ص ۱۴۵.
  278. المحبر، ص ۶۷.
  279. انساب‌الاشراف، ج ۴، ص ۷۰؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج، ص ۲۴۱.
  280. المحبر، ص ۶۷.
  281. الطبقات‌الکبری، ج ۵، ص ۱۸۴؛ المحبر، ص۶۷.
  282. المحبر، ص۶۷؛ انساب‌الاشراف، ج ۹، ص ۴۳۵؛ نسب قریش، ص ۲۳۶.
  283. انساب‌الاشراف، ج ۹، ص ۴۳۵؛ نسب قریش، ص ۲۳۶؛ صفة الصفوه، ج ۱، ص ۱۲۸.
  284. انساب‌الاشراف، ج ۵، ص ۳۸۶؛ المنتظم، ج ۶، ص ۲۳۷؛ جمهره‌انساب‌العرب، ص ۱۲۱.
  285. اسدالغابة، ج ۱، ص ۳۴۱.
  286. جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۲.
  287. جمهرة انساب العرب، ص۱۱۱؛ نسب قریش، ص۲۳۶.
  288. صفة الصفوه، ج ۱، ص ۱۴۴.
  289. المحبر، ص ۶۷.
  290. عیون‌الاثر، ج ۲، ص ۳۶۱.
  291. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.
  292. نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص ۹۰-۹۱.
  293. جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۳؛ المنتظم، ج ۹، ص ۹۸.
  294. الانساب، ج ۶، ص ۲۶۶؛ الاعلام، ج ۳، ص ۴۲؛ نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص ۶۵-۸۰.
  295. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۷۵.
  296. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۳۷۳ - ۳۷۴.
  297. الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۴۱۲.
  298. المعارف، ص ۲۲۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۵، ص ۲۹۸.
  299. تاریخ دمشق، ج ۶۰، ص ۴۶۸.
  300. معجم‌ قبائل‌ العرب، ج ۲، ص ۴۶۷، ۷۳۱؛ الاعلام، ج، ص ۸۷.
  301. نجاتی، محمد سعید، مقاله «زبیر بن عوام»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۴.