علائم به معنای نشانهها، به اموری گفته میشود که نمایانگر مقصود و مطلوب هستند. و مراد از علائم ظهور آن دسته از حوادثی است که براساس بیانپیشوایانمعصوم (ع)، قبل و یا در آستانۀ ظهور واقع خواهد شد و تحقق هر کدام نوید نزدیک شدن یا وقوع قیامامام مهدی (ع) را میدهد.[۱] البته باید دانست وقتی میتوانیم حوادث را علامت ظهور بدانیم که در روایات اسمی از آنها برده شده باشد و آنها را به عنوان نشانه و علامت ذکر کرده باشند؛ و الا نمیتوان گفت ارتباطی با ظهور دارند.[۲]
در جوامع روایی شیعه و سنی، از امور متعددی به عنوان "علائم ظهور" یاد شده است. نشانههای ظهور را از زوایای مختلفی میتوان نگریست؛ مثلاً از لحاظ پیوستگی و گسستگی نسبت به ظهور، علائم منفصل و علائم متصل ـ و به تعبیر دیگر علائم پیش از ظهور و علائم مقارن با ظهور ـ را تشکیل میدهند و از نظر میزان قطعیت، به علائم محتوم (قطعی و حتمی) و علائم مشروط (غیر حتمی) انقسام مییابند و ... . [۳] برخی از این تقسیمها عبارتند از:
تقسیم اول: با در نظر گرفتن ارتباط این علائم با برنامهریزی الهی، به دو قسم تقسیم میشود:
تقسیم سوم: بر اساس روایاتعلائم ظهور در تقسیمی دیگر به حتمی و غیرحتمی تقسیم می شوند[۱۳] (باید توجه داشت در روایات تنها تقسیم علائم به حتمی (محتوم). غیر حتمی (موقوف) وجود دارد.[۱۴]):
علائم غیر حتمی: مقصود حوادثی است که به طور مطلق و حتم از نشانههای ظهور نیست، بلکه مشروط به شرطی است که اگر آن شرط تحقق یابد مشروط نیز متحقق میشود و اگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقق نمییابد.[۱۵] برخی از این علائم در روایتی از امام صادق (ع) که به یکی از یاران خود فرمودند عبارتند از:[۱۶] «هرگاه دیدی که حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند؛ و مشاهده کردی که ظلم و ستم فراگیر شده است؛ و دیدی که: کارهای بد آشکار شده و از آن نهی نمیشود و بدکاران بازخواست نمیشوند و ... .»[۱۷]
علائمخاصه: علاماتی که خاص و مختص به وجود امام زمان (ع) است و کسی در این علامات با آن حضرت شریک نیست، و حضرت به این وسیله میداند خداوند او را اذن و اجازه ظهور داده است.[۲۳]
تقسیمات دیگری نیز بیان شده است مانند تقسیم به نشانههای آسمانی و زمینی؛[۲۵] تقسیم به نشانههای عادی و غیر عادی[۲۶] و ... .[۲۷] اما همانگونه که اشاره شد در روایات تنها به تقسیم علائم به حتمی و غیر حتمی اشاره شده است و بیشتر تقسیمات دیگر ذوقی به نظر میرسند.
«علامت متضمن معنای کشف، دلالت، نشان دادن چیزی، که این شیء علامت آن است میباشد. و چون ما اکنون درباره ظهورحضرتبقیة الله بحث میکنیم، درباره سبب وجود این حالت در علائم ظهور صحبت خواهیم کرد.
علائم به این مفهوم و معنی از دو دیدگاه تقسیم میشود:
امور تکوینی نزدیک به زمان ظهور، همچون کسوف و خسوفی که بدان اشاره شد.
امور تکوینی دور از زمان ظهور، همچون پیدایش آبهای جاری و سیلابها، و هجوم گروههای ملخ و قحطی و خشکسالی در دوران غیبت کبری.
بررسی دقیق درباره خود این علائم از یک طرف و از طرف دیگر ارتباط و وابستگی اینها با ظهور و اینکه به چه جهت اینها را به عنوان علامت ذکر کردهاند در اینجا لازم و ضروری است. اما علائمی که بهطور عموم مربوط به برنامهریزی الهی است، از آنجا که واضح است که هدف این برنامهریزی آماده ساختن و زمینهسازی دوران ظهور است، از این جهت وقتی یک انسان این مطلب را فهمید و روش این برنامهریزی را دانست، میتواند بفهمد که کدامیک از این رویدادها مربوط به ظهور است و کدامیک مربوط نیست، و حوادثی که بار مقدماتی ظهور را دارا است و زمینهساز ظهورحضرتبقیة الله میباشد از نظر اندیشه یک انسان متفکر بناچار همگی جزو نشانهها و کاشف از روز ظهور خواهد بود. و این علامت با قواعد عمومی اولیه مطابق بوده و میبایست آن را پذیرفت؛ چه اینکه در روایات آمده باشد یا نیامده باشد، زیرا با دلیل و برهان صحت برنامهریزی الهی را فهمیدیم و این خود یک مزیت و ویژگی است در اینگونه روایات نسبت به دیگر روایات. بعلاوه که در احادیث هم عملا نقل شده و شامل اخبار و روایاتی است که دال بر انحراف زمان و مردم آن بود، چه آنها که در رابطه با زمان ظهور است و چه آنها که مربوط به قیامت است و یا اینکه بدون ارتباط به هیچیک ذکر شده است (چنانکه در جهت اول درباره آن بحث کردیم).
و اما نسبت به رویدادهای تکوینی که بشارت وقوع آنها و لو در فاصله زمانی بسیار دور پیش از ظهور داده شده است، سر اساسی و نکته اصلی در اینکه آنها را به عنوان علامت ذکر کردهاند، آن است که رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) برخی از حوادث بزرگی را که در آینده اتفاق خواهد افتاد و جلب نظر میکرده است، از طریق وحی و یا الهام فهمیده و به مردم میگفتند، و آن را مرتبط به ظهورحضرتبقیة الله میکردند تا مردمی که در زمان وقوع آن حوادث بسر میبرند، صداقت گفتار ائمه را درباره آن حوادث ببینند و نسبت به اخبار مربوط به حضرتبقیة الله نیز اعتقادشان محکمتر شود، و آنها را نیز درست بدانند. پس از این جهت این حوادث نشانه ظهورند که دلیل بر صدقاعتقاد و روایات مربوط به حضرتبقیة الله میباشند. و از اینجا میفهمیم که این حوادث را وقتی میتوانیم علامت ظهور بدانیم که در روایات اسمی از آنها برده شده باشد و آنها را به عنوان نشانه و علامت ذکر کرده باشند؛ ولی اگر در روایات نیامده بود این گونه رویدادهای تکوینی را که در دوران پیش از ظهور واقع میشوند نمیتوان گفت ارتباطی با ظهورحضرتبقیة الله (ع) دارند.
و اما نسبت به رویدادهای تکوینی نزدیک به زمان ظهور بر طبق دلالت اخبار و احادیث، سر اساسی و نکته اصلی در اینکه اینها را علامت ظهور دانستهاند آن است که انگیزه ایجاد آنها در نظر خداوند متعال همان است که اینها را نشانهای برای ظهور قرار دهد، و نظر مردم را نسبت به ظهور جلب کرده، و مخصوصا افراد با اخلاص و آزمایش شده را که همیشه در حال انتظار به سر میبردهاند آماده ظهور گرداند. بنابراین، اینگونه روایات نشانه بودن برای ظهور را در برنامهریزی الهی از آن جهت دارا میباشند که نظر مردم را به ظهورحضرت مهدی (ع) جلب میکنند. لکن باید بدانیم که رویدادهای مذکور همچون رویدادهای سابق، در صورتی میتوانند نشانی برای ظهورحضرت باشند که روایات متذکر آنها شده باشند؛ زیرا این مطلب واضح است که هر حادثهای را و لو نزدیک به زمان ظهور و باعث جلب نظر مردم باشد، نمیشود علامت ظهور بدانیم»[۲۹].
«برای نشانههای ظهور، تقسیمهای گوناگونی ذکر کردهاند. از مهمترین آنها، تقسیم به علامت متصل (نزدیک) و منفصل (دور)، همچنین تقسیم به حتمی و غیر حتمی است. تقسیمات دیگری مانند علائم طبیعی و غیر طبیعی، عادی و خارق العاده، کلی یا جزئی، عام و خاص، مجمل و کنایی، مقید یا مشروط، قطعی یا مشکوک، در کتابهایی که از نشانههای ظهور سخن گفتهاند، به چشم میخورد. بررسیها نشان میدهد که از این همه تقسیمبندیها، فقط یک مورد آن در احادیث وجود دارد و آن حتمی بودن و غیر حتمی بودن است که از آن دو به محتوم و موقوف هم تعبیر میشود.
علائم حتمی و غیر حتمی: در حدیثی از امام صادق (ع) چهار نشانه ذکر شده و آنها را محتوم دانسته است[۳۰]. در دو حدیث دیگر، ایشان چندین نشانه ذکر کرده و در هر کدام، کلمه "محتوم" را تکرار فرموده است[۳۱]. البته به نشانههای غیر حتمی، تصریح نشده، ولی میتوان غیر از این موارد را جزء غیر حتمیها دانست.
نشانههای حتمی: گفته شد که مهمترین تقسیم علائم، مربوط به حتمی یا غیر حتمی بودن آنهاست. احادیثی وجود دارد که تعدادی از رویدادها را به عنوان نشانه حتمی ظهور قلمداد کرده و از آنها نام میبرد. گویا تعبیر از حتمی بودن برخی علائم، برای اولین بار در احادیثامام باقر (ع) بیان شده است. از سوی دیگر، تا آن جا که جستجو شده، حتمی یا غیر حتمی بودن نشانهها در منابع اهل سنت یافت نشد. نشانههایی که در احادیث از حتمی بودن آنها خبر داده شده، فراوان نیستند. این موارد، عبارت اند از: ندای آسمانی، خروج سفیانی، خسف بیداء و کشته شدن نفس زکیه[۳۲]. در بعضی احادیث، از طلوع خورشید از مغرب، آشکار شدن دستی در آسمان، ظهوریمانی و اختلافبنی عباس هم به عنوان امری حتمی یاد شده است. نمونهای از این روایات چنین است: امام صادق (ع) میفرمایند: "ندای آسمانی، از امور حتمی است و خروج سفیانی، حتمی است و خروج یمانی هم حتمی است و کشته شدن نفس زکیه نیز حتمی است، و پدیدار شدن کف دستی از آسمان نیز حتمی است و نیز آیه هراسناک و سهمگین ماه رمضان که خوابیده را بیدار میکند و بیدار را میترساند و دخترکان را از پس پرده بیرون میکشد"[۳۳]»[۳۴].
نشانههای عمومی که درباره انحرافاتی که در سرزمینهای اسلامی و غیره منتشر میشود و جامعه بشری به آن آلوده میگردند را خبر میدهد. این علایم از علایمی که نزدیک به ظهور امام زمان (ع) است، نمیباشد؛ بلکه ممکن است از ۲۰سال قبل از ظهور رخ دهد.
علایمی که نزدیک ظهور امام زمان (ع) (سالهای نه خیلی زیاد) هستند؛ ولی نشانه وقوع ظهورامام (ع) در همان سال نیستند؛ بلکه از انواع سختیها و آزمایشها در قرن بعد از زمان صدور این احادیث، شمرده میشوند.
قسم سوم: به ۲ نوع دیگر تقسیم میشود:
علایم غیر حتمی- که علائم قطعی نیستند- و ممکن است، واقع شود و ممکن است، واقع نشود.
علایم حتمی که شکی در وقوع آنها وجود ندارد و قطعا اتفاق خواهند افتاد.
در مجموع از این علایم، چنین به دست میآید که: بعضی از این علایم، روشن و منظور از آنها واضح است و بعضی در نهایت ابهام، اجمال و پیچیدگی هستند»[۳۵].
یکی از آنها علایم حتمی است که به هیچ قید و شرطی مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود.
قسم دوم؛ یعنی، علایم غیر حتمی، حوادثی است که به طور مطلق و حتم از نشانههای ظهور نیست؛ بلکه مشروط به شرطی است که اگر آن شرط تحقق یابد، مشروط نیز محقق میشود»[۴۰].
نشانههای حتمی: منظور از این نشانهها آن است که تحقق و پدیدار شدن آنها بدون هیچ قید و شرطی، قطعی و الزامی خواهد بود به گونهای که تا آنها واقع نگردد، حضرت مهدی (ع) ظهور نخواهد کرد و اگر کسی پیش از واقع شدن این نشانهها ادعای ظهور نماید، ادعای نادرستی کرده است.
امام باقر (ع) در حدیث معتبری میفرمایند: به فرمانده لشگر سفیانی گزارش میرسد که مهدی (ع) به سوی مکه حرکت کرده است. او سپاهی را به دنبال آن حضرت روانه میکند. آنها به وی دست نمییابند و مهدی (ع) داخل مکه میشود... فرماندهسپاهسفیانی با سپاهش در "بیداء" فرود میآیند. در این هنگام، ندا دهندهای از آسمان ندا میدهد: "ای زمینِ "بیداء" اینان را نابود کن!" پس زمین آنها را در خود فرو میبرد...[۴۴] و همچنین از امام صادق (ع) حکایت شده: "از علائم حتمی که پیش از قیام اتفاق خواهد افتاد قیامسفیانی و فرو رفتن در زمین "بیداء" است."[۴۵]۳. صیحه و ندای آسمانی: براساس روایات متعدد، پس از ظهورامام در مکه بانگی بسیار مهیب و رسا از آسمان شنیده میشود که امام را با اسم و نسب به همگان معرفی میکند و به مردم توصیه میکند که با امامبیعت کنند تا هدایت یابند و با او مخالفت نکنند که گمراه میشوند. در روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که میفرمایند: «"عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْيَمَانِيُّ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الصَّيْحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَيْدَاءِ. "»؛ "قبل از قیامقائم پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه و ندای آسمانی و قتلنفس زکیه و خسفبیداء"[۴۶].
«ظهورحضرت مهدی (ع) به عنوان عظیمترین حادثهای که در دوران زندگیانسان رخ خواهد داد، بدون تردید دارای نشانههایی است که از آنها در سخنان معصومین (ع) فراوان به آنها اشاره شده است. آنچه از کلام این بزرگان استفاده میشود اینکه آنها عبارتند از: آن رخدادهایی که در آستانه ظهور، یا همزمان و یا پس از ظهورحضرت مهدی (ع) پدید میآیند و تحقّق هریک از آن نشانهها، نویدی از ظهورحضرت مهدی (ع) و نزدیکتر شدن قیام جهانی آن حضرت است.
بنابراین از یک نگاه میتوان گفت: نشانههای ظهور از نگاه وقوع زمانی به چهار دسته تقسیم میشود:
نشانههایی که با فاصله زمانی پیش از ظهور رخ میدهند.
نشانههایی که با فاصله بسیار اندک پیش از ظهور اتفاق میافتند "در آستانه ظهور".
نشانههایی که همزمان با حادثه بزرگ ظهورحضرت مهدی (ع) رخ میدهند.
نشانههایی که با فاصلهای اندک پس از ظهور و پیش از قیامحضرت مهدی (ع) اتفاق میافتند.
در مراجعه به روایات مربوط در خواهیم یافت که از انبوهی از رخ دادهای طبیعی و غیر طبیعی و دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی، به عنوان نشانههای ظهور یاد شده است. روشن است که میزان اعتبار و درستی همه این نشانهها یکسان نخواهد بود. برخی در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوار است. بعضی نیز در کتابهای غیر معتبر و به وسیله افراد غیر موثق یاد شده است. برخی از این نشانهها، فقط نشانه ظهور است و بعضی هم نشانه ظهور و هم نشانه برپایی قیامت میباشد. برخی نشانهها، کلی و محوری است و بعضی بیانگر مسائل ریز و جزئی است که گاه، همه آنها را میتوان در عنوان واحدی گرد آورد. اگرچه در کتابهای مفصل به بسیاری از این نشانهها بدون اینکه روشن شود چه مقدار دارای اعتبار است، پرداخته شده است. امّا در اینجا به خاطر اینکه پرداختن به انبوه آنها خالی از فائده است، فقط به بررسی اجمالی نشانههای حتمی میپردازیم. از اینرو نخست لازم است توضیح کوتاهی درباره نشانههای حتمی و غیر حتمی داده شود.
نشانههای حتمی: مقصود از "نشانههای حتمی"- در مقابل نشانههای غیر حتمی- آن است که پدیدار شدن آنها- بدون هیچ قید و شرطی- قطعی و الزامی خواهد بود. البته باید توجه کرد که حتمی و یا مسلم و قطعی بودن وقوع این نشانهها، به این معنا نیست که پدید نیامدن آنها، محال است؛ بلکه به حسب فراهم بودن شرایط و مقتضیات و نبودن بازدارندهها، پدید آمدن آنها- اگر خداونداراده کند- قطعی خواهد بود.
نشانههای غیر حتمی: در برابر نشانههای حتمی، نشانههای انبوهی در شمار نشانههای غیر حتمی قرار دارد؛ یعنی، مقید و مشروط به اموری است که در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه پدید میآید. به عبارت دیگر نشانههای غیر حتمی شاید پدید آید و شاید پدید نیاید و امام زمان (ع) ظهور کند. پارهای از نشانههایی که به حتمی بودن آنها تصریح نشده، از این قرار است:
در پایان گفتنی است که حدیثهای فراوانی درباره نشانههای غیر حتمی ظهور، در منابع روایی وجود دارد. اسناد این روایات، بیشتر ضعیف و غیر قابل اعتماد است. از نگاه دلالت نیز، هماهنگی و انسجام لازم بین آنها نیست و پارهای از آنها دارای اعتبار لازم نیست.
ذکر آن لازم است که اهمیت بسیار مسأله "مهدویت" از یک سو و علاقهمندی شدید مسلمانان به آگاهی از چگونگی رخدادهای آینده و پدیدار شدن نشانههای ظهورمهدی (ع)، از سوی دیگر، سبب شده تا دشمنان و بدخواهان- به ویژه حاکمان ستمگر- وسوسه شوند و در جهت برآوردن منافعسیاسی خویش، تغییراتی در روایات پدید آورند[۵۰]
تأکید بر این مسئله ضروری است که در کتابها با انبوهی از روایات صحیح و غیر صحیح در زمینه نشانههای ظهور، روبهرو هستیم که دستکم شماری از آنها از آفت جعل و تحریف مصون نمانده است. بدبختانه کتابهایی نیز وجود دارد که در آنها از سر جهل و یا دلسوزی و یا به عمد و از روی غرض، به این امر دامن زده شده است.
«چنانکه پیشتر بیان شد، وقت ظهورامام مهدی (ع) برای هیچکس جز خداوند متعال معلوم نیست، و کسانی که وقت ظهور را تعیین نمایند، دروغگو شمرده شدهاند. ولی علایم و نشانههای بسیاری برای ظهور آن حضرت در کتابهای حدیث ثبت شده است که ذکر تمام آنها از حوصله این کتاب خارج میباشد.
علایم ظهور به دو دسته کلّی تقسیم میشوند: علایم حتمی و علایم غیرحتمی. چنانکه فضیل بن یسار از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: نشانههای ظهور دو دسته است: یکی نشانههای غیرحتمی و دیگر نشانههای حتمی، خروج سفیانی از نشانههای حتمی است که راهی جز آن نیست[۵۴] منظور از علایم حتمی آن است که به هیچ قید و شرطی مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود. و مقصود از علایم غیرحتمی آن است که حوادثی بهطور مطلق و حتم از نشانههای ظهور نیست، بلکه مشروط به شرطی است که اگر آن شرط تحقّق یابد مشروط نیز متحقّق میشود، و اگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقّق نمییابد. و لذا مسلّم است علایمی که در مورد حتمی بودن آنها نصّی نداشته باشیم، احتمال رخ دادن آنها نیز وجود دارد»[۵۵].
«در کتابهایی که از نشانههای ظهور بحث میشود، اقسام گوناگونی برای علائم ذکر میشود که غیر از یک مورد، در روایات به آن تصریح نشده است؛ مثلا یکی از تقسیمهای رایج همان متصل یا نزدیک و منفصل یا دور است. تقسیم دیگر به حتمی و غیرحتمی بودن نشانههاست که این در روایات آمده است. تقسیم دیگر به طبیعی و غیر طبیعی یا عادی و خارق العاده است. تقسیمهای دیگری که در کتابها به چشم میخورد، عبارتاند از: کلی و جزئی یا عام و خاص، مجمل و کنایی، مقید یا مشروط، قطعی یا مشکوک، واقع شده یا غیر آن و تقسیم به لحاظ زمان و نوع رویداد[۵۶]. بسیاری از این تقسیمبندیها پرورده افکار و سلیقه نویسندگان است که به مرور زمان افزوده شده است. البته برخی از آنها مانند طبیعی و غیر طبیعی قابل توجه و بعضی از اقسام قابل نقد است؛ مانند نشانههای نزدیک و دور که بعضی، حوادثی از زمان ائمه (ع) را به عنوان علائم ظهور معرفی کرده میگویند اینها از نشانههای دور است[۵۷]. چون علامت نمیتواند با فاصله دور واقع شود و خواهیم گفت که اینگونه نشانهها در اخباراهل بیت (ع) به عنوان علامت ظهور معرفی نشده است، بلکه در صورت درستی روایت، بر پیشگویی حمل میشود. تنها تقسیمی که در روایات به آن تصریح شده حتمی بودن و غیر حتمی بودن نشانههاست که از آن دو به محتوم و موقوف تعبیر میشود. در روایتی از امام صادق (ع) چهار نشانه ذکر شده و فرموده اینها محتوم است[۵۸]. در دو روایت دیگر، آن حضرت چندین نشانه ذکر کرده و در هرکدام کلمه "محتوم" را تکرار فرموده است[۵۹]. البته به نشانههای غیر حتمی تصریح نشده است ولی میتوان غیر از این موارد را جزء غیر حتمیها دانست. امام باقر (ع) درباره تفسیرآیه: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ﴾[۶۰] میفرماید: مقصود از آیه، اجل محتوم و موقوف است. محتوم آن است که غیر آن نمیشود و موقوف آن است که به مشیتالهی بستگی دارد[۶۱].
گروهی از نویسندگان معتقدند که بعضی از نشانههای ذکر شده برای ظهور معنای ظاهری خود را ندارند بلکه مظهر یک پدیده و سمبل آن هستند. سید محمد صدر در کتاب دوم و سوم از موسوعه غیبت این بحث را مطرح کرده و درباره احتمال رمزی بودن دجال، سفیانی و یأجوج و مأجوج سخن گفته است. وی دجال را سمبل حرکتهای ضد اسلامی و انحرافات عمومی از جمله مظاهر فریبندهتمدن غربی، سفیانی را سمبل انحراف در میان مسلمانان و یأجوج و مأجوج را گونههایی از همان دجال یا تمدن مادی میداند[۶۲]. از آنجا که در روایات متعدد، نشانههای ظهور غالبا با تعبیر واحدی آمده است سمبلیک دانستن آنها به راحتی ممکن نیست؛ مثلا اگر قرار بود مراد از سفیانی، طرز تفکراموی و ابوسفیان و مقابله با اسلام باشد میتوانست از آن تعبیرهای دیگری هم بشود یا دستکم در یکی دو روایت ردپایی از رمزی بودن و سمبل بودن آن باشد و حال آنکه چنین نیست. علاوه بر این، اگر قرار باشد همه نشانهها را سمبل انحراف، رفتاراجتماعی یا ... بدانیم راه برای چنین برداشتی در سایر موضوعات هم باز خواهد شد. این دیدگاه با اشکالهای دیگری نیز روبهروست از جمله آنکه: حمل نشانهها به رمز بودن خلاف ظاهر روایات و ذهنیت عرفی مخاطبان آن است؛ تعبیر یأجوج و مأجوج در قرآن هم به کار رفته و معنای ظاهری آن مراد است؛ حمل بسیاری از نشانههای ظهور به معنای سمبلیک امکانپذیر نیست ضمن اینکه نیاز به قرینه دارد، یعنی از معنای اصلی خارج و مجاز خواهد شد؛ اگر چنین باشد هرکس طبق سلیقه خود علائم را تفسیر و توجیه خواهد کرد و بهطور کلی مفهوم علامت و این ویژگی که موجب شناخت موضوع دیگر میشود، با سمبلیک بودن نمیسازد»[۶۳].
حجت الاسلام و المسلمین مهدی علیپور، در مقاله «ظهور» در اینباره گفته است:
«نشانههای یاد شده در روایات، به گونههای مختلف قابل دسته بندی است؛ مفاد پارهای از این روایات ویژگیهای جسمانی امام منتظر (ع) است. پارهای دیگر به اوصاف و امتیازات روحانی و نفسانی آن حضرت (ع) اشاره دارد. دسته سوم، به حوادث تكوینی زمان ظهور یا نزدیک آن دلالت میکند. گروه چهارم به اوضاع اجتماعی، فرهنگی، دینی، سیاسی و اقتصادیجامعه و مردم میپردازد. جمعی از روایات نشانههای نزدیک ظهور یا هنگام ظهور را مطرح میکنند و دسته ای علائم بعيد ظهور را میشمارند. پاره ای از نشانهها قطعی و حتمیاند و دسته ای دیگر غیر قطعی؛ یعنی امکان عدم تحقق آنها وجود دارد، زیرا قضای حتمی الهی بر وقوع آنها تعلق نگرفته است.
شیخ مفید، بعد از شمارش بسیاری از علائمقیامحضرت حجت (ع) میگوید: این حوادث و نشانهها دو دستهاند: محتوم و مشروط.[۶۴]. سید محمد کاظم قزوینی به علام ظهور را دقیقتر دسته بندی میکند و میگوید: نشانههای ظهور یا خاصند و یا عام؛ یعنی انحراف گسترده در جهان را مینمایانند. افزون بر این، یا دور از زمان ظهور رخ میدهند و یا نزدیک آن. هر یک از این علائم، خود یا قطعیاند و یا غیر قطعی و نامحتوم. او میافزاید: به طور کلی این علائم، از نظر مفهوم و پیام، یا روشن آشکارند و یا بسیار مبهم و مجمل. نشانههای مبهم و پیچیده را نمیتوان به لحاظ علمی یا تاریخ ثابت کرد. در این موارد، باید از توجيهها و تأویلهای ناصواب دوری جست و علم به آنها را به خدا، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) واگذارد.[۶۵]. مؤلف يوم الخلاص نیز دیدگاهی چون آية اللهقزوینی دارد، اما در تقسیم روایات بسیار دقیقتر عمل میکند.[۶۶].
نشانههای تکوینی دور از ظهور، مانند آفت ملخ و برداشت اندک محصولات زراعی.[۶۸]. او در ادامه میافزاید: پارهای از این علائم خارق العادهاند و نوعی معجزه به شمار میآیند؛ یعنی تحقق آن به طور طبیعی ممکن نیست، مثل خسوف و کسوف در غیر زمان خود یا صيحه آسمانی. البته بسیاری از علائم طبیعیاند و در پرتو نظام على و معلولی جهان رخ مینمایند. علائم ظهور، نشانههایی هستند که از حوادثی از آینده خبر میدهند و تنها به این دلیل که خداوند از طریق وحی به وسیله معصومان (ع) برایمان بیان کرده است، صادق شمرده میشوند.[۶۹]سید محمد صدر درباره احادیث مربوط به علائم ظهور مینویسد: "غالب احادیث این باب باید بر رمز و تمثیل و کنایه حمل شود، زیرا مدلولهای لفظی و مطابقی آنها که به وقایعی مشخص اشاره دارد، مراد نیست، این روایات به مسائلی که قبل از ظهور تحقق مییابند، اشارهای کنایی دارند. معصومان (ع) به سبب مصالحی خاص، از زبان رمز بهره گرفتهاند، در این جا پارهای از این مسائل را ذکر میکنیم به صراحت در بیان این حوادث اجتماعی، با سطح فکریمردم آن عصر سازگار نبود؛ - بیان غیررمزی حوادث، به موضع گیریهای نادرست دشمنانظهور میانجامید. بر اساس بسیاری از روایات، این حوادث به طریق اعجاز رخ میدهد. از آنجا که تحقق اعجازآمیز این وقایع با قانونبرهان پذیر بودن معجزات ناسازگار است، پژوهشگر خود را در دوراهی طرح یا کنایه و رازآمیز شماردن آنها مییابد. بی تردید، حمل کردن روایات بر رمز و تأویل، از طرح آنها بهتر است؛ به ویژه در مواردی که حوادث با اخبار بسیار و طرق متعدد نقل شده و به لحاظ سند مشکل ندارد.[۷۰].
این تحلیل درخور دقت است، اما با واقعیات موجود ناسازگار می نماید، زیرا:
براساس گفتار نویسنده محترم، بسیاری از روایات قابل فهم و تفسیر؛
توجیه این روایات در دو طریقی که نویسنده گمان برده است، منحصر نیست، زیرا میتوان آنها را بر معنای مطابقی حمل کرده، امکان وقوعشان را به همان شکل که در روایاتبیان شده تعبدا پذیرفت و علم به چگونگی وقوع آنها را به اهلش واگذار کرد. به هر حال، قسمتی از نشانههای ظهور تا کنون محقق شده است و برخی از آنها در حال و آینده به تدریج رخ مینماید»[۷۱].
معلوم نیست که مراد از این حوادث، همان حوادثی باشد که در روایات آمده است.
پیشبینی چنین اموری، به معنای آن نیست که اینها نشانه حتمی ظهورند، بلکه همه و یا بسیاری از آنها، صرفا، رخدادهایی هستند که امامان (ع) از وقوع آنها در آینده خبر دادهاند.
علائم معلقه و شرطیه که این علائم، منوط و مشروط و معلق است به اراده و مشیتخداوند عالم، که اگر ارادهخدا به آن تعلق گرفته باشد واقع میشود و اگر خدا نخواهد واقع نخواهد شد و چه بسا میشود که به جهت حکمت و مصلحت و مقتضیات و موانعی که خداوند عالمیان میداند واقع نشود، و یا بر اثر طاعات و دعاهای مردم رفع گردد و یا تغییر داده شود.
علاماتی است که قبلا و در زمانهای گذشته تاکنون واقع شده و زمان آنها گذشته است، و آنها را علامات واقعه میگویند.
علاماتی است که تا هنوز واقع نشده و امید میرود که (بعدها) واقع شود، و اینها را علامات غیر واقعه میگویند.
علاماتی است خاصه، که این علامات، خاص و مختص به وجود پربرکت خود حضرتصاحب الامر (ع) است و کسی در این علامات با آن حضرت شریک نیست، و حضرتش به این وسیله میداند که خداوند او را اذن و اجازه ظهور داده است، زیرا علمظهورحضرت را به جز خدا کسی نمیداند.
علاماتی است عامه، که این علامات از برای عامه عوام و خاصهخواص ظاهر خواهد شد و دانستن آن اختصاص به حضرت ندارد. بلکه برای همه و عامهمردم است و هرکس از عوام و خواص، آنها را (کم و بیش در طول مدت عمر خود اگرچه خیلی کوتاه) خواهد دید»[۸۵].
«برای علایم تقسیمات متعدّدی بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
حتمی و غیرحتمی: این تقسیمبندی برگرفته از روایات است؛ بدین معنی که در روایات موجود بعضی علایم، از امور محتومه دانسته شده است که مراد از آن حتمیت وقوع آنها است و بعضی از علایم دیگر غیر حتمی معرفی شده است که مراد از آن امکان واقع نشدن و تحقّق پیدا نکردن آنهاست. امام باقر (ع) فرمود: «"إِنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَةً وَ أُمُوراً مَحْتُومَةً وَ إِنَّ السُّفْيَانِيَّ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ"»[۸۶] به درستی که بعضی از امور، امور موقوف (غیر حتمی) هستند و بعضی امور حتمی و به درستی سفیانی از امور حتمی است که چارهای از آن نیست.
متصل و منفصل: [۸۷] مراد از علایم متصل، علایمی است که نزدیک به ظهور و همراه با آن تحقق مییابند و به گونهای که فاصلۀ زمانی زیادی بین آنها و ظهور نیست و پیدایش این علایم به معنای قریب الوقوع بودن ظهور است، و مراد از علایم منفصل، علایمی است که با زمان ظهور فاصله زمانی دارد و تحقق و پیدایش آنها باعث اطمینان قلبی بیشتر مؤمنان شده و روحیه امید را در آنان زنده نگه میدارد. از امام صادق (ع) نقل شده است: «" لَيْسَ بَيْنَ قِيَامٍ الْقَائِمِ وَ بَيْنَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ إِلَّا خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً"»[۸۸]. البته باید توجه داشت که معمول علایم حتمی از گروه علامتهای متصّل میباشند که نزدیک ظهور محقق میشوند. تقسیمات دیگر نیز گفته شده است مانند عادی و غیرعادی، آسمانی و زمینی، که عموماً ذوقی است[۸۹].
«در جوامع روایی شیعه و سنی، از امور متعددی به عنوان "علائم ظهور" یاد شده است. منظم ساختن این نشانهها در ضمنِ تقسیم و دستهبندی آنها، فوایدی را در پی دارد که بر اهل دقت پوشیده نیست. نشانههای ظهور را از زوایای مختلفی میتوان نگریست؛ مثلاً از لحاظ پیوستگی و گسستگی نسبت به ظهور، علائم منفصل و علائم متصل - و به تعبیر دیگر علائم پیش از ظهور و علائم مقارن با ظهور - را تشکیل میدهند و از نظر میزان قطعیت، به علائم محتوم و علائم مشروط انقسام مییابند و از جهت طبیعی و انسانی بودن و شخصی یا عمومی بودن سه دسته "حوادث خارق العاده"، "اوضاع عمومی اجتماعات بشری" و "متخاصمان؛ نیروها و چهره ها" را تشکیل میدهند. پیش از ذکر علائم، دو نکته را خاطر نشان میکنیم:
نکته اول: مأخذ برخی از علائم، خبر واحد یا احادیث مجهول و روایات مقطوعه و مرفوعه میباشد، هرچند نگارنده در این مکتوب، همه علائم را ذکر نمیکند و به ذکر علائمی که اکثراً در کتب متعدد و معتبر روایی وارد شده، بسنده میکند ولی به هر روی تضمینی برای عدم راهیابی نشانههای ضعیف السند وجود ندارد؛ البته قدر متیقن از نشانههای محتوم در میان مجموعه علائم، قابل تحصیل و تشخیص است.
نکته دوم: لسان روایات در پارهای از علائم به احتمال زیاد، زبان نمادین یا به اصطلاح سمبلیک است. بر این اساس، مدلول مطابقی برخی از واژگان مراد نیست، بلکه معنای کنایی و استعاری مقصود معصوم (ع) بوده است که در قست پایانی این فصل و ضمن نکته پنجم نمونه برجستهای از آن ارائه خواهد شد.
علائم متصل و نشانههای منفصل: نخست به ذکر علائم متصل که همان نشانههای مقارن ظهور هستند میپردازیم و سپس علائم منفصل را در قالب سه دسته بیان میکنیم.
ب) علائم پیشینی (نشانههای منفصل):علائم منفصل یا پیشینی ظهور خود به سه دسته "حوادث خارق العاده"، "اوضاع عمومی اجتمات بشری" و "متخاصمان؛ نیروها و چهرهها" انقسام مییابد که در اینجا بخشی از علائم هر دسته را ذکر میکنیم:
اوضاع عمومی جوامع بشری:احادیث بسیاری در کتب روایی شیعی و سنی وارد شده که اوضاع و احوال حاکم بر حیات عمومی نوع بشر را در سطح بینالمللی، تیره و نابسامان و اسفناک ترسیم میکند. به گوشهای از آنها اشاره میکنیم:
«برای نشانههای ظهور، تقسیمهای گوناگونی ذکر کردهاند، مانند: متصل (نزدیک) و منفصل (دور)، حتمی و غیر حتمی، طبیعی و غیر طبیعی، عادی و خارق العاده، کلی و جزئی، عام و خاص، مجمل و کنایی، مقید یا مشروط، قطعی و مشکوک.
بررسیها نشان میدهد که فقط تقسیمبندی نشانههای ظهور به حتمی (محتوم) و غیر حتمی (موقوف) در احادیث وجود دارد.
«در کتابهای مختلف، تقسیمهایی برای نشانههای قیامحضرت مهدی (ع) مطرح شده است که به طور خلاصه بیان میشود:
نشانههای حتمی و غیر حتمی؛
نشانههای متصل و منفصل: نشانههای متصل، علامتهایی است که نزدیک قیامحضرت مهدی (ع) واقع میشوند؛ به صورتی که فاصله زمانی میان آنها و قیامحضرت، مشخص است. مانند قتل نفس زکیه که پانزده شب با قیام فاصله دارد؛ چنانچه امام صادق (ع) فرمود: «" لَيْسَ بَيْنَ قِيَامٍ الْقَائِمِ وَ بَيْنَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ إِلَّا خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً "»[۱۲۷]. علائم منفصل، نشانههایی است که فاصله زمانی آنها با قیامامام مهدی (ع) مشخص نیست؛ اما تحقق آنها باعث اطمینان قبلی مؤمنان و ایجاد روحیه امید در میان آنان میشود؛ مانند اختلافبنی عباساهل بیت (ع) در هنگامی که آنان در اوج قدرت بودند و شیعیان زیر فشارشان قرار داشتند، از اختلاف و نابودی آنان سخن میگفتند و آن را جزء علامتهای قیامحضرت مهدی (ع) میشمردند[۱۲۸] اما اکنون صدها سال از زوال بنی عباس میگذرد.
نشانههای عادی و غیر عادی: نشانههای عادی، نشانههایی هستند که واقع شدن آنها، مانند پیدایش سایر پدیدهها، روال عادی و طبیعی دارد؛ مانند خروج سفیانی و قتل نفس زکیه. اما نشانههای غیر عادی، نشانههایی میباشند که واقع شدن آنها از راه عادی و طبیعی ممکن نیست و برای محقق شدن، نیازمند معجزه هستند؛ مانند ندای آسمانی و خسف بیداء.
↑غیبت نعمانی، ص ۴۱۶ ترجمه محمد جواد غفاری، نشر، صدوق. «"أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ بْنِ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ قَيْسِ بْنِ رُمَّانَةَ مِنْ كِتَابِهِ فِي رَجَبٍ سَنَةَ خَمْسٍ وَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا ثَعْلَبَةُ بْنُ مَيْمُونٍ أَبُو إِسْحَاقَ عَنْ عِيسَى بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: السُّفْيَانِيُّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فِي رَجَبٍ..."»؛ درباره وثاقت احمد بن محمد، معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۲۹۶؛ درباره وثاقت محمد بن فضل، معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۲۶۸؛ درباره وثاقت حسن بن علی، معجم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۴۴؛ درباره وثاقت ثعلبة بن میمون، معجم رجال الحدیث، ج۴، ص ۴۰۸؛ درباره وثاقت عیسی بن اعین، معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۱۷۹.
↑سیمای آفتاب، حجتالاسلام دکتر طاهری، انتشارات زائر، ص ۲۷۷.
↑سیمای آفتاب، حجتالاسلام دکتر طاهری، انتشارات زائر، ص ۲۷۸.
↑غیبت نعمانی، ص ۳۹۲، باب ۱۴، ح ۶۷. درباره وثاقت این حدیث احمد بن محمد، معجم رجالالحدیث، ج۲، ص ۲۹۶، احمد بن حسین، معجم رجالالحدیث، ج۲، ص۹۷، حسن بن محبوب معجم رجال الحدیث، ج ۱۳، ص ۷۲، عمرو بن ابی القوام، جابر بن یزید جعفی، ج ۴، ص ۱۷.
↑درباره این تقسیمبندیها بنگرید به کتابهایی که درباره نشانههای ظهور نوشته شده یا فصلی از آنها که مربوط به علائم است، مانند: سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الکبری، ص ۵۲۷ به بعد، مقاله بررسی نشانههای ظهور در کتاب چشم به راه مهدی، ص ۲۶۳.
↑علت اینگونه تقسیمبندی آن است که در روایات زیادی از سقوط بنی امیه یا بنی عباس یا اختلاف آنان یا حوادث دیگری سخن به میان آمده و این رویدادها جزء علائم ظهور معرفی میشوند؛ به خصوص که در منابع قدیمی ذیل عنوان علامات ظهور ذکر شدهاند.
↑ اوست که شما را از گل آفرید سپس اجلی مقرر داشت و اجل معیّن نزد اوست آنگاه شما تردید میکنید؛ سوره انعام، آیه: ۲.
↑نعمانی، الغیبة، باب ۱۸، ح ۵؛ این حدیث در چاپ موردنظر ما کامل چاپ نشده است. بنابراین بنگرید به چاپهای دیگر یا بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۲۴۹ و معجم احادیث المهدی، ج ۵، ص ۹۶.
↑ر.ک: سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الکبری، ص ۶۴۰ تا ۶۴۷؛ همو، تاریخ ما بعد الظهور، ص ۱۴۹ و ۱۷۳ و ر.ک: اسماعیلی، مقاله "بررسی نشانههای ظهور".
↑ کامل سليمان، يوم الخلاص، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ص ۶۸۰ به بعد
↑ منظور از «تخليط الهی» حرکت تحت نظام علی و معلولی جهان است به گونه ای که پدیده های مختلف معلول وقوع علت یا عللی هستند که تحت اراده الهی بر جهان حاکم می باشند، ولو اینکه معلول امری مطلوب نباشد (توضیح از پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی).
↑الارشاد، مفید، ج ۲، ص ۳۷۹؛ اِعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص ۴۲۹؛ الغیبة، طوسی، صص ۴۵۲ و ۴۵۳؛ کشف الغمه، ج ۲، صص ۳۶۰ و ۴۵۹؛ القطر الشهدی فی اوصاف المهدی، الحلوانی، ص ۵۰؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص ۲۹۱؛ نوادر الاخبار فی ما یتعلق باصول الدین، فیض کاشانی، ص ۲۹۹؛ بحارالانوار، مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۹۱؛ العطر الوردی، بلبیسی، ص ۵۱.
↑اکمال الدین، صدوق، ج ۲، ص ۶۵۴؛ نوادر الاخبار، ص ۳۰۰؛ العدد القویه، علی بن یوسف الحلی، ص ۶۶؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۵؛ منتخب الانوارالمضیئه، ص ۳۱۱.
↑کشف الغمه، الأربلی، ج ۳، صص ۳۷۳ و ۳۷۹ و ۳۸۹؛ نوادر الاخبار، ص ۳۰۰ و در منابع اهل سنت: القطر الشهدی، ص ۵۳؛ العطر الوردی، ص ۵۴؛ تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۲۸۸؛ جواهر العقدین، ص ۴۳۵؛ لسان المیزان، ج ۱، ص ۱۰۵؛ البیان، ص ۹۳؛ الفصول المهمه، ص ۲۸۸؛ اسعاف الراغبین، ص ۱۳۷؛ ینابیع الموده، ص ۴۷۶.
↑اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، صص ۲۵۱ و ۳۳۱؛ اعلام الوری، ص ۴۶۳؛ بشاره المصطفی، طبری، ص ۳۸۱؛ تفسیر القمی، ج ۱، ص ۱۹۸؛ مختصر البصائر، ص ۳۲؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۷۸؛ الملاحم و الفتن، سید بن طاووس، باب ۱۸۶ و ۱۸۷، صص ۸۲ - ۸۴ و در منابع اهل سنت: صحیح مسلم، ج ۱، ص ۹۵؛ سنن ابن ماجه، ج ۹، ص ۵۱۹؛ البیان، صص ۷۶ و ۸۶؛ تیسیر الوصول، ج ۲، ص ۲۳۷؛ عقد الدرر، صص ۲۹۱ - ۲۹۷؛ الصواعق المحرقه، ص ۹۸؛ مصابیح السنه، ج ۲، ص ۱۴۱؛ الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۶۴؛ روح المعانی، ج ۲۵، ص ۹۵؛ غایه المأمول، ج ۵، ص ۳۶۵؛ العطر الوردی، ص ۴۵.
↑اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ۲۶۸؛ الارشاد، ج ۲، ص ۳۸۰؛ اعلام الوری، ص ۴۶۰؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۶؛ نوادر الاخبار، ص ۳۰۱ و ۳۰۸ و در منابع اهل سنت با اختلافی اندک: القطر الشهدی، ص ۶۴؛ العطر الوردی، ص ۶۴؛ عقد الدرر، صص ۱۳۶ و ۱۵۷.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۹؛ اعلام الوری، ص ۴۲۹؛ کشف الغمه، ج ۲، ص ۴۶۰؛ نوادر الاخبار، ص ۲۹۹؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۹۱.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۰؛ اعلام الوری، ص ۴۲۹؛ بشاره المصطفی، ص ۳۸۳؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۵۶؛ الغیبة، طوسی، ص ۴۴۳؛ نوادر الاخبار، ص ۲۹۰ و ظهور برکات بیشمار: القول المختصر، ابن حجر هیتمی، ص ۵۶؛ تذکره الحفاظ، الذهبی، ج ۳، ص ۸۳۸؛ ینابیع الموده، ص ۴۶۷؛ منتخب کنزالعمال، ج ۶، ص ۳۲؛ مشکاه المصابیح، خطیب تبریزی، ج ۳، ص ۲۴؛ الصواعق المحرقه، ابن حجرهیتمی، ص ۹۷؛ المستدرک علی الصیحین، حاکم نیشابوری، ج ۴، صص ۵۵۷ و ۵۵۸؛ البیان، کنجی، ص ۳۱۶؛ مشارق الأنوار، حمزاوی، ص ۱۵۲؛ اسعاف الراغبین، صبان، ص ۱۴۸؛ مصابیح السنه، بغوی، ج ۲، ص ۱۳۴؛ عقد الدرر، صص ۷۳ و ۹۲؛ الفصول المهمه، صص ۲۸۸ و ۲۸۹ و ۳۰۰.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۶۸؛ اعلام الوری، ص ۴۲۹؛ الکافی، کلینی، ج ۸، صص ۱۷۹ و ۱۸۰؛ الغیبة، نعمانی، ص ۱۸۱؛ الغیبة، طوسی، ص ۴۴۴؛ العدد القویه، ص ۶۶؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۵۸؛ الصراط المستقیم، زین الدین نباطی، ج ۲، ص ۲۴۹؛ نوادر الاخبار، ص ۲۸۸؛ منتخب الانوار المضیئه، ص ۳۱۲؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۳ و در منابع اهل سنت قریب به آن: القطر الشهدی، ص ۶۳؛ العطر الوردی، ص ۶۳؛ عقد الدرر، ص ۹۸ و در برخی نصوص اهل سنت به جای ماه رمضان، ماه شعبان ذکر شده است: العرائس الواضحه، ص ۱۰۶؛ جالیه الکدر، ص ۲۰۸.
↑الارشاد، ج ۲ ص ۳۶۸؛ اعلام الوری، ص ۴۲۹؛ الغیبة، نعمانی، صص ۱۷۵ و ۱۸۷؛ مجمع البیان، طبرسی، ج ۴، ص ۳۹۸؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۵۶؛ اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، صص ۶۴۹ و ۶۵۰؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۱ و در منابع اهل سنت: عقد الدرر، مقدسی، صص ۸۵ و ۱۱۷ و ۱۱۸ و ۱۲۴ و ۱۲۹؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۵۱؛ القول المختصر، ص ۵۶؛ سنن ابی داود، ج ۴، ص ۱۵۲؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۶، ص ۳۱۶؛ منتخب کنز العمال، ج ۶، ص ۳۱؛ جالیه الکدر، ص ۲۰۸؛ العرائس الواضحه، ص ۱۰۶؛ مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۳۱۶؛ اشعه اللمعات، ج ۴، ص ۳۳۸.
↑الغیبة، طوسی، ص ۴۶۱؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۵۱ و در منابع اهل سنت: القطر الشهدی، الحلوانی، ص ۶۱؛ العطر الوردی، بلبیسی، ص ۶۱ به نقل از: القول المختصر هیمتی؛ عقد الدرر، ص ۱۲۷.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۳؛ اعلام الوری، ص ۴۲۸؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۵۲؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۷۳۲؛ منتخب الانوار المضیئه، ص ۳۰۶؛ نوادر الاخبار، ص ۲۸۹؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۱؛ عقد الدرر، ص ۱۵۶.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۶۸، اعلام الوری، ص ۴۲۹؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۱؛ نوادر الاخبار، ص ۲۸۹ و در منابع اهل سنت: القطر الشهدی، ص ۶۰؛ جالیه الکدر، ص ۲۰۸؛ العرائس الواضحه، ص ۱۰۶؛ عقد الدرر، ص ۱۴۵.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۳؛ اعلام الوری، ص ۴۲۸؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۵۶؛ منتخب الأنوار المضیئه، ص ۳۰۶؛ إثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۳، ص ۷۳۲؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۱؛ إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب، حائری، ص ۱۸۵.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۲؛ اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۲۸؛ اعلام الوری، ص ۴۲۶؛ الغیبة، نعمانی، ص ۱۷۰؛ الغیبة، طوسی، صص ۴۳۳ و ۴۳۴؛ کشف الغمه، ج ۳، صص ۳۵۵ و ۳۶۰؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۴۲۸؛ الکافی، ج ۸، صص ۲۰۹ و ۲۵۸؛ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۴؛ الاختصاص، مفید ص ۲۵۵؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۸۸ و در منابع اهل سنت: الفصول المهمه، ص ۳۱۰؛ عقد الدرر، صص ۱۳۹ و ۱۴۰ و ۱۴۴ و ۱۴۵.
↑اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۵۵؛ اعلام الوری، ص ۴۲۷؛ العدد القویه، ص ۶۱؛ الغیبة، نعمانی، ص ۱۸۵؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۷۲۳؛ الغیبة، طوسی، ص ۴۳۸؛ بحار الانوار، ج ۲، ص ۲۱۱؛ و در منابع اهل سنت: الفصول المهمه، ص ۳۰۱.
↑الکافی، ج ۱، صص ۳۱ - ۳۶؛ الملاحم والفتن، سید ابن طاووس، صص ۱۰۵ و ۱۵۷؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۲ و ج ۵۳، صص ۱۴۰ و ۱۴۱؛ الزام الناصب، ص ۶۴؛ و درمنابع اهل سنت: صحیح مسلم، ج ۸، ص ۵۷.
↑الکافی، ج ۸، صص ۳۱ - ۳۶؛ تحف العقول، حرانی، ص ۴۳؛ اعلام الوری، ص ۴۳۱؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۲۴؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۲ و در منابع اهل سنت: العطر الوردی، ص ۵۸؛ عقد الدرر، ص ۱۵۵؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۴۱۸؛ نور الابصار، شبلنجی، ص ۱۷۲.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص ۲۵۹؛ اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۴۹؛ الغیبة، نعمانی، صص ۱۶۷ و ۱۷۸؛ اعلام الوری، ص ۴۲۷؛ تحف العقول، ص ۴۳؛ العدد القویه، ص ۶۶؛ منتخب الانوار المضیئه، ص ۳۱۳ و در منابع اهل سنت: العطر الوردی، صص ۵۴ و ۵۵.
↑الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۳۴؛ تحف العقول، ص ۴۳؛ المحجه البیضاء، فیض کاشانی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ بشارة الاسلام، الکاظمی، صص ۷۶ و ۷۷؛ الزام الناصب، ص ۱۹۵؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۶۳؛ الملاحم و الفتن، باب ۱۷۱، ص ۷۷؛ و در منابع اهل سنت: عقد الدرر، ص ۱۵۵؛ الحاوی للفتاوی، جلال الدین سیوطی، ج ۲، ص ۱۳۵.
↑الغیبة، نعمانی، ص ۱۳۸؛ بحار الانوار، ج ۵۲، صص ۱۰۱ و ۲۵۷ و ۲۶۴؛ الکافی، ج ۸، ص ۳۴؛ و در منابع اهل سنت: العطر الوردی، ص ۵۵؛ الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۱۵۹؛ عقد الدرر، ص ۱۵۵.
↑اعلام الوری، ص ۴۳۳؛ المحجه البیضاء، ج ۳، ص ۳۴۲؛ الکافی، ج ۸، ص ۳۳؛ نهج الفصاحه، ج ۲، ص ۴۷۴؛ مثیر الأحزان، الجواهری، ص ۲۹۸؛ الزام الناصب، ص ۱۸۰؛ بشارة الاسلام، صص ۲۶ و ۴۴؛ بحار الانوار، ج ۵۲، صص ۲۶۳ و ۲۶۴؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۳۴.
↑اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، صص ۶۵۰ و ۶۵۱؛ الکافی، ج ۸، صص ۲۲۰ و ۲۵۸ و ۲۷۲؛ الخرائج، ج ۳، صص ۱۱۵۰ و ۱۱۵۵ و ۱۱۵۹؛ تفسیر القمی، ج ۲، ص ۱۱۸؛ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۴ و ج ۲، ص ۵۲؛ الاختصاص، ص ۲۵۶؛ الغیبة، نعمانی، صص ۱۷۵ و ۱۷۶ و ۱۸۰ و ۱۸۷؛ الغیبة، طوسی، صص ۴۴۴ و ۴۴۹ و ۴۵۰ و ۴۶۲ و ۴۶۳؛ الارشاد، ج ۲، صص ۳۶۸ و ۳۷۱ و ۳۷۳؛ منتخب الانوار المضیئه، صص ۳۰۶ و ۳۱۰؛ اعلام الوری، ص ۴۲۸؛ کشف الغمه، ج ۳، صص ۳۵۵ و ۳۵۷؛ بحار الانوار، ج ۵۲، صص ۲۲۱ و ۲۷۱ و ۲۷۵؛ اثبات الهداه، ج ۳، صص ۷۲۰ - ۷۲۳ و ۷۲۵ - ۷۳۳ و ۷۳۵؛ نوادرالاخبار، ص ۲۹۰؛ الملاحم و الفتن، ابواب ۸۶ و ۸۷ و ۸۸ و ۹۱، صص ۵۰ و ۵۱ و ۶۴ و ۶۵ و در منابع اهل سنت: مستدرک الحاکم، ج ۴، ص ۵۲۰؛ الحاوی للفتاوی، ج ۲، صص ۶۷ و ۱۳۴ و ۱۳۵؛ ینابع الموده، ص ۴۴۰؛ عقد الدرر، صص ۱۰۶ - ۱۰۸ و ۱۱۲ - ۱۳۷.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۶۹؛ الغیبة، طوسی، ج ۴، ص ۴۳۴؛ اعلام الوری، ص ۴۲۶؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۴۹؛ نوادر الاخبار، ص ۲۸۹؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۰۹ و در منابع اهل سنت: جالیه الکدر، ص ۲۰۸؛ العرائس الواضحه، ص ۱۰۶؛ عقد الدرر، ص ۱۵۴.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۲؛ اعلام الوری، ص ۴۲۶؛ الغیبة، طوسی، ص ۴۳۷؛ نوادر الاخبار، ص ۲۹۳؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۶۲؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۰۹.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۶۸؛ اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۴۹؛ الغبیه، طوسی، صص ۴۳۶ و ۴۳۷ و ۴۴۵؛ اعلام الوری، ص ۴۲۷؛ الغیبة، نعمانی، صص ۱۶۹ و ۱۷۲ و ۱۷۶؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۷ و ج ۸، ص ۲۵۸؛ الخصال، ص ۳۰۳؛ الخرائج، ج ۳، صص ۱۱۵۴ و ۱۱۶۲؛ منتخب الانوار المضیئه، ص ۳۱۰؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۰۳؛ و در منابع اهل سنت: عقد الدرر، ص ۱۰۰.
↑اشیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۴۹؛ الکافی، ج ۸، صص ۱۸۹ و ۲۵۸؛ الخصال، ص ۳۰۳؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۶۳؛ الغیبة، نعمانی، صص ۱۷۱ و ۱۸۰؛ الغیبة، طوسی، ص ۴۴۶؛ اعلام الوری، ص ۴۲۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۵؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۰ و در منابع اهل سنت: عقد الدرر، ص ۱۵۱؛ البیان، ص ۷۷؛ جالیه الکدر، ص ۲۰۸؛ نورالابصار، ص ۱۷۲؛ العرائس الواضحه، ص ۱۰۶.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۵؛ الملاحم و الفتن، ابواب ۹۲ و ۹۳ و ۹۴ و ۹۵، صص ۵۲ و ۵۳؛ الغیبة، نعمانی، صص ۱۷۱ و ۱۷۳؛ الغیبة، طوسی، صص ۴۴۴ و ۴۵۲؛ کشف الغمه، ج ۳، صص ۳۷۵ - ۳۷۷؛ الحجه البیضاء، ج ۴، صص ۲۴۳ و ۳۴۳؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۰؛ اعلام الوری، ص ۴۲۹ و در منابع اهل سنت: سنن ترمذی، ج ۳، ص ۳۶۲؛ البیان، ص ۱۷؛ الصواعق المحرقه، ص ۱۶۳؛ منتخب کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۹؛ ذخائر العقبی، محب الدین طبری، ص ۱۱۷؛ الحاوی للفتاوی، ج ۲، صص ۱۳۹ و ۱۴۱ و ۱۴۵؛ عقد الدرر، صص ۹۰ و ۱۶۶ - ۱۷۴.
↑الارشاد، ج ۲، ص ۳۶۸؛ فلاح السائل، سید ابن طاووس، ص ۳۰۹؛ الغیبة، طوسی، ص ۴۶۳؛ الملاحم و الفتن، ص ۷۷؛ المحجه البیضاء، ج ۴، ص ۳۴۲؛ بحارالانوار، ج ۵۲، صص ۲۱۴ و ۲۳۷ و در منابع اهل سنت: الحاوی للفتاوی، ج ۲، صص ۱۴۰ و ۱۴۴؛ العرائس الواضحه، ۱۰۶؛ جالیه الکدر، ص ۲۰۸؛ عقد الدرر، ص ۱۵۶.
↑الارشاد، ج ۲، صص ۳۶۹ و ۳۷۶ و ۳۷۷؛ اعلام الوری، ص ۴۲۹؛ الغیبة، طوسی، صص ۴۴۸ و ۴۴۹؛ الخرائج، ج ۳، ص ۱۱۶۵؛ کشف الغمه، ج ۳، ۳۵۸؛ منتخب الانوار المضیئه، ص ۶۶؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۷۲۸؛ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۴ و در منابع اهل سنت: عقد الدرر، ۸۳؛ الفصول المهمه، ص ۲۹۰؛ جالیه الکدر، ص ۲۰۸؛ العرائس الواضحه، ص ۱۰۶.
↑علامه سید محمد صدر معتقد است که مقصود از جزیره، سرزمین مابین النهرین در عراق است که در متون کهن بدین اسم نامیده میشده است.
↑آنچنان که یاقوت حموی در معجم البلدان، ج ۳، ص ۶۹ آورده است، الرمله شهر بزرگ و مرکزی منطقه فلسطین بوده که از بین رفته است.
↑الارشاد، ج ۲، صص ۳۶۸ و ۳۷۲؛ الاختصاص، صص ۲۵۵ و ۲۵۶؛ اعلام الوری، ص ۴۲۷؛ تفسیرالعیاشی، ج ۱، ص ۶۴؛ الغیبة، طوسی، صص ۴۴۱ و ۴۴۲؛ الخرائج، ج ۳، صص ۱۱۵۶ و ۱۱۵۷؛ الغیبة، نعمانی، ص ۱۸۷؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۵۶؛ الصراط المستقیم، ج ۲، ص ۲۴۹؛ منتخب الانوار المضیئه، صص ۶۲ و ۳۰۵؛ نوادر الاخبار، ص ۲۸۹؛ بحارالانوار، ج ۵۲، صص ۲۱۲ و ۲۲۲ و ۲۳۷ و در منابع اهل سنت: الفصول المهمه، ص ۲۹۰؛ عقد الدرر، ص ۱۲۴.
↑یادآور میشویم که شهرت این نشانهها به "نشانههای حتمی"، به معنای صحت همه آنها نیست، چنان که خروج خراسانی، نشانهای است که اگر چه در دوره معاصر، شهرت یافته و زبانزد خاص و عام شده است و به عنوان نشانهای قطعی برای ظهور شمرده میشود؛ ولی احادیث چندانی برای آن موجود نیست.