بنی امیه در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

بنی امیه طایفه‌ای از قریش است، که نسب آنان به امیة بن خلف از فرزندان عبد شمس می‌رسد. این خاندان هنگام فتح مکّه در ظاهر اسلام آوردند و پیامبر (ص) آنها را "طُلَقا" نامید. آنها در دوران خلافت خلیفه سوم به قدرت رسیده و به غارت بیت المال پرداختند. امام علی (ع) فتنه بنی‌امیه را خطرناک‌ترین فتنه‌ها معرفی می‌‌کرد.

نقطه آغازین حکومت امویان را باید ولایت شام و به دست معاویه در سال ۴۱ هجری دانست که تا سال ۱۳۲ هجری حکومت داشتند. روش حکومتی بنی امیه بر غلبه سیاسی و نظامی استوار بود و دین در حکومت آنها جایگاهی نداشت. با اهل بیت دشمنی دیرینه داشتند و در طول حکومت خود ذکر فضائل امام علی (ع) را منع و آن حضرت را ناسزا می‌دادند.

مقدمه

نسب آنان به امیة بن عبدشمس بن عبد مناف بن قصی می‌‌رسد و با بنی هاشم در جد سوم پیامبر (ص)، عبد مناف مشترک‌‌اند[۱]. عبد شمس برادر هاشم فرزندانی به نام‌های امیه اصغر، نوفل، عبد امیه، حبیب، ربیعه، عبد العزی، عبدالله و امیه اکبر داشت. نسل عبد شمس به عبشمی شهرت دارند[۲]. از میان فرزندان وی نوفل، عبد امیه، و امیه اصغر به نام مادرشان عبله دختر عبید به "عبلات"[۳] شناخته می‌‌شوند و بنی امیه معروف، از تبار امیه اکبرند [۴]. به نظر می‌‌رسد که فرزندان امیه اکبر به مرور جمعیت قابل توجهی به خود اختصاص داده، از بنی‌‌ عبدشمس جدا شده و به بنی‌‌امیه شهرت یافته باشند.

البته فرزندان ربیعة بن عبد شمس نیز از موقعیت برجسته‌‌ای برخوردار بودند؛ اما همچنان عبشمی باقی ماندند و شاخه‌‌ای جداگانه تأسیس نکردند[۵]. عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، فرزندان عتبه از جمله هند (همسر ابوسفیان) و برادرانش ولید و ابوحذیفه از افراد مشهور نسل ربیعة بن عبد شمس بودند[۶].

فرزندان امیه به دو گروه "اعیاص" و "عنابس" تقسیم شدند. عاص (عاصیابوالعاص (ابوالعاصی)، عیص (عیصی) و ابوالعیص از این رو که در نامشان شباهت وجود دارد به اعیاص شهرت یافتند. مروان بن حکم و فرزندانش (آل مروان) که از سال ۶۴ تا ۱۳۲ هجری به حکومت پرداختند از اعیاص بودند[۷]. بنا به نقل ابن‌‌قتیبه، از اعیاص تنها عیص بود که از خود نسلی بر جای نگذاشت[۸]؛ اما ابن حزم عُویص را نیز از اعیاص دانسته، وی را بی‌‌نسل می‌‌داند[۹]. عنابس دسته دیگری از فرزندان امیه بودند که به جهت مقاومت در نبرد عکاظ به عَنْبَسَه (شیر) تشبیه و مشهور شدند[۱۰]. حرب (پدر ابو سفیان مشهور)، ابوحرب، سفیان، ابوسفیان (غیر معروف)[۱۱]، عمرو و ابوعمرو[۱۲] از عنابس هستند. برخی عنبسه را نیز از عنابس دانسته‌‌اند؛ اما برخی دیگر وی را همان ابوسفیان می‌‌دانند[۱۳].

از میان عنابس تنها نسل حرب ادامه پیدا کرد[۱۴]. معاویة بن ابی سفیان و جانشینانش (یزید و معاویة بن یزید) که از سال ۴۱ تا‌‌۶۴ هجری بر جهان اسلام حکومت کردند از عنابس و به "آل ابی سفیان" مشهورند[۱۵]. عنابس به تدریج پس از اسلام به بطون و زیر مجموعه‌‌هایی تقسیم شدند. بنو ابان بن عثمان، بنو حیدر بن ولید، بنو خالد بن یزید از آن جمله‌‌اند[۱۶]. به جز اعضای اصلی بنی‌‌امیه مجموعه‌‌هایی نیز وجود دارند که با پیمان نامه به بنی‌‌امیه پیوسته‌‌اند، از جمله می‌‌توان به بنوجحش بن رئاب و بنو نوفل بن عبد مناف اشاره کرد[۱۷]. افزون بر قریش در میان عرب قحطانی نیز تیره‌‌ای با نام بنو امیة بن زید بن قیس از زیر مجموعه‌‌های اوس وجود دارد[۱۸] که از شهرت برخوردار نیستند[۱۹].

بنی امیه تا بعثت پیامبر (ص)

آنان به سبب سکونت در اطراف کعبه و مرکز مکه از قریش بطائح (قریشیان مرکز) به شمار می‌‌آمدند [۲۰]. بعدها با فتح مکه (سال هشتم هجرت) برخی از آنان به مدینه مهاجرت کردند، چنان که در پایان خلافت عثمان شمار آنان با موالی ایشان در آن شهر حدود ۱۰۰۰ تن دانسته شده است.[۲۱] با گسترش فتوحات، بنی‌‌امیه افزون بر شام، محل امارت یزید‌‌ بن ابی‌‌سفیان و برادرش معاویه و جانشینان وی[۲۲]، در عراق[۲۳] و آفریقا [۲۴] نیز حضور یافتند. از قرن دوم به بعد یکی از مراکز عمده تجمع آنان اندلس بود[۲۵] با توجه به اینکه بنی‌‌امیه تا هنگامه ظهور اسلام در شمار بنی عبد مناف شمرده می‌‌شدند، در گزارش‌های عصر جاهلی جز اشاراتی پراکنده، اخباری از بنی امیه به صورت مستقل ارائه نشده است.

امویان در عصر جاهلی، از توانگران قریش به شمار می‌‌آمدند و تجارت پیشه بودند. جد ‌‌اعلای آنان عبد شمس عامل پیمان تجاری قریش با حبشه[۲۶] یا عراق[۲۷] بود، از‌‌این‌‌رو از اصحاب ایلاف به شمار می‌‌آید [۲۸].

ابوسفیان (صخر) پسر حرب نیز در آستانه ظهور اسلام به عنوان رئیس کاروان‌های تجاری قریش با شام داد و ستد داشت[۲۹]. از میان مناصب به ارث رسیده از قصی، حرب منصب قیادت را بر عهده داشت، چنان که قبل از او در اختیار جدش عبد شمس بود[۳۰]، از این رو در نبرد فجار، حرب فرمانده سپاه قریش[۳۱] و پس از او ابوسفیان عهده‌‌دار این منصب بود، افزون بر این، حرب و ابوسفیان از داوران قریش شمرده‌‌ شده‌‌اند[۳۲]. از شخصیت‌های معروف آنان در این عصر، می‌‌توان افزون بر حرب و پسرش ابوسفیان به ابواحیحه سعید بن عاص ‌‌بن امیه اشاره کرد[۳۳]. شواهد نشان می‌‌دهد که فرزندان عبد مناف خود دو دسته بوده‌‌اند: هاشم با بنی‌‌مطلب ارتباط نزدیکی داشتند و بنی عبد شمس با بنی‌‌نوفل، چنان که در گزارشی به همپیمانی بنی‌‌امیه با بنی‌‌نوفل تصریح شده است.

رقابت‌ها و درگیری‌های بنی‌‌امیه را با زیر مجموعه‌‌های قریشی می‌‌توان به دو دسته تقسیم کرد: آنان، گاه زیر لوای بنی عبدمناف با دیگر قبایل قریش درگیر و گاه به صورت مستقل وارد عمل می‌‌شدند. از آنجا که بنی‌‌امیه بخشی از بنی عبد مناف بودند در درگیری بنی عبد مناف با بنی عبدالدار و همپیمانانشان برای تصدی مناصب کعبه حضور داشتند[۳۴]؛ همچنین در رقابت بنی عبد مناف با بنی سهم، که به نظر برخی مفسران سوره تکاثر درباره ایشان نازل شده، بنی‌‌امیه نیز نقش داشتند[۳۵].

در ارتباط با درگیری مستقیم بنی امیه با دیگر قبایل قریشی می‌‌توان از درگیری آنان با بنی‌‌زهره و بنی عدی یاد کرد. به موجب خبری، نزاعی میان بنی‌‌امیه و بنو زهره روی داد. بنی‌‌امیه که خود را قدرتمندتر از رقیب می‌‌دیدند، درصدد اخراج ایشان از مکه برآمدند؛ اما با حمایت بنوسهم از تیره‌‌های مطرح قریش از بنی زهره که خویشاوند آنان بودند، امویان ناکام ماندند[۳۶].

در خصوص نزاع بنی‌‌امیه با بنومخزوم، از دیگر شاخه‌‌های پر نفوذ قریش در گزارشی کوتاه و مبهم آمده است: فردی از کنانه، همپیمان مخزومی‌ها با فردی از بنی زبید، همپیمان بنی امیه به تفاخر پرداختند. در پی آن گروهی از دو طرف نزد حِجر اسماعیل اجتماع کرده، برتری خود را به رخ یکدیگر کشیدند و با اوج گرفتن نزاع برای داوری نزد یکی از کاهنان (سطیح کاهن) رفتند. وی نیز به نفع بنو مخزوم حکم کرد[۳۷].

از نزاع بنی امیه با بنی عدی بن کعب نیز گزارشی ارائه شده است [۳۸]. برخی منابع به گونه‌‌ای برجسته از رقابت امیه با هاشم و فرزندان ایشان با یکدیگر در دوره جاهلی سخن گفته‌‌اند، چنان که امیه (جد امویان) به هاشم‌‌ بن عبد مناف، جد اعلای رسول خدا، از این رو که با اقدام‌های شایسته‌‌اش، منزلت اجتماعی فوق العاده‌‌ای یافته بود، حسادت می‌ورزید، از این رو در این راستا کارهای بی‌‌ثمری انجام داد. سرانجام این رقابت و نزاع با داوری کاهنی از قبیله خزاعه به نفع هاشم پایان یافت و امیه به مدت ۱۰ سال طبق شرط از پیش تعیین شده به شام تبعید شد[۳۹]. برخی محققان این گزارش را به افسانه تشبیه و آن را انکار کرده‌‌اند[۴۰]. مشابه چنین گزارشی درباره حرب فرزند امیه نیز وجود دارد. گویند: وی به مقام و موقعیت عبدالمطلب ‌‌بن هاشم رشک می‌‌برد و او نیز چون پدرش که پس از داوری محکوم گردید، ناچار شد به داوری تن دهد. این بار نیز، رئیس وقت بنی‌‌امیه محکوم شد[۴۱].

به موجب گزارش ابن خلدون جمعیت بنی امیه در آن دوره بر بنی‌‌هاشم فزونی داشته است[۴۲]. در درگیری‌ها و اختلافات میان بنی‌‌امیه و بنی‌‌هاشم که هر دو از شاخه‌‌های بنی‌‌عبد مناف بودند، شاخه بنی نوفل بن عبد مناف در کنار بنی امیه[۴۳] و شاخه بنی مطلب بن عبد مناف در کنار بنی‌‌هاشم قرار گرفتند، چنان که در محاصره اقتصادی قریش اینان در کنار هم بودند [۴۴] به رغم این همه گاه پیوندهایی نیز بین بنی‌‌امیه و بنی‌‌هاشم برقرار می‌‌شد، چنان که ابولهب عموی پیامبر (ص) با ام جمیل (حمالة الحطب) خواهر ابوسفیان ازدواج کرده بود.[۴۵]. نیز دختر پیامبر، زینب با ابوالعاص بن ربیع عبشمی پیمان زناشویی داشت[۴۶].[۴۷]

بنی امیه و پیامبر (ص)

در برآیند حوادث صدر اسلام می‌‌توان به وضوح دریافت که قبایلی چون بنی امیه، بنی مخزوم و بنی هاشم از برجسته‌‌ترین قبایل قریش مکه در عصر بعثت پیامبر (ص) به شمار می‌‌آمدند. ظهور پیامبری از بنی‌‌هاشم بیش از همه رشک بنی‌‌امیه و بنی مخزوم را بر می‌‌انگیخت، از این رو امویان که همچون دیگر قبایل قریش پیامبری آن حضرت را در راستای برتری موقعیت بنی هاشم بر قبایل خود ارزیابی می‌‌کردند، بر مبنای عصبیت قبیله‌‌ای و از سر حسادت و رقابت، به رهبری ابوسفیان، مواضع سختی در برابر رسول خدا اتخاذ کردند. رد پای سران بنی‌‌امیه را در بیشتر اقدامات قریش بر ضدّ رسول خدا می‌‌توان یافت. روابط آنان با آن حضرت را می‌‌توان به دو دوره تقسیم کرد: از آغاز بعثت تا غزوه بدر (سال دوم هجری) و از بدر تا رحلت پیامبر (ص).

در دوره نخست، آنان از هر راهکاری که بتوانند دعوت اسلامی را مهار کنند، استفاده می‌‌کردند؛ مانند گفت و گو با ابو طالب برای بازداشتن رسول خدا از دعوتش. چنان که برخی مفسران ذیل آیه ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۴۸] آورده‌‌اند برخی از اشراف بنی‌‌عبدمناف نزد ابوطالب رفتند تا ضمن گفت و گو با ابو طالب، بزرگ بنی‌‌هاشم در آن دوره، پیامبر (ص) را از دعوتش باز دارند که مسلماً در میان این اشراف برخی از عبشمیها و بنی امیه نیز حضور داشتند[۴۹]. ممانعت بنی‌‌عبد مناف مسلمانان را از طواف خانه خدا[۵۰]، همراهی با قریش در محاصره اقتصادی بنی‌‌هاشم و مسلمانان در شعب ابی‌‌طالب[۵۱] و توطئه قتل پیامبر (ص)[۵۲] نیز از آن جمله است.

دشمنان سرسخت اموی پیامبر (ص) در این دوره عبارت بودند از: ابوسفیان، عقبة‌‌ بن ابی معیط، ابو اُحیحه، معاویة ‌‌بن مغیرة بن ابی العاص (که پس از غزوه احد کشته شد)[۵۳]، مروان و پدرش حکم‌‌ بن ابی العاص (کسی که رسول خدا امت اسلامی را از نسل او برحذر داشت)[۵۴]؛ نیز ام جمیل خواهر ابوسفیان[۵۵] که رسول خدا را آزار می‌‌داد. نام سه تن از عبد شمسی‌ها (حنظلة ‌‌بن ابی سفیان، عتبه و شیبه فرزندان ربیعه) در میان مقتسمین به چشم می‌‌خورد [۵۶].

مقتسمین کسانی بودند که در موسم حج در مسیر ورود زائران به مکه قرار می‌‌گرفتند و آنان را از ملاقات با پیامبر باز می‌‌داشتند[۵۷]. به رغم دشمنی‌های قاطبه بنی‌‌امیه با پیامبر (ص) در مکه، تعداد انگشت شماری از ایشان در این دوره به رسول خدا ایمان آورده، برای حفظ ایمان خود، به حبشه‌‌ هجرت‌‌ کردند. خالد بن سعید بن عاص (از سابقین در اسلام[۵۸] و از کاتبان پیامبر)[۵۹] و برادرش عمرو[۶۰]، ابوحذیفة بن عتبه (از سابقین در اسلام)[۶۱]، عثمان بن عفان و ام‌‌حبیبه دختر ابوسفیان از آن جمله‌‌اند[۶۲]. نیز عبدالله و برادرش عبیدالله بن جحش پسر عمه‌‌های رسول خدا (ص) از بنی‌‌اسد بن خزیمه و ابو‌‌موسی اشعری و برخی دیگر از همپیمانان آنان در این هجرت حضور داشتند[۶۳]. ام کلثوم دختر عقبة بن ابی معیط اموی نیز پس از حدیبیه (سال‌‌ششم) به مدینه هجرت کرد[۶۴].

در پی بسته شدن پیمان عقبه دوم و فراهم شدن زمینه هجرت پیامبر (ص) به یثرب، امویان به مصادره دارایی برخی از مهاجران همپیمان خود (بنو جحش) مبادرت کردند. در این میان[۶۵]، ابوسفیان رئیس بنی امیه نیز طی نامه‌‌ای مردم یثرب را به سبب پناه دادن رسول خدا نکوهش کرد[۶۶]. وی از این پس جز در نبرد بدر، در تمام توطئه‌‌ها و اقدامات نظامی ـ سیاسی بر ضدّ پیامبر (ص)، رهبری و فرماندهی قریش را بر عهده داشت[۶۷].

در غزوه بدر (سال دوم) که در غیاب ابوسفیان رخ داد، شمار قابل توجهی از بنی عبد شمس و بنی امیه و همپیمانانشان حضور داشتند [۶۸]. از کشته شدگان بنی‌‌امیه در این نبرد می‌‌توان به حنظلة ‌‌بن ابی سفیان[۶۹] و عقبة بن ابی معیط[۷۰] و از کشتگان عبشمی‌ها به عتبة بن ربیعه و برادرش شیبه، پسرش ولید (اینان در آغاز نبرد در جنگ تن به تن کشته شدند) و نیز عاص و عبیده پسران سعید بن عاص [۷۱] اشاره کرد؛ همچنین از این دو مجموعه، ۱۲‌‌تن اسیر شدند[۷۲] عمرو فرزند ابوسفیان[۷۳] و حارث بن ابی وجزه[۷۴] هر دو از بنی‌‌امیه و ابوالعاص بن ربیع عبشمی داماد رسول خدا[۷۵] از جمله اسیران بودند. ابن هشام اسرای همپیمان ایشان را ۷ تن ذکر کرده است[۷۶][۷۷]

از بدر تا فتح مکه

پس از غزوه بدر (سال دوم) روابط پیامبر با بنی‌‌امیه وارد مرحله‌‌ای جدید شد. با توجه به اینکه در این نبرد بزرگانی از بنی مخزوم و بنی عبد شمس و دیگر قبایل قریش کشته شدند، فضای مناسبی در اختیار ابوسفیان قرار گرفت تا افزون بر رهبری بنی امیه از نفوذ خود در رهبری قریش بهره برد،[۷۸] به ویژه آنکه نقش فرماندهی سپاه (قیادت) به ابوسفیان به ارث رسیده بود، از این رو وی در این دوره در جنگ‌های بزرگی چون احد[۷۹] و احزاب[۸۰] سپاه قریش را فرماندهی می‌‌کرد. افزون بر این‌ها او اقدام‌های دیگری بر ضد رسول خدا داشت؛ از جمله طرح ترور آن حضرت (پس از غزوه بنی نضیر در سال چهارم) که به نتیجه نرسید[۸۱]. منابع نخستین با ارائه چنین تصویری از این دوره، کمتر به جزئیات پرداخته، از دیگر اعضای بنی‌‌امیه یا همپیمانانشان اخباری ارائه نمی‌‌کنند.

ابوسفیان در غزوه احد (سال سوم) فرماندهی سپاه قریش رابر عهده داشت. پسرش معاویه مدعی به شهادت رساندن حمزه سیدالشهدا بود.[۸۲] نیز معاویة بن مغیرة بن ابی‌‌العاص اموی جسد حمزه را مُثْله کرد[۸۳]. پس از ناکامی نبرد احزاب (سال پنجم) به فرماندهی ابوسفیان،[۸۴] صلحی میان پیامبر (ص) و قریش در سال ششم، برقرار شد که ابوسفیان در آن نقشی آشکار داشت[۸۵]. با پیمان شکنی قریش و تلاش‌های بی‌‌ثمر سرکرده آنان (ابوسفیان) برای تجدید پیمان، زمینه‌‌های فتح مکه فراهم و سرانجام آن شهر در سال هشتم گشوده شد[۸۶].

در جریان فتح مکه (سال هشتم) رسول خدا با توجه به جایگاه ابوسفیان منزل او را از مکان‌های پناهندگی مردم اعلام کرد[۸۷]. رسول خدا پس از فتح مکه، گذشت فراوانی نسبت به بنی‌‌امیه و دیگر دشمنان نشان داد و با فرمان عفو عمومی، قریش از جمله بنی‌‌امیه را "طُلَقاء" (آزاد شدگان) نامید[۸۸] و بدین ترتیب با گذشت ۲۱ سال از بعثت آن حضرت، و عناد و دشمنی بنی‌‌امیه با رسول خدا، آنان با وی بیعت کرده، مسلمان شدند.

آنان پیامبر (ص) را در غزوه‌های بعدی (حُنین، طائف و تبوک) همراهی کردند، چنان که در نبرد حُنین (سال هشتم) پیامبر (ص) از غنایم ویژه آن به چند تن از بزرگان اموی (ابوسفیان و دو تن از پسرانش یزید و معاویه[۸۹]، طلیق بن سفیان و فرزندش حکیم بن طلیق[۹۰] و خالد بن اسید اموی) سهمی بخشید تا ایشان را به خویش متمایل سازد، از این رو آنان جزو "مؤلفة قلوبهم" قرار گرفتند[۹۱]. در غزوه طائف (سال هشتم) نیز سعید بن سعید اموی که همراه پیامبر بود کشته شد[۹۲].

پیامبر اعظم (ص) در حالی از دنیا رفت که چند تن از امویان را کارگزار خود قرار داده بود؛ عتاب بن اسید در مکه[۹۳]، عمرو بن سعید بن عاص در وادی القری[۹۴] و پسرانش ابان و خالد بن سعید در مناطقی از یمن[۹۵] یا بحرین[۹۶] کارگزار بودند. ابوسفیان نیز مأمور جمع‌‌آوری خراج نجران بود[۹۷].

منابع اسلامی سخنانی از پیامبر (ص) درباره بنی‌‌امیه نقل کرده‌‌اند؛ از جمله آنکه آن حضرت فرمود: "وای بر بنی‌‌امیه"[۹۸]. نیز بنا به نقلی رسول خدا آنان را از بدترین و شرورترین قبایل عرب[۹۹] و دشمن‌‌ترین آنان نسبت به بنی هاشم معرفی کرد[۱۰۰]. مشخص نیست نقل قول‌های یاد شده به چه دوره‌‌ای باز می‌‌گردد. چنانچه به پیش از پذیرش اسلام ایشان مربوط باشد، حکایت از دشمنی پیشین آنان با پیامبر دارد. شاید ناظر به وضعیت آنها پس از اسلام آوردنشان نباشد، به ویژه آنکه این چنین سخنانی برخلاف رفتار پیامبر با بنی‌‌امیه پس از فتح مکه است و می‌‌توانست بر دشمنی ایشان بیفزاید. احتمال آن نیز وجود دارد که این سخنان، پیشگویی پیامبرانه باشد و از اقدام‌های بعدی ایشان پرده بردارد، چنان که بیشتر محدثان و مورخان به این سخن رسول خدا اشاره دارند که فرمود: "هرگاه فرزندان ابو العاص (یا بنی‌‌امیه) به تعداد ۳۰ یا ۴۰ تن برسند، سرزمین‌های خدا را چون مِلْک شخصی زیر فرمان و بندگان خدا را چاکران و دین خدا را به دغل بازی خواهند گرفت».[۱۰۱][۱۰۲]

بنی امیه پس از پیامبر (ص)

بنی‌‌امیه در آغاز با جانشینی ابوبکر مخالفت کردند، از این رو ابوسفیان از امیر مؤمنان، امام علی (ع) خواست قیام کرده، از هواداری بنی‌‌امیه و قریش برخوردار شود؛ اما امام که از نیّت شوم او با خبر بود به سخن وی وقعی ننهاد[۱۰۳] در گزارشی دیگر آمده است که آنان پس از رحلت رسول خدا بر عثمان اجتماع کرده، چون از بیعت مردم با ابوبکر اطلاع یافتند، با او بیعت کردند[۱۰۴] گویند: عمر که از نفوذ ابوسفیان می‌‌ترسید، خطر او را به ابوبکر گوشزد کرد. ابوبکر نیز با بخشش زکات جمع‌‌آوری شده به دست خود ابوسفیان به وی، دل بنی‌‌امیه را به دست آورد[۱۰۵] نیز بعدها احتمالا به‌کارگیری یزید بن ابی سفیان به عنوان فرمانده بخشی از سپاه مسلمانان در شامات[۱۰۶] در سکوت بنی‌‌امیه بی‌‌تأثیر نبوده و آنان مصلحت را در همکاری با دستگاه خلافت تشخیص داده، به همکاری پرداختند. عثمان از دیگر بزرگان اموی است که در خلافت ابوبکر، به عنوان کاتب خلیفه، [۱۰۷] پس از عمر، مقام دوم را در تشکیلات خلافت دارا بود.

موقعیت بنی‌‌امیه در دوره عمر نخست با امارت یزید بن ابی سفیان بر ولایت شام و پس از مرگ او در طاعون عمواس با امارت معاویه در شام، فلسطین و اجناد شام تثبیت شد.[۱۰۸] ابوسفیان نیز نزد عمر منزلتی خاص داشت و از معدود کسانی بود که می‌‌توانست بر فرش ویژه ای که برای خواص پهن می‌‌شد بنشیند.[۱۰۹] به‌کارگیری و توجه خاص عمر به معاویه موجب شد تا معاویه بعدها تسلط خود بر مردم را ناشی از منزلتش نزد عمر و عثمان معرفی کند.[۱۱۰].

بنا به نوشته طه حسین، عمر در دوران خلافتش نتوانست یا نخواست با استبداد و فزونخواهی معاویه مقابله کند، از این رو زمینه را برای حکومت امویان فراهم ساخت.[۱۱۱] در شورای عمر برای انتخاب خلیفه بعد از خویش، بنی‌‌امیه با جمع شدن دور عثمان و رقابت با بنی هاشم با افرادی چون عمار که از علی (ع) حمایت می‌‌کرد به بحث پرداخته، وی را دشنام دادند.[۱۱۲] عبدالرحمن بن عوف زهری که به سبب خویشاوندی با عثمان (همسر خواهر وی بود) نقش زیادی در دستیابی وی به خلافت داشت، می‌‌گفت: عثمان عمید بنی‌‌امیه است.[۱۱۳] با روی کار آمدن عثمان، زمینه‌‌های انتقال قدرت به بنی امیه فراهم آمد. ابوسفیان نیز در همان نخستین روزهای خلافت عثمان به وی توصیه کرد که خلافت را همچون گوی به افراد بنی‌‌امیه پاس داده، نگذارد از این خاندان بیرون رود.[۱۱۴] گفته شده که خلیفه دوم از تمایلات قبیله‌‌ای عثمان در هراس بود؛ اما عثمان بر خلاف شرط عمر در شورا، نزدیکان اموی خود را بر مناطق حساس و ثروتمند چون مصر و عراق به کار گمارد.[۱۱۵]

جرج جرداق در تعبیری کوتاه و کار آمد می‌‌گوید: در زمان عثمان، بنی امیه هم کلید بیت المال را در دست گرفتند و هم شمشیر سلطان را.[۱۱۶]عثمان به پشتوانه بنی‌‌امیه برخی صحابه گرانقدر چون ابوذر، عمار و ابن مسعود را آزرد.[۱۱۷] در نتیجه، عملکرد نامناسب آنان، موجی از نارضایتی را در میان مسلمانان فراهم آورده و موجب قیام در برابر عثمان شد.

برخلاف معاویه که در ماجرای محاصره عثمان هیچ اقدام مؤثری در حمایت از وی نکرد،[۱۱۸] امویان ساکن در مدینه از عثمان حمایت کردند و با طولانی شدن محاصره، امویان تصمیم گرفتند عثمان را شبانه به مکه بفرستند؛ اما نقشه آنان با آگاهی قیام کنندگان خنثا شد.[۱۱۹] امویان مدینه پس از قتل عثمان، از ترس به ام حبیبه دختر ابوسفیان و همسر رسول خدا پناه برده، نزد او پنهان شدند [۱۲۰] و پس از آن به شام[۱۲۱] یا مکه گریختند [۱۲۲][۱۲۳]

بنی امیه و امام علی (ع)

در جریان بیعت مردم با امیر مؤمنان (ع) چهره‌‌های مشهور اموی، چون مروان، سعید بن عاص، ولید بن عقبه و معاویه،[۱۲۴] نخست از بیعت آن حضرت سر باز زدند. نیز به پیروی از ایشان برخی صحابه دوستدار عثمان چون حسان بن ثابت شاعر و نعمان بن بشیر که هر دو ازانصار بودند، ازبیعت با آن حضرت خودداری کردند،[۱۲۵] آنگاه امویان در مکّه نزد عامل عثمان، عبدالله حضرمی (حلیف بنی عبد شمس) جمع شدند و با آمدن عبدالله بن عامر از بصره که از سوی عثمان والی آن شهر بود، به خونخواهی عثمان برخاسته،[۱۲۶] با عایشه همراه شدند و جنگ جمل را به راه انداختند.

در نبرد جمل برخی از بنی‌‌امیه سوگند یاد کردند که امام علی (ع) را به شهادت برسانند؛ لکن نتوانستند.[۱۲۷] با پایان یافتن نبرد، امیر مؤمنان، امام علی (ع) فرمان عفو عمومی صادر کرد و حتی مروان بن حکم اموی را که مشاور و داماد عثمان و از نقش آفرینان در جمل بود بخشید و از آینده حکومت کوتاه مدت وی خبر داد.[۱۲۸] پس از آن برخی امویان به معاویه در شام پیوستند و او را در اقداماتش بر ضدّ امام از جمله در جنگ صفین یاری کردند.[۱۲۹] امویان به خونخواهی عثمان پرچم طغیان را برافراشته، مشکلات بسیاری برای حکومت نوپای امام ایجاد کردند.

امیرمؤمنان، امام علی (ع) مخوف‌‌ترین فتنه‌‌ها را فتنه بنی‌‌امیه دانست که همه جا را فرا خواهد گرفت و تنها اهل بصیرت از آن رهایی خواهند یافت.[۱۳۰] و نیز فرمود: برای هر امتی آفتی است و آفت این امت بنی‌‌امیه هستند.[۱۳۱]آن حضرت اسلام بنی‌‌امیه را تنها بر اساس مصلحت می‌‌دانست [۱۳۲] و در معرفی بنی امیه از آنان با تعبیر انکر و امکر وافجر [۱۳۳] یاد کرد. نیز آن حضرت در نامه‌‌ای به معاویه فضیحت‌های بنی‌‌امیه را برشمرد.[۱۳۴] اندکی پس از شهادت امام علی (ع) و در پی صلح امام حسن (ع) با معاویه، حکومت بر جامعه اسلامی به معاویة بن ابی سفیان رسید. وی پیروان علی (ع) را تحت فشار شدید گذاشت. قطع دست و پا، مصادره اموال، ویرانی خانه‌‌ها [۱۳۵] و قطع حقوق از بیت المال از جمله آنهاست. نیز از دوره خلافت معاویه و بنا به دستور او امیر مؤمنان (ع) بر منبرها و در خطبه‌‌ها لعن می‌‌شد.[۱۳۶] مردم از ترس وی فرزندانشان را «علی» نمی‌‌نامیدند [۱۳۷] و حتی گفته شده که اگر فردی نام علی می‌‌داشت کشته می‌‌شد.[۱۳۸] امویان کشنده امام حسن و امام حسین ((ع)) و بسیاری از بنی هاشم و شیعیان بودند. از نظر سیاسی این تقابل، ریشه در تقابل بنی‌‌امیه با بنی‌‌هاشم در دوره جاهلی‌‌داشت.

معاویه پایه گذار حکومتی گردید که با دوره قبل تفاوت‌های بارزی داشت و سنخیتی بین آن و رفتار پیامبر و حتی شیخین نبود. سیاست او سرمشق خلفای پس از او گردید. جنبه فزاینده غیر دینی (سکولار) دولت اموی موجب شد مسلمانان دولت ایشان را نه یک خلافت بلکه سلطنت بدانند.[۱۳۹] تبدیل نظام خلافت به نظام استبدادی موروثی، برخورد تبعیض آمیز با غیر عرب، بی‌‌عدالتی [۱۴۰] و روا داشتن ستم بر مخالفان، قداست بخشیدن به خلافت، تقویت و ترویج جبرگرایی [۱۴۱] و نیز حمایت از عقیده مرجئه از مهم ترین شاخصه‌‌های حکومت آنان بود. مودودی هم در این رابطه، به ۷ ویژگی حکومت امویان اشاره کرده است.[۱۴۲] در دوره آنان با تأسیس دیوانهای جدید، مانند دیوان برید، خاتم و رسائل که ملهم از تشکیلات ساسانیان و رومیان بود، تشکیلات اداری گسترش یافت.[۱۴۳] با پدید آمدن منصبی به نام حاجب، دسترسی مردم به حاکم دشوار گردید.[۱۴۴].

گسترش فتوحات از دیگر ویژگی‌های حکومت امویان است که در دوره حکومت ولید بن عبد الملک، مسلمانان در شرق به سرداری قتیبة بن مسلم باهلی در آسیای مرکزی بر قبایلی از ترکان چیره شده، مناطق وسیعی را فتح کردند.[۱۴۵] در غرب نیز به اندلس راه یافتند و به این ترتیب عصر طلایی فتوحات در این دوره رقم خورد و به اوج رسید. فتوحات و تسخیر شهرها جنبه «فی سبیل‌‌الله» نداشت و با غارت و کشتار همراه بود و به قول احمد امین نتیجه آنها جز برده بردن و برده نگهداشتن نبود.[۱۴۶] حکومت امویان تا سال ۱۳۲ هجری حدود ۹۰ سال ادامه یافت.[۱۴۷] در این مدت ۱۴ تن از امویان به حکومت رسیدند که از میان ایشان معاویه، عبدالملک بن مروان، هشام ‌‌بن‌‌ عبدالملک به جهت طولانی بودن حکومتشان (هریک به مدت حدود ۲۰ سال)[۱۴۸] و عمر‌‌ بن‌‌ عبدالعزیز بر اثر در پیش گرفتن سیاست‌های متفاوت از دیگر حکمرانان بنی‌‌امیه، و عدم لعن امام علی (ع) و بازگرداندن فدک به فرزندان فاطمه (س)[۱۴۹] و برخی اصلاحات از بقیه مشهورترند.

حکومت امویان، از آغاز با چالش‌هایی رو به رو شد. علویان و هواداران ایشان، خوارج و عباسیان هریک جنبش‌هایی را برضد بنی‌‌امیه به راه انداختند. قیام حجر بن عدی (در دوران معاویه)، قیام‌های امام حسین (ع)، ابن‌‌زبیر، مختار، توابین، زید بن علی، یحیی بن زید، عبدالله بن معاویه و قیام‌های متعدد خوارج از جمله آنهاست. در نهایت، نهضت عباسیان با تکیه بر قوای خراسانی و با شعار " اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ " تومار حکومت امویان را به سال ۱۳۲ هجری درهم پیچید.

با سقوط حکومت اموی، کسان بسیاری از بنی امیه به دست عباسیان کشته شدند [۱۵۰] و یکی از امویان به اندلس که حدود ۳۰ سال قبل فتح شده بود گریخت و در آنجا حکومتی تأسیس کرد که به حکومت امویان اندلس شهرت یافت و حدود سه قرن دوام آورد [۱۵۱][۱۵۲]

بنی امیه در شأن نزول آیات

میان بنی‌‌امیه و بنی هاشم از جمله شخص پیامبر اسلام (ص) دشمنی دیرینه‌‌ای وجود داشت. این دشمنی تقریباً در تمام طول مدت ۲۳ سال رسالت پیامبر اسلام (ص) قبل و بعد از هجرت ادامه داشت و موضع‌‌گیریهای افراد طایفه بنی امیه در برابر قرآن کریم و پیامبر اسلام (ص) موجب نزول آیاتی از قرآن کریم درباره آنها شد. از آنجا که نزد خدای متعال و قرآن کریم رفتار انسان‌ها اهمیت دارد نه نام و نَسَب و امور غیر اختیاری آنها، در هیچ آیه‌‌ای از قرآن کریم به طور رسمی و صریح نامی از طایفه بنی‌‌امیه نیامده است، چنان که از هیچ قبیله و طایفه دیگری نیز با نام یاد نشده است، بلکه همچون سایر موارد در این آیات بر اوصاف، رفتار و کردار نادرست آنان تأکید شده است. به طور کلی آیات نازل شده درباره بنی‌‌امیه را در ۴ دسته می‌‌توان جای داد:

دسته نخست آیاتی است که درباره مشرکان مکه نازل شده و در برابر آنان موضع‌‌گیری می‌‌کند که هر یک از افراد و گروه‌های مشرک، از جمله بنی امیه با توجه به نقش خود در رویارویی با پیامبر (ص) مصداقی از مفهوم کلی آیه به شمار می‌‌آیند.

این دسته از آیات هم در آیات مکی و هم در آیات مدنی قرآن به چشم می‌‌آید. از جمله آیاتی که مفسران در ذیل آنها از بنی امیه یاد کرده‌‌اند این آیات است:

  1. ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ[۱۵۳] مطابق روایتی مقصود از ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ عبدالله بن سلام و طوایف مختلف مشرکان مکه است و مقصود از ﴿وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ که می‌‌گوید: برخی از احزاب برخی دیگر را تکذیب و انکار می‌‌کنند، بنی امیه، بنی‌‌مغیره و آل‌‌طلحة بن عبدالعزی است.[۱۵۴]
  2. ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ[۱۵۵] افراد مورد اشاره آیه یعنی کسانی که نعمت خدا را به کفران بدل کردند و قوم خود را به سرای نیستی و هلاکت کشاندند، مطابق برخی نقل‌ها و دیدگاه‌ها بنی امیه و بنی مغیره‌‌اند که فاجرترین طوایف از قبیله بزرگ قریش‌اند.[۱۵۶] برخی نیز مقصود از آن را کشته شدگان از مشرکان در جنگ بدر یا مشرکان اهل مکه دانسته‌‌اند[۱۵۷] که البته آیه شریفه مکی و نزول آن قبل از جنگ بدر بوده است [۱۵۸] در روایتی از امام باقر (ع) نیز ضمن تأکید بر اینکه این آیه شریفه به دو گروه فاجرتر قریش « اَلْأَفْجَرَانِ مِنْ قُرَيْشٍ » اشاره دارد، حضرت سوگند یاد می‌‌کنند که مقصود آیه شریفه همه (مشرکان) قریش‌اند و خدای متعال به پیامبرش خطاب کرد که من قریش را بر سایر عرب برتری دادم و نعمتم را بر آنان کامل کردم و رسولم را به سوی آنان فرستادم؛ ولی آنان نعمت مرا به کفران تبدیل کرده، قوم خود را به سرای هلاکت کشاندند؛[۱۵۹] همچنین مقصود از کفران نعمت خدا در اینجا کفر ورزیدن بنی‌‌امیّه به محمد و اهل‌‌ بیتاوست.[۱۶۰]
  3. ﴿جُنْدٌ مَا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزَابِ[۱۶۱] ابن سلام روایت کرده است که این آیه درباره بنی امیه، بنی مغیره، و آل ابی طلحه بن عبدالعزی نازل شده است، زیرا آن سه طایفه در برابر پیامبر اسلام (ص) به یکدیگر پیوستند و همدیگر را پشتیبانی کردند.[۱۶۲]
  4. در آیه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۱۶۳] یکی از گروههایی که زکات به آنها پرداخت می‌‌شود ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ معرفی شده‌‌اند. تألیف قلوب شدگان کسانی بودند که رسول‌‌خدا (ص) بخشی از اموال زکات و غنایم جنگی را به آنان می‌‌بخشید تا آنان را با مسلمانان و دین اسلام الفت دهد. تألیف شدگان عمدتاً از مشرکان مکه بودند که پس از فتح مکه به ناچار مسلمان شده بودند. از جمله کسانی که رسول خدا (ص) از مال زکات به آنان پرداخته بود مردانی از بنی امیه همچون ابوسفیان بودند[۱۶۴] که بعدها در تاریخ اسلام گاه از این امر برای تحقیر آنان استفاده می‌‌شد.[۱۶۵]

دسته دوم آیاتی است که درباره برخی افراد از طایفه بنی امیه نازل شده و در روایات اسباب نزول آن افراد خاص معرفی شده‌‌اند. از جمله این افراد، ابوسفیان بن حرب، بزرگ بنی‌‌امیه در دوران رسالت پیامبر اکرم (ص) است. مفسران در سبب نزول بالغ بر ۲۵ آیه از او یاد کرده‌‌اند که در همه موارد بر نقش منفی وی در برابر پیامبر تأکید شده‌‌است. به همین گونه درباره سایر افراد سرشناس بنی امیه همچون حکم بن ابی عاص آیاتی از قرآن کریم نازل شده است.[۱۶۶] این در حالی است که تقریباً هیچ آیه‌‌ای در مدح بنی امیه یا یکی از افراد این طایفه نازل نشده و این نشان می‌‌دهد که طایفه بنی امیه یکدستی و همبستگی خود را در دشمنی با پیامبر اکرم (ص) تا پایان حفظ کرده و در روایات بدترین طایفه عرب خوانده شده‌‌اند.[۱۶۷]

دسته سوم آیاتی است که بنابر برخی روایات اسباب نزول درباره بنی امیه به طور خاص نازل شده است؛ مانند:

  1. شیعه و سنی روایات متعددی را با طرق مختلف در ذیل آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[۱۶۸]. نقل کرده‌‌اند که نزول این آیه را درباره بنی‌‌امیه می‌‌داند. در همین خصوص از سعید بن مسیّب نقل شده است که گفت: رسول خدا (ص) در خواب بنی امیه را دید که همچون میمون‌هایی از منبرش بالا می‌‌روند و از آن منظره دلگیر و اندوهگین شد. خداوند به او وحی کرد که آنچه به بنی امیه می‌‌دهم فقط از دنیا و در دنیاست و آنان از آخرت بهره‌‌ای ندارند. از این وحی چشم رسول خدا (ص) روشن شد و شادمان گشت و آن، رؤیای پیامبر در این آیه شریفه است[۱۶۹]

این روایت در سایر منابع نیز به همین صورت و گاه با اندکی اختلاف نقل شده است؛[۱۷۰] در برخی منابع شیعی آمده است که رسول خدا (ص) در خواب بوزینه‌‌هایی را دید که از منبرش بالا می‌‌روند و آن بوزینگان بنی امیه بودند. پیامبر از این منظره به شدت اندوهگین شد، و در پی این رؤیا آیه فوق نازل شد مبنی بر اینکه آنچه رخ می‌‌دهد بلایی است که مردم در آن سرگردان می‌‌شوند و بنی امیه نیز شجره ملعونه‌‌اند که هیچ ثمر و خیری ندارند.[۱۷۱].

در روایت طبری بدون تصریح به نام بنی امیه ـ که احتمالا برخی راویان آن را انداخته‌‌اند ـ چنین آمده است: رسول خدا (ص) بنوفلان را در خواب دید که همچون بوزینه از منبرش بالا می‌‌روند، و از آن رؤیا ناراحت شد و دیگر کسی آن حضرت را تا رحلت خندان ندید و خداوند آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[۱۷۲] را در همین باره نازل کرد.[۱۷۳] از این روایات برمی‌‌آید که ماجرای رؤیای رسول خدا (ص) سبب نزول آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[۱۷۴] بوده است و می‌‌دانیم که سوره اسراء مکی بوده، در حدودسال دهم یا دوازدهم بعثت، مقارن با معراج پیامبر گرامی اسلام (ص) نازل شده است،[۱۷۵] بر همین اساس در باب رابطه سبب نزول بیان شده با آیه شریفه که مکی است دو ناسازگاری عمده وجود دارد: نخست آنکه اگر مطابق آنچه در برخی روایات آمده که رسول خدا پس از آن رؤیا تا زمان رحلت خندان دیده نشد، رؤیای پیامبر در سال‌های آخر عمر شریف آن حضرت رخ داده باشد، آن رویا نمی‌‌تواند سبب نزول برای این آیه مکی باشد و اگر رؤیای آن حضرت مربوط به دوران مکه و زمان نزول سوره اسراء باشد، در آن زمان رسول‌‌خدا (ص) منبری نداشته تا ـ مطابق برخی روایات ـ بنی‌‌امیه را بر منبر خود ببیند.[۱۷۶]

برخی از این اشکال پاسخ داده‌‌اند که ممکن است رسول خدا (ص) در مکه خواب دیده است که در مدینه حضور دارد و منبری دارد که بنی امیه از آن بالا می‌‌روند؛[۱۷۷] اما اینکه گفته شود آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[۱۷۸] استثنائاً در مدینه نازل شده و سپس در سوره مکی] اسراء [قرار گرفته است قائلی ندارد.[۱۷۹]

ناسازگاری دوم این است که برخی مفسران مانند طبری و فخر رازی مقصود از رؤیای مورد اشاره در این آیه شریفه را متناسب با سیاق و موضوع سوره، رؤیت نشانه‌‌های الهی و عبرت‌هایی دانسته‌‌اند که رسول خدا (ص) در وقت سیر شبانه خود از مکه به بیت المقدس و در شب معراج مشاهده کرده است. در این تفسیر رؤیا به معنای رؤیت و مشاهده و نه خواب دیدن تفسیر شده است؛[۱۸۰] اما روشن است که این صرف ادعاست و شاهدی از لغت آن را تأیید نمی‌‌کند که رؤیا مصدر و به معنای رؤیت یا رؤیت در شب‌‌باشد.[۱۸۱]

در ارتباط با رؤیای پیامبر و نزول آیه درباره آن، روایت دیگری نقل شده است که در آن امام حسن (ع) نزول دو سوره کوثر و قدر را نیز در همین مورد دانسته‌‌اند. در روایتی به نقل عیسی بن مازن آمده است که پس از صلح امام مجتبی (ع) با معاویه، فردی ضمن اهانت به امام، آن حضرت را نسبت به صلح و بیعت با معاویه نکوهش می‌‌کند؛ اما امام (ع) در مقابل می‌‌فرماید: مرا نکوهش مکن. همانا در رؤیا به پیامبر (ص) نشان داده شد که بنی امیه بر منبرش قرار گرفته‌‌اند. رسول خدا از آن منظره اندوهگین شد و خداوند برای تسلّی پیامبرش این آیات را نازل کرد: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ [۱۸۲] مقصود این است که شب قدری که به پیامبر (ص) داده شده است از ۱۰۰۰ ماه که بنی امیه بعد از رسول خدا حکومت و پادشاهی می‌‌کنند برتر‌‌ است.[۱۸۳]

در روایتی مشابه افزون بر آیات سوره قدر، امام (ع) نزول آیات سوره کوثر را نیز درباره رؤیای پیامبر (ص) معرفی می‌‌کند. سپس راوی (قاسم) می‌‌گوید که ما مدت فرمانروایی بنی‌‌امیه را محاسبه کردیم و معلوم شد که آن ۱۰۰۰ ماه بدون یک روز کاستی یا فزونی بوده است.[۱۸۴] اما با توجه به سیاق سوره قدر که درباره نزول قرآن در شب قدر و فضیلت و برخی دیگر از ویژگی‌های آن نازل شده است همچنین با توجه به سبب نزول‌های مشهورتری که درباره سوره کوثر نقل شده است،[۱۸۵]

روایت امام ‌‌حسن (ع) درباره سبب نزول این دو سوره را باید شأن نزول آن یا تفسیر آیه [۱۸۶] دانست که در منابع شیعی از آن به تأویل و گاه تفسیر باطنی آیه یاد می‌‌شود [۱۸۷] و این‌‌گونه تأویل‌ها نوعی توسعه در معنا و مصداق آیات شریفه به شمار می‌‌آید؛ همچنین مقصود از شجره ملعونه در ادامه آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[۱۸۸] در برخی روایات تفسیری، بنی‌‌امیه معرفی شده است.[۱۸۹] در روایتی از عایشه آمده است که وی به مروان بن حکم ـ از بنی امیه ـ گفت: از رسول خدا شنیدم که درباره تو و جد تو می‌‌گفت: شجره ملعونه در قرآن کریم شما هستید.[۱۹۰]

علامه طباطبایی در تفسیر قرآن به قرآن و با توجه به سیاق آیه شریفه و فارغ از روایات، از این آیه شریفه، تفسیری کاملا منطبق بر بنی امیه ارائه داده است و مقصود از شجره ملعونه را نه درختی خاص مانند درخت زقّوم [۱۹۱] بلکه گروهی که نَسَب به شخصی واحد می‌‌برند و از یک ریشه نشئت گرفته‌‌اند دانسته است؛[۱۹۲] اما حتّی با فرض اینکه رؤیای مورد اشاره دراین آیه شریفه که از آیات مکی قرآن است قصه مشهور پیشین نباشد، این اطمینان وجود دارد که آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[۱۹۳] بر بنی‌‌امیه منطبق است و بر اساس روایات متعددی که در این زمینه وجود دارد به احتمال فراوان پیامبر اسلام (ص) این رؤیا را در اواخر عهد مدینه دیده است و پس از نقل آن، آیه شریفه مورد بحث را تلاوت کرده و با ایجاد پیوند میان آن رؤیا و این آیه اصحاب خود را به فتنه و بلای بزرگ بنی‌‌امیه که مردم خود زمینه ساز آن خواهند بود توجه داده و بنی‌‌امیه را شجره ملعونه و بی‌‌خیر و ثمری معرفی کرده است که در آینده، حکومت بر مسلمانان را به چنگ آورده، جز شر و فتنه برای مسلمانان اثری نخواهند داشت.

دسته چهارم که نسبت به سه دسته پیشین از شمار بیشتری برخوردار است آیاتی است که در روایات ما نزول آنها در شأن بنی امیه دانسته شده است، در حالی که بنی‌‌امیه سبب نزول آن آیات نبوده‌‌اند. در حقیقت این بخش از آیات بر بنی‌‌امیه پس از عصر نزول قرآن و به طور روشن پس از شهادت امیر مؤمنان، علی (ع) که حکومت بر جامعه اسلامی را به چنگ آوردند تطبیق شده است، بنابراین با توجه به تفاوتی که برخی از دانشمندان میان سبب نزول و شأن نزول بیان کرده‌‌اند[۱۹۴] باید بنی امیه را شأن نزول این آیات دانست و نه سبب نزول آنها، یا مطابق اصطلاح برخی مفسران این گونه روایات را از باب جری و تطبیق دانست[۱۹۵] که بنی امیه از مصادیق آشکار و روشن آن آیات شمرده شده‌‌اند، چنان که می‌‌توان تطبیق آن آیات بر بنی‌‌امیه از سوی معصومان را از نوع تأویل و تفسیر باطنی آن آیات نیز تلقی کرد. مؤید این دیدگاه آن است که بخش عمده این روایات از امام ‌‌باقر و امام صادق ((ع)) یعنی در فاصله سالهای ۹۴ ـ ۱۵۱ قمری صادر و نقل شده است؛ دوره‌‌ای که به تدریج خلافت امویان رو به افول نهاد و عباسیان به جای آنان به قدرت و خلافت رسیدند.

نگاهی کلی به این روایات ـ با قطع نظر از ضعف سند احتمالی برخی از آنها ـ نشان می‌‌دهد که امام باقر و امام صادق (ع) در دوران خلافت و حکومت امویان در فرصتی مناسب تفسیری منطبق با عصر خود، و به عبارت دیگر تحلیلی از حیات سیاسی و اجتماعی امویان، به مردم ارائه می‌‌دهند و در کنار آن جایگاه و منزلت خود (بنی‌‌هاشم و در رأس آنان علویان) را برای آنان بیان کرده، نقش اهل بیت پیامبر را در هدایت جامعه و نیز حق غصب شده آنان را مورد تأکید قرار می‌‌دهند؛ همچنین برخی از این روایات پیش‌‌بینی روشنی از فرجام امویان و امید به آینده‌‌ای روشن و به دور از خفقان تحمیلی از سوی امویان بر مردم و به ویژه علویان ارائه می‌‌دهد. در این روایات این اندیشه به روشنی القا شده است که دلالت آیات قرآن کریم محدود به ظواهر و مصادیق صدر اسلام ـ که احتمالا ازسوی دستگاه خلافت ترویج می‌‌شده و با تأویل و توجیه خلفا را جانشینان بر حق رسول خدا معرفی می‌‌کردند ـ نیست، چنان که تأمل در این روایات و آیات مورد اشاره آنها می‌‌تواند به ارائه تحلیلی از دوران حکومت بنی امیه کمک کند.

برخی از این روایات عبارت است از:

  1. در آیه ﴿وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۱۹۶] از گروهی یاد شده که در قیامت بر روی آتش نگه داشته می‌‌شوند و در آن حال آرزو می‌‌کنند که به دنیا باز می‌‌گشتند و دین خدا را تکذیب نمی‌‌کردند. در روایتی از امام باقر (ع) نزول این آیه در شأن بنی‌‌امیه دانسته شده است.[۱۹۷]
  2. نیز در آیه ﴿وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ[۱۹۸] از محشور شدن ستمگران در نزد خداوند سخن به میان آمده و اینکه هیچ یک از شفیعان و شریکانی که آنان در دنیا برای خود برگزیده بودند در آنجا حضور ندارند و پیوند میان آنها بریده شده است. از امام صادق (ع) نقل شده که این آیه درباره معاویه، بنی‌‌امیه، و شریکان آنها نازل شده است.[۱۹۹]
  3. در ذیل آیه ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۲۰۰] که کافران را بدترین جنبندگان نزد خداوند معرفی کرده است. از امام باقر (ع) نقل شده است که این آیه در شأن بنی امیه نازل شده است، زیرا آنان بدترین خلق خدایند. آنان کسانی‌‌اند که به باطن و حقیقت قرآن کافر شدند و ایمان نمی‌‌آورند.[۲۰۱]
  4. در آیه ﴿الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا[۲۰۲] خداوند کسانی را که برای رسیدن به عزت، کافران را اولیای خود قرار داده، از مؤمنان دوری می‌‌گزینند توبیخ کرده است. برخی تفاسیر روایی این آیه را درباره بنی امیه می‌‌دانند، آنگاه که در مقام مخالفت با پیامبر تصمیم گرفتند امر خلافت را به بنی‌‌هاشم باز نگردانند.[۲۰۳] این تطبیق دلالت دارد که بنی امیه با دستیابی به خلافت و حکومت به هیچ عزت حقیقی دست نخواهند یافت.
  5. در ذیل آیه ﴿وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا[۲۰۴] آمده است که مقصود بنی امیه است. این تطبیق و تأویل بنی‌‌امیه را افرادی گمراه معرفی می‌‌کند که در تاریکی گمراهی فرو رفته‌‌اند، چنان که تاریکیشب همه جا را فرا می‌‌گیرد.[۲۰۵]
  6. در ذیل آیه ﴿عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا[۲۰۶] آمده است که خداوند به بنی‌‌امیه خطاب کرده است که اگر شما دوباره با آوردن سفیانی به ادامه اعمال پیشین خود بازگردید، ما نیز قائم (ع) را باز خواهیم گرداند. سپس در آیات بعد درباره بنی امیه می‌‌فرماید: ﴿وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا[۲۰۷][۲۰۸]
  7. در روایتی شأن نزول آیه ﴿هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ[۲۰۹] اهل بیت (ع) و بنی امیه دانسته شده است. در این آیه شریفه از دو خصم یاد شده که درباره پروردگارشان به خصومت پرداختند و برای یکی از دو خصم که به خداوند کفر ورزیدند لباسی از آتش بریده شده است. در این روایت آمده است که ما (اهل ‌‌بیت (ع)) گفتیم: خداوند راست گفته است، و بنی امیه گفتند: خداونددروغ گفته است و آن گروهی که کفر ورزیدند بنی امیه بودند.[۲۱۰] در روایت دیگری از ابوذر آمده است که آیه فوق درباره دو گروه سه نفره که در جنگ بدر رو در روی یکدیگر به مبارزه پرداختند فرود آمده است: در یک سو حمزه، عبیدة بن حارث و علی‌‌ بن ابی طالب (ع)، و در سوی دیگر دو فرزند ربیعه، یعنی عتبه و شیبه و ولید بن عتبه که هر سه از عبد شمس هستند و بنی‌‌امیه از زیر شاخه‌‌های آنان‌اند.[۲۱۱]
  8. در روایتی از امام صادق (ع) ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ در آیه ﴿أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ[۲۱۲] به معاویه و یزید و فتنه‌‌های بنی امیه تأویل شده است[۲۱۳] ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً[۲۱۴]؛ ﴿أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا[۲۱۵]. در این آیه شریفه اعمال کافران به حجاب‌های ظلمانیِ انباشته شده بر روی هم تشبیه شده است که بر دلهای کافران قرار گرفته و مانع تابیدن نور معرفت بر آن می‌‌شود.
  9. در روایتی از امام باقر (ع) مقصود از کافران در آیه ﴿وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ[۲۱۶] که اهل آتش بودن آنان از سوی خداوندثابت شده است، بنی امیه معرفی شده‌‌اند.[۲۱۷]
  10. مقصود از کافران در آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ[۲۱۸] نیز که در قیامت آنان را صدا می‌‌زنند که خشم خداوند نسبت به شما از خشم خودتان نسبت به یکدیگر بزرگ‌‌تر و بیشتر است، بنی‌‌امیه معرفی شده‌‌اند، زیرا به تصدیق ولایت علی (ع) فراخوانده شدند؛ ولی آن را انکار کردند.[۲۱۹]
  11. در روایتی از امام باقر (ع) شأن نزول آیه ﴿فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ[۲۲۰] نیز بنی‌‌امیه دانسته شده است. در این روایت آمده است که عمر به علی (ع) گفت: آیا تو آیه ﴿بِأَيْيِكُمُ الْمَفْتُونُ[۲۲۱] را قرائت می‌‌کنی و به من و رفیقم تعریض می‌‌زنی؟ علی (ع) فرمود: آیا تو را آگاه نسازم از آیه‌‌ای که درباره بنی امیه نازل شد؟ آنگاه امام آیه ﴿فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ[۲۲۲] را تلاوت کرد. عمر گفت: ولی بنی‌‌امیه بهتر از تو صله رحم به جا می‌‌آورند؛ اما تو نسبت به آنان و بنی‌‌عدی و بنی‌‌تمیم دشمنی کردی.[۲۲۳] در این روایت ﴿تَوَلَّيْتُمْ به معنای ولایت و حکومت یافتن تفسیر شده است [۲۲۴] و در روایت مشابهی از امام صادق (ع) شأن نزول این آیه بنی عباس و بنی امیه دانسته شده و این دو گروه مصداقی از آیه شریفه معرفی شده‌‌اند که پس از دستیابی به حکومت و خلافت هم در زمین فساد کردند و هم حق بنی هاشم را که با آنان خویشاوند بودند پاس نداشتند.[۲۲۵]
  12. در روایتی از امام صادق (ع) نزول بخشی از آیات ﴿ إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ [۲۲۶] در شأن بنی‌‌امیه دانسته شده است. در این روایت آمده است گروهی که پس از رسول خدا (ص) از ولایت امیرمؤمنان (ع) مرتد شدند، بنی امیه را به پیمانی دعوت کردند تا بر اساس آن مانع بازگشت خلافت و پرداخت خمس به ما (اهل بیت) شوند. آنان می‌‌گفتند که پرداختن خمس به اهل بیت پیامبر آنان را از نظر مالی بی‌‌نیاز می‌‌کند و راه دستیابی آنان به خلافت هموار می‌‌گردد. بنی‌‌امیه نیز در پاسخ به دعوت آنان گفتند: در برخی امور (عدم پرداخت خمس به اهل بیت (ع)) از شما اطاعت می‌‌کنیم: ﴿سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الأَمْرِ.[۲۲۷] در روایت دیگری که طبرسی به نقل از امام باقر و امام صادق ((ع)) آورده است عبارت ﴿لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ بر بنی‌‌امیه تطبیق شده است که از نزول آیاتِ مربوط به ولایت امیرمؤمنان، ‌‌علی (ع) ناخشنود بودند.[۲۲۸]
  13. در تفسیر قمی نزول آیات ﴿فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ[۲۲۹] در شأن بنی‌‌امیه دانسته شده است[۲۳۰]
  14. در روایتی از امام صادق (ع) آیه ﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ[۲۳۱] بر بنی‌‌امیه تطبیق شده است. این آیه شریفه درباره گروهی از مسلمانان ضعیف‌‌الایمان نازل شده که به دوستی با یهود تمایل داشتند و خبر می‌‌دهد که خداوند پیروزی یا امر دیگری را که مایه عزت مسلمانان باشد برای آنان پیش خواهد آورد و آنگاه بیمار دلانِ ضعیف الایمان از آنچه در دل خود پنهان می‌‌داشتند در راستای نزدیک شدن به اهل کتاب پشیمان خواهند شد؛ اما در روایتی که داوود رقی نقل کرده آمده است که مردی از امام صادق (ع) درباره این آیه پرسید و امام در پاسخ فرمود: ۷ روز پس از آنکه بنی امیه بدن زید بن علی را سوزاندند به هلاکت آنان اذن داده شد.[۲۳۲] احتمالاً مقصود روایت این است که پس از شهادت زید در سال‌‌۱۲۱‌‌ قمری و سوزاندن بدن وی [۲۳۳] حکومت بنی امیه رو به ضعف نهاد و به تدریج زمینه فروپاشی و شکست آنان فراهم آمد تا آنکه در سال ۱۳۲ قمری بنی عباس با شکست امویان بر مسند خلافت اسلامی تکیه زدند.[۲۳۴]
  15. در روایتی از امام صادق (ع) مقصود از ﴿قَوْمًا لُدًّا که رسول خدا (ص) مأمور انذار آنان بود بنی‌‌امیه بودند﴿فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا[۲۳۵][۲۳۶]. در روایت دیگری مقصود از این گروه بنی امیه و بنی‌‌مغیره دانسته شده است.[۲۳۷]
  16. نیز مقصود از مجرمان در آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ[۲۳۸] که به مؤمنان می‌‌خندیدند و آنان را استهزا می‌‌کردند، بنی امیه دانسته شده است که از روی استهزا به علی (ع) می‌‌خندیدند و این هنگامی بود که رسول خدا (ص) او را از میان بنی‌‌هاشم و اهل بیتش برگزید[۲۳۹].
  17. نیز در روایتی که ابوجارود از امام‌‌ باقر (ع) نقل کرده، شجره خبیثی که در زمین هیچ قرار و ثباتی ندارد در آیه ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ[۲۴۰] بر بنی‌‌امیه تطبیق و به آنان تأویل شده است[۲۴۱].
  18. در روایتی از امام صادق (ع) آیه ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ[۲۴۲] نیز بر بنی‌‌امیه تطبیق داده شده است. در این روایت آمده است که خداوند بنی‌‌امیه را به صورت ناگهانی و غافلگیرانه، اما بنی‌‌ عباس را به صورت آشکار و به تدریج می‌‌گیرد.[۲۴۳] توجه به معنای این آیه شریفه و تطبیق آن بر بنی‌‌امیه همچون موارد پیشین، تحلیلی از حیات سیاسی بنی‌‌امیه را به ویژه پس از رحلت رسول خدا (ص) به دست می‌‌دهد.
  19. در روایاتی چند آیات متقابل سوره محمد (ص) در شأن اهل بیت پیامبر (ص) و بنی امیه دانسته شده است. در روایتی از امیرمؤمنان، علی (ع) آمده است که سوره محمد (ص) یک آیه درباره ماست و یک آیه درباره بنی‌‌امیه.[۲۴۴] نظیر این روایت از امام باقر (ع) نیز نقل شده است.[۲۴۵] در روایتی از حسین بن علی ((ع)) نزول آیه ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ[۲۴۶] در شأن بنی‌‌امیه دانسته شده است که مردم را از راه خدا باز می‌‌داشتند. در مقابل، نزول آیه ۲ همین سوره در شأن اهل بیت (ع) معرفی شده است[۲۴۷]. نیز از حسن بن حسن نقل شده که اگر می‌‌خواهید ما و بنی‌‌امیه را بشناسید سوره محمد (ص) را بخوانید؛[۲۴۸] همچنین در روایتی از امام باقر و امام صادق ((ع)) مقصود از آیه شریفه ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا بنی‌‌امیه دانسته شده است، چنان که در این روایت مقصود از ﴿وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بازداشتن مردم از ولایت و دوستی امام علی‌‌ بن ابی طالب معرفی شده است.[۲۴۹]
  20. در روایتی از عبدالله بن عباس نزول آیه ﴿إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ[۲۵۰] در شأن بنی امیه دانسته شده است. در این روایت به نقل از ابن عباس آمده است که این آیه در شأن ما (بنی‌‌عباس) و بنی امیه نازل شد و ما به زودی بر آنان مسلط خواهیم شد؛[۲۵۱] اما با توجه به درگذشت ابن عباس در سال ۶۸ هجری [۲۵۲]و ناتوانی وی از پیشگویی بعید نیست که این روایت در دوران حکومت بنی‌‌عباس جعل شده و به ابن‌‌عباس نسبت داده شده است؛ اما در روایتی که علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل کرده آمده است که بنی‌‌امیه در برابر صیحه‌‌ای که از آسمان برمی‌‌خیزد و از صاحب‌‌الامر نام می‌‌برد خاضع می‌‌شوند.[۲۵۳] روشن است که اگر مراد از صاحب الامر در این روایت امام مهدی (ع) باشد، در این صورت باید مقصود از بنی‌‌امیه را همه حکومتهایی دانست که در روش، منش و اندیشه همچون امویان بر جامعه اسلامی حکومت می‌‌کنند.

در برخی روایاتی که از دسته چهارم به شمار می‌‌آیند با تطبیق برخی آیات بر بنی‌‌امیه و تأویل به آنان، این قضیه با قیام حضرت قائم (ع) پیوند داده شده است. این گونه روایات که ظاهراً در دوران سلطه بنی‌‌امیه بر جامعه اسلامی بیان شده است می‌‌تواند در جهت امید دادن به مخاطبان به آینده‌‌ای روشن بدین گونه تفسیر شود که در زمان حضرت قائم (ع) از ظلم و ستم حاکمان بر مردم انتقام گرفته خواهد شد، بنابراین ذکر بنی امیه در این روایات از باب روشن‌‌ترین مصداق مورد ابتلای مخاطبان بوده و بر همه حاکمانی که همچون بنی‌‌امیه بر جامعه اسلامی سلطه می‌‌یابند تطبیق پذیر است و منحصر به بنی امیه نیست. این روایات عبارت است از:

  1. در روایتی از امام باقر (ع) در ذیل آیه شریفه ﴿ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ [۲۵۴] آمده است که در روز قیام قائم (ع) بنی‌‌امیه مأیوس می‌‌شوند، زیرا آنان کافران مأیوس از آل محمد (ص)‌اند.[۲۵۵]
  2. در روایت دیگری از امام باقر (ع) ذیل آیه: ﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ[۲۵۶] آمده است که مقصود از ﴿الْكَافِرِينَ بنی امیه‌‌اند. آنان کافرانی هستند که خداوند دنباله آنان را قطع خواهد کرد، و مقصود از ﴿يُبْطِلَ الْبَاطِلَ[۲۵۷] نیز این است که هرگاه قائم (ع) قیام کند باطل یعنی بنی امیه را از بین خواهد برد.[۲۵۸]
  3. در ذیل آیه شریفه ﴿ وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ[۲۵۹] آمده است که مقصود از این آیه بنی امیه‌‌اند؛ یعنی خداوند آنان را که قومی ستمگرند درهم خواهد شکست و قوم دیگری را جایگزین آنان خواهد کرد و چون آنان وجود قائم (ع) را احساس کنند و حضرت در جستجوی آنان شود بنی‌‌امیه به سرزمین روم وارد می‌‌شوند، پس حضرت آنان را از روم بیرون خواهد کرد و گنج‌هایی را که اندوخته‌‌اند از آنان خواهد ستاند و آنان در آن هنگام پیوسته این سخن خدا را بر زبان خواهند آورد که: وای بر ما! ما همواره ستم می‌‌کردیم: ﴿قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ[۲۶۰][۲۶۱]
  4. در روایت ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع) درباره آیه شریفه ﴿وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ[۲۶۲] آمده است که: من از امام باقر (ع) شنیدم که می‌‌گفت: مقصود از این آیه، یعنی کسانی که بعد از مظلومیّت انتقام می‌‌گیرند، حضرت قائم (ع) و اصحاب آن حضرت‌اند که بر آنان به سبب انتقامی که از ظالمانشان می‌‌گیرند کیفری نیست و قائم (ع) هنگامی که قیام می‌‌کند از بنی امیه و تکذیب کنندگان دین و ناصبیان، آنان که با امیرمؤمنان، علی (ع) دشمنی کردند انتقام خواهد گرفت.[۲۶۳][۲۶۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. المعارف، ص ۷۲ ـ ۷۴؛ النسب، ص ۱۹۸ ـ ۱۹۹.
  2. لسان العرب، ج ۳، ص ۵، «ح»؛ القاموس المحیط، ج ۱، ص ۸۹.
  3. الانساب، ج ۴، ص ۱۴۴؛ النسب، ص ۱۹۸- ۱۹۹؛ جمهرة النسب، ص ۳۷.
  4. جمهرة انساب العرب، ص ۷۸؛ النسب، ص ۱۹۸ ـ ۱۹۹.
  5. لسان العرب، ج۳، ص۵؛ القاموس المحیط، ج ۱، ص ۸۹.
  6. النسب، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲.
  7. النسب، ص ۱۹۹؛ تاج العروس، ج ۴، ص ۱۹۵، «عماس»؛ ، ص ۴۱۱، «عیص».
  8. المعارف ص ۷۴.
  9. جمهرة انساب العرب، ص ۷۸.
  10. تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۲۳۲؛ العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۱۶؛ الکامل، ج ۱، ص ۵۹۴.
  11. المنمق، ص ۱۴۰؛ جمهرة النسب،، ص ۳۸؛ عقد الفرید ج ۳، ۳۱۶؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۴۲، ۴۳.
  12. النسب، ص ۱۹۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۷۸؛ تاج العروس، ج ۸، ص ۳۷۸، «عموس».
  13. جمهرة النسب،، ص ۳۸؛ المنمق، ص ۱۴۰.
  14. جمهرة النسب، ص ۳۸؛ المنمق، ص ۱۴۰.
  15. الطبقات، ج ۵، ص ۳۹؛ الاخبار الطوال، ص ۲۴۳.
  16. معجم قبائل العرب،، ج ۱، ص ۱، ۳۲۲، ۳۲۹، ۸۴۳؛ الاعلام، ج ۲، ص ۲۹۱.
  17. المغازی، ج ۱، ص ۳۰۰؛ السیرة‌‌النبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۴۷۰ ـ ۴۷۱، ۴۹۱.
  18. جمهرة انساب العرب، ۴۷۱؛ معجم قبائل العرب، ج ۱، ص ۴۶.
  19. دشتی و سامانی، مقاله «بنی امیه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  20. المحبر، ص ۱۶۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۰۳.
  21. المنتظم، ج ۶، ص ۱۲.
  22. الطبقات، ج ۲، ص ۲۷۲؛ ج ۳، ص ۲۳۶؛ ج ۷، ص ۲۸۵؛ فتوح البلدان، ج ۲، ص ۱۷۸؛ معجم البلدان، ج ۲، ص ۹۶، ۱۳۰، ۲۴۳.
  23. فتوح البلدان، ج ۲، ص ۳۹۵.
  24. معجم البلدان، ج ۴، ص ۴۳۲؛ معجم قبایل العرب، ج ۳، ص ۱۰۹۴.
  25. معجم البلدان، ج ۲،ص ۱۵۵؛ معجم قبایل العرب، ج ۲، ص ۵۰۶؛ تاریخ دمشق، ج ۵۵، ص ۸۰.
  26. الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۶۱؛ المحبر، ص ۱۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۴.
  27. مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۴۶.
  28. المحبر، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۱۳۹؛ مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۷۴۵.
  29. اخبار مکه، ص ۱۱۵؛ المعارف، ۵۷۵؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۴۰.
  30. اخبار مکه، ص ۱۱۵.
  31. تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۲.
  32. المحبر، ص ۱۳۲.
  33. المحبر، ص ۱۶۵.
  34. المنمق، ص ۳۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۴۸؛ المفصل، ج ۴، ص ۵۸.
  35. اسباب النزول، ص ۴۰۰؛ مجمع‌‌البیان، ۱۰، ص ۸۱۱؛ تفسیر بغوی، ج ۴، ص ۴۸۸.
  36. النزاع والتخاصم، ص ۴۱.
  37. المنمق، ص ۱۰۴ - ۱۰۶.
  38. المنمق، ص ۹۴.
  39. الطبقات، ج ۱، ص ۶۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۴.
  40. تاریخ صدر اسلام، ص ۹۵.
  41. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۵؛ المنمق، ص ۳۶۴؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۶.
  42. تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۲.
  43. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۹.
  44. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۹، ۹۸.
  45. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۵۴ ـ ۳۵۵؛ الطبقات، ج ۸، ص ۴۰ ـ ۴۱؛ النزاع والتخاصم، ص ۵۸.
  46. السیرة‌‌النبویه، ج ۲، ص ۶۵۱؛ الطبقات، ج ۱، ص‌‌۲۳۸.
  47. دشتی و سامانی، مقاله «بنی امیه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  48. «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
  49. جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۶۵، اسباب النزول، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹؛ روض‌‌الجنان، ج ۷، ص ۲۹۸ ـ ۲۹۷.
  50. الدر المنثور، ج ۶، ص ۴۰ ـ ۴۳.
  51. السیرة النبویه،، ج ۱، ص ۳۷۶؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۱۲.
  52. السیرة النبویه،، ج ۲، ص ۴۸۰ ـ ۴۸۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۹.
  53. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۱۰۴؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۷۸؛ اسد الغابه، ج ۷، ص ۲۸۱.
  54. کتاب الفتن، ص ۷۲.
  55. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۵۵.
  56. المحبر، ص ۱۶۰.
  57. مجمع‌‌البیان، ج ۶، ص ۱۳۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۵۸.
  58. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۴۱.
  59. مکاتیب الرسول (ص)، ج ۱، ص ۱۵۰.
  60. الطبقات، ج ۸، ص ۲۲۴ ـ ۲۳۰، ص ۳۳۵؛ تاریخ دمشق، ج ۶، ص ۱۲۹؛ ج ۴۶، ص ۲۴.
  61. تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۷۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۴۷.
  62. السیرة النبویه،، ج ۱، ص ۳۲۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۴۱، ۵۴۷.
  63. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۲۴.
  64. عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۲۳؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۹۴.
  65. اخبار مکه،، ج ۲، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۵؛ المنمق، ص ۲۳۸؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۹۹.
  66. المحبر، ص ۲۷۱.
  67. جمهرة النسب، ص ۴۹؛ انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۲.
  68. الآحاد والمثانی، ج ۱، ص ۲۶۲.
  69. السیرة‌‌النبویه، ج ۳، ص ۱۲۳؛ الارشاد، ج ۱، ص ۶۹؛ بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۳۶۱.
  70. النزاع والتخاصم، ص ۴۲.
  71. تاریخ دمشق، ج ۶، ص ۱۲۹؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۹۹.
  72. سبل الهدی، ج ۴، ص ۷۸.
  73. اسدالغابه، ج ۲، ص ۴۶۵؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۴، ص ۲۰۰.
  74. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۴.
  75. السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۵۳.
  76. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۴.
  77. دشتی و سامانی، مقاله «بنی امیه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  78. تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۳؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۳۴.
  79. تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۲۲؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۷.
  80. تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۵۰؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۶.
  81. الطبقات، ج ۲، ص ۹۴؛ تاریخ دمشق، ج ۴۵، ص ۴۲۶؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۷۹.
  82. فتوح البلدان، ج ۲، ص ۳۹۲.
  83. النزاع و التخاصم، ص ۵۶.
  84. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۷۰۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۲۱۶.
  85. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۱۵.
  86. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۵۱.
  87. اخبار مکه، ج ۲، ص ۲۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۵۱؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۴۰؛ الطبقات، ج ۲، ص ۱۳۳.
  88. الثقات، ج ۲، ص ۵۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۷؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۳۴۴.
  89. الطبقات، ج ۷، ص ۲۸۵.
  90. النسب، ص ۲۰۱؛ جمهرة انساب العرب، ص ۷۹.
  91. المغازی، ج ۳، ص ۹۳۸؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۸۸؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۵۵.
  92. السیرة النبویه، ج ۴، ص ۴۸۶؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۴۵.
  93. تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۵۹ ـ ۶۰؛ الانساب ج ۱، ص ۱۵۹، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۲.
  94. فتوح البلدان، ج ۱، ص ۴۰؛ تاریخ دمشق، ج ۴۶، ص ۲۴ - ۲۵.
  95. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۲۹؛ فتوح البلدان، ج ۱، ص ۸۲؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۲؛ تاریخ طبری ج ۲، ص ۱۹۹.
  96. البدایة والنهایه، ج ۵، ص ۲۷۶؛ ج ۷، ص ۲۷؛ النزاع والتخاصم، ص ۷۲؛ تاریخ دمشق، ج ۶، ص ۱۳۷.
  97. انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۲؛ المحبر، ص ۱۲۶؛ فتوح البلدان، ج ۱، ص ۱۲۳.
  98. «وَيْلٌ لِبَنِي اُمَيَّةَ »؛ اسد الغابه، ج ۲،ص ۴۶؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۶۰۰؛ ینابیع الموده، ج ۲، ص ۸۴؛ الاصابه، ج ۲، ص ۱۰۴.
  99. سبل الهدی ج ۱۰، ص ۱۲۳؛ ینابیع الموده، ج ۲، ص ۷۶؛ النصائح الکافیه، ص ۱۳۹.
  100. المستدرک، ج ۴، ص ۴۸۷؛ ینابیع الموده، ج ۲، ص ۴۶۹؛ سبل الهدی، ج ۱۰، ص ۱۵۲.
  101. المستدرک، ج ۴، ص ۴۸۰؛ المعجم الصغیر، ج ۲، ص ۱۳۵؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۱۲۶.
  102. دشتی و سامانی، مقاله «بنی امیه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  103. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۷.
  104. الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۱۸؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۴.
  105. العقد الفرید، ج ۴، ص ۲۴۰؛ شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۴۴.
  106. فتوح‌‌البلدان، ج۱، ص ۱۲۹، ۱۳۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۸۶.
  107. تاریخ دمشق، ج ۳۹، ص ۱۸۵؛ المحبر، ص ۳۷۷.
  108. فتوح البلدان، ج ۱، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۷؛ تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص ۱۱۱.
  109. تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص ۱۱۷.
  110. تاریخ دمشق، ج ۹، ص ۱۶۱.
  111. علی و فرزندان، ص ۵۵.
  112. البدء والتاریخ ج ۵، ص ۱۹۱؛ تاریخ طبری ج ۳، ص ۲۹۷.
  113. حیاة الامام حسین (ع)، ج ۱، ص ۳۱۴، ۳۲۰ ـ ۳۲۱.
  114. الاغانی، ج ۶، ص ۳۵۶؛ النزاع والتخاصم، ص ۵۹.
  115. تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۰۹۵.
  116. الامام علی (ع) الصوت العدالة الانسانیه، ج ۱، ص ۱۸.
  117. الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۵۱؛ تاریخ المدینه، ج ۳، ص ۱۰۹۹.
  118. الجمل، ص ۷۳.
  119. الجمل، ۷۵.
  120. الغدیر، ج ۹، ص ۱۹۸.
  121. تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۱۵۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۹۸.
  122. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۷۰۰؛ تجارب الامم، ج ۱، ص ۴۶۹.
  123. دشتی و سامانی، مقاله «بنی امیه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  124. تاریخ طبری ج ۳، ص ۷.
  125. البدء والتاریخ، ج ۵، ص ۲۰۹؛ تاریخ مختصر الدول، ص ۱۰۵.
  126. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۷.
  127. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۲.
  128. نهج البلاغه، خطبه ۷۲.
  129. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۸۸.
  130. کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۳۶۴؛ الغارات، ص ۳۳.
  131. کنز العمال، ج ۱۱، ص ۳۶۴؛ شرح الاخبار، ج ۲، ص ۵۲۹.
  132. نهج البلاغه، نامه ۴۵۴.
  133. المنمق، ص ۴۱؛ العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۱۵؛ النزاع والتخاصم، ص ۷۰.
  134. نهج البلاغه، نامه ۲۸.
  135. شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۴۴.
  136. تاریخ الخلفاء، ص ۲۴۳؛ العقد الفرید، ج ۲، ص ۴۶۶؛ ینابیع الموده، ج ۱، ص ۴۴۸.
  137. شذرات الذهب، ج ۱، ص ۱۴۸.
  138. ینابیع‌‌الموده، ج ۱، ص ۴۴۸؛ تاریخ الاسلام، ج ۷، ص ۴۲۷.
  139. تاریخ کمبریج، ج ۱، ص ۱۲۲.
  140. پرتو اسلام ج ۲، ص ۵۱.
  141. الامامة والسیاسه، ج ۱، ص ۲۵؛ اخبار الطوال، ص ۱۲۶؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۹۹.
  142. خلافت و ملوکیت، ص ۱۸۸ به بعد.
  143. الکامل، ۵، ص ۱۱؛ تجارب السلف، ص ۵۹؛ تاریخ الخلفا، ص ۲؛ تاریخ عرب، ۱۹۷ ـ ۱۹۸.
  144. مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۴۰.
  145. تاریخ ابن خیاط، ص ۲۲۵، ۲۳۲؛ مشاهیر علماء الامصار، ص ۲۳۸؛ الثقات، ج ۷، ص ۳۶۶.
  146. ضحی الاسلام، ص ۱۱۸.
  147. مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۳۴؛ نهایة الارب، ج ۲۱، ص ۵۳۹.
  148. اخبارالطوال، ص ۳۲۵، ۳۴۶؛ مروج‌‌الذهب، ج ۳، ص ۱۲، ۱۰۵، ۲۲۸.
  149. مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۰۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۶.
  150. الامامة والسیاسه، ج ۲، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۸؛ المحبر، ۴۸۵؛ الاغانی، ج ۴، ص ۳۴۳ ـ ۳۵۱.
  151. التنبیه والاشراف، ص ۲۸۵.
  152. دشتی و سامانی، مقاله «بنی امیه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  153. «و کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم از آنچه بر تو فرو فرستاده شده است، شادی می‌کنند؛ و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند؛ بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را بپرستم و با او شریک قرار ندهم؛ (مردم را) به سوی او فرا می‌خوانم و بازگشت من به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۶.
  154. التکمیل والاتمام، ص ۲۱۰.
  155. «آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به «سرای نابودی» درآوردند ننگریسته‌ای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.
  156. التکمیل والاتمام، ص ۲۱۰.
  157. التکمیل والاتمام، ص ۲۱۳.
  158. لباب النقول، ص ۱۷۱.
  159. الکافی، ج ۸، ص ۱۰۳.
  160. المناقب، ج ۳، ص ۱۲۰.
  161. «اینان در آنجا سپاهی اندک از دسته‌های شکست خورده‌اند» سوره ص، آیه ۱۱.
  162. التکمیل والاتمام، ۳۴۲.
  163. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  164. جامع البیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۲۰۷.
  165. اخبار الطوال، ص ۱۶۴؛ معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۲۲۸.
  166. مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۳۶؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۶۳.
  167. سبل الهدی، ج ۱۰، ص ۱۲۳؛ مسند ابی یعلی، ج ۱۲، ص ۱۹۸.
  168. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم می‌دهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.
  169. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۷.
  170. الدرالمنثور، ج ۵، ص ۳۰۸ ـ ۳۱۰.
  171. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۱؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۸.
  172. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم می‌دهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.
  173. جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۱۴۱.
  174. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم می‌دهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.
  175. روح المعانی، مج ۹، ج ۱۵، ص ۹؛ التفسیر الحدیث، ج ۲، ص ۸۲ به بعد.
  176. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۲۳۶.
  177. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۲۳۶.
  178. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم می‌دهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.
  179. التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۳۶۱.
  180. جامع‌‌البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۱۴۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۲۳۶.
  181. المیزان، ج ۱۳، ص ۱۴۱.
  182. «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است» سوره قدر، آیه ۱-۳.
  183. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۶۶؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۵۸؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۹.
  184. جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۳۰؛ البدایة والنهایه، ج ۶، ص ۱۸۲.
  185. اسباب النزول، ص ۴۰۴؛ مجمع‌‌البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۶.
  186. ر. ک: الاتقان، ج ۱، ص ۷۴ ـ ۷۶.
  187. ر. ک: التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص ۲۴ ـ ۲۷.
  188. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم می‌دهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.
  189. مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۵۴.
  190. الدرالمنثور، ج ۵، ص ۳۱۰.
  191. جامع‌‌البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۱۴۳.
  192. ر. ک: المیزان، ج ۱۳، ص ۱۳۶ ـ ۱۳۹.
  193. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم می‌دهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.
  194. ر. ک: علوم قرآنی، ص ۱۰۰.
  195. قرآن در اسلام، ص ۵۰.
  196. «و کاش آنگاه که آنان را بر آتش نگاه داشته‌اند می‌دیدی که می‌گویند: ای کاش بازمان می‌گرداندند و آیات پروردگارمان را دروغ نمی‌شمردیم و از مؤمنان می‌شدیم» سوره انعام، آیه ۲۷.
  197. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۲۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۰۹.
  198. «و به راستی یگانه (و تنها) همان‌گونه که نخست بار آفریده بودیمتان نزد ما آمدید و آنچه (از دارایی) بخشیده بودیمتان پس پشتتان رها کردید و میانجی‌هایتان را که می‌پنداشتید شریک‌ها (ی ما) در میان شما هستند با شما همراه نمی‌بینیم، پیوندتان با آنان گسست و آنچه (شریک‌های ما) می‌پنداشتید از دستتان رفت» سوره انعام، آیه ۹۴.
  199. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۳۹؛ البرهان، ج ۲، ص ۴۵۴.
  200. «بی‌گمان بدترین جنبندگان نزد خداوند کافرانند که ایمان نمی‌آورند» سوره انفال، آیه ۵۵.
  201. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۰۵؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ البرهان، ج ۲، ص ۷۰۵.
  202. «همان کسانی که به جای مؤمنان، کافران را دوست می‌گزینند؛ آیا عزّت را نزد آنان می‌جویند با آنکه بی‌گمان عزّت همه از آن خداوند است» سوره نساء، آیه ۱۳۹.
  203. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۸۴؛ البرهان، ج ۲، ص ۱۸۹.
  204. «و به شب چون آن را فرا پوشاند،» سوره شمس، آیه ۴.
  205. تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۶۱.
  206. «باشد که پروردگارتان بر شما بخشایش آورد و اگر (به نافرمانی) بازگردید ما نیز باز می‌گردیم و دوزخ را زندان کافران قرار داده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۸.
  207. «و برای آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند عذابی دردناک آماده کرده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۱۰.
  208. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۴؛ البرهان، ج ۳، ص ۵۰۸ ـ ۵۰۹.
  209. «اینان دو گروه دشمنند که درباره پروردگارشان با هم به دشمنی برخاستند، پس بر (تن) آنان که کفر ورزیدند جامه‌ای از آتش بریده‌اند، از فراز سرشان آب جوش می‌ریزند» سوره حج، آیه ۱۹.
  210. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۸۰؛ البرهان، ج ۳، ص ۸۶۲.
  211. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۱۸ ـ ۲۰.
  212. «یا چون تاریکی‌هایی است در دریایی ژرف که موجی فرا موجی، فراز آن ابری آن را فرو می‌پوشد، تاریکی‌هایی است پشت بر پشت که اگر کسی دست خویش را بر آورد دشوار آن را ببیند، و آنکه خداوند برای او فروغی ننهاده است فروغی نخواهد داشت» سوره نور، آیه ۴۰.
  213. الکافی، ج ۱، ص ۱۹۵؛ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۰۶؛ البرهان، ج ۴، ص ۷۹.
  214. «و کردارهای کافران چون سرابی است در بیابانی خشک که تشنه آن را آب می‌پندارد» سوره نور، آیه ۳۹.
  215. «یا چون تاریکی‌هایی است در دریایی ژرف که موجی فرا موجی، فراز آن ابری آن را فرو می‌پوشد، تاریکی‌هایی است پشت بر پشت که اگر کسی دست خویش را بر آورد دشوار آن را ببیند» سوره نور، آیه ۴۰.
  216. «و بدین‌گونه فرمان پروردگارت بر کافران به حقیقت پیوسته است که آنان دوزخی‌اند» سوره غافر، آیه ۶.
  217. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۵۹؛ نورالثقلین، ج ۴، ص ۵۱۱؛ البرهان، ج ۴، ص ۷۴۷.
  218. «به کافران ندا می‌دهند که دشمنی خداوند، بزرگ‌تر از دشمنی شما با خودتان است که به ایمان فرا خوانده می‌شدید امّا شما کفر می‌ورزیدید» سوره غافر، آیه ۱۰.
  219. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۸۲؛ البرهان، ج ۴، ص ۷۴۸ ـ ۷۴۹.
  220. «آیا جز این امید دارید که چون (از کتاب خداوند) رو بگردانید، در زمین تباهی انگیزید و پیوندتان را با خویشاوندان بگسلید؟» سوره محمد، آیه ۲۲.
  221. «که کدام‌یک از شما دیوانه‌اید» سوره قلم، آیه ۶.
  222. «آیا جز این امید دارید که چون (از کتاب خداوند) رو بگردانید، در زمین تباهی انگیزید و پیوندتان را با خویشاوندان بگسلید؟» سوره محمد، آیه ۲۲.
  223. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۱۴؛ البرهان، ج ۵، ص ۶۶.
  224. الکشاف، ج ۴، ص ۳۲۵؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۵۸.
  225. البرهان، ج ۵، ص ۷۴ ـ ۷۵.
  226. «بی‌گمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد این از آن روست که آنان به کسانی که فرو فرستاده‌های خداوند را نمی‌پسندیدند، می‌گفتند: در برخی کارها از شما فرمان خواهیم برد و خداوند پنهانکاری آنان را می‌داند» سوره محمد، آیه ۲۵-۲۶.
  227. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۱۴؛ الکافی، ج ۱، ص ۴۲۰ ـ ۴۲۱.
  228. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۶۰.
  229. «پس به زودی می‌بینی و خواهند دید؛ که کدام‌یک از شما دیوانه‌اید» سوره قلم، آیه ۵. -۶
  230. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۹۸؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۳۹۲.
  231. «آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.
  232. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳۲۶؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۴۰؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۹۱.
  233. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۲۶.
  234. موسوعة دول العالم، ج ۱، ص ۷۵؛ دائرة‌‌المعارف بستانی، ج ۴، ص ۴۲۱.
  235. «باری، جز این نیست که ما آن (قرآن) را به زبان تو آسان (بیان) کردیم تا بدان پرهیزگاران را نوید رسانی و گروهی ستیزه‌جو را بیم دهی» سوره مریم، آیه ۹۷.
  236. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۴۲؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۳۴۳.
  237. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۷۳.
  238. «بی‌گمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان می‌خندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.
  239. البرهان، ج ۵، ص ۶۱۰ ـ ۶۱۱.
  240. «و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۶.
  241. مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۸۱؛ البرهان، ج ۳، ص ۲۹۸.
  242. «آنگاه چون هشدارهایی را که به آنان داده شده بود فراموش کردند درهای هر چیز (از نعمت و آسایش) را بر آنان گشودیم تا چون از داده‌ها دلشاد (و سرمست) شدند ناگهان ایشان را (به عذاب) فرو گرفتیم و آنان یکباره ناامید گردیدند» سوره انعام، آیه ۴۴.
  243. نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۱۹.
  244. الدرالمنثور، ج ۷، ص ۴۵۷؛ تأویل الآیات الظاهره، ص ۵۶۷؛ تأویل الآیات الباهرات، ص ۲۷۷.
  245. تأویل الآیات الظاهره، ص ۵۶۷؛ کنزالدقائق، ج ۱۲، ص ۲۱۲.
  246. «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.
  247. شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۴۱؛ الصافی، ج ۵، ص ۲۱.
  248. شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۴۱؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۴۴؛ کنزالدقائق، ج ۱۲، ص ۲۱۱.
  249. المناقب، ج ۳، ص ۷۲.
  250. «اگر بخواهیم از آسمان بر آنان نشانه ای فرو می‌فرستیم تا فروتنانه بدان گردن نهند» سوره شعراء، آیه ۴.
  251. شواهدالتنزیل، ج ۱، ص ۵۴۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۹۰؛ تأویل الآیات الظاهره، ص ۳۸۳.
  252. الاعلام، ج ۴، ص ۹۵.
  253. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۱۹.
  254. «امروز کافران از دین شما نومید شدند» سوره مائده، آیه ۳.
  255. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۹۲.
  256. «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند به شما وعده می‌فرمود که (پیروزی بر) یکی از دو دسته از آن شما باشد و شما دوست می‌داشتید که آن دسته بی‌جنگ‌افزار از آن شما گردد اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند» سوره انفال، آیه ۷.
  257. «باطل را تباه گرداند» سوره انفال، آیه ۸.
  258. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۵۰.
  259. «و بسا شهرهایی را در هم کوفتیم که (مردم آنها) ستمگر بودند و پس از آنها گروهی دیگر پدید آوردیم و همین که عذاب ما را در (می) یافتند ناگاه از آن می‌گریختند» سوره انبیاء، آیه ۱۱-۱۲.
  260. «گفتند: وای بر ما! بی‌گمان ما ستمگر بوده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۴.
  261. الکافی، ج ۸، ص ۵۲؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۶۰؛ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۶۸.
  262. «و بر آنانکه پس از ستم دیدن داد ستانند ایرادی نیست» سوره شوری، آیه ۴۱.
  263. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۸۲؛ نورالثقلین، ج ۴، ص ۵۸۵؛ البرهان، ج ۴، ص ۸۲۹.
  264. دشتی و سامانی، مقاله «بنی امیه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.