بحث:امام حسین در تاریخ اسلامی
تاریخ ولادت امام حسین(ع)
در تاریخ ولادت آن حضرت بین مورخان شیعه و سنی اختلاف نظر است؛ اما مشهور علمای شیعه و برخی علمای اهل سنت، ولادت آن حضرت را سوم شعبان و به قول شیخ مفید و ابوالفرج اصفهانی پنجم شعبان سال چهارم هجری قمری در مدینه میدانند و شهادت آن حضرت را در سال ۶۱ ه.ق ذکر کردهاند که حضرت در هنگام شهادت ۵۷ سال و چند ماه داشتهاند[۱].
برخی هم ولادت آن حضرت را در سال سوم هجری ذکر کردهاند؛ کلینی در این باره مینویسد: «حسین بن علی(ع) در سال سوم هجری به دنیا آمد»[۲].
شیخ طوسی نیز مینویسد: «ولادت حسین بن علی(ع) در مدینه آخر ربیع الاول به سال سوم هجری است»[۳]
طبق قول دوم، عمر با برکت آن حضرت(ع) به هنگام شهادت ۵۸ بوده است.[۴]
رؤیای صادقه أم الفضل
لبابه[۵] که به کنیهاش «ام الفضل» معروف است؛ همسر عباس بن عبدالمطلب، دختر حارث هلالیه و خواهر میمونه همسر رسول خدا میگوید: شبی قبل از تولد حسین(ع) در خواب دیدم که قطعهای از بدن رسول الله(ص) را جدا نمودند و در دامانم گذاشتند! چون از خواب پریدم بسیار نگران شدم. برای اطلاع از تعبیر آن، نزد رسول خدا(ص) رفتم و رؤیای خود را به آن حضرت اطلاع دادم، پیامبر خدا(ص) فرمود: «چه رؤیای خوبی است! به زودی پسری از فاطمه متولد خواهد شد که در دامان تو بزرگ خواهد شد»[۶]
دیری نپایید که از فاطمه زهرا پسری متولد شد و همانگونه که پیامبر(ص) خبر داده بود تربیت او را عهدهدار شدم[۷].[۸]
حسین(ع) در منظر قرآن
به اتفاق راویان حدیث و مورخان امامیه، حضرت حسین بن علی(ع) سومین پیشوای شیعیان و سرور جوانان اهل بهشت و یکی از دو اختر تابناکی است که تداوم نسل پیامبر از وجود اوست و این شرافت و بزرگی که امامان معصوم(ع) از نسل او به دنیا آمدهاند را داراست و در قرآن کریم و روایات اسلامی، به شخصیت والای او تصریح و یا اشاره شده است.
در آیاتی از قرآن کریم، حسین(ع) و دیگر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و در بعضی موارد با جد بزرگوارش رسول گرامی اسلام(ص) مورد عنایت و توجه قرار گرفتهاند و به مقام و منزلت آنان تأکید شده است. در این جا به چند نمونه آن اشاره میکنیم:
١. حسین(ع) یکی از چهار نور مقدسی است که رسول خدا(ص) به اتفاق او و برادرش حسن، و حضرت علی و فاطمه با مسیحیان نجران مباهله کرد و در آیه مباهله، امام حسن و امام حسین(ع) به عنوان فرزندان رسول خدا مطرح شدهاند؛ چنانکه در آیه شریفه ذیل آمده است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۹].
به اسناد مختلف از شیعه و سنی این آیه شریفه در شأن اهل بیت رسول گرامی اسلام نقل شده است و به تصریح آنان منظور از کلمه ﴿أَبْنَاءَ﴾، در این آیه، بیتردید وجود مقدس، امام حسین و برادرش امام حسن(ع) و منظور از کلمه ﴿نِسَاءَنَا﴾، فاطمه زهرا(س) و از کلمه ﴿أَنْفُسَنَا﴾، علی بن ابی طالب است.
در این رخداد مهم تاریخی به صراحت مییابیم جمعی که همراه با پیامبر(ص) برای مباهله آمدهاند، برترین انسانهای روی زمین و محبوبترین آنان در پیشگاه خداوند میباشند. به همین دلیل، پیامبر اکرم(ص) به اتفاق آنان مباهله انجام داد و کشیشان نجران نیز به این واقعیت اذعان نمودند و گفتند: «ما امروز با چهرههایی روبه رو هستیم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جا برکند، این کار عملی خواهد شد»[۱۰].
۲. در قرآن کریم به عصمت و طهارت هیچ یک از مسلمانان اشاره نشده، جز خصوص پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت ایشان که به صراحت بر عصمت و پاکی آنان تصریح شده است. این آیه شریفه به این حقیقت، صراحت دارد: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۱].
و طبق روایات متواتره از طرق شیعه و سنی این آیه شریفه در شأن و منزلت حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) نازل شده و این مقام دوری از پلیدی و آراسته به طهارت و پاکیزگی که همان مقام عصمت و طهارت است، مختص به این خاندان از جمله حضرت امام حسین(ع) میباشد. و هیچ کس غیر این خاندان از آن بهرهای ندارند[۱۲].
٣. یکی دیگر از آیاتی که به عظمت و والا مقامی اهل بیت(ع) از جمله حضرت حسین(ع) تصریح دارد، آیه مودت و دوستی است: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۳].
بی تردید اهمیت دوستی و محبت آنان، ضامن نجات و رهایی از تاریکی و جهالتهای انسانی و رسیدن به قله سعادت و کمال است.
در روایاتی که در ذیل این آیه شریفه از شیعه و سنی وارد شده مراد از نزدیکان پیامبر(ص) که فرمان به دوستی و محبت آنان داده شده، علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) میباشند.
۴. از دیگر مواردی که در قرآن کریم به اخلاص در اطاعت و عبادت خاندان پیامبر(ص) و پاداش بزرگ معنوی برای آنان در بهشت یادآور شده و نیز به علل واسباب این مقام و فضیلت پرداخته است، آیاتی از سوره مبارکه دهر است. ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا * وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا﴾[۱۴].
طبق نظر بیشتر مفسران و راویان حدیث، این سوره مبارکه، پس از بهبودی حسن و حسین(ع) از بیماری نازل شده است؛ زیرا امیرمؤمنان(ع) فاطمه زهرا(ع) هنگامی که حسن و حسین بیمار شدند، نذر کردند که به شکرانه بهبودی این دو ریحانه رسول خدا، سه روز، روزه بگیرند. پس از بهبودی حسنین، تمام خانواده از جمله خود امام حسن و امام حسین(ع) و روزه گرفتند و به نذر وفا کردند و در موقع افطار، در هر سه روز، غذای خود را بخشیدند: یک روز به مسکین؛ روز دوم به یتیم و روز سوم به اسیر دادند و با آب افطار کردند. سپس خداوند این آیات را در شأن ایشان نازل کرد.[۱۵]
حسین(ع) از نگاه رسول خدا(ص) و اصحاب
علاقه و محبت افراد به یکدیگر با انگیزههای متفاوت، صورت میگیرد: گاهی منشأ محبت و علاقه، خواستههای نفسانی است و زمانی بر اساس فامیلی و نزدیکی خانوادگی است؛ ولی گاهی علاقه و محبت از یک رابطه الهی و معنوی سرچشمه میگیرد و این نوع علاقه ومحبت، جزء برترین و بادوامترین رابطهها به شمار میآید که هرگز به سردی نمیگراید؛ چون براساس احساس مسئولیت و انجام وطیفه شکل گرفته است. بیتردید علاقه رسول خدا(ص) به امام حسن و امام حسین و نیز به فاطمه زهرا(ع) و امیر مؤمنان(ع) اگرچه بر اساس قرابت و نزدیکی بوده، اما در حقیقت مبتنی بر احساس مسئولیت بوده است؛ زیرا پیامبر فرزند و دامادهای دیرگ داشتند؛ اما درباره محبت به آنان یا چیزی نفرموده یا در حد اختصار فرموده است؛ ولی درباره این چهار نور پاک، بسیار سفارش کردهاند که به اجمال بدان میپردازیم. با این توضیح که رسول خدا(ص) با اظهار علاقه به این بزرگواران خواستهاند امت اسلامی را به الگو بودن و درس آموزی از ایشان توجه دهند:
- رسول خدا(ص) فرمودند: «حسین و حسین دو سید و آقای جوانان اهل بهشتند» [۱۶].
- رسول خدا(ص) فرمود: «حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوستدار کسی که حسین را دوست دارد؛ حسین سبطی از اسباط است»[۱۷].
- رسول خدا فرمود: «کسی که حسن و حسین را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و کسی که بغض و کینه آنها را داشته باشد با من بغض و کینه دارد»[۱۸]؛
- از عمر بن خطاب روایت شده که گفت: دیدم حسن و حسین بر شانه پیامبر(ص) سوارند به آنها گفتم: پیامبر، خوب مرکبی است برای شما! رسول خدا(ص) فرمود: «آن دو خوب سوارانی هستند»[۱۹].
- ابوهریره میگوید: من با دو چشمانم دیدم و با دو گوش خود شنیدم که رسول خدا(ص) دست حسین را گرفته بود و پاهای او روی پاهای پیامبر بود و حضرت به او میگفت: بالا بیا! و کودک بالا آمد تا پای خود را روی سینه پیامبر گذاشت؛ بعد حضرت به او فرمود: دهانت را باز کن! به بعد بر او بوسه زد و سپس فرمود:خدایا او را دوست بدار همچنان که من او را دوست میدارم[۲۰]؛
- روزی پیامبر خدا نشسته بودند، حسن و حسین وارد شدند. وقتی حضرت آنها را دید به پا خاست و قبل از آنکه نزدش آیند، خود به سمت آنها پیش رفت و آن دو را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: «بهترین مرکب، مرکب شما و بهترین سواران، شما دو تن میباشید، و پدرتان از شما برتر است»[۲۱].
- به دلیل این که حسن و حسین مورد عنایت رسول خدا(ص) قرار داشتند اصحاب رسول خدا(ص) نیز برای آن دو بزرگوار احترام خاصی قائل بودند. در یکی از روزها ابن عباس برای حسن و حسین رکاب گرفت و آن دو بر دوش او سوار شدند؛ سپس جامهشان را بر بدنشان منظم کردند، شخصی به نام مدرک بن ابی زیاد که شاهد این منظره بود با عتاب به ابن عباس گفت: تو از این دو بزرگتری، چرا رکاب برایشان گرفتی. ابنعباس گفت: ای نادان! نمیدانی این دو کیستند! این دو پسران پیامبرند و آیا این لطف خدا به من نیست که رکابشان را بگیرم و جامهشان را منظم کنم![۲۲]؛
- مردی از عبدالله بن عمرو پرسید اگر در لباسی خون پشه یافت شود آیا میشود با آن لباس نماز خواند؟ عبدالله از محل سکونت او پرسید او جواب داد من ساکن عراق هستم! عبدالله، گفت: این مرد را بنگرید! مسئله خون پشه را از من میپرسید در حالی که فرزند رسول خدا را کشتند و خون او را بر زمین ریختند از خون او نمیپرسد! من از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: حسن و حسین دو گل خوشبوی دنیای من هستند[۲۳].
- پس از شهادت امام حسین(ع) هنگامی که سر مبارک آن حضرت مقابل ابن زیاد (و به قول ابن ابی الحدید مقابل یزید بن معاویه) قرار گرفت او قصد کرد با چوب دستی خود بر لبهای مبارک آن حضرت بزند که زید بن ارقم، صحابی پیامبر(ص) لب به اعتراض گشود و گفت: دست از این کار بردار:به خدایی که جز او معبودی نیست سوگند! که با چشم خود لبهای پیامبر خدا را دیدم که بر لبهای او گذاشته بود و میبوسید[۲۴] سپس زید بن ارقم گریه کرد و دیگر چیزی نگفت. ابن زیاد (و به قولی یزید) ناراحت شد و گفت: اگر تو پیرو خرفت نبودی تو را گردن میزدم! زید که سخت ناراحت شده بود از قصر خارج شد و گفت: ای مردم عرب! از امروز شما همه به بندگی و غلامی درآمدید؛ زیرا حسین پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه (به قولی پسر معاویه) را امیر خود کردید تا نیکان شما را بکشد و بدان شما را نگاه دارد[۲۵]. و در برخی از منابع این داستان را از مجلس یزید نقل کردهاند و گفته، کسی که اعتراض کرد، ابوبرزه سلمی بوده است، او به یزید گفت: ای یزید! بر دندانهای حسین چوب میزنی. چوب تو بر همان جایی میخورد که من بارها دیدم رسول خدا(ص) آنجا را غرقه در بوسه میکرد. ای یزید! فردا در حالی به قیامتوار میشوی که شفیع تو ابن زیاد خواهد بود؛ ولی شفیع حسین، محمد رسول الله است[۲۶].
- ابن حجر عسقلانی از عیزار بن حریث نقل میکند که: «من و عبدالله پسر عمروعاص در سایه دیوار کعبه نشسته بودیم که دیدیم حسین بن علی از دور میآید. عبدالله گفت: این شخص (حسین بن علی(ع))، امروز محبوبترین فرد در روی زمین، نزد آسمانیان است[۲۷].[۲۸]
پیشگویی شهادت حسین(ع)
ابن سعد و طبرانی از عایشه نقل کردهاند که رسول خدا(ص) فرمود: «جبرئیل به من خبر داد که پسرم حسین بعد از من در سرزمین طف (کربلا) کشته میشود و این خاک را برایم آورد و خبر داد که مضجع و محل دفن او در آن جاست» [۲۹].
در اصول کافی از ابی خدیجه از امام صادق(ع) روایت میکند که حضرت فرمود: هنگامی که فاطمه(ع) به حسین حامله شد، جبرئیل خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: «فاطمه به زودی پسری به دنیا میآورد که امت تو بعد از تو او را به قتل میرسانند»[۳۰].
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «رسول خدا(ص) در حجره ام سلمه بود، به او فرمود: کسی به دیدن من نیاید! در این موقع حسین(ع) که کودک خردسالی بود، وارد شد، امسلمه نتوانست از ورود او جلوگیری کند و حسین داخل حجره رسول خدا(ص) شد. امسلمه میگوید: من به دنبال حسین، وارد حجره شدم، دیدم حسین روی سینه پیامبر است و رسول خدا(ص) میگرید و در دستش چیزی بود که زیر و رو میکرد؛
سپس فرمود: «ای ام سلمه! این جبرئیل امین است که به من خبر میدهد که حسین کشته خواهد شد، و این تربتی است که او در آن کشته میشود، این تربت را نزد خود نگهداری هرگاه دیدی که این تربت به خون تبدیل شد حبیبم حسین را در آن سرزمین کشتهاند»[۳۱].
ام سلمه عرض کرد: ای رسول خدا(ص) از خدا بخواهید تا کشته شدن را از او دور کند؟
پیامبر فرمود: «من از خدا خواستم، ولی به من وحی شد که برای او درجهای است که هیچ کس از آفریدگان به آن درجه نخواهند رسید و برای او شیعیانی است که آنها شفاعت میکنند، و شفاعتشان مورد قبول واقع میشود، و مهدی از فرزندان اوست»[۳۲]
سپس فرمود: «پس خوشا به حال کسی که از دوستان حسین و شیعه او باشد! و به خدا سوگند! شیعیان او در روز قیامت رستگار خواهند بود»[۳۳].
یعقوبی در تاریخ خود در ادامه این حدیث اینگونه نقل میکند: «اول صدایی که در مدینه پس از شهادت امام حسین(ع) شنیده شد، صدای ام سلمه، همسر رسول خدا(ص) بود؛ زیرا پیامبر شیشهای که در آن تربت (خاک) کربلا بود به او داد و فرمود: «ای ام سلمه! جبرئیل به من اطلاع داد که امتم، حسین را میکشند» بعد حضرت آن تربت را به او داد و فرمود: «هر وقت این تربت به خون تبدیل شد، حسینم را کشتهاند!».
یعقوبی[۳۴] میافزاید: تربت در آن شیشه نزد ام سلمه بود تا آنکه حسین و یارانش به سوی کربلا حرکت کردند. ام سلمه دائم به آن شیشه مینگریست تا آنکه دید در عاشورا آن تربت به خون تبدیل شد. آنگاه فریاد برآورد:«وَا حُسَيْنَاهْ! وَ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ!»؛ وای حسین، وای پسر رسول خدا(ص).
پس از گریه و ناله ام سلمه، صدای گریه از زنان اطراف منزل او بلند شد و سپس صدای ضجه و ناله از شهر مدینه برخاست که مشابه آن در مدینه هرگز دیده نشده بود[۳۵].[۳۶]
امام(ع) تا زمان امامت
همان طور که اشاره شد، مشهور مورخان و علما و سیره نویسان، ولادت حسین(ع) را سوم یا پنجم شعبان سال چهارم هجری قمری ذکر کردهاند و حضرت در مدت ۵۷ سال عمر پر برکت خود، غیر از دوران کوتاهی از کودکی را که با رسول خدا(ص) سپری کرد، بیشتر عمر خود را در دوران خلفا و پدرش امیرمؤمنان(ع) با و برادرش امام مجتبی {{عبا گذراند و مجموعة دوران عمر خود را در چند دوره مشخص و متناسب با نوجوانی و جوانی و میانسالی گذرانده است. در اینجا لازم میدانیم ک ابتدا به اجمال، به شرح آن دوران اشاره کنیم و سپس به تحلیل آن ایام بپردازیم. ۱. حضرت حسین(ع) مدت هشت سال از عمر خود را با جد بزرگوارش رسول خدا(ص) سپری کرد؛ از سال چهارم هجری تا صفر سال یازدهم هجری[۳۷] آغوش پر عطوفت رسول خدا(ص) را درک نمود. ٢. دوران زندگانی آن حضرت در زمان امامت پدر بزرگوارش امیرمؤمنان قریب به کسی و سال یعنی از سال یازدهم هجری تا رمضان چهل هجری بوده است. ٣. زندگی آن حضرت در دوران امامت برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی(ع)، قریب به ده سال یعنی از ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری تا پایان صفر سال ۵۰ هجری بوده است. ۴. دوران امامت حضرت از سال ۵۰ هجری که زمام امور مسلمین و امامت امت اسلامی از جانب خدا بر دوش آن حضرت گذاشته شد ده سال به طول انجامید و دهم. محرم سال ۶۱ هجری در سرزمین کربلا، به شهادت رسیدند. بدون تردید دوران نوجوانی و جوانی امام حسین(ع) با حوادث مختلفی روبه رو بود، حضرت در آن ایام پا به پای پدر بزرگوارشان امیر مؤمنان ان در جبهههای نبرد -صفین و جمل - مبارزه میکردند و نیز در دوران امامت برادرش حضرت امام حسن مجتبی(ع) هم چنان یاری باوفا از امام خویش پیروی مینمود و هیچ گاه بر خلاف نظر پدر و برادرش که امام و حجت خدا بودند عمل نکرد و حتی پس از شهادت برادرش، امام حسن مجتبی به مدت ده سال - تا سال شصت ه.ق که معاویه زنده بود – پیمان صلح برادر را محترم شمرد و با آن مخالفتی ننمود. آری، حرکت و نهضت امام حسین(ع) پس از هلاکت معاویه از نیمه رجب سال شصت ه.ق آغاز شد. مخالفت خود را به صراحت با حکومت یزید اعلام و شبانه از مدینه خارج شد و با همسر و خاندانش و برخی از یاران با وفایش به مکه هجرت نمود و با سخنانی که حکایت از مخالفت صریح با یزید بن معاویه داشت اعلان موضع نمود و در واقع نهضت امام الحدود هفت ماه یعنی از نیمه نیمه رجب شصت ه.ق به طول انجامید و با شهادت حضرت در عاشورای شصت و یک ه.ق به پایان رسید. در ادامه به توضیح و تحلیل دوران زندگانی امام(ع) در عصرهای مختلفی که با آن روبه رو بودند میپردازیم. نقش امام(ع) در عصر خلفا دوران ابوبکر ابوبکر در روز دوشنبه دوم ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری بعد از رحلت پیامبر خدا(ص) با تشکیل سقیفه و رأی جمعی از اصحاب به خلافت رسید و تنها دو سال و سه ماه، خلافت کرد و در روز سه شنبه ۲۱ جمادی الاخر سال ۱۳ هجری از دنیا رفت و عمر بن خطاب بر جنازه او نماز خواند[۳۸]. در عصر خلافت ابوبکر اگر چه فراز و نشیب کمتری در تاریخ اسلام رخ داده و از آنجا که حضرت حسین(ع) چون برادرش حضرت حسن خردسال بودند و در سنین بین هفت و هشت سالگی بودند، بار سنگین مشکلات آن روزگار بر دوش پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان(ع) بوده است و این دو سبط پیامبر، تنها در جمع آوری قرآن و تنظیم آن، پدر را یاری رسانده و بر اوضاع و برخی حوادث و جنگهای آن زمان نظاره گر و با دقت پیگیر بودند. در دوران خلافت ابوبکر چند حادثه بسیار تلخ و فراموش نشدنی، برای حسین و برادر و پدرش پیش آمد: الف: بعد از رحلت (و به نقلی شهادت جانگداز) نبی گرامی اسلام و کنار نهادن امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) از مقام امامت و رهبری امت اسلامی این برهه بر خاندان رسالت بسی سخت و ناگوار گذشت، اما سکوت اختیار کردند و تضییع حقوق خویش را تحمل نمودند. ب: رحلت غمبار مادر گرامیشان فاطمه زهرا(س) که با اندک فاصلهای[۳۹] از رحلت پیامبر(ص) به وقوع پیوست، غمی دو چندان بر قلبهایشان نشاند. حسین همچون برادرش حسن، هیچ گاه گریههای جانسوز مادر در خانه و در قبرستان بقیع و کنار جاده عبور مردم هرگز از یاد نمیبرد. شهادت نابهنگام مادر، که بر اثر ظلمهایی که به آن سیده زنان عالمیان وارد شده بود و آزار و اذیتهایی که به او کردند که خطبه فاطمه علی(ع) در مسجد پیامبر(ع) در مقابل مهاجر و انصار شاهد گویا بر این مدعاست و خلاصه این شهادت زودرس برای مادر هیجده سالهاش چنان داغ بر دل ایشان گذارد که هرگز فراموش نمیکرد. ج: عدم صلاحیت ابوبکر در مقام خلافت و رهبری جامعه اسلامی چیزی نبود که حسین و برادرش و هر انسان آزاده و منصفی را رنج ندهد! ابوبکر نیز بر عدم صلاحیت خود در مقام خلافت اقرار داشت. آنجا که میگفت: أَقِيلُونِي أَقِيلُونِي لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ؛ مرا رها کنید، مرا رها کنید، من بهتر از شما نیستم!. حتی در تعیین عمر بن خطاب به جانشینی خود اکراه داشت و این جانشینی نیز مورد اعتراض اصحاب پیامبر، واقع شد؛ چون عمر را صالح بر جانشینی ابوبکر نمیدانستند. ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامة والسیاسة مینویسد: مهاجر و انصار وقتی خبر جانشینی عمر را شنیدند، نزد ابوبکر آمدند و گفتند: تو عمر را میشناسی، در زمان خودت شرارتها و آشوبهای او را دیدهای، وای به وقتی که در مقام فرمانروایی باشد! آخر تو جواب خدا را چه خواهی داد که او را به جانشینی خود معرفی کردهای؟ اما ابوبکر به این اعتراضها گوش نداد و همچنان بر جانشینی او پافشاری کرد. این غم و اندوه نمونهای است از رنجهای حسین و برادرش حسن و خصوصا پدرشان امیرالمؤمنین علی(ع). در دوران عمر بن خطاب با وصیت ابوبکر، مقام خلافت به عمر بن خطاب رسید. وی در سه شنبه ۲۲ یا ۲۸ جمادی الاخر سال سیزدهم هجری به خلافت رسید و در روز چهارشنبه ۲۶ ذیحجه سال ۲۳ هجری به دست ابو لؤلؤ مجروح شد و در سن ۵۳ یا ۵۴ سالگی از دنیا رفت. مدت خلافت وی ده سال و هشت ماه بوده است[۴۰]. اعتراض به خلیفه دوم دوران و عصر خلافت عمر، برای امیر مؤمنان(ع) و خاندان وحی بسیار سخت میگذشت. محدودیتهایی که عمر برای یاران رسول خدا(ص) از جمله برای امیرمؤمنان علی(ع) روا میداشت، جو خفقانی را به وجود آورده بود. عدم خروج یاران رسول خدا از مدینه، مگر به اذن عمر و عدم نقل حدیث و اکتفا نمودن به قرآن، تنها چند موردی است از اقدامات او در مسند خلافت. مجموع این کارها برای به انزوا کشاندن امیرمؤمنان و اصحاب خاص پیامبر اسلام بود که با حکومتش همسویی نداشتند. در مدت ده سال حکومت عمر، تمام تلاش دستگاه خلافت این بود که علی(ع) فراموش شود و به ظاهر هم موفق شدند؛ اما هر از چند گاهی مسائل و موانعی بر سر راه حکومت پیش میآمد که جز علی(ع) کسی قادر به رفع آن مشکلات نبود و همین امر موجب میشد که امیرمؤمنان در یادها زنده بماند. و شاید نیاز خلیفه به برخی مسائلی که پیش میآید و هیچ کس جز علی(ع) آمادگی جواب آن را نداشت سبب میشد که علی به طور کلی فراموش نشود و اندکی در خاطرههای آن عصر، بماند. بدون تردید، حسین و برادرش حسن(ع) شاهد این همه رنج و اندوه پدر بودند و میدیدند کسی که به گواه قرآن و نص پیامبر خدا(ص) در قدر شأن و منزلت بیمانند است، چگونه خانه نشین شده است. این مسائل همواره حسن و حسین را رنج میداد و هرگاه موقعیتی پیش میآمد، به روشنگری مردم میپرداختند. ابن حجر عسقلانی از یحیی بن سعید انصاری از عبید بن حنین نقل میکند که امام حسین(ع) فرمود: روزی عمر بالای منبر در مسجد مدینه خطبه میخواند. من از منبر بالا رفتم و بر سر عمر فریاد زدم، گفتم: «اِنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي وَ اِذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِيكَ»؛ از منبر پدرم فرود آی و بر منبر پدر خود بنشین!. عمر از دیدن این صحنه حیران شد به حسین گفت، تو راست میگویی: لَمْ يَكُنْ لِأَبِي مِنْبَرٌ؛ پدرم منبری نداشت. حضرت امام حسین(ع) میفرماید: «بعد عمر مرا در بغل گرفت و کنار خود نشاند». بعد که از منبر پایین آمد مرا با خود به خانهاش برد و از من پرسید: «چه کسی به تو یاد داده بود که به من چنین بگویی؟» من در جواب او گفتم: «وَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِي أَحَدٌ»؛ به خدا قسم! هیچ کسی به من چیزی یاد نداده است. آری، عمر چون حسین را سبط پیامبر میدانست و او را به نص قرآن، پاک و مطهر میشناخت در صداقت و راستگویی او تردید به خود راه نداد؛ سپس برای نزدیکی بیشتر به او گفت: «پدرم فدای تو؛ چه خوب است که گاه و بیگاه به من سربزنی». حضرت امام حسین(ع) میفرماید: «پس از این ماجرا، روزی آهنگ منزل عمر کردم، اما وقتی به منزل عمر رسیدم دیدم او با معاویه خلوت کرده و با هم صحبت میکنند، و عبدالله پسر عمر نیز دم در ایستاده بود. و دیدم او از در خانه برگشت و من هم با او برگشتم. فردای آن روز عمر از من پرسید: چرا نزد ما نیامدی؟ گفتم: «من به خانهات آمدم، ولی با معاویه خلوت کرده بودی و من با پسرت برگشتیم»، عمر به من گفت: أنت أحق بالإذن من ابن عمر، فإنما أنت ماتری فی رؤسنا الله ثم أنتم[۴۱]؛ ای حسین تو سزاوارتر از پسرم هستی (یعنی تو باید وارد میشدی اگر چه پسرم حق ورود نداشت)؛ زیرا آنچه را که میبینی بر سر ماست، اول به خواست خداست و بعد به دست شما به وجود آمده است. ستایش عمر از حسن و حسین(ع) سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص از ابن عباس روایت میکند که عمر بن خطاب، حسن و حسین(ع) را دوست میداشت و آنان را بر فرزندان خود مقدم میداشت. در یکی از روزها در تقسیم غنائم، به هر یک از این دو بزرگوار، ده هزار درهم و به عبدالله پسرش هزار درهم داد. عبدالله از این تقسیم گله کرد و گفت: ای پدر! تو از سبقت اسلام و هجرت من اطلاع داری، چرا این دو کودک را در تقسیم غنائم بر من مقدم داشتی؟ عمر گفت: وای بر تو! اگر تو جدی مانند جد آنها و پدری مانند پدر آنان و مادری همچون مادر ایشان و مادربزرگی چون مادربزرگ ایشان دایی چون دایی ایشان و عمویی چون عموی آنان و عمه ای چون عمه ایشان میداشتی، آنگاه ادعای برابری کن[۴۲]. ابن عساکر شافعی مینویسد: عمر بن خطاب مقرری حسن و حسین(ع) را به میزان مقرری پدرشان امیرمؤمنان(ع) معین کرد و آنها را به مقرری اهل بدر ملحق نمود و برای هر یک از آن دو بزرگوار، پنج هزار درهم مستمری قرار داد[۴۳]. حسین(ع) در دوران خلافت عثمان عثمان در روز دوشنبه اول محرم سال ۴۴ هجری، چهار روز پس از مرگ عمر بن خطاب با رأی شورایی که عمر تعیین کرده بود به خلافت منصوب شد و پس از یازده سال در هیجدهم ذیحجه سال ۳۵ هجری با شورش مسلمانان مصر، کوفه، بصره ومکه و حمایت اصحاب پیامبر(ع) در مدینه به خاطر کج رویها و ظلم بر اسلام و مسلمین، کاخ او را محاصره کردند و او را به هلاکت رساندند و او را در آخر قبرستان بقیع که محل دفن یهودیها بود به خاک سپردند. در زمان خلافت یازده ساله عثمان، امام حسین(ع) در آستانه سومین دهه عمر شریف خود قرار داشت. از جمله اتفاقات دردناک زمان خلافت عثمان توطئه برکناری مجدد پدر بزرگوارش از مقام خلافت اسلامی بود که به نص رسول خدا(ص) و آیات نازل شده در واقعه غدیر خم که تصریح بر مقام امامت و زعامت حضرت علی(ع)، امیرمؤمنان از این حق باز ماند و جامعه اسلامی سالها از حکومت علوی محروم شد. امام حسین(ع) شاهد این حق کشی و ظلم فاحش بود و از آن رنج میبرد که با بازی سیاسی و تعیین شورایی از جانب خلیفه دوم عمر بن خطاب، باز هم حق پدرش را تضییع کردند و عثمان را بر مسند خلافت نشاندند[۴۴]. رنج و محنت حضرت علی(ع) و خاندان بنی هاشم از جمله حضرت حسن و حسین آنگاه فزونی یافت که با دوره نوینی از انحراف حکومت اسلامی مواجه شدند. آنها شاهد بودند که عثمان پس از چند سال که بر اوضاع کشور اسلامی تسلط یافت همه معترضان و انتقاد کنندگان را به حبس و تبعید و زندان کشاند و ابوذرها و مالک اشترها و دهها تن از یاران اسلام را به تبعیدهای مکرر فرستاد و افرادی از اصحاب پیامبر مثل عمار یاسر و عبدالله بن مسعود، دو صحابی بزرگ را در انظار مردم و در مسجد نبوی کتک زد و از مسجد با بیهوشی بیرون انداخت. عثمان هر معترضی را به بهانههای واهی و تهمتهای ناروا خانه نشین میساخت و حتی از برخوردهای ناجوانمردانه نسبت به امیرمؤمنان علی(ع) ابایی نداشت. از همه اینها دردناکتر افراد ناصالح و بیایمان در گوشه و کنار بلاد اسلامی بر مسند قدرت قرار گرفته بودند و بیت المال را با حیف و میل میکردند و یا به یغما میبردند در این میان بیت رسالت یعنی علی و فرزندانش را که ضامن بقای اسلام و احکام نورانی آن بودند، شاهد زیر پا گذاشتن دستورات قرآن کریم و مهجور ماندن سنت نبوی از جانب عثمان و نزدیکانش بودند؛ آنان با تذکر و فرستادن افراد صالح نزد خلیفه سوم، سعی در اصلاح امور داشتند؛ اما کمترین اثری در عملکرد او ایجاد نشد و همواره او و بستگانش که امور حکومت را به دست گرفته بودند بر انحراف و چپاول بیت المال و بذل و بخشش، ادامه میدادند. مشاهده این اوضاع نابسامان و ملال آور با به کار گماردن کارگزاران ناصالح و متملق، خاندان رسالت را نسبت به آینده اسلام سخت نگران کرده بود، اما جز سکوت و در انتظار ماندن، چاره دیگری نداشتند. سرانجام همین خطاها و کجرویها سبب شورش همگانی علیه عثمان شد و جمع زیادی از مسلمانان خشمگین از مصر و کوفه و بصره و مکه در مدینه اجتماع کردند و با همیاری و همکاری اصحاب پیامبر، بر حکومت او شوریدند و با کشتن او، به حکومت عثمان پایان بخشیدند[۴۵]. البته نباید از این نکته غافل شد که حضرت امام حسین(ع) در اوایل حکومت عثمان با برادر ارجمندش حضرت امام حسن(ع) و با موافقت پدربزرگوارشان، همراه با سپاهیان اسلام در جنگ با کشورهای دشمن شرکت مینمودند. برخی از مورخان از جمله ابن خلدون مینویسد: حضرت حسین و برادرش حضرت حسن، تحت فرماندهی عبدالله بن سرح، سپاه هرا کیلوس، امپراطور روم را در طرابلس شکست دادند و تا طنجة - در تونس- را تصرف کردند و سپس شهر سبیطله و دژ «الاجم» را فتح کردند و غنائم زیادی به دست مسلمانان افتاد[۴۶]. و همچنین حسین(ع) و برادرش در سال سی هجری با سپاهی که به فرماندهی سعید بن عاص بود همراهی کردند و گرگان را تصرف کردند و پس از آن متوجه طمیسه از شهرهای ساحلی دریای طبرستان و حومه گرگان شدند و آنجا را فتح کردند[۴۷]. در آن زمان امام حسن و امام حسین(ع) اینه که دومین تجربه نظامی خود را کسب میکردند در سنین ۲۷ و ۲۸ سال بودند. قتل عثمان و تلاش حضرت حسین(ع) در دفاع از او همان طوری که اشاره شد، بیتوجهی عثمان به احکام الهی و سنت نبوی و حتی زیر پا گذاشتن شیوه شیخین در امور کشورداری، عاقبت سبب قیام مسلمانان شد به طوری که از شهرهای دور و نزدیک برای اعتراض به رفتار نمایندگان عثمان در بلاد اسلامی، به شهر مدینه سرازیر شدند تا اعتراض خود را به گوشعثمان برسانند. ابن اثیر مینویسد: موقعی که مسلمانان از مصر و شهرهای دیگر به مدینه آمده بودند تا اعتراض از کارگزاران بنی امیه را به او بگویند، عثمان در نماز جمعه مشغول ایراد خطبهها بود که مردم سنگ ریزههایی را به طرف او انداختند، به طوری که عثمان غش کرد و از منبر پایین افتاد و با همان حال او را به خانه بردند. تنی چند از مردم مدینه به خاطر مصالح کلی اسلام، به دفاع از عثمان برخاستند و فداکاری کردند و از جمله آنان خاندان رسالت و در رأس آنان حضرت علی(ع) و فرزندانش حضرت حسن و حسین بودند و برخی افراد نیز همچون زید بن ثابت، و سعد بن ابی وقاص، و ابوهریره از عثمان دفاع کردند. حضرت علی(ع) و طلحه وزیر به دیدن عثمان رفتند و با او درباره مسائل و مشکلات صحبت کردند از راه خیرخواهی تذکراتی به او دادند[۴۸]. اما لجاجت عثمان و بیتوجهی او به پندهای خیرخواهانه علی(ع) و بزرگان و عدم درک مصالح کلی نظام اسلامی موجب شد تا مجددا مردم مصر و دیگر مسلمانان خانه عثمان را محاصره کنند و تا چهل روز و به قول مسعودی ۴۹ روز عثمان را در خانهاش محصور نمایند و حتی از رساندن آب و غذا به عثمان ممانعت میشد تا آنکه عثمان ناچار شد از مردم تقاضای آب و غذا کند. تنها کسی که در آن شرایط سخت در مقابل شورش مردم مقاومت نمود و به یاری عثمان شتافت، حضرت علی(ع) بود که سه مشک آب به وسیله دو سبط پیامبر(ص) یعنی حضرت حسین و حضرت حسین(ع) با جمعی از افراد مسلح که وابسته به حضرت بودند برای عثمان فرستاد و به آنان فرمود: «در مقابل محاصره کنندگان درآویختند و حسن(ع) در این میان مجروح شد و سر قنبر، غلام حضرت علی(ع) شکست. اما خشم بسیار شدید هجوم کنندگان از کردار عثمان به قدری زیاد بود که خیرخواهی امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر خاندان سالت اثر نداشت و سرانجام پس از ۴۰ یا ۴۹ روز محاصره، جمعی از محاصره کنندگان سرانجام از دیوار خانه عثمان بالا رفتند و وی را به قتل رساندند[۴۹]. همان طوری که ملاحظه میکنید، حضرت امام حسین در زمان خلافت عثمان دارای شخصیتی بلند بود که توانست با همه ناراحتی و اندوهی که از رفتار و طلمهای عثمان داشت، در برابر همه محاصره کنندگان، مقاومت کند و به فرمان پدرش برای عثمان آب ببرد و از او دفاع نماید؛ با این حال ظلمهای مرتکب شده عثمان به قدری زیاد بود که کشتن او در نظر مسلمانان و صحابه، امری به حق و صواب تلقی میشد. با تمام تلاشی ک حضرت علی(ع) و خاندان پاکش از عثمان کردند، اما دیری نپاید که معاویه بن ابی سیفان که در شام بر مسند حکمرانی تکیه زده بود، برای مقابله با حکومت نوپای امیرمؤمنان(ع) پیراهن خونین عثمان را بهانه کرد و به عنوان خونخواهی از عثمان، جنگ صفین را بر ضد حضرت علی(ع) سامان داد و سرانجام در پایان همین جنگ با توطئه قرآن سر نیزه کردن، حکمیت را مطررح کرد و در پی حکمیت خوارج به وجود آمدند و در نتیجه جنگ نهروان که به شکست خوارج منتهی شد، و بالاخره، حضرت علی(ع)، به دست خوارج – ابن ملجم مرادی – به شهادت رسید! حسین(ع) در عصر دولت علوی و خلافت پدر پس از قتل خلیفه سوم، در روز سه شنبه ۲۵ ذیحجه سال ۳۵ هجری، درست پس از چند روز از قتل عثمان، امیرمؤمنان علی(ع) با بیعت مهاجر و انصار در مدینه به خلافت ظاهری منصوب شد. حضرت علی(ع) از دیدگاه ما شیعیان و امامیه جانشین بلافصل رسول خدا(ص) به امر پروردگار بوده است؛ چه آنکه مردم با آن حضرت بیعت کنند و او را به رهبری و امام خود برگزینند و چه آنکه خانه نشین باشد و دیگری را بر مسند خلافت بنشانند. چنانچه حضرت بیش از ۲۴ سال در زمان خلفای سه گانه، خانه نشین و از خلافت ظاهری محروم بود. به هر حال به نظر ما شیعیان، او امام و پیشوای به حق مسلمانان و منصوب شده از جانب خداست. در توضیح این حقیقت باید توجه داشت که چنین مقامی پس از امیر مؤمنان علی(ع)، برای یازده امام معصوم از فرزندان آن حضرت تا حضرت مهدی(ع) که اکنون در پس پرده غیبت است، میباشد. و پس از آن بزرگواران، هیچ کسی و هیچ شخصیتی، دارای چنین مقام والایی نخواهد بود. آری، در عصر غیبت، طبق نظر بعضی از مراجع مقام ولایت و رهبری جامعه برای علمایی است که علاوه بر اجتهاد به احکام اسلامی، دارای عدالت، قدرت مدیریت و آگاهی به مسائل روز و سیاست جهانی و... باشد تا صاحب اصلی این مقام والا که حضرت مهدی(ع) است تشریف بیاورد و هدایت و رهبری جهان اسلام و بشریت را عهده دار شود و همه در زیر پرچم او اطاعت خواهند نمود. امیرمؤمنان علی(ع) پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) با این که دارای مقام ولایت الهی از جانب خدای متعال بود، اما به رأی ناحق جمعی از اصحاب در سقیفه بنی ساعده، ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شد و سپس عمر بن خطاب با وصیت ابوبکر به خلافت رسید و سپس عثمان بن عفان به رأی شورایی که عمر تعیین کرد با دو رأی از اعضای شورا، عهده دار زعامت حکومت اسلامی شد و در نتیجه امیرمؤمنان بیش از ۲۴ سال - از نظر ظاهری - از مقام ولایت و رهبری عملی جامعه اسلامی محروم ماند و در این مدت به کارهای کشاورزی و باغداری و امور عادی مشغول بود. سرانجام در سال ۳۵ هجری پس از قتل عثمان، اصحاب پیامبر اعم از مهاجر و انصار و بسیاری از مسلمانانی که در مدینه اجتماع کرده بودند آن حضرت را برای خلافت برگزیدند. امیر مؤمنان(ع) پس از آن، تمام تلاش و جدیت خود را به کار برد تا آن دسته از احکام اسلامی که توسط خلفا، خصوصا خلیفه سوم، دستخوش تغییر و تحریف قرار گرفته بود و یا با اجتهادات و یا اشتباهاتشان آنها را دگرگون ساخته بودند به سنت نبوی برگرداند. حضرت در خلال چهار سال و چند ماه حکومتش توانست، قانون فراگیر حکومت داری اسلامی را به نمایش گذارد و با این که سه جنگ ویرانگر در این مدت بر امام تحمیل شد، هرگز در برابر قانون شکنان در امور حکومت و کارگزارنش کوتاه نیامد. سه جنگی که به امام تحمیل شد هر سه از جانب خودیها طراحی گردید. جنگ جمل به رهبری عایشه، ام المؤمنین و طلحه و زبیر از بیعت کنندگان اولیه با امام(ع) بود. دیگری جنگ صفین از ناحیه معاویة بن ابی سفیان، والی شام؛ و جنگ سوم، جنگ خوارج نهروان که به دست همرزمان خود حضرت، به بهانههای واهی (حکمیت) شکل گرفت، اما در هیچ مرحله از این سه جنگ ناخواسته و ویرانگر، غیر از عدالت و انصاف از ناحیه امام چیزی مشاهده نشد و به حق، آیین حکومت داری اسلامی حتی در معرکههای قتال و جنگ را به آیندگان آموخت. سرانجام در نوزدهم رمضان سنه چهل هجری به دست اشقی الأشقیاء عبدالرحمن بن ملجم مرادی در محراب مسجد کوفه در حال نماز صبح، فرق مبارکش شکافته شد و پس از دو شب در ۲۱ رمضان همان ماه به شهادت رسید و او از غمهای دنیا آسوده شد و امت اسلامی را در فراغ خود گرفتار ساخت. آن حضرت بر خلاف عثمان، خلیفه سوم، به هنگام شهادتش تنها چهارصد یا به قولی هفتصد درهم که پول بسیار ناچیزی بود که برای خرید یک کنیز جهت کمک به خانوادهاش، بیشتر نداشت[۵۰]. درود و سلام بر روح بلند و عدالت گسترش باد!
- ↑ ارشاد مفید، ج۲، ص۲۷؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۰۰؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۶.
- ↑ «وُلِدَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) فِي سَنَةِ ثَلَاثٍ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۴۳۶.
- ↑ «وُلِدَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ – بِالْمَدِینَةِ آخِرَ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَلَاثٍ مِنَ الْهِجْرَةِ»؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۶۱؛ و بنابر قولی در بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۰۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۲.
- ↑ ام الفضل، نخستین زنی بود که بعد از خدیجه کبری، به رسول خدا(ص) ایمان آورد و از عباس عموی پیامبر شش پسر و یک دختر داشت. فرزندان او عبارتند از: فضل، عبدالله، عبیدالله، مهباد، قثم و عبدالرحمن و دختری هم به نام ام حبیبه به دنیا آورد و خلفای عباسی هم از نسل عباس و این بانو بودهاند.
- ↑ «خَيْراً رَأَيْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً فَيَكُونُ فِي حَجْرِكٍ».
- ↑ ر.ک: ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۲۹؛ در اسدالغابة، ج۲، ص۱۰؛ به او فرمود: «خَيْراً رَأَيْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً تُرْضِعِينَهُ بِلَبَنِ»؛ طبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۸؛ الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی، ص۱۷۲؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۴۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۳.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ نورالابصار، ص۲۲؛ سنن بیهقی، ج۷، ص۶۳؛ صحیح ترمذی، ج۲، ص۱۶۶؛ مسند احمد، ج۱، ص۸۵؛ و دیگر تفاسیر اهل سنت و نیز تفاسیر شیعه.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ جوامع الجامع، ج۵، ص۱۲۳. أبی سعید خدری روایت کرده است که پیامبر(ص) فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾، درباره: پنج نفر نازل شده است: درباره من و علی و حسن و حسین و فاطمه(ع). از امسلمه نیز روایت شده است که: حضرت فاطمه با طعامی نزد پیامبر(ص) آمد، آن حضرت فرمود شوهر و دو فرزندت را هم دعوت کن. آنها آمدند و همه از آن غذا تناول کردند. سپس پیامبر(ص) یک عبای خیبری را بر روی آنها انداخت و فرمود: «اینها اهل بیت من هستند. خدایا پلیدی را از آنها دور کن و آنان را پاکیزه ساز». ام سلمه میگوید: من گفتم یا رسول الله من هم با آنان هستم، فرمود: «تو بر خیر و نیکی هستی [اما از اهل بیت من نیستی]».
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ «(با خود میگویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک میدهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی * بیگمان ما از پروردگارمان، روزی که تیره و بسیار سخت است میهراسیم * پس خدا آنان را از شرّ آن روز نگاه میدارد و به آنان شادابی و شادمانی مینمایاند * و به آنان برای شکیبی که ورزیدهاند بهشت و (پوشاک) پرنیان پاداش میدهد» سوره انسان، آیه ۹-۱۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۴-۵۷.
- ↑ «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۱؛ طبقات ابن سعد، ص۲۸۲؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۶؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۵.
- ↑ «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ»؛ بحارالانوار ج۴۳، ص۲۶۱؛ صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۵۸، ح۳۷۷۵.
- ↑ «مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِي»بحارالانوار ج۴۳، ص۲۶.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۱ و مقتل الحسین، خوارزمی، ص۱۳۰.
- ↑ «اللَّهُمَّ أَحِبَّهُ فَإِنِّي أُحِبُّهُ»؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص۱۹۸.
- ↑ «نِعْمَ الْمَطِيُّ مَطِيُّكُمَا، وَ نِعْمَ الرَّاكِبَانِ أَنْتُمَا، وَ أَبُوكُمَا خَيْرٌ مِنْكُمَا»مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۳۸.
- ↑ «يَا لُكَعُ (لکع: اگر خطاب به بزرگ باشد به معنای کوچک از نظر علم و عقل میآید و در اینجا همین معنا مراد است؛ یعنی ای کمعقل و ای نادان!) وَ مَا تَدْرِي مَنْ هَذَانِ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ مِمَّا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيَّ أَنْ أَمْسِكَ لَهُمَا وَ أُسَوِّي عَلَيْهِمَا»مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۱۹.
- ↑ «هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا»تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۳۱۴.
- ↑ فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَي هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ یُقَبِّلُمُمَا
- ↑ اسد الغابة، ج۲، ص۵۲۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۴؛ تذکرة الخواص، ص۲۶۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۰۷.
- ↑ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۶؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۷۰؛ صحیح ترمذی، ج۱۳، ص۲۹۷.
- ↑ الإصابة، ج۲، ص۷۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۸-۶۲.
- ↑ «أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّ اِبْنِي الْحُسَيْنَ يُقْتَلُ بَعْدِي بِأَرْضِ الطَّفِّ وَ جَاءَنِي بِهَذِهِ التُّرْبَةِ فَأَخْبَرَنِي أَنَّ فِيهَا مَضْجَعَهُ»الصواعق المحرقة، ص۶۹۰؛ کنز العمال، ج۶، ص۲۲۳، ح۲۹۴۰ و ۲۹۴۱؛ مقتل خوارزمی، ص۱۵۴.
- ↑ «إِنَّ فَاطِمَةَ(س) سَتَلِدُ غُلَاماً تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۴۶۴، باب مولد الحسین(ع)، ح۲.
- ↑ «يَا أُمَّ سَلَمَةَ إِنَّ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي أَنَّ هَذَا مَقْتُولٌ وَ هَذِهِ التُّرْبَةُ الَّتِي يُقْتَلُ عَلَيْهَا فَضَعِيهِ عِنْدَكِ فَإِذَا صَارَتْ دَماً فَقَدْ قُتِلَ حَبِيبِي»
- ↑ «قَدْ فَعَلْتُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيَّ أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لاَ يَنَالُهَا أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ أَنَّ لَهُ شِيعَةً يَشْفَعُونَ فَيُشَفَّعُونَ وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ مِنْ وُلْدِهِ»
- ↑ «فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ مِنْ أَوْلِيَاءِ الْحُسَيْنِ وَ شِيعَتُهُ هُمْ وَ اللَّهِ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ امالی صدوق، مجلس ۲۹، ح۳؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۲۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۶.
- ↑ بدون شک پس از مراجعت اهل بیت امام حسین(ع) از اسارت شام، مردم مدینه از شهادت امام(ع) و یارانش باخبر شدند، بنا براین گریه مردم مدینه بر شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا پس از گریه امسلمه، به نظر درست نمیآید؛ لذا به نظر مؤلف، قسمت اول روایت یعقوبی که تربت تبدیل به خون شد و امسلمه گریست و دانست امام(ع) شهید شده صحیح است و با مدارک و اسناد دیگر میسازد، اما این که مردم مدینه گریستند و دانستند امام حسین(ع) شهید شده است، از نظر تاریخی درست نیست.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۶۲-۶۴.
- ↑ کشف الغمة، ج۶، ص۴۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷ - ۱۳۸.
- ↑ درباره شهادت فاطمه زهرا(س) پس از رحلت پیامبر خدا(ص) اختلاف است، از ۴۵ روز تا ۷۳ روز و ۹۳ روز گفته شده است.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۹ و ۱۵۹.
- ↑ الاصابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۷۸.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۸۱.
- ↑ .تاریخ ابن عساکر، شافعی، ج۴، ص۳۲۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۹.
- ↑ توضیح کوتاهی درباره چگونگی تشکیل شورای عمر برای تعیین خلیفه سوم، بعد از خودش که منتهی به خلافت عثمان شد چنین بوده: هنگامی که عمر در بستر احتضار بود شورایی متشکل از شش نفر را تعیین کرد تا یک نفر را از میان خود برای خلافت برگزینند: ۱. امیرمؤمنان علی(ع)، ۲. عثمان بن عفان، ۳. طلحه، ۴. زبیر، ۵. سعد بن ابی وقاص، ۶. عبدالرحمن بن عوف؛ سپس ابوطلحه انصاری را خواست و به او دستور داد که پس از دفن وی با پنجاه نفر از انصار این شش نفر را در خانهای جمع کنند تا برای تعیین خلیفه با هم مشورت نمایند و گفت: اگر پنج نفر بر یکی اجماع کردند، نفر ششم را گردن بزن! و در صورت مخالفت دو نفر باز گردن آن دو نفر را بزن! و اگر سه نفر یک طرف و سه نفر طرف دیگر بودند، طرفی که عبدالرحمن بن عوف در آن است انتخاب کن و سه نفر دیگر اگر اصرار بر مخالفت کردند گردن بزن! و هرگاه سه روز از شورا گذشت و توافق حاصل نشد، هر شش نفر را به قتل برسان تا مردم خود هر کس را خواستند انتخاب نمایند.!! پس از دفن عمر بن خطاب ابو طلحه این شش نفر را جمع کرد و نظر آنها چنین شد: ابتدا طلحه رأی خود را به عثمان داد و زبیر رأی خود را به امیرمؤمنان علی(ع) داد و سعد بن ابی وقاص رأی خود را به عبدالرحمن بن عوف داد. بدین ترتیب شش نفر از اعضا در سه نفر خلاصه شدند. آنگاه عبدالرحمن، خطاب به حضرت علی(ع) گفت اگر به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل کنی رأی من برای شما باشد. اما حضرت علی(ع) فرمود، من به کتاب خدا و سنت پیامبر و اجتهاد خودم عمل میکنم! ولی عثمان نظر عبدالرحمن را قبول کرد و گفت: به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل میکنم. و بدین ترتیب عثمان بر مسند خلافت تکیه زد و به هیچ یک از تعهدات خود درست عمل نکرد و سرانجام به خاطر اعمال ناپسند و رفتار خلاف و گناه و ظلمهای بسیارش به قتل رسید (شرح بیشتر این داستان را در کتاب تجلی امامت تحلیلی از حکومت علی(ع) اثر دیگر مؤلف، ص۵۶۰ - ۵۶۶ ملاحظه نمایید).
- ↑ .شرح بیشتر این ماجرا را در تجلی امامت، تحلیلی از حکومت علی(ع) اثر دیگر مؤلف ملاحظه نمایید
- ↑ ر.ک: امام حسین(ع) در آینه تاریخ، ص۱۱۶.
- ↑ ر.ک: تاریخ طبری، ج۴، حوادث سنه ۳۰، ص۲۶۹.
- ↑ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۸۲-۲۹۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۲ – ۳۵۵.
- ↑ ر.ک: تجلی امامت، تحلیلی از حکومت امیرمؤمنان علی(ع) اثر مؤلف.