بحث:آیه ولایت: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'امیرالمؤمنان' به 'امیرالمؤمنین') |
(←پانویس) |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
متن آیه: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref> سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند؛ سوره مائده، آیه: ۵۵.</ref>''' | متن آیه: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref> سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند؛ سوره مائده، آیه: ۵۵.</ref>''' | ||
خط ۳۳: | خط ۳۲: | ||
*[[آلوسی]] در [[شأن نزول]] آیه ولایت مینویسد: {{عربی|و غالب الأخباریین علی أنها نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه}}<ref>روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۳۴.</ref>. این [[شأن نزول]] دارای [[شهرت]] زیاد و در حد [[اجماع]] است. به بیان [[علامه طباطبائی]]، اگر این [[شأن نزول]] با توجّه به زیادی [[روایات]] [[انکار]] شود، دیگر نمیتوان هیچ [[شأن]] نزولی را در [[قرآن کریم]] پذیرفت. | *[[آلوسی]] در [[شأن نزول]] آیه ولایت مینویسد: {{عربی|و غالب الأخباریین علی أنها نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه}}<ref>روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۳۴.</ref>. این [[شأن نزول]] دارای [[شهرت]] زیاد و در حد [[اجماع]] است. به بیان [[علامه طباطبائی]]، اگر این [[شأن نزول]] با توجّه به زیادی [[روایات]] [[انکار]] شود، دیگر نمیتوان هیچ [[شأن]] نزولی را در [[قرآن کریم]] پذیرفت. | ||
*نتیجه آنکه، بر پایه مقدمات یاد شده، [[امامت]] و [[سرپرستی]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} بر [[مؤمنان]] [[اثبات]] میشود. | *نتیجه آنکه، بر پایه مقدمات یاد شده، [[امامت]] و [[سرپرستی]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} بر [[مؤمنان]] [[اثبات]] میشود. | ||
* | *حضرت امام در [[تبیین]] [[استدلال]] بر [[امامت]] به آیه ولایت مینویسد: در [[آیه شریف]] [[ولایت]]، کلمه "ولی" نخست به [[خداوند]] و سپس به [[پیامبر]]{{صل}} اسناد داده شده است. [[حاکمیت]] [[خداوند]] عقلاً ثابت است و [[حاکمیت]] [[پیامبر]]{{صل}} از آن رو که [[رسول]] خداست [[اثبات]] میشود. حال با توجّه به اینکه [[ولایت]] درباره [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} به معنای مالک امر بودن است و از سویی {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} بر [[خداوند]] یا [[پیامبر]]{{صل}} عطف شده و [[حکم]] معطوف با معطوفعلیه مشترک است، [[ولایت]] درباره مؤمنانی که در [[آیه]] توصیف شدهاند نیز، به معنای [[مالکیت]] [[امر]] [[تدبیر]] خواهد بود<ref>مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰-۳۲۱.</ref><ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص:۱۴۹.</ref>. | ||
==[[سبب نزول]] آیه ولایت== | ==[[سبب نزول]] آیه ولایت== | ||
خط ۸۹: | خط ۸۸: | ||
ثانیاً در [[آیه]] مورد بحث نیز عبارت {{متن قرآن|أَيُّهَا الَّذِينَ...}}<ref>«ای مؤمنان!» سوره مائده، آیه ۵۷.</ref> به معنای مفرد به کار نرفته، بلکه به معنای جمع است، ولی مصداق خارجی آن در زمان [[رسول الله]]{{صل}} منحصر به [[علی]]{{ع}} بوده است؛ بنابراین، مجاز و خلاف ظاهر نیست؛ زیرا وقتی استعمال، مجازی است که لفظ عام را فقط در یک فرد خاص بهکارگیریم، اما اگر لفظ عام و کلّی را در موردی که یک فرد بیشتر ندارد، استعمال کنیم، ضمن این که فقط بر همان فرد دلالت میکند، مجاز و خلاف ظاهر نخواهد بود<ref>ر.ک: المیزان فی تفسیر القران، ج ۶، ص ۹ و امامت پژوهی، ص ۲۹۰ برای مثال، وقتی که تنها یک نفر در اطاق باشد، اگر بگوییم: انسان در اطاق است، واضح است که منظور، همان یک فرد خواهد بود، اما استعمال مجازی نیست؛ چون تصرّف در معنای لفظ نشده است، بلکه مصداق خارجی، یک مورد بیشتر نیست.</ref>. | ثانیاً در [[آیه]] مورد بحث نیز عبارت {{متن قرآن|أَيُّهَا الَّذِينَ...}}<ref>«ای مؤمنان!» سوره مائده، آیه ۵۷.</ref> به معنای مفرد به کار نرفته، بلکه به معنای جمع است، ولی مصداق خارجی آن در زمان [[رسول الله]]{{صل}} منحصر به [[علی]]{{ع}} بوده است؛ بنابراین، مجاز و خلاف ظاهر نیست؛ زیرا وقتی استعمال، مجازی است که لفظ عام را فقط در یک فرد خاص بهکارگیریم، اما اگر لفظ عام و کلّی را در موردی که یک فرد بیشتر ندارد، استعمال کنیم، ضمن این که فقط بر همان فرد دلالت میکند، مجاز و خلاف ظاهر نخواهد بود<ref>ر.ک: المیزان فی تفسیر القران، ج ۶، ص ۹ و امامت پژوهی، ص ۲۹۰ برای مثال، وقتی که تنها یک نفر در اطاق باشد، اگر بگوییم: انسان در اطاق است، واضح است که منظور، همان یک فرد خواهد بود، اما استعمال مجازی نیست؛ چون تصرّف در معنای لفظ نشده است، بلکه مصداق خارجی، یک مورد بیشتر نیست.</ref>. | ||
در این که [[حکمت]] و سر استفاده از صیغه جمع به جای مفرد در آیه ولایت چیست وجوهی گفته شده از جمله: [[زمخشری]] (م ۵۳۸) در [[تفسیر کشاف]] مینویسد: این [[آیه]] در [[شأن]] [[علی]]{{ع}} نازل شده است و سرّ این که لفظ جمع در [[آیه]] آمده {{متن قرآن|أَيُّهَا الَّذِينَ...}}<ref>«ای مؤمنان!» سوره مائده، آیه ۵۷.</ref> با این که در مورد یک فرد بیشتر نیست آن است که [[مردم]] را به چنین فعلی [[ترغیب]] کند و بیان فرماید که بر [[مؤمنان]] لازم است که اینگونه [[فضیلتها]] را کسب کنند و بر خیر و [[احسان]] و [[دستگیری از فقرا]] کوشا باشند؛ به طوری که حتی به اندازه یک [[نماز]]، آن را به تأخیر نیندازند<ref>ر.ک: الکاشف عن حقائق غوامض التنزیل و عین الأقاویل فی وجوه | در این که [[حکمت]] و سر استفاده از صیغه جمع به جای مفرد در آیه ولایت چیست وجوهی گفته شده از جمله: [[زمخشری]] (م ۵۳۸) در [[تفسیر کشاف]] مینویسد: این [[آیه]] در [[شأن]] [[علی]]{{ع}} نازل شده است و سرّ این که لفظ جمع در [[آیه]] آمده {{متن قرآن|أَيُّهَا الَّذِينَ...}}<ref>«ای مؤمنان!» سوره مائده، آیه ۵۷.</ref> با این که در مورد یک فرد بیشتر نیست آن است که [[مردم]] را به چنین فعلی [[ترغیب]] کند و بیان فرماید که بر [[مؤمنان]] لازم است که اینگونه [[فضیلتها]] را کسب کنند و بر خیر و [[احسان]] و [[دستگیری از فقرا]] کوشا باشند؛ به طوری که حتی به اندازه یک [[نماز]]، آن را به تأخیر نیندازند<ref>ر.ک: الکاشف عن حقائق غوامض التنزیل و عین الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۶۴۸. وجوه دیگری نیز بیان شده ر.ک: مجمع البیان، ج ۳، ص ۳۲۶. و المراجعات، مراجعه ۴۲.</ref>. | ||
==دلالت آیه== | ==دلالت آیه== | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۰۹: | ||
*با توجه به آنچه [[گذشت]]، میتوان گفت [[انتصاب]] [[جانشین]] موجب اکمال [[دین]] است؛ زیرا معارفی که در عصر [[نبوی]] گفته نشده، به وسیله او [[تشریع]] یا بیانشدنی است<ref>درباره اینکه بخش یادشده، مستقیما از جانب خداوند به امامان گفته شده تا ایشان به مردم ابلاغ کنند یا خیر، در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت و در این مقام، تنها درصدد بررسی فرض نخست - یعنی حق تشریع - هستیم.</ref> بنابراین داشتنِ [[حق]] [[تشریع]] [[امامان]]{{عم}} با اکمال [[دین]] ناسازگار نیست؛ بلکه اکمال [[دین]] را معنادار میکند. ضمن آنکه باید توجه داشت که اکمال [[دین]]، غیر از ختم [[دین]] است و [[آیه]] یادشده، از اکمال [[دین]] سخن گفته است. ازاینرو ناسازگاری میان اكمال [[دین]] و [[حق]] تشريع برای [[امام]] وجود ندارد. به دیگر سخن، مقصود از اکمال [[دین]]، لزوماً این نیست که تمام کلیات و جزئیات [[دین]] بیان شده باشد؛ بلکه اگر برای اکمال [[دین]] چارهای اندیشیده شده که از طریق آن، [[دین]] به کمال خود برسد، باز هم میتوان از اکمال [[دین]] سخن گفت. بنابراین، [[آیه اکمال دین]] نمیتواند [[مقید]] آیه ولایت باشد و اگر [[دلیل]] دیگری بر تقیید پیدا نشود، باید پذیرفت که [[امام]]{{ع}} [[حق]] تشريع حكم را دارد<ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]، ص۱۸۵ تا ۱۸۸.</ref>. | *با توجه به آنچه [[گذشت]]، میتوان گفت [[انتصاب]] [[جانشین]] موجب اکمال [[دین]] است؛ زیرا معارفی که در عصر [[نبوی]] گفته نشده، به وسیله او [[تشریع]] یا بیانشدنی است<ref>درباره اینکه بخش یادشده، مستقیما از جانب خداوند به امامان گفته شده تا ایشان به مردم ابلاغ کنند یا خیر، در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت و در این مقام، تنها درصدد بررسی فرض نخست - یعنی حق تشریع - هستیم.</ref> بنابراین داشتنِ [[حق]] [[تشریع]] [[امامان]]{{عم}} با اکمال [[دین]] ناسازگار نیست؛ بلکه اکمال [[دین]] را معنادار میکند. ضمن آنکه باید توجه داشت که اکمال [[دین]]، غیر از ختم [[دین]] است و [[آیه]] یادشده، از اکمال [[دین]] سخن گفته است. ازاینرو ناسازگاری میان اكمال [[دین]] و [[حق]] تشريع برای [[امام]] وجود ندارد. به دیگر سخن، مقصود از اکمال [[دین]]، لزوماً این نیست که تمام کلیات و جزئیات [[دین]] بیان شده باشد؛ بلکه اگر برای اکمال [[دین]] چارهای اندیشیده شده که از طریق آن، [[دین]] به کمال خود برسد، باز هم میتوان از اکمال [[دین]] سخن گفت. بنابراین، [[آیه اکمال دین]] نمیتواند [[مقید]] آیه ولایت باشد و اگر [[دلیل]] دیگری بر تقیید پیدا نشود، باید پذیرفت که [[امام]]{{ع}} [[حق]] تشريع حكم را دارد<ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]، ص۱۸۵ تا ۱۸۸.</ref>. | ||
== | == مقدمه == | ||
این [[آیه کریمه]] حکایت از [[لزوم امام]] و [[ولی امر]] در [[جامعه]] و برخی ویژگیهای ولی دارد؛ علاوه بر آن، مصداق خاصّی را معرفی میکند که در حال [[رکوع]] در [[راه خدا]] [[انفاق]] کرده است. با توجّه به [[روایات]] و دیدگاه اکثر مفسّران، این مصداق کسی جز [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} نیست؛ مثلاً از [[اهل سنّت]]، [[سیوطی]] در الدّر المنثور ذیل [[آیه]] [[ولایت]] از [[ابن عبّاس]] [[نقل]] کرده است که گفت: "[[علی]] {{ع}} در حال [[رکوع]] [[نماز]] بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به [[فقیر]] [[صدقه]] داد. [[پیامبر]] {{صل}} از [[سائل]] پرسید: چه کسی این [[انگشتر]] را به تو داد و او به [[علی]] اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال [[رکوع]] است. در این هنگام [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} نازل شد<ref>پیام قرآن، ج۹، ص۲۰۲؛ به نقل از: الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۳.</ref>". | |||
از [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] شده است که فرمود: گروهی از [[یهودیان]] [[مسلمان]] شده بودند، وقتی نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمدند پرسیدند: یا [[رسول الله]]! [[موسی]] {{ع}} [[یوشع بن نون]] را به عنوان [[وصیّ]] خود تعیین کرده بود. [[وصیّ]] شما کیست و پس از شما چه کسی بر ما [[ولایت]] دارد؟ این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} پس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: برخیزید، آنها برخاسته، به [[مسجد]] آمدند، دیدند فقیری از [[مسجد]] خارج میشود. به او گفتند: آیا کسی به تو کمک کرد؟ گفت: بلی! این [[انگشتر]] را. پرسیدند: چه کسی؟ گفت: آن مردی که مشغول [[نماز خواندن]] است. پرسیدند: در چه حالی بود؟ گفت: در حال [[رکوع]]. [[پیامبر]] {{صل}} [[تکبیر]] گفتند. [[پیامبر]] فرمود: پس از من [[علی بن ابی طالب]] [[ولیّ]] شما است<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۳.</ref>. | |||
از این [[آیات]]، [[ولایت]] سایر [[ائمه]] {{عم}} نیز استفاده میشود و در [[روایات]] نیز به این مطلب اشاره شده است. از [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] شده است که فرمود: "مقصود از مؤمنانی که [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} [[ائمه]] {{عم}} هستند"<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۸.</ref>. | |||
[[آیه کریمه]] - به ویژه با ضمیمه شدن به [[آیه]] دوم که از [[پیروزی]] [[حزب الله]] خبر میدهد- حاکی از این است که [[خدا]] و [[پیامبر]] و [[ائمه]] [[ولایت امر]] [[مردم]] را بر عهده دارند و مفهوم ولی، اولی به تصرّف است؛ در نتیجه [[سرپرستی]] و [[پیشوایی]] و [[رهبری]] [[مردم]] در [[اختیار]] [[ائمه معصومین]] {{عم}} است. | |||
البته [[آیات]] درباره [[امامت]] به ویژه [[امامت]] و [[ولایت امیر المؤمنین]] {{ع}} بسیار بیشتر از این است و آنچه [[نقل]] شد از باب نمونه بود<ref>ر. ک: احقاق الحق، ج۲ و ۳؛ الغدیر علی فی القرآن و....</ref><ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امامشناسی ۵ (کتاب)|امامشناسی]]، ص۴۰-۴۱.</ref>. | |||
در این [[آیه]] نیز چند نکته قابل توجّه است: | |||
# به [[اتفاق]] [[شیعه]] و [[سنی]] این [[آیه]] در [[شأن]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نازل شده است. | |||
# لفظ {{متن قرآن|إِنَّمَا}} در صدر [[آیه]] از طرفی [[ولایت]] و [[سرپرستی]] سه دسته را [[اثبات]] و از طرف دیگر [[ولایت]] غیر این سه دسته را [[نفی]] میکند ({{متن قرآن|إِنَّمَا}} مرکب از "انّ" است که افاده [[اثبات]] میکند و "ما" که افاده [[نفی]] میکند)، پس به جز [[خدا]] و پیامبرش و آن اشخاصی که در خارج ویژگی خاصّی دارند (مصداق خارجی [[آیه]])، دیگران [[ولایتی]] بر [[مردم]] ندارند. | |||
# دسته سوم که ولایتشان قرین [[ولایت]] [[خدا]] و [[رسول]] قرار گرفته، باید با آنها سنخیت داشته و همانند [[خدا]] و [[رسول]] از [[اشتباه]] و [[لغزش]] به دور باشند؛ یعنی دارای [[علمی]] باشند که [[اشتباه]] در آن نیست و عملاً نیز مرتکب [[خطا]] نشوند و خلاصه [[معصوم]] باشند<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امامشناسی ۵ (کتاب)|امامشناسی]]، ص۲۳-۲۴.</ref>. | |||
==بررسی تطبیقی [[تفسیر]] [[آیات ولایت]]== | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند * و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بیگمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۵-۵۶.</ref>. | |||
[[آیات]] یاد شده که در [[عرف]] [[قرآن پژوهان]] [[شیعی]] به آیات ولایت نامبردار است، از جمله آیاتی است که تفسیر آنها بین [[فریقین]]، تفاوتی بسیار دارد. | |||
دیدگاه متنوع فریقین درباره این آیات، مباحث متعدد [[تاریخی]]، [[حدیثی]]، [[تفسیری]] و [[کلامی]] را در پی داشته است. محور اصلی این تنوع ناشی از مسئله اساسی «[[نص بر امامت]]» در [[اندیشه شیعی]] و [[انکار]] و یا حداقل تردید در آن از سوی [[اهل سنت]] است. | |||
بحث درباره این آیات و [[شأن نزول]] آنها، ریشه در عصر [[صحابه]] دارد؛ آنگاه با گسترش نسبی، عصر [[تابعین]] را پشت سر گذاشته است؛ سپس با بررسیهای موشکافانه [[مفسران]] و [[دین]] پژوهان فریقین در مدلول این آیات و [[روایات]] مربوط به آن، مباحث متنوع کلامی، تاریخی و تفسیری را پدید آورده است. | |||
'''واژگان''': {{متن قرآن|إِنَّمَا}}: این واژه برای تخصیص وضع شده است، بنابراین آنچه پس از این کلمه میآید، [[اثبات]] میشود و غیر آن [[نفی]] میگردد؛ برای نمونه اگر کسی به دیگری بگوید: {{عربی|إنما لک عندی درهم}} مانند آن است که بگوید: {{عربی|أنه لیس لک عندی إلا درهم}}، «جز یک درهم چیزی دیگر بر عهده من نداری» یا چون میگوید: {{عربی|انما لقیتع الیوم زیدا}} به این معناست که امروز تنها زید را [[ملاقات]] کردم و کسی دیگر را ملاقات نکردم<ref>ابن هشام، مغنی اللبیب، ج۱، ص۳۹: فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۰۰ و برای توضیح بیشتر ر.ک: طبرسی، مجمع البیان. ج۳، ص۳۲۲.</ref>. | |||
{{متن قرآن|وَلِيُّ}}: این واژه از ماده «و ل ی» است و «وَلْیْ» بر (وزن [[فلس]]) به حصول دو چیز (یا بیشتر) در کنار هم بدون آنکه بین آنها چیزی دیگر فاصله شود، گفته میشود<ref>ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۸ ماده از «و ل ی».</ref>؛ به همین جهت، برخی ارباب لغت آن را به معنای نزدیک و [[قرب]] میدانند<ref>ر.ک: عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱، فیومی، المصباح المنیر، ص۶۷۲. در همه موارد به ماده «ولی» مراجعه شود.</ref>. فیومی میگوید: {{عربی|الولی بمعنی الفاعل من ولیه إذا قام به و کل من ولی أمر أحد فهو ولیه}}؛ ولی به معنای فاعل از وَلِیَه، کسی را گویند که به کار دیگری [[قیام]] کند و هر کس کار دیگری را به عهده گرفت، ولی او است»<ref>فیومی، المصباح، ج۲، ص۳۵۰.</ref>. همین معنا را لسان العرب<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «ولی».</ref>، الصحاح<ref>جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۹.</ref>، [[النهایة فی غریب الحدیث]] و الاثر<ref>ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۵، ص۲۲۷.</ref>، معجم مقاییس اللغة<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱.</ref>، [[المحیط]] فی اللغة<ref>عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۰.</ref> و... نیز گفتهاند. آنان برای این معنا چنین مثال میزنند: {{عربی|ولی الیتیم الذی یلی أمره و یقوم بکفایته و ولی المرأة الذی یلی عقد النکاح علیها}}<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ ابن اثیر، النهایة، ج۵، ص۲۲۷ و دیگران. ولاء نصرت و محبت عبارت از این است که، دو شیء در اثر قرب به یکدیگر، از دوستی و یا نصرت یکدیگر برخوردار باشند، در قرآن این معنی هم برای انسانها به کار رفته و فرموده: {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}} «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱ و هم بین خدای سبحان و بندگان او در آیه {{متن قرآن|إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ}} «ای مؤمنان! اگر (دین) خداوند را یاری کنید او نیز شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد» سوره محمد، آیه ۷ محصول ولایت خدا، محبت و نصرت صادق و بازده ولایت با غیر خدا، محبت و نصرت کاذب است که در قیامت ظهور و بروز میکند. قرآن میفرماید: {{متن قرآن|يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا}} «روزی که هیچ دوستی از دوستی نمیتواند هیچ پشتیبانی کند و یاری نمیشوند» سوره دخان، آیه ۴۱.</ref>. | |||
بنابراین، «ولی» مالک [[تدبیر]] است؛ یعنی کسی که برای تدبیر و [[اداره جامعه]]، [[یتیم]] یا [[زن]]، به آنان نزدیک میشود و به رتق و فتق امور آنان (در حیطه [[ولایت]] خود) مبادرت میورزد<ref>ولایت به این معنا به طور روشن در آیه ۲۸۲ بقره به کار رفته است که میفرماید: {{متن قرآن|...فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ...}} «باید سرپرست او دادگرانه املا کند» برای توضیح بیشتر درباره معنای «ولایت» و کاربرد آن در قرآن و روایات ر.ک: شریف مرتضی، الفصول المحتارة، ص۲۲؛ همو، رسائل شریف مرتضی، ج۳، ص۲۵۳؛ مؤلفان: الامامة و الولایة فی القرآن الکریم، ص۵۷-۶۴.</ref>. | |||
یکی از اسمای حسنای [[خداوند سبحان]] «ولی» است. [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ}}<ref>«آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.</ref>. در این [[آیه]] میفرماید: نه تنها [[خدا]] ولایت دارد، بلکه بنا به ضمیر فصل تنها ولی، خداست. «ولی» در [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ}}<ref>«و اوست که باران را پس از آنکه (مردم) نومید شوند فرو میفرستد و بخشایش خویش را میگستراند و او سرور ستوده است» سوره شوری، آیه ۲۸.</ref> به معنای [[مدبر]] امور است؛ خدا که تدبیر کننده هستی است، [[باران]] فرو میفرستد و رحمتش را گسترش میدهد<ref>علامه طباطبایی، مالکیت تدبیر را در تمام مشتقات کلمه «ولایت» جاری میداند. ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.</ref>. | |||
در تمام موارد استعمال ماده «و. ل. ی»، [[قرب]] و نزدیکی با نوعی ارتباط نهفته است و چگونگی این ارتباط به مورد آن بستگی دارد که باید آن را با قراین و شواهد [[شناخت]]؛ از همین رو برخی لغتدانان «ولی» را به معانی دیگر مانند «[[ناصر]]»، «[[دوست]]» و... دانستهاند که ظاهراً به موارد استعمال آن توجه دارند. | |||
[[زکاة]]: [[زکات]] به معنای «نمو و زیادت» است. [[راغب]] میگوید: {{عربی|اصل الزکاة: النمو الحاصل من برکة الله تعالی}}؛ «زکات نموی است که از [[برکت]] [[خدا]] پدید میآید و اگر به آنچه [[انسان]] از [[مال]] خود به [[نیازمندان]] میدهد، زکات گفته میشود، به این خاطر است که، مایه برکت و نمو مال و پالایش نفس است، یا مایه نمو و پالایش نفس هر دو میباشد»<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۸۰، ماده «ز. ک. و»</ref>. | |||
ظاهراً در این معنا برای زکات بین لغتشناسان اختلافی نیست. | |||
[[رکوع]]: رکوع به معنای انحنا و خم شدن است. ابن فارس میگوید: {{عربی|الراء و الکاف و العین أصل واحد یدل علی انحناء فی الانسان و غیره، یقال رکع الرجل اذا انحنی و کل منحن «راکع»}}<ref>ر.ک: ابن فارس، مجمل اللغة، ج۲، ص۴۱۷، مادة «ر. ک. ع»؛ جوهری، الصحاح، ج۳، ص۱۲۲۲، مادة «ر. ک. ع»؛ فراهیدی، ترتیب العین، ج۱، ص۷۰۸؛ فیومی، المصباح، ص۲۳۷، مادة «ر. ک. ع»؛ ابن درید، جمهرة اللغة، ج۲، ص۷۷۰، مادة «ر. ک. ع».</ref>؛ ماده «ر. ک. ع» بر خم شدن و انحنا در انسان و غیر انسان دلالت دارد، گفته میشود: {{عربی|رکع الرجل}}، «هنگامی که خم باشد و هر خم شدهای را راکع گویند»؛ سپس این معنا در [[شرع]] در خم شدن مخصوص در [[نماز]] به کار رفته است؛ بنابراین، اصل معنای رکوع انحناست و اگر برخی آن را به معنای [[تواضع]] به کار بردهاند<ref>مانند، راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۶۴، مادة «ر. ک. ع».</ref>، از باب استعمال سبب و [[اراده]] مسبب است؛ زیرا انحنا موجب تواضع و [[تذلل]] میشود<ref>در این زمینه بحث بیشتری خواهیم داشت.</ref>. | |||
[[حزب]]: جماعتی که بر یک [[عقیده]] و [[هدف]] باشند، حزب نامیده میشوند. «فراهیدی» میگوید: {{عربی|کل طائفة تکون اهواؤهم واحدة فهم حزب}}<ref>فراهیدی، ترتیب العین، ج۱، ص۳۷۵، مادة «ح. ز. ب».</ref> و فیومی به [[طور]] مطلق میگوید: {{عربی|الحزب: طائفة من الناس}}<ref>فیومی، فیومی، المصباح، ص۱۱۳.</ref>. | |||
به نظر میرسد هر جا این کلمه، به چیزی اضافه شود، معنای همعقیده بودن و هدف واحد داشتن در آن وجود دارد؛ مانند {{عربی|حزب الله}} و {{عربی|حزب الشیطان}} که هر کدام از آنان، جماعتی دارای عقیده و هدفی مشترک هستند.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص ۲۳</ref>. | |||
===بررسی دیدگاه [[شیعه]]=== | |||
در نگاه [[دینپژوهان]] [[شیعی]] این دو [[آیه]] مستقل از [[آیات]] قبل و بعد آنها، در یک [[سیاق]] نیست و بدون الغای خصوصیت از مورد نزولشان، بر [[امامت امام علی]]{{ع}} (وبا تنقیح مناط بر دیگر ائمة{{عم}}) دلالت دارد. مورد [[نزول]] این آیات بدون [[شک]] بنا به [[احادیث متواتر]] از [[فریقین]]، درباره [[تصدق]] [[انگشتر]] به وسیله [[امام علی]]{{ع}} در حین [[رکوع]] [[نماز]] بوده است. | |||
شیعه دلالت [[آیات ولایت]] را بر امامت امام علی{{ع}} [[قطعی]] میداند<ref>شیخ مفید (م. ۴۱۳). الافصاح فی الامامة، ص۱۳۴؛ شریف مرتضی (سید مرتضی هم ۴۳۶)، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۱۷- ۲۴۸؛ طوسی (شیخ الطائفة م. ۲۶۰)، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹؛ طبرسی، مجمع البیان. ج۲، ص۳۲۲-۳۲۷: (خواجه نصیرالدین م. ۶۷۲)، تجرید الاعتقاد (همراه با کشت المراد)، ص۲۸۹؛ حلی (علامه حلی م. ۷۲۶). کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، ص۲۸۹ - ۲۹۰ و معارج الفهم فی شرح النظم، ص۵۰۰ - ۵۰۱؛ شرف الدین، المراجعات، ص۱۵۶-۱۶۳ و ابن بطریق، عمدة، ص۱۱۹- ۱۲۵؛ مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۷۳-۸۳ و....</ref> و برخی از آنان این آیه را [[نص]] در این معنا و قویترین دلیل و یا عمده [[استدلال]] شیعه بر [[امامت]] میشمرند<ref>مانند: طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰؛ مجلسی، مرآة العقول. ج۲، ص۳۲۷.</ref>. | |||
'''مبانی دیدگاه شیعه''': | |||
#«انما» - همانگونه که ملاحظه کردید- بنا به نظر [[اهل لغت]] برای نشان دادن مفهوم [[حصر]] وضع شده است. | |||
#«ولی» در این آیه به معنای [[اولی به تصرف]] و [[والی]] است که با معنای [[امام]] و [[خلیفه]] مترادف میباشد؛ زیرا معانی دیگر ولی مانند [[یاور]] و [[دوست]] به برخی [[مؤمنان]] که در این [[آیات]] بیان شده، اختصاص ندارد، بلکه همه مؤمنان یاور و [[دوستدار]] یکدیگرند؛ همانگونه که [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند»... سوره توبه، آیه ۷۱.</ref><ref>ممکن است گفته شود ولایت در این آیه نیز به معنای متصرف است؛ زیرا ادامه آیه میفرماید: {{متن قرآن|يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...}} «که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» در کار یکدیگر تصرف مینمایند، لیکن این تصرف محدود و متقابل است، بر خلاف آیه مورد بحث که محط آن تصرف به معنای تدبیر و رتق و فتق امور و یک طرفه میباشد و تصرف متقابل در آن با توجه به ولایت خدا و رسول او در آیه، بیمعناست.</ref> ولی در [[آیه ولایت]]، به معنای اولی به تصرف نیز همه مؤمنان را شامل نمیشود؛ زیرا در این صورت [[مولی]] و [[مولی علیه]] یکی خواهد شد؛ پس ناگزیر مراد بعضی از مؤمناناند. و آن بعض کسی جز [[امام علی]]{{ع}} که [[آیه]] درباره وی نازل شده، نیست. | |||
#جمله {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} بنا به گفته ارباب [[ادب]]، در موضع [[حال]] از ضمیر {{متن قرآن|يُؤْتُونَ}} به معنای هیئت خاص خم شدن در [[نماز]] است<ref>ر.ک: قیسی، مشکل اعراب القرآن، ج۱، ص۲۳۵؛ العکبری، املاء ما من به الرحمن، ج۱، ص۲۱۹.</ref>. [[شیعه]] برای استفاده این معنا از [[آیات ولایت]]، از دو راه استفاده میکند: | |||
'''تحلیل درونمتنی از آیات ولایت''': استفاده از تحلیل واژگان و تعابیر آیات ولایت با توجه ویژه به مورد [[نزول]] این آیات (که از طریق [[روایات اهل بیت]]{{عم}} و نیز چندین نفر از [[صحابه]] و [[تابعین]] نقل شده)، نظر شیعه را تأمین کرده است. مضمون این [[روایات]] به [[طور]] یکسان میگوید: آیات ولایت در پی رخداد [[تصدق]] [[انگشتر]] در نماز به وسیله [[امام علی]]{{ع}} نازل شده است. سبک و [[سیاق]] این [[آیات]] نیز [[گواه]] این است که آنها در پی حادثهای نازل شدهاند. مفاد این آیات چنین است: ولی شما [[خدا]] و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و مؤمناناند. [[ولایت]] عبارت است از یک نحوه [[قرب]] و نزدیکی که از نوعی ارتباط حکایت میکند؛ از جمله ارتباط [[محبت]]، [[نصرت]] و [[تصرف]]. ولایت محبت و نصرت به برخی [[مؤمنان]] اختصاص ندارد و همه مؤمنان [[محب]] و [[ناصر]] یکدیگرند. پس مراد، [[ولایت تصرف]] است که باعث و مجوِّز نوع خاصی از دخالت و تصرف و [[تدبیر]] شده است. در [[آیه شریفه]] با توجه به سیاق آن، ولایت به این معنا نسبت به خدا و [[رسول]] و مؤمنان به یک معناست؛ زیرا ولایت را به صورت مفرد و با یک تعبیر به همه نسبت داده است. [[قرآن]] برای [[رسول خدا]]{{صل}} ولایت [[قیام]] به [[تشریع]]، [[دعوت به دین]]، [[تربیت]] [[امت]]، [[تبیین وحی]] و [[حکومت]] بر آنان را ثابت دانسته است و این همه را از [[شؤون]] و [[مناصب]] [[رسالت]] ایشان میشناسد و میفرماید: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>؛ و [[آیه]]: {{متن قرآن|إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۲.</ref> با تو به [[راه راست]] [[هدایت]] میکنی» و نیز: {{متن قرآن|...يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ...}}<ref>«...و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref> و آیاتی دیگر...؛ سپس در آیه مورد بحث، این ولایت با واو عطف {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا...}} را که جز بر امام علی{{ع}} منطبق نیست، به [[ولایت خدا]] و رسول عطف کرده است که همان شؤون را دارا میباشد. البته این ولایت برای [[خداوند]] به [[طور]] اصالت و برای رسول خدا{{صل}} و امام علی{{ع}} به [[تبعیت]] و با [[اذن پروردگار]] خواهد بود. | |||
'''تحلیل برونمتنی (استناد به [[روایات]])''': در کتاب اول [[تفسیر تطبیقی]]، در بحث مبانی [[تفسیر]] از منظر [[شیعه]]، ملاحظه شد که در نگاه شیعه همانگونه که [[قرآن]] میفرماید [[تفسیر]] و تبیین [[آیات]] بر عهده [[رسول خدا]]{{صل}}، نهاده شده و قول ایشان [[حجت]] است (و این یکی از [[شؤون]] [[رسالت]] حضرت به شمار میآید)، پس از رسول خدا{{صل}} نوبت به [[اهل بیت]]{{عم}} رسیده و قول آنان نیز در تفسیر حجت میباشد. | |||
در منابع [[شیعی]] روایاتی دیده میشود که برخی از آنها نیز با [[سند صحیح]] میگوید [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[آیات ولایت]] را تفسیر کردند و از جمله موارد آن در [[غدیر خم]] بود؛ زیرا این آیات با مسئله [[غدیرخم]] گره خوردهاند و آنچه [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} در [[غدیر]] [[مأمور]] به [[ابلاغ]] آن شدند، تفسیر همین «[[ولایتی]]» بود که [[خداوند]] در آیات ولایت بر حضرت نازل کرده بود. از جمله این [[روایات]]، روایتی است از ابوجعفر [[کلینی]] (م ۳۲۸ یا ۳۲۹ه. ق) با سند صحیح از زرارة، [[فضیل بن یسار]]، [[بکیر بن اعین]]، [[محمد بن مسلم]]، [[برید بن معاویه]] و أبی الجارود که همگی از [[امام باقر]]{{ع}} چنین نقل میکنند: | |||
{{متن حدیث|أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً{{صل}} أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ- {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ{{ع}} يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ}}؛ | |||
[[خداوند]]، پیامبرش را به [[ولایت علی]]{{ع}} [[فرمان]] داد و بر او چنین نازل کرد: «تنها ولی شما [[خدا]] و [[رسول]] و مؤمنانی هستند که [[نماز]] به پا میدارند و در [[رکوع]] [[زکات]] میدهند و نیز خداوند [[ولایت اولی الامر]] را [[واجب]] کرد؛ آنان از [[حقیقت]] [[ولایت]] [[آگاه]] نبودند، پس خداوند به محمد{{صل}} فرمان داد ولایت را برای آنان [[تفسیر]] کند همانگونه که [[احکام]] نماز، زکات، [[روزه]] و [[حج]] را تفسیر میکند. چون این فرمان رسید، حضرت دلتنگ شد و نگران بود که نکند [[مردم]] از دینشان برگردند و ایشان را [[تکذیب]] کنند. حضرت با چنین دلتنگیای، به پروردگارش [[رجوع]] کرد و چاره خواست؛ آنگاه خداوند چنین [[وحی]] فرستاد: «ای رسول، آنچه را بر تو نازل شد، [[ابلاغ]] کن که اگر نکنی، [[رسالت]] آن را انجام ندادهای و خدا تو را از [[شر]] مردم نگه میدارد».... پس حضرت به [[فرمان خدا]] امر ولایت را آشکار ساخت و به معرفی ولایت علی{{ع}} در [[روز غدیر خم]] پرداخت و... به مردم فرمان داد تا حاضران آن را به اطلاع غایبان برسانند»<ref>کلینی، الکافی، کتاب الحجة، باب {{عربی|ما نص الله عزوجل و رسوله علی الأئمة{{عم}} واحدا واحدا}}، ج۱، ص۲۸۹، رقم حدیث ۴ و ص۲۹۰، رقم حدیث ۶.</ref>. | |||
به همین معنا روایاتی از [[عیاشی]] ([[محمد بن مسعود]]، م. ۳۲۰ه. ق) از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که چنین میفرماید: | |||
چون [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ...}} نازل شد، بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} گران آمد و نگران بودند [[قریش]] ایشان را تکذیب کنند؛ پس خداوند چنین نازل کرد: {{متن قرآن|أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>؛ آنگاه حضرت در [[روز غدیر خم]] به این امر پرداخت و آن را [[ابلاغ]] کرد»<ref>تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۸، رقم حدیث ۱۳۰۳، ۱۲۹۷ و ۱۳۰۰ و نیز به همین معنا از امام هادی{{ع}}، ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۷، رقم ۳۲۸.</ref>. | |||
از [[آیات قرآن]] نیز میتوان شواهدی بر این پیوند (پیوند مسئله [[غدیرخم]] با [[آیه ولایت]]) و [[نگرانی]] حضرت از ابلاغ آن را یافت (که در بحث «[[آیه تبلیغ]]» به تفصیل مطرح خواهد شد). در [[احادیث اهل سنت]] نیز به برخی از این شواهد اشاره شده است؛ از جمله [[حدیثی]] که [[طبرانی]] ([[حافظ]] سلیمان بن احمد الطبرانی، م. ۳۶۰ه. ق) با سند خود از «[[عمار بن یاسر]]» نقل میکند: | |||
«[[حضرت رسول]]{{صل}} پس از [[نزول]] آیه ولایت آن را قرائت کرد و سپس فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۲۰، رقم ۶۲۲۸، حموئی. فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵ به نقل از ابن مردویه.</ref>. | |||
حدیثی دیگر به نقل از حسن بن ابی طاهر جاوایی (م، [[قرن ششم]]) است که با سند خود از [[اهل سنت]] از [[زید بن ارقم]] از [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خطبه غدیر]] چنین نقل میکنند: | |||
«ای [[مردم]]، [[علی بن ابی طالب]] ولی شما پس از [[خدا]] و [[رسول]] او است...؛ [[خداوند]] در این باره چنین نازل کرده است: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...}}<ref>به نقل از: ابن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین، ص۸۰.</ref>. | |||
[[پیامبر خدا]]{{صل}} در حین [[تفسیر]] [[ولایت]] و ابلاغ رسمی [[ولایت امام علی]]{{ع}} در غدیرخم، همانند [[آیه قرآن]]، ولایت ایشان را همردیف ولایت خود قرار داد و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}. | |||
در بررسی [[تفسیر آیه]] ([[تبلیغ]]) [[عصمت]] با تفصیل و با شواهدی بیشتر از [[منابع اهل سنت]]، در این باره بحث خواهد شد. | |||
در برخی [[روایات]]، ائمة [[طاهرین]]{{عم}} نیز [[آیه]] را همانند [[تفسیر]] [[پیامبر خدا]]{{صل}}، معنا کردهاند؛ مانند این [[حدیث]] از [[امام صادق]]{{ع}} که میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...}} {{متن حدیث|يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ}}؛ مراد از «ولی» در این آیه کسی است که اولی به شماست؛ یعنی سزاوارتر به شما در امور، [[جان]] و مالتان است»<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۸، رقم حدیث ۳ و نیز: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص ۲۶</ref>. | |||
===بررسی دیدگاههای [[اهل سنت]]=== | |||
اهل سنت سه نوع تلقی از [[آیات ولایت]] دارند و این تنوع ناشی از پذیرش روایات در مورد [[نزول]] آیات ولایت یا عدم پذیرش آن، با چگونگی الغای خصوصیت از مورد نزولشان است. | |||
====گروه اول: پذیرش [[شأن نزول]] بدون الغای خصوصیت==== | |||
این گروه با پذیرش [[احادیث]] [[تصدق]] [[انگشتر]] از سوی [[امام علی]]{{ع}}، بدون الغای خصوصیت از آنها، آیات ولایت را تنها بر همان معنای مورد نزول حمل میکنند. این نوع تفسیر از آیه ریشه در عصر [[صحابه]] دارد. در بین صحابه کسی منکر نزول این [[آیات]] در حادثه تصدق انگشتر به وسیله امام علی{{ع}} نبود و کسی از آنان معنای آیه را با الغای خصوصیت از رخداد نزول آن تعمیم نداده بود. در عصر [[تابعین]] نیز این [[اندیشه]] در نزد برخی از آنان مورد پذیرش بوده است. به زودی با اسامی صحابه و تابعین در این مورد آشنا خواهید شد. از این گروه میتوان به «[[جصاص]]» ([[ابوبکر]]، احمد رازی، م. ۳۷۰ ه. ق) اشاره کرد. وی پس از آنکه میگوید: | |||
«از [[مجاهد]]، سدی، [[ابی جعفر]]{{ع}}، [[عتبة بن ابی حکیم]]، [[روایت]] شده که این آیه در مورد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در حین تصدق انگشتر در [[حال]] [[رکوع]]، نازل شده است».... | |||
آیه را بر مورد نزول خود حمل میکند؛ سپس به اشکالهایی که در تطبیق این آیه بر مورد نزولش وجود دارد، میپردازد و به آنها پاسخ میدهد<ref>جصاص، احکام القرآن، {{عربی|باب العمل الیسیر فی الصلوة}}، ج۲، ص۵۵۸.</ref>. | |||
«الکیا الطبری» ([[ابوالحسن]]، علی الطبری الهراسی، م. ۵۰۴ ه. ق) نیز در زمره همین گروه به شمار میآید<ref>به نقل از، قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱ (درباره ترجمه الکیا الطبری، ر.ک: ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱۹، ص۳۵۰، رقم ترجمة ۲۰۷).</ref>. اینان بر اساس مبنای خود جواز اعطای [[صدقه]] در [[حال]] [[نماز]] را از دلالت [[آیه]] استفاده کردهاند. | |||
'''مبانی دیدگاه اول''': دیدگاه اول بر یک سلسله مبانی متکی است که عبارتاند از: | |||
#جمله {{متن قرآن|وَهُمْ رَاكِعُونَ}} در موضع حال برای فاعل {{متن قرآن|وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ}} است. | |||
# صدقه مستحبی [[زکات]] نامیده میشود؛ زیرا [[امام علی]]{{ع}} [[انگشتر]] خود را به عنوان صدقه مستحبی اعطا کردند. | |||
#عمل قلیل در نماز موجب بطلان آن نیست. | |||
#تطبیق صیغههای جمع در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> بر یک فرد، از باب [[ترغیب]] و [[تشویق]] دیگران برای عمل به مانند او و نشان دهنده ویژگی [[مؤمنان]] است که برای [[نیکی]] و [[احسان]] و [[تفقد]] [[نیازمندان]]، سرعت به [[خرج]] میدهند<ref>ر.ک: جصاص، احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۹؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱؛ شاید بتوان «حسن بن محمد بن حسین القمی النیشابوری» را نیز در زمره همین گروه قرار داد. وی پس از آنکه مناقشات گوناگونی بر تطبیق آیه شریفه بر مورد نزولش میآورد و به برخی از آنها پاسخ میدهد، میگوید: «الحق أن صحت الروایة فللآیة دلالة قویة علی عظم شأن علی{{ع}} و المناقشة فی أمثال ذلک تطویل بلا طائل»... ر.ک: نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان (هامش تفسیر طبری)، ج۶، ص۱۷۰.</ref>. | |||
'''بررسی و نقد دیدگاه اول''': در نقد این نظریه همین مقدار کافی است که بپرسیم: چگونه میتوان با توجه به اختصاص داشتن [[آیه]] به مورد [[نزول]] خود، [[ولایت]] را به معنای [[نصرت]] یا [[محبت]] معنا کرد؟ معنای محبت و نصرت با اختصاص داشتن مورد نزول منافات دارد. در سخن این گروه مطلبی در پاسخ به این ابهام مطرح نشده و درباره آن بحثی طرح نگردیده است.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص ۳۰</ref>. | |||
====گروه دوم: پذیرش [[شأن نزول]] با الغای خصوصیت==== | |||
این گروه با الغای خصوصیت از مورد [[نزول آیه]] درباره [[تصدق]] [[امام علی]]{{ع}} به نیازمند، به عمومیت مفاد آیه قایل شدهاند. در [[کلام]] این گروه صراحتی در رد و [[انکار روایات]] در [[شأن نزول آیات]] نیست، بلکه گاهی با پذیرش این [[روایات]]، آیه را بر مبنای آنها نیز [[تفسیر]] میکنند. | |||
بیشتر [[مفسران اهل سنت]] در زمره این گروهاند؛ از جمله «[[ابن جریر طبری]]، م. ۳۱۰ ه. ق»<ref>طبری، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶، بنا بر احتمال دیگر، طبری در زمره گروه اول محسوب میشود؛ زیرا این تعبیر از او ابهام دارد که میگوید: {{عربی|یعنی تعالی ذکره بقوله انما ولیکم الله.....لیس لکم ایها المؤمنون ناصر الا الله و رسوله و المؤمنون الذی صفتهم ما ذکر تعالی ذکره...}}. و در عبارت دیگرش میگوید: {{عربی|... فان أهل التأویل اختلفوا فی المعنی به فقال بعضهم علی بن أبی طالب و قال بعضهم عنی به جمیع المؤمنین}}؛ بنابراین، مشخص نیست طبری جزء کدام یک از این دو دسته است.</ref> (بنابر یک احتمال)، «[[واحدی نیشابوری]]، م. ۴۶۸ ه. ق)»<ref>واحدی نیشابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۰۱.</ref>، «[[بغوی]]، م. ۵۱۶ ه. ق»<ref>بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.</ref>، «[[زمخشری]]، م. ۵۲۸ ه. ق»<ref>زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.</ref>، «ابن [[عطیه]] اندلسی، م. ۵۴۱ ه. ق»<ref>ابن عطیة اندلسی، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹. «درباره وفات ابن عطبه اندلسی، تاریخ ۵۴۲ و ۵۴۶ نیز گفته شده است، ر.ک: مقدمة المحرر الوجیز، ج۱، ص۲۶».</ref>، «[[فخر رازی]]، م. ۶۰۶ ه. ق»<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵ و ۳۱.</ref>، «[[قرطبی]]، م. ۶۷۱ ه. ق»<ref>قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref>، «[[نسفی]]، م. ۷۱۰ه. ق»<ref>نسفی، مدارک التنزیل و حقایق التأویل، ج۱، ص۲۸۹.</ref>، «[[ثعالبی]]، م. ۸۷۵ ه. ق»<ref>ثعالبی، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۹۶.</ref>، «[[عمادی]]، م. ۹۸۲ه. ق»<ref>عمادی، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹.</ref> و [[آلوسی]]، م. ۱۳۲۷ه. ق»<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۴.</ref> و.... | |||
برخی از این [[مفسران]] تصریح دارند که این دیدگاه قول [[جمهور]] [[مفسران اهل سنت]] است<ref>مانند، بغوی. معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷ و نیز: ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز. ج۲، ص۲۰۹.</ref>. | |||
'''مبانی دیدگاه گروه دوم''': مبانی دیدگاه دوم عبارتاند از: | |||
# [[ولایت]] در [[آیه]] به معنای [[نصرت]] و یا [[محبت]] است. | |||
#{{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...}} بر هر مؤمنی [[صدق]] میکند و هر مؤمنی ولی [[مؤمن]] دیگر است همانند این آیه که میفرماید: {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref> | |||
#خصوصیات نامیده شده در آیه برای [[تمییز]] [[مؤمنان]] از [[منافقان]] است<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ و دیگران.</ref>؛ زیرا منافقان بر [[نماز]] [[مداومت]] ندارند؛ همانگونه که [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|...يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«بیگمان منافقان، با خداوند نیرنگ میبازند و او نیز با آنان تدبیر میکند و (اینان) چون به نماز ایستند با گرانجانی میایستند، برابر مردم ریا میورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمیکنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.</ref>. پس اوصاف در [[آیات ولایت]] بر همه [[مؤمنان واقعی]] صدق میکند. | |||
#در فراز {{متن قرآن|...وَهُمْ رَاكِعُونَ}} چند احتمال وجود دارد: | |||
##به معنای {{عربی|و هم خاضعون}}؛ [[خاضع]] در برابر تمام امرها و نهیهای [[خداوند]] و یا در [[حال]] اعطای [[زکات]]، خاضعاند و بر [[نیازمندان]] [[تکبر]] نمیورزند<ref>شوکانی، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱ و دیگران.</ref>. | |||
##مراد از [[رکوع]] همان رکوع اصطلاحی است؛ یعنی از [[ویژگیهای مؤمنان]] برپا داشتن نماز است که مشتمل بر رکوع نیز هست، لیکن بیان آن در آیه، برای [[شرافت]] و اهمیت دادن به رکوع میباشد. | |||
## [[صحابه]] در هنگام [[نزول آیه]] در حالتهای گوناگون بودند؛ گروهی نماز را به پایان برده، گروهی از [[نیازمندان]] [[دستگیری]] میکردند، و گروهی در [[حال]] [[رکوع]] [[نماز]] بودند. این حالتهای گوناگون باعث شد [[آیه]] به تمام آنان اشاره کند<ref>فخر رازی، مفتایح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ و دیگران.</ref>. | |||
'''بررسی و نقد دیدگاه گروه دوم''': این دیدگاه ریشه [[نبوی]] ندارد و از [[صحابه]] نیز چنین معنایی - تعمیم در [[آیه ولایت]] و الغای خصوصیت از رخداد [[نزول]] آن - برای آیه نشده است. البته برخی مانند [[ابن تیمیه]] به [[ابن عباس]] چنین نسبتی میدهد، ولی این نسبت پنداری بیش نیست و در نقد دیدگاههای وی خواهد آمد) نقطه آغاز چنین معنایی از دوره [[تابعین]] است. برخی از آنان بدون آنکه اختصاص [[نزول آیه]] به [[امام علی]]{{ع}} را [[انکار]] کنند، آن را با الغای خصوصیت، تعمیم داده، این [[ولایت]] را نسبت به هر مؤمنی ادعا کردهاند؛ از جمله «سدی» ([[اسماعیل بن عبدالرحمن]] از تابعین، م. ۱۲۷ه. ق)<ref>درباره ترجمه «سدی» ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۶۴ رقم ترجمة ۱۲۴.</ref> که میگوید: | |||
{{عربی|هؤلاء جمیع المؤمنین و لکن علی بن ابی طالب مر به سائل و هو راکع فی المسجد فأعطاه خاتمه}}؛ «مراد از [[مؤمنان]] در آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} همه مؤمناناند؛ لیکن [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} در [[مسجد]] در حال رکوع، [[انگشتر]] خود را به نیازمند بخشید»<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.</ref>. | |||
باز این خبر در [[منابع اهل سنت]] از [[عبدالملک]] بن ابی سلیمان به نقل از [[امام باقر]]{{ع}}، رسیده که در آن آمده است: از ابوجعفر درباره {{متن قرآن|...الَّذِينَ آمَنُوا...}} پرسیدم، حضرت فرمود: «مؤمنان مرادند. گفتم: [[مردم]] میگویند این آیه درباره علی{{ع}} نازل شده است. حضرت فرمود: علی{{ع}} از مؤمنان است»<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶. وی از عبد بن حمید و ابن المنذر (علی بن المنذر، م. ۲۵۶) این حدیث را نقل کرده است.</ref>. | |||
[[بغوی]] نیز در تفسیرش این قول را به جویبر به ضحاک ([[الضحاک بن مزاحم]] از تابعین، م. ۱۰۶ق)<ref>درباره ترجمه «ضحاک» ر.ک؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۵۹۸ رقم ترجمه ۲۳۸، وی در دیدگاه برخی بزرگان رجال شناس ضعیف قملداد شده است.</ref> نسبت میدهد. وی نیز گفته است مراد از {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...}} تمام [[مؤمنان]] هستند که بر یکدیگر [[ولایت]] دارند<ref>بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.</ref>. | |||
در منابع [[فریقین]] فرد دیگری از [[تابعین]] که قایل به چنین تعمیمی در [[آیه]] باشد، وجود ندارد. [[حدیث]] منقول از [[امام باقر]]{{ع}} نیز چند اشکال دارد: | |||
#خبری واحد است. | |||
#با احادیثی متعدد از [[اهل بیت]] از جمله خود امام باقر{{ع}} که این [[آیات]] را تنها و تنها در مورد [[امام علی]]{{ع}} میدانند (و پیش از این در بررسی دیدگاه [[شیعه]]، در تحلیل برون متنی، ملاحظه کردید)، منافات دارد. | |||
# [[عبدالملک]] بن ابی سلیمان تنها [[راوی]] این حدیث، از [[راویان امام باقر]]{{ع}} به شمار نمیرود. | |||
# [[روایت]] ابهام دارد. این ابهام از آن جاست که مراد از مؤمنان در [[کلام امام]] روشن نیست که آیا همه مؤمنان را میگویند یا مراد از آنان، طبق [[روایات]] در [[منابع شیعه]]، کسی جز خود [[ائمه اهل بیت]] نیستند. بر اساس برخی [[روایات شیعه]]: ائمه اهل بیت{{عم}} نیز از مصادیق این آیهاند. مفاد برخی از روایات نیز دلالت دارد که سایر [[ائمه]] نیز به این [[شرف]] نایل شدهاند که در [[حال]] [[رکوع]] [[نماز]] [[انگشتر]] خود را به نیازمند، اعطا کنند<ref>ر.ک: تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۶، ح۱۲۹۸ و ص۵۸، ح۱۳۰۲ و نیز ر.ک: کلینی، الکافی، کتاب الحجة، باب {{عربی|ما نص الله عز و جل و رسوله علی الائمة{{عم}} واحدا واحدا}}، ج۱، ص۲۸۸، ح۳؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۷۷ و نیز بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹ و ۴۸۰، ح۲ و ۳ و ۴ و مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۰۶.</ref>؛ در این صورت آیه در معنای تأویلی خود (در برابر معنای تنزیلی) بر آنان منطبق میشود و واژه «ولایت» نیز به همان معنای [[مدبر]] و أولی به [[تصرف]] خواهد برد. | |||
ظاهر [[کلام]] «سدی» و «ضحاک» نشان میدهد که آنان [[تفسیر]] خود را از [[آیه]] بیان میکنند، بدون آنکه استناد به [[حدیثی]] [[مأثور]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و یا قول [[صحابه]] باشد. | |||
آنچه باید بر آن تأکید کنیم، این است که هرگز نمیتوان در خصوص این آیه از [[شأن نزول]] آن الغای خصوصیت کرد و سپس [[ولایت]] را به همه [[مؤمنان]] تعمیم داد و به عبارت دیگر، در خصوص آیه مورد بحث یا باید به [[طور]] کلی از [[روایات]] درباره [[شأن نزول آیه]] [[چشم]] پوشید و یا اگر به آنها ملتزم میشویم، نمیتوانیم از شأن نزول آیه الغای خصوصیت کنیم و ولایت را به همه مؤمنان تعمیم دهیم؛ زیرا با [[التزام]] به روایات، مؤمنان در افرادی خاص منحصر میشوند، [[رکوع]] در معنای هیئت [[خاصه]] در [[نماز]] و [[زکات]] به [[صدقه]] (در یک احتمال) معنا میشوند و این معنا با تعمیم آیه ناسازگار خواهد بود که در آن ولایت، همگانی برای همه مؤمنان و رکوع به معنای [[خضوع]] میباشد. و [[اراده]] هر دو معنا از «ولایت» و از «رکوع»، استعمال لفظ در اکثر از یک معنا و غیر قابل پذیرش است. | |||
بنابراین، باید دید این گروه با این روایات که هرگز قصد [[نفی]] و [[انکار]] آنها را ندارند، چه میکنند. آنان ناگزیر از دو راهاند: | |||
# [[آیه شریفه]] را با توجه به این روایات [[تفسیر]] کنند، بدون آنکه از این روایات الغای خصوصیت نمایند؛ در این صورت به دیدگاه [[شیعه]] در تفسیر این آیه میپیوندند؛ زیرا نمیتوان با اختصاصی بودن این [[آیات]] به مورد [[نزول]]، ولایت را به معنای [[محبت]] یا [[نصرت]] معنا کرد. | |||
#مفاد این روایات را بپذیرند و از آنها الغای خصوصیت کنند که در این صورت، تنها مؤمنانی که در [[حال]] رکوع (به همان معنای اصلی هیئت خم شدن در نماز که مطابق با معنای لغوی و مد نظر روایات است) زکات میدهند، [[یاور]] و [[دوستدار]] یکدیگر میشوند. در این فرض، تعداد مؤمنانی که یاور و دوستدار یکدیگرند، بسیار اندک خواهند بود و افزون بر آن، این پیامد با [[آیه]] ۷۱ [[سوره توبه]] یعنی {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}} که همه [[مؤمنان]] را ولی یکدیگر میداند و مورد [[استشهاد]] این گروه در [[تفسیر]] [[آیات ولایت]] است، همسان نخواهد بود. در عالم واقع نیز چنین امری (جز موارد بسیار نادر) به وقوع نمیپیوندد جز آنکه بگوییم: باز نمیتوان گفت: آیات ولایت بدون هیچ [[شأن]] نزولی پیش از حادثه [[تصدق]] [[انگشتر]]، به وسیله [[امام علی]]{{ع}} نازل شده و مراد از [[ولایت]] نیز [[دوستی]] و [[یاری]] تمام مؤمنان با یکدیگر است و پس از تصدق انگشتر بر این حادثه تطبیق شده است؛ زیرا این نظریه با [[روایات]] [[شأن نزول آیات]] ولایت مخالف است که میگوید [[آیات]] در پی تصدق انگشتر نازل شدهاند و هیچ کس هم این معنا را برای این آیات و روایات مربوط به آنها، نگفته است. | |||
حاصل آنکه این اشکالی اساسی در برابر دیدگاه این گروه است که چگونه میتوان آن همه [[روایت متواتر]] را پذیرفت و در عین [[حال]] معنای آیه را با الغای خصوصیت از موردش تعمیم داد؟ و اشکالهای دیگری که در بررسی و نقد و [[شبهات]] بر دیدگاه [[شیعه]]، خواهد آمد.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص ۳۲</ref>. | |||
====گروه سوم: [[انکار]] [[شأن نزول]]==== | |||
این گروه مفاد آیات مذکور را عام میدانند و نه تنها رخداد تصدق انگشتر به وسیله امام علی{{ع}} را در [[تفسیر آیه]] دخالت نمیدهند، بلکه به کلی این حادثه را منکرند. این [[اندیشه]] از [[قرن هشتم]] پدید آمد و تا پیش از این [[قرن]]، کسی از [[مفسران]] و [[دینپژوهان]] [[اهل سنت]] با صراحت آن رخداد و روایاتش را انکار نکرده بود، هر چند در لابلای [[کلام]] برخی مفسران پیش از آن قرن، در تطبیق [[آیه شریفه]] بر این روایات مناقشههایی صورت گرفته است که خواهد آمد<ref>ر.ک: ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸ و نیز: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵-۲۶. تفصیل این شبههها و اشکالها در بررسی مناقشات بر استدلال شیعه خواهد آمد.</ref>. | |||
نخستین کسی که با صراحت منکر [[روایات]] درباره [[شأن نزول]] این [[آیات]] شده است، «أحمد بن عبدالحلیم» (معروف به [[ابن تیمیه]]، م. ۷۵۸ه. ق) است. وی در نقد آرای [[حسن بن یوسف]] [[مطهر]] (معروف به [[علامه حلی]]، م. ۷۶۲ه. ق) با شدت بر این روایات خرده گرفته و ادعا میکند: «حادثه [[تصدق]] [[انگشتر]] به وسیله [[امام علی]]{{ع}} افسانهای ساختگی است و در هیچ کتابی از کتابهای مورد [[اعتماد]] از [[صحاح]]، [[سنن]]، [[جوامع]]، معجمها و کتابهای [[مرجع]] چنین خبری وجود ندارد!»<ref>ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵، و نیز ر.ک: همو، المقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۶.</ref> ابن تیمیه بر اساس همین ادعا، اشکالهای متعددی را بر نحوه [[استدلال]] [[شیعه]] به این آیات مطرح کرده که ملاحظه خواهید کرد<ref>ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵-۹.</ref>. | |||
پس از ابن تیمیه، [[ابن کثیر]] (م. ۷۷۴ه. ق) بر این شیوه، گام نهاده و با نقد بخشی از اسانید روایات این حادثه<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.</ref>، به نقد متون این روایات میپردازد و میگوید: | |||
«برخی از [[مردم]] چنین میپندارند که جمله {{متن قرآن|...وَهُمْ رَاكِعُونَ}} در موضع [[حال]] برای دفع [[زکات]] است، ولی اگر چنین بود، دفع زکات در حال [[رکوع]] مورد [[مدح]] و [[برتر]] از حالتهای دیگر خواهد بود، در حالی که چنین نیست و کسی از [[دانشمندان]] [[اهل]] [[فتوا]] - تا آنجا که ما میشناسیم - به آن فتوا نداده است»<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.</ref>. | |||
«شوکانی» نیز با اشاره به بخشی از آن روایات مینویسد: | |||
«زکات دادن در حال [[نماز]] روا نیست»<ref>شوکانی، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.</ref>. | |||
«[[ذهبی]]» نیز پس از تقدیر از [[تفسیر مجمع البیان]] و مؤلف آن، [[احادیث]] متعددی که صاحب [[مجمع البیان]] از [[فریقین]] در شأن نزول این [[آیه]] آورده، ذکر میکند و بدون [[خردهگیری]] به نحوه استدلال مرحوم [[طبرسی]] تنها با این جمله بحث را پایان میدهد: | |||
«بدون تردید این تلاش بیثمر است. [[حدیث]] تصدق انگشتر از سوی امام علی{{ع}} در نماز که محور استدلال طبرسی است، ساختگی و بدون ریشه است و [[ابن تیمیه]] عهدهدار رد و [[ابطال]] آن میباشد»<ref>ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵.</ref>. | |||
«محمد [[شاکر]]» نیز ضمن [[تأیید]] دیدگاه [[ابن کثیر]] در [[ضعف]] أسانید [[روایات]] در این زمینه این روایات را از بافتههای [[شیعه]] میشناسد!!<ref>محمد شاکر، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، ج۲، ص۵۰.</ref>. | |||
'''مبانی دیدگاه سوم''': | |||
# روایات در مورد [[نزول آیه]] پیرامون [[تصدق]] [[انگشتر]] [[ضعیف]] و مجعولاند. | |||
# [[آیات]] ۵۱ تا ۵۸ [[وحدت]] ساق دارند. | |||
# [[ولایت]] در این [[آیه]] بنا به [[سیاق آیات]] ۵۱ تا ۵۸ به معنای [[نصرت]] یا [[محبت]] است. | |||
#فراز {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...}} بر هر مؤمنی [[صدق]] میکند. پس هر مؤمنی ولی [[مؤمن]] دیگر است؛ همانند [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}}. | |||
#فراز {{متن قرآن|...وَهُمْ رَاكِعُونَ}} به معنای {{عربی|و هم خاضعون}} میباشد، [[خاضع]] در برابر تمام امرها و نهیهای [[خداوند]] و یا خاضع در [[حال]] اعطای [[زکات]] که بر [[نیازمندان]] [[تکبر]] نمیکنند. | |||
'''بررسی و نقد دیدگاه سوم''': با ارایه دیدگاههای [[اهل سنت]] و شیعه درباره [[آیات ولایت]] به این نکته پی بردیم که تفاوت اساسی دیدگاههای [[فریقین]] به ویژه دیدگاه سوم درباره آیات ولایت، به موضع آنان نسبت به روایات [[سبب نزول]] این آیات وابسته است. در واقع بیشتر [[شبههها]] و نقدها درباره [[استدلال]] به این آیات بر [[امامت امام علی]]{{ع}} نیز ناشی از نادیده گرفتن این روایات و یا تردید در [[صحت]] آنهاست. اگر روایاتی که فریقین درباره [[نزول]] این آیات آوردهاند، تحلیل و بررسی شود، خود به خود بیشتر این [[تردیدها]] رخت بر میبندد؛ بنابراین پرداختن به أسانید و متون این [[احادیث]] در این بحث اهمیت به سزایی دارد. اکنون ببینیم فریقین درباره این احادیث چه میگویند. | |||
از نظر شیعه جای هیچ تردید و [[انکار]] نیست که آیات ۵۵ و ۵۶ درباره [[امام علی]]{{ع}} نازل شده است هنگامی که انگشتر خود را در [[نماز]] به [[فقیر]] [[صدقه]] داد<ref>در [[منابع شیعه]] این رویداد، افزون بر جمع کثیری از [[صحابه]] و [[تابعین]] از [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[ائمه طاهرین]]: [[امام علی]]، [[امام حسین]]، [[علی بن الحسین]]، [[محمد بن علی]] [[الباقر]]، [[جعفر بن محمد الصادق]]، [[علی بن موسی الرضا]] و [[أبو محمد]] العسکری{{عم}} نقل شده است. | |||
ر ک: [[مجلسی]]، [[بحارالانوار]]، ج۳۵، ص۱۸۳-۲۰۶؛ [[بحرانی]]، [[البرهان فی تفسیر القرآن]]، ج۱، ص۴۷۹- ۴۸۵؛ [[قمی]] مشهدی، [[کنز]] الدقائق، ج۴، ص۱۴۴-۱۵۴: [[راضی]]، الهوامش الحقیقیة (پیوست کتاب المراجعات)، ص۳۸۳-۳۸۴؛ [[ابن طاووس]]، در کتاب [[سعد السعود]]، ص۱۹۲ میگوید: «در [[کتاب تفسیر]] [[محمد بن العباس]] بن علی ابن [[مروان]]، دیدم [[نزول]] این [[آیه]] را درباره امام علی{{ع}} از نود طریق آورده است»؛ [[ابن شهرآشوب]]، [[مناقب]] [[آل ابی طالب]]، ج۳، ص۵-۱۴. وی پس از آنکه میگوید: [[اجماع امت]] بر نزول این [[آیات]] درباره امام علی{{ع}} است، به معرفی دهها منبع از [[شیعه]] و [[سنی]] میپردازد که به ذکر این رخداد پرداختهاند و آنگاه اشعاری که در این باره سرودهاند نقل میکند.</ref>. این حادثه در [[منابع اهل سنت]] نیز از چندین نفر از [[صحابه]] و [[تابعین]] و گاهی هر کدام با چند طریق نقل شده است. در برخی از این منابع، أسانید و طرق گوناگون نقل این حادثه بالغ بر ۲۶ طریق میشود<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۸.</ref>. از جمله افراد صحابه که این حادثه را نقل کردهاند، عبارتاند از: امام علی{{ع}}<ref>ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۶؛ حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق (تحقیق محمدباقر محمودی)، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۵؛ خوارزمی، المناقب، ص۲۶۴؛ ابن مردویه، و أبو الشیخ، به نقل از سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶ و ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۵۷.</ref>، [[عبدالله بن عباس]]<ref>ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۲-۲۴۰ (وی با ۶ طریق این رویداد را از ابن عباس نقل کرده است)؛ سمرقندی نصر (م. ۳۷۵ق)، تفسیر السمرقندی، ج۱، ص۴۴۵؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵-۱۰۴ وی به نقل از خطیب بغدادی (از کتاب المتفق و المختلف) و عبدالرزاق (ابی بکر م. ۲۱۱ ه.ق) و أبو الشیخ (الهنائی الهمدانی. گفته شده نام او حَیوان بن خالد است. وی از تابعین و مورد وثوق دانشمندان رجال میباشد. ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۳۳، ص۴۱۱، رقم ترجمة ۷۴۳۲) و عبد بن حمید (ابومحمد. م. ۲۹۴ ه.ق) و ابن مردویه (احمد م. ۱۴۱۰ه.ق) و ابن جریر طبری (محمد م. ۳۱۰) هر کدام با سندهای خود، این حادثه را نقل کرده است. و نیز: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱؛ خوارزمی، المناقب، ص۲۶۴؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۲؛ سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص۱۴۸؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر الکبیر)، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن ابن عباس، از ابن عباس روایت شده...)؛ بلاذری، انساب الاشراف (تحقیق محمودی، محمد باقر)، ج۱، ص۵۹. ح۱۵۵.</ref>، [[ابورافع]] [[مدنی]]<ref>ر.ک: طبرانی (م. ۳۶۰ ه.ق)، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۲۰-۳۲۱، ح۹۵۵ و نیز به نقل از او: هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۱؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶، از ابن مردویه، و ابونعیم (احمد بن عبدالله، م. ۴۳۰ ه.ق).</ref>، [[عمار بن یاسر]]<ref>ر.ک: طبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۲۲۸؛ حموئی، فرائد السمطین (تحقیق محمودی، محمد باقر)، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵ از ابن مردویه.</ref>، [[ابوذر غفاری]]<ref>ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۰؛ ثعلبی، الکشف والبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۸۰-۸۱؛ حموئی، فرائد السمطین (تحقیق محمودی)، ج۱، ص۱۹۱، ح۱۵۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۴۰ (به نقل از ثعلبی): فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر {{عربی|روی عن أبی ذر}}، از ابوذر روایت شده است...).</ref>، [[انس بن مالک]]<ref>ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۵.</ref>، [[جابر بن عبدالله]]<ref>ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۵ و نیز: واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۱ و نیز سیوطی، لباب النقول، ص۲۰۲.</ref>، [[مقداد بن الأسود]]<ref>ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۸.</ref> و [[عبدالله بن سلام]]<ref>ر.ک: طبری، الریاض النضرة، ج۳، ص۱۷۹.</ref>. | |||
از [[تابعین]] نیز [[سلمة بن کهیل]]<ref>ر.ک: ابن ابیحاتم (م. ۱۳۲۷ه.ق)، تفسیر القرآن العظیم مسنداً عن رسول الله و الصحابة و التابعین، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۵۱؛ ابن عساکر، ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶، از ابوالشیخ، لباب العقول، ص۱۴۸؛ بلاذری، اوصاف الاشراف، ج۲، ص۱۵۰، ح۱۵۱.</ref>، [[عتبة بن أبی حکیم]]<ref>ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۴۹ و به نقل از وی: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.</ref>، سدی<ref>ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷ (با تعبیر قال ابن عباس و سدی قوله تعالی {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} علی بن ابی طالب. ابن عباس و سدی گفتهاند مراد از آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} علی بن ابی طالب{{ع}} است).</ref>، [[مجاهد]]<ref>ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ جصاص (م. ۳۷۰ ه.ق)، احکام القرآن، ج۲، ص۶۲. وی میگوید: «از مجاهد، سدی، ابی جعفر و عتبة بن ابی حکیم، روایت شده آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} درباره علی بن ابی طالب در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شده است؛ ثعلبی نیز میگوید: «ابن عباس، سدی، عتبة بن حکیم و ثابت بن عبدالله میگویند: مراد از {{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ}}، علی بن ابی طالب است که در حال رکوع در مسجد انگشتر خود را به وی عطا کرد». ر.ک: ثعلبی، الکشف والبیان، ج۴، ص۸۰.</ref> و... به نقل این حادثه پرداختهاند. آنان نیز تصریح کردهاند که این [[آیه]] در خصوص [[امام علی]]{{ع}} نازل شده است. | |||
«[[اسکافی]]» ([[محمد بن عبدالله]]، م. ۲۴۰ق) به صراحت [[آیات ولایت]] را درباره امام علی{{ع}} میداند<ref>اسکافی، المعیار و الموازنة، ص۲۲۸.</ref>. | |||
[[نیشابوری]] در تفسیرش<ref>نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.</ref> و [[ایجی]] در [[مواقف]]<ref>ایجی، شرح المواقف فی علم الکلام، ج۸، ص۳۶۰ وی مینویسد: {{عربی|اجمع ائمة التفسیر أن المراد علی{{ع}} و للاجماع علی أن غیره غیر مراد}} جرجانی نیز در شرح خود آن را تأیید کرده است. ر.ک: ایجی، شرح المواقف فی علم الکلام، ج۸، ص۳۶۰.</ref>، [[نزول]] این آیه را درباره امام علی{{ع}}، [[اجماع]] [[مفسران]] میشمرند. [[آلوسی]] میگوید: | |||
«غالب اخباریین بر این باورند که این [[آیه]] درباره علی [[کرم الله وجهه]] - نازل شده است و [[حاکم نیشابوری]] و [[ابن مردویه]] و دیگران با سند متصل، از [[ابن عباس]] و دیگران این حادثه را نقل کردهاند»<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵.</ref>. | |||
سپس [[آلوسی]] اشعار معروف [[حسان بن ثابت]] را که در باره این واقعه سروده، میآورد<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵، و نیز ر.ک: حموئی، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۰.</ref>. | |||
[[سیوطی]] نیز پس از آنکه برخی طرق این [[حدیث]] را در کتاب لباب النقول میآورد، مینویسد: | |||
«اینها طرق این حدیثاند که یکدیگر را تقویت میکنند و اصل این ماجرا را به [[اثبات]] میرسانند»<ref>سیوطی، لباب النقول، ص۱۴۸.</ref>. | |||
[[ابن حجر عسقلانی]] نیز در [[الکافی]] الشاف فی [[تخریج]] [[احادیث]] [[الکشاف]] به برخی طرق این حدیث اشاره میکند و تنها در طریق ابن مردویه به [[عمار یاسر]] و [[ثعلبی]] به [[ابوذر]] مناقشه میکند<ref>ابن حجر عسقلانی، الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف (ذیل تفسیر کشاف زمخشری)، ج۱، ص۶۴۹.</ref>. | |||
[[ابن کثیر]] که در [[تفسیر]] خود به بررسی [[صحت]] و سقم اسانید این حادثه پرداخته است، ابتدا از چند طریق این واقعه را بیان میکند و تنها در سند [[حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه]] - معروف بن ابن مردویه (م.۴۱۰ ه. ق) - و سند حافظ عبدالرزاق بن [[همام]] (م.۲۱۱ ه. ق) مناقشه میکند<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹. ابن مردویه از دانشمندان نامور اهل سنت در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (م. ۴۱۰ ه.ق) است. شمس الدین ذهبی درباره وی مینویسد: {{عربی|الحافظ المجود العلامة المحدث اصبهان... و کان فرسان الحدیث فهماً، یقظاً، متقناً...}}. سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰۸، رقم ترجمه ۱۸۸. «عبدالرزاق بن همام» نیز از دانشمندان بزرگ قرن دوم و سوم (م. ۲۱۱ ه.ق) به شمار میآید. شمس الدین ذهبی درباره وی میگوید: {{عربی|الحافظ الکبیر عالم الیمن... الثقة الشیعی}}؛ سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۶۳، رقم ترجمه ۲۲۰.</ref>؛ سپس بدون آنکه بر اسانید دیگر خرده بگیرد، چنین میگوید: | |||
{{عربی|ان هذه الآیات کلها نزلت فی عبادة بن الصامت حین تبرء من حلف الیهود و رضی بولایة الله و رسوله والمؤمنین}}؛ | |||
همه این [[آیات]] (۵۱ تا ۵۶ از [[سوره]] مائدة) درباره داستان [[عبادة بن صامت]] است که از [[همپیمانی]] با [[یهودیان]] سر باز زد و به [[ولایت خدا]] و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] [[رضایت]] داد»<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.</ref>. | |||
'''بررسی ماجرای عبادة بن صامت''': ماجرای عبادة بن صامت که [[ابن کثیر]] و دیگران نقل کردهاند، به این شرح است: | |||
«چون [[رسول خدا]]{{صل}} با یهودیان بنی قنیقاع جنگیدند... عبادة بن صامت که یکی از بن [[عوف]] بن [[خزرج]] و [[همپیمان]] آنان بود... به نزد رسول خدا{{صل}} شتافت و گفت: ای رسول خدا، به [[خدا]] و رسولش [[پناه]] برده از [[پیمان]] با آنان [[بیزاری]] میجویم و ولایت خدا و [[رسول]] و مؤمنان را میپذیرم و از همپیمانی با [[کفار]] و [[ولایت]] آنان بیزارم. در این هنگام آیات {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ...}}<ref>«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref> نازل شد»<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹، و نیز ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref>. | |||
این نظریه که از ناحیه ابن کثیر و دیگران مطرح شده و گفتهاند تمام آیات ۵۱ تا ۵۶ [[سوره مائده]] درباره عبادة بن صامت نازل شده است، با چند اشکال اساسی روبه رو است. | |||
اولاً: چنان که ملاحظه میکنید، اگر چنین داستانی درباره عبادة بن صامت باشد، هیچ منافاتی بین [[نزول]] آیاتی که پیش از [[آیه]] مورد بحث ([[آیه ۵۵ سوره مائده]]) میباشد و گفته شده درباره وی نازل شده است، و حادثه [[تصدق]] [[انگشتر]] به وسیله [[امام علی]]{{ع}} وجود ندارد. | |||
ثانیاً: ابن کثیر برای این مدعای خود که تمام آیات ۵۱ تا ۵۶ سوره مائده را درباره عبادة بن صامت میداند، تنها دو [[روایت]] آورده است: | |||
یکی به نقل از [[محمد بن جریر طبری]] که با سند خود از «[[زهری]]» نقل میکند که گفته است: | |||
«[[آیات]] ۵۱ تا ۶۷ درباره [[عبادة بن صامت]] در [[تبری]] از [[یهود]] و [[عبدالله بن أبی]] در باقی ماندنش بر [[ولایت]] یهود نازل شده است»<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹؛ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸.</ref>. | |||
دوم، باز با سند [[طبری]] به نقل از [[عبادة]] بن ولید ۔ حفید عبادة بن صامت - که میگوید: آیات ۵۱ تا ۵۶ درباره عبادة بن الصامت و [[عبدالله بن ابی]] نازل شده است<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۶۹؛ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸ و ص۱۸۶.</ref>. | |||
این در حالی است که [[ابن جریر طبری]] [[حدیث]] دوم را عیناً با همین سند به گونهای دیگر نقل کرده و در آن تصریح دارد تنها [[آیه]] ۵۱ این [[سوره]] درباره عبادة بن الصامت نازل شده است<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸.</ref>. | |||
طبری روایت سومی را با سند خود از «[[عطیة بن سعد]]» نقل میکند. در این حدیث [[عطیه]] ضمن شرح داستان، عبادة بن الصامت و عبدالله بن ابی تصریح میکند که تنها آیات ۵۱ و ۵۲ درباره آنهاست<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. | |||
باز طبری با همان سند از عطیة بن سعد [[حدیثی]] دیگر نقل میکند که در آن آیات ۵۵ و ۵۶ را هم در داستان عبادة بن الصامت داخل میداند<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.</ref>. | |||
طبری درباره آیات ۵۱ و ۵۲ [[شأن]] نزولهای دیگری نیز آورده است از جمله: [[نزول]] این آیات درباره «[[ابی لبابه]]» و یا به قول سدی درباره دو نفر میباشد که یکی از آنان میخواست به [[یهودیان]] و دیگری به نصارای [[دمشق]] ملحق شود. آنگاه طبری میگوید: | |||
«این آیه<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ}} «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref> ممکن است درباره [[عبادة بن صامت]] و [[عبدالله بن ابی]] و همپیمانانشان با [[یهود]] نازل شده باشد و ممکن است درباره [[ابی لبابه]] باشد و نیز ممکن است درباره دو مردی باشد که یکی میخواست به [[یهودیان]] و دیگری به [[نصاری]] بپیوندد، لیکن درباره هیچ کدام از این اقوال سه گانه خبری صحیح در دست نیست تا [[حجت]] آورد و به آن [[اعتماد]] شود». | |||
ثالثاً: هیچ کس از دانشمندانی که [[اسباب نزول]] نگاشتهاند، [[آیات ولایت]] ([[آیات]] ۵۵ و ۵۶) را درباره [[عبادة]] بن الصامت نقل نکردهاند، بلکه تنها آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره وی میدانند<ref>ر.ک: واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۰-۲۰۱؛ سیوطی، لباب النتول فی اسباب النزول، ص۱۴۷.</ref>، و وجود [[آیه]] درباره [[ارتداد]] از [[دین]]: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ...}}<ref>«ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.</ref> در بین آیات ۵۱ و ۵۲ و آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) نیز [[گواه]] همین مطلب است؛ زیرا داستان عبادة بن صامت با مسئله ارتداد ارتباطی ندارد<ref>نکتهای که در اینجا لازم است به آن اشاره شود، این است که درباره این قوم موعود روایاتی متعارض نقل شده، برخی از قول پیامبر خداست و برخی موقوف به صحابه و یا مقطوع به تابعین میباشد (ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۲۸۲-۲۸۶؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۵، ص۱۰۱-۱۰۲) در این میان روایاتی در مصادر سنی است که تنها از تابعین مانند قتاده، ضحاک و حسن بصری است. آنان آیه را درباره ابوبکر و اصحاب او میدانند که با اهل رده جنگیده است. برخی اهل سنت بر اساس این روایات، آیه مذکور را از فضائل ابوبکر و دلیل بر حقانیت امارت وی میدانند (برای نمونه، ر.ک: سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۳؛ العسال، الشیعة الاثنی عشریة...، ص۴۳۶، ۴۶۱) با آنکه هیچ جای تردید نیست در تعارض قول صحابی و تابعی با قول رسول خدا{{صل}} به طور مسلم سخن رسول خدا{{صل}} مقدم است. به قول ابن جریر طبری که پس از نقل قول دیدگاهها و احادیث مینویسد: «درستترین قول نزد ما روایاتی است که از رسول خدا{{صل}} نقل شده و این قوم موعود را اهل یمن معرفی میکند...، ما روایات دیگر از جمله روایاتی که میگوید اینان قوم ابوبکر میباشند، فرو میگذاریم...؛ زیرا رسول خدا{{صل}} معدن بیان تأویل آیاتاند».... (ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۲۸۵-۲۸۶).</ref>. | |||
کوتاه سخن اینکه [[روایات]] درباره [[شأن نزول آیات]] [[ولایت]] درباره [[عبادة]] بن الصامت [[متعارض]] و ضعیفاند<ref>ر.ک: آل نصر، الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج۲، ص۶۶.</ref>، آن هم با نقل افرادی مانند [[زهری]]، سدی و عبادة بن ولید که از [[تابعین]] هستند و خود [[شاهد]] ماجرا نبودهاند و شاهدی هم از [[قرآن]] برای آن نیست؛ بنابراین [[تمسک]] [[ابن کثیر]] و به [[پیروی]] از وی برخی از مقلدان [[ابن تیمیه]] همانند «العسال»<ref>ر ک: العسال، الشیعة الاثنی عشریة...، ص۴۳۴.</ref> به این دو [[روایت]] متعارض وجهی ندارد و نمیتوان از آن همه [[روایت متواتر]] که در شأن نزول آیات ۵۵ و ۵۶ درباره [[امام علی]]{{ع}} است و از جمعی از [[صحابه]] نقل شده و خود شاهد ماجرا بودهاند و نیز احادیثی متعدد از تابعین در این باره چشم پوشید<ref>ابن تیمیه نیز در این باره بدون هیچ تأملی در منابع و مدارک چنین مینویسد: «... تمام مفسران در همه اعصار آیات ۵۵ و ۵۶ سوره مائده را درباره عبادة بن صامت میدانند.!! (منهاج السنة، ج۴، ص۵).</ref> که از جمله آنها میتوان از [[حدیثی]] یاد کرد که خود [[ابن کثیر]] از «[[ابن ابیحاتم]]» درباره [[شأن نزول]] این [[آیات]] درباره [[امام علی]]{{ع}} از «سلمة بن کھیل» از [[تابعین]]، نقل کرده است که در سند آن جای هیچ مناقشه نیست<ref>هر چند «سلمه بن کهیل» از تابعین است و خود شاهد ماجرا نبوده، اما چون از تابعین موثق و متقن است (همانگونه که خواهد آمد) از پیش خود به دروغ سخن نمیگرید و بیتردید آن را از جمعی از صحابه یا دستکم یکی از آنان که شاهد این رخداد بوده، شنیده است.</ref> و به زودی در نقد دیدگاه [[ابن تیمیه]] مطرح خواهد شد. | |||
[[فخر رازی]] نیز درباره تعیین مصداق {{متن قرآن|... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} میگوید: | |||
«در اینجا دو قول در میان است: | |||
قول اول: مراد از این [[آیه]] تمام [[مؤمنان]] هستند؛ زیرا [[عبادة بن صامت]] هنگامی که از [[یهود]] [[بیزاری]] جست و گفت: من [[ولایت خدا]] و رسولش را بر میگزینم، این آیه بر وفق سخن او نازل شد؛ چنان که [[روایت]] شده [[عبدالله بن سلام]] به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: «ای رسول خدا{{صل}}، [[قوم]] ما ما را ترک کرده و [[سوگند]] یاد کردهاند که با ما [[مجالست]] نکنند و ما نمیتوانیم با [[یاران]] شما [[همنشین]] باشیم؛ زیرا منزلهای ما دور است. پس این آیه نازل شد و عبدالله بن سلام گفت: به ولایت خدا و رسولش و مؤمنان، خشنودیم». بنابراین، آیه عمومیت دارد و شامل همه مؤمنان میشود»<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۱۲۶.</ref>. | |||
سپس فخر رازی ناگزیر جمله [[حالیه]]{{متن قرآن|...وَهُمْ رَاكِعُونَ}} را چنین توجیه میکند: | |||
«مراد از [[رکوع]]، [[خضوع]] است یا اینکه مراد از {{متن قرآن|يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ}}، بیان شأنیت و ذکر رکوع جهت [[شرافت]] است و یا بگوییم [[صحابه]] در هنگام [[نزول]] این آیه در حالتهای گوناگون بودند؛ برخی [[نماز]] گزارده بودند، برخی از [[فقیر]] [[دستگیری]] میکردند و برخی نیز در [[حال]] نماز و رکوع بودند؛ بنابراین [[خداوند]] به تمام افراد با این صفات و حالات اشاره کرده است!». | |||
پس از آن، [[فخر رازی]] به بیان قول دوم میپردازد و میگوید: | |||
«قول دوم: مراد از این [[آیه]] شخص معینی است و درباره آن چند نظر است: | |||
# [[عکرمه]] گفته است این آیه درباره [[ابوبکر]] نازل شده است. | |||
# عطا از [[ابن عباس]] نقل میکند که این آیه درباره [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} نازل شده است و نیز [[روایت]] شده که چون این آیه نازل شد، [[عبدالله بن سلام]] به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: «من علی{{ع}} را در [[حال]] [[رکوع]] دیدم که انگشترش را به نیازمند [[صدقه]] داد؛ پس ما [[ولایت]] وی را میپذیریم» از [[ابوذر]] نیز روایت شده که گفته است: «با رسول خدا{{صل}} [[نماز ظهر]] گزاردیم و [[نیازمندی]] در [[مسجد]] چیزی خواست و کسی به او کمک نکرد... و علی{{ع}} در حال رکوع به انگشت کوچک که در آن انگشتری بود، اشاره کرد و [[سائل]] آن را در آورد... و رسول خدا{{صل}} مشغول [[دعا]] شدند و به [[خدا]] [[سوگند]]! هنوز دعای ایشان پایان نیافته بود که [[جبرئیل]] نازل شد و گفت یا محمد{{صل}}، بخوان: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}}<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.</ref>. | |||
در واقع فخر رازی با خلط مباحث با یکدیگر، این دو قول را ساخته است؛ زیرا گذشته از توجیهات غیر قابل قبول درباره جمله {{متن قرآن|...وَهُمْ رَاكِعُونَ}} (که به زودی در بحث پاسخ به مناقشات به تفصیل میآید)، همانگونه که گذشت، ماجرای [[عبادة بن صامت]] منافاتی با [[نزول]] [[آیه ولایت]] درباره [[امام علی]]{{ع}} ندارد و روایتی که از عبدالله بن سلام در [[تأیید]] قول اول تقل میکند، بخشی از همان روایتی است که در قول دوم از خود عبدالله بن سلام آورده و هر دو یک روایت درباره یک رخداد است<ref>ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۴، ح۲۳۲ و ص۲۳۲، ح۲۳۶ و ۲۳۷؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۴.</ref>. | |||
[[حدیث]] عکرمه نیز [[حدیثی]] مقطوع<ref>حدیث مقطوع حدیثی است که به تابعین ختم شود (ر.ک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۵۹).</ref>، شاذ<ref>حدیث شاذ و متروک: حدیثی که تنها یک نفر ثقه آن را نقل کند شاذ و اگر غیر ثقه باشد، متروک نامیده میشود (سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۹۴). جمعی از رجال شناسان اهل سنت «عکرمه» را ثقه نمیدانند (ر.ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۲۸، رقم ترجمه ۴۸۳۸).</ref> یا متروک است و هیچ کدام از ارباب [[تفاسیر روایی]] و [[شأن نزول]] نویسان مانند [[طبری]]، [[سیوطی]]، واحدی و دیگران آن را نیاوردهاند. | |||
حاصل آنکه در مجموع، هیچ کس از [[مفسران]] و [[محققان]] [[شیعه]] و [[اهل سنت]] [[نزول]] [[آیات ولایت]] را درباره [[امام علی]]{{ع}} بافته [[دروغگویان]] نشمرده است، هر چند در نوع [[تفسیر]] و تلقی از این ماجرا در بین [[فریقین]] تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. تنها و نخستین کسی که رخداد [[تصدق]] [[انگشتر]] را [[انکار]] و ادعا میکند [[احادیث]] درباره آن [[دروغ]] و ساختگی است، [[احمد بن عبدالحلیم]] (معروف به [[ابن تیمیه]]، م. ۷۲۸ق) است که دیدگاهش [[الگو]] برای دیگران<ref>{{عربی|هی من اکاذیب الشیعة الذین یلعبون بتأویل القرآن لینسبوا لعلی - کرم الله وجهه- مآثر و فضائل غیر ثابتة...}}. این از بافتههای شیعه است که میخواهد با تأویل قرآن بازی کند و به علی - کرم الله وجهه- فضائل و مناقبی که ثابت نیست، نسبت دهد. العمدة، ج۲، ص۵۰.</ref> (به ویژه افرادی که از تیره [[وهابیان]] میباشند)<ref>برای نمونه ر.ک: قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۶۷۹.</ref> شده است. | |||
ابن تیمیه که در اینگونه موارد عنان از کف میدهد، با شدت بر [[استدلال]] [[حسن بن یوسف مطهر]] (معروف به [[علامه حلی]]، م. ۷۲۶ه. ق) میتازد و در نقد بحث [[روایی]] این حادثه مینویسد: | |||
«اینکه [[رافضی]] حسن بن یوسف، علامه حلی میگوید: [[دانشمندان]] [[اجماع]] دارند این [[آیه]] درباره علی{{ع}} است، از بزرگترین ادعاهای [[دروغین]] است، بلکه اجماع [[اهل علم]] از ناقلان، بر این است که این آیه در خصوص علی{{ع}} نازل نشده و او انگشتر خود را در [[نماز]] [[صدقه]] نداده است. اجماع اهل علم از [[محدثان]] نیز بر این است که این داستان پیش گفته، [[دروغین]] و ساختگی است؛ اما آنچه [[رافضی]] [[علامه حلی]] از [[تفسیر]] [[ثعلبی]] نقل کرده است یعنی [[حدیث]] ثعلبی با سند خود از [[ابوذر]] که میگوید: این [[آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}} در حین [[تصدق]] [[انگشتر]] به نیازمند نازل شد. [[اهل علم]] از [[محدثان]] بر این قولاند که ثعلبی [[احادیث]] ساختگی را در تفسیرش میآورد... و از اینرو است که ثعلبی را ([[حاطب]] لیل) هیزمکش در شب میدانند و «[[بغوی]]» که [[حدیثشناس]] و آگاهتر از ثعلبی و [[واحدی نیشابوری]] است، هرگز در تفسیرش که مختصر تفسیر ثعلبی است، این احادیث دروغین را که ثعلبی نقل کرده، نیاورده است.... ثعلبی با آنکه [[دیندار]] است، به صحیح و سقیم احادیث [[آگاه]] نیست و در بیشتر موارد بین [[سنت]] و [[بدعت]] تفاوتی نمیگذارد. [[دانشمندان]] بزرگ و [[اهل تفسیر]] مانند [[محمد بن جریر طبری]]، [[بقی بن مخلد]] و [[ابن ابیحاتم]] و... این نوع احادیث ساختگی را نیاوردهاند و باز ابن [[حمید]] و عبدالرزاق این حدیث را نقل نکردهاند، با آنکه عبدالرزاق به [[تشیع]] [[گرایش]] دارد و از [[فضائل علی]]{{ع}} زیاد نقل کرده، لیکن [[شأن]] او [[برتر]] از آن است که این دروغهای آشکار را [[روایت]] کند. | |||
افزون بر آن مفسرانی که رافضی علامه حلی از کتابهایشان نقل کرده و نیز مفسرانی دیگر که از آنان آگاهترند، روایاتی نقل کردهاند که این [[اجماع]] را نقض میکند؛ | |||
۱. مانند، [[ذهبی]]، [[التفسیر و المفسرون]]، ج۲، ص۱۰۵ (پیش از این عبارت ذهبی را ملاحظه کردید). [[محمد شاکر]] نیز میگوید: | |||
از جمله ثعلبی از [[ابن عباس]] آورده که این آیه درباره [[ابوبکر]] است و باز او و ابن ابیحاتم از [[عبدالملک بن ابی سلیمان]] روایت میکند که از [[ابوجعفر امام باقر]]{{ع}} درباره {{متن قرآن|... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...}} در آیه پرسیدم، حضرت فرمود: «[[مؤمنان]] مرادند، گفتم: [[مردم]] میگویند این آیه درباره علی{{ع}} نازل شده حضرت فرمود: «علی{{ع}} از مؤمنان است». و همین معنا را ثعلبی از ضحاک و [[ابن ابیحاتم]] از سدی درباره این [[آیه]] نقل کردهاند. همچنین ابن ابیحاتم با سند خود از [[عبد الله بن عباس]] چنین میآورد: {{عربی|کل من آمن فقد تولی الله و رسوله و الذین آمنوا...}}؛ هر کس [[ایمان]] دارد، [[ولایت خدا]] و [[رسول]] و [[مؤمنان]] را میپذیرد»<ref>ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۳، ص۳-۴.</ref>. | |||
'''نقد ادعاهای [[ابن تیمیه]]''': | |||
۱. ادعای [[اجماع]] [[علامه حلی]] درباره [[نزول]] این آیه در مورد [[تصدق]] [[انگشتر]] [[امام علی]]{{ع}} به نیازمند، بیمبنا نیست؛ زیرا افزون بر ادعای اجماع از جانب «[[نیشابوری]]»<ref>نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.</ref> و «[[ایجی]]» در این مسئله، آن همه [[روایت]] از [[صحابه]] و [[تابعین]] کافی است تا در این باره دستکم ادعای اجماع [[معنوی]] شود. | |||
۲. ادعای اجماع [[اهل علم]] و [[محدثان]] بر اینکه این [[آیات]] در خصوص امام علی{{ع}} نازل نشده، بیاساس است. ملاحظه کردید [[مفسران]]، [[محققان]] و محدثان [[فریقین]] چنین ادعایی ندارند. | |||
٣. جریان تصدق انگشتر را تنها «[[ثعلبی]]» با سند خود از [[ابوذر]] نقل نکرده است، بلکه دانشمندانی دیگر مانند [[حاکم حسکانی]]<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۰.</ref> (از [[دانشمندان]] [[قرن پنجم]]) و ابراهیم جوینی<ref>حموئی، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۱، ح۱۵۱.</ref> (م. ۷۳۰ه. ق) با سندهای خودشان و [[فخر رازی]]<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.</ref> با تعبیر «روایت شده» از ابوذر و دیگر صحابه این جریان را نقل کردهاند. | |||
۴. کدام یک از اهل علم از محدثان گفته است «ثعلبی» [[احادیث]] ساختگی در تفسیرش آورده و او [[حاطب]] لیل (هیزمکش در شب) است؟ این ادعای ابن تیمیه است که ثعلبی را متهم میکند و او را نا [[آگاه]] به صحیح و سقیم، [[سنت]] و [[بدعت]] میشناسد، در حالی که - تا اندازهای که ما جستجو کردیم - جملگی دانشمندان وی را سخت ستودهاند، این [[کلام]] از [[ابن خلکان]] (م. ۶۸۱ ه. ق) است که درباره وی میگوید: | |||
«وی در [[دانش]] [[تفسیر]] یگانه دوران خود بوده و [[تفسیری]] بزرگ نگاشته که بر تمام [[تفسیرها]] [[برتری]] دارد. [[غافر بن اسماعیل الفارسی]] در کتاب [[سیاق]] [[تاریخ]] [[نیشابور]] نام [[ثعلبی]] را آورده و وی را با این عبارات [[ستوده]] است: {{عربی|هو صحیح النقل موثوق به}} «او در نقل، درست گفتار و مورد [[اطمینان]] است»<ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۷۹، رقم ترجمه ۳۱.</ref>. | |||
تاج الدین سبکی<ref>سبکی، طبقات الشافعیة، ج۴، ص۵۸، رقم ترجمه ۲۶۷.</ref> (م.۷۷۱ه. ق)، صلاح الدین صفدی<ref>صفدی، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۳۰۶، رقم ترجمه ۳۲۹۹.</ref> و [[جلال الدین سیوطی]] (م.۹۱۱ه. ق) نیز همان تعبیر [[ابن خلکان]] را آوردهاند و [[سیوطی]] میافزاید: | |||
{{عربی|عالماً بارعاً فی العربیة حافظاً<ref>«حافظ» در اصطلاح محدثان به کسی گویند که سنت رسول خدا{{صل}} و طرق، أسناد، موارد اتفاق و اختلاف آنها را بشناسد و به احوال راویان و طبقات مشایخ و چگونگی آنها به طور کامل و دقیق واقف باشد (ر.ک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۲۲)، درباره اینکه «حافظ» چقدر حدیث را باید از بر باشد، بین دانشمندان اختلاف است (سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۲-۳۴).</ref>، موثقاً}}؛ «دانشمندی چیره دست در [[عربیت]] و حافظی و مورد اطمینان است»<ref>سیوطی، طبقات المفسرین، ص۱۷.</ref>. | |||
[[ابن جزری]] نیز درباره او عبارت {{عربی|مفسر امام بارع مشهور}}؛ مفسری [[پیشوا]] و چیرهدستی مشهور، به کار میبرد»<ref>ابن جزری، غایة النهایة فی طبقات القراء، ج۱، ص۱۰۰، رقم ترجمه ۴۶۲.</ref>. | |||
۵. بر خلاف ادعای [[ابن تیمیه]] که میگفت: [[بغوی]] که از ثعلبی آگاهتر و تفسیرش مختصر [[تفسیر]] او است، این [[احادیث]] [[دروغین]] را نیاورده» بغوی در ضمن اقوال گوناگونی که درباره [[شأن نزول]] این [[آیه]] میآورد (اقوالی که با [[شأن نزول آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}} هیچ منافاتی ندارد؛ همانگونه که در نقد دیدگاه [[ابن کثیر]] و [[فخر رازی]] ملاحظه کردید). با صراحت مینویسد: | |||
{{متن حدیث|و قال ابن عباس و قال السدی: قوله: {{متن قرآن|... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} اراد به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، مَرَّ بِهِ سَائِلٌ وَ هُوَ رَاكِعٌ فِي الْمَسْجِدِ فَأَعْطَاهُ خَاتَمَهُ}}؛ | |||
[[ابن عباس]] و سدی میگویند: [[خداوند]] از این آیه {{متن قرآن|... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را [[اراده]] کرده است؛ [[نیازمندی به امام]] علی{{ع}} رسید و [[امام]] در [[حال]] [[رکوع]] در [[مسجد]] انگشترش را به او داد»<ref>بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.</ref>. | |||
۶. [[تفسیر]] [[جامع البیان]] فی [[تأویل]] آی القرآن از [[محمد بن جریر طبری]] (م.۳۱۰ه. ق) که در نزد [[ابن تیمیه]] [[اجل]] [[تفاسیر]] و با ارزشترین آنهاست<ref>ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۲۸.</ref>، با پنج طریق [[شأن نزول]] این [[آیه]] را نقل میکند. همه این [[احادیث]] درباره [[امام علی]]{{ع}} است؛ سه [[حدیث نص]] در این معناست (از جمله یکی از [[مجاهد]] - [[مجاهد بن جبر]] از [[تابعین]] - که ابن تیمیه او را [[آیت]] در تفسیر معرفی میکند)<ref>ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. و دو [[حدیث]] به صورت قدر متیقن<ref>ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.</ref>. [[سیوطی]] نیز [[حدیثی]] دیگر از [[طبری]] از [[ابن عباس]] نقل کرده که گفته است: شأن نزول این [[آیات]] درباره امام علی{{ع}} است<ref>ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵.</ref>، لیکن هم اکنون در [[تفسیر طبری]] چنین حدیثی نیست!! | |||
[[ابن ابیحاتم]] نیز با دو سند از [[عتبة بن ابی حکیم]] (از تابعین، م. ۱۴۷ ه. ق) و [[سلمة بن کھیل]] (از تابعین، م. ۱۲۱ه. ق) این حدیث را نقل کرده است<ref>ر.ک: ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۴۷ و ح۶۵۵۱.</ref>؛ پس چگونه ابن تیمیه میگوید: [[دانشمندان]] بزرگ از [[اهل تفسیر]] مانند [[ابن جریر]] و ابن ابیحاتم، این احادیث ساختگی را ذکر نکردهاند؟! افزون بر این، سند ابن ابیحاتم به سلمة بن کھیل میرسد که تمام افراد سند آن در دیدگاه [[دانشمندان علم رجال]] [[اهل سنت]]، مورد [[وثاقت]]، [[صدق]] و راستیایند. ابن ابیحاتم سند خود را چنین میآورد: | |||
{{متن حدیث|حدثنا ابو سعید الأشج، حدثنا الفضل بن دکین ابونعیم الاحول، حدثنا موسی بن قیس الحضرمی عن سلمة بن کهیل قال: «تصدق علی بخاتمه و هو راکع فنزلت: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}}. | |||
ابن ابیحاتم با این سند از سلمة بن کھیل نقل میکند که گفته است: «علی{{ع}} [[انگشتر]] خود را به نیازمند در [[حال]] [[رکوع]] [[صدقه]] داد پس این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}}. | |||
افراد این سند عبارتاند از: | |||
# [[ابوسعید بن الأشج]] (م. ۲۵۷ ه. ق): [[ابوحاتم]] درباره او میگوید: {{عربی|ثقة، صدوق، امام اهل زمانه}}؛ «وی مورد [[اطمینان]]، [[راستگو]]، پیشوای عصر خود است». و النسائی میگوید: «[[صدوق]]؛ راستگوست». برخی دیگر با جمله: {{عربی|ما رأیت احفظ منه}}؛ دانشمندتر از او ندیدهام». از او یاد کردهاند<ref>ر.ک: مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۵، ص۲۷، رقم ترجمه ۳۳۰۳.</ref>. | |||
# [[الفضل بن دکین ابونعیم]] (م. ۲۱۹ ه. ق): وی از [[مشایخ]] [[محمد بن اسماعیل بخاری]]- مؤلف صحیح - میباشد. یحیی بن معین درباره او میگوید: {{عربی|ما رأیت أثبت من رجلین، ابو نعیم و عفان}}؛ [[انسانی]] آگاهتر و درست از بر کنندهتر از ابونعیم و [[عفان]] ندیدم». و دیگری میگوید: {{عربی|ما رأیت محدثا أصدق من أبی نعیم}}؛ حدیثگویی راستگوتر از ابونعیم ندیدهام»<ref>مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۳، ص۱۹۷، رقم ترجمه ۴۷۳۲.</ref>. | |||
# [[موسی بن قیس الحضرمی]]: یحیی بن معین، در مورد او میگوید: {{عربی|ثقة}}؛ «مورد [[وثاقت]] و اطمینان است». و ابوحاتم میگوید: {{عربی|لا بأس به}}؛ «مورد ایراد نیست». و [[عبدالله بن احمد بن حنبل]] از پدرش نقل میکند که درباره او گفته است: {{عربی|لا اعلم منه إلا خیراً}}؛ «چیزی جز [[نیکی]] دربارهاش نمیدانم»<ref>مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۹، ص۱۳۴، رقم ترجمه ۶۲۹۳. با این وصف، مؤلفان کتاب الاستیعاب فی بیان الاسباب درباره موسی بن قیس مینویسند: این سند ضعیف است؛ زیرا موسی بن قیس متهم به شیعهگری است و این حدیث نیز درباره منقبت امام علی{{ع}} میباشد (و هر حدیثی که فردی شیعی درباره مناقب امام علی{{ع}} نقل کند از اعتبار ساقط است)!؟ سپس آنان از سیزده طریق روایت تصدق انگشتر به وسیله امام علی{{ع}} را نقل میکنند و همه را با حکم به ضعف، ساقط میدانند! ر.ک: آل نصر، الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج۲، ص۶۶ - ۷۰.</ref>. | |||
# [[سلمة بن کھیل]] (م.۱۲۱ه. ق) از [[تابعین]] همگان او را [[توثیق]] کردهاند؛ از جمله [[ابوزرعه]] که میگوید: {{عربی|ثقة مأمون ذکی}}؛ «مورد [[وثوق]]، مطمئن و با [[هوش]] است». [[ابوحاتم]] دربارهاش میگوید: {{عربی|ثقة متقن}}؛ «مورد وثوق و [[استوار]] گفتار است»<ref>مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۱، ص۳۱۳، رقم ترجمه ۲۴۶۷.</ref>. | |||
۷. [[سیوطی]] در [[الدر المنثور]] به نقل از [[عبد بن حمید]] و عبدالرزاق از [[ابن عباس]]، این [[حدیث]] را آورده<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵.</ref> و [[ابن کثیر]] نیز از عبدالرزاق این حدیث را نقل کرده است<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.</ref>؛ بنابراین، [[کلام]] [[ابن تیمیه]] که میگوید افرادی مانند ابن حمید و عبدالرزاق ذکری از این گونه [[احادیث]] به میان نیاوردهاند، بیاساس است. | |||
۸. آن مفسری که از «[[ثعلبی]]» آگاهتر است و احادیثی آورده که [[اجماع]] [[مفسران]] را بر [[نزول آیه]] درباره [[امام علی]]{{ع}} نقض میکند، کیست؟ ابن تیمیه تنها به نام «[[ابن ابیحاتم]]» اشاره میکند، [[غافل]] از آنکه همین ابن ابیحاتم - چنان که گذشت - [[روایت]] صحیح السند در مورد نزول آیه درباره [[صدقه دادن]] امام علی{{ع}} نقل کرده است و روایتی که ابن ابیحاتم از [[عبدالملک بن ابی سلیمان]] (م. ۱۴۵ ه. ق) از ابوجعفر [[الباقر]]{{ع}} نقل میکند، افزون بر آنکه [[امام باقر]]{{ع}} هرگز نزول آیه را درباره امام علی{{ع}} [[انکار]] نکردهاند، این حدیث خبری واحد است، و در کتابهای [[تراجم]] و [[رجال]] نیز عبدالملک از [[راویان امام باقر]]{{ع}}<ref>ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۳۲۲، رقم ترجمه ۳۵۳۲.</ref> و امام باقر{{ع}} از [[مشایخ]] او<ref>ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۱۳۸، رقم ترجمه ۵۴۷۸.</ref> شمرده نشده است. [[ابن جریر طبری]] و ثعلبی نیز مانند ابن ابیحاتم تنها از وی این حدیث را از امام باقر{{ع}} نقل کردهاند و سندی دیگر ندارد. | |||
۹. هیچ کس از بزرگان [[تفسیر]] که در نزد ابن تیمیه مقامی ارجمند دارند، مانند [[طبری]]، ابن ابیحاتم و دیگران به نقل از ابن عباس نگفتهاند رخداد [[تصدق]] [[انگشتر]] مربوط به [[ابوبکر]] است، بلکه این ادعای ابن تیمیه که به [[ثعلبی]] نسبت میدهد، تنها خبری واحد مقطوع [[غریب]] بدون [[شاهد]] و متابع از [[عکرمه]] نقل شده که در آن [[تصدق]] [[انگشتر]] را به [[ابوبکر]] نسبت داده است<ref>ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ و نیز: آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۶.</ref>. عکرمه هم نزد برخی بزرگان [[اهل سنت]] مورد [[اعتماد]] نیست و از اینرو، [[مسلم بن حجاج]] در صحیح خود از وی هیچ روایتی جز یک [[حدیث]] آن هم برای شاهد [[حدیثی]] دیگر نقل نکرده است<ref>ر.ک: ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیة، ص۳۱۰؛ مری، تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۶۴-۲۹۲.</ref>. | |||
۱۰. [[ابن تیمیه]] که [[بیهوده]] دست و پا میزند، در آخرین نقد بر [[روایات]] [[شأن نزول آیه]] درباره تصدق انگشتر به وسیله [[امام علی]]{{ع}}، به [[روایت]] [[ابن ابیحاتم]] از [[ابن عباس]] تشبث میجوید که گفته است: {{عربی|کل من آمن فقد تولی الله و رسوله و الذین آمنوا}}؛ «هر کس [[ایمان]] دارد، [[خدا]] و [[رسول]] و [[مؤمنان]] را به [[ولایت]] میپذیرد». [[غافل]] از آنکه این حدیث ربطی به ادعای ابن تیمیه ندارد. ابن عباس در این حدیث - بر فرض صدور - در صدد بیان این مطلب نیست که مؤمنانی که باید ولایتشان را پذیرفت، چه کسانی هستند بلکه تنها در صدد بیان این نکته است که هر مؤمنی باید [[ولایت خدا]] و رسول و مؤمنان را بپذیرد، لیکن اینکه این مؤمنان چه کسانیاند، در این حدیث بدانها اشاره نشده است. البته ابن عباس در احادیثی متعدد که پیش از این بیان شد، با صراحت این [[آیه]] را درباره امام علی{{ع}} میداند که به این معناست: آن مؤمنان که ولی دیگران هستند، جز [[امیر مؤمنان]] امام علی{{ع}} کسی دیگر نیست. | |||
به هر روی، بنا به نظر برخی [[پیروان]] ابن تیمیه، وی در [[نقل احادیث]] دچار خبط و [[اشتباه]] فراوان است<ref>ر.ک: ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح۱۷۵۰.</ref> و بنا به قول [[ابن حجر عسقلانی]]، وی در ارزیابی و نقد روایات نیز به [[بیراهه]] میرود و بسیاری از [[احادیث معتبر]] را بدون دلیل رد میکند<ref>ر.ک: ابن حجر، لسان المیزان، ج۷، ص۵۳۰، رقم ۹۴۶۵.</ref>. تا آنجا که حتی برخی مروجان اندیشههای او نسبت به [[اشتباه]] و [[انکار]] فاحش وی درباره [[احادیث]] دچار [[شگفتی]] میشوند<ref>ر.ک: ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.</ref>. به نظر ما این موضع از [[ابن تیمیه]] و [[پیروان]] او در این موارد، چیزی جز [[تعصب]] ویرانگر، پندارهای بیمبنا و [[اتهام]] به [[دانشمندان]] نیست. اگر بنا باشد با احادیث [[مأثور]] اینگونه برخورد کنیم، از [[دین]] چیزی باقی نخواهد ماند و به قول [[علامه طباطبایی]]: | |||
«اگر درست باشد از این همه [[روایات]] فراوانی که درباره [[شأن نزول]] این دو [[آیه]] وارد شده، [[چشمپوشی]] و این همه [[ادله روایی]] نادیده گرفته شود، دیگر نمیتوان به هیچ کدام از روایات [[اسباب نزول]] در [[تفسیر آیات]] استناد کرد؛ زیرا وقتی با این همه روایات [[اطمینان]] پیدا نکنیم، چگونه میتوانیم به یک یا دو روایتی که در [[تفسیر]] هر کدام از [[آیات]] وارد شده است، [[وثوق]] و اطمینان پیدا کنیم؟... اگر [[انسان]] دچار [[عناد]] و [[مبتلا]] به [[لجاجت]] نباشد، روایات آن قدر هست که اطمینانآور باشد و جایی برای اشکالها و [[خردهگیری]] و [[تضعیف]] آنها نیست»<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان،فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص ۳۶</ref>. | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:IM009868.jpg|22px]] [[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|'''بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{ | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۹
متن آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱]
آیه ۵۵ سوره مائده به "آیه ولایت" شهرت یافته است[۲]. در این آیه آمده است: "ولیّ شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند؛ همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند".
مقدمه
- برای اثبات امامت و خلافت بلافصل امیر المؤمنین(ع) به آیاتی از قرآن کریم استناد شده است یکی از مهمترین آنها[۳] آیه ولایت است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۴]. در استدلال به آیه بر امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) دو جهت مورد توجه است: سبب نزول آیه و دیگری دلالت الفاظ آیه.
- نامگذاری این آیه به آیه ولایت، به دلیل واژه ﴿وَلِيُّكُمُ﴾ است. بسیاری از اهل تفسیر و روایت و تاریخ، به همین نام یاد کردهاند. البته در برخی موارد، آیه "زکات به خاتم" نیز نامیده شده است. این نام از سخن امام علی(ع) در یکی از احتجاجهای آن حضرت استفاده شده است[۵].
- اثبات امامت امام علی(ع) با توجه به آیه ولایت چند مقدمه دارد:
- مقدمه نخست: ولایت به معنای سرپرستی است.
- مقدمه دوم: سرپرست مؤمنان فقط خدا، رسول خدا(ص) و مؤمنان ویژهاند.
- مقدمه سوم: مطابق روایات شیعه و اهل سنت، مؤمنان ویژه، علی بن ابی طالب(ع) است.
- نتیجه: علی بن ابیطالب(ع) سرپرست مؤمنان است[۶].
- اثبات مقدمه یکم: ولایت به معنای سرپرستی است.
- ولایت در لغت، به معنای سرپرستی و مالک امر بودن است. ابن منظور آورده است: في أَسماء اللَّه تعالى: الْوَلِيُّ هو الناصِرُ، و قيل: الُمَتَوَلِّي لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها[۷].
- کلمه "ولی"، نخست به خداوند و سپس به پیامبر(ص) اسناد داده شده است. ولایت خداوند و پیامبر(ص)ثابت است و ولایت خدا و رسول الله(ص) به معنای مالک امر بودن است. از سویی ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ بر خداوند و پیامبر عطف شده و حکم معطوف با معطوفعلیه مشترک است، پس ولایت به معنای مالکیت امر خواهد بود.
- اگر ولایت به معنای محبت و نصرت باشد، مستلزم آن است که بسیاری از آیات لغو باشد؛ زیرا در آیات متعددی، "ولی" کنار "نصیر" آمده است.
- اگر ولایت به معنای محبت و نصرت باشد، مستلزم اغراء به جهل است؛ زیرا با معانی متعددی که برای ولی آمده، نمیتوان تشخیص داد کدام معنا را متکلّم اراده کرده است.
- ولایت به معنای محبت و نصرت نیست؛ زیرا محبت و نصرت، به خدا، رسول خدا(ص) و مؤمنان ویژه اختصاص نداشته و همه مؤمنان را در برمیگیرد.
- رابطه میان ولایت با نصرت و محبت، عام و خاص مطلق است. هر کجا واژه ولایت بهکار رفته نصرت و محبت هم هست، ولی اگر واژه محبت یا نصرت بهکار رفته باشد، ولایت با آن همراه نیست[۸].
- اثبات مقدمه دوم: سرپرست مؤمنان، فقط خدا، رسول خدا(ص) و مؤمنان ویژهاند.
- واژه ﴿إِنَّمَا﴾ در ابتدای آیه، اثبات میکند که این نوع ولایت، ولایتی ویژه است و به خدا، رسول خدا(ص) و مؤمنان ویژه اختصاص دارد.
- ولایت در آیه، طولی و یکسویه[۹] است. رابطه میان خدا، رسول(ص) و مؤمنان با امت اسلامی به این معناست که فقط یکی از دو سو (خدا و رسول(ص) و مؤمنان) در دیگری (امت اسلامی) مؤثّرند، عکس آن پذیرفته نیست. پس کسی بر خدا، رسول و اولیای خدا ولایت ندارد.خداوند بالاترین ولایت را بر مردم دارد و ولایت رسول(ص) و جانشینان او به تبع ولایت خداوند و در طول ولایت او، بر مردم ولایت دارند.
- اگر ولایت بهکار رفته در این آیه شریف، همه مؤمنان را در بر گیرد، مستلزم ولایت دو سویه است و چنین ولایتی مستلزم ولایت مؤمنان بر خدا میشود که چنین ولایتی پذیرفته نیست[۱۰].
- اثبات مقدمه سوم: مطابق روایات شیعه و اهل سنت، مؤمنان ویژه، علی بن ابیطالب(ع) است.
- مفسّران شیعه معتقدند که مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ امیرمؤمنان(ع) است.
- علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر از ۶۶ نفر از علمای اهل سنت نقل میکند که شأن نزول آیه را امیرمؤمنان(ع) میدانند[۱۱].
- علامه سید هاشم بحرانی نیز، نزول آیه را درباره علی(ع) به ۲۴ طریق از اهل سنت و ۱۹ طریق از شیعه روایت کرده است که هر طریق با دیگری متفاوت است[۱۲].
- آیتالله مرعشی نجفی نیز، نزول آیه را از ۳۱ مصدر و منبع اهل سنت که در دسترس همگان است نقل کرده است[۱۳].
- سیوطی[۱۴] زیر آیه، ۱۵ روایت در شأن نزول آن نقل میکند که ۱۴ مورد آن درباره علی بن ابیطالب(ع) است: و أخرج الخطيب في المتفق عن ابن عباس قال تصدق علي بخاتمه و هو راكع فقال النبي للسائل من أعطاك هذا الخاتم قال ذاك الراكع فانزل الله ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ﴾.
- فخر رازی[۱۵] سه روایت، زیر این آیه مبارک در شأن نزول آیه نقل کرده و هر سه به امیرمؤمنان(ع) مربوط است: «روى عطاء، عن ابن عبّاس، أنّها نزلت في عليّ بن أبي طالب(ع) و روى عبد اللّه بن سلام قال: لمّا نزلت هذه الآية قلت: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا رَأَيْتُ عَلِيّاً تَصَدَّقَ بِخَاتَمِهِ عَلَى مُحْتَاجٍ وَ هَو رَاكِعٌ فَنَحْنُ نَتَوَلَّاهُ».
- حسکانی[۱۶]، عالم و محدث بزرگ اهل سنت نیز، ۲۸ روایت در شواهدالتنزیل نقل کرده است. در میان راویان آنها، شش نفر از بزرگان صحابه: علی(ع) و عمّار، ابوذر، مقداد، جابر و ابن عباس، به چشم میخورند[۱۷].
- آلوسی در شأن نزول آیه ولایت مینویسد: و غالب الأخباریین علی أنها نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه[۱۸]. این شأن نزول دارای شهرت زیاد و در حد اجماع است. به بیان علامه طباطبائی، اگر این شأن نزول با توجّه به زیادی روایات انکار شود، دیگر نمیتوان هیچ شأن نزولی را در قرآن کریم پذیرفت.
- نتیجه آنکه، بر پایه مقدمات یاد شده، امامت و سرپرستی علی بن ابیطالب(ع) بر مؤمنان اثبات میشود.
- حضرت امام در تبیین استدلال بر امامت به آیه ولایت مینویسد: در آیه شریف ولایت، کلمه "ولی" نخست به خداوند و سپس به پیامبر(ص) اسناد داده شده است. حاکمیت خداوند عقلاً ثابت است و حاکمیت پیامبر(ص) از آن رو که رسول خداست اثبات میشود. حال با توجّه به اینکه ولایت درباره خدا و رسول(ص) به معنای مالک امر بودن است و از سویی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ بر خداوند یا پیامبر(ص) عطف شده و حکم معطوف با معطوفعلیه مشترک است، ولایت درباره مؤمنانی که در آیه توصیف شدهاند نیز، به معنای مالکیت امر تدبیر خواهد بود[۱۹][۲۰].
سبب نزول آیه ولایت
به اتفاق شیعه و سنی آیه در مورد خاتم بخشی امیرالمؤمنین علی(ع) در حال رکوع نماز نازل شده است به طوری که نزدیک به ۲۰ نفر از صحابه و تابعین و بیش از ۶۰ نفر از راویان احادیث و مهمترین دانشمندان اهل سنت بر این شأن نزول صریحاً اعتراف کردهاند[۲۱].
متکلمان بزرگ اهل سنت مانند قاضی عضد الدین ایجی (م ۷۵۶) و میر سید شریف جرجانی (م۸۱۶) در کتاب شرح مواقف[۲۲] و سعد الدین تفتازانی (م۷۱۲) در شرح مقاصد[۲۳] و علاء الدین قوشجی حنفی اشعری (م ۸۷۹) در شرح تجرید الاعتقاد[۲۴] به اتفاق و اجماع بر این که شأن نزول آیه ماجرای خاتم بخشی امیرالمؤمنین است اذعان دارند. بنابراین توهم ابن تیمیه حرانی درباره شأن نزول آیه ولایت که حتی جمع زیادی از محدثان و مفسران و متکلمان از اعلام اهل سنت را متهم به دروغگویی کرده،[۲۵] خلاف اجماع مسلمانان و باطل است.
ماجرای بخشیدن انگشتری
داستان خاتم بخشی امیرالمؤمنین علی(ع) را جمع زیادی از صحابه و تابعین در شأن نزول این آیه ذکر کردهاند. این نقلها گرچه در بیان برخی جزئیات ماجرا اندک تفاوتی دارند اما در اصل مطلب مشترکند و ما در اینجا به یک نقل بسنده میکنیم: عبدالله بن عباس از قول ابوذر غفاری میگوید: روزی با رسول خدا(ص) در مسجد نماز میخواندم که سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد، ولی کسی چیزی به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی جواب نداد. در همین حال علی(ع) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد، پیامبر(ص) که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد. پس از فراغت از نماز سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت: خداوندا برادرم موسی از تو تقاضا کرد که سینه او را فراخ گردانی و کارها را بر او آسانسازی و گره از زبان او بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسی درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهی و به وسیله او نیرویش را زیاد کنی و در کارهایش شریک سازی. خداوندا من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم علی(ع) را وزیر من گردان تا به وسیله او، پشتم قوی و محکم گردد.
ابوذر میگوید: هنوز دعای پیامبر(ص) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر(ص) گفت: بخوان پیامبر(ص) فرمود: چه بخوانم، گفت: بخوان: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۲۶] [۲۷].
حضور قلب در نماز و توجه به فقیر
بعضی گفتهاند: علی(ع) با آن توجه خاصی که در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود چگونه ممکن است صدای سائلی را شنیده و به او توجه پیدا کند؟[۲۸] پاسخ: آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است و اما توجه به آنچه در مسیر رضای خدا است از جمله انفاق در راه خداوند تعالی، کاملاً با روح عبادت سازگار است. علاوه بر اینکه معنی غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بیاختیار احساس خود را از دست بدهد بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست برمیگیرد[۲۹]. ر.ک: معارف و عقاید
آيه ولایت
- آیه ولایت از جمله آیاتی است که میتوان به وسیله آن، شأن رهبری اجتماعی را برای امامان معصوم(ع) اثبات کرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾.[۳۰] واژه ولیّ در لغت در معانی گوناگونی همچون ناصر، دوست، همپیمان، و متولی امر یا سرپرست به کار رفته است.[۳۱] با وجود این، ریشه اصلی این واژه - یعنی «وَلْی» - به گفته ارباب لغت، به معنای قرب و نزدیکی است.[۳۲] بنابراین واژه ولی دارای معانی پرشماری است که تعین یکی از آنها در یک متن با توجه به قرائن و شواهد موجود، امکانپذیر است. مفسران و متکلمان شیعی، واژه ولیّ را در این آیه به معنای سرپرست و اختیاردار امور دانسته، و با توجه به شأن نزول این آیه، آن را بر امیرالمؤمنین(ع) منطبق کردهاند.[۳۳] در سوی مقابل، مفسران اهل سنت، این سخن را برنتافته و واژه یادشده را به دیگر معانی - بهویژه به معنای ناصر و یاور - دانستهاند[۳۴] در نگاه نخست به نظر میآید که واژه ولیّ در این آیه به لحاظ لغوی و مفهومی میتواند با هریک از این دو معنا تفسیر شود. ازاینرو لازم است برای تعیین یکی از آن دو به قراین دیگری استناد کرد. با دقت در این آیه میتوان گفت که اگر مقصود از الَّذِينَ آمَنُواْ در این آیه افراد متعددی باشند، لازم میآید که خداوند در این آیه به دنبال تبیین و جعل یک قاعده کلی باشد؛ بدین معنا که فرموده است: "ولیّ شما هر کسی است که نماز بخواند و در حال رکوع انفاق کند".[۳۵] چنین تبیینی از واژه ولیّ صحیح نیست؛ چراکه هیچ رابطهای میان ولایت و نماز خواندن و انفاق در حال ركوع نیست و به دیگر بیان، اینگونه نیست که هرکس نماز بخواند و در حال رکوع صدقه بدهد، حتماً ولیّ است و در غیر این صورت، ولیّ نیست. ازاینرو، میتوان گفت که خداوند در این آیه به دنبال ارائه تعریف برای مفهوم ولیّ نیست، بلکه در پی معرفی مصداقی خاص است. افزون بر آن، ممکن است گفته شود آیه یادشده با واژه «انّما» آغاز میشود که معمولاً بر حصر دلالت دارد و این سخن که ولایت در آیه یادشده به معنای دوست و ناصر است، از آنجا که به حصر دوستان در عدهای خاص خواهد انجامید، با دیگر آیات قرآن کریم نیز منافات دارد: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾.[۳۶][۳۷]
- سیاق آیه یادشده بیانگر آن است که مقصود از ولیّ در این آیه همان معنای دوستی یا نصرت است. براساس این آیه، مؤمنان از آنجا که دوست یکدیگرند، همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر میکنند و به نظر میرسد معنای سرپرستی با امور بیانشده در این آیه، مانند اقامه نماز، پرداخت زکات و... چندان مناسبتی نداشته باشد؛ چراکه در معنای سرپرستی، یک نفر سرپرست دیگران است و بر ایشان اشراف دارد؛ در حالی که در این آیه همگان نسبت به واجبات و محرمات یکدیگر مسئولیت دارند. افزون بر آن، از آنجا که خداوند متعال در آیه ولایت، مقام ولایتِ مربوط به الَّذِينَ آمَنُواْ را در ادامه مقام ولایت خود و پیامبر اکرم(ص) آورده است، روشن میشود که مقام یادشده مقامی اختصاصی و ویژه است. با توجه به آنچه گذشت، روشن میشود که اولاً، اگرچه در این آیه از صیغه جمع استفاده شده است، حکم و مقامی که به الَّذِينَ آمَنُواْ داده شده، همگانی و عمومی نیست؛ ثانياً، مقصود از ولایت در این آیه نمیتواند معنای دوستی یا نصرت باشد. بنابراین میتوان به این دیدگاه که مقصود از ولیّ در این آیه سرپرست است، نزدیک شد؛ بدین بیان که اولاً، سرپرستی، مقامی است که در اختیار گروهی خاص قرار دارد و عمومیت ندارد. این سخن کاملاً با سیاق آیه ولایت سازگار است که با ادات حصر آغاز شده است؛ ثانياً، از همجواری ولایت خداوند، رسول و الَّذِينَ آمَنُواْ در این آیه روشن میشود که چنین ولایتی عظمتی خاص داشته، بسیار فراتر از دوستی و نصرت است؛ و ثالثاً، چنانکه گذشت، خداوند متعال به دنبال ارائه مصداق برای این منصب است که خود قرینهای دیگر برای معنای سرپرستی به شمار میرود. نکته دیگر آنکه مفهومّ ولی آنگاه که به معنای سرپرستی امور به کار رود، به لحاظ مفهومی میتواند مصادیق پرشماری داشته باشد. برای نمونه مسئول یک خانه ولیّ آن است، مسئول یک شهر، ولیّ آن شهر است، مسئول یک استان، ولیّ آن استان است و مسئول یک کشور، ولیّ آن کشور است. موارد یادشده تنها به نوعی بر رهبری و مدیریت اجتماعی تطبیقشدنی است. از سوی دیگر، کسی که مسئولیت امور دینی یک خانواده، شهر، استان یا کشوری را نیز بر عهده دارد، او نیز ولیّ آن جوامع در آن محدوده است. بنابراین، ولایت و سرپرستی قابل تطبيق بر رهبری سیاسی و اجتماعی با محدودههای مختلف و رهبری دینی و... است.[۳۸]
- نگاهی دیگر به آیه نشان از این واقعیت دارد که همان ولایتی که برای خود خداوند است از سوی او به رسول الله(ص) و مصداق مورد نظر داده میشود. ازاینرو، میتوان با بررسی قلمرو ولایت خداوند به پاسخ این پرسش نزدیک شد. بیگمان ولایت در تدبیر عالم یکی از انواع ولایت است که آیات قرآن کریم بر آن دلالت دارند[۳۹] روشن است هر کس بر ملک خود حاکم است و اختیار اداره آن با خود اوست. بنابراین، خداوند متعال اختيار تصرف به گونههای مختلف آن در تمام شئونات انسانها و دیگر موجودات را دارد. ازاینروست که قرآن کریم بهطور مطلق میفرماید: ﴿هُنَالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴾.[۴۰] بنابراین ولایت در همه امور از آنِ خداوند متعال است؛ اما این مسئله با این مدعا منافاتی ندارد که خداوند این ولایت را به برخی بندگان شایسته نیز داده باشد. به دیگر سخن، ولایت خداوند، استقلالی است و ولایت دیگران در طول ولایت او، اعطایی است. با توجه به آنچه گذشت، باید گفت ولایت در این آیه به معنای سرپرستی است که یکی از عرصههای این ولایت، ولایت در امر تدبیر و حکومت است و این ولایت با توجه به اطلاق آیه ولایت، به الَّذِينَ آمَنُواْ نیز رسیده است. به لحاظ مصداقی نیز روایاتی پرشمار وجود دارد که اثبات میکند این آیه در شأن امام علی(ع) نازل شده است؛ چنانکه حاکم حسکانی دراینباره بیش از بیست روایت نقل میکند.[۴۱] با وجود آنکه ابن تیمیه شأن نزول یادشده را تکذیب کرده و اجماع اهل علم را با خود همعقیده دانسته است، ابن تیمیه پس از آنکه با بیان عبارت " كان الرفض اعظم باب ودهليز الى الكفر والالحاد" كينه خود را نسبت به تشیع اعلام میدارد، مدعی میشود به اجماع عالمان، این آیه درباره امام علی(ع) وارد نشده و ادعای ورود این آیه درباره حضرت، از بزرگترین دروغهاست [۴۲]. گفتنی است ابن تیمیه برای استحکام نظریه خود مدعی میشود که بزرگانی همچون ابن ابی حاتم و طبری در متون تفسیری خود، روایات مربوط به نزول این آیه در شأن امام علی(ع) را نقل نکردهاند. این در حالی است که ابن ابی حاتم و طبری، همچون دیگر مفسران اهل سنت، از جمله ناقلان روایات یادشده هستند.</ref> دیگر اندیشمندان اهل سنت نیز روایات مربوط به نزول این آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) را نقل کردهاند؛[۴۳] تا آنجا که به گفته برخی محققان، ۶۵ نفر از عالمان اهل سنت در کتابهای کلامی و تفسیری خود این روایات را آوردهاند[۴۴] افزون بر آن، شعر حسان بن ثابت که پس از نزول آیه ولایت سروده شد، دلیلی بر تطبيق این آیه بر امام علی(ع) است[۴۵] در دیگر روایات نیز سایر امامان(ع) از مصادیق آیه ولایت شمرده شدهاند.[۴۶] حاصل آنکه، ولایت در رهبری اجتماعی اصالتاً از آنِ خداوند متعال است؛ زیرا خداوند، مالک این جهان و موجودات آن است؛ ازاینرو، حاکمیت بر جهان متعلق به اوست. براساس اطلاق و سیاق آیه ولایت و نیز روایات، خداوند متعال این ولایت را به حضرت رسول(ص) و امامان(ع) نیز داده است[۴۷]
- آیه ولایت: بیانگر ولایت خدا و رسول و برخی از مؤمنان است که در حال رکوع، زکات و صدقه میدهند و چون طبق نقل متواتر، آنکه در حال رکوع در مسجد به فقیری که درخواست کمک کرد، انگشتر خود را بخشید امیر المؤمنین(ع) بود و پس از این انفاق خالصانه، این آیه بر پیامبر نازل شد، از آیات خاصّ امامت و ولایت علی(ع) بهشمار میرود. متن آیه چنین است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۴۸] دربارۀ شأن نزول آیه، مفاد و مدلول آیه، دلالت آن بر امامت امیر المؤمنین(ع)، مناقشات مضمونی و سندی روایات آن، شبهات وارده بر اصل حادثۀ انفاق انگشتر در نماز و ردّ آنها، بحثهای فراوانی است که در کتب مفصّلتر آمده است.[۴۹] به نقل میر حامد حسین، روایت را ۱۸ نفر از صحابه و تابعین و ۶۳ نفر از علما و راویان اهل سنت در آثار خود نقل کردهاند.[۵۰] در اشعار عربی و فارسی هم به این منقبت اشاره شده است.[۵۱]
الفاظ آیه
برای تبیین و توضیح استدلال به آیه ولایت به عنوان نص بر امامت امیرالمؤمنین علی(ع) لازم است به واژگان آیه توجه کنیم:
۱- إنّما: دلالت لفظ انما بر حصر۔ یعنی اثبات حکم برای مذکور و نفی حکم از غیر مذکور - هم در لغت و هم در کاربردهای قرآنی مورد اتفاق است، بنابراین در آیه شریفه ولایت برای سه عنوان خدا و رسول والذین آمنوا، ثابت و از دیگران نفی شده است. ممکن است گفته شود: حصر در آیه به انضمام سبب نزول که مبنای استدلال برای اثبات امامت و خلافت امیرالمؤمنین گرفته شد، با اعتقاد شیعیان به امامت دوازده نفر سازگار نیست. پاسخ: حصر در آیه اضافی و نسبی است نه حقیقی یعنی نفی ولایت و امامت از دیگران در عرض ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) است بنابراین منافاتی با امامت فرزندان علی بعد از آن حضرت و در طول ولایت علی(ع) ندارد.
۲- ولی: کلمه وَلِیّ از ریشه وَلْی در لغت به معنی قرب و نزدیکی است. به صاحب اختیار و متصدی امری َولِیّ گفته میشود به خاطر قرب خاصی که با آن دارد مانند وَلِیّ دم، وَلِیّ میت و سلطان که ولی من لا ولی له است. و کلمه مولی به معنی سرپرست و صاحب اختیار و اولی به تدبیر است و سایر معانی آن به همین معنی بر میگردد[۵۲].
از کاربردهای "ولایت" و "ولی" به دست میآید که "ولایت" قربی است که باعث جواز نوع خاصّی از تصرف، مالکیت و تدبیر میشود؛ مثل "ولیّ میّت" که میتواند بعد از مرگ، در اموال او تصرف کند و "ولیّ صغیر" که میتواند در شئون مالی صغیر، اعمال تدبیر کند و "ولیّ نصرت" که میتواند در امور منصور، از جهت تقویتش در دفاع، تصرف کند و خداوند که "ولیّ بندگانش" است، امور دنیا و آخرت آنها را تدبیر میکند[۵۳]. "ولی" در آیه کریمه به ملاحظه اضافه شدن به ضمیر "کم" به معنی سرپرست و صاحب اختیار و مدبر امور همه مؤمنان است. همچنین با توجه به حصر، سایر معانی و کاربردهای ولی در این جا نمیتواند مراد باشد مثلا در آیه از کلمه ولی، دوست و یاور اراده نشده – هر چند میتوان برای او نوعی تصرف در امر در نظر گرفت - زیرا این نوع از ولایت عام بوده و برای همه مؤمنان نسبت به یکدیگر ثابت است و با حصر و نفی از دیگران سازگار نیست.
ولی به معنی دوست: گفته شده با ملاحظه آیات قبل و بعد کلمه ولی به معنی دوست و یاور است یعنی در آیات قبل سخن از دوستی با یهود و نصاری است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۵۴] و در آیات بعد نیز میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۵۵]. بنابراین اگر ولی را در این آیه به معنای سرپرست و صاحب اختیار در تصرف بگیریم - که قابل استدلال برای اثبات خلافت و امامت باشد - با آیات قبل و بعد تناسب ندارد[۵۶].
پاسخ: در تبیین استدلال به آیه گفتیم کلمه "ولی" در آیه ولایت نمیتواند به معنی دوست و یاری کننده باشد، زیرا صفت دوستی و نصرت برای همه مؤمنان ثابت است نه مؤمنان خاصی که در آیه ذکر شده که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند یعنی با حصر "انما" تعارض دارد. و اما آیات قبل و بعد، اولاً شواهدی میبینیم که "ولایت" به معنای نصرت و محبّت نیست؛ زیرا در آخر همین آیه میفرماید: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾[۵۷] و این تعبیرات، با ولایت به معنای "عدم دوئیت و رفع حجاب و یگانگی و سیطره روحی و تصرف در امور" مناسبت دارد، نه مجرد یاری خواستن و طلب کمک کردن. البته لازمه ولایت آنها، کمک خواستن از آنهاست.
بر فرض که ظهور سیاق و ترتیب آیات، مربوط به امامت علی(ع) نباشد، اما این ظهور سیاق، در مقابل تصریحات روایات و احادیث، بیاثر است؛ زیرا مسلمانان اتفاق دارند که دلیل، بر ترتیب، مقدم است و اگر بین دلیل و ترتیب، تعارض شد، باید تسلیم دلیل شد. علّت این عمل مسلمانان، این است که یقین ندارند جای آیه، همین است که نقل شده؛ زیرا همیشه ترتیب جمع آوری قرآن با ترتیب نزول آیات، سازگار نیست و این مطلب، مورد اتفاق مسلمانان است. در قرآن، آیاتی آمده است که بر خلاف سیاق، نقل شده است؛ مانند آیه "تطهیر" که بین آیات مربوط به زنان پیامبر(ص) وارد شده، ولی خاصه و عامه تصریح کردهاند که درباره پنج تن اهل کساء(ع) است؛ پس حمل آیات برخلاف سیاق، ضرری به اعجاز قرآن و بلاغت آن نمیزند و اعتقاد به این مطلب، در صورت وجود دلیل، اشکال ندارد[۵۸].
٣- زکاة: اهل لغت دو معنی برای زکات گفتهاند: اول "نمو و زیادت" و دوم "طهارت و پاکی" اما میتوان گفت معنای اصلی "زکاة"، "نمو و زیادت" است و طهارت و پاکی، به همین معنی بر میگردد. صدقه و انفاق در راه خدا و زکات واجب نیز مناسب با همین معنی است؛ زیرا باعث زیادی اموال و پاکیزگی آن میشود[۵۹]. یادآور میشود که در کاربردهای قرآنی زکاة به من مصطلح فقهی نیست[۶۰]. بلکه در این معنا از کلمه صدقه استفاده شده است: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۶۱].
۴- وهم راکعون: لفظ "رکوع" به معنای "خم شدن" است[۶۲]. و مراد یکی از اجزای نماز است نه به معنای مطلق خضوع و جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۶۳] حالیه است. در روایات تفسیریه ذیل آیه ولایت عباراتی مانند: «وَقَفَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ سَائِلٌ وَ هُوَ رَاكِعٌ فِي صَلَاةِ التَّطَوُّعِ» و «تَصَدَّقَ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ» و «أَعْطَانِي وَ هُوَ رَاكِعٌ» از شواهد قطعی و مسلم بر این ادعاست[۶۴].
حاصل سخن این که در آیه شریفه ولایت و سرپرستی در جامعه اسلامی مختص خدا و رسول او و امیرالمؤمنین علی(ع) است که در آیه با ذکر اوصاف به او اشاره شده است. این ولایت برای خداوند بالذات است و برای رسول خدا(ص) و بعد از آن حضرت برای امیرالمؤمنین(ع) به جعل از سوی خداوند تعالی است.
استعمال لفظ جمع در معنای مفرد: گفته شده: اگر آیه کریمه در باره امیرالمؤمنین(ع) است چرا کلمات "الذین، آمنوا، الذین، یقیمون، یؤتون، هم، راکعون" که برای جمع است به کار گرفته شده؟ بنابراین استعمال در غیر موضوع له است و نیاز به قرینه دارد[۶۵].
پاسخ: اولاً در قرآن کریم مکرر دیده میشود که از مفرد به لفظ جمع، تعبیر آورده شده است علامه امینی در موسوعه گرانسنگ الغدیر بیش از ۲۰ مورد از کاربردهای قرآنی لفظ جمع و اراده فرد که دانشمندان اهل سنت به آن اذعان دارند را ذکر کردهاند[۶۶].
ثانیاً در آیه مورد بحث نیز عبارت ﴿أَيُّهَا الَّذِينَ...﴾[۶۷] به معنای مفرد به کار نرفته، بلکه به معنای جمع است، ولی مصداق خارجی آن در زمان رسول الله(ص) منحصر به علی(ع) بوده است؛ بنابراین، مجاز و خلاف ظاهر نیست؛ زیرا وقتی استعمال، مجازی است که لفظ عام را فقط در یک فرد خاص بهکارگیریم، اما اگر لفظ عام و کلّی را در موردی که یک فرد بیشتر ندارد، استعمال کنیم، ضمن این که فقط بر همان فرد دلالت میکند، مجاز و خلاف ظاهر نخواهد بود[۶۸].
در این که حکمت و سر استفاده از صیغه جمع به جای مفرد در آیه ولایت چیست وجوهی گفته شده از جمله: زمخشری (م ۵۳۸) در تفسیر کشاف مینویسد: این آیه در شأن علی(ع) نازل شده است و سرّ این که لفظ جمع در آیه آمده ﴿أَيُّهَا الَّذِينَ...﴾[۶۹] با این که در مورد یک فرد بیشتر نیست آن است که مردم را به چنین فعلی ترغیب کند و بیان فرماید که بر مؤمنان لازم است که اینگونه فضیلتها را کسب کنند و بر خیر و احسان و دستگیری از فقرا کوشا باشند؛ به طوری که حتی به اندازه یک نماز، آن را به تأخیر نیندازند[۷۰].
دلالت آیه
نخست: دلالت بر نصب امام
- در استدلال به آیه نکات ذیل قابل توجه است:
- معنای "ولی" هرچند مختلف مانند دوستی، نزدیکی است، اما با توجه به اینکه در آیه شریفه از ادات حصر ﴿ إِنَّمَا﴾ استفاده شده و معنایش این است که آیه در صدد حصر ولیّ مؤمنان به تعداد محصور و محدود "الله، پیامبر و زکاتدهنده در حال رکوع" بوده است، لازمه آن اراده معنای سرپرستی و حاکم از معنای "ولی" است؛ چراکه حصر معنی "ولی" به موارد فوق معنا ندارد، مثلاً اینکه شما فقط خدا، پیامبر و زکات دهنده در حال رکوع را دوست دارید یا با آنها رابطه برقرار کنید یا فقط آنها را یاری کنید. پس معنای حاکم و سرپرستی با حصر کاملاً منطبق و سازگار است؛ چراکه آیه شریفه در صدد بیان سرپرستی مسلمانان است که نخست خداوند و رسولش بعد فرد زکات دهنده در حال رکوع است که خواهیم گفت تنها حضرت علی(ع) است.
- نکته دیگر اینکه از آنجا که ولی بودن الله و رسولش به معنای زعامت و صاحب امر و اختیار بودن است، چون ولایت علی(ع) در آیه مزبور به ولایت الله و رسولش عطف شده، سیاق ادبی آیه مقتضی است که ولایت در هر سه مورد یکی باشد.
- اگر معنای غیر امامت و حکومت برای "ولی" در آیه لحاظ شود، تفسیر و ترجمه آیه در فراز ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ مشکل خواهد شد. مثلاً گفته شود همانا دوست یا کمک کننده شما خدا و رسولش و نیز آن دسته از مؤمنان است که در حال رکوع زکات میدهند. پرسش این است که مگر مؤمنان در غیر حالت رکوع دوست و یاور مسلمانان نیستند، اصلاً آیه چرا "ولی" را به حالت خاص رکوع تقیید و تهدید کرده است[۷۱].
- در روایات متعدد فریقین وارد شده است که آیه فوق درباره حضرت علی(ع) نازل شده است، آنگاه که سائلی وارد مسجد شد، حاضران به حاجت وی پاسخ ندادند، حضرت علی(ع) که در حال رکوع بود به انگشترش اشاره کرد و آن را به سائل بخشید، آیه بعد از این جریان نازل شد [۷۲].
- شاید برخی درباره نکات پیشگفته تردید کنند، برای تکمیل استدلال خود به روایت نبوی ناظر به مورد بحث اشاره میشود تا هر نوع تردید در استفاده امامت و حکومت از آیه شریفه از بین برود. در منابع اهل سنت آمده است بعد از بخشش انگشتری توسط حضرت علی(ع) در حال رکوع پیامبر(ص) رو به آسمان از خداوند خواست مانند موسی که برادرش هارون را وزیر و پشتیبان وی قرار داد - برای وی علی(ع) را وزیر تعیین کند: "خداوندا!... از خاندانم، على(ع) را وزير من گردان تا به وسيله او، پشتم قوى و محكم گردد"[۷۳]. ابوذر غفاری که گزارشگر حدیث است میگوید بلافاصله آیه فوق نازل شد. روایات مشابه روایت فوق در منابع شیعی وارد شده است که اینجا مجال طرح آنها نیست [۷۴][۷۵].
دوم: دلالت بر ولایت تشریعی امام
- آیه ولایت یکی از ادلهای است که میتواند دلیلی بر ولایت تشریعی امام قرار گیرد:[۷۶] ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۷۷] اینکه مقصود از ولایت چیست، از دیرباز محل نزاع میان عالمان شیعه و اهل سنت بوده است. بیشتر عالمان اهل سنت آن را به معنای دوستی و نصرت دانستهاند. با وجود این، عالمان شیعی معتقدند ولایت در این آیه به معنای سرپرستی است[۷۸] خلاصه وار میتوان گفت که ولایت و سرپرستی خداوند متعال، عام بوده، شامل تمام حوزههای تکوین و تشریع است[۷۹] از آنجا که ولایت خداوند، پیامبر(ص) و مصداق مدنظر در آیه ولایت یعنی امامان(ع)) در یک سیاق واحد بیان شدهاند، از اینرو ظاهرْ آن است که قلمرو ولایت ایشان نیز همسان باشد. بنابراین میتوان گفت بر اساس این آیه، امامان(ع) نیز شأن تشريع احکام را دارند[۸۰]
- اطلاق آیه ولایت، شأن ولایت تشریعی را برای امامان اثبات میکند؛ اما چنانکه روشن است، ظهور مطلق وقتی حجت است که تقییدی برای آن وجود نداشته باشد. ممکن است گفته شود یکی از آموزههایی که میتواند به عنوان مانع برای اقتضای اطلاق آیه ولایت باشد، آموزه اکمال دین است. در قرآن کریم تأکید شده که دین اسلام کامل شده است: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا﴾[۸۱] این آیه به صراحت از اکمال دین به وسیله خداوند سخن به میان آورده است. نکته بسیار مهم، تبیین حقیقت اکمال دین، و پیش از آن، خود دین است[۸۲] به نظر میرسد آنچه دین را دین میکند، مجموعهای از معارف در سه بخش عقاید، اخلاق و احکام است[۸۳] البته گاه از خود آن معارف سخن میگوییم و گاه از تفسیر و تبیین یا تطبيق موضوعات بر مصادیق آن. تفسیر و تبیین و نیز تطبيق موضوعات بر مصادیق، امری سیال در طول زمان بوده، پایانپذیر نیست و شاید نتوان گفت که روزی دین با این معنا بتمامه تحقق یابد؛ زیرا تحقیقهای عالمان دین هر روز تفسیری عمیقتر از دین را در اختیار مینهد. موضوعات جدید در طول زمان بر فقها عرضه شده که باید حکم آنها را روشن سازند. ازاینرو، سخن از اکمال دین با در نظر گرفتن تمام تفسيرها و تطبيقها نمیتواند مقصود باشد. آنچه میتواند در این مجال مورد تأکید باشد، همان معارف اصیل و بدون تفسير و تأویل است. اینک باید دانست که مقصود از اکمال دین با این گستره چیست؟ چند فرضیه تصور شدنی است:
- تمام معارف اصیل دین - اعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی؛ خواه کلی و خواه جزئی - نازل شده، در نتیجه دین جای خالی برای آنکه پس از آن، معرفتی بدان افزوده شود، ندارد؛
- تمام معارف کلی به همراه برخی جزئیات آنها بیان شده، و به اعتبار همان معارف کلی، اکمال دین تحقق یافته است؛
- تنها معارف کلی دین بیان شده؛ اما تفصیل آنها بیان نشده است؛ بگونهای که اگر کسی به آن معارف کلی مراجعه کند، میتواند حقیقت را یافته، هدایت شود.
- فرضیه سوم به نظر پذیرفتنی نیست؛ زیرا با جستوجویی کوتاه در آیات و سنت نبوی میتوان دریافت که بیان دین، به کلیات محدود نبوده است. قرآن کریم از برخی مسائل جزئی وضو، ارث، روزه، انواع طلاق و عدّه، مسائل زنان، مهریه، چگونگی قرض دادن به دیگران و... سخن گفته است. پیامبر اکرم(ص) نیز خود وضو گرفته، نماز خوانده، غسل کرده، اقدام به گرفتن زکات و نیز جزیه از اهل کتاب کرده، حدود شرعی را بر مجرمان پیاده، و مسئله ارث را با جزئیات آن بیان کرده است. معاملات فراوانی نیز در عصر نبوی انجام میشد، متنجسات بیشماری تطهیر میشد و.... در حوزه عقاید و اخلاق نیز آیات و روایاتی پرشمار وجود دارند که بیانگر تبیین معارف جزئی در این دو حوزهاند که بیان آنها از حوصله این نوشتار خارج است. بنابراین نمیتوان گفت قرآن کریم یا سنت نبوی تنها به بیان کلیات بسنده کرده است. اثبات فرضیه نخست نیز کاری بس دشوار است؛ زیرا به لحاظ آنچه اکنون در اختیار داریم، نمیتوان گفت تمام احکام و معارف دین - اعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی؛ خواه کلی و خواه جزئی - در عصر نبوی بیان شده است. دستکم اینکه نمیتوان آن را اثبات کرد. فرضیه دوم فینفسه صحیح مینماید و اثبات آن، آسان است؛ زیرا قرآن و سنت نبوی مؤید این فرضیهاند. به دیگر سخن، به لحاظ مقام اثبات، میتوان به راحتی گفت که قرآن کریم، اصول و کلیات معارف را همراه با برخی جزئیات بیان کرده است. این آموزه فینفسه خدشهپذیر نیست؛ اما سخن آن است که چگونه میتوان دینی را که بخشی از معارف آن علىالفرض گفته نشده، دینی کمال یافته دانست؟ آیا اکمال دین با این فرضیه سازگار است؟ در پاسخ باید گفت روزی که آیه اکمال نازل شد، چه اتفاقی رخ داد که خداوند اكمال دین را اعلام کرد؟ آیا معرفتی اعتقادی، اخلاقی یا فقهی به دین اضافه شد که دین با اضافه شدن همان یک معرفت به کمال رسید؟ براساس باورهای اصیل و صحیح شیعی، آن روز مصادف با واقعه غدیر خم و انتصاب امام علی(ع) به عنوان امام و پیشوای مسلمانان پس از رسول گرامی(ص) بود. بنابراین، آنچه موجب اکمال دین شد، این انتصاب فرخنده بود، نه افزودن معرفتی اعتقادی، اخلاقی یا فقهی.
- آری، رها کردن دین به حال خود و عدم انتصاب جانشین پس از پیامبر آن دین برای رسیدگی به امور دینی، ضعفی آشکار است؛ ازاینروست که در تمام ادیان، این ضعف با وجود پیامبران تبلیغی یا اوصيا جبران شده است و دین اسلام نیز از این امر مستثنا نیست.
- با توجه به آنچه گذشت، میتوان گفت انتصاب جانشین موجب اکمال دین است؛ زیرا معارفی که در عصر نبوی گفته نشده، به وسیله او تشریع یا بیانشدنی است[۸۴] بنابراین داشتنِ حق تشریع امامان(ع) با اکمال دین ناسازگار نیست؛ بلکه اکمال دین را معنادار میکند. ضمن آنکه باید توجه داشت که اکمال دین، غیر از ختم دین است و آیه یادشده، از اکمال دین سخن گفته است. ازاینرو ناسازگاری میان اكمال دین و حق تشريع برای امام وجود ندارد. به دیگر سخن، مقصود از اکمال دین، لزوماً این نیست که تمام کلیات و جزئیات دین بیان شده باشد؛ بلکه اگر برای اکمال دین چارهای اندیشیده شده که از طریق آن، دین به کمال خود برسد، باز هم میتوان از اکمال دین سخن گفت. بنابراین، آیه اکمال دین نمیتواند مقید آیه ولایت باشد و اگر دلیل دیگری بر تقیید پیدا نشود، باید پذیرفت که امام(ع) حق تشريع حكم را دارد[۸۵].
مقدمه
این آیه کریمه حکایت از لزوم امام و ولی امر در جامعه و برخی ویژگیهای ولی دارد؛ علاوه بر آن، مصداق خاصّی را معرفی میکند که در حال رکوع در راه خدا انفاق کرده است. با توجّه به روایات و دیدگاه اکثر مفسّران، این مصداق کسی جز علی بن ابی طالب (ع) نیست؛ مثلاً از اهل سنّت، سیوطی در الدّر المنثور ذیل آیه ولایت از ابن عبّاس نقل کرده است که گفت: "علی (ع) در حال رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد و آن حضرت انگشترش را به فقیر صدقه داد. پیامبر (ص) از سائل پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو داد و او به علی اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است. در این هنگام آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾ نازل شد[۸۶]".
از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: گروهی از یهودیان مسلمان شده بودند، وقتی نزد پیامبر (ص) آمدند پرسیدند: یا رسول الله! موسی (ع) یوشع بن نون را به عنوان وصیّ خود تعیین کرده بود. وصیّ شما کیست و پس از شما چه کسی بر ما ولایت دارد؟ این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾ پس پیامبر (ص) فرمود: برخیزید، آنها برخاسته، به مسجد آمدند، دیدند فقیری از مسجد خارج میشود. به او گفتند: آیا کسی به تو کمک کرد؟ گفت: بلی! این انگشتر را. پرسیدند: چه کسی؟ گفت: آن مردی که مشغول نماز خواندن است. پرسیدند: در چه حالی بود؟ گفت: در حال رکوع. پیامبر (ص) تکبیر گفتند. پیامبر فرمود: پس از من علی بن ابی طالب ولیّ شما است[۸۷].
از این آیات، ولایت سایر ائمه (ع) نیز استفاده میشود و در روایات نیز به این مطلب اشاره شده است. از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: "مقصود از مؤمنانی که خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾ ائمه (ع) هستند"[۸۸].
آیه کریمه - به ویژه با ضمیمه شدن به آیه دوم که از پیروزی حزب الله خبر میدهد- حاکی از این است که خدا و پیامبر و ائمه ولایت امر مردم را بر عهده دارند و مفهوم ولی، اولی به تصرّف است؛ در نتیجه سرپرستی و پیشوایی و رهبری مردم در اختیار ائمه معصومین (ع) است.
البته آیات درباره امامت به ویژه امامت و ولایت امیر المؤمنین (ع) بسیار بیشتر از این است و آنچه نقل شد از باب نمونه بود[۸۹][۹۰].
در این آیه نیز چند نکته قابل توجّه است:
- به اتفاق شیعه و سنی این آیه در شأن امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است.
- لفظ ﴿إِنَّمَا﴾ در صدر آیه از طرفی ولایت و سرپرستی سه دسته را اثبات و از طرف دیگر ولایت غیر این سه دسته را نفی میکند (﴿إِنَّمَا﴾ مرکب از "انّ" است که افاده اثبات میکند و "ما" که افاده نفی میکند)، پس به جز خدا و پیامبرش و آن اشخاصی که در خارج ویژگی خاصّی دارند (مصداق خارجی آیه)، دیگران ولایتی بر مردم ندارند.
- دسته سوم که ولایتشان قرین ولایت خدا و رسول قرار گرفته، باید با آنها سنخیت داشته و همانند خدا و رسول از اشتباه و لغزش به دور باشند؛ یعنی دارای علمی باشند که اشتباه در آن نیست و عملاً نیز مرتکب خطا نشوند و خلاصه معصوم باشند[۹۱].
بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ * وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۹۲].
آیات یاد شده که در عرف قرآن پژوهان شیعی به آیات ولایت نامبردار است، از جمله آیاتی است که تفسیر آنها بین فریقین، تفاوتی بسیار دارد. دیدگاه متنوع فریقین درباره این آیات، مباحث متعدد تاریخی، حدیثی، تفسیری و کلامی را در پی داشته است. محور اصلی این تنوع ناشی از مسئله اساسی «نص بر امامت» در اندیشه شیعی و انکار و یا حداقل تردید در آن از سوی اهل سنت است. بحث درباره این آیات و شأن نزول آنها، ریشه در عصر صحابه دارد؛ آنگاه با گسترش نسبی، عصر تابعین را پشت سر گذاشته است؛ سپس با بررسیهای موشکافانه مفسران و دین پژوهان فریقین در مدلول این آیات و روایات مربوط به آن، مباحث متنوع کلامی، تاریخی و تفسیری را پدید آورده است.
واژگان: ﴿إِنَّمَا﴾: این واژه برای تخصیص وضع شده است، بنابراین آنچه پس از این کلمه میآید، اثبات میشود و غیر آن نفی میگردد؛ برای نمونه اگر کسی به دیگری بگوید: إنما لک عندی درهم مانند آن است که بگوید: أنه لیس لک عندی إلا درهم، «جز یک درهم چیزی دیگر بر عهده من نداری» یا چون میگوید: انما لقیتع الیوم زیدا به این معناست که امروز تنها زید را ملاقات کردم و کسی دیگر را ملاقات نکردم[۹۳]. ﴿وَلِيُّ﴾: این واژه از ماده «و ل ی» است و «وَلْیْ» بر (وزن فلس) به حصول دو چیز (یا بیشتر) در کنار هم بدون آنکه بین آنها چیزی دیگر فاصله شود، گفته میشود[۹۴]؛ به همین جهت، برخی ارباب لغت آن را به معنای نزدیک و قرب میدانند[۹۵]. فیومی میگوید: الولی بمعنی الفاعل من ولیه إذا قام به و کل من ولی أمر أحد فهو ولیه؛ ولی به معنای فاعل از وَلِیَه، کسی را گویند که به کار دیگری قیام کند و هر کس کار دیگری را به عهده گرفت، ولی او است»[۹۶]. همین معنا را لسان العرب[۹۷]، الصحاح[۹۸]، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر[۹۹]، معجم مقاییس اللغة[۱۰۰]، المحیط فی اللغة[۱۰۱] و... نیز گفتهاند. آنان برای این معنا چنین مثال میزنند: ولی الیتیم الذی یلی أمره و یقوم بکفایته و ولی المرأة الذی یلی عقد النکاح علیها[۱۰۲].
بنابراین، «ولی» مالک تدبیر است؛ یعنی کسی که برای تدبیر و اداره جامعه، یتیم یا زن، به آنان نزدیک میشود و به رتق و فتق امور آنان (در حیطه ولایت خود) مبادرت میورزد[۱۰۳]. یکی از اسمای حسنای خداوند سبحان «ولی» است. قرآن کریم میفرماید: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[۱۰۴]. در این آیه میفرماید: نه تنها خدا ولایت دارد، بلکه بنا به ضمیر فصل تنها ولی، خداست. «ولی» در آیه شریفه: ﴿وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ﴾[۱۰۵] به معنای مدبر امور است؛ خدا که تدبیر کننده هستی است، باران فرو میفرستد و رحمتش را گسترش میدهد[۱۰۶]. در تمام موارد استعمال ماده «و. ل. ی»، قرب و نزدیکی با نوعی ارتباط نهفته است و چگونگی این ارتباط به مورد آن بستگی دارد که باید آن را با قراین و شواهد شناخت؛ از همین رو برخی لغتدانان «ولی» را به معانی دیگر مانند «ناصر»، «دوست» و... دانستهاند که ظاهراً به موارد استعمال آن توجه دارند. زکاة: زکات به معنای «نمو و زیادت» است. راغب میگوید: اصل الزکاة: النمو الحاصل من برکة الله تعالی؛ «زکات نموی است که از برکت خدا پدید میآید و اگر به آنچه انسان از مال خود به نیازمندان میدهد، زکات گفته میشود، به این خاطر است که، مایه برکت و نمو مال و پالایش نفس است، یا مایه نمو و پالایش نفس هر دو میباشد»[۱۰۷].
ظاهراً در این معنا برای زکات بین لغتشناسان اختلافی نیست. رکوع: رکوع به معنای انحنا و خم شدن است. ابن فارس میگوید: الراء و الکاف و العین أصل واحد یدل علی انحناء فی الانسان و غیره، یقال رکع الرجل اذا انحنی و کل منحن «راکع»[۱۰۸]؛ ماده «ر. ک. ع» بر خم شدن و انحنا در انسان و غیر انسان دلالت دارد، گفته میشود: رکع الرجل، «هنگامی که خم باشد و هر خم شدهای را راکع گویند»؛ سپس این معنا در شرع در خم شدن مخصوص در نماز به کار رفته است؛ بنابراین، اصل معنای رکوع انحناست و اگر برخی آن را به معنای تواضع به کار بردهاند[۱۰۹]، از باب استعمال سبب و اراده مسبب است؛ زیرا انحنا موجب تواضع و تذلل میشود[۱۱۰]. حزب: جماعتی که بر یک عقیده و هدف باشند، حزب نامیده میشوند. «فراهیدی» میگوید: کل طائفة تکون اهواؤهم واحدة فهم حزب[۱۱۱] و فیومی به طور مطلق میگوید: الحزب: طائفة من الناس[۱۱۲]. به نظر میرسد هر جا این کلمه، به چیزی اضافه شود، معنای همعقیده بودن و هدف واحد داشتن در آن وجود دارد؛ مانند حزب الله و حزب الشیطان که هر کدام از آنان، جماعتی دارای عقیده و هدفی مشترک هستند.[۱۱۳].
بررسی دیدگاه شیعه
در نگاه دینپژوهان شیعی این دو آیه مستقل از آیات قبل و بعد آنها، در یک سیاق نیست و بدون الغای خصوصیت از مورد نزولشان، بر امامت امام علی(ع) (وبا تنقیح مناط بر دیگر ائمة(ع)) دلالت دارد. مورد نزول این آیات بدون شک بنا به احادیث متواتر از فریقین، درباره تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع) در حین رکوع نماز بوده است. شیعه دلالت آیات ولایت را بر امامت امام علی(ع) قطعی میداند[۱۱۴] و برخی از آنان این آیه را نص در این معنا و قویترین دلیل و یا عمده استدلال شیعه بر امامت میشمرند[۱۱۵].
مبانی دیدگاه شیعه:
- «انما» - همانگونه که ملاحظه کردید- بنا به نظر اهل لغت برای نشان دادن مفهوم حصر وضع شده است.
- «ولی» در این آیه به معنای اولی به تصرف و والی است که با معنای امام و خلیفه مترادف میباشد؛ زیرا معانی دیگر ولی مانند یاور و دوست به برخی مؤمنان که در این آیات بیان شده، اختصاص ندارد، بلکه همه مؤمنان یاور و دوستدار یکدیگرند؛ همانگونه که قرآن میفرماید: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...﴾[۱۱۶][۱۱۷] ولی در آیه ولایت، به معنای اولی به تصرف نیز همه مؤمنان را شامل نمیشود؛ زیرا در این صورت مولی و مولی علیه یکی خواهد شد؛ پس ناگزیر مراد بعضی از مؤمناناند. و آن بعض کسی جز امام علی(ع) که آیه درباره وی نازل شده، نیست.
- جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ بنا به گفته ارباب ادب، در موضع حال از ضمیر ﴿يُؤْتُونَ﴾ به معنای هیئت خاص خم شدن در نماز است[۱۱۸]. شیعه برای استفاده این معنا از آیات ولایت، از دو راه استفاده میکند:
تحلیل درونمتنی از آیات ولایت: استفاده از تحلیل واژگان و تعابیر آیات ولایت با توجه ویژه به مورد نزول این آیات (که از طریق روایات اهل بیت(ع) و نیز چندین نفر از صحابه و تابعین نقل شده)، نظر شیعه را تأمین کرده است. مضمون این روایات به طور یکسان میگوید: آیات ولایت در پی رخداد تصدق انگشتر در نماز به وسیله امام علی(ع) نازل شده است. سبک و سیاق این آیات نیز گواه این است که آنها در پی حادثهای نازل شدهاند. مفاد این آیات چنین است: ولی شما خدا و پیامبر اکرم(ص) و مؤمناناند. ولایت عبارت است از یک نحوه قرب و نزدیکی که از نوعی ارتباط حکایت میکند؛ از جمله ارتباط محبت، نصرت و تصرف. ولایت محبت و نصرت به برخی مؤمنان اختصاص ندارد و همه مؤمنان محب و ناصر یکدیگرند. پس مراد، ولایت تصرف است که باعث و مجوِّز نوع خاصی از دخالت و تصرف و تدبیر شده است. در آیه شریفه با توجه به سیاق آن، ولایت به این معنا نسبت به خدا و رسول و مؤمنان به یک معناست؛ زیرا ولایت را به صورت مفرد و با یک تعبیر به همه نسبت داده است. قرآن برای رسول خدا(ص) ولایت قیام به تشریع، دعوت به دین، تربیت امت، تبیین وحی و حکومت بر آنان را ثابت دانسته است و این همه را از شؤون و مناصب رسالت ایشان میشناسد و میفرماید: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...﴾[۱۱۹]؛ و آیه: ﴿إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۱۲۰] با تو به راه راست هدایت میکنی» و نیز: ﴿...يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ...﴾[۱۲۱] و آیاتی دیگر...؛ سپس در آیه مورد بحث، این ولایت با واو عطف ﴿الَّذِينَ آمَنُوا...﴾ را که جز بر امام علی(ع) منطبق نیست، به ولایت خدا و رسول عطف کرده است که همان شؤون را دارا میباشد. البته این ولایت برای خداوند به طور اصالت و برای رسول خدا(ص) و امام علی(ع) به تبعیت و با اذن پروردگار خواهد بود.
تحلیل برونمتنی (استناد به روایات): در کتاب اول تفسیر تطبیقی، در بحث مبانی تفسیر از منظر شیعه، ملاحظه شد که در نگاه شیعه همانگونه که قرآن میفرماید تفسیر و تبیین آیات بر عهده رسول خدا(ص)، نهاده شده و قول ایشان حجت است (و این یکی از شؤون رسالت حضرت به شمار میآید)، پس از رسول خدا(ص) نوبت به اهل بیت(ع) رسیده و قول آنان نیز در تفسیر حجت میباشد. در منابع شیعی روایاتی دیده میشود که برخی از آنها نیز با سند صحیح میگوید پیامبر اکرم(ص) آیات ولایت را تفسیر کردند و از جمله موارد آن در غدیر خم بود؛ زیرا این آیات با مسئله غدیرخم گره خوردهاند و آنچه حضرت رسول اکرم(ص) در غدیر مأمور به ابلاغ آن شدند، تفسیر همین «ولایتی» بود که خداوند در آیات ولایت بر حضرت نازل کرده بود. از جمله این روایات، روایتی است از ابوجعفر کلینی (م ۳۲۸ یا ۳۲۹ه. ق) با سند صحیح از زرارة، فضیل بن یسار، بکیر بن اعین، محمد بن مسلم، برید بن معاویه و أبی الجارود که همگی از امام باقر(ع) چنین نقل میکنند: «أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾[۱۲۲] وَ فَرَضَ وَلَايَةَ أُولِي الْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً(ص) أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ- ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۱۲۳] فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ(ع) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»؛
خداوند، پیامبرش را به ولایت علی(ع) فرمان داد و بر او چنین نازل کرد: «تنها ولی شما خدا و رسول و مؤمنانی هستند که نماز به پا میدارند و در رکوع زکات میدهند و نیز خداوند ولایت اولی الامر را واجب کرد؛ آنان از حقیقت ولایت آگاه نبودند، پس خداوند به محمد(ص) فرمان داد ولایت را برای آنان تفسیر کند همانگونه که احکام نماز، زکات، روزه و حج را تفسیر میکند. چون این فرمان رسید، حضرت دلتنگ شد و نگران بود که نکند مردم از دینشان برگردند و ایشان را تکذیب کنند. حضرت با چنین دلتنگیای، به پروردگارش رجوع کرد و چاره خواست؛ آنگاه خداوند چنین وحی فرستاد: «ای رسول، آنچه را بر تو نازل شد، ابلاغ کن که اگر نکنی، رسالت آن را انجام ندادهای و خدا تو را از شر مردم نگه میدارد».... پس حضرت به فرمان خدا امر ولایت را آشکار ساخت و به معرفی ولایت علی(ع) در روز غدیر خم پرداخت و... به مردم فرمان داد تا حاضران آن را به اطلاع غایبان برسانند»[۱۲۴].
به همین معنا روایاتی از عیاشی (محمد بن مسعود، م. ۳۲۰ه. ق) از امام صادق(ع) نقل شده است که چنین میفرماید: چون آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ...﴾ نازل شد، بر پیامبر خدا(ص) گران آمد و نگران بودند قریش ایشان را تکذیب کنند؛ پس خداوند چنین نازل کرد: ﴿أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾[۱۲۵]؛ آنگاه حضرت در روز غدیر خم به این امر پرداخت و آن را ابلاغ کرد»[۱۲۶]. از آیات قرآن نیز میتوان شواهدی بر این پیوند (پیوند مسئله غدیرخم با آیه ولایت) و نگرانی حضرت از ابلاغ آن را یافت (که در بحث «آیه تبلیغ» به تفصیل مطرح خواهد شد). در احادیث اهل سنت نیز به برخی از این شواهد اشاره شده است؛ از جمله حدیثی که طبرانی (حافظ سلیمان بن احمد الطبرانی، م. ۳۶۰ه. ق) با سند خود از «عمار بن یاسر» نقل میکند: «حضرت رسول(ص) پس از نزول آیه ولایت آن را قرائت کرد و سپس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۱۲۷]. حدیثی دیگر به نقل از حسن بن ابی طاهر جاوایی (م، قرن ششم) است که با سند خود از اهل سنت از زید بن ارقم از رسول خدا(ص) در خطبه غدیر چنین نقل میکنند: «ای مردم، علی بن ابی طالب ولی شما پس از خدا و رسول او است...؛ خداوند در این باره چنین نازل کرده است: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...﴾[۱۲۸]. پیامبر خدا(ص) در حین تفسیر ولایت و ابلاغ رسمی ولایت امام علی(ع) در غدیرخم، همانند آیه قرآن، ولایت ایشان را همردیف ولایت خود قرار داد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ».
در بررسی تفسیر آیه (تبلیغ) عصمت با تفصیل و با شواهدی بیشتر از منابع اهل سنت، در این باره بحث خواهد شد. در برخی روایات، ائمة طاهرین(ع) نیز آیه را همانند تفسیر پیامبر خدا(ص)، معنا کردهاند؛ مانند این حدیث از امام صادق(ع) که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...﴾ «يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ»؛ مراد از «ولی» در این آیه کسی است که اولی به شماست؛ یعنی سزاوارتر به شما در امور، جان و مالتان است»[۱۲۹].[۱۳۰].
بررسی دیدگاههای اهل سنت
اهل سنت سه نوع تلقی از آیات ولایت دارند و این تنوع ناشی از پذیرش روایات در مورد نزول آیات ولایت یا عدم پذیرش آن، با چگونگی الغای خصوصیت از مورد نزولشان است.
گروه اول: پذیرش شأن نزول بدون الغای خصوصیت
این گروه با پذیرش احادیث تصدق انگشتر از سوی امام علی(ع)، بدون الغای خصوصیت از آنها، آیات ولایت را تنها بر همان معنای مورد نزول حمل میکنند. این نوع تفسیر از آیه ریشه در عصر صحابه دارد. در بین صحابه کسی منکر نزول این آیات در حادثه تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع) نبود و کسی از آنان معنای آیه را با الغای خصوصیت از رخداد نزول آن تعمیم نداده بود. در عصر تابعین نیز این اندیشه در نزد برخی از آنان مورد پذیرش بوده است. به زودی با اسامی صحابه و تابعین در این مورد آشنا خواهید شد. از این گروه میتوان به «جصاص» (ابوبکر، احمد رازی، م. ۳۷۰ ه. ق) اشاره کرد. وی پس از آنکه میگوید: «از مجاهد، سدی، ابی جعفر(ع)، عتبة بن ابی حکیم، روایت شده که این آیه در مورد علی بن ابی طالب(ع) در حین تصدق انگشتر در حال رکوع، نازل شده است».... آیه را بر مورد نزول خود حمل میکند؛ سپس به اشکالهایی که در تطبیق این آیه بر مورد نزولش وجود دارد، میپردازد و به آنها پاسخ میدهد[۱۳۱].
«الکیا الطبری» (ابوالحسن، علی الطبری الهراسی، م. ۵۰۴ ه. ق) نیز در زمره همین گروه به شمار میآید[۱۳۲]. اینان بر اساس مبنای خود جواز اعطای صدقه در حال نماز را از دلالت آیه استفاده کردهاند.
مبانی دیدگاه اول: دیدگاه اول بر یک سلسله مبانی متکی است که عبارتاند از:
- جمله ﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ در موضع حال برای فاعل ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾ است.
- صدقه مستحبی زکات نامیده میشود؛ زیرا امام علی(ع) انگشتر خود را به عنوان صدقه مستحبی اعطا کردند.
- عمل قلیل در نماز موجب بطلان آن نیست.
- تطبیق صیغههای جمع در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۳۳] بر یک فرد، از باب ترغیب و تشویق دیگران برای عمل به مانند او و نشان دهنده ویژگی مؤمنان است که برای نیکی و احسان و تفقد نیازمندان، سرعت به خرج میدهند[۱۳۴].
بررسی و نقد دیدگاه اول: در نقد این نظریه همین مقدار کافی است که بپرسیم: چگونه میتوان با توجه به اختصاص داشتن آیه به مورد نزول خود، ولایت را به معنای نصرت یا محبت معنا کرد؟ معنای محبت و نصرت با اختصاص داشتن مورد نزول منافات دارد. در سخن این گروه مطلبی در پاسخ به این ابهام مطرح نشده و درباره آن بحثی طرح نگردیده است.[۱۳۵].
گروه دوم: پذیرش شأن نزول با الغای خصوصیت
این گروه با الغای خصوصیت از مورد نزول آیه درباره تصدق امام علی(ع) به نیازمند، به عمومیت مفاد آیه قایل شدهاند. در کلام این گروه صراحتی در رد و انکار روایات در شأن نزول آیات نیست، بلکه گاهی با پذیرش این روایات، آیه را بر مبنای آنها نیز تفسیر میکنند. بیشتر مفسران اهل سنت در زمره این گروهاند؛ از جمله «ابن جریر طبری، م. ۳۱۰ ه. ق»[۱۳۶] (بنابر یک احتمال)، «واحدی نیشابوری، م. ۴۶۸ ه. ق)»[۱۳۷]، «بغوی، م. ۵۱۶ ه. ق»[۱۳۸]، «زمخشری، م. ۵۲۸ ه. ق»[۱۳۹]، «ابن عطیه اندلسی، م. ۵۴۱ ه. ق»[۱۴۰]، «فخر رازی، م. ۶۰۶ ه. ق»[۱۴۱]، «قرطبی، م. ۶۷۱ ه. ق»[۱۴۲]، «نسفی، م. ۷۱۰ه. ق»[۱۴۳]، «ثعالبی، م. ۸۷۵ ه. ق»[۱۴۴]، «عمادی، م. ۹۸۲ه. ق»[۱۴۵] و آلوسی، م. ۱۳۲۷ه. ق»[۱۴۶] و.... برخی از این مفسران تصریح دارند که این دیدگاه قول جمهور مفسران اهل سنت است[۱۴۷].
مبانی دیدگاه گروه دوم: مبانی دیدگاه دوم عبارتاند از:
- ولایت در آیه به معنای نصرت و یا محبت است.
- ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...﴾ بر هر مؤمنی صدق میکند و هر مؤمنی ولی مؤمن دیگر است همانند این آیه که میفرماید: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...﴾[۱۴۸]
- خصوصیات نامیده شده در آیه برای تمییز مؤمنان از منافقان است[۱۴۹]؛ زیرا منافقان بر نماز مداومت ندارند؛ همانگونه که قرآن میفرماید: ﴿...يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۱۵۰]. پس اوصاف در آیات ولایت بر همه مؤمنان واقعی صدق میکند.
- در فراز ﴿...وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ چند احتمال وجود دارد:
- به معنای و هم خاضعون؛ خاضع در برابر تمام امرها و نهیهای خداوند و یا در حال اعطای زکات، خاضعاند و بر نیازمندان تکبر نمیورزند[۱۵۱].
- مراد از رکوع همان رکوع اصطلاحی است؛ یعنی از ویژگیهای مؤمنان برپا داشتن نماز است که مشتمل بر رکوع نیز هست، لیکن بیان آن در آیه، برای شرافت و اهمیت دادن به رکوع میباشد.
- صحابه در هنگام نزول آیه در حالتهای گوناگون بودند؛ گروهی نماز را به پایان برده، گروهی از نیازمندان دستگیری میکردند، و گروهی در حال رکوع نماز بودند. این حالتهای گوناگون باعث شد آیه به تمام آنان اشاره کند[۱۵۲].
بررسی و نقد دیدگاه گروه دوم: این دیدگاه ریشه نبوی ندارد و از صحابه نیز چنین معنایی - تعمیم در آیه ولایت و الغای خصوصیت از رخداد نزول آن - برای آیه نشده است. البته برخی مانند ابن تیمیه به ابن عباس چنین نسبتی میدهد، ولی این نسبت پنداری بیش نیست و در نقد دیدگاههای وی خواهد آمد) نقطه آغاز چنین معنایی از دوره تابعین است. برخی از آنان بدون آنکه اختصاص نزول آیه به امام علی(ع) را انکار کنند، آن را با الغای خصوصیت، تعمیم داده، این ولایت را نسبت به هر مؤمنی ادعا کردهاند؛ از جمله «سدی» (اسماعیل بن عبدالرحمن از تابعین، م. ۱۲۷ه. ق)[۱۵۳] که میگوید: هؤلاء جمیع المؤمنین و لکن علی بن ابی طالب مر به سائل و هو راکع فی المسجد فأعطاه خاتمه؛ «مراد از مؤمنان در آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾ همه مؤمناناند؛ لیکن علی بن أبی طالب(ع) در مسجد در حال رکوع، انگشتر خود را به نیازمند بخشید»[۱۵۴].
باز این خبر در منابع اهل سنت از عبدالملک بن ابی سلیمان به نقل از امام باقر(ع)، رسیده که در آن آمده است: از ابوجعفر درباره ﴿...الَّذِينَ آمَنُوا...﴾ پرسیدم، حضرت فرمود: «مؤمنان مرادند. گفتم: مردم میگویند این آیه درباره علی(ع) نازل شده است. حضرت فرمود: علی(ع) از مؤمنان است»[۱۵۵]. بغوی نیز در تفسیرش این قول را به جویبر به ضحاک (الضحاک بن مزاحم از تابعین، م. ۱۰۶ق)[۱۵۶] نسبت میدهد. وی نیز گفته است مراد از ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...﴾ تمام مؤمنان هستند که بر یکدیگر ولایت دارند[۱۵۷]. در منابع فریقین فرد دیگری از تابعین که قایل به چنین تعمیمی در آیه باشد، وجود ندارد. حدیث منقول از امام باقر(ع) نیز چند اشکال دارد:
- خبری واحد است.
- با احادیثی متعدد از اهل بیت از جمله خود امام باقر(ع) که این آیات را تنها و تنها در مورد امام علی(ع) میدانند (و پیش از این در بررسی دیدگاه شیعه، در تحلیل برون متنی، ملاحظه کردید)، منافات دارد.
- عبدالملک بن ابی سلیمان تنها راوی این حدیث، از راویان امام باقر(ع) به شمار نمیرود.
- روایت ابهام دارد. این ابهام از آن جاست که مراد از مؤمنان در کلام امام روشن نیست که آیا همه مؤمنان را میگویند یا مراد از آنان، طبق روایات در منابع شیعه، کسی جز خود ائمه اهل بیت نیستند. بر اساس برخی روایات شیعه: ائمه اهل بیت(ع) نیز از مصادیق این آیهاند. مفاد برخی از روایات نیز دلالت دارد که سایر ائمه نیز به این شرف نایل شدهاند که در حال رکوع نماز انگشتر خود را به نیازمند، اعطا کنند[۱۵۸]؛ در این صورت آیه در معنای تأویلی خود (در برابر معنای تنزیلی) بر آنان منطبق میشود و واژه «ولایت» نیز به همان معنای مدبر و أولی به تصرف خواهد برد.
ظاهر کلام «سدی» و «ضحاک» نشان میدهد که آنان تفسیر خود را از آیه بیان میکنند، بدون آنکه استناد به حدیثی مأثور از پیامبر اکرم(ص) و یا قول صحابه باشد.
آنچه باید بر آن تأکید کنیم، این است که هرگز نمیتوان در خصوص این آیه از شأن نزول آن الغای خصوصیت کرد و سپس ولایت را به همه مؤمنان تعمیم داد و به عبارت دیگر، در خصوص آیه مورد بحث یا باید به طور کلی از روایات درباره شأن نزول آیه چشم پوشید و یا اگر به آنها ملتزم میشویم، نمیتوانیم از شأن نزول آیه الغای خصوصیت کنیم و ولایت را به همه مؤمنان تعمیم دهیم؛ زیرا با التزام به روایات، مؤمنان در افرادی خاص منحصر میشوند، رکوع در معنای هیئت خاصه در نماز و زکات به صدقه (در یک احتمال) معنا میشوند و این معنا با تعمیم آیه ناسازگار خواهد بود که در آن ولایت، همگانی برای همه مؤمنان و رکوع به معنای خضوع میباشد. و اراده هر دو معنا از «ولایت» و از «رکوع»، استعمال لفظ در اکثر از یک معنا و غیر قابل پذیرش است. بنابراین، باید دید این گروه با این روایات که هرگز قصد نفی و انکار آنها را ندارند، چه میکنند. آنان ناگزیر از دو راهاند:
- آیه شریفه را با توجه به این روایات تفسیر کنند، بدون آنکه از این روایات الغای خصوصیت نمایند؛ در این صورت به دیدگاه شیعه در تفسیر این آیه میپیوندند؛ زیرا نمیتوان با اختصاصی بودن این آیات به مورد نزول، ولایت را به معنای محبت یا نصرت معنا کرد.
- مفاد این روایات را بپذیرند و از آنها الغای خصوصیت کنند که در این صورت، تنها مؤمنانی که در حال رکوع (به همان معنای اصلی هیئت خم شدن در نماز که مطابق با معنای لغوی و مد نظر روایات است) زکات میدهند، یاور و دوستدار یکدیگر میشوند. در این فرض، تعداد مؤمنانی که یاور و دوستدار یکدیگرند، بسیار اندک خواهند بود و افزون بر آن، این پیامد با آیه ۷۱ سوره توبه یعنی ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...﴾ که همه مؤمنان را ولی یکدیگر میداند و مورد استشهاد این گروه در تفسیر آیات ولایت است، همسان نخواهد بود. در عالم واقع نیز چنین امری (جز موارد بسیار نادر) به وقوع نمیپیوندد جز آنکه بگوییم: باز نمیتوان گفت: آیات ولایت بدون هیچ شأن نزولی پیش از حادثه تصدق انگشتر، به وسیله امام علی(ع) نازل شده و مراد از ولایت نیز دوستی و یاری تمام مؤمنان با یکدیگر است و پس از تصدق انگشتر بر این حادثه تطبیق شده است؛ زیرا این نظریه با روایات شأن نزول آیات ولایت مخالف است که میگوید آیات در پی تصدق انگشتر نازل شدهاند و هیچ کس هم این معنا را برای این آیات و روایات مربوط به آنها، نگفته است.
حاصل آنکه این اشکالی اساسی در برابر دیدگاه این گروه است که چگونه میتوان آن همه روایت متواتر را پذیرفت و در عین حال معنای آیه را با الغای خصوصیت از موردش تعمیم داد؟ و اشکالهای دیگری که در بررسی و نقد و شبهات بر دیدگاه شیعه، خواهد آمد.[۱۵۹].
گروه سوم: انکار شأن نزول
این گروه مفاد آیات مذکور را عام میدانند و نه تنها رخداد تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع) را در تفسیر آیه دخالت نمیدهند، بلکه به کلی این حادثه را منکرند. این اندیشه از قرن هشتم پدید آمد و تا پیش از این قرن، کسی از مفسران و دینپژوهان اهل سنت با صراحت آن رخداد و روایاتش را انکار نکرده بود، هر چند در لابلای کلام برخی مفسران پیش از آن قرن، در تطبیق آیه شریفه بر این روایات مناقشههایی صورت گرفته است که خواهد آمد[۱۶۰]. نخستین کسی که با صراحت منکر روایات درباره شأن نزول این آیات شده است، «أحمد بن عبدالحلیم» (معروف به ابن تیمیه، م. ۷۵۸ه. ق) است. وی در نقد آرای حسن بن یوسف مطهر (معروف به علامه حلی، م. ۷۶۲ه. ق) با شدت بر این روایات خرده گرفته و ادعا میکند: «حادثه تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع) افسانهای ساختگی است و در هیچ کتابی از کتابهای مورد اعتماد از صحاح، سنن، جوامع، معجمها و کتابهای مرجع چنین خبری وجود ندارد!»[۱۶۱] ابن تیمیه بر اساس همین ادعا، اشکالهای متعددی را بر نحوه استدلال شیعه به این آیات مطرح کرده که ملاحظه خواهید کرد[۱۶۲]. پس از ابن تیمیه، ابن کثیر (م. ۷۷۴ه. ق) بر این شیوه، گام نهاده و با نقد بخشی از اسانید روایات این حادثه[۱۶۳]، به نقد متون این روایات میپردازد و میگوید: «برخی از مردم چنین میپندارند که جمله ﴿...وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ در موضع حال برای دفع زکات است، ولی اگر چنین بود، دفع زکات در حال رکوع مورد مدح و برتر از حالتهای دیگر خواهد بود، در حالی که چنین نیست و کسی از دانشمندان اهل فتوا - تا آنجا که ما میشناسیم - به آن فتوا نداده است»[۱۶۴]. «شوکانی» نیز با اشاره به بخشی از آن روایات مینویسد: «زکات دادن در حال نماز روا نیست»[۱۶۵]. «ذهبی» نیز پس از تقدیر از تفسیر مجمع البیان و مؤلف آن، احادیث متعددی که صاحب مجمع البیان از فریقین در شأن نزول این آیه آورده، ذکر میکند و بدون خردهگیری به نحوه استدلال مرحوم طبرسی تنها با این جمله بحث را پایان میدهد: «بدون تردید این تلاش بیثمر است. حدیث تصدق انگشتر از سوی امام علی(ع) در نماز که محور استدلال طبرسی است، ساختگی و بدون ریشه است و ابن تیمیه عهدهدار رد و ابطال آن میباشد»[۱۶۶]. «محمد شاکر» نیز ضمن تأیید دیدگاه ابن کثیر در ضعف أسانید روایات در این زمینه این روایات را از بافتههای شیعه میشناسد!![۱۶۷].
مبانی دیدگاه سوم:
- روایات در مورد نزول آیه پیرامون تصدق انگشتر ضعیف و مجعولاند.
- آیات ۵۱ تا ۵۸ وحدت ساق دارند.
- ولایت در این آیه بنا به سیاق آیات ۵۱ تا ۵۸ به معنای نصرت یا محبت است.
- فراز ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...﴾ بر هر مؤمنی صدق میکند. پس هر مؤمنی ولی مؤمن دیگر است؛ همانند آیه شریفه: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...﴾.
- فراز ﴿...وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ به معنای و هم خاضعون میباشد، خاضع در برابر تمام امرها و نهیهای خداوند و یا خاضع در حال اعطای زکات که بر نیازمندان تکبر نمیکنند.
بررسی و نقد دیدگاه سوم: با ارایه دیدگاههای اهل سنت و شیعه درباره آیات ولایت به این نکته پی بردیم که تفاوت اساسی دیدگاههای فریقین به ویژه دیدگاه سوم درباره آیات ولایت، به موضع آنان نسبت به روایات سبب نزول این آیات وابسته است. در واقع بیشتر شبههها و نقدها درباره استدلال به این آیات بر امامت امام علی(ع) نیز ناشی از نادیده گرفتن این روایات و یا تردید در صحت آنهاست. اگر روایاتی که فریقین درباره نزول این آیات آوردهاند، تحلیل و بررسی شود، خود به خود بیشتر این تردیدها رخت بر میبندد؛ بنابراین پرداختن به أسانید و متون این احادیث در این بحث اهمیت به سزایی دارد. اکنون ببینیم فریقین درباره این احادیث چه میگویند.
از نظر شیعه جای هیچ تردید و انکار نیست که آیات ۵۵ و ۵۶ درباره امام علی(ع) نازل شده است هنگامی که انگشتر خود را در نماز به فقیر صدقه داد[۱۶۸]. این حادثه در منابع اهل سنت نیز از چندین نفر از صحابه و تابعین و گاهی هر کدام با چند طریق نقل شده است. در برخی از این منابع، أسانید و طرق گوناگون نقل این حادثه بالغ بر ۲۶ طریق میشود[۱۶۹]. از جمله افراد صحابه که این حادثه را نقل کردهاند، عبارتاند از: امام علی(ع)[۱۷۰]، عبدالله بن عباس[۱۷۱]، ابورافع مدنی[۱۷۲]، عمار بن یاسر[۱۷۳]، ابوذر غفاری[۱۷۴]، انس بن مالک[۱۷۵]، جابر بن عبدالله[۱۷۶]، مقداد بن الأسود[۱۷۷] و عبدالله بن سلام[۱۷۸].
از تابعین نیز سلمة بن کهیل[۱۷۹]، عتبة بن أبی حکیم[۱۸۰]، سدی[۱۸۱]، مجاهد[۱۸۲] و... به نقل این حادثه پرداختهاند. آنان نیز تصریح کردهاند که این آیه در خصوص امام علی(ع) نازل شده است. «اسکافی» (محمد بن عبدالله، م. ۲۴۰ق) به صراحت آیات ولایت را درباره امام علی(ع) میداند[۱۸۳]. نیشابوری در تفسیرش[۱۸۴] و ایجی در مواقف[۱۸۵]، نزول این آیه را درباره امام علی(ع)، اجماع مفسران میشمرند. آلوسی میگوید: «غالب اخباریین بر این باورند که این آیه درباره علی کرم الله وجهه - نازل شده است و حاکم نیشابوری و ابن مردویه و دیگران با سند متصل، از ابن عباس و دیگران این حادثه را نقل کردهاند»[۱۸۶].
سپس آلوسی اشعار معروف حسان بن ثابت را که در باره این واقعه سروده، میآورد[۱۸۷]. سیوطی نیز پس از آنکه برخی طرق این حدیث را در کتاب لباب النقول میآورد، مینویسد: «اینها طرق این حدیثاند که یکدیگر را تقویت میکنند و اصل این ماجرا را به اثبات میرسانند»[۱۸۸]. ابن حجر عسقلانی نیز در الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف به برخی طرق این حدیث اشاره میکند و تنها در طریق ابن مردویه به عمار یاسر و ثعلبی به ابوذر مناقشه میکند[۱۸۹]. ابن کثیر که در تفسیر خود به بررسی صحت و سقم اسانید این حادثه پرداخته است، ابتدا از چند طریق این واقعه را بیان میکند و تنها در سند حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه - معروف بن ابن مردویه (م.۴۱۰ ه. ق) - و سند حافظ عبدالرزاق بن همام (م.۲۱۱ ه. ق) مناقشه میکند[۱۹۰]؛ سپس بدون آنکه بر اسانید دیگر خرده بگیرد، چنین میگوید: ان هذه الآیات کلها نزلت فی عبادة بن الصامت حین تبرء من حلف الیهود و رضی بولایة الله و رسوله والمؤمنین؛ همه این آیات (۵۱ تا ۵۶ از سوره مائدة) درباره داستان عبادة بن صامت است که از همپیمانی با یهودیان سر باز زد و به ولایت خدا و پیامبر و مؤمنان رضایت داد»[۱۹۱].
بررسی ماجرای عبادة بن صامت: ماجرای عبادة بن صامت که ابن کثیر و دیگران نقل کردهاند، به این شرح است: «چون رسول خدا(ص) با یهودیان بنی قنیقاع جنگیدند... عبادة بن صامت که یکی از بن عوف بن خزرج و همپیمان آنان بود... به نزد رسول خدا(ص) شتافت و گفت: ای رسول خدا، به خدا و رسولش پناه برده از پیمان با آنان بیزاری میجویم و ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرم و از همپیمانی با کفار و ولایت آنان بیزارم. در این هنگام آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ...﴾[۱۹۲] نازل شد»[۱۹۳]. این نظریه که از ناحیه ابن کثیر و دیگران مطرح شده و گفتهاند تمام آیات ۵۱ تا ۵۶ سوره مائده درباره عبادة بن صامت نازل شده است، با چند اشکال اساسی روبه رو است.
اولاً: چنان که ملاحظه میکنید، اگر چنین داستانی درباره عبادة بن صامت باشد، هیچ منافاتی بین نزول آیاتی که پیش از آیه مورد بحث (آیه ۵۵ سوره مائده) میباشد و گفته شده درباره وی نازل شده است، و حادثه تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع) وجود ندارد.
ثانیاً: ابن کثیر برای این مدعای خود که تمام آیات ۵۱ تا ۵۶ سوره مائده را درباره عبادة بن صامت میداند، تنها دو روایت آورده است: یکی به نقل از محمد بن جریر طبری که با سند خود از «زهری» نقل میکند که گفته است: «آیات ۵۱ تا ۶۷ درباره عبادة بن صامت در تبری از یهود و عبدالله بن أبی در باقی ماندنش بر ولایت یهود نازل شده است»[۱۹۴].
دوم، باز با سند طبری به نقل از عبادة بن ولید ۔ حفید عبادة بن صامت - که میگوید: آیات ۵۱ تا ۵۶ درباره عبادة بن الصامت و عبدالله بن ابی نازل شده است[۱۹۵]. این در حالی است که ابن جریر طبری حدیث دوم را عیناً با همین سند به گونهای دیگر نقل کرده و در آن تصریح دارد تنها آیه ۵۱ این سوره درباره عبادة بن الصامت نازل شده است[۱۹۶]. طبری روایت سومی را با سند خود از «عطیة بن سعد» نقل میکند. در این حدیث عطیه ضمن شرح داستان، عبادة بن الصامت و عبدالله بن ابی تصریح میکند که تنها آیات ۵۱ و ۵۲ درباره آنهاست[۱۹۷]. باز طبری با همان سند از عطیة بن سعد حدیثی دیگر نقل میکند که در آن آیات ۵۵ و ۵۶ را هم در داستان عبادة بن الصامت داخل میداند[۱۹۸]. طبری درباره آیات ۵۱ و ۵۲ شأن نزولهای دیگری نیز آورده است از جمله: نزول این آیات درباره «ابی لبابه» و یا به قول سدی درباره دو نفر میباشد که یکی از آنان میخواست به یهودیان و دیگری به نصارای دمشق ملحق شود. آنگاه طبری میگوید: «این آیه[۱۹۹] ممکن است درباره عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی و همپیمانانشان با یهود نازل شده باشد و ممکن است درباره ابی لبابه باشد و نیز ممکن است درباره دو مردی باشد که یکی میخواست به یهودیان و دیگری به نصاری بپیوندد، لیکن درباره هیچ کدام از این اقوال سه گانه خبری صحیح در دست نیست تا حجت آورد و به آن اعتماد شود».
ثالثاً: هیچ کس از دانشمندانی که اسباب نزول نگاشتهاند، آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) را درباره عبادة بن الصامت نقل نکردهاند، بلکه تنها آیات ۵۱ و ۵۲ را درباره وی میدانند[۲۰۰]، و وجود آیه درباره ارتداد از دین: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ...﴾[۲۰۱] در بین آیات ۵۱ و ۵۲ و آیات ولایت (آیات ۵۵ و ۵۶) نیز گواه همین مطلب است؛ زیرا داستان عبادة بن صامت با مسئله ارتداد ارتباطی ندارد[۲۰۲].
کوتاه سخن اینکه روایات درباره شأن نزول آیات ولایت درباره عبادة بن الصامت متعارض و ضعیفاند[۲۰۳]، آن هم با نقل افرادی مانند زهری، سدی و عبادة بن ولید که از تابعین هستند و خود شاهد ماجرا نبودهاند و شاهدی هم از قرآن برای آن نیست؛ بنابراین تمسک ابن کثیر و به پیروی از وی برخی از مقلدان ابن تیمیه همانند «العسال»[۲۰۴] به این دو روایت متعارض وجهی ندارد و نمیتوان از آن همه روایت متواتر که در شأن نزول آیات ۵۵ و ۵۶ درباره امام علی(ع) است و از جمعی از صحابه نقل شده و خود شاهد ماجرا بودهاند و نیز احادیثی متعدد از تابعین در این باره چشم پوشید[۲۰۵] که از جمله آنها میتوان از حدیثی یاد کرد که خود ابن کثیر از «ابن ابیحاتم» درباره شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) از «سلمة بن کھیل» از تابعین، نقل کرده است که در سند آن جای هیچ مناقشه نیست[۲۰۶] و به زودی در نقد دیدگاه ابن تیمیه مطرح خواهد شد.
فخر رازی نیز درباره تعیین مصداق ﴿... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ میگوید: «در اینجا دو قول در میان است: قول اول: مراد از این آیه تمام مؤمنان هستند؛ زیرا عبادة بن صامت هنگامی که از یهود بیزاری جست و گفت: من ولایت خدا و رسولش را بر میگزینم، این آیه بر وفق سخن او نازل شد؛ چنان که روایت شده عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: «ای رسول خدا(ص)، قوم ما ما را ترک کرده و سوگند یاد کردهاند که با ما مجالست نکنند و ما نمیتوانیم با یاران شما همنشین باشیم؛ زیرا منزلهای ما دور است. پس این آیه نازل شد و عبدالله بن سلام گفت: به ولایت خدا و رسولش و مؤمنان، خشنودیم». بنابراین، آیه عمومیت دارد و شامل همه مؤمنان میشود»[۲۰۷].
سپس فخر رازی ناگزیر جمله حالیه﴿...وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ را چنین توجیه میکند: «مراد از رکوع، خضوع است یا اینکه مراد از ﴿يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾، بیان شأنیت و ذکر رکوع جهت شرافت است و یا بگوییم صحابه در هنگام نزول این آیه در حالتهای گوناگون بودند؛ برخی نماز گزارده بودند، برخی از فقیر دستگیری میکردند و برخی نیز در حال نماز و رکوع بودند؛ بنابراین خداوند به تمام افراد با این صفات و حالات اشاره کرده است!». پس از آن، فخر رازی به بیان قول دوم میپردازد و میگوید: «قول دوم: مراد از این آیه شخص معینی است و درباره آن چند نظر است:
- عکرمه گفته است این آیه درباره ابوبکر نازل شده است.
- عطا از ابن عباس نقل میکند که این آیه درباره علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است و نیز روایت شده که چون این آیه نازل شد، عبدالله بن سلام به رسول خدا(ص) گفت: «من علی(ع) را در حال رکوع دیدم که انگشترش را به نیازمند صدقه داد؛ پس ما ولایت وی را میپذیریم» از ابوذر نیز روایت شده که گفته است: «با رسول خدا(ص) نماز ظهر گزاردیم و نیازمندی در مسجد چیزی خواست و کسی به او کمک نکرد... و علی(ع) در حال رکوع به انگشت کوچک که در آن انگشتری بود، اشاره کرد و سائل آن را در آورد... و رسول خدا(ص) مشغول دعا شدند و به خدا سوگند! هنوز دعای ایشان پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد(ص)، بخوان: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...﴾[۲۰۸].
در واقع فخر رازی با خلط مباحث با یکدیگر، این دو قول را ساخته است؛ زیرا گذشته از توجیهات غیر قابل قبول درباره جمله ﴿...وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ (که به زودی در بحث پاسخ به مناقشات به تفصیل میآید)، همانگونه که گذشت، ماجرای عبادة بن صامت منافاتی با نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) ندارد و روایتی که از عبدالله بن سلام در تأیید قول اول تقل میکند، بخشی از همان روایتی است که در قول دوم از خود عبدالله بن سلام آورده و هر دو یک روایت درباره یک رخداد است[۲۰۹]. حدیث عکرمه نیز حدیثی مقطوع[۲۱۰]، شاذ[۲۱۱] یا متروک است و هیچ کدام از ارباب تفاسیر روایی و شأن نزول نویسان مانند طبری، سیوطی، واحدی و دیگران آن را نیاوردهاند. حاصل آنکه در مجموع، هیچ کس از مفسران و محققان شیعه و اهل سنت نزول آیات ولایت را درباره امام علی(ع) بافته دروغگویان نشمرده است، هر چند در نوع تفسیر و تلقی از این ماجرا در بین فریقین تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. تنها و نخستین کسی که رخداد تصدق انگشتر را انکار و ادعا میکند احادیث درباره آن دروغ و ساختگی است، احمد بن عبدالحلیم (معروف به ابن تیمیه، م. ۷۲۸ق) است که دیدگاهش الگو برای دیگران[۲۱۲] (به ویژه افرادی که از تیره وهابیان میباشند)[۲۱۳] شده است.
ابن تیمیه که در اینگونه موارد عنان از کف میدهد، با شدت بر استدلال حسن بن یوسف مطهر (معروف به علامه حلی، م. ۷۲۶ه. ق) میتازد و در نقد بحث روایی این حادثه مینویسد: «اینکه رافضی حسن بن یوسف، علامه حلی میگوید: دانشمندان اجماع دارند این آیه درباره علی(ع) است، از بزرگترین ادعاهای دروغین است، بلکه اجماع اهل علم از ناقلان، بر این است که این آیه در خصوص علی(ع) نازل نشده و او انگشتر خود را در نماز صدقه نداده است. اجماع اهل علم از محدثان نیز بر این است که این داستان پیش گفته، دروغین و ساختگی است؛ اما آنچه رافضی علامه حلی از تفسیر ثعلبی نقل کرده است یعنی حدیث ثعلبی با سند خود از ابوذر که میگوید: این آیه درباره امام علی(ع) در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شد. اهل علم از محدثان بر این قولاند که ثعلبی احادیث ساختگی را در تفسیرش میآورد... و از اینرو است که ثعلبی را (حاطب لیل) هیزمکش در شب میدانند و «بغوی» که حدیثشناس و آگاهتر از ثعلبی و واحدی نیشابوری است، هرگز در تفسیرش که مختصر تفسیر ثعلبی است، این احادیث دروغین را که ثعلبی نقل کرده، نیاورده است.... ثعلبی با آنکه دیندار است، به صحیح و سقیم احادیث آگاه نیست و در بیشتر موارد بین سنت و بدعت تفاوتی نمیگذارد. دانشمندان بزرگ و اهل تفسیر مانند محمد بن جریر طبری، بقی بن مخلد و ابن ابیحاتم و... این نوع احادیث ساختگی را نیاوردهاند و باز ابن حمید و عبدالرزاق این حدیث را نقل نکردهاند، با آنکه عبدالرزاق به تشیع گرایش دارد و از فضائل علی(ع) زیاد نقل کرده، لیکن شأن او برتر از آن است که این دروغهای آشکار را روایت کند. افزون بر آن مفسرانی که رافضی علامه حلی از کتابهایشان نقل کرده و نیز مفسرانی دیگر که از آنان آگاهترند، روایاتی نقل کردهاند که این اجماع را نقض میکند؛ ۱. مانند، ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵ (پیش از این عبارت ذهبی را ملاحظه کردید). محمد شاکر نیز میگوید: از جمله ثعلبی از ابن عباس آورده که این آیه درباره ابوبکر است و باز او و ابن ابیحاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان روایت میکند که از ابوجعفر امام باقر(ع) درباره ﴿... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ...﴾ در آیه پرسیدم، حضرت فرمود: «مؤمنان مرادند، گفتم: مردم میگویند این آیه درباره علی(ع) نازل شده حضرت فرمود: «علی(ع) از مؤمنان است». و همین معنا را ثعلبی از ضحاک و ابن ابیحاتم از سدی درباره این آیه نقل کردهاند. همچنین ابن ابیحاتم با سند خود از عبد الله بن عباس چنین میآورد: کل من آمن فقد تولی الله و رسوله و الذین آمنوا...؛ هر کس ایمان دارد، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را میپذیرد»[۲۱۴].
نقد ادعاهای ابن تیمیه:
۱. ادعای اجماع علامه حلی درباره نزول این آیه در مورد تصدق انگشتر امام علی(ع) به نیازمند، بیمبنا نیست؛ زیرا افزون بر ادعای اجماع از جانب «نیشابوری»[۲۱۵] و «ایجی» در این مسئله، آن همه روایت از صحابه و تابعین کافی است تا در این باره دستکم ادعای اجماع معنوی شود.
۲. ادعای اجماع اهل علم و محدثان بر اینکه این آیات در خصوص امام علی(ع) نازل نشده، بیاساس است. ملاحظه کردید مفسران، محققان و محدثان فریقین چنین ادعایی ندارند.
٣. جریان تصدق انگشتر را تنها «ثعلبی» با سند خود از ابوذر نقل نکرده است، بلکه دانشمندانی دیگر مانند حاکم حسکانی[۲۱۶] (از دانشمندان قرن پنجم) و ابراهیم جوینی[۲۱۷] (م. ۷۳۰ه. ق) با سندهای خودشان و فخر رازی[۲۱۸] با تعبیر «روایت شده» از ابوذر و دیگر صحابه این جریان را نقل کردهاند.
۴. کدام یک از اهل علم از محدثان گفته است «ثعلبی» احادیث ساختگی در تفسیرش آورده و او حاطب لیل (هیزمکش در شب) است؟ این ادعای ابن تیمیه است که ثعلبی را متهم میکند و او را نا آگاه به صحیح و سقیم، سنت و بدعت میشناسد، در حالی که - تا اندازهای که ما جستجو کردیم - جملگی دانشمندان وی را سخت ستودهاند، این کلام از ابن خلکان (م. ۶۸۱ ه. ق) است که درباره وی میگوید: «وی در دانش تفسیر یگانه دوران خود بوده و تفسیری بزرگ نگاشته که بر تمام تفسیرها برتری دارد. غافر بن اسماعیل الفارسی در کتاب سیاق تاریخ نیشابور نام ثعلبی را آورده و وی را با این عبارات ستوده است: هو صحیح النقل موثوق به «او در نقل، درست گفتار و مورد اطمینان است»[۲۱۹]. تاج الدین سبکی[۲۲۰] (م.۷۷۱ه. ق)، صلاح الدین صفدی[۲۲۱] و جلال الدین سیوطی (م.۹۱۱ه. ق) نیز همان تعبیر ابن خلکان را آوردهاند و سیوطی میافزاید: عالماً بارعاً فی العربیة حافظاً[۲۲۲]، موثقاً؛ «دانشمندی چیره دست در عربیت و حافظی و مورد اطمینان است»[۲۲۳]. ابن جزری نیز درباره او عبارت مفسر امام بارع مشهور؛ مفسری پیشوا و چیرهدستی مشهور، به کار میبرد»[۲۲۴].
۵. بر خلاف ادعای ابن تیمیه که میگفت: بغوی که از ثعلبی آگاهتر و تفسیرش مختصر تفسیر او است، این احادیث دروغین را نیاورده» بغوی در ضمن اقوال گوناگونی که درباره شأن نزول این آیه میآورد (اقوالی که با شأن نزول آیه درباره امام علی(ع) هیچ منافاتی ندارد؛ همانگونه که در نقد دیدگاه ابن کثیر و فخر رازی ملاحظه کردید). با صراحت مینویسد: «و قال ابن عباس و قال السدی: قوله: ﴿... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ اراد به علی بن ابی طالب(ع)، مَرَّ بِهِ سَائِلٌ وَ هُوَ رَاكِعٌ فِي الْمَسْجِدِ فَأَعْطَاهُ خَاتَمَهُ»؛ ابن عباس و سدی میگویند: خداوند از این آیه ﴿... وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ علی بن ابی طالب(ع) را اراده کرده است؛ نیازمندی به امام علی(ع) رسید و امام در حال رکوع در مسجد انگشترش را به او داد»[۲۲۵].
۶. تفسیر جامع البیان فی تأویل آی القرآن از محمد بن جریر طبری (م.۳۱۰ه. ق) که در نزد ابن تیمیه اجل تفاسیر و با ارزشترین آنهاست[۲۲۶]، با پنج طریق شأن نزول این آیه را نقل میکند. همه این احادیث درباره امام علی(ع) است؛ سه حدیث نص در این معناست (از جمله یکی از مجاهد - مجاهد بن جبر از تابعین - که ابن تیمیه او را آیت در تفسیر معرفی میکند)[۲۲۷]. و دو حدیث به صورت قدر متیقن[۲۲۸]. سیوطی نیز حدیثی دیگر از طبری از ابن عباس نقل کرده که گفته است: شأن نزول این آیات درباره امام علی(ع) است[۲۲۹]، لیکن هم اکنون در تفسیر طبری چنین حدیثی نیست!! ابن ابیحاتم نیز با دو سند از عتبة بن ابی حکیم (از تابعین، م. ۱۴۷ ه. ق) و سلمة بن کھیل (از تابعین، م. ۱۲۱ه. ق) این حدیث را نقل کرده است[۲۳۰]؛ پس چگونه ابن تیمیه میگوید: دانشمندان بزرگ از اهل تفسیر مانند ابن جریر و ابن ابیحاتم، این احادیث ساختگی را ذکر نکردهاند؟! افزون بر این، سند ابن ابیحاتم به سلمة بن کھیل میرسد که تمام افراد سند آن در دیدگاه دانشمندان علم رجال اهل سنت، مورد وثاقت، صدق و راستیایند. ابن ابیحاتم سند خود را چنین میآورد: {{متن حدیث|حدثنا ابو سعید الأشج، حدثنا الفضل بن دکین ابونعیم الاحول، حدثنا موسی بن قیس الحضرمی عن سلمة بن کهیل قال: «تصدق علی بخاتمه و هو راکع فنزلت: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾. ابن ابیحاتم با این سند از سلمة بن کھیل نقل میکند که گفته است: «علی(ع) انگشتر خود را به نیازمند در حال رکوع صدقه داد پس این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾. افراد این سند عبارتاند از:
- ابوسعید بن الأشج (م. ۲۵۷ ه. ق): ابوحاتم درباره او میگوید: ثقة، صدوق، امام اهل زمانه؛ «وی مورد اطمینان، راستگو، پیشوای عصر خود است». و النسائی میگوید: «صدوق؛ راستگوست». برخی دیگر با جمله: ما رأیت احفظ منه؛ دانشمندتر از او ندیدهام». از او یاد کردهاند[۲۳۱].
- الفضل بن دکین ابونعیم (م. ۲۱۹ ه. ق): وی از مشایخ محمد بن اسماعیل بخاری- مؤلف صحیح - میباشد. یحیی بن معین درباره او میگوید: ما رأیت أثبت من رجلین، ابو نعیم و عفان؛ انسانی آگاهتر و درست از بر کنندهتر از ابونعیم و عفان ندیدم». و دیگری میگوید: ما رأیت محدثا أصدق من أبی نعیم؛ حدیثگویی راستگوتر از ابونعیم ندیدهام»[۲۳۲].
- موسی بن قیس الحضرمی: یحیی بن معین، در مورد او میگوید: ثقة؛ «مورد وثاقت و اطمینان است». و ابوحاتم میگوید: لا بأس به؛ «مورد ایراد نیست». و عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل میکند که درباره او گفته است: لا اعلم منه إلا خیراً؛ «چیزی جز نیکی دربارهاش نمیدانم»[۲۳۳].
- سلمة بن کھیل (م.۱۲۱ه. ق) از تابعین همگان او را توثیق کردهاند؛ از جمله ابوزرعه که میگوید: ثقة مأمون ذکی؛ «مورد وثوق، مطمئن و با هوش است». ابوحاتم دربارهاش میگوید: ثقة متقن؛ «مورد وثوق و استوار گفتار است»[۲۳۴].
۷. سیوطی در الدر المنثور به نقل از عبد بن حمید و عبدالرزاق از ابن عباس، این حدیث را آورده[۲۳۵] و ابن کثیر نیز از عبدالرزاق این حدیث را نقل کرده است[۲۳۶]؛ بنابراین، کلام ابن تیمیه که میگوید افرادی مانند ابن حمید و عبدالرزاق ذکری از این گونه احادیث به میان نیاوردهاند، بیاساس است.
۸. آن مفسری که از «ثعلبی» آگاهتر است و احادیثی آورده که اجماع مفسران را بر نزول آیه درباره امام علی(ع) نقض میکند، کیست؟ ابن تیمیه تنها به نام «ابن ابیحاتم» اشاره میکند، غافل از آنکه همین ابن ابیحاتم - چنان که گذشت - روایت صحیح السند در مورد نزول آیه درباره صدقه دادن امام علی(ع) نقل کرده است و روایتی که ابن ابیحاتم از عبدالملک بن ابی سلیمان (م. ۱۴۵ ه. ق) از ابوجعفر الباقر(ع) نقل میکند، افزون بر آنکه امام باقر(ع) هرگز نزول آیه را درباره امام علی(ع) انکار نکردهاند، این حدیث خبری واحد است، و در کتابهای تراجم و رجال نیز عبدالملک از راویان امام باقر(ع)[۲۳۷] و امام باقر(ع) از مشایخ او[۲۳۸] شمرده نشده است. ابن جریر طبری و ثعلبی نیز مانند ابن ابیحاتم تنها از وی این حدیث را از امام باقر(ع) نقل کردهاند و سندی دیگر ندارد.
۹. هیچ کس از بزرگان تفسیر که در نزد ابن تیمیه مقامی ارجمند دارند، مانند طبری، ابن ابیحاتم و دیگران به نقل از ابن عباس نگفتهاند رخداد تصدق انگشتر مربوط به ابوبکر است، بلکه این ادعای ابن تیمیه که به ثعلبی نسبت میدهد، تنها خبری واحد مقطوع غریب بدون شاهد و متابع از عکرمه نقل شده که در آن تصدق انگشتر را به ابوبکر نسبت داده است[۲۳۹]. عکرمه هم نزد برخی بزرگان اهل سنت مورد اعتماد نیست و از اینرو، مسلم بن حجاج در صحیح خود از وی هیچ روایتی جز یک حدیث آن هم برای شاهد حدیثی دیگر نقل نکرده است[۲۴۰].
۱۰. ابن تیمیه که بیهوده دست و پا میزند، در آخرین نقد بر روایات شأن نزول آیه درباره تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع)، به روایت ابن ابیحاتم از ابن عباس تشبث میجوید که گفته است: کل من آمن فقد تولی الله و رسوله و الذین آمنوا؛ «هر کس ایمان دارد، خدا و رسول و مؤمنان را به ولایت میپذیرد». غافل از آنکه این حدیث ربطی به ادعای ابن تیمیه ندارد. ابن عباس در این حدیث - بر فرض صدور - در صدد بیان این مطلب نیست که مؤمنانی که باید ولایتشان را پذیرفت، چه کسانی هستند بلکه تنها در صدد بیان این نکته است که هر مؤمنی باید ولایت خدا و رسول و مؤمنان را بپذیرد، لیکن اینکه این مؤمنان چه کسانیاند، در این حدیث بدانها اشاره نشده است. البته ابن عباس در احادیثی متعدد که پیش از این بیان شد، با صراحت این آیه را درباره امام علی(ع) میداند که به این معناست: آن مؤمنان که ولی دیگران هستند، جز امیر مؤمنان امام علی(ع) کسی دیگر نیست. به هر روی، بنا به نظر برخی پیروان ابن تیمیه، وی در نقل احادیث دچار خبط و اشتباه فراوان است[۲۴۱] و بنا به قول ابن حجر عسقلانی، وی در ارزیابی و نقد روایات نیز به بیراهه میرود و بسیاری از احادیث معتبر را بدون دلیل رد میکند[۲۴۲]. تا آنجا که حتی برخی مروجان اندیشههای او نسبت به اشتباه و انکار فاحش وی درباره احادیث دچار شگفتی میشوند[۲۴۳]. به نظر ما این موضع از ابن تیمیه و پیروان او در این موارد، چیزی جز تعصب ویرانگر، پندارهای بیمبنا و اتهام به دانشمندان نیست. اگر بنا باشد با احادیث مأثور اینگونه برخورد کنیم، از دین چیزی باقی نخواهد ماند و به قول علامه طباطبایی: «اگر درست باشد از این همه روایات فراوانی که درباره شأن نزول این دو آیه وارد شده، چشمپوشی و این همه ادله روایی نادیده گرفته شود، دیگر نمیتوان به هیچ کدام از روایات اسباب نزول در تفسیر آیات استناد کرد؛ زیرا وقتی با این همه روایات اطمینان پیدا نکنیم، چگونه میتوانیم به یک یا دو روایتی که در تفسیر هر کدام از آیات وارد شده است، وثوق و اطمینان پیدا کنیم؟... اگر انسان دچار عناد و مبتلا به لجاجت نباشد، روایات آن قدر هست که اطمینانآور باشد و جایی برای اشکالها و خردهگیری و تضعیف آنها نیست»[۲۴۴].[۲۴۵].
منابع
پانویس
- ↑ سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند؛ سوره مائده، آیه: ۵۵.
- ↑ المراجعات، ص۲۲۶ و ۲۲۹.
- ↑ متکلمان امامیه از دیرباز به این آیه به عنوان نص بر خلافت امیر المؤمنین علی(ع) استدلال کردهاند سید مرتضی الذخیره فی علم الکلام، ص ۴۳۸ و شیخ الطائفه طوسی آیه ولایت را قویترین نص بر امامت امیرالمؤمنین(ع) میداند. تلخیص الشافی، ج۲. ص۱۰.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ غایة المرام، ص۱۰۸؛ الاحتجاج، ص۱۱۸.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۴۵.
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۴۶.
- ↑ ارتباط و تأثیر دو گونه است: دوجانبه و یکجانبه. اگر تأثیر متقابل و دو جانبه بود، اولی، ولی دومیاست و دومینیز ولی اوّلی است. مانند: اخوّت و برادری که اگر حسن برادر حسین است، حسین نیز برادر حسن است، ولی اگر تأثیر یکجانبه بود، اولی، ولیّ دومیاست و دومیمولّیعلیه اولی است؛ یعنی دومیتحت ولایت اولی قرار دارد؛ مانند ابوّت و بنوّت.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۱۶۲.
- ↑ غایةالمرام، ص۱۰۳-۱۰۹.
- ↑ احقاق الحق، ج۲، ص۳۹۹-۴۰۸.
- ↑ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۳.
- ↑ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۸.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۴۷-۱۴۸.
- ↑ روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۳۴.
- ↑ مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰-۳۲۱.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۴۹.
- ↑ ر.ک: الغدیر، ج ۳، ص ۱۵۵ و امامة امیرالمؤمنین فی الکتاب المبین، ص۲۰.
- ↑ شرح المواقف، ج۸، ص ۳۶۰.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵ ص۲۷۰.
- ↑ شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۶۸.
- ↑ دقائق التفسیر، ج ۲، ص ۲۰۶.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ر.ک: الکشف والبیان المعروف بتفسیر الثعلبی، ج۴، ص۸۱ وشواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۲۳۰؛ تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۳۷۶، فضائل الخمسه من الصحاح السنه باب فی أن علیا(ع) وزیر النبی(ص)، ج۱، ص۳۳۷ و تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲۱.
- ↑ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص۳۰.
- ↑ ر.ک: تفسیر نمونه، ج۴، ص ۴۲۸ و امامت پژوهی، ص ۲۹۵.
- ↑ سوره مائده، آیه: ۵۵.
- ↑ احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ محمود بن عمر زمخشری، اساس البلاغة، ص۵۰۹؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ اسماعيل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ صاحب بن عباد، المحيط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: شیخ مفید، تفسير القرآن المجيد، ج۱، ص۱۸۲؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۳۳۷؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۷، ص۲۵؛ ملافتح الله کاشانی، تفسير منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ محمد جواد مغنیه، تفسير الكاشف، ج۳، ص۸۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۸-۵؛ سید محمد حسين فضل الله، من وحی القرآن، ج۸، ص۲۳۰-۲۳۲.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ عبدالرحمان بن محمد بن ابی حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج۴، ص۱۱۶۲ و ۱۱۶۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتيح الغيب، ج۱۲، ص۳۸۲؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسير القرآن العظيم، ج۳، ص۱۲۵؛ حسن بن محمد نیشابوری، غرائب القرآن، ج۲، ص۶۰۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۳؛ سید محمد طنطاوی، التفسير الوسيط، ج۴، ص۲۰۱.
- ↑ قاعده یادشده بر اساس دو اصل است: نخست آنکه ظاهرترین معنا از آیه آن است که «واو» در عبارت وَهُمْ رَاكِعُونَ، حالیه است. حالیه بودن «واو» به تأیید برخی از مفسران اهل سنت نیز رسیده است (ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ محمود بن عبدالرحیم صافی، الجدول فی اعراب القرآن الكريم، ج۶، ص۳۸۶)؛ دوم آنکه مقصود از «زکات»، همان زکات مصطلح فقهی - که حقیقت شرعیه یا متشرعه است - نیست؛ بلکه مراد از آن، همان صدقه است که در موارد پرشماری از قرآن کریم به همین معنا وارد شده است (ر.ک: انبیاء، ۷۳؛ مریم، ۵۵ و ۳۱؛ اعلی، ۱۵). گفتنی است برخی عالمان اهل سنت دراینباره تشکیکهایی کردهاند که اندیشمندان شیعی نیز به آنها پاسخ دادهاند (ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغيب، ج۱۲، ص۳۸۶؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۰).
- ↑ «مردان و زنان باایمان، ولیّ [و یار و یاور] یکدیگرند. امر به معروف و نهی از منکر میکنند. نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و خدا و رسولش را اطاعت میکنند. به زودی خدا آنان را مشمول رحمت خویش قرار میدهد و خداوند، توانا و حکیم است» (توبه، ۷۱).
- ↑ ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۷ تا ۲۶۲.
- ↑ ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۷ تا ۲۶۲.
- ↑ ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ...﴾؛سوره آلعمران، آیه:۲۶.
- ↑ «در آنجا ثابت شد که ولایت از آن خداوند برحق است. اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را دارد» (کهف، ۲۴).
- ↑ عبيدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۷.
- ↑ احمد بن عبدالحليم بن تيميه حرانی، منهاج السنة النبوية، ج۷، ص۱۱.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: عبدالرحمان بن محمد بن ابی حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج۴، ص۱۱۶۲ و ۱۱۶۳؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ احمد بن ابراهيم ثعلبی نیشابوری، الكشف و البیان، ج۴، ص۸۰؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسير القرآن العظيم، ج۳، ص۱۲۶؛ احمد بن يحيى بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۰. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: سید علی حسینی میلانی، نگاهی به آیه ولایت، ص۲۴ و ۲۵.
- ↑ جعفر سبحانی، کاوشهایی پیرامون ولایت، ص۱۲۴. همچنین برای دستیابی به نام راویان این واقعه، ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۲، ص۹۲.
- ↑ عبيدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۶؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص۲۶۵؛ محمد بن یوسف زرندی حنفی، نظم درر السمطین، ص۸۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴.
- ↑ برای نمونه، حسین بن ابی العلاء در ضمن روایتی معتبر از امام صادق(ع) پرسید: آیا اطاعت اوصیا واجب است؟ حضرت فرمود: آری، آنها کسانی هستند که خداوند در وصف آنها فرمود: ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾، و آنها کسانی هستند که خداوند درباره آنها فرمود: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾؛ (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۹). برای تفصیل بیشتر از روایات، ر.ک: محمد مؤمن قمی، الولاية الالهية الاسلامية، ج۱، ص۲۲-۳۰.
- ↑ ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۵۷ تا ۲۶۲.
- ↑ سوره مائده آیه۵۵
- ↑ از جمله ر. ک: الغدیر، ج ۳ ص ۱۵۶، المراجعات، نامۀ ۴۰ تا ۴۸، بحار الأنوار، ج ۳۵ ص ۱۸۳، دانشنامه امام علی، ج ۱۰ص ۱۴۱، نفحات الأزهار، ج ۲۰ ص ۹، احقاق الحق، ج ۱۴ ص ۲
- ↑ نفحات الأزهار، ج ۲۰ ص ۱۳
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۰.
- ↑ معجم مقاییس اللغه (ولی) الواو و اللام و الياء: أصلٌ صحيح يدلُّ على قرب. من ذلك الوَلْيُ: القرْب. يقال: تَبَاعَدَ بعد وَلْى، أى قُرْبٍ. و جَلَسَ ممّا يَلِينى، أى يُقارِبُنى. و الوَلِىُّ: المَطَر يجىءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى بذلك لأنَّه يلى الوسمِىّ. و من الباب المَوْلَى: المُعْتِقُ و المُعْتَق، و الصَّاحب، و الحليف، و ابن العَمّ، و النَّاصر، و الجار؛ كلُّ هؤلاءِ من الوَلْىِ و هو القُرْب. و كلُّ مَن ولِىَ أمرَ آخرَ فهو وليُّه. و فلانٌ أولى بكذا و مفردات الفاظ القرآن، ص ۵۸۸ و ر.ک: اقسام المولی فی اللسان تالیف شیخ مفید ص۲۷.
- ↑ المیزان، ج ۶، ص ۱۲.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ «ای مؤمنان! آنان را که دینتان را به ریشخند و بازی میگیرند- یعنی کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (یا) کافران را- سرور مگیرید و اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید» سوره مائده، آیه ۵۷.
- ↑ ر.ک: التفسیرالکبیر (مفاتیح الغیب)، ج ۱۲، ص ۳۸۴.
- ↑ «و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ ر.ک: المراجعات، مراجعه ۴۴، ص ۱۶۷و ص۳۱۹ و نیز ر.ک: اهل البیت فی آیة التطهیر.
- ↑ ر.ک: امامت پژوهی (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله واشاعره)، ص ۲۸۰.
- ↑ ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۱۰.
- ↑ «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجوییشدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راهماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
- ↑ مقاییس اللغه، ج۲، ص۴۳۴ و المفردات، ص ۳۶۴.
- ↑ «و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ر.ک: الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج ۲، ص ۲۹۳.
- ↑ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۲۸ و المیزان، ج ۶، ص ۹ و شرح المقاصد، ج ۵، ص ۲۷۲.
- ↑ رک: الغدیر، ج ۳، ص۱۶۳ و تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۲۶ مانند آیه ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا﴾ «میگویند: چون به مدینه باز گردیم» سوره منافقون، آیه ۸. در اینجا میفرماید: ﴿يَقُولُونَ﴾ که جمع است با این که به اتفاق علما، گوینده این سخن، یک نفر (عبد الله بن ابی، رئیس منافقان) بیش نبوده است. و در آیه ۱۷۲ سوره آل عمران در داستان جنگ احد. ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا﴾ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳. و بعضی از مفسران شأن نزول آن را درباره نعیم بن مسعود که یک فرد بیشتر نبود میدانند در آیه مباهله میبینم که کلمه "نسائنا" به صورت جمع آمده در صورتی که منظور از آن طبق شأن نزولهای متعددی که وارد شده فاطمه زهرا(س) است. و همچنین "انفسنا" جمع است در صورتی که از مردان غیر از پیغمبر کی جز علی(ع) در آن جریان نبود.
- ↑ «ای مؤمنان!» سوره مائده، آیه ۵۷.
- ↑ ر.ک: المیزان فی تفسیر القران، ج ۶، ص ۹ و امامت پژوهی، ص ۲۹۰ برای مثال، وقتی که تنها یک نفر در اطاق باشد، اگر بگوییم: انسان در اطاق است، واضح است که منظور، همان یک فرد خواهد بود، اما استعمال مجازی نیست؛ چون تصرّف در معنای لفظ نشده است، بلکه مصداق خارجی، یک مورد بیشتر نیست.
- ↑ «ای مؤمنان!» سوره مائده، آیه ۵۷.
- ↑ ر.ک: الکاشف عن حقائق غوامض التنزیل و عین الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۶۴۸. وجوه دیگری نیز بیان شده ر.ک: مجمع البیان، ج ۳، ص ۳۲۶. و المراجعات، مراجعه ۴۲.
- ↑ ر.ک: فیروزآبادی، فضائل الخمسة، ج ۲، ص ۱۸.
- ↑ ر.ک: تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۸۹۵۰، ج ۴۵، ص ۹۸۸۵؛ البدایة و النهایة، ج ۷، ص ۳۵۸؛ الدر المنثور، ج ۳، ص ۱۰۵؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۲۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۱۲۹. جای تعجب است که با وجود این منابع متعدد اهل سنت برخی مدعیاند شأن نزول فوق در آثار اهل سنت یافت نمی شود. (تئوری امامت در ترازوی نقد، ص ۵۳).
- ↑ «اللَّهُمَّ ...وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي عَلِيّاً اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي أَو ظَهْرِي»؛ تذکرة الخواص، ص ۱۵؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۳۰؛ فرائد المسطین، ج ۱، ص ۱۹۲.
- ↑ ر.ک: موسوعة الامام علی(ع)، ج ۲، ص ۲۰۲، و نیز: تفاسیر مختلف، ذیل آیه ۵ مائده.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۱۳ - ۲۲۲.
- ↑ این آیه از دیرباز مورد بحث میان عالمان شیعه و سنی بوده است و متکلمان شیعی از این آیه برای اثبات ولایت امام علی(ع) بهره جستهاند. برای نمونه، ر.ک: فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۱۹۹؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، ص۱۸۴؛ ابوالفتح کراجکی، التعجب، ص۱۱۹؛ ملاعبدالرزاق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۲۳ و ۱۲۴. متکلمان زیدی نیز از این آیه برای اثبات امامت امام علی(ع) استفاده کردهاند؛ ر.ک: احمد بن محمد بن صلاح شرفی، شرح الاساس الكبير، ج۱، ص۵۲۵؛ قاسم بن محمد بن علی زیدی، الاساس لعقائد الاكياس، ص۱۴۹ و ۱۵۰.
- ↑ ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند؛ سوره مائده، آیه:۵۵.
- ↑ با توجه به آنکه عالمان شیعی تلاشی سترگ دراینباره داشتهاند، از تکرار آن مباحث خودداری کردهایم. برای تفصیل در این باره، ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسير القران، ج۶، ص۵-۱۲؛ گروهی از نویسندگان، الإمامة و الولاية فی القرآن الكريم، ص۶۹-۷۲. هرچند در ادامه اشارهای کوتاه به برخی مباحث پیرامون این آیه خواهیم داشت.
- ↑ سوره کهف، آیه:۴۴.
- ↑ ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص ۱۸۵ - ۱۸۸.
- ↑ سوره مائده، آیه:۳.
- ↑ برای آشنایی با تعاریف گوناگون درباره «دین»، ر.ک: دیویدای. پیلین، مبانی فلسفه دین، ص۳۲ و ۳۳؛ عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، ص۲۴-۴۰؛ محمد مهدی بهداروند، «تبيين و تحلیل مفهوم دین»، در: رواق اندیشه، ش۳۰، ص۷۷-۱۰۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، ص۱۱۱.
- ↑ درباره اینکه بخش یادشده، مستقیما از جانب خداوند به امامان گفته شده تا ایشان به مردم ابلاغ کنند یا خیر، در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت و در این مقام، تنها درصدد بررسی فرض نخست - یعنی حق تشریع - هستیم.
- ↑ ر. ک. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۱۸۵ تا ۱۸۸.
- ↑ پیام قرآن، ج۹، ص۲۰۲؛ به نقل از: الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۸.
- ↑ ر. ک: احقاق الحق، ج۲ و ۳؛ الغدیر علی فی القرآن و....
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۴۰-۴۱.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۲۳-۲۴.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند * و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بیگمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۵-۵۶.
- ↑ ابن هشام، مغنی اللبیب، ج۱، ص۳۹: فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۰۰ و برای توضیح بیشتر ر.ک: طبرسی، مجمع البیان. ج۳، ص۳۲۲.
- ↑ ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۸ ماده از «و ل ی».
- ↑ ر.ک: عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱، فیومی، المصباح المنیر، ص۶۷۲. در همه موارد به ماده «ولی» مراجعه شود.
- ↑ فیومی، المصباح، ج۲، ص۳۵۰.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ماده «ولی».
- ↑ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۹.
- ↑ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۵، ص۲۲۷.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱.
- ↑ عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۰.
- ↑ ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ ابن اثیر، النهایة، ج۵، ص۲۲۷ و دیگران. ولاء نصرت و محبت عبارت از این است که، دو شیء در اثر قرب به یکدیگر، از دوستی و یا نصرت یکدیگر برخوردار باشند، در قرآن این معنی هم برای انسانها به کار رفته و فرموده: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱ و هم بین خدای سبحان و بندگان او در آیه ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ «ای مؤمنان! اگر (دین) خداوند را یاری کنید او نیز شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد» سوره محمد، آیه ۷ محصول ولایت خدا، محبت و نصرت صادق و بازده ولایت با غیر خدا، محبت و نصرت کاذب است که در قیامت ظهور و بروز میکند. قرآن میفرماید: ﴿يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا﴾ «روزی که هیچ دوستی از دوستی نمیتواند هیچ پشتیبانی کند و یاری نمیشوند» سوره دخان، آیه ۴۱.
- ↑ ولایت به این معنا به طور روشن در آیه ۲۸۲ بقره به کار رفته است که میفرماید: ﴿...فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ...﴾ «باید سرپرست او دادگرانه املا کند» برای توضیح بیشتر درباره معنای «ولایت» و کاربرد آن در قرآن و روایات ر.ک: شریف مرتضی، الفصول المحتارة، ص۲۲؛ همو، رسائل شریف مرتضی، ج۳، ص۲۵۳؛ مؤلفان: الامامة و الولایة فی القرآن الکریم، ص۵۷-۶۴.
- ↑ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ «و اوست که باران را پس از آنکه (مردم) نومید شوند فرو میفرستد و بخشایش خویش را میگستراند و او سرور ستوده است» سوره شوری، آیه ۲۸.
- ↑ علامه طباطبایی، مالکیت تدبیر را در تمام مشتقات کلمه «ولایت» جاری میداند. ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۸۰، ماده «ز. ک. و»
- ↑ ر.ک: ابن فارس، مجمل اللغة، ج۲، ص۴۱۷، مادة «ر. ک. ع»؛ جوهری، الصحاح، ج۳، ص۱۲۲۲، مادة «ر. ک. ع»؛ فراهیدی، ترتیب العین، ج۱، ص۷۰۸؛ فیومی، المصباح، ص۲۳۷، مادة «ر. ک. ع»؛ ابن درید، جمهرة اللغة، ج۲، ص۷۷۰، مادة «ر. ک. ع».
- ↑ مانند، راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۶۴، مادة «ر. ک. ع».
- ↑ در این زمینه بحث بیشتری خواهیم داشت.
- ↑ فراهیدی، ترتیب العین، ج۱، ص۳۷۵، مادة «ح. ز. ب».
- ↑ فیومی، فیومی، المصباح، ص۱۱۳.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۲۳
- ↑ شیخ مفید (م. ۴۱۳). الافصاح فی الامامة، ص۱۳۴؛ شریف مرتضی (سید مرتضی هم ۴۳۶)، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۱۷- ۲۴۸؛ طوسی (شیخ الطائفة م. ۲۶۰)، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۵۵۹؛ طبرسی، مجمع البیان. ج۲، ص۳۲۲-۳۲۷: (خواجه نصیرالدین م. ۶۷۲)، تجرید الاعتقاد (همراه با کشت المراد)، ص۲۸۹؛ حلی (علامه حلی م. ۷۲۶). کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، ص۲۸۹ - ۲۹۰ و معارج الفهم فی شرح النظم، ص۵۰۰ - ۵۰۱؛ شرف الدین، المراجعات، ص۱۵۶-۱۶۳ و ابن بطریق، عمدة، ص۱۱۹- ۱۲۵؛ مظفر، دلائل الصدق، ج۲، ص۷۳-۸۳ و....
- ↑ مانند: طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۰؛ مجلسی، مرآة العقول. ج۲، ص۳۲۷.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند»... سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ ممکن است گفته شود ولایت در این آیه نیز به معنای متصرف است؛ زیرا ادامه آیه میفرماید: ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...﴾ «که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» در کار یکدیگر تصرف مینمایند، لیکن این تصرف محدود و متقابل است، بر خلاف آیه مورد بحث که محط آن تصرف به معنای تدبیر و رتق و فتق امور و یک طرفه میباشد و تصرف متقابل در آن با توجه به ولایت خدا و رسول او در آیه، بیمعناست.
- ↑ ر.ک: قیسی، مشکل اعراب القرآن، ج۱، ص۲۳۵؛ العکبری، املاء ما من به الرحمن، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ «و بیگمان تو، به راهی راست راهنمایی میکنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
- ↑ «...و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ کلینی، الکافی، کتاب الحجة، باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الأئمة(ع) واحدا واحدا، ج۱، ص۲۸۹، رقم حدیث ۴ و ص۲۹۰، رقم حدیث ۶.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۸، رقم حدیث ۱۳۰۳، ۱۲۹۷ و ۱۳۰۰ و نیز به همین معنا از امام هادی(ع)، ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۸۷، رقم ۳۲۸.
- ↑ طبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۲۰، رقم ۶۲۲۸، حموئی. فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵ به نقل از ابن مردویه.
- ↑ به نقل از: ابن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین، ص۸۰.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۸۸، رقم حدیث ۳ و نیز: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۵.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۲۶
- ↑ جصاص، احکام القرآن، باب العمل الیسیر فی الصلوة، ج۲، ص۵۵۸.
- ↑ به نقل از، قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱ (درباره ترجمه الکیا الطبری، ر.ک: ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱۹، ص۳۵۰، رقم ترجمة ۲۰۷).
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ر.ک: جصاص، احکام القرآن، ج۲، ص۵۵۹؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱؛ شاید بتوان «حسن بن محمد بن حسین القمی النیشابوری» را نیز در زمره همین گروه قرار داد. وی پس از آنکه مناقشات گوناگونی بر تطبیق آیه شریفه بر مورد نزولش میآورد و به برخی از آنها پاسخ میدهد، میگوید: «الحق أن صحت الروایة فللآیة دلالة قویة علی عظم شأن علی(ع) و المناقشة فی أمثال ذلک تطویل بلا طائل»... ر.ک: نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان (هامش تفسیر طبری)، ج۶، ص۱۷۰.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۳۰
- ↑ طبری، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج۶، ص۱۸۶، بنا بر احتمال دیگر، طبری در زمره گروه اول محسوب میشود؛ زیرا این تعبیر از او ابهام دارد که میگوید: یعنی تعالی ذکره بقوله انما ولیکم الله.....لیس لکم ایها المؤمنون ناصر الا الله و رسوله و المؤمنون الذی صفتهم ما ذکر تعالی ذکره.... و در عبارت دیگرش میگوید: ... فان أهل التأویل اختلفوا فی المعنی به فقال بعضهم علی بن أبی طالب و قال بعضهم عنی به جمیع المؤمنین؛ بنابراین، مشخص نیست طبری جزء کدام یک از این دو دسته است.
- ↑ واحدی نیشابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۲، ص۲۰۱.
- ↑ بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ ابن عطیة اندلسی، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸-۲۰۹. «درباره وفات ابن عطبه اندلسی، تاریخ ۵۴۲ و ۵۴۶ نیز گفته شده است، ر.ک: مقدمة المحرر الوجیز، ج۱، ص۲۶».
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵ و ۳۱.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۲۱-۲۲۲.
- ↑ نسفی، مدارک التنزیل و حقایق التأویل، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ ثعالبی، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۹۶.
- ↑ عمادی، ارشاد العقل السلیم، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۴.
- ↑ مانند، بغوی. معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷ و نیز: ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز. ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ و دیگران.
- ↑ «بیگمان منافقان، با خداوند نیرنگ میبازند و او نیز با آنان تدبیر میکند و (اینان) چون به نماز ایستند با گرانجانی میایستند، برابر مردم ریا میورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمیکنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.
- ↑ شوکانی، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱ و دیگران.
- ↑ فخر رازی، مفتایح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ و دیگران.
- ↑ درباره ترجمه «سدی» ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۲۶۴ رقم ترجمة ۱۲۴.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶. وی از عبد بن حمید و ابن المنذر (علی بن المنذر، م. ۲۵۶) این حدیث را نقل کرده است.
- ↑ درباره ترجمه «ضحاک» ر.ک؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۵۹۸ رقم ترجمه ۲۳۸، وی در دیدگاه برخی بزرگان رجال شناس ضعیف قملداد شده است.
- ↑ بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ر.ک: تفسیر العیاشی، ج۲، ص۵۶، ح۱۲۹۸ و ص۵۸، ح۱۳۰۲ و نیز ر.ک: کلینی، الکافی، کتاب الحجة، باب ما نص الله عز و جل و رسوله علی الائمة(ع) واحدا واحدا، ج۱، ص۲۸۸، ح۳؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۷۷ و نیز بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹ و ۴۸۰، ح۲ و ۳ و ۴ و مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۰۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۳۲
- ↑ ر.ک: ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، ج۲، ص۲۰۸ و نیز: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۵-۲۶. تفصیل این شبههها و اشکالها در بررسی مناقشات بر استدلال شیعه خواهد آمد.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵، و نیز ر.ک: همو، المقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۶.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵-۹.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
- ↑ شوکانی، فتح القدیر، ج۲، ص۵۱.
- ↑ ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۱۰۵.
- ↑ محمد شاکر، عمدة التفسیر عن الحافظ ابن کثیر، ج۲، ص۵۰.
- ↑ در منابع شیعه این رویداد، افزون بر جمع کثیری از صحابه و تابعین از رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین: امام علی، امام حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی الباقر، جعفر بن محمد الصادق، علی بن موسی الرضا و أبو محمد العسکری(ع) نقل شده است. ر ک: مجلسی، بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸۳-۲۰۶؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۷۹- ۴۸۵؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۴، ص۱۴۴-۱۵۴: راضی، الهوامش الحقیقیة (پیوست کتاب المراجعات)، ص۳۸۳-۳۸۴؛ ابن طاووس، در کتاب سعد السعود، ص۱۹۲ میگوید: «در کتاب تفسیر محمد بن العباس بن علی ابن مروان، دیدم نزول این آیه را درباره امام علی(ع) از نود طریق آورده است»؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۵-۱۴. وی پس از آنکه میگوید: اجماع امت بر نزول این آیات درباره امام علی(ع) است، به معرفی دهها منبع از شیعه و سنی میپردازد که به ذکر این رخداد پرداختهاند و آنگاه اشعاری که در این باره سرودهاند نقل میکند.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۹-۲۴۸.
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۶؛ حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، ص۱۰۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق (تحقیق محمدباقر محمودی)، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۵؛ خوارزمی، المناقب، ص۲۶۴؛ ابن مردویه، و أبو الشیخ، به نقل از سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۶ و ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۵۷.
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۲-۲۴۰ (وی با ۶ طریق این رویداد را از ابن عباس نقل کرده است)؛ سمرقندی نصر (م. ۳۷۵ق)، تفسیر السمرقندی، ج۱، ص۴۴۵؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵-۱۰۴ وی به نقل از خطیب بغدادی (از کتاب المتفق و المختلف) و عبدالرزاق (ابی بکر م. ۲۱۱ ه.ق) و أبو الشیخ (الهنائی الهمدانی. گفته شده نام او حَیوان بن خالد است. وی از تابعین و مورد وثوق دانشمندان رجال میباشد. ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۳۳، ص۴۱۱، رقم ترجمة ۷۴۳۲) و عبد بن حمید (ابومحمد. م. ۲۹۴ ه.ق) و ابن مردویه (احمد م. ۱۴۱۰ه.ق) و ابن جریر طبری (محمد م. ۳۱۰) هر کدام با سندهای خود، این حادثه را نقل کرده است. و نیز: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱؛ خوارزمی، المناقب، ص۲۶۴؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۲؛ سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص۱۴۸؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر الکبیر)، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن ابن عباس، از ابن عباس روایت شده...)؛ بلاذری، انساب الاشراف (تحقیق محمودی، محمد باقر)، ج۱، ص۵۹. ح۱۵۵.
- ↑ ر.ک: طبرانی (م. ۳۶۰ ه.ق)، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۲۰-۳۲۱، ح۹۵۵ و نیز به نقل از او: هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۱؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶، از ابن مردویه، و ابونعیم (احمد بن عبدالله، م. ۴۳۰ ه.ق).
- ↑ ر.ک: طبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۲۲۸؛ حموئی، فرائد السمطین (تحقیق محمودی، محمد باقر)، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۵۳؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۳؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵ از ابن مردویه.
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۰؛ ثعلبی، الکشف والبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۸۰-۸۱؛ حموئی، فرائد السمطین (تحقیق محمودی)، ج۱، ص۱۹۱، ح۱۵۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۴۰ (به نقل از ثعلبی): فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۶ (با تعبیر روی عن أبی ذر، از ابوذر روایت شده است...).
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۵ و نیز: واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۱ و نیز سیوطی، لباب النقول، ص۲۰۲.
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ ر.ک: طبری، الریاض النضرة، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ر.ک: ابن ابیحاتم (م. ۱۳۲۷ه.ق)، تفسیر القرآن العظیم مسنداً عن رسول الله و الصحابة و التابعین، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۵۱؛ ابن عساکر، ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق، ج۲، ص۴۰۹، رقم ۹۱۶؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۶، از ابوالشیخ، لباب العقول، ص۱۴۸؛ بلاذری، اوصاف الاشراف، ج۲، ص۱۵۰، ح۱۵۱.
- ↑ ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۴۹ و به نقل از وی: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
- ↑ ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷ (با تعبیر قال ابن عباس و سدی قوله تعالی ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...﴾ علی بن ابی طالب. ابن عباس و سدی گفتهاند مراد از آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...﴾ علی بن ابی طالب(ع) است).
- ↑ ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶؛ جصاص (م. ۳۷۰ ه.ق)، احکام القرآن، ج۲، ص۶۲. وی میگوید: «از مجاهد، سدی، ابی جعفر و عتبة بن ابی حکیم، روایت شده آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...﴾ درباره علی بن ابی طالب در حین تصدق انگشتر به نیازمند نازل شده است؛ ثعلبی نیز میگوید: «ابن عباس، سدی، عتبة بن حکیم و ثابت بن عبدالله میگویند: مراد از ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾، علی بن ابی طالب است که در حال رکوع در مسجد انگشتر خود را به وی عطا کرد». ر.ک: ثعلبی، الکشف والبیان، ج۴، ص۸۰.
- ↑ اسکافی، المعیار و الموازنة، ص۲۲۸.
- ↑ نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
- ↑ ایجی، شرح المواقف فی علم الکلام، ج۸، ص۳۶۰ وی مینویسد: اجمع ائمة التفسیر أن المراد علی(ع) و للاجماع علی أن غیره غیر مراد جرجانی نیز در شرح خود آن را تأیید کرده است. ر.ک: ایجی، شرح المواقف فی علم الکلام، ج۸، ص۳۶۰.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۵، و نیز ر.ک: حموئی، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ سیوطی، لباب النقول، ص۱۴۸.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الکافی الشاف فی تخریج احادیث الکشاف (ذیل تفسیر کشاف زمخشری)، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹. ابن مردویه از دانشمندان نامور اهل سنت در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم (م. ۴۱۰ ه.ق) است. شمس الدین ذهبی درباره وی مینویسد: الحافظ المجود العلامة المحدث اصبهان... و کان فرسان الحدیث فهماً، یقظاً، متقناً.... سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰۸، رقم ترجمه ۱۸۸. «عبدالرزاق بن همام» نیز از دانشمندان بزرگ قرن دوم و سوم (م. ۲۱۱ ه.ق) به شمار میآید. شمس الدین ذهبی درباره وی میگوید: الحافظ الکبیر عالم الیمن... الثقة الشیعی؛ سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۶۳، رقم ترجمه ۲۲۰.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹، و نیز ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۶۹؛ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۶۹؛ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸ و ص۱۸۶.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۸.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۷۷-۱۷۸.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ ر.ک: واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۰۰-۲۰۱؛ سیوطی، لباب النتول فی اسباب النزول، ص۱۴۷.
- ↑ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
- ↑ نکتهای که در اینجا لازم است به آن اشاره شود، این است که درباره این قوم موعود روایاتی متعارض نقل شده، برخی از قول پیامبر خداست و برخی موقوف به صحابه و یا مقطوع به تابعین میباشد (ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۲۸۲-۲۸۶؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۵، ص۱۰۱-۱۰۲) در این میان روایاتی در مصادر سنی است که تنها از تابعین مانند قتاده، ضحاک و حسن بصری است. آنان آیه را درباره ابوبکر و اصحاب او میدانند که با اهل رده جنگیده است. برخی اهل سنت بر اساس این روایات، آیه مذکور را از فضائل ابوبکر و دلیل بر حقانیت امارت وی میدانند (برای نمونه، ر.ک: سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۳؛ العسال، الشیعة الاثنی عشریة...، ص۴۳۶، ۴۶۱) با آنکه هیچ جای تردید نیست در تعارض قول صحابی و تابعی با قول رسول خدا(ص) به طور مسلم سخن رسول خدا(ص) مقدم است. به قول ابن جریر طبری که پس از نقل قول دیدگاهها و احادیث مینویسد: «درستترین قول نزد ما روایاتی است که از رسول خدا(ص) نقل شده و این قوم موعود را اهل یمن معرفی میکند...، ما روایات دیگر از جمله روایاتی که میگوید اینان قوم ابوبکر میباشند، فرو میگذاریم...؛ زیرا رسول خدا(ص) معدن بیان تأویل آیاتاند».... (ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۲۸۵-۲۸۶).
- ↑ ر.ک: آل نصر، الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج۲، ص۶۶.
- ↑ ر ک: العسال، الشیعة الاثنی عشریة...، ص۴۳۴.
- ↑ ابن تیمیه نیز در این باره بدون هیچ تأملی در منابع و مدارک چنین مینویسد: «... تمام مفسران در همه اعصار آیات ۵۵ و ۵۶ سوره مائده را درباره عبادة بن صامت میدانند.!! (منهاج السنة، ج۴، ص۵).
- ↑ هر چند «سلمه بن کهیل» از تابعین است و خود شاهد ماجرا نبوده، اما چون از تابعین موثق و متقن است (همانگونه که خواهد آمد) از پیش خود به دروغ سخن نمیگرید و بیتردید آن را از جمعی از صحابه یا دستکم یکی از آنان که شاهد این رخداد بوده، شنیده است.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۱۲۶.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ ر.ک: حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۲۴، ح۲۳۲ و ص۲۳۲، ح۲۳۶ و ۲۳۷؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۱۰۴.
- ↑ حدیث مقطوع حدیثی است که به تابعین ختم شود (ر.ک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۵۹).
- ↑ حدیث شاذ و متروک: حدیثی که تنها یک نفر ثقه آن را نقل کند شاذ و اگر غیر ثقه باشد، متروک نامیده میشود (سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۹۴). جمعی از رجال شناسان اهل سنت «عکرمه» را ثقه نمیدانند (ر.ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۲۸، رقم ترجمه ۴۸۳۸).
- ↑ هی من اکاذیب الشیعة الذین یلعبون بتأویل القرآن لینسبوا لعلی - کرم الله وجهه- مآثر و فضائل غیر ثابتة.... این از بافتههای شیعه است که میخواهد با تأویل قرآن بازی کند و به علی - کرم الله وجهه- فضائل و مناقبی که ثابت نیست، نسبت دهد. العمدة، ج۲، ص۵۰.
- ↑ برای نمونه ر.ک: قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۶۷۹.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة، ج۳، ص۳-۴.
- ↑ نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج۶، ص۱۶۹.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ حموئی، فرائد السمطین، ج۱، ص۱۹۱، ح۱۵۱.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶.
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۷۹، رقم ترجمه ۳۱.
- ↑ سبکی، طبقات الشافعیة، ج۴، ص۵۸، رقم ترجمه ۲۶۷.
- ↑ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۷، ص۳۰۶، رقم ترجمه ۳۲۹۹.
- ↑ «حافظ» در اصطلاح محدثان به کسی گویند که سنت رسول خدا(ص) و طرق، أسناد، موارد اتفاق و اختلاف آنها را بشناسد و به احوال راویان و طبقات مشایخ و چگونگی آنها به طور کامل و دقیق واقف باشد (ر.ک: سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۲۲)، درباره اینکه «حافظ» چقدر حدیث را باید از بر باشد، بین دانشمندان اختلاف است (سیوطی، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۲-۳۴).
- ↑ سیوطی، طبقات المفسرین، ص۱۷.
- ↑ ابن جزری، غایة النهایة فی طبقات القراء، ج۱، ص۱۰۰، رقم ترجمه ۴۶۲.
- ↑ بغوی، معالم التنزیل، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۳۷.
- ↑ ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۶، ص۱۸۶.
- ↑ ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ر.ک: ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۶۵۴۷ و ح۶۵۵۱.
- ↑ ر.ک: مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۵، ص۲۷، رقم ترجمه ۳۳۰۳.
- ↑ مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۳، ص۱۹۷، رقم ترجمه ۴۷۳۲.
- ↑ مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲۹، ص۱۳۴، رقم ترجمه ۶۲۹۳. با این وصف، مؤلفان کتاب الاستیعاب فی بیان الاسباب درباره موسی بن قیس مینویسند: این سند ضعیف است؛ زیرا موسی بن قیس متهم به شیعهگری است و این حدیث نیز درباره منقبت امام علی(ع) میباشد (و هر حدیثی که فردی شیعی درباره مناقب امام علی(ع) نقل کند از اعتبار ساقط است)!؟ سپس آنان از سیزده طریق روایت تصدق انگشتر به وسیله امام علی(ع) را نقل میکنند و همه را با حکم به ضعف، ساقط میدانند! ر.ک: آل نصر، الاستیعاب فی بیان الاسباب، ج۲، ص۶۶ - ۷۰.
- ↑ مزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۱۱، ص۳۱۳، رقم ترجمه ۲۴۶۷.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
- ↑ ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۳۲۲، رقم ترجمه ۳۵۳۲.
- ↑ ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۱۳۸، رقم ترجمه ۵۴۷۸.
- ↑ ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۲۶ و نیز: آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۲۴۶.
- ↑ ر.ک: ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیة، ص۳۱۰؛ مری، تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۶۴-۲۹۲.
- ↑ ر.ک: ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ح۱۷۵۰.
- ↑ ر.ک: ابن حجر، لسان المیزان، ج۷، ص۵۳۰، رقم ۹۴۶۵.
- ↑ ر.ک: ألبانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸.
- ↑ نجارزادگان،فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۳۶