معنویت
مقدمه
نظام معنویت اسلامی، یکی از نظامهای رفتاری مبتنی بر نظام بینشی و نگرشی است که ساحت معنایی و ملکوتی انسان را معرفی میکند. اسلام از آنجا که دینی الهی است، هدف نهاییاش تربیت معنوی انسان است. ایمان به خداوند، زنده بودن دل به یاد خدا و خضوع و خشوع در برابر عظمت الهی مؤلفههای حیات معنوی انسان است[۱].[۲]
معناشناسی
معنویت، اصالت دادن به عالم غیب در برابر اصالت بخشیدن به عالم شهادت است؛ یعنی معنا در برابر ماده اصالت دارد و گرایش به ماوراء و جهان قدسی یا اعتقاد و باور به خدا و معاد معناگرایی است. معنویت در درون انسان تعبیه شده و جان و جهان درون آدمی ظرف معنویت است که انسان مثل جهان دارای ظاهر و باطن غیب و شهادت و ملک و ملکوت است و اگر انسانی به باطن خویش، غیب وجودش و ملکوت هستیاش اعتبار و ارزش داد یعنی دریچههای معنویت را به روی خود گشوده است.
معنویت، پاسخ مثبت به نیازهای درونی و گرایشهای فطری است. معنویت، پیوند انسان با خدا و عالم باطن است. معنویت یعنی انسان بر اساس جهانبینی توحیدی به مبدأ و معاد باور داشته باشد و انسان را در برابر خدا، خود، جامعه و جهان، مسئول و پاسخگو بداند. معنویت اجتماعی و «معنویت» انقلاب و نظام اسلامی نیز تنها به معنای دعا، نیایش، عبادت و... نیست؛ بلکه معنویتی ساری و جاری در چالشهای روزمره و واقعیتهای حیات انسان و زندگی فردی ـ اجتماعی است[۳]. معنویت بر پایه باورهای اسلامی، رابطه دو سویه با عدالت اجتماعی و کرامت و حریت انسانی دارد و تأثیر معنویت و معرفت، معنویت و کرامت، معنویت و عدالت و معنویت و حریت، تأثیری دو جانبه و متقابل است. از نظر قرآن، معنویت پایه تکامل است. این همه عبادات که در اسلام بر روی آن تکیه شده است، برای تقویت جنبه معنوی روح انسان است[۴].[۵]
به این ترتیب معنویت به معنای ارتباط با خدا و تجربه جاذبه لطف و حضور او، حقیقت عرفان است و عرفان در صورت برخورداری از این جوهره معنوی حقیقی است و بدون آن چیزی بیش از الفاظ و اصطلاحات پوچ نیست[۶].
گونهشناسی معنویت
معنویت چهارگونه است که سه گونه از آن نادرست و انحرافی و تنها یک گونه از آن با معیارهای اسلامی و تعریف ارائه شده از معنویت سازگار است و میتواند سامان دهنده زندگی انسان در بستر هستی باشد.
- معنویت متحجرانه: اولین صورت معنویت که کژروی و ناسازگاری با هستی و زندگی انسان در آن موج میزند؛ معنویتی است که با گریز از دنیا و دست کشیدن بیجهت از مواهب دنیوی شکل میگیرد. بسیاری از گرفتاریهایی که در مجموعه دینداران در گذشته اتفاق افتاده: اقبال به مسائل اخروی و دینی، بیتوجهی به مواهب عالم حیات و استعدادهایی است که خدای متعال در این عالم قرار داده است[۷]. قائلان به معنویت متحجرانه نه تنها در محرومیت خود از الطاف این جهانی خداوند مقصرند، بلکه در توسعه مفاسد و تمکن یافتن فاسدان نیز مقصر و مسئولاند و این یک انحراف بزرگ راه معنویت است.
- معنویت دنیوی: گونه دیگر از معنویت نادرست و انحرافی، معنویتی است که بر انگیزهها و اهداف دنیوی استوار شده است. اگر فداکاری برای اهداف الهی و موجب نزدیکی و ارتباط با خداوند باشد، خوب و درست است، اما اگر اهدافی نظیر ناسیونالیسم، یا رسیدن به قدرت، یا صرفاً دستیابی به آرامش دنیوی باشد، اگرچه گاهی ارزشمند است، اما آن معنویتی نیست که استعدادهای معنوی انسان را در ارتباط با خداوند شکوفا میسازد و انسان را در جاذبه لطف الهی رشد میدهد. معنویتی که معطوف به اهداف و آرزوهای دنیوی است، نمیتواند شکوفا کننده روح و استعدادهای عظیم معنوی باشد.
- معنویت ستمپذیرانه: هدف این گونه از معنویت، به انقیاد در آوردن مردم است به طوری که دامنه اقتدار نظام سلطه را به لایههای عمیق باورها و ارزشهای مردم پیوند بزند. شکلگیری این معنویت دو بستر اصلی دارد: نخست بستر فطری و روانی انسانها و دوم بستر سیاسی است. میان این بستر پیوند نزدیکی برقرار است. وجود معنوی و روحانی انسان موجب شده است که از نظام مادی و ظالمانه سرمایهداری خسته و دلزده شود و بحران معنویت به تهدیدی جدی در فضای جهانی مبدل گردد.
- معنویت اسلامی: معنویت اسلامی مبتنی بر مبانی اسلامی است و چون اسلام برنامه کامل زندگی است، معنویت اسلامی از ویژگی کلنگری برخورد است. کلنگری معنویت اسلامی در دو جهت دامن میگسترد. نخست در طول حیات بشری که در برگیرنده دنیا و آخرت است و دیگر در عرض حیات بشری که ساحتهای گوناگون اقتصادی و سیاسی و علمی و فرهنگی را شامل میشود. همه فعالیتهای دنیوی به شرط توجه به خداوند و قصد قرب او به ذکر تبدیل میشود و موجب شکلگیری ارتباط نزدیک و درونی با خداست. به این ترتیب روح معنویت در ساحتهای گوناگون زندگی دمیده میشود و دنیا و آخرت از تقابل و دوگانگی به وحدت و یگانگی میرسد و انسان حقیقت زندگی را درک کرده به ژرفای وجود خود دست یافته است و حقیقت خویش را در یکپارچگی کامل میبیند. حقیقتی ابدی، یکپارچه و سرشار از زندگی و روشنایی که در پرتو نور خدا و توجه و ارتباط با او کشف میشود[۸].
انسان مؤمن در پرتو ایمان و عمل صالح با نگاه معنوی به تفسیر هستی یا عالم و آدم میپردازد؛ لذا چون دارای جهانشناسی معنوی است ایدئولوژی معنوی نیز داشته و با چنین دیدگاهی عالم را محضر خدا دیده و خود را در حضور حضرت حق سبحانه مشاهده میکند[۹]. در نتیجه در هر کاری قیام لله دارد و اهل عرفان است. بنابراین میزان قیام لله است[۱۰]، چه در کارهای شخصی و انفرادی و چه در فعالیتهای اجتماعی. پس معنویت در ارتباطهای چهارگانه: ۱. ارتباط با خدا ۲. ارتباط با خود ٣. ارتباط با جامعه ۴. ارتباط با جهان، اصل اصیل و رکن رکین است[۱۱].[۱۲]
مبانی معنویت
مبنای انسان شناختی
انسان دارای ابعاد مادی ـ معنوی و ظاهری ـ باطنی و ملکی ـ ملکوتی است[۱۳]. انسان در این دنیا، یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی و عدم تجانس با همه موجودات عالم میکند؛ چون همه فانی و متغیر و غیرقابل دلبستگی هستند؛ ولی در انسان دغدغه جاودانگی وجود دارد. این درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز به خدا و به اصل خود نزدیک شدن میکشاند[۱۴]. انسان، اساساً خلیفة الله و جانشین خداوند بر روی زمین است و موجودی است عظیم، با فطرتی پاک، خداگونه و استعدادهایی که توانایی رسیدن او را به سعادت ابدی و حقیقی دارند. مقام خلیفة اللهی انسان دلالت تام بر مقام حقیقی و نهایی انسان دارد. مقام انسان کامل، مقام کمال انسانی است که همه میتوانند به آن برسند و رسالت انبیاء و اولیاء این بوده است که انسانها را به سوی این کمال هدایت کنند. البته کسی در این سیر از عنایات رسول الله و امامان بینیاز نیست. حتی امیرالمؤمنین (ع) با فیض رسول الله (ص) سیر إلی الله و فی الله را انجام داد و مقاماتی را تحصیل کرد که برای ما قابل درک و وصف نیست[۱۵]. معنویت ریشه در فطرت انسان دارد و اساساً فطرت با معنویت و محبت به کمال مطلق تفسیرپذیر و معنامند است.
پایداری و ماندگاری فطرت، مبنای پایداری ارزشهای معنوی مربوط به فطرت است که ریشه تمام آنها (توحید و الوهیت) است. آدمیان بر فطرت توحید خلق شدند. مقصود از فطریات آن اموری است که جمیع سلسله بشری در آن متفق باشند و هیچ عادت و مذهب و محیط و اخلاقی در آن تأثیر نکند. وحشیت و تمدن، بدویت و حضریت، علم و جهل و ایمان و کفر و سایر طبقهبندیهای سلسله بشری امور فطریه را تغییر ندهد و آنچه اختلاف بین آنهاست، در اصل امر فطری نیست؛ بلکه در اشتباهات در مصداق است[۱۶].[۱۷]
مبنای هستی شناختی
هستی جلوه خدا و مظهر جمال و جلال الهی است و در نتیجه هستیشناسی او بر معنا و معنویت ابتناء یافت. هستیشناسی بر اصولی استوار است که عبارتاند از:
- هستی آئینهگردان خدا و تجلیگاه اوست.
- هستی اسماء الله است با توجه به مراتبی که در اسماء الهی است.
- حضرت ختمی مرتبت (ص) تجلی اعظم الهی و واسطه فیض است، چنانکه عترت طاهرهاش (ع) همین منزلت و نقش را دارایند.
- تفسیر معنوی هستی و نگاه عرفانی به آن برترین و بهترین نوع نگاه خواهد بود و این نگاه در کسب و توسعه معنویت نقش برجستهای دارد[۱۸].
مبنای معرفتشناختی
اگرچه تفکر از دیدگاه برخی از دانشمندان، رهآورد علم است؛ لکن ایشان اصرار دارند آگاهیهای برآمده از شهود را معرفت بنامند و بدانند و مشاهده حضوری را که پس از ریاضتهای معنوی حاصلشدنی است، برترین نوع آگاهی قلمداد میکند[۱۹] و تفکر را خاستگاه کثرت و معرفت شهودی را خاستگاه وحدت برمیشمارد. اگرچه به عوامل خطاپذیر مشاهدات نیز توجه تام دارد[۲۰] و معیار مشاهده پدیدههای غیبی را جدا شدن نفس آدمی از طبیعت و بازگشت به درون خویش میداند[۲۱]، بنابراین معرفت عرفانی از راه ریاضتهای مشروع، بهدست آمدنی است و عناصری چون: تزکیه نفس؛ تزکیه عقل و تصفیه نفس در فرایند صادق و صائب بودنش نقش کلیدی دارند[۲۲].
میزان در علم چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت است[۲۳]. تمامیت علم به این است که کاشف از حقایق عالیه بوده و از شائبه جهل و حجاب خالی باشد[۲۴] و برای معرفت مراتبی قائل است که عبارتاند از: معرفت به عجز معرفت یا علم به جهل از معرفت به خدا[۲۵]؛ معرفت عقلی[۲۶] و معرفت قلبی[۲۷]، اگرچه مراتب معرفت قلبی ـ شهودی را نیز مطرح مینمایند[۲۸].[۲۹].
خداشناسی
اساس معنویت ارتباط با خداست و این ارتباط در گرو معرفت اوست؛ البته اگر معرفت خدا درست بررسی شود، خواهیم دید که ارتباط با او همان معرفت است؛ زیرا معرفت خدا هنگامی در شکلگیری معنویت مؤثر است که صرفاً ذهنی و نظری نباشد، بلکه هستی و حیات انسان را دگرگون کند و او را در نور الهی غرق سازد[۳۰]. ارتباط با خدا از منظر معنویت اسلامی از نوع روابط اعتباری و قراردادی که در روابط اجتماعی بین انسانها شکل میگیرد نیست، بلکه ربطی قاهرانه است که در آن همه پدیدههای هستی از جمله وجود انسان به صورت جلوهای از اراده خداوند دیده میشود و اصالت و استقلال همه در اراده خداوند محو میشود. از این منظر هر چه هست از خدای متعال است؛ از اراده ذات مقدس ربوبی است. ما عجز محض هستیم[۳۱]. معرفت خدا و ایمان خالص تنها در دل نیست، بلکه به درستی بر زبان جاری میشود و به شایستگی در اعمال و رفتار و زندگی جریان مییابد. توسعه توحید و خداشناسی در همه ابعاد زندگی و هستی انسان در گرو پیوند و همراهی دل و خرد در راه معرفت اوست. خداشناسی باید پس از ساماندهی فکری و انگیزش درونی و تحول عاطفی، به تغییر رفتار و زندگی برسد و توانایی به زیر آوردن مستکبران و سلطهگران را داشته باشد. به همین علت در طول تاریخ همراه قدرتهای سلطهگر که برخوردار از زر و زور بودهاند، در برابر پیامبران خدا ایستادند و مردم را از شنیدن دعوت آنها به سوی توحید، بازداشتند[۳۲].
جهانشناسی معنوی
جهان بینی معنوی، توجه و ارتباط با خدا را تسهیل میکند و عالم را یکسر پژواک نور خدا مینماید و ذکر توحید و تسبیح را از هر ذرهای به گوش میرساند. همه هستی آفریده خداست و جلوهگاه علم و قدرت او و پوینده به سوی اوست[۳۳]. موجودات جهان هستی با همه تفاوتها و تنوعی که دارند، «مثل کاروانی است که به طرف یک مقصد حرکت میکند و آن مقصد خداست[۳۴]. عالم آفرینش سرشار از نور و نشانه خداست و انسان هم به عنوان یک پدیده در این عالم نام و نشان اوست و هماهنگ با کل هستی به سوی او در حرکت است. امنیت و آرامش با درک هماهنگی عالم و اینکه همه هستی دست قدرت و رحمت خداست، حاصل میشود. این احساس آرامش به عمیقترین لایههای هستی انسان میرسد و به گستردگی کل جهان هستی است. جهانی که همه چیزش در هر لحظه یاد و نام خدا و سرشار از نور و حضور اوست[۳۵].
خودشناسی
حقیقت انسان، بسیار عظیم و با شکوه است و شناخت او با شناخت خداوند گره خورده است. انسان برترین آفریده و جانشین اوست و استعدادهای بزرگ و بیپایان آدمی به حدی است، که بسیاری از مکاتب و جریانهای فکری و معنوی خدا را در انسان و نه از راه انسان جستجو میکنند. برای شناختن درست و شایسته انسان باید به خداوند پناه برد و در پرتو نور بیکران او همه حقیقت انسان را دید. «انسانها بر اثر غفلت از خدای متعال، از خودشان، از دلشان و از حقیقتشان غافل میشوند[۳۶]. انسان منهای خدا هیچ چیز نخواهد بود، مگر حیوانی که به طور مرموزی پیچیدهتر به نظر میرسد و همین رازآمیزی منشأ تئوری پردازیهای مبهمی در باره ناخودآگاه فردی و جمعی شده است. انسان ترکیبی از استعدادهای بزرگ و بیشمار و ضعفها و هوسهای فریبنده و جذاب است. بشر خصوصیتش این است که مجموعه انگیزهها و غرایز متضادی است و مکلف است که در خلال این انگیزههای گوناگون، راه کمال را بپیماید[۳۷]. خودشناسی محصول تحول و خودسازی است. وقتی با تکیه بر آگاهی و عقلانیت که سرمایه عبودیت است، هوسها و ضعفها مدیریت شود و دعا و ذکر و تضرع، استعدادهای درونی را بیدار و شکوفا سازد، خود حقیقی و حقیقت انسان شناخته خواهد شد[۳۸] و امکان و استعداد این تعالی و تکامل در وجود ما نهاده شده است. نور و عشق و قدرت بیکران خدا در درون انسان است و کلید دستیابی به آن تسلیم و تعبد در برابر خداوند و مهار هوسهای پوچ و گذراست. در صورتی که پرده تاریک هوسها و نفسانیات کنار رود، حقیقت توحید که با تعبد و بندگی و تسلیم آغاز میشود و با کشف و شکوفایی استعدادهای عظیم و باشکوه درونی در پیوند با خداوند ادامه پیدا میکند[۳۹].[۴۰]
دینشناسی
اسلام یک دین معنوی است[۴۱] و اساس آن بر ارتباط با خداوند و قرار گرفتن در جاذبه لطف الهی استوار شده است. انسان فطرتاً خداجوست و اسلام به این گرایش فطری پاسخ میدهد که با نیازهای گوناگون بشر هماهنگی کامل دارد. در تعالیم اسلام خداگرایی در تعارض با نیازهای جسمانی و لذتها و بهره از نعمتهای مادی نیست. همچنین معنویت اسلامی انسان را وادار نمیکند که در برابر حقوق سیاسی خود سکوت و عزلت پیشه کند و در برابر متعرضان از در تسلیم و دوستی در آید[۴۲]. در اسلام صلح و آرامش درونی بر اساس ارتباط و پیوند با خدا تعریف و تأمین میشود و دامنه آن به همه ابعاد زندگی گسترش مییابد. از محیط درونی قلبی انسان بگیرید تا محیط جامعه، محیط خانواده، محیط کسب و کار، محیط زندگی جمعی، تا محیط بینالمللی[۴۳]. اسلام ناب و حقیقی اسلامی است که «به فکر طبقات مستضعف و محروم است، نه اسلامی که در خدمت قدرتمندان و اغنیاست». «در دنیا کسان دیگری هستند که ادعای اسلام میکنند؛ اما اسلام آنها اسلام محمد نیست؛ اسلام ابوجهل و ابولهب است؛ اسلام آمریکاست[۴۴]. معنویت اسلام روی یک خط تعادل است و در حقیقت راه میانه و مستقیمی را فرا روی انسان میگشاید، به طوری که نه با طمع قدرت و ثروت آرامش و معنویت را کنار بگذارد و نه با بهانه صلح و آرامش و معنویت از میدان زندگی کنار رود.
نگاه مثبت به دنیا برای کسانی امکان دارد که بر اساس معنویت با دنیا ارتباط برقرار میکنند و دنیا برای آنان هدف نیست، بلکه وسیلهای برای شکوفایی معنوی است. معیار تشخیص دنیانگری مبتنی بر معنویت راستین، تعبد و تسلیم در برابر خداوند است که با دو شاخص سنجیده میشود. نخست اینکه در بهرهبری از نعمات دنیوی حدود شرعی و خواست خداوند زیر پاگذاشته نمیشود و دوم اینکه در هنگامی که دنیا با دین و شریعت در تعارض قرار گیرد، آمادگی دست کشیدن از دنیا و نعمتها و کامیابیهای آن وجود دارد. در این صورت ارتباطی که بسترساز شکوفایی معنوی است، با دنیا ایجاد شده است[۴۵]. وقتی معیار زندگی و معنویت لذت و شادمانی باشد، در این صورت نمیتوان مطمئن بود که توانگران به ناتوانان تعرض نمیکنند و چه بسا که زندگی از ستم و فساد و تبعیض پر شود. اما «در اندیشه الهی اسلام افراد بشر، برادران و خواهران یکدیگر و همه بندگان خدایند[۴۶].[۴۷]
ولایتشناسی
ولایت یعنی پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم[۴۸] این پیوند نزدیک اول در ربط انسان موحد با خداوند پدید میآید و سپس روابط اجتماعی میان موحدان و مؤمنان را شکل میدهد. ریشه ولایت در توحید است. ولایت عام خدا همه عالم را در برگرفته و نیکان و بدان و تمام پدیدههای هستی به اندازه ظرفیتشان در ولایت خداوند هستند. اما ولایت خاص او شامل حال اهل ایمان است و هدایت و نعمت و رحمت ویژه را در اختیار کسانی میگذارد که آمادگی دریافت آنها را دارند. مهمترین کارکرد ولایت خاص تربیت و پرورش معنوی انسانهاست. به طوری که پیش از رسیدن به بهشت اخروی «بهشت صفا و آرامش» را به بشر ارزانی میدارد و به این منظور از یک سو فرد را از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتیدن در لجنزار فساد اخلاقی برحذر میدارد و از سوی دیگر «سرچشمههای فضیلت و راستی و محبت و کار و ابتکار و دانش و آگاهی را در او جاری ساختند و یاد خدا و عشق به او را تلقین میکند[۴۹].
یکی از ویژگیهای ولایت خاص خداوند این است که با برائت همراه است. ولایت معنوی پیامبر مطلق است و هر وقت زمینه عالم و زندگی بشر از معنویت تهی شود، همین معارف قرآن کریم میتواند آن خلأ را پر کند. اولیای خدا که جلوهگاه ولایت الهیاند هدایت و یاری و تدبیر امور مسلمین را به دست میگیرند و بلکه به لحاظ ولایت و پیوندشان با خداوند، اطاعت و تسلیم در برابرشان موضوعیت پیدا میکند و در هر دورهای همان طور که رضایت خدا را باید در نظر گرفت، رضایت اولیاء را باید در نظر گرفت[۵۰]؛ زیرا توجه به اولیای خدا وسیلهای است برای توجه به خداوند و رشد و شکوفایی معنوی[۵۱].
عوامل معنویت
- ایمان: اصلیترین عنصر اقتدار معنوی، ایمان است و به همین علت اساس حیات طیبه بر ایمان استوار است. مهمترین عنصر ایمان که اقتدار معنوی را به بار میآورد عشق به خداست. ایمان چهار پیامد دارد که موجب بالفعل شدن اقتدار درونی و معنوی انسان میشود و در زندگی فردی و اجتماعی سمت و صورت حیات طیبه را ایجاد میکند. یکم اینکه ایمان دل را برای ورود در میدانهای دشوار آماده میکند. دوم، این است که گامها را برای پیمودن جادههای سخت استوار میکند؛ سوم این است که مشکلات را در چشمها کوچک میکند و چهارم اینکه هدفهای بزرگ را در اختیار انسان میگذارد[۵۲].
- عقلانیت: اصلیترین کار پیامبران برانگیختن قدرت تفکر است. قدرت تفکر اولاً انسان را به دین میکشاند ثانیاً انسان را در مقابل خدا به عبودیت وادار میکند و ثالثاً انسان را از اعمال سفیهانه و جهالتآمیز که سر منشأ آن دل دادن به دنیاست باز میدارد[۵۳].
- عمل: رشد و شکوفایی معنوی در گرو عمل است. کسی که اهل عمل باشد، آمادگی و صلاحیت دریافت فیض و لطف الهی را پیدا میکند و آنان که این ظرفیت را در خودشان ایجاد نکرده باشند، بهرهای از الطاف او نخواهند یافت. قانون عمل هم در امور مادی و هم در امور معنوی جریان دارد و شرط بهرهمندی از هر جهت تلاش و مجاهدت است[۵۴]. عمل با چند ویژگی عامل رشد و تعالی معنوی است. یکم، اینکه مستمر باشد، تا به ما امکان دهد «ماده خام» وجودمان را به شکلهای برتر تبدیل کنیم[۵۵] دوم اینکه، عمل باید زیاد باشد. در امور معنوی و اخروی به کم نباید قانع شد[۵۶] سوم، عزم و توکل از ضروریات عملی است که به توفیق میرسد. چهارمین ویژگی عمل اخلاص است[۵۷].
- تقوا: تقوا یعنی مراقبه در تمام لحظات زندگی و توجه به رضای خدا در همه کارها. این حالت هوشیاری و توجه و تنبه در انسان تقواست و نقطه مقابل تقوا، غفلت و بیتوجهی و حرکت بدون بصیرت است[۵۸]. تقوا اساسیترین محور معنویت است که انسان را در جاذبه لطف الهی قرار میدهد و پیروزی و موفقیت را موجب میشود[۵۹]. حقیقت تقوا نه تنها در حوزه زیست و رفتار فردی بلکه در قلمرو اجتماع معنی دار است[۶۰].
- زهد: ویژگی معنویت اسلامی این بود که دنیا را راه و ابزار رسیدن به خداوند و جلب لطف و رضای او و عرصه کار و جهاد و انجام وظیفه معرفی میکند. زهد در دنیا موجب میشود که درجات معنوی فرد افزایش یابد و با رشد در مراتب و درجات ولایت باطنی به گسترهای از ولایت ظاهری برسد و نور و معنویت خود را در محیط اجتماعی جریان بدهد.
- دعا: دعا رابطه قلبی با خداست و پایه اصلی آن امید است. امید دلها را مشتعل میکند و منور نگه میدارد و موجب نشاط و حرکت میشود. از این رو تأثیرات معجزه آسایی بر روی دل انسان دارد و دلهای مرده را زنده میکند[۶۱]. دعا دستاوردهای بسیاری دارد که همه آنها در شکوفایی معنوی مؤثر هستند. یکم، زنده نگهداشتن یاد خدا در دل و زدودن غفلت. دوم، تقویت و استقرار ایمان در دل سوم، دمیدن روح اخلاص در انسان چهارم خودسازی و رشد فضایل اخلاقی پنجم، ایجاد محبت به خدای متعال ششم، دمیدن روح امید در انسان هفتم، برآمدن حاجات[۶۲].
- قرآن: قرآن نور است و تأثیر بینظیری در رشد و شکوفایی معنوی و تحقق حیات طیبه دارد. به برکت قرآن بسیاری از ظلمات و ابهامها از قلب و روح انسان زدوده میشود[۶۳].
- حکومت اسلامی: هدف حکومت اسلامی تزکیه انسان است. عدالت نیز یک هدف میانی است که برای رسیدن به هدف والای تزکیه اهمیت پیدا میکند و حکومت اسلامی و تمام اسلام برای تأمین آن تشریع شده است[۶۴]. فرق اساسی نظام الهی با نظامهای دیگر این است که انسان مادی، انسان معنوی و الهی میشود[۶۵].[۶۶]
راههای کسب معنویت
در بحث از عوامل معنویت، راهها و شروط نیز مطرح میشود.
- تفکر: یکی از عوامل یا روشهای کسب معنویت و تربیت نفس اندیشه در فلسفه خلقت و هدف حیات است تا انسان بیابد در کجاست؟ از کجا آمده و به کجا میرود؟ تا نحوه زیستن و زندگی معنادار را بیابد که تفکر در مجاهده با نفس و حرکت به جانب خدا دارای اهمیت خاص است[۶۷].
- مشارطه: یعنی انسان با خود شرط کند در راستای خودسازی و تحصیل معنویت که گناه نکند و عهد و میثاق الهی را نشکند[۶۸].
- مراقبه: به این معنا که در طول روز مراقبت کند آنچه که با خدا و خود عهد بسته عمل نماید[۶۹].
- محاسبه: محاسبه یکی از عوامل و روش سیر انسانی و تکامل معنوی بهشمار میآید و بایسته است که آدمی در خود دقیق شده، حسابکش خود باشد و همه کارهای خویش را تحت نظر بگیرد[۷۰].
- یاد خدا: یاد خدا مایه نجات، آرامش قلوب، وارستگی و رهایی از هر تعلقی است که موجب کسب معنویت میشود و یاد حق را عامل صفای دل و جلوهگاه محبوب شدن آن میداند[۷۱].
- ولایتمداری انسان کامل معصوم(ع): حرکت بر مدار ولایت معصوم و اولیای حق، مایه سیر در ملکوت، تربیت معنوی و تزکیه نفس نیل به مقصد خواهد شد[۷۲]؛ زیرا انسانهای کامل الهی مظهر تمامنمای اسماء و صفات الهیاند[۷۳].
- تقوی: تقوا عامل دستیابی به مقامات معنوی و فتوحات غیبی است[۷۴].
- اخلاص:
اخلاص شرط تعالی وجودی و لازمه لاینفک تکامل معنوی است که قبل، حین و بعد از عمل لازم است[۷۵].[۷۶]
کارکردهای معنویت
- نظام اخلاقی: بر اساس معنویت اسلامی همه در برابر جامعه مسئولاند، اما انسان اگر بخواهد در وضعیت جامعه خود، کشور خود و زندگی خود، تحول ایجاد کند، باید این تحول را از خود آغاز کند و در خود تحول درونی به وجود آورد[۷۷]؛ زیرا خودسازی و تحول درونی دو پیامد مهم و سازنده دارد. نخست اینکه تحول درونی، راهنما و واعظی در درون انسان را بیدار میکند و در نتیجه او را نسبت به تعالیم و تربیتهای اولیای خدا نرم و پذیرا میسازد[۷۸]. دوم اینکه با معنویت و توکل و توجه به خدا دلها مستحکم و قوی و ساخت درونی محکم میشود، در نتیجه میتواند به میدان دیگرسازی و جهان سازی وارد شود[۷۹].
- نظام حقوقی: معنویت اسلامی پایه و مایه نظام حقوقی اسلام است و رشد معنوی مردم غایت این نظام حقوقی است.
- نظام فرهنگی: معنویتگرایی یا معنویتگریزی در اولین جایی که خود را نشان میدهد، در ساحت فرهنگ است و باورها و ارزشها و رفتارهای مردم را دگرگون میکند. در جامعهای که به سوی حیات طیبه در حرکت است، ابتدا معنویت در فرهنگ این جامعه بروز پیدا میکند و سپس سایر ساحتهای زندگی آنها را هماهنگ با ارزشها و بینشهای معنوی به سامان میآورد و از رفتارها و نمادهای معنوی سرشار میسازد. معنویت برای بشر یک «تغذیه روحی» است و نمیتواند بدون معنویت برای مدت طولانیای راحت زندگی کند[۸۰]. در فرهنگ منهای معنویت نسلهای جوان به ستوه میآیند، خودکشی زیاد میشود، خانوادهها متلاشی میشوند و جوانان به آوارگی میافتند[۸۱].
- پیشرفت اسلامی: رشد مادی و رشد معنوی هر دو مورد نیاز انسان است و هیچ کس با یکی از این دو به تنهایی نمیتواند زندگی مورد رضای خدا را داشته باشد. از نظر اسلام تئوریهای صرفاً مادی که سرمایهگذاری را موتور محرک پیشرفت میدانند مردود است. مهمتر از این سرمایه انسانی است و از آن مهمتر سرمایه معنوی است. معنویت در ارتباط با پیشرفت دو اثر جدی دارد، نخست اینکه دایره بهرههای مادی را از هوس محوری به «نیازمندی» تغییر میدهد و دوم اینکه بر اساس قوانین عالم معنویت موجب گشایش گنجینههای نعمات الهی خواهد شد. ایمان به خدا و عمل کردن به خواست خدا و جلب رضای او موجب افزایش داراییها، برخورداریها و نعمتهای مادی میشود[۸۲]. «توهم تقابل و تضاد میان عقلانی زیستن و توسعه یافتگی از یک طرف، و معنوی زیستن و اخلاقی زیستن از طرفی دیگر» یک خطای بزرگ است که انسان را از رشد و مادی و معنوی مطلوب محروم میکند[۸۳].
- آموزش و پرورش: اساس آموزش و پرورش این است که انسان را در جهت دستیابی به هدف خلقتش که شکوفایی معنوی و معرفت و بندگی خداست، آماده کند. مراحل آموزش و پرورش و ابعادی که باید در این نظام پوشش مناسب پیدا کنند، سه محور را شامل میشود. نخست تربیت «فکر» است به این معنا که بنیۀ اعتقادی او تقویت شود و بتواند در برابر «عوامل سلبی و معارض» مقاومت کند. دوم تربیت قلبی و روحی است به این معنا که «حالت خشوع» و «حالت ذکر و توجه به خدا» در وجود او ایجاد شود. سوم تربیت رفتاری که با نشان دادن رفتار درست و الگوی عملی امکان پذیر است[۸۴].
- نظام عبادی: عبادت پوستهای است برای حفاظت از معنویت درونی انسان و از این منظر همه عبادات جلوه معنویتی هستند که در قلب عابد جا دارد و در قالب مناسک و اعمال عبادی نمود پیدا میکند. عبادات دو کارکرد اساسی در ساختار معنوی اسلامی دارند. نخست اینکه در متن زندگی مادی و تلاش و مجاهدت دنیوی، دنیا و زندگی این جهانی را به منزله گذرگاه و فرصتی برای جلب رضای خدا و شکوفایی معنوی تثبیت میکنند[۸۵]. از سوی دیگر جلوه معنویت درونی به صورت اعمال ظاهری، نمادی است که یاد معنویت را در دلهای سایر مردم زنده میکند و روح معنویت را در زندگی آنها میدمد[۸۶].
- نظام سیاسی: هزاران سال است که مردم دنیا در تیرهروزی زندگی میکنند، غیر از دورانهای کوتاهی در زمان حکومت برخی از پیامبران و دوران کوتاه حکومت امام علی(ع). علت مشکل عدم حاکمیت دین خدا و مبنا قرار گرفتن معنویت برای سیاست است. «اعراض از معنویت و دین» رذایل انسانی را برجسته میکند و در این شرایط «عدهای مستکبر و عدهای مستضعفاند»[۸۷]. بارزترین نشانه جامعه عادلانه که تحقق آن آرزوی پیامبران بوده، این است که «حکومت در آن جامعه، تحمیلی، فاسد و ضد مردمی نباشد»[۸۸].
- نظام قضایی: هدف پیامبران از تعلیم و پرورش معنوی انسانها برقراری قسط بوده است. قسط یعنی «عدل در مناسبات اجتماعی است[۸۹]. قوه قضائیه]] برای عدل است[۹۰] و تلاش برای برقراری عدالت یعنی مبارزه با ظلم که نیاز به نیروی معنوی بالایی دارد.
- نظام دفاعی و امنیتی: مبارزه با نیروهای استکباری جامعه برای رشد و شکوفایی معنوی مردم و تزکیه انسانها ضرورت دارد. «استکبار یعنی ایستادن در برابر حق»[۹۱] و علت پیدایش آن جهالت است. «جاهلیت یعنی مقابله با حق» که در طول تاریخ موجب پیدایش گروهی به نام مستکبر و گروهی زیردست به نام مستضعف شده است[۹۲]. برای مبارزه با استکبار و ستم، خودسازی لازم است و کسانی که مبارزه درونی کرده باشند، میتوانند در برابر مستکبران بایستند و معنای حقیقی جهاد هر دو جنبه را در بر میگیرد: هم مجاهدت درون خود، هم مجاهدت در محیط بیرون[۹۳]. جهاد درونی و بیرونی تأثیرات متقابلی بر هم دارند. وقتی انسان وارد میدان جهاد با مستکبران میشود، درون او نیز رو به تزکیه میرود، سخنان مجاهدانی که از جام شهادت نوشیدند جریان «حکمت معنوی» و تجلی «نورانیت الهی» است، که بسیار درسآموز و سازنده است[۹۴].
- تمدن اسلامی: تمدن غرب بر اساس تجزیه ساحتهای مختلف زندگی و جدایی آنها از معنویت شکل گرفت و در ابتدا علم را از اخلاق و معنویت جدا کرد[۹۵] و بر اساس دانش و تفکر جدا از معنویت به اندیشه در حوزه سیاست پرداخت و معنویت را از سیاست جدا کرد[۹۶]. معنویت اسلامی اما بر اساس طاعت خدا استوار است و شاخص آن معنویت است. اجزای هندسه الهی که بر اساس طاعت خطی صورت گرفته و در نظام اسلامی نقش اساسی پیدا کرده عبارت است از توحید که «پایه اصلی» است و دو پایه مهم دیگر «عدل» و «کرامت انسان» است. تأمین این پایهها برای زندگی با «هیچ حرکت فردی امکان پذیر نبود[۹۷].
- آزادی: آزادی یعنی حذف موانعی که بر سر راه شکوفایی استعدادهای انسانی قرار دارد، بنابراین آزادی باید بر اساس ساختار وجودی انسان و چگونگی آفرینش او تعریف شود. آزادی با این ابعاد در حقیقت آزادی فطرتها و عقلهاست که رهاورد بعثت پیامبر است[۹۸]. در نظام اسلامی و تمدن اسلامی با «سلطههای شیطانی» و «نظامهای مبتنی بر «زور و قلدری و زاینده ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقیر انسان و تبعیض نژادها» به شدت مبارزه میشود و به جز آنان «با همه انسانها ـ چه هم کیش و چه ناهم کیش ـ به محبت و مساعدت» رفتار میشود[۹۹].
- عدالت: در بنای یک جامعه، عدالت از همه چیز مهمتر است و حقیقت آن در عرصه عینی جامعه عدم تبعیض در حقوق و حدود و احکام است. هم حقوق و مزایای مادی در جامعه باید به دور از تبعیض توزیع شود و هم حدود و احکام دینی بدون تبعیض به اجرا گذاشته شود[۱۰۰]. آنچه عدالت را تضمین میکند، انسان معتقد جازم عازم با اراده خداترس است. با معنویت و ترس از خدا عدالت برقرار میشود، بدون معنویت نظامهای اداری و «دستگاههای متنوع و امروزی» گاهی «زمینه» عدالت میشود[۱۰۱].
- استقلال: مستکبران برای حفظ تسلط بر مردم، باید از «بیداری» آنان جلوگیری کنند و به فسادشان میکشند، کسی که به فساد کشیده شد، شهامت مبارزه را از دست میدهد. معنویت، روح بیداری را در مردم میدمد و آنها را متوجه عظمتهای انسانی و شکوه و پاکی الهی میکند، در این صورت دیگر پلیدی را نخواهند پذیرفت و زیر سلطه کسی نخواهند رفت. انسان اگر به خود بیاید و خود را از منظر معنوی و الهی بشناسد، در برابر هیچ کس غیر از خدا سر تعظیم فرود نخواهد آورد و توحید حقیقی در زندگی او تحقق مییابد[۱۰۲].
موانع معنویت
- تکبر: شیطانیترین صفتی که ممکن است انسان را مبتلا کند و او را از مسیر شکوفایی معنوی بازدارد تکیر است که عبارت است از نسبت دادن هر گونه بزرگی و امتیاز به خود، بدون اینکه آن را عنایت و لطفی از سوی خداوند بداند و متواضعانه شکرگزار و منتپذیر او باشد. این آفت بزرگ معنوی در قرآن کریم به نامهای گوناگون مورد تأکید قرار گرفته است؛ نامهایی نظیر: «استعلا»، «علوّ»، «استکبار» و «تکبر» با گسترش روح تکبر و استکبار در انسان، نه تنها خود او به انحراف میرود و استعدادهای معنویاش را تباه میکند، بلکه دیگران را نیز با این توجیح که پستتر از او هستند، به زیر سلطه میآورد و فساد خود را به آنها تسری میدهد.
- حب دنیا: دل بستن به امور دنیوی حد یقف ندارد[۱۰۳]؛ زیرا قلب و روح انسان جای خداست و گنجایش نامحدود دارد، به همین علت هرچه از دنیای محدود به دست آورد احساس سیری و رضایت نخواهد کرد، از این رو دامنه سلطه تجاوز و ستم به طور نامحدودی گسترده میشود و انسانهای مستکبر و سلطهگر پس از محرومیت خودشان از دستیابی به کمالات معنوی و قرارگرفتن در جاذبه لطف الهی، سایر مردم مستضعف و تحت سلطه خودشان را هم از کمالات معنوی محروم میکنند.
- جدا انگاری دنیا و آخرت: یکی از بزرگترین مظاهر شرک در عصر حاضر، «تفکیک دنیا از آخرت» است. این تفکیک در مرحله اول دست پرهیزکاران و صالحان را از امور دنیوی کوتاه میکند و فرصت را به «زورگویان و چپاولگران و ابرقدرتها» میدهد، به طوری که گویی «استضعاف و استعباد و استثمار خلایق و علو و استکبار نسبت به بندگان خدا حق مسلم آنهاست»[۱۰۴] و با تسلط اهل ستم، زمینههای تزکیه و شکوفایی معنوی برای مردم بسیار محدود میشود. تفکیک دنیا از آخرت شعار متحجرانی است که دین و معنویت بیخطر برای مستکبران را ترجیح میدهند و «قلبهای آنها جایگاه کنه مجاهدان فی سبیل الله و جوانان مؤمن و پرچمداران حقیقت است».
- لجاجت، تباه کننده سرمایه معنوی: لجاجت با تکبر و استکبار گره خورده است و افراد لجوج آمادگی پذیرش حقیقت را ندارند. همین موضوع موجب میشود که اولاً امکان تغییر و تحول اخلاقی خود را از دست میدهند. ثانیاً لجاجت «انسان را از حقیقت دور میکند و ثالثاً روزنههای روشنایی را در دل انسان میبندد و «در او، باطن و اعتقاد و عقیدهای دروغین به وجود میآید». یعنی اساس تفکر و باور او دروغین میشود، اگرچه در ابتدا میدانست این موضوع نادرست است، اما در اثر لجاجت به تدریج حقیقت در نظر او مشتبه میشود و با قوت بیشتری در برابر حق میایستد و استکبار میورزد[۱۰۵].
- غرور: یکی دیگر از عوامل سقوط معنوی و موانع رشد و تعالی معنوی غرور است. غرور انسان را بزرگ مینماید و نسبت او را با خداوند به هم میزند. نسبت عبودیت، نیازمندی و فقر و نیستی ما را در جاذبه لطف الهی قرار میدهد. مغرور شدن به خود، مقدمه لغزیدن و مقدمه شکست خوردن است[۱۰۶]
- بیتقوایی جمعی: وقتی تقوا در دلهای مردم یک جامعه رواج پیدا میکند، سایر مردم به راحتی تقوا میورزند و در مقابل، بیتقوایی نیز میتواند روی دیگران تأثیر گذارد و اگر این اثر زیاد شود، جامعه را متأثر میکند. «گاهی عمل یک فرد، روی یک مجموعه اثر میگذارد»[۱۰۷] و موجب سقوط و شقاوت یک گروه بزرگ میشود. در ابتدا به صورت لغزشهای سادهای است که در جامعه رواج پیدا میکند، اما گاهی به انحراف در عقیده منتهی میشود» و به سادگی اصلاح نمیپذیرد[۱۰۸].
- حکومتهای فاسد: در یک جامعه حاکمان و قدرتمندان نقش هنجار دهنده دارند و ارزشها و رفتارهای آنها معیار و الگوی مردم است. هم از این رو حکومتهای فاسد نمیتوانند محیط مناسبی را برای تهذیب اخلاقی و رشد معنوی به وجود بیاورند. «تهذیب اخلاقی در حکومت طاغوت بسیار مشکل است»[۱۰۹]. در صورتی که ساختار اجتماعی بر اساس «نظامات جائر» و از ناحیه شیطان باشد، نمیتواند مردم را «به سر منزل مقصود برساند»[۱۱۰].
- تحریف دین از سوی سلطهگران: گرایش به خدا و معنویت و میل به فراروی از عالم ماده با هستی و آفرینش انسان آمیخته شده و هیچ قدرتی بدون توجیه معنوی نمیتواند بر افکار و قلوب مردم تسلط یابد. بدون شک دین و معنویت حقیقی انسانها را بیدار میکند و از زیر سلطه بیرون میآورد و شرایط ناگواری را برای مستکبران و طبقه سلطهگر جامعه رقم میزند. دینی که از آموزههای سازنده تهی باشد و در سرگرم کردن مردم به امور شبه معنوی کارایی داشته باشد. در این مسیر ابرقدرتها به این نتیجه رسیدهاند که دین را از صفحه عالم بزدایند،... اگر چه به ظواهرش هم احتفاظ بشود»[۱۱۱]. برای مقابله با این «استحاله معنوی» راه روشن این است که «از لحاظ بنیه معنوی، انسانها را سالم و قوی و خوب نگهداریم»[۱۱۲].[۱۱۳]
- تبعیت از هواهای نفس: سقوط معنوی انسان مثل صعود معنویاش تدریجی و مرحله به مرحله است و آدمی قدم به قدم در اثر تمنیات و تمایلات حیوانی تنزل یافته و سیر نزولی میکند تا درکات را یکی بعد از دیگری تجربه کند و گاهی با یک متابعت از نفس به چندین مفاسد و مهالک مبتلا میشود[۱۱۴]. انسان در اثر حاکمیت نفس بر خود، انوار عقل و ایمان را در خود خاموش میکند و ولادت ثانیه که ولادت انسانیه است را درک و دریافت نمیکند[۱۱۵]. بنابراین حب به نفس ریشه معنویتسوزی و همه مشکلات سیر و سلوک عرفانی است[۱۱۶].
- حب دنیا: با توجه به آموزههای اسلامی همه خطاها از حب دنیاست، از حب شهرت است که محبت دنیا انسان را به هلاکت ابدی میکشاند[۱۱۷].
- غفلت و فراموشی آخرت: معاد گریزی، غفلت از حساب و کتابهای قیامت و فراموش کردن آخرت در گفتار، کردار و رفتار، مایه بدبختی و از دست دادن معنویت است[۱۱۸].
- انکار مقامات معنوی: یکی از بدترین خارهای طریق کمال و وصول به مقامات معنویه انکار مقامات و مدارج غیبیه معنویه است چه اینکه این انکار روح شوق را میمیراند و آتش عشق را خاموش میکند و انسان را از طلب باز میدارد[۱۱۹].
- غفلت از گناه و کوچک شمردن آن: یکی از موانع مهم از دست دادن معنویت یا عدم دستیابی به معنویت، گناه کردن و کوچک دانستن گناه است. علم بدون عمل[۱۲۰]، بغض عدل و حب ظلم[۱۲۱]، نفاق[۱۲۲]، عصبیت[۱۲۳] و... از موانع تربیت معنوی و سیر و سلوک الهی شمرده می شود[۱۲۴].
نتیجه
معنویت یک حقیقت جمعی است که شکوفایی و پویش آن به زندگی اجتماعی و کیفیت پیوند انسانها با هم گره خورده است. معنویت ماهیتی اجتماعی دارد و بدون وجود جامعهای معنوی، زیست معنوی انسان به صورت فردی کامل مطلوب را نخواهد یافت. استدلالهای تبیین کننده این نظریه که از این مقاله استفاده میشود، از این قرار است:
- خدای متعال روح هستی و حقیقت هستی است و انسان جلوهای از روح خدا و نور بیکران الهی است.
- جامعه معنوی با تثبیت ارزشها و الگوهای عمل معنوی شکل میگیرد و روابط افراد بر اساس ایمان، تقوا و یاد خدا سامان میگیرد. در چنین محیطی روابط اجتماعی ماهیتی یادآورانه دارد و افراد در روابط اجتماعی همواره یاد خدا و نور او را در قلب یکدیگر منعکس مینمایند و پیش از رسیدن به بهشت اخروی «بهشت صفا و آرامش» را تجربه میکنند.
- گذشته از روابط آشکار و طبیعی که میان افراد جامعه وجود دارد، نهادهای اجتماعی و نقشهای که جامعه بر آن استوار شده میتواند سیر به سوی خدا را میسر سازد و یا راه رسیدن به او را به بیراهه بکشد. تحقق هندسه الهی در یک جامعه، زمینه مساعدی برای رشد و شکوفایی معنوی است.
- رویکرد مستکبران و رفتار فساد گسترانه آنها، موجب فساد دیگران میشود و طبیعت قدرتگرای استکبار موجب محرومیت مردم از آزادی معنوی و دستیابی به فرصتهای مناسب برای رشد و شکوفایی معنوی میشود.
نقش حکومت فراتر از اینکه در شکلگیری سایر نهادهای اجتماعی و پیاده شدن هندسه الهی تأثیر فراوانی دارد، به طور مستقیم در معنوی زیستن مردم، یا پیدایش گرایشهای ضد معنوی در آنها تأثیر گذار است. شالوده حکومت و بینشها و ارزشهای حاکمان در جامعه ارزش آفرین و هنجار دهنده است[۱۲۵].
منابع
پانویس
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۹۰. بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز میلاد پیامبر(ص)، ۲/۱۲/۱۳۸۹.
- ↑ حاج سید جوادی، سید فرید، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۲۴۶.
- ↑ یادداشتها، ج۱۱، ص۲۷۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۱۹.
- ↑ رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۲۹۳.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۵۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۶۱-۳۶۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۳، ص۴۶۱.
- ↑ آئینه جمال (مجموعه نامههای امام خمینی)، ص۷۰.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۳۲۱-۳۳۳.
- ↑ رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۳۰۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۳۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۳، ص۱۳۵ و ۱۳۶.
- ↑ ر.ک: تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۷۱؛ مصباح الهادیة، ص۱۵۶؛ آداب الصلاة، ص۲۲۴ و ۳۲۹.
- ↑ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۹۸.
- ↑ رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۳۰۵.
- ↑ رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۳۱۲.
- ↑ تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۲۷۳.
- ↑ تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۵۲.
- ↑ تعلیقات بر فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۵۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۳۷۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۳۷۳.
- ↑ شرح دعای سحر، ص۲۴۵.
- ↑ مصباح الهدایة، ص۲۱-۲۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۹۶ - ۱۹۷.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۵۶۱.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۳۴۱.
- ↑ رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۳۱۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۶۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۷/۱۳۷۵.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۷۱.
- ↑ سوره حشر، آیه ۱۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۵/۶/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۷/۷/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۳/۲/۱۳۷۱.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۷۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۰/۱۰/۱۳۷۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲/۱/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۰/۳/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۹/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳/۳/۱۳۸۸.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص ۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۷/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۴/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۵/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۴/۱۲/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۶/۱/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۶/۶/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۳/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۹/۱۱/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۹/۱۱/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۰/۶/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۷/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۴/۱۰/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱۱/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۷/۱۳۷۷.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۸۵.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۶.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۹.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۹؛ صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۶۲-۴۶۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۷؛ ج۱۷، ص۱۹۳؛ ج۱۴، ص۴۶۱؛ شرح چهل حدیث، ص۵۱ - ۵۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۲۹۱.
- ↑ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۰۲.
- ↑ شرح دعای سحر، ص۱۳۷.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۲۰۶.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۳۲۹.
- ↑ رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۳۸۲ ـ ۳۱۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۵/۸/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۶/۲/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۸/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲/۱/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۰/۴/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۱/۱۱/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۴/۱۱/۱۳۶۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۵/۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱۱/۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۷/۴/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۹/۸/۱۳۷۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۸/۱۰/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۷/۶/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۰/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۹/۲/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۱۰/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۶۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۲/۱۲/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۷/۴/۱۳۸۸.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۸۶ ـ ۳۹۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۱/۳/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۴/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۴/۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۷/۶/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۰/۶/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۹/۱۱/۱۳۶۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۱/۲/۱۳۷۰.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۳۹۹ ـ ۴۰۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۷۱.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۶۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۲۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۲۴؛ صحیفه امام، ج۶، ص۲۸۴.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۷۵ ـ ۱۷۶.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۵۰۷؛ آئینه جمال، ص۶۰-۶۱.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۵۲.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۱۳.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۵۷.
- ↑ شرح چهل حدیث، ص۱۴۵.
- ↑ رودگر، محمد جواد، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۳۱۹.
- ↑ مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۴۰۳.