آزادی سیاسی
آزادی سیاسی یکی از مصادیق مهم آزادی اجتماعی است. مهمترین و اساسیترین بحث آزادی سیاسی، حق تعیین آزادانه سرنوشت و آزادی انتخاب و رأی است. آزادی سیاسی به معنای جدید آن دارای سابقهای چندان مکتوب و دیرین در ادبیات اندیشه سیاسی اسلام نیست، هرچند در سده گذشته بحث از آزادی در نگرش اسلامی، اهمیت یافته است.
برخی از اهدافی که برای آزادی سیاسی بیان شده عبارت است از: سعادت و کمال انسان؛ شفافسازی اندیشه حق؛ ایجاد بستر برای انتخاب برتر و شکوفایی استعدادهای انسان. برخی از راهبردها و عواملی که موجب تحقق آزادی سیاسی می شود عبارتاند از: بسترسازی برای گفتوگوهای منطقی؛ مشورت و رایزنی؛ مسئولیت همگانی؛ مشارکت سیاسی؛ پاسخجویی شهروندان و مساوات در برابر قانون.
مقدمه
یکی از جلوهها و مصادیق آزادی آن است که همه مردم بر اساس اندیشه و باور خویش و بدون هیچگونه فشار، زور، تهدید و تطمیع، حق مشارکت سیاسی و انتخاب زمامدار و نوع حکومت را دارند؛ این حق به هیچ وجه اختصاص به نخبگان ندارد و نخبگان جامعه تنها در حد مرجع مشورتی میتوانند اعمال نفوذ کنند[۱].
مردم در عقاید و فعالیتهای شخصیشان آزاد بوده و کسی حق تحمیل عقیده و یا هر گونه انتخابی را به آنان را ندارد[۲] و مردم حتی در گزینش نوع حکومت خود آزاد هستند؛ و باید در رهبری امور خویش شرکت جویند[۳]. آزادی دارای منشأ خداداد و فطری است و میتوان آن را در کنار استقلال، از حقوق اولیه انسانی و بشری دانست که اسلام و قوانین اسلامی آن را به رسمیت شناخته است و اصول دین به ویژه توحید، الهام بخش آن است[۴].
با مطالعه تاریخ به نظامهای طبقاتی متفاوتی بر میخوریم که مناصب بالادستی را در صلاحیت هر کسی نمیدانستند. اسلام از آغازین روز تولد خود با شعار اینکه هیچ کس به خاطر طبقه، نژاد، رنگ و غیره برتری ندارد مگر اینکه پاک و درستکار باشد؛ خط بطلان به همه این منطقها کشید. به همین دلیل آزاد نبودن جامعه در انتخاب وکیل مجلس و نصب دستوری اشخاص معلوم الحال در مقامات بالادستی بیدخالت ملت، نشانه ضعف و عقب افتادگی سیاسی آن جامعه است[۵]. از دیدگاه اسلام وجود آزادی سیاسی موجب سعادت جامعه خواهد شد[۶].
معناشناسی
یکی از مصادیق مهم آزادی اجتماعی، آزادی سیاسی است. آزادی سیاسی به نقش مردم در زندگی سیاسی اشاره دارد و مقصود از آن، انواع آزادیهایی است که فرد در حوزه اجتماع و در برابر حکومت داراست؛ از اینرو تعیین سرنوشت، آزادی بیان، حق اظهار نظر، آزادی قلم و مطبوعات، آزادی انتقاد و اعتراض و مواردی از این قبیل در شمار آزادیهای سیاسی است.
مهمترین و اساسیترین بحث آزادی سیاسی، حق تعیین آزادانه سرنوشت و آزادی انتخاب و رأی است. با توجه به آموزههای دینی، مردم در حکومت تأثیر گذارند. به ویژه اینکه از منظر آموزههای دینی، حکومتهایی که بر پایه زور بنا شدهاند قابل پذیرش نیستند[۷].
پیشینه آزادی سیاسی در اسلام
آزادی سیاسی به معنای جدید آن دارای سابقهای چندان مکتوب و دیرین در ادبیات اندیشه سیاسی اسلام نیست، هرچند در سده گذشته بحث از آزادی در نگرش اسلامی، اهمیت یافته است؛ برای نمونه یکی از فآخرترین آثاری که در سده اخیر در این باره، نگارش یافته است، کتاب "تنبیه الامه و تنزیه المله" مرحوم علامه نائینی است که به حق باید آن را رسالهای درباره عدالت و آزادی و بیانیهای در برابر استبداد خواند. وی در این کتاب بیان میکند که الحق بحث آزادی یکی از شاهْمغلطهکاریهای عالم است و کشف حقیقت آن هم از همه، اهمّ و الزام است[۸]. با این همه، نبود سابقه نوشتاری به معنای آن نیست که بنمایههای نظری آزادی سیاسی و اجتماعی در کلام الهی و اندیشه سیاسی اسلام، وجود ندارد، بلکه با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی در تمدن اسلام موقعیت طرح زاویه سیاسی آن فراهم نشده است.
انتظار آن نیست تا تعریف و ماهیت آزادی سیاسی از قرآن کریم طلب شود که چندان معقول نیست؛ مهم آن است که قرآن کریم، اصل آزادی سیاسی را همانند دیگر خواستههای اصیل بشری میپذیرد و بر آن صحه میگذارد، اما اینکه آزادی به چه معناست و دارای چه عناصری؛ میتوان باور داشت عناصر و مؤلفههای آزادی سیاسی از قرآن قابل استنباط است، یا آنکه میتوان از فهمی که دیگران ارائه کردهاند، بهره گرفت و به قرآن عرضه داشت[۹].
اصول آزادیهای سیاسی
آزادی سیاسی یکی از حقوق اساسی افراد بوده و بدان معناست که فرد در اجتماع از راه انتخابات و انتخاب شدن یا انتخاب کردن، در تعیین سرنوشت فردی، اجتماعی و سیاسی خود ایفای نقش کند که گاهی از آن به «حق تعیین سرنوشت» نیز تعبیر میشود. در مورد اصل آزادی باید به نکات زیربنایی چندی توجه کرد که برخی از این اصول غیر قابل انکار است و عبارتاند از:
- آزادی مطلق برای انسان وجود ندارد: چه به لحاظ نظری و چه به نگاه عملی.
- بخشی از آزادیها با اصول پذیرفتهشده در جامعه و ارزشهایی که افراد و جامعه به دلیل عرف و فرهنگ عمومی و یا مذهب و اخلاق برای آن پایبندند، انطباق نداشته و بهطور آزاد کنار گذارده میشوند.
- باید به آن بخشی از آزادیها که به دلایل مختلف مطلوب نیستند، نیز توجه کرد.
- آزادی، ریشه در فطرت و نهاد بشر دارد و مقولههای تکوینی و غیر قابل نفی و اثبات است.
- بحثهای فلسفی و سیاسی در زمینۀ آزادیهای اساسی بیشتر در بُعد منفی است، به این معنا که آزادیخواهان همواره با موانع آزادی میجنگند و طالب برداشتن این موانع در جامعه هستند و این موانع به سه صورت در جامعه خودنمایی میکند:
- موانعی که از قانون پدید میآید و آزادی در این مورد به معنای آن است که محدودیتها و موانع قانونی باید از سر راه زندگی اجتماعی افراد برداشته شود؛
- محدودیتهایی که از عوامل فشار اجتماعی به وجود میآید و مفهوم آزادی در این مورد آن است که این عوامل به نحوی خنثی شود و چنین محدودیتهایی در زندگی اجتماعی افراد وجود نداشته باشند؛
- سلب آزادی که از اعمال قدرت سیاسی حاکم و دولت ناشی میشود و گروههای سیاسی و یا ملت میخواهند با وجود اقتدار دولت از موانعی که بر سر آزادی آنها به وجود آمده، بگذرند؛
- دیدگاهها در زمینۀ ماهیت آزادی که آیا مطلوب بالذات و خود هدف است و یا وسیلهای برای نیل به اهداف و مقاصد دیگر، یکسان نیست.
- حق آزادی از عامل اجتماعی نشأت میگیرد و یا عامل درونی و انسانی دارد؛
- هدف و انگیزۀ بعثت انبیا در منطق اسلام بازگرداندن آزادیها به انسانهاست[۱۰].
مبانی آزادی سیاسی
برخی از مبانی که برای آزادی سیاسی بیان شده عبارتاند از:
- مبانی خداشناختی: سرشت آدمی، بر توحید و آفرینش انسانی، بر بینش شهودی خداوند و گرایش عبادی به ساحت قدس اوست؛ یعنی سرشت خدابین و خداخواه و خداپرست، نحوه هستی ویژهای است که حقیقت انسانیت، کاملاً وابسته به آن است[۱۱]. یکی از مبانی بسیار تأثیرگذار در همه مفاهیم و اندیشههای اسلامی، مبنای توحید است؛ با این مبنا میتوان تحلیلی شفاف و روشن از آزادی سیاسی ارائه کرد. آزادی برآمده از توحید، انسان را به حقیقت آزادی سیاسی ـ اجتماعی میرساند، این اصل، زندگی آزادانه انسان را تضمین میکند. هر کس که به یگانگی خدا باور دارد، نمیتواند و نباید انسانهای دیگر را در بند کشد.
- مبانی انسانشناختی: آزادی، وصفی از اوصاف نفسانی انسان است، با تعدّد و تفاوت انسانشناسیها، معنا و مفهوم آن متعدد میگردد. هستیشناسی و جهانبینی هر شخص، انسانشناسی او را تحت تأثیر خود قرار میدهد و هر انسانشناسی خاص، مفهوم ویژهای از آزادی به ما عرضه میکند[۱۲]. سه مبنای انسانشناختی تأثیرگذار در تحلیل مباحث آزادی سیاسی، عبارتاند از: دو بعدی بودن انسان (عقل و نفس)؛ اختیار انسان و مسؤول بودن او.
- مبانی جامعهشناختی: همه دغدغههای آزادی سیاسی در ظرفی به نام جامعه شکل میگیرد، فهم از جامعه و تحلیل مبانی جامعهشناختی کمکی شایان خواهد کرد تا درکی بهتر از آزادی داشته باشیم. مطلوب، جامعه آزاد است، امری که در معارف قرآنی، دارای مبانی خاص خود است که عبارت است از: حاکمیت سنن الهی بر جوامع و همراهی فرد و جامعه[۱۳].
اهداف آزادی سیاسی
اهداف آزادی سیاسی یکی از بزنگاههایی است که غالباً در میان مکتبهای مختلف دارای خوانشهای خاصی است و موجب آن شده تا مرزهای میان آنها شفاف گردد. برخی از اهداف آزادی سیاسی عبارتاند از:
- سعادت و کمال انسان: سعادت و کمال انسان، یکی از دغدغههای همیشگی اندیشهورزان در گستره زمان بوده است. بسیاری از آموزهها و تعالیم مانند عدالت و آزادی در جهت سعادت و کمال، تحلیل شده است، هرچند که غالباً در فهم این مفاهیم، اختلاف نظرهای بسیار وجود داشته و دارد؛ برای نمونه در بحث آزادی سیاسی، همانند بسیاری از دیگر دستورهای قرآن کریم، هدف، سعادت انسان در نظر گرفته میشود، یعنی آزادی در جهت و مسیر سعادت انسان، تعریف و تحلیل شده است. هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد.
- شفافسازی اندیشه حق: فرایند طبیعی اندیشهورزی جامعه به این نحو است که با تضارب آرا و تعامل اندیشهها با یکدیگر زمینه طرح و عرضه آنها فراهم شده، گفتار و اندیشه حق شفاف گردیده تا خواستاران حقیقت بتوانند آن را برگیرند و انتخاب کنند. با توجه به ادبیات و بیان قرآن کریم، یکی از اهداف بنیادین آزادی در جامعه اسلامی، شفافسازی اندیشه حق است، با آزادی است که زمینهها و مرزهای مکتبهای، شفاف میشود و بسترها برای گرایش به سوی اندیشه حق فراهم میگردد.
- ایجاد بستر برای انتخاب برتر: یکی از اهداف آزادی سیاسی، بسترسازی برای انتخاب برتر و آزادانه است؛ زیرا آنگاه که انسان به فطرت خویش باز گردد و موانع انتخاب او برطرف شود، او قول حق و دیدگاه شایسته را بر میگزیند. در عرصه اعمال قدرت، آنگاه که حاکمیت اجازه دهد تا افکار و اندیشهها در روالی منطقی و سنجیده عرضه گردند، زمینههای انتخاب شایسته و برتر فراهم میشود.
- شکوفایی استعدادهای انسان: یکی از عوامل مهمی که قرآن کریم بر میشمرد که مانع شکوفایی انسان میشود تا به آنچه دارد خو گیرد و نوآوری نداشته باشد، تقلید از پیشینیان است[۱۴] لذا از جمله راهکارهای شکوفایی استعدادها و نوآوری اندیشگی، زمانی است که انسان از تقلیدهای چشم و گوش بسته و عادات ناشایست اجتماعی رهایی یابد و این رهایی آنگاه رخ میدهد که بتوان آزادانه پنداشتههای حاکم بر جامعه را به چالش کشید. با آزادی است که روشها، اندیشهها، تعاملات فکری و نظریهپردازیها رشد میکند و میبالد و استعدادها شکفته میشود. این در حالی است که خودکامگی، مخالف استعداد است[۱۵].
گستره آزادی سیاسی
یکی از اصلیترین و پرچالشترین مباحث در آزادی سیاسی، تعیین قلمرو و گستره آن است؛ امری که تعامل اجتماعی و رفتارهای سیاسی میان دولت و شهروندان را تنظیم میکند و سامان میبخشد. در بحث قلمرو و گستره آزادی سیاسی، دو بحث مطرح است: اول آنکه آزادی چه ضابطه و حد و مرزی دارد، یعنی آنکه آزادی کجا محدود میشود؟ دوم آنکه آزادی سیاسی چه گسترهها و قلمروهایی را در بر میگیرد؟
آزادی یکی از حقوق قطعی و اولیه در زندگی اجتماعی است که انسان علاوه بر زندگی شخصی، در زندگی سیاسی نیز از آن برخوردار است. بررسی و تحلیل اینکه آزادی شهروندان چه قلمرو و گسترهای دارد، منوط به آن است که یک مکتب چه اندازه از حقوق و آزادی عمل شهروندان را به رسمیت میشناسد؛ پس گستره آزادی با گستره حق شفاف میشود. در حقوق سیاسی، امتیازهایی به رسمیت شناخته میشود که با وجود آنها افراد میتوانند دست به اقدام سیاسی بزنند و برای رسیدن به حقوق سیاسی ـ اجتماعی، کسی مانع آنان نگردد. برخی از این حقوق عبارتاند از:
- حق انتخاب: حق انتخاب، امری کاملاً پذیرفته شده است و کمتر کسی است که آن را انکار کند. آدمی تنها به این دلیل، آدمی است که انتخاب میکند.
- حق نظارت: یکی از حقوقی که در تعیین قلمرو آزادی سیاسی مورد تأیید و تأکید قرار گرفته و میگیرد، حق نظارت است. نظارت، فعالیتی است که بایدها را با هستها، مطلوبها را با موجودها و پیشبینیها را با عملکردها مقایسه میکند و نتیجه این مقایسه تصویر روشنی از تشابه یا تمایز بین این دو گروه از عوامل خواهد بود که در اختیار مدیران سازمان قرار میگیرد[۱۶].
- حق آزادی بیان: یکی از حقوق کلیدی در آزادی سیاسی که با چالشهای مختلف نیز روبهرو بوده و هست، حق آزادی بیان است. آزادی بیان به این معناست که افراد، گذشته از داشتن عقیده، دارای آزادی در ابراز و بیان آن هم باشند[۱۷]. در آزادی بیان نوعی ابراز و اظهار آزادانه باور بدون ترس از دولت وجود دارد؛ لذا آن را به آزادی اظهار اندیشه، اعم از نظریهها، شناختها، ارزشها و عقاید از راههای گوناگون؛ مانند گفتار، نوشتار، تصویر، مطبوعات و... تعبیر میکنند[۱۸].
- حق تشکیل احزاب و اجتماعات: یکی از دیگر حقوقی که در قلمرو آزادی سیاسی در جامعه اسلامی، وجود دارد، حق تشکیل احزاب و اجتماعات است که گاه از آن به حق آزادی تجمع یا آزادی انجمنها نام برده میشود، این حق به معنی وسیع کلمه زیر عنوان آزادی بیان قرار میگیرد.
- حق نقد و انتقاد: یکی از جلوهها و حقوق اساسی در آزادی سیاسی، حق نقد و انتقاد است که بیشتر حضور آن در عرصه سیاسی، تصمیمگیریها و تصمیمسازیهاست. در مفهوم انتقاد، نوعی جداسازی ناخالصیها وجود دارد[۱۹].[۲۰]
اجرای آزادی سیاسی
یکی از مباحث عملی و تأثیرگذار در آزادی سیاسی، کنشگران و عوامل آن است و اینکه چه کسی میتواند آن را در جامعه جریان و سریان دهد، برخی از کنشگران آزادی سیاسی عبارتاند از:
- فرد: انسان در قرآن کریم، موجود مختار، با اراده و آزاد است که دارای حق انتخاب در عرصه سیاسی است، حکم بر این استوار شده است تا کسی به ایمان مجبور نگردد و به آن وادار نشود. با این مبنای قطعی در انسانشناسی، فرد فرد انسانها، توان مییابند تا کنشگران اصلی در آزادی سیاسی و پذیرندگان یا مخالفان حاکمیت طاغوت یا الله، در جامعه باشند. با توجه به این مبناست که انسان در گام اول و جامعه انسانی در گام دوم، یکی از اصلیترین کنشگران و عوامل آزادی به شمار میآیند.
- جامعه: یکی از کنشگران مهم و تأثیرگذار در رسیدن به آزادی سیاسی، جامعه است، اگر افراد، یک جمع متحد و یکدست نشود، شهروندان، یاور یکدیگر نباشند و مجموعه افرادی بیخیال و بیتفاوت، در کنار هم باشند، آن جامعه هیچ گاه به گوهر آزادی نخواهد رسید و گرفتار استبداد خواهد ماند. جامعه تشکیل شده از اجتماع سامان یافته شهروندان، یکی از کنشگران مؤثر در آزادی سیاسی به شمار میرود و تا افراد جامعه در قالب یک تشکل آزادی طلب اقدام نکنند، افراد، تک تک نمیتوانند به اهداف خویش دست یابند، جامعهای که گرفتار استبداد است، چارهای ندارد.
- دولتها: یکی از واقعیتهای تلخ تاریخی آن است که در اغلب اوقات دولتها، مانع آزادی سیاسی در جامعه بودهاند، اصلیترین دلیل این امر هم آن بوده است که دولتمردان میپنداشتند آزادی، مانع حفظ قدرت آنان میشود و سیطره آنان را فرو میکاهد، هرچند این امر در گذشته فراگیر بوده است، اما در دنیای جدید نیز گویی این انگاره باقی مانده است و به جای آنکه دولتها، ترویج کننده آزادی و بسترساز برای حضور آن در جامعه باشند، مانع آن میشوند. در دولت نبوی که برگرفته از وحی الهی سامان یافت، مسلمانان آزاد بودند تا دیدگاه خویش را بیان کنند و حتی غیرمسلمانان در انجام مناسک دینی خود آزاد بودند. دولت در نگرش اسلامی، نه تنها نباید جلوی آزادی را بگیرد، بلکه خود در قالب یک کنشگر اثرگذار باید نقش بازی کند تا بسترهای دستیابی شهروندان به حقوق سیاسی آنان فراهم آید[۲۱].
عوامل تحقق آزادی سیاسی
برخی از راهبردها و عواملی که موجب تحقق آزادی سیاسی می شود عبارتاند از:
- بسترسازی برای گفتوگوهای منطقی: یکی از راهبردهای رسیدن به آزادی سیاسی، ایجاد فضای گفتوگوی منطقی و تضارب آراست. غالب جوامعی که گرفتار استبداد و خودرأیی میشوند، آنهایی هستند که حاکمان حق تکگویی را برای خود قائل هستند و اجازه سخن و بیان دیدگاهها را به دیگران نمیدهند، جامعه، دچار نوعی یکهاندیشی و یکهگویی شده و دیگران تنها باید شنونده و پیرو باشند؛ در این وضعیت، یکی از نخستین قربانیها آزادی است، اندیشهورزی تعطیل میشود و فرایند امور سر از خودکامگی در میآورد.
- مشورت و رایزنی: یکی از آموزههای قرآنی و راهبردی در نظام سیاسی اسلام، بحث از شور و مشورت است و اینکه افراد بتوانند و حق دارند تا در مسائل مختلف حکومت اسلامی اظهارنظر کنند و نقش داشته باشند. طلب مشورت از شهروندان به معنای آن است که حاکم، مطلق نیست، او باید در مسائل و امور سیاسی ـ اجتماعی با کارشناسان و صاحبان نظر رایزنی کند و از تصمیم فردی دوری ورزد.
- مسئولیت همگانی: یکی از راهبردهای آزادی سیاسی در نظام اسلامی، مسئولیت و نظارت همگانی است. انسان آنگاه که به امور جامعه خویش بیاعتنا و بیعلاقه باشد و در برابر آنچه میگذرد، ساکت و خاموش باشد، طبعاً انگیزهای برای اظهار نظر یا نظارت بر قدرت باقی نمیماند، اما اگر با دستور الهی، افراد در برابر ریز و درشت مسائل جامعه خویش و به ویژه در قبال امور کلیدی و حیاتی جامعه که اعمال قدرت باشد، مسئولیت داشته باشد، آنان در مورد همه امور حساسیت یافته و از کنار مسائل ساکت گذر نمیکنند.
- مشارکت سیاسی: آزادی با مشارکت و حق تعیین سرنوشت معنادار میشود. اگر در جامعهای شهروندان نتوانند بر اساس دیدگاه خویش، فردی را به عنوان کارگزار نظام سیاسی انتخاب کنند یا دیگرانی بر اساس منافع گروهی و شخصی خودشان برای آنان تصمیم بگیرند، این جامعه از آزادی سیاسی برخوردار نیست.
- پاسخجویی شهروندان: یکی از راهبردهای کلیدی آزادی سیاسی، توجه به حقوق و شناسایی آن در عرصه زندگی سیاسی ـ اجتماعی است، از آنجا که در حکومتهای خودکامه، هرگونه حقی از شهروندان انکار میشود و کسی دارای حقی نیست تا چه رسد به آنکه مورد توجه قرار گیرد یا حکومت بخواهد آن را رعایت کند، به نظر میرسد یکی از کلیدیترین راهبردها در آزادی سیاسی آن است تا حکومت، حقوق شهروندان را به رسمیت شناخته و بر اساس آن عمل کند. پاسداشت حقوق سیاسی ـ اجتماعی، پاسداشت آزادی است و یکی از حقوقی که نقش کلیدی در این مسیر بازی میکند، حق پاسخجویی شهروندان و پذیرش آن از سوی حاکمیت است.
- مساوات در برابر قانون: یکی از راهبردهای بنیادین برای رسیدن به آزادی سیاسی، آن است که در جامعه و در لایههای زیرین اندیشه، ذهن و ضمیر حاکمان و شهروندان این باور جا افتاده باشد که همه مردم در جامعه اسلامی، از حقوق مساوی برخوردارند و کسی حقوق ویژه یا موقعیت ممتاز ندارد تا هرگونه که میخواهد عمل کند یا هرگونه که عمل کرد، کسی نتواند او را بازجویی کند و مؤاخذه. مبنای عمل، قانون است و همه افراد در برابر آن، یکسانند[۲۲].
نظام اسلامی و آزادی سیاسی
در نظام اسلامی ارکان و شاخصههایی وجود دارد که همگی حاکی از وجود آزادی در این حوزه است؛ حق آگاهی یکی از این شاخصه هاست. در نظام ولایی مردم حق دارند از مسائل حکومتی کاملاً آگاه باشند و حکومت موظف است آنان را در جریان امور بگذارد. شاخصه دیگر، نظارت است که پس از تشکیل حکومت، مردم موظفند در صحنه سیاست حاضر بوده و ناظر بر کار حکومت باشند. شکایت، یکی دیگر از شاخصههاست که پایبندی به حق نظارت مردم، ایجاب میکند در حکومت اسلامی فرد یا نهادی، عنوان مرجع رسیدگی به نتیجه نظارت مردم و شکایت آنان را داشته باشد. نشانه و شاخصه دیگر وجود آزادی سیاسی در اسلام، مشورت است. رعایت مصالح و حقوق مردم را میتوان به عنوان اصل و شاخصه دیگری در راستای مردمی بودن نظام اسلامی دانست. در منطق اسلام، رعایت حقوق متقابل میتواند ضامن پایداری نظام و آزادی مردم باشد.
آزادی سیاسی در یک نظام حکومتی، به ویژه حکومت دینی، با رعایت حدود آن، آثار مهمی دربردارد که از جمله آن آثار، مشارکت مردمی در امر حکومت، گرایش مردم به دین و جلب رضایت مردم و افزایش کارآمدی نظام اسلامی را میتوان نام برد[۲۳].
تفاوت آزادی سیاسی از نگاه غرب و اسلام
آزادی سیاسی در معنای غربی، بحث از یک اندیشه بنیادین است، به اینکه انسان مالک نفس خویش است و هیچ کس حق تحکّم بر آن و مهار آن را ندارد. آزادی سیاسی نیز نتیجه و دستاورد تطبیق همین فکر اساسی است، پس تا زمانی که شکل زندگی اجتماعی و رنگ و قوانین آن برگرفته از همه افراد جامعه است، به ناچار همه افراد در عملیات بنای اجتماع باید به نحوی که آنها دوست دارند، مشارکت جویند و یک فرد نمیتواند بر دیگری، چیزی را فرض کند و واجب سازد که آن فرد راضی نیست.
این در حالی است که در اندیشه سیاسی اسلام، فرد، با لحاظ آزادی درونی و رهایی از سیطره مستبدانه حاکمان، دارای آزادی است؛ با آنکه لوازم اجرایی آزادی و تن دادن به رأی اکثریت پذیرفته میشود، اما این امر به معنای پذیرش آن نیست که کسی با اراده اکثریت یا یکهتازی آن، آزادی دیگر شهروندان را محدود سازد یا آن را بهانهای کند تا هرگونه که دوست دارد، حقوق اقلیت را نادیده انگارد.
همچنین میتوان گفت یکی از وجوه و سطوح آزادی سیاسی، آن است که کشورها و دولتها بتوانند، آزادانه برای کسب منافع ملی و مصالح ملت خویش اقدام کنند و کسی مانع تصمیمها و فعالیتهای آنان نشود. با وجود آزادی دولتها، استقلال، خودبسندگی ملی و اطمینان به نفس همگانی و عزت و سرافرازی در جامعه به وجود میآید و قدرتهای بزرگ حق دخالت در امور دولتها را ندارند[۲۴].
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۳۶؛ ج۲۱، ص۱۰.
- ↑ صحیفه نور، ج۹، ص۸۸.
- ↑ صحیفه نور، ج۴، ص۳۵۹.
- ↑ صحیفه نور، ج۲، ص۶۷؛ ج۳، ص۲۰۷؛ ج۲، ص۱۳۰.
- ↑ صحیفه نور، ج۲، ص۱۲۵.
- ↑ حسنزاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۸۰۰.
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۴۷-۵۵.
- ↑ میرزا محمدحسین غروی نائینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۹۶.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۷۹-۸۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۷.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، فطرت در وحی و عقل، ص۱۶۴.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۸.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۹۷ ـ ۱۳۷.
- ↑ سوره زخرف، آیه ۲۳.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۸۱ ـ ۳۰۵.
- ↑ ر.ک: رضا دلاوری، نظارت بر قدرت از دیدگاه قرآن، ص۷۶.
- ↑ ر.ک: محمدجعفر لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوقی، ص۲۷.
- ↑ رمون پولی، حقیقتها و آزادی، ص۹.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ص۲۹۸.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۱۳۹ ـ ۱۸۵.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۲۵ ـ ۲۳۷.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۳۰۹ ـ ۳۵۷.
- ↑ اسحاقی و اصغری، مقاله «آزادی»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۵۲-۵۹.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص۹۳.