اصحاب اخدود در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

==مقدمه== اصحاب" جمع "صاحب" (اسم فاعل) از مادّه "ص ـ ح ـ ب" و معنای مصدری آن همراهی کردن است و صاحب، کسی یا چیزی است که ملازم و همراه کسی یا چیز دیگر باشد [۱] این ملازمت و همراهی باید عرفا فراوان باشد. [۲] فرهنگ‌نویسان عربی، واژه اُخدود را بر وزن اُفعول، جمع آن را اخادید [۳] و به معنای شکاف مستطیلی شکل در زمین دانسته‌اند که از ریشه "خ ـ د ـ د" به معنای ایجاد شکاف در زمین گرفته شده است. [۴] برخی واژه‌پژوهان قرآنی بر این باورند که مفهوم مستطیلی بودن در ریشه واژه نهفته است؛ چه این شکاف در زمین باشد یا در گوشت، پوست، چهره و غیر آن، چنان که داشتن وزن اُفعول نیز برجستگی و متمایز بودن آن را می‌رساند. [۵] یکی از پژوهشگران که اخدود را برگرفته از زبان جعزی حبشه یا زبان‌های باستانی یمن دانسته و ریشه حبشی "حَدَد" به معنای ایجاد برش در زمین را برای آن احتمال داده، می‌کوشد با اقامه شواهدی نشان دهد که واژه یاد شده در اصل، جمع بوده است. [۶] گزارش حادثه اخدود در آیات ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ [۷] آمده و قرآن به جای پرداختن به جزئیاتی چون هویّت شخصیت‌ها و زمان و مکان داستان، صبغه و تحلیل توحیدی آن را به عنوان یکی از ویژگی‌های ثابت در قصص قرآنی، برجسته کرده است. این روایت که سوزاندن گروهی از مؤمنان را به جرم ایمان به خدا در گودالی از آتش انبوه حکایت می‌کند، با تصویر یکی از شورانگیزترین صحنه‌های جدال حق و باطل و کفر و ایمان، مؤمنان را به پایداری بر سر آیین خود فرا خوانده و با ترسیم جایگاه و فرجام بد کافرانِ شکنجه‌گر و پاداش و فرجام بسیار خوش مؤمنان، انذار و تبشیر می‌کند. ﴿وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ [۸] بیشتر مفسّران [۹]اصحاب اخدود را کافرانی دانسته‌اند که مؤمنان را در آتش افکندند، در نتیجه، قریب به اتفاق این مفسران واژه ﴿قُتِلَ در آیه ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ[۱۰] را جمله انشایی و به معنای لعن و طرد کافران از سوی خدا دانسته‌اند و این برخلافِ شهرتی است که برخی پژوهشگران، مبنی بر اِخباری بودن ﴿قُتِلَ و حمل اصحاب اخدود بر مؤمنان سوخته در آتش ادعا کرده‌اند. [۱۱] ظاهر گزارش قرآن ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ [۱۲] و نیز دلالت صیغه "اُفعول" بر متمایز و برجسته بودن گودال، به این نکته اشاره دارد که این حادثه در تاریخ ادیان توحیدی، بی‌سابقه، بسیار تکان دهنده و گودال یاد شده منحصر به فرد بوده است، ازاین‌رو کافرانِ حادثه آفرین نیز با نام این گودال، معرفی و شناخته می‌شوند: ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ[۱۳] برخی چون ربیع بن انس، کلبی، ابوالعالیه، واقدی و ابواسحاق، ﴿قُتِلَ را اِخباری و گزارش از کشته شدن خود کافران دانسته و معتقدند که خداوند با قبض روح مؤمنان، آنها را پیش از سوختن، نجات داد و شعله‌های آتش که بر اثر وزش باد، زبانه کشیده بود، کافران پیرامون گودال را فرا گرفت؛[۱۴] اما این سخن با ظاهر گزارش قرآن، ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ [۱۵]، دیدگاه جمهور مفسران و نیز غالب روایت‌های غیر قرآنی حادثه که از سوختن مؤمنان حکایت می‌کند، سازگار نیست. [۱۶] برخی مفسران با احتمال اینکه شاید مراد از اصحاب اخدود، گروه مؤمنان باشند واژه ﴿قُتِلَ را خبری و دلیل بر کشته شدن آنان گرفته‌اند؛[۱۷] اما چون ضمیر جمع در ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ [۱۸]، ظهور در رجوع به ﴿أَصْحَابُ الأُخْدُودِ دارد، این احتمال تضعیف می‌شود. [۱۹]

در آیه بعد، نوع ترکیب واژه‌ها و کیفیت ارتباط آن با آیه پیشین، چگونگی آتش گودال را تصویر می‌کند: ﴿النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ[۲۰] از یک سو بدل اشتمال بودن ﴿النَّارِ نسبت به ﴿الأُخْدُودِ حکایت از این دارد که گودال، سراپا و یکپارچه آتش و شعله‌ور بوده است. [۲۱] از سوی دیگر نظر به اینکه هر آتشی به نوعی دارای سوخت است، قرآن با تصریح به ﴿ذَاتِ الْوَقُودِ بودن آتش مذکور، فراوانی هیزم و انبوه بودن آتش را به تصویر می‌کشد. [۲۲] صحنه اصلی حادثه در دو آیه بعدی تصویر شده است: ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ [۲۳] از این دو آیه برمی‌آید که گروهی از کافران به کارهایی چون برافروختن و شعله‌ور نگه داشتن آتش، آوردن مؤمنان به کنار گودال، واداشتن آنان به ارتداد و افکندن سر باز زنندگان در آتش پرداخته وگروهی دیگر از جمله سران آنها، با نشستن پیرامون گودال، کار سوزاندن و چگونگی سوختن مؤمنان را نظاره کرده[۲۴] و فریادهای جانسوز آنان را می‌شنیده‌اند. به نظر می‌رسد در کنار سوزاندن و کشتن مؤمنان، نوعی سرگرمی و تشفّی خاطر نیز مدنظر بوده است، [۲۵] زیرا افزون بر امکان کشتن مؤمنان به‌گونه‌ای دیگر، نشستن پیرامون آتش و نظاره‌گر صحنه بودن که قرآن به عنوان مهم‌ترین صحنه‌های حادثه بر آن انگشت نهاده، ضرورتی نداشت؛ همچنین از آیات ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ [۲۶] و نیز عدم گزارش از واکنش اجتماعی بازدارنده‌ای در برابر شکنجه و آزار مؤمنان، به دست می‌آید که افزون بر نوپا و اندک بودن گروه مؤمنان، حاکمیت سیاسی ـ اجتماعی و توده‌های مردم نیز در اختیارکافران بوده است. بُعد دیگر حادثه که در گزارش قرآن برجسته شده، زمینه پیدایش آن است: ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ[۲۷] با آمدن ادات استثنا پس از "ما"ی نافیه ضمن نفی صریح هرگونه انگیزه و زمینه سیاسی، اقتصادی و قومی، منشأ نزاع دو گروه منحصرا تقابل کفر و ایمان معرفی می‌شود و اینکه کافران فقط به سبب ایمان به خدای یگانه از مؤمنان انتقام گرفتند؛ همچنین از آیه ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ[۲۸] برمی‌آید که حادثه اخدود در زمان و جامعه‌ای رخ داده که اختناق و استبداد کامل بر آن حاکم بوده و کمترین آزادی برای عقاید توحیدی وجود نداشته است. باورها و ارزش‌های کفرآلود و شرک‌آمیز، فرهنگ حاکم بوده و چنان در ذهن مردم و تار پود جامعه رسوخ کرده بوده است که باورها و ارزشهای توحیدی به شدّت طرد و ناهنجار تلقّی می‌شده، به‌گونه‌ای که مؤمنان را مستوجب شدیدترین شکنجه‌ها و فجیع‌ترین نوع مرگ دانسته، کمترین ترحّمی به آنان روا نمی‌داشتند. قرآن با ذکر اوصافی برای خدایی که مؤمنان می‌پرستیدند، به شکل غیر مستقیم، فرهنگ، فضای اجتماعی یاد شده و برخورد کافران را تخطئه می‌کند ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۲۹][۳۰].[۳۱]

گزارش‌های تاریخی و روایی اصحاب اخدود

در منابع تاریخی [۳۲] و حدیثی [۳۳] مسلمانان، گزارشهایی گوناگون درباره حادثه اخدود آمده که گاه متضاد و آمیخته با افسانه و داستان‌پردازی است. این روایت‌ها به سبب ارتباط با گزارش قرآن همواره در طول تاریخ مورد توجه مفسران بوده و در منابع تفسیری نیز راه یافته است [۳۴] که رد پای آن به روشنی در اختلاف مفسّران در تفسیر برخی آیات مربوط کاملاً مشهود است. [۳۵] براساس مشهورترین روایت، حادثه اخدود، مربوط به نصارای نجران است که چندی پیش از اسلام به دست "ذونواس"، آخرین پادشاه حِمیریان یمن قتل عام شدند. [۳۶] گزارش‌های حادثه نجران که در منابع مسیحی ـ اعم از سریانی و حبشی ـ آمده در تحلیل تاریخی این رویداد و انطباق یا عدم انطباق آن با گزارش قرآن بسیار کارگشاست. نامه شمعون، اسقف "بیت اَرْشام" به رئیس دیر "جبله" از کهن‌ترین این اسناد است که نویسنده آن در سال ۵۲۴ میلادی، به عنوان سفیر صلح "یُوستی یوسطینوم نِیانُوس"، امپراطور روم شرقی به سوی مُنذر سوم، پادشاه حیره گسیل شده بود. [۳۷] پژوهشگران، این گزارش‌ها را برگرفته از مستندات مکتوب و معتبری می‌دانند که برخی از آنها اندکی پس از حادثه تدوین شده و اغلب بر شنیده‌هایی از شاهدان عینی مبتنی و در نتیجه از وضوح و اعتبار ویژه‌ای برخوردار است. [۳۸] نجران که از دیرباز حاصل‌خیز بود، رونق تجاری و صنعتی داشت و راه مهم ارتباطی میان عربستان جنوبی و شمالی بود، همواره در کانون توجه قدرت‌های حاکم بر منطقه قرار داشت [۳۹] و پیش از اسلام و پس از آن نیز کانون عمده مسیحیت در عربستان بود. [۴۰] در سده‌های پنجم و ششم میلادی و در پی تلاش دولتهای ایران و بیزانس (روم شرقی)، دو قطب قدرت آن روز، برای توسعه نفوذ سیاسی خود در شبه جزیره عرب، ایران با در انحصار داشتن تجارت ابریشم از رسیدن آن به بیزانس، به ویژه در زمان جنگ جلوگیری می‌کرد، از این‌رو بیزانس با هدف تأمین راهی جایگزین برای جاده زمینی، درصدد برقراری امنیت راه دریایی شرق به غرب از طریق دریای سرخ برآمد. [۴۱] در این زمان حمیریان ـ از قبایل معروف و با نفوذ یمن ـ که در جنوب شبه جزیره، برخوردار از قدرت سیاسی، از دولتهای متنفّذ در دریای سرخ بودند، همواره با قتل عام کاروانهای روم و ناامن کردن این مسیر، دولتهای بیزانس و حبشه (اکسوم) را نگران می‌ساختند. حبشه که در منافع سیاسی، اقتصادی و مواضع دینی با بیزانس همسو بود و یمن را به عنوان کشوری مسیحی‌نشین که بتواند با دو دولت یاد شده، مثلّث تسلّط بر دریای سرخ را تشکیل دهد، پایگاه مناسبی می‌دید، بارها از طریق همپیمانی با بیزانس در امور یمن مداخله کرده و گاهی به تهاجم مستقیم نظامیدست می‌زد. [۴۲] این کوشش مشترک، گسترش تدریجی و موفق مسیحیت در میان مردم نجران را در پی داشت که پیش از این، گرایش خود را به آموزه‌های این دین ـ که از طریق راهبان، بازرگانان و بردگان مسیحی در میان آنان نفوذ کرده بود ـ آشکار ساخته بودند. دولت ایران و بیزانس هریک با حمایت از شاخه‌ای از مسیحیت، عامل اشتراک مذهب را برای توسعه نفوذ سیاسی خود در عربستان به‌کار می‌گرفتند. [۴۳] در سده ششم میلادی، پادشاهی حمیر در پی حمله حبشیان، ساقط و حاکمی مسیحی جایگزین وی شد. [۴۴] پس از اندکی [۴۵] و در پی مرگ وی پیش از ۵۲۳ میلادی، گروهی از بومیان غیر مسیحی به سرکردگی شخصی به نام "ذونواس" با آگاهی از عدم امکان ارسال نیروهای پشتیبان و حاکم جانشین از سوی حبشه، به سبب زمستان و ضعف در امر کشتیرانی و با استفاده از ناتوانی لشکر بازمانده، زمام امور را در دست گرفتند. [۴۶] بنابرنامه شمعون که قتل عام نجرانیان را در ژانویه ۵۲۴ میلادی شنیده و وقوع آن را اندکی پیش از این تاریخ گزارش کرده، ذونواس در زمستان ۵۲۳میلادی حمله یا حملات خود به نجران را صورت داده است. [۴۷] کتیبه‌ها نشان می‌دهد که یوسف اسأر (ذونواس) با سپاه خود به نواحی مسیحی‌نشین و مرکز آن نجران حمله می‌برد و به آتش زدن کلیساها و آزار و اذیت و کشتن مردم می‌پرداخت. [۴۸] منابعی چون کتاب حمیریان، [۴۹] اعمال قدیس حارث [۵۰] با نام‌های متفاوتی از پادشاه حمیر نام برده است. شماری از پژوهشگران، این اسامی را ضبط‌های مختلف نام یک پادشاه دانسته؛ اما برخی نیز این ضبطها را به دو نام برای دو پادشاه بازگردانده‌اند. [۵۱] این گزارشها، پادشاه حمیر را یهودی، مخالف مسیحیان و شخصی کافر توصیف کرده که پس از محاصره نجران و ناکامی در تصرف آن به سبب استواری باروی شهر، نزد سفیران صلح سوگند یاد کرده که به مردم آسیب نرساند؛ اما پس از گشایش دروازه‌ها، سوگند خود را شکست و سربازانش بسیاری از مردم را نزد او آوردند. [۵۲] بر پایه گزارش متن یونانی اعمال قدیس حارث [۵۳] ذونواس (= مسروق) خود شخصا با ورود به شهر، مردم را بین پذیرش آیین یهود یا تن دادن به مرگ مخیر کرد. [۵۴] بیشتر مردم به سبب پایداری بر سر ایمان خویش از دم تیغ گذرانده شدند و گروهی دیگر در گودالی آکنده از آتش ـ که به دستور ذونواس کنده شده بود ـ سوزانده شدند. [۵۵] نام برخی از شهدای واقعه، از جمله عبدالله رهبر نصرانیان که نام و شخصیت او با عبدالله بن ثامرِ یاد شده در منابع تاریخی مسلمانان، کاملاً همخوانی دارد، در پاره‌ای منابع آمده است. [۵۶] سرود یوحنّا شمار سوختگان را بیش از ۲۰۰ نفر و نیز حکایت غم‌انگیز مادری را گزارش می‌کند که به خاطر فرزند خردسالش در رفتن به سوی آتش مردّد شد؛ اما کودک به سخن درآمد و مادر را به پایداری در راه خدا و رفتن در آتش ترغیب کرد. [۵۷] پرداخت حماسی و تصویر پایداری در راه دین خدا تا پای جان در روایات گوناگون حبشی ـ سریانی به چشم می‌خورد؛ برای نمونه در برخی گزارشها از دختران و زنان مؤمنی یاد می‌شود که بدون هراس از مرگ، به هنگام برده شدن به قتلگاه از یکدیگر پیشی می‌گیرند. [۵۸] درباره انگیزه کشتار نجرانیان، افزون بر هراس ذونواس از گسترش مسیحیت به عنوان زمینه دست‌اندازیهای دولت مسیحی حبشه به یمن ـ که مؤثرترین عامل معرفی شده ـ به تعصب دینی و انتقامجویی شاه یهودی و نیز همکاری نصارای نجران با حبشیان در جریان حملات آنها به یمن نیز اشاره شده است.

اغلب مورخان مسلمان نیز ذونواس را ـ با توجه به اختلافی که در نام او وجود دارد ـ صاحب اخدود معرفی کرده‌اند. [۵۹] خاستگاه این گزارش‌ها، چنان‌که شماری از پژوهشگران نیز باور دارند، به احتمال زیاد از طریق ابن‌اسحاق و قتاده به گروهی از مسیحیان نجران منتهی می‌شود که در زمان خلیفه دوم در سال ۱۳ ق. ۶۳۴ م. به عراق کوچانده شدند. [۶۰] پژوهشگرانی چون "گویدی" تصریح می‌کنند که مورخان مسلمان، به ویژه ابن اسحاق گزارش‌های مسیحی ـ رومی مربوط به عصر جاهلیت را از منابع سریانی ـ یونانی می‌گرفته‌اند. [۶۱] این گزارش‌ها که به ۴ گونه روایت شده، عمدتا با محوریت شخصی به نام "فیمیون" و گرایش نجرانیان به آیین مسیح(ع) آغاز و در ادامه دچار پراکندگی می‌شود؛ برپایه روایت نخست که وهب بن منبه آن را گزارش کرده فیمیون یک مسیحی مستجاب‌الدعوه و صاحب کرامتی بوده که برای اجتناب از شناخته شدن، همواره از دیاری به دیار دیگر می‌رفته است. او روزی پس از اسارت در صحرا، در نجران به بردگی فروخته شد. نجرانیان که درخت‌پرستی آنها از سوی فیمیون تقبیح شده پس از نابودی درخت بر اثر دعای وی، به دین مسیح(ع) گرویدند. ذونواس با آگاهی از این امر، ضمن لشکرکشی به نجران، کسانی را که از پذیرش آیین یهود سر باز زدند از دم تیغ گذراند یا در گودالی از آتش سوزاند. [۶۲] هویت شناخته شده وهب بن منبه نشان می‌دهد که منشأ گزارش فوق، به اهل کتاب باز می‌گردد. نام او در شمار کعب الاحبار، عبدالله سلام و قَصّاصان مشهوری یاد شده که با استفاده از تورات و انجیل به حکایت سرگذشت و اساطیر گذشتگان در مساجد و ترویج اسرائیلیات در جامعه اسلامی می‌پرداخته‌اند. [۶۳] پاره‌ای منابع او را یهودی [۶۴] و از آگاه‌ترین افراد به دیگر کتب آسمانی معرفی کرده و از خود وی منقول است که ۹۲ کتاب آسمانی را خوانده است. [۶۵] بنا به روایت دوم که بر گزارش محمد بن کعب قُرَظی و نیز شنیده‌های ابن اسحاق از برخی نجرانیان مبتنی است فیمیون نزدیک ساحری که در یکی از قرای نجران، جوانان را سحر می‌آموخت، خیمه‌ای زد و یکتاپرستی را تبلیغ می‌کرد. جوانی به نام عبدالله ثامر که در پی آشنایی با فیمیون، خداپرست شده و به ترفندی اسم اعظم را فرا گرفته بود، بیماران نجران را به شرط خداپرست شدن، با دعای خود بهبود می‌بخشید. پادشاه بت‌پرست به جرم تباه کردن آیین نیاکان به قتل عبدالله فرمان داد؛ اما هیچ حیلتی در کشتن وی کارگر نیفتاد. او با راهنمایی عبدالله که تنها به شرط خداپرست شدن بر کشتن وی قادر خواهد بود، در دم ایمان آورد و عبدالله را با ضربت نه چندان سخت عصای خویش کشت و خود نیز در دم، به‌طور اسرارآمیزی جان سپرد.

نجرانیان با دیدن این صحنه به حقانیت آیین عبدالله پی برده و بدان گرویدند. [۶۶] این روایت شمار کشتگان به دست سپاه ذونواس را ۰۰۰ / ۲۰ نفر گزارش کرده، حکایت آن مادر و فرزند شیرخوارش را نیز نقل کرده است. [۶۷] در برخی منابع از این کودک در کنار حضرت عیسی(ع) و به عنوان یکی از چند کودک صدیق که در گهواره سخن گفته‌اند، یاد شده است [۶۸]. این گزارش با فرار یکی از نجرانیان به نام "دوس ذوثعلبان" به سوی قیصر روم، دادخواهی وی از او، تهاجم حبشه به یمن و سقوط دولت ذونواس با مرگ وی ـ که برای فرار از اسارت با اسب وارد غرقاب دریا شد ـ به پایان می‌رسد. [۶۹] این روایت نیز برگرفته از منابع اهل کتاب است و محمد بن کعب قرظی را نیز یهودی الاصل و از قصاصان شمرده‌اند. [۷۰] بنابه نظر برخی پژوهشگران، گزارشهای وی از طریق سیره ابن اسحاق وارد تاریخ طبری شده که غالبا درباره سیره انبیا، چگونگی انتشار یهودیت و نصرانیت و مسائل مربوط به یهودیان حجاز و دارای صبغه اسرائیلیات است. [۷۱] روایت سوم، بسیار نزدیک به روایت قرظی، به نقل صُهیب رومی از پیامبر(ص) در منابع روایی اهل سنت آمده است که در عین پذیرش معتبر بودن، آن را غیر مشهور شمرده‌اند. [۷۲] در این گزارش که به جای فیمیون و عبدالله ثامر از یک راهب و جوان یاد می‌شود پادشاه بت‌پرست با راهنمایی جوان خداپرست به وسیله تیر و با گفتن "باسم رب الغلام" او را از پای درمی‌آورد و نجرانیان پس از گرویدن به دین آن جوان مسیحی، توسط همین پادشاه سوزانده می‌شوند. [۷۳] بر این گزارش از چند جهت خدشه وارد شده است؛ نخست آنکه با دو روایت پیشین که صاحب اخدود را ذونواس و یهودی آورده‌اند در تناقض است. ثانیاً چنان‌که برخی نیز گفته‌اند با این احتمال قوی که صُهیب با فرهنگ نصارا آشنا بوده و می‌تواند سخن او باشد انتساب آن به پیامبر(ص) جای تردید دارد. [۷۴] صهیب را که به دنبال اسارت، در میان رومیان بزرگ شده بود[۷۵] آشنا به زبان عبری و بسیاری از روایت‌های مسیحی دانسته‌اند. [۷۶] افزون بر دو مورد یاد شده، مقایسه سیاق گزارش با گفتار پیامبر(ص) نیز بر این تردید می‌افزاید. [۷۷] روایت چهارم از ابن عباس به نقل ضحّاک، شباهت زیادی با روایت صُهیب دارد، جز آنکه از پادشاه مذکور با نام یوسف بن شَرْحَبیل، ملقّب به ذونواس یاد شده و حادثه مربوط به زن و کودک شیرخوارش نیز آمده است. بر پایه این گزارش، حادثه قتل عام نجران، ۷۰ سال پیش از ولادت پیامبر اسلام(ص) [۷۸] و بنا به نقلی ۴۰ سال پیش از بعثت[۷۹] روی داده است.

درباره انگیزه کشتار نصارای نجران، اغلب روایت‌های مورخان مسلمان، هماهنگ با گزارش‌های سریانی، بر تعصّب دینی شاه یهودی و انتقام‌جویی وی انگشت نهاده‌اند؛ بر اساس روایتی، وی که در روزگار قُصیّ‌ بن‌ کلاب، در جریان بازگشت از جنگ با ایران بر یثرب گذشته، متأثر از احبار آنجا به یهودیت‌ گراییده و به تحریک آنان به نجران یورش برده است. [۸۰] برخی معتقدند که احبار وی را از گسترش نصرانیت در یمن، در نتیجه نفوذ حبشه در قلمرو حکومت وی و تسلط بر آن بیم داده‌اند. [۸۱]برپایه روایت طبری از هشام بن محمد کلبی، ذونواس در پی دادخواهی یکی از یهودیان نجران به نام "دوس" که نصرانیان دو پسر او را به ستم کشته بودند و در حمایت از وی به نجران لشکر کشید [۸۲] و بالاخره ابن قتیبه هراس از نفوذ آل جفنه (شاهان غَسّان) را که همانند حبشیان با رومیان هم‌پیمان بوده و سالانه از آنان کمک مالی دریافت می‌کردند، انگیزه قتل عام می‌داند. [۸۳] بر پایه گزارش مورخان مسلمان نیز ذونواس افزون بر سوزاندن اناجیل و کلیساها،[۸۴] مردم را بین پذیرش آیین یهود و کشته شدن مخیر کرده [۸۵] و بیشتر آنان را که سر بر سر آیین نهادن را افتخار آفرین می‌دانستند از دم تیغ گذراند یا در گودال آتش افکند. [۸۶] درباره شمار سوختگان، ناهمخوانی گسترده‌ای وجود دارد؛ در بیشتر منابع ضمن سخن گفتن از هزاران نفر، درکنار ۱۲/۰۰۰ و ۷۰/۰۰۰، [۸۷] اغلب ۰۰۰ / ۲۰ نفر گزارش شده [۸۸] و در برخی منابع از شماره ۷، ۱۰،[۸۹] ۷۷ و ۸۰ [۹۰] نفر سخن به میان آمده است. تفاوت بیشتر و کمترین عدد به اندازه‌ای زیاد است که نمی‌توان یکی را درست یا قرین به صحت بیشتری دانست. ظاهراً چنان‌که برخی نیز گفته‌اند در شمار سوختگان، مبالغه شده تا با تصویر فجیع‌تر و هولناک‌تری از حادثه، تأثیر بیشتری بر مخاطب گذاشته شود. چه بسا مورخی عددی را گفته و دیگران نیز از او پیروی کرده‌اند. [۹۱] یکی از پژوهشگران با تردید در ارقام یاد شده، نجران را شهری کوچک دانسته که شمار ساکنانش بیش از چند صد نفر نبوده است، افزون بر آن با توجه به گزارشهای تاریخی، ذونواس همه مردمان را نکشت. وی شماره بیش از ۲۰۰ نفر را که در سرود یوحنا آمده است معقول و مقرون به صحت بیشتری می‌داند. [۹۲] حادثه اخدود مورد توجّه خاورشناسان نیز قرار گرفته است. پرفسور رودی پارت، مترجم و مفسر قرآن به زبان آلمانی با ردّ نظر مفسران مسلمان و در استنباطی غریب، مراد از اخدود را جهنّم و اصحاب اخدود را مشرکان ستمگر مکه دانسته است. [۹۳] پرفسور ویلیام مونتگمری‌وات پس از کاوشهای باستان‌شناسی "عرفان شهید"، دانشمند مسلمان آمریکایی و مدارک جدیدی که وی در کتاب شهدای نجران به دست داده است، با بیان اشکالات زبانشناختی دیدگاه رودی پارت، به نقد آن پرداخته است. براساس کاوشهای عرفان شهید، بالغ بر ۲۰۰۰ نفر از نجرانیان در کلیسا حبس و به وسیله انبوهی از هیزم انباشته شده در گرداگرد آن، سوزانده شده‌اند. [۹۴] روایات چهارگانه ذکر شده که مایه‌های اصلی آن از گزارشهای منابع اهل کتاب درباره کشتار نصارای نجران گرفته شده و در ادامه، دچار داستان‌پردازی و افسانه سرایی گشته است، به‌رغم تناقض آشکار و اشکالات آن، در تفسیر سوره بروج و شرح تاریخی حادثه اخدود، مورد استناد بسیاری از مفسران قرار گرفته است، در حالی ‌که حادثه نجران که جدال پیروان مسیحیت و یهود را بر سر انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی با پوشش مذهبی به تصویر می‌کشد با گزارش قرآن که سبب کشتار مؤمنان را فقط ایمان توحیدی آنان می‌داند: ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ[۹۵] چندان سازگار نیست. براساس همین آیه، قاتلان در شمار موحدان نبوده و مؤمنان را به پرستش غیر خدا فرا می‌خوانده‌اند [۹۶] و این چنان‌که شماری از پژوهشگران نیز گفته‌اند با یهودی بودن ذونواس و پیروانش همخوانی ندارد،[۹۷] هرچند برخی با این سخن که در آن زمان، آیین یهود منسوخ و مسیحیت برحق بوده، درصدد رفع این اشکال برآمده‌اند؛[۹۸] همچنین بر پایه روایتی که در آن علی(ع) نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسیار زیاد، حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه اخدود، رد شده است. یافته‌های باستان‌شناسی عرفان شهید نیز ناسازگاری حادثه نجران را با گزارش قرآن که از گودال آتشین سخن می‌گوید ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ[۹۹] تأیید می‌کند، بنابراین از مجموع قراین برمی‌آید که کشتار نجرانیان با توجه به گزارشهای موجود آن، نمی‌تواند مصداق حادثه اخدود باشد. گویا قرابت زمانی حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ صحابه از یک سو [۱۰۰] و گسترش گزارشهای اهل کتاب در جامعه اسلامی و نفوذ آن در منابع تاریخی و حدیثی از سوی دیگر باعث انطباق گزارش قرآن بر این حادثه گشته است.

افزون بر روایت یاد شده، گزارش‌های پراکنده دیگری در منابع حدیثی، تفسیری و داستانی مسلمانان آمده که این رویداد تاریخی را به امم دیگری غیر از نصارای نجران مرتبط می‌سازد:

  1. در روایتی که عیاشی به سند خود از جابر از امام محمد باقر(ع) نقل می‌کند، علی(ع) نظر اسقف نجران درباره هویت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پیامبری در حبشه سخن می‌گوید که کافران قوم در جنگ با وی شماری از یاران او را کشته و گروهی دیگر را به همراه خود وی اسیر می‌کنند. آنگاه او را به همراه کسانی که از پیروی او دست بردار نبودند، وادار می‌کنند که خود را در گودال آتش افکنند. [۱۰۱] این روایت به اینکه مراد از اصحاب اخدود کافران‌اند یا مؤمنان اشارتی نکرده است. حبشی بودن اصحاب اخدود و پیامبر آنان از برخی طرق دیگر نیز از علی(ع) گزارش شده است که در آن، حضرت ضمن خواندن آیه ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ[۱۰۲]، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامی دانسته که در قرآن ذکری از پیامبر آنان نرفته است. [۱۰۳] این روایت با ظاهر گزارش قرآن نیز سازگار است.
  2. بر پایه روایت قتاده از علی(ع) اصحاب اخدود گروهی از مردمان محلی به نام "مَذارع" در یمن بودند که دو بار بین آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پیروز شدند. آنان با هم عهد کردند که با یکدیگر خدعه و نیرنگ نکنند؛ امّا کافران از در مکر و حیله وارد شده، با غلبه بر مؤمنان و پیشنهاد یکی از خود آنها گودالی از آتش فراهم کرده، کسانی را که از پذیرش آیین کفر سر باز زدند در آتش افکندند. [۱۰۴] این گزارش از یک سو به سبب سخن گفتن از مکر کافران، شباهتی به حادثه نجران دارد که در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانیان را فریفت و از سویی دیگر برخلاف ظاهر روایت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از کافران و مؤمنان معرفی می‌کند.
  3. در گزارش دیگری که ابن اَبزَی و ابن جُبَیر نقل کرده‌اند، علی(ع) ضمن اهل کتاب دانستن مجوس، از حلیت شراب در شریعت آنان، آمیزش یکی شاهان مجوس در حال مستی با خواهر خود، پشیمانی پس از هوشیاری و چاره‌جویی او سخن می‌گوید. بنابراین گزارش، وی در توجیه خطای خود، از جواز شرعی ازدواج با خواهرسخن گفت و کسانی را که از صحه گذاشتن بر آن سرباز می‌زدند، در گودال آتش افکند. [۱۰۵] این گزارش نیز که منشأ نزاع را نسبت ناروای یک حکم به شریعت الهی و عدم پذیرش آن از سوی مردم، نه کفر و ایما ن به خدا، و طرفین نزاع را پیروان یک دین توحیدی معرفی می‌کند، با گزارش قرآن سازگار نیست.
  4. روایت منسوب به ابن عباس و عطیه عوفی، اصحاب اخدود را گروهی از بنی‌اسرائیل معرفی می‌کند که شماری از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحاک نیز آنان را از بنی‌اسرائیل دانسته است. [۱۰۶]
  5. برخی نیز این داستان را بر دانیال نبی و یارانش تطبیق کرده‌اند که به سبب سجده نکردن بر بت، به فرمان بُختُ نُصَّر در آتش افکنده شدند؛ امّا آتش در آنان کارگر نیفتاد و رهایی یافتند. [۱۰۷] این گزارش که تطبیق آن با حادثه اخدود مورد توجّه و تأیید برخی پژوهشگران معاصر و نیز برخی خاورشناسان قرار گرفته [۱۰۸] از عهد عتیق گرفته شده است، با این تفاوت که براساس روایت عهد عتیق کسانی که به سبب سجده نکردن بر مجسمه طلایی در میدان شهر بابل و به فرمان نِبُوکَد نِصَّر (بُختُ نُصَّر) در "تنور" آتش افکنده شدند، سه تن از یاران دانیال بودند؛ نه خود وی که از مقربان دربار بابل به شمار می‌رفت و آتش بدون تأثیر در آنان، نگهبانانی را که آنها در آتش انداختند، در کام خود فرو برد. [۱۰۹] به اعتقاد جواد علی هیچ گزارشی درباره اصحاب اخدود در تاریخ بابل، حتی در تاریخ یهود نیامده است،[۱۱۰] بنابراین، روایت فوق از اسرائیلیات و ظاهراً همان گزارش عهد عتیق درباره یاران دانیال(ع) است که به وسیله یهود و در شکل تحریف شده در اختیار راویان مسلمان قرار گرفته است [۱۱۱].
  6. ربیع بن انس در روایتی شبیه به گزارش پیشین، اصحاب اخدود را گروهی از مؤمنان دانسته که در روزگاری، از مردمان کناره گرفتند. ستمگری بت‌پرست آیین خود را بر آنان عرضه کرد و گروهی را که از پذیرش آن سر باز زدند در گودال آتش افکند؛ امّا خداوند با قبض روح و پیش از سوختن، آنان را نجات داد و خود کافران گرفتار آتش شدند. [۱۱۲] این دو گزارش اخیر با روایت قرآن، دیدگاه جمهور مفسران و نیز گزارشهای دیگر که بر کشته شدن مؤمنان دلالت دارد، سازگار نیست. [۱۱۳]
  7. براساس گزارش مبهمی از مقدسی، تُبَّع (ذونواس) که در مدینه به آیین یهود گرویده و دو نفر از احبار را همراه خود به یمن آورده بود، با قوم خویش که یهودی شدن را بر او خرده می‌گرفتند، دچار اختلاف شدند و برای داوری به کوهی رفتند که از دیر باز جایگاه حلّ منازعه بود و آتشی در آن قرار داشت که می‌گفتند: ستمکاران را سوزانده، به ستمدیده آسیبی نمی‌رساند. آتش، بت‌پرستان را سوزاند؛ امّا احبار و همراهان نجات یافتند، از این‌رو مردمان زیادی از اهل یمن به آیین یهود گرویدند. [۱۱۴] ظاهر این گزارش نشان می‌دهد که بت‌پرستان یمن که یهودی شدن را بر ذونواس خرده می‌گرفتند، در آتش سوختند؛ از این‌رو اشکالات گزارش پنجم و ششم بر این روایت نیز وارد است، افزون بر آن، در این روایتسخن از "اُخدود" به میان نیامده، بلکه از یک آتش افسانه‌ای یاد شده است.
  8. برخی نیز اصحاب اخدود را عمرو بن هند مشهور به "مُحرِق" و یاران وی دانسته‌اند که ۱۰۰ تن از افراد قبیله بنی‌تمیم را در آتش سوزاند. [۱۱۵] وی را پادشاه ستمگری دانسته‌اند که در سالهای ۵۵۴ ـ ۵۶۹ میلادی بر حیره حکومت می‌کرده است. [۱۱۶] این پراکندگی در محتوای گزارش‌ها چه بسا می‌تواند در مقام قضاوت و گزینش، تردید آفرین باشد، از این‌رو مفسرانی چون ابن‌کثیر، فخر رازی و علامه طباطبایی در مقام رفع تعارض، این احتمال را مطرح ساخته‌اند که شاید جماعتی با ویژگی‌های اصحاب اخدود بیش از یک گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آنهاست، [۱۱۷] چنان‌که برخی مفسران تابعی نیز بر این باورند که مصداق حادثه اخدود بیش از یک‌بار تحقق یافته است. براساس نقل عبدالرحمن بن جبیر، اصحاب اخدود یک بار در زمان تُبَّع (ذونواس) در یمن، دیگر بار در زمان کنستانتین در قسطنطنیه و بار سوم در زمان بُختُ نُصَّر در بابل مصداق یافته است، [۱۱۸] امّا برخی تاریخ پژوهان تصریح کرده‌اند که در تاریخ مسیحیت گزارشی از شکنجه نصارا به دست کنستانتین نیامده است، بلکه برخی روایات، از آن حکایت دارد که وی در سال ۳۱۱ میلادی نصرانیت را به عنوان یکی از ادیان رسمی در قلمرو امپراطوری خویش به رسمیت شناخت؛ چنان‌که پاره‌ای دیگر از گزارشها از نصرانی شدن وی در سال ۳۱۲ میلادی حکایت می‌کند؛ [۱۱۹] همچنین در نقلی، مصادیق اصحاب اخدود سه کس گزارش شده است: یکی ذونواس، دیگری اُنطیاخُوس رومی در شام و سومی بُختُ نُصَّر در فارس. در این نقل گزارش قرآن فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است. [۱۲۰] به نظر می‌رسد با توجّه به اینکه گاهی از سوزاندن به عنوان کیفری شدید در اعصاری از تاریخ، مانند قرون وسطا، بر ضد مخالفان اعتقادی استفاده می‌شد، حوادثی از این دست بارها در میان ملل گوناگونی روی داده است و گزارش آنها در فرایند تماس فرهنگی، در جوامع دیگر از جمله جوامع اسلامی راه یافته و با توجّه به برخی مشابهت‌های ظاهری، در تفسیر گزارش قرآن از حادثه اخدود مورد توجّه مفسران قرار گرفته است، درحالی‌که بیشتر روایتهای ذکر شده دارای نوعی ناسازگاری درونی میان خود و بیرونی با ظاهر گزارش قرآن است و در هیچ یک از آنها نیز سخن از تعدد حادثه به میان نیامده است، افزون بر آن، سیاق آیات مربوط، به ویژه ظاهر ﴿إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ[۱۲۱] و بیش از آن، ظاهر ﴿أَصْحَابُ الأُخْدُودِ ـ همانند موارد مشابهی چون ﴿أَصْحَابَ الْكَهْفِ[۱۲۲]، ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ[۱۲۳] و... ـ همچنین مفرد بودن "اخدود" و "ال" تعریف آن نشان می‌دهد که گزارش قرآن مربوط به یک حادثه و قوم است، چنان‌که این نظر از مقاتل نیز گزارش شده است، بنابراین، احتمال تعدّد که تنها برای جمع بین گزارشها و به قصد رفع تعارض و تردیدزدایی طرح شده، درست به نظر نمی‌رسد و تنها، گزارشی مانند روایت مربوط به پیامبر حبشی را می‌توان مصداق حادثه اخدود تلقی کرد که با نگرشی فراتر از نزاع قومی، سیاسی، اقتصادی یا اختلاف دو گروه موحد، یا پیروان یک آیین به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن میان کفر و ایمان، در آن قابل ترسیم باشد.[۱۲۴]

پیام داستان

روایت قرآن در بخشهای مهمی تنظیم شده است؛ مانند: فضاسازی برای حکایت داستان، انعکاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرینان، تصویر اصلی‌ترین صحنه‌ها، بیان زمینه پیدایش حادثه و ارزیابی آن، پرداختن به صحنه‌ها و زوایای فراطبیعی، تصویر فرجام حقیقی هر یک از دو گروه و پاسخ به پرسشهای احتمالی. داستان پیش از گزارش اصل حادثه برای زمینه‌سازی ذهنی در مخاطبان، با سوگندهایی پی‌درپی آغاز می‌شود تا از یک سو با تأکید فراوان برای بیان عظمت حادثه و کمال جدیت و حتمیت جواب قسم، افزون بر تأثیرگذاری بیشتر در ذهن مخاطبان، هرگونه شک و تردید و انکار را از دل آنان بزداید و از سوی دیگر گستره داستان را فراتر از زمین، زمان، زندگی دنیوی و صحنه‌های بسیار محدود و محسوس آن نشان دهد: ﴿وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ [۱۲۵][۱۲۶] جواب قسم هرچند مورد اختلاف است؛[۱۲۷] امّا ظاهراً چنان‌که زمخشری و گروهی دیگر نیز معتقدند جمله محذوفی است که آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ[۱۲۸] و ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ[۱۲۹] قرینه آن و در تقدیر چنین است: "أُقسم بالسماءِ... إِنّ الذین فتنوا المؤمنین و المؤمنت معذَّبون و ملعونون کما لُعن أَصحاب الأخدود"، زیرا این سوره برای تهدید مشرکان مکه و تشویق مسلمانان به پایداری در برابر آزار و شکنجه آنان نازل شده است. [۱۳۰] چگونگی آغاز بخش بعدی، بیانگر قضاوت خدا درباره کافران و حادثه مذکور است، تا عامل بازدارنده‌ای در برابر همه شکنجه‌گران مؤمنان باشد: ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ [۱۳۱] قریب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشایی بودن ﴿قُتِلَ با ادّعای محال بودن دعا و نفرین به معنای حقیقی آن از سوی خدا،[۱۳۲] مراد از آن را "لُعِنَ" و به معنای طرد از رحمت الهی دانسته‌اند که لازمه نفرین خداست؛[۱۳۳] ولی چنان‌که ثعالبی و برخی دیگر گفته‌اند، خداوند ناگزیر با زبان بشری بر آنان نفرین می‌کند. [۱۳۴] این تعبیر که نشان اوج نفرت گوینده است، عیناً در چند جای دیگر قرآن نیز آمده ﴿قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ[۱۳۵]، ﴿فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ[۱۳۶]، ﴿ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ[۱۳۷]، ﴿قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ[۱۳۸] و به معنای "مرگ بر" و "مرده باد" است، افزون بر آن اگر مراد "لُعِن" بود، آوردن آن محذوری نداشت، زیرا واژه ﴿وَلُعِنُوا[۱۳۹] به معنای انشایی و نفرین در قرآن آمده است. در هر دو صورت تعبیر ﴿ قُتِلَ نشان می‌دهد که اقدام کافران از منظر خدا گناه بسیار بزرگ و زشتی است که چنین خشم خداوندِ حلیم را بر ضدّ آنان برانگیخته است. [۱۴۰] به ویژه ظرف بودن "إِذ" برای "قُتل" حاکی از تقبیح شدید صحنه نشستن کافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوی خداست و اینکه صحنه مذکور، بیش از اصل سوزاندن، موجب خشم و غضب الهی شده است. از آیات ﴿النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ [۱۴۱] که امکان تحلیل شخصیت روانی هر دو گروه را فراهم می‌آورد برمی‌آید که کافران بر اثر باورهای کفرآمیز و ارزشهای شرک آلود، چنان فاقد عواطف انسانی بوده‌اند که در کمال قساوت و خونسردی به سوزاندن مؤمنان و تماشای آن پرداخته‌اند. در مقابل، مؤمنان قطعاً از ایمانی راسخ و قدرت روحی شگفت‌انگیزی برخوردار بوده‌اند که چنین، در اوج پایداری، سر بر سر آیین خویش تقدیم کرده‌اند. [۱۴۲] آیه بعد افزون بر بیان زمینه حادثه، به شکل غیر مستقیم، باورهای کافران و اقدام مذکورشان را تخطئه و مؤمنان، ایمان توحیدی و پایداری آنان را تأیید می‌کند: ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ[۱۴۳][۱۴۴]، زیرا با آوردن لفظ جلاله که بر ذات مستجمع جمیع کمالات دلالت دارد، در کنار ذکر سه وصف انحصاری برای آن، به شایستگی انحصاری خدا برای ایمان و عبادت اشعار دارد، پس ناگزیر ایمان به چنین موجود با عظمتی کاملاً بر طریق صواب و خرده‌گیری بر آن و سوزاندن مؤمنان به او جز از سر نادانی و شدت گمراهی نمی‌تواند باشد.

در بینش مادی، این درگیری که غلبه کافران و کشته شدن مؤمنان را در پی داشت، با فرجامی به ظاهر خسارتبار برای مؤمنان در همین جا پایان می‌پذیرد، چون نه در قرآن و نه در جای دیگر، سخنی از کیفر کافران گفته نشده است؛ امّا قرآن نگاه کاملاً متفاوتی به نتیجه و فرجام واقعه دارد، ازاین‌رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چیز: ﴿الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۱۴۵] بر نظارت و ثبت کامل حادثه با همه جزئیات پیدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لایه‌های هزار توی تاریخ و رسیدگی به حساب آن در روز موعود اشاره می‌کند. از سوی دیگر با تصویر صحنه‌های فرا زمینی، حادثه را ناتمام تلقی می‌کند و با ارزیابی آن بر مبنای معیارهایی متفاوت از شاخصهای سنجش بشری، از جایگاه بد و عذاب دردناک کافران خبر می‌دهد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ[۱۴۶][۱۴۷] چنان‌که شماری از مفسران نیز گفته‌اند، ظاهراً مراد از ﴿الَّذِينَ همه کافران شکنجه‌گر، اعم از اصحاب اخدود، مشرکان مکه و دیگران هستند. [۱۴۸] این، با سبک بیانی قرآن سازگارتر است که از حوادث خاص نتیجه عام و قابل صدق در همه جا و همیشه می‌گیرد، افزون بر آن، ابتدائیه بودن جمله در کنار تصریح به ﴿الْمُؤْمِنَاتِ بدون آنکه در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: ﴿وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ[۱۴۹] می‌تواند مؤید این دیدگاه باشد؛ امّا شماری دیگر مراد از ﴿الَّذِينَ را، اصحاب اخدود و ﴿فَتَنُوا را اشاره به سوزاندن دانسته‌اند. [۱۵۰] زمخشری هر دو را جایز می‌شمارد. [۱۵۱] درباره وجه تفصیل بین ﴿عَذَابُ جَهَنَّمَ و ﴿عَذَابُ الْحَرِيقِ که اولی، دومی را نیز در بر دارد، بین مفسران اختلاف است؛ دیدگاه نخست، هر دو را مربوط به آخرت می‌داند؛ ولی به سبب وجود انواع دیگری از عذاب در جهنم، مانند زقّوم ﴿إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ[۱۵۲]، غسلین (چرک و خون) ﴿وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ[۱۵۳] و مقامع (گرزهای آتشین) ﴿وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ[۱۵۴]، آن دو از هم تفکیک شده‌اند؛ عذاب جهنّم به سبب کفر کافران و عذاب سوزان به علت شکنجه مؤمنان در انتظار آنان است. [۱۵۵] برخی، تناسب بین نوع شکنجه مؤمنان در حادثه اخدود با کیفر آن را سبب تصریح به ﴿عَذَابَ الْحَرِيقِ دانسته‌اند [۱۵۶] و بالاخره دیدگاه سوم که منسوب به فراء، قتاده، ابوالعالیه و زجاج است، عبارت ﴿فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ را اشاره به عذاب اخروی و جمله ﴿وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ را اشاره به آتش دنیا می‌داند. [۱۵۷] تفسیر این گروه به دیدگاه آن دسته از مفسران که معتقدند خود کافران گرفتار شعله‌های آتش شدند، نزدیک است. برخی نیز ﴿عَذَابَ الْحَرِيقِ را تفسیر ﴿عَذَابَ جَهَنَّمَ دانسته‌اند. [۱۵۸] قرآن در ادامه، ارزیابی دیگری از حادثه به دست می‌دهد که براساس آن، زندگی دنیا با همه رنج‌ها و لذت‌هایش پایان کار و شاخص میزان حقیقی سود و زیان و شکست و پیروزی طرفین نیست ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ[۱۵۹]، از این‌رو با خبر دادن از باغهای بهشتی و نعمت‌های آن‌که در انتظار مؤمنان صالح است آن را ﴿الْفَوْزُ الْكَبِيرُ می‌خواند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ[۱۶۰]، زیرا آنان در صورت دریغ کردن از جان خویش و پذیرفتن آیین کفر این چنین رستگار نمی‌شدند.

داستان اخدود که بدون شک یکی از سخت‌ترین انتقام‌ها و قهرآمیزترین برخوردهای کافران با مؤمنان را گزارش می‌کند، چه بسا در نوع خود بی‌نظیر تلقی شده و در دل مؤمنان هراس افکند، ازاین‌رو به نظر می‌رسد چنان‌که پاره‌ای مفسران نیز گفته‌اند، آیات بعدی در ارتباط با حادثه و پیام کلی سوره، از جمله تأکید و تقریری از انذار و تبشیر در آیات پیشین باشد،[۱۶۱] برای همین، انتقام قهرآمیز خدا از کافران و مجازات سخت آنها بسیار شدیدتر وصف می‌شود: ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ[۱۶۲][۱۶۳] دلالت واژه ﴿بَطْشَ بر معنای برخورد قهرآمیز در کنار دو حرف تأکید و نیز واژه "شدید"، میزان شدت انتقام الهی را بیان می‌کند. این بخش از سوره افزون بر تهدید شکنجه‌گران قریش، از جمله با توجه به تعبیر ﴿رَبِّكَ می‌تواند پیامبر(ص) و مؤمنان مورد آزار و شکنجه را امیدوار کرده، به یاری خداوند دلگرم سازد. [۱۶۴] برخی مفسران معتقدند آیه ﴿إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ[۱۶۵] با معرفی خدا به عنوان تنها منشأ پیدایش نخستین و دوباره هرچیزی شدت انتقام الهی را، تعلیل و تبیین می‌کند، زیرا خداوند قادر است از یک سو با پیشگیری از مرگ کافران در پی عذاب و نکاستن از شدت آن، ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ[۱۶۶] و از سوی دیگر با برگرداندن جسم آنها پس از هربار سوختن به حالت پیش از آن ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا[۱۶۷] موجب تداوم و بیشتر شدن عذاب آنها شود، درحالی‌که کافران تنها یک‌بار می‌توانند مؤمنان را سوزانده و نابود کنند. [۱۶۸] تفاسیر دیگری نیز برای آیه فوق گفته‌اند. [۱۶۹] برخی آیه ﴿وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ[۱۷۰] را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخی دیگر بشارت به کافران تائب دانسته و بعضی هم بین دو قول جمع کرده‌اند. آیات ﴿ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ[۱۷۱] گویا به این پرسش احتمالی برخاسته از گزارش پاسخ می‌دهد که چرا بر خلاف بسیاری از نزاعهای کفر و ایمان به روایت قرآن، کافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نیافتند؟ ازاین‌رو قرآن با مقایسه بین داستانهای اخدود، فرعون و ثمود با نتیجه متفاوت هریک، از "فعال ما یشاء" بودن خدا براساس حکمت خویش سخن می‌گوید: ﴿فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ اراده او که حاکم جهان و دارای کامل‌ترین ذات و صفات است: ﴿ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ[۱۷۲]، گاهی بر نجات مؤمنان مانند بنی‌اسرائیل، حاکمیت چند صباح آنها و عذاب فرعون و سربازانش در این دنیا، و گاهی نیز بر هلاکت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: ﴿هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ[۱۷۳]، ﴿فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ[۱۷۴] تعلق می‌گیرد. گاهی هم مشیت او کشته شدن مؤمنان، پیروزی ظاهری کافران و مهلت آنها تا روز قیامت را می‌طلبد. [۱۷۵] درک این حقیقت که همه حوادث یاد شده با نتایج متفاوت براساس اراده حکیمانه خداوند رقم می‌خورد مایه آرامش پیامبر(ص) و مؤمنان شده و آنان را به رضای او راضی می‌کند. برخی فعّال ما یشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعید، و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بیان نمونه‌ای از "بطش شدید" دانسته‌اند. [۱۷۶] بعضی نیز معتقدند، خداوند با یادآوری آن داستانها پیامبر(ص) را به صبر و پایداری همانند پیامبر آنان فرا می‌خواند. [۱۷۷] نکته آخر اینکه دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگی تا پای جان برای حفظ هویت دینی و عدم پذیرش باورها و ارزشهای غیر توحیدی، از پیامهای مهم این داستان است. تاریخ ادیان توحیدی که جلوه‌های با شکوه و ماندگاری از پایداری یکتاپرستان را روایت می‌کند، نشان می‌دهد که مؤمنان همواره با انواع فشارهای اجتماعی و آزار و اذیتهای جسمی و روحی از سوی کافران رو به رو بوده و هستند. قرآن که چنین مقاومتی را از مصادیق صبر در طاعت و جهاد فی سبیل‌اللّه می‌داند، با استفاده از روش الگویی برای تربیت مؤمنان، افزون بر انبیای الهی از افراد و گروه‌های موحدی چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون ﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَی قَالُوا لَن نُّؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَی وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی[۱۷۸]، مؤمن آل‌فرعون ﴿ وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الأَرْضِ الْفَسَادَ وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلاَّ مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلاَّ سَبِيلَ الرَّشَادِ وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الأَحْزَابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الأَسْبَابَ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِي تَبَابٍ وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلا فِي الآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ[۱۷۹]، آسیه همسر فرعون ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ [۱۸۰]، اصحاب کهف ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا هَؤُلاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِه ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا [۱۸۱] و مسلمانان صدر اسلام ﴿إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ[۱۸۲]، ﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۸۳]، ﴿لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[۱۸۴] یاد می‌کند که به رغم حاکمیت کافران و فرهنگ شرک‌آمیز و کفرآلود بر جامعه، در برابر انواع فشارها و شکنجه‌ها مقاومت کرده، اغلب سر بر سر آیین خویش نهادند. این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایت ستوده، یادشان را جاودانه و آنان را برای همیشه تاریخ، الگوی مؤمنان معرفی کرده است.

در مقابل، از سست باورانی یاد می‌شود که در مواجهه با فشارها و آزار و اذیت دین‌ستیزان، تاب نیاورده، از ایمان خود دست کشیده‌اند: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ[۱۸۵] قرآن خداباوری اینان را لقلقه زبان و تابعی از شرایط جامعه معرفی می‌کند. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[۱۸۶] نظر به اینکه آزار و اذیتها و فشارها برای تغییر هویت فرهنگی مؤمنان و جوامع توحیدی ﴿لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[۱۸۷] از یک سو و تماس فرهنگی بین جوامع توحیدی و غیر توحیدی از سوی دیگر، همواره در جریان بوده و خواهد بود، داستان اصحاب اخدود و نظایر آن می‌تواند بیانگر دیدگاه قرآن درباره فرهنگ‌پذیری مؤمنان از کافران باشد که براساس آن، تأثیرپذیری در حوزه مؤلفه‌های اصلی فرهنگ، همانند باورها، ارزشها، ایدئولوژی و هنجارهای غیرتوحیدی نفی شده و فشار اجتماعی، حاکمیت فرهنگ غیر توحیدی بر جامعه و پیروی اکثریت از آن هرگز دلیل موجهی برای پذیرش آن شمرده نمی‌شود.

برخی احادیث اسلامی، در ستایش از پایداری بر سر ایمان و دعوت به آن، از بعضی گذشتگان یاد می‌کند که به‌رغم تکه تکه شدن به وسیله ارّه، دست از آیین خود برنداشته‌اند. [۱۸۸] فقها با استناد به چنین روایاتی گفته‌اند: اگر کسی به گفتن سخنان کفرآمیزی وادار شد، بهتر آن است که مقاومت کرده، از گفتن آن خودداری کند. [۱۸۹] در روایتی از رسول خدا(ص) و علی(ع) ضمن پیشگویی درباره کشته شدن ۷ نفر از نیکان کوفه در منطقه عذراء (قریه‌ای در شام) [۱۹۰] آنان به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند. [۱۹۱]در برخی نقل‌های این روایت، آنان، همان حجر بن عدی و یارانش معرفی شده‌اند که تنها گناهشان ایمان به خداوند عزیز و حمید بوده [۱۹۲] و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان می‌شود. [۱۹۳] در برخی منابع، امام حسین(ع) و یاران او نیز به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند [۱۹۴].[۱۹۵]

اصحاب اخدود در فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم

در سال ۵۲۳ میلادی جمعیتی به رهبری ذو نواس یهودی بر نصارای نجران حمله کرده، تا آنان را به زور از مسیحیت در آورند، و چون نتوانستند، به شکنجه و اذیت و آزار و از آن جمله انداختن در گودال‌هایی از آتش روی آوردند. دولت روم پس از دو سال (۵۲۵ م) به حمایت از این مسیحیان منطقه بر می‌آید[۱۹۶].

قرآن کریم این قصه را برای پیامبر خود در سال‌های نخست بعثت ذکر می‌کند و برای تسلی دادن و این که سرنوشت موحدان پیروزی است، در سوره بروج یادآوری کرده است. ﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ * وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ * الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۱۹۷][۱۹۸].

منابع

پانویس

  1. المصباح، ج۲، ص۳۳۳؛ مفردات، ص۴۷۵،"صحب".
  2. مفردات، ص ۴۷۵.
  3. تهذیب اللغه، ج ۶، ص ۵۶۰؛ لسان‌العرب، ج ۴، ص ۳۳، "خدد".
  4. ترتیب‌العین، ص ۲۱۴؛ لسان‌العرب، ج ۴، ص ۳۳؛ تهذیب اللغه، ج ۶، ص ۵۶۰، "خدد".
  5. التحقیق، ج ۳، ص ۲۴ ـ ۲۵، "خدد".
  6. بین الحبشة والعرب، ص ۱۰۳ ـ ۱۰۵.
  7. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق، آن آتش پرهیزم، آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند، و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند» سوره بروج، آیه ۴-۸.
  8. «سوگند به آسمان که باروها دارد، و به روزی که آن را وعده کرده‌اند،و به گواهی‌دهنده و آنچه گواهی دهد (که از ستمکاران انتقام می‌کشیم). مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق، آن آتش پرهیزم، آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند، و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین، از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است. به یقین آنان که مردان و زنان مؤمن را آزار دادند سپس توبه نکردند، عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان دارند. بی‌گمان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، بهشت‌هایی که جویباران از بن آنها روان است از آن آنهاست؛ این رستگاری بزرگ است» سوره بروج، آیه ۱-۱۱.
  9. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج۳۰، ص ۱۷۰؛ التبیان، ج۱۰، ص ۳۱۶؛ الکشاف، ج ۴، ص ۷۲۹؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۹؛ زادالمسیر، ج ۹، ص ۷۴ ـ ۷۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۲۶؛ تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۴۰۱؛ المیزان، ج ۲۰، ص۲۵۱.
  10. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق،» سوره بروج، آیه ۴.
  11. دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹، ص ۱۰۵.
  12. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق، آن آتش پرهیزم، آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند، و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند» سوره بروج، آیه ۴-۸.
  13. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق،» سوره بروج، آیه ۴.
  14. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۷؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۹؛ التفسیرالکبیر، ج ۳۱، ص ۱۱۹.
  15. «آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند، و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند» سوره بروج، آیه ۶-۸.
  16. التفسیرالکبیر، ج۳۱، ص۱۱۹؛ روح‌المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۱۶۰.
  17. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص ۱۱۹؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۱۵۷.
  18. «آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند، و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند» سوره بروج، آیه ۶-۸.
  19. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۱.
  20. «آن آتش پرهیزم» سوره بروج، آیه ۵.
  21. الکشاف، ج ۴، ص ۷۳۲؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۱؛ الفرقان، ج ۳۰، ص ۲۶۵.
  22. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۸۲؛ الکامل، ج ۱، ص ۴۲۵.
  23. «آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند،» سوره بروج، آیه ۶-۷.
  24. مسند احمد، ج۷، ص۲۷ ـ ۲۸؛ المحاسن، ص ۲۵۰؛ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۴۳۸ ـ ۴۴۴.
  25. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۵؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۵ ـ ۷۰۷؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۴۶۵ ـ ۴۶۶.
  26. «آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند،» سوره بروج، آیه ۶-۷.
  27. «و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند،» سوره بروج، آیه ۸.
  28. «و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند،» سوره بروج، آیه ۸.
  29. «و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند، همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین، از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است» سوره بروج، آیه ۸-۹.
  30. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۷؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص۷۰۹؛ التفسیرالکبیر، ج ۳۱، ص ۱۱۹.
  31. اسدی، علی، مقاله «اصحاب اخدود»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  32. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۹؛ الکامل، ج۱، ص۴۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۱.
  33. بین الحبشة و الیمن، ص ۵۱؛ المفصل، ج ۳، ص ۴۶۴.
  34. بین الحبشة و الیمن، ص ۵۱؛ المفصل، ج ۳، ص ۴۶۴.
  35. المفصل، ج۲، ص۵۰۷؛ معجم‌البلدان، ج۵، ص۲۶۶؛ فجرالاسلام، ج ۱، ص ۴۴.
  36. تاریخ اسلام، ص ۲۵ ـ ۳۵؛ الشهداء الحمیریین، ص ۲۳.
  37. المفصل، ج ۷، ص ۲۸۲.
  38. المفصل، ج ۲، ص ۶۲۶ ـ ۶۲۷؛ ج ۷، ص ۲۸۲.
  39. التیجان، ص ۳۰۱؛ المعارف، ص ۶۳۷؛ العرب علی حدود بیزنطة و ایران، ص ۸۹ ـ ۱۰۵.
  40. المفصل، ج ۳، ص ۴۶۲ ـ ۴۶۳، ۴۶۹ ـ ۴۷۰.
  41. بین‌الحبشة والعرب، ص ۴۵.
  42. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ص ۳۳۰ ـ ۳۳۱.
  43. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ص ۳۳۰ ـ ۳۳۱.
  44. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ص ۳۳۰ ـ ۳۳۱.
  45. ر.ک: دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۱۰۸.
  46. ر.ک: دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۱۰۸.
  47. بین‌الحبشة والعرب، ص ۴۶ ـ ۴۷.
  48. ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۸.
  49. ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۸.
  50. ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۹.
  51. ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۹.
  52. الشهداء الحمیریین، ص ۱۶ ـ ۱۷.
  53. الشهداء الحمیریین، ص ۱۰۹.
  54. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۹، ص ۱۰۹.
  55. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۸۲؛ الکامل، ج ۱، ص ۴۲۸ ـ ۴۲۹.
  56. بین الحبشة والعرب، ص ۵۲ ـ ۵۵.
  57. بین الحبشة والعرب، ص ۵۰.
  58. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۴؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۵؛ الکامل، ج ۱، ص ۴۲۵ ـ ۴۳۰.
  59. الکامل، ج ۱، ص ۳۱۳، ۴۲۶؛ تذکره‌الحفاظ، ج ۱، ص ۱۰۰ ـ ۱۰۱؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج ۴، ص ۵۴۵.
  60. شیخ المضیره، ص ۲۴.
  61. الطبقات، ج ۶، ص ۷۰ ـ ۷۱؛ تذکره‌الحفاظ، ج ۱، ص ۱۰۰ ـ ۱۰۱؛ میزان‌الاعتدال، ج ۴، ص ۳۵۲.
  62. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۹۹؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۶؛ الکامل، ج ۱، ص ۴۲۶.
  63. البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۶.
  64. عرائس المجالس، ص ۴۳۸؛ روض‌الجنان، ج ۲۰، ص ۲۱۶.
  65. البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۱۹۹؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۶.
  66. تحفة الاحوذی، ج ۸، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳.
  67. المفصل، ج ۶، ص ۶۱۱.
  68. سنن ترمذی، ج ۵، ص ۱۰۷.
  69. مسند احمد، ج ۷، ص ۲۷ ـ ۲۸؛ صحیح مسلم، ج ۹، ص ۴۷۱ ـ ۴۷۴.
  70. تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۸۹، ۱۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۲۷.
  71. الطبقات، ج ۳، ص ۱۷۰؛ اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۱۸۹؛ الاعلام، ج ۳، ص ۲۱۰.
  72. تحفة الاحوذی، ج ۹، ص ۱۸۳.
  73. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۲۷.
  74. الکامل، ج ۱، ص ۴۲۹.
  75. تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۱.
  76. مجمل‌التواریخ، ص ۱۶۹؛ الاخبارالطوال، ص ۶۱؛ البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۰.
  77. موسوعة التاریخ الاسلامی، ج ۱، ص ۱۲۹.
  78. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۶.
  79. المعارف، ص ۶۳۷.
  80. البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۱۸۲؛ الاغانی، ج ۲۲، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۱؛ المحبر، ص ۳۶۸.
  81. البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۱۸۳؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۴۳۶؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۵.
  82. البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۸۲؛ التیجان، ص ۳۰۱؛ المعارف، ص ۶۳۷.
  83. عرائس المجالس، ص ۴۳۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص ۱۱۸.
  84. تاریخ طبری، ج۱، ص۴۳۶؛ الکامل، ج۱، ص ۴۲۹؛ السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۳۵.
  85. المحن، ص ۱۱۹.
  86. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۷؛ عرائس المجالس، ص ۴۳۹.
  87. دراسات تاریخیه، ج ۱، ص ۳۶۲.
  88. تاریخ الیهود، ص ۴۵.
  89. بیّنات، ش ۲۱، ص ۵۱.
  90. بیّنات، ش ۲۱، ص ۵۱.
  91. تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۲۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۱؛ معجم‌البلدان، ج ۵، ص ۲۶۸.
  92. تاریخ‌الجاهلیه، ص۷۴؛ معجم‌البلدان، ج ۵، ص ۲۶۸؛ دراسات تاریخیه، ج ۱، ص ۳۶۵.
  93. موسوعه‌التاریخ الاسلامی، ج ۱، ص ۱۲۹.
  94. کیهان اندیشه، ش ۷۰، ص ۲۸؛ اعلام‌قرآن، ص ۱۳۸.
  95. «و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند» سوره بروج، آیه ۸.
  96. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۷؛ المحاسن، ص ۲۵۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۱.
  97. الدرالمنثور، ج ۷، ص ۳۰۶.
  98. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۶؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۴۶۵ ـ ۴۶۶.
  99. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق، آن آتش پرهیزم» سوره بروج، آیه ۴-۵.
  100. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۱.
  101. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۱.
  102. «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستاده‌ایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفته‌ایم و برخی دیگر را نگفته‌ایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیه‌ای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری می‌شود و در آنجا تباه‌اندیشان ، زیانکار می‌گردند» سوره غافر، آیه ۷۸.
  103. کمال الدین، ص ۲۲۶؛ نوادر المعجزات، ص ۱۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۵۲۶.
  104. اعلام قرآن، ص ۱۳۸.
  105. کتاب مقدس، دانیال ۳: ۱ ـ ۲۶.
  106. المفصل، ج ۶، ص ۶۱۵.
  107. دراسات تاریخیه، ج ۱، ص ۳۶۴.
  108. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۹.
  109. التفسیرالکبیر، ج۳۱، ص۱۱۹؛ روح‌المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۱۶۰.
  110. البدء والتاریخ، ج ۳، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱.
  111. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۹؛ تفسیرقرطبی، ج ۱۹، ص ۱۸۹؛ روح‌المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۱۵۱ ـ ۱۶۰.
  112. البدء والتاریخ، ج۳، ص۲۰۳؛ تاریخ سنی ملوک‌الارض والانبیاء، ص ۷۲؛ المعارف، ص ۶۴۸.
  113. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۵۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص ۱۱۸؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۷.
  114. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص ۵۲۹؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۰۳.
  115. دراسات تاریخیه، ج ۱، ص ۳۶۳ ـ ۳۶۴.
  116. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۱؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج ۴، ص ۵۲۹ ـ ۵۳۰.
  117. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۳۱، ص‌ ۱۱۸؛ المیزان، ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۵۷.
  118. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۳.
  119. دراسات تاریخیه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۳‌ـ‌۳۶۴.
  120. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۰۷؛ تفسیر قرطبی، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۱؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۲۹‌ـ‌۵۳۰.
  121. «آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند» سوره بروج، آیه ۶-۷.
  122. «اصحاب کهف» سوره کهف، آیه ۹.
  123. «بهشتی‌اند» سوره بقره، آیه ۸۲.
  124. اسدی، علی، مقاله «اصحاب اخدود»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  125. «سوگند به آسمان که باروها دارد، و به روزی که آن را وعده کرده‌اند، و به گواهی‌دهنده و آنچه گواهی دهد (که از ستمکاران انتقام می‌کشیم)» سوره بروج، آیه ۱-۳.
  126. فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۸۷۳.
  127. جامع‌البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۱۶۹ـ۱۷۰؛ الکشاف، ج ۴، ص ۷۲۹؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۸.
  128. «به یقین آنان که مردان و زنان مؤمن را آزار دادند سپس توبه نکردند، عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان دارند» سوره بروج، آیه ۱۰.
  129. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق،» سوره بروج، آیه ۴.
  130. الکشاف، ج ۴، ص ۷۲۹ ـ ۷۳۰؛ تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۴۰۰؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۴۸ ـ ۲۴۹.
  131. «مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق، آن آتش پرهیزم، آنگاه که کنار آن نشسته بودند، و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند» سوره بروج، آیه ۴-۷.
  132. تفسیر قرطبی ج ۱۹، ص ۱۸۹؛ روح المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۱۵۷؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۱.
  133. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۶۵؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۹؛ تفسیرابن‌کثیر، ج ۴، ص ۵۲۶.
  134. تفسیر ثعالبی، ج ۴، ص ۴۰۰.
  135. «مرگ بر آنان که نادرست برآورد می‌کنند!» سوره ذاریات، آیه ۱۰.
  136. «و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟» سوره مدثر، آیه ۱۹.
  137. «دگر باره مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟» سوره مدثر، آیه ۲۰.
  138. «مرگ بر آدمی! چه ناسپاس است!» سوره عبس، آیه ۱۷.
  139. سوره مائده، آیه ۶۴.
  140. روح‌المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۱۵۷؛ فی ظلال القرآن، ج ۶، ص۳۸۷۳؛ المیزان، ج ۲۰، ص۲۵۱.
  141. «آن آتش پرهیزم، آنگاه که کنار آن نشسته بودند» سوره بروج، آیه ۵-۶.
  142. التفسیر الکبیر، ج ۳۱، ص ۱۲۰؛ فی ظلال‌القرآن، ج ۶، ص ۳۸۷۱، ۳۸۷۴؛ المنیر، ج ۳۰، ص ۱۵۹.
  143. «و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند،» سوره بروج، آیه ۸.
  144. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۱؛ فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۸۷۳؛ الفرقان، ج ۳۰، ص ۲۶۵.
  145. «همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین، از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است» سوره بروج، آیه ۹.
  146. «به یقین آنان که مردان و زنان مؤمن را آزار دادند سپس توبه نکردند، عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان دارند» سوره بروج، آیه ۱۰.
  147. فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۸۷۴؛ مع قصص السابقین فی القرآن، ج ۳، ص ۲۷۹ ـ ۲۸۲.
  148. التفسیرالکبیر، ج۳۱، ص۱۲۲؛ روح‌المعانی، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۱۶۲؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۲.
  149. «و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند،» سوره بروج، آیه ۷.
  150. جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۷۲؛ مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۱۰؛ تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۴۰۲.
  151. الکشاف، ج ۴، ص ۷۳۲.
  152. «بی‌گمان درخت زقّوم،» سوره دخان، آیه ۴۳.
  153. «و خوراکی جز چرکاب ندارد،» سوره حاقه، آیه ۳۶.
  154. «و گرزهایی آهنین برای (عذاب) آنان (آماده) است» سوره حج، آیه ۲۱.
  155. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۱۰.
  156. فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۸۷۴؛ الفرقان، ج ۳۰، ص ۲۶۶.
  157. جامع البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۷۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۴.
  158. المنیر، ج ۳۰، ص ۱۶۱.
  159. «هر کسی مرگ را می‌چشد و جز این نیست که در رستخیز پاداش‌هایتان تمام داده خواهد شد؛ آنگاه هر که را از دوزخ دور کنند و به بهشت درآورند به راستی رستگار است و زندگی دنیا جز مایه نیرنگ نیست» سوره آل عمران، آیه ۱۸۵.
  160. «بی‌گمان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، بهشت‌هایی که جویباران از بن آنها روان است از آن آنهاست؛ این رستگاری بزرگ است» سوره بروج، آیه ۱۱.
  161. مجمع‌البیان، ج۱۰،ص۷۱۰؛ المیزان، ج۲۰،ص۲۵۲.
  162. «به راستی بازخواست پروردگارت بسیار سخت است» سوره بروج، آیه ۱۲.
  163. فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۸۷۵.
  164. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۳.
  165. «اوست که (آفرینش را) می‌آغازد و باز می‌گرداند» سوره بروج، آیه ۱۳.
  166. «و برای کافران آتش دوزخ (آماده) است که (در آن) نه کارشان تمام می‌شود که بمیرند و نه از عذاب آنان می‌کاهند؛ بدین‌گونه هر ناسپاسی را کیفر می‌دهیم» سوره فاطر، آیه ۳۶.
  167. «آنان را که به آیات ما کفر ورزیدند به زودی در آتشی (دردناک) می‌افکنیم؛ هرگاه که پوست تنشان بریان گردد بر آنان پوست‌هایی تازه جایگزین می‌گردانیم تا عذاب را بچشند؛ بی‌گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۵۶.
  168. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۳.
  169. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۷۳؛ زادالمسیر، ج ۹، ص ۷۸؛ التفسیرالکبیر، ج ۳۱، ص ۱۲۳.
  170. «و او آمرزگار دوستدار است» سوره بروج، آیه ۱۴.
  171. «دارنده ارجمند اورنگ (فرمانفرمایی جهان) انجام دهنده آنچه بخواهد. آیا داستان لشکریان به تو رسیده است؟ (لشکریان) فرعون و ثمود؟» سوره بروج، آیه ۱۵-۱۸.
  172. «دارنده ارجمند اورنگ (فرمانفرمایی جهان)» سوره بروج، آیه 15.
  173. «آیا داستان لشکریان به تو رسیده است؟» سوره بروج، آیه ۱۷.
  174. «(لشکریان) فرعون و ثمود؟» سوره بروج، آیه ۱۸.
  175. فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۸۷۵؛ مع قصص السابقین فی القرآن، ج ۳، ص ۳۲۱.
  176. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۵۴.
  177. مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۷۱۱.
  178. «فرعون گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم بدو گرویده‌اید؟ بی‌گمان او سردسته شماست که به شما جادو آموخته است؛ به زودی دست‌ها و پاهایتان را چپ و راست می‌برم و بر تنه‌های درخت خرما، بر دارتان می‌آویزم و بی‌گمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن سختگیرتر و پایدارتر است. گفتند هرگز تو را بر برهان‌هایی که فرا راهمان (پدید) آمده و بر آن کس که ما را آفریده است برنخواهیم گزید؛ هر چه از دستت بر می‌آید بکن! تو تنها در زندگی این جهان کاری می‌توانی کرد.ما به پروردگار خویش ایمان آورده‌ایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پاینده‌تر است. چنین است که هر کس نزد پروردگارش گناهکار بیاید بی‌گمان دوزخ او راست که در آن نه می‌میرد و نه زندگی می‌کند. و آنانکه نزد او با ایمان بیایند در حالی که کارهای شایسته کرده باشند، دارای پایه‌های والایند» سوره طه، آیه ۷۱-۷۵.
  179. «و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که می‌ترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد و موسی گفت: من از هر خویشتن‌بینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم. و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند. ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:جز چیزی را که خود (صلاح) می‌بینم به شما نشان نمی‌دهم و شما را جز به راه رستگاری رهنمون نمی‌شوم! و آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم من! من بر شما از (حال و روزی) مانند روز (نابودی) دسته‌ها (ی کفر) بیم دارم. مانند شیوه (ای که با) قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پس از ایشان بودند (به کار رفت) و خداوند با بندگان سر ستم ندارد. و ای قوم من! من بر شما از روز فراخوانی یکدیگر بیم دارم. روزی که پشت‌کنان روی می‌گردانید ؛ در برابر خداوند، شما را پناهی نیست و هر که را خداوند گمراه گذارد رهنمونی ندارد. و بی‌گمان پیش‌تر یوسف برای شما برهان‌ها (ی روشن) آورد اما شما از آنچه برایتان آورده بود همچنان در شک بودید تا چون درگذشت گفتید که پس از وی هرگز خداوند پیامبری نخواهد فرستاد؛ بدین‌گونه خداوند کسی را که گزافکاری بدگمان است در گمراهی می‌نهد. آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی برای آنان آمده باشد چالش می‌ورزند، (کارشان) نزد خداوند و نزد مؤمنان، سخت خشم‌انگیز است؛ بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد. و فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز باشد که من به این راه‌ها دست یابم راه‌های آسمان‌ها، تا به خدای موسی بنگرم و من او را دروغگو می‌پندارم، و بدین‌گونه بدی کردار فرعون در چشم او آراسته گشت و از راه بازداشته شد و چاره‌بینی فرعون جز زیانکاری نداشت. و آنکه مؤمن (آل فرعون) بود گفت: ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه رستگاری رهنمون شوم. ای قوم من! زندگی این جهان، تنها بهره‌ای (اندک) است و جهان واپسین است که سرای ماندگاری است. کسانی که گناهی کنند جز همانند آن کیفر نمی‌بینند و کسانی که کاری شایسته بجای آورند و مؤمن باشند چه مرد چه زن به بهشت درمی‌آیند؛ در آن بی‌حساب (و شمار) روزی داده می‌شوند. و ای قوم من! چگونه است که (من) شما را به رهایی فرا می‌خوانم و (شما) مرا به آتش (دوزخ) فرا می‌خوانید؟ مرا فرا می‌خوانید که به خداوند کفر بورزم و چیزی را که به آن دانشی ندارم شریک او قرار دهم در حالی که من شما را به آن پیروزمند آمرزنده فرا می‌خوانم. ناگزیر آنچه مرا بدان فرا می‌خوانید در این جهان و جهان واپسین (توان اجابت) دعایی ندارد و بازگشت ما (تنها) به سوی خداوند است و گزافکاران دمساز آتشند. پس به زودی آنچه به شما می‌گویم به یاد خواهید آورد و کار خود را به خداوند وا می‌گذارم که خداوند بی‌گمان به (حال) بندگان خویش بیناست. آنگاه خداوند او را از گزند نیرنگ‌هایی که می‌ورزیدند نگاه داشت و زشتی عذاب، فرعونیان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۲۶-۴۵.
  180. «ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت حرام می‌داری؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است. خداوند، برای شما گشودن سوگندهایتان را (با دادن کفّاره) اجازه داده است و خداوند سرور شماست و او دانای فرزانه است. و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را (به همسر دیگر) خبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که (پیامبر) آن (همسر رازگشا) را از این (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه کسی تو را از این (رازگشایی من) آگاه کرد؟ (پیامبر) گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت. اگر شما دو زن به درگاه خداوند توبه کنید (بسی شایسته است) چرا که به راستی دلتان برگشته است و اگر از هم در برابر پیامبر پشتیبانی کنید بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته ، یار اویند و فرشتگان هم پس از آن پشتیبان وی‌اند. بسا اگر شما را طلاق دهد پروردگار وی برای او همسرانی به از شما- چه بیوه چه دوشیزه- جایگزین فرماید که مسلمان، مؤمن، فرمانبردار، اهل توبه، اهل عبادت و روزه‌گیر باشند. ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند. ای کافران! امروز پوزش نخواهید که تنها (برای) آنچه می‌کرده‌اید کیفر می‌بینید. ای مؤمنان! به سوی خداوند توبه‌ای راستین کنید، امید است که پروردگار شما از گناهانتان چشم پوشد و شما را در بوستان‌هایی درآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نمی‌گذارد، فروغ آنان پیشاپیش و در سوی راستشان می‌شتابد، می‌گویند: پروردگارا! فروغ ما را برای ما کامل گردان و ما را بیامرز که تو بر هر کاری توانایی. ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و این پایانه، بد است. خداوند برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زد که زیر سرپرستی دو بنده شایسته از بندگان ما بودند و به آن دو، خیانت ورزیدند اما آن دو (پیامبر) در برابر (عذاب) خداوند برای آنان سودی نداشتند و (به آنان) گفته شد که با (دیگر) واردشوندگان به آتش (دوزخ) درآیید. و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانه‌ای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱-۱۱.
  181. «و دل‌هایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمی‌خوانیم که در آن صورت بی‌گمان سخنی نادرست گفته‌ایم. اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفته‌اند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمی‌آورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟ و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند می‌پرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد. و خورشید را چون بر می‌آمد می‌دیدی که از غار آنان به راست می‌گرایید و چون غروب می‌کرد در سوی چپ از آنان می‌گذشت و آنان در جای گشاده‌ای از آن (غار) بودند؛ این از نشانه‌های خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت.و تو آنان را بیدار می‌پنداشتی در حالی که آنان خفته‌اند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ می‌غلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه می‌شدی از آنها روی می‌گرداندی، سخت می‌گریختی و از بیم آنان آکنده می‌گشتی. و بدین‌گونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت:چقدر درنگ داشته‌اید؟ گفتند: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشته‌ایم؛ گفتند:پروردگارتان از اندازه درنگی که داشته‌اید آگاه‌تر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزه‌تر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند. که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند، یا به آیین خویش برمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز، هیچ‌گاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۱۳-۲۰.
  182. «تنها کسانی که به آیات خداوند ایمان ندارند دروغ می‌بافند و همانانند که دروغگویند» سوره نحل، آیه ۱۰۵.
  183. «سپس پروردگارت برای آنان که پس از آزار دیدن هجرت گزیدند آنگاه جهاد کردند و شکیبایی ورزیدند، بی‌گمان پس از آن آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۰.
  184. «بی‌گمان با مال و جانتان آزمون خواهید شد و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) داده‌اند و از کسانی که شرک ورزیده‌اند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید و اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید؛ بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۶.
  185. «و برخی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: به خداوند ایمان آورده‌ایم آنگاه چون در راه خداوند، آزاری ببینند گزند مردم را همچون عذاب خداوند می‌انگارند و اگر از سوی پروردگارت امدادی برسد می‌گویند: بی‌گمان ما با شما بوده‌ایم؛ آیا خداوند به آنچه جهانیان در دل دارند داناتر نیست؟» سوره عنکبوت، آیه ۱۰.
  186. «و از مردم کسی است که خداوند را با دو دلی می‌پرستد، اگر خیری به او رسد بدان دل استوار می‌دارد و اگر بلایی بدو رسد دگرگون می‌شود ؛ در این جهان و در جهان واپسین زیان دیده است؛ این همان زیان آشکار است» سوره حج، آیه ۱۱.
  187. «بی‌گمان با مال و جانتان آزمون خواهید شد و از آنان که پیش از شما به آنان کتاب (آسمانی) داده‌اند و از کسانی که شرک ورزیده‌اند (سخنان دل) آزار بسیار خواهید شنید و اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید؛ بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۶.
  188. المحاسن، ص ۲۵۰؛ الکافی، ج ۸، ص ۲۴۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۹۳.
  189. المغنی، ج ۱۰، ص ۱۰۷، ۱۰۹.
  190. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۲۸ ـ ۲۲۹؛ البدایة والنهایه، ج ۸، ص ۴۰ ـ ۴۵.
  191. المناقب، ج ۲، ص ۳۰۷؛ الغارات، ج ۲، ص ۸۱۵؛ الغدیر، ج ۱۱، ص ۵۴.
  192. تاریخ دمشق، ج ۱۲، ص ۲۲۷؛ البدایة والنهایه، ج ۸، ص ۴۴ ـ ۴۵؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۵۷.
  193. تاریخ دمشق، ج۱۲، ص۲۲۷؛ الاصابه، ج۲، ص۳۳؛ البدایة والنهایه، ج ۸، ص ۴۴.
  194. سعدالسعود، ص ۲۷۴ ـ ۲۷۵.
  195. اسدی، علی، مقاله «اصحاب اخدود»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  196. الاثار و التاریخ ص ۳۷
  197. "مرگ بر گروه (آتش افروز در) آن خندق*آن آتش پرهیزم*آنگاه که کنار آن نشسته بودند*و بر آنچه بر سر مؤمنان می‌آوردند گواه بودند*و با آنان کینه‌توزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند*همان که فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین، از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است" سوره بروج، آیه ۴الی ۹.
  198. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۲۴.