موانع بهره‌مندی از ولایت الهی در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

انسان برای رستگاری و هدایت تحت ولایت الهی، نیاز به راهنمایی اولیای الهی دارد. همچنین برخی افعال و اعمال مانعی برای بهره‌مندی از ولایت الهی است؛ عصیان، شرک، عقوق والدین، رباخواری، زنا، شرب خمر، استهزا، غرور، اصرار بر گناه و غیره از مهمترین این عوامل هستند.

مقدمه

از جمله موانع بهره‌مندی از ولایت الهی موارد ذیل هستند:

نخست: عصیان

عصیان، یکی از اساسی‌ترین موانع تحقق ولایتمداری ولی حق است و دیگر موانع از مصادیق آن محسوب می‌شوند. عصیان، به معنای تبعیت نکردن است و مخالفت و ترک عمل بر طبق سیره و دستورهای خلیفه خدای سبحان، از موارد بارز آن هستند. عصیان موجب بیزاری ولی حق از عمل عاصیان می‌شود: فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ[۱]؛ و سبب گمراهی آشکار می‌گردد: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۲]؛ و باعث بُعد از قرب الهی و گرفتار شدن در قهر و عذاب الهی خواهد شد: وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ[۳].[۴]

بنابراین، افرادی که ادعای پیروی و از ولایت حَقّه را می‌نمایند، اما در عمل بر خلاف آن ادعا باشند، به نحوی مصداق این آیه شریفه هستند: وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ[۵].

و دیگر اینکه در روز قیامت، آرزو می‌کنند که ای کاش با خاک اطراف یکی می‌شدند و برانگیخته نمی‌شدند و مخالفت‌ها و عصیان آنان از سیره و دستورهای خلیفه زمانشان مکشوف نمی‌گردید: يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ[۶].

انجام محرّمات و ترک واجبات[۷] از موارد عصیان هستند که موجب ناخرسندی خلیفه خدای سبحان می‌شوند[۸].

دوم: انجام گناهان بزرگ

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا[۹]. گناه با توجه به آیه شریفه، به دو نوع تقسیم شده است: بزرگ و کوچک؛ در تعریف گناهان بزرگ و کوچک اختلاف نظر وجود دارد[۱۰]. از ظاهر عبارات برخی مفسران[۱۱] استفاده می‌شود که آنان قائل به بزرگ بودن همه گناهان بوده و کبیره و صغیره بودن را نسبی دانسته‌اند، ولی ظاهر آیه شریفه حاکی از وجود دو نوع گناه بزرگ و کوچک است. همین‌طور در اینکه گناهان بزرگ چیست و تعداد آن، چه عددی و مصادیق آن کدامند؟ عده‌ای در تعریف گناهان بزرگ گفته‌اند: گناه بزرگ، گناهی است که در قرآن مجید درباره مرتکبین، وعده عذاب داده شده است؛ ولی این تعریف، قابل مناقشه است و جامع نیست؛ چون برخی گناهان بزرگ هستند که درباره آن وعده عذاب نیست. عده‌ای دیگر گفته‌اند: بر مرتکبین آنها، حدّی تعیین شده باشد؛ این نیز قابل مناقشه است، چون بعضی گناهان بزرگ هستند که حدّی بر عامل آن، تعیین نشده است، مانند ریا.

بنابراین، گناهان بزرگ، گناهانی هستند که در شرع مقدس از آنها نهی شدید شده است، بعضی از آنها، دارای حد بوده و بعضی دیگر حدّی برای عامل آنها تعیین نشده بلکه وعده عذاب بر عامل آنها داده شده است. پس معیار شناخت آنها، وعده عذاب یا تعیین حد بر عامل آنها و در غیر این دو صورت، نهی شدید از آنهاست[۱۲]. بعضی، آنها را حدود هفتاد دانسته‌اند و بعضی دیگر هفتصد[۱۳] و بیش‌تر از آن، با توجه به کثرت آنها، در این کتاب فقط‍ با استناد به روایتی، به بعضی از آنها اشاره می‌شود و بقیه موارد، مشمول عنوان عِصیان[۱۴] و از مصادیق آن هستند.

در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که: آن حضرت در درخواست تفسیر آیه شریفه و تعیین گناهان بزرگ، مواردی را طبق آیات دیگر بیان می‌فرمایند: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ الله الْحَسَنِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ (ع) قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ عَلَی أَبِي عَبْدِ الله (ع) فَلَمَّا سَلَّمَ وَ جَلَسَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ ثُمَّ أَمْسَكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ الله (ع) مَا أَسْكَتَكَ قَالَ أُحِبُّ أَنْ أَعْرِفَ الْكَبَائِرَ مِنْ كِتَابِ الله عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ نَعَمْ يَا عَمْرُو أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ الْإِشْرَاكُ بِالله يَقُولُ الله وَ مَنْ يُشْرِكْ بِالله فَقَدْ حَرَّمَ الله عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ بَعْدَهُ الْإِيَاسُ مِنْ رَوْحِ الله لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ الله إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ ثُمَّ الْأَمْنُ لِمَكْرِ الله- لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ الله إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ وَ مِنْهَا عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ لِأَنَّ الله سُبْحَانَهُ جَعَلَ الْعَاقَّ جَبَّاراً شَقِيًّا وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ الله إِلَّا بِالْحَقِّ* لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها إِلَی آخِرِ الْآيَةِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ وَ أَكْلُ الرِّبَا لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ وَ السِّحْرُ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ الزِّنَا لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً وَ الْيَمِينُ الْغَمُوسُ الْفَاجِرَةُ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ الله وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ الْغُلُولُ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مَنْعُ الزَّكَاةِ الْمَفْرُوضَةِ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- فَتُكْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ وَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ كِتْمَانُ الشَّهَادَةِ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ نَهَی عَنْهَا كَمَا نَهَی عَنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ وَ تَرْكُ الصَّلَاةِ مُتَعَمِّداً أَوْ شَيْئاً مِمَّا فَرَضَ الله لِأَنَّ رَسُولَ الله (ص) قَالَ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ الله وَ ذِمَّةِ رَسُولِ الله (ص) وَ نَقْضُ الْعَهْدِ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ قَالَ فَخَرَجَ عَمْرٌو وَ لَهُ صُرَاخٌ مِنْ بُكَائِهِ وَ هُوَ يَقُولُ هَلَكَ مَنْ قَالَ بِرَأْيِهِ وَ نَازَعَكُمْ فِي الْفَضْلِ وَ الْعِلْمِ»[۱۵].[۱۶]

نکته مورد توجه در روایت مذکور، این است که به بعضی گناهان، مانند. سرقت، غیبت و... اشاره نشده، در حالی که آنها نیز از گناه‌های بزرگ هستند، علت آن معلوم نیست. و در روایاتی دیگر نیز هنگام سؤال از گناهان بزرگ، به بعضی از آنها اشاره شده و در روایت مذکور، سائل فلسفه عدم ذکر گناهان دیگر را نپرسید[۱۷]، آن یا به دلیل معلوم بودن بزرگ بودن غیر موارد مذکور بوده یا اینکه امام (ع) در مقام بیان بعضی از گناهان بوده، نه همه آنها.

اما فلسفه ذکر روایت در این کتاب، به دلیل ذکر گناهان بزرگ با استناد به آیات شریفه بوده و آن با روش کتاب که عمده مستندات آن، آیات شریفه است، همخوانی دارد. بنابراین، مراد از گناهان بزرگ فقط‍ آنچه در این روایت ذکر شده‌اند، نیست، بلکه شامل همه گناهان بزرگ، همانندِ سرقت، تضییع حقوق دیگران، غیبت، نمّامی و... است[۱۸].

سوم: شرک

إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ[۱۹]؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا[۲۰].

معنای لغوی شرک، عبارت از: "همراهی و تقارن دو فرد یا افرادی در عمل یا امری است به نحوی که هر یک از آنان، نصیب یا تأثیری در آن داشته باشد"[۲۱]. بنابراین، شرک دارای معنای عامی است که شامل همه موارد شرک جَلی (بت‌پرستی) و خَفی (ریا) می‌شود، لذا هر دو، مورد عِقاب و عذاب الهی هستند.

شرک در مقابل توحید است، چنان که توحید دارای مراتب سه‌گانه توحید در ذات، توحید در صفات، توحید در افعال است، شرک نیز دارای همان مراتب است و عمده مطلب، شرک در افعال است که اگر توجه به واسطه‌ها و مسبب‌ها از باب استقلال در تأثیر باشد، شرک در افعال محقَّق می‌شود، و چه بسا مفهوم شرک را آنچه گفته عامیانه است: امیدم اول به خدا و بعد فلانی است، برساند یا سخنان دیگری مشابه آن، در این مواقع به جای آن گفتارها، باید گفت: همه امیدم به خداست و مشکلم را اگر خدا بخواهد، توسط‍ کسی به نتیجه می‌رساند.

توحید در افعال که به توحید افعالی معروف است، طبق نوشته مفسری دارای مراتبی است: "از برای توحید افعالی چهار مرتبه گفتند:

  1. به‌ زبان اقرار می‌کند که تمام امور تحت مشیت الهی است ولی قلباً مستند به‌اسباب و وسایط‍ می‌داند و این توحید منافقین است؛
  2. قلباً هم معتقد است اما رسوخ در قلب نکرده و متوجه به اسباب است و این توحید عوام است؛
  3. رسوخ در قلب کرده و اسباب را به منزله آلات می‌داند و توکل در این مرتبه پیدا می‌شود و این توحید خواص است؛
  4. به کلی نظر به اسباب ندارد؛ نمی‌خواهد جز خدا، نمی‌بیند جز خدا، و می‌گوید: لا مؤثّر في الوجود الا اللّه و این توحید انبیا و اولیا است که از آن تعبیر به خاصّ‌الخاص می‌کنند"[۲۲].

ریا در عبادات و هر عملی که قصد قربت الهی، شرط‍ صحت آن باشد، ملحق به شرک می‌شود؛ زیرا قصد ریاکار و هدفش رسیدن به شُهرت و جاه و منزلت نزد مردم یا مال است، پس در واقع مطیع خدای سبحان نبوده، بلکه برای مردم بوده است و آن به موجب کوچک لحاظ‍ کردن خداوند عظیم است، زیرا کسی که در عبادت پروردگارش، بنده‌ای از بندگانش را قصد می‌کند، بی‌تردید می‌پندارد او در برآوردن مطلوبش از خدای قادر، تواناتر و تقرب به وی از تقرب به خدای متعال بهتر است، پس کدام اهانت و استحقار به پروردگار عالمیان از این بدتر است‌؟!: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ[۲۳].

یا آیه‌ای دیگر، ریاکار را فرد بی‌ایمان به خدای متعال و به روز قیامت معرفی می‌کند؛ ریاکار و مشرک در صفت بی‌ایمانی، مانند هم هستند: وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ[۲۴].

ریا امری خطرناک است که بسیاری از وجود آن در افعالشان غافل هستند و در ظاهر آن را انکار می‌نمایند، اما ریا با انکار، برطرف نمی‌شود، بلکه برای رفع آن از درون خود، مجاهده و مراقبت همه‌جانبه لازم است؛ زیرا افرادی یک عمر اعمال عبادی انجام می‌دهند، ولی از ثمرات عمل خالص از ریا که حکمت باشد، بی‌بهره هستند[۲۵].

چهارم: ناامیدی از رحمت بی‌انتهای الهی

لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[۲۶]؛ قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ[۲۷].

معنای یأس و قنوط‍ در فارسی، ناامیدی است، اما بین آن دو در زبان عربی، فرق وجود دارد: "یأس عبارت از قطع طمعامید] از چیزی، و قنوط‍ از آن اخص و به معنای یأس شدید است"[۲۸].

مفسری درباره یأس می‌نویسد: "یأس که معنای مقابلی آن، طمع و رجا است و نهی از ناامیدی، یعنی قطع انتظار و توقع از رحمت الهی، دادرسی و فریادرسی الهی، و یأس و قنوط‍‌، نتیجه غوطه‌ور شدن در مادّیات، شهوات و دنیا، و جدا شدن از محیط‍ رحمت و امور معنوی است. بر هر کس که ایمان به خدا دارد، لازم است به این معنا معتقد شود که خدا هر چه را بخواهد، انجام می‌دهد و به هر چه اراده کند، حکم می‌نماید و هیچ قاهری نیست که بر مشیت او فائق آید. یا حکم او را به تأخیر اندازد. و هیچ صاحب ایمانی نباید از روح خدا و دادرسی او مأیوس و از رحمت بیکرانش ناامید شود؛ زیرا یأس از روح خدا و نومیدی از رحمتش، در حقیقت محدود کردن قدرت او، و در معنا کفر و انکار به احاطه و سعه رحمت اوست که طبق این آیه: وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۹]، ناامیدی و یأس از صفات کافران است”[۳۰].

بنابراین، اگر ناامیدی کسی از رحمت بیکران الهی و دادرسی او از جهت اعتقاد به عدم توانایی خدای قادر متعال بر گسترش دادن رحمتش و رفع گرفتاری‌ها و مشکلاتش باشد، چنین اعتقادی کفر است؛ زیرا در واقع ایمانش تبعیض شده و معتقد است خدای متعال، قدرت بر رحمت و گشایش دادن امور و رفع سختی‌ها و مشکلات او را ندارد. اما اگر فقط‍ ناامید است و به پیشگاه پروردگار متعال تضرع و دعا نکند، مرتکب گناهی بزرگ شده که باید از آن حالت ناامیدی، استغفار و توبه کند[۳۱].

پنجم: ايمن بودن از مكر الهی

أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ[۳۲]. مفسری در معنای مكر، می‌نويسد: "مكر در اصل به معنای خدعه و نيرنگ است و بر پوشش نيز اطلاق می‌شود. گفته می‌شود: مكر الليل أي ستر بظلمته ما هو فيه"[۳۳].

هنگامی كه مكر به خداوند نسبت داده می‌شود، مراد از آن استدراج است كه خدای سبحان بنده گناهكارش را به حال خود وامی‌گذارد تا با غفلتش به هلاكت بيفتد، لذا استدراج را تشبيه به مكر كرده‌اند. ايمن بودن از مكر الهی، اگر به صورت اعتقاد درآيد و بنده گناهكار باور كند خدای متعال، قادر بر انتقام از او نيست، چنين اعتقادی كفر است، اما اگر اعتقاد نباشد، مرتكب گناه بزرگ شده است.

البته مكر ابتدايی از جانب خدای سبحان برای بنده غير گناهكار مُحال است، و مراد از آن، مكری است كه برای تنبيه و مجازات بنده گناهكارش باشد و هيچ‌كس تا هنگامی كه در دنيای زودگذر است، نبايد خود را از مجازات‌های گوناگون الهی، مانندِ سلب توفيق، استدراج، بلايای طبيعی، امراض بدنی و... آسوده خاطر بداند و بايد بين خوف و رجا باشد و افراد مؤمن حقيقی، همواره در ميان آن دو حالت هستند.

شايد اشكال شود كه: چرا افراد مؤمن و مبرّا از گناهان، همواره بايد بين ترس از مكر الهی و اميد به رحمت واسعه الهی باشند، آنان كاری انجام نداده‌اند تا مجازات شوند؟! پاسخ اين است: زيرا افراد با ايمان همواره احتمال می‌دهند شايد در انجام وظيفه‌شان، كوتاهی كرده، يا چنان كه بايد و شايسته است، انجام نداده باشند، لذا مقصر و گناهكار شده و موجب سلب توفيق الهی شوند يا از فيض‌های الهی محروم گردند و به مقصد و هدف نهايی كه قرب الهی است، نرسند. از طرف ديگر در حالت اميد و رجا قرار دارند كه خدای كريم با كَرَم و رحمتش، از تقصیرها و کوتاهی و کم‌کاری در انجام وظایفشان می‌گذرد و آنان مورد عنایت الهی قرار گرفته، از فیض‌های او بهره‌مند می‌شوند[۳۴].

ششم: عقوق والدین

وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا[۳۵]. امام صادق (ع) با استناد به آیه مذکور، عقوق والدین را از گناهان بزرگ برشمرده است و فرموده:«وَ مِنْهَا (أي الكبائر) عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ لِأَنَّ الله تَعَالَی جَعَلَ الْعَاقَّ جَبَّاراً شَقِيًّا». کلمه "عقوق" از "عقق" مشتق شده که اهل‌لغت در معنای آن نوشته‌اند: يقال عَقَّ الولد أباه يَعُقُّهُ عُقُوقاً من باب قعد: إذا آذاه و عصاه و ترك الإحسان إليه و هو البر به. و أصله من العَقِّ و هو الشق و القطع[۳۶].

آیات وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا...[۳۷]؛ وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا...[۳۸]؛ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا[۳۹] در قرآن مجید مطرح گردیده که در آنها امر به احسان به پدر و مادر شده، از جمله معروف‌ترین آنها، این آیه شریفه است:وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا[۴۰].

کلمه أُفٍّ، سه بار در قرآن مجید استعمال شدهأُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۴۱]؛ وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي[۴۲] و آن کلمه‌ای است که وقتی فردی از چیزی بدش آمد، در مقام اظهار کراهت، می‌گوید: افّ‌.

در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده: "اگر خدای متعال کلمه‌ای کم‌تر از اف برای اهانت سراغ داشت، از آن نهی می‌کرد و اف کم‌ترین مرتبه نازله عقوق پدر و مادر است"[۴۳].

در آیه شریفه احسان به والدین را قرین عبادت خدا فرموده است؛ و این دلیل بر عظمت عنایت به حقوق و منزلت و قدرشان است. آنان مستحقّ این احترام و احسان هستند و باید کاملاً درباره آنها احسان کرد؛ زیرا آن دو واسطه خلقت انسان هستند و خداوند، خالق حقیقی و واقعی آدمیان. و مراد از احسان به آن دو، این است که با کرامت با آنان معامله شود، آن هم معامله‌ای مبنی بر احترام، عاطفه و محبت نَه بیم و ترس. نیکی به آنها، دین و قرضی است که از پیش بر عهده ماست؛ زیرا محبت پدر و مادر به فرزند غریزه‌ای از غرایز است و شرع درباره آن توصیه‌ای نکرده است و محبت فرزند به والدین، پاداش و مکافات محبت آنان است لذا قرآن مکلفان را آگاه، و در آن سختگیری کرده است. عاق کردن پدر و مادر، موجب تباهی فرزندان و محروم شدن از فیض‌ها و برکات مادّی و معنوی و باعث سنگدلی و بی‌رحمی آنان می‌شود. البته والدین نیز باید جانب عطوفت و حسن عنایت را نسبت به فرزندان رعایت کنند و در مسائل خصوصی آنان جز به‌طور محدود مداخله و تحکم نکنند.

عقوق والدین و رعایت نکردن حقوق آنان موجب شقاوت می‌شود و معنای شقاوت "عدم قابلیت رحمت است که از عصیان و عدم ایمان به‌وجود آید... ؛ شقاوت عدم نیل به‌خواسته‌ها و آرزوهاست؛ چنان‌که سعادت خلاف آن است"[۴۴]. بنابراین، شقاوت، محروم شدن از خیرات است و ثمره احسان به پدر و مادر، بهره‌مند شدن از خیرات و نیل به خواسته‌ها و آرزوها و سعادتمند شدن و پیشرفت در امور زندگی بدون مشقت و سختی است، مخصوصاً اگر فردی طالب کمال و وصول به قرب الهی باشد. نمونه بارز آن در تاریخ، اویس قَرَنی است که با وجود محرومیت از محضر پیامبر اسلام (ص)، به دلیل احسان همه‌جانبه به مادرش به مقام عالی کمال واصل، و سرانجام: در محضر امیر مؤمنان (ع) به مقام عظمای شهادت نایل آمد[۴۵].

هفتم: قتل نفس محترمه

وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا[۴۶].

یکی دیگر از گناهان بزرگ، قتل نفس اعم از خودکشی یا کشتن دیگری است. اگر کسی، فردی را اعم از زن و مرد، پیر و جوان، کوچک و بزرگ بکشد، یکی از بزرگ‌ترین جنایت‌ها و گناهان بزرگ را مرتکب شده است. و قرآن مجید با اهمیت فوق‌العاده آن را ذکر کرده، به طوری که کشتن بی‌دلیل و عمدی یک انسان را، همانند کشتن تمام مردم روی زمین برمی‌شمارد: مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا[۴۷].

برای قتل‌هایی که با اغراض گوناگون مادّی یا معنوی رخ می‌دهد، عِقاب دنیوی و اخروی ملحوظ‍ شده، اما از میان آنها، قتل نفس محترمه‌ای که قتل عمدی او، به دلیل ایمانش باشد، دارای شدیدترین عذاب دنیوی و اخروی خواهد بود و چه بسا توبه از دیگر قتل‌ها امکان‌پذیر باشد، اما توبه از آن قتل، بنابر گفته برخی عالمان امکان ندارد و توبه چنین قاتلی پذیرفتنی نیست. و برای او در آیه مذکور در صدر مطلب، چهار مجازات شدید اخروی ذکر شده است:

  1. لعن و دوری از رحمت واسعه الهی؛
  2. خشم خدا؛
  3. آماده ساختن عذاب عظیمی از برای او؛
  4. خلود در جهنم.

زیرا کشتن فردی به دلیل ایمانش، در واقع ستیز و دشمنی و جنگیدن با خدای متعال است و کسی که در مقام ستیز با اوست، چگونه توقع رحمتش را دارد؟![۴۸].[۴۹]

هشتم: تهمت زنا به زنان با ایمان

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۵۰]. کلمه الْمُحْصَنَاتِ از "حصن" مشتق شده که به معنای "قلعه، جای محکم و حصار شده است، این معنای نخست حصن است"[۵۱]. سپس مَجازاً در هر تحفظ‍ و نگه داشتن به کار می‌رود، به کسی که خود را از بی‌عفتی حفظ‍ کند، گویند: محصن و به زنی که بر اثر داشتن عفت یا شوهردار بودن و... ، خود را از بی‌عفتی نگاه دارد، محصنه گویند. و "گفته شده: المحصنات یعنی المزّوجات به تصور اینکه شوهر، کسی است که زن را از بی‌عفتی حفظ‍ می‌کند"[۵۲].

تهمت یکی از گناهان بزرگ است که در مواردی موجب کفر می‌گردد و یکی از موارد آن، تهمت به زنان با ایمان است که عاری از هرگونه اعمال بی‌عفتی، بلکه حتّی عاری از فکر آن هستند. و سرّ شدّت قباحت آن تهمت درباره آنان نیز به دلیل ایمان و صفای فکری و ذهنی‌اشان است و هر کس به آنها تهمت زنا زند و توبه نکند، حکم کافران و منافقان را دارد که مورد لعن در هر دو عالم دنیا و آخرت شده و همچون آنان به اشد عذاب، مجازات می‌شود، و با کافران و منافقان محشور خواهد شد، زیرا حفظ‍ آبروی افراد با ایمان همچون نفس آنان، محترم است.

حکم کلی در تهمت زنا، این است که اگر کسی خانمی را متهم به زنا کند و نزد حاکم شرع نتواند با همراه با سه نفر عادل دیگر اثبات کند، به هشتاد ضربه تازیانه توسط‍ قاضی شرع محکوم می‌شود و دیگر به هیچ وجه شهادتش مورد قبول واقع نمی‌شود و از فاسقین محسوب می‌گردد، مگر اینکه کار بدش را با توبه جبران کندوَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۵۳].[۵۴]

نهم: خوردن مال یتیم

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا[۵۵]. کلمه "اکل"، از باب کنایه و شامل هر نوع تصرف ناحق از جمله خوردن است. و یتیم به کسی می‌گویند که پدرش وفات کند و هنوز به سنّ بلوغ نرسیده باشد، بر عکس حیوانات که یتیمی آنها با از دست دادن مادرشان تحقق می‌یابد. بنابراین، فردی که به سنّ بلوغ برسد، دیگر یتیم نیست.

یکی از گناهان بزرگ و مورد اتفاق همگان، خوردن مال یتیم به ظلم و ناحق است که دارای عقوبتی سخت بوده و تجسم ملکوتی آن به صورت خوردن آتش است؛ و در آخرت به اشدّ مجازات گرفتار شده و وارد آتش سوزان جهنم می‌شود.

جمله يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ، در قرآن مجید دوبار استعمال شده است یکی اینجا و مورد دیگر درباره کتمان حقایق کتاب‌های آسمانی و کسب درآمد نامشروع از آن طریق است إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۵۶].

امام محمد باقر (ع) مقدار تحقق اکل مال یتیم را یک دِرهم بیان کرده است و در حدیث دیگری طبق سؤال از امام (ع) بین کم و زیاد اکل مال یتیم فرقی مطرح نشده است: امام (ع) در جواب سؤال از مقدار تحقق خوردن مال یتیم، فرمودند: کم و زیاد آن، حکم یکسانی دارد که همان خوردن آتش و عذاب اخروی است[۵۷].

بنابراین، اگر کسی مال یتیمی را چه کم یا زیاد به ناحق تصرف یا غصب کند، و به او برنگرداند و، آنچه مصرف کرده، در آخرت ظهور کرده و به صورت شعله‌های آتش از دهانش بیرون می‌آید و نزد همگان رسوا می‌شود: «أَنَّ آكِلَ مَالِ اَلْيَتِيمِ يَجِيءُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ اَلنَّارُ تَلْتَهِبُ فِي بَطْنِهِ حَتَّى يَخْرُجَ لَهَبُ اَلنَّارِ مِنْ فِيهِ حَتَّى يَعْرِفَهُ كُلُّ أَهْلِ اَلْجَمْعِ أَنَّهُ آكِلُ مَالِ اَلْيَتِيمِ »[۵۸][۵۹].

تنها راه نجات از آن عذاب توبه و برگرداندن آنچه مصرف کرده، است: «عَنْ سَمَاعَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (ع)، أَوْ أَبِي اَلْحَسَنِ (ع)، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ آكِلِ مَالِ اَلْيَتِيمِ، هَلْ لَهُ تَوْبَةٌ؟ قَالَ: يَرُدُّهُ إِلَى أَهْلِهِ»[۶۰].

البته درباره سرپرستی صحیح از یتیم و ثواب عظیم آن، حدیثی نقل شده است: «قَالَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ (ع): مَنْ عَالَ يَتِيماً حَتَّى يَنْقَطِعَ يُتْمُهُ أَوْ يَسْتَغْنِيَ بِنَفْسِهِ أَوْجَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ اَلْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ اَلنَّارَ لِمَنْ أَكَلَ مَالَ اَلْيَتِيمِ»[۶۱].[۶۲]

دهم: فرار از میدان جهاد

وَ اَلْفِرَارُ مِنَ اَلزَّحْفِ لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۶۳].

قبل از این آیه شریفه، خدای متعال مؤمنین را از فرار و پشت کردن به کفار نهی می‌کند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ[۶۴] و پس از بیان موارد جواز فرار می‌فرماید: اگر کسی به نهی الهی درباره فرار از جهاد، توجه نکند و مرتکب آن شود، مورد غضب الهی واقع شده، جایگاهش جهنم است و سرانجام بدی خواهد داشت.

کلمه زَّحْفِ، به معنای نزدیکی به صورت تدریج است[۶۵]، با توجه به متعلق آنکه کافران باشد، کنایه از جنگ و جهاد با آنها است، و در روایات عنوان اَلْفِرَارُ مِنَ اَلزَّحْفِ، از گناهان بزرگ با استناد به آیه مذکور، محسوب شده است.

یکی از اهل لغت می‌نویسد: "بهتر است زَحْفًا، در آیه به معنای قتال و مفعول له باشد برای لَقِيتُمُ، چنان که از زجاج نقل شده است؛ یعنی: چون با کفار از برای جنگ روبه‌رو شُدید به آنان پشت و فرار نکنید"[۶۶].

طبق آیه شریفه به هیچ وجه مگر دو مورد استثنا، نباید از میدان جهاد با کافران گریخت، هرچند جان در خطر و در معرض شهید شدن باشد و صرف یقین به خطر جانی، مجوّز فرار نیست و در صورتی که دشمنان بیش از دو برابر مسلمانان نباشند، فرار حرام و استقامت و پایداری واجب است؛ زیرا فرار از جنگ یکی از بزرگ‌ترین گناهان در اسلام محسوب می‌شود.

مفسران با استناد به روایتی، در فلسفه تحریم فرار از جنگ می‌نویسند: "حضرت رضا (ع) در ضمن جواب مسائلی که از آن جناب پرسیده شده بود، می‌نویسد: خداوند فرار از جنگ را حرام کرده، چون موجب وهن در دین و استخفاف به انبیا و پیشوایان عادل و ترک نصرت ایشان بر ضدّ دشمنان است. و این موجب عِقاب ایشان است، چون با عمل خود، دعوت خدا را مبنی بر اقرار به ربوبیت او و اظهار و گستردن عدالت و ترک جور و از میان برداشتن فساد، زیر پا گذاشته و باعث می‌شوند دشمنان بر مسلمانان جرأت یابند. علاوه بر اینکه با عملش، باعث کشته و اسیر گشتن مسلمانان و باطل شدن دین خدای عز و جل و فسادهای دیگر می‌شوند"[۶۷].

بعضی مفسران اهل سنت[۶۸]، حرمت فرار از جنگ را مختصّ جنگ بدر دانسته‌اند و دلیلشان را، شأن نزول آیات بیان کرده‌اند: اینکه آن در زمان جنگ بدر بوده، و کلمه يَوْمَئِذٍ اختصاص به همان جنگ را می‌رساند. اما طبق احادیث منقول در کتاب‌های روایی آنان[۶۹]، حُرمت فرار، مخصوص جنگ بدر نیست[۷۰].

یازدهم: ربا خواری

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ[۷۱].

کلمه "ربا"، اصل آن "ربو" به معنای زیادی است. مرحوم طبرسی می‌نویسد: "أصل الربا الزيادة من قولهم ربا الشي‏ء يربو إذا زاد و الربا هو الزيادة على رأس المال[۷۲]؛ معاملات رَبَوی و قرض دادن و سود از آن گرفتن [۷۳]، طبق صریح آیات، حرام و از گناهان بزرگ است و دارای مجازات شدید اخروی و گرفتاری در دنیا خواهد بود. و حُرمت ربا، مخصوص دین اسلام نبوده، بلکه در ادیان پیشین نیز حرام و از آن نهی شده است"[۷۴].

منظور از اکل ربا، تصرف و استفاده کردن از زیادی است که به عنوان سود و بهره، از مدیون گرفته می‌شود و کلمه "اکل" از باب استعمال مصرف غالب و شایع است؛ زیرا هدف اصلی از جمع‌آوری مال، خوردن آن و در جهت وسایل خوراکی است، تعبیر به "اکل" شده است وگرنَه شامل هر نوع تصرف غیر از خوردن نیز می‌شود و آن هم حرام است. برخی برای پرهیز از آثار آن، مال رَبَوی را در موارد غیر خوراکی مصرف می‌کنند؛ ولی متوجه نیستند که خود ارتکاب عمل ربا و ادامه دادن به آن، آثار بدتری دارد، علاوه بر ارتکاب عمل گناه بزرگ، موجب خارج شدن از ولایت ولی حقی همچون پیامبر اعظم (ص) و اوصیای اوست، بلکه اعلان دشمنی و جنگ با خدا و خلیفه اوست: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ[۷۵].

طبق حدیث منقول از پیامبر اسلام (ص)، حُرمت ربا فقط‍ مخصوص گیرنده ربا نیست، بلکه شامل پنج نفر، خورنده و دهنده آن، دو شاهد بر آن و کاتب آن خواهد بود: «عَنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ الله (ص) فِي الرِّبَا خَمْسَةً آكِلَهُ وَ مُؤْكِلَهُ وَ شَاهِدَيْهِ وَ كَاتِبَهُ»[۷۶].[۷۷]

دوازدهم: سِحر

وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ...[۷۸]. آیه شریفه درباره قوم یهود است که در زمان حضرت سلیمان (ع) و بعد از ایشان، بر اثر وسوسه‌های شیاطین و به گمان اینکه کامیابی و قدرت آن حضرت، بر اثر سِحر بوده، به سوی کسب علم سِحر روآوردند و با آن وسیله کسب درآمد کرده و بین زنان و شوهران جدایی می‌انداختند. آیه مذکور قسمتی از ذیل آیه مبسوطی است که درباره سِحرآموزی و مسائل آن توسط‍ قوم یهود مطرح شده است.

سِحرآموزی و کسب درآمد از آن طریق، موجب محروم شدن از نیکی‌های عالَمِ آخرت که همان رضوان الهی و بهشت اوست، می‌شود؛ پس: از نعمت‌های اخروی منع شده و گرفتار مجازات سحرآموزی و اضرار به دیگری می‌شوند. آیه‌ای دیگر، صریحا فلاح و رستگاری را از ساحر نفی می‌کند: إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى[۷۹]. سحر عبارت از: "تصرف در چشم‌ها و خیالات مردم، برای نشان دادن چیزی بر خلاف واقع و حق است"[۸۰].

سِرّ تأثیر سِحر بین زن و شوهر، همان تصرف در خیالبافی آنان و ایجاد کدورت ذهنی و خیالی به یکدیگر که به همدیگر علاقه ندارند یا به همدیگر خیانت می‌کنند یا در گفتار و کردارشان نسبت به همدیگر صداقت ندارند، که منجر به مشاجره لفظی و اختلاف‌های خانوادگی می‌شود و در نتیجه: از همدیگر جدا می‌شوند. البته تأثیرش بر کسانی است که مراعات مسائل دین اسلام را نمی‌کنند وگرنَه در اسلام از هر گونه سوءظن و خیالبافی سوء نسبت به مسلمان دیگری همچون همسر نهی شده و برای جلوگیری از ایجاد آن، به افراد مسلمان سفارش گردیده از گفتارها و مکان‌های ایجاد سوء ظن و تهمت دوری کنند.

در اسلام، یاد گرفتن و تعلیم سحر و عمل به آن، ممنوع و حرام بوده و اقدام به هر یک جزو گناهان بزرگ است. اما آنچه در بعضی از کتاب‌های تفسیری از باب وجوب کفایی برای رفع آثار سوء سحر، برای عده‌ای جایز دانسته‌اند[۸۱]، صحیح نیست و خلاف صریح قرآن است:وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى[۸۲].

و طبق فرموده قرآن مجید، ساحر بدون اذن الهی، نمی‌تواند به دیگری ضرری برساند: وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ[۸۳] و دیگر اینکه، اگر افراد مسلمان واقعاً احکام اسلامی و آداب اخلاقی آن را به دلیل رسیدن به قرب الهی مراعات کنند، به قوّت نَفْسی می‌رسند که با اذن الهی می‌توانند، آثار سوء سِحر را از خود و دیگران رفع کنند. یک سؤال: آیا ائمه اطهار (ع) به سِحر دیگران، با سِحر پاسخ می‌دادند یا با قوّت ملکوتی نَفْسی که داشتند؟! مسلّماً با قوّتِ ملکوتی بوده است[۸۴].

سیزدهم: زنا

وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا[۸۵]. زنا یکی از محّرمات و گناهان بزرگ و قباحت آن به حدی است که در ردیف دو گناه بزرگ "شرک" و "قتل نفس محترمه" قرار گرفته است.

دو عمل در قرآن مجید به عنوان "فاحشه" مطرح شده: یکی زنا و دیگری عمل لواطوَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ[۸۶]؛ وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا[۸۷].

یکی از شروط‍ مهم بیعت پیامبر اسلام (ص) با زنان اهل مکه، عدم ارتکاب زنا بوده استيَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ...[۸۸].

احکام زنا به طور مختصر، این است که دارای حدّ شرعی بوده و اگر با شهادت چهار نفر عادل یا اقرار ثابت شود، بر زناکار جاری می‌شود. حدّ مرد همسردار و زن شوهردار، سنگسار است و اگر ازدواج نکرده باشند، به هر کدام صد تازیانه می‌زنند[۸۹].

طبق آیه مذکور، باید از مقدمات زنا مانندِ چشم‌چرانی، خلوت با نامحرم و گفت‌وگوها و برخوردهای غیر ضرور، اجتناب کرد. و کسی که مرتکب عمل زشت زنا می‌شود هرچند مخفیانه باشد، باید بی‌درنگ استغفار و توبه کند وگرنه ارتکاب به آن و توبه نکردن از آن، مانع مهمی برای بهره‌مندی از ولایت حق است [۹۰].[۹۱]

چهاردهم: سوگند دروغ

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۹۲].

کسب هر بهای مادّی، هر چند تمام دنیا باشد، ارزش ندارد که با ادای سوگند دروغ همراه گردد؛ زیرا، خداوند حکیم، متاع دنیا را به قلیل، کم و ناچیز وصف کرده، چنان‌که می‌فرماید: قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ[۹۳]؛ لذا اگر فردی عاقلانه درباره بی‌ارزشی و زودگذر بودن دنیا، فکر کند، محال است برای چیز بی‌ارزش، سوگند دروغ ادا کند و گرفتار آثار سوء آن شود.

در این باره حدیثی نقل شده است: «رَسُولَ اَللَّهِ (ص) قَالَ: مَا مِنْ رَجُلٍ اِقْتَطَعَ مَالَ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ بِيَمِينِهِ إِلاَّ حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلْجَنَّةَ وَ أَوْجَبَ لَهُ اَلنَّارَ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَ شَيْئاً يَسِيراً قَالَ وَ إِنْ كَانَ سِوَاكاً مِنْ أَرَاكٍ»[۹۴].

آیه شریفه، طبق نقل برخی مفسران[۹۵]، درباره اشعث بن قیس نازل گردیده که با قَسَم دروغ نزدِ پیامبر اسلام (ص)، می‌خواست زمین دیگری را که در اختیارش بود، مالک شود.

هنگامی که آماده ارائه سوگند دروغ برای ادعای مالکیت کاذب خود شده بود، آیه مذکور نازل گردید، و او نیز با اطلاع از آیه شریفه و مضامین تهدیدآمیز آن، از انجام سوگند دروغ خود، پشیمان شد و به اشتباه خویش اقرارکرد و زمین را به صاحبش برگردانید[۹۶].

پانزدهم: غُلُول (خیانت)

وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[۹۷]. کلمه "غلّ‌" که مصدر آن، "غُلُول" است، به معنای خیانت کردن است و معنای اصلی آن، نفوذ تدریجی و مخفیانه آب در ریشه درختان است. و چون خیانت به صورت مخفیانه و تدریجی صورت می‌گیرد، به آن غُلُول می‌گویند؛ و موارد آن، خیانت در مال یا ناموس یا آبرو و حُرمت مسلمانی و از مصادیق آن، پنهانی مال مردم را خوردن، نگه‌داشتن مال دیگری بدون نیاز به آن، کم‌فروشی، غشّ در معامله از قبیل پنهان کردن عیب کالا بر خریدار، عدم صدق و فریب و تزویر در آن است. و با توجه به اطلاق آیه شریفه، کم و زیاد آن از جهت گناه بزرگ و حرام بودن فرقی با هم ندارند، مانند خوردن مال یتیم به‌ناحق.

ابتدای آیه از همه پیامبران (ع) نفی خیانت می‌کند: وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ؛ و در ادامه، آیه شریفه مرتکبین به آن را وعده مجازات در روز قیامت داده است که خیانتشان در روز قیامت مجسّم گردیده و در برابر همگان رسوا خواهند شد و آنچه بِدان وسیله، کسب کرده‌اند به صورت آلت عذاب درآمده و آنان را با همان عِقاب می‌کنند[۹۸].

شانزدهم: نپرداختن زکات واجب

وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ[۹۹].

کلمه يَكْنِزُونَ از "کنز" مشتق شده که به معنای "روی هم قرار دادن مال و نگهداری آن"[۱۰۰] است و آیه شریفه اگر چه فقط‍ نام دو مورد از موارد وجوب زکات را بیان می‌کند که در مذمت بخل اهل کتاب، احبار و رهبان است، ذکر نام در آیات، موجب اختصاص نمی‌شود؛ زیرا:

  1. قرآن برای هدایت همه انسان‌ها نازل شده است و با رفتن افراد مذکور در آیات، سلب وظیفه اصلی رسالت قرآن کریم نمی‌شود وگرنه باید خیلی از آیات را به دلیل آن، کنار گذاشت
  2. امام (ع) برای حُرمت و گناه بزرگ بودن منع زکات در همه موارد آن، به آیه شریفه استناد کرده است و استناد آن حضرت برای ما حکم راهنما و بُرهان دارد.

آیه شریفه، همه احتکارکنندگان را به عذاب شدید تهدید می‌کند و در جمله وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ[۱۰۱]، احتکار را توضیح می‌دهد: احتکاری مبغوض پروردگار است که مستلزم خودداری از انفاق در راه او شود و انسان را از انفاق در حقوق مالی واجب که یکی از موارد آن، زکات است، باز دارد؛ چون او خودش را بر پروردگار خویش، مقدّم داشته و احتیاج موهوم و احتمالی خود و فرزندانش را بر احتیاج قطعی و ضرور اجتماع دینی، برتری داده است[۱۰۲].

هفدهم: شهادت دروغ و کتمان شهادت حق

وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ[۱۰۳]. گناهانی که بعضی افراد انجام می‌دهند، یا بیرونی و عمل خارجی است، مانند سرقت، قتل نَفْس محترمه و... یا درونی و قلبی است، مانندِ کتمان شهادت، ریا و... .

آیه شریفه در بیان احکام داد و ستد است. بنابراین، کتمان شهادت نیز درباره آن خواهد بود، امّا امام (ع) با استناد به قسمتی از آیه، گناه بزرگ بودن کتمان شهادت را، شامل همه موارد آن قرار داده است. پس افرادی که از حقوق حَقّه دیگران اطلاع دارند، موظف و مکلف‌اند که هنگام دعوت به ادای شهادت، حاضر شوند و اگر خودداری ورزند، مرتکب گناه بزرگ شده‌اند. البته ادای شهادت در صورتی واجب می‌گردد که دیگران اقدام به آن نکنند وگرنه وجوبش با اقدام دیگری، برداشته می‌شود و به اصطلاح فقهی: وجوب آن، کفایی است. و در موردی که کتمان شهادت سبب تضییع حقی شود و صاحب حق نیز اطلاعی از آگاهی شخصی نسبت به حقش را ندارد، طبق اطلاق آیه شریفه، شخص آگاه باید اظهار شهادت کند و آن را کتمان نکند.

بر همین اساس هنگامی که کتمان شهادت حق، از گناهان بزرگ محسوب شود به طریق اولی، طبق مستفاد از بیان امام (ع)، گناه شهادت دروغ و بر خلاف واقع بر ضرر مسلمانی شهادت دادن، اگر بیش‌تر از کتمان شهادت حقه نباشد، کم‌تر نخواهد بود؛ زیرا مستلزم دو گناه (دروغ و تضییع حقوق دیگران) است[۱۰۴].

هجدهم: شُرب خَمر

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۱۰۵].

در حدیث منقول در بیان گناه‌های بزرگ، علت گناه بزرگ بودن شُرب خَمر، مطرح شدن آن با بُت‌پرستی در کنار هم در یک آیه ذکر شده است: «لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَدَلَ بِهَا عِبَادَةَ اَلْأَوْثَانِ»، خداوند حکیم، در ضمن نهی، هر دو را پلید و از اعمال شیطان برشمرده است. در حدیثی نقل شده: «عَنْ رَسُولِ الله (ص) قَالَ: شَارِبُ الْخَمْرِ كَعَابِدِ الْوَثَنِ وَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ كَعَابِدِ الْوَثَنِ»[۱۰۶].

کلمه "خَمْر"، طبق کتاب‌های لغت[۱۰۷]، نام هر مایعی است که برای مست کردن، ساخته شده باشد و "در سابق عرب‌ها خَمر را از انگور، خرما و جو تهیه می‌کردند، ولی به تدریج، اقسام دیگری بر آنها افزوده شد، به گونه‌ای که امروز، انواع مختلفی از نوشابه‌های مُسکر ساخته می‌شود که از لحاظ تأثیر در ایجاد مستی و شدت و ضعف آن تفاوت دارد، ولی همه آنها خَمر است"[۱۰۸].

معنای اصلی خَمر، مستور کردن است و مایع مست‌کننده به این اسم نامیده شده، زیرا عقلِ شرابخوار را می‌پوشاند و نمی‌گذارد که خیر، شرّ، قُبح و حُسن را تشخیص بدهد و در نتیجه بعد از شُرب آن، ممکن است، بدون توجه به ضرر و زیان امری، اقدام به کارهایی خطرناک کند. با توجه به اینکه یکی از اهداف اساسی ارسال پیامبران (ع) و پایه‌گذاری ادیان الهی، رشد و باروری قوه نهفته عقل انسان‌ها و به فعلیت و ظهور رساندن آن است؛ هر چیزی که مانع رشد آن یا موجب زوال آن شود، به شدت ممنوع و مورد تحریم واقع می‌شود. البته افزون بر زوال عقل در حال مستی، موجب امراض گوارشی نیز می‌شود[۱۰۹].

نوزدهم: ترک عمدی نماز و واجبات دیگر

«وَ تَرْكُ اَلصَّلاَةِ مُتَعَمِّداً أَوْ شَيْئاً مِمَّا فَرَضَ اَللَّهُ لِأَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ مَنْ تَرَكَ اَلصَّلاَةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اَللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ». امام (ع) در ادامه بیان تعداد گناهان بزرگ می‌فرمایند: ترک عمدی نماز واجب و هر چیزی که خدای متعال واجب کرده، نیز از گناهان بزرگ محسوب می‌شوند.

اطلاق «مِمَّا فَرَضَ اَللَّهُ»، شامل همه واجبات عینی و کفایی[۱۱۰] می‌شود. بنابراین، ترک عمدی واجبات و اهمیت ندادن به انجام آنها، یکی از موانع بهره‌مندی از ولایت خلیفه الهی خواهد بود و از میان واجبات، نماز اهمیت خاصی دارد، لذا نخست نماز ذکر گردیده و بعد از آن، قاعده کلی بیان شده است.

در اهمیت نماز، به یک روایت اکتفا می‌شود: «عَنْ أَبِي عَبْدِ الله (ع) قَالَ: قَال رَسُولُ الله (ص) لَيْسَ مِنِّي مَنِ اِسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ لاَ يَرِدُ عَلَيَّ اَلْحَوْضَ لاَ وَ اَللَّهِ»[۱۱۱].[۱۱۲]

بیستم: نقض پیمان و قطع رَحِم

وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ[۱۱۳]. گناهان بزرگ دیگری که امام (ع) بیان می‌فرمایند: نقض پیمان و قطع رَحِم است. عهد به دو نوع تقسیم می‌شود: عهد الهی و عهد با همنوعان.

مفسری درباره قِسم اول می‌نویسد: "مراد از عهد الهی، عهدی است که به زبان فطرت خود با پروردگارشان بستند که او را یگانه بدانند، و بر اساس توحید و یکتایی او عمل کرده، آثار توحید را از خود در کردارشان ظاهر سازند. آدمی بر فطرت توحید خدای متعال و نیز بر فطرت لوازم توحید خَلق شده، این عهدی است که انسان در فطرت خود با خدای متعال بسته و عهد و میثاقی نیز که به‌ وسیله پیامبران (ع) و به دستور خدای سبحان، از بشر گرفته شده، و احکام و شرایعی نیز که انبیا (ع) آورده‌اند، همه از فروع آن میثاق فطری است؛ زیرا ادیان حق، همه فطری هستند"[۱۱۴].

در ادامه بیان تفسیر آیه شریفه، در ردّ تفسیر دیگری می‌نویسد: "ظاهر کلام صاحب درّ منثور، این است که عهد در آیه کریمه را حمل بر میثاق‌های مردمی کرده است، در حالی که ظاهر سیاق آیه، خلاف آن را می‌رساند"[۱۱۵].

با توجه به اینکه همان مفسر از امام صادق (ع)، حدیثی را در بیان تعداد گناهان بزرگ، نقل می‌کند که با استناد به آیه مذکور، یکی از موارد گناهان بزرگ را نقض عهد قرار داده است: «وَ نَقْضُ اَلْعَهْدِ وَ قَطِيعَةُ اَلرَّحِمِ لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ[۱۱۶]»[۱۱۷] و ظاهر استناد امام (ع) به آیه شریفه، عدم وفا به عهد شرعی با همنوعان[۱۱۸] است.

گناه بزرگ دیگر، قطع رَحِم است. رَحِم در اصل یعنی: محلّ نشو و نمای جنین در شکم مادران. این معنای اصلی کلمه رَحِم است؛ ولی بعدها به عنوان استعاره و به علاقه ظرف و مظروف در معنای قرابت و خویشاوندی استعمال شد، چون خویشاوندان همه در اینکه از یک رحم خارج شده‌اند، مشترک هستند، پس کلمه "رَحِم" به معنای نزدیک و ارحام به معنای نزدیکان نَسَبی انسان است. و قرآن شریف در امر رَحِم، نهایت درجه اهتمام را به‌کار برده است.

لذا مفسری در مصداق آیه شریفه می‌نویسد: "معروف‌ترین مصادیق آن، همان قطع رَحِم است و در آیه دیگری به آن تأکید شده است: وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ[۱۱۹]"[۱۲۰].

خصوصیتی که خویشان رَحِمی دارند، این است که اگر فردی بر یکی از خویشان رحمی خود، غضب کرده یا کینه‌ای از او در دل داشته باشد، برای رفع آن، با او مصافحه و معانقه کند تا کدروت و ناراحتی برطرف شود: «عَنْ مُيَسِّرٍ قَالَ: ذُكِرَ الْغَضَبُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فَقَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَيَغْضَبُ فَمَا يَرْضَی أَبَداً حَتَّی يَدْخُلَ النَّارَ فَأَيُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَی قَوْمٍ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْيَجْلِسْ مِنْ فَوْرِهِ ذَلِكَ فَإِنَّهُ سَيَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّيْطَانِ وَ أَيُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَی ذِي رَحِمَ فَلْيَدْنُ مِنْهُ فَلْيَمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مُسَّتْ سَكَنَتْ»[۱۲۱].[۱۲۲]

بیست و یکم: اسراف

وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ[۱۲۳]. کلمه "اسراف" از "سرف" مشتق شده است. سرف با مشتقات آن، ۲۱ بار در قرآن مجید در مصادیق گوناگونی مطرح شده است:

  1. در خوردن و آشامیدن يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ[۱۲۴]،
  2. انفاق وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا[۱۲۵]،
  3. اجرای قصاص قتل وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا[۱۲۶]،
  4. تکذیب خلفای الهی وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ[۱۲۷]،
  5. افساد در زمین و اصلاح نکردن آن وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ[۱۲۸]
  6. و گناهکار بودنقُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ [۱۲۹]... همه آنها به یک معنا بازمی‌گردند و آن زیاده‌روی از حد معین عقلی، شرعی و عُرفی است.

لغت‌شناسی می‌نویسد: "اسراف، عملی است که از حدّ عقلی و عُرفی تجاوز کند"[۱۳۰].

بنابراین، اسراف به معنای جهل، غفلت و خطا نیست؛ بلکه آن معانی، از اسباب و علل اسراف هستند که موجب ظهور و بروزش می‌شوند.

منشأ اسراف، حُبّ دنیا و زیادهَ‌روی از حدّ معقول در امور شهوانی، توجه شدید به ارضای امیال نفسانی و غفلت از حق و آخرت است. اسراف، حجابی است برای توجه و دیدن واقعیات زندگی و کوتاه بودن مدت عالَم دنیا برای هر فردی است: كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۱۳۱].

مراد از اسراف به عنوان یکی از موانع بهره‌مندی از ولایت ولی حق، اسراف و زیاده‌رَوی در امور دینی است که برای آنها، در شرع مقدس حدودی تعیین شده است، مانند زیاده‌رَوی در حدّ قصاص قتل.

بنابراین، اسراف به دو قِسم تقسیم می‌شود:

  1. اسرافی که موجب خروج از حق، مجادله با آن و موجب فساد شود؛
  2. اسرافی که سبب ستیز با حق و حقانیت نباشد، مانند زیاده‌رَوی در خوردن، آشامیدن، انفاق، صرف وقت بیش‌تر از حدّ معقول برای درآمد بیش‌تر، خرید مازاد بر احتیاج زندگی، تجمل‌گرایی، زیاده‌روی در تفریحات سالم[۱۳۲] و ...؛ بنابراین، قسم اول، مراد است نَه قِسم دوم[۱۳۳].

بیست و دوم: تبعیت از هوای نفس نامشروع

فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۳۴]. کلمه هَوَاهُ به معنای میل است و هوای نفس یعنی میل نَفْس "هوی و هواء: به مفهوم تمایل پیدا کردن است به‌سوی پَستی و پایین؛ خواه مادّی باشد یا معنوی؛ و از مصادیق این معنا: تمایل نَفْس به امور مادّی و شهوات است"[۱۳۵].

هوای نفس به دو صورت است: مشروع و نامشروع. به عبارت دیگر: آزادی مشروع و آزادی نامشروع. و در تعابیر اخلاقی به طور مطلق، هوای نفس مانع اصلی برای ترقی و تکامل معنوی دانسته شده که موجب درک نادرست مخاطب می‌شود که اگر خواهان تکامل است، باید با هوای نَفْسش حتّی مشروع آن مبارزه کند و آن را سرکوب سازد، لذا عده کثیری از آن روگردان می‌شوند.

بنابراین، باید طبق آیات شریفه قرآن مجید، هوای نفس را به دو قِسم متضاد تقسیم کرد:

  1. هوای نفس هدایت شده به سوی استفاده از طیبات و زینت‌های مشروع؛
  2. هوای نَفْسی که متوجه اموری است که در شرع مقدس، از آنها نهی شده است، و شخص مرتکب آنها، هوای نَفْسش، گمراه از مباحات و متوجه به محرّمات شده است.

و آنچه در دعاها وارد شده است مانند: «اللهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ وَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ أَغْنِنَا بِالْحَلَالِ عَنِ الْحَرَامِ وَ بِفَضْلِكَ عَنْ سُؤَالِ الْخَلْقِ»[۱۳۶]؛ حاکی و مؤید این تقسیم‌بندی خواهد بود.

امیال نفسانی، اگر از طریق نامشروع ارضا شوند، موجب حرمان از فیض‌های الهی و بزرگ‌ترین حجاب برای توجه به امور معنوی است، به گونه‌ای که انسان حتّی از ذکر خدای سبحان و امور معنوی نفرت خواهد داشت و امور شهوانی یا میل به مال و لذات ماّدی، آلهه و معبود او در قبال معبود یگانه، خدای سبحان قرار می‌گیرند که منجر به کفر و شرک می‌شود: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا[۱۳۷].

بنابراین، نحوه ارضای غرایز و امیال نفسانی، نقش اساسی در انتخاب نوع ولایت حق یا باطل را دارد که اگر از طریق نامشروع باشد، خواه‌ ناخواه موجب سلب بهره‌مندی از ولایت ولی حق خواهد شد و چه بسا فرد غوطه‌ور در امیال نامشروع به سوی انکار حقانیت آن و جدال و ستیز با آن سوق داده شود و موجب گمراه ساختن خویش از حق و مظهر صراط‍ مستقیم (خلیفه الهی) گردد: وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ[۱۳۸].

اما اگر فردی خواهش‌ها و امیال نفسانی خود را از طریق مشروع ارضا کند، موجب بهره‌مندی از ولایت ولی حق شده و سرانجام نیکی ان‌شاء الله خواهد داشت؛ پس مخالفت با هوای نفس در آیه شریفه وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى[۱۳۹]، نامشروع آن است.

زیربنای انحراف‌های اخلاقی و اعتقادی بشر در یک چیز خلاصه می‌شود، و آن حُبّ دنیای نامشروع[۱۴۰] است که دارای زیر مجموعه‌هایی از قبیلِ حُبّ نساء، حُبّ مقام و جاه، حُبّ مال و حرص بر آن... ؛ از میان آنها، دو چیز خطرشان بیش‌تر است که پیامبر اسلام (ص)، از آن دو، بر امتش خائف بودند: هوای نفس نامشروع و آرزوهای طولانی: «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ الله قَالَ قَالَ رَسُولُ الله (ص) إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَی أُمَّتِيَ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا الْهَوَی فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ وَ هَذِهِ الدُّنْيَا مُرْتَحِلَةٌ ذَاهِبَةٌ وَ هَذِهِ الْآخِرَةُ مُرْتَحِلَةٌ قَادِمَةٌ وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ فَإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَافْعَلُوا فَإِنَّكُمُ الْيَوْمَ فِي دَارِ الْعَمَلِ وَ لَا حِسَابَ وَ أَنْتُمْ غَداً فِي دَارِ الْحِسَابِ وَ لَا عَمَلَ»[۱۴۱].

موارد متعلق هوای نفس نامشروع، مادّی یا معنوی است، امور مادّی آن برای همگان واضح است، اما امور معنوی، مانندِ وسواس در نجاست و پاکی، در غسل و وضو یا اهمیت دادن به مستحب به اندازه‌ای که موجب ترک واجب یا ارتکاب حرامی برای رسیدن به آن شود. آنچه نزد خدای متعال اهمیت دارد، تعبد انسان و در خطّ‍ وظیفه بودن است و این که چنان باشیم که خدای حکیم می‌خواهد، نَه آن گونه که خود می‌خواهیم.

از این‌رو امام صادق (ع) می‌فرمایند: "پس از آن كه خداوند، ابليس را به‌سجده بر آدم (ع) فرمان داد، وی گفت: به عزتت سوگند، اگر مرا از سجده بر آدم معاف كنی، چنان تو را عبادت كنم كه تاكنون كسی اين گونه عبادتت نكرده باشد. خداوند حكيم فرمود: من دوست دارم آن گونه كه خود می‌خواهم عبادت شوم آن گونه كه تو می‌خواهی"[۱۴۲].

بیست و سوم: کبر

سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ[۱۴۳]. کلمه "کبر" به معنای بزرگی در مقابل آن "صِغَر"، به معنای کوچکی است و آن حالت خود بزرگ‌بینی است که فرد خود را بالاتر از دیگری می‌بیند و معتقد است بر دیگری، برتری دارد. و آن یک صفت باطنی است که توسط‍ اعمال، حرکات و سخنانی ظاهر می‌شود و با ظاهر شدن آن اعمال و حرکات، شخص متصف به تکبر می‌شود؛ و آن اعمال، مانندِ ترک معاشرت و همراهی با دیگری، قبول نکردن پند، موعظه و راهنمایی دیگری و توجه نکردن به آن است.

تکبر، گاهی در برابر خداوند متعال است: وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ[۱۴۴] و گاه در برابر پیامبران و اوصیای (ع) آنان: فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ[۱۴۵] و گه‌گاه در برابر بندگان خدا: قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ[۱۴۶].

کبر و استکبار بر خلاف عبودیت و بندگی در مقابل پروردگار متعال است؛ و انسان هر چه به مقام عظمت، جلال و کبریایی و جمال خداوند متعال بیش‌تر معرفت و آگاهی یابد، به همان اندازه صفات خضوع، خشوع، تذلل و عبودیت او افزون‌تر گشته، و در مقابل بندگان او نیز فروتنی خواهد کرد. و چون انبیا و مرسلین (ع) نماینده پروردگار متعال و مظاهر صفات حق و فانی در اراده الهی هستند؛ استکبار در مقابل آنان به حقیقت خود را بزرگ شمردن در مقابل خداوند جهان است، و این نشانه نهایت حقارت، جهالت، ذلت و محجوبیت انسان خواهد بود.

بنابراین، تکبرورزی و کبر، یکی از موانع اساسی برای توجه به امور دارای حقانیت از جمله ولایت ولی حق است، و در مقابل آن، صفت نیک تواضع، فروتنی و خشوع موجب فراهم‌سازی برای میل و رغبت به امور دارای حقانیت از جمله ولایت ولی حق، و نیز موجب بهره‌مندی از آن در جهت رشد و تکامل روحی و معنوی می‌شود[۱۴۷].

بیست و چهارم: تبعیض در ایمان

جدا کردن خلفای الهی از یکدیگر و فرق گذاشتن در ایمان و تصدیق به آنان، نشانه عدم تسلیم محض در برابر خدای متعال بوده و حاکی از انکار و کفر واقعی است که خدای سبحان برای آن، عذابی خوارکننده قرار داده است هرچند در تصدیق پیامبر خود و احکام تبیین شده توسط‍ او، تعهد عملی داشته و در دین خودش، به اصطلاح متدین و زاهد باشد: إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا[۱۴۸].

بعد از این آیه شریفه، خدای متعال می‌فرماید: وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولَئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۴۹].

جدا کردن بین احکام دین و تصدیق و پذیرش برخی از آنها و انکار برخی دیگر، نیز مصداق تبعیض در ایمان است که موجب ذلت دنیوی و در پی آن، شدیدترین عذاب در آخرت خواهد بود: أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۱۵۰].[۱۵۱]

بیست و پنجم: مغرور به علوم ماّدی

فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ[۱۵۲]. علوم ماّدی چون متعلق آن، جامدات و امور ماّدی است، موجب جمود فکری و غرور علمی و غفلت از خودشناسی می‌شود و انسان اگر خود را نشناسد، و پی به عجز و ناتوانی خود نَبَرد، داعیه تکبر و غرور در سر می‌پندارد و می‌پندارد که بی‌نیاز و مستغنی است و رو به طغیان می‌آوردكَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى[۱۵۳].

بنابراین، علم و شناخت افراد به جهان و خودشان باید الهی باشد وگرنَه دچار مغالطه خواهند شد، لذا جهان‌بینی خوب و انسان‌شناسی صحیحی نخواهند داشت، در این صورت خودشان و انسان بودنشان را فراموش می‌کنند و نیز سراب بودن جهان مادی از یادشان می‌رود، لذا گمان می‌کنند جهان، موجودی پایدار و جاوید است و انسان نیز موجودی مستغنی، که توانایی هر کاری را دارد: وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۵۴].

در نتیجه: راه صحیح خودشناسی را ترک کردند که اگر راه را درست را می‌پیمودند، طبق حدیث شریف: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۱۵۵]، حتماً عظمت و قدرت خدای متعال را درک می‌کردند و به ناتوانی خود معترف می‌شدند.

بنابراین، اکثر افراد طبق فرموده قرآن مجید، خود واقعی را فراموش و فقط‍ ظاهر ماّدی خویش را می‌بینند و برای آن چاره‌اندیشی می‌کنند: قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ[۱۵۶] و از جهت جهان‌شناسی نیز فقط‍ در فکر عاَلمِ دنیا و ظواهر فریبنده آن بوده و از عاَلمِ آخرت غافل هستند و چه بسا آن را قبول ندارند. يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ[۱۵۷].

جمود و غرور به علوم ماّدی و خود را مستغنی از علوم و معارف دینی دانستن، موجب قساوت قلب شده و به جای حُبّ صادق، حُبّ کاذب در دل رسوخ می‌کند و در نتیجه محبوب واقعی را منکرشده و به دعوت الهی توسط‍ خلفای الهی پاسخ مناسب نمی‌دهد و گرفتار گمراهی آشکار و آتش سوزان درونی نفس اماره به سوء و شیطان می‌شود و بعد از مردن نیز با آنها محشور و معذب می‌گردد: وَمَنْ لَا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۱۵۸].

بنابراین، کسب علوم برای اغراض دنیوی و مغرور شدن به آنکه منجر به کبر و انکار امور دارای حقانیت از جمله حقانیت ولی حق می‌شود، یکی از موانع مهم، برای بهره‌مندی از ولایت خلیفه الهی است[۱۵۹].

بیست و ششم: تکذیب و افترا

افترا، به معنای "جعل دروغ و چیزی از خود درآوردن"[۱۶۰] است؛ اما تکذیب، از کذب مشتق شده به معنای دروغگو دانستن و نسبتِ دروغ دادن است که در مقابل آن، تصدیق و نسبت صدق و راستی دادن و اذعان به آن است.

وقتی تکذیب را تحلیل می‌کنیم، در واقع به کذب برگشت دارد؛ زیرا تکذیب کننده، اموری که واقعیت دارند، به نداشتن واقعیت، خبر می‌دهد و شکی نیست که دروغ گفتن و بی‌واقعیت دانستن حقانیت امور معنوی منشأ هر انحراف و گمراهی است، در هر موضوعی باشد، دروغگو مطلقاً، محروم از درک حق و واقعیت است، چه در اعتقاد یا عملش یا گفتارش، و کسی که دارای چنین روحیه‌ای باشد، محروم از رسیدن به نتیجه و مقصدش و همواره در گمراهی است.

البته در مواردی، دروغ گفتن استثنا و جایز است: «فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ (ص) لِعَلِيٍّ (ع) قَالَ: يَا عَلِيُّ إِنَّ الله أَحَبَّ الْكَذِبَ فِي الصَّلَاحِ وَ أَبْغَضَ الصِّدْقَ فِي الْفَسَادِ إِلَی أَنْ قَالَ يَا عَلِيُّ ثَلَاثٌ يَحْسُنُ فِيهِنَّ الْكَذِبُ الْمَكِيدَةُ فِي الْحَرْبِ وَ عِدَتُكَ زَوْجَتَكَ وَ الْإِصْلَاحُ بَيْنَ النَّاسِ»[۱۶۱]، چاره‌جویی در جنگ با دشمن، اصلاح بین مردم و وعده دروغ به همسر دادن است، آن وعده بعد از ازدواج است نه قبل از آن و اینکه هنگام درخواست زن و در موارد حساس عاطفی باشد؛ زیرا سفارش به حضرت علی (ع) است و از شأن آن حضرت بعید است که ابتدا به دادن وعده دروغ کنند، مگر اینکه گفته شود: آن خطاب به حضرت، از باب کنایه بوده که مخاطب اصلی، دیگران غیر از آن حضرت هستند، ولی با توجه به حرمت وعده دروغ، باید آن را محدود به موارد خاصی کرد که همان درخواستِ زن در مواقع حساس عاطفی انس و خلوت است؛ لذا بر فرضِ قبول کنایه در حدیث شریف، اطلاق آن در همه موارد زمانی مشکل خواهد بود.

آنچه در این عنوان مهم است، تکذیب و افترا است که بسیاری از افراد منحرف برای فرار از مسؤولیت انحرافشان، خلفای الهی را تکذیب می‌کردند و آنها را دروغگو می‌دانستند، یا وعده عذاب الهی آنان را تکذیب می‌کردند و به آن بهانه ایمان نمی‌آوردند.

تکذیب اکثر افراد، عملی است که به نوعی گرفتار کفر عملی بوده و به شعایر دین، پایبندی عملی ندارند: وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لَا يَرْكَعُونَ[۱۶۲]؛ بنابراین، تکذیب دو صورت دارد: قولی و عملی، البته قُبح اولی بیش‌تر از دومی است، و توبیخ دومی بیش‌تر از اولی، که چرا حقانیت دین را اذعان و تصدیق کردی، اما به آن عمل نکردی‌؟! بنابر مستفاد از آیات شریفه، همه افراد امتحان می‌شوند تا ادعای صادقانه از ادعای دروغین جدا شوند، لذا در آیه‌ای می‌فرماید: آیا افراد مؤمن گمان کرده‌اند که با صرف تصدیق به حقانیت اسلام به حال خود رها شده و هنگامه عمل، امتحان نمی‌شوند؟: أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ[۱۶۳].

اما در مذمت افترا که جعل دروغ است، آیاتی در سوره‌های مختلف مطرح شده که به دو صورت است:

  1. افترا بر خدای متعال و خلفای او: فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۶۴].
  2. افترا در احکام و معارف دینی: وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ[۱۶۵].

بنابراین، هر فردی که دارای روحیه تکذیب قولی و عملی بوده و از آن بدتر، جرأت بر افترا کذب در امور معنوی، همچون جعل روایات[۱۶۶] و حکم به حرام و حلال بودن در مسائل دینی بدون دلیل شرعی دارد، از ولایت ولی حق بی‌بهره بوده و مورد عنایت او قرار نمی‌گیرد؛ زیرا مورد عنایت خداوند متعال نیست و او را به راه راست هدایت نمی‌کند: إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ[۱۶۷].

حدیث ذکر شده در ذیل عنوان تبعیت و اطاعت، مخصوصاً قسمت آخر آن: «مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ لَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ»[۱۶۸]؛ ادعای ولایتمداری با داشتن روحیه تکذیب عملی نسبت به آن را مذمت کرده، چنین کسی را دشمن ولی حق دانسته و بهره‌مندی از آن را نفی می‌کند[۱۶۹].

بیست و هفتم: استهزاء

يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ[۱۷۰]. کلمه "استهزای" از "هزء" مشتق شده و به معنای "مطلق تحقیر و اهانت"[۱۷۱] است که یا گفتاری یا عملی یا با ایما و اشاره بوده و برای خنداندن دیگران است. فرق آن با مزاح اینکه در مزاح قصد تحقیر و اهانت نیست و اعتقادی نیز به آن نیست، بلکه فقط‍ برای خنداندن یا انس و دوستی با دیگری است، اما در استهزاء، برای کوچک کردن دیگری، اهانت به او و با اعتقاد به بی‌ارزشی اوست.

فرق دیگر استهزاء با مزاح، این است که استهزاء ناشی از خود بزرگ‌بینی و تکبرورزی است، اما مزاح ناشی از آن نیست. لذا قرآن مجید بعد از بیان سرّ مخالفت و انجام گناه که حاکی از کبر است، حالت دیگر متکبر را، استهزاء کردن آیات الهی و امور معنوی بیان می‌کند: وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آيَاتِنَا شَيْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[۱۷۲].

فرق استهزاء با مسخره کردن: فرد مورد تمسخر، عملی انجام می‌دهد که مورد تمسخر قرار می‌گیرد، اما در استهزاء، کاری که موجب تمسخر باشد، انجام نشده، ولی شخص مسخره‌ کننده به دلیل باطل‌گرایی و غرق بودن در شهوات مادّی، اعتقاد دارد که طرف مورد تمسخر، کار مسخره‌ای انجام می‌دهد، مانندِ استهزای پیامبران و اوصیا (ع) در دعوتشان به سوی توحید، صراط‍ مستقیم و انذار آنان از عدل الهی در روز قیامت یا استهزای افراد متدینی که روزه گرفته‌اند یا در حال اقامه نماز هستند تا بدان وسیله به قرب الهی برسند و در مورد اخیر، آیه شریفه گویای آن است: وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ[۱۷۳].

آنچه به عنوان یکی از موانع مطرح بوده، تمسخر گرفتن همه خلفای الهی یا یکی از آنان در گفتار یا سیره‌شان یا دین یا هر یک از افراد مؤمن به دلیل دینداری آنان است، لذا دیگر موارد استهزاء که جهت‌گیری آن مسائل دینی نباشد، اگر چه مذموم است، مرادِ عنوان مطرح شده نیست[۱۷۴].

بیست و هشتم: اصرار بر گناه

وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ[۱۷۵]؛ خدای متعال در بیان حالات و صفات اصحاب شِمال که اهل جهنم هستند، می‌فرماید: آنان کسانی بودند که در دنیا در ارتکاب گناهان بزرگ اصرار می‌ورزیدند.

کلمه الْحِنْثِ[۱۷۶] در اصل به معنای هر گونه گناه است، ولی در بسیاری از موارد به مفهوم پیمان‌شکنی و مخالفت سوگند آمده، به دلیل اینکه از مصداق‌های روشن گناه است.

بنابراین، ویژگی اصحاب شِمال، تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیاناً از اصحاب یمین نیز سر زَنَد، ولی آنان هرگز بر آن اصرار نمی‌ورزند، و هنگامی که متذکر می‌شوند، فوراً توبه می‌کنند.

اصرار از "صرر" مشتق شده و به معنای پافشاری و تکرار بر عمل یا گفتار یا کرداری است و ۶ بار در قرآن مجید استعمال شده که در ۴ مورد درباره اصرار بر گناهان، عِناد و کفروَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۱۷۷]؛ يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۱۷۸]؛ وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا[۱۷۹]، مطرح شده است.

بنابراین، پافشاری و تکرار بر انجام گناهان و استمرار بر تکبرطلبی و انکار امور معنوی، یکی از موانع اساسی برای بهره‌مندی از ولایت خلیفه الهی است و در مقابل آن، اصرار نکردن بر گناهان، یکی از عوامل اساسی در بهره‌مندی از آن ولایت خواهد بود. و مؤید آن، آیه‌ای است که بعد از بیان آماده شدن بهشت برای متقین، در صفات و حالات آنان می‌فرماید: آنان کسانی هستند که بر گناهان اصرار نمی‌کنند و بی‌درنگ بعد از گناهانشان، توبه کرده و استغفار می‌کنند: وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۱۸۰].

مفسری در ذیل آیه شریفه می‌نویسد: "یکی از شرایط‍ استغفار و توبه، عدم تکرار و اصرار بر گناهان است، چون اصرار بر گناه و تکرار آن، حالتی در روح انسان پدید می‌آورد که با آن حالت دیگر یاد خدا هم مفید نخواهد بود و آن حالت عبارت از سَبُک شمردن اوامر الهی و بی‌پروا بودن در هَتک حُرمت او و خود را در پیشگاهش بزرگ شمردن است. و بدیهی است که با پدید آمدن آن حالت در انسان، دیگر روح بندگی باقی نمانده، در نتیحه یاد خدا هم اثر و نتیجه‌ای نخواهد داشت. و باید دانست این جریان در صورتی است که تکرار گناه و اصرار بر آن از روی علم و عمد بوده باشد، لذا در آخر آیه شریفه فرموده: وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۱۸۱].[۱۸۲]

منابع

پانویس

  1. «آنگاه اگر با تو نافرمانی کردند بگو من از آنچه انجام می‌دهید بیزارم» سوره شعراء، آیه ۲۱۶.
  2. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  3. «و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در می‌آورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۴.
  4. عصیان علاوه بر مانع بودن برای بهره‌مندی، موجب آثار مخرب دیگری نیز می‌شود، چون که: كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ («هر کس در گرو کاری است که انجام داده است» سوره مدثر، آیه ۳۸)؛ "وقتی انسان در گرو کارهای بدش شد، دست و بالش باز نیست تا درست کوشش کند، چون فکرش آزاد نیست تا بتواند صحیح بیندیشد، چشمش باز نیست تا بتواند درست همه جا را ببیند و عبرت بگیرد و به راه راست متوجه شود و آن را در زندگی انتخاب کند، این که در بعضی از موارد، بسیاری از ادله عقلی و نقلی اقامه می‌شود، اما عده‌ای با داشتن بسیاری از چراغ‌ها، راه را نمی‌بینند و بیراهه می‌روند، برای آن است که در گرو رفتارهای ناپسند سابق خود بوده و در بند هستند، چون در بند هستند، قدرت تفکر و تعقل را ندارند"؛ تفسیر موضوعی، ج۶، ص۴۲۲.
  5. «و می‌گویند: فرمان می‌بریم اما چون از نزد تو بیرون می‌روند برخی از ایشان به هنگام شب جز آنچه تو می‌گویی می‌اندیشند؛ و خداوند آنچه شبانه اندیشه کنند نوشته می‌دارد؛ پس، از آنان دوری گزین» سوره نساء، آیه ۸۱.
  6. «در آن روز، آنان که کفر ورزیده‌اند و از پیامبر سرپیچی کرده‌اند دوست دارند کاش با خاک یکسان می‌شدند و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمی‌توانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۲.
  7. البته در صورتی که با آگاهی و عمدی و همراه با اصرار باشد.
  8. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۱۵-۲۱۶.
  9. «اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شده‌اید دوری گزینید از گناهان (کوچک) تان چشم می‌پوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در می‌آوریم» سوره نساء، آیه ۳۱.
  10. دو نظریه در این باره در منابع فقهی ارائه شده: الف. المعاصی کلّها کبیره یا کلّ معصیة کبیرة، و صغیره و کبیره بودن آنها امری نسبی است، مثلاً زدن نسبت به کشتن صغیره است... و این نظریه، استناد به قدما شده است؛ ب. وجود دو نوع گناه کبیره و صغیره و اینکه آن دو امری نسبی نیستند و عده‌ای از متاخرین فقها قائل به آن هستند؛ جواهر الکلام، ج۱۳، ص۳۰۷ و مستمسک العروة، ج۷، ص۳۳۳.
  11. مجمع البیان، ج۳، ص۶۱؛ صاحب المیزان در این باره می‌نویسد: “و اما مسأله گناهان کبیره و صغیره همان‌طور که توجه فرمودید گفتیم از ظاهر آیه مورد بحث بر می‌آید که گناهان در مقایسه با یکدیگر صغیره و کبیره می‌شوند، مثلاً قتل نفس محترمه از در ستمگری، گناه است، و نظر کردن به زن نامحرم نیز گناه است ولی اولی نسبت به دومی کبیره است، و نیز می‌‌خوردن و مست شدن از در طغیان و بی‌اعتنایی به نهی خدای تعالی و خلاصه حلال شمردن آن گناه است، و خوردن آن از روی هوای نفس نیز گناه خواهد بود، لکن دومی نسبت به اولی کوچک‌تر است، و اما اینکه از کجا بفهمیم فلان گناه کبیره است یا صغیره، پاسخش را در اول بحث دادیم که از راه شدت نهی وارد از آن، و یا از اینکه مرتکبش تهدید به عذاب آتش شده، و یا امثال آن فهمیده می‌شود، حال چه اینکه آن نهی در کتاب خدا آمده باشد، و چه این که در سنّت وارد شده باشد، چون هیچ دلیلی نداریم بر این که گناه کبیره تنها آن گناهانی است که در قرآن از آن نهی شدید، یا تهدید به عذاب آتش شده باشد”؛ المیزان، ج۴، ص۳۳۲.
  12. از ظاهر محّرمات مذکور در رساله‌های مراجع عظام، استفاده می‌شود که آنچه به عنوان حرام مطرح شده، از گناهان بزرگ هستند؛ البته گناهان کوچک نیز جزو محرمات هستند و اصرار بر آنها، آنها را تبدیل به گناه بزرگ می‌کند.
  13. مجمع البیان، ج۳، ص۶۳؛ غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۴۰۵.
  14. یا از جهتی مشمول تقوا که برای تحقق آن، پرهیز از آنها بر هر فرد ولایت‌مدار ولی حق، لازم است.
  15. الکافی، ج۲، ص۲۸۶، ح۲۴، باب الکبائر؛ من لایحضره‌الفقیه، ج۳، ص۵۶۳، باب معرفة الکبائر، ح۴۹۳۲؛ عیون اخبارالرضا (ع)، ج۱، ص۲۸۶، باب ۲۸، ح۳۳؛ المناقب، ج۴، ص۲۵۱؛ علل الشرایع، ج۲، ص۳۹۲، باب ۱۲۱، ح۱؛ ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۷۷ و بحارالانوار، ج۷۶، ص۶، باب ۶۸، ح۷.
  16. در سند حدیث، احمد بن محمد بن خالد، است که معروف به خالد البرقی است، و بنابر آثار رجالی، امثال رجال النجاشی، ص۷۷؛ می‌نویسد: كوفي و كان ثقة في نفسه يروي عن الضعفاء؛ در حالی که در این مورد از عبدالعظیم حسنی نقل می‌کند؛ در رجال طوسی، او را از اصحاب امام موسی کاظم (ع) می‌داند؛ رجال الطوسی، ص۳۳۱، ش۴۹۳۸-۱۷؛ یا در فهرست الطوسی، ص۵۲، می‌نویسد: اصله كوفي كان ثقة في نفسه غير انه اكثر الرواية عن الضعفاء؛ یا در رجال ابن‌الغضائری، ج۱، ص۴۰، می‌نویسد: يكني أبا جعفر. طعن القميون عليه و ليس الطعن فيه. إنما الطعن في من يروي عنه فإنه كان لا يبالي عمن يأخذ على طريقة أهل الأخبار. و كان أحمد بن محمد بن عيسى أبعده عن قم ثم أعاده إليها و اعتذر إليه؛ یا در رجال‌ابن‌داود، ص۴۱، ش۱۱۹، می‌نویسد: أصله كوفي... و كان ثقة في نفسه يروي عن الضعفاء و يعتمد المراسيل صنف كثيرا. أقول: و ذكرته في الضعفاء لطعن (غض) فيه و يقوي (عندي) ثقته مشي أحمد بن محمد بن عيسى في جنازته حافيا حاسرا تنصلا مما قذفه به؛ یا در الخلاصة، ص۱۵، ش۷، می‌نویسد: أصله كوفي ثقة غير أنه أكثر الرواية عن الضعفاء و اعتمد المراسيل.
  17. حتی صبر نکرد تا امام (ع) گناهان دیگر را بیان کنند و گریان از نزدِ آن حضرت خارج شد!
  18. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۱۷-۲۲۰.
  19. «بی‌گمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است» سوره مائده، آیه ۷۲
  20. «بی‌گمان خداوند شرک ورزیدن به خود را نمی‌آمرزد و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد به گمراهی ژرفی درافتاده است» سوره نساء، آیه ۱۱۶.
  21. التحقیق، ج۶، ص۵۰، کلمه شرک.
  22. أطیب البیان، ج۸، ص۱۲۷.
  23. «پس وای بر (آن) نمازگزاران * آنان که از نماز خویش غافلند * کسانی که ریا می‌ورزند» سوره ماعون، آیه ۴-۶.
  24. «و آن کسان که دارایی‌های خود را برای نشان دادن به مردم، می‌بخشند و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارند» سوره نساء، آیه ۳۸.
  25. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۲۱-۲۲۲.
  26. «ای فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش خبر گیرید و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمی‌گردد» سوره یوسف، آیه ۸۷.
  27. «گفت: و جز گمراهان چه کسی از بخشایش پروردگار خویش ناامید می‌گردد؟» سوره حجر، آیه ۵۶.
  28. معجم الفروق اللغویه، ۴۳۶.
  29. «و کسانی که به آیات خداوند و لقای او کفر ورزیده‌اند از بخشایش من ناامیدند و آنان را عذابی دردناک خواهد بود» سوره عنکبوت، آیه ۲۳.
  30. المیزان، ج۱۱، ص۲۳۴.
  31. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۲۲-۲۲۳.
  32. «آیا از تدبیر خداوند در امانند؟ و از تدبیر خداوند جز گروه زیانکاران خود را در امان نمی‌دانند» سوره اعراف، آیه ۹۹.
  33. روح المعانی، ج۹، ص۱۲ و ۱۳.
  34. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۲۴-۲۲۵.
  35. «و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است و (مرا) با مادرم نیکوکار کرده و مرا گردنکشی سنگدل نگردانیده است» سوره مریم، آیه ۳۱-۳۲.
  36. مجمع‌البحرین، ج۵، ص۲۱۶.
  37. «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر نیکی کنید» سوره بقره، آیه ۸۳
  38. «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر نکویی ورزید» سوره نساء، آیه ۳۶
  39. «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید» سوره انعام، آیه ۱۵۱.
  40. «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
  41. «ننگ بر شما و بر آنچه به جای خداوند می‌پرستید، آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۶۷
  42. «و آن (دیگری) که به پدر و مادرش می‌گوید: اف بر شما! آیا به من وعده می‌دهید که (از گور) بیرون آورده می‌شوم در حالی که نسل‌ها (ی بسیار) پیش از من گذشته‌اند؟» سوره احقاف، آیه ۱۷.
  43. « لَوْ عَلِمَ اَللَّهُ شَيْئاً أَدْنَى مِنْ أُفٍّ لَنَهَى عَنْهُ وَ هُوَ مِنْ أَدْنَى اَلْعُقُوقِ»؛ الکافی، ج۲، ص۳۴۹، ح۷، باب العقوق؛ و در ادامه حدیث آمده است: «وَ مِنَ اَلْعُقُوقِ أَنْ يَنْظُرَ اَلرَّجُلُ إِلَى وَالِدَيْهِ فَيُحِدَّ اَلنَّظَرَ إِلَيْهِمَا »؛ اگر خدای متعال کلمه‌ای کم‌تر از اف برای اهانت سراغ داشت، از آن نهی می‌کرد و اف کم‌ترین مرتبه نازله عقوق پدر و مادر است و از موارد آن، نگاه تند و خشن یا با ترشرویی و بدون لطافت در نگاه است. در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده است: «مَنْ نَظَرَ إِلَی أَبَوَيْهِ نَظَرَ مَاقِتٍ وَ هُمَا ظَالِمَانِ لَهُ لَمْ يَقْبَلِ الله لَهُ صَلَاةً»؛ هر کس به پدر و مادر خود، نگاه تند و خشم‌آلود کند، اگر چه به وی ظلم کرده باشند، خداوند نمازش را نمی‌پذیرد؛ همان، ح۵ و وسائل الشیعة، ج۲۱، ص۵۰۱، ح۲۷۶۹۶.
  44. قاموس قرآن، ج۴، ص۲.
  45. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۲۵-۲۲۷.
  46. «و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد کیفر او دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود و خداوند بر او خشم می‌گیرد و لعنت می‌فرستد و برای او عذابی سترگ آماده می‌کند» سوره نساء، آیه ۹۳.
  47. «هرکس تنی را -جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین- بکشد چنان است که تمام مردم را کشته است و هر که آن را زنده بدارد چنان است که همه مردم را زنده داشته است» سوره مائده، آیه ۳۲.
  48. سؤال: آيا توبه قاتل عمدی مؤمن، قبول می‌شود يا نَه‌؟ بعضی مفسران طبق آيه مذكور، جواب نفی داده‌اند، در صورتی كه قتل مؤمن فقط‍ به دليل دين و ايمانش باشد؛ تفسير علی بن ابراهيم، ج۱، ص۱۴۸. برخی ديگر طبق حديثی، قتل مؤمن را به دو قسم تقسيم نموده است: الف - قتل به دليل دين و ايمان، توبه او قبول نمی‌شود؛ ب - قتل مؤمن برای غير ايمان و دينش و به خاطر مسائل دنيوی كه توبه قاتل قبول است، به شرط‍ اينكه در نزد (حاكم شرع) و اولياء مقتول اعتراف نمايد كه يا او را می‌بخشند، در اين صورت ديه می‌پردازد و ۲ ماه روزه می‌گيرد و ۶۰ مسكين را طعام می‌دهد، يا نمی‌بخشند كه بايد پذيرای تصميم (قصاص) اوليا باشد؛ كنزالدقائق، ج۲، ص۵۷۸؛ اما با توجه به آيات شريفه إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا («خداوند همه گناهان را می‌آمرزد» سوره زمر، آیه ۵۳)؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ («بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید» سوره نساء، آیه ۴۸)؛ قبول توبه قاتل عمدی مؤمن را به طور قطع نمی‌شود، منتفی دانست و خداوند ارحم الراحمين هر كس را خواست، توبه‌اش را قبول كرده و او را می‌بخشد و هر كس را نخواست، توبه او را قبول نكرده و او را به جزای عملش، عذاب می‌نمايد: يُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «هر که را بخواهد عذاب می‌کند و هر که را بخواهد می‌آمرزد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۴۰.
  49. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۲۷-۲۲۸.
  50. «به راستی آنان که به زنان پاکدامن بی‌خبر مؤمن، تهمت (زنا) می‌زنند، در این جهان و در جهان واپسین لعنت شده‌اند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود» سوره نور، آیه ۲۳.
  51. قاموس قرآن، ج۲، ص۱۴۹، كلمه حصن.
  52. مفردات راغب، ص۲۳۹، كلمه حصن.
  53. «و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) می‌زنند سپس چهار گواه نمی‌آورند هشتاد تازیانه بزنید و دیگر هرگز گواهی آنان را نپذیرید و آنانند که نافرمانند» سوره نور، آیه ۴.
  54. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۲۸-۲۲۹.
  55. «آنان که دارایی‌های یتیمان را به ستم می‌خورند جز این نیست که در شکم خود آتش می‌انبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰.
  56. «بی‌گمان آنان که از کتاب (آسمانی) آنچه را خداوند فرو فرستاده است پنهان می‌دارند و (آن را) به بهای اندک می‌فروشند جز آتش در اندرون خود نمی‌انبارند و روز رستخیز خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۴.
  57. « قُلْتُ لَهُ: كَمْ أَدْنَى مَا يَكُونُ مِنْ مَالِ اَلْيَتِيمِ إِذَا هُوَ أَكَلَهُ وَ هُوَ لاَ يَنْوِي رَدَّهُ حَتَّى يَكُونَ يَأْكُلُ فِي بَطْنِهِ نَاراً قَالَ: قَلِيلُهُ وَ كَثِيرُهُ وَاحِدٌ إِذَا كَانَ مِنْ نَفْسِهِ وَ نِيَّتِهِ أَنْ لاَ يَرُدَّهُ إِلَيْهِمْ»؛ البرهان، ج۱، ص۳۴۷، ذيل آيه مذكور.
  58. كنز الدقائق، ج۳، ص۳۴۳.
  59. بر همين اساس در تصرف اموال يتيم، بايد خيلی دقت كرد، مخصوصاً در اين برهه كه بر اثر روش غلط‍ و رايج برای فرد وفات يافته، مراسم و مجالسی با صرف غذا و مسائل ديگر بر پا،؛ لذا اگر دارای فرزند يتيمی باشد، احتياط‍ در چنين مجالسی ترك نشود؛ حتی كسانی كه در چنين مجالسی مداحی، و بدين وسيله امرار معاش می‌كنند.
  60. البرهان، ج۲، ص۳۱، ح۲۱۵۸-۱۱.
  61. كنز الدقائق، ج۳، ص۳۴۳.
  62. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۲۹-۲۳۱.
  63. «و هر کس در آن روز از آنان واپس گریزد - مگر آنکه برای کارزاری (بهتر) کناره جوید یا جوینده جایی (بهتر) نزد گروهی (خودی) باشد- خشم خداوند را به گردن گرفته و جایگاه (نهایی) او دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره انفال، آیه ۱۶.
  64. «ای مؤمنان! چون با انبوه کافران رویاروی شدید از آنان واپس مگریزید!» سوره انفال، آیه ۱۵.
  65. زحف در اصل به معنای حركت كردن به سوی چيزی است آن چنان كه پاها به سوی زمين كشيده شود، همانند حركت كودك قبل از آن‌كه راه بيفتد، يا شتر هنگام خستگی كه پای خود را به روی زمين می‌كشد سپس به حركت لشكر انبوه نيز گفته شده است، زيرا از دور چنان به نظر می‌رسد كه گويی روی زمين می‌لغزند و پيش می‌آيند.
  66. قاموس قرآن، ج۳، ص۱۵۹.
  67. نورالثقلين، ج۲، ص۱۳۸، ح۳۶ و الميزان، ج۹، ص۵۷.
  68. المنار، ج۹، ص۵۷۰، ذيل آيه شريفه.
  69. صحيح مسلم، ج۲، ص۸۳ و صحيح بخاری، باب وصايا، ص۱۲.
  70. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۳۱-۲۳۳.
  71. «آنان که ربا می‌خورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمی‌خیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان می‌گویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
  72. مجمع البيان، ج۲، ص۲۰۴، ذيل آيه ۲۷۵ بقره.
  73. برای اطلاع بيش‌تر از مصاديق و احكام "ربا" به رساله مراجع تقليد، رجوع شود.
  74. وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا «و (نیز) برای رباخواری آنان با آنکه از آن نهی شده بودند و ناروا خوردن دارایی‌های مردم؛ و برای کافرانشان عذابی دردناک آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۶۱.
  75. «و اگر (رها) نکردید پس، از پیکاری از سوی خداوند و فرستاده وی (با خویش) آگاه باشید» سوره بقره، آیه ۲۷۹.
  76. وسائل‌الشيعة، ج۱۸، ص۱۲۸، ح۲۳۳۰۰.
  77. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۳۳-۲۳۴.
  78. «و خوب می‌دانستند که هر کس خریدار آن سِحر و جادو باشد در جهان واپسین بهره‌ای ندارد» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  79. «هر چه برساخته‌اند نیرنگ جادوگری است و جادوگر هر جا آید کامیاب نمی‌گردد» سوره طه، آیه ۶۹.
  80. التحقيق، ج۵، ص۷۲، كلمه سحر.
  81. تفسير نمونه، ج۱، ص۳۷۹.
  82. «و جادوگر هر جا آید کامیاب نمی‌گردد» سوره طه، آیه ۶۹.
  83. «در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمی‌رساندند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  84. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۳۴-۲۳۶.
  85. «و زنا نمی‌کنند و هر که چنین کند کیفر خواهد دید روز رستخیز عذابش دو چندان می‌گردد و در آن (عذاب) به خواری جاوید می‌ماند» سوره فرقان، آیه ۶۸-۶۹.
  86. «و لوط را (به پیامبری فرستادیم) آنگاه که به قوم خود گفت: آیا (آن) کار زشت را انجام می‌دهید که پیش از شما هیچ کس از جهانیان انجام نداده است؟!» سوره اعراف، آیه ۸۰.
  87. «و نزدیک زنا نشوید که کاری زشت و راهی بد است» سوره اسراء، آیه ۳۲.
  88. «ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیز را با خدا شریک نگردانند و مرتکب دزدی نشوند و زنا نکنند» سوره ممتحنه، آیه ۱۲.
  89. برای اطلاع بيش‌تر به رساله مراجع تقليد و كتاب‌های حقوقی مراجعه شود.
  90. نكته مورد توجه اين‌كه اگر فرد مسلمانی، تقوای الهی را پيشه كند و در برابر وسوسه زنا، خود را حفظ‍ كند، مورد عنايت ويژه الهی و خليفه او قرار می‌گيرد.
  91. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۳۶-۲۳۷.
  92. «آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند، در جهان واپسین بی‌بهره‌اند و خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و در روز رستخیز به آنان نمی‌نگرد و آنان را پاکیزه نمی‌دارد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره آل عمران، آیه ۷۷.
  93. «بگو: بهره این جهان، اندک است» سوره نساء، آیه ۷۷.
  94. مجموعه ورام، ج۱، ص۵۳، باب الظلم.
  95. درالمنثور، ج۲، ص۲۴۵.
  96. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۳۷-۲۳۸.
  97. «و هر کس خیانت کند در رستخیز آنچه را خیانت ورزیده است، (با خود) خواهد آورد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۱.
  98. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۳۸.
  99. «و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده! روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند و با آن بر پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ نهند (و به ایشان گویند:) این همان چیزی است که برای خود می‌انباشتید اکنون آنچه را می‌انباشتید بچشید!» سوره توبه، آیه ۳۴-۳۵.
  100. مفردات راغب، ص۷۲۷، كلمه كنز.
  101. «و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند» سوره توبه، آیه ۳۴.
  102. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۳۹.
  103. «و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بی‌گمان او را دل، بزهکار است» سوره بقره، آیه ۲۸۳.
  104. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۴۰.
  105. «ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۹۰.
  106. مستدرك‌الوسائل، ج۱۷، ص۶۳، باب ۱۲، ح۲۰۷۵۹-۷.
  107. مفردات راغب، ص۲۹۹، كلمه خمر.
  108. الميزان، ج۲، ص۱۹۱.
  109. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۴۰-۲۴۱.
  110. واجب كفايی، واجبی است كه اقدام فردی موجب بی‌نيازی و كفايت از اقدام ديگری می‌شود، مانند امر به معروف و نهی از منكَر يا غسل، نماز و دفن ميت؛ ولی در واجب عينی بر هر شخص مسلمان، لازم است كه آن را انجام دهد و اقدام ديگری موجب سقوط‍ وجوب از آن شخص نمی‌شود.
  111. وسائل‌الشيعة، ج۴، ص۲۵، باب ۶، ح۴۴۲۰.
  112. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۴۱-۲۴۲.
  113. «و لعنت و بدفرجامی آنان راست که پیمان خداوند را پس از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌گسلند و در زمین تبهکاری می‌ورزند» سوره رعد، آیه ۲۵.
  114. الميزان، ج۱۱، ص۳۴۲.
  115. الميزان، ج۱۱، ۳۴۹؛ و في الدر المنثور، أخرج ابن جرير وابن أبي حاتم وأبو الشيخ عن قتادة: في قوله: الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ عليكم بالوفاء بالعهد ولا تنقضوا الميثاق ـ فإن الله قد نهى عنه وقدم فيه أشد التقدمة، وذكره في بضع وعشرين آية نصيحة لكم ـ وتقدمة إليكم وحجة عليكم، وإنما يعظم الأمور بما عظمها الله عند أهل الفهم وأهل العقل ـ وأهل العلم بالله، وذكر لنا أن النبي (ص) كان يقول في خطبته: لا إيمان لمن لا أمانة له ـ ولا دين لمن لا عهد له. أقول: ظاهر كلامه حمل العهد والميثاق في الآية الكريمة على ما يدور بين الناس أنفسهم وقد عرفت أن ظاهر السياق خلافه.
  116. «و لعنت و بدفرجامی آنان راست» سوره رعد، آیه ۲۵.
  117. الميزان، ج۴، ص۳۳۴.
  118. چون در كنار قطع رَحِم ذكر شده، مربوط‍ به حقوق همنوعان است.
  119. «و از خداوند ـ که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید ـ و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید» سوره نساء، آیه ۱.
  120. الميزان، ج۱۱، ص۳۴۹.
  121. الكافی، ج۲، ص۳۰۲، باب الغضب، ح۲؛ وسائل‌الشيعة، ج۱۵، ص۳۵۸، باب ۵۳، ح۲۰۷۳۴؛ بحارالانوار، ج۷۰، ص۲۷۰، باب ۱۳۲، ح۲۳؛ جامع‌الاخبار، ص۱۶۰، الفصل الرابع و العشرون و المائة و مكارم‌الاخلاق، ص۳۵، فی الغضب.
  122. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۵۰.
  123. «و گزافکاران دمساز آتشند» سوره غافر، آیه ۴۳.
  124. «ای فرزندان آدم! در هر نمازگاهی زیور خود را بردارید و بخورید و بیاشامید و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۳۱.
  125. «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
  126. «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهاده‌ایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.
  127. «و بی‌گمان پیش‌تر یوسف برای شما برهان‌ها (ی روشن) آورد اما شما از آنچه برایتان آورده بود همچنان در شک بودید تا چون درگذشت گفتید که پس از وی هرگز خداوند پیامبری نخواهد فرستاد؛ بدین‌گونه خداوند کسی را که گزافکاری بدگمان است در گمراهی می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۴.
  128. «و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید * آنان که در زمین فساد بر می‌انگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمی‌آورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۱-۱۵۲.
  129. «بگو: ای بندگان من که با خویش گزافکاری کرده‌اید! از بخشایش خداوند ناامید نباشید که خداوند همه گناهان را می‌آمرزد؛ بی‌گمان اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره زمر، آیه ۵۳.
  130. التحقيق، ج۵، ص۱۱۱، كلمه سرف.
  131. «بدین گونه در نظر گزافکاران کارهایی را که می‌کردند آراسته‌اند» سوره یونس، آیه ۱۲.
  132. اما اسراف و زياده‌روی در هدر دادن اموال بيت المال، مانند آب، برق يا روشن گذاشتن ماشين و هدر دادن بنزين و آلوده كردن هوای پاك و... از موارد حرام در اسراف محسوب می‌شوند.
  133. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۴۴-۲۴۵.
  134. «پس اگر پاسخت را ندهند بدان که از خواهش‌ها (ی نفس) شان پیروی می‌کنند و گمراه‌تر از آنکه بی‌رهنمودی از خداوند، از خواهش (نفس) خویش پیروی کند کیست؟» سوره قصص، آیه ۵۰.
  135. تفسير روشن، ج۱، ص۴۳۱.
  136. بحارالانوار، ج۹۴، ص۲۸۹؛ العددالقوية، ص۳۱۵، دعای روز ۲۵ ماه؛ حديث با تعبير ديگری وارد شده: «فقه الرضا (ع) رُوِيَ أَنَّهُ شَكَا رَجُلٌ إِلَی الْعَالِمِ (ع) دَيْناً عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ (ع) أَكْثِرْ مِنَ الصَّلَاةِ وَ إِذَا كَانَ لَكَ دَيْنٌ عَلَی قَوْمٍ وَ قَدْ تَعَسَّرَ عَلَيْكَ أَخْذُهُ فَقُلِ اللهمَّ لَحْظَةً مِنْ لَحَظَاتِكَ تُيَسِّرُ عَلَی غُرَمَائِي بِهَا الْقَضَاءَ وَ تُيَسِّرُ لِي بِهَا مِنْهُمُ الِاقْتِضَاءَ إِنَّكَ عَلی كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ إِذَا وَقَعَ عَلَيْكَ دَيْنٌ فَقُلِ اللهمَّ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ أَغْنِنِي بِفَضْلِكَ عَنْ فَضْلِ مَنْ سِوَاكَ فَإِنَّهُ نَرْوِي عَنْ رَسُولِ الله (ص) لَوْ كَانَ عَلَيْكَ مِثْلُ صَبِيرٍ دَيْناً قَضَاهُ عَنْكَ وَ الصَّبِيرُ جَبَلٌ بِالْيَمَنِ يُقَالُ لَا يُرَی جَبَلٌ أَعْظَمَ مِنْهُ»؛ بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۰۱، باب ۱۱۱، ح۳.
  137. «آیا آن کس را دیدی که هوای نفس خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب می‌توانی بود؟» سوره فرقان، آیه ۴۳.
  138. «و بی‌گمان بسیاری با هوا و هوس‌هایشان به نادانی (مردم را) گمراه می‌کنند و به راستی پروردگار تو خود به (حال) تجاوزکاران داناتر است» سوره انعام، آیه ۱۱۹.
  139. «و اما آنکه از ایستادن در پیشگاه پروردگارش پروا کرده و روان خود را از خواهش (ناروا) بازداشته باشد * تنها بهشت جایگاه اوست» سوره نازعات، آیه ۴۰-۴۱.
  140. الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي لُبِّ اللُّبَابِ‌، قَالَ قَالَ عِيسَی ابْنُ مَرْيَمَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُيُونِ وَ جَفْوَةُ الْعُيُونِ مِنْ كَثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ كَثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ‌؛ مستدرك‌الوسائل، ج۱۲، ص۹۶، باب ۷۶، ح۱۳۶۲۰-۱۳.
  141. الخصال، ج۱، ص۵۲، ح۶۴.
  142. «أُمِرَ إِبْلِيسُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَقَالَ يَا رَبِّ وَ عِزَّتِكَ إِنْ أَعْفَيْتَنِي مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ لَأَعْبُدَنَّكَ عِبَادَةً مَا عَبَدَكَ أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَهَا قَالَ الله جَلَّ جَلَالُهُ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ»؛ بحارالانوار، ج۲، ص۲۶۲، باب ۳۲ - البدعة و السنة و الفريضة.
  143. «به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی می‌ورزند از نشانه‌های خود روگردان خواهم کرد و هر نشانه‌ای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانه‌های ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.
  144. «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمی‌کشند به زودی با خواری در دوزخ درمی‌آیند» سوره غافر، آیه ۶۰.
  145. «آنگاه گفتند: آیا (سخن) دو تن آدمی همچون خویش را باور کنیم در حالی که قوم آنها بندگان ما هستند؟» سوره مؤمنون، آیه ۴۷.
  146. «گفتند: آیا (سخن) تو را باور کنیم در حالی که مردم فروپایه‌تر، از تو پیروی می‌کنند؟» سوره شعراء، آیه ۱۱۱.
  147. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۴۹-۲۵۰.
  148. «کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند. آنان به راستی کافرند و ما برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۵۰-۱۵۱.
  149. «و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آورده‌اند و میان هیچ یک از آنها فرق نمی‌گذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۵۲.
  150. «آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان می‌آورید و به بخشی (دیگر) کفر می‌ورزید؟ کیفر کسانی از شما که چنین کنند جز خواری در این جهان چیست؟ و در رستخیز به سوی سخت‌ترین عذاب باز برده می‌شوند؛ و خداوند از آنچه می‌کنید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۸۵.
  151. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۵۰-۲۵۱.
  152. «آنگاه چون پیامبرانشان برهان‌های روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند می‌گرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.
  153. «حاشا؛ انسان سرکشی می‌ورزد چون خود را بی‌نیاز بیند» سوره علق، آیه ۶-۷.
  154. «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
  155. بحارالأنوار، ج۵۸، ص۱۰۰؛ در توضيح و چگونگی آن روايت، مرحوم مجلسی - اعلی الله مقامه - می‌نويسد: قال بعض العلماء الروح لطيفة لاهوتية في صفة ناسوتية دالة من عشرة أوجه علی وحدانية ربانية ۱. لما حركت الهيكل و دبرته علمنا أنه لا بد للعالم من محرك و مدبر. ۲. دلت وحدتها علی وحدته. ۳. دل تحريكها للجسد علی قدرته. ۴. دل اطلاعها علی ما في الجسد علی علمه. ۵. دل استواوا إلی الأعضاء علی استوائه إلی خلقه. ۶. دل تقدمها عليه و بقاوا بعده علی أزله و أبده. ۷. دل عدم العلم بكيفيتها علی عدم الإحاطة به. ۸. دل عدم العلم بمحلها من الجسد علی عدم أينيته. ۹. دل عدم مسها علی امتناع مسه. ۱۰. دل عدم إبصارها علی استحالة روته.
  156. «گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
  157. «نمایی از زندگانی این جهان را می‌شناسند و از جهان واپسین غافلند» سوره روم، آیه ۷.
  158. «و هر که پاسخ فراخواننده به خداوند را ندهد در زمین به ستوه آورنده (ی خداوند) نیست و در برابر او سرورانی ندارد، آنان در گمراهی آشکاری خواهند بود» سوره احقاف، آیه ۳۲.
  159. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۵۱-۲۵۳.
  160. قاموس قرآن، ج۵، ص۱۷۱، كلمه فری.
  161. وسائل‌الشيعة، ج۱۲، ص۲۵۲، ح۱۶۲۲۹ باب ۱۴۱.
  162. «در چنین روزی وای بر دروغ‌انگاران! (اینک، ای کافران در این جهان) بخورید و اندکی برخوردار گردید که شما گناهکارید در چنین روزی وای بر دروغ‌انگاران! و چون به آنان می‌گویند نماز بگزارید، نمی‌گزارند» سوره مرسلات، آیه ۴۵-۴۸.
  163. «آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟ و بی‌گمان پیشینیان آنان را (نیز) آزموده‌ایم، و همانا خداوند راستگویان را خوب می‌شناسد و دروغگویان را (نیز) نیک می‌شناسد» سوره عنکبوت، آیه ۲-۳.
  164. «امّا چون برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آورد، گفتند: این جادویی آشکار است و ستمکارتر از آنکه بر خداوند دروغ بندد در حالی که به اسلام فرا خوانده می‌شود کیست؟ و خداوند قوم ستمگر را راهنمایی نمی‌کند» سوره صف، آیه ۶-۷.
  165. «و بر هر چه زبانتان به دروغ وصف می‌کند، نگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر خداوند دروغ بندید زیرا آنان که بر خداوند دروغ می‌بندند رستگار نمی‌گردند» سوره نحل، آیه ۱۱۶.
  166. در رساله‌ها در قسمت احكام روزه نوشته شده است: اگر روزه‌دار به گفتن يا نوشتن يا به اشاره و مانند اين‌ها به خدا و پيغمبر و جانشينان آن حضرت (ع) عمداً نسبت دروغ بدهد، روزه او باطل است.
  167. «خداوند کسی را که دروغگوی بسیار ناسپاس است راهنمایی نمی‌کند» سوره زمر، آیه ۳.
  168. بحارالانوار، ج۶۷، ص۹۸.
  169. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۵۳-۲۵۶.
  170. «دریغا بر آن بندگان! هیچ فرستاده‌ای نزدشان نمی‌آمد مگر که او را ریشخند می‌کردند» سوره یس، آیه ۳۰.
  171. التحقيق، ج۱۱، ص۲۵۶، كلمه هزء.
  172. «و چون از آیات ما چیزی دریابد آن را به ریشخند می‌گیرد؛ برای آنان عذابی خوارساز خواهد بود» سوره جاثیه، آیه ۹.
  173. «و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی می‌گیرند؛ این از آن روست که آنان گروهی هستند که خرد نمی‌ورزند» سوره مائده، آیه ۵۸.
  174. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۵۶-۲۵۷.
  175. «و بر گناه بزرگ پای می‌فشردند» سوره واقعه، آیه ۴۶.
  176. از همين ريشه گفتار عرب است: بلغ الغلام الحنث، نوجوان به سنّ بلوغ و مؤاخذه به گناهان رسيده است؛ المفردات، كلمه حنث؛ جوامع الجامع، ج۴، ص ۲۳۶؛ ولی اقوال مختلف درباره مقصود از “حنث عظيم” كه اصحاب شمال بر آن اصرار می‌ورزيدند، مطرح است: به معنای عهد شكنی و نقض عهدی است كه آن را به سبب سوگندهای غليظ‍ مؤكد كرده است، و اصرار در شكستن چنين عهدی به اين است كه: به اين عمل ناستوده همچنان ادامه دهد، و به هيچ وجه دست از آن برندارد؛ مجمع البيان، ج۹، ص۲۲۰. عده‌ای گفته‌اند: اصلاً كلمه حنث به معنای گناه عظيم است، و اگر با اين حال كلمه مذكور را به عظيم وصف كرده، با اين‌كه عظيم در معنای خود كلمه خوابيده، برای مبالغه است، و منظور از “حنث عظيم” شرك به خدا است؛ يا به طور كلی به معنای هر گناه كبيره است؛ يا سوگند خوردن بر اين ادعا است كه قيامت دروغ است، و اين سوگند در آيه شريفه: وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ («و سخت‌ترین سوگندهاشان را به خداوند خوردند که خداوند کسی را که می‌میرد (دیگر) برنمی‌انگیزد» سوره نحل، آیه ۳۸)، حكايت شده می‌فرمايد: مشركين سوگندهای غلاظ‍ و شدادی به خدا می‌خورند كه خدا مردگان را زنده نمی‌كند؛ روح المعانی، ج۲۷، ص۱۴۴. ظاهر اين است كه همه اين‌ها مصداق‌هايی برای حنث عظيم محسوب می‌شوند و بر همين اساس، برخی گفته‌اند: “ولی لفظ‍ آيه مورد بحث مطلق است، نه از آن خصوص عهدشكنی متبادر است، و نه شرك به خدا، و نه گناهان كبيره، و نه سوگند بر نبودن معاد، و چون آيه مطلق است پس با احتمال ما بهتر می‌سازد كه عبارت است از اطاعت غير خدا، اين نيز مطلق است و شامل همه آن احتمال‌ها می‌شود؛ الميزان، ج۱۹، ص۱۲۴.
  177. «و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟ - و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۵
  178. «که آیات خداوند را که بر او خوانده می‌شود می‌شنود سپس با گردنکشی (بر انکار خود) پا می‌فشارد گویی آن را نشنیده است پس او را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره جاثیه، آیه ۸؛ وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ «و بر گناه بزرگ پای می‌فشردند» سوره واقعه، آیه ۴۶
  179. «و من هرگاه آنان را فرا خواندم تا بیامرزیشان، انگشت در گوش نهادند و جامه بر سر کشیدند و (در کفر) پای فشردند و سخت گردنفرازی ورزیدند» سوره نوح، آیه ۷.
  180. «و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟ - و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۵.
  181. الميزان، ج۴، ص۲۱.
  182. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۲۵۷-۲۵۹.