تمدن اسلامی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

در حیات تاریخی جامعه اسلامی مقطع درخشانی به چشم می‌خورد که رونق علم و تفکر، مسلمانان را در قله آن زمان نشانده است. دوران اوج شکوفایی تمدن اسلامی در قرن ۴ هجری بوده و پس از آن به تدریج روند افول و انحطاط بر جامعه اسلامی حاکم شده است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برخلاف برخی اندیشمندان که اطلاق تمدن اسلامی را به دلائلی درست نمی‌دانند و به تمدن مسلمانان باور دارند، اوج‌گیری جامعه اسلامی را ناشی از اقدامات و بسترسازی‌هایی می‌دانند که با دست مبارک نبی اکرم(ص) مهیا شده بود. تکریم علم و عالم، حمایت از تفکر و تعقل، ترویج اخلاق و معنویت و سامان‌دهی نظامات اجتماعی و اقتصادی، همگی ثمرات تعالیمی است که پیامبر در دوران ۲۳ ساله هدایت جامعه اسلامی بنیان نهاد. اگرچه انحراف حاکمان مانع از ثمردهی کامل این اقدامات شد، اما آثار مثبتی که در آن دوران پدیدار شد، حاصل زحمات رسول الله(ص) بود[۱].

انحطاط و رکودی که بر جوامع اسلامی مستولی شد، ناشی از قدرناشناسی نعمتی بود که به برکت معارف اسلام به دست آمده بود. جدا کردن اخلاق از قدرت و سپردن حکومت به افراد ناصالح موجب شد که نهال تمدن اسلامی در معرض نابودی قرار گیرد. امروز نیز راه بازگشت به شکوفایی و پیشرفت و دست‌یابی به سعادت دل سپردن به آموزه‌های نبوی و بازگشت به ایمان، عقلانیت، مجاهدت و عزت است[۲].[۳]

تمدن اسلامی

نظام اجتماعی اسلام دارای اهدافی است که دستیابی به تمدن اسلامی، هدف نیمه نهایی آن به شمار می‌آید. تمدن اسلامی، جامعه را به هدف نهایی یعنی سعادت و قرب الهی می‌رساند.

در اینجا لازم است به چیستی تمدن، عناصر سازنده آن، نسبت تمدن و تجدد با اسلام، انواع تمدن مادی و معنوی، غربی و اسلامی و نیز عوامل پیشرفت و آسیب‌شناسی تمدن غربی پرداخته شود.

زندگی بیشتر مردم دنیای امروز به گونه‌ای شده است که هر فرد، ملت و دولتی به فکر دنیای خویش است و تمام همّ و غمّ خود را بر روی آبادانی زندگی شخصی و یا کشور خود متمرکز کرده است، تا جایی که از حق خود تجاوز کرده و به حقوق یکدیگر حتی حقوق ملت‌ها دستبرد می‌زنند، تا خود را از دیگران برتر نمایند و یا برتری خود را نسبت به دیگران اعلام کنند و برای رسیدن به این منظور از هرگونه تلاشی فروگذار نیستند و همۀ کارها و اعمال خود را به پیشرفت و تمدن نسبت می‌دهند و در این راستا به حقوق فردی و اجتماعی و حتی اخلاقیات و مسائل معنوی دیگران دقت و توجه ندارند و فقط به مسائل مادی توجه می‌کنند. بر این اساس هم هست که جامعۀ بشری، حکومت‌ها و دولت‌های بزرگ که در رأس آنها آمریکای جنایت‌کار می‌باشد روز به روز در کنار پیشرفت در مادیات و صنعت، در منجلابی از فسادها، بی‌حرمتی‌ها، ضلالت‌ها و گمراهی‌ها و دوری از انسانیت واقعی، در حال غوطه‌ور شدن هستند و آنچه که به معنی تمدن واقعی می‌باشد تحقق نیافته، و برای تمدن حقیقی هیچ‌گونه الگویی تعریف نشده است. متأسفانه بسیاری از مسلمانان در روش زندگی و ابعاد اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی، فرهنگ و تمدن غربی را به عنوان الگوی خود برگزیده و از اسلام، به برخی عبادت‌های فردی اکتفا نموده‌اند. در این میان، تنها کشوری که اسلام را مبنا و الگوی خود پذیرفته و در عمل، آن را آرمان نجات‌دهنده دانسته، ایران اسلامی است. با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری مرجع فرزانه و بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی، بار دیگر خاطرۀ تمدن اسلامی در اذهان زنده شد. امام راحل با ارائۀ تصویر نوینی از نقش اسلام در جهان معاصر و تلاش مستمر برای عینیت بخشیدن به آموزه‌های آن، بار دیگر موج جدیدی از تمدن اسلامی را نوید داده است. این فصل به بررسی اندیشه حضرت امام خمینی در خصوص تمدن اسلامی می‌پردازد[۴].

معناشناسی

«تمدن» («حضاره» در عربی) به معنای شهرنشینی و از ریشه مدینه و مدنیّت گرفته شده و معنی شهرنشینی یا خوی و خصلت شهرنشینی به خود گرفتن می‌دهد و بدان معناست که بشر در سایۀ آن به تشکیل جامعه پرداخته و شهرنشین شده است که در برابر مفهوم «بربریت» به کار رفته و جامعۀ متمدن به این دلیل با جامعه بدوی فرق داشت که اسکان یافته، شهری و با سواد بود. متمدن بودن مطلوب بود و متمدن نبودن ناخوشایند[۵]. (Civilization) در انگلیسی از کلمه (civita) که در مقابل وحشی‌گری قرار گرفته و از کلمه (civilis) که معنی شهرنشینی دارد، گرفته شده است[۶].

برای واژه تمدن، تعاریف گوناگونی از طرف دانشمندان مختلف غربی و شرقی بیان شده است؛ به این خاطر که بیشتر این تعاریف مادی و محدود بوده و از تعریف تمدن واقعی دور هستند، از بیان آنها خودداری کرده و به جامع و کامل‌ترین آنها می‌پردازیم: «تمدن، مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در یک منطقه، کشور یا عصر معین، یا حالات پیشرفته و سازمان یافته فکری و فرهنگی هر جامعه است که نشان آن، پیشرفت در علم و هنر و ظهور نهادهای اجتماعی و سیاسی است»[۷].[۸].

جایگاه تمدن

یکی از دغدغه‌های اصلی امام خمینی، بحث پیشرفت و تمدن از نوع اسلامی بودن آن است، به گونه‌ای که بسیاری از پیشرفت‌ها و تمدن‌های غربی و شرقی را مورد نقد قرار می‌دهند و برای این منظور مبانی اسلامی این دو مقوله را به صورت تشریحی در بیانات خود ارائه می‌دهند و می‌فرمایند: تمدن اسلامی باید در همۀ عرصه‌ها و زمینه‌های اجتماع نمود پیدا کند. این نظریه به گونه‌ای است که اگر بنا باشد جامعۀ اسلامی را متمدن بنامیم باید از همه جهت متمدن باشند نه فقط در صنعت و مسائل دنیوی، بلکه از لحاظ معنوی باید رشد کند و روح خداشناسی و توحید در همۀ عرصه‌های جامعه حکم‌فرما باشد.

جایگاه تمدن در منظومه فکری امام خمینی به این گونه است که تمدن به عنوان روند رو به رشد جامعه، باید پایبند به اصول اسلامی باشد، و در کل روح خدامحوری در جامعه حکم‌فرما باشد؛ در نتیجه تمدنی که در حال شکل‌گیری یک جامعه اسلامی است، باید در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نظامی با یکدیگر هماهنگی داشته باشند و به گونه‌ای باشد که با یکدیگر نظام تمدن اسلامی را پایه‌گذاری کنند و در کل ضامن این است که یک کشوری درست بکند که متمدن باشد، آزادی‌خواه و مستقل به معنای حقیقی‌اش باشد و این امر یک مکتب انسانیت و انسان‌ساز است[۹].[۱۰].

عناصر سازنده تمدن

ویل دورانت، چهار عنصر را سازنده تمدن می‌داند که عبارت‌اند از: پیش‌بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر. از نظر ویل دورانت، ظهور تمدن هنگامی امکان‌پذیر است که هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد؛ زیرا فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و ابداع و اختراع به کار می‌افتد و انسان خود را تسلیم غریزه‌ای می‌کند که او را به شکل طبیعی، به راه کسب علم، معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق می‌دهد. ویل دورانت با عنوان «عوامل تمدنی»، برخی از مؤلفه‌های تمدنی، از جمله عامل زمین‌شناختی، شرایط جغرافیایی، اقتصادی، زیستی، روانی، نظم سیاسی، وحدت زبانی و قانون اخلاقی را نام برده و بر عامل اقتصادی بیش از سایر عوامل تأکید نموده است[۱۱].

از بررسی کلمات حضرت امام خمینی استنباط می‌شود که مقصود ایشان از «تمدن»، همان پیشرفت و ترقی است. ایشان پیشرفت‌های صنعتی و اقتصادی در قالب آبادانی و تأسیس نهادها و ساخت ابزارهای جدید را از مصادیق تمدن به شمار می‌آورند[۱۲]؛ ولی در عین حال تمدنی را مفید و سازنده می‌داند که بر اساس مبانی دینی شکل گرفته باشد؛ ازاین‌روست که نهضت اسلامی را مصداق نهضت متمدن تلقی کرده است[۱۳]. پس می‌توان برای تمدن سه رکن اصلی دین و سیاست و عقلانیت را قائل شد.[۱۴].

دین

به نظر می‌رسد اولین و بنیادی‌ترین اصل تمدن‌ساز «دین» است. با توجه به تعاریفی که دانشمندان مسلمان از دین کرده‌اند اسلام، دینی خردگرا، جامع و جامعه‌گراست که آموزه‌ها و تعالیم آن افزون بر روابط فردی و آن جهانی، بر مناسبات اجتماعی و زندگی این جهانی مردم نیز حاکم بوده و تمهیدات نظری مناسب برای شکل‌گیری و ظهور نظام‌های مردم‌گرا و دموکراتیک را فراهم آورده است. در اینجا رابطۀ اسلام به مثابه یک دین با سیاست آن قدر بدیهی است که حتی مخالفین چنین رابطه‌ای نیز صریحاً بدان اذعان و اعتراف کرده‌اند؛ بنابراین مهم‌ترین خصوصیت دین اسلام این است که به همۀ عوامل رشد انسانی، اعم از رشد معنوی و مادی توجه دارد. اسلام مکتبی جامع است که هم برای بعد عقلی و اعتقادی، هم برای بعد روحی و اخلاقی و هم برای بعد جسمی و رفتاری و ظاهری انسان برنامه دارد؛ لذا اگر تمدنی فقط بر مبانی بعد مادی انسان و پیشرفت مادی بنا شد و از ارزش و رشد معنوی غفلت ورزید گرفتار تباهی و فساد خواهد شد. به تعبیر دیگر، تمسک به دین و لوازم آن، به ویژه اخلاق، عقل و علم تمدن‌ساز، وحدت‌افزا و عدالت آفرین است و فاصله گرفتن و یا پرداختن به یک بعد از ابعاد وجودی بشر، تمدن برافکن و فسادانگیز است. به همین دلیل، اگر امتی بخواهد قدرتمند و متحد باشد، زیر چتر پرافتخار اسلام، آن را خواهد یافت.

معمار انقلاب اسلامی ایران، در مورد ضرورت تحقق پدیدۀ انقلاب اسلامی و پیاده کردن قوانین اسلام و حاکمیت قرآن و اسلام تأکید داشتند و هدف اصلی این انقلاب را این عقیده عنوان کرده‌اند و بیان می‌کنند که سعادت ملت‌ها در گرو احکام اسلام است. اگر جامعه‌ای مسلمان باشد و اسلام با همۀ ابعادش در آن جامعه پیاده شود، آن جامعه پیشرفته‌ترین جامعه خواهد بود، این اسلام است که انسان‌ها را به درجۀ اعلای انسانیت می‌رساند و تا اسلام از طریق مجلس و مسئولین در جامعه پیاده نشود، جامعه‌ای اسلامی نخواهد شد[۱۵]. از این مطلب هم، نباید غفلت نمود که استکبار و استعمار به دنبال این است که نگذارد مسلمانان رشد نمایند و حکومت اسلامی تشکیل گردد؛ عمال آنها هم در دستگاه و در بین بعضی از مسئولین هستند و با کارشکنی‌هایشان، از رشد و تحقق حکومت اسلامی که در لوای آن جامعۀ ما خودکفا شده و به حد اعلای جامعۀ انسانی می‌رسد، جلوگیری می‌کنند[۱۶]. نکتۀ بعدی اینکه پیاده کردن اسلام و دستورات آن باید در درجۀ اول از جامعه و مردم خودمان شروع شود تا برای دیگران الگو باشیم و این کار نیاز به خودسازی فردی و گروهی دارد[۱۷].

امام خمینی معتقد است که انسان به طور اجمال و کلی دارای سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است: اوّل، نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل؛ دوم، نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال؛ سوم نشئه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت. ایشان در ادامه تصریح می‌کند که هر یک از این مراتب، کمالی خاص و تربیتی مخصوص و عملی مناسب با نشئه و مقام خود دارد که انبیاء(ع)، متکفل دستور آن اعمال هستند.

بنابراین، انسان از منظر امام خمینی، دارای سه لایه عقلی، قلبی و ظاهری است که بُعد عقلی نیازمند کمال، بُعد قلبی نیازمند اخلاق و تربیت، و بُعد ظاهری او نیازمند عمل است. اما چه چیزی برای عقل، کمال و برای قلب، تربیت و برای جوارح حسی، عملی مناسب محسوب می‌شود؟ پاسخ امام خمینی دقیق و کوتاه است[۱۸]؛ نگاه ایشان به دین، کاملاً جامع و منطبق بر لایه‌های ساختاری وجود انسان و نیازهای بشر است، از این‌رو، ایشان هم به فلسفه و عرفان که مربوط به بعد عقلی و روحی انسان است اهمیت می‌دهند؛ هم به اخلاق و تربیت که مربوط به بعد میانی وجود انسان است؛ و هم به فقه و ظواهر شرع و از هیچ‌کدام به نفع دیگری عقب نمی‌نشینند. طالب مسافرت آخرت و صراط مستقیم انسانیت لازم است که در هر یک از مراتب ثلاثه با کمال دقت و مواظبت توجه و مراقبت کرده و آنها را اصلاح کند و ارتیاض دهد، و از هیچ‌یک از کمالات علمی و عملی صرف نظر ننماید. گمان نکند که کفایت می‌کند او را تهذیب خلق یا تحکیم عقاید یا موافقت ظاهر شریعت، چنانچه هر یک از این عقاید ثلاثه را بعضی از صاحبان علوم ثلاثه دارا هستند[۱۹]. بنابراین رشد همه این ابعاد، هدف پیامبر اسلام و سایر انبیای الهی بوده است و چنین دینی است که زندگی آسوده و رو به تکامل همراه با آسایش و آرامش را به بشر هدیه می‌دهد و می‌تواند تمدنی بانشاط و پویا خلق کند و پایۀ اصلی تشکیل امت واحده اسلامی شود[۲۰].

سیاست

با توجه به دین‌شناسی منظومه‌ای و سیستمی امام خمینی، می‌توان گفت سیاست، مهندسی بُعد ظاهری زندگی انسان، یعنی لایۀ ظاهری وجود بشر را بر عهده دارد، بنابراین، سؤال از ارتباط میان دین و سیاست در جایی که دین سه لایه دارد و کاربرد واژه ارتباط از ناچاری و تنگی قافیه است. اگر از توجه به یک بعد از ابعاد وجودی انسان غفلت صورت گرفت، نه تنها سیستم، کارآمدی و کارآیی خودش را از دست می‌دهد که در بسیاری موارد کارکرد منفی و مضر پیدا می‌کند. امام خمینی می‌فرمایند: کسی که می‌گوید «ما را چه به سیاست» معنایش کنار گذاشتن اسلام است[۲۱]، چون نفی یک جزء از سیستم، نفی کارآیی تمام سیستم است. اما از نظر امام دقیقاً اهمیت و جایگاه سیاست در دین اسلام این است که می‌فرماید: متأسفانه اسلامی که الآن دست ماست به کُلّی از سیاست جدایش کردند؛ آن چیزی که اصل مطلب است از آن بریدند و جدا کردند، و اگر گرفتاری داریم به خاطر عدم شناخت اسلام واقعی است[۲۲]. امام خمینی اسلام را به یک انسان تشبیه می‌کنند و سپس بدون اینکه از مشبهٌ به اسمی بیاورند، با زبان استعاره می‌فرمایند سیاست سَر اسلام است. بنابراین در دین‌شناسی و تمدن‌شناسی امام، سیاست در رأس قرار دارد و کسی که می‌گوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا، رسول خدا و ائمه هدی(ع) را کرده است[۲۳].[۲۴]

عقلانیت

حضرت امام در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل به بیان چیستی عقل و جایگاه و اهمیت آن می‌پردازد که بحث از آن مجالی وسیع می‌طلبد؛ در این کتاب ایشان بعد از طرح بحث‌های مقدماتی بیست و پنج جنود عقل و در مقابل آن جنود جهل را از هفتاد و پنج جنودی که امام صادق(ع) در روایت طرح فرمودند، شرح و بسط می‌دهند. ایشان می‌فرماید: قوایی که انسان دارد، به ترتیب در انسان حاصل می‌شود؛ جلوتر از همه، قوه شهوت حاصل می‌گردد، شاید در این مرتبه، قوه غضب هم حاصل شود، ولی خیلی ضعیف است؛ به تدریج این قوه قدرت می‌گیرد؛ بعد قوه واهمه حاصل می‌شود که گاهی از آن به قوه شیطنت تعبیر می‌شود. سپس امام به فواید این قوا می‌پردازند و می‌فرمایند همۀ این قوا، شریف و لازم هستند؛ مثلاً اگر قوه شهوت نباشد، بقای نوع، ممکن نمی‌گردد، حتی قوه واهمه هم بسیار قوه شریفی است؛ زیرا اگر انسان تدبیر نداشته باشد و در کارهای خود بدون قوه تدبیر اقدام کند دچار شکست می‌شود. به نظر می‌رسد نوآوری و ابتکار امام در این است که می‌فرمایند: قوۀ دیگری لازم است که قوۀ ناصحه و عاقله و ممیزه است و این قوه در مملکت بدن، بعد از اینها حاصل می‌شود و چون بعد حاصل می‌شود غلبه‌اش بر این قوا سخت است، به جهت اینکه او باید طوری مستقر شود که سایر قوا را تحت تسخیر حکومت خود بیاورد و حال آنکه اینها قبلاً مستقر شده‌اند، پس غلبه بر آنها مشکل است. به همین دلیل حضرت احدیت، انبیاء و مرسلین و اولیاء الله و علماء بالله را برای پشتیبانی این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را لجام کنند و تحت فرمان عقل و دستور شرع درآورند[۲۵]؛ لذا عقلی که ایشان آن را تبیین می‌کند. مصداق حدیث شریف «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ» است و بدین ترتیب تفاوت این عقل با تدبیر و شیطنت مستکبرین روشن می‌شود. چون آنها عقلی سالم که بتواند انسان را به ارزش‌های انسانی برساند، ندارند و از عقل برای بهتر ضربه زدن و بیشتر صدمه زدن به خود و دیگران استفاده می‌کنند؛ لذا ممکن است شخصی دانشمند باشد اما عقل نداشته باشد و دانش خودش را صرف فساد و تباه کردن ملت‌ها کند[۲۶].

بنابراین می‌توان گفت عقلانیت از منظر امام بر خلاف عقلانیت سکولار، تحت تصرف و تربیت شرع است و صبغۀ الهی و رنگ قدسی دارد، عقلی هم که پشتیبانی شرع و تعالیم انبیای عظام و اولیای الهی را نپذیرد، اسمش عقل نیست، بلکه تدبیر و شیطنت نامیده می‌شود؛ چون بندۀ شهوت و غضب و شیطنت شده است. این عقل است که به دنبال عبادت خداست و به راحتی دین اسلام جامع را می‌پذیرد و برای اهتزار پرچم اسلام ناب، چونان پیامبران و اولیای الهی حاضر است از مال و جان و آبروی خویش بگذرد. این عقلانیت، عقلانیتی خالص است و جهت حرکتش به سمت خداست و تهدید و تطمیع و زر و زور در او اثری ندارد؛ لذا عزیز است و از این عزت با مبارزه و جهاد و ریختن خونش دفاع می‌کند. عقلانیتی که سراسر «معنویت» است و در برپاداشتن «عدالت» خسته نمی‌شود و خودش را نمی‌بازد و از پیگیری مطالبات حق خود کوتاه نمی‌آید، پس این عقل است که می‌تواند پایۀ مهم تشکیل امت واحده و تمدن اسلامی باشد.

لایه‌های سه‌گانۀ وجود انسان، سه سطح برای عقلانیت ترسیم می‌کند:

نخست، عقلانیت معرفتی: انسان با این ساحت عقلانی به دنبال شناخت فلسفۀ حیات و تنظیم رابطۀ انسان با جهان و خالق هستی و حصول حقیقت توحید است[۲۷]. این سطح از عقلانیت، مسائل ریشه‌ای و سؤالات اساسی بشر، یعنی: او از کجا آمده؟ چرا آمده؟ به کجا آمده؟ و در نهایت به کجا می‌رود؟ را پاسخ می‌دهد[۲۸].

دوم عقلانیت اخلاقی: انسان با این ساحت عقلانی در پی آن است که عمل خود را در مسیر رسیدن به غایت قوای الهی، مطابق اخلاق حسنه و ملکات فاضله کند[۲۹].

سوم عقلانیت ابزاری: در این سطح، مهندسی، اندازه‌گیری و نظام‌مندی، پیش‌بینی و نقش عقل در محاسبات مادی جهت نیل به شکوفا کردن مادیات و آباد کردن دنیا مدنظر است. حضرت امام، عقلانیت جدید را ذیل دو سطح دیگر از عقلانیت می‌داند نه در رأس آنها یا حتی در عرض آنها. یعنی عقلانیت جدید مادامی ارزشمند و قابل بهره‌گیری است که با سطوح دیگر عقلانیت هم‌خوانی داشته باشد و پیوند بخورد[۳۰]. امام در میزان توجه به عقلانیت ابزاری می‌فرمایند: ما با همۀ علوم و با همه ترقیات موافقیم، الاّ آنهایی که با اسم ترقی و آزادی برای ملت ایران آوردند، و راه تباهی ملت را فراهم کردند[۳۱].[۳۲]

شاخص‌های تمدن

امام خمینی، شاخص‌های متنوعی را برای شناخت جامعه متمدن بیان می‌کند. خضوع در مقابل مذهب و قانون، تجدید نظر در تصویب‌نامه‌ها و تسلیم مذهب و قانونی شدن، علامت شهامت و تمدن است[۳۳]. مملکت متمدن دارای احزاب مختلفی است که در راستای ارتقای کشور فعالیت می‌کنند[۳۴]. مملکت متمدن آن است که همه چیزش آزاد باشد، بالاخص مردم در اظهار عقاید و آراءشان آزاد باشند[۳۵]. این را باید بدانیم که اول مرتبۀ تمدن، آزادی ملت است. مملکتی که آزادی ندارد، تمدن ندارد. یک مملکتی که استقلال ندارد و وابسته به غیر است، اسم آن یک مملکت متمدن نیست[۳۶]. لازمۀ تمدن این است که در جامعۀ متمدن، شغل‌ها و حرفه‌های متفاوتی وجود دارد مثلاً یکی دکتر و دیگری مهندس باشد[۳۷]. امام خمینی از یک‌سو، بر آزادی‌های مشروع، استقلال و عدم وابستگی تأکید می‌کنند و از سوی دیگر، بر وجود دین و آموزه‌های آن در پی‌ریزی تمدن اصرار می‌ورزند و برای شکوفایی تمدن، به تقسیم کار اجتماعی و درجه‌بندی میان اعضای جامعه اشاره می‌کنند. وی می‌فرمایند: اگر روال یک حکومت بر اساس دموکراسی پیش برود که به خواسته‌های مردم احترام گذاشته شود و منطبق بر غرب و شرق نباشد، و برابر عدالت رفتار کرده و منطبق بر آیین و دستورات اسلام باشد، این یک تمدن اسلامی است[۳۸].

اسلام با تمدن جدید و مظاهر آن مخالفتی ندارد و روحانیان نیز با مظاهر تمدن اسلامی مخالفتی نداشتند؛ اما اسلام با فساد و توحّش و برداشت نادرست از تمدن مخالف است و بیان می‌کنند، اسلام پیشرفته‌ترین حکومت را دارد و به هیچ وجه، حکومت اسلام با تمدن مخالفتی نداشته و ندارد و اسلام، خود از پایه‌گذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است. هر کشوری که به قوانین اسلام عمل نماید بدون شک، از پیشرفته‌ترین کشورها خواهد شد[۳۹].

حضرت امام در مورد تجدد می‌فرمایند: ما هیچ‌وقت با تجدد مخالف نبوده و نیستیم. در اسلام، تمام آثار تجدد و تمدن مجاز است مگر آنهایی که فساد اخلاق و عفت بیاورند. اسلام آن چیزهایی را که مخالف با مصالح ملت بوده است، نفی کرده ولی آنهایی که موافق با مصالح ملت است، تأیید نموده است[۴۰]. ممکن است نظر ما با نظر غرب در بعضی از وجوه مشترک باشد، ولی آنچه مهم است و ما با آن موافق نیستیم این است که با مظاهر تجدد که از شرق و غرب وارد می‌شود، مخالفیم؛ یعنی با فساد، با سینمای فحشا، با مشروب فروشی و مشروب‌سازی مخالفیم. و اینکه بر علیه ما توطئه می‌کنند و می‌گویند که اگر اسلام و روحانیت بر سرکار بیاید، حالت ارتجاعی و کهنه‌پرستی را در جامعه گسترش می‌دهند، حرف‌های خلاف واقع است و به جوانان ما این‌طور وانمود کرده‌اند که تجدد را باید اینگونه معنا کنید که بی‌بند و بار باشند، و این معنا به واسطۀ تبلیغات داخلی و خارجی و روزنامه‌ها چنان در ذهن‌شان متمرکز شده است که تجدد یعنی همه چیز، شکلش خارجی باشد و مثل اینکه غیر از این شکل زندگی کردن امکان ندارد[۴۱]. در صورتی که روحانیت از خودش حرفی ندارد، بلکه از کلام اهل بیت(ع) نقل بیان می‌کنند و همیشه قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ و قَالَ رَسُولُ اللَّهِ بر زبان آنها جاری است، روحانیت با کدام‌یک از مظاهر تمدن مخالف بوده است؟ نتیجه بیان اینگونه افراد این است که یعنی رسول گرامی اسلام و دین مبین اسلام را کهنه و ارتجاعی می‌د‌انند[۴۲]. باید به این نکته توجه داشت کسانی که به نام تجدد، روحانیت را تضعیف می‌کنند به توسعه فساد دامن می‌زنند[۴۳].

از دیدگاه امام همه مطلوب‌های دیگر آدمی نظیر سلطنت‌ها و محبوب‌های دنیوی، همگی محدود و ناقص‌اند و ما آدمیان که کمال و کامل قدرت و محبت و... را طلب می‌کنیم با دستیابی به هر حدی از آنها، عشق درونی ما فرو نخواهد نشست؛ زیرا این عشق متعلق به سلطنت محدود دنیوی نیست، بلکه عشق به سلطنت مطلق در نهاد انسان است که از محدودیت متنفر و گریزان است که نه تنها از سنخ سلطنت‌های دنیوی نیست، بلکه از سنخ اخروی محدود نیز نیست و فقط از سنخ سلطنت الهی مطلقه است؛ زیرا انسان طالب سلطنت، علم و قدرت الهی است[۴۴].

انسان در این چارچوب نظری، در عالم ماده با سپری کردن مرحله جمادی، نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی صعود می‌کند. بنابراین، انسان باید خویشتن را کامل کند. مشوق به کمال نیز در فطرت او نهاده شده به گونه‌ای که عشق به کمال، غایت همه حرکات و شدن‌های اوست[۴۵]. در این چارچوب نظری پیشرفت یا پسرفت - به معنای انتقال از یک ظرفیت اجتماعی به ظرفیت دیگر اجتماعی- زمانی اتفاق می‌افتد که ظرفیت‌ها و نهادهای اجتماعی ذخیره‌کنندۀ محصولات ناشی از تحقق تمایلات فطری با ناتوانی و محدودیت روبرو شوند. در این صورت این ظرفیت‌ها و نهادهای اجتماعی باید جای خود را به ظرفیت‌ها و نهادهای اجتماعی دیگر بدهد که از توانایی‌ها و ظرفیت بالاتری برای این ذخیره‌سازی برخوردار باشند. در حقیقت به جای توسعه، پسرفت در حال گسترش است. در این صورت همه قوای انسانی نظیر عقل تحت مدیریت قوای حیوانی نظیر شهوت و غضب در خدمت تحقق این امیال قرار خواهند گرفت[۴۶]. امام معتقد است که اگر یک کشور بخواهد مترقی باشد و از انحطاط دور بماند، باید افراد و آحاد آن جامعه مترقی باشند، و فرد مترقی کسی است که وظیفه‌شناس باشد، چه وظیفه فردی، چه اجتماعی و چه الهی، و از طرفی همه دستگاه‌ها هم با مردم به عدالت رفتار کنند[۴۷]. مهم‌ترین عامل انحطاط مسلمین دوری و بی‌خبری از تعالیم واقعی و حیات بخش اسلام است[۴۸].[۴۹].

انواع تمدن

امام خمینی در مباحث گوناگون به دسته‌بندی تمدن اشاره کرده است. تمدن مادی و معنوی، تمدن غربی و اسلامی، نمونه‌ای از این تقسیم‌بندی است.

تمدن مادی و معنوی

امام بیان می‌دارند که ما با تمدن مادی مخالف نیستیم، یک کشور هم پزشک می‌خواهد و هم مهندس و هم به لوازم پیشرفته نیاز دارد و در این اشکالی وجود ندارد که از ترقیات دیگران و غرب استفاده کنیم؛ مشکل ما این است که بعضی از افراد؛ آداب و رسوم، اعتقادات و قوانین را هم می‌خواهند از آنها بگیرند، در صورتی که باید به این نکته توجه داشت که تمدن فقط به این ستون‌ها، ساختمان‌های عظیم الجثه و چندتا ماشین و آهن‌آلات و بمب‌های نسل‌کش نیست که مانند آن را در ژاپن به‌کار بردند و ۲۰۰ هزار نفر را نابود کردند. اگر تمدن به این معنای مادی باشد، همه مردم دنیا از آن بیزار و متنفرند که فقط در غرب پیدا می‌شود. مفهوم تمدن وسیع‌تر از این معناهایی است که افراد برای خود ساخته‌اند. تمدن آن است که جهت انسانی داشته باشد و مردم را به آرامش برساند که این فقط در شرق پیدا می‌شود[۵۰]. برای خلاصی از فساد و آثار مخرب تمدن مادی، بهترین راه، تقویت امور معنوی در مردم است[۵۱]. این در حالی است که بعضی از افراد سبک عقل، عامدانه یا غیرعامدانه، موذیانه و شیطنت‌آمیز به این شعار دامن می‌زنند که احکام اسلام مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است و نمی‌تواند برای جامعۀ امروزی راه‌گشا باشد و یا اسلام با تمدن مخالف است و ما هم نمی‌توانیم از ترقیات و پیشرفت جهان دور بوده و چشم بپوشیم و این در حالی است که متأسفانه بعضی از روحانیون بی‌اطلاع از احکام واقعی اسلام هم به این مسأله دامن می‌زنند و اعلام می‌کنند که دخالت در احکام حکومتی گناه و فسق است[۵۲]، در صورتی که آحاد ملت مسلمان و علما و روحانیون از قدرت و نفوذ معنوی اسلام و تمدن معنوی خود در عرصۀ بین الملل غافل‌اند و باید بدانند با آگاهی دادن به مردم و عمل به دستورات قرآن و احکام اسلام، و اتحاد و انسجام بین یکدیگر می‌توانند دنیا را در قبضۀ قرآن و حاکمیت اسلام درآورند[۵۳].[۵۴].

تمدن غربی و تمدن اسلامی

با ظهور اسلام در سرزمین خشک و سوزان عربستان، تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فراوانی پدید آمد و دین مبین اسلام در اندک زمانی توانست با اتصال دادن انسان‌های سرگشته، به مبدأ هستی و ارائۀ جهان‌شناسی نوین و آموزه‌های حیات‌بخش، پایه‌گذار تمدن عظیم جهانی گردد و با وجود محرومیت‌های فراوان اقتصادی و منافع مادی، تمدنی پدید آورد که تمدن‌های قدرتمند و با سابقه ایران و روم آن زمان را به چالش و رقابت جدّی فراخواند.

اسلام، تمدن شگرف و بی‌هماوردی در افق تاریخ پدیدار ساخت که مردم ضعیف و ناتوان و عقب‌افتاده عصر خویش را به سروری جهان رساند و قرن‌ها در علوم و فنون پیشرو گردید و سالیان دراز، رقیبی در پیشرفت و تعالی نداشت. اما متأسفانه بنا به دلایلی تمدن اسلام به رکود و سستی‌گرایید و پیرو تمدن‌های دیگر گشت و بسیاری از جلوه‌ها، شکوه و عظمت خود را از دست داد. به ویژه در دوران اخیر، بسیاری از مسلمانان در روش زندگی و ابعاد اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی، فرهنگ و تمدن غربی را به عنوان الگوی خود برگزیده و از اسلام، به برخی عبادت‌های فردی اکتفا نموده‌اند. در این میان، تنها کشوری که اسلام را مبنا و الگوی خود پذیرفته و در عمل، آن را آرمان نجات‌دهنده خود دانسته، ایران اسلامی است. با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری مرجع فرزانه و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی، بار دیگر خاطره تمدن اسلامی در اذهان زنده شد. امام راحل با ارائه تصویر نوینی از نقش اسلام در جهان معاصر و تلاش مستمر برای عینیت بخشیدن به آموزه‌های آن، بار دیگر موج جدیدی از تمدن اسلامی را نوید داده است. به همین دلیل امام راحل عنوان می‌کنند که اسلام و مسلمین، گذشته بسیار درخشانی داشته‌اند، به حدی که غربیان و تمام ملت‌ها جیره‌خوار اسلام بوده‌اند و تقریباً زمانی نصف دنیا را گرفته بودند، ولی متأسفانه با توطئه دشمنان اسلام، همه مظاهر تمدن را یا از بین برده‌اند و یا به دروغ به‌نام خود زده‌اند با خواندن کتاب گوستاو لوبون به بخشی از تمدن اسلامی آشنا خواهید شد، اگرچه او بخش تمدن مادی اسلام را بزرگ‌نمایی کرده است؛ ولی به هر حال این نشان‌دهندۀ پیشرفت اسلام و مسلمین و سروری آنان نسبت به بقیه جاها در بخشی از تاریخ است که ما معتقدیم تمدن واقعی را مسلمین داشته‌اند و غربیان از ما به یغما برده‌اند[۵۵].

امام خمینی، تمدن اسلامی را بر تمدن‌های دیگر برتر می‌دانند و حکومت و معنویت آنها را ممتاز می‌دانند و می‌فرمایند مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود. تمدن آنها فوق تمدن‌ها بود. معنویات آنها بالاترین معنویت‌ها بود. رجال آنها برجسته‌ترین رجال بود. توسعۀ مملکتشان از همه ممالک بیشتر بود و سیطرۀ حکومت‌شان بر دنیا غالب شده بود[۵۶]. در صورتی که اروپاییان و دانشمندان اروپا هم قابل به این مطلب‌اند؛ ولی باید بپذیرند تمدن اسلام مقدّم بر سایر تمدن‌هاست[۵۷]. از نظر امام خمینی اسلام موفق شد با ایدئولوژی خاص خود تمدن نوینی را در جهان بنیان‌گذاری کند، به گونه‌ای که در مدت کوتاهی بر سایر تمدن‌ها پیشی گرفت. از این‌رو، معلوم می‌شود که نوع نگرش خاص به انسان و دین‌مداری تا چه میزان می‌تواند در پی‌ریزی تمدن مفید و مؤثر باشد.

امام خمینی، تصرفات و کشورگشایی‌هایی را که در قرون گذشته اتفاق افتاده، گامی در جهت اشاعه و ترویج تمدن صحیح می‌دانند و آن را با کشورگشایی افرادی همچون ناپلئون و دیگران از حیث جوهری متفاوت می‌دانند و می‌فرمایند: عرب‌هایی که در آن وقت زندگی می‌کردند، مردمی متفرق، سرگردان و حیران بودند که بینشان جنگ و جدال بود و به هیچ وجه به فکر امور سیاسی نبودند و همانند طوایف وحشی زندگی می‌کردند. در کمتر از نیم قرن، در حدود سی سال، این امپراطوری را این عدۀ عرب کمی که ابتدائاً دور رسول اکرم(ص) بودند به وجود آوردند. پیامبر اکرم(ص) در یک مدت کمی، دو امپراطوری (ایران و روم) که در آن زمان تقریباً تمام دنیا زیر بیرق این دو امپراطوری بود، هر دو را فتح کردند و همه جا را تسخیر کردند و تسخیرها تسخیری نبود که مثل ناپلئون باشد و بخواهد یک مملکتی را بگیرد، تسخیرهای اسلامی برای این بود که مردم را بسازد و موحّد کند، یعنی وحشی‌ها را متمدن کند[۵۸]. صدر اسلام با یک همچو روحیه‌ای که شهادت را می‌خواستند، آن‌طور پیشرفت کردند. در نیم قرن، تقریباً دنیای متمدن آن زمان را فتح کردند، و این در حالی بود که یک عده حجازی که فنون جنگی به آن معنای مدرنش را که روم و ایران می‌دانستند، بلد نبودند[۵۹].

امام خمینی، عنصر شهادت‌طلبی و ایمان و اسلام را در برتری تمدن اسلام بر تمدن با سابقه و پیشرفته روم و ایران مؤثر می‌دانند و معتقدند در جریان پی‌ریزی تمدن اسلامی، مسلمانان با اخلاق حسنه و معاشرت نیکو توانستند اعتماد ملت‌ها را به خود جلب نمایند و هدفشان نیز سودانگاری و منفعت‌طلبی – آن‌گونه که استعمارگران در پی آن بودند - نبوده، بلکه مسلمانان به دنبال سازندگی اخلاقی و اشاعه توحید و یکتاپرستی بودند.

اسلام برای علم و عالم اهمیت خاصی قائل است، چون باعث می‌گردد انسان نشئه‌های بزرگ و بالایی پیدا بکند، اگر انسان از تمدن علمی دور باشد، مثل حیوانات زندگی خواهد کرد. ممکن است فردی از تمدن علمی دور نباشد و از نظر آداب و رسوم اجتماعی به درجه‌ای برسد ولی اگر از اسلام بهره‌ای نبرده باشد از نظر الهی و مقام معنوی بهره‌ای نخواهد برد. گاهی بعضی از افراد از اسلام واقعی دور بوده ولی اگر به دین خود عمل نمایند و عمل صالح انجام داده باشند به جهنم نرود؛ ولی به بهشت برین هم نخواهند رفت و قرآن هم این بیان را تأیید می‌کند و می‌فرماید: ﴿فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ[۶۰] یعنی جایی که نه بهشت است و نه جهنم خواهد رفت، البته ممکن است بعضی به درجه‌ها و قسمت‌های پایین بهشت راه یابند[۶۱]. اگر مسلمانان در قسمتی از زمان پیشرفت کردند به خاطر علم آموزی و اهمیت دادن به علوم روز و تقوی در کنار هم بود[۶۲].

خلاصه سخن آنکه: امام، تمدن واقعی را در گرو جامعه‌ای می‌داند که اسلام در آن حاکم باشد، و از اینکه بعضی افراد خیال می‌کنند اسلام تهی و خالی از حرف برای گفتن در جامعۀ امروزی است ناراحت می‌شوند و می‌گویند اسلام در همۀ زمینه‌ها برنامه دارد و این شعارهایی که در جوامع مختلف بلند است از جمله آزادی، دموکراتیک، احزاب، خدمت به مردم و پاسداری، به نام تمدن از آن استفاده می‌شود، واقعی نیستند؛ بلکه همۀ این اهداف در صورتی واقعی خواهند بود که همه در راستای تعالی انسان و توحید الهی باشند[۶۳].

حضرت امام، تمدن غربی را صرف نظر از پیشرفت مادی‌اش جز به چالش کشاندن جوامع و به فساد کشاندن جوانان و دانشگاه‌ها و ملت چیزی نمی‌دانند. شاه و ایادی او در بسیاری از مواقع ادعا می‌کرد ما دروازۀ تمدن بزرگ هستیم در صورتی که دروغ می‌گفتند و فکر می‌کردند متمدن هستند ولی برای دوخت یک عدد لباس شاهنشاهی، خیاطشان را از خارج آوردند، چندین بار هواپیمای خارجی رفت و آمد تا یک دست لباس برای شاه بدوزد و یا یکی از نزدیکان شاه که مرض لوزتین ساده داشت، به خاطر نبود طبیب در کشور عمل جراحی نکرد و در اثر نبود تمدن واقعی بسیاری از جوانان ما از کشور رفتند که به تمدن و علم روز دست پیدا کنند[۶۴]؛ تمدن دروغین یعنی اینکه مظاهر فحشا و فساد در جامعه زیاد باشد، ناامنی در جامعه بیداد کند، حق مظلوم از ظالم گرفته نشود و با روحانیت و مظاهر دینی مخالفت کنند[۶۵].[۶۶].

تمدن استعماری و تمدن استکباری

استعمار برای اینکه به کشورهای شرقی و منابع زیرزمینی مثل گاز و نفت و همچنین رو زمینی آنها مانند مراتع و جنگل‌ها تسلط و دست پیدا کنند، افرادی را به عنوان سیاح به این کشورها فرستادند که بر روی ظرفیت‌های مادی و معنوی آنها مطالعه کنند[۶۷]؛ پس از مطالعات وسیعی که داشتند متوجه شدند دو نیروی عظیم در این ممالک حرف اول را می‌زند که اگر این دو نیروی پرقدرت در این سرزمین‌ها وجود داشته باشد، استعمار و استکبار به مقاصد شوم خود نمی‌رسد و نمی‌گذارد هرچه ما داریم به غارت ببرند و هرکسی بیاید یک قسمتی از مملکت را تقسیم کرده و جدا نمایند؛ یکی اسلام و دیگری روحانیت. به همین دلیل به تبلیغ علیه این دو نیروی بزرگ و با ارزش پرداختند که مردم را نسبت به این دو بدبین و دور نمایند. اسلام را دینی معرفی کردند که افیون جامعه است و باعث نابودی و بی‌حسی جامعه می‌شود و روحانیت را نیز انسان‌های متحجر و عقب افتاده معرفی کردند، چون می‌دیدند که مردم با روحانیت همراه و به آنها اعتماد دارند و عامل پیروزی و موفقیت در عرصه‌های مختلف بوده‌اند. از طرفی بعضی نویسندگان داخلی خبیث هم به کمک استعمار شتافته و بر علیه این دو قوه و نیروی عظیم، قلم فرسایی نمودند و تأثیر آن در رانندگان دیده شد به حدی که در زمان رضا خان شایعه کرده بودند که رانندگان باید از دو گروه بترسند و آنها را سوار نکنند «یکی فواحش، و دیگری آخوندها»![۶۸]

مرحله بعدی کار استعمار، خراب کردن نیروی جوان و تحصیل کرده است، که از طریق فساد و مواد مخدر، مدارس و دانشگاه‌های ما را از بین ببرند و نگذارند رشد کنند، آنها را به خود مشغول نمایند و مغزهای متفکر ما را از ما جدا نمایند، دست قاچاقچی‌های بزرگ را در این ممالک باز کردند و شروع به ترویج مواد مخرب در بین جوانان و مردم ما نمودند که آنها را به حال خود مشغول نمایند و به صورت نامحسوس در سرزمین‌ها رسوخ کرده و همه را تخریب کنند و جلوی نهضت و بیداری مردم را بگیرند[۶۹]، مراکز فحشا و دسترسی آسان به شهوات را از طریق سینما، تلویزیون، تئاتر و فسادخانه‌ها ترویج دادند و جوانان ما را در دام فساد کشاندند که کاری به سیاست و مسائل روز و منطقه نداشته باشند که اینها هرکاری دل‌شان می‌خواهد بکنند[۷۰]. کار بعدی استعمار بر سرکار آوردن نیروهایی در این کشورها بود که مقاصد و اهداف استعمار را در این کشورها دنبال کنند که در کشور ایران رضاخان توسط انگلیسی‌ها و بعد از آن پسرش محمدرضا توسط متفقین به زور بر سر کار آمد، و این کار با نقشه همراه بود و تصمیم داشتند همه نیروهای انقلابی که احتمال می‌دهند در مقابل اجانب ایستادگی می‌کنند را یا سرکوب و در نطفه خفه کنند و یا منحرف نمایند. این در حالی بود که اولین قدرت را روحانیت می‌دیدند که با مبارزه با روحانیت و تعطیل کردن مجالس وعظ و خطابه، کشتن آنها و تخریب مدارس علمیه قصد داشتند به مقاصد شومشان برسند و بعد که دیدند با ارعاب و زور کار به جایی نمی‌برند، متوسل به تبلیغات علیه روحانیت شدند، در دانشگاه می‌رفتند و می‌گفتند این روحانیت بی‌سوادند و حرف‌هایی می‌زنند که شما را از درس و زندگی باز کنند و کار به جایی رسید که جوانان تحصیل کرده و دانشگاهی ما را از اسلام دور کردند و مشاهده شد که به دیوارهای دانشگاه، آیات قرآن می‌نوشتند و مسخره می‌کردند، که البته یکی از اهداف استعمار، ایجاد تفرقه و جدایی اقشار مختلف جامعه از یکدیگر بود، از جمله حوزه و دانشگاه که مهم‌ترین ارگان‌ها و مغز متفکر جامعه بودند، وقتی عمال آنها نزد روحانیون می‌آمدند بیان می‌کردند که این دانشگاهیان یک سری افراد بی‌دین با قیافه‌های غربی هستند که از اسلام بویی نبرده‌اند. از اتحاد حوزه و دانشگاه می‌ترسیدند، حتی از اتحاد دو استاد با هم می‌ترسیدند، از اتحاد روحانیت با همه قشرها از جمله بازاری‌ها می‌ترسیدند، مرحله دیگر کار استعمار ترویج فرهنگ غربی بود و به مردم و جوانان ما این‌طور فهماندند که کشور و نحوۀ زندگی شما صحیح نیست و باید زندگی کردن، طرز لباس پوشیدن، خوراک و مسائل دیگرتان را از ما یاد بگیرید و به اصطلاح، جوانان ما را غرب‌زده کردند، حتی اسم خیابان‌ها، اسم مؤسسات را هم غربی انتخاب کنند و یک انسان‌های غربی با تفکرات غربی در رأس قرار بدهند، به گونه‌ای که هویت و اصل و نسب خودمان را فراموش کنیم. ولی این را باید بدانیم که این تمدن نیست، فکر نکنیم با ساختن چند آلت و ابزار و بالاخص ابزارهای کشتار جمعی که هر روز چیز جدیدی را به بازار عرضه می‌کنند این تمدن است. اگرچه ما منکر ساخت و ساز و پیشرفت صنعت آنها نیستیم ولی آنچه به‌عنوان تمدن است، رفتارهای انسانی است، آن چیزی است که بشر را به آرامش برساند و در راستای ارتقای روحی و معنوی بشر باشد، آزادی و استقلال به معنای واقعی، که مردم در انتخابات آزاد باشند در مطالبات‌شان از دولت آزاد باشند، این تمدن است و باید بدانیم اینگونه آزادی‌ها را مکتب‌های توحیدی برای مردم به ارمغان می‌آروند که غرب از آن بی‌بهره است، بله مردم غرب در فحشا، در زورگویی، در بی‌بندوباری، عربده کشیدن و محروم کردن مردم و ملت‌ها از حقوق‌شان آزادند که این خلاف انسانیت و دور از تمدن است[۷۱].

مرحلۀ بعدی دور نگه داشتن ملت‌های شرقی از تعلیمات و علوم سازنده است که مردم را بی‌سواد و عقب مانده نگه دارند که مردم از کارها و چپاول‌گری‌های اینها با خبر نشوند. وقتی می‌روند از یک منطقه‌ای عکس‌برداری کنند، برای اینکه منابع زیرزمینی و معادن آنها را کشف کنند، متوجه نشوند این عکس‌برداری برای چیست و این هیئت همراه قصد چه کاری دارند[۷۲]. چیز دیگری که استعمار به آن رسیده از طریق مطالعه بر روی خود ملت است، اول اینکه برای هر شهر و روستا افرادی را تعیین کردند که به آداب و رسوم آنها آشنا شوند و ببیند چگونه می‌شود آنها را رام کرده و به طرف خود بکشانند و چیزی که فهمیدند این بود که اسلام و وحدت کلمه را باید از این ملت گرفت[۷۳]. مسألۀ مهم دیگری که استعمار برای تسلط خود و دور کردن مردم از روحانیت در جوامع اسلامی به دنبال آن است و موفق هم بوده، شعار جدایی دین از سیاست است، و بیان می‌کنند که مسلمان جایز نیست در سیاست دخالت کند در صورتی که رسول اکرم(ص) خود حکومت تشکیل داد و افرادی را برای اداره امور عزل و نصب می‌نمود و برای شهرهای اطراف حاکم تعیین می‌کرد[۷۴].[۷۵].

فرآورده‌های تمدن

رادیو، تلویزیون، مطبوعات، سینماها و تئاترها از ابزارهای موثر تباهی و تخدیر ملت‌ها، خصوصاً نسل جوان بوده است. در این صد سال اخیر به ویژه نیمه دوم آن، چه نقشه‌های بزرگی از این ابزار، چه در تبلیغ ضد اسلام و ضد روحانیت خدمتگزار، و چه در تبلیغ استعمارگران غرب و شرق، کشیده شد و از آنها برای درست کردن بازار کالاها خصوصاً تجملی و تزئینی از هر قماش، از تقلید در ساختمان‌ها و تزئینات و تجملات آنها و تقلید در اجناس نوشیدنی و پوشیدنی و در فرم آنها استفاده کردند، به طوری که افتخار بزرگِ فرنگی‌مآب بودن در تمام شئون زندگی از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن به‌ویژه در خانم‌های مرفه یا نیمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و کیفیت حرف زدن و به کار بردن لغات غربی در گفتار و نوشتار به صورتی بود که فهم آن برای بیشتر مردم غیر ممکن، و برای هم‌ردیفان نیز مشکل می‌نمود! فیلم‌های تلویزیون از فرآورده‌های غرب یا شرق بود که طبقه جوان زن و مرد را از مسیر عادی زندگی و کار و صنعت و تولید و دانش منحرف و به سوی بی‌خبری از خویش و شخصیت خود و یا بدبینی و بدگمانی به همه چیز کشور خود، حتی فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشی که بسیاری از آن با دست خیانتکار سودجویان، به کتابخانه‌ها و موزه‌های غرب و شرق منتقل گردیده است؛ سوق می‌دادند. مجله‌ها با مقاله‌ها و عکس‌های افتضاح بار و أسف‌انگیز، و روزنامه‌ها با مسابقات در مقالات ضد فرهنگی خویش و ضد اسلامی با افتخار، مردم به‌ویژه طبقه جوان مؤثر را به سوی غرب یا شرق هدایت می‌کردند. اضافه کنید بر آن تبلیغ دامنه‌دار در ترویج مراکز فساد و عشرت‌کده‌ها و مراکز قمار و لاتار و مغازه‌های فروش کالاهای تجملاتی و اسباب آرایش و بازی‌ها و مشروبات الکلی به ویژه آنچه از غرب وارد می‌شد[۷۶].[۷۷].

آسیب‌شناسی تمدن غربی

به باور حضرت امام، تمدن کنونی غرب بر پایه فساد و بی‌بند و باری شکل گرفته است و مسلمانان نباید در فرهنگ غربی هضم شوند، هرچند ایشان پیشرفت‌های مادی را قبول دارند و آنها را برای بشریت لازم می‌دانند؛ ولی آنچه باعث رشد همه جانبۀ جامعۀ بشریت می‌شود و برای آن امنیت، تعهد و رشد ایجاد می‌کند، اعتقاد به خدا و معنویت است. اساساً سه راه کلی در برابر تمدن غربی مشاهده می‌شود: اول، نفی کامل تمدن غرب (عقیدۀ وهابیان)؛ دوم، هضم کامل در تمدن غرب (برخی روشن‌فکران و غرب‌زدگان)؛ سوم، (برقراری تولّی و تبرّی صحیح بین تمدن)[۷۸].

اندیشه امام خمینی متناسب با قسم سوم است و می‌فرمایند اکنون که پیشرفت آثار تمدن غرب و همچنین نفوذ تبلیغات کمونیستی بسیاری از مردم ایران و جوانان ما را به سوی فساد کشانیده، برای جلوگیری از این خطر بزرگ، چاره‌ای جز تقویت امور معنوی در مردم نیست و کسانی که به نام «تجدّد»، روحانیت را تضعیف می‌کنند به توسعه فساد دامن می‌زنند[۷۹].

این چیزهایی که بعضی خیال می‌کنند در ممالک دیگر تمدن است، وقتی که درست تأمّل کنید تمدن نیست، بلکه به توحّش نزدیک‌تر است؛ برای اینکه تمام سلاح‌های مدرنی که درست کردند همه برای کشتن هم‌جنس خودشان و قتل‌عام کردن بشر است، در عین حال تمدن صحیح در اسلام است؛ چنانچه حریت صحیح در اسلام است[۸۰].

در صورتی که این اشکال در کار نیست که آنها ترقّیات مادی زیادی کردند؛ بلکه اشکال سر این است که قصد دارند بعضی آداب و قوانین را هم از آنها بگیرند، در صورتی که در تمدن مقدم نیستند و بسیار عقب‌افتاده‌اند. در صورتی که از این جهت جلو هستند که آلاتی برای آدم‌کشی درست کردند و دنیا را به آتش بکشند، اگر تمدن این است همۀ عالم باید از تمدن بیزار باشند، آنکه ضامن این است که یک کشوری درست بکند که متمدّن باشد، آزادی‌خواه به معنای حقیقی‌اش باشد، استقلال داشته باشد، به معنای حقیقی‌اش، آن مکتب انسانیت است[۸۱]. چگونه باید روابط میان ایران و غرب تنظیم شود؟ آیا ما ضد غرب هستیم؟ خیر، ضد غرب نیستیم، ما خواهان استقلال هستیم و روابط خود را با جهان غرب بر این اساس پی‌ریزی می‌نماییم. ما می‌خواهیم ملت ایران غرب‌زده نباشد و بر پایه‌های ملّی و مذهبی خویش به سوی ترقّی و تمدن گام برداریم[۸۲].

تبلیغات همه‌جانبۀ غرب‌زدگان و شرق‌زدگان یا به امر ابرقدرت‌ها یا به کوته‌نظری خود، در سراسر کشورهای اسلامی و استضعافی به راه انداخته‌اند و می‌اندازند و آن است که علم و تمدن و پیشرفت مختص به دو جناح امپریالیسم و کمونیسم است[۸۳].

پس نتیجه می‌گیریم که امام خمینی تمدن مادی غرب را قبول دارند، اما تمدن معنوی و انسانی غرب را مورد نقّادی قرار می‌دهند. ایشان «استقلال» را مبنای رابطه با غرب می‌دانند و به هیچ وجه، قطع ارتباط با غرب را مطرح ننموده‌اند. به طور کلی، می‌توان گفت: نظریه‌پردازان غربی دو قسم‌اند: برخی واقع‌گرایند که عمدتاً جنگ‌طلب بوده و مبنای آنها فلسفۀ هابز است که انسان را حیوان تشنه قدرت می‌دانند که تنها درمان او مرگ است و جامعه را محل تنازع بقا می‌شمارند و به نوعی داروینیزم اجتماعی اعتقاد دارند. اینها روحیه نظامی‌گری دارند و پیوسته به دنبال دشمن فرضی هستند. تعارض حضرت امام با غرب، در روابط با این گروه است. اما در غرب، گرایش دیگری هم به چشم می‌خورد که مبنای انسان‌شناختی آنها مثل هابز و ماکیاول نیست. آنها در مجموع، گرایش انسانی‌تری دارند و آرمان‌گرا هستند. اینان پیروان راسل هستند و به هم‌زیستی و تعامل با جهان سوم و جهان اسلام تمایل دارند. این نحله فکری در کلیسا هم طرفدارانی دارد. امام خمینی به گفت‌وگو و مذاکره با اینان اعتقاد داشتند و شاهد آن پذیرفتن اسقف کاپوچی در جریان جنگ و گروگان‌گیری بود[۸۴].

امام خمینی در برخورد با شیوۀ منفی تمدن غربی، بازگشت به اسلام را تنها راه مسلمانان در مقابله با سلطه‌جویی غربی می‌داند. در این زمینه، به راه‌کارهایی که از اندیشه ایشان به دست می‌آید، اشاره می‌شود: الف. تلاش در جهت بیداری و رشد سیاسی؛ ب. ایستادگی در برابر سلطه استعمار غرب؛ ج. همبستگی و اتحاد در برابر سلطه‌جویی تمدن غرب؛ د. تلاش برای ایجاد دولت اسلامی؛ ه. تلاش در جهت خودکفایی ملّی؛ و. ساده‌زیستی و پرهیز از تجمّلات؛ ز. تربیت صحیح نسل جوان و نوجوان.

امام خمینی در برخورد مثبت با تمدن غرب، تأکید داشتند که اسلام با تمدن و پیشرفت مخالفتی ندارد؛ بلکه حتی اسلام، خود در بالاترین درجۀ تمدن قرار دارد. ایشان با دستاوردهای مادی تمدن غرب مخالفتی نداشتند؛ ولی توصیه‌هایی برای رهایی از سلطه غرب داشتند. در واقع، اخذ دستاوردهای صنعتی غرب را منوط به پرهیز از آسیب‌های ذیل می‌دانستند: الف. سلطة سیاسی؛ ب. از خودبیگانگی؛ ج. فساد و انحرافات اجتماعی[۸۵].[۸۶].

عوامل انحطاط مسلمین

برای دست‌یابی به دیدگاه امام خمینی در مورد عوامل انحطاط و عقب‌ماندگی مسلمانان، باید به دو مطلب توجه کرد: یکی شرایط و فضای حاکم بر جوامع کشورهای اسلامی که امام خمینی را واداشته است به بیان نگرش خود در مورد عوامل عقب‌ماندگی مسلمانان بپردازد. دیگری، مبانی کلی و اعتقادی ایشان است که به شدت تحت تأثیر مبانی دین اسلام قرار دارد.

امام خمینی بر این باور است که تفاوتی میان انحطاط و عقب‌ماندگی وجود ندارد و علت اساسی هر دو یکسان است. ازاین‌رو، گاه واژۀ انحطاط و عقب‌ماندگی در کنار یکدیگر بیان می‌شوند و میان آن دو تفکیک صورت نمی‌گیرد. بسیاری از مطالبی که امام خمینی در مورد عوامل عقب‌ماندگی مسلمانان بیان کرده، در قالب سخنرانی‌ها، پیام‌ها و از جایگاه رهبری و هدایت جامعه، گفته شده است. به همین دلیل، با کارهای علمی و آکآدمیک که در مقام آموزش منظم و منسجم صورت می‌گیرد، متفاوت است.

شکل‌گیری تمدن جدید غرب و راه یافتن دستاوردهای آن به جوامع اسلامی از یک سو و مسأله عقب‌ماندگی کشورهای اسلامی از سوی دیگر، گروهی از اندیشمندان و سیاست‌مداران این کشورها را به واکنش واداشت و به شکل‌گیری جریان‌هایی انجامید. در یک سو، گروهی از روشنفکران و تحصیل‌کردگان غرب‌گرا با دیدی مثبت به تمدن غرب می‌نگریستند و هنگام مقایسه جوامع اسلامی با جوامع غربی، چشم‌شان در مقابل درخشندگی تمدن غرب خیره شده بود. آنان می‌پنداشتند برای بشر، راه نجاتی جز تسلیم در برابر تمدن جدید غرب و راه و روش آن وجود ندارد. اینان تحت تأثیر روشن‌فکران اروپایی و آمریکایی و بدون توجه به تفاوت وضعیت و شرایط تاریخی و اجتماعی کشورهای اسلامی و غرب، به مبارزه با مذهب و سنت پرداختند و اسلام را عامل اساسی عقب‌ماندگی و بدبختی مسلمانان معرفی کردند. در سوی دیگر این صف‌آرایی، گروهی از نخبگان مذهبی بودند که تعدادی از آنها با انگیزۀ دفاع از اسلام، به نفی کامل تمدن غرب و دستاوردهای آن پرداختند. برخی دیگر نیز در دفاع از فرهنگ اسلامی، با پیامدهای ویرانگر فرهنگ و تمدن جدید غرب و همچنین مروّجان آن (استعمار و استبداد)، به مبارزه برخاستند و در این راه به شهادت رسیدند. البته بسیاری از این نخبگان مذهبی به درس خود در حوزه‌های علمیه و مدارس دینی مشغول شدند و در قبال تحولات اجتماعی و سیاسی یا موضعی نداشتند یا نظر خود را ابراز نکردند و بر واقعیت چشم بستند[۸۷]. در چنین فضایی، امام خمینی به معرفی اسلام واقعی و اصیل پرداخت تا اسلام را از معرفی شدن به عنوان عامل عقب‌ماندگی و بدبختی مسلمانان تبرئه کند. در نگاه ایشان، اسلام اصیل نه تنها عامل عقب‌ماندگی نیست، بلکه سبب پیشرفت مادی و معنوی است. امام خمینی به بیان ویژگی‌های اسلام اصیل می‌پردازد و نشان می‌دهد که اسلام با رد جنبه‌های منفی و فسادانگیز فرهنگ غرب، جنبه‌های مثبت و پیشرفت در علم و صنعت و فن‌آوری را می‌پذیرد.

اساسی‌ترین و کلیدی‌ترین مبنای اعتقادی امام خمینی این است که اسلام به عنوان کامل‌ترین دین الهی، تأمین‌کننده سعادت دنیوی و اخروی و پیشرفت مادی و معنوی انسان‌هاست. ازاین‌رو، برپایی حکومت اسلامی و اجرای قوانین اسلام ناب محمدی(ص) زمینه‌های خروج مسلمانان را از عقب‌ماندگی به ارمغان می‌آورد.

به باور امام خمینی، اسلام، مترقی‌ترین قوانین را دارد که با اجرای آنها در حکومت اسلامی، سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها تأمین می‌شود. به نظر ایشان، با عمل به قوانین اسلام، پیشرفت در علم و صنعت و فن‌آوری نصیب جوامع بشری می‌شود و از فرورفتن آنها در مادیات و فراموش شدن معنویات نیز پیش‌گیری خواهد کرد.

پس از بررسی‌های فراوان در اندیشه‌های مرجع عالم تشیع، عوامل انحطاط و عقب‌ماندگی مسلمین از دو جهت قابل بررسی است، یکی از جهت داخلی و دیگری از جهت خارجی.[۸۸].

عوامل خارجی

عوامل خارجی انحطاط مسلمانان، مربوط به فشارهایی است که از طرف غرب بر مسلمانان و کشورهای جهان سوم وارد می‌شود که عبارت‌اند از:

ایجاد اختلاف و شکاف بین ملت‌ها

مستکبران پس از مطالعات وسیع و تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند به ممالک شرقی دست پیدا بکنند و از منابع وسیعی که در دست دارند به نفع خود بهره‌برداری نمایند، باید بین ممالک شکاف ایجاد کرده و آنها را در مقابل یکدیگر قرار بدهند[۸۹].[۹۰].

دور نگه داشتن مسلمین از اسلام واقعی

دشمنان اسلام بعد از بررسی‌های فراوان فهمیدند که برای رسیدن به مقاصد شومشان باید مردم را از دین و بالاخص از اسلام واقعی دور کرد، چون اگر مردم به اسلام واقعی دست پیدا بکنند، در مقابل زور و چپاول ایستادگی کرده و نمی‌گذارند دست اجانب به ممالک شرقی برسد؛ به همین دلیل دین به طور مطلق و بالاخص اسلام را افیون جامعه و روحانیت را مرتجع و عقب مانده معرفی می‌کردند و بیان می‌داشتند که اینها باعث عقب‌ماندگی شما مردم می‌شود و به دنبال چپاول و غارت اموال شما هستند و ما بنا داریم شما را از دست اینها نجات بدهیم و متأسفانه یک عده افراد ساده‌لوح بالاخص جوانانی که از عمق مسائل بی‌اطلاع بودند حرف‌های اینها را باور کرده و به دنبال اینها به راه افتادند[۹۱].[۹۲].

تبلیغات قدرت‌ها به ناتوانی ملت‌ها

اساس همۀ شکست‌ها و پیروزی‌ها از خود انسان و باورهای او شروع می‌شود. غربیان و در سابق انگلستان و بعد از او آمریکا و سایر کشورهای قدرتمند، دنبال این بودند که با تبلیغات دامنه‌دار خودشان به ممالک ضعیف بیاورانند که ناتوان‌اند. اینها باید در صنعت، در نظام، در اداره کشورها، دستشان به طرف قدرت‌های بزرگ از شرق و غرب دراز باشد. آنهایی که می‌خواستند مخازن این کشورهای ضعیف را ببرند، نقشه‌های درست فکر کردۀ آنها این بود که به مردم این کشورها القا کنند که خودشان ناتوان‌اند؛ ناتوانی را به خورد کشورهای مستضعف بدهند و خود مردم باور کنند که ما نمی‌توانیم صنعتی را خودمان ایجاد کنیم و نمی‌توانیم لشکری را خودمان اداره کنیم و نمی‌توانیم مملکتمان را خود اداره کنیم. این باور که به وسیله تبلیغات غربزدگان در این ممالک پیاده شد، این کشورها را به تباهی و عقب‌ماندگی کشاند. هر کاری را که انسان باور کند که نسبت به آن کار ضعیف است، نمی‌تواند آن کار را انجام بدهد. هر قدر، قدرت ارتشی زیاد باشد، ولی قدرت روحی نداشته باشد و باور کرده باشد که در مقابل فلان قدرت نمی‌تواند ایستادگی کند، این ارتش محکوم به شکست است و هر کشوری که اعتقادش این باشد که نمی‌تواند خودش صنعتی را ایجاد کند این ملت محکوم به این است که تا آخر نتواند و این اساس نقشه‌هایی بوده است که قدرت‌های بزرگ برای ملل ضعیف دنیا کشیده‌اند و قلم فرسایانی که در راه آنها قلم فرسایی می‌کردند و غربزدگانی که وابسته به آنها بودند، این مطلب را به طور وسیع تبلیغ کردند، به طوری که این ممالک باورشان آمده بود کده کاری از آنها ساخته نیست و هیچ امری از امور کشوری و لشکری و صنعت و سایر اموری که در تمدن بشر دخالت دارد از عهده اینها ساخته نیست و باید از غرب و از قدرت‌های بزرگ اینها تبعیت کنند، لشکرشان مستشار لازم دارد و کشورشان مدبر. این باور مادامی که در کشورهای جهان و کشورهای مستضعف هست، تا آخر مبتلا و وابسته هستند[۹۳].[۹۴].

القای اسلام خرافی

یکی از عوامل عقب‌ماندگی مسلمانان توسط استعمار، این است که یا اسلام در بین جوامع محو گردد و یا آن‌قدر شبهات و مسائل خرافی به نام اسلام در بین مردم ترویج دهند که مردم از اسلام واقعی دور شوند، در مورد مسألۀ اول موفق نبوده‌اند؛ ولی در مورد مسأله دوم تا حدودی موفق بوده و نتایج مهمی را عائد خود کرده‌اند[۹۵]. از جمله مسائلی که به مسلمانان و مستضعفان جهان اجازۀ هیچ گونه فعالیت برای خروج از قید و بند استعمارگران را نمی‌دهد و آنان را به حال رکود و عقب افتادگی نگاه می‌دارد، تبلیغات همه جانبه‌ای است که غربزدگان و شرق‌زدگان، با به امر ابرقدرت‌ها، یا با کوته‌نظری خود، در سراسر کشورهای اسلامی و استضعافی به راه انداخته‌اند و می‌اندازند؛ و آن است که علم و تمدن و پیشرفت مختص به دو جناح امپریالیزم و کمونیسم است؛ و آنان، خصوصاً غربی‌ها و اخیراً آمریکایی‌ها، نژاد برتر هستند، و دیگران نژاد پست وناقص هستند؛ و ترقی آنان در اثر والانژادی آنان است؛ و عقب افتادگی اینان در اثر نقص نژاد است! و به تعبیر دیگر، آنان انسان‌های تکامل یافته هستند؛ و اینان در تکامل، که پس از میلیون‌ها سال به تکامل نسبی می‌رسند. پس، کوشش با پیشرفت بی‌فایده است و آزادگان یا باید وابسته به سرمایه‌داری غرب باشند یا کمونیسم شرق. به بیان دیگر، ما از خود هیچ نداریم، و باید همه چیز یعنی علم، تمدن، قانون و پیشرفت را از ابرقدرت‌های غرب یا شرق بگیریم![۹۶].[۹۷].

بزرگ جلوه دادن قدرت ابرقدرت‌ها

از جمله چیز‌هایی که مانع دفاع مسلمین از کشورهایشان است، تبلیغات دامنه‌دار برای هر چه بزرگ‌تر جلوه دادن قدرت‌های خارجی است. در سابق انگلیس، به دست به اصطلاح روشنفکران و تحصیل‌کردگان غربزده، یک غول ساخته شده بود و به دولت‌های بی‌اطلاع و ملت‌های دربند تحمیل کرده بودند که اگر به یک رفتگر سفارتخانه انگلیس یک حرف درشت زده شود، ایران به باد فنا می‌رود! و پرچم سفارت بر سر خانه هر مجرمی که افراشته می‌شد از مجازات مصون می‌گشت. اشارۀ سفیر انگلیس به دولت یا صدر اعظم، برای اجرای اوامر و اطاعت بی‌چون و چرای او کافی بود. امروز از این دو قدرت خصوصاً آمریکا، در بلاد مسلمین همان غول را بسیار بزرگ‌تر و شاخ‌دارتر ساخته‌اند؛ و گمان می‌کنند اگر به یکی از این دو قطب گفته شود بالای چشمت ابروست، کشور از بین می‌رود! و با خیال‌های خام و مقایسه عصر حاضر با عصرهای گذشته و دامن‌زدن وابستگان غربزده به این نحو شایعه‌ها، مسلمین را از دفاع به حق خود مأیوس نمودند.[۹۸].

جلوگیری از رشد مملکت

افرادی که نام خود را حقوق بشر می‌گذارند و دفاع از مردم مظلوم را شعار خود قرار داده‌اند، بیشترین ظلم را به ملت مسلمان کرده‌اند، همه چیز مردم را به پیشرفت بردند، جوانان ایران را منحرف کردند و دانشگاه‌های ما را وابسته به خود نمودند و می‌گفتند شما به ما نفت بدهید و ما هم به شما اسلحه و دست‌ساخته‌های خود را می‌دهیم، در صورتی که ملت مسلمان غافل بود از اینکه خود برود و اصل تکنولوژی را یاد بگیرد، نه دست‌ساخته‌های آنها را برای خود تمدن بداند[۹۹].[۱۰۰].

عوامل داخلی

احساس وابستگی عوامل داخلی

شاه ایران و بسیاری از رؤسای جمهور ممالک اسلامی از قدرت اسلام و خیل عظیم مسلمانان غافل بودند و قصد داشتند همه چیز را غربی کرده و وابسته نمایند، چنانچه حضرت امام خمینی بارها به شاه تذکر می‌دادند که ما نمی‌خواهیم زیر بار ابرقدرت‌های زورگو برویم که همه چیز ما را غارت کنند و نمی‌گذارند ما پیشرفت داشته باشیم و می‌گویند شما به ما نفت بدهید تا ما همه چیز به شما بدهیم، نمی‌خواهد تلاش کنید و قصد داشتند ما را وابسته، عقب افتاده و مرتجع نگه دارند و متأسفانه بعضی از عناصر وابسته هم حرف‌های آنها را به خیرخواهی تلقی کرده و باورشان شده بود[۱۰۱].[۱۰۲].

نژادپرستی حاکمان اسلامی

یکی از عواملی که باعث به‌هم ریختگی وضع مسلمانان است، قضیة نژادپرستی است که هر کسی می‌خواهد خودش را آقای مسلمانان بداند. ترک، فارس و عرب هر کدام به نحوی به این شعار دلبسته‌اند و گاهی زمزمه هم می‌شود که می‌گویند چرا مثلاً نماز به این زبان و آن زبان خوانده نمی‌شود، در حالی که دولت‌های اسلامی غافل‌اند از اینکه یک عده در حال بازی دادن آنها هستند و مع‌الاسف از خواب غفلت هم بیدار نمی‌شوند، در صورتی که همه باید زیر پرچم اسلام باشند. ببینند اسلام به آنها چه دستور داده است، میزان برتری را آنچه قرآن می‌گوید: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۱۰۳] بدانند و تقوای الهی، سیاسی و مادی داشته باشند؛ نه اینکه در مقابل یکدیگر صف کشیده و یکدیگر را لعن نمایند[۱۰۴]. عوامل دیگری مانند نقض قانون اساسی، رفراندم غیر قانونی و در عین حال قلابی، سلب آزادی مردم[۱۰۵]، وضع بانک‌ها، رباخواری و زورگویی به قشر مستضعف[۱۰۶] و بی‌اعتنایی به دین و معنویات[۱۰۷] نیز از عوامل داخلی انحطاط و عقب‌ماندگی مسلمانان به شمار می‌آید.[۱۰۸].

راه‌های درمان عقب‌ماندگی

همان‌گونه که عوامل داخلی و خارجی متعددی در تحقق عقب‌ماندگی و انحطاط نقش داشته است؛ راهکارهای مختلفی نیز در رفع این بیماری مؤثر است.

استقلال و رهایی از وابستگی

اول قدم برای رشد و رفع عقب‌ماندگی این است که باید باور کنیم که ما هم انسانیم، ما هم قدرت تفکر داریم، ما هم قدرت صنعت داریم. این قدرت در همه افراد بشر بالقوه هست. اگر این باور برای ما پیدا شد موفق خواهیم بود. با این تجربه‌ای که در چند سال به‌دست آمد، دیده شد حرف‌هایی که گفته می‌شده است تبلیغات بوده و مسائل آن طور نبوده است که به ما گفته‌اند. همه تبلیغات بوده است که در مقابل قدرت‌های بزرگ نمی‌شود نفس کشید و باید تسلیم قدرت‌های بزرگ شد.

امام خمینی خطاب به ملت ایران می‌فرمایند: در این مدتی که انقلاب کردید و قیام کردید خودتان باور کردید و به دولت‌های مستضعف و ملت‌های مستضعف هم باوراندید که می‌شود در مقابل آمریکای جهان‌خوار و شوروی جهان‌خوار ایستادگی کرد و می‌شود با قیام مردانه دست همه اجانب را از کشور دور نگه داشت و متوجه شدیم با اینکه قدرت صنعتی و نظامی به مانند آنها نیست، می‌شود ایستادگی کرد. یک ملت وقتی که یک مطلب را باور کرد که می‌تواند انجام بدهد، انجام خواهد داد. اساس، باور این دو مطلب است؛ باور ضعف و سستی و ناتوانی و باور قدرت و قوه و توانایی. اگر ملت این باور را داشته باشد که ما می‌توانیم در مقابل قدرت‌های بزرگ بایستیم، این باور اسباب این می‌شود که توانایی پیدا کنند و در مقابل قدرت‌های بزرگ ایستادگی کنند. این پیروزی ملت ایران، برای این بود که ملت باور کرده بود که می‌تواند؛ باور کرده بود که آمریکا نمی‌تواند به ملت تحمیل بکند. این باور اسباب این شد که آن کار بزرگ معجزه‌آسا انجام پذیرد، اساس این بود که این باور را از ما گرفته بودند. آنها ما را از همه چیز تهی کرده بودند، به طوری که افکار ما، باورهای ما، همه وابستگی داشت.

اگر افکار یک ملتی وابستگی به قدرت بزرگی داشته باشد، تمام چیزهای آن ملت، وابستگی پیدا می‌کند. عمده این است که افکار ملت‌ها از وابستگی به قدرت‌های بزرگ آزاد بشود. اگر افکار آزاد شد و باور کردیم که می‌توانیم صنعت‌مند و صنعت‌کار باشیم و ما می‌توانیم مستقل باشیم و وابسته به غیر نباشیم، خواهیم توانست[۱۰۹].

تا زمانی که به اندوخته‌های خود دست پیدا نکنیم و هویت خودمان را نشناسیم رشد نمی‌کنیم. باید سعی کنیم وابستگی خود به غرب را کم کنیم، خودمان برای علم و دانش زحمت بکشیم، چون غربیان نمی‌گذارند آنچه به دست آوردند به دانشمندان ما برسد، فکر نکنید وقتی می‌روید در خارج درس بخوانید همه چیز را به شما می‌گویند، برای دانشجویان ما حد تعیین می‌کنند، رهبر کبیر انقلاب می‌فرمایند: وقتی من آلمان بودم، بعضی از دانشجویان کشور که در آنجا مشغول تحصیل بودند به دیدار من می‌آمدند و اعتراف می‌کردند که نمی‌گذارند به فرمول‌های اصلی در مسائل اتمی دست پیدا کنیم و برای ما حد و حدود تعیین می‌کنند. چون می‌خواهند ما مصرف‌گرا باشیم و از دست‌ساخته‌های آنها استفاده کنیم که هر وقت هم نیاز به تعمیر داشت از آنها بخواهیم درستش کنند، و در کل می‌خواهند همه چیز از جمله اقتصاد و فرهنگمان غربی باشد و تا زمانی که از یوغ فرهنگ غرب بیرون نرویم رشد و پیشرفت نخواهیم کرد[۱۱۰].

این نکته را باید دقت داشت که وابستگی اقتصادی، وابستگی همه جانبه اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌آورد، باید به گونه ای خودکفا گردیم و مواد اولیه را خودمان تولید کنیم که اگر چیزی که ما نیاز داریم را از ما دریغ کردند و ما را به اصطلاح تحریم اقتصادی نمودند، نتوانند ضربۀ جبران‌ناپذیر به ما وارد کنند.

معمولاً در مناطق مرزی، عقب افتادگی بیشتر است و اگر تا الان دولت نتوانسته به خوبی به بعضی از مناطق مانند کردستان رسیدگی کند وجود اشرار است که مرتب با مردم و مأمورین انتظامی درگیری ایجاد می‌کنند و نمی‌گذارند دولت و مردم به خوبی به مسائل خودشان رسیدگی کنند؛ لذا برای ایجاد رشد و پیشرفت و همچنین منطقه‌ای آرام، باید با اشرار مبارزه و دست آنان را قطع نمود[۱۱۱].[۱۱۲].

کمک رسانه‌ها به رشد نیروی انسانی

یکی از ابزارهایی که باعث رشد و آگاهی مردم می‌گردد، اصحاب رسانه، از قبیل تلویزیون، مجله‌ها و روزنامه‌های کثیرالانتشار است. اگر این دستگاه‌ها به خوبی عمل کنند و آنچه مردم به آن نیاز دارند به تصویر بکشند و برای رشد دین و دنیای آنها فعالیت‌های مفیدی داشته باشند، مقالات علمی و اسلامی نوشته شود، از نویسندگان متعهد اسلامی استفاده گردد، به تبع جامعه رشد کرده و سطح آگاهی بالا می‌رود، باید در جامعه مقاله نوشته شود، انتقاد گردد، بحث و شور و نشاط در بین عالمان و دانشمندان و دانش‌پژوهان ترویج پیدا کند تا جامعه زنده و رو به رشد و تمدن پیش برود، در صورتی که رژیم سابق همه چیز را در راه فساد به کار می‌برد و با نشان دادن صحنه‌های مستحجن، جوانان را از هویت خودشان دور می‌کرد و به دام فساد فرو می‌برد. وقتی فکر و ذهن جوان فاسد شد، به فکر رشد خود و جامعه نبوده و در قهقرا به سر می‌برد[۱۱۳].

تبلیغات دامنه‌دار مخالفین با اصلاح بشر، به اینگونه است که همه جاهایی که می‌خواهند تحت سلطه خودشان درآورند، به اهالی آنجا چنان القا کنند که شما خودتان هیچ نیستید و هر چه هست ما باید از آن طرف‌های مرز، از آمریکا یا از روسیه بیاوریم و یکی از علل عقب‌ماندگی این کشورها همین بود که نمی‌گذاشتند، افکار خودشان را به کار ببندند و تبلیغات طوری شده بود که می‌ترسیدند اصلاً وارد یک عملی بشوند، در صورتی که جوانان ما باید بدانند که هیچ کم ندارند، نباید خودشان را دست کم بگیرند و تحت تأثیر این تبلیغات نادرست قرار نگیرند و بدانند قدرت و توانایی‌شان بالا بوده و می‌توانند کشور خودشان را آن‌طور که شایسته است بسازند[۱۱۴].[۱۱۵].

اصلاح مراکز علمی

همه می‌دانند که انسان اگر بخواهد در صراط مستقیم قرار بگیرد، باید از همان ابتدا تربیت صحیح داشته باشد، هم از نظر اخلاقی و هم از نظر تحصیلی. دشمنان برای انحراف مردم و جامعه از مدارس و مراکز تحصیلی شروع می‌کنند، چون جوان و نوجوان، نورس است و هنوز شخصیت او شکل نگرفته است. برای رشد و پیشرفت صحیح، باید به گونه‌ای رفتار کرد که در افراد از همان ابتدا از کودکستان تا دانشگاه، تحصیل و تهذیب به همراه یکدیگر باشد. اگر تحصیل بدون تهذیب باشد مخرب است، دور از تمدن واقعی است، جامعه عقب افتاده می‌ماند و رشد نمی‌کند، فلذا باید مراکز تحصیلی از لوس هرگونه ناخالصی و بی‌اخلاقی دور باشد و تلاش برای پرستیدن الله جل جلاله و دوری از هرگونه شرک باشد[۱۱۶].[۱۱۷].

وحدت مسلمانان

امروزه برای شکستن این بت‌ها، تکلیف مهمی متوجه مسلمانان جهان و مستضعفان است. یک چاره که اساس چاره‌هاست و ریشه این گرفتاری‌ها را قطع می‌کند و فساد را از بن می‌سوزاند، وحدت مسلمانان، بلکه تمامی مستضعفان و دربند کشیده‌شدگان جهان است. این وحدت، که اسلام شریف و قرآن کریم بر آن پافشاری کرده‌اند، با دعوت و تبلیغ دامنه‌دار باید به وجود آید. مرکز این دعوت و تبلیغ، مکه معظمه در زمان اجتماع مسلمین برای فریضۀ حج است، که ابراهیم خلیل الله و محمد حبیب الله شروع، و در آخرالزمان حضرت بقیة الله(ع) تعقیب می‌کند[۱۱۸]. نوعاً قدرت‌های ستمگر از راه ارعاب و تهدید یا به وسیله بوق‌های تبلیغاتی خودشان و یا به وسیله عمال مزدور بومی خائن‌شان مقاصد شوم خود را اجرا می‌کنند. در صورتی که اگر ملت‌ها با هشیاری و وحدت در مقابل‌شان بایستند، موفق به اجرای آن نخواهند شد. شواهد بر این مدعا زیاد است. زنده‌ترین شاهد در کشورهای منطقه ایران و افغانستان است. ایران، دست‌بسته تسلیم امریکا بود؛ و شاه مخلوع خائن این کشور را در تمامی ابعاد وابسته به آمریکا کرده بود، و ایران یکی از پایگاه‌های نظامی آمریکا بود. ارتش در دست مستشاران آن، و فرهنگ در دست جیره‌خواران، و شاه و دولت و مجلس از نوکران و سرسپردگان بودند. اقتصاد در وابستگی از آنها بدتر و شاه مخلوع در منطقه نیرومندترین ژاندارم بود. پشتیبان او آمریکا و دیگر کشورهای وابسته به آن بودند و از حیث تجهیزات نظامی بسیار غنی بود. با این همه، ملت معظّم ایران، که فاقد قدرت نظامی و تجهیزات رزمی و حربی بود، با دست خالی و ایمانی قوی فرا گرفته از اسلام و عزمی راسخ و اتکاء به خدای تعالی و اعتماد به نفس، در مدتی کوتاه به طور معجزه‌آسا، بت‌های تخیّلی ساخته و پرداخته غرب‌زدگان را فرو ریخت و طومار ستمگری‌های دو هزار و پانصد ساله را در هم پیچید و بر اسطوره‌های تاریخ‌سازان و بت‌تراشان خط ابطال کشید و افغانستان هجوم ناجوانمردانه شوروی، آن قدرت اسطوره‌ای و ارتش قدرتمند حکومت غاصب و حزب خائن را با قدرت ایمان و اتکال به خدای بزرگ و اعتماد به خویش درهم کوبید[۱۱۹]. معلمان و مدرسان نیز نقش مهمی در ترویج فرهنگ تمدن‌سازی و جلوگیری از انحطاط دارند[۱۲۰].

تلاشی که اجانب می‌کردند تا این انقلاب به نتیجه نرسد این بود که مردم را از یکدیگر جدا نگه دارند و نگذارند با هم متحد شوند؛ لذا با پیوستن قشرهای مختلف مردم به یکدیگر اعم از بازاری‌ها، جوانان و روحانیت، متخصصین و علما، همه دست در دست هم می‌توانند ایرانی آباد بسازند[۱۲۱].[۱۲۲].

هوشیاری و بیداری ملت

امام به مردم تذکر می‌دهند حالا که سلطنت پهلوی واژگون شده است و دست اجانب از مملکت کوتاه گردیده، آنها با نقشه‌ها و ایده‌های جدید به فکر تفرقه، سوء استفاده و چپاول و غارت هستند، ملت باید بیدار و هوشیار باشند و دشمنان را در لباس دوست تشخیص دهند و نگذارند عمال آنها در پست‌های مختلف به مردم خیانت کنند. استعمار در حدود ۳۰۰ سال روحیات، آداب و رسوم ملت ایران را مطالعه کرده است و تمام نقاط قوت و ضعف را می‌داند، اگر در لوای اسلام نباشیم و در خدمت اسلام قرار نگیریم، دوباره ملت ما رو به ضعف و نابودی کشیده می‌شود و اجانب از طرق مختلف به ایران اسلامی ضربه خواهد زد و تمام تلاش‌ها از بین می‌رود[۱۲۳].[۱۲۴].

توجه به معنویات

آنچه باعث شد ملت ایران پیروز گردد، این بود که همه از کوچک و بزرگ به دنبال معنویت بودند و تحت لوای اسلام قدم برداشتند و این کلید و رمز پیروزی است[۱۲۵]. حضرت امام تذکر می‌دهند که کوشش کنید با افرادی که تماس دارید با استفاده از روحانیون و موعظه، روح ایمان را در مردم تقویت کنید که اگر جنبه ایمان مردم تقویت شد، همه امور به راحتی انجام می‌شود[۱۲۶].[۱۲۷].

لزوم توجه همگانی در ترویج کشاورزی

معمار انقلاب به این مسأله واقف هستند و به کشاورزان هوشیاری می‌دهند که مملکت ما چیزی از ذخائر کم ندارد و برای قطع وابستگی به آمریکا و اجانب از جهت غلات و ضروریات کشاروزی، باید همۀ کشاورزان تلاش کنند تا در این زمینه خودکفا شده و نه تنها مایحتاج داخلی تأمین گردد بلکه صادرات هم داشته باشیم، در کنار این مطلب یک تذکر مهم و اساسی هم می‌دهند که هر کسی باید براساس موازین شرعی چیز بکارد و خدای نکرده با حرف‌های واهی زمین دیگری را غصب نکند.[۱۲۸].

توجه به خواسته‌های مردم

این انقلاب متعلق به مردم است و باید در حد امکان خواسته‌های مردم مورد توجه قرار بگیرد و مسئولین امر هم نباید کوتاهی نمایند. نباید طبقه مرفه از مردم زاغه‌نشین غافل شوند،؛ چراکه اگر خواسته‌های آنها از جهت کار و درآمد اقتصادی مورد توجه قرار نگیرد، باعث انفجار می‌شود. اگر در زمان شاه انفجار رخ می‌داد با نصیحت کردن شاه و مسئولین، قابل مهار کردن بود ولی اگر خدای ناکرده الان انفجار رخ دهد و مردم از جمهوری اسلامی ناامید گردند،‌تر و خشک با هم می‌سوزند و مهار کردن آن مشکل خواهد بود[۱۲۹].[۱۳۰].

جمع‌بندی

نگرش کلان داشتن به اندیشه متفکران و رهبران بزرگ فکری در مدیریت و برنامه‌ریزی راهبردی، نقش به‌سزایی دارد. منظومه فکری و اجتماعی امام خمینی نیز با این رویکرد نگاشته شده است تا مدیران و برنامه‌ریزان کشور بتوانند با استفاده از مبانی اعتقادی و جهان‌بینی و نظام ارزشی و نظام اجتماعی و اهداف جامعه اسلامی مطرح شده در این منظومه، به تدوین نقشه راه تمدن ساز نوین اسلامی دست یابند.

مطلب مهمی که باید مدیران استراتژیک جوامع اسلامی بدانند این است که گرچه نهایت هدف اجتماعی، دست‌یابی به پیشرفت و تمدن اسلامی است؛ لکن بدون توجه به جهان‌بینی توحیدی نمی‌توان به تمدن مطلوب اسلامی رسید. توحید، محور اصلی و خورشید درخشان منظومه فکری و اجتماعی امام خمینی است که نه تنها بر عقاید افراد و مدیران جامعه، بلکه باید بر مجموعه جامعه و تاریخ اسلامی، نیز سریان داشته باشد. این سریان توحیدی، توسط عنصر ولایت و پیوند مستحکم ولی و مردم تحقق‌پذیر است. مردم‌سالاری دینی است که می‌تواند روح توحیدی را در ارزش‌های اخلاقی و تربیت و عبادت، ساری و جاری سازد و از آن طریق، به سیاست و اقتصاد و مدیریت و قضاوت و تعلیم و فرهنگ توحیدی دست یابد.

توحید‌گرایی و توحیدمنشی و توحیدکنشی، همه مشکلات فکری و اخلاقی و اجتماعی جوامع اسلامی را حل می‌کند و پرسش‌های روشنفکران سکولار غرب‌گرا و شرق‌گرا را بی‌معنا می‌سازد و حاجتی به پاسخ آنها نمی‌بیند. آزادی و استقلال و فرهنگ اسلامی و همچنین جمهوریت و اسلامیت در کنار هم معنای جدیدی برای بشریت به ارمغان می‌آورد.

منظومه فکری امام می‌تواند رویکرد مدیریتی مدیران خُرد و کلان را تغییر دهد و نگرش توحیدی به آنها عطا کند و تصمیم‌سازی‌های آموزشی، فرهنگی، حقوقی، قضایی، دفاعی، تربیتی، اخلاقی، سیاسی و... را با رویکرد توحیدی انجام دهند. تفاوت تمدن اسلامی با تمدن مدرن در همین گوهر اساسی، یعنی توحید و شرک نهفته است. تمدن مدرن، دست خدا را رها کرد تا با عقلانیت خودبنیادش به شناخت طبیعت و انسان و تغییر آنها بپردازد. انسان مدرن، گرچه به خدایی می‌توانست اعتقاد پیدا کند و گاهی هم برای اثباتش، تلاش می‌کرد؛ ولی خدای او فقط در کلیسا، حضوری بدون کارکرد اجتماعی داشت و در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و غیره، غایب بود. انسان مدرن، نفسانیت را به جای خدا نشاند.

تمدن اسلامی، مبتنی بر منظومه فکری و اجتماعی امام خمینی، توحید محور است؛ توحیدی که نه تنها در عقیده و قلب آدمیان حضور دارد؛ بلکه همانند روحی، همه ساحت‌های فردی و اجتماعی، مُلکی و ملکوتی انسان را احاطه کرده است. آزادی و استقلال و دانش و قدرت و سیاست و قضاوت و امنیت و دفاع و... جملگی توحیدی هستند. اینک وظیفه همه مسئولان است که با بهره‌گیری از منظومه فکری امام خمینی به تدوین نقشه راه تمدن نوین اسلامی و سایر نیازهای کشور بپردازند.[۱۳۱].

منابع

پانویس

  1. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات به مناسبت روز مبعث پیامبر اعظم، ۳۱/۵/۱۳۸۵. بیانات در دیدار با نخبگان علمی سراسر کشور، ۱۹/۷/۱۳۷۸.
  2. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز عید مبعث، ۹/۴/۱۳۹۰.
  3. حاج سید جوادی، سید فرید، مقاله «اسلام‌شناسی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱، ص۲۴۵.
  4. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۵.
  5. ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی، ص۵۹.
  6. فخرالدین حجازی، نقش پیامبران در تمدن انسان، ص۲۰ – ۱۹.
  7. تاریخ تمدن، ج۱، ص۳۳۷.
  8. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۶.
  9. صحیفه امام، ج۹، ص۸۲.
  10. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۷.
  11. ویل دورانت، مشرق زمین گاهواره تمدن، ص۳ – ۷.
  12. صحیفه امام، ج۳، ص۳۶۸.
  13. صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۴.
  14. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۹.
  15. صحیفه امام، ج۸، ص۲۱۸.
  16. صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۹.
  17. صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۴.
  18. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۸۵.
  19. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۸۵.
  20. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۹.
  21. صحیفه امام، ج۳، ص۳۳۹.
  22. صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۴۹.
  23. صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۱۴.
  24. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۱.
  25. صحیفه امام، ج۳، ص۳۶۶.
  26. صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۰۸.
  27. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۴.
  28. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۷.
  29. صحیفه امام، ج۲۱، ص۶.
  30. صحیفه امام، ج۳، ص۸.
  31. صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۶.
  32. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۲.
  33. صحیفه امام، ج۱، ص۱۱۰.
  34. صحیفه امام، ج۵، ص۲۷۷.
  35. صحیفه امام، ج۵، ص۳۳.
  36. صحیفه امام، ج۵، ص۳۲.
  37. صحیفه امام، ج۱۱، ص۴۷۳.
  38. صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۵.
  39. صحیفه امام، ج۵، ص۲۰۵.
  40. صحیفه امام، ج۵، ص۲۶۲.
  41. صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۱۶.
  42. صحیفه امام، ج۱، ص۲۸۷.
  43. بیانات برای یکی از سردفتران اسناد رسمی، ۱۲ شهریور ۱۳۴۱.
  44. امام خمینی، شرح حدیث عقل و جهل، ص۸۱.
  45. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۷۲.
  46. صحیفه امام، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۹؛ آداب الصلوة، ص۳۱۰.
  47. صحیفه امام، ج۹، ص۱۸.
  48. صحیفه امام، ج۲، ص۱۷۷.
  49. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۴.
  50. صحیفه امام، ج۹، ص۸۲.
  51. صحیفه امام، ج۱، ص۷۷.
  52. وصیت‌نامه سیاسی الهی حضرت امام، ص۲۱.
  53. صحیفه امام، ج۲۰، ص۳۳۷.
  54. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۷.
  55. صحیفه امام، ج۱، ص۳۸۳.
  56. صحیفه امام، ج۱، ص۳۷۵.
  57. صحیفه امام، ج۱۸، ص۲۱۷.
  58. صحیفه امام، ج۴، ص۴۵۰.
  59. صحیفه امام، ج۹، ص۴۰۸.
  60. «(روزی که) دسته‌ای در بهشت و دسته‌ای در دوزخ خواهند بود» سوره شوری، آیه ۷.
  61. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷۷.
  62. صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۸۷.
  63. صحیفه امام، ج۱، ص۲۸۷.
  64. صحیفه امام، ج۹، ص۴۳۰.
  65. صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۳۲.
  66. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۸.
  67. صحیفه امام، ج۷، ص۳۸۸.
  68. صحیفه امام، ج۸، ص۲۹۶ و ۲۹۷.
  69. صحیفه امام، ج۸، ص۳۹۹ و ۴۰۰.
  70. صحیفه امام، ج۹، ص۸۱.
  71. صحیفه امام، ج۹، ص۸۵.
  72. صحیفه امام، ج۹، ص۴۸۴.
  73. صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۴.
  74. صحیفه امام، ج۱۷، ص۲۰۵.
  75. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۹۲.
  76. وصیت‌نامه حضرت امام، ص۶۷.
  77. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۶.
  78. تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۱۱۱.
  79. صحیفه امام، ج۱، ص۷۷.
  80. صحیفه امام، ج۸، ص۳۰۹.
  81. صحیفه امام، ج۹، ص۸۲.
  82. صحیفه امام، ج۴، ص۱۶۰.
  83. صحیفه امام، ج۱۸، ص۹۰.
  84. تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۵۹ - ۶۰.
  85. سید محمّد عارف حسینی، رویارویی تمدن اسلامی و مدرنیته، ص۱۵۴ – ۱۶۲. .
  86. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۹۷.
  87. سید محمد خاتمی، بیم موج، مجموعه مقالات.
  88. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۹۹.
  89. صحیفه امام، ج۷، ص۳۸۸.
  90. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۱.
  91. صحیفه امام، ج۷، ص۳۸۹.
  92. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۲.
  93. سخنرانی در جمع نیروهای صنایع نظامی کشور. ۳۱ فروردین ۱۳۶۰ / ۱۵ جمادی الثانی ۱۴۰۱.
  94. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۲.
  95. صحیفه امام، ج۱۷، ص۲۰۴.
  96. صحیفه امام، ج۱۸، ص۹۰.
  97. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۳.
  98. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۴.
  99. صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱.
  100. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۴.
  101. صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱. .
  102. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۵.
  103. «بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  104. صحیفه امام، ج۱، ص۳۷۸.
  105. صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۳.
  106. صحیفه امام، ج۳، ص۴۷۲.
  107. صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۱۶.
  108. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۵.
  109. سخنرانی در جمع نیروهای صنایع نظامی کشور؛ ۳۱ فروردین ۱۳۶۰ / ۱۵ جمادی الثانی ۱۴۰۱.
  110. صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۲۹.
  111. صحیفه امام، ج۹، ص۴۳۹.
  112. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۶.
  113. صحیفه امام، ج۸، ص۴۹۹.
  114. صحیفه امام، ج۱۶، ص۸۴.
  115. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۸.
  116. صحیفه امام، ج۱۴، ص۴ و ۵.
  117. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۹.
  118. صحیفه امام، ج۱۸، ص۹۲.
  119. صحیفه امام، ج۱۸، ص۹۳.
  120. سخنرانی در جمع فرهنگیان اصفهان: ۱ خرداد ۱۳۵۸ / ۲۵ جمادی الثانی ۱۳۹۹.
  121. صحیفه امام، ج۸، ص۴۷۷.
  122. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۰.
  123. صحیفه امام، ج۶، ص۲۷۲.
  124. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۱.
  125. صحیفه امام، ج۷، ص۱۰۸.
  126. صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۳۱.
  127. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۱.
  128. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۲.
  129. صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۳۴ – ۳۳۶.
  130. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۲.
  131. خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۳.