انسان در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


==مقدمه==
==مقدمه==
* [[انسان]] اصلش از إِنْسیان است، زیرا لغت‌شناسان [[عربی]]، مصغّر آن را اُنیسیانْ دانسته‌اند. یای آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت می‌کند و به سبب [[کثرت]] استعمال، حذف شده است<ref>لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۱؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.</ref> در وجه تسمیه [[انسان]] به این نام گفته شده است: با توجه به این که [[انسان]] اصلش انسیان بوده و آن هم از [[نسیان]] است، و [[انسان]] چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد<ref>تاج العروس، ج۴، ص ۱۰۲؛ لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۲ـ ۲۳۱.</ref> یا بدان جهت [[انسان]] نامیده شد که می‌تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و [[الفت]] برقرار کند<ref>تفسیر صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۰۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[انسان]] اصلش از إِنْسیان است، زیرا لغت‌شناسان [[عربی]]، مصغّر آن را اُنیسیانْ دانسته‌اند. یای آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت می‌کند و به سبب [[کثرت]] استعمال، حذف شده است<ref>لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۱؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.</ref> در وجه تسمیه [[انسان]] به این نام گفته شده است: با توجه به این که [[انسان]] اصلش انسیان بوده و آن هم از [[نسیان]] است، و [[انسان]] چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد<ref>تاج العروس، ج۴، ص ۱۰۲؛ لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۲ـ ۲۳۱.</ref> یا بدان جهت [[انسان]] نامیده شد که می‌تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و [[الفت]] برقرار کند<ref>تفسیر صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۰۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*اصطلاحات [[انسان]]، [[بشر]] و [[آدم]]، هر سه تقریباً بر افراد [[انسان]] [[صدق]] می‌کند، لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین [[اهل]] لغت، کلمه [[انسان]] و [[بشر]] عَلَمْ برای نوع [[انسان]] به کار رفته است، لکن اکثر [[اهل]] لغت واژه [[آدم]] را عَلَمْ برای شخص گرفته‌اند. برخی هم آن را مثل [[انسان]] و [[بشر]] برای نوع به کار برده‌اند. در [[قرآن]] هر کجا کلمه [[بشر]] به کار رفته، منظور [[جسم]] ظاهری، پوست و [[بدن انسان]] است، و هر کجا کلمه [[انسان]] به کار رفته است مراد [[باطن]]، [[کمالات]] و استعدادهای درونی او است<ref>قاموس قرآن، ص ۳۸ و ۱۳۲ و ۱۹۲.</ref>. کلمه [[انسان در قرآن]] شصت و پنج بار، و کلمه [[بشر]] سی و پنج بار و کلمه [[آدم]] بیست و پنج باربه کار رفته است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*اصطلاحات [[انسان]]، [[بشر]] و [[آدم]]، هر سه تقریباً بر افراد [[انسان]] [[صدق]] می‌کند، لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین [[اهل]] لغت، کلمه [[انسان]] و [[بشر]] عَلَمْ برای نوع [[انسان]] به کار رفته است، لکن اکثر [[اهل]] لغت واژه [[آدم]] را عَلَمْ برای شخص گرفته‌اند. برخی هم آن را مثل [[انسان]] و [[بشر]] برای نوع به کار برده‌اند. در [[قرآن]] هر کجا کلمه [[بشر]] به کار رفته، منظور [[جسم]] ظاهری، پوست و [[بدن انسان]] است، و هر کجا کلمه [[انسان]] به کار رفته است مراد [[باطن]]، [[کمالات]] و استعدادهای درونی او است<ref>قاموس قرآن، ص ۳۸ و ۱۳۲ و ۱۹۲.</ref>. کلمه [[انسان در قرآن]] شصت و پنج بار، و کلمه [[بشر]] سی و پنج بار و کلمه [[آدم]] بیست و پنج باربه کار رفته است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*بحث از ماهیت [[انسان]] در منابع کلامی‌ نیز به تناسبی ذیل بحث از [[تکلیف]] و این که [[مکلف]] در [[انسان]] چیست؟ مورد بحث واقع شده است<ref>اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref>. و برخی این بحث را ذیل مبحث [[معاد]]، به تناسب بحث از این که در [[معاد]] چه چیزی از [[انسان]] بازگشت می‌کند، مورد بحث قرار داده‌اند<ref>تلخیص المحصل، ص ۳۷۸، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*بحث از ماهیت [[انسان]] در منابع کلامی‌ نیز به تناسبی ذیل بحث از [[تکلیف]] و این که [[مکلف]] در [[انسان]] چیست؟ مورد بحث واقع شده است<ref>اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref>. و برخی این بحث را ذیل مبحث [[معاد]]، به تناسب بحث از این که در [[معاد]] چه چیزی از [[انسان]] بازگشت می‌کند، مورد بحث قرار داده‌اند<ref>تلخیص المحصل، ص ۳۷۸، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


==اقوال در [[حقیقت انسان]]==
==اقوال در [[حقیقت انسان]]==
* [[دانشمندان]] [[اسلامی]]  درباره [[حقیقت]] و ماهیت [[انسان]]، آراء مختلفی ارائه کرده‌اند که خلاصه آنها این است که [[حقیقت انسان]] یا [[جسم]] است یا عرض، و یا مجرّد از [[جسم]] و عرض است یا مرکب از آنها به ترکیب ثنائی یا ثلاثی<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۰؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.</ref> بنابراین می‌توان دیدگاه‌ها در [[حقیقت انسان]] را به چهار قول به تفصیل ذیل برگرداند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
* [[دانشمندان]] [[اسلامی]]  درباره [[حقیقت]] و ماهیت [[انسان]]، آراء مختلفی ارائه کرده‌اند که خلاصه آنها این است که [[حقیقت انسان]] یا [[جسم]] است یا عرض، و یا مجرّد از [[جسم]] و عرض است یا مرکب از آنها به ترکیب ثنائی یا ثلاثی<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۰؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.</ref> بنابراین می‌توان دیدگاه‌ها در [[حقیقت انسان]] را به چهار قول به تفصیل ذیل برگرداند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
===قول اوّل: [[جسم]] یا جسمانی بودن===
===قول اوّل: [[جسم]] یا جسمانی بودن===
*برخی [[حقیقت انسان]] را [[جسم]] یا جسمانی دانسته‌اند، و این، دیدگاه اکثر [[متکلمان]] است<ref>التفسیر الکبیر، جزء ۲۱، ص ۴۰؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۸.</ref>. این [[طایفه]] نیز در این که کدام یک از ابعاد جسمانی [[انسان]]، [[حقیقت]] او را تشکیل می‌دهد، دچار [[اختلاف]] شده‌اند، برخی آن را همین بنیه و هیکل مخصوص و قابل [[مشاهده]]، دانسته‌اند<ref>المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref>. چرا که عقلا در [[مقام]] اشاره و تخاطب، یا خبر دادن از خودشان، به همین هیکل مخصوص اشاره می‌کنند<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ المغنی، ص ۳۱۱.</ref>. و [[احکام]] و [[افعال]] مربوط به [[انسان]] و [[ادراک]]، همه به همین بنیه ظاهری برمی‌گردد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*برخی [[حقیقت انسان]] را [[جسم]] یا جسمانی دانسته‌اند، و این، دیدگاه اکثر [[متکلمان]] است<ref>التفسیر الکبیر، جزء ۲۱، ص ۴۰؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۸.</ref>. این [[طایفه]] نیز در این که کدام یک از ابعاد جسمانی [[انسان]]، [[حقیقت]] او را تشکیل می‌دهد، دچار [[اختلاف]] شده‌اند، برخی آن را همین بنیه و هیکل مخصوص و قابل [[مشاهده]]، دانسته‌اند<ref>المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref>. چرا که عقلا در [[مقام]] اشاره و تخاطب، یا خبر دادن از خودشان، به همین هیکل مخصوص اشاره می‌کنند<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ المغنی، ص ۳۱۱.</ref>. و [[احکام]] و [[افعال]] مربوط به [[انسان]] و [[ادراک]]، همه به همین بنیه ظاهری برمی‌گردد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*به عبارت دیگر، [[انسان]] در صورت صحت این [[بدن]] و [[اعتدال]] مزاجش، [[قادر]] به [[درک]] و [[فهم]] و انجام کارهایش خواهد بود و در صورت [[فساد]] و به هم خوردن [[اعتدال]] مزاج، تمامی‌ فعالیت‌های او از بین خواهد رفت، پس قوام [[انسانیت]] [[انسان]] به [[بدن]] و [[اعتدال]] مزاجش برمی‌گردد<ref>المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref>. [[سید مرتضی]] و اکثر [[معتزله]]، این قول را پذیرفته‌اند<ref>اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳، اللوامع الالهیه، ص ۴۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*به عبارت دیگر، [[انسان]] در صورت صحت این [[بدن]] و [[اعتدال]] مزاجش، [[قادر]] به [[درک]] و [[فهم]] و انجام کارهایش خواهد بود و در صورت [[فساد]] و به هم خوردن [[اعتدال]] مزاج، تمامی‌ فعالیت‌های او از بین خواهد رفت، پس قوام [[انسانیت]] [[انسان]] به [[بدن]] و [[اعتدال]] مزاجش برمی‌گردد<ref>المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref>. [[سید مرتضی]] و اکثر [[معتزله]]، این قول را پذیرفته‌اند<ref>اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳، اللوامع الالهیه، ص ۴۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*برخی از قائلان به [[جسم]] بودن [[حقیقت انسان]]، آن را اجزای اصلی در [[بدن]] دانسته‌اند که از اوّل تا آخر [[عمر]] ثابت مانده و زیادت و نقصان نمی‌پذیرد. نظّام بر این [[باور]] است که [[انسان]] [[جسم]] لطیفی است در [[بدن]] و در اعضا سریان دارد. [[ابن راوندی]] گفته است: [[انسان]] جزء تجزیه ناپذیر در [[قلب]] است<ref>شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۹.</ref>. چرا که در صورت مرکب بودن، ممکن است در بعضی از آن [[علم]] و در برخی دیگر [[جهل]]، [[حلول]] بکند. برخی از پزشکان بر این باورند که انسان عبارت است از [[خون]]، چرا که با خروج [[خون]] از [[بدن]]، [[زندگی]] [[انسان]] منتفی می‌شود. برخی دیگر نیز آن را [[روح]] [[بخاری]] دانسته‌اند که از لطایف اخلاط اربعه حاصل شده و جایگاهش در اعضای اصلی [[بدن]] [[عقل]]، مغز و کبد بوده و از آنجا به سایر اعضای [[بدن]] ساری و جاری می‌شود<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۸؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۹؛ اللوامع الالهیه، ص ۴۴۲.</ref>. و عده‌ای دیگر [[انسان]] را خود اخلاط چهارگانه دانسته‌اند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*برخی از قائلان به [[جسم]] بودن [[حقیقت انسان]]، آن را اجزای اصلی در [[بدن]] دانسته‌اند که از اوّل تا آخر [[عمر]] ثابت مانده و زیادت و نقصان نمی‌پذیرد. نظّام بر این [[باور]] است که [[انسان]] [[جسم]] لطیفی است در [[بدن]] و در اعضا سریان دارد. [[ابن راوندی]] گفته است: [[انسان]] جزء تجزیه ناپذیر در [[قلب]] است<ref>شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۹.</ref>. چرا که در صورت مرکب بودن، ممکن است در بعضی از آن [[علم]] و در برخی دیگر [[جهل]]، [[حلول]] بکند. برخی از پزشکان بر این باورند که انسان عبارت است از [[خون]]، چرا که با خروج [[خون]] از [[بدن]]، [[زندگی]] [[انسان]] منتفی می‌شود. برخی دیگر نیز آن را [[روح]] [[بخاری]] دانسته‌اند که از لطایف اخلاط اربعه حاصل شده و جایگاهش در اعضای اصلی [[بدن]] [[عقل]]، مغز و کبد بوده و از آنجا به سایر اعضای [[بدن]] ساری و جاری می‌شود<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۸؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۹؛ اللوامع الالهیه، ص ۴۴۲.</ref>. و عده‌ای دیگر [[انسان]] را خود اخلاط چهارگانه دانسته‌اند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' دیدگاه [[جسم]] یا جسمانی پنداشتن [[انسان]]، به [[دلایل]] گوناگون [[عقلی]] و [[نقلی]] مورد نقد [[دانشمندان]] واقع شده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
*'''ملاحظه:''' دیدگاه [[جسم]] یا جسمانی پنداشتن [[انسان]]، به [[دلایل]] گوناگون [[عقلی]] و [[نقلی]] مورد نقد [[دانشمندان]] واقع شده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
*'''[[دلیل]] اوّل:''' [[بدیهی]] است که اجزای این [[بدن]] در حال تبدل بوده و دائماً در اثر نموّ یا ذبول، در حال زیادت و نقصان است، و روشن است که امر متبدّل و متغیر غیر از امر ثابت و باقی است، بنابراین [[انسان]] نمی‌تواند مجموع این جثّه باشد<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰، انوار الحکمة، ص ۲۷۰</ref>. به عبارتی این [[بدن]] در حال [[تغییر]] و تبدیل است، در حالی که [[انسان]] در همه حالات، خود را ثابت و باقی می‌یابد<ref>تلخیص المحصّل، ص ۳۷۱؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۴.</ref>. پس [[حقیقت انسان]]، همین [[بدن]] متغیر نیست<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] اوّل:''' [[بدیهی]] است که اجزای این [[بدن]] در حال تبدل بوده و دائماً در اثر نموّ یا ذبول، در حال زیادت و نقصان است، و روشن است که امر متبدّل و متغیر غیر از امر ثابت و باقی است، بنابراین [[انسان]] نمی‌تواند مجموع این جثّه باشد<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰، انوار الحکمة، ص ۲۷۰</ref>. به عبارتی این [[بدن]] در حال [[تغییر]] و تبدیل است، در حالی که [[انسان]] در همه حالات، خود را ثابت و باقی می‌یابد<ref>تلخیص المحصّل، ص ۳۷۱؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۴.</ref>. پس [[حقیقت انسان]]، همین [[بدن]] متغیر نیست<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] دوم:''' [[انسان]] وقتی که فکرش متوجه یک کار مخصوص می‌شود، در چنین حالتی از تمامی‌اجزا و اعضای بدنش [[غافل]] می‌شود، لکن از نفس خود [[غافل]] نیست، چرا که در چنین حالتی به [[راحتی]] می‌گوید من می‌بینم و می‌شنوم، غضبناک یا خوشحال هستم، بنابراین [[انسان]] در چنین حالتی به نفس خود عالم، و از تمامی‌بدن و اجزای آن، [[غافل]] است، پس [[حقیقت انسان]] غیر از [[بدن]] و اعضای آن است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] دوم:''' [[انسان]] وقتی که فکرش متوجه یک کار مخصوص می‌شود، در چنین حالتی از تمامی‌اجزا و اعضای بدنش [[غافل]] می‌شود، لکن از نفس خود [[غافل]] نیست، چرا که در چنین حالتی به [[راحتی]] می‌گوید من می‌بینم و می‌شنوم، غضبناک یا خوشحال هستم، بنابراین [[انسان]] در چنین حالتی به نفس خود عالم، و از تمامی‌بدن و اجزای آن، [[غافل]] است، پس [[حقیقت انسان]] غیر از [[بدن]] و اعضای آن است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' هر یک از ما بالبداهه، اجزای [[بدن]] را به خودمان اضافه کرده و می‌گوییم: [[چشم]] من، سر من، گوش من، [[دست]] و پای من و..؛ [[بدیهی]] است که مضاف غیر از مضافٌ الیه است، بنابراین [[حقیقت انسان]] و این من که مضاف الیه واقع شده است، غیر از اعضای [[بدن]] است که به آن اضافه شده است، والاّ [[اتّحاد]] مضاف با مضافٌ الیه لازم می‌آید<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' هر یک از ما بالبداهه، اجزای [[بدن]] را به خودمان اضافه کرده و می‌گوییم: [[چشم]] من، سر من، گوش من، [[دست]] و پای من و..؛ [[بدیهی]] است که مضاف غیر از مضافٌ الیه است، بنابراین [[حقیقت انسان]] و این من که مضاف الیه واقع شده است، غیر از اعضای [[بدن]] است که به آن اضافه شده است، والاّ [[اتّحاد]] مضاف با مضافٌ الیه لازم می‌آید<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] چهارم:''' [[خداوند]] در [[سوره]] [[آل عمران]] آیه۱۶۹ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ}}<ref> و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند؛ سوره آل عمران، آیه:۱۶۹.</ref> در این [[آیه]] با توجه به این که [[بدن انسان]] مرده است، لکن [[خداوند]] می‌فرماید که [[انسان]] زنده است، و در پیش [[خدا]] روزی می‌خورد، بنابراین، [[حقیقت انسان]] غیر از این بدنی است که مرده و به [[خاک]] تبدیل می‌شود<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۴۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۷.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] چهارم:''' [[خداوند]] در [[سوره]] [[آل عمران]] آیه۱۶۹ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ}}<ref> و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند؛ سوره آل عمران، آیه:۱۶۹.</ref> در این [[آیه]] با توجه به این که [[بدن انسان]] مرده است، لکن [[خداوند]] می‌فرماید که [[انسان]] زنده است، و در پیش [[خدا]] روزی می‌خورد، بنابراین، [[حقیقت انسان]] غیر از این بدنی است که مرده و به [[خاک]] تبدیل می‌شود<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۴۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۷.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] پنجم:''' باز [[خداوند متعال]] در [[سوره انعام]] [[آیه]] ۶۱ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ}}<ref> و او بر بندگان خویش چیره است و بر شما نگهبانانی می‌فرستد تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند و آنان کوتاهی نمی‌ورزند؛ سوره انعام، آیه:۶۱.</ref> در این [[آیه]] [[خداوند]] بیان می‌کند در حالی که [[بدن انسان]] مرده است، لکن آنها به سوی [[خدا]] برگردانیده می‌شوند. پس آنچه را که به سوی [[خدا]] می‌برند، غیر از [[بدن]] مرده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] پنجم:''' باز [[خداوند متعال]] در [[سوره انعام]] [[آیه]] ۶۱ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ}}<ref> و او بر بندگان خویش چیره است و بر شما نگهبانانی می‌فرستد تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند و آنان کوتاهی نمی‌ورزند؛ سوره انعام، آیه:۶۱.</ref> در این [[آیه]] [[خداوند]] بیان می‌کند در حالی که [[بدن انسان]] مرده است، لکن آنها به سوی [[خدا]] برگردانیده می‌شوند. پس آنچه را که به سوی [[خدا]] می‌برند، غیر از [[بدن]] مرده است<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*علاوه بر ادلّه [[نقلی]] و [[عقلی]]، کاوش‌های [[تاریخی]] در [[سیره]] [[فرقه]]‌ها و [[ادیان]] [[جهان]]،از [[هند]] و [[روم]]، [[عرب]] و [[عجم]]، [[یهود]] و [[نصاری]] و... بر این مطلب دلالت می‌کند که [[مردم]] از طرف مردگان خود [[صدقه]] داده و برای آنان [[دعای خیر]] کرده و به [[زیارت]] آنها می‌روند، حال اگر آنها بعد از [[مرگ]] [[بدن]]، باقی نمانند همه این [[کارها]] لغو و [[عبث]] خواهد بود. پس [[اجماع امت]]‌های گوناگون بر این [[کارها]]، ناشی از [[فطرت]] اصیل و [[سلیم]] آنان بوده و همه اینها [[گواه]] آن است که [[انسان]] غیر از این [[جسد]] بوده و [[حقیقت]] آن [[مرگ]] پذیر نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۲.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*علاوه بر ادلّه [[نقلی]] و [[عقلی]]، کاوش‌های [[تاریخی]] در [[سیره]] [[فرقه]]‌ها و [[ادیان]] [[جهان]]،از [[هند]] و [[روم]]، [[عرب]] و [[عجم]]، [[یهود]] و [[نصاری]] و... بر این مطلب دلالت می‌کند که [[مردم]] از طرف مردگان خود [[صدقه]] داده و برای آنان [[دعای خیر]] کرده و به [[زیارت]] آنها می‌روند، حال اگر آنها بعد از [[مرگ]] [[بدن]]، باقی نمانند همه این [[کارها]] لغو و [[عبث]] خواهد بود. پس [[اجماع امت]]‌های گوناگون بر این [[کارها]]، ناشی از [[فطرت]] اصیل و [[سلیم]] آنان بوده و همه اینها [[گواه]] آن است که [[انسان]] غیر از این [[جسد]] بوده و [[حقیقت]] آن [[مرگ]] پذیر نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۲.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


===قول دوم: عرض بودن===
===قول دوم: عرض بودن===
*عده‌ای دیگر از [[متکلمان]]، [[حقیقت انسان]] را عَرَض دانسته‌اند و عبارتشان در این باره مختلف است: برخی آن را مزاج [[انسانی]] دانسته‌اند، و برخی دیگر، خطوط اعضا و شکل [[انسانی]] پنداشته‌اند که از اوّل تا آخر [[عمر]] باقی است، [[طایفه]] ای دیگر آن را [[حیات]] [[تصور]] کرده‌اند که [[قائم]] به [[بدن]] است، چرا که با رفتن [[حیات]]، [[مرگ]] تحقّق می‌یابد<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۴؛ تلخیص المحصّل، ص ۳۷۹؛ المغنی، ص ۳۱۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*عده‌ای دیگر از [[متکلمان]]، [[حقیقت انسان]] را عَرَض دانسته‌اند و عبارتشان در این باره مختلف است: برخی آن را مزاج [[انسانی]] دانسته‌اند، و برخی دیگر، خطوط اعضا و شکل [[انسانی]] پنداشته‌اند که از اوّل تا آخر [[عمر]] باقی است، [[طایفه]] ای دیگر آن را [[حیات]] [[تصور]] کرده‌اند که [[قائم]] به [[بدن]] است، چرا که با رفتن [[حیات]]، [[مرگ]] تحقّق می‌یابد<ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۴؛ تلخیص المحصّل، ص ۳۷۹؛ المغنی، ص ۳۱۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' قول به عرض بودن [[انسان]] نیز غیر معقول است، چرا که اوّلاً [[انسان]] متصف به [[علم]]، [[قدرت]]، [[تدبّر]] و [[تصرف]] است، و متصف به این اوصاف قطعاً جوهر است نه عرض، <ref>التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۴.</ref>. ثانیاً: [[اعراض]] در خارج، وجود مستقل نداشته، و نحوه وجودشان [[قائم]] به وجود جوهر است، بلکه وجود [[اعراض]] از [[شئون]] وجود جواهری است که موضوعاتشان هست<ref>نهایة الحکمه، ص ۳۲.</ref> و در نقد دیدگاه اوّل بیان شد که [[بدن]] جسمانی که موضوع این عوارض است، در حال [[تغییر]] و تبدیل بوده و نمی‌تواند [[حقیقت انسان]] باشد، به [[دلیل]] این که [[حقیقت انسان]] ثابت و باقی است<ref>معارج القدس فی مدارج معرفة النفس، ص ۲۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' قول به عرض بودن [[انسان]] نیز غیر معقول است، چرا که اوّلاً [[انسان]] متصف به [[علم]]، [[قدرت]]، [[تدبّر]] و [[تصرف]] است، و متصف به این اوصاف قطعاً جوهر است نه عرض، <ref>التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۴.</ref>. ثانیاً: [[اعراض]] در خارج، وجود مستقل نداشته، و نحوه وجودشان [[قائم]] به وجود جوهر است، بلکه وجود [[اعراض]] از [[شئون]] وجود جواهری است که موضوعاتشان هست<ref>نهایة الحکمه، ص ۳۲.</ref> و در نقد دیدگاه اوّل بیان شد که [[بدن]] جسمانی که موضوع این عوارض است، در حال [[تغییر]] و تبدیل بوده و نمی‌تواند [[حقیقت انسان]] باشد، به [[دلیل]] این که [[حقیقت انسان]] ثابت و باقی است<ref>معارج القدس فی مدارج معرفة النفس، ص ۲۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
===قول سوم: مرکب از [[جسم]] و عرض===
===قول سوم: مرکب از [[جسم]] و عرض===
*عده‌ای گفته‌اند که [[انسان]] مجموعی مرکب از [[جسم]] و عرض است، <ref>تلخیص المحصّل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷.</ref> و گاهی [[انسان]] را مرکب از [[بدن]] و [[روح]] دانسته‌اند، به طوری که [[بدن]] را جسمی‌ کثیف و [[روح]] را جسمی‌ لطیف شمرده‌اند که [[صفات]] [[نفسانی]] راجع به [[جسم]] لطیف است و صفات بدنی راجع به [[جسم]] کثیف. [[ظهور]] و تحقق هر دو نوع صفات، مشروط به امتزاج و اختلاط هر دو [[جسم]] است و بعد از تفرّق و [[مرگ]] هیچ کدام از صفات، باقی نمی‌ماند<ref>گوهر مراد، ص ۵۹۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*عده‌ای گفته‌اند که [[انسان]] مجموعی مرکب از [[جسم]] و عرض است، <ref>تلخیص المحصّل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷.</ref> و گاهی [[انسان]] را مرکب از [[بدن]] و [[روح]] دانسته‌اند، به طوری که [[بدن]] را جسمی‌ کثیف و [[روح]] را جسمی‌ لطیف شمرده‌اند که [[صفات]] [[نفسانی]] راجع به [[جسم]] لطیف است و صفات بدنی راجع به [[جسم]] کثیف. [[ظهور]] و تحقق هر دو نوع صفات، مشروط به امتزاج و اختلاط هر دو [[جسم]] است و بعد از تفرّق و [[مرگ]] هیچ کدام از صفات، باقی نمی‌ماند<ref>گوهر مراد، ص ۵۹۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' با [[تأمّل]] در ادلّه‌ای که برای بطلان قول اوّل و دوم بیان گردید، این دیدگاه نیز [[باطل]] می‌شود، و نیازی به تکرار آن نیست<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' با [[تأمّل]] در ادلّه‌ای که برای بطلان قول اوّل و دوم بیان گردید، این دیدگاه نیز [[باطل]] می‌شود، و نیازی به تکرار آن نیست<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
===قول چهارم: مرکب از [[بدن]] و نفس مجرّد===
===قول چهارم: مرکب از [[بدن]] و نفس مجرّد===
*عده‌ای [[انسان]] را مرکب از [[بدن]] و نفس مجرّد می‌دانند و قائلان به این دیدگاه نیز دو [[طایفه]] هستند: برخی از آنان [[حقیقت انسان]] را مرکب از نفس مجرد و [[بدن]] دانسته و بر این باورند که هیچ یک از نفس و [[بدن]] به طور جداگانه نمی‌تواند مصداق [[انسان]] باشد، تقوّم [[حقیقت انسان]] از نفس و [[بدن]]، شبیه تقوّم [[جسم]] به مادّه و صورت است، لکن [[انسان]] بر دو معنا اطلاق می‌شود: یکی [[انسان]] محسوس و دیگری [[انسان]] معقول، در [[انسان]] محسوس، [[بدن]]، به جای مادّه است و نفس به جای صورت؛ و در [[انسان]] معقول، نفس به جای مادّه است و جهات [[کمالات]] مکتسبه به واسطه [[بدن]]، به جای صورت؛ و هر فرد از افراد [[انسان]]، به حسب معنای اوّل، [[انسان]] است، اما [[انسان]] به معنای دوم "[[انسان]] معقول" تنها شامل بعضی از افراد [[انسان]] که [[انسان کامل]] است، خواهد بود<ref>گوهر مراد، ص ۵۹۹.</ref>. طایفه‌ای دیگر از [[دانشمندان]] اکثر [[فلاسفه]] و برخی از [[متکلمان امامیه]] همچون [[شیخ مفید]] و [[نوبختیان]] <ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳.</ref> بر این باورند که هر چند [[انسان]] مرکب از دو بُعد [[بدن]] و نفس مجرّده می‌باشد، لکن [[حقیقت انسان]] را همان نفس مجرد و [[روح]] او تشکیل می‌دهد که نه [[جسم]] است و نه جسمانی، بلکه بالقوه [[عاقل]] بوده و تعلّق تدبیری به [[بدن]] دارد <ref>شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۸؛ الکافی با تعلیقه علاّمه شعرانی، پاورقی، ج۹، ص ۱۰۱.</ref> و این [[حقیقت]] هرگز نمی‌میرد، لکن بعد از [[مرگ]] [[بدن]]، از او جدا شده و باقی می‌ماند<ref>المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*عده‌ای [[انسان]] را مرکب از [[بدن]] و نفس مجرّد می‌دانند و قائلان به این دیدگاه نیز دو [[طایفه]] هستند: برخی از آنان [[حقیقت انسان]] را مرکب از نفس مجرد و [[بدن]] دانسته و بر این باورند که هیچ یک از نفس و [[بدن]] به طور جداگانه نمی‌تواند مصداق [[انسان]] باشد، تقوّم [[حقیقت انسان]] از نفس و [[بدن]]، شبیه تقوّم [[جسم]] به مادّه و صورت است، لکن [[انسان]] بر دو معنا اطلاق می‌شود: یکی [[انسان]] محسوس و دیگری [[انسان]] معقول، در [[انسان]] محسوس، [[بدن]]، به جای مادّه است و نفس به جای صورت؛ و در [[انسان]] معقول، نفس به جای مادّه است و جهات [[کمالات]] مکتسبه به واسطه [[بدن]]، به جای صورت؛ و هر فرد از افراد [[انسان]]، به حسب معنای اوّل، [[انسان]] است، اما [[انسان]] به معنای دوم "[[انسان]] معقول" تنها شامل بعضی از افراد [[انسان]] که [[انسان کامل]] است، خواهد بود<ref>گوهر مراد، ص ۵۹۹.</ref>. طایفه‌ای دیگر از [[دانشمندان]] اکثر [[فلاسفه]] و برخی از [[متکلمان امامیه]] همچون [[شیخ مفید]] و [[نوبختیان]] <ref>کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳.</ref> بر این باورند که هر چند [[انسان]] مرکب از دو بُعد [[بدن]] و نفس مجرّده می‌باشد، لکن [[حقیقت انسان]] را همان نفس مجرد و [[روح]] او تشکیل می‌دهد که نه [[جسم]] است و نه جسمانی، بلکه بالقوه [[عاقل]] بوده و تعلّق تدبیری به [[بدن]] دارد <ref>شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۸؛ الکافی با تعلیقه علاّمه شعرانی، پاورقی، ج۹، ص ۱۰۱.</ref> و این [[حقیقت]] هرگز نمی‌میرد، لکن بعد از [[مرگ]] [[بدن]]، از او جدا شده و باقی می‌ماند<ref>المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[آیات]] زیادی از [[قرآن]] و [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} به همین مطلب دلالت می‌کنند که به برخی از آن اشاره می‌شود. [[خداوند]] در [[سوره مؤمنون]]، مراحل [[خلقت انسان]] را به صراحت بیان کرده و در ضمن به مرحله نهایی و گوهر وجود او نیز اشاره می‌کند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}}<ref>و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم.سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار نهادیم. سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱۲ - ۱۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[آیات]] زیادی از [[قرآن]] و [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} به همین مطلب دلالت می‌کنند که به برخی از آن اشاره می‌شود. [[خداوند]] در [[سوره مؤمنون]]، مراحل [[خلقت انسان]] را به صراحت بیان کرده و در ضمن به مرحله نهایی و گوهر وجود او نیز اشاره می‌کند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}}<ref>و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم.سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار نهادیم. سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱۲ - ۱۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[علامه طباطبائی]] در ذیل [[آیه]] فوق بیان می‌کند: کلمه انشاء به معنای ایجاد چیزی و [[تربیت]] آن است، در این جمله سیاق را از [[خلقت]] به انشاء [[تغییر]] داده است، و این بدان جهت است که دلالت کند بر این که آنچه به وجود آوردیم [[حقیقت]] دیگری است غیر از آنچه در مراحل قبلی بود. اوصافی که [[خدا]] در مرحله اخیر به آن داده و آن را [[انسان]] کرده است، نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بود و نه همجنس آن، در انشای اخیر او را صاحب[[حیات]]، [[قدرت]] و [[علم]] کرده، به ا و جوهره ذاتی داد که سنخ آن در مراحل قبلی یعنی در نطفه، علقه، مضغه و عظام پوشیده به لحم نبود. همچنان که در آن مراحل، اوصاف [[علم]] و [[قدرت]] و [[حیات]] نبود. پس در مرحله اخیر چیزی به وجود آمده است که کاملاً مسبوق به عدم بوده و هیچ سابقه ای نداشت. البته مرحله اخیر با مراحل قبلی نوعی [[اتحاد]] و تعلّق دارد تا آن را در راه رسیدن به مقاصدش به کار گیرد<ref>المیزان، جزء۱۵، ص ۱۸؛ شیعه در اسلام، ص ۲۰۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[علامه طباطبائی]] در ذیل [[آیه]] فوق بیان می‌کند: کلمه انشاء به معنای ایجاد چیزی و [[تربیت]] آن است، در این جمله سیاق را از [[خلقت]] به انشاء [[تغییر]] داده است، و این بدان جهت است که دلالت کند بر این که آنچه به وجود آوردیم [[حقیقت]] دیگری است غیر از آنچه در مراحل قبلی بود. اوصافی که [[خدا]] در مرحله اخیر به آن داده و آن را [[انسان]] کرده است، نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بود و نه همجنس آن، در انشای اخیر او را صاحب[[حیات]]، [[قدرت]] و [[علم]] کرده، به ا و جوهره ذاتی داد که سنخ آن در مراحل قبلی یعنی در نطفه، علقه، مضغه و عظام پوشیده به لحم نبود. همچنان که در آن مراحل، اوصاف [[علم]] و [[قدرت]] و [[حیات]] نبود. پس در مرحله اخیر چیزی به وجود آمده است که کاملاً مسبوق به عدم بوده و هیچ سابقه ای نداشت. البته مرحله اخیر با مراحل قبلی نوعی [[اتحاد]] و تعلّق دارد تا آن را در راه رسیدن به مقاصدش به کار گیرد<ref>المیزان، جزء۱۵، ص ۱۸؛ شیعه در اسلام، ص ۲۰۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[آیه]] دیگری که بر [[اثبات]] مطلب اقامه شده، [[آیه]] دهم از [[سوره سجده]] است: {{متن قرآن|وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ}}<ref> و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم، آفرینش تازه‌ای خواهیم داشت؟ بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند.بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گمارده‌اند جان شما را می‌ستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید؛ سوره سجده، آیه:۱۰- ۱۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[آیه]] دیگری که بر [[اثبات]] مطلب اقامه شده، [[آیه]] دهم از [[سوره سجده]] است: {{متن قرآن|وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ}}<ref> و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم، آفرینش تازه‌ای خواهیم داشت؟ بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند.بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گمارده‌اند جان شما را می‌ستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید؛ سوره سجده، آیه:۱۰- ۱۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[علامه طباطبائی]] در ذیل [[آیه]] فوق بیان می‌کند که: کلمه {{متن قرآن|يَتَوَفَّاكُم}} دلالت می‌کند که [[روح]] تمام [[حقیقت]] [[انسانی]] است که به من از آن تعبیر می‌شود. نه آن چنان که برخی [[گمان]] می‌کنند [[روح]] تمام [[حقیقت انسان]] نیست، بلکه جزئی از [[انسان]] است، یا [[روح]] حالت یا صفت عارضی برای [[انسان]] است. [[دلیل]] مطلب این است که استبعاد [[کفار]] مبتنی بر آن است که [[حقیقت انسان]] همان بدنی است که بعد از [[مرگ]] متلاشی شده و در [[زمین]] نابود می‌شود. لکن پاسخ [[خداوند متعال]] مبتنی بر آن است که [[حقیقت انسان]] عبارت از [[روح]] و نفس است، و از آنجا که [[فرشته]] [[مرگ]] آن را به تمام و کمال گرفته و نگه می‌دارد چیزی از [[روح]] از بین نمی‌رود<ref>المیزان، ج۷، ص ۱۳۰</ref>.
* [[علامه طباطبائی]] در ذیل [[آیه]] فوق بیان می‌کند که: کلمه {{متن قرآن|يَتَوَفَّاكُم}} دلالت می‌کند که [[روح]] تمام [[حقیقت]] [[انسانی]] است که به من از آن تعبیر می‌شود. نه آن چنان که برخی [[گمان]] می‌کنند [[روح]] تمام [[حقیقت انسان]] نیست، بلکه جزئی از [[انسان]] است، یا [[روح]] حالت یا صفت عارضی برای [[انسان]] است. [[دلیل]] مطلب این است که استبعاد [[کفار]] مبتنی بر آن است که [[حقیقت انسان]] همان بدنی است که بعد از [[مرگ]] متلاشی شده و در [[زمین]] نابود می‌شود. لکن پاسخ [[خداوند متعال]] مبتنی بر آن است که [[حقیقت انسان]] عبارت از [[روح]] و نفس است، و از آنجا که [[فرشته]] [[مرگ]] آن را به تمام و کمال گرفته و نگه می‌دارد چیزی از [[روح]] از بین نمی‌رود<ref>المیزان، ج۷، ص ۱۳۰</ref>.
* [[آیه]] دیگری که برای [[اثبات]] مطلب، بیان شده، [[آیه]] بیست و هشتم از [[سوره]] [[فجر]] است: {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً}}<ref> ای روان آرمیده!به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!؛ سوره فجر، آیه: ۲۷- ۲۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[آیه]] دیگری که برای [[اثبات]] مطلب، بیان شده، [[آیه]] بیست و هشتم از [[سوره]] [[فجر]] است: {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً}}<ref> ای روان آرمیده!به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!؛ سوره فجر، آیه: ۲۷- ۲۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[فخر رازی]] در ذیل [[آیه]] فوق می‌نویسد: خطاب {{متن قرآن|ارْجِعِي}}، به نفس مطمئنه در حال [[مرگ]]، متوجه است، و این بیانگر آن است که آنچه بعد از [[مرگ]] [[جسد]] و [[بدن]] به سوی [[خدا]] [[رجوع]] می‌کند هم زنده است و هم از [[خدا]] [[راضی]] و [[خدا]] هم از او [[راضی]] است. و آن چیزی که [[راضی]] است غیر از [[انسان]] نمی‌تواند باشد، بنابراین [[انسان]] بعد از [[مرگ]] [[جسد]]، باقی است و زنده و باقی غیر از مرده است، پس [[حقیقت انسان]] غیر از [[بدن]] و [[جسد]] است<ref>التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[فخر رازی]] در ذیل [[آیه]] فوق می‌نویسد: خطاب {{متن قرآن|ارْجِعِي}}، به نفس مطمئنه در حال [[مرگ]]، متوجه است، و این بیانگر آن است که آنچه بعد از [[مرگ]] [[جسد]] و [[بدن]] به سوی [[خدا]] [[رجوع]] می‌کند هم زنده است و هم از [[خدا]] [[راضی]] و [[خدا]] هم از او [[راضی]] است. و آن چیزی که [[راضی]] است غیر از [[انسان]] نمی‌تواند باشد، بنابراین [[انسان]] بعد از [[مرگ]] [[جسد]]، باقی است و زنده و باقی غیر از مرده است، پس [[حقیقت انسان]] غیر از [[بدن]] و [[جسد]] است<ref>التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در [[کلام]] [[نورانی]] از [[امام علی]]{{ع}} وارد شده که [[حضرت]] فرمودند: "[[حقیقت انسان]] همان [[عقل]] اوست<ref>{{عربی|" أَصْلَ‏ الْإِنْسَانِ‏ لُبُّهُ‏ ‏‏ "}}؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص ۱۰۸؛ امالی، ص ۲۴۰.</ref> و نیز [[امام صادق]]{{ع}} در این زمینه می‌فرماید: "اساس و رکن [[انسان]] [[عقل]] است، و [[عقل انسان]] عبارت از [[زیرکی]]، [[درایت]]، صیانت و [[علم]] است، و آدمی‌به سبب [[عقل]] کامل می‌شود و [[عقل]]، [[دلیل]] و [[راهنما]] و کلید امور اوست<ref>{{عربی|" دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ‏ الْعَقْلُ‏، وَالْعَقْلُ‏ مِنْهُ‏ الْفِطْنَةُ وَالْفَهْمُ‏ وَالْحِفْظُ وَالْعِلْمُ‏، وَبِالْعَقْلِ‏ يَكْمُلُ‏، وَهُوَ دَلِيلُهُ‏ وَمُبْصِرُهُ‏ وَمِفْتَاحُ‏ أَمْرِه‏‏‏ "}}؛ الکافی، ج۱، ص ۲۵؛ بحارالانوار، ج۱، ص ۹۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در [[کلام]] [[نورانی]] از [[امام علی]]{{ع}} وارد شده که [[حضرت]] فرمودند: "[[حقیقت انسان]] همان [[عقل]] اوست<ref>{{عربی|" أَصْلَ‏ الْإِنْسَانِ‏ لُبُّهُ‏ ‏‏ "}}؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص ۱۰۸؛ امالی، ص ۲۴۰.</ref> و نیز [[امام صادق]]{{ع}} در این زمینه می‌فرماید: "اساس و رکن [[انسان]] [[عقل]] است، و [[عقل انسان]] عبارت از [[زیرکی]]، [[درایت]]، صیانت و [[علم]] است، و آدمی‌به سبب [[عقل]] کامل می‌شود و [[عقل]]، [[دلیل]] و [[راهنما]] و کلید امور اوست<ref>{{عربی|" دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ‏ الْعَقْلُ‏، وَالْعَقْلُ‏ مِنْهُ‏ الْفِطْنَةُ وَالْفَهْمُ‏ وَالْحِفْظُ وَالْعِلْمُ‏، وَبِالْعَقْلِ‏ يَكْمُلُ‏، وَهُوَ دَلِيلُهُ‏ وَمُبْصِرُهُ‏ وَمِفْتَاحُ‏ أَمْرِه‏‏‏ "}}؛ الکافی، ج۱، ص ۲۵؛ بحارالانوار، ج۱، ص ۹۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*از مجموع مطالب یاد شده می‌توان نتیجه گرفت که [[روح]] و [[بدن]] در نظر [[اسلام]] در واقع مخالف همدیگرند، [[حیات]] اصالتاً از آن [[روح]] است و تا [[روح]] به [[بدن]] تعلق دارد، [[بدن]] نیز از وی کسب [[حیات]] می‌کند و هنگامی‌که [[روح]] از [[بدن]] قطع علاقه می‌کند، [[بدن]] از کار می‌افتد و [[روح]] همچنان به [[حیات]] خود ادامه می‌دهد<ref>شیعه در اسلام، ص ۲۰۷.</ref>. بنابراین [[انسانیت]] [[انسان]] و اصالت او به [[روح]] او بستگی دارد که با [[فاسد]] شدن [[بدن]] از بین نمی‌رود و [[ادراک]] [[لذت]] و [[الم]] از سوی [[انسان]] متوقف بر داشتن [[بدن]] نیست<ref>تفسیر بیضاوی، ج۲، ص ۱۱۴.</ref>. و با توجه به این که آن چه در [[حقیقت انسان]] اصیل است [[روح]] او بوده و برای [[بدن]] هیچ سهمی‌ جز به گونه تبعی و اعتباری در [[حقیقت]] آدمی‌ نمی‌توان قائل شد، می‌توان نتیجه دیگری گرفت و آن این که ویژگی‌های تبعی و خصوصیت‌های مربوط به حوزه غیر [[حقیقی]] [[انسان]]، هیچ تمایزی را به لحاظ جنسیت در وجود او [[اثبات]] نمی‌کند. بنابر این همه خطابات [[قرآن]] در محورهای کلی همچون [[معرفت]]، [[ایمان]]، معدلت، [[صلاح]]، [[هدایت]]، [[هجرت]]، [[عبادت]]، حتی [[ولایت]] و دیگر [[کمالات]] ملکوتی که [[مؤمنان]] را به اوج قله‌های [[عظمت]] و [[عرفان]] می‌خواند، اگر چه طبق [[فرهنگ]] محاوره با صیغه‌ها و ضمیرهای مذکر آمده باشد، [[حقیقت انسان]] را دربر می‌گیرد و هیچ نگاهی به [[زن]] یا [[مرد بودن]] او ندارد<ref>حیات حقیقی انسان در قرآن، ص ۱۸۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*از مجموع مطالب یاد شده می‌توان نتیجه گرفت که [[روح]] و [[بدن]] در نظر [[اسلام]] در واقع مخالف همدیگرند، [[حیات]] اصالتاً از آن [[روح]] است و تا [[روح]] به [[بدن]] تعلق دارد، [[بدن]] نیز از وی کسب [[حیات]] می‌کند و هنگامی‌که [[روح]] از [[بدن]] قطع علاقه می‌کند، [[بدن]] از کار می‌افتد و [[روح]] همچنان به [[حیات]] خود ادامه می‌دهد<ref>شیعه در اسلام، ص ۲۰۷.</ref>. بنابراین [[انسانیت]] [[انسان]] و اصالت او به [[روح]] او بستگی دارد که با [[فاسد]] شدن [[بدن]] از بین نمی‌رود و [[ادراک]] [[لذت]] و [[الم]] از سوی [[انسان]] متوقف بر داشتن [[بدن]] نیست<ref>تفسیر بیضاوی، ج۲، ص ۱۱۴.</ref>. و با توجه به این که آن چه در [[حقیقت انسان]] اصیل است [[روح]] او بوده و برای [[بدن]] هیچ سهمی‌ جز به گونه تبعی و اعتباری در [[حقیقت]] آدمی‌ نمی‌توان قائل شد، می‌توان نتیجه دیگری گرفت و آن این که ویژگی‌های تبعی و خصوصیت‌های مربوط به حوزه غیر [[حقیقی]] [[انسان]]، هیچ تمایزی را به لحاظ جنسیت در وجود او [[اثبات]] نمی‌کند. بنابر این همه خطابات [[قرآن]] در محورهای کلی همچون [[معرفت]]، [[ایمان]]، معدلت، [[صلاح]]، [[هدایت]]، [[هجرت]]، [[عبادت]]، حتی [[ولایت]] و دیگر [[کمالات]] ملکوتی که [[مؤمنان]] را به اوج قله‌های [[عظمت]] و [[عرفان]] می‌خواند، اگر چه طبق [[فرهنگ]] محاوره با صیغه‌ها و ضمیرهای مذکر آمده باشد، [[حقیقت انسان]] را دربر می‌گیرد و هیچ نگاهی به [[زن]] یا [[مرد بودن]] او ندارد<ref>حیات حقیقی انسان در قرآن، ص ۱۸۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


==[[جهان‌بینی]] [[توحیدی]] و [[جایگاه]] [[انسان]]==
==[[جهان‌بینی]] [[توحیدی]] و [[جایگاه]] [[انسان]]==
*پس از بررسی [[ساختار وجودی انسان]] و [[اثبات]] این که [[حقیقت انسان]] همان [[روح]] و نفس اوست و [[بدن]] در [[حیات]] و بقای خود کاملاً وابسته به [[روح]] است. در این قسمت از بحث، لازم است [[جایگاه]] و رتبه وجودی [[انسان]] در [[نظام آفرینش]] مورد بررسی قرار گیرد. در ذیل به برخی از مهم‌ترین جایگاه‌های [[انسان]] اشاره می‌شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
*پس از بررسی [[ساختار وجودی انسان]] و [[اثبات]] این که [[حقیقت انسان]] همان [[روح]] و نفس اوست و [[بدن]] در [[حیات]] و بقای خود کاملاً وابسته به [[روح]] است. در این قسمت از بحث، لازم است [[جایگاه]] و رتبه وجودی [[انسان]] در [[نظام آفرینش]] مورد بررسی قرار گیرد. در ذیل به برخی از مهم‌ترین جایگاه‌های [[انسان]] اشاره می‌شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
'''۱. [[مقام خلافت الهی]]؛''' بارزترین مقامی‌ که [[خداوند]] برای [[انسان]] مقدّر فرموده است، [[مقام خلافت الهی]] است؛ چنان که در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ }}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؛ سوره بقره، آیه:۳۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۱. [[مقام خلافت الهی]]؛''' بارزترین مقامی‌ که [[خداوند]] برای [[انسان]] مقدّر فرموده است، [[مقام خلافت الهی]] است؛ چنان که در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ }}<ref> و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؛ سوره بقره، آیه:۳۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''نخستین مسئله در باب [[خلافت الهی]] این است که [[حقیقت]] آن چیست؟'''<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''نخستین مسئله در باب [[خلافت الهی]] این است که [[حقیقت]] آن چیست؟'''<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[امام خمینی]] له در این باره گفته است: [[حقیقت]] [[خلافت]] و [[ولایت]] [[ظهور]] [[الوهیت]] است؛ و آن اصل وجود و کمال آن است. هر موجودی که حظّی از وجود دارد، از [[حقیقت]] [[الوهیت]] و [[ظهور]] آنکه [[حقیقت]] [[خلافت]] و [[ولایت]] است حظّی دارد، و لطیفه [[الهی]] در سرتاسر کائنات، از [[عوالم غیب]] تا منتهای [[عالم شهادت]] بر ناصیه همه [[ثبت]] است. لکن [[انسان]] وجود کاملی است که جامع همه مراتب [[عقلی]] و مثالی و [[حسی]] بوده و [[عوالم]] [[غیب و شهود]] و آنچه در آنهاست در او منطوی است<ref>امامت و انسان کامل، ص ۳۲ و ۷۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[امام خمینی]] له در این باره گفته است: [[حقیقت]] [[خلافت]] و [[ولایت]] [[ظهور]] [[الوهیت]] است؛ و آن اصل وجود و کمال آن است. هر موجودی که حظّی از وجود دارد، از [[حقیقت]] [[الوهیت]] و [[ظهور]] آنکه [[حقیقت]] [[خلافت]] و [[ولایت]] است حظّی دارد، و لطیفه [[الهی]] در سرتاسر کائنات، از [[عوالم غیب]] تا منتهای [[عالم شهادت]] بر ناصیه همه [[ثبت]] است. لکن [[انسان]] وجود کاملی است که جامع همه مراتب [[عقلی]] و مثالی و [[حسی]] بوده و [[عوالم]] [[غیب و شهود]] و آنچه در آنهاست در او منطوی است<ref>امامت و انسان کامل، ص ۳۲ و ۷۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*به بیانی دیگر، [[مقام خلافت]] تمام نمی‌گردد مگر این که [[خلیفه]] نمایشگر مستخلف "عنه" باشد و تمامی‌ [[شئون]] وجودی، آثار و [[احکام]] و تدابیری که به خاطر تأمین آنها [[خلیفه]] و [[جانشین]] برای خود معین کرده را داشته باشد. [[خدای سبحان]] که مستخلف این [[خلیفه]] است، در وجودش مسمای به اسمای حسنا و متصف به صفات علیاست، و در ذاتش از هر [[نقص]] و در فعلش از هر [[شر]] و فسادی منزّه است<ref>المیزان، ج۱، ص ۱۷۹.</ref> بنابراین [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باید متخلق به [[اخلاق]] [[خدا]] باشد، و آنچه [[خدا]] [[اراده]] می‌کند او [[اراده]] کند و آنچه [[خدا]] [[حکم]] می‌کند او همان را [[حکم]] کند<ref>المیزان، ج۱۷، ص ۲۹۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*به بیانی دیگر، [[مقام خلافت]] تمام نمی‌گردد مگر این که [[خلیفه]] نمایشگر مستخلف "عنه" باشد و تمامی‌ [[شئون]] وجودی، آثار و [[احکام]] و تدابیری که به خاطر تأمین آنها [[خلیفه]] و [[جانشین]] برای خود معین کرده را داشته باشد. [[خدای سبحان]] که مستخلف این [[خلیفه]] است، در وجودش مسمای به اسمای حسنا و متصف به صفات علیاست، و در ذاتش از هر [[نقص]] و در فعلش از هر [[شر]] و فسادی منزّه است<ref>المیزان، ج۱، ص ۱۷۹.</ref> بنابراین [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باید متخلق به [[اخلاق]] [[خدا]] باشد، و آنچه [[خدا]] [[اراده]] می‌کند او [[اراده]] کند و آنچه [[خدا]] [[حکم]] می‌کند او همان را [[حکم]] کند<ref>المیزان، ج۱۷، ص ۲۹۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*مسئله دیگر در این باره این است که آیا این [[مقام]] به [[حضرت آدم]]{{ع}} اختصاص دارد؟ یا شامل همه افراد [[انسان‌ها]] می‌شود؟ در این زمینه نیز دیدگاه‌های متفاوتی مطرح است، لکن نظر دقیق و صحیح آن است که این [[مقام]] عمومیت دارد، به [[دلیل]] این که اولاً [[پیمان]] [[خلافت]] در [[آیه شریفه]] در قالب جمله اسمیه، صورت گرفته است که مفید استمرار و تداوم آن در [[آینده]] است <ref>صورت و سیرت انسان در قرآن، ص ۲۹۱.</ref>. ثانیاً در [[فلسفه]] [[جعل]] [[خلیفه]] مطرح شده است که [[استخلاف]]، به جهت احتیاج [[خدای متعال]] به [[خلیفه]] نیست، بلکه به خاطر [[قصور]] [[بشر]] از قبول مستقیم و بدون [[واسطه فیض]] و [[اوامر الهی]] است و به همین خاطر است که [[انبیاء]] را از جنس [[بشر]] قرار داده‌اند نه از سنخ [[ملائکه]]. <ref>تفسیر اختصاصی صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۶۰؛ اثنی عشری، ج۱، ص ۱۰۷؛ منهج الصادقین، ج۱، ص ۱۵۵؛ کنزالدقائق، ج۱، ص ۳۲۱.</ref> و لازمه وجود [[بشر]] و [[نظام]] [[تکلیف]]، وجود [[خلیفه]] است. بنابراین [[خلافت الهی]] نیز به موازات [[زندگی]] [[بشر]] در نسل‌های [[حضرت آدم]]{{ع}} باید استمرار داشته باشد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*مسئله دیگر در این باره این است که آیا این [[مقام]] به [[حضرت آدم]]{{ع}} اختصاص دارد؟ یا شامل همه افراد [[انسان‌ها]] می‌شود؟ در این زمینه نیز دیدگاه‌های متفاوتی مطرح است، لکن نظر دقیق و صحیح آن است که این [[مقام]] عمومیت دارد، به [[دلیل]] این که اولاً [[پیمان]] [[خلافت]] در [[آیه شریفه]] در قالب جمله اسمیه، صورت گرفته است که مفید استمرار و تداوم آن در [[آینده]] است <ref>صورت و سیرت انسان در قرآن، ص ۲۹۱.</ref>. ثانیاً در [[فلسفه]] [[جعل]] [[خلیفه]] مطرح شده است که [[استخلاف]]، به جهت احتیاج [[خدای متعال]] به [[خلیفه]] نیست، بلکه به خاطر [[قصور]] [[بشر]] از قبول مستقیم و بدون [[واسطه فیض]] و [[اوامر الهی]] است و به همین خاطر است که [[انبیاء]] را از جنس [[بشر]] قرار داده‌اند نه از سنخ [[ملائکه]]. <ref>تفسیر اختصاصی صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۶۰؛ اثنی عشری، ج۱، ص ۱۰۷؛ منهج الصادقین، ج۱، ص ۱۵۵؛ کنزالدقائق، ج۱، ص ۳۲۱.</ref> و لازمه وجود [[بشر]] و [[نظام]] [[تکلیف]]، وجود [[خلیفه]] است. بنابراین [[خلافت الهی]] نیز به موازات [[زندگی]] [[بشر]] در نسل‌های [[حضرت آدم]]{{ع}} باید استمرار داشته باشد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*محور [[خلافت]] اصطلاحی، [[علم]] به اسمای [[الهی]] است و [[علم]] اسمای حسنای [[الهی]] نیز [[حقیقت]] مشکک است؛ مثلاً در [[انسان کامل]]، همه اسمای حسنا، به نحو کامل یافت می‌شود و در [[انسان]] متوسط و ضعیف به طور متوسط یا ضعیف [[ظهور]] می‌کند. حال اگر [[انسانی]] نتوانست یا نخواست اسمای [[الهی]] را در حدّ متوسط یا ضعیف به فعلیت برساند [[خلافت]] وی در حدّ [[قوّت]] است نه فعلیت، و خود او نیز [[خلیفه]] بالقوه است، نه بالفعل. پس [[خلافت الهی]] از سنخ [[کمال وجودی]] و مقول به تشکیک است و مراحل عالی آن در [[انسان]]‌های کامل نظیر [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[انبیا]] و اولیای دیگر یافت می‌شود و مراحل مادون آن در انسان‌های [[وارسته]]، [[متدین]] و [[متعهد]] [[ظهور]] می‌کند<ref>تسنیم، ج۳، ص ۵۵ و ۵۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*محور [[خلافت]] اصطلاحی، [[علم]] به اسمای [[الهی]] است و [[علم]] اسمای حسنای [[الهی]] نیز [[حقیقت]] مشکک است؛ مثلاً در [[انسان کامل]]، همه اسمای حسنا، به نحو کامل یافت می‌شود و در [[انسان]] متوسط و ضعیف به طور متوسط یا ضعیف [[ظهور]] می‌کند. حال اگر [[انسانی]] نتوانست یا نخواست اسمای [[الهی]] را در حدّ متوسط یا ضعیف به فعلیت برساند [[خلافت]] وی در حدّ [[قوّت]] است نه فعلیت، و خود او نیز [[خلیفه]] بالقوه است، نه بالفعل. پس [[خلافت الهی]] از سنخ [[کمال وجودی]] و مقول به تشکیک است و مراحل عالی آن در [[انسان]]‌های کامل نظیر [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[انبیا]] و اولیای دیگر یافت می‌شود و مراحل مادون آن در انسان‌های [[وارسته]]، [[متدین]] و [[متعهد]] [[ظهور]] می‌کند<ref>تسنیم، ج۳، ص ۵۵ و ۵۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[حکیم]] متألّه [[ملاصدرا]] درباره عمومیت [[خلافت الهی]] برای همه [[انسان‌ها]]، می‌نویسد: هر یک از افراد [[بشر]] اعم از این که کامل باشد یا ناقص، به حسب برخورداری از [[حظ]] و سهم [[انسانیت]]، [[نصیبی]] از [[خلافت الهی]] دارند، چنان که [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتًا وَلا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلاَّ خَسَارًا }}<ref> اوست که شما را در زمین، جانشین (امّت‌های پیشین) کرد پس هر کس کافر شود، کفرش به زیان (خود) اوست و کفر کافران نزد پروردگارشان جز بیزاری نمی‌افزاید و کفر کافران جز بر زیانشان نمی‌افزاید؛ سوره فاطر، آیه:۳۹.</ref> [[اهل]] [[فضل]] از [[انسان‌ها]] در آینه [[اخلاق]] ربانی خود [[صفات جمال]] [[الهی]] را نمایش می‌دهند. و [[خداوند سبحان]] با ذات و جمیع صفاتش در آینه [[قلوب]] [[انسان‌های کامل]] تجلّی و [[ظهور]] می‌کند. و انسان‌های ناقص [[جمال]] صنع و کمال مخلوقات او را در آینه صنعت‌ها و حرفه‌هایشان نشان می‌دهند <ref>اسرار الآیات، ص ۱۰۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[حکیم]] متألّه [[ملاصدرا]] درباره عمومیت [[خلافت الهی]] برای همه [[انسان‌ها]]، می‌نویسد: هر یک از افراد [[بشر]] اعم از این که کامل باشد یا ناقص، به حسب برخورداری از [[حظ]] و سهم [[انسانیت]]، [[نصیبی]] از [[خلافت الهی]] دارند، چنان که [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتًا وَلا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلاَّ خَسَارًا }}<ref> اوست که شما را در زمین، جانشین (امّت‌های پیشین) کرد پس هر کس کافر شود، کفرش به زیان (خود) اوست و کفر کافران نزد پروردگارشان جز بیزاری نمی‌افزاید و کفر کافران جز بر زیانشان نمی‌افزاید؛ سوره فاطر، آیه:۳۹.</ref> [[اهل]] [[فضل]] از [[انسان‌ها]] در آینه [[اخلاق]] ربانی خود [[صفات جمال]] [[الهی]] را نمایش می‌دهند. و [[خداوند سبحان]] با ذات و جمیع صفاتش در آینه [[قلوب]] [[انسان‌های کامل]] تجلّی و [[ظهور]] می‌کند. و انسان‌های ناقص [[جمال]] صنع و کمال مخلوقات او را در آینه صنعت‌ها و حرفه‌هایشان نشان می‌دهند <ref>اسرار الآیات، ص ۱۰۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*نکته دیگر در باب [[خلافت]] این است که مستخلفٌ عنه کیست؟ و [[انسان]] [[جانشین]] چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است: برخی جنّیان و برخی نیز [[ملائکه]]‌های زمینی را مستخلفٌ عنه دانسته‌اند،<ref>مجمع البیان، ص ۷۳.</ref>. لکن نظر دقیق آن است که این [[خلافت]] از آن خداست. چرا که اوّلاً سیاق [[آیه خلافت]] و [[آیه]] بعدی این است که [[خداوند]] در [[مقام]] اعطای [[کرامت]] و کمال به [[انسان]] است، کرامتی که نیاز به زمینه مناسبی چون [[علم به اسماء]] دارد و [[ملائکه]] مکرّم از زمینه فوق محرومند. چنین کمال و کرامتی در صورتی تصوّر دارد که [[انسان]] [[خلیفه خدا]] باشد نه [[خلیفه]] دیگری. ثانیاً: نسل‌های فراوانی یکی پس از دیگری آمده‌اند و هر کدام [[جانشین]] دیگری بوده است و [[آفریدگار]] همه آنها [[خدای سبحان]] بوده است، ولی هنگام آفریدن هیچ یک، [[فرشتگان]] را در جریان [[آفرینش]] [[نسل]] [[جدید]] قرار نداد و از آن به عنوان [[خلیفه]] یاد نکرد<ref>تسنیم، ج۳، ص ۶۱.</ref>. مضافاً بر این از تعجب [[فرشتگان]] استفاده می‌شود که چنین خلافتی در نظر آنان که [[بندگان]] مکرّم و [[معصوم]] [[خدا]] بوده‌اند مقامی‌بس بزرگ و [[عظیم]] بوده است، حال اگر [[خلافت]] [[آدم]] از جانب اشخاص دیگر که قهراً در رتبه پایینی قرار داشتند می‌شد، برای [[فرشتگان]] مایه اعجاب و موجب سؤال نبود. بنابراین سؤال و تعجب [[فرشتگان]] تنها در [[خلافت]] از [[خدا]] برای [[آدم]] معنی پیدا می‌کند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*نکته دیگر در باب [[خلافت]] این است که مستخلفٌ عنه کیست؟ و [[انسان]] [[جانشین]] چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است: برخی جنّیان و برخی نیز [[ملائکه]]‌های زمینی را مستخلفٌ عنه دانسته‌اند،<ref>مجمع البیان، ص ۷۳.</ref>. لکن نظر دقیق آن است که این [[خلافت]] از آن خداست. چرا که اوّلاً سیاق [[آیه خلافت]] و [[آیه]] بعدی این است که [[خداوند]] در [[مقام]] اعطای [[کرامت]] و کمال به [[انسان]] است، کرامتی که نیاز به زمینه مناسبی چون [[علم به اسماء]] دارد و [[ملائکه]] مکرّم از زمینه فوق محرومند. چنین کمال و کرامتی در صورتی تصوّر دارد که [[انسان]] [[خلیفه خدا]] باشد نه [[خلیفه]] دیگری. ثانیاً: نسل‌های فراوانی یکی پس از دیگری آمده‌اند و هر کدام [[جانشین]] دیگری بوده است و [[آفریدگار]] همه آنها [[خدای سبحان]] بوده است، ولی هنگام آفریدن هیچ یک، [[فرشتگان]] را در جریان [[آفرینش]] [[نسل]] [[جدید]] قرار نداد و از آن به عنوان [[خلیفه]] یاد نکرد<ref>تسنیم، ج۳، ص ۶۱.</ref>. مضافاً بر این از تعجب [[فرشتگان]] استفاده می‌شود که چنین خلافتی در نظر آنان که [[بندگان]] مکرّم و [[معصوم]] [[خدا]] بوده‌اند مقامی‌بس بزرگ و [[عظیم]] بوده است، حال اگر [[خلافت]] [[آدم]] از جانب اشخاص دیگر که قهراً در رتبه پایینی قرار داشتند می‌شد، برای [[فرشتگان]] مایه اعجاب و موجب سؤال نبود. بنابراین سؤال و تعجب [[فرشتگان]] تنها در [[خلافت]] از [[خدا]] برای [[آدم]] معنی پیدا می‌کند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*نکته پایانی در بحث [[خلافت]] [[انسان]]، این است که قلمرو [[خلافت]] [[انسان]] کجاست؟ هر چند ممکن است از ظاهر [[آیه]] برداشت شود که این [[خلافت]] مربوط به [[زمین]] است، لکن قلمرو [[خلافت]] [[انسان]] اختصاص به [[زمین]] ندارد، بلکه همه [[آسمان]]‌ها و [[زمین]] را شامل می‌شود. چرا که [[زمین]] مسکن و مقرّ وجود [[مادّی]] و جسمانی اوست و کلمه {{متن قرآن|فِي الأَرْضِ}} در [[آیه]]، بدین معناست که در قوس صعـود، مبدأ حرکت تکاملی [[انسان]]، [[زمین]] است. بنابراین کلمه {{متن قرآن|فِي الأَرْضِ}} قید [[جعل]] است، نه قید [[خلافت]]. به ویژه با توجه به این که [[خلیفه]]، کسی است که [[فرشتگان]] [[آسمان]] در برابر او ساجدند و اگر او تنها [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باشد [[فرشتگان]] [[خلیفه خدا]] در [[آسمانها]] خواهند بود و [[سجده]] آنها برای [[انسان کامل]] معنا ندارد<ref>تسنیم، ج۳، ص ۱۱۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*نکته پایانی در بحث [[خلافت]] [[انسان]]، این است که قلمرو [[خلافت]] [[انسان]] کجاست؟ هر چند ممکن است از ظاهر [[آیه]] برداشت شود که این [[خلافت]] مربوط به [[زمین]] است، لکن قلمرو [[خلافت]] [[انسان]] اختصاص به [[زمین]] ندارد، بلکه همه [[آسمان]]‌ها و [[زمین]] را شامل می‌شود. چرا که [[زمین]] مسکن و مقرّ وجود [[مادّی]] و جسمانی اوست و کلمه {{متن قرآن|فِي الأَرْضِ}} در [[آیه]]، بدین معناست که در قوس صعـود، مبدأ حرکت تکاملی [[انسان]]، [[زمین]] است. بنابراین کلمه {{متن قرآن|فِي الأَرْضِ}} قید [[جعل]] است، نه قید [[خلافت]]. به ویژه با توجه به این که [[خلیفه]]، کسی است که [[فرشتگان]] [[آسمان]] در برابر او ساجدند و اگر او تنها [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باشد [[فرشتگان]] [[خلیفه خدا]] در [[آسمانها]] خواهند بود و [[سجده]] آنها برای [[انسان کامل]] معنا ندارد<ref>تسنیم، ج۳، ص ۱۱۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۲. [[مقام کرامت]] و [[مقام افضلیت|افضلیت انسان]]:''' [[خداوند]] درباره [[کرامت]] و [[افضلیت]] [[انسان]] بر سایر موجودات در [[سوره]] [[اسراء]] [[آیه]] هفتادم، می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً}}<ref> و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه:۷۰.</ref>. [[آیه شریفه]] در مورد [[اثبات]] [[کرامت]] و [[برتری]] [[انسان]] بر سایر مخلوقات است، پیرامون [[کرامت]] و افضیلت [[انسان]]، چند مسئله باید مورد بحث قرار گیرد: آیا [[انسان]] به طور مطلق بر همه مخلوقات حتی [[فرشتگان]] به طور مطلق [[برتری]] دارد؟ یا [[برتری]] [[انسان]] بر سایر مخلوقات مطلق نبوده و تحت شرایط خاصی است؟ مضافاً بر این معیار [[کرامت]] و [[برتری]] در [[انسان]] چیست؟<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۲. [[مقام کرامت]] و [[مقام افضلیت|افضلیت انسان]]:''' [[خداوند]] درباره [[کرامت]] و [[افضلیت]] [[انسان]] بر سایر موجودات در [[سوره]] [[اسراء]] [[آیه]] هفتادم، می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً}}<ref> و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه:۷۰.</ref>. [[آیه شریفه]] در مورد [[اثبات]] [[کرامت]] و [[برتری]] [[انسان]] بر سایر مخلوقات است، پیرامون [[کرامت]] و افضیلت [[انسان]]، چند مسئله باید مورد بحث قرار گیرد: آیا [[انسان]] به طور مطلق بر همه مخلوقات حتی [[فرشتگان]] به طور مطلق [[برتری]] دارد؟ یا [[برتری]] [[انسان]] بر سایر مخلوقات مطلق نبوده و تحت شرایط خاصی است؟ مضافاً بر این معیار [[کرامت]] و [[برتری]] در [[انسان]] چیست؟<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*بحث در تفضیل بین [[ملائکه]] و [[بشر]] بین [[دانشمندان]] به دو صورت مطرح شده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
*بحث در تفضیل بین [[ملائکه]] و [[بشر]] بین [[دانشمندان]] به دو صورت مطرح شده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
*'''صورت اوّل:''' تفضیل بین [[انبیا]] و [[ملائکه]]؛ که در این باره سه قول ارائه شده است: قول اوّل این که [[انبیا]] از [[ملائکه]] برترند، این قول به جمهور [[اهل سنت]] و [[فخرالدین رازی]] نسبت داده شده است. قول دوم این است که [[ملائکه]] بر [[انبیاء]] [[برتری]] دارند، این قول به [[معتزله]] و برخی از علمای دیگر [[اهل سنت]] همچون [[ابو اسحاق اسفرائینی]] و [[ابوبکر باقلانی]] نسبت داده شده است. گروهی نیز از اظهار نظر در مسئله خودداری کرده‌اند. البته [[اختلاف]] مزبور در غیر [[نبی مکرم]] [[اسلام]] است، چرا که به اتفاق تمامی‌ [[علما]] وجود [[مقدس]] ایشان اشرف [[انبیا]] و [[افضل]] خلایق می‌باشد<ref>الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''صورت اوّل:''' تفضیل بین [[انبیا]] و [[ملائکه]]؛ که در این باره سه قول ارائه شده است: قول اوّل این که [[انبیا]] از [[ملائکه]] برترند، این قول به جمهور [[اهل سنت]] و [[فخرالدین رازی]] نسبت داده شده است. قول دوم این است که [[ملائکه]] بر [[انبیاء]] [[برتری]] دارند، این قول به [[معتزله]] و برخی از علمای دیگر [[اهل سنت]] همچون [[ابو اسحاق اسفرائینی]] و [[ابوبکر باقلانی]] نسبت داده شده است. گروهی نیز از اظهار نظر در مسئله خودداری کرده‌اند. البته [[اختلاف]] مزبور در غیر [[نبی مکرم]] [[اسلام]] است، چرا که به اتفاق تمامی‌ [[علما]] وجود [[مقدس]] ایشان اشرف [[انبیا]] و [[افضل]] خلایق می‌باشد<ref>الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''صورت دوم:''' تفضیل بین [[ملائکه]] و [[بشر]] "غیر از [[انبیا]]"، که برخی [[خواص]] [[ملائکه]] را [[افضل]] از اولیای [[بشر]] دانسته‌اند و بعضی بالعکس اولیای [[بشر]] را [[برتر]] از [[خواص]] [[ملائکه]] شمرده‌اند. عده‌ای نیز جمیع [[ملائکه]] را [[برتر]] از اولیای [[بشر]] دانسته‌اند<ref>الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''صورت دوم:''' تفضیل بین [[ملائکه]] و [[بشر]] "غیر از [[انبیا]]"، که برخی [[خواص]] [[ملائکه]] را [[افضل]] از اولیای [[بشر]] دانسته‌اند و بعضی بالعکس اولیای [[بشر]] را [[برتر]] از [[خواص]] [[ملائکه]] شمرده‌اند. عده‌ای نیز جمیع [[ملائکه]] را [[برتر]] از اولیای [[بشر]] دانسته‌اند<ref>الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*معروف در نزد [[شیعه]] آن است که افراد [[مؤمن]] از [[بشر]]، نزد [[خدا]] گرامی‌تر از ملائکه‌اند<ref>المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*معروف در نزد [[شیعه]] آن است که افراد [[مؤمن]] از [[بشر]]، نزد [[خدا]] گرامی‌تر از ملائکه‌اند<ref>المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*جمهور [[اهل سنت]] معتقدند که [[رُسُل]] بنی [[آدم]] از رُسل [[ملائکه]] برترند و [[رُسُل]] [[ملائکه]] از اولیای بنی [[آدم]] افضلند و اولیای بنی [[آدم]] از اولیای [[ملائکه]] برترند و [[صالحین]] از [[اهل]] [[ایمان]] [[برتر]] از عوام [[ملائکه]] هستند و عوام [[ملائکه]] [[برتر]] از [[فاسقان]] [[اهل]] [[ایمان]] هستند<ref>مواهب علیه، ج۲، ص ۴۳۶؛ منهج الصادقین، ج۵، ص ۲۹۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*جمهور [[اهل سنت]] معتقدند که [[رُسُل]] بنی [[آدم]] از رُسل [[ملائکه]] برترند و [[رُسُل]] [[ملائکه]] از اولیای بنی [[آدم]] افضلند و اولیای بنی [[آدم]] از اولیای [[ملائکه]] برترند و [[صالحین]] از [[اهل]] [[ایمان]] [[برتر]] از عوام [[ملائکه]] هستند و عوام [[ملائکه]] [[برتر]] از [[فاسقان]] [[اهل]] [[ایمان]] هستند<ref>مواهب علیه، ج۲، ص ۴۳۶؛ منهج الصادقین، ج۵، ص ۲۹۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*آنچه در اینجا نیاز به بررسی دارد صورت دوم مسئله "[[برتری]] بین [[ملائکه]] و [[انسان]]" است، چرا که تفاضل بین [[انبیا]] و [[ملائکه]] ذیل مدخل مربوط [[انبیاء]] مطرح خواهد شد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*آنچه در اینجا نیاز به بررسی دارد صورت دوم مسئله "[[برتری]] بین [[ملائکه]] و [[انسان]]" است، چرا که تفاضل بین [[انبیا]] و [[ملائکه]] ذیل مدخل مربوط [[انبیاء]] مطرح خواهد شد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


==ادلّه [[برتری]] [[ملائکه]] بر [[انسان]]==
==ادلّه [[برتری]] [[ملائکه]] بر [[انسان]]==
*'''[[دلیل]] اول:''' [[خداوند]] در [[حق]] [[فرشتگان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا يَسْتَحْسِرُونَ}}<ref> و هر کس که در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست و آن کسان که نزد اویند از پرستش وی سر باز نمی‌زنند و خسته نمی‌شوند؛ سوره انبیاء، آیه:۱۹.</ref>. تقریر [[استدلال]] بدین نحو است که عندیت در [[آیه]] مکانی نیست، بلکه [[تقرّب]] شرفی و [[معنوی]] است، بنابراین [[آیه]] بیانگر آن است که چنین تقرّبی برای [[ملائکه]] حاصل است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] اول:''' [[خداوند]] در [[حق]] [[فرشتگان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا يَسْتَحْسِرُونَ}}<ref> و هر کس که در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست و آن کسان که نزد اویند از پرستش وی سر باز نمی‌زنند و خسته نمی‌شوند؛ سوره انبیاء، آیه:۱۹.</ref>. تقریر [[استدلال]] بدین نحو است که عندیت در [[آیه]] مکانی نیست، بلکه [[تقرّب]] شرفی و [[معنوی]] است، بنابراین [[آیه]] بیانگر آن است که چنین تقرّبی برای [[ملائکه]] حاصل است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' در مقابل چنین جایگاهی [[خداوند]] در [[حق مؤمن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ }}<ref> در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند؛ سوره قمر، آیه:۵۵.</ref> مضافاً بر این، [[پیامبر اعظم]]{{صل}} از جانب [[خداوند متعال]] می‌فرماید:{{عربی|" أنَا عِنْدَ الْمُنْکسِرَةِ قُلُوبُهُمْ لأَجْلی "}} و روشن است که این، [[عظمت]] بیشتری را برای [[انسان]] ثابت می‌کند<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' در مقابل چنین جایگاهی [[خداوند]] در [[حق مؤمن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ }}<ref> در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند؛ سوره قمر، آیه:۵۵.</ref> مضافاً بر این، [[پیامبر اعظم]]{{صل}} از جانب [[خداوند متعال]] می‌فرماید:{{عربی|" أنَا عِنْدَ الْمُنْکسِرَةِ قُلُوبُهُمْ لأَجْلی "}} و روشن است که این، [[عظمت]] بیشتری را برای [[انسان]] ثابت می‌کند<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] دوم:''' [[عبادات]] [[ملائکه]] سخت‌تر است و هر عمل شاقّی [[افضل]] است، وجه [[سختی]] [[عبادات]] [[ملائکه]] بدین جهت است که [[ملائکه]] از آفات گوناگونی که برای [[بشر]]، [[خوف]] ایجاد می‌کند مصون هستند مثل: سیل، [[قتل]] و [[مرض]] و... و از طرفی، محل سکونتشان [[آسمان]] بوده و [[شبیه]] [[بهشت]] است، با وجود این [[نعمت]]‌ها، [[فرشتگان]] توجهی بدان نداشته و پیوسته در حال [[خوف]] و [[خشیت]]، مشغول [[عبادت]] [[خداوند]] هستند، در حالی که [[بشر]] در صورت ایمنی از حوادث و برخورداری از چنان [[نعمت]]‌ها، [[مطیع خدا]] نخواهد بود<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] دوم:''' [[عبادات]] [[ملائکه]] سخت‌تر است و هر عمل شاقّی [[افضل]] است، وجه [[سختی]] [[عبادات]] [[ملائکه]] بدین جهت است که [[ملائکه]] از آفات گوناگونی که برای [[بشر]]، [[خوف]] ایجاد می‌کند مصون هستند مثل: سیل، [[قتل]] و [[مرض]] و... و از طرفی، محل سکونتشان [[آسمان]] بوده و [[شبیه]] [[بهشت]] است، با وجود این [[نعمت]]‌ها، [[فرشتگان]] توجهی بدان نداشته و پیوسته در حال [[خوف]] و [[خشیت]]، مشغول [[عبادت]] [[خداوند]] هستند، در حالی که [[بشر]] در صورت ایمنی از حوادث و برخورداری از چنان [[نعمت]]‌ها، [[مطیع خدا]] نخواهد بود<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' [[عبادات]] [[انسان]] نیز از جهتی سخت‌تر است، چرا که اسباب [[بلا]] و آفات، [[بشر]] را فرا گرفته و با وجود آن، آدمی‌از [[عبادات]] [[خداوند]] [[غافل]] نبوده و [[راضی]] به رضای خداست. و این بی تردید [[اجر]] و [[پاداش]] بیشتری را در پی خواهد داشت<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' [[عبادات]] [[انسان]] نیز از جهتی سخت‌تر است، چرا که اسباب [[بلا]] و آفات، [[بشر]] را فرا گرفته و با وجود آن، آدمی‌از [[عبادات]] [[خداوند]] [[غافل]] نبوده و [[راضی]] به رضای خداست. و این بی تردید [[اجر]] و [[پاداش]] بیشتری را در پی خواهد داشت<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' [[ملائکه]]، فرستادگان [[خدا]] بر [[انبیا]]{{عم}} هستند و فرستاده از [[امّت]] خود [[برتر]] است. این [[دلیل]] نیز موجّه نیست، چرا که افضیلت [[انبیا]] بر [[امّت]] خود به خاطر [[رسالت]] و [[تبلیغ]] [[امر]] [[خدا]] نیست، بلکه به خاطر [[جایگاه]] [[شایسته]] آنها و [[همراهی]] [[معجزات]] و [[کرامات]] با آنهاست<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' [[ملائکه]]، فرستادگان [[خدا]] بر [[انبیا]]{{عم}} هستند و فرستاده از [[امّت]] خود [[برتر]] است. این [[دلیل]] نیز موجّه نیست، چرا که افضیلت [[انبیا]] بر [[امّت]] خود به خاطر [[رسالت]] و [[تبلیغ]] [[امر]] [[خدا]] نیست، بلکه به خاطر [[جایگاه]] [[شایسته]] آنها و [[همراهی]] [[معجزات]] و [[کرامات]] با آنهاست<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*گفتنی است که در منابع یاد شده حدود بیست [[دلیل]] بر [[افضلیت]] [[ملائکه]] مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است، در این جا به همین مقدار اکتفا می‌شود، جهت تفصیل به منابع فوق [[رجوع]] شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*گفتنی است که در منابع یاد شده حدود بیست [[دلیل]] بر [[افضلیت]] [[ملائکه]] مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است، در این جا به همین مقدار اکتفا می‌شود، جهت تفصیل به منابع فوق [[رجوع]] شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


==ادلّه [[برتری]] [[انسان]] بر [[فرشته]]==
==ادلّه [[برتری]] [[انسان]] بر [[فرشته]]==
*'''[[دلیل]] اوّل:''' [[خداوند]] بر [[فرشتگان]] [[دستور]] داد که بر [[آدم]] [[سجده]] کنند و مسجود [[افضل]] از ساجد است. در [[آیه]] مذکور هر چند خطاب [[سجده]] بر [[[[حضرت آدم]]{{ع}} مطرح است، لکن [[سجده]] بر [[آدم]] به سبب برخورداری از [[مقام خلافت الهی]] است، و در [[حقیقت]] [[حکم]] [[سجده]] شامل همه افراد [[بشر]] می‌شود، لذا [[سجده]] [[ملائکه]] بر خصوص [[آدم]]، از این باب بوده که [[آدم]] [[قائم مقام]] و [[نایب]] از همه جنس [[بشر]] بوده است<ref>المیزان، ج۱، ص ۲۰۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] اوّل:''' [[خداوند]] بر [[فرشتگان]] [[دستور]] داد که بر [[آدم]] [[سجده]] کنند و مسجود [[افضل]] از ساجد است. در [[آیه]] مذکور هر چند خطاب [[سجده]] بر [[[[حضرت آدم]]{{ع}} مطرح است، لکن [[سجده]] بر [[آدم]] به سبب برخورداری از [[مقام خلافت الهی]] است، و در [[حقیقت]] [[حکم]] [[سجده]] شامل همه افراد [[بشر]] می‌شود، لذا [[سجده]] [[ملائکه]] بر خصوص [[آدم]]، از این باب بوده که [[آدم]] [[قائم مقام]] و [[نایب]] از همه جنس [[بشر]] بوده است<ref>المیزان، ج۱، ص ۲۰۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در نقد این [[استدلال]] گفته شده است: اوّلاً مراد از [[سجده]]، [[سجده]] اصطلاحی نبوده بلکه صرف [[تواضع]] می‌باشد. ثانیاً: [[سجده]] به [[آدم]] نبوده بلکه در [[حقیقت]] [[سجده]] برای [[خدا]] بوده است<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص ۵۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در نقد این [[استدلال]] گفته شده است: اوّلاً مراد از [[سجده]]، [[سجده]] اصطلاحی نبوده بلکه صرف [[تواضع]] می‌باشد. ثانیاً: [[سجده]] به [[آدم]] نبوده بلکه در [[حقیقت]] [[سجده]] برای [[خدا]] بوده است<ref>تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص ۵۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' اگر مراد از [[سجده]]، [[تواضع]] هم باشد، باز [[برتری]] بنی [[آدم]] بر [[ملائکه]] را [[اثبات]] می‌کند، چرا که [[تواضع]] [[فرشتگان]] در مقابل [[آدم]]، اگر بدون [[شایستگی]] و [[فضیلت]] باشد، لغو و [[باطل]] بوده و خلاف [[حکمت]] [[پروردگار]] است. پس قهراً به [[دلیل]] [[شایستگی]] [[آدم]] خواهد بود. اما وجه دوم که [[سجده]] برای [[خداوند]] بوده، این وجه درست است، چرا که [[سجده]] به [[آدم]] قطع نظر از امر [[خدا]]، [[شرک]] و [[کفر]] است، و به خاطر [[فرمان خدا]]، عین [[توحید]] است، لکن [[فرشتگان]] قبل از [[دستور]] [[سجده]] به [[آدم]]، نیز [[خدا]] را [[سجده]] و [[عبادت]] می‌کردند، حال چه خصوصیتی دارد که در این مقطع، [[سجده]] برای [[خدا]] از مجرای [[آدم]] بگذرد؟ خود این مسئله قهراً فضیلتی را برای مسجود نسبت به ساجد [[اثبات]] می‌کند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' اگر مراد از [[سجده]]، [[تواضع]] هم باشد، باز [[برتری]] بنی [[آدم]] بر [[ملائکه]] را [[اثبات]] می‌کند، چرا که [[تواضع]] [[فرشتگان]] در مقابل [[آدم]]، اگر بدون [[شایستگی]] و [[فضیلت]] باشد، لغو و [[باطل]] بوده و خلاف [[حکمت]] [[پروردگار]] است. پس قهراً به [[دلیل]] [[شایستگی]] [[آدم]] خواهد بود. اما وجه دوم که [[سجده]] برای [[خداوند]] بوده، این وجه درست است، چرا که [[سجده]] به [[آدم]] قطع نظر از امر [[خدا]]، [[شرک]] و [[کفر]] است، و به خاطر [[فرمان خدا]]، عین [[توحید]] است، لکن [[فرشتگان]] قبل از [[دستور]] [[سجده]] به [[آدم]]، نیز [[خدا]] را [[سجده]] و [[عبادت]] می‌کردند، حال چه خصوصیتی دارد که در این مقطع، [[سجده]] برای [[خدا]] از مجرای [[آدم]] بگذرد؟ خود این مسئله قهراً فضیلتی را برای مسجود نسبت به ساجد [[اثبات]] می‌کند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] دوم:''' [[حضرت آدم]]{{ع}} به خاطر [[تعلیم اسماء]] [[اعلم]] از [[ملائکه]] بوده است، و [[اعلم]] [[افضل]] از غیر [[اعلم]] است<ref>الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۰؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۵۱.</ref> در این جا نیز ثابت شده که مراد از [[آدم]] نوع [[انسان]] بوده و برخورداری از [[علم]] به اسمای [[الهی]] اختصاص به شخص [[آدم]] ندارد. چرا که برخورداری از اسمای [[الهی]] [[زمینه سازی]] برای [[مقام خلافت الهی]] [[آدم]] بوده است و قبلاً بیان شد که [[مقام خلافت الهی]] برای نوع [[بشر]] بوده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] دوم:''' [[حضرت آدم]]{{ع}} به خاطر [[تعلیم اسماء]] [[اعلم]] از [[ملائکه]] بوده است، و [[اعلم]] [[افضل]] از غیر [[اعلم]] است<ref>الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۰؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۵۱.</ref> در این جا نیز ثابت شده که مراد از [[آدم]] نوع [[انسان]] بوده و برخورداری از [[علم]] به اسمای [[الهی]] اختصاص به شخص [[آدم]] ندارد. چرا که برخورداری از اسمای [[الهی]] [[زمینه سازی]] برای [[مقام خلافت الهی]] [[آدم]] بوده است و قبلاً بیان شد که [[مقام خلافت الهی]] برای نوع [[بشر]] بوده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' [[اطاعت]] [[بشر]] به خاطر برخورداری از [[شهوت]]، [[حرص]]، [[غضب]] و [[هواهای نفسانی]] که از موانع بزرگ [[اطاعت]] است، شاق وسخت‌تر از [[اطاعت]] [[فرشتگان]] است و هر [[اطاعت]] شاقی [[افضل]] است <ref>المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.</ref> برخی در مقابل این [[دلیل]]، [[عبادت]] [[فرشتگان]] را سخت‌تر از [[عبادت]] [[بشر]] توجیه کرده‌اند که تقریر آن همراه با نقدش بیان شد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' [[اطاعت]] [[بشر]] به خاطر برخورداری از [[شهوت]]، [[حرص]]، [[غضب]] و [[هواهای نفسانی]] که از موانع بزرگ [[اطاعت]] است، شاق وسخت‌تر از [[اطاعت]] [[فرشتگان]] است و هر [[اطاعت]] شاقی [[افضل]] است <ref>المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.</ref> برخی در مقابل این [[دلیل]]، [[عبادت]] [[فرشتگان]] را سخت‌تر از [[عبادت]] [[بشر]] توجیه کرده‌اند که تقریر آن همراه با نقدش بیان شد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] چهارم:''' [[خداوند]] در [[سوره مؤمنون]] [[آیه]] چهاردهم با اشاره به مراحل شکل‌گیری [[خلقت انسان]] که از نطفه آغاز شده پس از مرحله علقه و مضغه و عظام، گذر کرده و در نهایت می‌فرماید: {{متن قرآن|ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}}<ref> سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است  خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مؤمنون، آیه:۱۴.</ref> تقریر [[استدلال]] بدین نحو است که [[خداوند]] پس از دمیدن [[روح]] به کالبد جسمانی [[بشر]] برای خودش احسن الخالقین خطاب می‌کند. [[بدیهی]] است که احسن [[خالق]] بودن ملازم با احسن مخلوقین نیز هست. فلذا چنین تعبیری در [[آفرینش]] هیچ یک از مخلوقات و حتی [[فرشتگان]] به کار نرفته است، بنابراین اشرفیت [[انسان]] بر [[فرشتگان]] [[اثبات]] خواهد شد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''[[دلیل]] چهارم:''' [[خداوند]] در [[سوره مؤمنون]] [[آیه]] چهاردهم با اشاره به مراحل شکل‌گیری [[خلقت انسان]] که از نطفه آغاز شده پس از مرحله علقه و مضغه و عظام، گذر کرده و در نهایت می‌فرماید: {{متن قرآن|ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}}<ref> سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است  خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مؤمنون، آیه:۱۴.</ref> تقریر [[استدلال]] بدین نحو است که [[خداوند]] پس از دمیدن [[روح]] به کالبد جسمانی [[بشر]] برای خودش احسن الخالقین خطاب می‌کند. [[بدیهی]] است که احسن [[خالق]] بودن ملازم با احسن مخلوقین نیز هست. فلذا چنین تعبیری در [[آفرینش]] هیچ یک از مخلوقات و حتی [[فرشتگان]] به کار نرفته است، بنابراین اشرفیت [[انسان]] بر [[فرشتگان]] [[اثبات]] خواهد شد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*ممکن است گفته شود که اساساً در [[آیه]]، بحث پیرامون [[خلق]] و [[خلقت]] است و [[بشر]] از عالم [[خلق]] است ولی [[فرشتگان]] از [[عالم امر]]، و سیاق [[آیه]] ناظر به عالم مخلوقات و [[خلق]] است نه [[عالم امر]]، فلذا [[آیه]] ناظر بر احسن بودن [[انسان]] نسبت به عالم مخلوقات است نه عالم [[فرشتگان]] که از [[عالم امر]] هستند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*ممکن است گفته شود که اساساً در [[آیه]]، بحث پیرامون [[خلق]] و [[خلقت]] است و [[بشر]] از عالم [[خلق]] است ولی [[فرشتگان]] از [[عالم امر]]، و سیاق [[آیه]] ناظر به عالم مخلوقات و [[خلق]] است نه [[عالم امر]]، فلذا [[آیه]] ناظر بر احسن بودن [[انسان]] نسبت به عالم مخلوقات است نه عالم [[فرشتگان]] که از [[عالم امر]] هستند<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در پاسخ می‌توان گفت که هر چند کالبد جسمانی [[بشر]] از عالم [[خلق]] است لکن در قسمت اوّل بحث [[انسان]] ثابت شد که گوهر وجود [[بشر]] را نفس و [[روح]] او تشکیل می‌دهد، و [[روح انسان]] نیز از [[عالم امر]] است نه عالم [[خلق]]، چنان که ذات [[باری تعالی]] فرمود: {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً}}<ref> از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند؛ سوره اسراء، آیه:۸۵.</ref>. بنابراین مراد از کلمه [[خلق]] در احسن الخالقین نیز کاربرد عام [[خلق]] خواهد بود که شامل [[عالم امر]] نیز خواهد بود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در پاسخ می‌توان گفت که هر چند کالبد جسمانی [[بشر]] از عالم [[خلق]] است لکن در قسمت اوّل بحث [[انسان]] ثابت شد که گوهر وجود [[بشر]] را نفس و [[روح]] او تشکیل می‌دهد، و [[روح انسان]] نیز از [[عالم امر]] است نه عالم [[خلق]]، چنان که ذات [[باری تعالی]] فرمود: {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً}}<ref> از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند؛ سوره اسراء، آیه:۸۵.</ref>. بنابراین مراد از کلمه [[خلق]] در احسن الخالقین نیز کاربرد عام [[خلق]] خواهد بود که شامل [[عالم امر]] نیز خواهد بود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[امام خمینی]] درباره [[جامعیت]] [[مقام]] [[انسان]] می‌فرماید: هر چیزی که تجلّی [[حق]] در آینه ذاتش کامل‌تر باشد به [[عالم غیب]] رهنمون‌تر است، بنابراین، [[عوالم]] [[عقول]] مجرّده و [[نفوس]] اسفه بدیه چون از [[ظلمت]] مادّه منزه و از کدورت هیولا [[پاک]] و از غبار تعین ماهیت برکنارند، کلمات تامّه [[الهی]] هستند و لکن چون هر یک از آنها آینه یک صفت یا اسمند، ناقصند، چنان که برخی راکعانی هستند که به [[سجده]] نمی‌روند و... امّا [[انسان کامل]] از آن جهت که وجود جامع و آینه تمام نمای اسما و [[صفات الهی]] است، کامل ترین کلمات [[الهی]] است<ref>انسان کامل، ص ۲۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[امام خمینی]] درباره [[جامعیت]] [[مقام]] [[انسان]] می‌فرماید: هر چیزی که تجلّی [[حق]] در آینه ذاتش کامل‌تر باشد به [[عالم غیب]] رهنمون‌تر است، بنابراین، [[عوالم]] [[عقول]] مجرّده و [[نفوس]] اسفه بدیه چون از [[ظلمت]] مادّه منزه و از کدورت هیولا [[پاک]] و از غبار تعین ماهیت برکنارند، کلمات تامّه [[الهی]] هستند و لکن چون هر یک از آنها آینه یک صفت یا اسمند، ناقصند، چنان که برخی راکعانی هستند که به [[سجده]] نمی‌روند و... امّا [[انسان کامل]] از آن جهت که وجود جامع و آینه تمام نمای اسما و [[صفات الهی]] است، کامل ترین کلمات [[الهی]] است<ref>انسان کامل، ص ۲۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[علامه طباطبایی]] پیرامون تفاضل بین [[ملائکه]] و [[بشر]] بیان جامعی به ترتیب ذیل ارائه کردند: [[خدای سبحان]] [[ملائکه]] را دارای [[مقام قرب]] دانسته و ایشان را در حظائر [[قدس]] و منازل [[انس]] جای داده و خزینه‌های [[اسرار]] خود و حاملین امر و واسطه‌های میان خود و [[خلق]] قرار داده است. [[حق]] مطلب آن است که صرف امکان فعل و ترک و این که [[انسان]] به طور مساوی به آن دو [[قدرت]] دارد ملاک اصلی [[فضیلت]] نیست، بلکه [[اطاعت]] [[بشر]] بدان جهت [[فضیلت]] است که از صفای طینت و [[حسن]] سریره او [[کشف]] می‌کند. و با توجه به این که ذات [[فرشتگان]] که قوامش بر [[طهارت]] و [[کرامت]] است و اعمالش جز [[ذلّت]] [[عبودیت]] و [[خلوص]] [[نیت]] حکمی‌ندارد، از جنس و ذات [[انسان]] که با کدورت‌های هوا و تیرگی‌های [[غضب]] و [[شهوت]] مکدر است [[افضل]] و [[شریف]]‌تر است، فلذا [[اعمال]] [[فرشتگان]] خالص‌تر از [[اعمال انسان]] است، چرا که اعمالشان همرنگ ذاتشان است. البته از آنجا که همین [[انسان]]، کمال ذاتی خود را به تدریج یا به سرعت از راه به دست آوردن استعدادهای تازه کسب می‌کند، ممکن است در اثر آن استعدادهای حاصله، به مقامی‌از [[قرب]] و به حدی از کمال برسد که مافوق حدی باشد که [[ملائکه]] با [[نور]] ذاتیش در ابتدای وجودش رسیده است، و خلاصه [[کلام]] [[خداوند سبحان]] در قرار دادن [[خلیفه]] همین است که این [[انسان]] در [[تحمل]] [[علم به اسماء]]، قدرتی دارد که شما ندارید، و حین [[تحمل]] اسماء، مرتبه‌ای از کمال است که [[مقام]] [[تسبیح]] [[ملائکه]] به [[حمد]] [[خدا]] و تقدیسشان به آن پایه نمی‌رسد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[علامه طباطبایی]] پیرامون تفاضل بین [[ملائکه]] و [[بشر]] بیان جامعی به ترتیب ذیل ارائه کردند: [[خدای سبحان]] [[ملائکه]] را دارای [[مقام قرب]] دانسته و ایشان را در حظائر [[قدس]] و منازل [[انس]] جای داده و خزینه‌های [[اسرار]] خود و حاملین امر و واسطه‌های میان خود و [[خلق]] قرار داده است. [[حق]] مطلب آن است که صرف امکان فعل و ترک و این که [[انسان]] به طور مساوی به آن دو [[قدرت]] دارد ملاک اصلی [[فضیلت]] نیست، بلکه [[اطاعت]] [[بشر]] بدان جهت [[فضیلت]] است که از صفای طینت و [[حسن]] سریره او [[کشف]] می‌کند. و با توجه به این که ذات [[فرشتگان]] که قوامش بر [[طهارت]] و [[کرامت]] است و اعمالش جز [[ذلّت]] [[عبودیت]] و [[خلوص]] [[نیت]] حکمی‌ندارد، از جنس و ذات [[انسان]] که با کدورت‌های هوا و تیرگی‌های [[غضب]] و [[شهوت]] مکدر است [[افضل]] و [[شریف]]‌تر است، فلذا [[اعمال]] [[فرشتگان]] خالص‌تر از [[اعمال انسان]] است، چرا که اعمالشان همرنگ ذاتشان است. البته از آنجا که همین [[انسان]]، کمال ذاتی خود را به تدریج یا به سرعت از راه به دست آوردن استعدادهای تازه کسب می‌کند، ممکن است در اثر آن استعدادهای حاصله، به مقامی‌از [[قرب]] و به حدی از کمال برسد که مافوق حدی باشد که [[ملائکه]] با [[نور]] ذاتیش در ابتدای وجودش رسیده است، و خلاصه [[کلام]] [[خداوند سبحان]] در قرار دادن [[خلیفه]] همین است که این [[انسان]] در [[تحمل]] [[علم به اسماء]]، قدرتی دارد که شما ندارید، و حین [[تحمل]] اسماء، مرتبه‌ای از کمال است که [[مقام]] [[تسبیح]] [[ملائکه]] به [[حمد]] [[خدا]] و تقدیسشان به آن پایه نمی‌رسد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[حکیم]] [[صدرالمتألهین]] نیز درباره تفاضل بین [[انسان]] و [[ملائکه]] بیان دقیقی به ترتیب ذیل ارائه کرده‌اند؛ بررسی تفاضل بین [[ملائکه]] و [[انسان]] مبتنی بر چند اصل است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
* [[حکیم]] [[صدرالمتألهین]] نیز درباره تفاضل بین [[انسان]] و [[ملائکه]] بیان دقیقی به ترتیب ذیل ارائه کرده‌اند؛ بررسی تفاضل بین [[ملائکه]] و [[انسان]] مبتنی بر چند اصل است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>:
*'''اصل اوّل:''' ریشه و اساس موجودات، جوهر آنهاست نه اعراضشان، و اصول جواهر را نیز موجودات [[مادّی]]، و اصول مجرّدات را [[عقول]] "[[ارواح]] کلیه" تشکیل می‌دهد نه [[نفوس]]، و اصول [[ارواح]] هم [[روح]] کلی است که بین او و [[حقّ]] فاصله‌ای نیست<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل اوّل:''' ریشه و اساس موجودات، جوهر آنهاست نه اعراضشان، و اصول جواهر را نیز موجودات [[مادّی]]، و اصول مجرّدات را [[عقول]] "[[ارواح]] کلیه" تشکیل می‌دهد نه [[نفوس]]، و اصول [[ارواح]] هم [[روح]] کلی است که بین او و [[حقّ]] فاصله‌ای نیست<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل دوم:''' هر موجودی که در سلسله علّیت و معلولیت به [[واجب]] الوجود نزدیک‌تر است، آن موجود اشرف و [[افضل]] خواهد بود، چرا که [[فیض الهی]] از مجرای آن برای سایر موجودات نازل می‌شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل دوم:''' هر موجودی که در سلسله علّیت و معلولیت به [[واجب]] الوجود نزدیک‌تر است، آن موجود اشرف و [[افضل]] خواهد بود، چرا که [[فیض الهی]] از مجرای آن برای سایر موجودات نازل می‌شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل سوم:''' [[انسان]] هر چند به حسب صورت بشری نوع واحدی است، لکن به لحاظ قابلیت [[نفسانی]] که به سبب صورت [[باطنی]] [[اخروی]] شکل می‌گیرد، ممکن است دارای انواع مختلف و متباین باشد که بعضی از آنها از جنس [[ملک]] و برخی دیگر از جنس [[شیطان]] و برخی دیگر از جنس درندگان یا حیوانات و یا پایین‌تر از حیوان باشد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل سوم:''' [[انسان]] هر چند به حسب صورت بشری نوع واحدی است، لکن به لحاظ قابلیت [[نفسانی]] که به سبب صورت [[باطنی]] [[اخروی]] شکل می‌گیرد، ممکن است دارای انواع مختلف و متباین باشد که بعضی از آنها از جنس [[ملک]] و برخی دیگر از جنس [[شیطان]] و برخی دیگر از جنس درندگان یا حیوانات و یا پایین‌تر از حیوان باشد<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل چهارم:''' همچنان که موجودات در [[قوس نزول]] "به لحاظ ایجادی و صدوری" از اعلی شروع و به ادنی که مادّه جسمانی است، ختم می‌شود. در قوس صعود اعدادی بالعکس از ادنی شروع شده و به سلسله اعلی به راه خود ادامه می‌دهد. بنابراین در سلسله [[ابداع]] و [[افاضه]] هر موجودی که به لحاظ وجودی مقدم است همان اشرف و [[افضل]] خواهد بود. و در سلسله [[تکوین]] و صعود برای غایات هر موجودی به آخرین منزل قدم نهد، اشرف و [[افضل]] خواهد بود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل چهارم:''' همچنان که موجودات در [[قوس نزول]] "به لحاظ ایجادی و صدوری" از اعلی شروع و به ادنی که مادّه جسمانی است، ختم می‌شود. در قوس صعود اعدادی بالعکس از ادنی شروع شده و به سلسله اعلی به راه خود ادامه می‌دهد. بنابراین در سلسله [[ابداع]] و [[افاضه]] هر موجودی که به لحاظ وجودی مقدم است همان اشرف و [[افضل]] خواهد بود. و در سلسله [[تکوین]] و صعود برای غایات هر موجودی به آخرین منزل قدم نهد، اشرف و [[افضل]] خواهد بود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل پنجم:''' [[انسان]] در بین موجودات بایستی حرکت تکاملی خودش از پایین‌ترین و ضعیف‌ترین مرحله وجود شروع بکند فلذا مسیر او تا نهایت کمال طولانی‌ترین و سخت ترین مسیر است، به [[دلیل]] این که صورت نوعیه [[انسان]] از بین انواع حیوانات، ضعیف ترین صورت بوده و به لحاظ ابزارهای [[حسی]] و حرکتی در حدّ پایین قرار دارد. و [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا}}<ref> خداوند بر آن است تا بر شما آسان گیرد و آدمی را ناتوان آفریده‌اند؛ سوره نساء، آیه:۲۸.</ref> نیز به همین مطلب اشاره دارد. و البته این [[ضعف]] وقوّه هست که در [[انسان]] منشأ حرکت به سوی کمال و تعالی است. در حالی که سایر حیوانات معمولاً در همان کمال حیوانی ابتدایی خود متوقف می‌شوند. از سوی دیگر [[فرشتگان]] نیاز به حرکت به سوی کمال را ندارند چرا که آنها [[تقرّب]] و وصولشان دایمی‌ است. با توجه به این اصل جای تعجب است که برخی همچون صابئان برخورداری [[انسان]] از قوّه و استعداد را مایه [[برتری]] [[فرشتگان]] بر او دانسته‌اند، در حالی که این خصیصه دقیقاً مایه تعالی [[انسان]] بر ملائک است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل پنجم:''' [[انسان]] در بین موجودات بایستی حرکت تکاملی خودش از پایین‌ترین و ضعیف‌ترین مرحله وجود شروع بکند فلذا مسیر او تا نهایت کمال طولانی‌ترین و سخت ترین مسیر است، به [[دلیل]] این که صورت نوعیه [[انسان]] از بین انواع حیوانات، ضعیف ترین صورت بوده و به لحاظ ابزارهای [[حسی]] و حرکتی در حدّ پایین قرار دارد. و [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا}}<ref> خداوند بر آن است تا بر شما آسان گیرد و آدمی را ناتوان آفریده‌اند؛ سوره نساء، آیه:۲۸.</ref> نیز به همین مطلب اشاره دارد. و البته این [[ضعف]] وقوّه هست که در [[انسان]] منشأ حرکت به سوی کمال و تعالی است. در حالی که سایر حیوانات معمولاً در همان کمال حیوانی ابتدایی خود متوقف می‌شوند. از سوی دیگر [[فرشتگان]] نیاز به حرکت به سوی کمال را ندارند چرا که آنها [[تقرّب]] و وصولشان دایمی‌ است. با توجه به این اصل جای تعجب است که برخی همچون صابئان برخورداری [[انسان]] از قوّه و استعداد را مایه [[برتری]] [[فرشتگان]] بر او دانسته‌اند، در حالی که این خصیصه دقیقاً مایه تعالی [[انسان]] بر ملائک است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل ششم:''' برخی از [[نفوس]] [[انسانی]] گاهی در مسیر [[تکامل]] به رتبه اعلا از [[عقول]] رسیده و [[عقل]] بالفعل می‌شود که بالاترین [[مقام]] [[عقلی]] و [[شریف]] ترین قوّه قدسی است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''اصل ششم:''' برخی از [[نفوس]] [[انسانی]] گاهی در مسیر [[تکامل]] به رتبه اعلا از [[عقول]] رسیده و [[عقل]] بالفعل می‌شود که بالاترین [[مقام]] [[عقلی]] و [[شریف]] ترین قوّه قدسی است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*با توجه به مقدمات فوق، ممکن است که [[انسان]] در مسیر تکاملش به مقامی‌برسد که اشرف از [[ملائکه]] باشد، لکن همچنان که طبقات [[ملائکه]] به لحاظ وجود نزولی متفاوت است، طبقات [[انسان]] نیز به لحاظ صعود به سوی [[پروردگار]] متفاوت خواهد بود که بالاترین مرتبه آن، [[درجه]] و [[مقام]] [[انبیا]] خواهد بود، بنابراین تفاضل بین [[ملائکه]] و [[انسان]] بایستی ناظر به مرتبه وجودی هر ملکی در [[قوس نزول]] با مرتبه وجودی آدمی‌در قوس صعود باشد. چرا که [[ملائکه]] دارای طوایف و مراتب است، برخی [[ملائکه]] [[علم]] و برخی [[ملائکه]] اعمال‌اند که برخی از آنان مأموران [[الهی]] در [[بهشت]] و برخی [[مأمور]] در [[دوزخ]] هستند، و اصناف [[بشر]] نیز متفاوت است، حال در بحث از تفاضل بین [[ملائکه]] [[اعمال]] و [[اصحاب]] [[اعمال]] از [[بشر]]، [[برتری]] با [[فرشتگان]] است، چرا که [[قدرت]] آنها بر [[اطاعت]] بیشتر است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*با توجه به مقدمات فوق، ممکن است که [[انسان]] در مسیر تکاملش به مقامی‌برسد که اشرف از [[ملائکه]] باشد، لکن همچنان که طبقات [[ملائکه]] به لحاظ وجود نزولی متفاوت است، طبقات [[انسان]] نیز به لحاظ صعود به سوی [[پروردگار]] متفاوت خواهد بود که بالاترین مرتبه آن، [[درجه]] و [[مقام]] [[انبیا]] خواهد بود، بنابراین تفاضل بین [[ملائکه]] و [[انسان]] بایستی ناظر به مرتبه وجودی هر ملکی در [[قوس نزول]] با مرتبه وجودی آدمی‌در قوس صعود باشد. چرا که [[ملائکه]] دارای طوایف و مراتب است، برخی [[ملائکه]] [[علم]] و برخی [[ملائکه]] اعمال‌اند که برخی از آنان مأموران [[الهی]] در [[بهشت]] و برخی [[مأمور]] در [[دوزخ]] هستند، و اصناف [[بشر]] نیز متفاوت است، حال در بحث از تفاضل بین [[ملائکه]] [[اعمال]] و [[اصحاب]] [[اعمال]] از [[بشر]]، [[برتری]] با [[فرشتگان]] است، چرا که [[قدرت]] آنها بر [[اطاعت]] بیشتر است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*امّا در بحث از تفاضل بین [[ملائکه]] [[علوم]] و [[اهل ولایت]] و [[نبوت]] از [[بشر]]، [[برتری]] با [[انبیاء]] و [[اولیاء]]{{عم}} است، چرا که ایشان بین [[علم]] و عمل را جمع کرده و متصف به صفات خلایق و متخلق به [[اخلاق]] [[الهی]] و [[عارف]] به جمیع اسماء هستند. [[دلیل]] [[جامعیت]] وجودیشان هم آن است که آنها ابتدا در عالم [[محسوسات]] بوده سپس از عالم متخیلات و مثال گذر کرده و به عالم حقایق و معقولات راه یافته‌اند، و بدین جهت مدتی مستحق [[خلافت الهی]] در [[زمین]] شده و سپس دامنه خلافتشان عالم [[آسمان]] و [[ملکوت]] را فرا گرفته است چه این که [[خدای سبحان]] فرمود:لولاک لما [[خلقت]] الأفلاک و در نهایت [[مظهر]] اسماء و [[صفات الهی]] گشته‌اند. چنان که [[خدای متعال]] فرمود: {{متن قرآن|مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا}}<ref> هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم؛ سوره نساء، آیه:۸۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*امّا در بحث از تفاضل بین [[ملائکه]] [[علوم]] و [[اهل ولایت]] و [[نبوت]] از [[بشر]]، [[برتری]] با [[انبیاء]] و [[اولیاء]]{{عم}} است، چرا که ایشان بین [[علم]] و عمل را جمع کرده و متصف به صفات خلایق و متخلق به [[اخلاق]] [[الهی]] و [[عارف]] به جمیع اسماء هستند. [[دلیل]] [[جامعیت]] وجودیشان هم آن است که آنها ابتدا در عالم [[محسوسات]] بوده سپس از عالم متخیلات و مثال گذر کرده و به عالم حقایق و معقولات راه یافته‌اند، و بدین جهت مدتی مستحق [[خلافت الهی]] در [[زمین]] شده و سپس دامنه خلافتشان عالم [[آسمان]] و [[ملکوت]] را فرا گرفته است چه این که [[خدای سبحان]] فرمود:لولاک لما [[خلقت]] الأفلاک و در نهایت [[مظهر]] اسماء و [[صفات الهی]] گشته‌اند. چنان که [[خدای متعال]] فرمود: {{متن قرآن|مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا}}<ref> هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم؛ سوره نساء، آیه:۸۰.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[ابن عربی]] در فصوص الحکم نیز [[ملائکه]] را به گونه ای دیگر به سه دسته تقسیم کرده است: [[ملائکه]] زمینی، آسمانی و [[ملائکه]] [[مقرّب]] و متعالی؛ سپس گفته است که [[انسان]] به لحاظ رتبه، از [[ملائکه]] زمینی و آسمانی بالاتر و [[برتر]] است، لکن [[ملائکه]] [[مقرّب]] از نوع [[انسان]] برتراند، و [[انسان کامل]] نیز [[برتر]] از [[ملائکه]] [[مقرّب]] است<ref>شرح فصول الحکم، الجزء الثانی، ص۹۵۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[ابن عربی]] در فصوص الحکم نیز [[ملائکه]] را به گونه ای دیگر به سه دسته تقسیم کرده است: [[ملائکه]] زمینی، آسمانی و [[ملائکه]] [[مقرّب]] و متعالی؛ سپس گفته است که [[انسان]] به لحاظ رتبه، از [[ملائکه]] زمینی و آسمانی بالاتر و [[برتر]] است، لکن [[ملائکه]] [[مقرّب]] از نوع [[انسان]] برتراند، و [[انسان کامل]] نیز [[برتر]] از [[ملائکه]] [[مقرّب]] است<ref>شرح فصول الحکم، الجزء الثانی، ص۹۵۸.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۳. برخورداری از [[فطرت الهی]]]:''' یکی دیگر از شایستگی‌های والای [[انسان]] این است که [[خداوند]] او را به لحاظ [[خلقت]] و ساختار درونی [[خداشناس]] و [[خداجو]] [[آفریده]] است. چنان که در [[سوره]] [[روم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه:۳۰.</ref>. در [[آیه شریفه]] الف و لام در الدین برای [[عهد]] بوده و مراد از آن [[دین اسلام]] است، یعنی آن [[دینی]] که بایستی به سوی آن اقامه وجه کنی، همان [[دینی]] است که [[خلقت]] بدان [[دعوت]] و [[فطرت الهی]]] به سویش هـدایت می‌کنـد. بـرای ایـن که [[دین]] چیزی به غیر از [[سنّت]] [[حیات]] و راه و روشی کـه انسـان را به سوی [[سعادت]] و کمال رهنمون می‌کند، نیست و سـعادت خـواهی و [[آرمان]]‌طلبی در هـر موجودی بالخصوص [[انسان]]، [[فطری]] آنهاست، بنابراین نقش [[فطرت]] در [[انسان]] به منزله [[هادی]] و [[راهنما]] به سوی [[سعادت]] و کمال که غرض از [[خلقت]] اوست خواهد بود<ref>المیزان، ج۱۶، ص ۱۸۷.</ref> البته درباره [[فطرت]] بحث‌های گوناگونی مطرح است که بایستی به مدخل مربوط مراجعه شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۳. برخورداری از [[فطرت الهی]]]:''' یکی دیگر از شایستگی‌های والای [[انسان]] این است که [[خداوند]] او را به لحاظ [[خلقت]] و ساختار درونی [[خداشناس]] و [[خداجو]] [[آفریده]] است. چنان که در [[سوره]] [[روم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه:۳۰.</ref>. در [[آیه شریفه]] الف و لام در الدین برای [[عهد]] بوده و مراد از آن [[دین اسلام]] است، یعنی آن [[دینی]] که بایستی به سوی آن اقامه وجه کنی، همان [[دینی]] است که [[خلقت]] بدان [[دعوت]] و [[فطرت الهی]]] به سویش هـدایت می‌کنـد. بـرای ایـن که [[دین]] چیزی به غیر از [[سنّت]] [[حیات]] و راه و روشی کـه انسـان را به سوی [[سعادت]] و کمال رهنمون می‌کند، نیست و سـعادت خـواهی و [[آرمان]]‌طلبی در هـر موجودی بالخصوص [[انسان]]، [[فطری]] آنهاست، بنابراین نقش [[فطرت]] در [[انسان]] به منزله [[هادی]] و [[راهنما]] به سوی [[سعادت]] و کمال که غرض از [[خلقت]] اوست خواهد بود<ref>المیزان، ج۱۶، ص ۱۸۷.</ref> البته درباره [[فطرت]] بحث‌های گوناگونی مطرح است که بایستی به مدخل مربوط مراجعه شود<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


'''۴. حامل [[امانت الهی]]:''' یکی دیگر از خصوصیات منحصر به فردی که [[قرآن]] برای [[انسان]] مطرح می‌کند آن است که [[انسان]] دارای قابلیت‌ها و استعدادهای برای قبول و حمل [[امانت الهی]] بوده و آن را پذیرفته است، چنان که [[خداوند]] در این رابطه می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا}}<ref> ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است؛ سوره احزاب، آیه:۷۲.</ref> مراد از [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] در [[آیه]] [[اهل]] [[آسمانها]] و [[زمین]]، یعنی [[فرشتگان]] و قدسیان است<ref>انوار درخشان، ج۱۲، ص ۱۷۷؛ اثنی عشری، ج۱۰، ص ۴۹۸ و مواهب علیه، ج۳، ص ۴۹۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۴. حامل [[امانت الهی]]:''' یکی دیگر از خصوصیات منحصر به فردی که [[قرآن]] برای [[انسان]] مطرح می‌کند آن است که [[انسان]] دارای قابلیت‌ها و استعدادهای برای قبول و حمل [[امانت الهی]] بوده و آن را پذیرفته است، چنان که [[خداوند]] در این رابطه می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا}}<ref> ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است؛ سوره احزاب، آیه:۷۲.</ref> مراد از [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] در [[آیه]] [[اهل]] [[آسمانها]] و [[زمین]]، یعنی [[فرشتگان]] و قدسیان است<ref>انوار درخشان، ج۱۲، ص ۱۷۷؛ اثنی عشری، ج۱۰، ص ۴۹۸ و مواهب علیه، ج۳، ص ۴۹۴.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در مورد این که مراد از [[حقیقت]] [[امانت الهی]] چیست؟ هر چند اقوال مختلفی ارائه شده است لکن احتمال صحیح عبارت از این است که مراد از [[امانت]] کمالی است که ناشی از تلبس و داشتن [[اعتقادات حق]] و نیز تلبس به [[اعمال صالح]] و [[سلوک]] طریقه کمال حاصل شود و بدین نحو که از حضیض ماده به اوج [[اخلاص]] ارتقا پیدا کند و [[خداوند]] حامل آن [[امانت]] را برای خود [[خالص]] کند. در این صورت کمالی که از پیمودن این راه برای [[انسان]] حاصل می‌شود، در این کمال هیچ موجودی (نه [[آسمان]] و نه [[زمین]] و نه غیر آن دو) شریک [[انسان]] نیست، از سوی دیگر چنین کسی تنها [[خدا]] متولی امور اوست و جز [[ولایت الهی]] هیچ موجودی از [[آسمان]] و [[زمین]] در امور او دخالت ندارد. چون [[خدا]] او را برای خود [[خالص]] کرده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در مورد این که مراد از [[حقیقت]] [[امانت الهی]] چیست؟ هر چند اقوال مختلفی ارائه شده است لکن احتمال صحیح عبارت از این است که مراد از [[امانت]] کمالی است که ناشی از تلبس و داشتن [[اعتقادات حق]] و نیز تلبس به [[اعمال صالح]] و [[سلوک]] طریقه کمال حاصل شود و بدین نحو که از حضیض ماده به اوج [[اخلاص]] ارتقا پیدا کند و [[خداوند]] حامل آن [[امانت]] را برای خود [[خالص]] کند. در این صورت کمالی که از پیمودن این راه برای [[انسان]] حاصل می‌شود، در این کمال هیچ موجودی (نه [[آسمان]] و نه [[زمین]] و نه غیر آن دو) شریک [[انسان]] نیست، از سوی دیگر چنین کسی تنها [[خدا]] متولی امور اوست و جز [[ولایت الهی]] هیچ موجودی از [[آسمان]] و [[زمین]] در امور او دخالت ندارد. چون [[خدا]] او را برای خود [[خالص]] کرده است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*مراد از عرضه داشتن این [[ولایت]] بر [[آسمانها]] و [[زمین]] و نپذیرفتن آنها، بدان معنی است که در [[انسان]] استعداد و صلاحیت تلبس به آن هست ولی در آنها نیست<ref>المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.</ref> بنابراین [[آیه]] در [[حقیقت]] بیانگر کمال منحصر به فرد برای [[انسان]] هاست، لکن نکته ای در [[آیه]] و از کلمات [[ظلوم]] و جهول شاید استفاده شود آن است که این عبارات بیانگر [[نقص]] [[انسان]] است، در حالی که چنین نیست بلکه اتصاف به [[ظلم]] و [[جهل]] خود مصحح حمل [[امانت]] و [[ولایت الهی]] است، برای این که کسی متصف به [[ظلم]] و [[جهل]] می‌شود که شأنیت اتصاف به [[عدل]] و [[علم]] باشد. فلذا به کوه‌ها و [[آسمان]]‌ها [[ظالم]] و [[جاهل]] گفته نمی‌شود، چرا که قابلیت اتصاف به [[علم]] و [[عدل]] را ندارند. بنابراین [[ولایت الهی]] و کمال صفت [[عبودیت]] وقتی حاصل می‌شود که حامل آن، [[علم]] و [[ایمان به خدا]] داشته و نیز [[عمل صالح]] را که عبارت دیگر از [[عدالت]] است، دارا باشد، و از آنجا که [[علم]] و [[عدالت]] [[انسان]] موهبتی است که [[خدا]] به او داده و لکن [[انسان]] فی حد نفسه [[جاهل]] و [[ظالم]] است، همین اتصاف ذاتی‌اش به [[ظلم]] و [[جهل]]، مصحح اطلاق آن بر [[انسان]] شده است<ref>المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.</ref> از طرفی این تعبیرها بیانگر آن است که [[دین]] [[خداوند]] و [[فرامین]] او بار بسیار سنگینی است که آدمی‌به خودی خود از اقامه آن عاجز است، مگر این که بر اساس ثابت تکیه داشته باشد. و گرنه کسی از روی [[هوا و هوس]] [[نفسانی]] نمی‌تواند [[دین خدا]] را اقامه کند<ref>المیزان، ج۶، ص ۶۷.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*مراد از عرضه داشتن این [[ولایت]] بر [[آسمانها]] و [[زمین]] و نپذیرفتن آنها، بدان معنی است که در [[انسان]] استعداد و صلاحیت تلبس به آن هست ولی در آنها نیست<ref>المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.</ref> بنابراین [[آیه]] در [[حقیقت]] بیانگر کمال منحصر به فرد برای [[انسان]] هاست، لکن نکته ای در [[آیه]] و از کلمات [[ظلوم]] و جهول شاید استفاده شود آن است که این عبارات بیانگر [[نقص]] [[انسان]] است، در حالی که چنین نیست بلکه اتصاف به [[ظلم]] و [[جهل]] خود مصحح حمل [[امانت]] و [[ولایت الهی]] است، برای این که کسی متصف به [[ظلم]] و [[جهل]] می‌شود که شأنیت اتصاف به [[عدل]] و [[علم]] باشد. فلذا به کوه‌ها و [[آسمان]]‌ها [[ظالم]] و [[جاهل]] گفته نمی‌شود، چرا که قابلیت اتصاف به [[علم]] و [[عدل]] را ندارند. بنابراین [[ولایت الهی]] و کمال صفت [[عبودیت]] وقتی حاصل می‌شود که حامل آن، [[علم]] و [[ایمان به خدا]] داشته و نیز [[عمل صالح]] را که عبارت دیگر از [[عدالت]] است، دارا باشد، و از آنجا که [[علم]] و [[عدالت]] [[انسان]] موهبتی است که [[خدا]] به او داده و لکن [[انسان]] فی حد نفسه [[جاهل]] و [[ظالم]] است، همین اتصاف ذاتی‌اش به [[ظلم]] و [[جهل]]، مصحح اطلاق آن بر [[انسان]] شده است<ref>المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.</ref> از طرفی این تعبیرها بیانگر آن است که [[دین]] [[خداوند]] و [[فرامین]] او بار بسیار سنگینی است که آدمی‌به خودی خود از اقامه آن عاجز است، مگر این که بر اساس ثابت تکیه داشته باشد. و گرنه کسی از روی [[هوا و هوس]] [[نفسانی]] نمی‌تواند [[دین خدا]] را اقامه کند<ref>المیزان، ج۶، ص ۶۷.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۵. برخورداری از [[آزادی]] و [[حق]] [[انتخاب]]:''' [[آزادی]] و برخورداری از [[حقّ]] [[اختیار]] و [[انتخاب]] یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ [[الهی]] برای [[بشر]] بوده و از [[کمالات ذاتی]] اوست، [[قرآن]] برخورداری [[انسان]] از [[آزادی]] [[تکوینی]] را با تعبیراتی همچون {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا }}<ref> ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس؛ سوره انسان، آیه:۳.</ref> و {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا}}<ref> و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است آن آتش؛ سوره کهف، آیه:۲۹.</ref> و {{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref> در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن «5» ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.</ref>، بیان می‌کند. آدمی‌ هر‌چند به لحاظ [[تکوین]] و ساختار وجودی [[آزاد]] بوده و [[حقّ]] [[اختیار]] و [[انتخاب]] دارد، لکن در حوزه [[تشریع]]، [[اخلاق]] و [[قانون]]، و هم به لحاظ [[حکم عقلی]]، موظف و [[مکلف]] است که آنچه را که مایه [[سعادت]] و تعالی واقعی خود و [[جامعه]] است بیان کرده و در حوزه عمل نیز بر اساس [[عدالت]] و [[حکمت]] [[رفتار]] کند، چرا که پیش از این نیز بیان شد هر موجودی مخصوصاً [[انسان]]، [[کمال خواهی]] و حرکت به سوی [[سعادت]] [[فطری]] و ذاتی اوست، بنابراین قلمرو [[اختیار]] و [[آزادی]] [[انسان]] در حوزه [[تشریع]] محدود به مواردی بود که [[سعادت]] واقعی او را تأمین کند. اتفاقاً [[شکوفایی]] [[آزادی]] [[تکوینی]] نیز در گرو آن است که [[انسان]] در [[قلمرو تشریع]] و [[اخلاق]] از [[بهترین]] و متعالی ترین الگوهای [[رفتاری]] و عملی [[تبعیت]] کند. و این همان گام نهادن در [[آزادی معنوی]] و واقعی است، و از این روست که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گذشتن از دنیای به ظاهر شیرین و رنگین را [[نیازمند]] [[آزادگی]] می‌خواند: "آیا آزاده‌ای یافت می‌شود که از این پس مانده دهان و دندان گذشتگان چشم بپوشد، همانا جان‌های شما را جز [[بهشت]]، [[بهایی]] نیست، مبادا به غیر این بهای ملکوتی، خود را بفروشید"<ref>{{عربی|" أَلَا حُرٌّ يَدَعُ‏ هَذِهِ‏ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا."}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.</ref>. بنابراین کسانی که به بهانه [[آزادی]] به هر گونه [[آلودگی]] تن داد، و چهره واقعی خویش را [[مسخ]] می‌کند هرگز طعم [[آزادی]] واقعی را نچشیده، بلکه دچار بدترین نوع [[بردگی]] هستند، و بدین جهت است که [[امام علی]]{{ع}}  شهوترانان را خوارتر و گرفتارتر از بردگان زر خرید می‌دانند، {{عربی|" عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُ‏ مِنْ‏ عَبْدِ الرِّقِ‏"}} <ref>بحارالانوار، ج۶۸، ص ۶۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
'''۵. برخورداری از [[آزادی]] و [[حق]] [[انتخاب]]:''' [[آزادی]] و برخورداری از [[حقّ]] [[اختیار]] و [[انتخاب]] یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ [[الهی]] برای [[بشر]] بوده و از [[کمالات ذاتی]] اوست، [[قرآن]] برخورداری [[انسان]] از [[آزادی]] [[تکوینی]] را با تعبیراتی همچون {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا }}<ref> ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس؛ سوره انسان، آیه:۳.</ref> و {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا}}<ref> و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است آن آتش؛ سوره کهف، آیه:۲۹.</ref> و {{متن قرآن|لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref> در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن «5» ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.</ref>، بیان می‌کند. آدمی‌ هر‌چند به لحاظ [[تکوین]] و ساختار وجودی [[آزاد]] بوده و [[حقّ]] [[اختیار]] و [[انتخاب]] دارد، لکن در حوزه [[تشریع]]، [[اخلاق]] و [[قانون]]، و هم به لحاظ [[حکم عقلی]]، موظف و [[مکلف]] است که آنچه را که مایه [[سعادت]] و تعالی واقعی خود و [[جامعه]] است بیان کرده و در حوزه عمل نیز بر اساس [[عدالت]] و [[حکمت]] [[رفتار]] کند، چرا که پیش از این نیز بیان شد هر موجودی مخصوصاً [[انسان]]، [[کمال خواهی]] و حرکت به سوی [[سعادت]] [[فطری]] و ذاتی اوست، بنابراین قلمرو [[اختیار]] و [[آزادی]] [[انسان]] در حوزه [[تشریع]] محدود به مواردی بود که [[سعادت]] واقعی او را تأمین کند. اتفاقاً [[شکوفایی]] [[آزادی]] [[تکوینی]] نیز در گرو آن است که [[انسان]] در [[قلمرو تشریع]] و [[اخلاق]] از [[بهترین]] و متعالی ترین الگوهای [[رفتاری]] و عملی [[تبعیت]] کند. و این همان گام نهادن در [[آزادی معنوی]] و واقعی است، و از این روست که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گذشتن از دنیای به ظاهر شیرین و رنگین را [[نیازمند]] [[آزادگی]] می‌خواند: "آیا آزاده‌ای یافت می‌شود که از این پس مانده دهان و دندان گذشتگان چشم بپوشد، همانا جان‌های شما را جز [[بهشت]]، [[بهایی]] نیست، مبادا به غیر این بهای ملکوتی، خود را بفروشید"<ref>{{عربی|" أَلَا حُرٌّ يَدَعُ‏ هَذِهِ‏ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا."}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.</ref>. بنابراین کسانی که به بهانه [[آزادی]] به هر گونه [[آلودگی]] تن داد، و چهره واقعی خویش را [[مسخ]] می‌کند هرگز طعم [[آزادی]] واقعی را نچشیده، بلکه دچار بدترین نوع [[بردگی]] هستند، و بدین جهت است که [[امام علی]]{{ع}}  شهوترانان را خوارتر و گرفتارتر از بردگان زر خرید می‌دانند، {{عربی|" عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُ‏ مِنْ‏ عَبْدِ الرِّقِ‏"}} <ref>بحارالانوار، ج۶۸، ص ۶۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*با توجه به مباحثی که پیرامون [[جایگاه]] [[انسان]] مطرح گردید روشن شد که اوّلاً: [[خداوند]] [[انسان]] را موجودی خودآگاه و مختار [[آفریده]] است و در وجود او [[شایستگی]]‌های منحصر به فردی همچون [[خداشناسی]] و خداگرایی [[فطری]] و بالاتر از آن دریافت [[علم به اسماء]] و [[صفات الهی]] و [[سیر]] صعودی در اسماء و [[صفات الهی]] و نیل به [[مقام]] خلیفة اللهی قرار داده است. بنابراین... [[آسمانها]] و [[زمین]] و نعمت‌های آن همه‌اش مقدمه [[خلقت انسان]] بوده و بایستی در راستای تعالی و وصول به [[قرب]] [[خدای سبحان]] قرار گیرد. چنان که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِيهِ}}<ref> ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید؛ سوره انشقاق، آیه:۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*با توجه به مباحثی که پیرامون [[جایگاه]] [[انسان]] مطرح گردید روشن شد که اوّلاً: [[خداوند]] [[انسان]] را موجودی خودآگاه و مختار [[آفریده]] است و در وجود او [[شایستگی]]‌های منحصر به فردی همچون [[خداشناسی]] و خداگرایی [[فطری]] و بالاتر از آن دریافت [[علم به اسماء]] و [[صفات الهی]] و [[سیر]] صعودی در اسماء و [[صفات الهی]] و نیل به [[مقام]] خلیفة اللهی قرار داده است. بنابراین... [[آسمانها]] و [[زمین]] و نعمت‌های آن همه‌اش مقدمه [[خلقت انسان]] بوده و بایستی در راستای تعالی و وصول به [[قرب]] [[خدای سبحان]] قرار گیرد. چنان که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقِيهِ}}<ref> ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید؛ سوره انشقاق، آیه:۶.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


==[[اومانیسم]] و [[جایگاه]] [[انسان]]==
==[[اومانیسم]] و [[جایگاه]] [[انسان]]==
*با توجه به مبدأ شکل‌گیری [[انسان]] و [[غایت]] [[آفرینش]] او و مسیر و زاد و توشه‌ای که برای [[انسان]] ترسیم گردید، آشکار می‌شود که برخی از تحلیل‌های [[نادرست]] اومانیستی، ناشی از [[جهل]] به [[حقیقت انسان]] و [[غفلت]] از [[جایگاه]] [[شایسته]] آن است.
*با توجه به مبدأ شکل‌گیری [[انسان]] و [[غایت]] [[آفرینش]] او و مسیر و زاد و توشه‌ای که برای [[انسان]] ترسیم گردید، آشکار می‌شود که برخی از تحلیل‌های [[نادرست]] اومانیستی، ناشی از [[جهل]] به [[حقیقت انسان]] و [[غفلت]] از [[جایگاه]] [[شایسته]] آن است.
* [[اومانیسم]] به معنای نوعی [[جهان‌بینی]] است که منکر وجود یا [[ارتباط]] با خداست، یا [[متعهد]] به دیدگاهی کاملاً غیر [[دینی]] است،<ref>الاهیات مسیحی، ص ۸۸.</ref> و گاهی این اصطلاح را به معنی [[انسان]] محوری <ref>اومانیسم، ص۲۸؛ گفتمان مدرنیته، ص ۱۷.</ref> تعریف کرده‌اند. و جوهر [[اومانیسم]] دریافت تازه و مهمی‌از [[شأن]] [[انسان]] به عنوان موجودی معقول و جدا از مقدرات الهیاتی است، و دریافت عمیق‌تر این مطلب که، تنها [[ادبیات]] کلاسیک ماهیت [[بشر]] را در [[آزادی]] کامل [[فکری]] و [[اخلاقی]] نشان داده است<ref>اومانیسم، ص۳۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
* [[اومانیسم]] به معنای نوعی [[جهان‌بینی]] است که منکر وجود یا [[ارتباط]] با خداست، یا [[متعهد]] به دیدگاهی کاملاً غیر [[دینی]] است،<ref>الاهیات مسیحی، ص ۸۸.</ref> و گاهی این اصطلاح را به معنی [[انسان]] محوری <ref>اومانیسم، ص۲۸؛ گفتمان مدرنیته، ص ۱۷.</ref> تعریف کرده‌اند. و جوهر [[اومانیسم]] دریافت تازه و مهمی‌از [[شأن]] [[انسان]] به عنوان موجودی معقول و جدا از مقدرات الهیاتی است، و دریافت عمیق‌تر این مطلب که، تنها [[ادبیات]] کلاسیک ماهیت [[بشر]] را در [[آزادی]] کامل [[فکری]] و [[اخلاقی]] نشان داده است<ref>اومانیسم، ص۳۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در برخی از نحله‌های [[فکری]] اومانیستی "[[اومانیسم]] رمانتیک فویر باخ"، [[انسان]] خدای [[انسانی]]، توصیف شده است، و [[خداوند]] چیزی جز [[انسان]] در نظر خود [[انسان]] نیست<ref>اومانیسم، ص ۳۸.</ref>، [[جورج الیوت]] می‌نویسد: نوع [[بشر]] هیچ [[جان]] پناهی به جز نوع [[بشر]] ندارد<ref>اومانیسم، ص ۳۹.</ref>. [[انسان]] یک نقطه آغاز ذاتی نیست، بلکه مقصد است و بیش از آنکه مجموعه مشخصی از صفات ذاتی باشد، [[هدف]] فرایندی [[مقید]] به زمانه و کمال نایافتنی است. اگر چیزی به نام موقعیت [[انسانی]] وجود داشته باشد. همواره کمال نایافته بودن و در نوسان بی وقفه میان [[میل به کمال]] و [[آگاهی]] بر [[شکست]] در این عرصه قرار گرفتن است<ref>اومانیسم، ص ۴۳.</ref>. در پاره‌ای از نگاه‌ها، [[جامعه]] اومانیستی چنین توصیف شده است: در جهانی بدون [[خداوند]]، همزیستی [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]] آنها صرفاً متکی به منابع خودشان ـ خودشان به منزله نتیجه [[پیشرفت]] تکاملی نوع [[انسان]] ـ یعنی [[همدلی]] نوعدوستانه است. (همان) اوگوست کنت در [[کتاب]] [[نظام سیاسی]] مثبت، پی ریزی نوعی [[کیش]] خداناشناسانه را پیشنهاد می‌کند که به اصول اومانیستی [[استوار]] باشد<ref>اومانیسم، ص ۴۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در برخی از نحله‌های [[فکری]] اومانیستی "[[اومانیسم]] رمانتیک فویر باخ"، [[انسان]] خدای [[انسانی]]، توصیف شده است، و [[خداوند]] چیزی جز [[انسان]] در نظر خود [[انسان]] نیست<ref>اومانیسم، ص ۳۸.</ref>، [[جورج الیوت]] می‌نویسد: نوع [[بشر]] هیچ [[جان]] پناهی به جز نوع [[بشر]] ندارد<ref>اومانیسم، ص ۳۹.</ref>. [[انسان]] یک نقطه آغاز ذاتی نیست، بلکه مقصد است و بیش از آنکه مجموعه مشخصی از صفات ذاتی باشد، [[هدف]] فرایندی [[مقید]] به زمانه و کمال نایافتنی است. اگر چیزی به نام موقعیت [[انسانی]] وجود داشته باشد. همواره کمال نایافته بودن و در نوسان بی وقفه میان [[میل به کمال]] و [[آگاهی]] بر [[شکست]] در این عرصه قرار گرفتن است<ref>اومانیسم، ص ۴۳.</ref>. در پاره‌ای از نگاه‌ها، [[جامعه]] اومانیستی چنین توصیف شده است: در جهانی بدون [[خداوند]]، همزیستی [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]] آنها صرفاً متکی به منابع خودشان ـ خودشان به منزله نتیجه [[پیشرفت]] تکاملی نوع [[انسان]] ـ یعنی [[همدلی]] نوعدوستانه است. (همان) اوگوست کنت در [[کتاب]] [[نظام سیاسی]] مثبت، پی ریزی نوعی [[کیش]] خداناشناسانه را پیشنهاد می‌کند که به اصول اومانیستی [[استوار]] باشد<ref>اومانیسم، ص ۴۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' در نگاه اومانیستی چنان که بیان گردید ساختار وجودی و [[جایگاه]] [[انسان]] در حدّ کالبد طبیعی تعریف شده و نیازهای وی نیز در چهارچوب [[طبیعت]] و [[زندگی]] [[مادّی]] و [[دنیوی]] لحاظ شده است، و این در واقع مُثله کردن [[حقیقت انسان]] و [[تحریف]] [[جایگاه]] [[شایسته]] او در [[نظام آفرینش]] است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*'''ملاحظه:''' در نگاه اومانیستی چنان که بیان گردید ساختار وجودی و [[جایگاه]] [[انسان]] در حدّ کالبد طبیعی تعریف شده و نیازهای وی نیز در چهارچوب [[طبیعت]] و [[زندگی]] [[مادّی]] و [[دنیوی]] لحاظ شده است، و این در واقع مُثله کردن [[حقیقت انسان]] و [[تحریف]] [[جایگاه]] [[شایسته]] او در [[نظام آفرینش]] است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*به عبارتی آنچه در [[غرب]] به نام [[انسان]] محوری [[ترویج]] و بر آن [[افتخار]] می‌شود، در واقع محوریت [[انسانیت]] [[انسان]] نیست بلکه محوریت حیوانیت، [[انسان]] است! فلذا در عصر حاضر، سقوط [[ارزش]]‌های [[اخلاقی]]، گسترش [[قتل]] و جنگ‌های ویرانگر، [[تجاوز]] به [[حقوق]] اولی افراد و [[جوامع]]، صدها، بل هزاران [[مصیبت]] و گرفتاری که دامنگیر [[انسان]] مدرن [[جامعه]] امروز شده است همگی ناشی از چنین نگرش غیر واقعی به [[انسان]] و [[اجتماع]] است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*به عبارتی آنچه در [[غرب]] به نام [[انسان]] محوری [[ترویج]] و بر آن [[افتخار]] می‌شود، در واقع محوریت [[انسانیت]] [[انسان]] نیست بلکه محوریت حیوانیت، [[انسان]] است! فلذا در عصر حاضر، سقوط [[ارزش]]‌های [[اخلاقی]]، گسترش [[قتل]] و جنگ‌های ویرانگر، [[تجاوز]] به [[حقوق]] اولی افراد و [[جوامع]]، صدها، بل هزاران [[مصیبت]] و گرفتاری که دامنگیر [[انسان]] مدرن [[جامعه]] امروز شده است همگی ناشی از چنین نگرش غیر واقعی به [[انسان]] و [[اجتماع]] است<ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*از دیدگاه [[اسلام]] نیز چنان که به تفصیل [[گذشت]] [[انسان]] محور کائنات و مخلوقات قرار گرفته است [[انسان]] محوری [[دینی]]. لکن [[انسان]] محوری [[دینی]] با [[اومانیسم]] غربی تفاوت جوهری دارند، [[اسلام]] [[انسان]] را مرکب از دو بعد جسمی‌و [[روحی]] دانسته و اصالت را از آن [[روح]] می‌داند، [[حقیقت]] [[روح]] از آن خداست، و آدمی‌به لحاظ برخورداری از [[روح]] [[الهی]] [[شایستگی]] کسب [[مقام]] خلیفة اللهی را پیدا می‌کند. بنابراین در مجموعه وجود [[انسان]] که خود عالم اکبر است [[روح]] او اصالت داشته و محور اصلی وجود [[انسان]] [[خلیفه]] بودن برای خداست. و موجودی که [[خلافت]] [[خدای سبحان]] مقوّم هستی اوست در اَضلاع سه گانه مَصْدَر، مورد و مقصد بودن حتماً باید [[حکم خدا]] و [[رضای الهی]] در او ملحوظ گردد، [[خلیفه خدا]] هرگز مصدر هیچ جزم علمی‌و [[عزم]] عملی نخواهد بود، مگر آنکه مسبوق به [[اراده تشریعی]] [[خدا]] و [[حکم]] صادر از [[ناحیه]] او باشد و در مورد هیچ [[انسانی]] [[تصمیم]] نمی‌گیرد. مگر آنکه او را از منظر [[خلیفه خدا]] بنگرد و هیچ کاری را درباره فرد یا [[جامعه]] انجام نمی‌دهد، مگر آنکه مقصد آن جلب [[منافع]] و [[مصالح]] [[انسان]] و دفع مضارّ و [[مفاسد]] از او باشد<ref>تسنیم، ج۳، ص ۱۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*از دیدگاه [[اسلام]] نیز چنان که به تفصیل [[گذشت]] [[انسان]] محور کائنات و مخلوقات قرار گرفته است [[انسان]] محوری [[دینی]]. لکن [[انسان]] محوری [[دینی]] با [[اومانیسم]] غربی تفاوت جوهری دارند، [[اسلام]] [[انسان]] را مرکب از دو بعد جسمی‌و [[روحی]] دانسته و اصالت را از آن [[روح]] می‌داند، [[حقیقت]] [[روح]] از آن خداست، و آدمی‌به لحاظ برخورداری از [[روح]] [[الهی]] [[شایستگی]] کسب [[مقام]] خلیفة اللهی را پیدا می‌کند. بنابراین در مجموعه وجود [[انسان]] که خود عالم اکبر است [[روح]] او اصالت داشته و محور اصلی وجود [[انسان]] [[خلیفه]] بودن برای خداست. و موجودی که [[خلافت]] [[خدای سبحان]] مقوّم هستی اوست در اَضلاع سه گانه مَصْدَر، مورد و مقصد بودن حتماً باید [[حکم خدا]] و [[رضای الهی]] در او ملحوظ گردد، [[خلیفه خدا]] هرگز مصدر هیچ جزم علمی‌و [[عزم]] عملی نخواهد بود، مگر آنکه مسبوق به [[اراده تشریعی]] [[خدا]] و [[حکم]] صادر از [[ناحیه]] او باشد و در مورد هیچ [[انسانی]] [[تصمیم]] نمی‌گیرد. مگر آنکه او را از منظر [[خلیفه خدا]] بنگرد و هیچ کاری را درباره فرد یا [[جامعه]] انجام نمی‌دهد، مگر آنکه مقصد آن جلب [[منافع]] و [[مصالح]] [[انسان]] و دفع مضارّ و [[مفاسد]] از او باشد<ref>تسنیم، ج۳، ص ۱۴۱.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در [[انسان]] محوری [[دینی]] [[انسان‌ها]] و [[جوامع]] به شرقی و غربی، سیاه و سفید، ثروتمند و [[فقیر]] تقسیم نمی‌شود بلکه همه [[انسان]]‌ها در پیشگاه [[خداوند]] [[کریم]]، از [[کرامت]] برخوردارند و معیار [[ارزش]] گذاری [[تقوای الهی]] است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref> ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است؛ سوره حجرات، آیه:۱۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*در [[انسان]] محوری [[دینی]] [[انسان‌ها]] و [[جوامع]] به شرقی و غربی، سیاه و سفید، ثروتمند و [[فقیر]] تقسیم نمی‌شود بلکه همه [[انسان]]‌ها در پیشگاه [[خداوند]] [[کریم]]، از [[کرامت]] برخوردارند و معیار [[ارزش]] گذاری [[تقوای الهی]] است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref> ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است؛ سوره حجرات، آیه:۱۳.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*بنابراین با چنین نگاهی هم اصل [[خدا]] محوری که تنها پایه کمال و مایه [[جمال]] [[انسانی]] است محفوظ می‌ماند و هم اصل [[انسان]] محوری تأمین می‌گردد. سرّ مطلب آن است که کمال آدمی‌در گرو [[کرامت]] و [[خلافت الهی]] اوست و خلعت [[کرامت الهی]] در پرتو کسب [[فضایل]] [[اخلاقی]] و دریافت اسماء و [[صفات الهی]] است. و نتیجه نهایی این که آنچه در سراسر عالم عموماً و بر عالم [[انسان]] خصوصاً [[ولایت]]، [[حکومت]] و محوریت دارد [[اراده]] خداست، و تنها مسیر دستیابوانسان به تاج [[کرامت]]، [[عبودیت]] دائم و تلاش مستمر است، چنان که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ }}<ref> و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است؛ سوره عنکبوت، آیه:۶۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.
*بنابراین با چنین نگاهی هم اصل [[خدا]] محوری که تنها پایه کمال و مایه [[جمال]] [[انسانی]] است محفوظ می‌ماند و هم اصل [[انسان]] محوری تأمین می‌گردد. سرّ مطلب آن است که کمال آدمی‌در گرو [[کرامت]] و [[خلافت الهی]] اوست و خلعت [[کرامت الهی]] در پرتو کسب [[فضایل]] [[اخلاقی]] و دریافت اسماء و [[صفات الهی]] است. و نتیجه نهایی این که آنچه در سراسر عالم عموماً و بر عالم [[انسان]] خصوصاً [[ولایت]]، [[حکومت]] و محوریت دارد [[اراده]] خداست، و تنها مسیر دستیابوانسان به تاج [[کرامت]]، [[عبودیت]] دائم و تلاش مستمر است، چنان که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ }}<ref> و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است؛ سوره عنکبوت، آیه:۶۹.</ref><ref>[[احمد شجاعی|شجاعی، احمد]]، [[انسان - شجاعی (مقاله)|مقاله «انسان»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۵۰۷-۵۲۲.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۴

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث انسان است. "انسان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل انسان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • انسان اصلش از إِنْسیان است، زیرا لغت‌شناسان عربی، مصغّر آن را اُنیسیانْ دانسته‌اند. یای آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت می‌کند و به سبب کثرت استعمال، حذف شده است[۱] در وجه تسمیه انسان به این نام گفته شده است: با توجه به این که انسان اصلش انسیان بوده و آن هم از نسیان است، و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد[۲] یا بدان جهت انسان نامیده شد که می‌تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و الفت برقرار کند[۳][۴].
  • اصطلاحات انسان، بشر و آدم، هر سه تقریباً بر افراد انسان صدق می‌کند، لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین اهل لغت، کلمه انسان و بشر عَلَمْ برای نوع انسان به کار رفته است، لکن اکثر اهل لغت واژه آدم را عَلَمْ برای شخص گرفته‌اند. برخی هم آن را مثل انسان و بشر برای نوع به کار برده‌اند. در قرآن هر کجا کلمه بشر به کار رفته، منظور جسم ظاهری، پوست و بدن انسان است، و هر کجا کلمه انسان به کار رفته است مراد باطن، کمالات و استعدادهای درونی او است[۵]. کلمه انسان در قرآن شصت و پنج بار، و کلمه بشر سی و پنج بار و کلمه آدم بیست و پنج باربه کار رفته است[۶].
  • بحث از ماهیت انسان در منابع کلامی‌ نیز به تناسبی ذیل بحث از تکلیف و این که مکلف در انسان چیست؟ مورد بحث واقع شده است[۷]. و برخی این بحث را ذیل مبحث معاد، به تناسب بحث از این که در معاد چه چیزی از انسان بازگشت می‌کند، مورد بحث قرار داده‌اند[۸][۹].

اقوال در حقیقت انسان

قول اوّل: جسم یا جسمانی بودن

قول دوم: عرض بودن

قول سوم: مرکب از جسم و عرض

  • عده‌ای گفته‌اند که انسان مجموعی مرکب از جسم و عرض است، [۴۴] و گاهی انسان را مرکب از بدن و روح دانسته‌اند، به طوری که بدن را جسمی‌ کثیف و روح را جسمی‌ لطیف شمرده‌اند که صفات نفسانی راجع به جسم لطیف است و صفات بدنی راجع به جسم کثیف. ظهور و تحقق هر دو نوع صفات، مشروط به امتزاج و اختلاط هر دو جسم است و بعد از تفرّق و مرگ هیچ کدام از صفات، باقی نمی‌ماند[۴۵][۴۶].
  • ملاحظه: با تأمّل در ادلّه‌ای که برای بطلان قول اوّل و دوم بیان گردید، این دیدگاه نیز باطل می‌شود، و نیازی به تکرار آن نیست[۴۷].

قول چهارم: مرکب از بدن و نفس مجرّد

جهان‌بینی توحیدی و جایگاه انسان

۱. مقام خلافت الهی؛ بارزترین مقامی‌ که خداوند برای انسان مقدّر فرموده است، مقام خلافت الهی است؛ چنان که در قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ [۷۲][۷۳].

۲. مقام کرامت و افضلیت انسان: خداوند درباره کرامت و افضلیت انسان بر سایر موجودات در سوره اسراء آیه هفتادم، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً[۹۳]. آیه شریفه در مورد اثبات کرامت و برتری انسان بر سایر مخلوقات است، پیرامون کرامت و افضیلت انسان، چند مسئله باید مورد بحث قرار گیرد: آیا انسان به طور مطلق بر همه مخلوقات حتی فرشتگان به طور مطلق برتری دارد؟ یا برتری انسان بر سایر مخلوقات مطلق نبوده و تحت شرایط خاصی است؟ مضافاً بر این معیار کرامت و برتری در انسان چیست؟[۹۴].

ادلّه برتری ملائکه بر انسان

ادلّه برتری انسان بر فرشته

۳. برخورداری از فطرت الهی]: یکی دیگر از شایستگی‌های والای انسان این است که خداوند او را به لحاظ خلقت و ساختار درونی خداشناس و خداجو آفریده است. چنان که در سوره روم می‌فرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ[۱۴۷]. در آیه شریفه الف و لام در الدین برای عهد بوده و مراد از آن دین اسلام است، یعنی آن دینی که بایستی به سوی آن اقامه وجه کنی، همان دینی است که خلقت بدان دعوت و فطرت الهی] به سویش هـدایت می‌کنـد. بـرای ایـن که دین چیزی به غیر از سنّت حیات و راه و روشی کـه انسـان را به سوی سعادت و کمال رهنمون می‌کند، نیست و سـعادت خـواهی و آرمان‌طلبی در هـر موجودی بالخصوص انسان، فطری آنهاست، بنابراین نقش فطرت در انسان به منزله هادی و راهنما به سوی سعادت و کمال که غرض از خلقت اوست خواهد بود[۱۴۸] البته درباره فطرت بحث‌های گوناگونی مطرح است که بایستی به مدخل مربوط مراجعه شود[۱۴۹].

۴. حامل امانت الهی: یکی دیگر از خصوصیات منحصر به فردی که قرآن برای انسان مطرح می‌کند آن است که انسان دارای قابلیت‌ها و استعدادهای برای قبول و حمل امانت الهی بوده و آن را پذیرفته است، چنان که خداوند در این رابطه می‌فرماید: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا[۱۵۰] مراد از آسمان‌ها و زمین در آیه اهل آسمانها و زمین، یعنی فرشتگان و قدسیان است[۱۵۱][۱۵۲].

۵. برخورداری از آزادی و حق انتخاب: آزادی و برخورداری از حقّ اختیار و انتخاب یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ الهی برای بشر بوده و از کمالات ذاتی اوست، قرآن برخورداری انسان از آزادی تکوینی را با تعبیراتی همچون ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا [۱۵۸] و ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاء كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۱۵۹] و ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۶۰]، بیان می‌کند. آدمی‌ هر‌چند به لحاظ تکوین و ساختار وجودی آزاد بوده و حقّ اختیار و انتخاب دارد، لکن در حوزه تشریع، اخلاق و قانون، و هم به لحاظ حکم عقلی، موظف و مکلف است که آنچه را که مایه سعادت و تعالی واقعی خود و جامعه است بیان کرده و در حوزه عمل نیز بر اساس عدالت و حکمت رفتار کند، چرا که پیش از این نیز بیان شد هر موجودی مخصوصاً انسان، کمال خواهی و حرکت به سوی سعادت فطری و ذاتی اوست، بنابراین قلمرو اختیار و آزادی انسان در حوزه تشریع محدود به مواردی بود که سعادت واقعی او را تأمین کند. اتفاقاً شکوفایی آزادی تکوینی نیز در گرو آن است که انسان در قلمرو تشریع و اخلاق از بهترین و متعالی ترین الگوهای رفتاری و عملی تبعیت کند. و این همان گام نهادن در آزادی معنوی و واقعی است، و از این روست که امیرمؤمنان(ع) گذشتن از دنیای به ظاهر شیرین و رنگین را نیازمند آزادگی می‌خواند: "آیا آزاده‌ای یافت می‌شود که از این پس مانده دهان و دندان گذشتگان چشم بپوشد، همانا جان‌های شما را جز بهشت، بهایی نیست، مبادا به غیر این بهای ملکوتی، خود را بفروشید"[۱۶۱]. بنابراین کسانی که به بهانه آزادی به هر گونه آلودگی تن داد، و چهره واقعی خویش را مسخ می‌کند هرگز طعم آزادی واقعی را نچشیده، بلکه دچار بدترین نوع بردگی هستند، و بدین جهت است که امام علی(ع) شهوترانان را خوارتر و گرفتارتر از بردگان زر خرید می‌دانند، " عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُ‏ مِنْ‏ عَبْدِ الرِّقِ‏" [۱۶۲][۱۶۳].

اومانیسم و جایگاه انسان

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۱؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.
  2. تاج العروس، ج۴، ص ۱۰۲؛ لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۲ـ ۲۳۱.
  3. تفسیر صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۰۱.
  4. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  5. قاموس قرآن، ص ۳۸ و ۱۳۲ و ۱۹۲.
  6. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  7. اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  8. تلخیص المحصل، ص ۳۷۸، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۶.
  9. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  10. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۰؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص ۱۲۱.
  11. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  12. التفسیر الکبیر، جزء ۲۱، ص ۴۰؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۸.
  13. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  14. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ المغنی، ص ۳۱۱.
  15. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  16. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  17. اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳، اللوامع الالهیه، ص ۴۴۱.
  18. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  19. شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۹.
  20. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۸؛ تلخیص المحصل، ص ۳۷۹؛ اللوامع الالهیه، ص ۴۴۲.
  21. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  22. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  23. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰، انوار الحکمة، ص ۲۷۰
  24. تلخیص المحصّل، ص ۳۷۱؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۴.
  25. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  26. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.
  27. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  28. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۳.
  29. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  30. و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند؛ سوره آل عمران، آیه:۱۶۹.
  31. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۴۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۷.
  32. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  33. و او بر بندگان خویش چیره است و بر شما نگهبانانی می‌فرستد تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند و آنان کوتاهی نمی‌ورزند؛ سوره انعام، آیه:۶۱.
  34. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۱.
  35. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  36. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۲.
  37. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  38. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۴؛ تلخیص المحصّل، ص ۳۷۹؛ المغنی، ص ۳۱۰.
  39. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  40. التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۴.
  41. نهایة الحکمه، ص ۳۲.
  42. معارج القدس فی مدارج معرفة النفس، ص ۲۴.
  43. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  44. تلخیص المحصّل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷.
  45. گوهر مراد، ص ۵۹۸.
  46. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  47. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  48. گوهر مراد، ص ۵۹۹.
  49. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳.
  50. شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۸؛ الکافی با تعلیقه علاّمه شعرانی، پاورقی، ج۹، ص ۱۰۱.
  51. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  52. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  53. و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم.سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار نهادیم. سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱۲ - ۱۴.
  54. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  55. المیزان، جزء۱۵، ص ۱۸؛ شیعه در اسلام، ص ۲۰۸.
  56. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  57. و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم، آفرینش تازه‌ای خواهیم داشت؟ بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند.بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گمارده‌اند جان شما را می‌ستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید؛ سوره سجده، آیه:۱۰- ۱۱.
  58. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  59. المیزان، ج۷، ص ۱۳۰
  60. ای روان آرمیده!به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!؛ سوره فجر، آیه: ۲۷- ۲۸.
  61. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  62. التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۱.
  63. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  64. " أَصْلَ‏ الْإِنْسَانِ‏ لُبُّهُ‏ ‏‏ "؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص ۱۰۸؛ امالی، ص ۲۴۰.
  65. " دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ‏ الْعَقْلُ‏، وَالْعَقْلُ‏ مِنْهُ‏ الْفِطْنَةُ وَالْفَهْمُ‏ وَالْحِفْظُ وَالْعِلْمُ‏، وَبِالْعَقْلِ‏ يَكْمُلُ‏، وَهُوَ دَلِيلُهُ‏ وَمُبْصِرُهُ‏ وَمِفْتَاحُ‏ أَمْرِه‏‏‏ "؛ الکافی، ج۱، ص ۲۵؛ بحارالانوار، ج۱، ص ۹۰.
  66. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  67. شیعه در اسلام، ص ۲۰۷.
  68. تفسیر بیضاوی، ج۲، ص ۱۱۴.
  69. حیات حقیقی انسان در قرآن، ص ۱۸۴.
  70. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  71. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  72. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؛ سوره بقره، آیه:۳۰.
  73. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  74. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  75. امامت و انسان کامل، ص ۳۲ و ۷۳.
  76. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  77. المیزان، ج۱، ص ۱۷۹.
  78. المیزان، ج۱۷، ص ۲۹۶.
  79. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  80. صورت و سیرت انسان در قرآن، ص ۲۹۱.
  81. تفسیر اختصاصی صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۶۰؛ اثنی عشری، ج۱، ص ۱۰۷؛ منهج الصادقین، ج۱، ص ۱۵۵؛ کنزالدقائق، ج۱، ص ۳۲۱.
  82. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  83. تسنیم، ج۳، ص ۵۵ و ۵۶.
  84. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  85. اوست که شما را در زمین، جانشین (امّت‌های پیشین) کرد پس هر کس کافر شود، کفرش به زیان (خود) اوست و کفر کافران نزد پروردگارشان جز بیزاری نمی‌افزاید و کفر کافران جز بر زیانشان نمی‌افزاید؛ سوره فاطر، آیه:۳۹.
  86. اسرار الآیات، ص ۱۰۸.
  87. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  88. مجمع البیان، ص ۷۳.
  89. تسنیم، ج۳، ص ۶۱.
  90. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  91. تسنیم، ج۳، ص ۱۱۶.
  92. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  93. و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه:۷۰.
  94. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  95. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  96. الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.
  97. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  98. الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۵۹.
  99. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  100. المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.
  101. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  102. مواهب علیه، ج۲، ص ۴۳۶؛ منهج الصادقین، ج۵، ص ۲۹۸.
  103. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  104. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  105. و هر کس که در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست و آن کسان که نزد اویند از پرستش وی سر باز نمی‌زنند و خسته نمی‌شوند؛ سوره انبیاء، آیه:۱۹.
  106. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  107. در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند؛ سوره قمر، آیه:۵۵.
  108. تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.
  109. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  110. تفسیر القرآن الکریم، ج۳/۳۸؛ الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۳.
  111. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  112. تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.
  113. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  114. تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۳۹؛ الحبائک، ج۱، ص۶۴.
  115. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  116. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  117. المیزان، ج۱، ص ۲۰۳.
  118. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  119. تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص ۵۱.
  120. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  121. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  122. الحبائک فی اخبار الملائک، ج۱، ص ۶۰؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص ۵۱.
  123. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  124. المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۰.
  125. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  126. سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است؛ سوره مؤمنون، آیه:۱۴.
  127. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  128. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  129. از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند؛ سوره اسراء، آیه:۸۵.
  130. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  131. انسان کامل، ص ۲۸.
  132. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  133. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  134. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  135. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  136. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  137. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  138. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  139. خداوند بر آن است تا بر شما آسان گیرد و آدمی را ناتوان آفریده‌اند؛ سوره نساء، آیه:۲۸.
  140. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  141. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  142. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  143. هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم؛ سوره نساء، آیه:۸۰.
  144. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  145. شرح فصول الحکم، الجزء الثانی، ص۹۵۸.
  146. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  147. بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه:۳۰.
  148. المیزان، ج۱۶، ص ۱۸۷.
  149. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  150. ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است؛ سوره احزاب، آیه:۷۲.
  151. انوار درخشان، ج۱۲، ص ۱۷۷؛ اثنی عشری، ج۱۰، ص ۴۹۸ و مواهب علیه، ج۳، ص ۴۹۴.
  152. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  153. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  154. المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.
  155. المیزان، ج۱۶، ص ۳۷۳.
  156. المیزان، ج۶، ص ۶۷.
  157. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  158. ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس؛ سوره انسان، آیه:۳.
  159. و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است آن آتش؛ سوره کهف، آیه:۲۹.
  160. در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن «5» ندارد و خداوند شنوای داناست؛ سوره بقره، آیه:۲۵۶.
  161. " أَلَا حُرٌّ يَدَعُ‏ هَذِهِ‏ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا."؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶.
  162. بحارالانوار، ج۶۸، ص ۶۹.
  163. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  164. ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید؛ سوره انشقاق، آیه:۶.
  165. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  166. الاهیات مسیحی، ص ۸۸.
  167. اومانیسم، ص۲۸؛ گفتمان مدرنیته، ص ۱۷.
  168. اومانیسم، ص۳۱.
  169. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  170. اومانیسم، ص ۳۸.
  171. اومانیسم، ص ۳۹.
  172. اومانیسم، ص ۴۳.
  173. اومانیسم، ص ۴۳.
  174. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  175. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  176. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  177. تسنیم، ج۳، ص ۱۴۱.
  178. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  179. ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است؛ سوره حجرات، آیه:۱۳.
  180. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.
  181. و راه‌های خویش را به آنان که در (راه) ما بکوشند می‌نماییم و بی‌گمان خداوند با نیکوکاران است؛ سوره عنکبوت، آیه:۶۹.
  182. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۰۷-۵۲۲.