تحجر و ارتجاع در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
«ارتجاع» در اصطلاح سیاسی به معنای گذشتهگرایی و مخالفت با پیشرفت اجتماعی یا هر گونه تحول بنیادین در روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. اصرار بر پیروی از سنتهای گذشتگان، سابقهای دیرینه دارد؛ چنانکه هیچ پیامبری نیامد، مگر آنکه گروهی در برابر تحولخواهی او ایستاده باشند. از سوی دیگر در دوران جدید، مقاومتهای مذهبی در برابر سیر تحولخواهی جامعه، ارتجاع نامیده شد.
امام خمینی بارها درباره ارتجاع و مرتجعان در عرصههای مختلف سخن گفته است. ایشان با اشاره به اینکه قوانین اسلام در هر عصری قابل تطبیق بر جزئیترین مسائل جدید است، کسانی که اسلام را به ارتجاعیبودن متهم میکنند، افرادی بیاطلاع از احکام اسلام دانسته است که مقدسنماها و رژیمهای سلطنتی مانند رژیم پهلوی از جملۀ آنان هستند. ایشان اتهام ارتجاع به روحانیت –که از سوی رژیم تبلیغ میشد- را به دلیل مبارزۀ روحانیت برای آزادی و استقلال کشور ارزیابی میکرد که خطر اصلی برای حکومت بهشمار میرفت.
معنای لغوی و اصطلاحی
«ارتجاع» از ریشه «رجع» و به معنای بازگردانیدن، بازگشتن و بازپسگرفتن عطا و بخشش است.[۱] در اصطلاح سیاسی ارتجاع در برابر ترقیخواهی و به معنای گرایش به گذشته و مخالفت با پیشرفت اجتماعی[۲] و نیز مخالفت با هر گونه تحول بنیادین در روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی[۳] است.
ارتجاع با «تحجر» به معنای تنگنظری و بستهذهنی و داشتن اندیشه ساکن و راکد ارتباط دارد[۴] و مفاهیم جمود، تحجر، و کهنهپرستی نیز به مفهوم ارتجاع نزدیکاند و گاه مترادف بهکار رفتهاند.[۵] مرتجع به کسی گفته میشود که بر حفظ وضع موجود پافشاری میکند و با اندیشه بازگشت به گذشته با هر گونه پیشرفت و تغییر در اجتماع و اقتصاد و سیاست مخالف است[۶]؛ از اینرو از حاکمان مستبد، کلیسای کاتولیک و اشرافیت موروثی که سد راه ترقی و پیشرفت به سوی عدالت بودهاند با عنوان نیروهای ارتجاع یاد شده است.[۷]
ارتجاع امری نسبی است و ممکن است امری از مصادیق ارتجاع و واپسگرایی شمرده شود؛ در حالی که همان در شرایط و جامعهای دیگر از مصادیق پیشرفت و ترقی به شمار رود[۸]؛ بر همین اساس هر گونه بازگشت به گذشته ارتجاع نیست، بلکه بازگشتی که انحطاطی، مخالف فطرت و ارزشهای الهی باشد، ارتجاع است[۹]؛ از همینرو تخلف از سنت پیامبر اکرم(ص) و دستورهای قرآن کریم در نوع خود بدترین شکل عقبگرد و ارتجاع است.[۱۰]
امام خمینی با اشاره به اینکه دستورهای مذهبی اسلام مترقیترینِ دستورهاست، [۱۱] انحطاط اخلاقی، فکری و عملی[۱۲] و نیز پیروی محض از دیگران[۱۳] را ارتجاع حقیقی و حفظ عزت، بزرگی و استقلال را ارزشهایی ضد ارتجاعی[۱۴] میداند. ایشان با تاکید بر اینکه مردم باید به پیش بروند و در فکر پیشرفت باشند و به عقب برنگردند، در مواردی نسبتدادن ارتجاع و عقبماندگی به مسلمانان را نوعی تکفیر مؤمنان شمرده است[۱۵]؛ چنانکه افکار و اندیشههای کمونیستی را ارتجاعی میدانست و معتقد بود شعار کمونیستها که میگویند «دین افیون تودههاست» مصداق ارتجاع کمونیسم و برای چپاول مردم است.[۱۶]
پیشینه
ارتجاع سابقه دیرینهای در تاریخ دارد؛ چنانکه قرآن کریم تاکید کرده است که هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه افرادی (که ازجمله نگاه به پیشینیان خود دارند) در برابر وی صفکشی کردند و به مخالفت برخاستند.[۱۷] مرتجعان همواره در برابر دعوت انبیا(ع) به سوی یگانهپرستی و ایجاد تحول مقاومت کردند و بر پیروی از سنتهای پدران و گذشتگان خود اصرار داشتهاند.[۱۸]
در دوره پیامبر اکرم(ص) و زمان نزول قرآن نیز ارتجاع وجود داشته است.[۱۹] پس از رحلت ایشان در بعضی شئون جامعه و در بخشی از مردم، ارتجاع یا بازگشت به جاهلیت روی داد و برخی از صحابه از عمل به نصب الهی و وصایای پیامبر اکرم(ص) سر باز زدند [۲۰] و به تعبیر امیرالمؤمنین علی(ع) به قهقرا برگشتند.[۲۱] با رویکارآمدن امویان و آغاز خلافت معاویه و سپس یزیدبنمعاویه نظام سیاسی اسلام به رژیمی سلطنتی و ارتجاعی مانند رژیمهای روم و ایران تنزل یافت که امامان(ع) تلاش میکردند از این ارتجاع جلوگیری کنند و اسلام و حکومت را به مسیر اصلی خود برگردانند.[۲۲]
پیشینه ارتجاع به عنوان یک اصطلاح سیاسی به انقلاب ۱۷۸۹م/ ۱۱۶۸ش فرانسه بر میگردد. سلطنتطلبان که با پیروزی انقلاب به خارج گریخته بودند با کمک رژیمهای سلطنتی و استبدادی دوباره بازگشتند و رژیم سلطنتی را در فرانسه برقرار کردند. از آن پس بازگشت به وضعیت سابق را ارتجاع و کسانی را که به بازگشت به وضعیت گذشته گرایش داشتند، مرتجع خواندند.[۲۳] در دوره اخیر نازیها در آلمان و فاشیستها در ایتالیا اصطلاح ارتجاع را برای تحرکات نهادهای دموکراتیک و مذهبی به کار میبردند [۲۴]؛ ولی کمونیستها که به حرکت جبری جامعه به سوی سوسیالیسم و کمونیسم باور داشتند، مخالفت و مقاومت در برابر این سیر تحول را ارتجاع میدانستند؛ از اینرو مردم مذهبی و طرفداران مالکیت خصوصی را مرتجع معرفی میکردند.[۲۵] همچنین مخالفتهای کلیسا با مظاهر تمدن جدید سبب شد دین مسیحیت نماد ارتجاعی شمرده شود و این برداشت کمکم به دیگر ادیان نیز سرایت داده شد.[۲۶]
در ایران افرادی مانند فتحعلی آخوندزاده به مخالفت با اسلام و روحانیت پرداختند و با کارها و شیوههایی از راه داستاننویسی، نمایشنامهنویسی، تاریخنگاری و نیز سرودن شعر تلاش کردند دین اسلام را ارتجاعی به شمار آورند.[۲۷] علی اکبر حکمیزاده در کتابچهای احکام اسلام را ارتجاعی و ناکارآمد معرفی کرد و امام خمینی با نوشتن کتاب کشف اسرار به وی پاسخ داد. ایشان با اشاره به اینکه نویسنده کتاب شخصی بیاطلاع از قوانین اسلام بوده است با استناد به دلایل فراوان تاکید کرد که دین اسلام ارتجاعی نیست و احکام اسلام پاسخگوی جزئیترین نیازهای بشری در تمام زمانهاست.[۲۸]
ارتجاع در نگاه اسلام
اسلام ترقی و پیشرفت را حرکت فرد از وضعیت جاهلیت به زندگی انسانی و سپس به حیات طیبه میداند که از ایمان به خدا و نبوت و معاد جداییناپذیر است؛ بر همین اساس در اسلام، مرتد، مرتجع به شمار میرود؛ زیرا ارتجاع فرد، ارتداد و بازگشت به وضع سابق و جاهلیت و بازگشت از ایمان به کفر است.[۲۹]
قرآن کریم با اشاره به واکنش کفار و مشرکان در برابر تعالیم الهی و کهنه و تکراری ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۳۰]، ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ﴾[۳۱] و ارتجاعی شمردن وحی، ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۳۲] اعلام میکند قوانین الهی بهترین آموزهها برای انسان است و هر جریان و تفکری که در برابر آن قرار گیرد، جاهلی و ارتجاعی است ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۳۳]
در قرآن اهل کتاب که از پذیرش دعوت پیامبر(ص) سر باز میزدند ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۳۴]، ﴿وَلَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتَى أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۳۵] و منافقان که با وجود پذیرش ظاهری اسلام پایبند به عقاید جاهلی بودند ﴿أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾[۳۶] و مرتدان که پس از پذیرش اسلام به عقاید جاهلی برگشتند و مشرک شدند، ﴿وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ فِي يَتَامَى النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِهِ عَلِيمًا﴾[۳۷] نمونههایی از بازگشت به کفر جاهلی شمرده شدهاند و از کار آنان با تعبیر ارتجاع، ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾[۳۸]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾[۳۹] و «ارتداد» ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا﴾[۴۰]، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۴۱]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۴۲] یاد شده است[۴۳]
همچنین در قرآن از اموری مانند استفاده از افکار و عقاید باطل پدران خود برای توجیه اعمال ناشایست، ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۴۴]، ﴿وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ﴾[۴۵] کژتابی و رویگردانی از وحی، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۴۶] مقاومت در برابر احکام خدا و پیغمبر(ص)، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۴۷] توجیه پایبندی مشرکان به عقاید نیاکان خود، ﴿قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ﴾[۴۸] یاد شده که به نوعی مصداق ارتجاع و واپسگرایی است. پیغمبر اکرم(ص) در حجةالوداع به مسلمانان هشدار داد پس از ایشان، با برگشتن به گذشته کافر نشوند[۴۹]؛ چنانکه بر اساس منطق و فرهنگ اسلامی، رژیمهای سلطنتی و نیز رژیمهایی که نظام اقتصادی غیر اسلامی را پذیرفتهاند، مرتجعاند.[۵۰]
نقد ارتجاع و مرتجعان
امام خمینی بارها درباره ارتجاع و مرتجعان در عرصههای مختلف و ابعاد و زوایای گوناگون سخن گفته است. ایشان با اشاره به اینکه قوانین اسلام در هر عصری قابل تطبیق بر جزئیترین مسائل جدید است، کسانی که اسلام را به ارتجاعیبودن متهم میکنند، افرادی بیاطلاع از احکام اسلام معرفی کرده است[۵۱] و به برخی از مصادیق، افراد و جریانهایی که ایشان از آنها با عنوان افراد و گروههای ارتجاعی یاد کرده، اشاره میشود:
- مقدسنماها: با توجه به اینکه در نگاه امام خمینی مقدسنماها جلوی نفوذ و رشد و ترقی اسلام و مسلمانان را میگیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه میزنند[۵۲]؛ آنان مصداقی از تحجر و ارتجاعاند. به نظر ایشان مقدسنماها متوجه مصالح و مفاسد نیستند؛ بنابراین اگر علما (مصلحان) بخواهند کاری انجام دهند، حکومت تشکیل دهند یا قدرتی را در اختیار بگیرند، با آنان مخالفت و آنان را در جامعه ضایع میکنند.[۵۳] امام خمینی در آغاز نهضت اسلامی، وجود برخی افراد ناآگاه، متعصب و مقدسنما را در میان حوزه و روحانیت خطری برای اسلام و نهضت اسلامی میدانست[۵۴] و معتقد بود افکار ابلهانهای که در ذهن برخی از مقدسنماها وجود دارد به استعمارگران و دولتهای ستمگر کمک میکند وضع کشورهای اسلامی را به همین صورت نگهدارند.[۵۵] ایشان تاکید داشت کسانی که به «مقدسین» معروفاند و در حقیقت مقدسنما هستند نه مقدس، باید افکارشان را اصلاح و تکلیف خود را مشخص کنند؛ زیرا مانع اصلاحات و مانع نهضت اسلامیاند و دست علما را (در مبارزه با رژیم و دفاع از کیان اسلام و روحانیت) بستهاند[۵۶]. امام خمینی پس از پیروزی انقلاب نیز بارها از سنگاندازی و مخالفتهای ضمنی و تهمت ارتجاع به انقلاب و ارزشهای اسلامی از سوی برخی گروههای ضد انقلاب و قلمبهدستان غربزده که نظام جمهوری اسلامی و اموری مانند جدابودن مردها و زنها در کنار دریا را ارتجاع دانسته و تمدن را در اختلاط زن و مرد و اینکه پسرها و دخترها در دریا با هم باشند، میشمارند[۵۷] و همچنین مخالفت افراد متحجر و مقدسنماها با انقلاب و نگرش مرتجعانه آنان به مسائل کشور و انقلاب، سخن گفته است.
- رژیمهای سلطنتی: امام خمینی اساساً رژیم شاهنشاهی و نظامهای سلطنتی را ارتجاعی میدانست.[۵۸] ایشان در پیام به زائران بیتالله الحرام در سال ۱۳۴۹ اساس رژیم شاهنشاهی را مصداق بارزی از ارتجاع ننگین و مخالف اسلام و سیره رسول خدا(ص) شمرد[۵۹] و افشاگری و بیان حقایق تلخِ پیرامون اقدامات استعمارگران و رژیمهای دستنشانده آنان را حرکتی در راستای مبارزه با ارتجاع دانست.[۶۰]
- رژیم پهلوی: امام خمینی رژیم پهلوی را به صورت خاص رژیمی ارتجاعی میدانست و از آن با تعبیر بربریّت نام برده است.[۶۱] ایشان آن رژیم را که باعث سلب آزادی و استقلال ملت میشد و خیانت به ملت و مملکت میکرد، مرتجع حقیقی میدانست[۶۲]؛ چنانکه برای مثال در نگاه ایشان اسراف و تبذیر و ریختوپاشهایی که در مجالس و مهمانیهای دولتی رژیم پهلوی صورت میگرفت یا تأسیس سازمانهای عریض و طویل دولتی که هزینه هنگفتی از بیتالمال را دربر داشت و باعث شکستهشدن عزت نفس دولت برابر بیگانگان شده بود، [۶۳] ترساندن، تهدید و شکنجه مبارزان و بیاعتنایی به قوانین اسلام از سوی رژیم پهلوی[۶۴] و اقدام آن رژیم در تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی، برگرداندن تاریخ زنده اسلام به تاریخ ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی گبرها و افتخارکردن به سابقه ۲۵۰۰ساله و به استخوانهای پوسیده پادشاهان که از زیر خاک در میآوردند، [۶۵] حرکتی ارتجاعی بود. ایشان تاکید داشت تفتیش عقاید قرون وسطایی ماموران رژیم محمدرضا پهلوی را به عنوان مرتجعترین گماشتگان استعمار و استبداد مبدل کرده بود[۶۶]؛ چنانکه در مصاحبه با شبکه یک تلویزیون فرانسه محمد رضا پهلوی را گذشتهگرا، مخالف تمدن و مجری سیاست امپریالیستها دانست و اعلام کرد کشاورزی وابسته، جامعه مصرفی، دستگاه قضایی و احزاب غیر مستقل، مظهر عقبماندگی ایران است و مسبب همه آنها قدرت ارتجاعی پهلوی است و مردم ایران با ارتجاع یادشده مبارزه میکنند.[۶۷]
- مقابلهکنندگان با مبارزه با فساد: یکی از مواردی که هم در سالهای مبارزه با رژیم پهلوی و هم پس از پیروزی انقلاب باعث متهمکردن روحانیت به ارتجاع میشد، مبارزه با فساد بود. امام خمینی با اشاره به تلاشهایی که برای منحرفکردن جوانان صورت میگرفت، اعلام کرد بعضی مطبوعات مبارزه با فساد و حتی مبارزه با فضاحتهایی که در کنار دریا انجام میگرفت را، ارتجاع معرفی کردند و جلوگیری از اختلاط زن و مرد و دختر و پسر در استفاده از دریا را خلاف تمدن دانستند.[۶۸] به نظر ایشان رژیم پهلوی مظاهر تمدن مانند رادیو و تلویزیون را هم از صورت طبیعی خارج کرد و با برنامههای مبتذل و مضحک و بساطی که به راهانداخت، استفادههای حلال را تبدیل به حرام کرد؛ همچنین روزنامهها، مجلات و کتابهایی که منتشر میشد، همه به دست استعمار بود و مطالب بهقدری مبتذل بود که فکر جوانان را مسموم میکرد.[۶۹]
اتهام ارتجاع به اسلام و روحانیت
رژیم پهلوی در سالهای نخست مبارزه، روحانیت متعهد و مسئول را که به مبارزه با آن رژیم برخاسته بود، «ارتجاع سیاه» نامید؛ چنانکه به دنبال تحریم همهپرسی انقلاب سفید از سوی امام خمینی، [۷۰] محمد رضا پهلوی که از بیاعتنایی و بیتوجهی شدید علمای حوزه و مردم قم، [۷۱] بهشدت عصبانی شده بود، در سخنانی تند و اهانتآمیز، روحانیت را افرادی مرتجع و قشری که از هزار سال پیش تاکنون فکرشان تکان نخورده معرفی و اعلام کرد ارتجاع سیاه افرادی نفهم و بدنیتاند[۷۲] و اجتماع بزرگ و تظاهرات مردم تهران را که پس از پخش اطلاعیه امام خمینی در اعتراض و مخالفت با برگزاری همهپرسی تشکیل شده بود[۷۳] «غائله» ای نامید که با تحریک عوامل ارتجاع سیاه انجام گرفته است که مقصودش روحانیت بود.[۷۴]
امام خمینی در واکنش و پاسخ به این اتهام در سخنرانی ۲۶ فروردین ۱۳۴۳ در مسجد اعظم قم با اشاره به اینکه نیروهای رژیم پهلوی علمای اسلام را ارتجاع سیاه و مخالف اصلاحات و مخالف ترقی مملکت معرفی میکنند که میخواهند به قرون وسطی برگردند، اعلام کرد علمای اسلام با این مملکت و با قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها، سیاهروزیها و قتل و غارتهای رژیم پهلوی مخالفاند.[۷۵] ایشان با تاکید بر اینکه نمیشود قوانین الهی و روایات پیغمبر(ص) و ائمه(ع) را ارتجاع سیاه دانست، اظهار داشت خواستههای روحانیت عمل به قوانین اسلام است[۷۶] و روحانیان که خواستشان عمل به قانون اساسی است، مرتجع نیستند، بلکه آنان که دستهجمعی مردم را حبس و تبعید میکنند و سلولهای آنان پر از علما، متدینان، استادان و محترمان است، مرتجعاند.[۷۷]
امام خمینی در سالهای بعد نیز با اشاره به اینکه خواسته علمای مبارز، آزادی مردم و استقلال کشور است و کسی که آزادی و استقلال میخواهد، مترقی است نه مرتجع، اعلام کرد که رژیم پهلوی با تبلیغات سوء و گفتن مسائل اشتباه و خلاف واقع به مردم، تلاش میکند خواستههای روحانیان را ارتجاعی معرفی کند و آنان را متهم کند که میخواهند امور را به هزار و چند صد سال قبل برگردانند.[۷۸] ایشان خاطرنشان میکرد در منطق رژیم پهلوی ملتی که خواهان استقلال و آزادی است، مرتجع است و از نظر آنان تا پیوند با امریکا نباشد و همه چیز کشور زیر سلطه امریکا نباشد، ملت مترقی نیستند! در حالیکه نباید بیگانگان بر مردم حکومت کنند[۷۹] و ارزش حیات به آزادی و استقلال است و حیات زیر سلطه بیگانگان ارزشی ندارد.[۸۰] ایشان با اشاره به اینکه قرآن کریم بهروشنی از سلطه کفار بر مسلمانان نهی کرده است، [۸۱] یادآوری کرد این مسئله در منطق رژیم پهلوی جایی ندارد.[۸۲]
به نظر امام خمینی علت اینکه رژیم پهلوی اسلام و روحانیت را به کهنهپرستی و ارتجاعی بودن متهم میکرد و با صرف مبالغ زیاد و با تبلیغات سوء در روزنامهها، این اتهام را بهشدت تبلیغ میکرد، [۸۳] این بود که اسلام و روحانیت که ریشه در عمق جان مردم داشت، تنها خطر جدی بود که در برابر رژیم پهلوی و اقدامات خلاف آن میایستاد و با آنها مخالفت میکرد.[۸۴] ایشان خاطرنشان کرده است پس از پیروزی انقلاب نیز نیروهای رژیم پهلوی و مخالفان انقلاب برای ضعیفکردن روحانیان که اساس استقلال کشور بود، تلاش میکردند با اتهام ارتجاع به آنان، جوانان را که از عمق جریانها مطلع نبودند، از مسیر اصلی، منحرف و بدبین به روحانیت کنند؛ در حالیکه به کار بردن واژه ارتجاع در مورد طبقه روحانیت که از نادرترین قشرهاییاند که زیر بار شرق و غرب نمیروند، خیانت است و کسانی که روحانیان را مرتجع میدانند، در نهایت راه محمدرضا پهلوی و امریکا را میروند.[۸۵]
محمدرضا پهلوی از یک طرف با تعبیرهایی مانند «دین مبین اسلام» تظاهر به مذهب میکرد و از طرف دیگر دین اسلام را ارتجاعی و روحانیت و علما را مرتجع میشمرد.[۸۶] ایشان با اشاره به اینکه دین اسلام سرمنشا همه آزادیها، همه آزادگیها، همه بزرگیها، همه آقاییها و همه استقلالهاست، از رژیم پهلوی که اسلام و روحانیت را متهم به ارتجاع سیاه میکرد، خواست اگر اسلام را قبول دارد باید مشخص کند که کجای اسلام و احکام اسلام ارتجاع است.[۸۷] ایشان با تاکید بر اینکه علمای اسلام مرتجع و واپسگرا نیستند[۸۸] و مراجع تقلید و علمای اسلام در بالاترین مرتبه تمدناند و از همه مظاهر تمدن استفاده میکنند، [۸۹] تبلیغات رژیم پهلوی را درباره اینکه علما و روحانیان با استفاده از برق و سوارشدن بر هواپیما مخالفاند و میخواهند به قرون وسطی برگردند، تهمت به اسلام و روحانیت دانست.[۹۰]
همچنین در ۱۷/۱۰/۱۳۵۶ به دستور رژیم پهلوی، مقالهای با عنوان «استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات چاپ شد که با اهانت به امام خمینی از روحانیت با عنوان ارتجاع سیاه یاد کرد.[۹۱]
امام خمینی اتهام ارتجاعی بودن به روحانیت در آستانه انقلاب را از تبلیغات کهنه و بیاثر رژیم پهلوی میدانست[۹۲] و از ملت میخواست در برابر اینگونه اتهامات بیاعتنا باشند و با پشتیبانی از روحانیتدین خود را به اسلام ادا کنند.[۹۳] ایشان با اشاره به مبهمبودن واژه ارتجاع در تبلیغات رژیم پهلوی علیه روحانیان و روشننبودن مقصود رژیم، جوانان را از سطحینگری برحذر داشت[۹۴] و تاکید کرد توهین به روحانیان تضعیف آنان با کلمه «ارتجاع» ضربه به استقلال و آزادی است[۹۵].[۹۶]
مفهومشناسی تحجر
تحجر از ریشه «حَجَر» به معنای سنگ است. این واژه وقتی گِل سنگ میشود یا کسی کاری را که خداوند برای او فراخ و حلال قرار داده، بر خود تنگ و حرام میکند، به کار میرود.[۹۷]
تحجّر در اصطلاح به بسته بودن ذهن، تنگنظری و داشتن اندیشه ساکن و راکد گفته میشود.[۹۸] فرد متحجر دارای اندیشه و خصوصیاتی است که پذیرای مسائل و موضوعات فرهنگی و فکری جدید نیست.[۹۹]
تحجر که نوعی بیماری اجتماعی خوانده شدهاست،[۱۰۰] از موانع تعالی و تکامل عقل به حساب میآید و متحجران به استدلال عقلی و منطقی که علیه دیدگاههای آنان وجود دارد، بیتوجهاند.[۱۰۱]
نقطه افراطی مقابل تحجر، اباحیگری قرار دارد که بیاعتقادی و بیدینی است و حد وسط آن عقلگرایی است.[۱۰۲]
امام خمینی در مجموع تحجرگرایی را برداشت ناقص و سطحی از دین، گرایشهای همراه با جهل، جمود، ظاهرگرایی و مقدسمآبی، توجه به ظاهر دیانت و اصالتدادن به آن و غفلت از باطن و اهداف آن و درک صحیح نداشتن از مصالح دینی و اجتماعی و باور نداشتن به نقش زمان و مکان در اجتهاد، دانستهاست.[۱۰۳] ایشان در کنار تحجرگرایی به واژگان مترادف آن همانند قشریگری،[۱۰۴] ظاهربینی،[۱۰۵] مقدسنمایی،[۱۰۶] واپسگرایی[۱۰۷] و جمود[۱۰۸] نیز اشاره کرده است.[۱۰۹]
پیشینه
تحجر و تحجرگرایی قدمتی همزاد تاریخ ادیان و عقاید بشری دارد. مشرکان و منکران به جهت ایستادگی در برابر قیام اصلاحی پیامبران، نخستین متحجران شمرده میشوند.[۱۱۰] تحجر در تاریختفکر و تمدن اسلامی نیز دیده میشود.[۱۱۱]
در صدر اسلام
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و محرومشدن مسلمانان از اهل بیت(ع) که منبع اصیل فهم و درک اسلام بودند، جریانهای بدعتگذار و تحجرگرا در جامعه اسلامی شکل گرفتند.[۱۱۲] کسانی که تدابیر الهی پیامبر(ص) برای اداره جامعه پس از خود را شاهد بودند، اما امامت و رهبری جامعه به دست اهل بیت(ع) را نپذیرفتند، سرنوشت دیگری را برای جامعه رقم زدند. این گروه از مسلمانان اگرچه به ظاهر، اسلام آورده بودند، در ادامه راه از باورهای قبیلهای خود دست برنداشتند و با گرفتارشدن در تحجر فکری، از پذیرش دستور خدای تعالی و پیامبر اکرم(ص) امتناع کردند. با حاکمیت این جریان و جلوگیری از نوشتن حدیث و تفسیر قرآن، زمینه ظهور جریانهای مخالف عقل و تعقل فراهم شد[۱۱۳] و پس از آن خوارج به عنوان نخستین گروه و فرقه جمودآمیز تاریخ اسلام نمود پیدا کرد[۱۱۴].[۱۱۵]
اهل حدیث در اهل سنت
اهل حدیث جریان دیگری است که در عالم اسلام پدید آمد. این گروه بحث عقلی در مسائل اصولی اسلامی را حرام میداند و با علم کلام، منطق و فلسفه مخالف است.[۱۱۶] این فرقه از اهل سنت، باور به جبر در افعال انسان دارد[۱۱۷] و اگرچه اقبالش به احادیث نبوی(ع) است، اجازه هیچگونه تفسیر و تأویل و تحلیل احادیث را نمیدهد و تمسک به ظاهر آیات و روایات را کافی میداند.[۱۱۸].[۱۱۹]
اخباریگری در شیعه
در عالم تشیع نیز جریان اخباریگری حدود چهار قرن پیش به وجود آمد. این جریان اجمالاً منکر حجیت عقل بود و استناد به قرآن را نیز به دلیل اینکه فهم قرآن مخصوص اهل بیت پیامبر(ع) است، انکار میکرد و در میان ادله چهارگانه یعنی عقل، کتاب، سنت و اجماع، تنها سنت را حجت میدانست.[۱۲۰].[۱۲۱]
جریان وهابیت
در دوران معاصر نیز وهابیت که جریانی فکری است که ریشه در پارهای از جریانهای مذهبی صدر اسلام دارد، بسیاری از پدیدههای جدید را حرام میداند.[۱۲۲] گفتنی است جمود و تحجر همواره شعارها و نمودهای ثابت و واحدی ندارد. گاهی در چهره اخباریگری و دورهای با فلسفهستیزی و در دوران معاصر با تمدنستیزی، نمود پیدا کردهاست.[۱۲۳].[۱۲۴]
در ادیان دیگر
در دیگر ادیان نیز گروههایی وجود دارند که در جهت مخالفدین خود حرکت میکنند و مدعی بازگشت به حالت حقیقی و شکل اولیه دین خودند و بر برتری این شکل بر دیگر اَشکال دین خود و دیگر ادیان اصرار میورزند؛ همانند دین مسیحیت که در آن گروههای راستگرای افراطی، معتقدند شیوه تقریرشان از اعتقادات مسیحی، تنها شیوه تبیین درست از این اعتقادات است.[۱۲۵] راستگرایی افراطی، عامل تفرقه و کوتهنگری در زمینه حقایق پیچیده اخلاقی و دینی مسیحیت است و به روشناندیشی و فهم، توجه و اعتنایی ندارد.[۱۲۶].[۱۲۷]
در ایران
اصطلاح تحجر از دهههای پیش از انقلاب اسلامی ایران و به دست سه طیف فکری و سیاسی متضاد، در ادبیات اجتماعی ایران کاربرد یافت.
- طیف نخست، گروههای فکری مخالف دین و روشنفکران غربزده یا شرقزدهای بودند که اصل دین و هر گونه اعتقاد به مبانی دینی و پایبندی به مناسک و سنتهای آن را تحجر میدانستند. کسانی همچون سید احمد کسروی، محمد حسن شریعت سنگلجی و علی اکبر حکمیزاده با خرافه دانستن مناسک و آداب دینی و نقد و رد آموزههای اسلام و تشیع از این طیف شمرده میشوند.[۱۲۸]
- طیف دوم، قدرتهای استبدادی وابسته که روحانیت و مردم مسلمان را مخالف خود میدیدند و باورهای دینی را مانع مقاصد قدرت طلبانه خود میدانستند، آنان را متحجر مینامیدند. رژیم پهلوی صریحاً این تعبیر را برای مذهبیها به کار میبرد و اقدامات رضاشاه پهلوی برای مبارزه با حجاب و دیگر مظاهر دینی، مبارزه با خرافات و تحجر خوانده و توجیه میشد.[۱۲۹] محمدرضا پهلوی نیز برخی احکام دینی را کهنهپرستی میخواند.[۱۳۰]
- در میان این دو گروه، طیف سومی هم بودند که بر اجتهاد نو، تأثیر زمان و مکان و فقه پویا تأکید میکردند؛ زیرا اجتهاد با روند نوآوری همراه است و ابزار آن و همچنین توانایی استنباط حکم شرعی از مصادر قانونگذاری اسلامی است و تمامی زمینههای تفکر اسلامی را که در همه جوانب زندگی دخالت دارد، شامل میشود و اجتهاد را با اهداف شریعت که خود قانون زندگی است، هماهنگ خواهد ساخت.[۱۳۱] در این طیف، مصلحان و علمای روشناندیشی ازجمله امام خمینی وجود دارند که از سر احیای ارزشهای فراموش شده و برای اصلاح اندیشه و رفتار دینی جامعه، نه اصل دین و دینداران را بلکه برداشتهای جامد از دین و خشکهمقدسهای ظاهربین را با این تعبیر نقد میکردند.
از میان عالمان و روشنفکران، ازجمله مرتضی مطهری و سید محمود طالقانی از کسانی بودند که تحجر را پدیدهای شوم که به سبب کجفهمی، التقاط یا تمسک به ظواهر و قالبها با ظاهری دینگرایانه در جوامع و نهادهای دینی شکل میگیرد، تحلیل و نقد میکردند؛ برای نمونه مطهری با نقد عمیق و همهجانبه از جمود و تحجر، در آثار مختلف خود به این موضوع پرداخته[۱۳۲] و دیگران نیز با تحلیلهای نقادانه، تحجر و جنبهها و آثار آن را بررسی کردهاند.[۱۳۳]
امام خمینی نیز در مقاطع مختلف خطر تحجر و تحجرگرایی و انسانهای مقدسمآب را گوشزد کرده[۱۳۴] و از آنان به مخالفانِ اسلام ناب محمدی و مروجانِ اسلام آمریکایی یاد کرده[۱۳۵] و خواستار مقابله با آنان شده است.[۱۳۶]
ماهیت، ویژگیها و خاستگاه
اندیشه و عمل متحجرانه دارای ویژگیها و شاخصهایی است که رفتار و طرز اندیشهورزی این دست از افراد را از دیگران متمایز میسازد. یکی از این ویژگیها خطای شناختی آنان در فکر و اندیشه و ابتلای آنان به ظاهربینی ازجمله در فهم دین و دوری از تعمق است. در کلام و بیان امام خمینی، متحجران افراد کجفکر و کجفهمی وصف میشوند که به ظواهر خشک و بیروح احکام و عبادات ازجمله حج و نماز جمعه بسنده میکنند و عبور از آن را گناهی نابخشودنی میدانند[۱۳۷]؛ برای نمونه آنان معتقدند غیر از مفسران کسی حق استفاده از قرآن را ندارد و همچنین تدبر در آیات قرآن کریم را با تفسیر به رأی که ممنوع است، اشتباه میگیرند.[۱۳۸]
به عقیده امام خمینی، تکیه متحجران بر ظواهر احکام، عبادات، مناسک و مستحبات دین آنان را از محتوا و باطن و احکام اسلام غافل میسازد و تسبیح و ذکر، خلاصه اسلام آنان میشود.[۱۳۹] قشریگری آنان همراه با ضعف تعقل و تفکر است که از اینرو باعث میشود فرد از افق حیوانیت خود فراتر نرود و به مقام انسانیت که همان تدبیرات عقلی است، وارد نشود.[۱۴۰]
تحجر، از سوی دیگر، آمیخته با تنگنظری است و متحجران چنانکه امام خمینی خاطرنشان ساخته با اطلاعات و آگاهی ضعیف و سطحی خود دربارهٔ دین، در خانهها نشسته و به دیگران اشکال و نقد وارد میکنند و به شبهه و تردیدآفرینی میپردازند[۱۴۱]؛ چنانکه تفسیر و برداشت نادرست از برخی آموزههای دینی مانند زهد، توکل، تقوا، تقیه، انتظار و نکوهش دنیا از دیگر ویژگیهای تحجرگرایان است.[۱۴۲]
امام خمینی نمونه این تفسیر غلط را در مفهوم موضوع تقیه میدید. ایشان معتقد بود تقیه برای حفظ اسلام و احکام دینی است[۱۴۳] و اما زمانی که اصول اسلام و قرآن و مذهب در معرض خطر قرار میگیرد، تقیه حرام است[۱۴۴].
همچنین یکی از موارد کجفهمی و تفسیر غلط دربارهٔ مفهوم انتظار است. امام خمینی توجه دادهاست که انتظار به معنای بیتوجهی به شیوع مفاسد و گناهان نیست که برخی از صاحبان این افکار مروجان آناند و به این طریق در صدد فریب مردماند.[۱۴۵]
عوامزدگی نیز با اموری چون خوگرفتن به گذشته، نبود قدرت تمییز میان حق و باطل و بدعت دانستن مسائل جدید همراه است[۱۴۶]؛ برای نمونه، چنانکه امام خمینی یادآور شده است، تحجر باعث شد یاد گرفتن زبان خارجی و مطالعه عرفان و فلسفه، گناه و شرک دانسته شود[۱۴۷]؛ افزون بر آن متحجران با دوری و اجتناب از مظاهر تمدن و فناوریهای جدیدِ فنّاوری در برابر هر گونه نوگرایی مقاومت میکنند.[۱۴۸]
عافیتطلبی و پرهیز از خطر نیز از ویژگیهای دیگر این گروه است.[۱۴۹] امام خمینی بارها از عافیتطلبی و تنپروری مقدسنمایان حوزوی انتقاد کرده[۱۵۰] و کنارهگیری از خلق خدا را از صفات جاهلان زاهدنما شمردهاست.[۱۵۱] ایشان تأکید میکند راحتطلبی و گوشهگیری، مخالف روش ائمه معصوم(ع) است و آن بزرگواران، اهل سازش نبودند و همواره با ستمگران مبارزه میکردند[۱۵۲] و در اسلام چیزی به نام عزلت و گوشهگیری و دخالت نکردن در امور اجتماعی وجود ندارد و این فکری است که از گروههای غیر مسلمان به میان مسلمانان رسوخ کرده است.[۱۵۳] در نگاه ایشان، این دسته از متحجران، مذهب را ابزاری برای کسب و بهرهبرداری مادی خود کردهاند[۱۵۴]؛ چنانکه یکی از ویژگیهای متحجران ابتلا به دورویی، نفاق و دروغ مصلحتی است که گاه شناسایی این گروه را سخت میسازد و آنان از این ناحیه بیشترین صدمات را به اسلام وارد کردهاند[۱۵۵]؛ زیرا پیچیدگی رفتار و گفتارشان، گاه از آنان چهره دلسوز و ظاهرالصلاح و حقبهجانب میسازد.[۱۵۶] از سوی دیگر، امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشاکش جریان سنتی و پویا و در اوج جنگ و حساسیت انتخاباتِ دوره سوم مجلس، بحث اسلام ناب و اسلام آمریکایی را مطرح کرد.[۱۵۷]
ایشان در معرفی اسلام آمریکایی و تحجرگرا چند گروه را همردیف قرار داد که از جمله آنها میتوان به اسلام مقدس مآبها،[۱۵۸] اسلام متحجران،[۱۵۹] اسلام سرمایهداری[۱۶۰] و اسلام سازش[۱۶۱] اشاره کرد.
از سوی سوم در بررسی خاستگاه تحجر از نگاه امام خمینی باید به دو عامل درونی و بیرونی توجه کرد و جهل و ناآگاهی یکی از عوامل درونی افتادن در وادی تحجر و مقدسمآبی است. کاربرد واژگان مقدسمآب، فاقد شعور، بیسواد، احمق، نافهم و سادهلوح[۱۶۲] در سخن ایشان برای متحجران، اشاره به همین عامل است؛ چنانکه غرور، تکبر و خودمحوری فرد باعث میشود او از برگشتن به سوی حقیقت خودداری کند و بر موضع نادرست خود پافشاری کند، به گونهای که خود را حق و مطابق راه درست و دیگران را دچار خطا و اشتباه تصور میکند.[۱۶۳] در شناخت عامل بیرونی میتوان به نفوذ القائات بیگانگان و دشمنان اسلام اشاره کرد که باورهایی نظیر جدا دانستن دین از سیاست، گوشهگیری، زهدگرایی و عافیتطلبی را در جوامع مذهبی و روحانی نفوذ داده و متحجران را از مسیر اسلام ناب منحرف ساختهاست.[۱۶۴].[۱۶۵]
مقابله با تحجرگرایی
اسلام دین تعقل است و در متون اسلامی بهویژه قرآن، به تفکر و تعقل، اهمیت زیادی داده شدهاست؛ به گونهای که بیش از سیصد آیه، همگان را به تعقل و تدبر فراخواندهاند[۱۶۶] و آیات فراوان دیگری تفکر و تعقل نکردن را توبیخ و ملامت کردهاند.﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾[۱۶۷]، ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾[۱۶۸]، ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۶۹]، ﴿وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۷۰]
قرآن ادعاهای خود را با دلایل عقلی همراه کردهاست، از مخالفان نیز برهان و دلیل طلبیده است ﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۱۷۱]؛ بدترین موجودات را جنبندهای معرفی کرده که تعقل نمیورزد﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۷۲] و بارها مشرکانی را که از تفکر و تعقل دوری کرده و بر پیروی تعصبآمیز از گذشتگان خود پافشاری میکردند، نکوهش کرده است.﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۱۷۳]، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۱۷۴]، ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۱۷۵]
پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نیز بر پرهیز از جمود و ظاهرگرایی و توجه به مقتضیات زمان و مکان و شرایط در تغییر احکام تأکید کردهاند.[۱۷۶]
شریعت اسلامی از انعطاف و تحرک لازم برای هماهنگی با تغییرات شرایط و مقتضیات زمان و مکان برخوردار است[۱۷۷] و با وجود چهار عنصر جامعیت، واردکردن عقل به حریم دین، توجه به روح و معنا به جای ظواهر و قراردادن احکام ثابت برای نیازهای ثابت انسان و پیشبینی وضعیت متغیر برای احوال متغیر او، قابلیت جاویدماندن دارد.[۱۷۸]
اسلام با جمود و جهالت مخالف است و از این ناحیه نیز در معرض خطر و تهدید قرار دارد؛ زیرا جمود و خشکمغزیها و علاقه نشاندادن به شعائر خرافی قدیمی، بهانه به دست جاهلان میدهد تا اسلام را مخالف پیشرفت بشمارند.[۱۷۹]
امام خمینی نیز همواره با دفاع عقلانی و مستدل از اسلام و عقاید شیعه، به مقابله با تحجرگرایی میرفت و همزمان با مبارزات سیاسی خود در دهه چهل و پنجاه و نیز دوران رهبری در جمهوری اسلامی با عقاید انحرافی و تحجرگرایانه ازجمله جدایی دین از سیاست به مقابله پرداخت.[۱۸۰]
دقت در آثار علمی ایشان نشان میدهد دو گروه از متحجران مخاطب ایشان قرار میگرفتند. نخستین گروه با تعلقات و تفکرات متصلب سلفی-وهابی است که ایشان در کتاب کشف اسرار با دفاع از دیانت عقلانیِ اسلام به مقابله علمی و فکری با این جریان و شبهات آنان علیه مذهب شیعه پرداخت.[۱۸۱] ایشان مراکز وهابیت در جهان را مروج اسلام مقدسنماهای فاقد عقلانیت و مؤید اسلام آمریکایی میدانست که هیچگاه در برابر ظلم و ستم قدرتهای بزرگ ایستادگی و مقابله نمیکنند و مسیر اسارت و سازش را دنبال میکنند.[۱۸۲]
دومین جریان، متعلق به برخی متحجران حوزوی است که امام خمینی از این جماعت با عنوان «مقدسنما» نام میبرد که در کنار تبلیغات بیگانگان و سیاستهای دولتهای خائن، مانع نزدیکی و شناختِ مردم از اسلام واقعی بوده و مردم را از هر گونه اصلاح اجتماع بازداشتهاند.[۱۸۳] ایشان معتقد بود این گروه که ریشه در حوزههای علمیه شیعه داشتند، درکی از مصالح و مفاسد جامعه ندارند و برداشتهای نادرست خود را به نام اسلام در جامعه رواج میدهند و به اسلام لطمه میزنند.[۱۸۴] این متحجران در برابر نهضت اسلامی مردم ایران در زمان پهلوی نیز به شیوههای مختلف خود را نشان دادند و مصیبتها و رنجهای فراوانی در این مسیر بر ایشان و نهضت تحمیل کردند.[۱۸۵] آنان نه تنها در امور سیاسی و مبارزاتی شرکت نمیکردند، بلکه با انواع بهانهها و طرح شعارهای انحرافی «مانند شاه شیعه» است، «دین از سیاست جداست» و «تشکیل حکومت پیش از ظهور امام زمان(ع) حرام است»، به کارشکنی در نهضت میپرداختند. آنان معتقد بودند شاه سایه خداست، با گوشت و پوست نمیتوان در برابر توپ و تانک ایستاد و مسلمانان مکلف به مبارزه و جهاد نیستند و در واقع این عده در تلاش بودند حوزههای علمیه را به کلیساهای قرون وسطایی تبدیل کنند.[۱۸۶]
امام خمینی با یکی دانستن تفکر مقدسمآبان روحانینما با خوارجِ زمان امیرالمؤمنین علی(ع) آنان را ادامهدهندگان تفکر خوارج میدانست و معتقد بود پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و تنها شیوه مقدسمآبی و دینفروشی تغییر کردهاست.[۱۸۷] ایشان خطر تحجرگرایان حوزوی را مهم ارزیابی میکرد و آنان را مارهای خوش خط و خال، دشمن اسلام ناب محمدی، مروج اسلام آمریکایی و دشمن پیامبر اسلام(ص) معرفی و حوزویان را به هوشیاری در برابر آنان دعوت کردهاست[۱۸۸].
امام خمینی در عین حال از روحانیت اصیل شیعه که همواره بر محور عقل حرکت و در بالاترین درجه تمدن بوده، دفاع میکرد[۱۸۹] و علت مخالفت و برخورد احتیاطآمیز علما و روحانیان با برخی از مظاهر تمدن در گذشته را نه ذهنیت بسته و تفکرات تحجرآمیز، بلکه ترس روحانیت اصیل از نفوذ بیگانگان و گسترش فرهنگ مبتذل غربی میدانست[۱۹۰].[۱۹۱]
پیامدهای تحجرگرایی
اندیشهها و روشهای متحجرانه، پیامدهای بسیار مخرب و منفی برای حکومت و جامعه اسلامی در پی دارد که از آن جمله میتوان به تحریف دین، ارائه چهره خشن از اسلام، ترویج تفکر جدایی دین از سیاست، تفرقه اجتماعی و رکود فکری نام برد.[۱۹۲] از نگاه امام خمینی جمود و تحجر مانع سعادت و تعالی روحی و جسمی میشود[۱۹۳]؛ در عین حال بیشترین خطر تحجرگرایی متوجه اسلام و انقلاب اسلامی است. امام خمینی معتقد بود متحجران با چهره نفاق، حق بهجانب و طرفدار ولایت، تیشه به ریشه اسلام و انقلاب میزنند؛ بنابراین خطر آنان باید جدی گرفته شود.[۱۹۴] به تعبیر ایشان، تصویر و برداشت متحجران از دین اسلام تصویری غریب و ناآشنا است که میتواند به تحریف اسلام اصیل منجر شود.[۱۹۵] ایشان معتقد بود توجه صِرف متحجران به عبادیات اسلام و بیتوجهی کامل به مسائل اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و تدبیر جامعه که بیش از ۹۹ درصد احکام اسلام را تشکیل میدهد، منجر به ضربهخوردن اسلام[۱۹۶] و برداشت متحجرانه از دین موجب نفی کامل تمدن جدید و سوقدادن مردم به زندگی بدوی میشود.[۱۹۷]
در نگاه امام خمینی یکی دیگر از مشکلات اساسی که این نوع رویکرد برای اسلام اصیل ایجاد کردهاست، توجه نداشتن به نقش زمان و مکان در اجتهاد یا انکار آن و ثابت دانستن حکم دین برای موضوعات مشابه در زمانها و شرایط مختلف است که مانع ایفای نقش بایسته فقاهت و تجلی پویایی آن در حل مشکلات جامعه میشود [۱۹۸].
از نگاه امام خمینی، سازشکاری و کنار آمدن با حکومت ظلم از پیامدهای تفکر متحجرانِ مقدسمآب است که قیام علیه ظلم را بدون تجهیزات، مخالف عقل تعبیر میکنند و صلح با ستمگران و آمریکای جهانخوار را لازمه عقل و شرع میدانند. به اعتقاد ایشان چنین رویکردی موجب تن دادن به فساد و ظلم و حمایت از طاغوت میشود[۱۹۹]؛ چنانکه اعتقاد به جدایی دین از سیاست و مدیریت جامعه با آموزههای اسلام را مساوی با دور شدن از خدای تعالی و روش پیامبران(ص) دانستن و دخالت دین در حکومت و سیاست را فسق و گناه نابخشودنی شمردن از پیامدهای این نوع رویکرد به دین است.[۲۰۰] در چنین باوری غرق شدن و محصور ماندن فقیه در احکام فردی و عبادی یک نوع فضیلت بهشمار میرود.[۲۰۱].[۲۰۲]
راههای مقابله با تحجرگرایی
در نگاه امام خمینی رویارویی و برخورد با خطرهای رویکردهای تحجرآمیز، بسیار مشکل و پیچیدهاست[۲۰۳]؛ زیرا متحجران با ادعای خدمت به اسلام و گرفتن تسبیح و ظاهر مقدسمآبی، سرسختانه در برابر اسلام ایستادهاند.[۲۰۴] از آنجا که متحجران به فراخور زمان با شیوههای مختلف و نقابهای عوامفریبانه ظاهر میشوند،[۲۰۵] هوشیاری و بیداریِ حوزویان در مورد رفتار آنان لازم است.[۲۰۶]
از نگاه ایشان نخست باید تحجر را شناخت؛ زیرا با استفاده از چراغ علم و تقوا میتوان ظلمت انحرافات، تحجرها و مقدسمآبی را از اسلام زدود[۲۰۷] و شناخت اهل تحقیق، روحانیت و دانشگاهیان، از اسلام اصیل، دین را از شر جاهلان زاهدنما و بیتقوا نجات میدهد[۲۰۸]؛ زیرا مرز میان اسلام ناب محمدی و اسلام مقدسنماهای متحجر کاملاً عیان و مشخص نیست و روشنساختن این مهم به کوشش جوانان دانشگاهی و روحانیت میتواند راهگشا باشد.[۲۰۹]
از سوی دیگر، امام خمینی معتقد بود اِحاطه بر مسائل زمان و مکان یعنی دو عنصر تعیینکننده در اجتهاد احکام دین، ضرورتی علمی است که فقه اسلام را از رکود و تحجر دور میسازد و آن را در برخورد با مسائل جدید پویا و کارآمد میسازد.[۲۱۰] ایشان از روحانیان انقلابی میخواست اجازه چیرگی و حاکمیت فکری روحانینماها و متحجران بر حوزههای علمیه و پیشروی آنان تا حد مرجعیت را ندهند[۲۱۱]؛ همچنین ایشان خاطرنشان میکرد با معرفی زهد واقعی که در اسلام ناب محمدی قرار دارد، میتوان اسلام را از چهره ریا و زنگارهای تقدسمآبی منزه و دور نگه داشت و آن را بهدرستی به مردم معرفی کرد[۲۱۲] و البته در همه امور همواره باید مصالح اسلامی را در نظر گرفت.[۲۱۳].[۲۱۴]
منابع
پانویس
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۱/۲۲۵-۲۲۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۸/۱۱۴؛ معین، ۱/۱۹۰.
- ↑ طلوعی، فرهنگ جامع علوم سیاسی، ۱۲۸؛ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶.
- ↑ علی بابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۷؛ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۱۴.
- ↑ اسفندیاری، جمود و خمود، ۵۳.
- ↑ خداپرستی، فرهنگ جامع، ۲۴.
- ↑ طلوعی، فرهنگ جامع علوم سیاسی، ۱۲۸؛ علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۷.
- ↑ پاشایی، فرهنگ جامع، ۶۲.
- ↑ علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۱۷؛ آقابخشی و افشاریراد، فرهنگ علوم سیاسی، ۵۶۹.
- ↑ فارسی، انقلاب تکاملی، ۴۰۰-۴۰۳.
- ↑ فارسی، انقلاب تکاملی، ۴۰۶-۴۰۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۳۶۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۸ و ۲۹۴-۲۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۷۶؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۷.
- ↑ حجر، ۱۱؛ انبیاء، ۲.
- ↑ اعراف، ۷۰؛ هود، ۶۲.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶-۷۷.
- ↑ مفید، الارشاد، ۱/۱۷۴-۱۷۷؛ عسکری، معالم المدرستین، ۱/۴۹۰-۴۹۶.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱۵۰، ۲۰۶-۲۰۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶-۷۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷.
- ↑ زمانی، اسلام و تمدن جدید، ۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۳/۱۹-۲۳.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ۷-۸.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۶.
- ↑ «و چون آیات ما بر آنان خوانده میشد میگفتند: شنیدیم و اگر میخواستیم مانند آن میگفتیم؛ این (آیات) جز افسانههای پیشینیان نیست» سوره انفال، آیه ۳۱.
- ↑ «و کافران درباره مؤمنان گفتند: اگر آن (ایمان به قرآن) خیر میبود آنان در آن بر ما پیشی نمیگرفتند و چون با آن (قرآن) رهیاب نشدهاند خواهند گفت که این دروغی دیرین است» سوره احقاف، آیه ۱۱.
- ↑ «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش میدهند در حالی که بر دلهایشان پوششهایی افکندهایم تا درنیابند و در گوشهایشان سنگینییی (نهادهایم) و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگوی» سوره انعام، آیه ۲۵.
- ↑ «آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را میجویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه ۵۰.
- ↑ «و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ میگویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان میآوریم؛ و جز آن را انکار میکنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست میشمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را میکشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.
- ↑ «و جز به کسی که از دین شما پیروی کند اعتماد نکنید، بگو: بیگمان رهنمود، رهنمود خداوند است تا کسی نپندارد که به کسی مانند آنچه به شما دادهاند میدهند یا بتوانند با شما نزد پروردگارتان چون و چرا کنند، بگو: به راستی بخشش در دست خداوند است، به هر که خواهد میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره آل عمران، آیه ۷۳.
- ↑ «یا میگویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهییی را که از خداوند نزد اوست پنهان میدارد؟ و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۰.
- ↑ «از تو درباره زنان نظر میخواهند، بگو خداوند برای شما درباره آنان و (نیز درباره) آنچه برای شما در این کتاب خوانده میشود نظر میدهد (از جمله) درباره دختران یتیمی که مقرّری ایشان را نمیپردازید و به ازدواج با آنها رغبت دارید و (نیز) درباره کودکان ناتوان شمرده شده (که حقوق آنان را بپردازید) و اینکه برای یتیمان به دادگری برخیزید و هر خیری انجام دهید خداوند به آن داناست» سوره نساء، آیه ۱۲۷.
- ↑ «و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
- ↑ «ای مؤمنان! اگر از کافران پیروی کنید شما را به (باورهای) گذشتهتان (در جاهلیت) باز میگردانند و از زیانکاران میگردید» سوره آل عمران، آیه ۱۴۹.
- ↑ «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.
- ↑ «از تو درباره جنگ در ماه حرام میپرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگتر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگتر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ میکنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
- ↑ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۴/۳۷ و ۵/۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ «و بدینگونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافتهایم و آثار آنان را پی میگیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.
- ↑ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید میگویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید میگویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافتهایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمیدانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴.
- ↑ «گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافتهایم» سوره انبیاء، آیه ۵۳.
- ↑ ابنماجه، سنن، ۲/۱۳۰۰.
- ↑ فارسی، فرهنگ واژهها، ۷۷-۷۸.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ۷-۸.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۴-۱۴۵.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۴-۱۴۵.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۲۱۰ و ۱۱/۵۱۲-۵۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۳۵-۳۳۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۳۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۸۰-۳۸۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۰۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۱۱ و ۴۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۴۹۰-۴۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۰۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۷۲-۱۷۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۱۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۶۹، ۲۹۹-۳۰۰ و ۱۰/۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۳۵-۱۳۷.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۲۸۷-۲۸۸.
- ↑ روحانی، ۱/۲۹۰-۲۹۱؛ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۲/۱۲-۱۶ و ۱۸-۱۹.
- ↑ روحانی، نهضت امام خمینی، ۱/۲۶۲.
- ↑ فوزی، مذهب و مدرنیزاسیون در ایران، ۲۴۲-۲۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۸-۲۸۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۱۱ و ۴۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۹۰ و ۱۱/۵۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۱۹ و ۷/۴۱۹.
- ↑ نساء، ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۹۰ و ۴۲۶؛ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۱-۷۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۹۲ و ۱۰/۴۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۹۴؛ ۱۰/۴۷۶ و ۱۲/۲۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۴۲۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶-۲۸۷ و ۲۹۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۰۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۶-۲۸۷ و ۲۹۴.
- ↑ اطلاعات، روزنامه، ۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۳۹۵ و ۴۱۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۹.
- ↑ غلامی، محمد، مقاله «ارتجاع»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص ۵۹۵ - ۶۰۱.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۶/۲۴۹–۲۵۰؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۵۶۵۹
- ↑ اسفند یاری، خمود و جمود، ۶۵
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۳/۱۶۳۰
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۶/۶۰۷
- ↑ نظرپور، عقل و تعقل، ۲۹–۳۰
- ↑ اسفندیاری، خمود و جمود، ۱۰۳–۱۰۴
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۱–۲۲؛ ۱۱/۲۱۶؛ ۱۹/۲۰ و ۲۱/۱۳–۱۴
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۱
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۳۲۳
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۵۲۹ و ۲۱/۲۸۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۴۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ شیرخانی و رجائینژاد، تحجر و تحجرگرایی، ۶۱–۶۲
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ نظرپور، عقل و تعقل، ۵۴
- ↑ رجائینژاد، تحجر و تحجرگرایی در منظومه فکری امام خمینی، ۴–۵
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۸۸
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، تحجر (مقاله)|مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۶۵
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱/۴۳
- ↑ عزیزی، مبانی و تاریخ تحول اجتهاد، ۱۸۷–۲۰۱
- ↑ راضیه مهرابی کوشکی|مهرابی کوشکی، راضیه، تحجر (مقاله)|مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۱۶۹
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ نظرپور، عقل و تعقل، ۵۷
- ↑ اسفندیاری، خمود و جمود، ۱۰۴
- ↑ راضیه مهرابی کوشکی|مهرابی کوشکی، راضیه، تحجر (مقاله)|مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ مونتگمری وات، حقیقت دینی، ۱۱۴
- ↑ مونتگمری وات، حقیقت دینی، ۱۱۴
- ↑ راضیه مهرابی کوشکی|مهرابی کوشکی، راضیه، تحجر (مقاله)|مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، ۶۲۵–۶۲۶
- ↑ امینی، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ۲۲۴ و ۲۴۱
- ↑ پهلوی، پاسخ به تاریخ، ۲۳۴
- ↑ تسخیری، اجتهاد نوین، ۱۳–۱۴
- ↑ ذوعلم، ضد اصلاحات و تحجر، ۲۹۲–۳۱۰
- ↑ بازرگان، انتظارات مردم از مراجع، ۱۰۸–۱۱۳
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۵۲۹ و ۲۱/۲۸۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۰
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۱ و ۲۱/۷۶
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۹۹
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۶؛ ۱۱/۲۳۴ و ۱۴/۵۲۰
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۸۷
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۲۰ و ۲۰/۳۱۵
- ↑ اسفندیاری، خمود و جمود، ۵۲–۵۳
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۷
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۷۸ و ۸/۱۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۵۳۴ و ۲۱/۱۳–۱۵
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۴۹۸–۴۹۹
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۷۲–۷۳ و ۲۱/۲۷۹
- ↑ رجائینژاد، تحجر و تحجرگرایی در منظومه فکری امام خمینی، ۶۷
- ↑ اسفندیاری، خمود و جمود، ۵۴
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۴–۱۴۵؛ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۰–۲۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۲۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۳۱۵
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۴۴
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۴۵
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۲، ۲۷۹ و ۲۸۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۸۷
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۷ و ۲۱/۲۸۱؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۳۸ و ۱۴۳–۱۴۴
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۵/۲۵۵
- ↑ «آیا مردم را به نیکی فرا میخوانید و خود را از یاد میبرید با آنکه کتاب (خداوند) را میخوانید؟ آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.
- ↑ «و زندگی دنیا جز بازیچه و سرگرمی نیست و بیگمان برای کسانی که پرهیزگاری میورزند سرای واپسین نیکوتر است؛ آیا نمیاندیشید؟» سوره انعام، آیه ۳۲.
- ↑ «بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهام؛ جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمیاندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ «و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمیورزند برقرار میدارد» سوره یونس، آیه ۱۰۰.
- ↑ «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمیآید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست میگویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
- ↑ «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
- ↑ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید میگویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
- ↑ «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید میگویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافتهایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمیدانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴.
- ↑ «و چون به آنان گویند: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، میگویند: خیر، ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتّی اگر شیطان آنان را به عذاب آتش (دوزخ) فرا میخواند؟» سوره لقمان، آیه ۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، ح، ۱۷، ۵۰۳؛ کلینی، الکافی، ۵/۶۵
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۱۷۸
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۳/۱۹۰
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۹/۱۱۲
- ↑ نظرپور، عقل و تعقل، ۵۰
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۸۰ و ۱۲۰
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۳۷
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۴۴–۱۴۵
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸–۲۸۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸–۲۸۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷–۲۷۸
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۰۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ نظرپور، عقل و تعقل، ۵۸–۶۲؛ صبحی، نقش تحجر در زوال دولت دینی، ۷۶–۸۸
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۸۷ و ۲۷۸
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۱ و ۶۸
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۱–۱۲
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۰–۱۵۱ و ۲۸۹
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۸۷ و ۲۱/۲۸۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۵
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۲۳۴
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۰
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۱ و ۲۷۷–۲۷۸
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۳۷
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۹۳
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۰–۱۲۱
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۹
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۷
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۴۳
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۹/۶۶–۶۷
- ↑ مهرابی کوشکی، راضیه، مقاله «تحجر»، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۲۷۲ – ۲۷۹.