مبانی و اصول اخلاقی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

هر جامعه، مبانی معرفتی، فلسفی و اخلاقی‌ای دارد که نوع پیشرفت انسان را تعیین می‌کند[۱]. نظام اخلاق اسلامی، مجموعه‌ای از اصول و ارزش‌های اخلاقی منسجم، هماهنگ و مرتبط است که بر اساس مبانی مشخصی در جهت اهداف خاص خود تنظیم می‌شوند[۲].

مقدمه

در موارد متعددی از آیات قرآن کریم[۳] و روایات اسلامی[۴] مبانی و اصول کلی اخلاق بیان شده است. بر اساس آن می‌توان گفت، نظام اخلاقی اسلام دارای مبانی خاصی است که آن را از دیگر نظام‌های اخلاقی متمایز می‌سازد[۵] مبانی اخلاقی انقلاب اسلامی نیز همان مبانی اخلاقی اسلام ناب است. مبانی اخلاق اسلامی را در بخش هستی شناختی، انسان‌شناختی و ارزش‌شناختی می‌توان تبیین کرد.[۶]

مبانی هستی شناختی

  1. توحید و ایمان به خداوند و اینکه او تنها متصرف در عالم وجود و عوالم غیب و شهود است و تصرف دیگر موجودات با اذن خداوند صورت می‌گیرد، انسان را بر بسیاری از کمالات نفسانی و اخلاق فاضله بر می‌انگیزد. کسی که به توحید فعلی برسد و همه تأثیرات را فعل حق ببیند چشم طمع به غیر حق نخواهد داشت[۷]؛ و دچار یأس و ناامیدی نمی‌شود[۸]. در انسان موحد حالت روحی خاصی ایجاد می‌شود که با تکیه بر قدرت پروردگار، در راه هدف خود از دشمنان هراسی نداشته باشد[۹]. انسان موحد مطیع شیطان نیست[۱۰] و در مقابل طاغوت و استکبار کرنش نکرده و تسلیم نمی‌شود[۱۱]. افق دید انسان موحد به گونه‌ای وسیع است که از همه تعلقات مادی و نیازهای پست و حقیر آزاد بوده و محبوس این خواسته‌ها نیست[۱۲]. توکل و اعتماد بر خداوند و قطع طمع از مخلوق نیز، موجب بسیاری از اعمال صالح و ترک بسیاری از قبایح است[۱۳]. در نظام اخلاقی اسلام خداوند مبدأ همه موجودات و انسان است و انسان نسبت به خداوند وجود ربطی دارد. از این‌رو از یک سو ناگزیر است رابطه عبودیت و ربوبیت را مورد توجه قرار دهد و از سوی دیگر با انقیاد کامل، در برابر اوامر و نواهی خداوند تسلیم محض باشد. رابطۀ عبودیت انسان نسبت به ربوبیت خداوند می‌تواند به همه کارهای انسان رنگ خدایی بدهد که در رسیدن به سعادت از هر راهی مؤثرتر است[۱۴].
  2. نظام آفرینش، مطابق مصالح عمومی و بر اساس نظام احسن و اکمل می‌باشد[۱۵]. تسبیح تمامی موجودات، ﴿يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۱۶] و فرمان‌برداری آسمان و زمین و ذرات عالم در مقابل خداوند[۱۷] براساس قوانینی است که خداوند مقرر کرده است[۱۸].
  3. آفرینش جهان و انسان بیهوده نبوده و خداوند در پی هدفی آنها را به وجود آورده است؛ تحقق این هدف تنها با اخلاقی زیستن ممکن می‌گردد[۱۹]. جهان دارای مالک و مدبری است و انسان نیز جزئی از این جهان است، از این‌رو مهم‌ترین وظیفه وی عبودیت و اطاعت خداوند و انجام وظایف دینی و شرعی است، این اطاعت به معنای هماهنگ شدن با حرکت کلی عالَم است. در نتیجه پیشرفت آسان‌تر و اصطکاک و تصادم با عالَم کمتر و به سعادت و رستگاری نزدیک‌تر است[۲۰]. با این حال تنها کسانی به کمال می‌رسند که تهذیب نفس کنند و روح و دل خود را از آلودگی‌ها پاک سازند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى[۲۱][۲۲].
  4. در جهان‌بینی اسلامی، زندگی و همت انسان محدود به دنیا نمی‌شود، و بسیاری از کارهای انسان در جهان پس از مرگ به پاداش می‌رسد[۲۳]. سرمایه حیات ابدی آخرت و بهره‌مندی از نعمت‌های اخروی با اخلاق کریمه و مکارم اخلاق دست یافتنی است و انسان تنها در دنیا می‌تواند زمینه بهره‌مندی از آن را فراهم سازد[۲۴]. وظیفه انسان است که در صورت تعارض رستگاری اخروی بر سود دنیوی، سعادت اخروی را ترجیح، و سود دنیوی را در جهت هدف‌های اخروی قرار دهد[۲۵].
  5. قرآن کریم ساز و کار هلاکت جوامع را در سنت‌های الهی، فسق و فساد سران و مترفان آن جامعه می‌داند؛ ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا[۲۶] و این ساز و کار در همۀ جوامع اثر می‌کند[۲۷]. در جهان‌بینی اسلامی تمامی دگرگونی‌های اجتماعی، رشد و سقوط ملت‌ها یا قدرت و توانایی آنها، سلطه گروه‌های خاص و صلاح و فساد جوامع، همه بر اساس سنت‌ها و قوانین الهی است[۲۸].[۲۹]

مبانی انسان‌شناختی

  1. انسان مرکب از جسم و روح است؛ اما این دو بیگانه از هم نبوده و بین این دو ارتباط وثیقی برقرار است و از یکدیگر متأثر می‌باشند؛ با این حال اصالت با روح اوست و کمال حقیقی انسان با تکامل این ساحت وجودی است[۳۰].
  2. انسان دارای فطرتی الهی است که موجب نورانیت و سلامت و سعادت وی می‌باشد؛ در قرآن کریم نیز دین خالص الهی امری فطری برای انسان قلمداد شده است ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[۳۱] و در روایات[۳۲] نیز بر فطرت الهی انسان تصریح شده است. او به صورت فطری استعداد حصول هر مقامی را دارد و می‌تواند یکی از دو راه سعادت یا شقاوت را برگزیند[۳۳]. به میزانی که فطرت از فضائل اخلاقی فاصله بگیرد و به گناهان آلوده شود، سیطرۀ شیطان بر انسان بیشتر می‌شود، تا جایی که در برخی از افراد نور فطرت خاموش شده و شیطان بر آنان مسلط می‌گردد و در نتیجه از سعادت محروم و به شقاوت ابدی می‌رسند[۳۴]. با این حال در عالم طبیعت، حتی با آلوده شدن فطرت نیز طهارت آن ممکن است؛ چنانکه با روآوری به فضائل اخلاقی و توبه و رجوع به روحانیت نفس می‌توان به نور فطرت و روحانیت ذاتی بازگشت[۳۵]. در این راستا رسالت انبیا و علما آن است که فطرت انسان را بیدار ساخته و تشخیص کمال را برای وی تفهیم نمایند[۳۶].
  3. انسان دارای دو فطرت اصلی «عشق به کمال مطلق» و «انزجار از نقص» است که به وسیله آن راه رسیدن به مقصد را در می‌یابد[۳۷]؛ اما گاهی در تشخیص کمال مرتکب خطا می‌شود[۳۸]. اهل آخرت کمال را در مقامات و درجات آخرت و اهل الله کمال را در جمال الهی می‌دانند؛ به همین سبب رو به کسی می‌آورند که آسمان‌ها و زمین را آفریده است: ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ[۳۹] اما اهل دنیا به جهت زینت داشتن لذت‌های دنیوی در نظر آنان، کمال را در همان لذت‌ها دانسته‌اند[۴۰].
  4. تحول‌خواهی و تحول‌پذیری بی‌نهایت و مستمر انسان و پایان‌ناپذیری سیر کمال اخلاقی و معنوی از دیگر مبانی انسان‌شناختی است؛ از آنجا که فلاح و رستگاری انسان در گرو سعادت مطلقه اوست، و فطرت همه بشر عاشق سعادت مطلقه است[۴۱] و برای این حب معشوقی است غیر محدود[۴۲] از این روی انسان برای رسیدن به این کمال بی‌نهایت خود را آماده تحول‌پذیری نامحدود کرده و مسیری بی‌پایان را در کمالات اخلاقی و معنوی می‌پذیرد.
  5. حصول قوای انسانی دارای ترتیبی است؛ برخی از قوا از جمله قوه شهویه از بدو خلقت همراه انسان است، قوه غضبیه نیز به صورت ضعیف‌تر همراه وی می‌باشد که به تدریج به کمال می‌رسد. پس از این دو، قوه واهمه که از آن به قوه شیطنت نیز تعبیر می‌شود در وی حاصل می‌گردد. هر کدام از قوای فوق نقش سازنده‌ای در حیات و بقای انسان دارند با این حال چنانچه تحت کنترل نباشند انسان را به فساد و تباهی سوق می‌دهند، در نتیجه قوه دیگری لازم است که ناظر بر آنها بوده و آنها را تحت کنترل خود در بیاورد که از آن به قوه ناصحه، عاقله و ممیزه تعبیر شده است و از آنجا که این قوه پس از قوای فوق حاصل می‌گردد به سختی می‌تواند بر آنها غلبه نماید ازاین رو خداوند پیامبران را فرستاده تا در جهت کنترل نفس و هدایت قوای انسانی در راستای عقل و شرع، پشتیبان قوه عاقله باشند و نفس انسان را متوجه خداوند سازند[۴۳].
  6. سرنوشت انسان در گرو عمل اوست[۴۴]. جهنم و عذاب‌های گوناگون عالم ملکوت و قیامت، صورت‌های عمل و اخلاق خود انسان است[۴۵]. تاریکی و وحشت برزخ و قبر و قیامت تنها سایه تاریکی اخلاق فاسد و عقاید باطل انسان است؛ چنانکه ظاهر برخی از آیات قرآن مانند: ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[۴۶] و ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ[۴۷] بیانگر آن است که خود اعمال خوب و بد قابل مشاهده است. بنابراین جهنم، صورت غیبی اعمال زشت انسان است[۴۸]. انسان در دنیا از ملکوت خود غافل است، از این جهت رفتارهای آزاردهنده‌ای را که در باطن وی وجود دارد احساس نمی‌کند؛ اما با برچیده شدن عالم ملک و دنیا، ملکات باطنی محسوس می‌گردند و به تناسب اعمال به صورت‌های مختلفی جلوه می‌کنند[۴۹].
  7. تزکیه و تهذیب اخلاق در صورتی امکان‌پذیر است که انسان باور داشته باشد که در به دست آوردن کمالات و ارزش‌های اخلاقی توانمند و دارای اختیار بوده و تلاش او در سرنوشتش مؤثر است. تلقین این باور که انسان در رفتار خویش مجبور و محکوم عوامل جبری، از قبیل محیط، وراثت و مانند آن بوده و از خود اختیاری ندارد انگیزه تلاش را در وی از بین برده و او را در کسب فضائل اخلاقی سست می‌گرداند[۵۰]. انسان از آن جهت که مکلف است دارای اختیار نیز می‌باشد. وی مکلف است در خلال مجموعه‌ای از انگیزه‌ها و غرایز متضاد راه کمال را طی کند و این جز با اختیار امکان‌پذیر نیست[۵۱].
  8. نفوس انسان‌ها هرچند در حرکت جوهری خود نوع واحدی هستند؛ اما به جهت رسوخ ملکات و اخلاق الهی یا شیطانی، دارای شخصیتی مستقل بوده و در نتیجه هر فرد می‌تواند تأثیرگذار در فرد دیگریا متأثر از وی باشد[۵۲].
  9. انسان در جهت راهیابی به محضر خداوند با موانع متعددی روبه‌رو است؛ وسوسه‌های شیطانی و آلودگی به مفاسد اخلاقی از قبیل تمایلات نفسانی، خودخواهی‌ها، میل به انحراف، از مهم‌ترین آنها و منشأ فساد جامعه مطلوب و آرمانی انسان به شمار می‌آید و با وجود آنها امکان راه‌یابی به مقصد وجود ندارد[۵۳]. راه مبارزه با آن نیز تربیت، تزکیه نفس، تعلیم و هشدار دادن است. خطاب بیماردلان در آیه ۵۲ سوره مائده: ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ[۵۴]، افزون بر منافقان، مؤمنانی را شامل می‌شود که دارای ضعف اخلاقی هستند، و اگر مؤمن نتواند با آن مبارزه کند ایمانش از دست خواهد رفت[۵۵].[۵۶]

مبانی ارزش‌شناختی

  1. ارزش‌های اخلاقی در اسلام دارای حقیقتی ثابت و مسلم است و حرکت در مسیر این حقیقت است که ارزش‌آفرین بوده و کمال انسان به شمار می‌آید؛ هرچند ممکن است برخی در فهم آن راه نادرستی را طی کنند[۵۷].
  2. اعتبار ارزش‌ها در درجه نخست از طریق عقل و فطرت، و در درجه بعد از طریق وحی و معیارهای دینی قابل فهمیدن است. عقل انسان قادر به درک ملاک بسیاری از خوبی‌ها و بدی‌های افعال اختیاری است؛ با این حال در مواردی که عقل قادر بر درک ملاک خوبی و بدی نیست از وحی و تعالیم دینی استفاده می‌شود[۵۸].
  3. در اسلام همه مقامات معنوی و درجات انسانی بین زن و مرد مساوی است، و هرکس به میزان عملش پاداش دریافت می‌کند: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۵۹][۶۰].
  4. حیات طیبه که در قرآن[۶۱] به آن اشاره شده زنده شدن انسان با روح انسانی و عروج انسان از عالم بھیمیت و حیوانیت است[۶۲]. حیات طیبه وضع مطلوب زندگی بشر بر اساس نظام معیار ربوبی است که با انتخاب اختیاری و آگاهانه این نظام معیار، از سوی خداوند در دنیا به انسان اعطا می‌گردد و تحقق آن باعث رسیدن به قرب الهی می‌شود. ایمان و تقوا وجه تمایز اساسی حیات طیبه از زندگی غیر دینی محسوب می‌گردد[۶۳].
  5. حیات طیبه مفهومی کلی است که همه ابعاد فردی و اجتماعی زندگی انسان را در بر میگیرد و شئون گوناگونی دارد که در ارتباط و تعامل با همدیگر و با محوریت شأن اعتقادی، عبادی و اخلاقی، آن را محقق می‌سازند[۶۴]. حیات طیبه زندگی‌ای است که در آن، روح و جسم و دنیا و آخرت انسان تأمین است؛ زندگی فردی، آرامش روحی، آسایش جسمانی، فوائد اجتماعی، سعادت اجتماعی، عزت اجتماعی، استقلال و آزادی عمومی نیز در آن وجود دارد؛ و قرآن اینها را وعده داده است: ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً[۶۵][۶۶] و کسی که عامل به عمل صالح باشد به زندگی طیب و طاهر زنده می‌شود و زندگی طیب و طاهر می‌یابد[۶۷]، چنین شخصی چون برای رضای خدا قیمت قائل است زر و زیور دنیا در نزد او از ارزش می‌افتد[۶۸]. وجود انسان در حیات طیبه به مصادیق خیر، حکمت، قدرت، زیبایی و فضیلت آراسته شده و از هرگونه پلیدی و کاستی پیراسته می‌گردد. در بعد اجتماعی نیز حیات طیبه ناظر به مفاهیم ارزشی بسیاری مانند عدالت اجتماعی، رعایت حقوق دیگران، امر به معروف، ظلم‌ستیزی و مانند آن می‌باشد. از سوی دیگر دربردارنده شئون متعددی مانند شأن دینی، شأن زیستی، شأن اجتماعی و سیاسی، شأن اقتصادی و حرفه‌ای و مانند آن می‌باشد[۶۹]. در کشوری که فقر و عقب‌افتادگی و بدبختی و احساس پوچی نباشد و امنیت و عزت و افتخار و صفا و محبت و روشن‌بینی بر فضای زندگی حاکم باشد و میدان کار و تلاش و پیشرفت فراهم باشد حیات طیبه حاکم است[۷۰].
  6. آزادی واقعی انسان در گرو رهایی از همه موانع درونی و بیرونی است که در مسیر رشد و تعالی او قرار دارد[۷۱].
  7. از نگاه فلاسفه قدیم و بنیانگذاران علم اخلاق، اصول اخلاق و فضائل اخلاقی در چهار اصل حکمت، عفت، شجاعت و عدالت خلاصه می‌شود[۷۲]. برخی بنیانگذار این مکتب را سقراط دانسته‌اند. وی اخلاق را وابسته به علم و تشخیص نیک و بد می‌دانست و معتقد بود فضیلت، جز بر «دانش و حکمت» اطلاق نمی‌گردد، اما کاربرد دانش در مورد ترس و بی‌باکی، «شجاعت» و در مورد تمناهای نفسانی، «عفت» و در مورد قواعد حاکم بر روابط انسان‌ها با یکدیگر، «عدالت» خوانده می‌شود. همچنین ملاحظه وظایف انسان نسبت به خالق «دین‌داری و خداپرستی» است. مجموع این فضائل پنج‌گانه اصول نخستین اخلاق به شمار می‌آمد[۷۳].

این اصول به تدریج مبنای نگرش‌های اخلاقی قرار گرفت و با ظهور اسلام بسیاری از عالمان اخلاق، پایه مباحث اخلاقی خود را بر این اصول بنا نهادند؛ آنان قوای نفس انسان را چهار قوه؛ علمیه(عقلیه)، غضبیه، شهویه و واهمه دانسته‌اند[۷۴]. برخی قوه چهارم را قوه عدالت دانسته که میان سه قوه قبل اعتدال برقرار می‌سازد[۷۵]. اصول اخلاق و ثمرات فضایل حد اعتدال این چهار قوه است و ریشه فضایل انسانی و اخلاقی بر آنها مترتب می‌گردد. بر این اساس اصول اخلاق را چهار اصل حکمت، شجاعت، عفت و عدالت دانسته‌اند[۷۶]. هر قوه و صفتی دارای یک حد اعتدال است که فضیلت، قائم به آن می‌باشد و قرار گرفتن در دو طرف افراط و تفریط آن موجب محروم شدن از آن فضیلت می‌گردد[۷۷]. بر این اساس، منشأ و اصول رذائل و مهلکات نیز هشت امر است[۷۸].

طبق این اصول، نقطه اعتدال در قوه علمیه آن است که انسان با توجه به اینکه همه علوم را به صلاح خود نمی‌داند، علومی را برگزیند که جاودانه بوده و سبب اصلاح دنیا و آخرت وی گردد، که از آن به حکمت تعبیر می‌شود و قرآن کریم آن را منشأ خیر کثیر دانسته است. ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۷۹][۸۰] نقطه اعتدال قوه غضبیه آن است که حرکت و سکون انسان تحت فرمان عقل و دارای میزان شرعی باشد و از آن به شجاعت نام می‌برند. اعتدال در قوه شهویه نیز به معنای نداشتن میل نامشروع به حقوق و نوامیس دیگران است که از آن به عفت تعبیر می‌شود[۸۱].[۸۲]

مبانی و اصول نظام اخلاقی

«مبانی» جمع مبنا و در لغت به معنای بنیان، اساس و بنیاد می‌باشد[۸۳] و در اصطلاح تعلیم و تربیت به اینگونه تعریف شده است. مبانی تعلیم و تربیت از ساختار و موقع آدمی و امکانات و محدودیت‌هایش و قابلیت‌های او و نیز از ضرورت‌های آفرینش و وجودی که حیات او را تحت تأثیر قرار می‌دهد سخن می‌گوید[۸۴]. بنابراین در مبانی نظام اخلاقی در اسلام از مبانی هستی‌شناسی مانند نیازمندی موجودات به خداوند، نقش خداوند در تربیت انسان، نظم و قانون‌مندی هستی و هدفمندی نظام هستی، هدایت‌یافتگی و همچنین مبانی انسان‌شناسی مانند دو ساحتی بودن وجود آدمی، فطرت، اختیار و... سخن گفته می‌شود. مبانی در تعلیم و تربیت از حوزه تعلیم و تربیت بیرون‌اند و از علم دیگر استخراج می‌شوند و پاره‌ای از آنها ماهیت فلسفی و یا عرفانی و برخی علمی تجربی و بخشی نیز جنبه دینی دارند، بنابراین از آموزه‌های گوناگون علمی، فلسفی، عرفانی و دینی استخراج می‌شوند، همچنین مبانی جنبه نظری داشته و قضایای آن حاوی «است» می‌باشد و کاربردی و عملی نیست. هرچند در استخراج و برگزیدن اصول و روش که قضایای حاوی «باید» می‌باشند نقش به‌سزایی دارند[۸۵]. واژه اصل در لغت به معنای بیخ، بنیاد، پایه و بن هر چیز است[۸۶] و در هر علمی معنای خاص خود را دارد و در علوم کاربردی مانند تعلیم و تربیت عبارت از قواعدی است عمومی که می‌توان آن را به منزله دستورالعمل کلی در نظر گرفت و به عنوان راهنمای عمل قرار داد و اصل به صورت قضیه‌ای بیان می‌شود که حاوی «باید» است. اصول گرچه گزاره‌های تجویزی هستند؛ ولی به‌طور مستقیم از مبانی که مشتمل بر گزاره‌های توصیفی می‌باشد استخراج یا استنباط می‌شوند. در مطالب گران‌بهایی که از حضرت امام خمینی به یادگار مانده است هر چند مباحثی تحت عنوان مبانی و اصول نظام اخلاقی بیان نگردیده؛ ولی با دقت و تأمل در گفته‌ها و نوشته‌های ایشان می‌توان این مبانی و اصول را استخراج نمود که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می‌شود.[۸۷]

مبانی هستی‌شناسی

توحید

زیربنای اصلی اندیشه‌های امام چه در مسائل تربیتی و اخلاقی و چه در مسائل سیاسی اجتماعی، توحید واجب‌الوجود می‌باشد. جنبه‌های مختلف توحید یعنی توحید ذاتی، صفاتی، افعالی شالوده اصلی جنبه‌های مختلف اندیشه امام می‌باشد. ایشان نظام اخلاقی خود را بر توحید بنا نهاده‌اند و از طریق توجه دادن آدمی به حقیقت توحید سعی در رشد و کمال انسان دارند. ایشان در خصوص نقش توحید افعالی در کمال انسان می‌فرمایند: «توحید افعالی» را که اول درجه توحید است در قلب، با هر وسیله‌ای است جایگزین کن و قلب را مؤمن و مسلم نما به این کلمه مبارکه و مهر شریف لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ را بر قلب بزن و صورت قلب را صورت کلمه توحید کن و به مقام اطمینان برسان و به او بفهمان که مردم نفع و ضرر نمی‌توانند برسانند، نافع و ضار خداست... اگر قلبت به این کلمه مبارکه اطمینان حاصل کرد و او را تسلیم این عقیده نمودی، امید است کارت به انجام رسد و ریشه شرک و کفر و نفاق از قلبت قطع شود[۸۸]. و ایشان اصل و ریشه تمامی معارف الهی از جمله کمال اخلاقی را توحید می‌دانند که دیگر معارف از آن منشعب می‌گردد[۸۹].

ایشان توجه به صفات الهی که مربوط به توحید صفاتی می‌شود را در رشد و تربیت انسان بسیار مؤثر می‌داند؛ از جمله این صفات که تأثیر به‌سزایی در کمال اخلاقی می‌تواند داشته باشد، این است که مؤمن جهان را محضر خداوند دانسته او را در همه‌جا حاضر و ناظر می‌داند و هیچ چیز حتی امور قلبی را از او پوشیده نمی‌داند ﴿وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ[۹۰] و این عقیده موجب می‌گردد هیچ زمانی از خداوند غفلت نشود و در حضور او اعمالی برخلاف خواسته او تحقق نیابد[۹۱]. همچنین توجه به دیگر صفات خداوند نقش به‌سزایی در رشد آدمی دارد که حضرت امام در بیانات و نوشته‌های خود به این صفات توجه داده‌اند مانند حکمت خداوند[۹۲]، مهربانی خداوند[۹۳]، بی‌نیازی خداوند[۹۴].[۹۵]

نظام احسن هستی

اعتقاد و ایمان به اینکه نظام موجود هستی بهترین نظام ممکن می‌باشد یکی از مبانی بسیار مهم در نظام اخلاقی حضرت امام می‌باشد، از دیدگاه ایشان آن چه به قلم قدرت حکیم علی‌الاطلاق جریان پیدا کرده از وجود و کمالات آن و از بسط نعمت و تقسیم آجال و ارزاق، بهترین نقشه و جمیل‌ترین نظام است، و مطابق با مصالح تامه و نظام کلی اتم نظام متصور است؛ لذا ایشان بسیاری از مفاسد اخلاقی را زاییده عدم اعتقاد و باور قلبی به این اصل می‌دانند[۹۶]. در صورتی که انسان ایمان قلبی به این اصل داشته باشد که نتیجه آن عدالت خداوند خواهد بود، ریشه بسیاری از رذائل اخلاقی مانند حسد، طمع، بخل، کینه و... خشکیده خواهد شد؛ زیرا ایمان به عدالت خداوند با این رذائل منافات دارد. به عنوان مثال کسی که ایمان به عدالت خداوند و تقسیم روزی بین افراد بشر را براساس عدالت می‌داند، نمی‌تواند نسبت به آنچه خداوند به دیگران ارزانی داشته حسادت نماید[۹۷].[۹۸]

آخرت‌گرایی

وسیله و مقدمه بودن حیات دنیوی برای حیات اخروی از آموزه‌های اصلی قرآن مجید است. در قرآن کریم بارها از وجود حیات اخروی سخن به میان آمده است و نحوه زندگی انسان را در آخرت توصیف نموده است. توجه به این حقیقت که دنیا مقدمه و مزرعه‌ای است برای حیات اخروی، کمک شایانی در رشد اخلاقی انسان خواهد داشت و دلبستگی آدمی را به دنیا - که تعلق به آن منشأ اکثر گناهان است، کم می‌کند. همچنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ». حضرت امام خمینی در این خصوص می‌فرمایند: «اعراض از دنیا - که مورد سفارش بلیغ اولیاء خداست - برای آن است که قلوب از دنیا فارغ شوند و مهیای آخرت - که به حقیقت مقام لقاءالله است - شوند؛ بلکه تمام شرایع و ادیان و تمام احکام و اخلاق و معاملات و بدایات و نهایات و ارتیاضات برای تهیه حصول لقاءالله است»[۹۹].

در نظام معرفتی حضرت امام، دنیا محل امتحان و امتیاز شقی از سعید و مطیع از عاصی و عالم ظهور فعلیات است و نشئه نازلة وجود است که دار تصرم و تغییر و مجاز می‌باشد و آخرت به رجوع از این نشئه به ملکوت و باطن خود که دار ثبوت و خلود و قرار است خواهد بود و این نشئه نازله دنیا گرچه خود بذاته ناقص و آخرین مراتب وجود است ولی چون مهد تربیت نفوس قدسیه و محل کسب مقامات عالیه و مزرعه آخرت است از احسن مشاهد وجودیه و اعز نشآت و مغتنم‌ترین عوالم است و آنچه در لسان قرآن و احادیث وارد شده از مذمت این عالم در حقیقت مربوط به علاقه قلبیه و محبت به دنیا می‌باشد[۱۰۰]. حب دنیا و نفس بزرگ‌ترین حجاب‌های رخسار محبوب است، دنیا و نفس ریشه اصلی است و فروع آنها: حرص و طمع و حب زن و فرزند مال و جاه و امثال آن. حب دنیا انسان را به محرمات الهیه وادار می‌کند و واجبات شرعیه منصرف کند[۱۰۱]. انسان دارای این حب از جمیع فضایل معنویه برکت است. معارف الهیه توحید در اسماء و صفات و افعال و ذات، و حق‌جویی و حق‌بینی با حب دنیا متضادند، و سکونت خاطر و استراحت قلب، که روح سعادت دو دنیاست، با حب دنیا مجتمع نشود[۱۰۲]؛ لذا در این نظام اخلاقی عدم وابستگی به دنیا و توجه به زندگی اخروی منشأ تمام فضائل اخلاقی است.[۱۰۳]

مبانی انسان‌شناسی

برخورداری انسان از فطرتی خداجو و پاک

از جمله ویژگی‌های انسان، برخورداری از فطرتی پاک و الهی است، انسان از اول فاسد به دنیا نیامده است بلکه با فطرت خوب و پاک و فطرتی الهی به دنیا آمده، «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[۱۰۴] که همان فطرت انسانیت، فطرت صراحت مستقیم، فطرت اسلام، فطرت توحید است[۱۰۵]. در نظام اخلاقی اسلام فطرت هم بر نورانیت توحید بنا شده است[۱۰۶]. لکن انسان در بدو تولد بالقوه استعداد همه چیز را دارد، قابل است که ملکات صالحه پیدا کند و قابل است که ملکات رذیله کسب نماید[۱۰۷]. لکن فطرت انسان اشتیاق به کمال مطلق دارد و می‌خواهد کامل شود نه ناقص و معیوب. و این فطرت ودیعه‌ای الهی است که متوجه مشتاق وصل به کمال مطلق می‌باشد[۱۰۸].[۱۰۹]

وجود عزم و اراده قوی

در نظام اخلاقی اسلام، انسان دارای اراده‌ای عظیم و قوی می‌باشد که می‌تواند بر عوامل داخلی مانند وراثت و عوامل خارجی مانند محیط غلبه کند و با اراده قوی می‌تواند بر قوای وجودی خود حاکم گردد و آنان را مطیع اوامر خدا گرداند و قوای او مانند ملائکة الله هیچگاه عصیان خدا نکنند، و به هرچه آنها را امر فرماید، اطاعت و از هرچه نهی فرماید، منتهی شوند[۱۱۰].[۱۱۱]

ترکیب انسان از دو بعد جسمانی و روحانی

ایشان همانند سایر متفکران مسلمان، اعتقاد به دو بعدی بودن وجود انسان دارند و بر این باورند که خداوند، انسان را از ترکیب جسم و روح آفریده است، که از آن به دو نشئه و دو عالم تعبیر می‌گردد، نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که آن بدن انسان می‌باشد و نشئه باطنه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است[۱۱۲].[۱۱۳]

کمال‌طلبی انسان

انسان دارای کمال‌جویی مطلق است و طالب قدرت مطلق نه قدرت محدود و معیوب و طالب کمال مطلق می‌باشد نه کمال محدود[۱۱۴] و این از خصوصیاتی است که شامل همه انسان‌ها می‌گردد و حتی یک نفر در تمام عالم پیدا نخواهد شد که برخلاف آن باشد، اگرچه در تشخیص کمال و آنکه کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست مردم دارای اختلاف می‌باشند. ولی آنچه مسلم است همه انسان‌ها متوجه کمال هستند که نقصی ندارد و عاشق جمال و کمالی هستند که عیب ندارد و علمی که در او جهل نباشد و قدرت و سلطنتی که عجز همراه آن نباشد. حیاتی که مدت نداشته باشد و بالاخره کمال مطلق، معشوق همه است. با توجه به اینکه در حقیقت خداوند صاحب تمام کمالات است و آن هم کمال بی‌نهایت؛ بنابراین همه انسان‌ها مطابق فطرت خود به خداوند عشق می‌ورزند، اگرچه خود آنها متوجه این حقیقت نشوند[۱۱۵].[۱۱۶]

عمل انسان تعیین کننده سعادت دنیوی و اخروی

هیچ‌چیز جز عمل جوانحی و جوارحی انسان، عامل سعادت دنیوی و اخروی او نمی‌باشد. هر عملی که انسان مرتکب می‌شود در نفس انسان تأثیر می‌گذارد و حقیقت وجودی نفس که حقیقت وجودی آدمی است را شکل می‌دهد[۱۱۷]. آنچه که انسان می‌آید از خیر و شر، از اعمال انسان می‌باشد[۱۱۸].[۱۱۹]

برخورداری از نیروی تعقل

یکی از ممیزات انسان نسبت به سایر موجودات، برخورداری او از توانمندی خاصی به نام عقل است؛ لذا انسان هر مطلبی را به صرف شنیدن نمی‌پذیرد بلکه به دنبال دلیل و استدلال می‌باشد[۱۲۰]. در انسان قوه روحانیه‌ای است که به حسب ذات مجرد و به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات و داعی به عدل و احسان است[۱۲۱].[۱۲۲]

انسان موجودی مختار و انتخاب‌گر

انسان، موجودی مختار و انتخاب‌گر است که با داشتن عزم و اراده و برخورداری از فطرت الهی می‌تواند در مسیر کمال انسانی قدم بردارد و یا به تبعیت از قوای نفسانیه و خروج از اعتدال در استفاده از قوای شهویه و غضبیه خویش، برخلاف فطرت الهی خود حرکت کند[۱۲۳].[۱۲۴]

اصل تربیت‌پذیری انسان

از جمله ویژگی‌های انسان، تربیت پذیری او است، و عوامل مختلف می‌توانند در تربیت انسان مؤثر واقع شوند، و در او تغییر و تحول ایجاد نمایند و یکی از وظایف انبیاء الهی نیز تربیت انسان می‌باشد[۱۲۵]. حضرت امام خمینی در بیانی شیوا در این خصوص می‌فرمایند: «گمان مکن که رذایل نفسانی و اخلاق روحی ممکن‌الزوال نیست، اینها خیال خامی است که نفس اماره و شیطان القا می‌کند، می‌خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد، انسان تا در این دار تغییر و نشئه تبدل است، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند. و هرچه ملکات محکم هم باشد تا در این عالم است قابل زوال است، منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف، زحمت تصفیه تفاوت می‌کند»[۱۲۶]. بنابراین اصل امکان تغییر امری مسلم است ولی با توجه به مقدار رسوخ صفت اخلاقی در وجود انسان تغییر آن از جهت سهولت و صعوبت متفاوت می‌باشد.[۱۲۷]

نیاز انسان به مربی

با توجه به وجود اراده و اختیار در انسان و آمادگی انتخاب طرق مختلف، خداوند متعال برای هدایت آدمی به بهترین راه، انبیاء و ائمه (ع) را به عنوان راهبر و مربی مأمور نموده است و هیچ زمانی انسان از وجود مربی بی‌نیاز نخواهد بود و لازم است از همان ابتداء کودکی تا آخر عمر تحت تربیت مربی قرار گیرد[۱۲۸]. از سوی دیگر چون انسان ولیده عالم طبیعت و فرزند نشئه دنیاست و از زمان طفولیت در کنار قوه عاقله همراه سه قوه دیگر یعنی واهمه، غضبه و شهویه هم‌آغوش می‌باشد و هر چه رشد حیوانی کند این سه قوه در او کامل شود و رشد نماید و احکام طبیعت و حیوانیت بر آن غالب شود، کم اتفاق خواهد افتاد که کسی به خودی خود بتواند از این حجب بیرون آید و با فطرت اصلیه سیر به عالم اصلی خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد؛ لذا خداوند تبارک و تعالی به عنایت ازلی و رحمت واسعه انبیاء نظام را برای تربیت بشر فرستاد[۱۲۹]. بدون شک بدون مربیان الهی امکان رشد و تربیت کامل انسان مقدور نمی‌باشد.[۱۳۰]

تعقل‌ورزی

یکی از دارایی‌های مهم انسان وجود عقل می‌باشد که در صورت به‌کارگیری صحیح می‌تواند موجب کمال انسان گردد و در صورت عدم استفاده از این امانت الهی موجبات سقوط آدمی فراهم می‌گردد همچنان‌که در قرآن کریم از زبان اهل دوزخ بیان گردید ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ[۱۳۱]. لذا یکی از اصولی که مربی و متربی باید به آن توجه خاص نماید تقویت تعقل در مسائل اساسی حیات می‌باشد و حضرت امام خمینی در بیان راه‌های درمان بسیاری از امراض اخلاقی توصیه به تفکر و تعقل در عواقب سوء آن صفت می‌نمایند.[۱۳۲]

اصول نظام اخلاقی امام خمینی

از بیانات حضرت امام می‌توان اصول بسیار زیادی را استخراج نمود که توجه به آنها در رشد فضائل اخلاقی انسان و تربیت جامعه بر اساس تعالیم اسلام بسیار مفید و مؤثر است که در اینجا با توجه تنها به تعدادی از آنها اشاره می‌گردد.

اصل توحید محوری

با توجه به برخورداری انسان از فطرتی الهی، می‌بایست اساس برنامه‌ریزی‌های تربیتی و آموزش به نحوی طراحی گردد که از جهت معرفتی و گرایشی، بینش لازم را نسبت به خداوند ایجاد کند و عشق الهی و زمینه‌های گردیدن به او را فراهم سازد؛ لذا اساس اخلاق در این نظام تخلق به اخلاق الهی است و درک حوزه‌های مختلف توحید[۱۳۳]. در این نظام اخلاقی همه امور به دست خداوند می‌باشد و هیچ مؤثری در عالم جز او نمی‌باشد؛ لذا باید دل را به خدا بسپاریم و جز از او استعانت نجوییم. البته این به معنای عدم توجه به ابزار و اسباب نیست بلکه آنها را مستقل دیدن و غفلت از خداوند است که مذموم است[۱۳۴].[۱۳۵]

اصل جامع‌نگری

انسان موجودی مرکب از جسم و روح است لذا در تربیت او باید به تمام ابعاد وجودی این موجود توجه شود، و عدم توجه به هر کدام از ابعاد روند تربیت را با مشکل مواجه می‌سازد؛ لذا اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش به خصوص مادیات[۱۳۶]. اسلام فقط عبادت نیست، فقط تعلیم و تعلم عبادی و امثال اینها نیست. اسلام سیاست است و همه امور مادی و معنوی در اسلام می‌باشد؛ لذا با توجه به همه جانبه بودن تعالیم اسلام باید به تربیت همت گماشت؛ لذا یک مسلمان هم باید تربیت ویژه بشود و هم تربیت علمی و هم تربیت سیاسی[۱۳۷]. عدم توجه به همه ابعاد وجودی انسان، رشد او را با مشکل مواجه می‌کند و نمی‌تواند یک شخصیت متعادل از او بسازد.[۱۳۸]

مهذب بودن مربی

معلم و مربی یکی از ارکان مهم تعلیم و تربیت است که افکار، گفتار و کردار او بر مخاطب تأثیر مستقیم دارد و یکی از دلایل اساسی عصمت انبیاء و امامان همین است که چون اسوه و الگوی زندگی مردم قرار می‌گیرند نباید هیچ نقطه تاریکی در زندگی آنان باشد. حضرت امام خمینی در تربیت اخلاقی به این نکته بسیار مهم توجه داده‌اند و می‌فرمایند اگر انسان خودش منحرف باشد نمی‌تواند دیگران را تربیت نماید و لازم است مربی خود مهذب باشد تا بتواند در دیگران تأثیر مثبت داشته باشد[۱۳۹].[۱۴۰]

مسئولیت‌پذیری

این اصل بیانگر احساس تکلیف و مسئولیت فرد در مقابل انجام اعمال خویش و برخوردهای تعاملی‌اش در عرصه فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی می‌باشد؛ لذا هر کاری که انسان عهده‌دار می‌شود مسئول است تا اینکه آن را به درستی به انجام رساند[۱۴۱]. و خداوند نیز در قرآن کریم به این نکته تصریح نموده است و در آیات زیادی این نکته را بیان نموده است که از جمله می‌توان به این آیه اشاره نمود که خداوند می‌فرماید ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۱۴۲]. بدیهی است در صورتی می‌تواند انسان مورد سؤال قرار گیرد که در انجام اعمال خود مسئول باشد.[۱۴۳]

عدم کفایت علم

آنچه در رشد و کمال انسان می‌تواند مؤثر باشد تنها علم به اصول و معارف الهی نیست؛ هرچند تعلیم بعضی از علوم می‌تواند زمینه رشد و کمال را فراهم نماید ولی آنچه موجب رشد و کمال است ایمان به معارف الهی است نه علم به معارف الهی و ایمان غیر از علم به خدا و وحدت و سایر صفات الهیه ثبوتیه و جلالیه و سببیه و علم به ملائکه و رسل و کتب و یوم قیامت است. چه بسا کسی دارای این علم باشد و مؤمن نباشد که بهترین مصداق آن شیطان است؛ لذا مربی باید سعی کند معارف الهی تبدیل به ایمان شود، یعنی پذیرش قلبی حاصل گردد که در این صورت اطمینان که کمال ایمان است حاصل شود[۱۴۴]. ایمان به این امور است که قادر است قرب به خداوند و کمال انسانی را ایجاد نماید.[۱۴۵]

منابع

پانویس

  1. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
  2. ر. ک: خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۱۱/۵/۱۳۸۰.
  3. ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی می‌رسانیم؛ و زشتکاری‌های آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید * و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید * و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راه‌ها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱-۱۵۳؛ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ * وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ * وَوَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ * وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ * يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ * وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است * و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است * و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم- مادرش او را با سستی در پی سستی بارداری کرد و زمان شیر خوارگی وی دو سال بود- که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است * و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من باز می‌گردد پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه می‌کرده‌اید می‌آگاهانم * پسرکم! بی‌گمان اگر (کرداری) همسنگ دانه خردلی باشد در دل تخته سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین، خداوند آن را می‌آورد که خداوند نازک‌بین دانایی‌ست * پسرکم! نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست باز دار و در آنچه بر سرت آید شکیب کن؛ بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند * و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتن‌ستایی را دوست نمی‌دارد * و در راه رفتنت میانه‌رو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگ‌ها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۹.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۳۱ (۳۹۱)؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، ج۱، ص۲۰-۲۳.
  5. ر. ک: خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸.
  6. گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی، ص ۴۹.
  7. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۳۱.
  8. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۷۵؛ ر. ک: خامنه‌ای حسینی، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۹۴.
  9. خامنه‌ای حسینی، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۹۵، ۳۰۱.
  10. امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۸۹-۹۰.
  11. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۸، ص۸۷.
  12. خامنه‌ای حسینی، سید علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص۲۹۴-۲۹۵.
  13. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۸۶؛ ر. ک: خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۱۲/۹/۱۳۷۹؛ همو، مکتوبات، ۲۵/۶/۱۳۷۰.
  14. ر. ک: مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۹۱-۱۰۱.
  15. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۲.
  16. «هر چه در آسمان‌ها و زمین است او را به پاکی می‌ستایند» سوره حشر، آیه ۲۴.
  17. ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
  18. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۰/۹/۱۳۷۹.
  19. ر. ک: حسینی بهشتی، سید محمد، حق و باطل از دیدگاه قرآن، ص۳۲-۳۳ و ۵۲-۵۶؛ خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۶/۱۰/۱۳۶۸؛ ۱۵/۱/۱۳۷۱.
  20. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۰/۹/۱۳۷۹.
  21. «بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد» سوره اعلی، آیه ۱۴.
  22. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۱/۱۱/۱۳۷۵.
  23. ر. ک: حسینی بهشتی، سید محمد، شناخت اسلام، ص۱۲۲؛ خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۱۰/۱۰/۱۳۷۳.
  24. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۱۱.
  25. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
  26. «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
  27. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۵/۶/۱۳۸۰.
  28. حسینی بهشتی، سید محمد، شناخت اسلام، ص۲۱۱.
  29. گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی، ص ۴۹.
  30. مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی جمهوری اسلامی ایران، شورای آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۹۰ش، ص۵۷–۵۸.
  31. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
  32. صدوق، محمد بن علی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی تهرانی، ص۳۲۸-۳۳۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳، ص۲۷۶.
  33. حسینی بهشتی، سید محمد، درس‌گفتارهای فلسفه دین، ص۳۰۴-۳۰۵، ۳۱۶؛ حسینی بهشتی، سید محمد، شناخت اسلام، ص۱۸۲-۱۸۳؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۵۹-۶۱؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸-۱۶۹، ۵۱۰، ۲۷۲، ۵۲۸.
  34. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۵۹-۶۱؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸-۱۶۹، ۲۷۲.
  35. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، ج۲، ص۴۳۵؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۵۹-۶۱؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۰، ۱۶۸-۱۶۹، ۲۷۲.
  36. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱۷.
  37. ر. ک: مطهری، مجموعه آثار، ج۱۳، ص۷۹۲؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۲۷؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱۷، ۲۸۸؛ امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۲، ص۵۳-۵۴؛ ج۳، ص۴۸۰.
  38. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۲۷؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱۷؛ امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۲، ص۵۳-۵۴؛ ج۳، ص۴۸۰.
  39. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
  40. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۲۷.
  41. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۴۲.
  42. امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۲، ص۵۳.
  43. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹؛ امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۳۶۵–۳۶۶.
  44. مطهری، مجموعه آثار، ج۲۵، ص۴۳۵؛ حسینی بهشتی، سید محمد، درس‌گفتارهای فلسفه دین، ص۳۱۱.
  45. حسینی بهشتی، سید محمد، درس‌گفتارهای فلسفه دین، ص۳۱۲؛ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۱-۱۴۲.
  46. «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید، * و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
  47. «روزی که هر کس هر کار نیکی انجام داده است پیش رو می‌یابد و هر کار زشتی کرده است آرزو دارد کاش میان او و آن (کار زشت) فاصله‌ای دور می‌بود و خداوند شما را از خویش پروا می‌دهد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره آل عمران، آیه ۳۰.
  48. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۱-۱۴۲.
  49. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۵۹-۱۶۰.
  50. ر. ک: حسینی بهشتی، سید محمد، درس‌گفتارهای فلسفه دین، ص۳۱۶-۳۱۷؛ مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، ج۱، ص۲۵-۲۸.
  51. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  52. امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۱۵۹.
  53. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۷۷.
  54. «آنگاه بیماردلان را خواهی دید» سوره مائده، آیه ۵۲.
  55. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۸/۲/۱۳۸۰.
  56. گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی، ص ۵۱.
  57. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  58. مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی جمهوری اسلامی ایران، شورای آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۹۰ش، ص۸۹.
  59. «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
  60. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۰/۷/۱۳۷۳.
  61. ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «کسانی از مرد و زن که کار شایسته‌ای کنند؛ و مؤمن باشند، بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم و به یقین نیکوتر از آنچه انجام می‌دادند پاداششان را خواهیم داد» سوره نحل، آیه ۹۷.
  62. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۸/۱۰/۱۳۷۷.
  63. مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی جمهوری اسلامی ایران، شورای آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۹۰ش، ص۹۲-۹۴.
  64. مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی جمهوری اسلامی ایران، شورای آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۹۰ش، ص۹۴.
  65. «بی‌گمان آنان را با زندگانی پاکیزه‌ای زنده می‌داریم» سوره نحل، آیه ۹۷.
  66. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۲۴/۴/۱۳۸۹.
  67. امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۴۶۵-۴۶۶.
  68. امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۴۶۵-۴۶۶.
  69. مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی جمهوری اسلامی ایران، شورای آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۹۰ش، ص۹۴-۹۷.
  70. خامنه‌ای حسینی، سید علی، ۱۹/۲/۱۳۸۴.
  71. مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی جمهوری اسلامی ایران، شورای آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۰.
  72. ابن مسکویه رازی، احمد بن محمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص۳۸؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۱۰-۵۱۱.
  73. فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، ص۲۴؛ رک: فقیر اصطهباناتی، علی، خرابات: در بیان حکمت، شجاعت، عفت و عدالت به پیروی از گلستان سعدی، تحقیق منوچهر دانش‌پژوه، ص۳۷-۳۸ «مقدمه».
  74. نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، تحقیق سیدمحمد کلانتر، ج۱، ص۵۱؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۱۱.
  75. ابن مسکویه رازی، احمد بن محمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص۳۸-۴۰؛ فیض کاشانی، محسن بن مرتضی، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، تحقیق علی‌اکبر غفاری، ج۵، ص۹۶؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۱۱.
  76. ابن مسکویه رازی، احمد بن محمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص۳۸؛ آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، تحقیق هانری کربن و دیگران، ص۳۷۱.
  77. امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۳۵۶.
  78. نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، تحقیق سیدمحمد کلانتر، ج۱، ص۸۰؛ امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۳۵۶–۳۵۷.
  79. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  80. امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۳۵۷-۳۵۸.
  81. ر. ک: ابن مسکویه رازی، احمد بن محمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص۳۸-۴۰؛ نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، تحقیق سیدمحمد کلانتر، ج۱، ص۷۰؛ امام خمینی، تقریرات فلسفه، تقریر سید عبدالغنی اردبیلی، ج۳، ص۳۵۸-۳۵۹.
  82. گرامی، علی، مقاله «اخلاق»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی، ص ۵۴.
  83. شکوهی، مبانی اصول آموزش و پرورش، ص۶۱.
  84. بهشتی، مبانی تربیت از دیدگاه قرآن.
  85. لغت‌نامه دهخدا، ج۲، ص۲۴۰۵.
  86. باقری، نگاهی دوباره با تربیت اسلامی، ج۱، ص۷۸.
  87. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۲.
  88. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۳.
  89. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۹.
  90. «و خداوند به اندیشه‌ها داناست» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
  91. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۲.
  92. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۹۵.
  93. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۷۶، ۲۲۲ و ۲۲۳.
  94. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۲ و ۴۳.
  95. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۳.
  96. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۲.
  97. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۳.
  98. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۴.
  99. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۰۶.
  100. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۲۰، ۱۲۶.
  101. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۵۵.
  102. امام خمینی، آداب نماز، ص۴۹.
  103. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۵.
  104. عوالی اللئالی، ج۱، ص۳۵، ح۱۸.
  105. صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۳.
  106. صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۵۸.
  107. صحیفه امام، ج۷، ص۴۹۹.
  108. صحیفه امام، ج۱۸، ص۳۴.
  109. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۶.
  110. صحیفه امام، ص۱۲۵.
  111. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۷.
  112. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵.
  113. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۷.
  114. صحیفه امام، ج۱۴، ص۲۰۵.
  115. شرح چهل حدیث، ص۱۸۲ و ۱۸۳.
  116. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۷.
  117. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۲۴.
  118. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ج۱۵، ص۶۹.
  119. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۸.
  120. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ج۴، ص۳۱۶.
  121. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۱.
  122. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۸.
  123. صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۸۵.
  124. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۸.
  125. صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳؛ ج۴، ص۱۸۹.
  126. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۱۱؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۵۱.
  127. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۸.
  128. صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
  129. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۸.
  130. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۴۹.
  131. «و می‌گویند: اگر ما سخن نیوش یا خردورز می‌بودیم در زمره دوزخیان نبودیم» سوره ملک، آیه ۱۰.
  132. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۵۰.
  133. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۱۸.
  134. امام خمینی، وعده دیدار، نامه ۲۶/۴/۱۳۶۳.
  135. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۵۰.
  136. صحیفه امام، ج۴، ص۱۸۴.
  137. صحیفه امام، ج۵ ص۱۰۷-۱۰۹.
  138. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۵۱.
  139. صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۱۲ و ۲۱۶.
  140. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۵۱.
  141. صحیفه امام، ج۱۷، ص۲۳۷.
  142. «از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  143. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۵۱.
  144. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۷ و ۳۸.
  145. سادات کیائی، سید محسن، مقاله «نظام اخلاق اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۵۲.