شورا و مشورت در معارف و سیره نبوی
مقدمه
- مشورت و واژههای مترادف آن از ماده شور و در لغت از "شار" است. "شار العسل"، به معنای بیرون آوردن عسل ناب از کندو[۱] و در اصطلاح، برخورداری از همفکری و رأی تخصصی خردمندان برای انتخاب اصلح است[۲]. شور، مشورت و مشاوره در اسلام و در منطق عملی پیشوایان حق، بسیار اهمیت دارد. در سیره پیامبر (ص) نوشتهاند که آن حضرت با اصحاب خود بسیار مشورت میکرد[۳]. عایشه نقل کرده است: "هیچ کس را ندیدم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا (ص) مشورت کند"[۴]. پیامبر خدا (ص) معصوم بود و به مشورت نیازی نداشت و حتی جدا از وحی و مقام خلیفه الهی، چنان اندیشه کامل و نیرومندی داشت که از مشورت بینیاز بود؛ ولی با این همه، در کارها مشورت میکرد و عمل به شورا از اصول مسلّم سیره پیامبر (ص) و اوصیای آن حضرت بود. رسول خدا (ص) با مشورت، هم مسلمانان را از اهمیت شورا آگاه میکرد و هم به آنان میآموخت که به این سیره عمل کنند و مسلمانان میآموختند که مشورت باید اصلی از برنامه زندگیشان باشد[۵].
- مشورت کردن، مایه الفت اجتماعی، پیوند مردم، ارزش یافتن آنها و مشخص شدن قدر و جایگاهشان در امور اجتماعی بود. مشورت کردن پیامبر (ص) با اصحابش برای مراعات حال آنان و احترام به آنها بود[۶][۷]
جایگاه مشورت در نظر پیامبر (ص)
- رسول خدا (ص) هم خود مشورت میکرد و هم تأکید داشت که مسلمانان به سیره او عمل کنند. علی (ع) گوید: "وقتی پیامبر (ص) مرا به یمن میفرستاد، به من سفارش فرمود: ای علی (ع) آن که مشورت کند، پشیمان نمیشود"[۸]. و فرمود: "هیچ بندهای با مشورت کردن، بدبخت و هیچ کس با بینیاز دانستن خود از مشورت سعادتمند نمیشود"[۹][۱۰].
- مشورت باعث میشود با بهرهگیری از خرد دیگران، موارد خطا بهتر شناخته شده، از فرو رفتن در آنها اجتناب شود. در روایات آمده است: "کسی که از افکار دیگران استقبال کند، موارد خطا را میشناسد"[۱۱][۱۲].
- برای پرهیز از اشتباه و جلوگیری از لغزش باید اندیشهها و آرا را به هم آمیخت تا از این کار آنچه راست و درست است، به دست آید: "برخی از آرا را به برخی دیگر بیامیزید تا رأی درست به دست آید"[۱۳][۱۴].
- مشورت کردن از نظر ایشان آن قدر اعتبار داشت که میفرمود: "هرکس به اجرای کاری تصمیم میگیرد، پس مشورت کند و آن را انجام دهد تا به بهترین راه دست یابد"[۱۵][۱۶].
- همچنین پیامبر (ص) فرموده است: "هیچ قومی مشورت نکرد، جز آنکه به بهترین امور هدایت یافت"[۱۷][۱۸].
- اصولاً در جامعهای که مردم، کارهای خود را با مشورت انجام میدهند، کمتر به لغزش و پشیمانی گرفتار میشوند و در واقع، نبود سنت مشورت در جامعه، شخصیت و رشد افکار را متوقف میسازد و افراد آن شایستگی زندگی حقیقی را از دست میدهند و آنها مردههای زندهاند؛ چنان که در حدیث شریف نبوی به این حقیقت چنین اشاره شده است: "هنگامی که زمامداران شما نیاکانتان و توانگران شما سخاوتمندان باشند و کارهایتان به مشورت انجام شود، در این زمان، روی زمین از زیر زمین برای شما بهتر است (شایسته زندگی و بقا هستید)؛ ولی اگر زمامدارانتان، بدان و توانگرانتان افراد بخیل باشند و کارها به مشورت برگزار نشود، در این صورت، زیر زمین از روی زمین برای شما بهتر است (مرگ برای شما بهتر است)"[۱۹]؛ به این دلیل، آن حضرت برای زنده نگه داشتن جامعه، بیش از هر کس مشورت میکرد؛ با آنکه به مشورت نیازی نداشت؟[۲۰][۲۱].
دلیل مشورت کردن پیامبر (ص) با مردم
- ارزشمند شمردن مردم: پیامبر (ص) با مشورت کردن با یاران خود شخصیت آنها را رشد داده، میان ایشان الفت و صمیمیت بیشتر را ایجاد میکرد و آنان نیز مشورت پیامبر (ص) را در امور جامعه با آنها مایه فخر و مباهات میدانستند. همچنین، با این عمل، غیر مسلمانان که سران قبایل و بزرگانشان هیچ اهمیتی برای آنان قائل نبودند، به سوی اسلام جذب میشدند[۲۲][۲۳].
- ترغیب اصحاب: پیامبر (ص) از روحیه تکبر و نخوت اعراب جاهلی و از خودرأیی بزرگان قبایل آن زمان آگاهی داشت؛ پس، با وجود بینیازی از نظرات دیگران، این شیوه را در پیش گرفت تا مسلمانان و به ویژه کارگزاران، رؤسای قبایل و... بیاموزند، مشورت کردن عیب و ننگ نیست؛ بلکه عملی عقلانی و خداپسندانه است[۲۴].
- تحرک جامعه : مشورت پیامبر (ص) با مردم سبب میشد تا همفکری و هماندیشی در جامعه فراگیر شود و اجتماع از جمود و خمود فکری رهایی یابد و راه حل مسائل بر همگان روشن شود[۲۵][۲۶].
- زمینه سازی برای مشارکت همگانی: گاهی مشورت با مردم و پذیرش آرای اکثریت سبب میشود آنان در جامعه حضوری فعال داشته باشند و با دلگرمی بیشتری به انجام مسئولیتهای خویش بپردازند؛ همانند جنگ احد که با وجود مخالفت نظر پیامبر (ص) با دیدگاه اکثریت ایشان، رأی آنها را پذیرفت [۲۷][۲۸].
موارد مشورت
- چنانکه اشاره شد، مشورت در تعالیم اسلامی اهمیت زیادی دارد و پیامبر (ص) هم در موارد بسیاری به این کاری پرداخت و اصحاب خود را به آن سفارش میکرد؛ ولی ایشان در مسائلی که حکم آنها را خداوند متعال بیان کرده بود، با اصحاب خود مشورت نمیکرد. اساساً مشورت درباره چگونگی اجرای قانون و احکام الهی صورت میگرفت و پیامبر (ص) هیچ گاه قانونگذاری مشورت نمیکرد؛ یعنی آن حضرت در مواردی که نص صریحی از خداوند رسیده بود، از مردم نظرخواهی نمیکرد[۲۹]؛ درباره جنگ بدر نقل شده است که وقتی آن حضرت در منطقه بدر، پشت چاه اردو زد؛ حباب بن منذر از ایشان پرسید: "آیا انجام این کار بر اساس وحی الهی بود یا نظر خود را اجرا کردید؟" آن حضرت فرمود: "رأی خود من چنین بود"؛ حباب گفت: "نظر من این است که چاه آب را عقب خود قرار دهیم تا در صورت عقبنشینی، چاه آب را از دست ندهیم"، حضرت نیز این پیشنهاد را پذیرفت[۳۰][۳۱].
نمونههایی از مشورت کردن پیامبر (ص)
- رسول خاتم (ص) پیش از جنگ بدر، افرادی را برای کسب خبر به سوی کاروان تجارتی قریش فرستاد که به ریاست ابوسفیان از شام باز میگشت. وقتی ابوسفیان از این کار باخبر شد، مسیر خود را تغییر داد و فردی را به مکه فرستاد تا کفار را از این قضیه باخبر کند. وقتی قریش این خبر را شنیدند، همه از مکه خارج شدند و به سوی بدر حرکت کردند. وقتی پیامبر (ص) از این ماجرا آگاه شد، با سپاهیان خود مشورت کرد؛ ابتدا ابوبکر و عمر، به ترتیب برخاستند و گفتند: "با آنها نجنگیم"؛ اما مقداد بلند شد و گفت: "امر خدا را اجرا کن، ما نیز همراه تو میجنگیم". سپس، پیامبر (ص) خطاب به اصحابش فرمود: « أشيروا عليّ أيّها الناس»؛ ای مردم با مشورت مرا یاری کنید. بعد ابن معاذ برخاست و گفت: "هر چه امر فرمایی، ما از تو نافرمانی نمیکنیم"[۳۲].
- پیامبر (ص) در این جنگ با اصحابش مشورت و به پیشنهاد آنها نیز عمل کرد[۳۳]. همچنین وقتی در جنگ بدر، هفتاد نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند، رسول خاتم (ص) درباره سرنوشت آنان با بزرگان صحابه مشورت کرد و همه به قبول فدیه رأی دادند و پیامبر (ص) هم پذیرفت[۳۴][۳۵].
- نقل شده است، روزی آن حضرت همراه تعدادی از اصحاب خود به مقصد مکه، از مدینه خارج شد و فردی را برای تفتیش در میان مشرکان قریش فرستاد؛ او مدتی بعد خبر آورد که قریش قصد دارند از سفر عمره شما جلوگیری کنند. در این زمان پیامبر (ص) فرمود: ای مردم! با مشورت مرا یاری کنید. پس ابوبکر برخاست و گفت: "ای رسول خدا! به قصد زیارت و حج خانه خدا از مدینه خارج شدیم و نمیخواهیم خون کسی را بریزیم، پس به سوی خانه خدا رهسپار شویم؛ اگر مخالفت و جلوگیری کردند، آنها را میکشیم". پیامبر (ص) فرمود: به نام خدا عبور کنید[۳۶][۳۷].
- پیامبر (ص) در کلیه غزواتش با اصحاب مشورت میکرد؛ مانند غزوههای خندق، تبوک، جنگ طائف و خیبر. حتی نقل شده است که آن حضرت در ماجرای تهمت زدن به عایشه و طلاق ایشان، با امام علی (ع) و اسامة بن زید مشورت فرمود[۳۸][۳۹].
- پیامبر (ص) در بیان خطبه نماز جمعه بر شاخه درختی تکیه میزد و سخن میگفت؛ روزی آن حضرت فرمود: "خطبه خواندن به این حالت بر من سخت است"؛ یکی از اصحاب گفت: "ای رسول خدا! آیا اجازه میدهید برای شما منبری همانند آنچه در شام دیدهام، بسازم؟" پیامبر (ص) در این باره با مسلمانان مشورت کرد که آنها نیز موافق بودند و ساختن منبر برای ایشان شروع شد. همچنین آن حضرت در تعیین مقدار صدقه هم با یاران خود مشورت میکرد[۴۰]. وقتی آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۴۱] نازل شد، پیامبر (ص) درباره تعیین مقدار صدقه که در آیه مشخص نشده است، با یاران خود مانند حضرت علی (ع) مشورت کرد[۴۲][۴۳].
- آنچه بیان شد خلاصهای از نمونههای عینی و عملی مشورت کردن پیامبر (ص) بود. آن حضرت در امور عمومی و اجتماعی و در مواردی که از خدا وحی نرسیده بود، با اصحاب خود مشورت میکرد و حتی در برخی موارد گرچه با نظرات و پیشنهادهای آنان موافق نبود، ولی به نظرشان عمل میکرد[۴۴][۴۵].
هدف از مشورت کردن پیامبر خاتم و اهل بیت با امت
مشورت رسول خدا (ص) و امامان معصوم (ع) با امّت، برای جلوگیری از اشتباه خود و استفاده از آرای امّت نیست، زیرا آنان معصوم از خطا و لغزش هستند و از علم گسترده الهی بهرهمند میباشند، بلکه مشاوره آنان با امّت، به منظورهای زیر است:
- شخصیتدادن به امّت: مشاوره رسول خدا با امّت میتواند برای شخصیتدادن به آنها باشد تا نپندارند که آن حضرت به آنان اعتنایی ندارد و برای رأی و نظریه ایشان ارزشی قائل نیست، بلکه برعکس، دریابند که آن گرامی، برای ایشان شخصیت و احترام قائل است. این مطلب درباره زمامداران اسلامی که معصوم نیستند نیز صادق است؛ یعنی میتوانند در مشورتهای خود با مردم علاوه بر استفاده از نظریههای آنان، این هدف را نیز داشته باشند که به مردم شخصیت دهند تا مردم نیز به دولت خود علاقهمند شده و در همکاری با او بیشتر بکوشند.
- آزمایش: از فواید و آثار محافل شور و مشورت این است که به تدریج صاحبنظران دقیق و متخصصین حقیقی، از سایر افرادی که از دقتنظر و تخصص و اصابت رأی بهرهای ندارند یا کمتر دارند، شناخته میشوند و نیز افراد خیرخواه و دلسوز و مؤمن و همچنین فرصتطلب و ماجراجو و منافق شناسایی و معرفی میگردند. بنابراین، احتمال دارد که خیرخواهان و مسلمانان واقعی از منافقان و مدّعیان دروغین جدا گشته و صاحبنظران از افراد عادی و کوتاه بین باز شناخته شوند.
- رشد فکری مردم: مشاوره رهبر و ادارهکنندگان جامعه با مردم موجب میشود که مردم نیز فکر خود را به کار بیندازند و همه با هم در جستجوی حقیقت و بهترین راه و رأی باشند. توضیح این که؛ در عین حال که رسول خدا (ص) به رأی و نظریه امّت نیازی ندارد، ولی باز موظف است که با آنان مشورت کند تا آنان نیز فکر خود را به کار بیندازند و در نتیجه رشد فکری پیدا کرده و خمود و جامد بار نیایند.
- استفاده از تأیید مردم: رسول خدا (ص) با اینکه میداند نظر او صد در صد صحیح است باز مشورت میکند تا دیگران نیز همان نظر صحیح را تأیید کنند و کاری که انجام میگیرد، مورد اتفاق و تأیید همه افراد باشد. واضح است که اگر مردم کاری را مورد تأیید خود بدانند بیشتر و بهتر در انجام آن میکوشند، تا کاری که به آنها دستور داده شود و یا به عبارت دیگر، تحمیل گردد و در مورد آن از خودشان نظرخواهی نشود.
- آگاهی مشورتشوندگان: ممکن است گاهی نظر مردم با نظر رسول خدا (ص) مخالف باشد، در این صورت، آن حضرت با اینکه به صحت نظر خود صد در صد یقین دارد، ولی چون میداند مخالفت مردم با او از روی غرضورزی نیست و فقط به خاطر این است که مطلب را درست تشخیص ندادهاند، از اینرو با آنان به مشورت مینشیند تا ضمن بررسی نظریهها، خودشان به صحیحبودن نظر آن حضرت، آگاه و به اشتباه خود پی ببرند و اختلاف برطرف شود.
- دوری حکومت از استبداد: مشاوره رسول خدا که اولین شخصیت علمی، مذهبی، روحانی، کشوری و لشکری حکومت اسلامی است، میتواند بهترین دلیل بر استبدادینبودن حکومت او باشد. بنابراین، اگرچه رسول خدا (ص) به آرای امّت نیازی ندارد، اما در عینحال باید با آنان مشاوره کند تا از این راه، استبدادینبودن حکومت اسلامی را به دنیا اعلام کند و نیز مردم نتوانند او را به استبداد، متهم سازند و نیز پذیرش برنامههای او برایشان سنگین نباشد.
- جلوگیری از انتقاد بیجا: تصمیمهایی که یک رهبر (گرچه معصوم باشد) میگیرد، ممکن است در عین اینکه به صلاح و مصلحت امّت و کشور باشد، با شکست ظاهری مواجه گردد، در اینگونه موارد اگر از خود مردم نظرخواهی شده باشد پس از شکست، زبان به انتقاد باز نمیکنند، بلکه آن را توجیه مینمایند، چراکه خودشان هم به آن تصمیم و طرح، رأی موافق دادهاند، امّا اگر بدون نظرخواهی از آنان، انجام شده باشد، پس از شکست شروع به یک سلسله انتقادها و اعتراضها و تضعیف رهبری و دولت میکنند و از این راه، مشکلاتی به بار میآورند.
- ارزش خلقالله نزد خدا: ممکن است خدای متعال برای این به رسول بزرگوارش دستور مشورت و مشاوره با امّت داده باشد که معلوم گردد: بندگان خدا نزد او محترمند و تا اینحد شایستگی دارند که میتوانند مورد مشاوره پیامبر خدا قرار گیرند. بنابراین، رهبران و مدیران کشور و همه کسانی که در رأس کاری قرار میگیرند باید بدانند که خلق خدا، نزد خدا محترمند و باید به آنان عنایت کامل داشته باشند و به تعبیر دیگر: خلق خدا را اصل و خود را خادم آنان بدانند، نه این که آنان را مانند کودکانی نیازمند به قیم و سرپرست، و خود را ولی و فرمانده بیچون و چرای آنان فرض کنند.
- نظرخواهی از دیگران عیب نیست: ممکن است برخی از مردم و یا کسانی که مسؤولیت اداره کشور را به عهده دارند، فکر کنند که مشورت و نظرخواهی از مردم، دلیل بر جهل و ناآگاهی است و این برای انسان نقص است. ولی هنگامی که ببیند رسول خدا (ص) یعنی اولین شخصیت علمی، روحانی، کشوری و لشکری اسلام با امّت خود به مشورت میپردازد در مییابد که مشورت با دیگران نه تنها عیب و ننگ نیست، بلکه از کارهای بسیار پسندیده و نیک است و نیز آنان که در اثر تکبّر و خودبینی مشورت را کسر شأن خویش میپندارند وقتی به سیره آن اسوه حسنه بنگرند میآموزند که آنان از پیامبر خدا بالاتر نیستند، او مشورت میکرد، آنان هم باید مشورت کنند و خواه ناخواه به آن تن میدهند.
- اسوه حسنه: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۴۶]. رسول خدا دستور داشت تا با امّت خود مشورت کند و میکرد تا برای همه مسلمانان و بهخصوص رهبران و ادارهکنندگان کشورها سرمشق باشد؛ یعنی هنگامی که ببیند رسول خدا (ص) با آنهمه عقل و درایت و عدم نیاز به آرای دیگران، باز با اصحاب خود مشورت میکند، در مییابند که هیچکس از مشورت با دیگران بینیاز نیست و در نتیجه، میان همه مسلمانان بهویژه رهبران کشور، مشورت و مشاوره در امور، مرسوم میشود.
بنابراین، مشاوره رسول خدا (ص) و امامان معصوم (ع) میتواند به منظور یکی از این اهداف یاد شده و مانند آن باشد، نه برای جلوگیری از اشتباه خویش و یا استفاده از آرای مردم و رفع ناآگاهی خویش، زیرا آنان از خطا و اشتباه معصوم و مصون هستند و به همه چیز آگاهی کامل دارند[۴۷].[۴۸]
سیره عملی پیامبر خاتم در مشورت
اخلاق رسول خدا (ص) قرآن بود و عمل آن حضرت در مشورت مصداق آیه شریفه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ﴾[۴۹]، به گونهای که درباره سیره آن حضرت نوشتهاند: «کَانَ (ص) کَثِیرَ الْمُشَاوَرَةِ لَهُمْ»[۵۰].
همچنین از برخی اصحاب پیامبر چنین نقل شده است: «مَا رَأَيْتُ أَحَدًا أَكْثَرَ مُشَاوَرَةً لِأَصْحَابِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»[۵۱].
پیامبر اکرم (ص) در امور مختلف مشورت میکرد، آنگاه تصمیم میگرفت و عمل مینمود. البته برخی گفتهاند فرمان ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ تنها مربوط به امور جنگ است و مسائل دیگر را شامل نمیشود، و نظر برخی دیگر بر این است که فرمان شورا همه امور قابل مشورت را شامل میشود که بر درستی نظر دوم هم سیاق آیه و الفاظ آن دلالت دارد و هم سیره حضرت ختمی مرتبت بیانگر آن است. رشید رضا در تفسیر آیه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ تصریح کرده است که فرمان مشورت با امت، همه امور را در بر میگیرد، اعم از جنگ و صلح و به طور کلی شامل همه مصالح دنیوی است[۵۲]. مرحوم آیة الله محمد حسین نائینی دراینباره مینویسد: «به نص کلام مجید الهی - عز اسمه - و سیره مقدسه نبویه (ص) که تا زمان معاویه محفوظ بود، این حقیقت از مسلمات اسلامیه است. و دلالت آیه مبارکه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ که عقل کل و نفس عصمت را بدان مخاطب و به مشورت با عقلا امت مکلف فرمودهاند بر این مطلب در کمال بداهت و ظهور است. چه بالضروره معلوم است مرجع ضمیر جمیع نوع امت و قاطبه مهاجرین و انصار است نه اشخاص خاصه؛ و تخصیص آن به خصوص عقلا و ادبا به حل و عقد از روی مناسبت حکمیه و قرینه مقامیه خواهد بود، نه از باب صراحت لفظیه. و دلالت کلمه مبارکه (فی الامر) که مفرد محلی و مفید عموم اطلاقی است بر این که متعلق مشورت مقرره در شریعت مطهره کلیه امور سیاسیه است، هم در غایت وضوح. و خروج احکام الهیه - عز اسمه - از این عموم از باب تخصص است نه تخصیص. و آیه مبارکه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ اگر چه فی نفسه بر زیاده از رجحان مشورت دلیل نباشد لکن دلالتش بر آنکه وضع امور نوعیه بر آن است که به مشورت نوع برگزار شود، در کمال ظهور است»[۵۳]. آیةالله منتظری نیز دراینباره چنین مینگارد: «در آیه شریفه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ هرچند که بر حسب لغت و مفهوم، لفظ (الامر) همه شئون فردی و اجتماعی اعم از امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دفاعی را شامل میشود و مشورت نیز در همه این مسائل حتی در امور فردی مهم، نیکو و پسندیده است، اما آن چه از آن متبادر میشود و قدر متیقن آن است، همان مشورت در مسائل حکومت و اداره امور جامعه است که از مهمترین آنها مسأله جنگ و دفاع است... اما این که آیه شریفه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ در کنار آیات مربوطه به جنگ احد قرار گرفته است، دلیل این نیست که فرمان مشورت، تنها مربوط به جنگ و یا امور دفاعی است و نیز دلالت بر این ندارد که پیامبر اکرم (ص) تنها در این مورد با اصحاب مشورت کرده است، هرچند که جنگ خود از مهمترین شئون حکومت و از مواردی است که بیشتر از هر کاری نیاز به مشورت دارد»[۵۴].
حقیقت این است که خداوند فرمانی روشن و محکم در اهتمام به مشورت در همه امور قابل مشورت صادر کرده است و پیامبر اکرم (ص) نیز سخت بدین فرمان پایبند بوده است، چنان که از حضرت رضا (ع) وارد شده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَسْتَشِيرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ يَعْزِمُ عَلَى مَا يُرِيدُ»[۵۵].
از این روایت استفاده میشود که مشورت کردن جزو سیره پیامبر اکرم (ص) بوده و آن حضرت بر این سیره پایدار و ثابت قدم بوده است[۵۶]. البته این مشورتها در اموری بود که مربوط به امت میشد: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾، همان طور که ضمیر «هم» در این بیان شریف گویای این حقیقت است. مشورت در آن چه مربوط به اوامر خدا و رسولش میشد صورت نمیگرفت، زیرا «اجتهاد» در برابر «نص» معنا ندارد، یعنی در مقابل حکیم صریح خداوند و فرستادهاش، اعمال رأی و نظر مجاز نیست[۵۷]. آیات متعددی اجتهاد در برابر نص را منتفی ساخته، چنان که خداوند فرموده است: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۵۸].
مشاهده میشود که نشانههای ایمان واقعی در آیه فوق، پذیرفتن حکم رسول خدا (ص) در موارد اختلاف و راضی بودن به آن و عدم احساس ناراحتی از آن و اجرای آن در مقام عمل و به طور کامل تسلیم حق بودن است. این آیه هرگونه اجتهاد در برابر نص پیامبر و اظهار نظر در مواردی را که حکم صریح از طرف خدا و پیامبرش درباره آن رسیده باشد نفی میکند[۵۹]. همچنین خداوند فرمود: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۶۰].
در اینجا نیز خداوند مردمان را به پذیرش کامل پیامبر اکرم (ص) فرمان داده است؛ و این آیه شامل همه اوامر و نواهی پیامبر و پذیرش آنها میشود[۶۱]، زیرا او امر و نهی نمیکند مگر از جانب خدا[۶۲]؛ و نیز فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾[۶۳].
و همچنین فرمان داد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۶۴]. در اینجا فرمان اطاعت از پیامبری را میدهد که معصوم است و هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید و اطاعت او اطاعت خداست. اطاعت از خداوند، مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات اوست، ولی اطاعت از پیامبر مولود فرمان پروردگار است، و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است، و پیامبر واجب الاطاعة بالغیر[۶۵]. اساساً هدف از فرستادن پیامبران اطاعت و فرمانبرداری همه مردم از آنان است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۶۶].
در اینجا، با بیان ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ مشخص کرده است که هرچه پیامبران الهی دارند از جانب خداست و به عبارت دیگر وجوب اطاعت آنان بالذات نیست، بلکه آن هم به فرمان پروردگار و از ناحیه اوست[۶۷]. راه اطاعت خدا، فرمانبرداری فرستاده اوست و نشانه دوستی خدا، اطاعت رسول است. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۶۸].
بنابراین آنچه میتوانست مورد مشورت پیامبر با امتش قرار گیرد، اموری بود خارج از اوامر و نواهی الهی و فرامین رسول گرامی یعنی اهل ایمان در تمام امور مربوط به خودشان: ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ سفارش به مشورت شدهاند و آن چه بیرون از دایره مشورت ایشان است ﴿أَمَرَ اللَّهُ﴾ است. موارد بسیار از مشورتهای پیامبر گویای این حقیقت و بیانگر راه و رسم والای آن حضرت در این عرصه است که به برخی از آنها اشاره میشود.
از نمونههای برجسته شیوه مشورت پیامبر در جنگ بدر است که آن حضرت در اصل جنگ، تعیین موضع نبرد و اسیران جنگ با اصحاب خود مشورت کرد. این نبرد در سال دوم هجری روی داد. در جمادی الاولی سال مزبور به پیامبر گزارش رسید که کاروانی از قریش با مالالتجاره فراوان به طرف شام میرود و آن حضرت با گروهی به منظور مقابله به مثل از مدینه خارج شدند و به تعقیب کاروان رفتند، اما به آن دست نیافتند و کاروان به شام رفت. پس از مدتی مأموران پیامبر گزارش دادند که کاروان در حال بازگشت است. پیامبر با سیصد و سیزده نفر در ماه رمضان سال دوم برای مصادره اموال قریش در ازای اموال مصادرهشده مسلمانان از مدینه خارج شدند. کاروانیان که در نهایت احتیاط عمل میکردند، متوجه حرکت نیروهای مدینه شدند و کسی را برای درخواست کمک از مکه فرستادند و مسیر کاروان را نیز تغییر دادند و از حاشیه دریای سرخ به سمت مکه رفتند. نیروی کمکی مکه با تجهیزات کامل به سمت منطقه گزارش شده حرکت کرد. مسلمانان میبایست تصمیم میگرفتند که کاروان را تعقیب کنند یا با گروه نظامی قریش روبهرو شوند و یا به مدینه بازگردند. پیامبر، یاران خود را در جریان کار گذاشت و از آنان خواستار نظر شد: «فَاسْتَشَارَ النَّاسَ وَ أَخْبَرَهُمْ عَنْ قُرَیْشٍ»[۶۹]. نخست ابو بکر برخاست و گفت: «این قریش و گردان آن هستند، هرگز به آن چه کافر شدهاند ایمان نیاوردهاند و از [اوج] عزّت به [حضیض] ذلّت سقوط نکردهاند و ما نیز با آمادگی برای نبرد بیرون نیامدهایم»[۷۰]. سپس عمر برخاست و گفت: «ای رسول خدا، به خدا سوگند این قریش است و از آن زمان که با عزت بوده به خواری سقوط نکرده، و به خدا از هنگامی که کافر شده، ایمان نیاورده است و به خدا هرگز عزتش را از دست نمیدهد و با شدت خواهد جنگید. تو هم باید درخور آنان و با همان آمادگی و ساز و برگ با آنان روبهرو شوی»[۷۱]. آنگاه مقداد برخاست و گفت: «ای رسول خدا، به آن چه خداوند برایت مقرر فرموده است عمل کن که ما با تو هستیم. به خدا سوگند ما آن چه را که بنی اسرائیل به موسی گفتند به تو نمیگوییم که: ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ﴾[۷۲]. بلکه میگوییم تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید و ما هم همراه شما جنگ میکنیم؛ و سوگند به آن کسی که تو را به حق برانگیخته است، اگر ما را تا برک الغماد[۷۳] برانی همراه تو خواهیم آمد تا بدانجا برسی»[۷۴].
رسول خدا (ص) مقداد را ستود و در حقش دعا نمود. آنگاه پیامبر (ص) بازهم فرمود: «أَشِیرُوا عَلَیَّ أَیُّهَا النَّاسُ»، (ای مردم، آرای خود را بگویید). و مقصود حضرت انصار بودند؛ زیرا آنان از طرفی اکثریت داشتند، و از طرف دیگر پیمانی که با پیامبر در عقبه بسته بودند، پیمان دفاعی بود. از اینرو رسول خدا (ص) میخواست نظر آنان را در این خصوص بداند. سعد بن معاذ برخاست و گفت: «ای رسول خدا، ما به تو ایمان آورده و تو را تصدیق کردهایم و گواهی میدهیم که بشنویم و فرمانبرداری کنیم. ای رسول خدا، حرکت کن! و سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده است اگر پهنای این دریا را طی کنی و در آن فرو روی، ما نیز پشت سر تو خواهیم بود و حتی یک نفر از ما تخلف نخواهد کرد. برای ما هیچ دشوار نیست که فردا با دشمن روبهرو شویم که ما در جنگ سخت شکیبا و هنگام برخورد با دشمن پابرجا و ثابتقدم هستیم. امیدواریم خداوند رفتاری از ما به تو نشان دهد که چشمت را روشن کند».
سخنان سعد بن معاذ رسول خدا (ص) را خوشحال کرد و نشاطی در او به وجود آورد، پس فرمود: «به راه افتید، و بشارت باد شما را که خداوند پیروزی بر یکی از این دو گروه را به من وعده داده است [یا تصاحب کاروان و یا پیروزی بر قریش]. سوگند به خدا گویی هم اکنون جای کشته شدنشان را در پیش روی خود میبینم»[۷۵].
پس از این جلسه مشورتی، رسول خدا (ص) از منزل «ذَفِران» حرکت کرد و از گردنهای که موسوم به «اصافر» بود گذشت و به سوی قریهای که در پایین گردنه قرار داشت و آن را «دبه» میگفتند سرازیر شد و «حنان» را که تپه ریگ بزرگی چون کوه بود در طرف راست قرار داد و همچنان بیامد تا نزدیک «بدر» فرود آمد[۷۶]. «بدر» منطقه وسیعی است که جنوب آن بلند و شمال آن پست و سرازیر است. در این دشت، آبهای مختلفی به وسیله چاههایی که در آن حفر شده بود، وجود داشت و پیوسته محل توقف کاروانها بود[۷۷]. در اینجا پیامبر به کسب اطلاعات مشغول شد. چاههای بدر در وسط آن وادی قرار داشت و مسلمانان زودتر از قریش به چاهها رسیدند و در کنار اولین چاه فرود آمدند. حباب بن منذر پیش آمد و گفت: «ای رسول خدا، آیا فرمان الهی است که در اینجا فرود آمدهای و ما هم باید فرود آییم و گامی پس و پیش نگذاریم یا تدبیر و مصالح نبرد و مقتضیات آن را در نظر گرفتهای؟» پیامبر فرمود: «فرمان خاصی نرسیده است، بلکه تدبیر جنگی است». حباب گفت: «اینجا مناسب نبرد نیست. فرمان دهید تا آخرین چاه که به دشمن نزدیک است پیش رویم و در آنجا اردو کنیم». رسول خدا فرمود: «رأی صواب همان است که تو گفتی»[۷۸]. واقدی در نقل این امر نوشته است که پس از فرود آمدن در کنار اولین چاه پیامبر از اصحاب خود نظر مشورتی خواست و فرمود: «أَشِیرُوا عَلَیَّ فِي الْمَنْزِلْ»[۷۹]. (درباره این مکان که فرود آمدهایم نظر دهید). پس حباب بن منذر برخاست و نظر داد. بدین ترتیب با رهبری حکیمانه پیامبر و توجه آن حضرت به رأی و اندیشه دیگران و عمل به مشورت و بهرهگیری از روشهای نظامی درست و به جا و با وجود روح سرشار از ایمان و حاکمیت فرهنگ جهاد و شهادت در سپاه اسلام، با وجود آنکه مسلمانان حدود یک سوم نیروی دشمن بودند و امکانات نظامی اندکی داشتند به پیروزی چشمگیری دست یافتند. پس از پایان کار، پیامبر درباره اسیران این نبرد نیز با اصحاب خود مشورت کرد[۸۰].
در نبرد احد نیز پیامبر با اصحاب خود به مشورت پرداخت یعنی پس از آنکه نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که قریش در تدارک حمله به مدینه است[۸۱]، آن حضرت در نحوه مقابله با لشکر قریش، شورایی نظامی تشکیل داد و فرمود: «أَشِیرُوا عَلَیَّ»[۸۲]. (نظر مشورتی خود را بیان کنید). عبدالله بن اُبَیّ - سرکرده منافقان مدینه - پیشنهاد کرد که در شهر بمانند و با دشمن روبهرو شوند و گفت: «ای رسول خدا، ما در جاهلیت داخل شهر میجنگیدیم و زنان و کودکان را در این حصارها جای میدادیم و با آنان مقداری سنگ قرار میدادیم به طوری که به خدا سوگند، گاهی یک ماه بچهها میتوانستند ما را با آوردن سنگ در مبارزه با دشمن یاری کنند و خانههای مدینه را به گونهای به هم متصل میکردیم که از هر سو چون دژی بود که زنان و کودکان از بالای حصارها سنگ میزدند و ما در کوچهها با شمشیرهایمان نبرد میکردیم». اما نوجوانانی که در بدر حضور نداشتند، خواهان بیرون رفتن و رویارویی با دشمن بودند. برخی از مردان کامل و خیرخواه و خبیر چون حمزة بن عبدالمطلب، سعد بن عباده، نعمان بن ثعلبه و برخی دیگر از اوس و خزرج هم نظرشان بر پیکار رویاروی در خارج از شهر بود. آنان گفتند: «ای رسول خدا، میترسیم دشمن گمان کند که ما از ترس مقابله با آنان از شهر خارج نشدهایم و این امر موجب گستاخی و جرأت آنان نسبت به ما شود». آنگاه نبرد بدر را یادآور شدند و خود را خواهان یکی از دو نیکوترین ﴿إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ﴾[۸۳]: شهادت یا پیروزی معرفی کردند. پیامبر اکرم (ص) پس از شنیدن سخنان هر دو گروه، نظر اکثریت مبنی بر خروج از شهر و مقابله رویاروی با دشمن را پذیرفت؛ به خانه رفت و لباس رزم پوشید[۸۴].
مشاهده میشود که چگونه پیامبر خدا (ص) با یاران خود به مشورت مینشیند و از استبداد رأی سخت پرهیز میکند. اینگونه مشورت کردن شیوه عمل آن حضرت بود، چنان که در نبرد احزاب یا خندق نیز با اصحاب خود مشورت کرد[۸۵]. و نیز در پیکارهای بنی نضیر و بنی قریظه در برخورد با یهودیان پیمانشکن و خیانتکار مدینه چنین کرد[۸۶]. همچنین در روز حدیبیه[۸۷]، و نیز در فتح مکه زمانی که شنید ابو سفیان به سپاه او میآید[۸۸]، و در غزوه طائف پس از محاصره دشمنان[۸۹]، و در غزوه تبوک با اصحاب خود مشورت کرد[۹۰].
اینها نمونههایی از مشورتهای رسول خدا (ص) در امور نظامی بود. آیا آن حضرت در مسائل غیر نظامی هم مشورت میکرد یا فقط در مصالح جنگی با فرماندهان نظامی و اصحاب خود مشورت میکرد؟ مورخان و محدثان و مفسران مواردی را نقل کردهاند که پیامبر اکرم (ص) در امور غیر نظامی نیز مشورت کرده است و این گویای آن است که لزوم شورا و مشورت منحصر به امور نظامی و اداره حکومت نیست، بلکه شامل همه امور فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و جز اینهاست، چنان که رسول خدا (ص) در اعزام افراد برای اداره امور یک منطقه و فرمانداری و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره مسلمانان مشورت میکرد[۹۱].[۹۲]
جایگاه و اهمیت شورا و مشورت
شور و مشورت و مشاوره و شورا به معنای رایزنی و بهرهگیری از اندیشه و نظر دیگران، در اسلام و در منطق عملی پیشوایان حق از اهمیتی بسیار برخوردار است، و به عنوان عملی رشد دهنده و فایدهرساننده مطرح شده است؛ و این با مفهوم اصلی شورا سازگار است، زیرا شورا در اصل از «شار العسل» گرفته شده است که به معنای بیرون آوردن عسل از کندو و عسل استخراج شده است[۹۳]. و روایات متعدد از معصومان بیانگر جایگاه بنیادی و اهمیت اساسی این سنت اسلامی است. پیامبر اکرم (ص) در حدیثی مشهور به علی (ع) فرمود: «لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ»[۹۴].
مشورت کردن در امور مایه پشت گرمی و خاطر جمعی است[۹۵]، و خوب یاری کردن یکدیگر، در مشورت کردن است[۹۶]، زیرا با مشورت است که هر یک دیگری را به آن چه صلاح او باشد راهنمایی میکند و راه درست نمایان و موفقیت حاصل میشود[۹۷]. و هر که با عاقلان و خردمندان مشورت کند به دوراندیشی و درستی [گفتار و کردار] رسد[۹۸].
بدین ترتیب مشورت کردن دیده راه یافتن است[۹۹]، و گرد آوردن خوبیها و خیرها در مشورت کردن است[۱۰۰]. هر که با خردمندان مشورت کند به انوار خردهای آنان روشنی یابد[۱۰۱]؛ و هر که با مردمان مشورت نماید، خود را در خرد آنان شریک سازد[۱۰۲]. فرمان ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۱۰۳]. برای رشد دادن مردمان و کرامت نمودن آنان است، تا به سنت نیکوی مشورت آراسته شوند و بدانچه در اهمیت شورا گفته شد دست یابند.
در نگاه پیشوایان دین مشورتکننده بر جانب و مشرف بر رستگاری است[۱۰۴]، و از خطا ایمن و به دور است[۱۰۵]. از همین روست که آنان مکرر و مؤکد به پاسداشتِ مشورت سفارش کردهاند، چنان که امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: «شَاوِرْ ذَوِي الْعُقُولِ تَأْمَنِ اللَّوْمَ وَ النَّدَمَ»[۱۰۶].
در منطق پیشوایان دین، هیچ خردمندی از مشورت کردن بینیاز نمیشود[۱۰۷]، و آنکه خود را بینیاز از مشورت بیند و در کارها بر عقل و رأی خود اعتماد کند، خویشتن را به مخاطره افکند[۱۰۸]، و گمراه شود[۱۰۹]؛ و آنکه به رأی و اندیشه خود اکتفا کند هلاک گردد[۱۱۰].
شورا از چنین جایگاهی برخوردار است و رسول خدا (ص) نه تنها خود مشورت میکرد، بلکه توصیه مینمود و تأکید میکرد که مسلمانان چنین کنند و به سیره او تأسی نمایند. علی (ع) گوید چون پیامبر مرا به یمن اعزام مینمود وصایایی کرد، از جمله فرمود: «يَا عَلِيُّ... وَ لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ»[۱۱۱].
هرگز کسی از استبداد رأی سود نبرده و کسی از مشورت کردن زیان ندیده است؛ و پیامبر اکرم (ص) به درستی فرمود: «مَا شَقِیَ عَبْدٌ بِمَشْوَرَةٍ وَ لَا سَعِدَ بِاسْتَغْنَاءِ رَأْيِ»[۱۱۲].
مشورت سبب میشود که انسان با بهرهگیری از خرد دیگران، موارد صواب و خطا را بهتر بشناسد و از فرو رفتن در خطاها اجتناب نماید. به بیان علی (ع): «مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ»[۱۱۳].
بیگمان برای پرهیز از اشتباه و جلوگیری از لغزش راهی بهتر و مفیدتر از مشورت کردن و تضارب آرا نیست. آن چه راست و درست است در رویارویی اندیشهها و نظرها و تلاقی آرا و افکار ظهور میکند، چنان که امیر بیان، علی (ع) میفرماید: «اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْيِ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوَابُ»[۱۱۴].
در سایه سنّت مشورت است که خطاها خود را مینمایاند و راه درست انتخاب میگردد و پشیمانیها کاسته میشود.
مشورت در نزد پیامبر اکرم (ص) سخت مورد توجه بود و آن حضرت در آموزههای خود با تأکید بدان توصیه مینمود، چنانکه میفرمود: «مَنْ أَرَادَ أَمْرًا فَشَاوَرَ فِيهِ، وَقَضَى لِلَّهِ، هُدِيَ لِأَرْشَدِ الْأُمُورِ»[۱۱۵].
و برترین نمونه مدرسه نبوی، علی (ع) نیز میفرمود: «إِذَا عَزَمْتَ فَاسْتَشِرْ»[۱۱۶].
سلامت تصمیمگیریها در گرو مشورت است. جامعهای که فاقد سنت مشورت است، در تب و تاب خودمحوریها و خودسریها میسوزد و در عدم اعتدال سیر میکند؛ و جامعهای که در آن شورا اصلی مسلم تلقی میگردد و از اجزای حیات آن شمرده میشود، بهترین راه و مناسبترین مسیر در برابرشان گشوده میگردد، همان طور که رسول حق (ص) فرمود: «مَا تَشَاوَرَ قَوْمٌ قَطُّ إِلَّا هُدُوا لأَرْشَدِ أَمْرِهِمْ»[۱۱۷].
اصولا مردمانی که امور مهم خود را با مشورت یکدیگر انجام میدهند، کمتر گرفتار لغزش و پشیمانی میشوند، و آنان که گرفتار خودرأیی و استبدادند، هرچند افراد فوقالعادهای باشند، غالباً در اشتباه به سر میبرند و گرفتار تنشهای اجتماعی - سیاسیاند. فقدان سنت مشورت در جامعه - شخصیت مردمان را تحلیل میبرد و رشد افکار را متوقف میسازد. چنین مردمانی شایستگی زندگی حقیقی را از دست میدهند، چنان که در حدیث شریف نبوی به این حقیقت اشاره شده است: «إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ خِيَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ سُمَحَاءَكُمْ وَ أَمْرُكُمْ شُورَى بَيْنَكُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ بَطْنِهَا وَ إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ شِرَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ بُخَلَاءَكُمْ وَ لَمْ یَکُنْ أَمْرُکُمْ شُورَی بَیْنَکُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ ظَهْرِهَا»[۱۱۸].
ملاحظه میشود که در نظر پیامبر اکرم (ص) جامعهای با رهبران خودکامه و توانگران تنگ چشم و فاقد سنت مشورت، حق حیات ندارد. در نگاه پیامبر، شورا چنین جایگاهی دارد و از عوامل اصلی حیاتبخش جامعههاست. از این رو، آن حضرت با وجود آنکه نیازی به مشورت نداشت[۱۱۹]، برای زنده ساختن و زنده نگاه داشتن جامعه، بیش از هر کس مشورت میکرد؛ و این امر مشخص میکند که شور و مشورت تا چه پایه اهمیت دارد. مردمان بیدار و آگاه، و اهل صلاح و سداد، و آنان که رشد یافتهاند، اهل مشورتند. در کلام الهی، در اهمیت، جایگاه و اعتبار مشورت آمده است: ﴿فَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ * وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ * وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ﴾[۱۲۰].
در این آیات شور و مشورت در کنار کمالات اخلاقی و نماز و انفاق و جهاد، و به عنوان یک ویژگی اساسی از ویژگیهای انسان رشد یافته آمده است. علامه طباطبایی متذکر شده است که در جمله ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[۱۲۱] اشاره شده است که آنان مؤمنان اهل رشد و اهل عمل به واقع هستند که در به دست آوردن و استخراج رأی و نظر صحیح دقت میکنند و به خردمندان مراجعه مینمایند. در نتیجه آیه شریفه از نظر معنا به آیه ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[۱۲۲] نزدیک است[۱۲۳].
انسانهای کمال یافته پایبند به شور و مشورتند و وارد هیچ کاری نمیشوند و دست به هیچ عملی نمیزنند مگر آنکه ابتدا مشورت کنند؛ و این ویژگی از شدت دوراندیشی و بیداری و هشیاری آنان در امور است[۱۲۴]. انسانهای کمال یافته به کاری پیش از مشورت اقدام نمیکنند، زیرا به درستی دریافتهاند که «مَا تَشَاوَرَ قَوْمٌ إِلّا وَفَقُوا لِأَحْسَنِ مَا یَحْضُرُهُم»[۱۲۵]. انسانهای هدایت یافته با یکدیگر مشورت میکنند و به هیچ وجه استبداد رأی نمیورزند، زیرا از انانیت و خودخواهی خارج شدهاند و در خیرخواهی و بیان آن به یکدیگر اعتماد دارند[۱۲۶].[۱۲۷]
اصل مشورت
یکی از خصلتهای بارز پیامبر گرامی اسلام ترویج روحیه همکاری و مشورت در جامعه اسلامی بوده است. خداوند متعال در توصیف جامعه مؤمنان آنان را کسانی میداند که در امر خویش به مشورت میپردازند: ﴿وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[۱۲۸]. در سیره پیامبر اسلام نیز این امر بارز است. طبق توصیه قرآن کریم، آن حضرت برای زمینهسازی گسترش فرهنگ شور و مشورت در جامعه اسلامی، با دیگران مشورت نموده و مسلمانان را نیز بدان امر میکردند. خداوند سیره مبارک حضرت را چنین توصیف میکنند: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۱۲۹]. امام رضا (ع) در توصیف سیره آن حضرت میفرمایند: «رسول خدا (ص) با اصحاب خویش مشورت میکرد و سپس بر آنچه اراده الهی بود، تصمیم میگرفت»[۱۳۰]. نمونههای مختلفی از مشورت و مشارکت دیگران را در امور میتوانیم در سیره آن حضرت ذکر کنیم، برای مثال، در غزوه بدر، درباره اصل جنگ و تعیین موضع نبرد و اسیران جنگی با اصحاب خود مشورت کرد. در نبرد احد شورایی تشکیل داد و در نحوه مقابله با لشکر قریش مشورت کرد. در جنگ خندق پیامبر اکرم برای مقابله با سپاه عظیم مشرکان کار را به مشورت گذاشت و براساس توصیه سلمان فارسی تصمیم گرفت. در ماجرای حدیبیه، هنگام فتح مکه و آمدن ابوسفیان به اردوگاه مسلمانان، در غزوه تبوک و موارد بسیاری با اصحاب خویش مشورت نمود[۱۳۱]. حضرت در تأکید بر مشاوره به حضرت علی (ع) توصیه نموده و فرموده است: «هیچ پشتیبانی مطمئنتر از مشورت نیست»[۱۳۲].[۱۳۳]
مشورت
مشورت در اسلام و در منطق عملی پیشوایان حق اهمیت بسیاری دارد. در سیره پیامبر اکرم (ص) نوشتهاند که آن حضرت با اصحاب خود بسیار مشورت میکرد. اصولاً مردمی که امور مهم خود را با مشورت یکدیگر انجام میدهند، کمتر گرفتار لغزش و پشیمانی میشوند و آنان که گرفتار خودرأیی و استبدادند، هرچند افراد فوق العادهای باشند، از اشتباه در امان نخواهند بود. در حدیث نبوی آمده است: هنگامی که زمام داران شما، نیکانتان و توانگران شما، سخاوتمندانتان باشند و کارهایتان با مشورت انجام شود، در این هنگام، روی زمین از زیرزمین برای شما بهتر است (شایسته زندگی و بقا هستید)، ولی اگر زمام دارانتان، بدان و توانگرانتان، افراد بخیل باشند و کارها با مشورت انجام نشود، در این صورت، زیرزمین از روی آن برای شما بهتر است[۱۳۴].
رسول الله (ص) پیوسته با یاران خود مشورت میکرد. در جنگ احد پس از آنکه نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که قریش در تدارک حمله به مدینه است، آن حضرت برای رویارویی با لشکر قریش، شورای نظامی تشکیل داد و فرمود: نظر مشورتی خود را بیان کنید.
عبدالله ابن ابی (سرکرده منافقان مدینه) پیشنهاد کرد که در شهر بمانند و با دشمن روبه رو شوند و گفت: ای رسول خدا! ما در جاهلیت داخل شهر میجنگیدیم و زنان و کودکان را در این حصارها جای میدادیم و به ایشان مقداری سنگ میدادیم، به گونهای که به خدا سوگند، گاهی یک ماه بچهها میتوانستند ما را با آوردن سنگ در مبارزه با دشمن یاری کنند. خانههای مدینه را هم به گونهای به هم متصل میکردیم که از هر سو چون دژی بود که زنها و بچهها از بالای حصارها سنگ میزدند و ما در کوچهها با شمشیرهایمان نبرد میکردیم در این میان نوجوانانی که در بدر حضور نداشتند، خواهان بیرون رفتن و رویارویی با دشمن بودند. برخی از مردان خیرخواه و خبیر چون حمزه بن عبدالمطلب، سعد بن عباده، نعمان بن ثعلبه و گروهی دیگر از اوس و خزرج هم نظرشان بر پیکار رویاروی در خارج از شهر بود. آنها میگفتند: ای رسول خدا! میترسیم دشمن گمان کند که ما از ترس مقابله با آنها از شهر خارج نشدهایم و این امر موجب گستاخی و جسور شدن آنها میشود. آن گاه نبرد بدر را یادآور شدند و خود را خواهان یکی از دو خوبی (شهادت یا پیروزی) معرفی کردند. پیامبر اکرم (ص) پس از شنیدن سخنان دو گروه، نظر مقابله با دشمن در خارج از شهر را پذیرفت. پس به خانه رفت و لباس رزم پوشید[۱۳۵].
نقل شده است که پیامبر خدا در زمینه فرستادن افراد برای اداره امور یک منطقه و فرمانداری و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره مسلمانان مشورت میکرد[۱۳۶]. پیامبر اعظم (ص) درباره ویژگیهای یک مشاور شایسته فرمودند: با پرهیزکاران مشورت کنید؛ چون آنها کسانی هستند که آخرت را بر دنیا ترجیح میدهند و کارهای شما را بر امور خویش مقدم میدارند...[۱۳۷] با انسان عاقل مشورت کنید و از او نافرمانی نکنید؛ که پشیمان میشوید[۱۳۸].
و در کلامی دیگر فرمود: مشورت با انسان عاقل خیرخواه، رشد و برکت و توفیقی از جانب خداست. پس هرگاه خیرخواه عاقلی نظر مشورتی داد، از مخالفت با آن بپرهیز که سختی به دنبال خواهد داشت[۱۳۹]. هرکس با صاحبان خرد مشورت کند، به آنچه صواب و درست است، رهنمون میشود[۱۴۰].[۱۴۱]
مشورت و دوری از استبداد
«قرآن میگوید: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۱۴۲]. پیغمبر ما، عزیز ما! در کارها با مسلمین مشورت کن. این هم از شئون اخلاق نرم و ملایم پیغمبر بود. پیغمبر که نیازی به مشورت ندارد، رهبری مشورت میکند که نیازی به مشورت دارد. او نیاز به مشورت ندارد، ولی برای اینکه این اصل را پایهگذاری نکند که بعدها هر کس که حاکم و رهبر شد، (بگویند او) مافوق دیگران است؛ او فقط باید دستور بدهد و دیگران باید عمل کنند و مشورت معنی ندارد، مشورت میکرد در حالی که نیازی به مشورت نداشت. برای این مشورت میکرد که دیگران یاد بگیرند. وقتی مردم را در جریان گذاشتید، روشن کردید و در تصمیم شریک کردید، احساس شخصیت میکنند و در نتیجه بهتر پیروی میکنند.
﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ﴾[۱۴۳]. ای پیغمبر! ولی کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدمهای دودل باشی. قبل از اینکه تصمیم بگیری، مشورت کن، ولی رهبر همین قدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید قاطع باشد. قبل از تصمیم، مشورت و بعد از تصمیم، قاطعیت. همین قدر که تصمیم گرفتی، به خدا توکل کن و کار خودت را شروع کن و از خدای متعال هم مدد بخواه[۱۴۴].
با اینکه فرمانش میان اصحاب بیدرنگ اجرا میشد و آنها مکرر میگفتند چون به تو ایمان قاطع داریم، اگر فرمان دهی، خود را در دریا غرق کنیم یا در آتش میافکنیم، هرگز به روش مستبدان رفتار نمیکرد. در کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت میکرد و نظر آنها را محترم میشمرد و از این راه به آنها شخصیت میداد. در بدر، مسئله اقدام به جنگ و همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اُسرای جنگی را به شور گذاشت. در اُحد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در احزاب و تبوک نیز با اصحاب به شور پرداخت»[۱۴۵].[۱۴۶].
شورا و مشورت
از مواردی که پیامبر گرامی اسلام در حکومت اسلامی خویش به آن توجهی ویژه داشت، تشکیل شورا و مشورت با دیگران بود. با اینکه همواره اصحاب و یاران حضرت بیدرنگ، فرمان ایشان را اجرا میکردند، ولی ایشان هرگز مستبدانه رفتار نمیکرد و در مواردی که درباره مسئلهای فرمان الهی نداشت، با اصحاب مشورت میکرد و به نظر آنها احترام میگذاشت. آن حضرت در جنگ بدر درباره چگونگی جنگ، تعیین محل اردوگاه و شیوه مجازات اسرای جنگی با یارانش مشورت کرد. در جنگ احد نیز درباره اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند یا در خارج از شهر اردو بزنند، با مسلمانان به مشورت پرداخت. همچنین در جنگهای احزاب و تبوک نیز با اصحابش به شور نشست[۱۴۷].
نرمی و مهربانی، گذشت بسیار، اشتیاق و تلاش برای جذب مردم به اسلام، احترام و اهمیت قائل شدن برای یاران و مشورت کردن با آنان در امور گوناگون، از عوامل نفوذ سریع و بیمانند رسول خدا (ص) در دل مردم بود.
خداوند در قرآن کریم به صراحت به این ویژگیهای پیامبر اشاره میکند و آنها را موجب گرایش فطری و روحی مردم به آن حضرت میداند و میفرماید: ﴿فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۱۴۸][۱۴۹]. در دیدگاه پیامبر، جامعهای که بر اساس خودرأیی اداره شود، جامعهای راکد و مرده است. آن حضرت در این باره میفرماید: هیچ کس از مشورت بینیاز نیست.... مشورت کردن با عاقل خیرخواه، مایه هدایت و خوشی و توفیقی از جانب خداوند است. پس هرگاه خیرخواه عاقل، تو را راهنمایی کند، مبادا مخالفت کنی که موجب نابودیات میشود[۱۵۰].[۱۵۱].
فلسفۀ مشورت پیامبر اسلام
خداوند به پیامبرش دستور میدهد که در کارها با مسلمانان مشورت کند: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۱۵۲].
محدث قمی در معنای آن نوشته است:یعنی آرای آنان را استخراج نما و از آنچه نزدشان است آگاه شو. مشورت، از «شرت العسل» گرفته شده؛ یعنی عسل را از جای گاهش بیرون کردم.[۱۵۳]
راستی با توجه به آگاهی و عصمت پیامبر چرا باید چنین دستوری به ایشان داده شود؟
در پاسخ میتوان گفت مشورت دو جهت دارد:
- گاهی مشورت با دیگران برای رسیدن به راه حلی از طریق دریافت نظرهای دیگران است. در این صورت مشورت برای رسیدن به واقعیت و تصمیم درست است.
- گاهی مشورت برای آگاهی از نکتهای خاص، یا دستیابی به راه حلی ناشناخته نیست، بلکه نوعی احترام نهادن به دیگران و نشان دادن شیوۀ برخورد با مسائل حادّ اجتماعی به آنان است. در واقع برای مشورت کننده نکتۀ مبهمی وجود ندارد اما مناسب میداند دیگران نیز در جریان کار قرار گیرند و از تصمیم او آگاه شوند و یا با این روش آشنا شوند. در این صورت اصل مشورت، هدف و کاری پسندیده است.
به گفتۀ بسیاری، مشورت پیامبر(ص) با مردم عموماً از نوع دوم بود و به تصریح آیۀ قرآن حقّ تصمیمگیری به عهدۀ آن حضرت بوده است.
به نظر این جانب یکی از علل مشورت نبیّ گرامی اسلام آن است که چون در امور اجتماعی و جنگ، مجریان مردم هستند، باید آنان در جریان ابعاد مختلف موضوعات قرار گیرند تا توان خود را در اجرای آن سنجیده و از منافع و مضارّ تصمیمها آگاه گردند. به جای آنکه این نکات را پیامبر در سخنرانی برای دیگران توضیح دهد، در جلسۀ مشورت، دیگران بخشی از نکات لازم را یادآوری کرده و توان و تعهد خود را داوطلبانه مشخص مینمایند؛ و پیامبر نیز ابهامهای موجود را برای افراد و یا اگر نیازی به توضیح و توجیه دارد، ارائه میدهد. مسلّم است دستور خدا به پیامبر در قالب امر است که دلالت بر وجوب مشورت دارد و نمیتوان از آن آسان گذشت.[۱۵۴]
فواید مشورت پیامبر
دربارۀ مشورت پیامبر با یاران خود، نظریاتی ابراز شده که در هر مشورتی ممکن است به کار آید.
شیخ مفید بر این باور است که در آیه قرآن بیان کرده تصمیمگیری با خود حضرت است. بنا بر این پیامبر ملزم به عمل به نظرهای دیگران نبوده است از این رو مشورتهای پیامبر:
- برای ایجاد الفت بین مسلمانان است.
- شیوۀ مشورت را به آنان بیاموزد که هنگام مشکلات به آن عمل نمایند.
- پیامبر از اندیشههای منافقان آگاه شود؛ زیرا خیرخواهی افراد در مشورت ظاهر میشود و بدخواهان و منافقان نیز دیدگاههای خائنانه آنان در مشورت آشکار میگردد[۱۵۵].
علامه مجلسی، افزون بر فواید یاد شده به دو نکتۀ دیگر اشاره میکند: یکی احترام گزاردن به یاران خود و دیگری این که در حیلۀ جنگی و دیدار با دشمن، مشورت جایز است و میتوان از نظرهای دیگران بهره برد، اما تصمیم نهایی با پیامبر است[۱۵۶]. برابر این نظر علامه مجلسی، مشورت پیامبر نیز طریق رسیدن به واقع است، اما در امور جنگ و موارد مختلف اجتماعی.
سید علی خان مدنی اعتقاد دارد این دستور برای مشورت در جنگ یا تمام کارهاست، جز آنچه وحی در بارۀ آن نازل شده است[۱۵۷]. وی سپس به بیان فواید مشورت پیامبر(ص) میپردازد که برای جلب قلوب و ارزش دادن به یاران بوده و چنانچه بزرگان عرب مشورت نمیکردند، بر مردم سخت بود، برای سنجش خرد افراد و نیز رواج سنّت مشاوره بعد از خود بوده است[۱۵۸].
به تعبیری، مشورت برای آن بوده تا امت به او اقتدا کنند[۱۵۹]. بدیهی است مشورت پیامبر(ص) نیز اغلب از این دست بوده است.[۱۶۰]
نمونههایی از مشورتهای پیامبر
سیرۀ پیامبر(ص) در مشورت بسیار مهم است. در مَثَل پیامبر پیش از جنگ بَدر، شورای مشورتی تشکیل داد و هر یک از یاران حضرت اظهار نظر کردند که مقداد بسیار زیبا سخن گفت و پس از اظهار نظر افراد، پیامبر فرمود: خداوند وعدۀ پیروزی بر یکی از دو گروه را به شما داده است[۱۶۱]. پیامبر دربارۀ اسیران بدر هم با یاران خود مشورت کرد [۱۶۲].
همچنین قبل از جنگ اُحُد با مسلمانان مشورت کرد که جوانان خواهان جنگ در خارج مدینه بودند [۱۶۳] و عبدالله بن اُبی منافق چون به نظرش عمل نشد همراه گروهی در نبرد شرکت نکرد[۱۶۴].
در جنگ خندق (احزاب) سلمان پیشنهاد کندن خندق را مطرح کرد که پیامبر پذیرفت.
مسلمانان صدر اسلام هنگام بیان دیدگاههای مشورتی خود توجه میکردند که نظرشان مخالف وحی و نظر خاصّ پیامبر نباشد و پس از اطمینان از این دو نکته، نظر خود را اگرچه مخالف نظرِ پیامبر، مطرح میکردند. در جنگ بدر پیامبر در بارۀ محلّ استقرار سپاه اسلام از مسلمانان مشورت خواست: دربارۀ جای گاه سپاه، نظر خود را به من بدهید[۱۶۵].
حباب بن منذر پرسید: آیا جای گاه استقرار لشکر، مکانی است که خداوند فرموده؟ در این صورت ما حقّ تقدم و تأخّر و تغییر آن را نداریم، یا فقط نظر و پیشنهاد است و جنگ همراه با کید و حیله است؟ پیامبر فرمود: خیر! پیشنهاد است و در جنگ حیله است. سپس حباب، دو صورت را مطرح کرد: آیا این امر الهی است که نمیتوان از آن تخلف ورزید، یا پیشنهاد پیامبر «الرّأی» است که دیگران حقّ اظهار نظر دارند؟ وقتی رسول خدا(ص) آن را نظری غیرالزامی دانست، ابن منذر افزود: در نزدیک یکی از چاههای پرآبِ بدر، اردو بزنند، و پیامبر هم پذیرفت[۱۶۶].
در جنگ خندق، مسلمانان با خیانت یهود بنیقریظه روبه رو شدند. کفار قریش هم با سپاه انبوهی به نبرد مسلمانان آمده بودند. از طرفی دیگر یهود خیبر به وعدۀ نصف درآمد یک سال خرمای خیبر، کفار قبیلۀ غطفان را با کفار قریش همراه کردند. رسول خدا(ص) برای حلّ مشکل مسلمانان، چاره اندیشیهای فراوانی کرد. از جمله برای جدا ساختن قبیلۀ غطفان از سپاه کفّار وارد مذاکره نهانی با آنان شد. آنها پذیرفتند با دریافت یک سوم خرمای سالانۀ مدینه، دست از حمایت کفار بردارند. قبل از این که قرارداد نهایی و امضا شود، رسول خدا(ص) با سرانِ اوس و خَزرج: سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت کرد. آنها پاسخ دادند: اگر این کار به دستور خدا و امری الهی است، برابرش عمل کن و اگر در آن دستوری نرسیده، اما شما چنین نظری دارید، برابر نظر خود عمل نما؛ ما شنیده و اطاعت میکنیم، ولی اگر فقط نظری است (ما هم حقّ اظهار نظر داریم) پس برای آنان نزد ما جز شمشیر نیست[۱۶۷].
در واقع بزرگان اوس و خزرج به سه نکته اشاره میکنند؛ آیا دستور خداست یا نظر پیامبر، که در این دو صورت جای سخن نیست، یا در حدّ یک نظر و پیشنهاد است. برخی نقل کنندگان این جریان فقط به جنبۀ وحیانی آن توجه کرده و نظر قطعی شخص پیامبر را نادیده گرفته[۱۶۸] و دقت لازم را در گزارش خود از مغازی واقدی نکردهاند!
البته در برخی گزارشها دو صورت بیشتر بیان نشده است. شیخ مفید مینویسد: پیامبر در بارۀ آنچه به سوی عیینه (ابن حصن) و حارث (ابن عوف دو رئیس قبیلۀ غطفان) فرستاده بود، با سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت کرد. آن دو گفتند: اگر کاری است که ناچار باید به آن عمل کرد، چون وحی خدا بر آن آمده و امر فرموده است، به آنچه تصمیم گرفتی عمل کن، اما اگر این کار را به خاطر ما انجام دادی، ما نیز نظر داریم[۱۶۹]. پیامبر پاسخ فرمود: دیدم تمام عرب برضدّ شما هستند، خواستم شوکت آنان را بشکنم. سعد بن معاذ گفت: در دوران جاهلیت هم چیزی به آنان نمیدادیم، اکنون که در پرتو اسلام عزت یافتیم، جز شمشیر نزد ما ندارند [۱۷۰].
از این گزارشها استفاده میشود که مسلمانان صدر اسلام تسلیم فرمان رسول خدا(ص) بودند و فقط در مواردی خاص که نیاز بود، نظر خود را مطرح میکردند. تفاوت محسوس معصوم با دیگران این است که مشورت با مردم به معنای شرکت دادن آنان در کارهاست. اما توجه به مسائل آن در زمان پیامبر و زمینۀ نظارت آنان را بر کارهای حکومت غیر معصوم فراهم میسازد. وقتی در جمعی تصمیمی گرفته میشود، همه متعهد به اجرای آن میشوند.[۱۷۱]
پرسش مستقیم
منابع
- ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم
- شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام
- دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی ج۲
- بهروز لک، غلام رضا، مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»، سیره سیاسی پیامبر اعظم
- اردشیری لاجیمی، حسن، سیره نبوی از نگاه استاد مطهری
- صمیمی، سید رشید، اصول و شاخصههای تمدن نبوی
- ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۴، ص ۴۳۴.
- ↑ محمد قلعهجی، معجم اللغة الفقها، ص ۴۳۲.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۵، ص ۳۳۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۲۸؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۱۲۹ و ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۱۷.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، ج ۵، ص ۳۳۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۳۲۸؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۱۲۹ و ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۱۷.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۳.
- ↑ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۴، ص ۲۵۰.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۳-۴۷۴.
- ↑ شیخ حر، عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۶۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۱۳۶ و ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح، ص۳۹۳.
- ↑ « مَا شَقِيُّ قَطُّ عَبْدِ بمشوره وَ لَا سَعْدِ باستغناء رَأْيِ»؛ الجامع لاحکام القرآن، ج ۴، ص ۲۵۱ و ابن حزم، الاحکام، ج ۶، ص ۷۶۵.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۴.
- ↑ « مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَاء».
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۴.
- ↑ « اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْيِ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوَاب»
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۴.
- ↑ « مَنْ أَرَادَ أَمْراً فشاور فِيهِ وَ قضيئ هُدًى لأرشد الْأُمُورِ»؛ جلالالدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۱۰؛ المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۴۰۹؛ الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۸، ص ۱۸۱ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۶۴.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۴.
- ↑ « مَا تَشَاوَرَ قَوْمٌ قَطُّ إِلَّا هُدُوا لأَرْشَدِ أَمْرِهِم»؛ الدر المنثور، ج ۶، ص ۱۰.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۴-۴۷۵.
- ↑ « إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ خِيَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ سُمَحَاءَكُمْ وَ أَمْرُكُمْ شُورَى بَيْنَكُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ بَطْنِهَا وَ إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ شِرَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ بُخَلَاءَكُمْ وَ لم یکن أمرکم شوری بینکم فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ ظَهْرِهَا»؛ ترمذی، سنن، ج ۳، ص ۳۶۱؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۲۷ و کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۱۲۳.
- ↑ الجامع لاحکام القرآن، ج ۴، ص ۲۵۰.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۵.
- ↑ الدر المنثور، ج ۲، ص ۹۰.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۵.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۶.
- ↑ ابوالحسن الماوردی، ادب القاضی، ج، ۱، ص۳۶۸.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۶.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۰۳ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۹.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۶.
- ↑ ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ «آنان کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان دادهایم میبخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۲۴۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۳، ص ۴۷؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج۴، ص۸۰ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج۴، ص۷۰.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۶-۴۷۷.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۴۷۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۳۵؛ المغازی، ج ۱، ص ۴۰۸ - ۴۰۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه. ، ج ۱، ص ۶۱۵ - ۶۱۶؛ امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۲۴۱ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۴، ص ۲۶.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۷۴ - ۴۷۵؛ دلائل النبوه، ج ۳، ص ۱۳۷، المغازی، ج ۱، ص ۱۰۷ و امتاع الأسماع، ج ۱، ص ۱۱۵.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۷.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۱۷۳ و احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۱، ص ۳۱۷.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۱۵، السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۰۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۹۷ و المغازی، ج ۲، ص ۴۳۰.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۹۲؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۱۹۰ و نور الدین علی سمهودی، وفاء الوفاء، ج ۲، ص۶.
- ↑ «ای مؤمنان! چون میخواهید با پیامبر رازگویی کنید پیش از رازگوییتان صدقهای بپردازید، این برای شما بهتر و پاکیزهتر است ولی اگر (چیزی) نیابید بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مجادله، آیه ۱۲.
- ↑ ابن حجر، فتح الباری، ج ۱۱، ص ۶۸.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۸-۴۷۹.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۴۸ - ۴۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۰۳ و الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۲۹.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۷۹.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ شوری در قرآن و حدیث، ص۳۱- ۳۶.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۲۵۱.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «رسول خدا (ص) با اصحاب خود بسیار مشورت میکرد». جلالالدین المحلی، جلالالدین عبدالرحمن بن أبیبکر السیوطی، تفسیر الجلالین، باشراف محمد فهمی أبوعبید، مروان سوار، عبد المنعم العانی، الطبعة الثانیة، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۶ ق. ص۸۲.
- ↑ «هیچ کس را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا (ص) با اصحابش مشورت کند». محمد بن ادریس الشافعی، الأم، اشرف علی طبعه و باشر تصحیحه محمد زهری النجار، دارالمعرفة، بیروت، ج۷، ص۹۵؛ همو، مسند الامام الشافعی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ص۲۷۷؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۸۶؛ تفسیر الکشاف، ج۱، ص۴۳۲؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۴، ص۱۰۱؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۵، ج۹، ص۲۱۸؛ الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، ص۴۶۷؛ [بدین صورت آمده است: «مَا رَأَيْتُ رَجُلا أَكْثَرَ اسْتِشَارَةً لِلرِّجَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»] شهاب الدین احمد بن علی ابن حجر العسقلانی، فتح الباری (شرح صیح البخاری)، تحقیق عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، محمد فؤاد عبد الباقی، الطبعة الاولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۰ ق. ج۱۳، ص۴۲۰؛ الخصائص الکبری، ج۲، ص۹۰؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۹۷؛ محمد بن علی بن محمد الشوکانی، نیل الاوطار (شرح منتقی الاخبار من أحادیث سید الاخیار لابن تیمیة)، دارالحدیث، القاهرة، ج۷، ص۲۲۵.
- ↑ تفسیر المنار، ج۴، ص۱۹۹.
- ↑ محمد حسین نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، به ضمیمه مقدمه و پا صفحه و توضیحات سید محمود طالقانی، شرکت سهامی انتشار، ص۵۳-۵۴.
- ↑ حسین علی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، الطبعة الاولی، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، قم، ۱۴۰۸ ق. ج۲، ص۳۲.
- ↑ «رسول خدا (ص) با اصحاب خود مشورت میکرد، سپس بر آن چه میخواست تصمیم میگرفت». المحاسن، ج۲، ص۶۰۱؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۴۲۸؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۱.
- ↑ دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، ج۲، ص۳۴.
- ↑ سید محمد تقی حکیم استاد اصول فقه در دانشکده منتدی النشر در مقدمهای که بر کتاب گرانقدر «النص و الاجتهاد» تألیف مرحوم عبد الحسین شرف الدین نوشته درباره این دو اصطلاح چنین توضیح داده است: «نص دلیل لفظی مبتنی بر حکم شرعی است که صدور آن از راه قطع از جانب شارع مسلم باشد، یا ظن معتبر شرعی یا عقلی است که از جانب کتاب یا سنت رسیده باشد؛ و اجتهاد در مفهوم عام آن به کار بردن تمام کوشش در جستجوی ظن به چیزی از احکام شرعی است به نحوی که مجتهد احساس کند از رسیدن به چیزی اضافه بر آن عاجز است؛ یا به کار بستن تمام کوشش برای ادراک احکام فرعی شرعی از ادله تفصیلی آنهاست... و شاید دقیقترین تعریف از نظر منطقی که کمترین اشکال بر آن وارد است این باشد که گفتهاند اجتهاد ملکهای است که مجتهد را قادر میسازد به وسیله آن صغریات را با کبریات برای نتیجه گرفتن حکم شرعی به هم ضمیمه کند یا به معنی وظیفه عملی شرعی یا عقلی است». النص و الاجتهاد، ص۴۱-۴۲.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ ر. ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۵۵-۴۵۶.
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ ر. ک: تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۰۴.
- ↑ تفسیر التبیان، ج۹، ص۵۶۴.
- ↑ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ ر. ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۳۴-۴۳۵.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ ر. ک: تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۵۰-۴۵۱.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۲۰؛ قریب به همین: المغازی، ج۱، ص۴۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ تقی الدین احمد بن علی المقریزی، امتاع الاسماع بما للرسول من الابناء و الاموال و الحفدة و المتاع، صححه و شرحه محمود محمد شاکر، مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، القاهرة، ۱۹۴۱ م. ج۱، ص۷۳.
- ↑ أبوحمزة ثابت بن دینار الثمالی، تفسیر القرآن الکریم لأبی حمزة الثمالی، تجمیع عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین، الطبعة الاولی، نشر الهادی، ۱۴۲۰ ق. ص۱۸۱؛ أبوالحسن علی بن ابراهیم القمی تفسیر القمی، صححه و علق علیه و قدم له السید طیب الموسوی الجزائری، الطبعة الاولی، دار السرور، بیروت. ۱۴۱۱ ق. ج۱، ص۲۵۸؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۱۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۱۲۴؛ تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ «گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.
- ↑ برک الغماد نام جایی است در راه یمن در فاصله پنج شب راه از مکه از راه ساحلی. ر. ک: معجم البلدان، ج۱، ص۳۹۹-۴۰۰؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۱۸؛ الروض المعطار، ص۸۶. و برخی آن را شهری در حبشه ذکر کردهاند. ر. ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ عبد الرحمن بن عبد الله بن احمد الخثعمی السهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق و تعلیق و شرح عبد الرحمن الوکیل، دارالکتب الحدیثة، القاهرة، ج۵، ص۱۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ أبو القاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، الطبعة الاولی، دار الفکر، ۱۴۱۵ ق. ج۶۰، ص۱۵۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ اسد الغابة، ج۴، ص۴۷۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۸؛ الروض المعطار، ص۸۲.
- ↑ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۹-۲۶۰؛ و نیز نک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۰؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ الدر المنثور، ج۲، ص۹۰؛ تفسیر المنار، ج۴، ص۲۰۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۲؛ و مقریزی چنین نوشته است: وَ اسْتَشَارَ أَصْحَابَهُ فِی الْمَنْزِلِ. امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۷.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۴۳؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۱۸۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۲، ص۶۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۱۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ «بگو آیا برای ما جز یکی از دو نکویی را انتظار دارید؟» سوره توبه، آیه ۵۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۱؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۲-۵۰۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۰؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۱۳-۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۴۴-۴۴۵؛ سیرة ابن هشام، ج۳، ص۲۳۹؛ أنساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۶؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۸۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ الدرالمنثور، ج۲، ص۹۰.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۲۸؛ السنن الکبری، ج۹، ص۲۱۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۴۲.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۵۷؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۴۲۰.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۴۲.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۷۶، ۹۵، ۱۰۷، ۱۰۸؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۹؛ مستدرک الحاکم، ج۳، ص۳۱۸؛ اسد الغابة، ج۳، ص۲۵۸؛ الاصابة، ج۲، ص۳۶۱؛ کنزالعمال، ج۱۱، ص۷۱۱.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۳۳۲-۳۴۲.
- ↑ نک: معجم مقاییساللغة، ج۳، ص۲۲۶؛ المفردات، ص۲۷۰؛ تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۵۲۶؛ الجامع الاحکام القرآن، ج۴، ص۲۴۹؛ لسان العرب، ج۷، ص۲۳۳؛ محمد مرتضی الزبیدی، تاجالعروس، دار مکتبة الحیاة، بیروت، ج۳، ص۳۱۸.
- ↑ «هیچ پشتیبانی مطمئنتر از مشورت نیست». المحاسن، ج۲، ص۶۰۱؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۳۹؛ أبوالقاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، ترجمة الامام الحسن (ع) من تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محمد باقر المحمودی، الطبعة الاولی، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، بیروت، ۱۴۰۰ ق. ص۱۶۴؛ میران الاعتدال، ج۳، ص۶۰۲؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۴۴؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۸۳؛ کنزالعمال، ج۱۶، ص۱۲۰؛ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۰، ج۹۱، ص۲۵۴.
- ↑ «الْمُشَاوَرَةُ اسْتِظْهَارٌ» شرح غررالحکم، ج۱، ص۵۲.
- ↑ «نِعْمَ الْمُظَاهَرَةُ الْمُشَاوَرَةُ» (خوب یاریکردنی است با یکدیگر مشورت کردن). شرح غررالحکم، ج۶، ص۱۵۷.
- ↑ «مَنْ شَاوَرَ ذَوِي النُّهَى وَ الْأَلْبَابِ فَازَ بِالنُّجْحِ وَ الصَّوَابِ» (هر که با عاقلان و خردمندان مشورت کند، به کامیابی و درستی رسد). شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۳۷.
- ↑ «مَنِ اسْتَشَارَ ذَوِي النُّهَى وَ الْأَلْبَابِ فَازَ بِالْحَزْمِ وَ السَّدَادِ» شرح غررالحکم، ج۵، ص۳۹۶.
- ↑ «الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ» نهجالبلاغه، حکمت ۲۱۱؛ شرح غررالحکم، ج۱، ص۲۵۶؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۴۲۵.
- ↑ «جِمَاعُ الْخَيْرِ فِي الْمُشَاوَرَةِ» شرح غررالحکم، ج۳، ص۳۶۸.
- ↑ «مَنْ شَاوَرَ ذَوِي الْعُقُولِ اسْتَضَاءَ بِأَنْوَارِ الْعُقُولِ» غررالحکم، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ «وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا» نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱، ربیع الابرار، ج۴، ص۴۹.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «الْمُسْتَشِيرُ عَلَى طَرَفِ النَّجَاحِ» شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ «الْمُسْتَشِيرُ مُتَحَصِّنٌ مِنَ السَّقَطِ» شرح غررالحکم، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ «با صاحبان خرد مشورت کن تا از لغزشها و پشیمانیها ایمن گردی». شرح غررالحکم، ج۴، ص۱۷۹.
- ↑ «لَا يَسْتَغْنِي الْعَاقِلُ عَنِ الْمُشَاوَرَةِ» شرح غررالحکم، ج۶، ص۳۸۹.
- ↑ «وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ» نهج البلاغه، حکمت ۲۱۱؛ شرح غررالحکم، ج۴، ص۴۷۳.
- ↑ «مَنِ اسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ ضَلَّ» شرح غررالحکم، ج۵، ص۱۶۹.
- ↑ «مَنْ قَنِعَ بِرَأْيِهِ فَقَدْ هَلَكَ» شرح غررالحکم، ج۵، ص۱۵۸.
- ↑ «ای علی... و آنکه مشورت کند پشیمان نشود». العقد الفرید، ج۱، ص۶۶؛ امالی الطوسی، ج۱، ص۱۳۵؛ جمالالدین أبوالفتوح حسین بن علی رازی، تفسیر روض الجنان و روح الجنان، مکتبة المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ق. ج۱، ص۶۷۴؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۹۰؛ وسائل الشیعة، ج۵، ص۲۱۶، ج۸، ص۲۶۵.
- ↑ «هیچ بندهای با مشورت کردن بدبخت نشد و هیچ کس با بینیاز دانستن خود از مشورت سعادت نیافت». الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۲۵۱؛ تفسیر روض الجنان، ج۱، ص۶۷۴.
- ↑ «کسی که از نگرشهای گوناگون استقبال کند، جایگاههای نادرستیها را بازشناسد». الکافی، ج۸، ص۲۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۸؛ المواعظ، ص۷۱-۷۲؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳.
- ↑ «برخی از آرا را به برخی دیگر بزنید تا رأی درست زاید و به دست آید». شرح غررالحکم، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ «هر که تصمیم به اجرای کاری گیرد و برای آن مشورت کند و انجام دهد، به بهترین راه دست یابد». الدرالمنثور، ج۶، ص۱۰؛ شهاب الدین أبوالفضل محمود الآلوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ج۲۵، ص۴۶.
- ↑ «هرگاه عزم کاری کنی مشورت کن». غررالحکم، ج۱، ص۲۷۵؛ و نیز فرمود: «شَاوِرْ قَبْلَ أَنْ تَعْزِمَ». (پیش از آنکه عزم کاری کنی مشورت کن). غررالحکم، ج۱، ص۴۰۷.
- ↑ «هیچ قومی مشورت نکردند جز آنکه به بهترین امور هدایت یافتند». تفسیر الکشاف، ج۱، ص۴۳۲، ج۴، ص۲۲۸؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۶؛ الدر المنثور، ج۱، ص۹۰، ج۶، ص۱۰؛ تفسیر روح المعانی، ج۲۵، ص۴۶.
- ↑ «هنگامی که زمامداران شما نیکانتان و توانگران شما سخاوتمندانتان باشند و کارهایتان به مشورت انجام شود، در این موقع روی زمین از زیر زمین برای شما بهتر است (شایسته زندگی و بقا هستید)، ولی اگر زمامداران شما بدانتان و توانگران شما بخیلهایتان باشند و کارهایتان به مشورت انجام نگیرد، در این صورت زیر زمین از روی آن برای شما بهتر است (شایسته زندگی و بقا نیستید)». تفسیر روض الجنان، ج۱، ص۶۷۴؛ و نیز ر. ک: سنن الترمذی، ج۴، ص۴۵۹؛ تحف العقول، ص۲۶؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۸؛ تفسیر روح المعانی، ج۲۵، ص۴۶-۴۷.
- ↑ از ابن عباس نقل شده است که چون آیه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ نازل شد، رسول خدا (ص) فرمود: «أَمَا إِنَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَغَنِیَانِ عَنْهَا وَ لکِنْ جَعَلَهَا اللهُ رَحْمَة لِأَمَّتِی». (بدانید که خدا و رسولش از مشورت بینیازند، اما خداوند آن را رحمتی برای امت من قرار داده است). الدرالمنثور، ج۲، ص۹۰؛ محمد بن یوسف الصالحی الشامی، سبل الهدی فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبد الموجود، دارالکتب العلمیة، بیروت، ج۱۰، ص۳۹۸؛ محمد بن علی بن محمد الشوکانی، فتح القدیر، دارالمعرفة، بیروت، ج۱، ص۳۹۵؛ تفسیر روح المعانی، ج۴، ص۱۰۶؛ تفسیر المیزان، ج۴، ص۶۹.
- ↑ «پس آنچه به شما داده شده است کالای زندگانی این جهان است و آنچه نزد خداوند است برای آنان که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکّل دارند بهتر و پایاتر است * و (نیز برای) کسانی که از گناهان بزرگ و کارهای زشت دوری میگزینند و چون به خشم آیند درمیگذرند * و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کردهاند و نماز را بر پا داشتهاند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان دادهایم میبخشند * و آنان که چون بدیشان ستم رسد داد (خود) میستانند» سوره شوری، آیه ۳۶-۳۹.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ «کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
- ↑ تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۶۳.
- ↑ ناصرالدین أبوسعید عبدالله بن عمر البیضاوی، الانوارالتنزیل و الاسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۸ ق. ج۲، ص۳۶۵؛ تفسیر الصافی، ج۲، ص۵۱۸.
- ↑ «هیچ مردمی در کارهایشان با یکدیگر مشورت نکردند مگر آنکه به بهترین راههای موجود دست یافتند» تفسیر التبیان، ج۹، ص۱۶۸.
- ↑ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ أَی أَمْرُهُمْ ذُو شُورَی یَعْنِی یَسْتَشِرُونَ فِی أُمُورِهِمْ وَ لَا یَسْتَبِدُّونَ بِآرَائِهِم لِخُرُوجِهِمْ مِنْ أَنَانِیَّتِهِمْ وَ اعْتِمَادِ کُلِّ عَلَی الْآخَرِ فِی طَلَبِ الْخَیْرِ وَ بَیَانِهِ لَهُ الحاج سلطان محمد الجنابذی (ملا سلطان علی گنابادی)، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، الطبعة الثانیة، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۸ ق. ج۴، ص۴۹.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۳۲۵-۳۳۲.
- ↑ «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کردهاند و نماز را بر پا داشتهاند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان دادهایم میبخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَسْتَشِيرُ أَصْحَابَهُ ثُمَ يَعْزِمُ عَلَى مَا يُرِيدُ اللَّهُ»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۲، ص۱۰۱.
- ↑ مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۳۸۶.
- ↑ «لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۲، ص۱۰۰.
- ↑ بهروز لک، غلام رضا، مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۷۱.
- ↑ تحف العقول، ص۲۶.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۳، ص۷.
- ↑ اسدالغابه، ج۳، ص۲۵۸.
- ↑ سیره نبوی دفتر دوم، ص۲۵۹؛ برگرفته از: تفسیر تستری، ص۲۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۰۰.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۸، ص۴۲۶.
- ↑ الارشاد، ص۱۵۸.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۵۳.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۲۴۳ - ۲۴۵.
- ↑ مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۲۴۰ و ۲۴۸.
- ↑ اردشیری لاجیمی، حسن، سیره نبوی از نگاه استاد مطهری ص ۵۲.
- ↑ طبقات ابن سعد، ج۲، ص۵۲.
- ↑ «پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ برای تفصیل بیشتر نک: المیزان، ج۴، ص۸۳.
- ↑ یک هزار حدیث، ص۱۰۴ و ۱۰۵.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اصول و شاخصههای تمدن نبوی، ص ۷۲.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ ای استخرِج آرائَهُمْ و اسْتَعْلِمُ ما عِنْدَهُمْ مِنْ شِرْت العَسَل ای استخرجتُهُ مِن مَوضِعِه؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۵۴-۳۵۵؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۸۸۲ و چ سنگی، ج۱، ص۷۱۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 583 - 584.
- ↑ سیدمرتضی، الفصول المختاره، ص۳۲
- ↑ و خامسها: أنّ ذلکَ فی أمور الدُّنیا و مکایدِ الحَربِ و لِقاءِ العَدُوِّ و فی مِثْلِ ذلک یَجُوزُ أَنْ یَسْتَعینَ بِآرائِهِم. فَإذا عَزَمْتَ أی فَإذا عَقَدْت قَلبَکَ عَلَی الفِعْلَ و إمضائِهِ، بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۹۸.
- ↑ ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ أَی فی أَمرِ الحَرْبِ أَو مُطْلَقاً إلَّا ما نَزَلَ بِهِ وَحْیٌ. شیرازی مدنی، الطّراز، ج۸، ص۲۱۲.
- ↑ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۸۸۲ و چ سنگی، ج۱، ص۷۱۸: بِأنّ ذلِکَ لِیَقْتَدی بِهِ أمَّتُهُ فِی المُشاوَرَه.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ راوندی، فقه القرآن، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 584 - 586.
- ↑ ابن عربی، احکام القرآن، ج۲، ص۸۷۹؛ جصاص، أحکام القرآن، ج۴، ص۲۵۸.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۱، ص۲۰۹- ۲۱۴.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب، ج۳، ص۱۳۴؛ واقدی، مغازی، ج۱، ص۴۴۵.
- ↑ أُشِیرُوا عَلَیَّ فِی المَنزلِ
- ↑ واقدی، مغازی، ج۱، ص۵۳؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۹، ص۲۴۳؛ سیوطی، الدّرّ المنثور، ج۳، ص۱۶۷؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۱۰۸.
- ↑ إنْ کانَ هَذا أمراً مِنَ السَّماءَ فامْضِ لَهُ، و إن کان أمراً لم تُؤمَرُ فیهِ و لَک فیه هَوَی فَامْضِ لَما کان لَک فیه هَویٰ، فَسَمْعاً و طاعَةً، و إن کانَ إنَّما هُوَ الرّأیُ فَما لَهُمْ عِندَنا إلّا السَّیْفُ. (واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۷۸؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۹، ص۲۵۳؛ صالحی شامی، سبل الهدی ج۴، ص۳۷۶)، در این منبع خبر را از ابن اسحاق آورده است.
- ↑ نعمت الله صالحی نجف آبادی، ولایت فقیه در حکومت صالحان، ص۲۵۸.
- ↑ «وَ اسْتَشَارَ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ وَ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ فِيمَا بَعَثَ بِهِ إِلَى عُيَيْنَةَ وَ الْحَارِثِ فَقَالا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ كَانَ هَذَا الْأَمْرُ لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الْعَمَلِ بِهِ لِأَنَّ اللَّهَ أَمَرَكَ فِيهِ بِمَا صَنَعْتَ وَ الْوَحْيَ جَاءَكَ بِهِ فَافْعَلْ مَا بَدَا لَكَ وَ إِنْ كُنْتَ تُحِبُّ أَنْ تَصْنَعَهُ لَنَا كَانَ لَنَا فِيهِ رَأْيٌ». شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۹۶؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۵۲.
- ↑ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۹۶؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۵۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 586 - 588.