رفتار با فرزندان
سیره معصومین در ارتباط با فرزندان
دوره کودکی
نظافت کودک
در اسلام به پاکیزگی فراوان توصیه شده است و حتی آن را جزئی از ایمان شمرده است. امام رضا(ع) فرمود: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ التَّنَظُّفُ»[۱]؛ «پاکیزگی از اخلاق پیامبران است». اگر کسی نظافت را رعایت نکند، از اخلاق انبیا دور است. یکی از موارد رعایت نظافت نظافت در دوران کودکی است که توصیههای خاصی از معصومین(ع) در این زمینه به دست ما رسیده است. پیامبر خدا(ص) فرزند را به «گل» تشبیه کرده و فرموده است: «إِنَّ الْوَلَدَ الصَّالِحَ رَيْحَانَةٌ مِنْ رَيَاحِينِ الْجَنَّةِ»[۲]؛ «همانا فرزند صالح، گلی است از گلهای بهشت». تشبیه کودک به «گل» از آن جهت است که کودک همانند گل دارای جسم ظریف و طبع لطیف است؛ طبعی همراه با طراوت و شادابی تا زمانی این طراوت و زیبایی در گل وجود دارد که دست نوازش باغبان در خدمت آن گل باشد و موانع رشدش را برطرف و زمینه مناسب پرورش آن را فراهم سازد. کودک نیز چنین است که نیاز به مراقبت ویژه دارد و باید به نیازهای او پاسخ گفت. پدر و مادر نقش اصلی تربیت کودک را دارند باید در مراقبت و نگهداری فرزند نهایت تلاش خود را به کار گیرند. پدر و مادر باید در نظافت و بهداشت کودک کمال دقت را به عمل آورند؛ چراکه کودک مانند «گل بهاری» است و نیاز به آبیاری و باغبانی مستمر دارد. نظیر گلی که در میان باغچه است و اگر به آن رسیدگی نشود و زمینه رشد مناسب او فراهم نشود، به زودی پژمرده میگردد و به تدریج از بین میرود. کودک نیز همواره نیازمند به نظافت و توجه است تا زمینه رشد جسمی و روحی هر چه بهتر او فراهم گردد.
سیره معصومین(ع) بر پاک نگه داشتن کودک بوده است. از «صفیه»، عمه رسول خدا(ص) نقل شده است: هنگام ولادت امام حسین(ع)، من به فاطمه زهرا(س) یاری میرساندم. وقتی کودک متولد شد، پیامبر(ص) فرمود: ای عمه! فرزندم را نزدم بیاور. عرض کردم: یا رسول الله! من هنوز او را پاکیزه نکردم. فرمود: عمه! مگر تو میخواهی او را تطهیر کنی؟ خدای تبارک و تعالی وی را پاکیزه کرده است. در این روایت به طهارت نوزاد هنگام ولادت توجه شده است؛ چراکه از همان آغاز تولد باید بچه را شستوشو داد و پاکیزه نمود. این کار باید در طول زندگی کودک ادامه یابد. لباس نوزاد، تغذیه نوزاد، جای خواب نوزاد، خوراک و پوشاک او همه باید تمیز باشند. رعایت بهداشت علاوه بر این که در جسم کودک اثر دارد و از بروز بیماریهای مختلف پیشگیری میکند، به لحاظ اخلاقی و تربیتی نیز آثار مثبتی بر او میگذارد.[۳].
پوشش کودک
اولین نیاز کودک بعد از ولادت، نیاز به لباس و پوشش است که در سیره معصومین(ع) به جامه سفید برای کودک سفارش شده است. امام رضا(ع) از پدرانشان و از علی بن الحسین(ع) و ایشان از اسماء بنت عمیس روایت کردهاند که وی گفت:من قابله فاطمه زهرا(س) بودم، وقتی حسن(ع) به دنیا آمد، پیامبر خدا(ص) فرمود: ای اسماء، فرزندم را بیاور. نوزاد را در پارچه زردی پیچیدم و نزد ایشان بردم. پیامبر(ص) فرمود: مگر به شما نگفتم که نوزاد را در لباس زرد نپیچید؟[۴]. اسماء در زمان تولد امام حسین(ع) که خود قابله فاطمه(س) بوده نیز نظیر این داستان را حکایت میکند. اسماء میگوید: یک سال پس از ولادت امام حسن(ع)، به دنیا آمد و پیامبر(ص) فرمود: فرزندم را بیاور. او را در جامه سفیدی پیچیدم و نزد آن حضرت بردم[۵]. طبق این روایت، رنگ سفید لباس نوزاد، مورد پسند پیامبر اکرم(ص) بوده است؛ زیرا حضرت از پارچه زرد نهی کرد و لباس امام حسن(ع) را کنار گذاشت، ولی وقتی او و برادرش حسین(ع) را با پارچه سفید پوشانیدند، چیزی نگفت. این نشان میدهد که بهتر است لباس نوزاد سفید باشد.
نجمه، مادر امام رضا(ع) درباره ولادت و پوشانیدن پارچه سفید به وی میگوید: چون حضرت رضا(ع) به دنیا آمد، دستهایش بر زمین گسترده و سرش به طرف آسمان بلند بود و لبانش حرکت میکرد؛ گویا سخن میگفت. پدرش موسی بن جعفر(ع) وارد شد و به من فرمود: مبارک باد بر تو کرامت پروردگارت ای نجمه! او را در پارچه سفیدی پیچیدم و امام(ع) در گوش راست (نوزاد) اذان گفت و در گوش چپ اقامه، و آب فرات خواست و آن را به سقف و اطراف دهان نوزاد مالید و پس از آن او را به من بازگرداند و فرمود: او را بگیر که نماینده خداوند متعال در زمین است[۶].[۷].
گفتن اذان و اقامه در گوش کودک
از آداب اسلامی در هنگام ولادت فرزند که در سیره معصومین(ع) آمده است، خواندن اذان و اقامه در گوش فرزند است. به روایت اسماء بنت عمیس رسول خدا(ص) هنگام تولد امام حسن و امام حسین(ع) این کار را انجام داد. او میگوید: حسن(ع) را نزد پیامبر(ص) آوردم؛ «فَأَذَّنَ فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى وَ أَقَامَ فِي الْيُسْرَى»[۸]؛ «در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند». نظیر همین داستان را در ولادت امام حسین(ع) نیز نقل میکند و میگوید: «فَأَذَّنَ فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى وَ أَقَامَ فِي الْيُسْرَى»[۹]؛ «در گوش راست حسین(ع) اذان و در گوش چپش اقامه خواند». در بعضی روایات، به آثار تربیتی گفتن اذان و اقامه نیز اشاره شده است. در روایتی آمده است که اذان و اقامه، نوزاد را در برابر شیطان حفظ میکند. علی بن ابراهیم، از پدرش، از نوفلی، از سکونی، از امام صادق(ع) روایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَلْيُؤَذِّنْ فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى بِأَذَانِ الصَّلَاةِ وَ لْيُقِمْ فِي الْيُسْرَى فَإِنَّهَا عِصْمَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»[۱۰]؛ «هر کس صاحب نوزادی شد، باید در گوش راستش اذان نماز و در گوش چپش اقامه نماز بخواند؛ چون این کار، او را از وسوسههای شیطان نگه میدارد».
همانگونه که تربیت اغلب جنبه پیشگیری دارد و متربی را برای برخورد با فراز و نشیبهای زندگی آماده میسازد، گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد نیز این چنین است و به فرموده پیامبر اکرم(ص) نوزاد را در طول عمرش بیمه میکند. شیطان با این که از نیرنگهای زیادی برای گمراهسازی بشر بهره میگیرد، اما در صورت انجام این سنت نبوی، کمتر بر او مسلط میشود. طبیعی است که آشنایی نوزاد در نخستین روز زندگی با شهادت به رسالت و ولایت و شنیدن نام خدا و پیامبر(ص) و نماز، او را برای تعهد عملی در برابر آن ارزشها آماده میسازد. برعکس، اگر در همان لحظات بعد از ولادت او را با صدای ساز و آواز و رقص و امثال آن آشنا سازند، بیتردید آثار آن بر روح و روان وی باقی خواهد ماند. از اینرو، برای پیروی از سیره معصومین(ع) و تبعیت از آن بزرگواران، باید به این آداب دینی و اسلامی عمل کرد.[۱۱].
گام برداشتن کودک
بعد از زایمان و تهیه لباس برای نوزاد، باید او را تحنیک کرد؛ یعنی کام نوزاد را نخستین بار با خوراکیهای دنیا باز کند. برای «تحنیک»، باید مقداری آب باران یا آب فرات به دهان نوزاد ریخت و یا چیزی نظیر خرما و تربت امام حسین(ع) را در آب ریخته و آن را به دهان نوزاد بگذارند یا انگشت را آغشته به آنها کرده و کام کودک را باز کرد[۱۲]. در احادیث اسلامی و سیره پیشوایان دین، بر انجام این کار بسیار تأکید شده است. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «حَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِالتَّمْرِ، هكَذَا فَعَلَ النَّبِيُّ(ص) بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع)»[۱۳]؛ «کام فرزندانتان را با خرما بردارید؛ زیرا پیامبر(ص) با حسن و حسین(ع) چنین کرد». در روایت دیگر میفرماید: «حَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِمَاءِ الْفُرَاتِ وَ بِتُرْبَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ(ع) فَإِنْ لَمْ يَكُنْ فَبِمَاءِ السَّمَاءِ»[۱۴]؛ «کام فرزندانتان را با آب فرات و تربت امام حسین(ع) باز کنید و اگر میسر نبود، با آب باران این کار را انجام دهید».
از مجموع این روایات، مستحب بودن تحنیک با آب فرات و امثال آن فهمیده میشود؛ چنان که سیره معصومین(ع) نیز این گونه بوده است. تحنیک با چیزهایی که ذکر شد، آثار تربیتی بر جسم و روح کودک میگذارد؛ چراکه اولین تغذیه کودک از خوراکیهای دنیا، باید چیزی باشد که تأثیر جسمی و معنوی مثبت بر وی داشته باشد. تربت امام حسین(ع) ارزش معنوی زیادی دارد و نوزادی که کامش با آن برداشته شود، از ابتدا با برکت و معنویت امام حسین(ع) آشنا میگردد و انتظار میرود که انسان شایستهای بار آید. درباره آب فرات نیز امام صادق(ع) فرمود: «مَا أَظُنُّ أَحَداً يُحَنَّكُ بِمَاءِ الْفُرَاتِ إِلَّا أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[۱۵]؛ «گمان نمیکنم کام کسی را در کودکی با آب فرات بر دارند، جز آنکه محب ما اهل بیت(ع) خواهد شد». امام صادق(ع) درباره آب باران نیز روایتی از امام علی(ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «اشْرَبُوا مَاءَ السَّمَاءِ فَإِنَّهُ يُطَهِّرُ الْبَدَنَ وَ يَدْفَعُ الْأَسْقَامَ»[۱۶]؛ «آب باران بیاشامید چون بدن را پاک و بیماریها را بر طرف میکند. از اینروایات که فراوان هستند، تأثیر آب باران، آب فرات و تربت امام حسین(ع) بر جسم و روح کودک به خوبی درک میشود که باید طبق آن عمل کرد[۱۷].[۱۸].
نامگذاری کودک
در قرآن کریم آمده است که خداوند نام برخی از پیامبران را پیش از ولادتشان معین کرده است. درباره حضرت یحیی(ع) خطاب به حضرت زکریا(ع) میفرماید: ﴿يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا﴾[۱۹]. همچنین در مورد فرزندان حضرت ابراهیم(ع) آمده است: ﴿فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ﴾[۲۰]. بشارت زمانی اعلام شده است که اسحاق و یعقوبی به دنیا نیامده بودند. نامگذاری پیامبران(ع) پیش از تولد آنها، دلیل بر اهمیت نامگذاری فرزند است که نباید نسبت به آن بیتفاوت بود و بایستی نامهای نیکو برای فرزندان انتخاب نمود.
از سیره معصومین(ع)، اهمیت نامگذاری و انتخاب نام نیکو برای فرزند، نیز به خوبی استفاده میشود. آن بزرگواران نسبت به نامگذاری فرزندان خود، بسیار توجه داشتند و نام خوب برای فرزند انتخاب میکردند. اسماء بنت عمیس میگوید: که حسن(ع) را نزد پیامبر(ص) بردم. او را به فرمان خدا نامگذاری کرد. رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: آیا فرزندم را نامگذاری کردهای؟ گفت: در این کار بر شما سبقت نگرفتم. رسول الله فرمود: من هم در نامگذاری فرزندم، بر خدا پیشی نمیگیرم. ناگاه جبرئیل نازل شد؛ پس از ابلاغ سلام و تهنیت خدای متعال عرض کرد: یا رسول الله! خدا میفرماید: فرزندت را هم نام فرزند هارون، برادر موسی(ع) نامگذاری کن. فرمود: نام فرزند هارون چیست؟ گفت: «شبر». فرمود: زبان من عربی است. گفت: «حسن» نامگذاری کن. اسماء میگوید: او را حسن(ع) نامید[۲۱]. شبیه این روایت درباره نامگذاری امام حسین(ع) نیز نقل شده است که جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و نام او را از طرف خدای متعال آورد[۲۲].
از اینروایات دو نکته به دست میآید: اول اهمیت نامگذاری و دوم، انتخاب نام نیک؛ چراکه پیامبر(ص) از یک سو، نامی از سوی خود برای امام حسن(ع) تعیین نکرد و منتظر وحی ماند تا نام او از جانب حق تعالی معین گردید و از سوی دیگر، نام دیگری را که برای فرزند امام علی(ع) مناسب نبود، نپذیرفت. بعد از او پدر و مادر باید طبق فرهنگ دینی و شیعی نامی را برای دختر یا پسر انتخاب نمایند که مناسب و مایه عزت و افتخار فرزند باشد؛ به گونهای که هنگام صدا کردن فرزند به آن نام، آثار شرمندگی در چهرهاش ظاهر نشود.[۲۳].
تبریک نوزاد
از آداب دیگر دربارهٔ نوزاد که در سیره معصومین(ع) وجود دارد، دعا خواندن، تبریک گفتن و صدقه دادن است. تولد فرزند در خانواده، موجب شادابی پدر و مادر و بلکه همه بستگان میشود؛ چراکه هدف اصلی پدر و مادر از ازدواج این است که صاحب فرزند شوند. مادر، مدتها قبل از تولد فرزند، آماده میشود و برای حضور کودک زمینهسازی میکند. وقتی نوزاد به دنیا آمد، پدر و مادر به آرزوی دیرینه خود میرسند و سرور و خوش حالی، سراسر وجودشان را فرا میگیرد؛ از اینرو محفل جشن و سرور برگزار میکنند و آشنایان با هدیه و کادو، برای عرض تبریک نزد پدر و مادر آمده و اظهار شادمانی مینمایند. تبریک برای به دنیا آمدن فرزند، از رسوم کهن در تاریخ بشر محسوب میشود که اسلام نیز آن را پذیرفته و امضا کرده است. این عمل، در فرهنگ اسلام و سیره پیامبر(ص) اهل بیت(ع) جایگاهی ویژه دارد. هنگام ولادت هر یک از امامان معصوم(ع)، فرزندان و حتی شیعیان ایشان، این رسوم رعایت شده است. تبریک گفتن دوستان و شیعیان به یکدیگر به دلیل تولد فرزند، سابقه طولانی در تاریخ تشیع دارد. بر اساس شواهد معتبر تاریخی و روایی، در ولادت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) جبرئیل نازل شد[۲۴] و پیام خدا را با تبریک خدمت پیامبر اعظم(ص) ابلاغ کرد. همچنین دوستان و یاران پیامبر(ص) و ولادت فرزندانشان را تبریک گفتند[۲۵].
در روایات ما، زمان تبریک روز هفتم ولادت ذکر شده است. علی بن ابراهیم، از پدرش، از حسین بن خالد، نقل میکند: از امام رضا(ع) از زمان تبریک فرزند سؤال کردم. حضرت فرمود: هفت روز از ولادت حسن و حسین(ع) فرزندان علی(ع) گذشته بود که جبرئیل برای عرض تهنیت بر پیامبر(ص) نازل شد؛ یعنی هفت روز بعد از ولادت فرزند، زمان تبریک به والدین است[۲۶]. امام صادق(ع) ولادت فرزند را به یارانش تبریک میگفت و برایش دعا میکرد. محمد بن یحیی از احمد بن محمد، از محمد بن سنان، از ابیهارون مولی ابی جعده]] روایت میکند: من در مدینه همنشین امام صادق(ع) بودم. چند روزی خدمت آن حضرت نرفتم؛ وقتی مشرف شدم، فرمود: چند روزی است تو را ندیدم؟ عرض کردم: فرزندی برایم به دنیا آمده است. فرمود: خداوند مبارک گرداند[۲۷]. مردی از اصحاب امام صادق(ع) خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد: فرزندی برایم به دنیا آمده است. حضرت فرمود: «رَزَقَكَ اللَّهُ شُكْرَ الْوَاهِبِ وَ بَارَكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ رَزَقَكَ اللَّهُ بِرَّهُ»[۲۸]؛ «خداوند، سپاسگزاری بخشنده را روزیات کند و فرزندت را بر تو مبارک گرداند و او را برایت حفظ کند و تو را از نیکی او بهرهمند سازد».
انجام آداب تولد نوزاد مانند اسمگذاری، عقیقه، تبریک، دعا و امثال آن در روز هفتم، شاید به این دلیل باشد که گاهی، مادران هنگام زایمان آسیب میبینند و مشکلاتی برایشان پدید میآید که نمیتوانند به آسانی از جایشان بلند شوند. در این حال، اگر آشنایان و خویشاوندان به خانه آنها بیایند، بیشک با وضعیت نامناسبی که دارند، اذیت میشوند و در برابر آشنایان احساس شرمندگی میکنند. از اینرو، در روایات اسلامی برای این که مشکلی برای خانوادهها پیش نیاید، فرمودهاند بعد از روز هفتم که مادر نوزاد، تا حدودی به حال عادی بر میگردد، زمان دید و بازدید و تبریک آغاز شود. ناگفته نماند که این کار خالی از اثر تربیتی نیست؛ چراکه اگر اقوام و دوستان نزد مادر بچه بیایند، بچه را هم میبینند و دست به سر و صورت وی میکشند. بچهای که هیچ آشنایی با این دنیا ندارد و اولین روز ورودش به این جهان است، ممکن است در اثر تماس افراد مختلف با او، به لحاظ جسمی و روانی آسیب ببیند که دید و بازدید پس از چند روز، بیشک این آسیبها را نخواهد داشت.[۲۹].
دعا برای کودک
دعای پدر و مادر در مورد فرزند، از آغاز تا پایان زندگی او مؤثر خواهد بود؛ از اینرو در متون دینی توجه زیادی به آن شده است. قرآن کریم به عنوان مهمترین متن دینی، موارد فراوانی از دعای مادر را حتی قبل از تولد فرزند از زبان پیامبران یادآور شده است. آدم و حوا(ع) پس از آنکه از تولد فرزند مطمئن شدند، برایش دعا کردند: ﴿فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[۳۰]. آدم و حوا(ع) با هم عهد کردند که اگر خدا به آنها فرزند صالحی عنایت کرد، شکر او را انجام دهند و در برابر این نعمت الهی، سپاسگزار باشند. همچنین حضرت ابراهیم(ع) در برابر نعمت فرزند، شکر خدا را به جا آورد[۳۱]. وی برای آنان و نسل بعد از خود دعا نمود و عاقبت به خیری آنها را از خدا خواست: ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾[۳۲].
به هر صورت، دعا و تبریک هنگام ولادت فرزند و پس از آن مستحب است و آثار تربیتی بسیاری برای کودک دارد. امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه، خالصترین مناجاتها را به جا آورده و برای خود و فرزندانش دعا کرده است: «اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى تَرْبِيَتِهِمْ وَ تَأْدِيبِهِمْ، وَ بِرِّهِمْ»[۳۳]؛ «پروردگارا! مرا بر تربیت و تأدیب و نیکویی به آنها (فرزندان) کمک کن». در فراز دیگر درباره فرزندان و کودکان میگوید: «وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَاراً أَتْقِيَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ لَكَ، وَ لِأَوْلِيَائِكَ مُحِبِّينَ مُنَاصِحِينَ»[۳۴]؛ «ایشان را نیکوکار و پرهیزکار از گناه و بینایان راه حق و شنوندگان سخن راست و فرمانبرداران خودت و دوستدارانت قرار ده».[۳۵].
صدقه برای کودک
صدقه دادن از کارهای مفید و با برکتی است که در اسلام تأکید بسیاری بر آن شده و یکی از عوامل سلامت انسان به حساب آمده است. این کار در هر زمان و مکان پسندیده است و در بعضی شرایط خاص، تأثیر بیشتری دارد. صدقه، یعنی دادن بخشی از مال و ثروت به برادر دینی به نیت کمک به او. یکی از مواردی که به صدقه دادن سفارش شده، هنگام تولد فرزند است. بدین طریق که موی سر نوزاد را بتراشند و برابر وزن آن، نقره یا طلا به قابله یا کسی دیگر صدقه دهد. امام صادق(ع) میفرماید: «يُحْلَقُ رَأْسُهُ وَ يُتَصَدَّقُ بِوَزْنِ شَعْرِهِ فِضَّةً، وَ يُبْعَثُ إِلَى الْقَابِلَةِ»[۳۶]؛ «روز هفتم سر نوزاد را باید تراشید و به اندازه وزن موها به قابله صدق داد»؛ چنان که پیامبر اسلام(ص) در روز هفتم ولادت امام حسن و امام حسین(ع) این کار را انجام دادند. آن حضرت به نقل از رسول خدا(ص) میفرماید: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَقَّ عَنِ الْحَسَنِ(ع) بِكَبْشٍ وَ عَنِ الْحُسَيْنِ(ع) بِكَبْشٍ وَ أَعْطَى الْقَابِلَةَ شَيْئاً وَ حَلَقَ رُءُوسَهُمَا يَوْمَ سَابِعِهِمَا وَ وَزَنَ شَعْرَهُمَا فَتَصَدَّقَ بِوَزْنِهِ فِضَّةً»[۳۷]؛ «پیامبر(ص) برای امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، هر کدام یک قوچ عقیقه کرد و مقداری از آن به قابله داد و سر آنها را در روز هفتم ولادت تراشید وسر و به وزن موی سر آنان، نقره صدقه داد». در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که فاطمه زهرا(س) سر فرزندانش را تراشید و به وزن موی سر آنان، صدقه داد: «إِنَّ فَاطِمَةَ(س) حَلَقَتْ ابْنَيْهَا وَ تَصَدَّقَتْ بِوَزْنِ شَعْرِهِمَا فِضَّةً»[۳۸]؛ «فاطمه(س) سر دو فرزندش حسن و حسین(ع) را تراشید و به وزن موی سر آنها، نقره صدقه داد».
درباره نتایج تربیتی این سنت نبوی نیز آثار زیادی در روایات ذکر شده است که نشان دهنده نقش تربیتی این سنت اسلامی است. سر تراشیدن و صدقه دادن به وزن موی سر نوزاد، بر جسم و جان او اثر مثبت دارد و او را از نظر روحی و معنوی آماده پذیرش دستورات دینی میکند؛ زیرا این کار پیروی از اولیای خدا، تبعیت از رفتار آن بزرگواران و احیای سنتهای الهی میباشد. اگر از روزهای نخستین ولادت فرزند، پدر و مادر به ارزشهای اسلامی توجه کنند و به آداب دینی عمل نمایند، بیتردید بر روح و روان کودک تأثیر میگذارد؛ چون انسان از نظر روانشناختی بلافاصله پس از تولد، قدرت درک و فهم مطالب را دارد و با مشاهده آنچه پیرامون او میگذرد، از آن تقلید میکند و آنها را به تدریج فرا میگیرد[۳۹]. افزون بر این، همانگونه که در بسیاری از احادیث آمده است، صدقه موجب سلامت بدن، طول عمر و افزایش روزی انسان میگردد و غضب پروردگار را دفع میکند[۴۰]. روشن است که این آثار، در صدقه دادن برای نوزاد نیز وجود دارد و آینده خوبی را برای فرزند رقم میزند. از سوی دیگر، تراشیدن سر نوزاد در بهداشت وی تأثیر فراوانی دارد؛ چراکه موهای سر نوزاد، در رحم مادر روییدهاند و باید زدوده شوند، تا به جای آن موهای تازهای بروید. رویش موی جدید هم با رشد بیشتری است و هم در زیبایی کودک مؤثر میباشد و ممکن به لحاظ روانی و تربیتی هم بیتأثیر نباشد.[۴۱].
عقیقه برای کودک
عقیقه از آداب اسلامی مهم در هنگام تولد فرزند است که باید والدین پس از ولادت فرزند، گوسفندی برای او عقیقه نمایند. در برخی احادیث آمده است که فرزند در گرو عقیقه است و اگر عقیقه نکنند، او در معرض آسیبها و انواع بلاها قرار میگیرد. امام صادق(ع) میفرماید: «كُلُّ مَوْلُودٍ مُرْتَهَنٌ بِعَقِيقَتِهِ»[۴۲]؛ «هر مولودی در گرو عقیقه خود است». شاید به همین دلیل است که بعضی دیگر از روایات، عقیقه را واجب دانستهاند امام کاظم(ع) میفرماید: «الْعَقِيقَةُ وَاجِبَةٌ»[۴۳]؛ «عقیقه واجب است». بنابراین، پدر و مادر موظف به انجام این کار هستند و باید برای نوزاد عقیقه کنند، مگر این که فقیر باشند و نتوانند گوسفندی برای عقیقه تهیه نمایند[۴۴]. بر اساس سیره معصومین(ع) بهتر است که عقیقه در روز هفتم ولادت فرزند انجام گیرد؛ چنان که رسول خدا(ص) برای امام حسن و امام حسین(ع) در روز هفتم تولدشان عقیقه کرد[۴۵]. اسماء درباره رفتار پیامبر(ص) در ولادت امام حسن(ع) میگوید: چون روز هفتم ولادت امام حسن(ع) فرارسید، پیامبر(ص) دو گوسفند برایش عقیقه کرد و یک دینار و ران آن گوسفند را به قابله داد[۴۶]. نظیر این روایت درباره امام حسین(ع) نیز از اسماء نقل شده است[۴۷].
سیره و روایات بر انجام این سنت فراوان تأکید دارند، به گونهای که وقتی از معصومین(ع) سؤال کردند که در صورت ناتوانی والدین برای تهیه گوسفند، صدقه دادن به جای آن کفایت میکند یا نه، فرمودند: هر وقت قدرت پیدا کردند، عقیقه نمایند[۴۸]. حتی اگر پدر و مادر موفق به عقیقه برای فرزند نشدند، بر خود فرزند است که هر زمان قدرت پیدا کرد، آن را انجام دهد. عمر بن یزید میگوید: خدمت امام صادق(ع) عرض کردم: به خدا سوگند نمیدانم پدر و مادرم برایم عقیقه کرده است یا نه. آن حضرت به من فرمان داد که خود عقیقه را انجام دهم و من در حالی که پیرمرد بودم برای خود عقیقه کردم[۴۹]. آثار تربیتی عقیقه را میتوان از روایات مربوط به آن و به ویژه از دعاهایی که درباره آن وارد شده است، دریافت. در دعای عقیقه آمده است که گوشت، خون، استخوان و تمام وجود قربانی را در برابر جسم و جان کودک قرار دهد و برای تقرب به خدای متعال، ذبح کند[۵۰]. پدر و مادر این عمل را به عنوان شکرانه نعمت فرزند که خدا به آنها عنایت فرموده، انجام میدهند تا به خداوند تقرب جویند. عقیقه یک عمل عبادی است که نتیجه آن بیش از همه متوجه فرزند است و ثمرهاش به او میرسد؛ زیرا عقیقه از طرف کودک و به نیت او انجام میگیرد و در سلامت جسمی و روحی وی اثرگذار است، عقیقه، شیطان را از او دور میکند، خیر و برکت را در زندگی او زیاد میسازد و زمینه پذیرش تعالیم دینی را در روح وی فراهم میآورد[۵۱].[۵۲].
ختنه کودک
از دیگر آداب تولد فرزند که در سیره معصومین(ع) وجود دارد، ختنه کردن اوست که روایات زیادی در این باره وارد شدهاند. ختنه از سنتهای ابراهیم خلیل است که انبیای پس از او نیز بدان عمل کردهاند و پیامبر اسلام(ص) اهمیت ویژهای برای آن قائل شده است. ختنه باید در روز هفتم ولادت انجام شود؛ همانگونه که امام صادق(ع) فرمود: «اخْتِنُوا أَوْلَادَكُمْ لِسَبْعَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّهُ أَطْهَرُ وَ أَسْرَعُ لِنَبَاتِ اللَّحْمِ»[۵۳]؛ «پسرانتان را در روز هفتم پس از ولادت ختنه کنید؛ زیرا این کار سبب پاکیزگی و زود روییدن گوشت در بدنشان است». ختنه برای مسلمان واجب است و باید آن را در روز هفتم ولادت انجام دهد و اگر والدین آن را انجام ندادند، بر خود پسر واجب است هنگامی که بالغ شد، خود را ختنه کند. اگر غیرمسلمانی مسلمان شد، ختنه بر او نیز واجب است[۵۴]. در روایت آمده است: «الْخِتَانُ سُنَّةٌ لِلرِّجَالِ مَكْرُمَةٌ لِلنِّسَاءِ»[۵۵]؛ «ختنه فقط برای مردان لازم است».
ختنه، آثار بهداشتی و تربیتی بسیاری برای فرزند دارد و بیتفاوتی به آن، پیامدهای منفی فراوانی دارد که تا ابد دامنگیر فرزند خواهد بود. از آثار بهداشتی ختنه این است که از بیماریهای خطرناکی مانند سرطان آلت، پروستات و عفونتهای مجاری ادرار جلوگیری میکند. بر اساس نظریات پزشکی، ختنه برای تندرستی، تنفس و سلامت زیست مفید است و سبب میشود تا عمل زناشویی بهتر و با لذتتر انجام گیرد[۵۶]. بنابراین، ختنه دارای آثار سودبخش بسیاری برای کودک است که اگر به موقع انجام نگیرد، مشکلات جبرانناپذیری برایش پدید میآید. پدران و مادران نباید در این باره غفلت بورزند و باید همان طوری که در روایات آمده، فرزند را در روز هفتم ولادت ختنه کنند.
نقش تربیتی ختنه، از دعاهای وارد شده درباره آن و همچنین از روایاتی که فایدههای ختنه را ذکر کردهاند، قابل درک است. امام صادق(ع) فرمود: هنگام ختنه بچه این دعا[۵۷] را بخوانید: «خدایا! این سنت تو و سنت پیامبر(ص) توست و هم پیروی از تو، کتاب تو و پیامبر(ص) توست. به اراده و خواستهات، فرمانبردار چیزی هستم که خواستی و حکمش را استوار دانستی و دستوری که اجرایش را خواستار شدی و سوزش آهن را به او چشاندی که تو بهتر از من به آن آگاهی، بارالها! از گناهان پاکیزهاش فرما و عمرش را طولانی کن و بدیها را از بدنش برطرف نما و دردها را از تنش دورگردان و بر توانگریاش بیفزا و نیازمندی را از او دور گردان؛ زیرا تو دانایی و ما نادان»[۵۸]. در این دعا، ختنه به عنوان دستور خدا و سنت رسول خدا(ص) یاد شده است که احیای سنت اسلامی است و دارای پاداش و تأثیر بر جسم و جان کودک میباشد. در این دعا، همچنین طهارت فرزند از گناه، طول عمر و سلامت وی از آفتهای درونی و بیرونی خواسته شده است که در سرنوشت فرزند نقش بسزا دارند؛ زیرا عمل به این سنت نبوی، کودک را در برابر آسیبها بیمه میکند و در طهارت جسم و روح او مؤثر میباشد. طبق فرموده پیامبر خدا(ص) اگر کودک ختنه نشود، زمین در اثر ادرار او به ناله میآید و تا چهل روز پاک نمیشود[۵۹].[۶۰].
آموزش عبادت به کودک
با مطالعه آیات و روایات، اهمیت نماز بر کسی پوشیده نخواهد ماند و آنچه مهم است، انجام آن در زمان معین است که ارزش بسیار دارد. امام علی(ع) به امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «أُوصِيكَ يَا بُنَيَّ بِالصَّلَاةِ عِنْدَ وَقْتِهَا»[۶۱]؛ «فرزندم! تو را به خواندن نماز در اول وقت سفارش میکنم». درباره کودکان نیز دستوراتی از معصومین(ع) آمده است که باید آنها را از سنین کودکی به نماز خواندن عادت داد. رسول خدا(ص) فرمود: «أَدِّبْ صِغَارَ أَهْلِ بَيْتِكَ بِلِسَانِكَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الطَّهُورِ»[۶۲]؛ «فرزندان کوچک را با زبان خود، به نماز و وضو عادت دهید». در این روایت به طور مطلق دستور به تربیت دینی فرزندان کوچک به نماز و طهارت داده شده است. کودک را باید با زبان کودکانه دعوت به نماز کرد تا برای او قابل فهم باشد، نه با زبان پیچیده یا پرخاشگرانه که وی را به لجاجت و نافرمانی وادارد. در احادیث اسلامی آمده است که در سنین معینی مانند شش و هفت سالگی، فرزندان را به نماز امر کنید. پیامبر(ص) فرمود: «مُرُوا صِبْيَانَكُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا كَانُوا أَبْنَاءَ سِتَّ سِنِينَ»[۶۳]؛ «فرزندان خود را در شش سالگی به نماز دستور دهید».
عبدالله بن فضالی از امام باقر یا امام صادق(ع) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «هرگاه بچه به سه سال رسید، هفت مرتبه کلمه توحید را بگوید. وقتی سه سال و هفت ماه و بیست روزش تمام شد، هفت بار بگوید محمد(ص)، فرستاده خداست هنگامی که چهار سالش کامل شد، هفت بار درود بر پیامبر(ص) و آل پیامبر(ص) بفرستد. زمانی که پنج سالش به پایان رسید، از دست راست و چپش بپرسد؛ پس از آن رو به قبله بنشاند و سجده کند. شش ساله که شد، شستن دست و صورت را به او بیاموزد، آنگاه امر به نماز کند. هر زمان نه سالش تمام شد، وضو را به وی بیاموزد و اگر انجام نداد، تنبیه بدنی کند و همچنین نماز را به او یاد دهد و اگر اطاعت نکرد، کتک بزند. وقتی وضو و نماز را آموخت، خداوند پدر و مادرش را میبخشد»[۶۴]. نکته مهم تربیتی در این روایت، آن است که احکام اسلامی را به تدریج باید به کودک تعلیم داد، نه به صورت یکجا. پدر و مادر باید با پیروی از سیره اهل بیت(ع) دستورات الهی را به صورت گام به گام و با فاصله مناسب زمانی به کودکان تعلیم دهند تا آنها هم از یادگیری خسته نشوند و هم بتوانند آنچه را فرا میگیرند، تمرین کنند. نحوه آموزش معارف به کودکان نیز باید این گونه باشد که ابتدا خداشناسی، توحید و نبوت را آموزش دهند و سپس به سراغ احکام عملی بروند. همچنین از آموزش امور زندگی مانند شناخت دست راست و چپ نباید غفلت کرد. استفاده از تنبیه به عنوان یک روش در تربیت کودک نیز از روایت فهمیده میشود.[۶۵].
تشویق کودک به کار نیک
تشویق یکی از مهمترین روشهای تربیت کودک است و در آموزش و پرورش انسان کار بردی وسیع دارد. همه کارشناسان امور تربیتی و آموزشی به استفاده مناسب از اینروش توصیه میکنند؛ زیرا از راههای مؤثر در تقویت و تثبیت رفتارهای دینی فرزندان و ترغیب آنان به انجام کارهای خوب و شایسته است. اگر کودک کار مثبتی انجام داد، باید از او تشکر کرد و او را تحسین نمود. تشویق زبانی یا پاداش عملی، ایجاد انگیزه میکند و باعث میشود که کودک آن کار را تکرار کند و ادامه دهد. این روش در سیره اهل بیت(ع) وجود دارد و آن بزرگواران در برابر مشاهده کارهای نیک از طرف فرزندان، آنها را تحسین میکردند. محمد بن مسلم گوید: روزی ابوحنیفه خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: فرزندت موسی(ع) را دیدم که نماز میخواند، در حالی که مردم از مقابلش عبور میکردند و او آنها را نهی نمیکرد و این کار او نادرست است. امام صادق(ع) فرمود: موسی را صدا کنید. چون او به محضر پدر رسید، فرمود: فرزندم! ابوحنیفه میگوید: تو نماز میخواندی و مردم از برابر تو عبور میکردند و آنها را منع نمیکردی؟ عرض کرد: آری پدر جان، کسی که من برای او نماز میخواندم، از آنهایی که از برابرم میگذشتند به من نزدیکتر بود. خداوند میفرماید: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[۶۶].
راوی میگوید: همین که امام صادق(ع) این پاسخ را از فرزندش شنید، او را در آغوش کشید و به سینهاش چسبانید و فرمود: «بُنَيَّ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا مُودَعَ الْأَسْرَارِ»[۶۷]؛ «پدر و مادرم فدای تو باد ای گنجینه رازها». سیره پیامبر اسلام(ص) نیز بر تشویق و احترام به کودکان بوده است. هرگاه آن حضرت با کودکان رو به رو میشد، به آنان احترام میگذاشت و شخصیت آنها را گرامی میداشت. هنگامی که حضرت از سفر باز میگشت، کودکان به استقبالشان میرفتند و ایشان هم کودکان را بر مرکب سوار میکرد و آنان را نوازش میداد و به اصحاب میفرمود: آنان را با خود سوار کنید. پیامبر(ص) در حالی با یارانش به شهر باز میگشتند که هر کدام یکی از کودکان را با خود سوار کرده به همراه داشتند. این کار پیامبر(ص)، افزون بر این که احترام به کودکان بود، مهر و محبت آنها را نیز به او زیاد میکرد و به همین دلیل بسیاری از آن کودکان جزو یاران با وفای آن حضرت قرار گرفتند و در جنگها شرکت داشتند[۶۸]. روایت شده است که رسول خدا(ص) به استقبال رزمندگان جنگ موته رفت و عبدالله بن جعفر را که خردسال بود بر مرکب خویش سوار کرد و به دیگران نیز فرمود که کودکان استقبال کننده را بر مرکبهایشان سوار کنند[۶۹].[۷۰].
شرکت دادن کودک در مراسمهای مذهبی
شرکت دادن کودکان در مراسم مذهبی، از روشهای مؤثر آشناسازی آنان با ارزشهای اسلامی است؛ زیرا کودک با چشم خود صحنههای حضور مردم در مراکز دینی را مشاهده میکند و شیوه ابراز احساسات نسبت به بزرگان دین را فرامیگیرد. به ویژه، مشارکت کودک در نماز جماعت و بردن او در مسجد نقش اساسی در تربیت دینی او دارد؛ زیرا مسجد از جایگاه رفیعی در اسلام برخوردار است و نماد اسلام به شمار میرود. هر جا مسجدی مشاهده شود، یعنی آنجا محل سکونت مسلمانان است، مسجد، افزون بر این که محل اجتماع مسلمین و جایگاه وعظ و تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی امت اسلامی است، دارای ارزش معنوی نیز میباشد؛ و از اینرو همواره برای مردم قابل احترام بوده است. مسجد در اسلام، آداب ویژهای نیز دارد که زن و مرد مسلمان باید به آن آداب عمل کنند. به طور کلی، هرگونه بیاحترامی به مسجد، جایز نیست و نباید در مسجد انجام گیرد. یکی از کاربردهای مهم مسجد که بر کاربردهای دیگر آن غلبه دارد، نقش عبادی آن است. بلند شدن صدای اذان از بلندگوی مسجد، بیانگر فرا رسیدن وقت نماز است و مؤمنان با شنیدن اذان، جهت اقامه نماز به سوی مسجد میروند. رفت و آمد زن و مرد، کوچک و بزرگ، شاه و گدا به سوی مساجد، صحنههای زیبا و دیدنی را به وجود میآورد که برای هر انسان مؤمن و خداجو لذتبخش است. همراه بردن کودکان و نونهالان به مسجد و شرکت دادن آنها در نماز جماعت، از یک سو این صحنهها را جذابتر میکند و از سوی دیگر، تصویر این منظرهها را در ذهن آنان زنده نگه میدارد و موجب تشویق آنها به برپایی برنامههای دینی و به ویژه، نماز جمعه و جماعت میشود.
جریان مباهله، یکی از داستانهای زیبا و جالب قرآنی و تاریخی است که در زمان حیات رسول خدا(ص) واقع شد و تأثیر عظیمی بر نصارای بنینجران گذاشت. فاطمه زهرا(س) به عنوان فرزند رسول خدا(ص) در این ماجرای مهم به همراه فرزندان خردسالش، حسن(ع) و حسین(ع) در کنار پدر و شوهر بزرگوارش، شرکت کرد[۷۱]. همراه بردن فرزندان در روز مباهله، موجب شد که هیأت بنی نجران از تصمیم خود منصرف شوند و به صلح با رسول الله(ص) تن دهند. وقتی اسقف نجران، پیامبر(ص) و همراهانش را دید، وحشتی عجیب در قلبش پدید آمد و گفت: چهرههایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند تا کوه از جایش کنده شود، میشود. او رو به یاران کرد و اظهار داشت: اگر با این گروه مباهله کنید نسل یهود، تا ابد از روی زمین برچیده خواهد شد[۷۲]. این ماجرا سبب شد که در همان مکان، مسجدی به نام مسجد مباهله ساخته شود که امروز محل اجتماع مسلمانان است.[۷۳].
سلام دادن به کودک
معصومین(ع) هر جا به کودکان برخورد میکردند، به آنها سلام میدادند. در سیره رسول خدا(ص) آمده است که آن حضرت این کار را بارها انجام داد و همواره کودکان را نوازش مینمود. انس بن مالک میگوید: سیره رسول خدا(ص) این بود که هرگاه کودکان را میدید، به آنها سلام میکرد و سریع میگذشت[۷۴].[۷۵].
وفا به وعده کودکان
اگر انسان به کودک وعدهای داد، باید بدان عمل کند؛ وگرنه هم بدآموزی دارد و هم موجب یأس و ناامیدی او میشود. تکرار بدقولی، به شخصیت کودک صدمه میزند. کلب صیداوی از امام کاظم(ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «إِذَا وَعَدْتُمُ الصِّبْيَانَ فَفُوا لَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَرَوْنَ أَنَّكُمُ الَّذِينَ تَرْزُقُونَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ يَغْضَبُ لِشَيْءٍ كَغَضَبِهِ لِلنِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ»[۷۶]؛ «هرگاه به کودکان وعده دادید، بدان وفا کنید؛ زیرا آنها شما را روزی دهنده خود میبینند. خداوند به چیزی مانند زنان و کودکان خشمگین نمیشود». این روایت نشان میدهد که اگر به نیازهای کودکان توجه نشود و به وعدههایی که به آنها داده شده عمل نگردد، موجب خشم خدای متعال میشود.[۷۷].
سیره معصومین(ع) در ارتباط با فرزندان «دوره نوجوانی»
اهمیت تربیت فرزند در دوره نوجوانی
تربیت فرزند یک وظیفه دینی، اجتماعی و مهمترین تکلیفی است که بر عهده پدر و مادر نهاده شده است. آنها باید به این مهم توجه نموده و به مسئولیت خویش عمل نمایند. دوره نوجوانی فرزند، دوره استقلالخواهی او است؛ چراکه فرزندان در این سن و سال خود را مستقل از والدین میپندارند و تصور میکنند که میتوانند بر پای خود بایستند و زندگی خویش را اداره نمایند. در این دوران، پدر و مادر نباید احساسی مانند فرزند داشته باشند و او را به حال خود رها کنند. اگر آنان روش سکوت را انتخاب کند و شرایط پیش آمده برای فرزند در دوره نوجوانی را نادیده انگارند، به احتمال قوی وی دچار آسیب خواهد شد. عدم ارتباط والدین با نوجوان، موجب میشود که او به دوستان و همسالان خود روی آورد و در اثر اطلاعات نادرست دچار مشکلات جسمی و روانی گردد[۷۸]. پدر و مادر نباید کودک را در سنین نوجوانی به حال خود رها نسازند، بلکه باید بیش از گذشته مراقب آنها باشند و از هرگونه راهنمایی نسبت به وی دریغ نورزند. فرزند در سن و سال بلوغ بیش از هر زمان دیگر نیاز به مشاوره و راهنمایی پدر و مادر دارد. امام صادق(ع) در یک دستورالعمل کلی به همه پدران و مادران میفرماید: «بَادِرُوا أَحْدَاثَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ»[۷۹]؛ «پیش از آنکه گروه مرجئه[۸۰]؛ «جوانان شما را گمراه کنند، آنها را دریابید و به آنان حدیث بیاموزید».
گروه مرجئه در زمان امام صادق(ع) از فرهنگ خاصی تبلیغ میکردند که ضد معارف اهل بیت(ع) بود و نسل جوان را به دام خویش گرفتار مینمودند؛ و از اینرو، امام صادق(ع) که از تبلیغ آنان احساس خطر میکرد، دستورالعملی برای پدران و مادران صادر فرمود که البته به زمان خاصی اختصاص ندارد و در هر زمانی کاربرد دارد. این روایت، یک حکم کلی را بیان میکند که عبارت است از تعلیم و تربیت فرزندان در همه دورهها، به ویژه دوره نوجوانی و مراقبت از آنان در این مرحله از زندگی. این روایت از نظر خطاب نیز عمومیت دارد و همه اولیا، مربیان و به ویژه والدین را مخاطب قرار داده است.[۸۱].
مهر و محبت به فرزند
ذات انسان به محبت گرایش دارد و علاقهمند است که مورد مهر و احترام دیگران قرار گیرد. محبت به عنوان یک نیاز اساسی در نهاد آدمی نهفته است و تا پایان عمر وجود دارد. این نیاز فطری، در رفتار انسان و برخورد او با دیگران ظهور پیدا میکند. قرآن کریم به این نیاز نوجوان در قالب ابراز محبت با موسی بن عمران(ع) پاسخ گفته و وی را به عنوان متربی و فرد قابل تربیت مورد مهر و محبت قرار داده تا الگویی باشد برای همه اولیا و مربیان که به این نیاز فطری نسل جوان توجه کنند[۸۲]. خداوند به حضرت موسی(ع) فرمود: ﴿وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي﴾[۸۳]. اظهار محبت خداوند به موسی(ع) در واقع وی را برای انجام وظیفه نبوت آماده کرد و روحیه استقامت و پایداری را در او تقویت نمود؛ چنان که ایستادگی و مبارزه موسی(ع) در برابر طاغوت زمانش (فرعون) گواه بر این امر است. از این داستان قرآنی میتوان استفاده کرد که پرورش عواطف و روحیه محبتخواهی نسل جوان، او را برای رسیدن به اهداف عالی زندگی و اسلامی کمک میکند. خدای متعال، علت محبت به موسی(ع) را تربیت شخصیت وی بیان فرموده است. در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مهر و محبت به فرزند فراوان مورد تأکید قرار گرفته است. همانگونه که معصومین(ع) در گفتار خود بر مهرورزی به کودکان و فرزندان سفارش کردند، در رفتار خود نیز اهمیت آن را نشان دادهاند. سیره پیامبر اکرم(ص) با دخترش فاطمه زهرا(س) و همچنین با حسن و حسین(ع) دلیل روشنی بر این امر است.
از رسول خدا(ص) سؤال کردند که از میان زنان و مردان، چه کسانی نزد شما محبوب ترند؟ فرمود: «فَاطِمَةُ وَ زَوْجُهَا»[۸۴]؛ «فاطمه زهرا(س) و همسرش، علی(ع)». همچنین از عایشه نقل شده که علی(ع) از پیامبر(ص) سؤال کرد: کدام یک نزد شما محبوبتر هستیم، من یا فاطمه؟ فرمود: فاطمه(س) برای من محبوبتر و تو برایم عزیزتر هستی[۸۵]. این سخنان رسول خدا(ص) درباره علی(ع) و فاطمه(س) بیانگر عمق مهر و محبت او نسبت به آنان است. سؤال علی(ع) از محبت پیامبر(ص) نسبت به وی و فاطمه(س) بود، ولی آن حضرت محبت را به فاطمه(س) و عزت را به علی(ع) اختصاص داد. این نشان میدهد که رسول خدا(ص) نخواست دوستیاش با علی(ع) را پنهان کند. پیامبر(ص) در سخنی دیگر درباره فاطمه(س) فرمود: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِي»[۸۶]؛ «همانا فاطمه پاره تن من است. هر که او را به خشم آورد، مرا ناخشنود کرده است». همانگونه که پیامبر(ص) به دخترش فاطمه(س) محبت میورزید و او را پاره تن خود میخواند، با فرزندانش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز همان رفتار را داشت. ابن مسعود میگوید: پیامبر(ص) حسن و حسین(ع) را بر پشتش سوار میکرد و در حالی که حسن(ع) بر طرف راست و حسین(ع) بر طرف چپ آن حضرت سوار بودند، راه میرفت و میفرمود: «نِعْمَ الْمَطِيُ مَطِيُّكُمَا وَ نِعْمَ الرَّاكِبَانِ أَنْتُمَا، وَ أَبُوكُمَا خَيْرٌ مِنْكُمَا»[۸۷]؛ «خوب مرکبی است مرکب شما و شما هم خوب سوارهایی هستید». پیامبر(ص) افزون بر آنکه خود محبت فوق العادهای نسبت به حسن و حسین(ع) داشت، دیگران را نیز به دوستی آنان فرا میخواند و میفرمود: «مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِي»[۸۸]؛ «هر کس حسن و حسین(ع) را دوست بدارد، پس به تحقیق مرا دوست داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است». در کتاب عدة الداعی آمده است: «هرگاه صبح میشد، پیامبر(ص) دست بر سر فرزندان و نوههای خود میکشید و آنها را نوازش میکرد»[۸۹].
امام حسین(ع) از محبت قلبی خود نسبت به دخترش سکینه به راوی فرمود: «لعمرك انّني لاحبّ دارا *** تحلّ (تكون) بها سكينة و الرّباب»[۹۰]؛ «به جان تو قسم، خانهای را که سکینه و رباب در آن باشند، دوست میدارم». ابی عبدالله(ع) در عمل نیز علاقه عمیق خود را به سکینه کتمان نکرد و در رفتار با سکینه، به خصوص در مسیر مدینه تا کربلا به خوبی نشان داد که تا چه اندازه به او محبت دارد. آنگونه که در منابع تاریخی آمده است، امام حسین(ع) در سفر کربلا، همیشه سکینه را با خود داشت و شبها او را در آغوش میگرفت و دختر نیز در کنار پدر خواب راحت میکرد. به خاطر علاقه شدید سکینه به پدر بود که در وداع روز عاشورا بیش از دیگران گریه میکرد و دامن حسین(ع) را محکم گرفت و نمیخواست از پدر جدا شود[۹۱].[۹۲].
تکریم شخصیت فرزند
احترام به دیگران از مسائل مهم در فرهنگ اسلامی است که در متون دینی فراوان بر آن تأکید شده است؛ چراکه انسان در ذات خود، موجودی محترم است و مورد تکریم خدای متعال قرار گرفته است. خداوند میفرماید: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[۹۳]. کرامت انسان به دلیل تواناییهای جسمی و روحی انسان است که میتواند با بهکارگیری آنها در زندگی، به سعادت دنیا و آخرت دست یابد[۹۴]. علامه طباطبایی، کرامت انسان را به ارزشهای دینی او تفسیر میکند، نه به هیکل ظاهری وی و ایشان در این زمینه میگوید: بزرگداشت مردم نه این است که هر کار ناشایستهای از هر که دیدی لب فرو بندی و بگذری یا در مجلسی که همه اهل آن مجلس خلاف شرافت انسانی رفتار میکنند یا عملی را مخالف مقررات دینی انجام دهند، با آنان آمیزش کنی و از ترس رسوایی همرنگ جماعت شوی؛ زیرا احترام مردم در حقیقت احترام شرافت انسان و مزیت دینی و اخلاقی آنان است، نه احترام هیکل و اندامشان. اگر شخصی شرافت انسانی و مزیت دینی خود را از بین ببرد، دلیلی برای بزرگداشت وی وجود ندارد[۹۵].
انسان تا زمانی دارای کرامت است و احترام دارد که به ارزشهای اسلامی احترام بگذارد و در غیر این صورت، هیچگونه کرامت و احترامی ندارد. سیره پیامبر اسلام(ص) همواره بر احترام به مردم و به ویژه فرزندان بوده است. در سیره هیچ کس به اندازه سیره رسول الله(ص)، احترام به انسانها و ادبی برخاسته از عمق جان به چشم نمیخورد. او حتی در برابر کافران و مشرکان نیز با نهایت احترام و ادب سخن میگفت و رفتار منطقی همراه با مدارا داشت. این رفتار، بیشک یکی از عوامل موفقیت چشمگیر آن حضرت در مدت اندکی رسالتش بوده است خداوند در این باره خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: ﴿وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[۹۶].
خداوند در یک دستورالعمل عمومی به همه مردم میفرماید: ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾[۹۷]. هر چند این فرمان در خصوص تعلیم و تربیت صادر نشده، ولی بیتردید شامل فعالیتهای آموزشی و پرورشی نیز میشود؛ زیرا رفتار شایسته در حوزه خانواده و آموزش و پرورش نسبت به هر جای دیگری اولویت دارد. بر این اساس، تحقیر هر مسلمان، حتی فرزندان کوچک از نظر اسلام ممنوع است و پدر و مادر حق ندارند شخصیت فرزند را کوچک شمارند و نسبت به او اهانت و بیحرمتی روا دارند. این کار، افزون بر آنکه معصیت است، فرزند را به مخالفت و انتقامجویی وا میدارد؛ از اینرو، رسول خدا(ص) همگان را از تحقیر مؤمن نهی فرموده و میفرماید: «لَا تُحَقِّرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ صَغِيرَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ كَبِيرٌ»[۹۸]؛ «مبادا! فردی از مسلمانان را کوچک شمرده، تحقیر نمایید؛ چراکه کوچک در نزد خدا بزرگ است». طبق این روایت، تحقیر فرزند توسط والدین هر چند به ظاهر ناچیز است، اما هم حرام است و هم به لحاظ تربیتی، پیامدهای نامطلوبی برای وی به همراه دارد.[۹۹].
ایجاد فضای مناسب برای تربیت فرزند
پدر و مادر باید در محیط خانه فضایی ایجاد کنند که آماده تربیت و ایجاد معنویت باشد تا فرزند با قرار گرفتن در آن فضا، خود به عبادت و کارهای نیک ترغیب شود. محیط زندگی در دوره نوجوانی نقش اساسی در تربیت فرزند دارد و کودک آنچه میبیند، فرامیگیرد. در نخستین روزهای زندگی نیز قدرت یادگیری در نوزاد وجود دارد و از محیط پیرامون خود آگاه است. اگر کودک در محیط آلوده و فضای به هم ریخته و غیر اخلاقی قرار گیرد، رنگ و بوی آن را به خود میگیرد و در نتیجه، فردی نامتعادل و نابهنجار پرورش مییابد. برعکس، اگر فضای آرام و معنوی همراه با دعا و نماز و کارهای نیک در منزل حاکم باشد، آموزههای دینی در روح و روان کودک نفوذ کرده، فردی مؤمن و متقی بار میآید. وظیفه پدر و مادر نسبت به فرزند بسیار مهم و سنگین است و باید محیط خانه را به آوای قرآن، عبادت، مناجات و احسان به مؤمنان مزین سازند. محیط منزل باید کانون عواطف، محبت، اخلاق و تربیت باشد تا فرزندی که در آن بزرگ میشود، با کارهای خیر آشنا گردد. همه دستاندرکاران امور تربیتی معتقدند که قبل از هر چیز، فضای خانواده است که در تربیت فرزندان اثرگذار میباشد.
آیات قرآن و سیره معصومین(ع) نشان دهنده اهمیت زمینهسازی برای تربیت درست فرزندان است. امام علی(ع) در توصیههای تربیتی شان به امام حسن(ع) این روش را به خوبی به کار بسته و از آن بهره برده است. ایشان پیش از آغاز سخن، به منظور ایجاد فضای مناسب تربیتپذیری و آمادهسازی فرزند برای دریافت دستورالعملهای تربیتی، مانند یک پدر و مربی دلسوز، اوصافی را برای خود و متربی بیان میدارد تا مخاطب را هر چه بیشتر برای پذیرش دستورات تربیتی آماده سازد. امام علی(ع) به بیان هفت صفت برای خود، به عنوان مربی و چهارده ویژگی برای فرزند، به عنوان متربی ذکر میکند که سبب ایجاد پیوند عمیق و صمیمی میان مربی و متربی میگردد: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً»[۱۰۰]؛ «از پدری رو به فنا، اعتراف کننده به گذشت زمان که عمری پشت سر گذاشته، در سپری شدن دنیا چارهای ندارد و فردا از دنیا کوچ خواهد کرد». بیشک توصیههای چنین مربی دلسوزی در قلب متربی جای خواهد گرفت و شخصیت او را متحول خواهد کرد. از سوی دیگر، اوصافی را برای متربی بیان میدارد: «إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا يُدْرِكُ السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ الْأَيَّامِ وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ»[۱۰۱]؛ «به جوانی با آرزوهای بلند که در مسیر رفتگان قدم بر میدارد، در معرض بیماریها، تحولات پر فراز و نشیب روزگار، اسارت مرگ و شهوتهای طغیانگر قرار گرفته است». طبیعی است که چنین فردی نیاز شدید به تربیت دارد و باید بر اساس آموزههای دینی و اخلاقی پرورش یابد. از آنجا که این اوصاف، اختصاصی به معصوم ندارند و همه مربیان و متربیان را در بر میگیرند. پس میتوان نتیجه گرفت که ایجاد فضای مناسب تربیتی در هر زمان و مکانی، تربیت را آسانتر میکند.[۱۰۲].
الگودهی به فرزند
نخست خود پدر و مادر باید به عنوان الگوهای مناسب تربیتی نسبت به فرزندان ایفای نقش کنند و سپس رهبران دینی و به خصوص معصومین(ع) را به عنوان الگوهای جاوید و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی انسان معرفی نمایند. الگودهی از روشهای کارساز و مؤثر در فرایند تربیت است که متربی سعی میکند تا خود را با کسی که او را برتر میداند، در گفتار و رفتار، منطبق سازد. الگوپذیری در واقع بر اساس کمالطلبی انسان صورت میگیرد که یک گرایش فطری در نهاد بشر است. هر قدر الگوی ارائه شده از کمالات بیشتری برخوردار باشد، بیشتر مورد توجه متربی واقع میشود و او بیشتر سعی میکند خود را با او هماهنگ سازد. ساختار وجودی انسان به گونهای است که همواره تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار دارد و به نوعی از آنها متأثر میشود. این تأثیرپذیری یک امر ذاتی و فطری است که به سرشت و شالوده وجودی انسان بر میگردد. انسان در هر شرایط، با عواملی بیرون از وجود خود روبهرو است که بر جسم و روح او اثر گذارند.
الگوپذیری انسان، از محیط خانواده آغاز میگردد و سپس در مدرسه و اجتماع ادامه مییابد. روی آوردن انسان به الگوها و همانندسازی خود با آنان، از دوره کودکی آغاز و در دورههای نوجوانی و جوانی به بالاترین سطح خود میرسد. الگوپذیری در تمام ابعاد زندگی، از نوع لباس و اصلاح موهای سر تا مسائل فکری و اعتقادی، نمود پیدا میکند. آنچه در این زمینه مهم است، انتخاب آگاهانه و عالمانه الگوها است. انسان باید الگویی را در زندگی برگزیند که پیروی از آن مایه عزت و سربلندی او در دنیا و آخرت باشد. قرآن کریم از این نوع الگوها با نام «اسوه حسنه» یاد کرده است. «اسوه حسنه» یعنی الگویی نیکو در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی. خدای متعال دو شخصیت بزرگ را به عنوان اسوه حسنه به مردم معرفی نموده است: یکی حضرت ابراهیم خلیل(ع) است که قرآن درباره او میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۱۰۳]. دومین اسوه حسنه، پیامبر اسلام(ص) است: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۱۰۴].
پیروی از سیره و رفتار رهبران الهی و اقتدا به آنان، انسان را به خدا نزدیک میکند. و از هر گونه انحراف فکری و اخلاقی دور میدارد. شخصیت رسول خدا(ص) الگویی همیشه زنده و جاوید در طول تاریخ و یگانه رهبر و پیشوای همه بشریت، به ویژه مسلمانان است که اکنون نیز به عنوان یک اسوه حسنه و سرمشق ماندگار، فراتر از محدودیتهای زمان و مکان میدرخشد. سیره و رفتار آن حضرت در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی، رهگشای راهیان حق و حقیقت است. وجود پیامبر اکرم(ص) مانند اقیانوس بیکرانی میماند مملو از خوبیها و فضایل انسانی است که هر کس میتواند به اندازه استعداد و توان خود، از آن توشهای برگیرد. امام علی(ع) درباره پیروی از پیامبر اکرم(ص) به مردم دستور داده است: «اقْتَدُوا بِهُدَى نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَصْدَقُ الْهُدَى وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَى السُّنَنِ»[۱۰۵]؛ «از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است. رفتارتان را با روش پیامبر(ص) تطبیق دهید که هدایتکنندهترین سنتها است». در جای دیگر نیز میفرماید: «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا وَ كَثْرَةِ مَخَازِيهَا وَ مَسَاوِيهَا»[۱۰۶]؛ «برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام(ص) را اطاعت نمایی تا راهنمای خوبی در شناخت بدیها و عیبهای دنیا و رسواییها و زشتیهای آن برای تو باشد». امام علی(ع) در ادامه میفرماید: «فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ(ص) فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى»[۱۰۷]؛ «پس به پیامبر(ص) پاکیزه و با برکت اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای همه جویندگان راه حق».[۱۰۸].
توجه به نیازهای فرزند
از شیوههای تربیت فرزند، توجه به نیازهای او و تأمین آن نیازها است. توجه به نیازهای فرزند همواره مورد تأکید اسلام بوده و هست. افزون بر احادیث، سیره رفتاری معصومین(ع) نیز بر اهمیت و ضرورت آن در همه دورههای سنی فرزند تأکید دارد. فرزند از همان روزهای نخست زندگی، نیازهای زیادی دارد که به موازات رشد کودک، نیازهای وی نیز رو به فزونی میگذارد. پس از دوره کودکی آنچه بیشتر جلب توجه میکند، نیازهای اقتصادی و مالی فرزند است. از اینرو، تأمین نیازهای مالی فرزند در دوره نوجوانی، موضوع مهمی است که باید به آن توجه نمود. فرزندان مانند همه مردم در زندگی خویش احتیاجهای مالی دارند که توجه خانواده به آنها ضروری مینماید. نیازهای مالی فرزندان را نمیتوان در قالب خاصی قرار داد؛ زیرا نیازهای عام آنها زمان معینی ندارد و هر روز برای رفتن به مدرسه، شرکت در گردشهای گروهی، دیدار دوستان، تهیه وسایل آرایشی و امثال آن، نیازمند منابع مالی هستند که انتظار تأمین آن را از خانواده دارند. قرآن کریم پدران و مادران را اینگونه توصیه میکند: ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ﴾[۱۰۹].
این توصیه خداوند، عام است و همه فرزندان و هر نوع سفارش از جمله کمکهای مالی را در بر میگیرد. در روایات معصومین(ع) درباره انفاق به فرزندان، فراوان تأکید شده است. پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «و ما أطعمت ولدك فهو لك صدقة»[۱۱۰]؛ «و هر غذایی که به فرزندت میدهی صدقه است». امام صادق(ع) در مورد نفقه میفرماید: انسان باید نفقه پدر و مادر، فرزندان و همسر را پرداخت کند[۱۱۱]. از آیات، روایات و سیره معصومین(ع) به دست میآید که در صورت نیازمندی فرزند، پدر و مادر باید آنها را از نظر اقتصادی پشتیبانی کنند. عقل و عرف جامعه نیز این مطلب را تأیید میکند که پدران و مادران بایستی از فرزندان دستگیری کنند و از کمکهای لازم به آنان دریغ نورزند. فرزند نیاز به تفریح، گشت و گذار و سرگرمی دارد و میخواهد با آسایش بیشتری زندگی کند. او انتظار دارد که خانواده وسایل بهتر، خانه بهتر، لباسهای نو و مُد روز و غذاهای مناسب برایش تهیه نماید. خانواده باید به این خواسته فرزند، اگر بیش از توان آنها نباشد، توجه نماید زمینه بهتر زیستن فرزند را فراهم سازند؛ چراکه فرزندان، پاره تن آدمی هستند و فراهم ساختن نیازهای رفاهی آنان در واقع، کمک به خویشتن است. دریغ کردن از کمکهای مالی به فرزندان، عوارض ناگوار روحی و روانی را به دنبال دارد که قابل جبران نیست و گاه موجب سرافکندگی جوانان در میان دوستان و جامعه میشود[۱۱۲]. معصومین(ع) نیازهای مشروع و متعارف فرزندان را تأمین میکردند و به آنها توجه کامل داشتند. پیامبر اکرم(ص) وقتی از نیاز دخترش فاطمه زهرا(س) به خدمتکار آگاه شد، کنیزی را در اختیار او گذاشت تا در امور خانه به وی کمک نماید[۱۱۳].
دختران بیش از پسران نیازمند لوازم رفاهی و آسایشی هستند و توجه به نیازهای آنان، اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا دختران از یک سو با داشتن نیازهای مختلف، خودشان قادر به تأمین آنها نیستند و از سوی دیگر دارای احساسات زیادتری هستند و اگر به نیازهای آنان توجه نگردد، به شدت متأثر میشوند. از اینرو، خداوند به زنان و دختران، توجه و مهربانی ویژهای داشته است. پیامبر(ص) میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْإِنَاثِ أَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ»[۱۱۴]؛ «به درستی خدای تبارک و تعالی بر زنان مهربانتر است نسبت به مردان؛ زیرا زنان و دختران عواطف شدیدتری نسبت به مردان و پسران دارند». دختر جوان مانند گل زیبایی است که نیاز به حراست و پرورش دارد و باغبان باید همیشه آن را آبیاری کند و موانع رشد آن را برطرف سازد تا به ثمر برسد. خانواده نیز نسبت به تربیت فرزند و به ویژه دختر، مانند باغبانی است که همواره باید نیازهای جسمی و روحی او را برطرف کند و وسایل آسایش وی را فراهم سازد.
شاید بر این اساس بود که خداوند، سرپرستی مریم را به زکریا واگذار کرد تا نیازهای او را تأمین و از وی حراست نماید. ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾[۱۱۵]. افزون بر این، خود خداوند به مریم روزی میداد؛ چنان که در ادامه آیه میفرماید: هر زمان زکریا وارد محراب مریم میشد، غذای مخصوصی در آنجا میدید. از او پرسید: ای مریم! این را از کجا آوردهای؟ گفت: این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بیحساب روزی میدهد. این داستان نمونهای است از عنایت خاص خداوند به مریم به عنوان یک دختر جوان که نیازهای گوناگون دارد و حق تعالی تأمین آن را عهدهدار گشته است. بنابراین، خانوادهها تا آنجا که میتوانند باید به خواستههای معقول جوانان پاسخ دهند و آنها را برآورده نمایند. این کار از یک طرف، وظیفه دینی و اسلامی خانوادهها است که باید به اعضای خانواده، خویشاوندان و بستگان رسیدگی کنند و از طرف دیگر یک نوع پرورش و شکوفاسازی شخصیت فرزند است؛ زیرا با ابراز محبت پدر و مادر و تأمین نیازهای مالی و رفاهی فرزند، رابطه او با خانواده قویتر و محکمتر میشود و در مسیر انحراف قرار نمیگیرد.[۱۱۶].
سیره معصومین(ع) در ارتباط با فرزندان «دوره جوانی»
دوره جوانی، مهمترین مرحله زندگی و بهار عمر انسان است. انسان در این دوره شخصیت خود را تکمیل میکند و به لحاظ فکری و اعتقادی باورها و اندیشههای خود را شکل میدهد. پدر و مادر پس از سالها رنج و زحمت در تربیت فرزند، انتظار دارند که فرزند جوانشان، عصای دوران پیری آنان باشند و از آنها دستگیری نمایند. دوره جوانی، دوره شادابی، نشاط، فعالیت، تلاش و خلاقیت انسان است. انسان در این مرحله از زندگی باید کاستیها و عیبهای خود را جبران کند و در مسیر رشد و کمال مادی و معنوی گام بردارد. قدرت و توانی که آدمی در دوره جوانی دارد، در هیچ دورهای از زندگی ندارد؛ با این حال، هنوز هم جوان از هدایتهای والدین بینیاز نیست و پدر و مادر هم نباید فرزند را در دوره پرتلاطم جوانی رها کنند. آنان همواره باید مراقب فرزند باشند و او را از راهنماییها و پند و اندرزهای خویش بهرهمند سازند[۱۱۷]. اینک به برخی از خصوصیات جوان و نقش پدر و مادر در هدایت وی اشاره میشود:
تربیتپذیری جوان
یکی از ویژگیهای جوان، تربیتپذیری و انعطافپذیری اوست. جوان دارای طبع لطیف و روحیه باطراوت و شور و نشاط عاطفی است و از این جهت، به شدت تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار دارد. امام علی(ع) در این باره میفرماید: «وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ»[۱۱۸]؛ «همانا قلب جوان، همچون زمینی آماده کشت است؛ هر بذری که در آن پاشیده شود، پذیرا است». تشبیه قلب جوان به آماده کشت، بیانگر آن است که هر چه از آموزههای دینی به جوان ارائه گردد، نه تنها آن را میپذیرد، بلکه آن را پرورش میدهد و به ثمر میرساند؛ مانند بذری که در آماده کشت، به تدریج رشد میکند، جوانه میزند و به ثمر میرسد. یادگیری در دوره جوانی، از کیفیت بالایی برخوردار است. در روایات اسلامی به صراحت آمده است که آموختههای انسان در این دوره زندگی بسیار پایدارتر از دیگر دورههاست.[۱۱۹].
علمآموزی جوان
از وظایف مهم جوان در دوره جوانی علمآموزی و به ویژه، کسب معارف دینی است. جوانی، بهترین دوره تحصیل و فراگیری علوم مختلف است. جوان باید علومی را که در دوره نوجوانی آموخته است، تکمیل کند. جوان باید در این زمینه احساس مسئولیت کند و برای کسب علم، سختیها را تحمل نماید تا به مدارج بالای علمی نایل گردد. جوان در صورتی میتواند به کمال مطلوب خویش دست یابد که در دو جنبه علم و عمل پیشرفت کند. اگر او به علوم روز و به ویژه معارف اسلامی مجهز گردد، به جایگاه واقعی خود در اجتماع دست مییابد و به درجات والای اخروی نیز نایل میشود. پیامبر اسلام(ص) آموختن علم را برای هر زن و مردی واجب کرد و فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»[۱۲۰]؛ «آموختن علم بر مسلمانی واجب است». کمال انسان به فراگیری دانش بستگی دارد. اگر جوانی بخواهد به کمالات معنوی و انسانی خود دست یابد، راهش تحصیل علم و به ویژه علوم دینی است. شاید به همین سبب خداوند تعلیم قرآن را بر علوم دیگر و حتی خلقت انسان، مقدم کرده است و میفرماید: ﴿الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾[۱۲۱].
با این که خلقت انسان بر هر کاری مقدم است، خداوند تعلیم قرآن را قبل از آفرینش انسان آورده است؛ زیرا انسان بدون آموختن قرآن و معارف اسلامی به مرحله انسانیت نمیرسد[۱۲۲]. در کاروان بنیثقیف جوانی بود به نام «عثمان بن ابی العاص» که کم سالترین آنها بود. او هر شب بعد از آنکه پیامبر(ص) از نزد اهل کاروان میرفت، نزد حضرت میرفت و احکام دین و قرآن میآموخت. او به این کار ادامه داد تا این که فقیه در دین و از یاران پیامبر(ص) شد[۱۲۳]. جوان، استعداد آموختن علم را به خوبی دارد و علومی که در این دوره میآموزد، برای او ماندگار میشود و به آسانی از یاد نمیبرد. پیامبر خدا(ص) فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ فِي شَبَابِهِ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْوَشْمِ فِي الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبِيرٌ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْكِتَابِ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ»[۱۲۴]؛ «آنکه در جوانی بیاموزد، آموختهاش مانند نقش بر سنگ است و آنکه در بزرگسالی بیاموزد مانند نوشتن بر روی آب باشد». امام باقر(ع) و امام صادق(ع) میفرمایند: «لَوْ أُتِيتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّيعَةِ لَا يَتَفَقَّهُ فِي الدِّينِ لَأَوْجَعْتُهُ»[۱۲۵]؛ «اگر جوانی از جوانان شیعه را بیابم که در پی کسب آگاهی دینی نیست، او را تنبیه میکنم». همچنین امام صادق(ع) درباره فعالیتهای فرهنگی و تربیتی جوانان میفرماید: «دوست ندارم جوان را جز در دو حالت دانشمند یا دانشجو ببینم. اگر [جوانی] چنین نکند، کوتاهی کرده و اگر کوتاهی کرد، خود را تباه ساخته و اگر خود را تباه ساخت، گناه کرده است و اگر گناه کند، سوگند به آنکه محمد(ص) را به حق برانگیخت، به دوزخ خواهد رفت»[۱۲۶].
به فرموده امام صادق(ع) جوان باید همواره یکی از این دو کار را انجام دهد؛ یا در حال فراگیری علم باشد و یا دیگران را دانش بیاموزد؛ در غیر این صورت، در اثر گناه و خلافکاری، تباه میگردد و سرانجام بدی خواهد داشت. اگر جوان به کسب علم بپردازد، هم خود و هم دیگران را نجات میدهد، ولی اگر از تحصیل و کارهای فرهنگی رها شد، گذشته از این که خود را تباه میکند عامل تباهی دیگران نیز خواهد بود. از اینرو، امام(ع) فرمود: دوست ندارم جوان را بیکار ببینم. جوان باید دوره جوانی خود را به علم آموزی، تعلیم و نشر معارف اسلامی سپری کند. طبیعی است که این امر، نیازمند زمینهسازی است و باید امکانات لازم برای کسب دانش و انجام امور فرهنگی در خانواده و جامعه فراهم باشد تا جوانان بتوانند بدون دغدغه خاطر به آنها بپردازند. امام باقر(ع) میفرماید: پدرم زین العابدین(ع)، هرگاه به جوانانی که دانش میآموختند مینگریست، خود را به آنها نزدیک میکرد و میفرمود: «آفرین بر شما که امانتهای دانش هستید و به زودی شما جوانان جامعه، بزرگان جامعهای دیگر خواهید بود»[۱۲۷].[۱۲۸].
پذیرش جوان
هر جوانی دوست دارد که مورد پذیرش دیگران قرار گیرد و دیگران، شخصیت او را مورد توجه قرار دهند. این گرایش، برخاسته از روح لطیف، قلب رقیق و دل نرم جوان است که با رفتار محبت آمیز پرورش مییابد. طبع آدمی چنان سرشته شده که از خوبی و احترام لذت میبرد و از تعظیم و اکرام، نرم گشته، در تسخیر دیگری قرار میگیرد. جوان دارای شخصیتی است که به دلیل خصیصه تربیتپذیری و روحیه همگرایی با مردم، دوست دارد همواره مورد احترام خانواده و جامعه باشد و علاقهمند است که دیگران با دید مثبت به او بنگرند[۱۲۹]. پیامبر اسلام(ص) بر متکایی تکیه زده بود که سلمان وارد شد. پیامبر(ص) برای احترام، متکا را به سوی او انداخت و فرمود: هر کس این کار را به عنوان گرامی داشتن برادر مسلمانش انجام دهد، خداوند او را میآمرزد[۱۳۰]. احترام پیامبر(ص) به صحابه جوانی مانند سلمان فارسی در واقع پاسخ به احساسات و نیاز روحی و روانی او بوده است.
پیامبر اکرم(ص) درباره پذیرش جوان میفرماید: «أوسعوا للشباب في المجالس»[۱۳۱]؛ «برای جوانان در مجلسها جا باز کنید». جا بازکردن در مجلس برای تازه واردان، از آداب اسلامی و موجب تکریم شخصیت آنان است، ولی تأکید پیامبر(ص) بر رعایت آن در مورد جوانان به خاطر لزوم پرورش روحیه احترامخواهی جوانان میباشد. پیامبر(ص) در یک دستور عمومی به همه پدران و مادران میفرماید: «أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ»[۱۳۲]؛ «فرزندانتان را گرامی دارید و آداب نیکو به آنان بیاموزید». این سخن پیامبر(ص) شامل تمامی فرزندان در همه دورههای سنی است که چه بسا جوان به تکریم و احترام، شایستهتر است. از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا وقتی فرزندان حضرت یعقوب(ع) از او طلب بخشش کردند[۱۳۳] او گفت: در آینده نزدیک برای شما طلب آمرزش میکنم[۱۳۴]. ولی حضرت یوسف(ع) در برابر درخواست بخشش برادران خویش، بلافاصله ایشان را بخشید؟[۱۳۵] امام صادق(ع) فرمود: «لِأَنَّ قَلْبَ الشَّابِّ أَرَقُ مِنْ قَلْبِ الشَّيْخِ»[۱۳۶]؛ «زیرا قلب و دل جوان نازکتر و نرمتر از قلب فرد پیر است».[۱۳۷].
برنامهریزی جوان برای لذتهای حلال
زندگی انسان، نیاز به برنامهریزی دارد و بدون آن، پیشرفتی حاصل نخواهد شد. دوره جوانی که دوره رشد و شکوفایی انسان است، بیشتر نیاز به برنامهریزی دقیق دارد. برنامهریزی را باید از محیط خانه آموخت. پدر و مادر باید از ابتدای زندگی، فرزند را با نظم و برنامهریزی در زندگی آشنا سازند تا آنها بتوانند در دوره جوانی از آن استفاده کنند. برنامهریزی در سطح خرد و کلان در گفتار و رفتار معصومین(ع) وجود داشته است و آن بزرگواران دستوراتی در این زمینه ارائه دادهاند. امام علی(ع) برنامه روزانه مؤمن را به سه بخش تقسیم کرده میفرماید: «إِنَّ لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثَ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّاتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ»[۱۳۸]؛ «مؤمن باید سه وقت داشته باشد: وقتی برای مناجات، زمانی برای رسیدگی به حساب خویش و وقت دیگر برای لذتهای حلال». بیشتر مسلمانان، شبانه روزشان به این سه بخش تقسیم میشود؛ بخشی در ارتباط با خدا، عبادت، راز و نیاز با آفریدگار، بخشی برای کار و کسب جهت تأمین نیازهای زندگی و قسمتی برای گشت و گذار، لذت و تفریح و سرگرمیهای مشروع. در دوره جوانی نیاز انسان به تفریح، گردش و استفاده از مناظر طبیعی و زیباییهای آفرینش بیشتر است؛ از اینرو در این زمینه نیز باید برنامهریزی داشت. تفریح سالم هم برای رفع خستگی و پرورش جسم لازم است و هم برای تقویت روح و ایجاد آمادگی لازم برای فعالیتهای بهتر، مؤثر است. لذت حلال محدود به حوزه خاصی نیست؛ بلکه هرگونه فعالیت علمی و فرهنگی را که آمیخته با حرام نباشد، فرا میگیرد. قرآن کریم به نیاز انسان برای تفریح اشاره مینماید و از زبان برادران یوسف(ع) میفرماید: ﴿أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ﴾[۱۳۹].
روح جوان در اثر فعالیتهای فیزیکی و علمی خسته میشود و نیاز به برنامهریزی دقیق دارد تا کار مفید انجام دهد. گردش و تفریح از نظر اسلام، منعی ندارد و هر کس میتواند جهت تقویت نیروی جسمی و روحی خود به سفرهای دور و نزدیک برود. پیامبر اسلام(ص) در این باره میفرماید: «الهوا و العبوا فإنّي أكره أن يرى في دينكم غلظة»[۱۴۰]؛ «سرگرمی داشته باشید و تفریح کنید؛ چراکه خوش ندارم در دین شما درشتی و سختی دیده شود». از این کلام پیامبر(ص) فهمیده میشود که تفریح سالم مورد تأکید اسلام است. عمرو بن حریث میگوید: امام صادق(ع) در خانه برادرش عبدالله بن محمد بود. بر او وارد شدم و گفتم: جانم فدایت. چه شد که به این خانه آمدی؟ فرمود: «برای گردش و هواخوری»[۱۴۱]. تفریح همواره مورد توجه معصومین(ع) بوده است و آن بزرگواران نیز از آن بهره میبردند. تفریح و گردش مورد پسند جوانان است و نسل جوان، از گشت و گذار در چمنزارها، رفتن به دامنه کوهها، نشستن در پارکها و گردش در باغها، بیش از دیگران لذت میبرد و علاقهمند به شرکت در این برنامهها است؛ زیرا طبع جوانی آنها با طبیعت بیشتر سازگار است و از مشاهده کوه و دشت و سبزه شاد و خرم میشوند. خانواده در ایجاد فضای مناسب تفریح و سرگرمی جوانان نقش زیادی دارد و میتواند به جوانان کمک نماید. تهیه وسایل تفریح، همکاری با نهادهای مربوط برای اعزام جوانان به سفرهای تفریحی و تشویق آنان به شرکت در این برنامهها کمکهایی است که از خانواده انتظار میرود. ایجاد فضاهای تفریحی مانند ورزشگاه، پارک و میدانهای سبز و با طراوت نیز وظیفه دولت است که باید آن را انجام دهد؛ چراکه دولت با برخورداری از نیروهای متخصص و سرمایههای لازم، قادر به ایجاد فضاهای بزرگ و مجهز تفریحی است.[۱۴۲].
راهنمایی جوان
جوان به دلیل قرار داشتن در مرحله حساس و پرهیجان جوانی بیش از هرکس دیگر نیازمند هدایت و راهنمایی است؛ زیرا جوان در اثر عواطف، احساسات و هیجانات، زود تحت تأثیر عوامل محیطی قرار میگیرد و به همین علت ممکن است دچار خطا و اشتباه گردد، ولی باید او را با زبان محبت آمیز راهنمایی کرد تا رفتار وی اصلاح شود؛ چراکه سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) این گونه بوده است. امامه میگوید: روزی مرد جوانی نزد پیامبر(ص) آمد و به او گفت: ای رسول خدا(ص) به من اجازه زنا بده. اصحاب به طرف او رفتند تا مانع بیادبی وی به پیامبر(ص) گردند. حضرت به آن جوان فرمود: آیا دوست داری کسی این کار را با مادرت انجام دهد؟ جوان عرض کرد: خدا مرا فدای تو گرداند، سوگند به خدا که چنین امری را دوست نمیدارم. پیامبر(ص) فرمود: دیگر مردم نیز مثل تو چنین کاری را برای مادر و خواهرشان نمیپسندند. پس از آن، پیامبر(ص) با صبر و حوصله و به ترتیب از او پرسید، آیا راضی هستی کسی با دختر یا خواهر یا عمه و یا خالهات زنا کند؟ جوان در همه موارد جواب منفی میداد و پیامبر(ص) به او یادآوری میکرد که دیگران نیز مانند او از انجام این عمل با بستگانشان راضی نیستند[۱۴۳]. راوی ادامه میدهد: پس از آن، رسول خدا(ص) دست مبارک را بر شانه آن جوان نهاد و او را این گونه دعا فرمود: خدایا! گناهانش را ببخش و قلبش را پاک کن و عورتش را از گناه حفظ کن. جوان از آن پس به سمت این گناه نرفت[۱۴۴].[۱۴۵].
مشورت با جوان
یکی از رفتارهایی که در سیره معصومین(ع) به چشم میخورد، مشورت با جوانان است. فرزند وقتی به سن بلوغ و جوانی رسید، با ویژگیهایی جسمی و روانی خاصی که دارد، حس استقلالخواهی او اوج میگیرد و میخواهد در تصمیمگیریهای داخل خانواده و جامعه سهیم گردد. او انتظار دارد که در همه زمینهها با وی مشورت شود. قرآن کریم هم دستوراتی درباره مشورت بیان کرده و جوانان را به این کار تشویق نموده است. خداوند به پیامبر(ص) دستور میدهد که با جوانان مشورت کند و از آنها نظرخواهی کند: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۱۴۶]. در آیهای دیگر نیز یک قانون کلی بیان مینماید: ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[۱۴۷]. در روایات اسلامی نیز به مشاوره با یکدیگر فراوان تأکید شده است. امام رضا(ع) میفرماید: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ يَسْتَشِيرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ يَعْزِمُ عَلَى مَا يُرِيدُ»[۱۴۸]؛ «رسول خدا(ص) پیوسته از اصحابش در کارها مشورت میخواست و سپس بر انجام خواستهاش تصمیم میگرفت» امام علی(ع) هم در مورد اهمیت مشاوره میفرماید: «الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ»[۱۴۹]؛ «مشورتخواهی، همان هدایت است». اگر انسان در زندگی خود با دوستان و بزرگان مشورت کند، در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد شد. امام علی(ع) فرمود: «الْمُسْتَشِيرُ عَلَى طَرَفِ النَّجَاحِ»[۱۵۰]؛ «مشورتکننده، در طریق رستگاری است».
اهمیت مشورت، از آیات و روایات اسلامی به دست میآید. مشورت راه نجات و موجب پیشرفت امور است. امام علی(ع) در سفارشی به فرزندش، امام حسن(ع)، وی را از مشورت با زنان برحذر داشت و فرمود: «وَ إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْيَهُنَّ إِلَى أَفْنٍ وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنٍ»[۱۵۱]؛ «از مشورت با زنان بپرهیز؛ چراکه رأی آنان سست میشود و تصمیم آنها ناپایدار است». ایشان به کاردار جوانشان، مالک اشتر نخعی نیز میفرماید: با انسان بخیل مشورت نکن که تو را از نیکوکاری باز میدارد و از تنگدستی میترساند. با انسان ترسو مشورت نکن که در انجام کارها روحیه تو را سست میکند. با انسان حریص مشورت نکن که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت میدهد. همانا بخل و ترس و حرص، غریزههای گوناگونی هستند که ریشه آنها بدگمانی به خدای بزرگ است»[۱۵۲]. پیامبر اکرم(ص) پس از خواستگاری امام علی(ع) از فاطمه زهرا(س) با دخترش مشورت کرد و فرمود: ای ابالحسن! پیش از تو نیز کسانی برای خواستگاری از فاطمه(س) آمدهاند، ولی خواسته آنها را با زهرا(س) در میان نهادم که چهره درهم کشیده و نپذیرفت. تو نیز درنگ کن تا من (نظر او را جویا شوم) و بازگردم. آنگاه نزد فاطمه(س) رفت و فرمود: دخترم تو خویشاوندی، برتری و مسلمانی علی(ع) را خوب میشناسی، من هم از خدا خواستهام که بهترین و محبوبترین فرد نزد خودش را همسر تو کند. اینک علی(ع) از تو خواستگاری کرده است، نظرت چیست؟ فاطمه(س) سکوت کرد و مانند دفعات پیش، چهره درهم نکشید. رسول خدا(ص) چون بیمیلی در چهره او ندید، برخاست و فرمود: «اللَّهُ أَكْبَر»؛ سکوت او نشانه پذیرفتن است[۱۵۳].[۱۵۴].
اعطای مسئولیت به جوان
واگذاری مسئولیت به نسل جوان، فراوان در سیره معصومین(ع) مشاهده میشود. سیره پیامبر اسلام(ص) در مدت بیست و سه سال رسالت ایشان، نشان دهنده احترام ایشان به شخصیت جوانان و اعطای مسئولیتهای مهم به آنان است. اگر تاریخ سیاسی - اجتماعی عصر رسالت را مطالعه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که آن حضرت به جوانان مؤمن اعتماد داشت و پستهای مهم سیاسی و نظامی را به افراد کم سن و سال واگذار میکرد. اعطای فرماندهی ارتش اسلام به «اسامة بن زید» که فردی جوان و تازه به دوران رسیده بود، یکی از این موارد است. حضرت، هنگام بازگشت از سفر حجة الوداع به مدینه، تصمیم گرفت سپاهی به فرماندهی اسامه بن زید به جنگ روم اعزام نماید. ابن سعد در طبقات الکبری میگوید: پیامبر(ص) دستور داد همه مهاجران و انصار در سپاه اسامه شرکت کنند، ولی بسیاری از صحابه با فرماندهی وی مخالفت کردند و جوانی او را بهانه قرار دادند. رسول خدا(ص) از این موضوع به شدت ناراحت شد و به مسجد رفت و مخالفان اسامه را سرزنش نمود بارها فرمود: «جَهِّزُوا جَيْشَ أُسَامَةَ»[۱۵۵]؛ «سپاه اسامه را تجهیز کنید». امروزه نیز یکی از نیازهای به حق جوان از خانواده و جامعه اعطای مسئولیت به اوست. باید به این خواسته جوانان توجه داشت؛ چنان که رفتار پیامبر(ص) و سیره معصومین(ع) با جوانان این گونه بوده است. علی(ع) مانند رسول خدا(ص) وظایف مهم سیاسی - اجتماعی را به جوانان واگذار میکرد. به عنوان نمونه، «جاریه بن قدامه تمیمی»، جوانی خوش فکر از یاران با وفای علی(ع) بود که در زمره نیروهای خاص آن حضرت قرار داشت. هنگامی که علی(ع) به خلافت رسید، جاریه در بصره از مردم برای امام علی(ع) بیعت گرفت. وی در سه جنگ صفین، جمل و نهروان حضور جدی داشت و در رکاب امام علی(ع) با لشکر معاویه جنگید. او در جنگ صفین فرمانده قبیلههای سعد و رباب بود. علی(ع) مسئولیتهای مهم و زیادی را به وی واگذار کرد. او را برای هدایت بنی نجران به میان آنان فرستاد و همچنین در مقابل «عبدالله بن عامر» به بصره و در برابر «بسر بن ارطات»، به مدینه اعزام کرد و وی در همه صحنهها همواره موفق عمل کرد[۱۵۶].
با نظر به سیره معصومین(ع) در خانه و اجتماع، میتوان مسئولیت اداره خانواده در حوزه آموزش فرزندان، تأمین نیازهای اقتصادی و ارتباط با بستگان و همسایگان را به عهده جوانان گذاشت و در عرصه اجتماع نیز مسئولیتهایی را متناسب با شأن جوانان به آنان اعطا کرد تا آنها در مسائل مهم سیاسی و اجتماعی جامعه سهیم گردند. دوره جوانی، دوره احساس مسئولیت و انجام وظیفه است و هر جوانی میخواهد به خانواده و جامعه خود خدمت کند. مسئولیتخواهی جوانان ناشی از ویژگیهای جسمی و روانی آنان است. آنان توان لازم برای انجام مسئولیت را دارند و به طور طبیعی، علاقهمند به نقشآفرینی هستند. اگر از آغاز جوانی برخی از مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی به جوانان واگذار گردد، احساس مسئولیتپذیری آنان به تدریج آماده انجام وظایف مهم اجتماعی و سیاسی میشود. این کار در واقع، یک نوع کارورزی و تمرین عملی مسئولیتپذیری و موفقیت در ایفای وظیفه خواهد بود.[۱۵۷].
مشارکت جوان در امور سیاسی
شرکت فعال نسل جوان در مسائل سیاسی و اجتماعی، عامل پیشرفت جامعه است؛ چراکه قشر جوان بخش عمده جمعیت کشورهای اسلامی را تشکیل میدهند؛ از اینرو هماهنگی و مشارکت آنان در عرصههای گوناگون اجتماعی، میتواند در پیشرفت جامعه تأثیرگذار باشد. جوانان با احساسات و عواطف جوانی، اگر خوب هدایت شوند و جهتگیریهای درست سیاسی داشته باشند، در تعیین ساختار سیاسی کشور نقش اساسی خواهند داشت؛ چنان که حکومت اسلامی در مدینه به پشتیبانی جوانان تأسیس شد. پیامبر اکرم(ص) زمینه شرکت جوانان در امور سیاسی را از همان روزهای آغازین بعثت فراهم نمود. از میان اقشار مختلف مردم جزیرة العرب، جوانان بیش از دیگران به دعوت رسول خدا(ص) پاسخ دادند و به خدا و پیامبر(ص) ایمان آوردند. تعداد زیادی از جوانان مکه به پیامبر(ص) ایمان آوردند. آنها با وجود مخالفت شدید سران قریش به دین اسلام گرویدند و برنامههای آن را با جان و دل پذیرفتند. «زید بن حارث»، فرزند خوانده پیامبر(ص) از جوانانی بود که به آن حضرت ایمان آورد و اسلام را به عنوان آیین زندگی خویش برگزید[۱۵۸]. گرایش جوانان به اسلام، بیشک در اثر احترام پیامبر(ص) به نسل جوان و زمینهسازی آن حضرت برای مشارکت آنان در فعالیتهای سیاسی - اجتماعی و برنامههای دینی و مذهبی بوده است. از برنامههای دینی بسیار مؤثر در زمان رسول خدا(ص) که جنبه عبادی و سیاسی داشت، اقامه نماز به صورت جماعت بود. این کار در زمان جاهلیت، سابقه نداشت. هنگامی که پیامبر(ص) با تعدادی از یاران به نماز میایستادند، یک کار خارقالعاده به شمار میرفت که جلب توجه مینمود. مسافرانی که از شهرهای دور و نزدیک وارد مکه میشدند، با منظره نماز جماعت مسلمانان، به شدت تحت تأثیر قرار میگرفتند.
پیامبر(ص) در همه زمینههای سیاسی، عبادی، نظامی و امثال آنها، مقدمات حضور جوانان را فراهم میکرد و آنها را به شرکت در برنامههای دینی و اجتماعی در مکه و مدینه فرا میخواند. در تعلیم و تربیت و امور فرهنگی به جوانان میدان میداد تا آنها با اعتماد به نفس مشارکت داشته باشند. بلال حبشی یکی از این جوانان بود که در سفر و حضر، همواره اذانگوی پیامبر(ص) بود. عصر حاضر نیز، حضور فعال نسل جوان را در برنامههای گوناگون اسلامی و اجتماعی میطلبد. انتظار جوانان آن است که در مسائل مختلف جامعه شریک باشند. امام خمینی نیز به مشارکت جوانان در امور سیاسی و اجتماعی جامعه تأکید داشتند. ایشان فرمودهاند: «بر شما بر جوانان ارزنده اسلام که مایه امید مسلمین هستید، لازم میباشد که ملتها را آگاه سازید و نقشههای شوم و خانمانسوز استعمارگران را برملا نمایید، در شناسایی اسلام بیشتر جدیت کنید، تعالیم مقدسه قرآن را بیاموزید و به کار بندید، با کمال اخلاص در نشر و تبلیغ و معرفی اسلام به ملل دیگر و پیشبرد آرمانهای بزرگ اسلام بکوشید، برای پیاده کردن طرح حکومت اسلامی و بررسی مسائل آن اهتمام بیشتری به خرج دهید، مهذب و مجهز شوید، متحد و متشکل شده صفوف خود را فشردهتر سازید، هرچه بیشتر همفکر شوید و انسان فداکار بسازید؛ از برملا کردن نقشههای دستگاه جبار علیه اسلام و مسلمین غفلت نورزید؛ صدای برادران رنجدیده و مسلمان را به دنیا برسانید و با آنان همدردی کنید»[۱۵۹].[۱۶۰].
زمینهسازی ازدواج جوان
از مهمترین نیازهای طبیعی نسل جوان، نیاز به ازدواج است. هر جوانی میخواهد خانواده تشکیل دهد و زندگیاش، سروسامان یابد. این نیاز، طبیعی انسان است و از زمان کودکی به صورت پنهان در او وجود دارد و در دوره جوانی شکوفا میشود. ازدواج، از نیازهای اساسی جوان است. هر جوانی میخواهد همسر انتخاب کند تا در آغوش گرم همسر، آرامش یابد. جوان از نظر جسمی رشد یافته، غرایز و گرایشهای طبیعی در او شکوفا شده است و از اینرو، تمایل به جنس مخالف در وی، فزونی یافته است و استقلالخواهی و خود باوری در او به اوج خود رسیده است. در چنین شرایطی، شایسته است که پدر و مادر زمینه ازدواج جوان را فراهم سازند و همسر مناسب برایش انتخاب نمایند. اگر والدین در این زمینه بیتفاوت باشند و به موقع اقدام نکنند، ممکن است جوان به انحراف کشیده شود و کم کم به دام کسانی بیفتد که میخواهند آرامش خانوادهها و در نتیجه امنیت جامعه را بر هم بزنند. طبیعی است که اگر جوانان فاسد شوند، آثار آن در محیط خانواده محدود نمیماند، بلکه به اجتماع نیز سرایت میکند.
دین مقدس اسلام این خواسته جوانان را تأیید نموده و از آن به عنوان حق جوان بر خانواده یاد کرده است. رسول خدا(ص) میفرماید: «إِنَّ مِنْ حَقِّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ أَنْ يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَةَ وَ أَنْ يُحَسِّنُ اسْمَهُ وَ أَنْ يُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ»[۱۶۱]؛ «از حقوق فرزند بر پدر است که او را نوشتن آموزد و نام نیکو بر او نهد و چون بالغ شد، همسرش دهد». همانگونه که انتخاب نام نیکو و آموختن نوشتن، در سرنوشت فرزند مؤثرند، ازدواج نیز زندگی او را دگرگون میسازد. آثار تربیتی ازدواج فراوان است و چه بسا جوانی فرورفته در فساد اخلاقی که با ازدواج، یکباره نجات یافته و راه درست را برگزیند. اگر اندکی به زندگی جوانان نزدیک شویم، نمونههای بسیاری از این افراد را خواهیم یافت که به وسیله ازدواج و تشکیل خانواده رفتارشان به کلی تغییر کرده است. پیامبر اکرم(ص) درباره ازدواج نسل جوان بسیار سخن گفته و پدران و مادران را به تزویج جوانان تشویق کرده است. آن حضرت درباره اهمیت نهاد خانواده میفرماید: «مَا بُنِيَ فِي الْإِسْلَامِ بِنَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَزُّ مِنَ التَّزْوِيجِ»[۱۶۲]؛ «هیچ خانهای در اسلام محبوبتر و عزیزتر از ازدواج بنا نشده است» طبق این حدیث، در دیدگاه رسول خدا(ص) محکمترین بنایی که در اسلام پدید میآید، نهاد خانواده است که با ازدواج پسر و دختر جوان ساخته میشود. ازدواج سلامت مادی و معنوی جوان را بیمه میکند و او را از انحرافات جنسی و اخلاقی باز میدارد. پیامبر(ص) در حدیث دیگری میفرماید: «إذا تزوج العبد فقد استكمل نصف الدين فليتق الله في النصف الباقي»[۱۶۳]؛ «زمانی که بندهای ازدواج کند، نصف دینش را کامل کرده است و نسبت به نصف دیگر، باید از خدا بترسد».
پیامبر(ص) بارها به جوانان سفارش کردند که سعی کنند هر چه زودتر همسر برگزینند و خانواده تشکیل دهند. طبیعی است که زمینهسازی ازدواج جوان وظیفه والدین است و آنان میبایست شرایط آن را فراهم سازند. انتظار جوان از پدر و مادر که در روایات از حقوق فرزند شمرده شده، فراهم آوردن مقدمات ازدواج وی است. اگر پدر و مادر، با این که توانا هستند، نسبت به این امر کوتاهی کنند، مقصر خواهند بود. رسول خدا(ص) میفرماید: «من بلغ ولده النكاح و عنده ما ينكحه ثم أحدث حدثا فالإثم عليه»[۱۶۴]؛ «هر کس که فرزندش به سن ازدواج برسد و بتواند برایش همسر برگزیند و چنین نکند، هر حادثهای پیش آید، گناهش بر عهده اوست».[۱۶۵].
منابع
پانویس
- ↑ منتخب میزان الحکمة، واژه «نظافت»، ص۵۰۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۵، ابواب احکام الاولاد، باب ۲، ص۹۷، ح۲.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ «عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ قَالَتْ: قَبِلْتُ جَدَّتَكَ فَاطِمَةَ(س) بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) فَلَمَّا وُلِدَ الْحَسَنُ(ع) جَاءَ النَّبِيُّ(ص) فَقَالَ يَا أَسْمَاءُ هَاتِي ابْنِي فَدَفَعْتُهُ إِلَيْهِ فِي خِرْقَةٍ صَفْرَاءَ فَرَمَى بِهَا النَّبِيُّ(ص) وَ قَالَ يَا أَسْمَاءُ أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ أَنْ لَا تَلُفُّوا الْمَوْلُودَ فِي خِرْقَةٍ صَفْرَاءَ فَلَفَفْتُهُ فِي خِرْقَةٍ بَيْضَاءَ وَ دَفَعْتُهُ إِلَيْهِ»؛ (بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۳۹).
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۳۹.
- ↑ سفینة البحار، ماده (علا) و منتهی الآمال، حالات امام رضا(ع)، ص۸۵۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۳۹.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۴۰.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۲۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ الرائد، ج۲، ص۷۰۶، واژه «حنک»؛ معارف و معاریف، ج۷، ص۴۵۷.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۲۷.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۲۷.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۹۳.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۹۳.
- ↑ روایات در باب تحنیک نوزاد با خرما فراوان است که به یک نمونه اشاره میشود: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) حَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِالتَّمْرِ هَكَذَا فَعَلَ النَّبِيُّ(ص) بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع)»؛ (فروع کافی، ج۶، ص۲۲-۳۰).
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ «ای زکریّا! ما تو را به پسری نوید میدهیم که نام او یحیی است؛ پیش از این همنامی برای او نگماردهایم» سوره مریم، آیه ۷.
- ↑ «آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱.
- ↑ «قَالَ(ص): لِعَلِيٍّ(ع) بِأَيِّ شَيْءٍ سَمَّيْتَ ابْنِي قَالَ مَا كُنْتُ أَسْبِقُكَ بِاسْمِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أُسَمِّيَهُ حَرْباً فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) وَ لَا أَسْبِقُ أَنَا بِاسْمِهِ رَبِّي ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ(ع) فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ عَلِيٌّ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَكَ سَمِّ ابْنَكَ هَذَا بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ قَالَ النَّبِيُّ(ص) وَ مَا اسْمُ ابْنِ هَارُونَ قَالَ شَبَّرُ قَالَ النَّبِيُّ(ص) لِسَانِي عَرَبِيٌّ قَالَ جَبْرَئِيلُ(ع) سَمِّهِ الْحَسَنَ قَالَتْ أَسْمَاءُ فَسَمَّاهُ الْحَسَنَ»؛ (بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۳۸).
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۳۸ تا آخر.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ «فَهَبَطَ جِبْرِيلُ(ع) فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى يُقْرِئُكَ السَّلَامَ»؛ «جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و عرض کرد: یا محمد(ص) خدای علی اعلی بر تو درود میفرستد» (بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۲۸) و نیز از امام رضا(ع) روایت شده است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) عَنِ التَّهْنِئَةِ بِالْوَلَدِ مَتَى فَقَالَ إِنَّهُ قَالَ لَمَّا وُلِدَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ بِالتَّهْنِئَةِ عَلَى النَّبِيِّ(ص) فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ»؛ (الکافی، ج۶، ص۳۴).
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳.
- ↑ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) عَنِ التَّهْنِئَةِ بِالْوَلَدِ مَتَى فَقَالَ إِنَّهُ قَالَ لَمَّا وُلِدَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ بِالتَّهْنِئَةِ عَلَى النَّبِيِّ(ص) فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ»؛ (فروع کافی، ج۶، ص۳۴).
- ↑ «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي هَارُونَ مَوْلَى آلِ جَعْدَةَ قَالَ: كُنْتُ جَلِيساً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) بِالْمَدِينَةِ فَفَقَدَنِي أَيَّاماً ثُمَّ إِنِّي جِئْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ لِي لَمْ أَرَكَ مُنْذُ أَيَّامٍ يَا أَبَا هَارُونَ فَقُلْتُ وُلِدَ لِي غُلَامٌ فَقَالَ بَارَكَ اللَّهُ فِيهِ»؛ (فروع کافی، ج۶، ص۳۵).
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۲۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ «تا چون گرانبار شد، خداوند- پروردگارشان- را خواندند که: اگر به ما (فرزند) شایستهای بدهی به یقین از سپاسگزاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۱۸۹.
- ↑ ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ﴾ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ «پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۴۰.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۲۵.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۲۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۲.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۶.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۶.
- ↑ روانشناسی یادگیری، ص۲۱۲-۲۱۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۶، کتاب الزکاه، ابواب الصدقه، باب ۱۳، ح۹ و ۱۰، ص۲۷۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۲۸.
- ↑ فروع کافی، ج۷، ص۲۷.
- ↑ حلیة المتقین، ص۱۲۴.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۴.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۲۸.
- ↑ حلیة المتقین، ص۱۲۴.
- ↑ حلیة المتقین، ص۱۲۶.
- ↑ حلیة المتقین، ص۱۲۳-۱۲۶؛ و نیز سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت(ع) (تربیت فرزند)، ص۷۱ و ۷۲.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ حلیة المتقین، ص۳۷.
- ↑ حلیة المتقین، ص۴۰.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۹.
- ↑ اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج۱۶، ص۱۵۹.
- ↑ «اللَّهُمَّ هَذِهِ سُنَّتُكَ وَ سُنَّةُ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اتِّبَاعٌ لِمِثَالِكَ وَ كُتُبِكَ وَ لِنَبِيِّكَ بِمَشِيَّتِكَ وَ إِرَادَتِكَ وَ قَضَائِكَ لِأَمْرٍ أَرَدْتَهُ وَ قَضَاءٍ حَتَمْتَهُ وَ أَمْرٍ أَنْفَذْتَهُ فَأَذَقْتَهُ حَرَّ الْحَدِيدِ فِي خِتَانِهِ وَ حِجَامَتِهِ لِأَمْرٍ أَنْتَ أَعْرَفُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ فَطَهِّرْهُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ زِدْ فِي عُمُرِهِ وَ ادْفَعِ الْآفَاتِ عَنْ بَدَنِهِ وَ الْأَوْجَاعَ عَنْ جِسْمِهِ وَ زِدْهُ مِنَ الْغِنَى وَ ادْفَعْ عَنْهُ الْفَقْرَ فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لَا نَعْلَمُ»؛ (مکارم الاخلاق، فصل ۸).
- ↑ حلیة المتقین، ص۱۲۶.
- ↑ فروع کافی، ج۶، ص۳۸، ح۲ و ۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۵، ص۴۵۸.
- ↑ مجموعه ورام، ص۳۵۸.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۶۰.
- ↑ «إِذَا بَلَغَ الْغُلَامُ ثَلَاثَ سِنِينَ يُقَالُ لَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ ثَلَاثُ سِنِينَ وَ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ وَ عِشْرُونَ يَوْماً فَيُقَالُ لَهُ قُلْ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ(ص) سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ أَرْبَعُ سِنِينَ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ قُلْ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ خَمْسُ سِنِينَ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ أَيُّهُمَا يَمِينُكَ وَ أَيَّهُمَا شِمَالُكَ فَإِذَا عَرَفَ ذَلِكَ حُوِّلَ وَجْهُهُ إِلَى الْقِبْلَةِ وَ يُقَالُ لَهُ اسْجُدْ ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ سِتُّ سِنِينَ فَإِذَا تَمَّ لَهُ سِتُّ سِنِينَ صَلَّى وَ عُلِّمَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِينَ فَإِذَا تَمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِينَ قِيلَ لَهُ اغْسِلْ وَجْهَكَ وَ كَفَّيْكَ فَإِذَا غَسَلَهُمَا قِيلَ لَهُ صَلِّ ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ تِسْعٌ فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ عُلِّمَ الْوُضُوءَ وَ ضُرِبَ عَلَيْهِ وَ عُلِّمَ الصَّلَاةَ وَ ضُرِبَ عَلَيْهَا فَإِذَا تَعَلَّمَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ غَفَرَ اللَّهُ لِوَالِدَيْهِ»؛ (وسائل الشیعه، ج۱۵، کتاب النکاح، ابواب احکام الاولاد باب ۸۲، ص۱۹۳، ح۳).
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ «و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» سوره ق، آیه ۱۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۷۱.
- ↑ ابراهیم امینی، تربیت، ص۱۹۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۲، ص۵۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ تفسیر کشاف، ج۱، ص۳۷۰-۳۶۸.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۹.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۵، ابواب احکام الاولاد، باب ۸۸، ص۲۰۱، ح۵.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۱۶.
- ↑ روانشناسی نوجوانان و جوانان، ص۲۳.
- ↑ روضة المتقین، ج۸، ص۶۵۱.
- ↑ مرجئه، نام فرقهای از فرقههای اسلامی است که در پایان نیمه اول قرن اول هجری پدید آمد. این فرقه گروهی از خوارج بودند که مرتکب گناه کبیره را در دوزخ جاوید نمیدانند، بلکه کار او را به خدا وامیگذارند. (معارف، معاریف، ج۹، واژه «مرجئه»، ص۲۶۸).
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۹۵.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۳۳۳.
- ↑ «و بر تو از خویش مهری افکندم و (خواستم) تا زیر نظر من پرورده شوی» سوره طه، آیه ۳۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۸۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۰۴؛ پرتوی از عظمت حسین(ع)، ص۴۵.
- ↑ سنن النبی، ص۲۰۷.
- ↑ قیام حق، ج۱، ص۴۰۴.
- ↑ قیام حق، ج۱، ص۴۰۴.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۹۷.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۸، ص۲۴۱.
- ↑ خلاصه تعالیم اسلام، ص۱۸۲.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و با مردم سخن خوب بگویید» سوره بقره، آیه ۸۳.
- ↑ منتخب میزان الحکمة، واژه «تحقیر»، ص۱۴۶.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۱۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۰۲.
- ↑ «بیگمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونهای نیکویند» سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۰۳.
- ↑ «خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش میکند» سوره نساء، آیه ۱۱.
- ↑ نهج الفصاحه، ص۵۴۰.
- ↑ موسوعة أحکام الأطفال و أدلتها، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت(ع)، ص۲۶۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۳.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۱۰۴.
- ↑ «و زکریّا را سرپرست او کرد» سوره آل عمران، آیه ۳۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۰۶.
- ↑ جوان در پرتو اهل بیت(ع)، ص۴۲.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه ۳۱.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۱۲.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۷۹ و ۸۰.
- ↑ «(خداوند) بخشنده * قرآن را آموخت * آدمی را آفرید * بدو سخن گفتن آموخت» سوره الرحمن، آیه ۱-۴.
- ↑ تفسیر المحیط الأعظم، ج۳، ص۹۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۵۶.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۸۰.
- ↑ «لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَى الشَّابَّ مِنْكُمْ إِلَّا غَادِياً فِي حَالَيْنِ: إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَرَّطَ، فَإِنْ فَرَّطَ ضَيَّعَ، وَ إِنْ ضَيَّعَ أَثِمَ، وَ إِنْ أَثِمَ سَكَنَ النَّارَ، وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً(ص) بِالْحَقِّ»؛ (حکمتنامه جوان، ص۵۶).
- ↑ «كان ابي زين العابدين(ع) إذا نظر إلى الشباب الذين يطلبون العلم أدناهم إليه و قال: مرحبا بكم أنتم ودائع العلم و يوشك إذ انتم صغار قوم أن تكونوا كبار آخرين»؛ (منتخب میزان الحکمة، ص۵۶).
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۱۲.
- ↑ شولتز، نظریههای شخصیت، ترجمه یحیی سید محمدی، ص۱۲.
- ↑ مختصر میزان الحکمة، ص۴۴۳.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۲۸۴.
- ↑ مختصر میزان الحکمة، ص۴۴۳.
- ↑ ﴿قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ﴾ «گفتند: ای پدر! برای ما از گناهانمان آمرزش بخواه که ما بیگمان گنهکار بودهایم» سوره یوسف، آیه ۹۷.
- ↑ ﴿قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾ «گفت: به زودی برایتان از پروردگارم آمرزش میخواهم که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۹۸.
- ↑ ﴿قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾ «(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ جوان در پرتو اهل بیت(ع)، ص۵۴.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۱۵.
- ↑ تحف العقول، ص۳۱۲.
- ↑ «فردا او را با ما بفرست تا (در دشت) بگردد و بازی کند و ما نیک نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۱۲.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۱۲۶.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۱۷۷.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۱۷.
- ↑ سیره پیامبر(ص) در رهبری و انسانسازی، ص۱۶۷.
- ↑ سیره پیامبر(ص) در رهبری و انسانسازی، ص۱۶۷؛ به نقل از مسند حنبل، ج۵، ص۲۵۶.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۱۹.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۸، ابواب احکام العشره، باب ۲۴، حدیث ۱، ص۴۲۸.
- ↑ غرر الحکم، واژه شورا، ص۴۳.
- ↑ غرر الحکم، ترجمه محمدعلی انصاری، ج۱، ص۴۲، شماره ۱۲۶۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»؛ (نهج البلاغة، نامه ۵۳).
- ↑ بحارالانوار، ج۴۳، ص۹۳.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۲۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ص۱۹۰-۱۹۲.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۲.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۲۲.
- ↑ سیرة النبویة، ابن هشام، ترجمه هاشم رسولی، ص۱۵۷.
- ↑ صحیفه نور، ج۱، ص۳۲۹.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۲۴.
- ↑ نهج الفصاحة، واژه حق، ص۱۹۱.
- ↑ مختصر میزان الحکمة، ص۲۳۳.
- ↑ مختصر میزان الحکمة، ص۲۳۳.
- ↑ حکمتنامه جوان، ص۶.
- ↑ احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۲۶.