مبانی آزادی سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

در «مبنا» بحث از ما يُبنیٰ عليه است، پایه‌ای که بر اساس آن اصول، قواعد و مسائل استوار می‌شود، آن گونه که بر پایه مبانی، نظام‌های سیاسی، حقوقی یا اقتصادی شکل می‌گیرند و مقررات وضع می‌گردد. مبانی، گزاره‌های اخباری هستند که نظریه‌ها بر آنها مبتنی می‌شوند. به بیان دیگر، منظور از مبانی، آن بنیادهای فکری است که حضور و تفطن به آنها در نوع برداشت از مفاهیم و ارزش‌ها، تأثیری قطعی و انکارناپذیر خواهد داشت، ویژگی مبانی آن است که غالباً از فراگیری و کلیتی وسیع برخوردارند، از حیث کمّی محدودند؛ کشفی‌اند، به این معنا که وضع شدنی نیستند، پیشینی‌اند و از نصوص قابل دستیابی‌اند؛ پس برای درک آنها، باید به منابع فهم و برداشت مفاهیم مراجعه کرد و آنها را اصطیاد کرد. ویژگی دیگر مبانی، برون‌دانشی‌بودن آنهاست، مبانی به طور خاص درگیر یک دانش خاص نمی‌شوند، با توجه به خصیصه «فراگیری» که ذکر شد، مبانی ناظر به مفاهیم، مسائل و دانش‌های مختلف می‌باشند که البته نسبت به هر کدام، ویژگی خاصی خواهند داشت. همین جا یادآوری این نکته لازم است که کارکرد مبانی آن است که در موارد ابهام یا سکوت، با توجه به آنها، مقررات و قواعد لازم، وضع می‌گردد[۱] و به لحاظ نظری و فکری ما را به مسائل می‌رسانند؛ لذا مبانی غالباً جزء مقوم نظریه‌ها به شمار نمی‌آیند، هرچند که تأثیری مستقیم در آنها دارند. به بیان دیگر، مبانی، خادم تولید نظریه هستند و بر اساس آنها نظریه شکل می‌گیرد[۲]. همچنین باید توجه داشت مبانی، اموری فلسفی و برون‌دانشی هستند؛ با آنها می‌توان به پرسش‌های فلسفی پاسخ گوییم و بتوانیم بر اساس آن پاسخ‌ها، مسائل و دیگر گزاره‌ها را تولید یا توجیه کنیم. این پاسخ‌ها، به طور مستقیم بر فهم دیگر مسائل اثر دارند. مبانی در بحث آزادی، پاسخ به چرایی آزادی است، حال این پاسخ گاه ریشه در مبانی هستی‌شناختی دارد، و گاه در دیگر مبانی اعم از انسان‌شناختی، جامعه‌شناختی و... مبانی و منطق تقسیم‌بندی آنها، بسیار گسترده و طولانی است تا جایی که می‌توان از انواع مبانی مانند مبانی هستی‌شناختی، مبانی جهان‌شناختی، مبانی خداشناختی، مبانی معرفت‌شناختی، مبانی روش‌شناختی، مبانی ارزش‌شناختی، مبانی جامعه‌شناختی، مبانی انسان‌شناختی و... قابل شناسایی و طرح است، اما از میان این مباحث، تنها به چند مبنا که شناسایی و فهم آنها تأثیری مستقیم‌تر و تأثیرگذارتر بر بحث آزادی دارد، مطرح می‌کنیم و بقیه مباحث را به مباحث عام‌تر و کتب کلامی- فلسفی وامی نهیم. مبانی برخاسته از روح کلی یک نظام فکری می‌باشند و ساخت این مکتب‌ها بر مبانی استوار است. جوادی آملی که مفهوم آزادی و برداشت‌های متفاوت از آن را بررسی می‌کند، تفاوت مبانی مکتبی را در نظر دارد. وی برای تحلیل تأثیرگذاری مبانی در مفاهیم و مسائل، تأکید می‌کند. باید نگریست که تفسیر هر مکتب از آزادی و سعادت و رفاه چیست؟ آیا تنظیم کنندگان «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، همان مفهوم را از آزادی و نظم اراده می‌کنند که قانون‌گذار آسمانی اراده می‌کند؟ روشن است این اختلاف برداشت، در ناهمگونی واژه‌ها ریشه ندارد. هرگز نمی‌توان با یکپارچه ساختن دستمایه‌های صوری فرهنگ، از قبیل زبان و آداب و رسوم، به تفاهم فرهنگی دست یافت. این اختلاف تفسیر، در چندگونگی جهان‌بینی‌ها ریشه دارد. هنگامی که تفسیر آزادی متفاوت باشد، پیداست که دو مادّه حقوقی هم‌شکل، در عرصه اجرا آن قدر تفاوت می‌یابند که هرگز نمی‌توان آن دو را از یکدیگر بازشناخت. بدین‌سان، در بررسی «اعلامیّه جهانی حقوق بشر» و نمونه‌های هم‌تراز آن باید بهوش بود که ظاهر موادّ حقوقی ما را نفریبد. باید دانست که یک ماده حقوقی برای اجرا، پیرو تفسیر و برداشت هر مکتب است. بسا که از رهگذر تفسیرهای گوناگون، دو تطبیق متضاد از یک مادّه حقوقی صورت پذیرد[۳]. تفسیر آزادی، به انسان‌شناسی بستگی دارد و انسان‌شناسی نیز به جهان‌شناسی وابسته است و با تفاوت جهان‌بینی و انسان‌شناسی، تفسیر آزادی نیز متعدد و متفاوت می‌گردد. جهان‌بینی الهی می‌گوید: جهان دارای مبدأ و معاد است و برای انسان، وحی و رسالتی آمده و انسان در عین طبیعی بودن، دارای حیثیت وجودی فراطبیعی می‌باشد و مسافری است که با مرگ، نابود نمی‌شود، بلکه روحش، از عالَمی به عالم دیگر منتقل می‌گردد. در مقابل، جهان‌بینی مادی می‌گوید جهان هستی، چیزی جز همین جهان محسوس مادی نیست و آغاز و انجامی ندارد و پس از مرگ، نابود می‌گردد و پاداش و کیفری وجود ندارد. بر اساس این دو جهان‌بینی و این دو منطق، دو گونه تفسیر درباره آزادی انسان پدید می‌آید. کسانی که جهان و انسان را در ماده خلاصه می‌کنند. آنان معتقدند آزادی انسان، به معنای توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز از جمله بردگی برای انسان‌های دیگر است؛ اما در مکتب وحی، این رهایی مطلق، به معنای بردگی است؛ زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان، معلول اسارت او در دست آرزوها و هوس‌ها می‌باشد و او در واقع، هوای درونی‌اش را پیروی می‌کند[۴].

پس همان‌گونه که اشاره شد، یکی از کارکردهای اساسی مبانی، مرزکشی و شفاف‌سازی چالش‌ها و اختلاف‌های مکاتب با یکدیگر است؛ لذا در بحث آزادی سیاسی- اجتماعی بر این امر اشاره می‌شود که «آزادی، مفهوم مشترکی است که در هر دو تمدن اسلامی و غربی یافت می‌شود، اما چارچوب و اساس فکری هر کدام، متفاوت است»[۵]. دگرگونی و تفاوت اساسی این دو برداشت آن است که آزادی در اندیشه سیاسی اسلام، رهایی از پیروی هر کس به جز خداوند است، آدمی پس از رسیدن به آن آزادی اصیل، مجال می‌یابد تا در جامعه نیز از بند طاغوت‌های قدرت‌مدار و زرسالار رهایی یابد، در حالی که در اندیشه غرب، انسان آزاد از هر قید، حتی خداوند است، این بحث را در صفحات پیش رو به تفصیل بحث خواهیم کرد. در ادامه تلاش می‌کنیم در این فصل، به مبانی آزادی سیاسی بپردازیم و بسترهای تشکیل مکتب‌ها و اندیشه‌های گونه‌گون در آزادی سیاسی را بررسی کنیم.[۶]

مبانی خداشناختی

در اندیشه قرآن و مبانی فکر سیاسی اسلام، پس از طرح مراتب وجود و اینکه هستی مطلق در ذات واجب، جلوه‌گر می‌شود، به مراتب ضعیف‌تر وجود از جمله جامعه و انسان پرداخته می‌شود. نوع نگرش به هستی و در صدر خلقت بودن خداوند، حکایت از یک نظم و روش پیشینی[۷] و عقلی دارد. در این قرائت، دستی از قبل، هستی را شکل و نظم بخشیده و آن را با هدفی مشخص آفریده است. خداوند با وحی، نظم و نظام، جامعه را ترسیم کرده و پیام آورانش جامعه مطلوب را به بشر اعلام کرده‌اند، جامعه‌ای که در آن، عدالت، آزادی، سعادت و قانون حضوری آشکار دارد. سرشت آدمی، بر توحید و آفرینش انسانی، بر بینش شهودی حضرت باری و گرایش عبادی به ساحت قدس اوست؛ یعنی سرشت خدابین و خداخواه و خداپرست، نحوه هستی ویژه‌ای است که حقیقت انسانیت، کاملاً وابسته به آن می‌باشد[۸]. اما در نظم پسینی[۹]انسان بدون توجه به وحی و آموزه‌های انبیای الهی، قانون‌گذاری می‌کند؛ لذا او خود تعریف کننده آزادی است و همو مرزها و حدود آن را تعیین می‌کند و روابط اجتماعی انسان‌ها را تعریف می‌کند. در این نظم، «تعیین»، «تشکیل» و «تفهیم» معنا می‌یابد و خرد خودبنیاد، جایگزین وحی می‌گردد و دارای نقش کلیدی در خوانش جدید، نظم نوشونده و نظم‌دهنده آن، یعنی انسان، کم‌کم، چندان بزرگ می‌شود که جای خداوند را نیز از خود می‌کند. انسان در این نظم، قانون‌گذار است هر چند که هیچ نسبتی با وحی نداشته باشد یا با آن مخالف باشد.

اتخاذ هر یک از این رویکردها، تأثیری انکارناپذیر در نوع برداشت از مفهوم آزادی سیاسی و مسائل مرتبط با آن دارد، آن‌گاه که نگرش‌ها و نظریه‌ها با لحاظ جایگاه خداوند در هستی و جامعه همراه است، خوانشی خدامحور و توحید مرکز از آزادی ارائه می‌شود و همه تحلیل‌ها بر گرد توحید سامان می‌گیرد و آن‌گاه که نگرش‌ها با نفی و انکار خداوند همراه باشد و آفریننده جهان، خدایی بازنشسته تلقی شود که جهان را به حال خود و انسان واگذار کرده است، آزادی ارائه شده نیز انسان‌محور و مطابق میل و خواسته‌های او خواهد بود. آنچه در صفحات پیش رو می‌آید، مبانی خداشناختی و آثار آن در آزادی را بررسی می‌کند.[۱۰]

نخست: توحید

یکی از مبانی بسیار تأثیرگذار در همه مفاهیم و اندیشه‌های اسلامی، مبنای توحید است؛ با این مبنا می‌توان تحلیلی شفاف و روشن از آزادی سیاسی ارائه کرد که در ادامه به آن می‌پردازیم. مفسر المیزان می‌نویسد: مسئله توحید، تنها در قضیه «خدا هست» خلاصه نمی‌شود؛ بلکه توحید یک جهان‌بینی است. یک نگرش جامع به هستی و هستی‌شناسی عمیق است. اعتقاد به توحید از حد یک مفهوم ذهنی فراتر می‌رود و تمامی زندگی و سراسر هستی را تحت پوشش قرار می‌دهد. به طوری که فرد موحّد در بینش، رفتار و کنش، در اعتقاد و عمل، «توحیدی» می‌اندیشد و عمل می‌کند و سراسر زندگی او حضور توحید است[۱۱]. یکی از پیامدهای بنیادین توحید، باور به آن است که مالکیت و ربوبیت تنها از آن خداوند متعال است و انسان نباید به فرد، نظام، عقیده و باوری دیگر گردن نهد. قاعده اصلی و اساسی آزادی در اسلام، توحید و ایمان به بندگی خالص برای خداوند است، او که در دستان خویش همه نیروهای دوگانه و بت‌وارهای که کرامت انسان را در گذر تاریخ ویران کرده است را در هم می‌شکند[۱۲].

لذا در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ * وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ[۱۳]. و در جایی دیگر تأکید می‌شود که این افرادی که می‌پرستید، بندگانی همانند خود شما هستند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ[۱۴]. وقتی صحبت از توحید می‌شود، همه وجوه و ساحت‌های توحید اعم از توحید در ذات، توحید در صفات، توحید افعالی در نظر است و البته توحید عبادی که در بحث آزادی سیاسی، از همه مهم‌تر است. در توحید عبادی پس از پذیرش توحید ربوبی، ربوبیت تکوینی و ربوبیت تشریعی، انسان می‌پذیرد که پرستش و خضوع تنها در برابر خدا جایز است و نه هیچ کس دیگر و تنها فرمان اوست که باید پیروی گردد؛ لذا در آیات گوناگونی این امر تأکید شده که پرستش تنها از آن پروردگار یکتاست: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ[۱۵][۱۶].

در آیه‌ای دیگر آدمی‌زادگان مورد خطاب و عتاب قرار می‌گیرند که چرا شیطان را پرستش کرده‌اند: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[۱۷]. آزادی در اندیشه اسلام به عقیده‌ای ایمانی باز می‌گردد که خداوند را یگانه می‌داند، و یقینی ثابت، مبنی بر اینکه او بر هستی، چیرگی دارد؛ هر قدر که این یقین در جان مسلمان ریشه یابد و نگرش توحیدی او به سوی خداوند، تمرکز یابد، نفس و جان او نیرومندتر می‌شود و احساس او به کرامت و آزادی خویش، ژرفایی می‌یابد و اراده او در برابر طغیان، ستم و برده‌کشی دیگران، محکم‌تر می‌شود، خداوند فرمود: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ[۱۸]، اما در تمدن غربی، عکس این امر جریان دارد؛ زیرا که آزادی در این تمدن، مولود و نتیجه شک و گمان است و نه یقین، آن‌سان که نتیجه اضطراب و هیجان و ناپایداری است تا یقین و استقرار و اطمینان[۱۹].

لذا مایه و بنیاد آزادی در اسلام، توحید است. اسلام همان‌گونه که بحث از رهایی داخلی و درونی انسان را مطرح می‌کند، به همان نحو از یک مبارزه و معرکه‌ای دیگر در حوزه اجتماعی بحث می‌کند، پس انسان با نگرش اسلامی، در آزادی درونی، بت‌های شهوت و هواپرستی را لگدمال می‌کند، در گام بعدی از بت‌های اجتماعی، خلاصی می‌یابد و عبادت انسان برای انسان، پایان می‌پذیرد، آن گونه که قرآن کریم تأکید کرده است: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۲۰]. با این پرستش و پیروی انسان از خداوند، همه انسان‌ها در یک مستوا و محور یگانه در برابر آفریننده و معبود خویش می‌ایستند، پس هیچ امتی، حق استعمار و بندکشیدن امت دیگر را ندارد، هیچ گروهی نمی‌تواند، حق گروه دیگر را غصب کند و آزادی آن را از میان ببرد و هیچ انسانی نیز حق ندارد که خود را بتی سازد برای دیگران[۲۱]. این نگرش با نفی خواست‌ها، تمایل‌های نفسانی، خودخواهی‌ها، یکه تازی‌ها، خودرأیی‌ها، سنت‌ها و آداب غلط جاهلی، تلاش می‌کند فردی به جای خداوند ننشیند و کسی آزادی دیگران را سلب نکند، بلکه در این مسیر انسان به جوهر آزادی دست یابد تا اربابی جز خدا بر نگیرند و بالاسر و فرمان‌سالاری جز او برنتابند.

در اندیشه و منطق قرآنی، اصل آزادی با حضور و آگاهی انسان از خداوند معنادار می‌شود و هر قدر که به خداوند نزدیک می‌شود، از وابستگی به انسان‌ها و دیگرانی که آزادی او را محدود می‌کنند و او را اسیر خود می‌خواهند، کم می‌شود و در واقع به گوهر آزادی نزدیک می‌شود و به هویت اصیل خود می‌رسد، چنین است که در اسلام، توحید، سند انسانیت برای آزادی از هر عبودیتی است»[۲۲]. پس در این منطق، آزادی، رهایی از هر قیدی نیست، این وابستگی، نه تنها سلب آزادی نیست، بلکه رسیدن به اصالت هویت خویش و یافتن سرشت گم شده خود است. به بیان شهید مطهری، در نگاه قرآن، خدا از هر چیز دیگری به انسان نزدیک‌تر است: ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ[۲۳] و آگاهی خدا به انسان، بیش از آگاهی انسان به خود است و ذات خدا نزدیک‌تر به انسان است از خود انسان، و این نزدیکی به اندازه‌ای است که هرگاه انسانی به خدا آگاهی یابد به خود، آگاهی یافته است و اگر بخواهد انسانی به خودش آگاه باشد باید به خدا آگاه باشد. ممکن نیست کسی «خودآگاه» باشد، ولی «خدا آگاه» نباشد[۲۴]: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۲۵]. در انگاره مکتب‌های مادی، خودآگاهی، رهایی از هر قیدی از جمله خدا آگاهی است. ژان پل سارتر معتقد است آزادی مترادف با خودآگاهی انسانی است[۲۶]. او همچنین به هدف توصیف ساختار بنیادین هستی انسان و پاسخ به این سؤال که انسانیت یعنی چه؟ چنین باور دارد که انسان بر خلاف موجودات بی‌روح، خودآگاه و بنابراین آزاد است[۲۷]. مطهری در این باره می‌نویسد: برسد که از مرحله خدا آگاهی گذشته باشد، قرآن، بازنده بزرگ را کسی معرفی می‌کند خودش را باخته است، وقتی انسانی خودش را ببازد، آن وقت است که همه چیز را می‌بازد و اگر انسان خودش را بیابد، همه چیز را یافته است، پس اینکه آنان درباره آزادی خیال کرده‌اند، هر تعلقی، ضد آزادی است، باید گفت: بله هر تعلقی ضد آزادی است، مگر تعلق به خدا که تعلق به خود است و جز با تعلق به خدا، آزادی پیدا نمی‌شود[۲۸].

توحید و آموزه‌های برآمده از آن انسان را از دو نوع بردگی و اسارت نجات می‌دهد: اول بندگی هواهای نفسانی که از درون، عقل او را به اسارت می‌گیرد، چنان که امام علی(ع) فرمود: «كَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ»[۲۹][۳۰]. دوم، بندگی حاکمان ستمگر که از بیرون او را به بردگی می‌کشانند: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[۳۱]. آزادی برآمده از توحید، انسان را به حقیقت آزادی سیاسی- اجتماعی نیز می‌رساند، این اصل، زندگی آزادانه انسان را تضمین می‌کند. هر کس که به یگانگی خدا باور دارد، نمی‌تواند و نباید انسان‌های دیگر را در بند کشد، آن گونه که پیامبران الهی اگر به خود خوانده‌اند، برای آن بوده است که پیامی را از سوی خداوند برای قوم خویش آورده بودند، پس آنان همواره به سوی خداوند فراخوانده‌اند: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ[۳۲].

هدف، نفی سلطه هر کس، جز خداوند است، در آیه‌ای دیگر نیز آمده است که پیامبران الهی، حق ندارند که مردم را به سوی خود خوانند: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ[۳۳] در روایتی ذیل این آیه آمده است حضرت عیسی به مردم خویش نفرموده بود که که من آفریدگار شمایم، بلکه فرموده بود بنده خداوند باشند و به آنان فرمود: از عالمان باشید[۳۴]؛ همچنین علی بن ابراهیم در تفسیر خود نقل می‌کند، قومی بود که فرشتگان را می‌پرستیدند، گروهی از نصاری بر این پندار بودند که عیسی(ع)، خداست و یهود می‌گفتند «عزیر»، پسر خداست[۳۵]؛ پس خداوند فرمود: ﴿وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا[۳۶].

به بیان امام خمینی، بر این اساس، هیچ انسانی هم، حق ندارد انسان‌های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می‌آموزیم که هیچ فردی حق ندارد، انسانی یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است یا بنا به خواسته‌ها و امیال خود، تنظیم نماید، وی سپس پیامدهای باور به توحید را تحلیل می‌کند که انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان‌هاست؛ بنابراین انسان باید علیه این بندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگرانی که به اسارت دعوت می‌کنند قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بنده خدا باشند و از این جهت است که مقررات اجتماعی ما علیه قدرت‌های استبدادی و استعماری آغاز می‌شود[۳۷]. فرهنگ و آموزه‌های اسلامی و تمدن غربی هرچند که هر دو در پی آزادی انسان بوده‌اند، اما در قاعده و بنیاد اندیشه‌ای که این آزادی بر آن بنا می‌شود، اختلاف و دوگانگی بسیار وجود دارد، اسلام، آزادی را بر پایه بندگی و ایمان و باور به خداوند، ارزش‌گذاری می‌کند و استوار می‌سازد، حال آنکه در تمدن غربی، آزادی تنها بر اساس ایمان به انسان و سیطره انسان بر خودش، محکم می‌شود، پس از آنکه در همه ارزش‌ها و حقیقت‌های فرامادی وجود انسان، شک می‌کند[۳۸].

تکیه بر عامل خداوند از آن جاست که همه آزادی‌ها از او برمی‌خیزد و انسان را به سوی «خانه آزادی» دعوت می‌کند و اینکه تنها به سوی آن و برای خداوند و نه هیچ انسان یا شیئی دیگر، سر خم نگردد، «ارزش آزادی تا بدان حدّ است که قرآن کریم، انسان‌ها را دعوت می‌کند تا به سوی «سمبل آزادی» نماز بخوانند و بسیاری از دیگر کارهای ارزنده را رو به همان سو انجام دهند. آن سمبل آزادی، «کعبه» است که آن را «بیت عتیق» می‌خوانند. برخی گفته‌اند این نامگذاری، از آن رو است که کعبه، دارای قدمت و تاریخی کهن و ارزنده و گرانبها می‌باشد، لیکن بر اساس برخی روایات، امام باقر(ع) علت این نامگذاری را چنین بیان فرمود که کعبه، بیت آزادی است که هیچ گاه از آن کسی نبوده است: «هُوَ بَيْتٌ‏ حُرٌّ عَتِيقٌ‏ مِنَ‏ النَّاسِ‏ لَمْ يَمْلِكْهُ أَحَدٌ»[۳۹]. به بیان دیگر، این خانه همواره آزاد بوده و هیچ ستم‌پیشه‌ای نتوانسته است بر آن تسلّط یابد و از این رو آن را «عتیق» به معنای آزاد نامیده‌اند و به این ترتیب می‌توان «کعبه» را «سمبل آزادی» نامید. قرآن کریم، به این سمبل آزادی ارج نهاده است؛ از سویی، انسان‌ها را فرا خوانده که گرداگرد این آزادی مجسم بگردند و آن را تقدیس کنند: ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ[۴۰]. به آنان دستور داده که در زندگی خود، به سوی مسجدالحرام توجه کنند که بیت عتیق در آن جاست[۴۱]: ﴿فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ[۴۲]. و آن گاه که انسان از بندگی و داوری خداوند سر باز زند، به بندگی دیگران تن داده است و در حوزه سیاسی، از آنجا که تک‌تازان قدرت همه ساحت‌های زندگی شهروندان را در اختیار می‌گیرند، پس آنان را به بردگی وادارند و در جهت تأمین منافع شخصی و گروهی خویش به کار برند.[۴۳]

دوم: حاکمیت تشریعی الهی[۴۴]

یکی از دیگر مبانی آزادی سیاسی، باور به آن است که حاکمیت تنها از آن خداوند است. اگر انسان حکم، فرماندهی، دستور و نهی را تنها از خداوند جست‌و‌جو کند، حاکمیت طاغوت‌ها و دیگر انسان‌ها را نخواهد پذیرفت. بر اساس آنچه از آیات الهی و منطق کلام خداوند قابل استنباط است، حاکمیت مطلق و کامل در عرصه هستی و حیات سیاسی انسان‌ها تنها از آن «الله» است. هیچ کس در نگاه اولی، به جز خداوند، حق حاکمیت را بر انسان‌ها ندارد؛ زیرا که انسان‌ها همه آزاد آفریده شده‌اند و برابرند؛ بنابراین اگر کسی بخواهد بر انسان‌ها حکمرانی کند، باید از آفرینش گر انسان‌ها که آگاه به همه مصالح و مفاسد زندگی آنهاست و حق حاکمیت تنها از آن او است، اجازه داشته باشد. در قرآن کریم هرگونه حکم و دستوری از آن خداوند اعلام شده است: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ[۴۵]. سخن الهی، آشکارا کسانی را که به غیر حکم خداوند گردن می‌نهند، کافر، فاسق و ظالم می‌خواند که نشان از اهمیت بالای پیروی حکم خداوند دارد: ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[۴۶]. در آیه بعد، با توجه به اهمیت و برجستگی مفهوم، باز همان مضمون تأکید می‌شود و اینکه آن افراد ستمگرند: ﴿مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۴۷].

و در آیه ۴۷ حکم به فسق افرادی می‌شود که حکم خداوند را نمی‌پذیرند: ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۴۸]. قرآن کریم، افرادی را که به فرمان پروردگار گردن نمی‌نهند، این گونه وصف می‌کند؛ زیرا کسی که از زیر سیطره حکم الهی بیرون آید، به قلمرو طاغوت و ستمگران وارد شده و در واقع حکم به بردگی و سلب آزادی خویش داده است. از همین باب است که هرگونه شریک و سرپرست در حکم خداوند و حاکمیت قانون او، انکار می‌شود: ﴿مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا[۴۹]. شریک گرفتن برای خداوند به ویژه آن‌گاه که انسان در این امر دخیل است، طاغوت‌هایی را به وجود می‌آورد که هرگونه حق انسان‌ها را انکار می‌کنند، بسترهای استبداد را در جامعه فراهم می‌سازند، و آن‌گاه که استبداد و یکه تازی فراگیر شود، اولین قربانی آن آزادی است. از دیگر سو، به صراحت بیان شده است که در امور اختلافی نیز به حکم و فرمان دیگران، مراجعه نکنید، بلکه در این موارد نیز حکم، تنها از آن پروردگار یگانه است: ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي[۵۰].

و در آیه‌ای دیگر، ایمان و مراجعه به طاغوت، غیر قابل جمع معرفی می‌گردد: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ[۵۱]. در روایتی[۵۲] ذیل این آیه مبارک، به این امر اشاره شده است که حتی در مواردی که حق با فرد مؤمن است و طرف مقابل نزاع می‌خواهد، داوری را به سوی حاکم جور ببرد، اگر فرد بپذیرد، مراجعه به طاغوت کرده است، ابی‌بصیر می‌گوید از امام صادق(ع) پرسیدم که نظر شما در باره این قول خداوند که می‌فرماید: ﴿وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ[۵۳] چیست؟ امام(ع) فرمود: «يَا أَبَا بَصِيرٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَلِمَ أَنَّ فِي الْأُمَّةِ حُكَّاماً يَجُورُونَ أَمَا إِنَّهُ لَمْ يَعْنِ حُكَّامَ‏ أَهْلِ‏ الْعَدْلِ‏ وَ لَكِنَّهُ عَنَى حُكَّامَ أَهْلِ الْجَوْرِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّهُ لَوْ كَانَ لَكَ عَلَى رَجُلٍ حَقٌّ فَدَعَوْتَهُ إِلَى حُكَّامِ‏ أَهْلِ‏ الْعَدْلِ‏ فَأَبَى عَلَيْكَ إِلَّا أَنْ يُرَافِعَكَ إِلَى حُكَّامِ أَهْلِ الْجَوْرِ لِيَقْضُوا لَهُ لَكَانَ مِمَّنْ حَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ[۵۴]».

ای ابابصیر! خداوند متعال، از آنجا که می‌دانست در امت اسلامی، حاکمانی ستمگر وجود خواهند داشت، در این آیه، حاکمان ستم و جور را اراده کرده است و نه فرمانداران دادگر را. ای ابامحمد! اگر بر فردی، حقی داشته باشی و او را برای رفع مخاصمه به حاکم عدلی فراخوانی؛ و او سر باز زند مگر آنکه تو را مجبور کند تا برای داوری نزد حاکمان ستمگر مراجعه کنی، چنین فردی، هر آینه از کسانی خواهد بود که به طاغوت مراجعه کرده است و از مصادیق رجوع به طاغوت خواهد بود، سپس امام(ع) آیه مبارک بالا را تلاوت فرمود. شبیه همین مضمون در مقبوله عمر بن حنظله نیز وجود دارد که غالباً در ادله بحث ولایت فقیه مورد استناد قرار می‌گیرد: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا يَكُونُ بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ فَقَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ فَحَكَمَ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ...»[۵۵]. راوی می‌گوید، از امام صادق(ع) درباره دو نفر از شیعیان که بین‌شان در مورد قرض یا ارث، نزاعی واقع شده و برای داوری، به سلطان یا قاضیان، رجوع کرده‌اند، پرسیدم که آیا این کار جائز و حلال است؟ امام فرمودند: هر کس به آنها، برای داوری و محاکمه مراجعه نماید، به طاغوت رجوع کرده است، پس اگر آن سلطان یا قاضی، به نفع او حکم کند، اگرچه حق مسلم او هم باشد، بر او حرام است؛ چراکه به حکم طاغوت، آن را به دست آورده است؛ حال آنکه خداوند دستور داده نسبت به آن کفر ورزند، سپس امام(ع)، آیه بالا را تلاوت کردند.

بر این اساس، مراجعه به طاغوت و تن دادن به حاکمیت او، در هر حال حرام است؛ زیرا که پذیرش داوری او، نوعی مشروعیت‌بخشی اوست. باری همه این سفارش‌ها برای آن است که انسان با مراجعه به طاغوت، آزادی خویش را از دست داده است. یکی از مأموریت‌های ویژه پیغمبران الهی، رهاکردن مردم از چنگال زورمندان، طاغوت‌ها و فراعنه است و معرفی حاکمیت فراگیر و مطلق الهی که فرمود: ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ[۵۶]. با در نظر گرفتن این مأموریت، «یک فرد مسلمان که جهان‌بینی توحیدی را مبنای تفکر خود پذیرفته است، نمی‌تواند به نتایج و پیامدهای آن در شعاع زندگی فردی و اجتماعی بی‌اعتنا باشد؛ زیرا آثار و لوازم فراوان را در بخش‌های مختلف حیات جمعی نشان می‌دهد. بر اساس این اصل مهم اسلامی، ربوبیت، به خداوند منحصر است؛ یعنی علاوه بر آنکه حق تعالی پدید آورنده و خالق موجودات است، ربوبیت آنها را نیز در دو بخش «تکوین» و «تشریع» به دست دارد و همه مخلوقات را در مسیر کمال شایسته آنها پرورش می‌دهد. ربوبیت تشریعی الهی بر سراسر زندگی و در همه ابعاد حیات انسان موحد سایه می‌افکند، از این رو نه خود را در هیچ صحنه‌ای یله و رها می‌بیند و نه تن به فرمان احدی جز خداوند می‌دهد. او اعتبار هر قانون و نفوذ هر حکم را نه تنها در ارتباط با رب خود می‌سنجد و بدون این پیوند، نه تنها دلیلی برای پیروی و گردن نهادن نمی‌بیند، بلکه فرمانبری و تسلیم را با خطر سقوط در دره شرک در تشریع توأم می‌داند[۵۷]. باور به این آموزه، انسان را از تن دادن به حاکمیت دیگران می‌رهاند. در نگره قرآنی، با فرمان و حاکمیت الهی، انسان جان و اختیار خویش را به قدرتی برتر که حق و عدالت مطلق است، وامی نهد تا از هرگونه قید و انحصاری آزاد شود، سلطه‌جویی، بهره‌کشی و سلطه‌گری و چیرگی ظالمانه به پایان رسد و هیمنه توخالی و قدرت پوشالی مستبدان در هم شکسته شود. قرآن کریم، به آنان که طاغوت‌ها را نمی‌پرستند، مژده می‌دهد: ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ[۵۸].

در همین باره، ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود: «أَنْتُمْ‏ الَّذِينَ‏ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ‏ أَنْ‏ يَعْبُدُوها وَ مَنْ‏ أَطَاعَ‏ جَبَّاراً فَقَدْ عَبَدَهُ‏»[۵۹]. شما [[[شیعیان]]] کسانی هستید که از طاغوت دوری می‌کنند تا آنان را بپرستند، و هر کس که از جباری، اطاعت کند، پس به راستی که او را پرستیده است. در راستای باور به حاکمیت خداوند، بر این امر تأکید می‌شود که باورمندان و مؤمنان حق ندارند به حکم و داوری دیگران مراجعه کنند؛ خداوند خطاب به مؤمنین تصریح می‌کند: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۶۰].   بنابراین آزادی در مفهوم اسلامی از تعهد انسان در برابر خدا و التزام به ولایت خدا و تسلیم در برابر حاکمیت تشریعی الهی، تفکیک‌ناپذیر است و به همین دلیل معنی‌دار و مبتنی بر جهان‌بینی و دید توحیدی عمیقی است[۶۱]. آن‌گاه که انسان، حاکمیت تشریعی خداوند را می‌پذیرد و فرمانش را پیروی می‌کند، خود را از بندگی دیگران رهانده است؛ بر خلاف انگاره‌ای که در غرب شکل گرفت، خدامداری هرگز به حکومت مطلقه نمی‌انجامد، بلکه با پذیرش حکم او، یکی از گام‌های عمده دوری از خودمداری و خودکامگی برداشته شده است. پس، در نگرش قرآنی، آزادی، ذاتی و سرشته در فطرت انسان است که آن را خداوند در او نهاده است، پس همو است که حاکمیت و ربوبیت مطلق دارد و دیگران را سلطه و حق فرمان نیست، حتی اگر پیام‌آور خداوند باشد؛ پس انسان‌ها همه در محوری واحد و یکسان، از آن حیث که انسانند، آزادند و رسته از هرگونه قیدو بند انسانی، پس هیچ کس، بر او حق سروری و حاکمیت ندارد، بندها، زنجیرها، بهره‌کشی‌ها و استثمارها، نابود می‌شود. با این باور، انسان توان می‌یابد و توجیه می‌شود تا در برابر ستمگران و قدرت‌مدارانی که انسان را در زنجیر می‌خواهند، بایستند. چنین است که با تن دادن به حاکمیت خداوند، انسان‌ها، آزاد می‌شوند، و گرنه، در هر حال با محدودیت و پذیرش سلطه انسان‌هایی مساوی است که همانند او بنده خدایند و هیچ برتری و تمایزی نسبت به او ندارند. چنین است که شعار ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، به آزادی می‌انجامد، آزادی از انسان‌ها؛ زیرا که نبود آزادی سیاسی- اجتماعی همیشه با پذیرش سلطه و قدرت دیگر انسان‌ها همراه است و این شعار، همه آن بندها را از هم می‌گسلد.[۶۲]

مبانی انسان‌شناختی

آزادی، وصفی از اوصاف نفسانی انسان است، با تعدّد و تفاوت انسان‌شناسی‌ها، معنا و مفهوم آن متعدد می‌گردد. هستی‌شناسی و جهان‌بینی هر شخص، انسان‌شناسی او را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و هر انسان‌شناسی خاص، مفهوم ویژه‌ای از آزادی به ما عرضه می‌کند؛ از این رو آزادی از نظر اسلام با آزادی مورد نظر مکتب‌های غربی، غیردینی و غیر اسلامی تفاوت فراوان دارد؛ زیرا پایه‌های شناختی اسلام و مکتب‌های دیگر درباره جهان و انسان و سعادت او متفاوت می‌باشند[۶۳]. انسان در قرآن کریم، دارای کرامت و شرافت ذاتی است. او دارای جایگاهی رفیع در کلام الهی است. او از یک سو، جانشین خداوند است: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۶۴]. از سویی دیگر، او به سوی خداوند خویش در جهت پویندگی و رویش در حرکت است: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ[۶۵].

اما این نگره در فلسفه سیاسی غرب، روندی متفاوت دارد. در این اندیشه، متافیزیک، جای خود را از دست می‌دهد و اصالت تجربه[۶۶] و اصالت سود[۶۷]، جایگزین می‌شود. در این مکتب، آزادی از هر مانعی و رسیدن به هر هدفی که انسان برای خود، تعریف می‌کند، مطلوب و دارای ارزش می‌گردد. در آزادی انسان‌گرایانه، محور و بنیان‌گذار ارزش‌ها، انسان است و همو راه سعادت خویش را بدون یاری هر مرجع و منبعی دیگر ترسیم می‌کند، در بنیاد نظری، پیامد این برداشت آن می‌شود که انسان، آزاد است تا هرچه می‌خواهد، انجام دهد، هرچند که به بی‌عدالتی رسد؛ لذا در لیبرالیسم، الگوی مطلوب، ایجاد نوعی نظم مکانیکی است که برای دیگران مزاحمتی به وجود نیاید، هرچند که آرمان‌ها و ارزش‌های انسانی فراموش گردد. به تعبیر جان استوارت میل: تنها هدفی که انسان به طور فردی با جمعی به آن متعهد می‌شود و مربوط به آزادی عمل بیشتر افراد جامعه است، حفظ خویشتن می‌باشد. تنها هدفی که قدرت برتر به شایستگی می‌تواند نسبت به هر یک از اعضای جامعه متمدن اعمال شود، حتی اگر بر خلاف اراده او باشد، آن است که از آسیب رساندن به دیگران جلوگیری می‌کند. انسان را نمی‌توان به انجام کاری مجبور کرد یا از کاری باز داشت، صرفاً به دلیل آنکه برای او بهتر است که چنان کند، یا آنکه او را شادتر می‌سازد، یا در نظر دیگران، این کار عاقلانه است، تنها عنصری که با آن می‌توان، دیگران را هدایت و اداره کرد تا او رام و مطیع جامعه باشد، همان اموری است که به جامعه و دیگران مرتبط است. در مواردی که به زندگی شخصی او مرتبط است، استقلال او مطلق و رهاست. فرد بر خویشتن، جسم و ذهن خویش حاکم است[۶۸]. با توجه به این بنیاد اندیشگی، آزادی، هدف تلقی می‌گردد. آزادی، وسیله رسیدن به یک هدف سیاسی متعالی‌تر نیست، بلکه فی نفسه عالی‌ترین هدف سیاسی است[۶۹]. در اندیشه سیاسی اسلام اما، «خود متعالی» انسان، رهایی از قدرت مستبدانه و شکوفایی استعدادهای مادی و معنوی او مورد توجه قرار می‌گیرد. آزادی در این اندیشه، برای رسیدن به هدایت و انتخاب راه برتر و در بردارنده فضیلت‌های بسیار دیگر است[۷۰]. هیچ کس نمی‌تواند آدمی را برای رسیدن به شناخت برتر و جامعه بهتر محدود کند. در ادامه، سه مبنای انسان‌شناختی تأثیرگذار در تحلیل مباحث آزادی سیاسی، بررسی می‌شود.[۷۱]

نخست: دو بعدی بودن انسان (عقل و نفس)

در مکتب قرآن، انسان، موجودی دو قطبی است، عقل و نفس در کنار هم و با هم‌اند و او نمی‌تواند در هر دو ساحت وجودی خویش، کاملاً آزاد باشد، رهایی و آزادی در هر یک از آن دو گستره پست و عالی آدمی، به محدودیت در بخش دیگر منجر می‌شود، اما نکته اساسی آن است که رهایی در ساحت فطری و خردورزانه آدمی، او را به آزادی متعالی نزدیک می‌سازد؛ لذا در اندیشه قرآنی، گرایش به سمت آزادی مثبت می‌باشد و محدودیت‌های ایجادشده توسط قوانین اسلامی نه تنها به آزادی آدمی خدشه‌ای وارد نمی‌کند، بلکه او را وارد عرصه آزادی بیشتر می‌سازد. در این نگره، «معقول بودن یا نبودن آزادی مربوط به بهره‌برداری از آن است که اگر مطابق اصول و قوانین مفید انسانی باشد، آزادی معقول نامیده می‌شود و اگر بر ضد اصول و قوانین مفید انسانی باشد، نامعقول است»[۷۲]. لذا خداوند در سخن نورانی خویش انسان را به این امر دعوت می‌کند که دیگران را خدای خویش برنگیرند. انسان به عنوان عامل تأثیرگذار آزادی، باید دست رد بر سینه دیگرانی بزند که شایستگی پیروی و اطاعت ندارند و آنان را ارباب خود برنگیرد[۷۳]. به تعبیر علامه طباطبایی، پیامبران الهی نوع انسان را فردی با جمعی، به سوی کلمه توحید، فرا می‌خواندند تا به آن، گرایش یابند، امری که منطق فطرت، انسان‌ها را به آن می‌خواند که مقتضای آن وجوب هماهنگ‌سازی اعمال فردی و اجتماعی برای خدا و گسترش قسط و عدل باشد، یعنی گستراندن برابری در حقوق زندگی، آزادی در اراده و عمل صالح؛ و این امر تحقق پیدا نمی‌کند مگر به برکندن ریشه‌های دوگانگی، بغی و ستمگری، استخدام نیروها، بنده کردن و استعباد ضعیف از سوی نیرومند و زورگویی بر او، فرمانبری ناتوان از قوی؛ پس مالک و پروردگاری جز «الله» نیست و حکم و حاکمیت تنها از آن اوست[۷۴]. شهید صدر بر این باور است، امر بنیادینی که آزادی انسان را از آزادی حیوان جدا می‌کند آن است اراده حیوان، همیشه مسخر شهوات و تمایل‌های غریزی اوست، اما انسان با قدرتی که دارد، او را توانا می‌سازد تا بر شهواتش چیره گردد و در این عرصه، با منطق عقلی امور خویش را مهار و لگام زند؛ پس اگر انسان هرگونه قدرتی برای عمل داشته باشد و همه امور شهوانی را برایش فراهم سازیم، آن گونه که در تمدن جدید غربی است، پس به تحقیق آزادی انسانی او را در برابر شهوات حیوانی که در ژرفای او وجود دارد، از میان برده‌ایم و انسان را ابزار شهواتش قرار داده‌ایم، تا آن‌گاه که در میانه راه در می‌یابد که او محکوم شهوات و غریزه شده است و نه حاکم بر آنها و مغلوب و شکست خورده شهوات است؛ اما زمانی که مسیر حرکت را با قدرتی که راز آزادی انسان در آن نهاده شده، بازگشاییم و آغاز کنیم، پس او را رشد داده‌ایم تغذیه کرده‌ایم و موجودی انسانی و جدید را به وجود آورده‌ایم و نه حیوانی. به این معنا که رسالت انسان، بسی بالاتر از آن اندازه حیوان مبتذلی است که شهوات بر او حاکم است. سپس شهید صدر بیان می‌کند هنگامی که انسان از بندگی شهوات رهیده شود و مالک اراده خود گردد، انسان آزادی به وجود می‌آید که قادر است «بله» و «نه» بگوید، بدون آنکه آن شهوت گذران و آن لذت مبتذل، دهانش را ببندد یا دستانش را زنجیر زند. این همان چیزی است که قرآن می‌طلبد، تا انسان را از زمین و اهداف محدودش برکند و به سوی افق‌های بالا و اهداف عالی رساند[۷۵]، او را از مال و فرزنددوستی و علاقه به اسب‌های نشاندار و شهوات و کشتزارهای آراسته رهانده و به فرجام نیکو، نعمت‌های ماندگار و رضایت پروردگار مژده می‌دهد[۷۶].

با توجه به همین امر است که آزادی فطری درونی انسان و رهایی از قید و زنجیرهای فریبگران و خودکامان، معنادار می‌شود، اسارت‌گرانی که غالباً در عرصه سیاسی کمین می‌کنند و آزادی انسان‌ها را به سادگی تاراج می‌برند. آن‌گاه که انسان تنها به بندگی و عبودیت «الله» باور دارد و رویگردان از غریزه و امیال نفسانی باشد، به طور طبیعی، هر بت را انکار می‌کند و معبودسازی دروغین و فریب‌زنی، از هر کس که باشد، از بین می‌رود، چنین است که در کلام خداوندی تأکید می‌شود آنان را که انسان‌ها به ناشایستی می‌پرستند، بندگانی همانند خود آنها هستند: ﴿الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ[۷۷]. به بیان استاد جوادی آملی، انسان دارای وجود تکوینی است که مانند طنابی کشیده از ملکوت تا ملک است و خود او در اصل شکل‌گیری آن هیچ نقشی نداشته و این وجود او سراسر موهبتی از سوی خدای سبحان به اوست؛ ذات پاک باری، به همین آفریده خویش اختیار و اراده داده است تا بار دیگر خود را بسازد و این انسان است که با اختیار خویش از وجود تکوینی‌اش حسن استفاده یا سوء استفاده کرده، شخصیت و وجود اکتسابی‌اش را به شکلی مثبت و مطابق وجود تکوینی موهبتی‌اش یا به گونه‌ای منفی و بر خلاف آن رقم می‌زند[۷۸]. پس یکی از بنیادهای فکری که گرانیگاه اندیشه آزادی سیاسی در قرآن و اندیشه دینی به شمار می‌آید، بحث از آزادی معنوی و رهایی از خواسته‌های نفسانی انسان است. این مبنا چندان در تحلیل آزادی و آزادی سیاسی تأثیرگذار است که با حضور آن می‌توان به یکی از تفاوت‌های عمده در فهم آزادی برآمده از اندیشه اسلامی با اندیشه سیاسی غرب دست یافت.[۷۹]

دوم: اختیار انسان[۸۰]

یکی از مبانی انسان‌شناختی که بسیار در بحث آزادی از هر نوع آن، تأثیرگذار است، اختیار انسان می‌باشد. موجودی که بدون اختیار از هویت خویش تھی می‌شود. بدون اختیار انسان، امری بی‌مفهوم است؛ زیراکه آزادی اراده، قوام بخش شخصیت اوست و آن‌گاه که آزادی نباشد، انسانیت نیست. اشاره شد که در جوهر آفرینش انسان، آزادی، به ودیعت نهاده شده و تکویناً آزاد است. در پایه‌های اندیشه‌های برآمده از قرآن کریم، آزادی بشر، حقی است که خداوند به او عطا کرده و او موجودی مختار و آزاد معرفی شده است: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۸۱]. این حق، در سرشت او نهاده شده است و واگذاری آن به انسان‌ها، به هیچ وجه، در اختیار انسان دیگری نیست. همه مردم باید از دستور خدا اطاعت کنند و آزادی انسان‌های دیگر را پاس دارند، این امر در اندیشه اسلامی چندان آشکار بوده است که غیر مسلمانان از جمله «مارسل بوازار» نیز به آن شهادت داده‌اند[۸۲]؛ پس چنین نبوده و نیست که کسی آزادی را به انسان هدیه کند تا بخواهد بر اساس آن بر او منتی نهد، بلکه انسان در ذات و سرشتش این گوهر را دارد. در آیات الهی، مطالبی بیان شده است که به صراحت از انتخاب‌گری و اختیار انسان حکایت دارد؛ پس او را حتی در انتخاب ایمان و کفر، آزاد می‌گذارد: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ[۸۳].

در آیه دیگر می‌خوانیم: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ[۸۴]. این آیه نیز به اختیار و قدرت گزینش انسان، تصریح می‌کند؛ زیرا اگر باور بر جبر انسان بود و اینکه او تنها پذیرنده سخن نیکو باشد، دیگر معنی نداشت که بخواهد شنوا و گزینش‌گر و پیرو کلام برتر معرفی شود، پس او اختیار دارد. این اختیار، بسترساز نیک‌بختی یا سیاه‌بختی جامعه می‌شود، به تعبیر قرآن کریم: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ[۸۵] به بیان علامه طباطبایی، این آیه ویژه دوران و مکان یا رویداد خاصی نیست و مراد از خشکی و دریا نیز همه سطح زمین را در بر می‌گیرد[۸۶].

در این نگره، انسان، می‌تواند و مختار است تا هر مسیری را آزادانه برگزیند: به راستی که روشنایی‌ها و بصیرت‌هایی از سوی پروردگارتان، برای شما آمده است، پس هر کس به دیده بصیرت بنگرد، به سود اوست و هر کس نبیند و چشم پوشد، به زیان او؛ من بر شما نگاهبان نیستم[۸۷]. علی(ع) نیز بر این امر تأکید دارد: به راستی خداوند، بندگان خود را به اختیار، فرمان داده، به انذار، نهی کرده و به آسانی و مدارا، تکلیف کرده است[۸۸]. پس انسانیت با قدرت آزادی و اختیار معنی می‌شود و بدون آزادی و اختیار نمی‌توان انسان را مکلف ساخت، یکی از بزرگ‌ترین امتیازهای انسان این است که می‌تواند معصیت کند و نافرمان باشد، آدم تواناست در برابر خداوند نافرمانی کند، تا فرمانبرداری‌اش ارزشی دیگر پیدا کند... آن چیزی که ارزش دارد، فرمان‌بری همراه با انتخاب انسان است»[۸۹]. در همه کائنات، تنها انسان است که در تسخیر کار معینی نیست، بلکه مسخر مختار است. چنان که احراق بر آتش بستند اختیار در آدمی بستند. چنان که آتش را جز سوزندگی صفتی نیست، آدمی را جز مختاری صفتی نیست[۹۰].

در آیات متعدد قرآن کریم، رفتارها و گفتارهای انسان‌ها به خود آنان نسبت داده می‌شود و تأکید می‌گردد که پیامبر نیامده تا مردم را مجبور بر کاری کند که او بر مردم، نگهبان و وکیل فرستاده نشده است: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۹۱]. و اینکه بر رسولان الهی نیست مگر رساندن پیام پروردگار: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۹۲][۹۳]. آن گونه که در آیه دیگر می‌فرماید: ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۹۴][۹۵]. همچنین تأکید می‌گردد رسولان خداوند، بشارت دهنده و ترساننده هستند و این ویژگی آنان، سلب کننده آزادی و اختیار انسان نیست: ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ[۹۶][۹۷]. و در کلام خداوند خطاب به پیامبرش آمده است: ﴿وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۹۸] در آیه‌ای دیگر آمده است که راه را به انسان نشان داده‌ایم، هر چند که بر او است تا راه راست را برگزیند و رستگار شود، اما او می‌تواند هر مسیری را انتخاب کند: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ[۹۹].

دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد کسی که [به وسیله آن، حقّ را] ببیند، به سود خود اوست و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش می‌باشد و من نگاهبان شما نیستم [و شما را بر قبول ایمان مجبور نمی‌کنم]. در مواردی دیگر آمده که اگر مردم از پیامبر روی‌گردان شدند، ناراحت نباشد که او وظیفه خویش را انجام داده است: ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ[۱۰۰]. و در این آیه به صراحت بیان می‌شود که هدایت و ضلالت دست خود انسان‌هاست: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ[۱۰۱][۱۰۲].

این امر بدیهی است که انسان در اعمال خویش، آزاد است و در مقابل هیچ عامل طبیعی یا مافوق طبیعی از او سلب اختیار نشده است، هر کسی وجداناً حس می‌کند که نه طبق ادعای اشاعره، ذات باری او را سلب اختیار کرده است و نه طبق ادعای مادیین، شرایط مادی محیط می‌تواند او را مانند برگ کاهی بر روی یک سیل خروشان بی‌اختیار از آن سو به این سو ببرد[۱۰۳]؛ ولی اگر نظریه سومی را بپذیریم که هم فرد را اصیل بدانیم و هم جامعه را، هر چند جامعه، نیرویی دارد غالب بر نیروی افراد، اما این امر، مستلزم مجبور بودن افراد در مسائل انسانی و امور اجتماعی نیست. فطرت انسانی به او نوعی حریت و امکان و آزادی می‌دهد که او را بر عصیان در برابر تحمیلات اجتماع توانا سازد. این است که در رابطه فرد و جامعه، نوعی امر بين الأمرين حکم‌فرماست[۱۰۴]. به بیان علامه طباطبایی، افعال انسان هم استناد به اراده وی و هم استناد به علتی دیگر فوق انسان دارد، ولی در طول همدیگر، نه در عرض همدیگر، یعنی علتی فوق انسان، فعل انسان را از راه اراده انسان اراده می‌کند و انسان به واسطه اراده، اختیار و انتخاب کرده و با موافقت بقیه اجزای، علل مادی و صوری و شرایط زمانی و مکانی فعل را ایجاد می‌نماید و علت فوق انسان برای ایجاد فعل انسانی، اراده انتخاب کننده فعل را در انسان ایجاد می‌کند، پس انسان فعل را با اراده انتخاب می‌کند، ولی در اراده، تحت تأثیر علتی خارج از خودش است[۱۰۵]، یا بر این باورند که انسان به حسب خلقتش موجودی است دارای شعور و اراده، تنها اوست که می‌تواند برای خود هر کاری را که می‌خواهد اختیار کند؛ ولی در اصل اختیار، مجبور است[۱۰۶]؛ لذا انسان اختیار دارد، اما نه استقلال که مکتب تفویض به آن باور دارد، به این معنا که اختیار، همه علت فعل باشد و هیچ علتی دیگر در فعل او دخالت نداشته باشد.

شهید مطهری باور دارد که قرآن برای عقل و وجدان انسان در برابر جبر محیط و جبر تاریخ و جبر اقتصادی و جبر سیاسی، حریت و آزادی و استقلال قائل است و معتقد است آن فطرت الهی، آن وجدان الهی در انسان در هر شرایطی می‌تواند زنده باشد و خدا هم به موجب همان، انسان را پاداش و کیفر می‌دهد، وی سپس به این امر اشاره دارد که این مطلب در اولین حدیث اصول کافی، به صورت یک تمثیل بیان شده است[۱۰۷]، در آن روایت آمده است: «لَمَّا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ الْعَقْلَ‏ اسْتَنْطَقَهُ‏ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لَا أُكْمِلُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ». آن زمان که خدا، عقل را آفرید، از او بازپرسی کرد، پس به او فرمود: «جلو بیا»، پس آمد، سپس فرمود: «بازگردا»، بازگشت. آن‌گاه خداوند فرمود: من مخلوقی شریف‌تر و عالی‌تر و بهتر از تو نیافریدم، به موجب تو پاداش می‌دهم و به موجب تو کیفر می‌کنم. یکی از عجایب خلقت و نمونه‌های عظمت الهی، این است که خداوند موجودی را بیافریند و در او قدرت تصمیم‌گیری قرار دهد؛ بدون اینکه در حوزه رفتار او اراده را از خودش سلب کند؛ بنابراین انسان موجودی است که با اراده خود سرنوشت و مسیر هدایت و شقاوت خویش را بر می‌گزیند. رفتار اختیاری، بهشت و جهنم را برای او رقم می‌زند و فرجام قطعی وی در گرو خواست و رفتار اوست[۱۰۸]. با توجه به همین معانی است که خداوند می‌فرماید «در دین، هیچ اجباری نیست، راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است»[۱۰۹]؛ زیرا دین سلسله‌ای از معارف علمی است که به دنبال برخی از آنها عمل می‌آید. اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که در آنها اجبار معنا ندارد. اجبار در اعمال ظاهری و افعال و حرکات بدنی، معنادار است[۱۱۰].

تفطن به این نکته مهم است که انسان، هرچند تکویناً مختار است تا هر چیزی را انتخاب کند، اما تشریعاً چنین نیست که مجاز باشد هر چیزی را انتخاب کند. خداوند گرچه انسان را آزاد آفریده و به او اراده و اختیار داده است، اما اراده و اختیاری محدود نصیب او نموده است و لذا انسان این قدرت و توانایی را ندارد که با اراده خود، هر آنچه را که می‌خواهد محقق سازد[۱۱۱] یا برای نمونه ظلم و ستم را برگزیند. آن اختیار و قدرت برای گزینش امور، پیامدی اساسی برای جامعه اسلامی به بار می‌آورد و آن انتخاب جامعه و نظام سیاسی مطلوب و برتر است، برپایی نظامی که بستر رسیدن انسان به حقیقت آزادی را فراهم کند. انسان با اراده آزاد خویش، دولت و نظامی صالح را بر می‌گزیند؛ از این نکته کلیدی است که انبیاء امامان و عالمان دین و کارگزاران حکومت دینی نیز نمی‌توانند و حق ندارند تا مردم را به گزینش یک نوع خاص از حکومت مجبور سازند، بلکه آنان نیز در چارچوب سنت‌های الهی گام بر می‌دارند. آنان وظیفه دارند راه راست و مسیر الهی را به مردم بنمایانند و بر آنان است که راه شایسته را انتخاب کنند.[۱۱۲]

سوم: مسؤول بودن انسان

یکی از مبانی انسان‌شناختی آزادی سیاسی آن است که انسان، موجودی دارای مسئولیت است، این امر را از آیات گوناگون قرآن کریم می‌توان دریافت و طبعاً از آنجا که آزاد است، مسئولیت دارد و البته در عرصه سیاسی- اجتماعی مسئولیتی دو چندان. همان‌گونه که در گفتار پیش آمد، انسان موجودی آزاد، صاحب اراده و اختیار است؛ زیرا پذیرش مسئولیت، بدون اختیار و اراده معنا ندارد. خداوند موجودی را در زمین به خلافت رسانده که آزاد و مختار بوده، قدرت بر اصلاح و افساد، دارد و به تبع آن مسئول است و در برابر اعمالش پاسخگو؛ بنابراین در مکتب قرآن و اندیشه سیاسی اسلام، اختیار به دنبال خود، مسئولیت می‌آورد. اهمیت این امر تا حدی است که اگر کسی مسئولیت را انکار کند، در واقع، آزادی را نپذیرفته است. آن گونه که آزادی همراه با آگاهی، مسیر شناخت مسئولیت را هموار می‌کند. بی‌مسئولیتی در برابر جامعه و دیگران، بی‌بندوباری، عدم رعایت دستورهای خداوند و بندگی بت‌های دروغین، انسان را از پویندگی در جهت شکوفایی آزادی باز می‌دارد. مسئولیت مصدری جعلی از مسئول و از ریشه «سال یسال» به معنای بر عهده گرفتن، ملتزم شدن و کفیل شدن و موظف بودن به انجام دادن امری آمده است[۱۱۳]. «مسئول» از ریشه سَأَلَ، یَسْأَلُ، سُؤَالاً و مَسْأَلَةً زجاج می‌گوید، پرسش از آنان، پرسشی توبیخی و گزارشی است؛ زیرا آنان باید بر اعمال خود، حجت داشته باشند که خداوند بر کارهای آنان، عالم است[۱۱۴]؛ پس در این واژه، معنی بازخواست، طلب پرسش و دلیل وجود دارد و کسی که مسنول است، یعنی برای کارهایی که انجام داده و می‌دهد، در برابر خود و دیگران، متعهد است و موظف به پاسخگویی. در قرآن کریم آمده است: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[۱۱۵].

زمخشری می‌نویسد، از انسان می‌پرسند: لم سمعت ما لم يحل لك سماعه، و لم نظرت إلى ما لم يحل لك النظر إليه، و لم عزمت على ما لم يحل لك العزم عليه؟[۱۱۶]. چرا چیزی را شنیدی که بر تو حلال نبود، و به چیزی نگاه کردی که بر تو روا نبود و حتی عزم و اراده بر کاری کردی که بر تو حلال نبود. پس از شنیدنی‌ها، دیدنی‌ها و باورهای انسان سؤال می‌شود. علی بن ابراهیم نقل می‌کند پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «لَا يَزُولُ‏ قَدَمُ‏ عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ بَيْنِ يَدَيِ اللَّهِ حَتَّى يَسْأَلَهُ عَنْ أَرْبَعِ خِصَالٍ- عُمُرِكَ فِيمَا أَفْنَيْتَهُ وَ جَسَدِكَ فِيمَا أَبْلَيْتَهُ- وَ مَالِكَ مِنْ أَيْنَ كَسَبْتَهُ وَ أَيْنَ وَضَعْتَهُ- وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ‏»[۱۱۷]. هیچ بنده‌ای در روز رستاخیز در محضر الهی قدم از قدم برنمی دارد که از او چهار چیز سؤال شود: عمرت را چگونه صرف کردی؟ بدنت در چه فرسوده کردی؟ مالت را از کجا به دست آوردی و کجا خرج کردی؟ و از دوستی ما اهل بیت. همچنین در سوره صافات چنین می‌خوانیم: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۱۱۸] این جایگاه و ایستگاهی است که از همه باورها، گفتارها و رفتارها، سؤال می‌شود تا آنکه حق و باطل از هم جدا گردد، پرسش‌هایی مانند اینکه چه کسی مسئول، گمراهی و کجروی آنان از راه راست است[۱۱۹].

بر اساس این آیات و آیات بسیار دیگر، انسان در برابر هر فعلی که انجام می‌دهد، در گرو خواهد بود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ[۱۲۰]. پس او مسئول و سازنده سرنوشت خویش است و البته آزاد؛ آن‌سان که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «كُلُّكُمْ‏ رَاعٍ‏ وَ كُلُّكُمْ‏ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[۱۲۱]. بر اساس منطق و اندیشه قرآن، آدمی، حق تعیین سرنوشت دارد و در برابر اعمالش، مسئول است. میان آزادی و مسئولیت، رابطه‌ای تعاملی و دوسویه وجود دارد. از یک سو، انسان می‌تواند، سرنوشت و مسیر خود را عوض کند، پس توانایی بر عهده گرفتن بار مسئولیت را دارد و از سویی دیگر، چون مسئول است، باید آزاد باشد. اصولاً انسان مسئول، انسانی آزاد و مختار است، «انسان، شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت دارد، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند[۱۲۲]. همان‌گونه که اشاره شد، بر اساس آموزه‌های شریعت، همه افراد، حتی پیامبر گرامی اسلام(ص)، در برابر خداوند، مسئول و مکلف است و نمی‌تواند به دلخواه، عمل کند و لذا حاکم جامعه اسلامی نیز همانند همگان، نمی‌تواند هرچه خواست به مردم دیکته کند؛ او هرگز حق ندارد، حتی یک کلمه بر خلاف حکم خدا حکمی صادر کند. چنین است که حضرت رسول(ص) نیز مجری قانون است، از خودش نمی‌تواند دستوری صادر کند. در قرآن کریم می‌خوانیم: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۱۲۳].

اگر پیامبر(ص) سخنی را به دروغ بر ما ببندد و قانونی را که ما وضع نکرده‌ایم، بگوید این قانون خداست، ما به سختی با او برخورد می‌کنیم؛ بنابراین او که پیامبر الهی است حق ندارد چیزی از پیش خودش بگوید، چه رسد به امام یا ولی فقیه. اگر بخواهد در بعضی از موارد مقررات خاص حکومتی وضع کند (احکام حکومتی)، آن هم باید با اجازه خداوند متعال باشد[۱۲۴]. با توجه به همین نکته است که امام خمینی باور داشت قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی، حکومت تامّ دارد. همه افراد تا ابد تابع قانون هستند؛ همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده است[۱۲۵]. به بیان شهید مطهری: در اروپا مسئله استبداد سیاسی و اینکه اساساً آزادی از آن دولت است نه مال افراد، با مسئله خدا توأم بوده است. افراد فکر می‌کردند که اگر خدا را قبول کنند، استبداد قدرت‌های مطلقه را نیز باید بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هیچ‌گونه حقّی ندارد و حکمران نیز در مقابل فرد هیچ‌گونه مسئولیّتی نخواهد داشت؛ حکمران تنها در پیشگاه خدا مسئول است؛ لذا افراد فکر می‌کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند، باید خدا را انکار کنند؛ پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند؛ اما از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع، مسئول می‌سازد و افراد را ذی‌حق و استیفای حقوق را یک وظیفه لازم شرعی معرفی می‌کند[۱۲۶]. با توجه به همین مهم است که دین از مسئولیت، انفکاک‌پذیر نیست. انسان متدین واقعی خواه ناخواه احساس مسئولیت می‌کند، هم برای خود، هم برای محیط خانواده و هم برای اجتماع. بی‌توجهی با دین‌داری سازگار نیست. دین منهای مسئولیت، دین منهای دین است؛ فلسفه‌هایی که خواسته‌اند مسئولیت منهای دین بسازند، همه شکست‌خورده هستند، مسئولیت، خود یک مقیاس است برای دین‌شناسی و برای استقامت و انحراف تعلیماتی که به نام دین داده می‌شود[۱۲۷]. باری، عملی کردن این شاخص برتر در جامعه اسلامی، به همراه آزادی معنادار می‌شود و آن‌گاه که فراگیر شود، امر سیاست و اعمال قدرت را نیز در مسیری سالم و کم‌خطر می‌اندازد. با حضور مسئولیت اجتماعی، روحیه عدالتخواهی و آزادی‌طلبی نیز در جامعه فراگیر می‌شود و بی‌خیالی رخت برمی‌بندد.[۱۲۸]

مبانی جامعه‌شناختی

همه دغدغه‌های آزادی سیاسی در ظرفی به نام جامعه شکل می‌گیرد، فهم از جامعه و تحلیل مبانی جامعه‌شناختی کمکی شایان خواهد کرد تا درکی بهتر از آزادی داشته باشیم. مطلوب، جامعه آزاد است، امری که در معارف قرآنی، دارای مبانی خاص خود می‌باشد.

نخست: حاکمیت سنن الهی بر جوامع

یکی از مبانی جامعه‌شناختی در اندیشه اسلامی و قرآنی آن است که بر جوامع انسانی، سنت‌های الهی حاکمیت دارند، سنت‌هایی تغییرناپذیر که فرایند حرکت آنها را روشن می‌سازد. جهان هستی و زندگی اجتماعی انسانی بر اساس حکمت خداوندی، بر اساس سنت‌ها، مشیت و قوانین الهی تنظیم شده است. سنت‌های الهی در سیاست، سنّت‌هایی هستند که به عنوان چتری فراگیر، بر عرصه قدرت و سیاست، سیطره دارند. حاکمیت سنت‌های الهی مغایر آزادی و اراده و اختیار انسان‌ها نیست. از دیدگاه جهان‌بینی اسلامی هیچ گاه پذیرش سنت‌های الهی به معنای نفی نقش اراده انسان در تغییر جامعه و تاریخ نیست؛ چراکه انسان با اختیار خویش زمینه اجرای سنت‌های الهی را فراهم می‌سازد. سنت‌های الهی با دستان انسان‌ها عملی می‌شوند و جریان می‌یابند. ویژگی سنت‌های الهی آن است که فراگیر، عام، غیرقابل تبدیل و دگرگونی هستند و تحویل نمی‌یابند که کم و زیاد شوند. خداوند می‌فرماید: ﴿سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا[۱۲۹][۱۳۰]

شهید صدر، ذیل آیه ۳۴ سوره انعام که می‌فرماید: ﴿فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ[۱۳۱]. بر این امر تأکید دارد که خدا پیامی و «کلمه‌ای» دارد که در طول تاریخ، هیچ‌گونه تغییر و تبدیلی در آن نیست و این پیام و «کلمه» بدون تغییر و تبدیل عبارت است از رابطه استوار و پیوند مستقیمی که بین نصر و پیروزی و یاری خداوند با مجموعه‌ای از شرایط و قضایا برقرار است[۱۳۲]. فراگیری و اجرای سنت‌ها و مشیت الهی، هرگز به معنی ناسازگاری آن با اراده و خواست انسان نیست. قرآن کریم بیان می‌کند هرگاه قرار بر هلاک مردمی گردد، سرآمدان ثروتمندان نافرمانی می‌کنند و در این صورت است که زمینه نابودی آنان فراهم می‌شود؛ یعنی سنت الهی بر آن است که فسق و فجور انسان‌ها، نابودی جوامع آنها را در پی می‌آورد، می‌فرماید: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا[۱۳۳].

طبعاً منظور از «امرنا» اوامر تشریعی نیست؛ زیراکه خداوند به گناه و فحشا امر نمی‌کند، مراد «اوامر تکوینی» هم نیست، چون اگر خداوند چنین امری داشته باشد، از بندگان، سلب اراده و اختیار می‌گردد[۱۳۴]، به تعبیر زمخشری امر در آیه، مجازی است و وجه مجاز بودن به آن است که خداوند بر مترفین، نعمت فراوان فرو می‌ریزد و آن را وسیله‌ای برای گناه و پیروی از شهوت‌ها قرار می‌دهد، گویی آنان مأمور به آنند تا نعمت را در این راه صرف کنند، در حالی که خداوند آن نعمت‌ها را به آنان ارزانی داشت تا شکرگزار باشند و نیکی ورزند، آنان بر احسان و خیر توانا بودند، پس خدا از آنان برتری دادن طاعت بر فسوق را می‌خواست، اما آنها فسق را ترجیح دادند و چون چنین شد، سزاوار عذاب الهی شدند[۱۳۵]؛ بنابراین بندگان خطاکار به اراده خویش و با فسق‌ورزی، زمینه عذاب و اجرای سنت الهی را برای خود فراهم می‌کنند، آگاهی از این سنت‌ها، به انسان‌ها هشدار می‌دهد که او می‌تواند آزادانه عذاب یا رحمت الهی را برگزیند و چه نیکو است که در راستای سنت‌های الهی، جامعه آزاد، عادل و ارزش مدار را انتخاب کنند و بستر ریزش رحمت و نعمت‌های الهی را در جامعه فراهم سازند. یکی از این سنن، آزادی انسان و به تبع آن، جوامع انسانی است. سنت الهی بر این امر قرار گرفته است که جوامع انسانی، آزادانه دست به انتخاب زنند و بر اساس سنت و قانون علت و معلول، هر فرد یا جامعه‌ای که برای آزادی خود اقدام کند، به آن دست می‌یابد؛ پس، از سنت‌های اجتماعی حاکم بر جوامع انسانی، اختیار و قدرت انتخاب آنهاست.

اگر بگوییم مشیت خدا چیزی بوده و آنچه اتفاق افتاده چیز دیگری است، معلوم می‌شود خداوند قادر بر تغییر وضع موجود نبوده است، اما اگر قبول کردیم وضعیت موجود بر خلاف مشیت خدا نیست، بلکه بر عکس، خداوند از روی مصلحت و حکمت چنین وضعی را به وجود آورده است، گرچه مردم را ارشاد و هدایت کرده و همواره پیامبران را برای تغییر ارادی جامعه فرستاده، ولی هرگز از روش جبری و تکوینی برای این کار استفاده نکرده است[۱۳۶]. بنابراین یکی از مشیت‌ها و سنن الهی بر آن قرار گرفته است که جوامع بشری، دارای آزادی در انتخاب باشند. این نگرش، مبنایی خواهد بود تا دریابیم که شیوه برخورد با عقاید گوناگون در جامعه چگونه باید باشد و بفهمیم رسالت و مسئولیت جامعه و حکومت دینی نسبت به دین، معنویت و هدایت، تنها با ارشاد و راهنمایی ممکن است و غیر از آن نه جانز است و نه مطابق با مشیت الهی[۱۳۷]. بر اساس همین سنت و اینکه انسان با اراده خویش می‌تواند راه و مسیر و سرنوشت خویش را دگرگون سازد، در قرآن کریم می‌خوانیم ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۱۳۸]. این آیه بیان می‌کند اراده انسان در هر حال حاکم است و اینکه یک قوم و جمعیت، آن‌گاه که بخواهند می‌توانند سرنوشت خویش را رقم زنند، حال اگر در اسارت و استبدادند، آزاد شوند و به سوی جامعه مطلوب قدم بردارند؛ یا آنکه با ستم، نعمت‌ها را از خود سلب کنند و گرفتار طاغوت درون و برون شوند.[۱۳۹]

دوم: همراهی فرد و جامعه[۱۴۰]

همواره یکی از مبانی آزادی سیاسی در مکتب‌های مختلف آن بوده است که تحلیل خود را از جامعه چگونه ارائه می‌دهند، آیا اصالت با جامعه یا فرد یا آنکه می‌توان راهی میانه در پیش گرفت. اهمیت این امر از آنجاست که هر یک از افراد یا جامعه، ظرف حضور آزادی سیاسی خواهند بود. درباره تقدم و اصالت فرد یا جمع، کمشکش‌ها و چالش‌های فراوانی در میان اندیشه‌وران به ویژه در سده‌های اخیر به وجود آمده است، تجلی این امر را می‌توان در مکتب لیبرالیسم که به فردگرایی باور دارد و مکتب سوسیالیسم که به اجتماع اهمیت ویژه می‌دهد، مشاهده کرد. باور تک‌خطی و سرسپردگی کامل به هر یک از این باورها، با نقیصه‌ها و اشکال‌هایی فراوان روبه‌رو است که جای تفصیل آن در این مجال نیست. بر اساس آنچه در اندیشه سیاسی اسلام طرح می‌شود، آزادی فردی انسان و حق انتخاب او، از تک‌تک افراد، به جمع آنان ریزش کرده و جامعه آزاد را به وجود می‌آورد. بر پایه این نگرش، فرد و جمع در کنار هم و یاور یکدیگر به شمار می‌آیند و در فرایندی همکارانه و تعاملی فزاینده به سوی ارزش‌های جامعه اسلامی در حرکت‌اند. با این وصف، هیچ یک از جامعه و فرد، فدای دیگری نمی‌شود، بلکه رشد و تکامل آن دو با هم و در کنار هم است و رابطه تعاملی و مکمّلی میان آنها برقرار می‌باشد، به تعبیر مطهری، جامعه فرد را می‌سازد، منتها فرد نیز به اعتبار شخصیت اجتماعی‌اش جامعه را می‌سازد؛ زیرا جامعه از افراد، تشکیل می‌شود[۱۴۱]. در این برداشت است که حرکت جامعه به سوی احقاق حق و توازن اجتماعی فراهم می‌شود، پس در کنار حقوق افراد، حق اجتماع نیز رعایت می‌شود؛ زیراکه جامعه آزاد، حاصل ترکیب و جمع، افراد آزاد است؛ با ترکیب منافع و مصالح فرد و جمع، هر دو اصالت و شخصیت می‌یابند، تحقّق شخصیت فرد در جامعه و تحقّق شخصیت جامعه در فرد صورت می‌گیرد[۱۴۲]، طبیعی است که اگر تضادی میان منافع فرد و جمع به وجود آید، با توجه به مصلحت فراتر جمع، منافع جمعی مقدم می‌شود.

هر چند در قرآن کریم، برخی از رفتار و کنش‌ها، به گروه‌ها و اقوامی، نسبت داده می‌شود که نشان از مسئولیت اجتماعی و هویت استقلالی آنها دارد، اما این امر هرگز به معنای آن نیست که فرد و نقش آن در دگرگونی‌های اجتماعی نادیده انگاشته شود؛ پس نوعی تعامل و همراهی میان فرد و جامعه به وجود می‌آید؛ بنابراین در تأثیر و تأثر اجزا، واقعیت جدید و زنده‌ای پدید می‌آید، روح جدید، وجدان، اراده و خواست جدیدی شکل می‌گیرد که علاوه بر شعور و اراده و اندیشه افراد است و بر شعور وجدان افراد غلبه دارد»[۱۴۳] که همان روح جمعی است. انسان، موجودی اجتماعی می‌باشد که مدنی بودن، در سرشت او قرار دارد، از نظر امکانات، توانمندی‌ها و استعدادها یکسان آفریده نشده‌اند، پس طبعاً برای برآورده شدن حاجات و نیازمندی‌های خود به همکاری متقابل و پیوستگی اجتماعی نیاز دارند. به بیان دیگر، اسلام هم به جامعه می‌اندیشد و هم فرد را مسئول جامعه می‌شمارد، حقوق و آزادی فرد را نادیده نمی‌گیرد و فرد را غیراصیل نمی‌شمارد، فرد دارای حقوق سیاسی، اقتصادی، قضایی و اجتماعی است؛ برای نمونه در عرصه سیاسی، حق مشورت و حق انتخاب و از نظر اقتصادی، حق مالکیت بر محصول، حق معاوضه، مبادله، اجاره در مایملک شرعی خود دارد و از نظر قضایی، حق اقامه دعوی و احقاق حق و... دارد[۱۴۴]. بالطبع، خداوند به انسان تمامی لوازم رشد را اعطا فرموده است، ولی او را به استفاده از آن مجبور نکرده است، همین رویکرد در جامعه نیز وجود دارد، جامعه مجبور نیست، اما فرد در جامعه می‌تواند به سوی آزادی حرکت کند و البته در این عرصه، دارای مسئولیت است؛ اما نباید فراموش کرد «نه خود انسان حق دارد، مواهب خلقت را در وجود خود مهمل و معطل بگذارد یا در آن سوء تصرف بنماید و نه دیگران را می‌رسد حرکت او را در مسیر رشد و کمال مادی و معنوی متوقف سازند»[۱۴۵].[۱۴۶]

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

در این فصل به بحث مبانی آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم و اندیشه سیاسی اسلام، پرداختیم و اشاره کردیم ویژگی مبانی آن است که مرزکشی‌ها را شفاف می‌کند و همه بنای مکتب‌ها و اندیشه‌ها بر آنها استوار می‌گردد. در میانه مباحث، گاه اختلاف‌ها و تفاوت‌های آزادی سیاسی نسبت به مکتب لیبرالیسم و اسلام، بیان شد. با آنکه مبانی بسیاری قابل بحث و تفحص بود، اما با توجه به تأثیرگذاری مبانی خداشناختی، انسان‌شناختی و جامعه‌شناختی، به این سه بسنده گردید. در مبانی خداشناختی از منظر قرآن کریم، به مبانی تأثیرگذاری چون توحید و حاکمیت الهی، اشاره شد، در گفتار دوم و مبانی انسان‌شناختی، مباحثی چون دوگانه غریزه و فطرت، اختیار و مسئولیت بحث گردید و در گفتار سوم، مبانی جامعه‌شناختی، مسائلی چون حاکمیت سنن الهی بر جوامع و همراهی فرد و جامعه بررسی شد. آن‌گونه که اشاره شد، توحید، اصلی کلیدی در همه مفاهیم، دانش‌ها و اندیشه‌های اسلامی به شمار می‌رود و تأثیرگذاری آن بر بحث آزادی از آنجا بود که انسان با انتخاب بندگی خداوند، از همه مظاهر محدودکننده آزادی سیاسی گذر کرده و به نوعی حریت و رهایی از موانع درونی و بیرونی می‌رسد.

این نکته را باید در بحث آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم در نظر داشت که انسان در کلام الهی، دارای کرامت بسیار است، او خلیفه خداوند بر زمین است و دارای نفخه الهی؛ از دیگر سو، انسان موجود مکلف و در عین حال محق است و حق آزادی در جان و نهان او سرشته شده است؛ پس او حق دارد، مکلف است و توان می‌یابد تا آزادی خویش را بجوید و مطالبه کند؛ همچنین یادآوری این امر بایسته است که انسان‌ها، همه با هم در اصل خلقت و آفرینش، برابری ذاتی دارند و مساوی‌اند، پس کسی حق برتری و سلب آزادی دیگران را ندارد، مگر آنکه از سوی آفریننده خود، دارای حق حاکمیت و اعمال قدرت شده باشد که این شخص نیز نمی‌تواند همه آزادی او را محدود سازد، بلکه تنها می‌تواند با بهره از قوانین الهی، زمینه رسیدن انسان‌ها به آزادی و بسترسازی برای دستیابی به آزادی و در نهایت سعادت و خیر را فراهم کند.[۱۴۷]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، درآمدی بر حقوق اسلامی، ص۱۷۴.
  2. ر.ک: سیدکاظم سیدباقری، مبانی عدالت اجتماعی با تأکید بر الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، ص۹.
  3. عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۲۶۱.
  4. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۳۰.
  5. سیدمحمدباقر الصدر، المدرسة الإسلامیة، ص۱۰۸.
  6. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۹۷.
  7. apriority..
  8. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، فطرت در وحی و عقل، ص۱۶۴.
  9. aposteriori..
  10. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۰۰.
  11. سیدمحمدحسین طباطبایی، بررسی‌های اسلامی، ج۲، ص۳۱.
  12. سیدمحمدباقر الصدر، المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۲، فالقاعدة الأساسية للحرية في الإسلام هي: التوحيد والإيمان بالعبودية المخلصة للّه، الذي تتحطم بين يديه كل القوي الوثنية التي هدرت كرامة الإنسان على مر التاريخ.
  13. «(ابراهیم) گفت: آیا چیزی را که خود می‌تراشید می‌پرستید؟ * در حالی که خداوند، شما و چیزهایی را که می‌سازید آفریده است» سوره صافات، آیه ۹۵-۹۶.
  14. «بی‌گمان کسانی که شما به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید بندگانی چون خود شمایند» سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
  15. «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  16. شبیه این مضمون در بسیاری از دیگر آیات، آمده است. ر.ک: ﴿وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «و از برادر (قوم) عاد (هود) یاد کن آنگاه که قومش را در آن ریگزار بیم داد و البته پیش از وی بیم‌دهندگانی بر گذشته بودند و پس از او نیز پیامبرانی آمدند که (هر یک می‌گفتند) جز خداوند را نپرستید که من بر شما از عذاب روزی سترگ می‌هراسم» سوره احقاف، آیه ۲۱؛ ﴿إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ «(یاد کن) آنگاه را که پیامبران از پیش و پس آنان نزدشان آمدند که جز خداوند را نپرستید! (اما آنان) گفتند: اگر پروردگار ما (چنین چیزی) می‌خواست فرشتگانی را می‌فرستاد پس ما آنچه را بدان فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم» سوره فصلت، آیه ۱۴.
  17. «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۱.
  18. «و آنان که چون بدیشان ستم رسد داد (خود) می‌ستانند» سوره شوری، آیه ۳۹.
  19. سیدمحمدباقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۳.
  20. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  21. ر.ک: سیدمحمد باقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)؛ ج۵، ص۱۰۰.
  22. ر.ک: سیدمحمد باقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)؛ ج۵، ص۹۷.
  23. «و ما به او از شما نزدیک‌تریم» سوره واقعه، آیه ۸۵.
  24. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۲-۳۴۳.
  25. «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
  26. Jean-Paul Sartre، Being and nothingness: an essay in phenomenological ontology، p.۱۴۲..
  27. Jean-Paul Sartre، Being and nothingness، Ibid، p.۵۶۳..
  28. ر.ک: مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۲-۳۴۳.
  29. محمد التمیمی، غررالحکم، ص۳۰۴، شماره ۶۹۶۵.
  30. محمد التمیمی، غررالحکم، ص۳۰۴، شماره ۶۹۶۵.
  31. «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶.
  32. «گفت: ای قوم من! من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم * که خداوند را بپرستید و از او پروا کنید و از من فرمان برید» سوره نوح، آیه ۲-۳.
  33. «هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید» سوره آل عمران، آیه ۷۹.
  34. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۰۶؛ ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۴۶.
  35. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۰۶؛ ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۴۶.
  36. «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید» سوره آل عمران، آیه ۸۰.
  37. سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۳۸۷.
  38. سیدمحمدباقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۳: فالقاعدة الأساسية للحرية في الإسلام هي: التوحيد و الإيمان بالعبودية المخلصة للّه، الذي تتحطم بين يديه كل القوي الوثنية التي هدرت كرامة الإنسان على مرّ التاريخ.
  39. ثقة الاسلام الکلینی، الکافی، ج۴، ص۱۸۹.
  40. «و خانه دیرین (کعبه) را طواف کنند» سوره حج، آیه ۲۹.
  41. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۴۰.
  42. «اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید» سوره بقره، آیه ۱۴۴.
  43. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۰۲.
  44. می‌توان این مبنا را برآمده از مبنای توحید دانست که با توجه به اهمیت آن بر بحث آزادی، آن را جداگانه بررسی می‌کنیم.
  45. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
  46. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  47. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
  48. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۷.
  49. «آنان را جز او سروری نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خویش شریک نمی‌گرداند» سوره کهف، آیه ۲۶.
  50. «و در هر چیزی اختلاف پیدا کنید داوری آن با خداوند است؛ این است خداوند پروردگار من» سوره شوری، آیه ۱۰.
  51. «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  52. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۲.
  53. «و دارایی‌های همدیگر را میان خود به نادرستی مخورید و آنها را (با رشوه) به سوی داوران سرازیر نکنید» سوره بقره، آیه ۱۸۸.
  54. «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند» سوره نساء، آیه ۶۰.
  55. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۱۲.
  56. «این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است» سوره انعام، آیه ۱۰۲.
  57. محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ص۲۲۶.
  58. «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
  59. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۱۸؛ ر.ک: سیدشرف‌الدین علی حسینی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص۵۰۲.
  60. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  61. عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج۱، ص۵۹۹.
  62. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۰۹.
  63. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۸.
  64. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  65. «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  66. Empiricism..
  67. Utilitarianism..
  68. John Stuart Mill، "On Liberty"، p. ۲۱..
  69. ر.ک: آنتونی آربلاستر، لیبرالیسم غرب، ص۸۲.
  70. امام صادق(ع): ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶۶، ص۳۸۷ و نیز ج۷۱، ص۱۷۵.
  71. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۱۶.
  72. ر.ک: محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۳۶۴.
  73. ر.ک: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  74. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۴۸.
  75. ر.ک: سیدمحمدباقر الصدر، المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۷.
  76. ر.ک: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ * قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ «دوستداری خواستنی‌ها از زنان و فرزندان و دارایی‌های فراوان انباشته از زر و سیم و اسب‌های نشاندار و چارپایان و کشتزاران، برای مردم آراستگی یافته است؛ اینها سرمایه زندگی نزدیک‌تر (در این جهان) است و خداوند است که نکوفرجامی، (تنها) نزد او است * بگو آیا (می‌خواهید) شما را به بهتر از آن آگاه سازم؟ برای کسانی که پرهیزگارند نزد پروردگارشان بوستان‌هایی است که از بن آنها جویباران روان است؛ در آنها جاودانند و (آنان را) همسرانی پاکیزه و خشنودی از سوی خداوند خواهد بود و خداوند به (کار) بندگان، بیناست» سوره آل عمران، آیه ۱۴-۱۵.
  77. «بی‌گمان کسانی که شما به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید بندگانی چون خود شمایند» سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
  78. عبدالله جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص۳۰۹.
  79. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۱۸.
  80. با همه آنکه بحث از اختیار انسان، وجهی کلامی دارد و کمتر وجوه سیاسی- اجتماعی آن مورد توجه قرار گرفته است، اما نمی‌توان انکار کرد که باور یا عدم باور به این مبنا تأثیری شگفت در رویدادهای جامعه دارد.
  81. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  82. ر.ک: مارسل بوازار، اسلام و حقوق بشر، ص۵۰.
  83. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
  84. «پس به بندگان من مژده بده! * کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۷-۱۸.
  85. «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد» سوره روم، آیه ۴۱.
  86. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۱۹۶.
  87. ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ «بی‌گمان بینش‌هایی از (سوی) پروردگارتان به شما رسیده است پس هر کس بینا شد به سود خود اوست و آنکه کور (دل) گشت به زیان وی است و من بر شما نگهبان نیستم» سوره انعام، آیه ۱۰۴؛ شبیه همین مضمون: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  88. نهج البلاغه، حکمت ۷۸: «إِنَّ‏ اللَّهَ‏ أَمَرَ عِبَادَهُ‏ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً».
  89. امیررضا ستوده و حمیدرضا سیدناصری (گردآوری)؛ رابطه دین و آزادی از نظر شهید بهشتی، ص۸۷.
  90. عین القضات همدانی، تمهیدات، ص۱۹۰.
  91. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  92. «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیام‌رسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
  93. شبیه این مضمون: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ «و از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید پس اگر پشت کنید بر عهده پیامبر ما، تنها پیام‌رسانی آشکار است» سوره تغابن، آیه ۱۲.
  94. «و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  95. شبیه همین مضمون: ﴿مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ «بر پیامبر جز پیام رسانی نیست و خداوند آنچه را آشکار می‌دارید و آنچه را نهان می‌کنید می‌داند» سوره مائده، آیه ۹۹.
  96. «و ما پیامبران را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم» سوره انعام، آیه ۴۸.
  97. شبیه همین مضمون: ﴿وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا «و ما فرستادگان را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم و کافران به وسیله باطل چالش می‌ورزند تا حق را با آن از میان بردارند؛ و آیات مرا و بیم‌هایی را که یافته‌اند به ریشخند گرفتند» سوره کهف، آیه ۵۶؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا «و تو را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۵.
  98. «و قوم تو آن را دروغ شمردند در حالی که آن، حقّ است؛ بگو: من بر (نگهداشت) شما گمارده نیستم» سوره انعام، آیه ۶۶.
  99. «بی‌گمان بینش‌هایی از (سوی) پروردگارتان به شما رسیده است پس هر کس بینا شد به سود خود اوست و آنکه کور (دل) گشت به زیان وی است و من بر شما نگهبان نیستم» سوره انعام، آیه ۱۰۴.
  100. «پس اگر روی گرداندند تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‌ایم، بر تو جز پیام‌رسانی نیست» سوره شوری، آیه ۴۸.
  101. «بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.
  102. شبیه این مضمون: ﴿وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ «و اینکه قرآن را بخوانم؛ آنگاه هر کس رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و آنکه گمراه شد بگو: من تنها از بیم‌دهندگانم» سوره نمل، آیه ۹۲؛ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ «ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستاده‌ایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.
  103. ر ک: مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص۶۳۰.
  104. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۳۵۱؛ مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، ص۱۷۲.
  105. سیدمحمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص۱۲۶.
  106. سیدمحمدحسین طباطبایی، مباحث علمی در تفسیر المیزان، ج۱، ص۵۵۳.
  107. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۴۲۹.
  108. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن (خداشناسی، کیهان‌شناسی، انسان‌شناسی)، ص۲۵۶.
  109. ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  110. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۴۶.
  111. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۶.
  112. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۲۱.
  113. محمد معین، فرهنگ معین، ص۴۰۷۷.
  114. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۳۱۸.
  115. «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
  116. محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۶۶۶.
  117. علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۲۰.
  118. «و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.
  119. سید محمدحسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۹، ص۱۸۶.
  120. «هر کس در گرو کاری است که انجام داده است» سوره مدثر، آیه ۳۸.
  121. ملاعلی متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۵۶۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۸.
  122. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۹.
  123. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  124. برای توضیح بیشتر ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، کاوش‌ها و چالش‌ها، ج۲، ص۱۱۸.
  125. سیدروح الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص۴۵.
  126. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۵۴.
  127. مرتضی مطهری، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۷، ص۸۲.
  128. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۲۸.
  129. «بنابر سنّت خداوند که پیش‌تر هم بر گذشته است و هرگز برای سنت خداوند، دگرگونی نخواهی یافت» سوره فتح، آیه ۲۳.
  130. شبیه همین مضمون ر.ک: ﴿سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا «بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمی‌یابی» سوره اسراء، آیه ۷۷؛ ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا «بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش‌تر درگذشته‌اند؛ و برای سنّت خداوند هرگز دگر کردنی نخواهی یافت» سوره احزاب، آیه ۶۲؛ ﴿اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا «از سر گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت؛ و نیرنگ زشت، جز به نیرنگباز برنمی‌گردد؛ پس آیا جز سنّت پیشینیان (خود) را چشم می‌دارند؟ هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نخواهی یافت و هرگز برای سنّت خداوند جابه‌جایی نخواهی یافت» سوره فاطر، آیه ۴۳.
  131. «پس، هر چه دروغگو شمرده شدند و آزار دیدند شکیبایی ورزیدند تا آنکه یاری ما به ایشان رسید؛ و برای کلمات خداوند هیچ دگرگون‌کننده‌ای نیست» سوره انعام، آیه ۳۴.
  132. شهید صدر، سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص۹۶.
  133. «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
  134. ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۶۰.
  135. محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۷۰۱.
  136. سید محمدعلی ایازی، آزادی در قرآن، ص۸۶.
  137. سید محمدعلی ایازی، آزادی در قرآن، ص۸۸.
  138. «بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
  139. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۳۲.
  140. نویسنده برخی زوایای این بحث را در این اثر بر رسیده است (ر.ک: سیدکاظم سیدباقری، مبانی عدالت اجتماعی الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت، ص۵۵-۵۸).
  141. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۱۳۰؛ مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۴۲.
  142. ر.ک: مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷۵.
  143. مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، ص۲۱.
  144. ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴۲.
  145. سیدابوالفضل موسوی زنجانی، حریت در نظر اسلام، ص۱۹۱.
  146. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۳۵.
  147. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۳۷.