سرگذشت زندگی امام علی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
== از ولادت تا [[بعثت]] == | == از ولادت تا [[بعثت]] == | ||
=== [[ولادت امام علی]] === | === [[ولادت امام علی]] === | ||
[[علی بن ابی طالب]] {{ع}}، در [[روز جمعه]] ۱۳ [[رجب]] [[سال]] ۳۰ [[عام الفیل]] (۱۰ سال پیش از بعثت)، مطابق با سال ۵۹۹ یا ۶۰۰ میلادی، در [[مکّه]] و درون [[کعبه]] به [[دنیا]] آمد<ref>الارشاد، ج۱، ص۵؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۷۶.</ref>، پدرش [[ابوطالب]] و مادرش [[فاطمه بنت اسد]] بود<ref>ر.ک: کافی، ج۱، ص ۴۵۲ و الارشاد، ج۱، ص ۶ و برای بررسی اقوال در سال ولادت امیرالمؤمنین {{ع}}، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ص ۱۸۴؛ مصنفات شیخ مفید، ج ۱۱ ص ۵.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] | [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}، در [[روز جمعه]] ۱۳ [[رجب]] [[سال]] ۳۰ [[عام الفیل]] (۱۰ سال پیش از بعثت)، مطابق با سال ۵۹۹ یا ۶۰۰ میلادی، در [[مکّه]] و درون [[کعبه]] به [[دنیا]] آمد<ref>الارشاد، ج۱، ص۵؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۷۶.</ref>، پدرش [[ابوطالب]] و مادرش [[فاطمه بنت اسد]] بود<ref>ر.ک: کافی، ج۱، ص ۴۵۲ و الارشاد، ج۱، ص ۶ و برای بررسی اقوال در سال ولادت امیرالمؤمنین {{ع}}، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ص ۱۸۴؛ مصنفات شیخ مفید، ج ۱۱ ص ۵.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]، [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref>. | ||
حضرت دارای کنیههای متعددی چون [[ابوالحسن]]، [[ابوالسبطین]]، [[ابوتراب]] و [[ابوالائمه]] است و [[القاب]] متعددی چون [[امیر المؤمنین]]، [[یعسوب الدین]]، [[حیدر]]، [[مرتضی]]، [[قسیم الجنة و النار]] و سید العرب دارد<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص۱۸۲، ۱۶۴، ۳۹۳، ۴۵۶، ۵۱۱، ۵۳۳؛ الأمالی، صدوق، ص۱۲۵، ۱۲۶، ۲۰۶، ۲۱۷، ۳۶۷، ۵۸۳؛ الخصال، ج۲، ص۴۰۲، ۴۹۶؛ إثبات الوصیة، ص۱۳۱؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۲۷۹؛ ج۳۳، ص۲۴۸، ۲۳۱؛ ج۴۱، ص۸۶؛ ج۴۲، ص۲۳؛ ج۹۹، ص۲۰۰-۲۰۴؛ تاج العروس، ج۱۸، ص۴۴۷.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | حضرت دارای کنیههای متعددی چون [[ابوالحسن]]، [[ابوالسبطین]]، [[ابوتراب]] و [[ابوالائمه]] است و [[القاب]] متعددی چون [[امیر المؤمنین]]، [[یعسوب الدین]]، [[حیدر]]، [[مرتضی]]، [[قسیم الجنة و النار]] و سید العرب دارد<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص۱۸۲، ۱۶۴، ۳۹۳، ۴۵۶، ۵۱۱، ۵۳۳؛ الأمالی، صدوق، ص۱۲۵، ۱۲۶، ۲۰۶، ۲۱۷، ۳۶۷، ۵۸۳؛ الخصال، ج۲، ص۴۰۲، ۴۹۶؛ إثبات الوصیة، ص۱۳۱؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۲۷۹؛ ج۳۳، ص۲۴۸، ۲۳۱؛ ج۴۱، ص۸۶؛ ج۴۲، ص۲۳؛ ج۹۹، ص۲۰۰-۲۰۴؛ تاج العروس، ج۱۸، ص۴۴۷.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | ||
==== ولادت درون کعبه ==== | ==== ولادت درون کعبه ==== | ||
نقل شده فاطمه بنت اسد در [[روز]] تولد حضرت به جانب [[خانه خدا]] آمد و برای راحتی زایمان دست به [[دعا]] برداشت؛ پس از این، [[کعبه]] از پشت شکافت و [[فاطمه]] به درونش رفت و از نظرها پنهان شد و دیوار به حال نخست بازگشت؛ هر چه کوشیدند در کعبه را بگشایند نتوانستند؛ چهار روز گذشت و در روز چهارم، فاطمه در حالی که [[علی]] {{ع}} را بر روی دست داشت، از خانه خدا بیرون آمد و گفت: من بر همه [[زنان]] پیشین [[سبقت]] جستم؛ زیرا [[آسیه]] دخت «مزاحم»، [[خدا]] را در جایی پنهانی [[عبادت]] میکرد که [[خدا]] جز در حال [[اضطرار]]، به عبادت در آن مکان [[راضی]] نبود و [[مریم دختر عمران]]، [[نخل]] خشکیده خرما را با دستش به حرکت درآورد، تا رطبی تازه از آن بخورد، اما من بر [[خانه خدا]] وارد شدم و از میوههای بهشتی خوردم و آنگاه که خواستم از درون [[خانه]] بیرون آیم، سروشی از [[غیب]] به من بانگ زد ای [[فاطمه]]! او را [[علی]] نام بگذار که [[خداوند]] میفرماید نام او را از نام خود، برگرفتم، اسم او از اسم من است و او را با [[آداب]] خویش، [[تأدیب]] میسازم و بر پیچیدگیهای دانشم آگاهش مینمایم؛ او کسی است که [[بتها]] را در خانهام میشکند و بر بام آن، [[اذان]] میگوید و مرا [[تقدیس]] و [[تمجید]] میکند، پس خوشا آنکس که او را [[دوست]] بدارد و اطاعتش نماید و وای بر آنکس که با او [[دشمنی]] ورزد و از فرمانش [[سرپیچی]] نماید<ref>معانی الأخبار، ص۶۲-۶۳؛ الأمالی، طوسی، ص۷۰۶-۷۰۷؛ إرشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۱-۲۱۲؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | نقل شده فاطمه بنت اسد در [[روز]] تولد حضرت به جانب [[خانه خدا]] آمد و برای راحتی زایمان دست به [[دعا]] برداشت؛ پس از این، [[کعبه]] از پشت شکافت و [[فاطمه]] به درونش رفت و از نظرها پنهان شد و دیوار به حال نخست بازگشت؛ هر چه کوشیدند در کعبه را بگشایند نتوانستند؛ چهار روز گذشت و در روز چهارم، فاطمه در حالی که [[علی]] {{ع}} را بر روی دست داشت، از خانه خدا بیرون آمد و گفت: من بر همه [[زنان]] پیشین [[سبقت]] جستم؛ زیرا [[آسیه]] دخت «مزاحم»، [[خدا]] را در جایی پنهانی [[عبادت]] میکرد که [[خدا]] جز در حال [[اضطرار]]، به عبادت در آن مکان [[راضی]] نبود و [[مریم دختر عمران]]، [[نخل]] خشکیده خرما را با دستش به حرکت درآورد، تا رطبی تازه از آن بخورد، اما من بر [[خانه خدا]] وارد شدم و از میوههای بهشتی خوردم و آنگاه که خواستم از درون [[خانه]] بیرون آیم، سروشی از [[غیب]] به من بانگ زد ای [[فاطمه]]! او را [[علی]] نام بگذار که [[خداوند]] میفرماید نام او را از نام خود، برگرفتم، اسم او از اسم من است و او را با [[آداب]] خویش، [[تأدیب]] میسازم و بر پیچیدگیهای دانشم آگاهش مینمایم؛ او کسی است که [[بتها]] را در خانهام میشکند و بر بام آن، [[اذان]] میگوید و مرا [[تقدیس]] و [[تمجید]] میکند، پس خوشا آنکس که او را [[دوست]] بدارد و اطاعتش نماید و وای بر آنکس که با او [[دشمنی]] ورزد و از فرمانش [[سرپیچی]] نماید<ref>معانی الأخبار، ص۶۲-۶۳؛ الأمالی، طوسی، ص۷۰۶-۷۰۷؛ إرشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۱-۲۱۲؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | ||
=== تربیت امام علی در دامان پیامبر خاتم === | === تربیت امام علی در دامان پیامبر خاتم === | ||
دوران کودکی امام با قطحی در شبه جزیره عربستان همزمان شد، به گونهای که [[زندگی]] بر [[ابوطالب]] سخت میگذشت. زمانی که [[قریش]] در [[سختی]] [[معیشت]] بودند روزی [[رسول خدا]] {{صل}} به [[عباس]] عموی خود که وضعیت [[مالی]] خوبی داشت فرمود: برادرت [[ابوطالب]] عائله زیادی دارد، برای کم کردن فشار و [[سختی]] [[زندگی]] هر یک از ما [[فرزندی]] از [[فرزندان]] او را تحت کفالت خود قرار دهیم. [[ابوطالب]] با پیشنهاد آنان موافقت کرد و [[رسول خدا]] {{صل}} [[علی]] {{ع}} و [[عباس]]، جعفر را با خود به [[خانه]] بردند و [[علی]] {{ع}} تا زمان [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} در خانه آن حضرت بود<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۲، ص ۵۸ و سیره ابن هاشم، ج۱، ص ۱۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص ۲۰۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۱۳ ـ ۱۹.</ref> | دوران کودکی امام با قطحی در شبه جزیره عربستان همزمان شد، به گونهای که [[زندگی]] بر [[ابوطالب]] سخت میگذشت. زمانی که [[قریش]] در [[سختی]] [[معیشت]] بودند روزی [[رسول خدا]] {{صل}} به [[عباس]] عموی خود که وضعیت [[مالی]] خوبی داشت فرمود: برادرت [[ابوطالب]] عائله زیادی دارد، برای کم کردن فشار و [[سختی]] [[زندگی]] هر یک از ما [[فرزندی]] از [[فرزندان]] او را تحت کفالت خود قرار دهیم. [[ابوطالب]] با پیشنهاد آنان موافقت کرد و [[رسول خدا]] {{صل}} [[علی]] {{ع}} و [[عباس]]، جعفر را با خود به [[خانه]] بردند و [[علی]] {{ع}} تا زمان [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} در خانه آن حضرت بود<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۲، ص ۵۸ و سیره ابن هاشم، ج۱، ص ۱۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص ۲۰۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۱۳ ـ ۱۹.</ref> | ||
از آن پس [[سرپرستی]] [[علی]] {{ع}} را [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بر عهده گرفت و بدین ترتیب، [[تربیت]] او از اوان کودکی (شش سالگی) بر عهده [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نهاده شد. جناب [[فاطمه بنت اسد]] میگوید: [[علی]] را به [[دنیا]] آوردم در حالی که [[رسول خدا]] {{صل}} سی ساله بود، او [[علی]] را بسیار [[دوست]] میداشت و به من میگفت: گهواره [[علی]] را نزدیک محل [[خواب]] من قرار بده. بیشتر کارهای مربوط به [[تربیت]] او را به عهده داشت؛ او را شستوشو میداد، به او شیر میخورانید و او را در آغوش میگرفت و میفرمود: {{متن حدیث|هَذَا أَخِی وَ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ وَصِیِّی وَ زَوْجُ کَرِیمَتِی وَ ذُخْرِی وَ کَهْفِی وَ صِهْرِی وَ أَمِینِی عَلَی وَصِیَّتِی وَ خَلِیفَتِی}}<ref>ر.ک: نهجالحق و کشف الصدق، ص ۲۳۳.</ref> | از آن پس [[سرپرستی]] [[علی]] {{ع}} را [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بر عهده گرفت و بدین ترتیب، [[تربیت]] او از اوان کودکی (شش سالگی) بر عهده [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نهاده شد. جناب [[فاطمه بنت اسد]] میگوید: [[علی]] را به [[دنیا]] آوردم در حالی که [[رسول خدا]] {{صل}} سی ساله بود، او [[علی]] را بسیار [[دوست]] میداشت و به من میگفت: گهواره [[علی]] را نزدیک محل [[خواب]] من قرار بده. بیشتر کارهای مربوط به [[تربیت]] او را به عهده داشت؛ او را شستوشو میداد، به او شیر میخورانید و او را در آغوش میگرفت و میفرمود: {{متن حدیث|هَذَا أَخِی وَ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ وَصِیِّی وَ زَوْجُ کَرِیمَتِی وَ ذُخْرِی وَ کَهْفِی وَ صِهْرِی وَ أَمِینِی عَلَی وَصِیَّتِی وَ خَلِیفَتِی}}<ref>ر.ک: نهجالحق و کشف الصدق، ص ۲۳۳.</ref> | ||
[[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]]، شدت علاقه و اعتماد [[پیامبر]] را نسبت به خود اینگونه گزارش میکند: «شما از [[منزلت]] من در نزد [[رسول الله]] {{صل}} آگاهید، هم از جهت [[خویشاوندی]] و هم از آن جهت که [[حرمت]] خاصی برای من میشناخت. من خردسال بودم که مرا در کنار خود مینشاند و به سینه خود میچسبانید و در بستر خود میخوابانید و تن من به تن او میسایید و بوی خوش خود را به مشام من میرسانید. گاه چیزی را میجوید و در دهان من مینهاد. او هرگز نه دروغی از من شنید و نه در رفتارم خطایی دید»<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | [[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]]، شدت علاقه و اعتماد [[پیامبر]] را نسبت به خود اینگونه گزارش میکند: «شما از [[منزلت]] من در نزد [[رسول الله]] {{صل}} آگاهید، هم از جهت [[خویشاوندی]] و هم از آن جهت که [[حرمت]] خاصی برای من میشناخت. من خردسال بودم که مرا در کنار خود مینشاند و به سینه خود میچسبانید و در بستر خود میخوابانید و تن من به تن او میسایید و بوی خوش خود را به مشام من میرسانید. گاه چیزی را میجوید و در دهان من مینهاد. او هرگز نه دروغی از من شنید و نه در رفتارم خطایی دید»<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | ||
از [[امام]] [[زین العابدین]] {{ع}} [[نقل]] شده است که فرمودند: "هنگامی که [[امام علی]] کودک بود و در دامان [[رسول خدا]] قرار داشت حضرت گوشت و خرما را میجوید و چون نرم میشد در دهان [[علی]] میگذاشت"<ref>{{متن حدیث| كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَمْضَغُ اَللَّحْمَةَ وَ اَلتَّمْرَةَ حَتَّى تَلِينَ فَيَجْعَلُهَا فِي فَمِ عَلِيٍّ وَ هُوَ صَغِيرٌ فِي حَجْرِهِ}}؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref>. | از [[امام]] [[زین العابدین]] {{ع}} [[نقل]] شده است که فرمودند: "هنگامی که [[امام علی]] کودک بود و در دامان [[رسول خدا]] قرار داشت حضرت گوشت و خرما را میجوید و چون نرم میشد در دهان [[علی]] میگذاشت"<ref>{{متن حدیث| كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَمْضَغُ اَللَّحْمَةَ وَ اَلتَّمْرَةَ حَتَّى تَلِينَ فَيَجْعَلُهَا فِي فَمِ عَلِيٍّ وَ هُوَ صَغِيرٌ فِي حَجْرِهِ}}؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref>. | ||
[[فضل بن عباس]] میگوید: از پدرم، [[عباس]] پرسیدم: [[رسول خدا]] {{صل}} کدام یک از پسرانش را بیشتر [[دوست]] میداشت؟ گفت: "[[علی بن ابی طالب]] را". گفتم: من از پسران [[رسول خدا]] {{صل}} پرسیدم، شما [[علی]] را که عموزاده اوست نام بردی؟ پدرم در پاسخ گفت: زیرا [[رسول خدا]] {{صل}}، [[علی]] را از همه فرزندانش بیشتر [[دوست]] داشت و از همه آنها به او مهربانتر بود. هیچ گاه نشد که [[علی]] را در کودکی از خود جدا کند، مگر در سفری که برای [[خدیجه]] بود. هیچ پدری را ندیدم که نسبت به فرزندش مهربانتر از [[رسول خدا]] به [[علی]] باشد و هیچ [[فرزندی]] را هم ندیدم که در [[اطاعت]] از پدرش مثل [[علی]] از [[رسول خدا]] [[اطاعت]] کند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[فضل بن عباس]] میگوید: از پدرم، [[عباس]] پرسیدم: [[رسول خدا]] {{صل}} کدام یک از پسرانش را بیشتر [[دوست]] میداشت؟ گفت: "[[علی بن ابی طالب]] را". گفتم: من از پسران [[رسول خدا]] {{صل}} پرسیدم، شما [[علی]] را که عموزاده اوست نام بردی؟ پدرم در پاسخ گفت: زیرا [[رسول خدا]] {{صل}}، [[علی]] را از همه فرزندانش بیشتر [[دوست]] داشت و از همه آنها به او مهربانتر بود. هیچ گاه نشد که [[علی]] را در کودکی از خود جدا کند، مگر در سفری که برای [[خدیجه]] بود. هیچ پدری را ندیدم که نسبت به فرزندش مهربانتر از [[رسول خدا]] به [[علی]] باشد و هیچ [[فرزندی]] را هم ندیدم که در [[اطاعت]] از پدرش مثل [[علی]] از [[رسول خدا]] [[اطاعت]] کند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۱۳۰.</ref> | ||
== از بعثت تا [[هجرت رسول خدا]] {{صل}} == | == از بعثت تا [[هجرت رسول خدا]] {{صل}} == | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
=== [[یوم الدار]] ([[یوم الانذار]]) === | === [[یوم الدار]] ([[یوم الانذار]]) === | ||
پیامبر {{صل}} در سال سوم رسالت خود و زمانی که [[امام علی]] {{ع}} سیزده ساله بود، به [[دستور خداوند]]: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> دعوتش را برای [[نزدیکان]] علنی کرد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} علی {{ع}} را [[مأمور]] دعوت آنان و تهیه غذا کرد؛ پس از اینکه آنان گرد آمدند و [[پذیرایی]] شدند، پیامبر فرمود هر از شما که به من ایمان آورد و مرا [[یاری]] رساند، [[برادر]] من، [[وصی]] من، [[وزیر]] من و [[خلیفه]] من در میان شما پس از من خواهد بود؛ جماعت از پاسخ خودداری کردند و در این هنگام علی {{ع}} که از همه جوانتر و ضعیفتر بود، برخاست و گفت ای [[پیامبر خدا]] من آنچه را گفتی میپذیرم، پیامبر {{صل}} نیز دست او را گرفت و فرمود: این برادر من، وصی من، وزیر من و خلیفه من در میان شماست، پس سخنش را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>الأمالی، طوسی، ۵۸۲-۵۸۳؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۳۰۱-۳۰۲؛ الهدایة الکبری، ص۴۷؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۲-۶۳.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴.</ref> | پیامبر {{صل}} در سال سوم رسالت خود و زمانی که [[امام علی]] {{ع}} سیزده ساله بود، به [[دستور خداوند]]: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> دعوتش را برای [[نزدیکان]] علنی کرد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} علی {{ع}} را [[مأمور]] دعوت آنان و تهیه غذا کرد؛ پس از اینکه آنان گرد آمدند و [[پذیرایی]] شدند، پیامبر فرمود هر از شما که به من ایمان آورد و مرا [[یاری]] رساند، [[برادر]] من، [[وصی]] من، [[وزیر]] من و [[خلیفه]] من در میان شما پس از من خواهد بود؛ جماعت از پاسخ خودداری کردند و در این هنگام علی {{ع}} که از همه جوانتر و ضعیفتر بود، برخاست و گفت ای [[پیامبر خدا]] من آنچه را گفتی میپذیرم، پیامبر {{صل}} نیز دست او را گرفت و فرمود: این برادر من، وصی من، وزیر من و خلیفه من در میان شماست، پس سخنش را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>الأمالی، طوسی، ۵۸۲-۵۸۳؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۳۰۱-۳۰۲؛ الهدایة الکبری، ص۴۷؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۲-۶۳.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴.</ref> | ||
=== [[لیلة المبیت]] === | === [[لیلة المبیت]] === | ||
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} که با وجود سیزده سال حضور در [[مکه]] با تهاجم سرسختانه [[مشرکان]] [[مکه]] مواجه بود و شرایط یثرب را برای اقامت و ادامه [[دعوت]] خویش مناسب میدید، تصمیم به [[مهاجرت]] به یثرت گرفت. [[مشرکان]] [[مکه]] که از قصد [[پیامبر]] [[آگاهی]] یافته بودند، تصمیم به [[قتل]] او گرفتند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از [[طرق وحی]] از نقشه آنها [[آگاه]] شد و تصمیم گرفت شبانه راهی یثرب شود. [[امام علی]] {{ع}} در آن شب در بستر [[پیامبر]] آرمید تا [[جان]] [[پیامبر]] حفظ شود. صبحگاه به بستر [[پیامبر]] هجوم بردند که ناگهان [[علی]] {{ع}} برخاست و بهسوی آنها هجوم برد. آنها که چنین دیدند، مأیوس از اجرای نقشه خویش بازگشتند. [[فداکاری]] و [[ایثار]] [[امام]] {{ع}} در تاریخ اسلام به "[[لیلة المبیت]]" مشهور است. [[قرآن]] به این [[فداکاری]] و معاملۀ [[جان]] با خدای جانآفرین اشاره دارد: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۵؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۱۳ تا۱۹.</ref> | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} که با وجود سیزده سال حضور در [[مکه]] با تهاجم سرسختانه [[مشرکان]] [[مکه]] مواجه بود و شرایط یثرب را برای اقامت و ادامه [[دعوت]] خویش مناسب میدید، تصمیم به [[مهاجرت]] به یثرت گرفت. [[مشرکان]] [[مکه]] که از قصد [[پیامبر]] [[آگاهی]] یافته بودند، تصمیم به [[قتل]] او گرفتند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از [[طرق وحی]] از نقشه آنها [[آگاه]] شد و تصمیم گرفت شبانه راهی یثرب شود. [[امام علی]] {{ع}} در آن شب در بستر [[پیامبر]] آرمید تا [[جان]] [[پیامبر]] حفظ شود. صبحگاه به بستر [[پیامبر]] هجوم بردند که ناگهان [[علی]] {{ع}} برخاست و بهسوی آنها هجوم برد. آنها که چنین دیدند، مأیوس از اجرای نقشه خویش بازگشتند. [[فداکاری]] و [[ایثار]] [[امام]] {{ع}} در تاریخ اسلام به "[[لیلة المبیت]]" مشهور است. [[قرآن]] به این [[فداکاری]] و معاملۀ [[جان]] با خدای جانآفرین اشاره دارد: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۵؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۱۳ تا۱۹.</ref> | ||
== از [[هجرت]] تا [[رحلت پیامبر خاتم]] == | == از [[هجرت]] تا [[رحلت پیامبر خاتم]] == | ||
=== هجرت به مدینه === | === هجرت به مدینه === | ||
{{اصلی|هجرت به مدینه}} | {{اصلی|هجرت به مدینه}} | ||
بعد از هجرت پیامبر اکرم {{صل}} به مدینه، آن حضرت [[علی]] {{ع}} را جایگزین خود در [[مکه]] کرده بود تا امانتهای [[مردم]] را به آنان برگرداند و بدهیهای [[مردمان]] را نیز از آنان بازستاند و آنگاه به همراه تنی چند از جمله مادرش، [[فاطمه بنت اسد]]، [[فاطمه زهرا]] {{س}} به [[پیامبر]] بپیوندد. سرانجام در شرایطی سخت، در حالیکه از گزند [[مشرکان]] در [[امان]] نبودند و شبها راه میرفتند و روزها بازمیایستادند، در محلی به نام قبا به [[پیامبر]] رسیدند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۵؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۱۳ تا۱۹.</ref>. | بعد از هجرت پیامبر اکرم {{صل}} به مدینه، آن حضرت [[علی]] {{ع}} را جایگزین خود در [[مکه]] کرده بود تا امانتهای [[مردم]] را به آنان برگرداند و بدهیهای [[مردمان]] را نیز از آنان بازستاند و آنگاه به همراه تنی چند از جمله مادرش، [[فاطمه بنت اسد]]، [[فاطمه زهرا]] {{س}} به [[پیامبر]] بپیوندد. سرانجام در شرایطی سخت، در حالیکه از گزند [[مشرکان]] در [[امان]] نبودند و شبها راه میرفتند و روزها بازمیایستادند، در محلی به نام قبا به [[پیامبر]] رسیدند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۵؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]]، ص۱۳ تا۱۹.</ref>. | ||
=== عقد اخوت === | === عقد اخوت === | ||
{{اصلی|عقد اخوت امام علی با پیامبر خاتم}} | {{اصلی|عقد اخوت امام علی با پیامبر خاتم}} | ||
چند ماهی از حضور [[مهاجران]] [[مسلمان]] در [[مدینه]] نگذشته بود که پیامبر {{صل}}، برای تحکیم ارتباط آنان با [[مسلمانان]] یثربی ([[انصار]]) میان ایشان [[عهد]] [[اخوت]] و [[برادری]] برقرار کرد. چنانکه از منابع به دست میآید آن حضرت، پیش از این، در [[مکه]] نیز مسلمانان را با یکدیگر [[برادر]] کرده بود و برای نمونه [[عمر]] را با [[ابوبکر]]، [[حمزه]] را با [[زید بن حارثه]] و علی {{ع}} را با شخص خودشان برادر نموده بود<ref>سبل الهدی و الرشاد، ج۳، ص۳۶۳-۳۶۴؛ عیون الأثر، ج۱، ص۲۳۰؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸.</ref>. در مدینه نیز برای نمونه ایشان [[معاذ بن جبل]] را با [[جعفر بن ابیطالب]]، [[ابوبکر]] را با خارجة بن ابیزهیر، [[عمر]] را با "عتبان بن مالک" و [[عبدالرحمن بن عوف]] را با [[سعد بن ربیع]] [[برادر]] کرد. منابع [[اهل سنت]] حکایت کردهاند که پس از این واقعه، [[علی]] {{ع}} به [[پیامبر]] {{صل}} عرضه داشت ای [[رسول خدا]] اصحابت را با هم برادر قرار دادی، اما مرا رها کردی؛ پیامبر {{صل}}، به او فرمود: تو را برای خودم گذاشتم، تو برادر منی و من، برادر تو، هرگاه کسی از تو پرسید، بگو من [[بنده خدا]] و برادر رسول خدا {{صل}} هستم، هیچکس پس از تو چنین ادعایی نخواهد کرد مگر [[دروغگویان]]<ref>فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۳۸، ۶۶۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۶۱؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۷-۱۸۱.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | چند ماهی از حضور [[مهاجران]] [[مسلمان]] در [[مدینه]] نگذشته بود که پیامبر {{صل}}، برای تحکیم ارتباط آنان با [[مسلمانان]] یثربی ([[انصار]]) میان ایشان [[عهد]] [[اخوت]] و [[برادری]] برقرار کرد. چنانکه از منابع به دست میآید آن حضرت، پیش از این، در [[مکه]] نیز مسلمانان را با یکدیگر [[برادر]] کرده بود و برای نمونه [[عمر]] را با [[ابوبکر]]، [[حمزه]] را با [[زید بن حارثه]] و علی {{ع}} را با شخص خودشان برادر نموده بود<ref>سبل الهدی و الرشاد، ج۳، ص۳۶۳-۳۶۴؛ عیون الأثر، ج۱، ص۲۳۰؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸.</ref>. در مدینه نیز برای نمونه ایشان [[معاذ بن جبل]] را با [[جعفر بن ابیطالب]]، [[ابوبکر]] را با خارجة بن ابیزهیر، [[عمر]] را با "عتبان بن مالک" و [[عبدالرحمن بن عوف]] را با [[سعد بن ربیع]] [[برادر]] کرد. منابع [[اهل سنت]] حکایت کردهاند که پس از این واقعه، [[علی]] {{ع}} به [[پیامبر]] {{صل}} عرضه داشت ای [[رسول خدا]] اصحابت را با هم برادر قرار دادی، اما مرا رها کردی؛ پیامبر {{صل}}، به او فرمود: تو را برای خودم گذاشتم، تو برادر منی و من، برادر تو، هرگاه کسی از تو پرسید، بگو من [[بنده خدا]] و برادر رسول خدا {{صل}} هستم، هیچکس پس از تو چنین ادعایی نخواهد کرد مگر [[دروغگویان]]<ref>فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۳۸، ۶۶۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۶۱؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۷-۱۸۱.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | ||
=== ازدواج === | === ازدواج === | ||
{{اصلی|ازدواج امام علی با حضرت فاطمه}} | {{اصلی|ازدواج امام علی با حضرت فاطمه}} | ||
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در سال اول، دوم یا سوم [[هجرت]] با [[دختر پیامبر]] [[ازدواج]] کرد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[ازدواج]] دختر گرامی خود، [[فاطمه زهرا]] {{س}} را امری از جانب [[خداوند]] قلمداد میکرد. از اینرو در جواب برخی کسان که قبل از [[امام]] از [[فاطمه]] {{س}} خواستگاری کرده بودند، به این امر اشاره کرده بود. [[علی]] {{ع}} در سال دوم [[هجرت]] از [[فاطمه]] {{س}} خواستگاری کرد. [[پیامبر]] نیز بنابر [[فرمان الهی]] با این وصلت موافقت فرمود و خود، آن دو را به [[عقد]] هم درآورد. در [[شب]] [[عروسی]] میان آن دو ایستاد و دستان آن دو را در دست هم قرار داد. به [[فاطمه]] فرمود: «تو را به همسری کسی درآوردم که در [[دنیا]] [[سرور]] و در [[آخرت]] از شایستگان و [[صالحان]] است» و به [[علی]] {{ع}} نیز فرمود: «تو را نزد نیرومندترین [[مردم]] در [[ایمان]] و بیشترینشان در [[دانش]] و [[برترین]] در [[اخلاق]] و بلندترین [[مردم]] در [[ایمان]] و بیشترینشان در [[دانش]] و [[برترین]] در [[اخلاق]] و بلندترنشان در [[روح]]، [[ودیعه]] نهادم» حاصل [[ازدواج علی]] و [[فاطمه]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}}، [[جوانان اهل بهشت]] و دو دختر به نامهای [[زینب]]، قهرمان [[کربلا]] و [[امکلثوم]] بودند. [[علی]] نیز به [[فاطمه]] مهر میورزید و [[احترام]] او را پاس میداشت. آخرین [[فرزند]] آنان، [[محسن]]، پیش از [[تولد]] به [[شهادت]] رسید. [[امام علی]] {{ع}} تا [[فاطمه]] {{س}} زنده بود، همسری [[اختیار]] نکرد. ولی پس از [[شهادت]] [[حضرت فاطمه]] {{س}} همسرانی دیگر [[اختیار]] کرد؛ از جمله: [[ام البنین]] از [[طایفه]] [[بنی کلاب]] که مادر حضرت [[عباس]]، [[جعفر]]، [[عبدالله]] و [[عثمان]] بود و نیز خوله، دختر "جعفر بن قیس حنفی" که [[محمد حنفیه]] از اوست<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref>. | [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در سال اول، دوم یا سوم [[هجرت]] با [[دختر پیامبر]] [[ازدواج]] کرد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[ازدواج]] دختر گرامی خود، [[فاطمه زهرا]] {{س}} را امری از جانب [[خداوند]] قلمداد میکرد. از اینرو در جواب برخی کسان که قبل از [[امام]] از [[فاطمه]] {{س}} خواستگاری کرده بودند، به این امر اشاره کرده بود. [[علی]] {{ع}} در سال دوم [[هجرت]] از [[فاطمه]] {{س}} خواستگاری کرد. [[پیامبر]] نیز بنابر [[فرمان الهی]] با این وصلت موافقت فرمود و خود، آن دو را به [[عقد]] هم درآورد. در [[شب]] [[عروسی]] میان آن دو ایستاد و دستان آن دو را در دست هم قرار داد. به [[فاطمه]] فرمود: «تو را به همسری کسی درآوردم که در [[دنیا]] [[سرور]] و در [[آخرت]] از شایستگان و [[صالحان]] است» و به [[علی]] {{ع}} نیز فرمود: «تو را نزد نیرومندترین [[مردم]] در [[ایمان]] و بیشترینشان در [[دانش]] و [[برترین]] در [[اخلاق]] و بلندترین [[مردم]] در [[ایمان]] و بیشترینشان در [[دانش]] و [[برترین]] در [[اخلاق]] و بلندترنشان در [[روح]]، [[ودیعه]] نهادم» حاصل [[ازدواج علی]] و [[فاطمه]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}}، [[جوانان اهل بهشت]] و دو دختر به نامهای [[زینب]]، قهرمان [[کربلا]] و [[امکلثوم]] بودند. [[علی]] نیز به [[فاطمه]] مهر میورزید و [[احترام]] او را پاس میداشت. آخرین [[فرزند]] آنان، [[محسن]]، پیش از [[تولد]] به [[شهادت]] رسید. [[امام علی]] {{ع}} تا [[فاطمه]] {{س}} زنده بود، همسری [[اختیار]] نکرد. ولی پس از [[شهادت]] [[حضرت فاطمه]] {{س}} همسرانی دیگر [[اختیار]] کرد؛ از جمله: [[ام البنین]] از [[طایفه]] [[بنی کلاب]] که مادر حضرت [[عباس]]، [[جعفر]]، [[عبدالله]] و [[عثمان]] بود و نیز خوله، دختر "جعفر بن قیس حنفی" که [[محمد حنفیه]] از اوست<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۴؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref>. | ||
=== حضور امام علی در جنگهای زمان پیامبر === | === حضور امام علی در جنگهای زمان پیامبر === | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
پانزدهم [[محرم]] سال هفتم [[هجرت]]، [[غزوه]] [[خیبر]] میان [[مسلمانان]] و [[یهودیان]] قلعه [[خیبر]] (که در امور [[مسلمانان]] کارشکنی میکردند) درگرفت. آنها هنگام [[جنگ]] با بردن آذوقه و امکانات در قلعههای مستحکم خود آماده [[جنگ]] شدند. [[مسلمانان]] توانستند همه قلعهها را [[فتح]] کنند، اما فراریان دیگر قلعهها به قلعه اصلی که تسخیرناپذیر مینمود، [[پناه]] آوردند. بنابر [[روایات معتبر]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]]، [[مسلمانان]] دو بار (یک بار به [[فرماندهی]] [[ابوبکر]] و بار دیگر به [[فرماندهی]] [[عمر]]) یورش بردند، ولی ناکام ماندند. [[پیامبر]] فرمود: "فردا [[پرچم]] را به دست کسی خواهم سپرد که [[خدا]] و رسولش او را [[دوست]] دارند و [[خداوند]] به دست او [[پیروزی]] را نصیب ما خواهد فرمود. او اهل گریختن نیست." فردای آن روز [[پرچم]] [[نبرد]] در دستان [[علی]] {{ع}} بود. او به تنهایی از [[خندق]] گذشت و مبارز طلبید. مرحب، پهلوان [[یهود]] را با ضربتی بر فرق از پای درآورد. پس از او برادرانش را از پای درآورد. سپس درحالیکه هزار و چهارصد تن از [[سپاه اسلام]] نظارهگر بودند، در آهنین قلعه را از جا کند و چون پلی روی [[خندق]] نهاد. [[مسلمانان]] از آن گذشتند و قلعه را [[فتح]] کردند. | پانزدهم [[محرم]] سال هفتم [[هجرت]]، [[غزوه]] [[خیبر]] میان [[مسلمانان]] و [[یهودیان]] قلعه [[خیبر]] (که در امور [[مسلمانان]] کارشکنی میکردند) درگرفت. آنها هنگام [[جنگ]] با بردن آذوقه و امکانات در قلعههای مستحکم خود آماده [[جنگ]] شدند. [[مسلمانان]] توانستند همه قلعهها را [[فتح]] کنند، اما فراریان دیگر قلعهها به قلعه اصلی که تسخیرناپذیر مینمود، [[پناه]] آوردند. بنابر [[روایات معتبر]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]]، [[مسلمانان]] دو بار (یک بار به [[فرماندهی]] [[ابوبکر]] و بار دیگر به [[فرماندهی]] [[عمر]]) یورش بردند، ولی ناکام ماندند. [[پیامبر]] فرمود: "فردا [[پرچم]] را به دست کسی خواهم سپرد که [[خدا]] و رسولش او را [[دوست]] دارند و [[خداوند]] به دست او [[پیروزی]] را نصیب ما خواهد فرمود. او اهل گریختن نیست." فردای آن روز [[پرچم]] [[نبرد]] در دستان [[علی]] {{ع}} بود. او به تنهایی از [[خندق]] گذشت و مبارز طلبید. مرحب، پهلوان [[یهود]] را با ضربتی بر فرق از پای درآورد. پس از او برادرانش را از پای درآورد. سپس درحالیکه هزار و چهارصد تن از [[سپاه اسلام]] نظارهگر بودند، در آهنین قلعه را از جا کند و چون پلی روی [[خندق]] نهاد. [[مسلمانان]] از آن گذشتند و قلعه را [[فتح]] کردند. | ||
سرانجام [[رمضان]] [[سال هشتم هجری]]، به [[دلیل]] [[پیمانشکنی]] [[مشرکان]] از [[پیمان]] [[صلح حدیبیه]]، [[پیامبر]] با سپاهی که تعداد آن را تا ده هزار نفر نوشتهاند، به سمت [[مکه]] حرکت کرد. [[پیامبر]] هنگام ورود به [[مکه]]، خانه [[ابوسفیان]] و مکیان و [[مسجدالحرام]] را امن اعلام کرد. از اینرو بیشتر مکیان دست از [[مقاومت]] برداشتند و [[تسلیم]] شدند. [[پیامبر]] بانگ برمیآورد که امروز روز [[رحمت]] است. بدین سان مکیان از بلندی [[روح]] مردی، که روزی او را مورد [[آزار]] و اذیت قرار داده و از خانهاش رانده بودند، به شگفت آمدند. [[پیامبر]] [[پرچم]] [[اسلام]] را به دست [[علی]] {{ع}} سپرد و او پیشاپیش [[سپاه اسلام]] وارد [[مکه]] شد و [[پرچم]] را کنار [[حجر الاسود]] [[نصب]] کرد. [[امام علی]] {{ع}} در کنار [[پیامبر]]، [[خانه خدا]] را از وجود بتهای [[جاهلیت]] برای همیشه [[پاک]] ساختند. این [[پیروزی]] گرچه بزرگ بود، اما به معنای پایان بتپرستی نبود. در این شرایط، کفه [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] به نفع [[مسلمانان]] سنگین میشد. با [[نزول آیات]] اول و دوم سوره [[توبه]] که وجود [[شرک]] را امری تحملناپذیر میخواند، پیمانهای بین [[مسلمانان]] و [[قبایل]] و اشخاص [[مشرک]] یکطرفه لغو شد و چهار ماه به [[مشرکان]] فرصت داده شد که [[اسلام]] آورند. [[پیامبر]] [[ابوبکر]] را [[مأمور]] [[ابلاغ آیات برائت]] کرد. پس از خروج [[ابوبکر]] از [[مدینه]]، [[جبرئیل]] نازل شد و [[فرمان]] [[الهی]] را به او رساند. [[خداوند]] میفرماید [[آیات برائت]] را کسی [[ابلاغ]] نکند مگر شخص تو یا کسی که از تو باشد. در پی این [[فرمان]]، [[پیامبر]]، [[امام علی]] {{ع}} را فراخواند و او را در پی [[ابوبکر]] روانه کرد تا [[آیات الهی]] را از او بگیرد و خود [[ابلاغ]] کند<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، | سرانجام [[رمضان]] [[سال هشتم هجری]]، به [[دلیل]] [[پیمانشکنی]] [[مشرکان]] از [[پیمان]] [[صلح حدیبیه]]، [[پیامبر]] با سپاهی که تعداد آن را تا ده هزار نفر نوشتهاند، به سمت [[مکه]] حرکت کرد. [[پیامبر]] هنگام ورود به [[مکه]]، خانه [[ابوسفیان]] و مکیان و [[مسجدالحرام]] را امن اعلام کرد. از اینرو بیشتر مکیان دست از [[مقاومت]] برداشتند و [[تسلیم]] شدند. [[پیامبر]] بانگ برمیآورد که امروز روز [[رحمت]] است. بدین سان مکیان از بلندی [[روح]] مردی، که روزی او را مورد [[آزار]] و اذیت قرار داده و از خانهاش رانده بودند، به شگفت آمدند. [[پیامبر]] [[پرچم]] [[اسلام]] را به دست [[علی]] {{ع}} سپرد و او پیشاپیش [[سپاه اسلام]] وارد [[مکه]] شد و [[پرچم]] را کنار [[حجر الاسود]] [[نصب]] کرد. [[امام علی]] {{ع}} در کنار [[پیامبر]]، [[خانه خدا]] را از وجود بتهای [[جاهلیت]] برای همیشه [[پاک]] ساختند. این [[پیروزی]] گرچه بزرگ بود، اما به معنای پایان بتپرستی نبود. در این شرایط، کفه [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] به نفع [[مسلمانان]] سنگین میشد. با [[نزول آیات]] اول و دوم سوره [[توبه]] که وجود [[شرک]] را امری تحملناپذیر میخواند، پیمانهای بین [[مسلمانان]] و [[قبایل]] و اشخاص [[مشرک]] یکطرفه لغو شد و چهار ماه به [[مشرکان]] فرصت داده شد که [[اسلام]] آورند. [[پیامبر]] [[ابوبکر]] را [[مأمور]] [[ابلاغ آیات برائت]] کرد. پس از خروج [[ابوبکر]] از [[مدینه]]، [[جبرئیل]] نازل شد و [[فرمان]] [[الهی]] را به او رساند. [[خداوند]] میفرماید [[آیات برائت]] را کسی [[ابلاغ]] نکند مگر شخص تو یا کسی که از تو باشد. در پی این [[فرمان]]، [[پیامبر]]، [[امام علی]] {{ع}} را فراخواند و او را در پی [[ابوبکر]] روانه کرد تا [[آیات الهی]] را از او بگیرد و خود [[ابلاغ]] کند<ref>[[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref>. | ||
=== [[حدیث منزلت]] === | === [[حدیث منزلت]] === | ||
یکی از مشهورترین فضائل علی {{ع}} [[حدیث منزلت]] است. هر چند بحث از اینکه نسبت و [[منزلت]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} به پیامبر {{صل}} مانند نسبت [[هارون]] به [[موسی]] {{ع}} است، مکرر نقل شده؛ اما [[شهرت]] آن به جهت [[غزوه تبوک]] از همه موارد بیشتر است. حکایت [[غزوه تبوک]] اینگونه بود که به [[پیامبر]] {{صل}} خبر رسید که [[رومیان]] قصد [[تجهیز]] [[سپاه]] و [[تجاوز]] به قلمرو [[مسلمانان]] را دارند. حضرت به قصد مقابله با آنان سپاهی بالغ بر سیهزار نفر را تجهیز کرد و برخلاف دیگر [[جنگها]]، [[علی]] {{ع}} را با خود همراه نکرد و [[دستور]] داد که [[امام]] به عنوان [[جانشین]] در [[مدینه]] بماند. منابع گفتهاند، [[خداوند متعال]] به پیامبر {{صل}} [[وحی]] فرستاد که در این [[سفر]] نیازی به جنگکردن نخواهد شد و [[کارها]] بدون به کاربردن [[شمشیر]] انجام خواهد شد و [[خداوند]] این دستور را تنها به جهت [[آزمایش]] [[یاران]] و [[پیروان]] آن حضرت صادر فرموده، تا آنان را بیازماید و بدان وسیله، [[نیک]] از بد و [[فرمانبردار]] از نافرمان جدا گردند و آنچه در [[دل]] دارند آشکار شود. این [[جنگ]] عیار بسیاری از [[صحابه]] را روشن کرد و [[منافقان]] بسیاری در میان ایشان شناخته شد و کار برخی از آنان به جایی رسید که قصد [[ترور]] پیامبر {{صل}} را کردند. هنگامیکه [[رسول خدا]] {{صل}} آماده رفتن به [[تبوک]] شد [[امیر مؤمنان]] {{ع}} را جانشین خود در مدینه قرار داد و به ایشان فرمود که [[شهر مدینه]] جز با بودن من یا تو کارش به [[صلاح]] میشود. پیامبر {{صل}} از نیتهای [[ناپاک]] [[دشمنان]] داخل و خارج مدینه و نیز منافقان [[آگاه]] بود و میدانست که جز علی {{ع}} برای [[ترساندن دشمن]] و [[نگهبانی]] از مدینه و نگهداری از ساکنان آن، کسی دیگر نمیتواند جای او را بگیرد. هنگامیکه منافقان دانستند علی {{ع}} قرار است جانشین حضرت در مدینه باشد، از توطئهگری در غیاب ایشان [[نومید]] شدند و شروع به بیان سخنانی درباره علل همراه نشدن علی {{ع}} با پیامبر {{صل}} کردند. آنان از این سخن گفتند که پیامبر نسبت به علی {{ع}} بیمهر شده و بر او [[خشم]] گرفته و یا اینکه میگفتند وی نیز از جمله راحتطلبانی است که از جنگ گریخته است؛ به ویژه که در آن موقع از سال هوا بسیار گرم بود و بسیاری به بهانههای واهی میکوشیدند که از این [[جنگ]] بگریزند. [[علی]] {{ع}} نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و شایعههای پیرامون خود را به ایشان منتقل کرد. پیامبر {{صل}} نیز جملهای فرمود که دهان یاوهگویان را بست. ایشان فرمود: "آیا [[خشنود]] نیستی که نسبت تو به من نسبت [[هارون]] به [[موسی]] است؛ جز اینکه [[پیامبری]] پس از من نخواهد بود"<ref>المحبر، ص۱۲۵-۱۲۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۶- ۱۷؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۹۲-۹۵؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۲۳۹-۲۴۰؛ الارشاد، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ المنتظم، ج۵، ص۶۶؛ کشف الغمة، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸؛ إمتاع الأسماع، ج۲، ص۵۰؛ ج۳، ص۳۳۶-۳۳۷؛ الإصابة، ج۴، ص۴۶۴-۴۶۷.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | یکی از مشهورترین فضائل علی {{ع}} [[حدیث منزلت]] است. هر چند بحث از اینکه نسبت و [[منزلت]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} به پیامبر {{صل}} مانند نسبت [[هارون]] به [[موسی]] {{ع}} است، مکرر نقل شده؛ اما [[شهرت]] آن به جهت [[غزوه تبوک]] از همه موارد بیشتر است. حکایت [[غزوه تبوک]] اینگونه بود که به [[پیامبر]] {{صل}} خبر رسید که [[رومیان]] قصد [[تجهیز]] [[سپاه]] و [[تجاوز]] به قلمرو [[مسلمانان]] را دارند. حضرت به قصد مقابله با آنان سپاهی بالغ بر سیهزار نفر را تجهیز کرد و برخلاف دیگر [[جنگها]]، [[علی]] {{ع}} را با خود همراه نکرد و [[دستور]] داد که [[امام]] به عنوان [[جانشین]] در [[مدینه]] بماند. منابع گفتهاند، [[خداوند متعال]] به پیامبر {{صل}} [[وحی]] فرستاد که در این [[سفر]] نیازی به جنگکردن نخواهد شد و [[کارها]] بدون به کاربردن [[شمشیر]] انجام خواهد شد و [[خداوند]] این دستور را تنها به جهت [[آزمایش]] [[یاران]] و [[پیروان]] آن حضرت صادر فرموده، تا آنان را بیازماید و بدان وسیله، [[نیک]] از بد و [[فرمانبردار]] از نافرمان جدا گردند و آنچه در [[دل]] دارند آشکار شود. این [[جنگ]] عیار بسیاری از [[صحابه]] را روشن کرد و [[منافقان]] بسیاری در میان ایشان شناخته شد و کار برخی از آنان به جایی رسید که قصد [[ترور]] پیامبر {{صل}} را کردند. هنگامیکه [[رسول خدا]] {{صل}} آماده رفتن به [[تبوک]] شد [[امیر مؤمنان]] {{ع}} را جانشین خود در مدینه قرار داد و به ایشان فرمود که [[شهر مدینه]] جز با بودن من یا تو کارش به [[صلاح]] میشود. پیامبر {{صل}} از نیتهای [[ناپاک]] [[دشمنان]] داخل و خارج مدینه و نیز منافقان [[آگاه]] بود و میدانست که جز علی {{ع}} برای [[ترساندن دشمن]] و [[نگهبانی]] از مدینه و نگهداری از ساکنان آن، کسی دیگر نمیتواند جای او را بگیرد. هنگامیکه منافقان دانستند علی {{ع}} قرار است جانشین حضرت در مدینه باشد، از توطئهگری در غیاب ایشان [[نومید]] شدند و شروع به بیان سخنانی درباره علل همراه نشدن علی {{ع}} با پیامبر {{صل}} کردند. آنان از این سخن گفتند که پیامبر نسبت به علی {{ع}} بیمهر شده و بر او [[خشم]] گرفته و یا اینکه میگفتند وی نیز از جمله راحتطلبانی است که از جنگ گریخته است؛ به ویژه که در آن موقع از سال هوا بسیار گرم بود و بسیاری به بهانههای واهی میکوشیدند که از این [[جنگ]] بگریزند. [[علی]] {{ع}} نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و شایعههای پیرامون خود را به ایشان منتقل کرد. پیامبر {{صل}} نیز جملهای فرمود که دهان یاوهگویان را بست. ایشان فرمود: "آیا [[خشنود]] نیستی که نسبت تو به من نسبت [[هارون]] به [[موسی]] است؛ جز اینکه [[پیامبری]] پس از من نخواهد بود"<ref>المحبر، ص۱۲۵-۱۲۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۶- ۱۷؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۹۲-۹۵؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۲۳۹-۲۴۰؛ الارشاد، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ المنتظم، ج۵، ص۶۶؛ کشف الغمة، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸؛ إمتاع الأسماع، ج۲، ص۵۰؛ ج۳، ص۳۳۶-۳۳۷؛ الإصابة، ج۴، ص۴۶۴-۴۶۷.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | ||
=== [[غدیر خم]] === | === [[غدیر خم]] === | ||
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} در سال دهم [[هجرت]] [[تصمیم]] گرفت [[حج]] بهجا آورد و [[مناسک]] و [[آداب]] [[حج]] را به [[مردم]] بیاموزد. پس از [[مناسک]] [[حج]] و هنگام بازگشت در محلی به نام [[غدیرخم]]، در نزدیکی جُحفه، به [[امر الهی]] بازایستاد و فرود آمد: «ای [[پیامبر]] آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است به [[مردم]] برسان. اگر چنین نکنی امر [[رسالت]] را ادا نکردهای. [[خدا]] را از [[مردم]] [[حفظ]] میکند؛ که [[خدا]] [[مردم]] [[کافر]] را [[هدایت]] نمیکند»<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. [[دستور الهی]] مبنی بر [[نصب امام علی]] {{ع}} و جانشینانش به [[خلافت]] و [[رهبری]] [[مردمان]] بود. پس از اقامه نماز ظهر در حالیکه بیش از صدهزار نفر [[انتظار]] میکشیدند، [[پیامبر]] از منبری که از بارهای شتران ساخته بودند بالا رفت و پس از [[حمد]] و ثنای [[خدا]] و [[گواهی]] گرفتن از [[مردم]] بر یکتایی [[خداوند]] و [[بندگی]] و [[رسالت]] خویشتن و [[حقانیت]] [[بهشت و جهنم]] و [[روز قیامت]]، فرمود: "[[مردم]]، من به زودی از میان شم خواهم رفت و دو چیز [[ارزشمند]] (ثقل) در میان شما باقی میگذارم که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز [[گمراه]] نخواهید شد. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. تا کنار [[حوض کوثر]] بر من درآیند. پس بنگرید با آنها چگونه [[رفتار]] میکنید و آیا [[حق]] مرا در مورد آنها رعایت خواهد کرد؟ «یکی از حاضران پرسید: "این دو ثقل کداماند؟» [[پیامبر]] فرمود: «[[ثقل اکبر]] کتاب خداست که یکی سویش بهدست [[خدا]] و سوی دیگر آن بهدست شماست؛ [[ثقل اصغر]] [[عترت]] ([[خاندان]] و [[اهل بیت]]) من است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند. من این را از [[خدا]] خواستهام. پس به آن دو چنگ زنید تا [[گمراه]] نشوید و بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک خواهید شد. درباره آن دو کوتاهی نکنید، که نابود خواهید شد». آنگاه با صدای بلند فرمود: «آیا من سزاوارتر از شما به شما نیستم؟» آنها نیز [[تصدیق]] کردند. پس [[پیامبر]] بیدرنگ دست [[علی]] را گرفت و بلند کرد و سه بار فرمود: «هر که من مولا و [[سرپرست]] اویم، این [[علی]] مولا و [[سرپرست]] اوست. خدایا [[دوست]] بدار هر که او را [[دوست]] دارد و [[دشمن]] بدار هر که او را [[دشمن]] میدارد و [[یاری]] کن هر که او را [[یاری]] کند و رها کن هر که او را واگذارد». در پایان فرمود: «حاضران غایبان را از این امر با خبر کنند» و از [[منبر]] فرو شد. سپس [[نماز عصر]] را بهجا آوردند و به مردان [[مسلمان]] [[فرمان]] داد یکایک نزد ایشان بیایند و با [[علی]] {{ع}} [[بیعت]] کنند و او را [[امیرالمؤمنین]] خوانند. سپس [[زنان]] به [[دستور پیامبر]] در ظرف آبی با آن حضرت [[بیعت]] کردند. پس از آن [[آیه]] [[الهی]] بر [[پیامبر]] نازل شد که: «امروز برای شما دینتان را کامل و [[نعمت]] خود را بر شما تمام کردم و (با [[ولایت]] [[علی]]) [[خشنود]] شدم که [[اسلام]] [[دین]] شما باشد».<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}«امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> این واقعه در واپسین سال [[عمر]] گرامی [[رسول خدا]] اتفاق افتاد<ref>ر.ک: مسند احمد، ج ۱ صفحات ۸۴، ۱۱۸، ۱۱۹ و ۱۵۲.</ref>.<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۵-۱۵۶. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۵؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در سال دهم [[هجرت]] [[تصمیم]] گرفت [[حج]] بهجا آورد و [[مناسک]] و [[آداب]] [[حج]] را به [[مردم]] بیاموزد. پس از [[مناسک]] [[حج]] و هنگام بازگشت در محلی به نام [[غدیرخم]]، در نزدیکی جُحفه، به [[امر الهی]] بازایستاد و فرود آمد: «ای [[پیامبر]] آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است به [[مردم]] برسان. اگر چنین نکنی امر [[رسالت]] را ادا نکردهای. [[خدا]] را از [[مردم]] [[حفظ]] میکند؛ که [[خدا]] [[مردم]] [[کافر]] را [[هدایت]] نمیکند»<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. [[دستور الهی]] مبنی بر [[نصب امام علی]] {{ع}} و جانشینانش به [[خلافت]] و [[رهبری]] [[مردمان]] بود. پس از اقامه نماز ظهر در حالیکه بیش از صدهزار نفر [[انتظار]] میکشیدند، [[پیامبر]] از منبری که از بارهای شتران ساخته بودند بالا رفت و پس از [[حمد]] و ثنای [[خدا]] و [[گواهی]] گرفتن از [[مردم]] بر یکتایی [[خداوند]] و [[بندگی]] و [[رسالت]] خویشتن و [[حقانیت]] [[بهشت و جهنم]] و [[روز قیامت]]، فرمود: "[[مردم]]، من به زودی از میان شم خواهم رفت و دو چیز [[ارزشمند]] (ثقل) در میان شما باقی میگذارم که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز [[گمراه]] نخواهید شد. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. تا کنار [[حوض کوثر]] بر من درآیند. پس بنگرید با آنها چگونه [[رفتار]] میکنید و آیا [[حق]] مرا در مورد آنها رعایت خواهد کرد؟ «یکی از حاضران پرسید: "این دو ثقل کداماند؟» [[پیامبر]] فرمود: «[[ثقل اکبر]] کتاب خداست که یکی سویش بهدست [[خدا]] و سوی دیگر آن بهدست شماست؛ [[ثقل اصغر]] [[عترت]] ([[خاندان]] و [[اهل بیت]]) من است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند. من این را از [[خدا]] خواستهام. پس به آن دو چنگ زنید تا [[گمراه]] نشوید و بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک خواهید شد. درباره آن دو کوتاهی نکنید، که نابود خواهید شد». آنگاه با صدای بلند فرمود: «آیا من سزاوارتر از شما به شما نیستم؟» آنها نیز [[تصدیق]] کردند. پس [[پیامبر]] بیدرنگ دست [[علی]] را گرفت و بلند کرد و سه بار فرمود: «هر که من مولا و [[سرپرست]] اویم، این [[علی]] مولا و [[سرپرست]] اوست. خدایا [[دوست]] بدار هر که او را [[دوست]] دارد و [[دشمن]] بدار هر که او را [[دشمن]] میدارد و [[یاری]] کن هر که او را [[یاری]] کند و رها کن هر که او را واگذارد». در پایان فرمود: «حاضران غایبان را از این امر با خبر کنند» و از [[منبر]] فرو شد. سپس [[نماز عصر]] را بهجا آوردند و به مردان [[مسلمان]] [[فرمان]] داد یکایک نزد ایشان بیایند و با [[علی]] {{ع}} [[بیعت]] کنند و او را [[امیرالمؤمنین]] خوانند. سپس [[زنان]] به [[دستور پیامبر]] در ظرف آبی با آن حضرت [[بیعت]] کردند. پس از آن [[آیه]] [[الهی]] بر [[پیامبر]] نازل شد که: «امروز برای شما دینتان را کامل و [[نعمت]] خود را بر شما تمام کردم و (با [[ولایت]] [[علی]]) [[خشنود]] شدم که [[اسلام]] [[دین]] شما باشد».<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}«امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> این واقعه در واپسین سال [[عمر]] گرامی [[رسول خدا]] اتفاق افتاد<ref>ر.ک: مسند احمد، ج ۱ صفحات ۸۴، ۱۱۸، ۱۱۹ و ۱۵۲.</ref>.<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۵-۱۵۶. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ص ۹۵؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | ||
== علی {{ع}} از رحلت رسول خدا {{صل}} تا خلافت == | == علی {{ع}} از رحلت رسول خدا {{صل}} تا خلافت == | ||
{{همچنین|رحلت پیامبر خاتم}} | {{همچنین|رحلت پیامبر خاتم}} | ||
پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} مهمترین رویداد، تشکیل شورای [[سقیفه بنی ساعده]] بود. در این [[شورا]]، [[ابوبکر]] را به عنوان نخستین [[خلیفه]] [[مسلمانان]] برگزیدند و [[فرمان]] و [[وصیت]] [[پیامبر]] {{صل}} درباره [[خلافت علی]] {{ع}} را کنار نهادند. [[پیامبر]] {{صل}} بارها از این موضوع سخن گفته و در روایاتی همچون [[یوم الانذار]]، [[غدیر]] و [[منزلت]]، از [[خلافت علی]] {{ع}} یاد کرده بود<ref>ر.ک: اعیان الشیعة، ج ۱ ص ۴۲۱- ۳۲۴.</ref>. هر چند [[امام علی]] {{ع}} [[خلافت]] را از آن خویش میدانست، برای [[مصلحت]] [[مسلمانان]] و [[آیین]] نوپای [[اسلام]]، علیه [[غاصبان خلافت]] [[قیام]] نکرد و بیست و پنج سال از [[خلافت]] بر کنار ماند<ref> | پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} مهمترین رویداد، تشکیل شورای [[سقیفه بنی ساعده]] بود. در این [[شورا]]، [[ابوبکر]] را به عنوان نخستین [[خلیفه]] [[مسلمانان]] برگزیدند و [[فرمان]] و [[وصیت]] [[پیامبر]] {{صل}} درباره [[خلافت علی]] {{ع}} را کنار نهادند. [[پیامبر]] {{صل}} بارها از این موضوع سخن گفته و در روایاتی همچون [[یوم الانذار]]، [[غدیر]] و [[منزلت]]، از [[خلافت علی]] {{ع}} یاد کرده بود<ref>ر.ک: اعیان الشیعة، ج ۱ ص ۴۲۱- ۳۲۴.</ref>. هر چند [[امام علی]] {{ع}} [[خلافت]] را از آن خویش میدانست، برای [[مصلحت]] [[مسلمانان]] و [[آیین]] نوپای [[اسلام]]، علیه [[غاصبان خلافت]] [[قیام]] نکرد و بیست و پنج سال از [[خلافت]] بر کنار ماند<ref>نهج البلاغه، خ ۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۵.</ref> | ||
پس از [[ماجرای سقیفه]]، [[امام]] از [[مسند خلافت]] و [[حق]] [[مسلم]] خویش به مدت ۲۵ سال کنار گذاشته شد و در اولین گام، [[ابوبکر]] بر [[مسند خلافت]] نشست. [[ابوبکر]] پیش از مرگش [[عمر]] را به [[جانشینی]] برگزید. [[عمر]] نیز پس از ده سال و شش ماه بهدست شخصی بهنام [[ابولؤلؤ]] به [[قتل]] رسید. او پیش از [[مرگ]] شورایی متشکل از شش نفر (شامل [[امام علی]] {{ع}}، [[عثمان]]، [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[سعد بن ابی وقاص]]) تشکیل داد و [[نصب]] [[خلیفه]] بعدی را به این [[شورا]] واگذار کرد. پس از [[عمر]]، [[عثمان بن عفان]] به [[خلافت]] رسید<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. | پس از [[ماجرای سقیفه]]، [[امام]] از [[مسند خلافت]] و [[حق]] [[مسلم]] خویش به مدت ۲۵ سال کنار گذاشته شد و در اولین گام، [[ابوبکر]] بر [[مسند خلافت]] نشست. [[ابوبکر]] پیش از مرگش [[عمر]] را به [[جانشینی]] برگزید. [[عمر]] نیز پس از ده سال و شش ماه بهدست شخصی بهنام [[ابولؤلؤ]] به [[قتل]] رسید. او پیش از [[مرگ]] شورایی متشکل از شش نفر (شامل [[امام علی]] {{ع}}، [[عثمان]]، [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[سعد بن ابی وقاص]]) تشکیل داد و [[نصب]] [[خلیفه]] بعدی را به این [[شورا]] واگذار کرد. پس از [[عمر]]، [[عثمان بن عفان]] به [[خلافت]] رسید<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. | ||
در این دوره نسبتا طولانی [[علی]] {{ع}} هر چند [[قدرت]] و [[حکومت]] نداشت، اما این هرگز به معنای [[انزوا]] و [[گوشهگیری]] از [[جامعه اسلامی]] نبود بلکه در این دوران خدمات بسیار ارزندهای را به [[امت اسلامی]] ارائه کرد. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به خاطر نرسیدن به [[حکومت]] و [[قدرت]] [[دست]] از [[یاری]] [[اسلام]] و [[مسلمانان]] برنداشت. برخی از فعالیتهای [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[عصر خلفا]]، به صورت خلاصه عبارت است از: [[دفاع]] از [[حریم]] [[عقاید]] در [[اصول اسلام]] در برابر تهاجمات [[علمی]] [[یهود]] و [[نصارا]] و [[پاسخگویی]] به سؤالات و دفع [[شبهات]] آنان؛ [[هدایت]] و [[راهنمایی]] دستگاه [[خلافت]] در مسائل دشوار؛ انجام [[خدمات اجتماعی]] مانند: [[انفاق]] به [[فقرا]] و [[یتیمان]] و ...<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]].</ref>. | در این دوره نسبتا طولانی [[علی]] {{ع}} هر چند [[قدرت]] و [[حکومت]] نداشت، اما این هرگز به معنای [[انزوا]] و [[گوشهگیری]] از [[جامعه اسلامی]] نبود بلکه در این دوران خدمات بسیار ارزندهای را به [[امت اسلامی]] ارائه کرد. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به خاطر نرسیدن به [[حکومت]] و [[قدرت]] [[دست]] از [[یاری]] [[اسلام]] و [[مسلمانان]] برنداشت. برخی از فعالیتهای [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[عصر خلفا]]، به صورت خلاصه عبارت است از: [[دفاع]] از [[حریم]] [[عقاید]] در [[اصول اسلام]] در برابر تهاجمات [[علمی]] [[یهود]] و [[نصارا]] و [[پاسخگویی]] به سؤالات و دفع [[شبهات]] آنان؛ [[هدایت]] و [[راهنمایی]] دستگاه [[خلافت]] در مسائل دشوار؛ انجام [[خدمات اجتماعی]] مانند: [[انفاق]] به [[فقرا]] و [[یتیمان]] و ...<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]].</ref>. | ||
=== در عصر [[ابوبکر]] === | === در عصر [[ابوبکر]] === | ||
[[امیر المؤمنین]] {{ع}} در زمان [[خلافت ابوبکر]] بارها برای [[ابوبکر]] و دیگران اعم از [[مسلمان]] و غیر مسلمان [[احکام]] و [[معارف اسلامی]] را تبیین میکرد. حضرت درباره کسانیکه [[زکات]] نمیپرداختند به ابوبکر گفت: از آنان به آن مقدار زکات بگیر که در [[زمان پیامبر]] {{صل}} میدادهاند؛ نه کمتر نه بیشتر. ابوبکر نیز گفت با آنان میجنگم حتی اگر از دادن یک تکه طناب [[امتناع]] کنند<ref>الریاض النضرة، ج۱، ص۱۴۷.</ref>. در زمان [[تهدید]] [[مدینه]] از جانب [[مرتدان]] نیز [[علی]] {{ع}} به میدان آمد و به همراه [[طلحه]]، [[ابن مسعود]] و [[زبیر]] از [[شهر مدینه]] در مقابل [[دشمنان]] محافظت نمود<ref>تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۴۵.</ref>. حضرت به ابوبکر فرمود: آنچه را که [[رسول خدا]] {{صل}} تا آخرین لحظات [[حیات]] خود درباره [[روم]] مدّنظر داشت، دنبال کند و [[فتنه]] آنان را خاموش کند و بداند که در این راه [[پیروز]] است<ref>جامع الأحادیث، سیوطی، ج۱۳، ص۱۱۵.</ref>. | [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در زمان [[خلافت ابوبکر]] بارها برای [[ابوبکر]] و دیگران اعم از [[مسلمان]] و غیر مسلمان [[احکام]] و [[معارف اسلامی]] را تبیین میکرد. حضرت درباره کسانیکه [[زکات]] نمیپرداختند به ابوبکر گفت: از آنان به آن مقدار زکات بگیر که در [[زمان پیامبر]] {{صل}} میدادهاند؛ نه کمتر نه بیشتر. ابوبکر نیز گفت با آنان میجنگم حتی اگر از دادن یک تکه طناب [[امتناع]] کنند<ref>الریاض النضرة، ج۱، ص۱۴۷.</ref>. در زمان [[تهدید]] [[مدینه]] از جانب [[مرتدان]] نیز [[علی]] {{ع}} به میدان آمد و به همراه [[طلحه]]، [[ابن مسعود]] و [[زبیر]] از [[شهر مدینه]] در مقابل [[دشمنان]] محافظت نمود<ref>تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۴۵.</ref>. حضرت به ابوبکر فرمود: آنچه را که [[رسول خدا]] {{صل}} تا آخرین لحظات [[حیات]] خود درباره [[روم]] مدّنظر داشت، دنبال کند و [[فتنه]] آنان را خاموش کند و بداند که در این راه [[پیروز]] است<ref>جامع الأحادیث، سیوطی، ج۱۳، ص۱۱۵.</ref>. | ||
مهمترین کاری که امام در زمینه [[فرهنگی]] در این ایام انجام داد، [[جمعآوری قرآن]] و [[نوشتن]] [[تفسیری]] بر آن است که در بحث از [[مصحف]] ایشان در میان محققان مباحث بسیاری پیرامون آن وجود دارد. این [[قرآن]] پیش از همه قرآنها جمعآوری شده و در منابع ذکر شده که ایشان فرمود: از [[خانه]] برون نمیشوم، مگر اینکه قرآن را گردآوری کنم. ایشان این کار را به انجام رساند و آن را در [[مسجد]] ارائه کرد، اما مورد [[بیمهری]] واقع شد و حضرت [[قرآن]] خویش را به [[خانه]] بردند و این [[مصحف]] یکی از [[میراث]] [[ائمه معصومین]] {{عم}} پس از ایشان شد<ref>بحار الأنوار، ج۸۹، ص۴۰-۴۲.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | مهمترین کاری که امام در زمینه [[فرهنگی]] در این ایام انجام داد، [[جمعآوری قرآن]] و [[نوشتن]] [[تفسیری]] بر آن است که در بحث از [[مصحف]] ایشان در میان محققان مباحث بسیاری پیرامون آن وجود دارد. این [[قرآن]] پیش از همه قرآنها جمعآوری شده و در منابع ذکر شده که ایشان فرمود: از [[خانه]] برون نمیشوم، مگر اینکه قرآن را گردآوری کنم. ایشان این کار را به انجام رساند و آن را در [[مسجد]] ارائه کرد، اما مورد [[بیمهری]] واقع شد و حضرت [[قرآن]] خویش را به [[خانه]] بردند و این [[مصحف]] یکی از [[میراث]] [[ائمه معصومین]] {{عم}} پس از ایشان شد<ref>بحار الأنوار، ج۸۹، ص۴۰-۴۲.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | ||
=== در عصر [[عمر]] === | === در عصر [[عمر]] === | ||
[[امام علی]] {{ع}} در دوران [[خلافت]] دهساله [[عمر]] نیز همان شیوه پیشین [[عهد]] ابوبکر را ادامه داد و کوشید در [[مقام]] مشاوری دانشمند و [[خیرخواه]] نقش خویش را ایفا کند. در عصر عمر، [[اسلام]] از مرزهای [[عربستان]] گذر کرد و [[فتوحات]] بسیاری نصیب مسلمانان شد و متعاقب آن [[ثروت]] کلانی به [[بیتالمال]] [[مسلمین]] سرازیر شد. عمر در مواردی که دچار مشکل میشد به سراغ امام علی {{ع}} میآمد. در [[زمان]] [[عمر]] یکی از مسائل مهم در [[ارتباطات]] دیوانی و [[اداری]] مسأله [[تاریخ]] بود. این مطلب توسط [[ابوموسی اشعری]] به عمر گوشزد شد و او نیز از برخی افراد از جمله [[علی]] {{ع}} در این زمینه نظر خواست. برخی بر آن بودند که [[مبعث]] [[رسول]] {{صل}} را مبدأ [[تاریخ اسلام]] قرار دهند، اما حضرت اعلام کرد زمان [[هجرت پیامبر]] {{صل}} را مبدأ تاریخ قرار ده و این مطلب مورد پذیرش عمر قرار گرفت<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۱.</ref>. علی {{ع}} علاوه بر [[مشاوره]]، گاه نیز به عنوان [[جانشین]] خلیفه در [[مدینه]] به رتق و فتق امور میپرداخته است. یکی از این موارد وقتی است که عمر برای [[فتح]] [[بیتالمقدس]] میرود<ref>البدایة و النهایة، ج۷، ص۵۵.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | [[امام علی]] {{ع}} در دوران [[خلافت]] دهساله [[عمر]] نیز همان شیوه پیشین [[عهد]] ابوبکر را ادامه داد و کوشید در [[مقام]] مشاوری دانشمند و [[خیرخواه]] نقش خویش را ایفا کند. در عصر عمر، [[اسلام]] از مرزهای [[عربستان]] گذر کرد و [[فتوحات]] بسیاری نصیب مسلمانان شد و متعاقب آن [[ثروت]] کلانی به [[بیتالمال]] [[مسلمین]] سرازیر شد. عمر در مواردی که دچار مشکل میشد به سراغ امام علی {{ع}} میآمد. در [[زمان]] [[عمر]] یکی از مسائل مهم در [[ارتباطات]] دیوانی و [[اداری]] مسأله [[تاریخ]] بود. این مطلب توسط [[ابوموسی اشعری]] به عمر گوشزد شد و او نیز از برخی افراد از جمله [[علی]] {{ع}} در این زمینه نظر خواست. برخی بر آن بودند که [[مبعث]] [[رسول]] {{صل}} را مبدأ [[تاریخ اسلام]] قرار دهند، اما حضرت اعلام کرد زمان [[هجرت پیامبر]] {{صل}} را مبدأ تاریخ قرار ده و این مطلب مورد پذیرش عمر قرار گرفت<ref>الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۱.</ref>. علی {{ع}} علاوه بر [[مشاوره]]، گاه نیز به عنوان [[جانشین]] خلیفه در [[مدینه]] به رتق و فتق امور میپرداخته است. یکی از این موارد وقتی است که عمر برای [[فتح]] [[بیتالمقدس]] میرود<ref>البدایة و النهایة، ج۷، ص۵۵.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | ||
=== در عصر [[عثمان]] === | === در عصر [[عثمان]] === | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
رابطه عثمان با علی {{ع}} چندان دوستانه نبود. از [[سعید بن مسیب]] نقل شده که دیدم میان عثمان و علی درگیری لفظی شدیدی به وجود آمد و کار تا آنجا پیش رفت که عثمان خواست تازیانهاش را به علی {{ع}} بزند و من مانع شدم<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۳۲، ۱۳۳، ۱۸۳.</ref>. حتی عثمان میخواست به علی {{ع}} نیز [[مال]] هنگفتی بدهد و حضرت به وی متذکر شده که این مال متعلق به تو نیست که چنین [[بذل و بخشش]] میکنی، پس از این، عثمان با چوبدستی به حضرت [[حمله]] کرده است<ref>الأخبار الموفقیات، ص۶۱۲.</ref>. | رابطه عثمان با علی {{ع}} چندان دوستانه نبود. از [[سعید بن مسیب]] نقل شده که دیدم میان عثمان و علی درگیری لفظی شدیدی به وجود آمد و کار تا آنجا پیش رفت که عثمان خواست تازیانهاش را به علی {{ع}} بزند و من مانع شدم<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۳۲، ۱۳۳، ۱۸۳.</ref>. حتی عثمان میخواست به علی {{ع}} نیز [[مال]] هنگفتی بدهد و حضرت به وی متذکر شده که این مال متعلق به تو نیست که چنین [[بذل و بخشش]] میکنی، پس از این، عثمان با چوبدستی به حضرت [[حمله]] کرده است<ref>الأخبار الموفقیات، ص۶۱۲.</ref>. | ||
حضرت در زمینه امور [[فقهی]] و [[قضایی]] مانند [[عهد]] [[دو خلیفه]] قبل از هیچ کمکی مضایقه نمیکرد<ref>تاریخ المدینة المنورة، ج۳، ص۹۶۷؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۳.</ref> به گونهای که عثمان ایشان را در این زمینهها به [[مخالفت]] بسیار با خود متهم ساخت و گفت: {{عربی|إنك لكثير الخلاف علينا}}<ref>المناقب، این شهر آشوب، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. حضرت نیز در مقابل چنین اعتراضاتی به وی میفرمود که از [[سنت رسول خدا]] {{صل}} برای [[رضایت]] هیچکس دست بر نمیدارم<ref>تاریخ المدینة المنورة، ج۳، ص۱۰۴۳؛ الطرائف، ج۲، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | حضرت در زمینه امور [[فقهی]] و [[قضایی]] مانند [[عهد]] [[دو خلیفه]] قبل از هیچ کمکی مضایقه نمیکرد<ref>تاریخ المدینة المنورة، ج۳، ص۹۶۷؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۳.</ref> به گونهای که عثمان ایشان را در این زمینهها به [[مخالفت]] بسیار با خود متهم ساخت و گفت: {{عربی|إنك لكثير الخلاف علينا}}<ref>المناقب، این شهر آشوب، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. حضرت نیز در مقابل چنین اعتراضاتی به وی میفرمود که از [[سنت رسول خدا]] {{صل}} برای [[رضایت]] هیچکس دست بر نمیدارم<ref>تاریخ المدینة المنورة، ج۳، ص۱۰۴۳؛ الطرائف، ج۲، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref> | ||
== علی {{ع}} از خلافت تا شهادت == | == علی {{ع}} از خلافت تا شهادت == | ||
{{همچنین|خلافت امام علی}} | {{همچنین|خلافت امام علی}} | ||
پس از کشته شدن خلیفۀ سوم، مردمِ به [[خانه علی]] {{ع}} [[هجوم]] آورده و از او خواستند [[خلافت ظاهری]] و [[حکومت]] را بر عهده بگیرد. آن حضرت هر چند ابتدا استنکاف کرده و [[دعوت]] آنان را نپذیرفت اما در نهایت با [[اصرار]] [[مردم]] و [[تمام شدن حجت]]، [[خلافت]] را قبول کرده و شصت و نه ماه [[حکومت]] کرد<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref>. [[امام]] {{ع}} رغبتی به [[پذیرش]] [[خلافت]] نداشت. ۲۵ سال از زمان [[پیامبر]] گذشته و بسیاری از [[ارزشها]] دگرگون شده بود، شرایطی پیش آمده بود که [[اصلاح]] آنها از اولویتهای [[حکومتی]] [[امام]] بود و شرایط را برای [[حکومت]] ایشان بسیار سخت میکرد. گفتوگوها بین امام و مردم مدتی به طول انجامید. [[مردم]] حاضر نبودند [[علی]] را کنار بگذارند. [[امام]] گفت اگر چنین است [[بیعت]] باید در [[مسجد]] صورت گیرد. [[امام]] در مورد [[هجوم]] [[مردم]] برای [[بیعت]] میفرماید: «بر سر من [[هجوم]] آوردند، آنسان که اشتران [[تشنه]] به آبشخور روی نهند؛ اشترانی که شترچران، مهار از سر زانوبند از پایشان گشوده باشد. به گونهای که پنداشتم میخواهند مرا بکشند یا یکدیگر را در برابر من از پای درآورند»<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۵۳.</ref>. | پس از کشته شدن خلیفۀ سوم، مردمِ به [[خانه علی]] {{ع}} [[هجوم]] آورده و از او خواستند [[خلافت ظاهری]] و [[حکومت]] را بر عهده بگیرد. آن حضرت هر چند ابتدا استنکاف کرده و [[دعوت]] آنان را نپذیرفت اما در نهایت با [[اصرار]] [[مردم]] و [[تمام شدن حجت]]، [[خلافت]] را قبول کرده و شصت و نه ماه [[حکومت]] کرد<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref>. [[امام]] {{ع}} رغبتی به [[پذیرش]] [[خلافت]] نداشت. ۲۵ سال از زمان [[پیامبر]] گذشته و بسیاری از [[ارزشها]] دگرگون شده بود، شرایطی پیش آمده بود که [[اصلاح]] آنها از اولویتهای [[حکومتی]] [[امام]] بود و شرایط را برای [[حکومت]] ایشان بسیار سخت میکرد. گفتوگوها بین امام و مردم مدتی به طول انجامید. [[مردم]] حاضر نبودند [[علی]] را کنار بگذارند. [[امام]] گفت اگر چنین است [[بیعت]] باید در [[مسجد]] صورت گیرد. [[امام]] در مورد [[هجوم]] [[مردم]] برای [[بیعت]] میفرماید: «بر سر من [[هجوم]] آوردند، آنسان که اشتران [[تشنه]] به آبشخور روی نهند؛ اشترانی که شترچران، مهار از سر زانوبند از پایشان گشوده باشد. به گونهای که پنداشتم میخواهند مرا بکشند یا یکدیگر را در برابر من از پای درآورند»<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۵۳.</ref>. | ||
[[امام]] از همان روزهای اول [[خلافت]] به اجرای دامنگیر [[عدالت]] [[دست]] زد، اما طولی نکشید که نغمههای [[مخالف]] و ناموزون بالا گرفت و آنان که به ویژهخواری و [[تبعیض]] ناروا در تقسیم [[بیتالمال]] و [[مناصب]] [[حکومتی]] [[عادت]] کرده بودند سر به [[مخالفت]] و [[نافرمانی]] برداشتند. [[سیاست حکومتی]] [[امام علی]] {{ع}} بر [[سیره]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[عدالت]] [[اسلامی]] [[استوار]] بود. آنان که در [[عهد]] خلفای پیشین از امتیازهای [[مالی]] و [[اجتماعی]] ناروایی برخوردار شده بودند، چنین سیاستی را برنمیتابیدند و از این رو، راه [[مخالفت]] و معاندت در پیش گرفتند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ۹۶ و ۹۷.</ref>.<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]].</ref> | [[امام]] از همان روزهای اول [[خلافت]] به اجرای دامنگیر [[عدالت]] [[دست]] زد، اما طولی نکشید که نغمههای [[مخالف]] و ناموزون بالا گرفت و آنان که به ویژهخواری و [[تبعیض]] ناروا در تقسیم [[بیتالمال]] و [[مناصب]] [[حکومتی]] [[عادت]] کرده بودند سر به [[مخالفت]] و [[نافرمانی]] برداشتند. [[سیاست حکومتی]] [[امام علی]] {{ع}} بر [[سیره]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} و [[عدالت]] [[اسلامی]] [[استوار]] بود. آنان که در [[عهد]] خلفای پیشین از امتیازهای [[مالی]] و [[اجتماعی]] ناروایی برخوردار شده بودند، چنین سیاستی را برنمیتابیدند و از این رو، راه [[مخالفت]] و معاندت در پیش گرفتند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]] ۹۶ و ۹۷.</ref>.<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]].</ref> | ||
[[دنیاطلبان]] و [[کینهتوزان]]، [[خون]] [[عثمان]] را بهانه قرار دادند و بر ضدّ [[حکومت علوی]] [[آشوب]] به راه انداختند، [[پیمان]] شکستند و به [[نزاع]] پرداختند<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸.</ref>. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در دوره کوتاه [[حکومت]] خود که با درخواست [[مردم]] تشکیل شده بود با سه [[جنگ]] داخلی روبهرو گردید که طولانیترین آنها [[جنگ]] با [[شورشیان]] [[سرزمین]] [[شام]] به سرکردگی [[معاویه]] بود<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref>. | [[دنیاطلبان]] و [[کینهتوزان]]، [[خون]] [[عثمان]] را بهانه قرار دادند و بر ضدّ [[حکومت علوی]] [[آشوب]] به راه انداختند، [[پیمان]] شکستند و به [[نزاع]] پرداختند<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸.</ref>. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در دوره کوتاه [[حکومت]] خود که با درخواست [[مردم]] تشکیل شده بود با سه [[جنگ]] داخلی روبهرو گردید که طولانیترین آنها [[جنگ]] با [[شورشیان]] [[سرزمین]] [[شام]] به سرکردگی [[معاویه]] بود<ref>ر.ک: [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref>. | ||
=== [[جنگ جمل]] === | === [[جنگ جمل]] === | ||
[[عدالت]] و [[مساوات]] [[علی]] {{ع}} و [[پرهیز]] از دادن امتیازهایی که در دوره خلفای پیشین مرسوم شده بود، برخی از [[صحابه]] را که به این رویه [[عادت]] کرده بودند، ناخشنود کرد. از جمله آنان [[طلحه]] و [[زبیر]] بودند که به بهانه [[حج]] از [[مدینه]] خارج شدند و با [[شتاب]] به [[مکه]] رفتند که محل حضور [[دشمنان]] علی بود. آنان [[پند]] [[معاویه]] و [[بنی امیه]] را پذیرفتند و خود را خواهان [[خون عثمان]] معرفی کردند و از [[مظلومیت]] [[عثمان]] حکایتها ساختند و دست به [[شورش]] علیه [[خلیفه مسلمین]] زدند. طلحه و زبیر، [[مروان]] و [[عبدالله بن زبیر]] و برخی دیگر از [[بنیامیه]] به این نتیجه رسیدند که برای [[مشروعیت]] چنین [[شورشی]] لازم است، شخصی را پیش بیاندازند که در انظار [[خلق]] به جهت ارتباطش با [[خاندان رسالت]]، بتواند جلب نیرو و امکانات کند. آنان [[عایشه]] را [[بهترین]] شخص برای این کار دیدند. [[بیعتشکنان]] ([[ناکثین]]) به جهت عدم [[توانایی]] مواجهه با مدینه به [[بصره]] رفتند. همین که خبر خروج بیعتشکنان به [[امام]] رسید، حضرت با سپاهی کوچک برای منصرفکردن آنان حرکت نمود. در میانه راه لشکری از [[کوفه]] به [[سپاه]] حضرت پیوست و امام با لشکری بالغ بر دوازدههزار نفر به سمت بصره حرکت کرد و چون به بصره رسید، تا سه [[روز]] در پی آن بودند که از طریق [[گفتوگو]] و مکاتبه به [[فتنه]] پایان دهند و از ریختهشدن [[خون]] [[مسلمانان]] جلوگیری کنند. [[امام]] نامههای جداگانهای به [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] نوشت و خطاهای ایشان را متذکر شد. امام که دید از [[نامهنگاری]] و [[نصیحت]]، کاری پیش نمیرود و حتی به وی این [[تهمت]] را میزنند که علی از جنگکردن میترسد، طی خطبهای فرمود که من هر چه میتوانستم و میدانستم [[صبر]] کردم که [[جنگی]] واقع نشود و کوشیدم به آنان بگویم [[جنگ]] چه عواقب [[بدی]] در پی دارد. پشتسر هم کسانی را میفرستند و میگویند سخن بس است، به میدان بیا. من عمری در محاربت و مبارزت گذاشتهام و در میدان [[طعن]] و ضرب نشو و نما یافتهام، سپس دست [[دعا]] رو به [[آسمان]] بلند کرد و طلحه و [[زبیر]] را به دلیل [[عهدشکنی]] و [[جنگافروزی]] [[نفرین]] نمود<ref>کتاب الفتوح، ج۲، ص۴۶۶-۴۶۹.</ref>. [[لشکر]] [[امام]] بر [[سپاه جمل]] [[پیروز]] شد. امام پس از [[پیروزی]] [[رفتار]] جوانمردانهای با [[بیعتشکنان]] کرد حتی [[مروان]] و [[ولید]] و [[عبدالله بن زبیر]] را که [[اسیر]] شده بودند، [[آزاد]] کرد<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | [[عدالت]] و [[مساوات]] [[علی]] {{ع}} و [[پرهیز]] از دادن امتیازهایی که در دوره خلفای پیشین مرسوم شده بود، برخی از [[صحابه]] را که به این رویه [[عادت]] کرده بودند، ناخشنود کرد. از جمله آنان [[طلحه]] و [[زبیر]] بودند که به بهانه [[حج]] از [[مدینه]] خارج شدند و با [[شتاب]] به [[مکه]] رفتند که محل حضور [[دشمنان]] علی بود. آنان [[پند]] [[معاویه]] و [[بنی امیه]] را پذیرفتند و خود را خواهان [[خون عثمان]] معرفی کردند و از [[مظلومیت]] [[عثمان]] حکایتها ساختند و دست به [[شورش]] علیه [[خلیفه مسلمین]] زدند. طلحه و زبیر، [[مروان]] و [[عبدالله بن زبیر]] و برخی دیگر از [[بنیامیه]] به این نتیجه رسیدند که برای [[مشروعیت]] چنین [[شورشی]] لازم است، شخصی را پیش بیاندازند که در انظار [[خلق]] به جهت ارتباطش با [[خاندان رسالت]]، بتواند جلب نیرو و امکانات کند. آنان [[عایشه]] را [[بهترین]] شخص برای این کار دیدند. [[بیعتشکنان]] ([[ناکثین]]) به جهت عدم [[توانایی]] مواجهه با مدینه به [[بصره]] رفتند. همین که خبر خروج بیعتشکنان به [[امام]] رسید، حضرت با سپاهی کوچک برای منصرفکردن آنان حرکت نمود. در میانه راه لشکری از [[کوفه]] به [[سپاه]] حضرت پیوست و امام با لشکری بالغ بر دوازدههزار نفر به سمت بصره حرکت کرد و چون به بصره رسید، تا سه [[روز]] در پی آن بودند که از طریق [[گفتوگو]] و مکاتبه به [[فتنه]] پایان دهند و از ریختهشدن [[خون]] [[مسلمانان]] جلوگیری کنند. [[امام]] نامههای جداگانهای به [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] نوشت و خطاهای ایشان را متذکر شد. امام که دید از [[نامهنگاری]] و [[نصیحت]]، کاری پیش نمیرود و حتی به وی این [[تهمت]] را میزنند که علی از جنگکردن میترسد، طی خطبهای فرمود که من هر چه میتوانستم و میدانستم [[صبر]] کردم که [[جنگی]] واقع نشود و کوشیدم به آنان بگویم [[جنگ]] چه عواقب [[بدی]] در پی دارد. پشتسر هم کسانی را میفرستند و میگویند سخن بس است، به میدان بیا. من عمری در محاربت و مبارزت گذاشتهام و در میدان [[طعن]] و ضرب نشو و نما یافتهام، سپس دست [[دعا]] رو به [[آسمان]] بلند کرد و طلحه و [[زبیر]] را به دلیل [[عهدشکنی]] و [[جنگافروزی]] [[نفرین]] نمود<ref>کتاب الفتوح، ج۲، ص۴۶۶-۴۶۹.</ref>. [[لشکر]] [[امام]] بر [[سپاه جمل]] [[پیروز]] شد. امام پس از [[پیروزی]] [[رفتار]] جوانمردانهای با [[بیعتشکنان]] کرد حتی [[مروان]] و [[ولید]] و [[عبدالله بن زبیر]] را که [[اسیر]] شده بودند، [[آزاد]] کرد<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | ||
=== [[جنگ صفین]] === | === [[جنگ صفین]] === | ||
علی {{ع}} پس از خروج از [[مدینه]] علاوه بر [[فتنه]] [[ناکثین]] در [[بصره]] به فتنه [[معاویه]] در [[شام]] میاندیشید و میدانست دیر یا زود باید با او نیز مقابله کند و مانع ظلمهای او شود. حضرت بیشتر به این دلیل پس از [[فراغت]] از فتنه ناکثین، دیگر به مدینه باز نگشت و راهی [[کوفه]] شد. او یکبار برای [[اسلام]] و [[رسول خدا]] {{صل}} مجبور شده بود از زادگاه خود به مدینه [[مهاجرت]] کند و اینبار نیز ناگزیر بود که برای به سامان کردن امور [[مسلمانان]]، از مدینه به شهری رود که تنها چند سال پس از [[وفات پیامبر]] {{صل}} بنا شده بود. آمدن او به این [[شهر]] [[دلایل]] متعددی داشت؛ نزدیکی به شام و کثرت [[جمعیت]] و امکان [[بسیج]] نیرو برای [[جنگ]] و حضور گسترده [[صحابه]]، جنگاوران توانا و علاقهمندان به [[اهل بیت]] {{عم}} و [[قدرت]] [[اقتصادی]] قابل توجه از جمله دلایلی بود که میتوانست حضرت را از مدینه به این شهر بکشاند. امام پس از استقرار در این شهر، نامههای متعددی به معاویه نوشت و او را به [[اطاعت]] از [[خلیفه]] منتخب [[مردم]] [[دعوت]] کرد. اما معاویه [[سرکشی]] میکرد و [[خون عثمان]] را [[طلب]] مینمود و از این سخن میگفت که جز جنگ راهی نمانده است. در [[شوال]] ۳۶ق [[امام]] با لشکری بالغ بر نودهزار نفر به سوی [[شام]] حرکت کرد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳؛ وقعة صفین، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref>. [[لشکر]] امام در آستانه [[پیروزی]] گرفتار [[مکر]] [[عمرو عاص]] شد. [[عمرو]] پیش از این نیز به [[معاویه]] گفته بود که تنها در صورتی بر [[علی]] [[پیروز]] میشوی که مکر کنی. تیر مکر عمرو در [[سپاه امام]] چنان اثر کرد که تیغهای پهلوانان شامی تأثیر نگذاشته بود. تعداد قابل توجهی از [[لشکریان]] نزد امام آمدند و ایشان را به توقف [[جنگ]] و پذیرش [[حکمیت]] [[قرآن]] مجبور کردند. دو حَکَم با یکدیگر به [[شور]] نشستند؛ طرفین به این نتیجه رسیدند که علی {{ع}} را از [[خلافت]] [[عزل]] کنند و معاویه را نیز از خلافت کنار بگذارند و کار [[تعیین خلیفه]] را به [[شورا]] بسپارند. در [[اعلان]] [[حکم]]، عمرو عاص، [[ابوموسی]] را [[فریب]] داد و [[حکومت]] را به معاویه سپرد<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۷-۵۸؛ العقد الفرید، ج۵، ص۹۴-۹۷.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | علی {{ع}} پس از خروج از [[مدینه]] علاوه بر [[فتنه]] [[ناکثین]] در [[بصره]] به فتنه [[معاویه]] در [[شام]] میاندیشید و میدانست دیر یا زود باید با او نیز مقابله کند و مانع ظلمهای او شود. حضرت بیشتر به این دلیل پس از [[فراغت]] از فتنه ناکثین، دیگر به مدینه باز نگشت و راهی [[کوفه]] شد. او یکبار برای [[اسلام]] و [[رسول خدا]] {{صل}} مجبور شده بود از زادگاه خود به مدینه [[مهاجرت]] کند و اینبار نیز ناگزیر بود که برای به سامان کردن امور [[مسلمانان]]، از مدینه به شهری رود که تنها چند سال پس از [[وفات پیامبر]] {{صل}} بنا شده بود. آمدن او به این [[شهر]] [[دلایل]] متعددی داشت؛ نزدیکی به شام و کثرت [[جمعیت]] و امکان [[بسیج]] نیرو برای [[جنگ]] و حضور گسترده [[صحابه]]، جنگاوران توانا و علاقهمندان به [[اهل بیت]] {{عم}} و [[قدرت]] [[اقتصادی]] قابل توجه از جمله دلایلی بود که میتوانست حضرت را از مدینه به این شهر بکشاند. امام پس از استقرار در این شهر، نامههای متعددی به معاویه نوشت و او را به [[اطاعت]] از [[خلیفه]] منتخب [[مردم]] [[دعوت]] کرد. اما معاویه [[سرکشی]] میکرد و [[خون عثمان]] را [[طلب]] مینمود و از این سخن میگفت که جز جنگ راهی نمانده است. در [[شوال]] ۳۶ق [[امام]] با لشکری بالغ بر نودهزار نفر به سوی [[شام]] حرکت کرد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳؛ وقعة صفین، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref>. [[لشکر]] امام در آستانه [[پیروزی]] گرفتار [[مکر]] [[عمرو عاص]] شد. [[عمرو]] پیش از این نیز به [[معاویه]] گفته بود که تنها در صورتی بر [[علی]] [[پیروز]] میشوی که مکر کنی. تیر مکر عمرو در [[سپاه امام]] چنان اثر کرد که تیغهای پهلوانان شامی تأثیر نگذاشته بود. تعداد قابل توجهی از [[لشکریان]] نزد امام آمدند و ایشان را به توقف [[جنگ]] و پذیرش [[حکمیت]] [[قرآن]] مجبور کردند. دو حَکَم با یکدیگر به [[شور]] نشستند؛ طرفین به این نتیجه رسیدند که علی {{ع}} را از [[خلافت]] [[عزل]] کنند و معاویه را نیز از خلافت کنار بگذارند و کار [[تعیین خلیفه]] را به [[شورا]] بسپارند. در [[اعلان]] [[حکم]]، عمرو عاص، [[ابوموسی]] را [[فریب]] داد و [[حکومت]] را به معاویه سپرد<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۷-۵۸؛ العقد الفرید، ج۵، ص۹۴-۹۷.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref> | ||
=== [[جنگ نهروان]] === | === [[جنگ نهروان]] === | ||
[[مخالفان]] حکمیت با امام به [[کوفه]] بازنگشتند و با جمعیتی حدود دوازدههزار نفر در «[[حروراء]]» اقامت گزیدند. آنان میگفتند داوریکردن در [[دین خدا]] در صلاحیت [[انسانها]] نیست و تنها داور، خداست. این [[جماعت]] تا حدی پیش رفتند که [[علی]] {{ع}} را به جهت پذیرش [[حکمیت]] [[انسانها]]، [[کافر]] دانستند و گفتند اگر از این کار [[توبه]] نکند، او را میکشیم. آنان [[مرتکب کبیره]] را کافر میدانستند و [[معتقد]] بودند علی، [[معاویه]]، [[اصحاب جمل]] و کسانی که به حکمیت [[راضی]] شدند و توبه نکردند، کافرند. آنان همچنین به [[تکفیر]] کسانی پرداختند که قائل به [[کفر]] افراد مذکور نبودند. [[امام]] مانند گذشته پیش از ورود در [[جنگ]] به [[احتجاج]] و [[نصیحت]] روی آورد و برای این کار [[ابن عباس]] را نزد ایشان فرستاد و به وی فرمود که با آنان از [[کتاب خدا]] سخن مگو؛ زیرا آنان نیز به آیاتی دیگر استناد میجویند. با آنان از [[سنت رسول خدا]] {{صل}} احتجاج کن که راهی برای [[گریز]] نداشته باشند<ref>نهج البلاغة، ص۴۶۵.</ref>. خود امام نیز با آنان [[گفتوگو]] میکرد و همین [[ارتباطات]] موجب شد که چندین هزار نفر از [[خوارج]] به میان [[یاران امام]] بازگردند. حدود چهارهزار نفر از آنان باقی مانده بودند و راه را بر [[مردم]] میبستند و آنان را میکشتند. از جمله کسانی که خود و همسرش به دست خوارج به فجیعترین صورتی کشته شدند، [[عبدالله بن خباب]] بود که شکم همسرش را دریدند و کودکش را بر نیزه کردند. آنان چندین [[زن]] از [[قبیله طی]] را نیز کشتند و همچنین یکی از [[زنان]] [[صحابی پیامبر]] به نام امّسنان صیداویه را نیز به [[قتل]] رساندند. امام، [[حارث بن مره عبدی]] را نزد آنان فرستاد تا [[واقعیت]] را بر ایشان گزارش کند. خوارج وی را نیز به قتل رساندند. مردم نزد امام آمدند و از وجود این گروه اظهار [[ترس]] نمودند و از حضرت خواستند [[شرّ]] ایشان را از مردم دفع نمایند. [[امام]] نیز با لشکری به سراغ آنان به [[نهروان]] رفت و فرمود که [[قاتلان]] افراد کشتهشده را در [[اختیار]] ما بگذارید تا قصاصشان کنیم و اگر چنین کنید، شما را رها خواهیم کرد و با هم به سراغ [[شامیان]] خواهیم رفت. آنان در پاسخ گفتند همه ما [[قاتل]] آن افرادیم و [[خون]] شما و آنان را [[حلال]] میدانیم<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۸۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۲-۳۴۶؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، [[پرچم]] [[امان]] را به دست [[ابو ایوب انصاری]] داد و فرمود هرکس زیر این پرچم بیاید، امان مییابد. حضرت فرمود تا آنان شروع به [[جنگ]] نکردهاند، جنگ را آغاز نکنید. | [[مخالفان]] حکمیت با امام به [[کوفه]] بازنگشتند و با جمعیتی حدود دوازدههزار نفر در «[[حروراء]]» اقامت گزیدند. آنان میگفتند داوریکردن در [[دین خدا]] در صلاحیت [[انسانها]] نیست و تنها داور، خداست. این [[جماعت]] تا حدی پیش رفتند که [[علی]] {{ع}} را به جهت پذیرش [[حکمیت]] [[انسانها]]، [[کافر]] دانستند و گفتند اگر از این کار [[توبه]] نکند، او را میکشیم. آنان [[مرتکب کبیره]] را کافر میدانستند و [[معتقد]] بودند علی، [[معاویه]]، [[اصحاب جمل]] و کسانی که به حکمیت [[راضی]] شدند و توبه نکردند، کافرند. آنان همچنین به [[تکفیر]] کسانی پرداختند که قائل به [[کفر]] افراد مذکور نبودند. [[امام]] مانند گذشته پیش از ورود در [[جنگ]] به [[احتجاج]] و [[نصیحت]] روی آورد و برای این کار [[ابن عباس]] را نزد ایشان فرستاد و به وی فرمود که با آنان از [[کتاب خدا]] سخن مگو؛ زیرا آنان نیز به آیاتی دیگر استناد میجویند. با آنان از [[سنت رسول خدا]] {{صل}} احتجاج کن که راهی برای [[گریز]] نداشته باشند<ref>نهج البلاغة، ص۴۶۵.</ref>. خود امام نیز با آنان [[گفتوگو]] میکرد و همین [[ارتباطات]] موجب شد که چندین هزار نفر از [[خوارج]] به میان [[یاران امام]] بازگردند. حدود چهارهزار نفر از آنان باقی مانده بودند و راه را بر [[مردم]] میبستند و آنان را میکشتند. از جمله کسانی که خود و همسرش به دست خوارج به فجیعترین صورتی کشته شدند، [[عبدالله بن خباب]] بود که شکم همسرش را دریدند و کودکش را بر نیزه کردند. آنان چندین [[زن]] از [[قبیله طی]] را نیز کشتند و همچنین یکی از [[زنان]] [[صحابی پیامبر]] به نام امّسنان صیداویه را نیز به [[قتل]] رساندند. امام، [[حارث بن مره عبدی]] را نزد آنان فرستاد تا [[واقعیت]] را بر ایشان گزارش کند. خوارج وی را نیز به قتل رساندند. مردم نزد امام آمدند و از وجود این گروه اظهار [[ترس]] نمودند و از حضرت خواستند [[شرّ]] ایشان را از مردم دفع نمایند. [[امام]] نیز با لشکری به سراغ آنان به [[نهروان]] رفت و فرمود که [[قاتلان]] افراد کشتهشده را در [[اختیار]] ما بگذارید تا قصاصشان کنیم و اگر چنین کنید، شما را رها خواهیم کرد و با هم به سراغ [[شامیان]] خواهیم رفت. آنان در پاسخ گفتند همه ما [[قاتل]] آن افرادیم و [[خون]] شما و آنان را [[حلال]] میدانیم<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۸۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۲-۳۴۶؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۶۹.</ref>. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، [[پرچم]] [[امان]] را به دست [[ابو ایوب انصاری]] داد و فرمود هرکس زیر این پرچم بیاید، امان مییابد. حضرت فرمود تا آنان شروع به [[جنگ]] نکردهاند، جنگ را آغاز نکنید. | ||
مواجهۀ امام با [[خوارج]] اوج جنگ برای [[تأویل قرآن]] بود و این همان مطلبی است که [[رسول خدا]] {{صل}} بدان تصریح فرموده بود<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref>. | مواجهۀ امام با [[خوارج]] اوج جنگ برای [[تأویل قرآن]] بود و این همان مطلبی است که [[رسول خدا]] {{صل}} بدان تصریح فرموده بود<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref>. | ||
=== امام پس از جنگ نهروان === | === امام پس از جنگ نهروان === | ||
پس از [[جنگ نهروان]]، [[امام]] {{ع}} [[کوفیان]] را به [[جهاد]] با [[معاویه]] [[ترغیب]] کرد. آنها به بهانههای واهی از [[تمکین]] سرباز زدند. از طرفی مردان [[شام]] در [[فرمانبرداری]] از [[معاویه]] یکدل بودند. سالهای ۳۹ و ۴۰ [[هجری]] برای [[امام]] سالهایی تلخ بود. [[معاویه]] گروههایی را برای دستاندازی و [[ترساندن]] [[مردم]] به [[عراق]] میفرستاد. آنان به [[ستم]] و [[قتل]] و [[غارت]] [[مردمان]] میپرداختند و در [[کوفه]] کسی به ندای [[امام]] پاسخ نمیداد. [[امام]] {{ع}} در فرازهای زیادی به [[نکوهش]] [[کوفیان]] در [[سستی]] و فرار از [[جنگ]] پرداخته است<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای ۲۵، ۲۷، ۳۰، ۶۹ و حکمت ۲۵۳.</ref>. کار به جایی رسیده بود که [[سپاهیان]] [[معاویه]] به [[راحتی]] در [[شهرها]] حاضر میشدند و به نوامیس [[مردم]] هتک [[حرمت]] میکردند. [[علی]] {{ع}} از دست [[مردم]] [[خون]] [[دل]] میخورد و [[شکایت]] به [[خدا]] میبرد و گاه اگر کسی از [[اهل]] [[راز]] را میدید با او به درد [[دل]] مینشست، چنانکه با [[کمیل]] درد [[دل]] میکند<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref>. | پس از [[جنگ نهروان]]، [[امام]] {{ع}} [[کوفیان]] را به [[جهاد]] با [[معاویه]] [[ترغیب]] کرد. آنها به بهانههای واهی از [[تمکین]] سرباز زدند. از طرفی مردان [[شام]] در [[فرمانبرداری]] از [[معاویه]] یکدل بودند. سالهای ۳۹ و ۴۰ [[هجری]] برای [[امام]] سالهایی تلخ بود. [[معاویه]] گروههایی را برای دستاندازی و [[ترساندن]] [[مردم]] به [[عراق]] میفرستاد. آنان به [[ستم]] و [[قتل]] و [[غارت]] [[مردمان]] میپرداختند و در [[کوفه]] کسی به ندای [[امام]] پاسخ نمیداد. [[امام]] {{ع}} در فرازهای زیادی به [[نکوهش]] [[کوفیان]] در [[سستی]] و فرار از [[جنگ]] پرداخته است<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای ۲۵، ۲۷، ۳۰، ۶۹ و حکمت ۲۵۳.</ref>. کار به جایی رسیده بود که [[سپاهیان]] [[معاویه]] به [[راحتی]] در [[شهرها]] حاضر میشدند و به نوامیس [[مردم]] هتک [[حرمت]] میکردند. [[علی]] {{ع}} از دست [[مردم]] [[خون]] [[دل]] میخورد و [[شکایت]] به [[خدا]] میبرد و گاه اگر کسی از [[اهل]] [[راز]] را میدید با او به درد [[دل]] مینشست، چنانکه با [[کمیل]] درد [[دل]] میکند<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶.</ref>. | ||
=== شهادت === | === شهادت === | ||
{{اصلی|شهادت امام علی}} | {{اصلی|شهادت امام علی}} | ||
[[خوارج]]، پس از پایان [[جنگ نهروان]] گرد آمدند و آبستن [[فتنهها]] را از سه تن دانستند: [[امام علی]] {{ع}}، [[معاویه]] و [[عمروعاص]]. آنان [[معتقد]] بودند تا این سه تن زندهاند کار [[مسلمانان]] درست نخواهد شد. سه تن از آن جمع کشتن آنها را بر عهده گرفتند. [[عبدالرحمان بن ملجم]] مرادی ([[ابن ملجم مرادی]]) نیز کشتن [[امام]] را بر عهده گرفت. در جریان [[قتل]] [[امام علی]] {{ع}} ردپای [[معاویه]] و [[اشعث بن قیس]] ([[اشعث بن قیس]]) وجود دارد. در هر حال [[سحر]] نوزدهم [[ماه مبارک رمضان]] در اولین [[سجده]] [[نماز صبح]] فرق [[امام]] در اثر [[ضربت ابن ملجم]] شکافته شد و سرانجام دو روز بعد در ۲۱ [[رمضان]] به [[شهادت]] رسید. [[امام علی]] {{ع}} هنگام [[شهادت]] ۶۳ سال داشت و نزدیک به ۵ سال [[حکومت]] کرد و [[شهید]] [[عدالت]] خویش گشت. پس از [[شهادت]]، [[فرزندان]] [[امام]] {{ع}}، پیکر او را به صورت پنهانی در بیرون [[کوفه]] در محلّی به نام [[غریّ]] [[دفن]] کردن که امروز [[نجف اشرف]] نام دارد<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref>. | [[خوارج]]، پس از پایان [[جنگ نهروان]] گرد آمدند و آبستن [[فتنهها]] را از سه تن دانستند: [[امام علی]] {{ع}}، [[معاویه]] و [[عمروعاص]]. آنان [[معتقد]] بودند تا این سه تن زندهاند کار [[مسلمانان]] درست نخواهد شد. سه تن از آن جمع کشتن آنها را بر عهده گرفتند. [[عبدالرحمان بن ملجم]] مرادی ([[ابن ملجم مرادی]]) نیز کشتن [[امام]] را بر عهده گرفت. در جریان [[قتل]] [[امام علی]] {{ع}} ردپای [[معاویه]] و [[اشعث بن قیس]] ([[اشعث بن قیس]]) وجود دارد. در هر حال [[سحر]] نوزدهم [[ماه مبارک رمضان]] در اولین [[سجده]] [[نماز صبح]] فرق [[امام]] در اثر [[ضربت ابن ملجم]] شکافته شد و سرانجام دو روز بعد در ۲۱ [[رمضان]] به [[شهادت]] رسید. [[امام علی]] {{ع}} هنگام [[شهادت]] ۶۳ سال داشت و نزدیک به ۵ سال [[حکومت]] کرد و [[شهید]] [[عدالت]] خویش گشت. پس از [[شهادت]]، [[فرزندان]] [[امام]] {{ع}}، پیکر او را به صورت پنهانی در بیرون [[کوفه]] در محلّی به نام [[غریّ]] [[دفن]] کردن که امروز [[نجف اشرف]] نام دارد<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص ۳۹۸؛ [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۱]]؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۹۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام علی بن ابیطالب (مقاله)|مقاله «امام علی بن ابیطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۳۹۲-۴۲۱.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۸
دوران زندگی امام علی (ع) به پنج دوره تقسیم میشود: ۱. از ولادت تا بعثت؛ در این دوران ولادت در درون کعبه و تربیت در دامان پیامبر اکرم (ص) قرار دارد؛ ۲. از بعثت تا هجرت رسول خدا (ص)؛ در این دوران نیز عناوینی همچون اول مسلمان بودن امام علی (ع)، داستان یوم الدار و لیلة المبیت مورد بحث قرار میگیرد؛ ۳. از هجرت تا رحلت رسول خدا؛ در این دوران عقد اخوت میان رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) برقرار شد، آن حضرت در بیشتر جنگهای آن زمان شرکت داشت، با حضرت زهرا (س) ازدواج کردند و در غدیر خم به عنوان خلیفه بعد از پیامبر معرفی شدند؛ ۴. از رحلت رسول اکرم (ص) تا خلافت؛ تشکیل شورای سقیفه بنی ساعده و کنار زدن امیرالمؤمنین (ع) از خلافت مهمترین واقعه این دوران است؛ ۵. از خلافت تا شهادت؛ در زمان خلافت آن حضرت سه جنگ جمل، صفین و نهروان بر آن حضرت تحمیل شد و در آخر آن حضرت به دست یکی از خوارج به شهادت رسیدند.
مقدمه
دوران زندگی امام علی (ع) به پنج دوره تقسیم میشود: از ولادت تا بعثت؛ از بعثت تا هجرت رسول خدا (ص)؛ از هجرت تا رحلت رسول خدا، از رحلت رسول اکرم (ص) تا خلافت و از خلافت تا شهادت.
از ولادت تا بعثت
ولادت امام علی
علی بن ابی طالب (ع)، در روز جمعه ۱۳ رجب سال ۳۰ عام الفیل (۱۰ سال پیش از بعثت)، مطابق با سال ۵۹۹ یا ۶۰۰ میلادی، در مکّه و درون کعبه به دنیا آمد[۱]، پدرش ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد بود[۲].[۳].
حضرت دارای کنیههای متعددی چون ابوالحسن، ابوالسبطین، ابوتراب و ابوالائمه است و القاب متعددی چون امیر المؤمنین، یعسوب الدین، حیدر، مرتضی، قسیم الجنة و النار و سید العرب دارد[۴].[۵]
ولادت درون کعبه
نقل شده فاطمه بنت اسد در روز تولد حضرت به جانب خانه خدا آمد و برای راحتی زایمان دست به دعا برداشت؛ پس از این، کعبه از پشت شکافت و فاطمه به درونش رفت و از نظرها پنهان شد و دیوار به حال نخست بازگشت؛ هر چه کوشیدند در کعبه را بگشایند نتوانستند؛ چهار روز گذشت و در روز چهارم، فاطمه در حالی که علی (ع) را بر روی دست داشت، از خانه خدا بیرون آمد و گفت: من بر همه زنان پیشین سبقت جستم؛ زیرا آسیه دخت «مزاحم»، خدا را در جایی پنهانی عبادت میکرد که خدا جز در حال اضطرار، به عبادت در آن مکان راضی نبود و مریم دختر عمران، نخل خشکیده خرما را با دستش به حرکت درآورد، تا رطبی تازه از آن بخورد، اما من بر خانه خدا وارد شدم و از میوههای بهشتی خوردم و آنگاه که خواستم از درون خانه بیرون آیم، سروشی از غیب به من بانگ زد ای فاطمه! او را علی نام بگذار که خداوند میفرماید نام او را از نام خود، برگرفتم، اسم او از اسم من است و او را با آداب خویش، تأدیب میسازم و بر پیچیدگیهای دانشم آگاهش مینمایم؛ او کسی است که بتها را در خانهام میشکند و بر بام آن، اذان میگوید و مرا تقدیس و تمجید میکند، پس خوشا آنکس که او را دوست بدارد و اطاعتش نماید و وای بر آنکس که با او دشمنی ورزد و از فرمانش سرپیچی نماید[۶].[۷]
تربیت امام علی در دامان پیامبر خاتم
دوران کودکی امام با قطحی در شبه جزیره عربستان همزمان شد، به گونهای که زندگی بر ابوطالب سخت میگذشت. زمانی که قریش در سختی معیشت بودند روزی رسول خدا (ص) به عباس عموی خود که وضعیت مالی خوبی داشت فرمود: برادرت ابوطالب عائله زیادی دارد، برای کم کردن فشار و سختی زندگی هر یک از ما فرزندی از فرزندان او را تحت کفالت خود قرار دهیم. ابوطالب با پیشنهاد آنان موافقت کرد و رسول خدا (ص) علی (ع) و عباس، جعفر را با خود به خانه بردند و علی (ع) تا زمان بعثت رسول خدا (ص) در خانه آن حضرت بود[۸].[۹]
از آن پس سرپرستی علی (ع) را پیامبر اکرم (ص) بر عهده گرفت و بدین ترتیب، تربیت او از اوان کودکی (شش سالگی) بر عهده پیامبر اکرم (ص) نهاده شد. جناب فاطمه بنت اسد میگوید: علی را به دنیا آوردم در حالی که رسول خدا (ص) سی ساله بود، او علی را بسیار دوست میداشت و به من میگفت: گهواره علی را نزدیک محل خواب من قرار بده. بیشتر کارهای مربوط به تربیت او را به عهده داشت؛ او را شستوشو میداد، به او شیر میخورانید و او را در آغوش میگرفت و میفرمود: «هَذَا أَخِی وَ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ وَصِیِّی وَ زَوْجُ کَرِیمَتِی وَ ذُخْرِی وَ کَهْفِی وَ صِهْرِی وَ أَمِینِی عَلَی وَصِیَّتِی وَ خَلِیفَتِی»[۱۰]
امام (ع) در نهج البلاغه، شدت علاقه و اعتماد پیامبر را نسبت به خود اینگونه گزارش میکند: «شما از منزلت من در نزد رسول الله (ص) آگاهید، هم از جهت خویشاوندی و هم از آن جهت که حرمت خاصی برای من میشناخت. من خردسال بودم که مرا در کنار خود مینشاند و به سینه خود میچسبانید و در بستر خود میخوابانید و تن من به تن او میسایید و بوی خوش خود را به مشام من میرسانید. گاه چیزی را میجوید و در دهان من مینهاد. او هرگز نه دروغی از من شنید و نه در رفتارم خطایی دید»[۱۱].[۱۲]
از امام زین العابدین (ع) نقل شده است که فرمودند: "هنگامی که امام علی کودک بود و در دامان رسول خدا قرار داشت حضرت گوشت و خرما را میجوید و چون نرم میشد در دهان علی میگذاشت"[۱۳].
فضل بن عباس میگوید: از پدرم، عباس پرسیدم: رسول خدا (ص) کدام یک از پسرانش را بیشتر دوست میداشت؟ گفت: "علی بن ابی طالب را". گفتم: من از پسران رسول خدا (ص) پرسیدم، شما علی را که عموزاده اوست نام بردی؟ پدرم در پاسخ گفت: زیرا رسول خدا (ص)، علی را از همه فرزندانش بیشتر دوست داشت و از همه آنها به او مهربانتر بود. هیچ گاه نشد که علی را در کودکی از خود جدا کند، مگر در سفری که برای خدیجه بود. هیچ پدری را ندیدم که نسبت به فرزندش مهربانتر از رسول خدا به علی باشد و هیچ فرزندی را هم ندیدم که در اطاعت از پدرش مثل علی از رسول خدا اطاعت کند[۱۴].[۱۵]
از بعثت تا هجرت رسول خدا (ص)
اسلام امام علی
نزدیکی امام علی (ع) به پیامبر اکرم (ص) موجب آن شد که پس از بعثت حضرت محمد (ص) به مقام رسالت و نبوّت، علی (ع) نخستین مردی باشد که به آن حضرت ایمان آورد. این مطلب در منابع متعددی از اهل سنت و شیعه ذکر شده و خود آن حضرت نیز تصریح کرده که او بعد از حضرت خدیجه سومین فردی است که به اسلام گروید[۱۶]. در حدیثی از امام رضا (ع)، نیز نقل شده که علی (ع) نخستین کسی بود که از رسول خدا (ص)، تبعیت کرد[۱۷]. ابن اسحاق میگوید علی (ع)، در این زمان ده سال داشت[۱۸].[۱۹]
یوم الدار (یوم الانذار)
پیامبر (ص) در سال سوم رسالت خود و زمانی که امام علی (ع) سیزده ساله بود، به دستور خداوند: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۲۰] دعوتش را برای نزدیکان علنی کرد؛ رسول خدا (ص) علی (ع) را مأمور دعوت آنان و تهیه غذا کرد؛ پس از اینکه آنان گرد آمدند و پذیرایی شدند، پیامبر فرمود هر از شما که به من ایمان آورد و مرا یاری رساند، برادر من، وصی من، وزیر من و خلیفه من در میان شما پس از من خواهد بود؛ جماعت از پاسخ خودداری کردند و در این هنگام علی (ع) که از همه جوانتر و ضعیفتر بود، برخاست و گفت ای پیامبر خدا من آنچه را گفتی میپذیرم، پیامبر (ص) نیز دست او را گرفت و فرمود: این برادر من، وصی من، وزیر من و خلیفه من در میان شماست، پس سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید[۲۱].[۲۲]
لیلة المبیت
پیامبر اکرم (ص) که با وجود سیزده سال حضور در مکه با تهاجم سرسختانه مشرکان مکه مواجه بود و شرایط یثرب را برای اقامت و ادامه دعوت خویش مناسب میدید، تصمیم به مهاجرت به یثرت گرفت. مشرکان مکه که از قصد پیامبر آگاهی یافته بودند، تصمیم به قتل او گرفتند. پیامبر اکرم (ص) از طرق وحی از نقشه آنها آگاه شد و تصمیم گرفت شبانه راهی یثرب شود. امام علی (ع) در آن شب در بستر پیامبر آرمید تا جان پیامبر حفظ شود. صبحگاه به بستر پیامبر هجوم بردند که ناگهان علی (ع) برخاست و بهسوی آنها هجوم برد. آنها که چنین دیدند، مأیوس از اجرای نقشه خویش بازگشتند. فداکاری و ایثار امام (ع) در تاریخ اسلام به "لیلة المبیت" مشهور است. قرآن به این فداکاری و معاملۀ جان با خدای جانآفرین اشاره دارد: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ﴾[۲۳].[۲۴]
از هجرت تا رحلت پیامبر خاتم
هجرت به مدینه
بعد از هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه، آن حضرت علی (ع) را جایگزین خود در مکه کرده بود تا امانتهای مردم را به آنان برگرداند و بدهیهای مردمان را نیز از آنان بازستاند و آنگاه به همراه تنی چند از جمله مادرش، فاطمه بنت اسد، فاطمه زهرا (س) به پیامبر بپیوندد. سرانجام در شرایطی سخت، در حالیکه از گزند مشرکان در امان نبودند و شبها راه میرفتند و روزها بازمیایستادند، در محلی به نام قبا به پیامبر رسیدند[۲۵].
عقد اخوت
چند ماهی از حضور مهاجران مسلمان در مدینه نگذشته بود که پیامبر (ص)، برای تحکیم ارتباط آنان با مسلمانان یثربی (انصار) میان ایشان عهد اخوت و برادری برقرار کرد. چنانکه از منابع به دست میآید آن حضرت، پیش از این، در مکه نیز مسلمانان را با یکدیگر برادر کرده بود و برای نمونه عمر را با ابوبکر، حمزه را با زید بن حارثه و علی (ع) را با شخص خودشان برادر نموده بود[۲۶]. در مدینه نیز برای نمونه ایشان معاذ بن جبل را با جعفر بن ابیطالب، ابوبکر را با خارجة بن ابیزهیر، عمر را با "عتبان بن مالک" و عبدالرحمن بن عوف را با سعد بن ربیع برادر کرد. منابع اهل سنت حکایت کردهاند که پس از این واقعه، علی (ع) به پیامبر (ص) عرضه داشت ای رسول خدا اصحابت را با هم برادر قرار دادی، اما مرا رها کردی؛ پیامبر (ص)، به او فرمود: تو را برای خودم گذاشتم، تو برادر منی و من، برادر تو، هرگاه کسی از تو پرسید، بگو من بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) هستم، هیچکس پس از تو چنین ادعایی نخواهد کرد مگر دروغگویان[۲۷].[۲۸]
ازدواج
امیرالمؤمنین (ع) در سال اول، دوم یا سوم هجرت با دختر پیامبر ازدواج کرد. پیامبر اکرم (ص) ازدواج دختر گرامی خود، فاطمه زهرا (س) را امری از جانب خداوند قلمداد میکرد. از اینرو در جواب برخی کسان که قبل از امام از فاطمه (س) خواستگاری کرده بودند، به این امر اشاره کرده بود. علی (ع) در سال دوم هجرت از فاطمه (س) خواستگاری کرد. پیامبر نیز بنابر فرمان الهی با این وصلت موافقت فرمود و خود، آن دو را به عقد هم درآورد. در شب عروسی میان آن دو ایستاد و دستان آن دو را در دست هم قرار داد. به فاطمه فرمود: «تو را به همسری کسی درآوردم که در دنیا سرور و در آخرت از شایستگان و صالحان است» و به علی (ع) نیز فرمود: «تو را نزد نیرومندترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترین در اخلاق و بلندترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترین در اخلاق و بلندترنشان در روح، ودیعه نهادم» حاصل ازدواج علی و فاطمه، امام حسن و امام حسین (ع)، جوانان اهل بهشت و دو دختر به نامهای زینب، قهرمان کربلا و امکلثوم بودند. علی نیز به فاطمه مهر میورزید و احترام او را پاس میداشت. آخرین فرزند آنان، محسن، پیش از تولد به شهادت رسید. امام علی (ع) تا فاطمه (س) زنده بود، همسری اختیار نکرد. ولی پس از شهادت حضرت فاطمه (س) همسرانی دیگر اختیار کرد؛ از جمله: ام البنین از طایفه بنی کلاب که مادر حضرت عباس، جعفر، عبدالله و عثمان بود و نیز خوله، دختر "جعفر بن قیس حنفی" که محمد حنفیه از اوست[۲۹].
حضور امام علی در جنگهای زمان پیامبر
امام علی (ع) در همه غزوات[۳۰] (جز غزوه تبوک) و سرایا[۳۱] شرکت داشت و در جنگ نقش مهمی ایفا میکرد. بسیاری از سران مشرکان به دست او کشته شدند. پیامبر اکرم (ص) در اکثر پیکارها پرچم سپاه اسلام را به دست علی (ع) میسپرد. نخستین جنگی که بین مسلمانن و مشرکان درگرفت، غزوه بدر (هفدهم رمضان سال دوم هجرت) بود. هدف از این جنگ حمله به کاروان تجاری قریش به فرماندهی ابوسفیان و مصادره اموال آنان در پاسخ به مصادره اموال مهاجران در مکه بود. قریشیان که احتمال این حمله را میدادند به درخواست ابوسفیان لشکری حدود ده هزار نفر را با امکانات برای حمایت از کاروان و سرکوبی مسلمانان تدارک دیده بودند. در پایان، جنگ با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت و هفتاد تن از مشرکان به هلاکت رسیدند. بیشتر سیرهنویسان سهم امام علی (ع) را در به هلاکت اندختن مشرکان بیشترین سهم میدانند.
یکسال بعد (۹ شوال سال سوم هجرت) مشرکان به تلافی جنگ بدر، جنگ احد را برپا کردند. دلاوریهای امام علی (ع) که در این جنگ نیز پرچمدار سپاه اسلام بود، آنچنان تأثیری داشت که ندای آسمانی "شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی چون علی نیست" به گوش رسید. هنگامیکه برخی مسلمانان به طمع غنیمت از فرمان پیامبر سرپیچی کردند و تنگه "عینین" را رها کردند، همین امر باعث شد جنگ مغلوبه شود و کفار از پشت به مسلمانان حمله کنند. در چنین شرایطی، امام پروانهوار از پیامبر محافظت کرد، بهگونهای که نود زخم بر سر و صورت و بدن او نشست و مچدست ایشان نیز شکست.
هفدهم شول سال پنجم هجرت، غزوه خندق اتفاق افتاد. این جنگ به تحریک یهودیان فراری بنینضیر و با همکاری یهودیان، مشرکان قریش و بادیهنشینان روی داد. از اینرو به جنگ احزاب نیز مشهور است. آنها لشکری با ده هزار نیرو برای نابودی اسلام و پیامبر تدارک دیده بودند. مسلمانان به پیشنهاد سلمان فارسی برای جلوگیری از حمله آنها دور شهر خندق کندند. با این حال پهلوان نامی قریش به همراه چند تن دیگر از خندق عبور کردند و مبارز میطلبیدند. پیامبر سه بار به مسلمانان وعده داد که هر که به جنگ با عمرو بن عبدود برود، جانشین من خواهد بود و هر سه بار علی (ع) برخاست و اعلام آمادگی کرد. امام در رویارویی با عمرو او را به اسلام دعوت کرد و به او گفت اگر قصد مبارزه داری از اسب فرو شو. او از اسب پیاده شد و به امام حمله کرد و ضربتی بر سر امام زد. سر امام مجروح شد. آنگاه امام ضربتی بر او وارد ساخت که دیگر بلند نشد. پیامبر درباره ضربه امام در آن روز فرمود: "ضربت علی در روز خندق از عبادت ثقلین (جن و انس) برتر است." با کشته شدن عمرو سپاه دشمن عقبنشینی کرد.
پانزدهم محرم سال هفتم هجرت، غزوه خیبر میان مسلمانان و یهودیان قلعه خیبر (که در امور مسلمانان کارشکنی میکردند) درگرفت. آنها هنگام جنگ با بردن آذوقه و امکانات در قلعههای مستحکم خود آماده جنگ شدند. مسلمانان توانستند همه قلعهها را فتح کنند، اما فراریان دیگر قلعهها به قلعه اصلی که تسخیرناپذیر مینمود، پناه آوردند. بنابر روایات معتبر اهل سنت و شیعه، مسلمانان دو بار (یک بار به فرماندهی ابوبکر و بار دیگر به فرماندهی عمر) یورش بردند، ولی ناکام ماندند. پیامبر فرمود: "فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسولش او را دوست دارند و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد فرمود. او اهل گریختن نیست." فردای آن روز پرچم نبرد در دستان علی (ع) بود. او به تنهایی از خندق گذشت و مبارز طلبید. مرحب، پهلوان یهود را با ضربتی بر فرق از پای درآورد. پس از او برادرانش را از پای درآورد. سپس درحالیکه هزار و چهارصد تن از سپاه اسلام نظارهگر بودند، در آهنین قلعه را از جا کند و چون پلی روی خندق نهاد. مسلمانان از آن گذشتند و قلعه را فتح کردند.
سرانجام رمضان سال هشتم هجری، به دلیل پیمانشکنی مشرکان از پیمان صلح حدیبیه، پیامبر با سپاهی که تعداد آن را تا ده هزار نفر نوشتهاند، به سمت مکه حرکت کرد. پیامبر هنگام ورود به مکه، خانه ابوسفیان و مکیان و مسجدالحرام را امن اعلام کرد. از اینرو بیشتر مکیان دست از مقاومت برداشتند و تسلیم شدند. پیامبر بانگ برمیآورد که امروز روز رحمت است. بدین سان مکیان از بلندی روح مردی، که روزی او را مورد آزار و اذیت قرار داده و از خانهاش رانده بودند، به شگفت آمدند. پیامبر پرچم اسلام را به دست علی (ع) سپرد و او پیشاپیش سپاه اسلام وارد مکه شد و پرچم را کنار حجر الاسود نصب کرد. امام علی (ع) در کنار پیامبر، خانه خدا را از وجود بتهای جاهلیت برای همیشه پاک ساختند. این پیروزی گرچه بزرگ بود، اما به معنای پایان بتپرستی نبود. در این شرایط، کفه سیاسی و اجتماعی به نفع مسلمانان سنگین میشد. با نزول آیات اول و دوم سوره توبه که وجود شرک را امری تحملناپذیر میخواند، پیمانهای بین مسلمانان و قبایل و اشخاص مشرک یکطرفه لغو شد و چهار ماه به مشرکان فرصت داده شد که اسلام آورند. پیامبر ابوبکر را مأمور ابلاغ آیات برائت کرد. پس از خروج ابوبکر از مدینه، جبرئیل نازل شد و فرمان الهی را به او رساند. خداوند میفرماید آیات برائت را کسی ابلاغ نکند مگر شخص تو یا کسی که از تو باشد. در پی این فرمان، پیامبر، امام علی (ع) را فراخواند و او را در پی ابوبکر روانه کرد تا آیات الهی را از او بگیرد و خود ابلاغ کند[۳۲].
حدیث منزلت
یکی از مشهورترین فضائل علی (ع) حدیث منزلت است. هر چند بحث از اینکه نسبت و منزلت امیر مؤمنان (ع) به پیامبر (ص) مانند نسبت هارون به موسی (ع) است، مکرر نقل شده؛ اما شهرت آن به جهت غزوه تبوک از همه موارد بیشتر است. حکایت غزوه تبوک اینگونه بود که به پیامبر (ص) خبر رسید که رومیان قصد تجهیز سپاه و تجاوز به قلمرو مسلمانان را دارند. حضرت به قصد مقابله با آنان سپاهی بالغ بر سیهزار نفر را تجهیز کرد و برخلاف دیگر جنگها، علی (ع) را با خود همراه نکرد و دستور داد که امام به عنوان جانشین در مدینه بماند. منابع گفتهاند، خداوند متعال به پیامبر (ص) وحی فرستاد که در این سفر نیازی به جنگکردن نخواهد شد و کارها بدون به کاربردن شمشیر انجام خواهد شد و خداوند این دستور را تنها به جهت آزمایش یاران و پیروان آن حضرت صادر فرموده، تا آنان را بیازماید و بدان وسیله، نیک از بد و فرمانبردار از نافرمان جدا گردند و آنچه در دل دارند آشکار شود. این جنگ عیار بسیاری از صحابه را روشن کرد و منافقان بسیاری در میان ایشان شناخته شد و کار برخی از آنان به جایی رسید که قصد ترور پیامبر (ص) را کردند. هنگامیکه رسول خدا (ص) آماده رفتن به تبوک شد امیر مؤمنان (ع) را جانشین خود در مدینه قرار داد و به ایشان فرمود که شهر مدینه جز با بودن من یا تو کارش به صلاح میشود. پیامبر (ص) از نیتهای ناپاک دشمنان داخل و خارج مدینه و نیز منافقان آگاه بود و میدانست که جز علی (ع) برای ترساندن دشمن و نگهبانی از مدینه و نگهداری از ساکنان آن، کسی دیگر نمیتواند جای او را بگیرد. هنگامیکه منافقان دانستند علی (ع) قرار است جانشین حضرت در مدینه باشد، از توطئهگری در غیاب ایشان نومید شدند و شروع به بیان سخنانی درباره علل همراه نشدن علی (ع) با پیامبر (ص) کردند. آنان از این سخن گفتند که پیامبر نسبت به علی (ع) بیمهر شده و بر او خشم گرفته و یا اینکه میگفتند وی نیز از جمله راحتطلبانی است که از جنگ گریخته است؛ به ویژه که در آن موقع از سال هوا بسیار گرم بود و بسیاری به بهانههای واهی میکوشیدند که از این جنگ بگریزند. علی (ع) نزد پیامبر (ص) آمد و شایعههای پیرامون خود را به ایشان منتقل کرد. پیامبر (ص) نیز جملهای فرمود که دهان یاوهگویان را بست. ایشان فرمود: "آیا خشنود نیستی که نسبت تو به من نسبت هارون به موسی است؛ جز اینکه پیامبری پس از من نخواهد بود"[۳۳].[۳۴]
غدیر خم
پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجرت تصمیم گرفت حج بهجا آورد و مناسک و آداب حج را به مردم بیاموزد. پس از مناسک حج و هنگام بازگشت در محلی به نام غدیرخم، در نزدیکی جُحفه، به امر الهی بازایستاد و فرود آمد: «ای پیامبر آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنین نکنی امر رسالت را ادا نکردهای. خدا را از مردم حفظ میکند؛ که خدا مردم کافر را هدایت نمیکند»[۳۵]. دستور الهی مبنی بر نصب امام علی (ع) و جانشینانش به خلافت و رهبری مردمان بود. پس از اقامه نماز ظهر در حالیکه بیش از صدهزار نفر انتظار میکشیدند، پیامبر از منبری که از بارهای شتران ساخته بودند بالا رفت و پس از حمد و ثنای خدا و گواهی گرفتن از مردم بر یکتایی خداوند و بندگی و رسالت خویشتن و حقانیت بهشت و جهنم و روز قیامت، فرمود: "مردم، من به زودی از میان شم خواهم رفت و دو چیز ارزشمند (ثقل) در میان شما باقی میگذارم که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. تا کنار حوض کوثر بر من درآیند. پس بنگرید با آنها چگونه رفتار میکنید و آیا حق مرا در مورد آنها رعایت خواهد کرد؟ «یکی از حاضران پرسید: "این دو ثقل کداماند؟» پیامبر فرمود: «ثقل اکبر کتاب خداست که یکی سویش بهدست خدا و سوی دیگر آن بهدست شماست؛ ثقل اصغر عترت (خاندان و اهل بیت) من است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. من این را از خدا خواستهام. پس به آن دو چنگ زنید تا گمراه نشوید و بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک خواهید شد. درباره آن دو کوتاهی نکنید، که نابود خواهید شد». آنگاه با صدای بلند فرمود: «آیا من سزاوارتر از شما به شما نیستم؟» آنها نیز تصدیق کردند. پس پیامبر بیدرنگ دست علی را گرفت و بلند کرد و سه بار فرمود: «هر که من مولا و سرپرست اویم، این علی مولا و سرپرست اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن میدارد و یاری کن هر که او را یاری کند و رها کن هر که او را واگذارد». در پایان فرمود: «حاضران غایبان را از این امر با خبر کنند» و از منبر فرو شد. سپس نماز عصر را بهجا آوردند و به مردان مسلمان فرمان داد یکایک نزد ایشان بیایند و با علی (ع) بیعت کنند و او را امیرالمؤمنین خوانند. سپس زنان به دستور پیامبر در ظرف آبی با آن حضرت بیعت کردند. پس از آن آیه الهی بر پیامبر نازل شد که: «امروز برای شما دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و (با ولایت علی) خشنود شدم که اسلام دین شما باشد».[۳۶] این واقعه در واپسین سال عمر گرامی رسول خدا اتفاق افتاد[۳۷].[۳۸]
علی (ع) از رحلت رسول خدا (ص) تا خلافت
پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) مهمترین رویداد، تشکیل شورای سقیفه بنی ساعده بود. در این شورا، ابوبکر را به عنوان نخستین خلیفه مسلمانان برگزیدند و فرمان و وصیت پیامبر (ص) درباره خلافت علی (ع) را کنار نهادند. پیامبر (ص) بارها از این موضوع سخن گفته و در روایاتی همچون یوم الانذار، غدیر و منزلت، از خلافت علی (ع) یاد کرده بود[۳۹]. هر چند امام علی (ع) خلافت را از آن خویش میدانست، برای مصلحت مسلمانان و آیین نوپای اسلام، علیه غاصبان خلافت قیام نکرد و بیست و پنج سال از خلافت بر کنار ماند[۴۰].[۴۱]
پس از ماجرای سقیفه، امام از مسند خلافت و حق مسلم خویش به مدت ۲۵ سال کنار گذاشته شد و در اولین گام، ابوبکر بر مسند خلافت نشست. ابوبکر پیش از مرگش عمر را به جانشینی برگزید. عمر نیز پس از ده سال و شش ماه بهدست شخصی بهنام ابولؤلؤ به قتل رسید. او پیش از مرگ شورایی متشکل از شش نفر (شامل امام علی (ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) تشکیل داد و نصب خلیفه بعدی را به این شورا واگذار کرد. پس از عمر، عثمان بن عفان به خلافت رسید[۴۲].
در این دوره نسبتا طولانی علی (ع) هر چند قدرت و حکومت نداشت، اما این هرگز به معنای انزوا و گوشهگیری از جامعه اسلامی نبود بلکه در این دوران خدمات بسیار ارزندهای را به امت اسلامی ارائه کرد. امیرالمؤمنین (ع) به خاطر نرسیدن به حکومت و قدرت دست از یاری اسلام و مسلمانان برنداشت. برخی از فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی امیرالمؤمنین (ع) در عصر خلفا، به صورت خلاصه عبارت است از: دفاع از حریم عقاید در اصول اسلام در برابر تهاجمات علمی یهود و نصارا و پاسخگویی به سؤالات و دفع شبهات آنان؛ هدایت و راهنمایی دستگاه خلافت در مسائل دشوار؛ انجام خدمات اجتماعی مانند: انفاق به فقرا و یتیمان و ...[۴۳].
در عصر ابوبکر
امیر المؤمنین (ع) در زمان خلافت ابوبکر بارها برای ابوبکر و دیگران اعم از مسلمان و غیر مسلمان احکام و معارف اسلامی را تبیین میکرد. حضرت درباره کسانیکه زکات نمیپرداختند به ابوبکر گفت: از آنان به آن مقدار زکات بگیر که در زمان پیامبر (ص) میدادهاند؛ نه کمتر نه بیشتر. ابوبکر نیز گفت با آنان میجنگم حتی اگر از دادن یک تکه طناب امتناع کنند[۴۴]. در زمان تهدید مدینه از جانب مرتدان نیز علی (ع) به میدان آمد و به همراه طلحه، ابن مسعود و زبیر از شهر مدینه در مقابل دشمنان محافظت نمود[۴۵]. حضرت به ابوبکر فرمود: آنچه را که رسول خدا (ص) تا آخرین لحظات حیات خود درباره روم مدّنظر داشت، دنبال کند و فتنه آنان را خاموش کند و بداند که در این راه پیروز است[۴۶].
مهمترین کاری که امام در زمینه فرهنگی در این ایام انجام داد، جمعآوری قرآن و نوشتن تفسیری بر آن است که در بحث از مصحف ایشان در میان محققان مباحث بسیاری پیرامون آن وجود دارد. این قرآن پیش از همه قرآنها جمعآوری شده و در منابع ذکر شده که ایشان فرمود: از خانه برون نمیشوم، مگر اینکه قرآن را گردآوری کنم. ایشان این کار را به انجام رساند و آن را در مسجد ارائه کرد، اما مورد بیمهری واقع شد و حضرت قرآن خویش را به خانه بردند و این مصحف یکی از میراث ائمه معصومین (ع) پس از ایشان شد[۴۷].[۴۸]
در عصر عمر
امام علی (ع) در دوران خلافت دهساله عمر نیز همان شیوه پیشین عهد ابوبکر را ادامه داد و کوشید در مقام مشاوری دانشمند و خیرخواه نقش خویش را ایفا کند. در عصر عمر، اسلام از مرزهای عربستان گذر کرد و فتوحات بسیاری نصیب مسلمانان شد و متعاقب آن ثروت کلانی به بیتالمال مسلمین سرازیر شد. عمر در مواردی که دچار مشکل میشد به سراغ امام علی (ع) میآمد. در زمان عمر یکی از مسائل مهم در ارتباطات دیوانی و اداری مسأله تاریخ بود. این مطلب توسط ابوموسی اشعری به عمر گوشزد شد و او نیز از برخی افراد از جمله علی (ع) در این زمینه نظر خواست. برخی بر آن بودند که مبعث رسول (ص) را مبدأ تاریخ اسلام قرار دهند، اما حضرت اعلام کرد زمان هجرت پیامبر (ص) را مبدأ تاریخ قرار ده و این مطلب مورد پذیرش عمر قرار گرفت[۴۹]. علی (ع) علاوه بر مشاوره، گاه نیز به عنوان جانشین خلیفه در مدینه به رتق و فتق امور میپرداخته است. یکی از این موارد وقتی است که عمر برای فتح بیتالمقدس میرود[۵۰].[۵۱]
در عصر عثمان
در عصر عثمان با برخی از صحابه و تابعین پیامبر (ص) رفتارهای نامناسبی شد. از جمله کسانی که در این زمان مورد آزار بسیار واقع شدند، ابوذر غفاری بود که هر دو مورد تفقّد و دلجویی امام علی (ع) قرار گرفتند[۵۲].
رابطه عثمان با علی (ع) چندان دوستانه نبود. از سعید بن مسیب نقل شده که دیدم میان عثمان و علی درگیری لفظی شدیدی به وجود آمد و کار تا آنجا پیش رفت که عثمان خواست تازیانهاش را به علی (ع) بزند و من مانع شدم[۵۳]. حتی عثمان میخواست به علی (ع) نیز مال هنگفتی بدهد و حضرت به وی متذکر شده که این مال متعلق به تو نیست که چنین بذل و بخشش میکنی، پس از این، عثمان با چوبدستی به حضرت حمله کرده است[۵۴].
حضرت در زمینه امور فقهی و قضایی مانند عهد دو خلیفه قبل از هیچ کمکی مضایقه نمیکرد[۵۵] به گونهای که عثمان ایشان را در این زمینهها به مخالفت بسیار با خود متهم ساخت و گفت: إنك لكثير الخلاف علينا[۵۶]. حضرت نیز در مقابل چنین اعتراضاتی به وی میفرمود که از سنت رسول خدا (ص) برای رضایت هیچکس دست بر نمیدارم[۵۷].[۵۸]
علی (ع) از خلافت تا شهادت
پس از کشته شدن خلیفۀ سوم، مردمِ به خانه علی (ع) هجوم آورده و از او خواستند خلافت ظاهری و حکومت را بر عهده بگیرد. آن حضرت هر چند ابتدا استنکاف کرده و دعوت آنان را نپذیرفت اما در نهایت با اصرار مردم و تمام شدن حجت، خلافت را قبول کرده و شصت و نه ماه حکومت کرد[۵۹]. امام (ع) رغبتی به پذیرش خلافت نداشت. ۲۵ سال از زمان پیامبر گذشته و بسیاری از ارزشها دگرگون شده بود، شرایطی پیش آمده بود که اصلاح آنها از اولویتهای حکومتی امام بود و شرایط را برای حکومت ایشان بسیار سخت میکرد. گفتوگوها بین امام و مردم مدتی به طول انجامید. مردم حاضر نبودند علی را کنار بگذارند. امام گفت اگر چنین است بیعت باید در مسجد صورت گیرد. امام در مورد هجوم مردم برای بیعت میفرماید: «بر سر من هجوم آوردند، آنسان که اشتران تشنه به آبشخور روی نهند؛ اشترانی که شترچران، مهار از سر زانوبند از پایشان گشوده باشد. به گونهای که پنداشتم میخواهند مرا بکشند یا یکدیگر را در برابر من از پای درآورند»[۶۰].
امام از همان روزهای اول خلافت به اجرای دامنگیر عدالت دست زد، اما طولی نکشید که نغمههای مخالف و ناموزون بالا گرفت و آنان که به ویژهخواری و تبعیض ناروا در تقسیم بیتالمال و مناصب حکومتی عادت کرده بودند سر به مخالفت و نافرمانی برداشتند. سیاست حکومتی امام علی (ع) بر سیره پیامبر اسلام (ص) و عدالت اسلامی استوار بود. آنان که در عهد خلفای پیشین از امتیازهای مالی و اجتماعی ناروایی برخوردار شده بودند، چنین سیاستی را برنمیتابیدند و از این رو، راه مخالفت و معاندت در پیش گرفتند[۶۱].[۶۲]
دنیاطلبان و کینهتوزان، خون عثمان را بهانه قرار دادند و بر ضدّ حکومت علوی آشوب به راه انداختند، پیمان شکستند و به نزاع پرداختند[۶۳]. امیرالمؤمنین (ع) در دوره کوتاه حکومت خود که با درخواست مردم تشکیل شده بود با سه جنگ داخلی روبهرو گردید که طولانیترین آنها جنگ با شورشیان سرزمین شام به سرکردگی معاویه بود[۶۴].
جنگ جمل
عدالت و مساوات علی (ع) و پرهیز از دادن امتیازهایی که در دوره خلفای پیشین مرسوم شده بود، برخی از صحابه را که به این رویه عادت کرده بودند، ناخشنود کرد. از جمله آنان طلحه و زبیر بودند که به بهانه حج از مدینه خارج شدند و با شتاب به مکه رفتند که محل حضور دشمنان علی بود. آنان پند معاویه و بنی امیه را پذیرفتند و خود را خواهان خون عثمان معرفی کردند و از مظلومیت عثمان حکایتها ساختند و دست به شورش علیه خلیفه مسلمین زدند. طلحه و زبیر، مروان و عبدالله بن زبیر و برخی دیگر از بنیامیه به این نتیجه رسیدند که برای مشروعیت چنین شورشی لازم است، شخصی را پیش بیاندازند که در انظار خلق به جهت ارتباطش با خاندان رسالت، بتواند جلب نیرو و امکانات کند. آنان عایشه را بهترین شخص برای این کار دیدند. بیعتشکنان (ناکثین) به جهت عدم توانایی مواجهه با مدینه به بصره رفتند. همین که خبر خروج بیعتشکنان به امام رسید، حضرت با سپاهی کوچک برای منصرفکردن آنان حرکت نمود. در میانه راه لشکری از کوفه به سپاه حضرت پیوست و امام با لشکری بالغ بر دوازدههزار نفر به سمت بصره حرکت کرد و چون به بصره رسید، تا سه روز در پی آن بودند که از طریق گفتوگو و مکاتبه به فتنه پایان دهند و از ریختهشدن خون مسلمانان جلوگیری کنند. امام نامههای جداگانهای به طلحه و زبیر و عایشه نوشت و خطاهای ایشان را متذکر شد. امام که دید از نامهنگاری و نصیحت، کاری پیش نمیرود و حتی به وی این تهمت را میزنند که علی از جنگکردن میترسد، طی خطبهای فرمود که من هر چه میتوانستم و میدانستم صبر کردم که جنگی واقع نشود و کوشیدم به آنان بگویم جنگ چه عواقب بدی در پی دارد. پشتسر هم کسانی را میفرستند و میگویند سخن بس است، به میدان بیا. من عمری در محاربت و مبارزت گذاشتهام و در میدان طعن و ضرب نشو و نما یافتهام، سپس دست دعا رو به آسمان بلند کرد و طلحه و زبیر را به دلیل عهدشکنی و جنگافروزی نفرین نمود[۶۵]. لشکر امام بر سپاه جمل پیروز شد. امام پس از پیروزی رفتار جوانمردانهای با بیعتشکنان کرد حتی مروان و ولید و عبدالله بن زبیر را که اسیر شده بودند، آزاد کرد[۶۶]
جنگ صفین
علی (ع) پس از خروج از مدینه علاوه بر فتنه ناکثین در بصره به فتنه معاویه در شام میاندیشید و میدانست دیر یا زود باید با او نیز مقابله کند و مانع ظلمهای او شود. حضرت بیشتر به این دلیل پس از فراغت از فتنه ناکثین، دیگر به مدینه باز نگشت و راهی کوفه شد. او یکبار برای اسلام و رسول خدا (ص) مجبور شده بود از زادگاه خود به مدینه مهاجرت کند و اینبار نیز ناگزیر بود که برای به سامان کردن امور مسلمانان، از مدینه به شهری رود که تنها چند سال پس از وفات پیامبر (ص) بنا شده بود. آمدن او به این شهر دلایل متعددی داشت؛ نزدیکی به شام و کثرت جمعیت و امکان بسیج نیرو برای جنگ و حضور گسترده صحابه، جنگاوران توانا و علاقهمندان به اهل بیت (ع) و قدرت اقتصادی قابل توجه از جمله دلایلی بود که میتوانست حضرت را از مدینه به این شهر بکشاند. امام پس از استقرار در این شهر، نامههای متعددی به معاویه نوشت و او را به اطاعت از خلیفه منتخب مردم دعوت کرد. اما معاویه سرکشی میکرد و خون عثمان را طلب مینمود و از این سخن میگفت که جز جنگ راهی نمانده است. در شوال ۳۶ق امام با لشکری بالغ بر نودهزار نفر به سوی شام حرکت کرد[۶۷]. لشکر امام در آستانه پیروزی گرفتار مکر عمرو عاص شد. عمرو پیش از این نیز به معاویه گفته بود که تنها در صورتی بر علی پیروز میشوی که مکر کنی. تیر مکر عمرو در سپاه امام چنان اثر کرد که تیغهای پهلوانان شامی تأثیر نگذاشته بود. تعداد قابل توجهی از لشکریان نزد امام آمدند و ایشان را به توقف جنگ و پذیرش حکمیت قرآن مجبور کردند. دو حَکَم با یکدیگر به شور نشستند؛ طرفین به این نتیجه رسیدند که علی (ع) را از خلافت عزل کنند و معاویه را نیز از خلافت کنار بگذارند و کار تعیین خلیفه را به شورا بسپارند. در اعلان حکم، عمرو عاص، ابوموسی را فریب داد و حکومت را به معاویه سپرد[۶۸].[۶۹]
جنگ نهروان
مخالفان حکمیت با امام به کوفه بازنگشتند و با جمعیتی حدود دوازدههزار نفر در «حروراء» اقامت گزیدند. آنان میگفتند داوریکردن در دین خدا در صلاحیت انسانها نیست و تنها داور، خداست. این جماعت تا حدی پیش رفتند که علی (ع) را به جهت پذیرش حکمیت انسانها، کافر دانستند و گفتند اگر از این کار توبه نکند، او را میکشیم. آنان مرتکب کبیره را کافر میدانستند و معتقد بودند علی، معاویه، اصحاب جمل و کسانی که به حکمیت راضی شدند و توبه نکردند، کافرند. آنان همچنین به تکفیر کسانی پرداختند که قائل به کفر افراد مذکور نبودند. امام مانند گذشته پیش از ورود در جنگ به احتجاج و نصیحت روی آورد و برای این کار ابن عباس را نزد ایشان فرستاد و به وی فرمود که با آنان از کتاب خدا سخن مگو؛ زیرا آنان نیز به آیاتی دیگر استناد میجویند. با آنان از سنت رسول خدا (ص) احتجاج کن که راهی برای گریز نداشته باشند[۷۰]. خود امام نیز با آنان گفتوگو میکرد و همین ارتباطات موجب شد که چندین هزار نفر از خوارج به میان یاران امام بازگردند. حدود چهارهزار نفر از آنان باقی مانده بودند و راه را بر مردم میبستند و آنان را میکشتند. از جمله کسانی که خود و همسرش به دست خوارج به فجیعترین صورتی کشته شدند، عبدالله بن خباب بود که شکم همسرش را دریدند و کودکش را بر نیزه کردند. آنان چندین زن از قبیله طی را نیز کشتند و همچنین یکی از زنان صحابی پیامبر به نام امّسنان صیداویه را نیز به قتل رساندند. امام، حارث بن مره عبدی را نزد آنان فرستاد تا واقعیت را بر ایشان گزارش کند. خوارج وی را نیز به قتل رساندند. مردم نزد امام آمدند و از وجود این گروه اظهار ترس نمودند و از حضرت خواستند شرّ ایشان را از مردم دفع نمایند. امام نیز با لشکری به سراغ آنان به نهروان رفت و فرمود که قاتلان افراد کشتهشده را در اختیار ما بگذارید تا قصاصشان کنیم و اگر چنین کنید، شما را رها خواهیم کرد و با هم به سراغ شامیان خواهیم رفت. آنان در پاسخ گفتند همه ما قاتل آن افرادیم و خون شما و آنان را حلال میدانیم[۷۱]. امیرالمؤمنین (ع)، پرچم امان را به دست ابو ایوب انصاری داد و فرمود هرکس زیر این پرچم بیاید، امان مییابد. حضرت فرمود تا آنان شروع به جنگ نکردهاند، جنگ را آغاز نکنید.
مواجهۀ امام با خوارج اوج جنگ برای تأویل قرآن بود و این همان مطلبی است که رسول خدا (ص) بدان تصریح فرموده بود[۷۲].
امام پس از جنگ نهروان
پس از جنگ نهروان، امام (ع) کوفیان را به جهاد با معاویه ترغیب کرد. آنها به بهانههای واهی از تمکین سرباز زدند. از طرفی مردان شام در فرمانبرداری از معاویه یکدل بودند. سالهای ۳۹ و ۴۰ هجری برای امام سالهایی تلخ بود. معاویه گروههایی را برای دستاندازی و ترساندن مردم به عراق میفرستاد. آنان به ستم و قتل و غارت مردمان میپرداختند و در کوفه کسی به ندای امام پاسخ نمیداد. امام (ع) در فرازهای زیادی به نکوهش کوفیان در سستی و فرار از جنگ پرداخته است[۷۳]. کار به جایی رسیده بود که سپاهیان معاویه به راحتی در شهرها حاضر میشدند و به نوامیس مردم هتک حرمت میکردند. علی (ع) از دست مردم خون دل میخورد و شکایت به خدا میبرد و گاه اگر کسی از اهل راز را میدید با او به درد دل مینشست، چنانکه با کمیل درد دل میکند[۷۴].
شهادت
خوارج، پس از پایان جنگ نهروان گرد آمدند و آبستن فتنهها را از سه تن دانستند: امام علی (ع)، معاویه و عمروعاص. آنان معتقد بودند تا این سه تن زندهاند کار مسلمانان درست نخواهد شد. سه تن از آن جمع کشتن آنها را بر عهده گرفتند. عبدالرحمان بن ملجم مرادی (ابن ملجم مرادی) نیز کشتن امام را بر عهده گرفت. در جریان قتل امام علی (ع) ردپای معاویه و اشعث بن قیس (اشعث بن قیس) وجود دارد. در هر حال سحر نوزدهم ماه مبارک رمضان در اولین سجده نماز صبح فرق امام در اثر ضربت ابن ملجم شکافته شد و سرانجام دو روز بعد در ۲۱ رمضان به شهادت رسید. امام علی (ع) هنگام شهادت ۶۳ سال داشت و نزدیک به ۵ سال حکومت کرد و شهید عدالت خویش گشت. پس از شهادت، فرزندان امام (ع)، پیکر او را به صورت پنهانی در بیرون کوفه در محلّی به نام غریّ دفن کردن که امروز نجف اشرف نام دارد[۷۵].
جستارهای وابسته
قسمت اوّل
- امام على بن ابى طالب (ع) در یک نگاه
- نمایى از شخصیت امام على بن ابى طالب (ع)
- جلوه هایى از شخصیّت امام على (ع)
- عبادت و تقوا
- زهد
- عزت نفس و شهامت
- جوانمردى
- صدق و اخلاص
- شجاعت
- عدالت
- ساده زیستى
- پاکدلى
- بخشش
- دانش و معارف
قسمت دوم
- رشد و بالندگى
- نسب درخشان
- جد بزرگوار او
- والده ماجده حضرت
- مراحل زندگى امام على (ع)
- مرحله نخست: از ولادت تا امامت:
- ولادت
- کُنیه و لقب
- تحت تربیتِ رسول اکرم(ص)
- مرحله دوم: از بعثت تا هجرت:
- نخستین گرونده به رسول خدا (ص)
- نخستین نماز گزار
- نخستین نماز جماعت در اسلام
- على (ع) و اعلان رسالت
- حدیث انذار
- على (ع) از آغاز رسالت تا هجرت
- در شِعب ابو طالب
- امام (ع) در هجرت به طائف
- على (ع) در بیعت عقبه دوّم
- على در شب هجرت
- على (ع) افتخار فرشتگان
- مأموریت هاى پس از لیلة المبیت
- هجرت امام على (ع)
- رازِ خوابیدن امام در بستر پیامبر (ص)
- مرحله سوم: امام على از هجرت تا وفات رسول اکرم(ص):
- على (ع) و پیمان برادرى
- ازدواج على (ع) با زهرا (س)
- با پیامبر در میادین جنگ
- در جنگ بدر
- در جنگ احد
- پس از جنگ احد
- در جنگ خندق
- در صلح حدیبیه
- در غزوه خیبر
- در فتح مکه
- بت شکنى على (ع)
- در غزوه حنین
- در غزوه تبوک
- تبلیغ سوره برائت
- حضور در مباهله
- على (ع) در یمن
- محور کار پیامبر (ص)
- در حجة الوداع
- در غدیر خم
- ماجراى حارث بن نعمان
- تلاش پیامبر (ص) در پا بر جایى بیعت على (ع)
- بیمارى پیامبر (ص) وسپاه اُسامه
- على (ع) و پیامبر در آخرین لحظات
قسمت سوم
- عصر امام على (ع)
- در سوگ پیامبر (ص)
- انصار و هواداران قریش در سقیفه
- تحلیل گردهمایى سقیفه
- خلافت از دیدگاه قریش
- کنار زدن امام على (ع) از خلافت
- آثار منفى سقیفه
- سقیفه از دیدگاه امام (ع)
- موضعگیرى ابوسفیان
- مخالفان سقیفه
- نتایج سقیفه
- امام (ع) در دوران ابوبکر
- رویارویى حکومت، بامخالفان
- اعتراض به خلافت سقیفه
- بیعت اجبارى
- امام على (ع) و پیچیدگىهاى سقیفه
- امام على (ع) و گرد آورى قرآن
- در دوران ابوبکر
- وصیت ابوبکر به عمر
- ایرادات وصیت ابوبکر
- امام (ع) در دوران عمر
- نمودارى از رفتار عمر
- مصیبت شورا
- ایرادات شورا
- گفت و گوى ابن عباس و عمر
- شورا از دیدگاه امام (ع)
- امام (ع) و عدم پذیرش شرط عبدالرحمان
- امام (ع) در دوران عثمان
- ابو سفیان پس از بیعت عثمان
- پدیدههاى منفى در حکومت عثمان
- موضع امام (ع) در قبال عثمان
- آثار منفى حکومت عثمان
قسمت چهارم
- امام على (ع) پس از قتل عثمان
- بیعت مسلمانان با امام (ع)
- سرپیچى از بیعت
- حکومت امام (ع) و دشوارىهاى راه
- ج - تساوى در برابر حکم خدا
- محورهاى کارى امام (ع)
- فرهنگ اسلامى در حکومت خلفا
- تلاش امام (ع) در راه احیاى دین
- با ناکثین
- فتنه انگیزان
- نافرمانى عایشه
- حیله معاویه و پیمان شکنى طلحه و زبیر
- حرکت عایشه به سمت بصره
- درگیرىهایى در حومه بصره
- جنگ، آتش بس، خیانت
- حرکت امام (ع) و پایان دادن به سرکشى
- آخرین اندرز
- وقوع درگیرى
- عملکرد امام (ع) پس از جنگ
- نتایج جنگ جمل
- کوفه مرکز خلافت
- با قاسطین
- معاویه و آمادگى نبرد با امام (ع)
- دست یابى به فُرات
- تلاشى صلح آمیز
- درگیرى پس از آتش بس
- شهادت عمار یاسر
- نیرنگ قرآن بر نیزه
- حَکمیّت و پیمان نامه صلح
- موضعى آگاهانه و ارزشگذارى
- بازگشت امام و کنارهگیرى خوارج
- گردهمایى داوران
- نتیجه حکمیت
- با مارقین
- امام و عدم پذیرش نتیجه حکمیّت
- نبرد با خوارج
- اشغال مصر
- سقوط و فروپاشى امّت
- آخرین تلاشهاى امام (ع)
- امام على (ع) شهید محراب
- وصیّت امام (ع)
- مراسم دفن و سوگوارى
- میراث علمى امام على بن ابى طالب (ع)
- با نهج البلاغه
- قرآن و سنّت نبوى
- توحید و عدل و معاد
- رهبرى الهى
- امام مهدى (ع)
- فلسفه و اصول حکومت اسلامى
- عبادات و واجبات
- اخلاق و تربیت
- دعا و نیایش على (ع)
- ادبیّات در گفتار امام (ع)
منابع
- کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲
- محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت
- زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
- دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه
- فرهنگ شیعه
- عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱
پانویس
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۵؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۷۶.
- ↑ ر.ک: کافی، ج۱، ص ۴۵۲ و الارشاد، ج۱، ص ۶ و برای بررسی اقوال در سال ولادت امیرالمؤمنین (ع)، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ص ۱۸۴؛ مصنفات شیخ مفید، ج ۱۱ ص ۵.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۱۸۲، ۱۶۴، ۳۹۳، ۴۵۶، ۵۱۱، ۵۳۳؛ الأمالی، صدوق، ص۱۲۵، ۱۲۶، ۲۰۶، ۲۱۷، ۳۶۷، ۵۸۳؛ الخصال، ج۲، ص۴۰۲، ۴۹۶؛ إثبات الوصیة، ص۱۳۱؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۲۷۹؛ ج۳۳، ص۲۴۸، ۲۳۱؛ ج۴۱، ص۸۶؛ ج۴۲، ص۲۳؛ ج۹۹، ص۲۰۰-۲۰۴؛ تاج العروس، ج۱۸، ص۴۴۷.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ معانی الأخبار، ص۶۲-۶۳؛ الأمالی، طوسی، ص۷۰۶-۷۰۷؛ إرشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۱-۲۱۲؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۹.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ ر.ک: تاریخ طبری، ج۲، ص ۵۸ و سیره ابن هاشم، ج۱، ص ۱۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص ۲۰۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۹.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص۱۳ ـ ۱۹.
- ↑ ر.ک: نهجالحق و کشف الصدق، ص ۲۳۳.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ « كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَمْضَغُ اَللَّحْمَةَ وَ اَلتَّمْرَةَ حَتَّى تَلِينَ فَيَجْعَلُهَا فِي فَمِ عَلِيٍّ وَ هُوَ صَغِيرٌ فِي حَجْرِهِ»؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۰۰.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۷-۵۹؛ نهج البلاغة، ص۳۰۰-۳۰۱؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۸.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۵۹.
- ↑ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۲۴۵.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ الأمالی، طوسی، ۵۸۲-۵۸۳؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۳۰۱-۳۰۲؛ الهدایة الکبری، ص۴۷؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۸۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۲-۶۳.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص۱۳ تا۱۹.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۵؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص۱۳ تا۱۹.
- ↑ سبل الهدی و الرشاد، ج۳، ص۳۶۳-۳۶۴؛ عیون الأثر، ج۱، ص۲۳۰؛ وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۳۸، ۶۶۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۶۱؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۱۷۷-۱۸۱.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه ص ۹۴؛ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ عزوه به جنگهایی میگویند که پیامبر در آنها حضور داشت.
- ↑ سریه به جنگهایی گفته میشود که پیامبر در آن حضور نداشت و فرماندهی سپاه را به دیگری میسپرد.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ المحبر، ص۱۲۵-۱۲۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۶- ۱۷؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۹۲-۹۵؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۲۳۹-۲۴۰؛ الارشاد، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ المنتظم، ج۵، ص۶۶؛ کشف الغمة، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸؛ إمتاع الأسماع، ج۲، ص۵۰؛ ج۳، ص۳۳۶-۳۳۷؛ الإصابة، ج۴، ص۴۶۴-۴۶۷.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾«امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما برگزيدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ر.ک: مسند احمد، ج ۱ صفحات ۸۴، ۱۱۸، ۱۱۹ و ۱۵۲.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۵۵-۱۵۶. دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ فرهنگ شیعه ص ۹۵؛ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ ر.ک: اعیان الشیعة، ج ۱ ص ۴۲۱- ۳۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۳.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۹۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۵۵-۱۵۶.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
- ↑ الریاض النضرة، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۴۵.
- ↑ جامع الأحادیث، سیوطی، ج۱۳، ص۱۱۵.
- ↑ بحار الأنوار، ج۸۹، ص۴۰-۴۲.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۱.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۷، ص۵۵.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ الکافی، ج۱۵، ص۴۷۷؛ أنساب الأشراف، ج۵، ص۵۲۴-۵۲۶؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۳؛ أسد الغابة، ج۱، ص۳۵۷؛ الإصابة، ج۷، ص۱۰۷-۱۰۹؛ إثبات الهداة، ج۳، ص۴۱۳؛ الغدیر، ج۹، ص۱۲.
- ↑ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۳۲، ۱۳۳، ۱۸۳.
- ↑ الأخبار الموفقیات، ص۶۱۲.
- ↑ تاریخ المدینة المنورة، ج۳، ص۹۶۷؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۳.
- ↑ المناقب، این شهر آشوب، ج۲، ص۳۷۳.
- ↑ تاریخ المدینة المنورة، ج۳، ص۱۰۴۳؛ الطرائف، ج۲، ص۴۸۸.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۵۳.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه ۹۶ و ۹۷.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.
- ↑ کتاب الفتوح، ج۲، ص۴۶۶-۴۶۹.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۳؛ وقعة صفین، ص۱۳۱-۱۳۲.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۷-۵۸؛ العقد الفرید، ج۵، ص۹۴-۹۷.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ نهج البلاغة، ص۴۶۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۵، ص۸۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۲-۳۴۶؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۶۹.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای ۲۵، ۲۷، ۳۰، ۶۹ و حکمت ۲۵۳.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص ۳۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۷؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶؛ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام علی بن ابیطالب»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص ۳۹۲-۴۲۱.