آیا اعتقاد به علم غیب امام غلو است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا اعتقاد به علم غیب امام غلو است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا اعتقاد به علم غیب امام غلو است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • آیا اثبات علم غیب برای امام (ع) غلو شمرده می‌شود؟
  • آیا اعتقاد به علم غیب امام غلو نیست؟

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی

غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی‌نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳] و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است؛ لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

غلو

«غلو»، در لغت به معنای زیاده‌روی، افراط، بالابردن و تجاوز از حد است[۱۳] و در اصطلاح قرآن، احادیث شریف و دانشمندان تفسیر و عقاید اسلام نزد همه مذاهب اسلامی[۱۴] به معنای افراط و فراتر از حد مشروع حرکت کردن؛ چه با افزایش چیزی یا مبالغه در آن؛ تا جایی که آن را از حدی که خدای متعال معین کرده است بالاتر ببرند[۱۵]؛ خواه در گفتار، کردار، یا پندار (اعتقاد) باشد. یکی از بارزترین نمودهای غلو، گذشتن از حدّ و بالا بردن مرتبه پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) و یا غیر آنان به مرتبه خدایی یا شریک بودن با خدا در افعال اوست[۱۶]. این واژه به طور کلی در اصطلاح رجالیان[۱۷] و علمای ملل و نحل[۱۸] نیز در همین معنا به کار رفته است؛ هرچند هر یک از آنان در تعریف و بیان مصادیق این واژه موضع مختلفی گرفته‌اند. ضابطه غلو نیز گذشتن از حدی که خدای متعال آن را معین کرده یا بدان امر کرده است[۱۹] و به تعبیر قرآن همان طغیان است: ﴿وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي[۲۰].

بنابر این، تجاوز از حد وحی به اینکه انبیاء و ائمه (ع) متصف به صفاتی شوند که خداوند برای آنها قرار نداده مانند: آفریدن، روزی‌دادن، میراندن و زنده کردن آفریده‏‌ها، یا تفویض (به معنای: واگذار کردن خدا امور خلق را به آنان و کنار رفتن و دخالت نکردن او در امور یاد شده)، همچنین: باور به خدایی یا الوهیت آنها (اعتقاد به اینکه سزاوار پرستش‌اند)، اعتقاد به حلول خدا در وجود آنها، برتر دانستن امامان از پیامبر خاتم، یا برابر دانستن مقام امامان (ع) با مقام آن حضرت؛ به گونه‏‌ای که رسالت و وساطت رسول خدا بین خدا و بندگان، آنان را دربرنگیرد، همه از مصادیق غلو به شمار می‌روند[۲۱] و کسی که به یکی از این امور معتقد باشد، «غالی» نام گرفته است[۲۲].

اختلاف مسلمانان درباره غلو بودن یا نبودن اعتقاد به آگاهی امامان از امور غیبی

در این باره، دو نظریه عمده وجود دارد:

نظریه نخست: غلو بودن اعتقاد به آگاهی امامان از امور غیبی (نظریه وهابیت و مقصره)

دیدگاه وهابیت درباره غلو بودن اعتقاد به آگاهی امامان از امور غیبی

پیروان وهابیت و عده‌ای دیگر از همفکران ایشان با استناد به برخی آیات قرآن کریم[۲۳] و روایات نبوی[۲۴]، اصل علم به غیب را منحصر در خدای متعال و مختص او دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۲۵]؛ اما منکر امکان اطلاع و آگاهی یافتن برخی برگزیدگان الهی اعم از انبیا و رسل و غیر ایشان توسط خدای متعال از غیب نبوده و حتی برای آن ادله‌ای را نیز اقامه می‌نمایند [۲۶]. با این حال این گروه آن هنگام که به آگاهی امامان اهل‌بیت (ع) از غیب و روایاتی که پیرامون اخبارات غیبی آنها صادر شده، می‌رسند، یا به کلی منکر اطلاع آنها از امور غیبی شده و روایات مذکور را تضعیف و توجیه می‌کنند و یا این اعتقاد را غلو شمرده و مدعیان آگاهی امامان (ع) از غیب را غالی و مشرک معرفی می‌کنند. [۲۷]. در مسأله علم غیر خداوند به غیب، شبهاتی خصوصاً از طرف وهابیت مطرح شده است[۲۸]. پیروان اندیشه وهابی ضمن پافشاری بر عقیده انحصار علم غیب به خداوند، باورمندی به آگاهی غیر خداوند از غیب را غلو، شرک و کفر می‌دانند[۲۹]. اشکال این است که اگر پیامبر (ص) و امامان (ع) علم به غیب دارند، چرا خداوند در آیات قرآن، آن را به خود اختصاص داده و از غیر خود نفی کرده است؟ شبهه دیگر این است که علوم غیبیه تنها از آن خداوند است؛ لذا ادعای آگاهی تام امامان (ع) از غیب، به منزله شریک دانستن آنان با خدای متعال در این صفت و بالاتر بردن آنها از جایگاه خویش است که این همان "غلو" است.

دیدگاه مقصره درباره غلو بودن اعتقاد به آگاهی امامان از امور غیبی

«مقصره»، شیعیانی هستند که صفات امامان را درک نکرده و ایشان را به صفات خاصی - مانند: عصمت، علم لدنی و آگاهی از امور غیبی - توصیف نمی‌کنند و از درک واقعی و صحیح مقام ائمه عاجز و قاصر مانده‌اند؛ به تعبیر حدیث منقول از امام سجاد (ع): «اَلَّذِينَ قَصَّرُوا فِي مَعْرِفَةِ اَلْأَئِمَّةِ»؛ یعنی: «مقصر کسانی هستند که در معرفت ائمه کوتاهی کرده‌اند»[۳۰]. اصطلاح «مقصره» و «تقصیر» به دلیل به‌کارگیری آن در احادیث اهل بیت (ع) - از جمله امیرالمؤمنین (ع)[۳۱] - از دیرباز در بین شیعیان وجود داشته است. در ابتدا این صفت به دشمنان اهل بیت از بنی‌امیه و عثمانی‌ها اطلاق می‌شد، سپس بر شیعیان قاصر از درک مقام ائمه (ع) نیز گفته شد[۳۲]. از موضع‌گیری‌های اعتقادی این گروه، مشخص است که آنان در پیدایش اندیشه‌های شیعی مبتنی بر «عدم عصمت امام» و «متکی‌نبودن علم امام بر علم الهی» سهیم بوده و این‌گونه اعتقادات مغایر با نص صریح امامان اهل بیت (ع) را وارد کلام شیعه کرده‌اند[۳۳]. امامان اهل بیت (ع) همواره از شیعیانی ابراز شگفتی کرده که با قبول وجوب اطاعت ائمه (ع) به مانند اطاعت رسول (ص)، حق ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده می‌گیرند. به عنوان مثال، امام باقر (ع) خطاب به اصحاب خود می‌فرماید: شما می‌پذیرید خدای متعال اطاعت اولیائش را بر بندگان واجب کند و سپس اخبار آسمان‌ها و زمین را از ایشان پوشیده دارد؟ [۳۴]. امام رضا (ع) نیز به ابراهیم بن ابی محمود فرمود: «سه گروه دربارۀ فضائل ما اخبار جعل می‌کنند‌». سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق ائمه (ع) کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار داده‌اند. ایشان می‌افزاید: «وقتی مردم روایت‌های تقصیر را می‌شنوند، آنها را پذیرفته و بدان معتقد می‌شوند»[۳۵][۳۶]

این تفکر در تاریخ فرق شیعی فراز و نشیب‌ها و همچنین شدت و ضعف‌ها دارد و طرفداران آن همواره خود را در مواجهه با پدیده شوم «غلو» می‌‌شمارند؛ لکن علی‌رغم اینکه از چاه افراط نجات یافتند، ولی به اعتقاد علمای امامیه آنان در چاه تفریط افتادند. به عنوان مثال: برخی از صاحبان این تفکر - که در عصر شیخ مفید (م۴۱۳ﻫ) می‌‌زیستند - اعتقاد داشتند امامان اهل بیت (ع) تعداد بالایی از احکام دینی را نمی‌دانند؛ تا زمانی که حقیقت آن احکام در دلهای آنها الهام شود و اینکه در تحصیل احکام شرعی از گمان و رأی خود بهره می‌‌جستند[۳۷]. دانشمندان امامیه در طول تاریخ - مانند شیخ مفید[۳۸] - با این رویکرد مقصر در شناخت امامان اهل بیت (ع) روبرو شدند و این اندیشه را به نقد علمی کشیدند.

نظریه دوم: غلو نبودن اعتقاد به آگاهی امامان از امور غیبی (نظریه امامیه)

در مقابل وهابیت و مقصره، پیروان اهل بیت(ع) اصل برخورداری امامان دوازده‌گانه (ع) از علوم ویژه الهی که در برخی اصطلاحات و استعمالات از آن به علم لدنی یا آگاهی از امور غیبی یاد می‌شود، غلو ندانسته و بر این قول ادله گوناگونی اقامه کرده‌اند. پیش از بیان ادله اثبات آگاهی آنان از امور غیبی، برای پاسخ به این شبهه می‌توان از سه جهت این نسبت ناروا را رد کرد:

جهت اول: تعیین منظور از علم غیب

ابتدا لازم است، تعریف اصطلاح علم غیب مشخص شود، تا بر اساس آن تعریف حکم به غلو بودن یا نبودن اعتقاد به آن صادر شود:

  1. اگر مراد از «غیب» همان معنای لغوی و عرفی آن، یعنی «هر آن چیزی که خارج از دایره محسوسات» است باشد[۳۹]، در این صورت «علم به غیب»، به مطلق علوم فراطبیعی و فراحسی اطلاق می‌شود. براین اساس، ادعای آگاهی معصومین (ع) از این غیب نه تنها غلو نیست؛ بلکه هیچ مشکل عقلی و نقلی نیز ندارد؛ زیرا ادله بسیاری اخبارهای غیبی آنان را ثابت کرده و دریافت علوم از راه الهام و تحدیث فرشته و روش‌های دیگر که خارج از حس متعارف بشری با احادیث معتبر بسیاری، اثبات شده است. بله؛ دقت علمی و پایبندی به اصطلاح قرآنی و روایی اقتضا می کند که تنها به علم الهی، «علم غیب» اطلاق شود اما برای غیر او بهتر است از اصطلاح «آگاهی از امور غیبی» به کار گرفته شود.
  2. اگر مراد از غیب آن دسته از علومی اختصاصی خدای متعال باشد که اراده کرده تا برخی از برگزیدگان مورد رضایت خویش را از آنها آگاه کند (علم مبذول)، در این صورت نیز ادعای آگاهی معصوم از غیب، غلو شمرده نمی‌شود چراکه براساس برخی آیات مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۴۰]، امکان آگاه ساختن برگزیدگان الهی از بخشی از این علم توسط خداوند متعال وجود دارد[۴۱]. هر چند در فرهنگ قرآن و روایات به چنین علمی که مستفاد از خدای متعال است علم به غیب گفته نمی‌شود.
  3. اگر مراد از غیب آن دسته از علوم اختصاصی خدای متعال است که به دلیل عقلی و نقلی هیچ بشری توان احاطه به آنها را ندارد (علم مکفوف یا علم مستأثر) و اگر مراد از «علم غیب» این است پیامبری یا امامی به خودی خود و بدون تعلیم الهی، این علم را داراست، بی‌شک، این باور، غلو؛ بلکه شرک است؛ زیرا بشری را شریک صفات الهی قرار داده است. اما در حال حاضر، فرقه‌ای از فرق اسلامی که به این مطلب اعتقاد داشته باشد، سراغ نداریم.
جهت دوم: شامل نشدن تعریف غلو

با توجه به تعریف غلو نزد مذاهب اسلامی که در بالا مذکور است، اعتقاد به آگاهی امامان از امور غیبی زمانی می‌‌تواند غلو باشد که اعتقاد به آن باعث بالا بردن مقام امام و قرار دادن او در مرتبه ای مساوی پیامبر خاتم یا بالاتر از او و یا در مرتبه‌ای مساوی با خدای متعال باشد که در اصطلاح به آن شرک گفته می‌‌شود، اما باور امامیه به ادله ذیل اینگونه نیست:

دلیل اول: امامان مساوی پیامبر یا بالاتر از او نیستند
  1. باور به آگاهی امامان از امور غیبی، آنها را بالاتر از پیامبر خاتم (ص) نمی‌کند؛ زیرا تمامی علوم آنها برگرفته از پیامبر است یا به دلیل خلافت و جانشینی او دریافت کرده‌اند.
  2. روایات اهل بیت تصریح دارند که مقام امامان اهل بیت (ع) پایین‌تر از رسول الله است.
دلیل دوم: علم امامان مساوی با علم خدای متعال نیست

امامیه معتقد است به دلیل وجود تفاوت‌های ذیل، علم امام به هیچ وجه همانند علم خدا نیست؛ تا شبهه شرک و غلو پیش آید:

  1. طبق تصریح قرآن مجید، برخی از رسولان برگزیده، به اذن و مشیئت الهی از برخی امور غیبی آگاهی می‌‌یابند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۴۲]، لکن تفاوت‌های فراوانی بین علم غیب خداوند و علم غیب معصوم وجود دارد؛ ‌زیرا بشر با محدودیت‌هایی روبروست که او را از دسترسی به بسیاری از علوم خاص الهی باز می‌‌دارد، اما علم خداوند به غیب، با یکتاییِ مخصوص به ذات او همراه است. علم معصوم شریک علم خداوند نیست، بلکه در طول علم خداوند قرار دارد و به عبارتی علم امام برگرفته از خداوند است. همۀ علوم و از جمله علم غیب مختص به خداست: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۴۳] و هیچکس‌ و هیچ‌ موجودی - به صورت ذاتی و استقلالی - به آن‌ راه‌ ندارد. روشن است که تمام‌ علوم عنایت شده از جانب‌ خدا به‌ غیر،‌ در واقع، افاضه الهی و تعلیم از ناحیۀ او بوده‌ و واسطۀ دریافت علم خداوند، وحی، الهام، تحدیث و برخی راه های دیگر است[۴۴]. بنابراین تفاوت اصلی علم غیب معصوم با علم غیب خداوند در این است که علم غیب خداوند ذاتی است، اما علم غیب معصوم ناشی از تعلیم و اعطای الهی است. به عبارتی دیگر علم غیب خدا عین ذات اوست، لکن علم معصوم زائد بر ذات و اکتسابی است. دانشمندان شیعی[۴۵] هم بر این نکته تاکید کرده‌اند که علم امامان به غیب ذاتی نیست[۴۶].
  2. علم خدا ازلی و ابدی است؛ بدین‌معنا که از ابتدا بوده و تا ابد نیز خواهد بود[۴۷].
  3. علم خدا قدیم و سابق بر تحقق اشیاء است، اما علم امام موهبتی از جانب خداست و هر لحظه در حال افزایش، لذا علم ایشان حادث (نبوده و پس از آن بود شده) است[۴۸].
  4. علم خدا غیر محدود، اما علم برگزیده الهی متناهی و محدود است[۴۹]

باتوجه به تفاوت‌هایی که گفته شد، روشن می‌‎‍‌‌شود علم برگزیدگان الهی اولاً: ذاتی و استقلالی نیست؛ بلکه تبعی و تعلیمی است، ثانیاً: ازلی و ابدی نیست، ثالثاً: قدیم نیست؛ بلکه حادث است، رابعاً: مطلق نیست و دارای حد و مرز است؛ یعنی محدود به تعلیم الهی است و نه نامحدود[۵۰]. پس چگونه این باور باعث غلو یا شرک می‌شود؟

جهت سوم: ویژگی‌های آگاهی امامان از امور غیبی نافی غلو و شرک است

اثبات این گونه از آگاهی به امور غیبی برای امامان به هیچ‌وجه نمی‌تواند ثابت‌کننده الوهیت آنان یا مشارکت آنان در یکی از صفات الهی است؛ زیرا علم آنان به تعلیم الهی بوده و به اصطلاح، علم مستفاد و علم موروثی است که از راه وحی و الهام، تحدیث فرشتگان، نقر و نکت، بهره‌مندی از قرآن و امثال ذلک به دست آمده و همواره در حال افزایش است. با توجه به این ویژگی‌های مذکور برای علم آنان چگونه می‌‌توان گفت اعتقاد به الوهیت یا مشارکت در صفات الهی برای آنان صورت گرفته تا شرک محقق شود؟! آیا اله، علم خود را از دیگری می‌‌گیرد؟! آیا او منتظر وحی و الهام و تحدیث فرشته می‌‌ماند تا دانش را به دست آورد؟! آیا علمش در حال افزایش است؟! بنابر این، تأمل در خصوصیات آگاهی برگزیدگان الهی از غیب برای ابطال تهمت شرک کافی است[۵۱].

ادله اثبات آگاهی امامان از امور غیبی
ادله قرآنی - روایی

برخی از آیات قرآنی به همراه تفسیر روایی آنها، دلالت بر آگاهی امامان دوازده‌گانه (ع) از امور غیبی دارند، مانند:

  1. آیه ۴۳ سوره رعد؛ ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۵۲]: خدای متعال در این آیه، به پیامبر خود دستور می‌دهد بگوید که خدا و کسی که دانش کتاب نزد اوست برای گواهی‌دادن میان پیامبر و امت کافی است. در تفسیر و شأن نزول این آیه، مفسّران شیعه و سنی، نظرات متفاوتی داده‌اند؛ مثلاً: برخی گفته‌اند «کتاب» یعنی لوح محفوظ و «عالِم به کتاب» در آیه «خدا»[۵۳]، یا «جبرئیل» است[۵۴]، که هر دو تفسیر با مشکلات جدی روبه‌رو هستند[۵۵]، لکن اهل بیت (ع)، امام علی و امامان دوازده‌گانه (ع) را به عنوان مصداق ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ معرفی کرده‌اند[۵۶]. حال مراد از «کتاب» چیست؟ مهم‌ترین احتمالاتی که مفسّران شیعه و سنی داده‌اند اینکه: «قرآن کریم»[۵۷] باشد یا «لوح محفوظ» و به عبارتی «کتاب مبین»؛ زیرا کتاب مبین در اکثر تفاسیر مسلمین، به «لوح محفوظ» تفسیر شده است[۵۸]. حال مراد از کتاب در تعبیر ﴿عِلْمُ الْكِتَابِ، چه قرآن باشد و چه لوح محفوظ، دلالت آن بر آگاهی از امور غیبی، تام و کافی است؛ زیرا آیات الهی، از سویی، قرآن را مشتمل بر همه چیز معرفی کرده است: ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۵۹]. و از سوی دیگری «کتاب مبین» را حاوی علم همه ذرات هستی شناخته است: ﴿وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ[۶۰]. بنابر این، کسی که «علم‌الکتاب» دارد، حداقل او آگاه از ظاهر و باطن قرآن است و چنین علمی مانند آگاهی دیگران از قرآن، با تعلیم و اکتساب به دست نیامده، بلکه موهبتی از جانب خداوند متعال است و بر این اساس، این علم شامل «آگاهی بر امور غیبی» نیز هست[۶۱].
  2. آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن؛ ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۶۲]: این دو آیه که بر علم غیب گسترده خداوند دلالت دارند، بیان می‌‌کنند که افراد مورد رضای خداوند که پیامبر (ص) و نیز معصومین (ع) در زمره آنها هستند، به اذن خداوند بر بخشی از علم غیب آگاهی پیدا می‌کنند[۶۳] که از آن به علم لدنی یا ویژه تعبیر می‌شود. هرچند این آیه امکان آگاهی از غیب را برای رسولان برگزیده الهی ثابت می‌نماید اما به واسطه برخی روایات مثل روایاتی که امامان معصوم (ع) را وارثان علم نبی (ع) می‌دانند، می‌توان ائمه (ع) را نیز مصداق این آیه برشمرد. راوی می‌گوید: امام رضا (ع) به من فرمود: «اگر به تو خبر دهم در این روزها، یکی از بستگان تو کشته خواهد شد، آیا گفته مرا تصدیق می‌کنی؟» عرض کردم: خیر، زیرا جز خداوند متعال کسی علم غیب نمی‌داند. امام رضا (ع) آیه ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۶۴] را تلاوت نمود و بعد فرمود: «رسول خدا (ص) مورد رضا و پسند خداست، و ما وارثان همین رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود که می‌خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقایع گذشته و بعد روز قیامت را به ما آموخته است»[۶۵][۶۶]
  3. آیات ۷۷ تا ۷۹ سوره واقعه؛ ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۶۷]: کتاب مکنون در اقوال اکثر مفسران، همان لوح محفوظ است[۶۸] که در آنجا علم غیب قرار دارد و مطهرون و پاکانی که صلاحیت درک لوح محفوظ را دارند، همان کسانی هستند که قرآن مجید درباره آنها فرموده: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۶۹]. طبق روایات شیعه و اهل سنت[۷۰]، آنها همان اهل بیت پیامبر (ص)، علی (ع)، فاطمه (س) و فرزندان ایشان هستند.
ادله روایی محض

روایات دلالت کننده بر آگاهی امامان اهل بیت (ع) از غیب بسیارند؛ از جمله موارد ذیل اند:

  1. حدیث منزلت: رسول خدا (ص) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنّه لانَبیّ بَعدی»؛ «تو نسبت به من به‌ منزله هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود»[۷۱]. رسول خدا بر اساس این حدیث، تمام مقامات و منازلی را که برای خودشان ثابت بوده برای امیرمؤمنان (ع) نیز ثابت می‌‌دانند؛ به جز نبوت. با توجه به آنکه بر اساس دسته‌ای از آیات، پیامبر اکرم (ص) از طریق وحی به منبع غیب مرتبط و متصل بوده است، طبق نص حدیث منزلت، این صفت (آگاهی از غیب) نیز برای امیرالمؤمنین نیز ثابت است و از طرفی دیگر احادیثی وجود دارد که بر اشتراک دیگر امامان اهل بیت (ع) با آن حضرت در علم دلالت دارند؛ به عنوان مثال: «لَيْسَ شَيْءٌ يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ إِلاَّ بُدِئَ بِرَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ بِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ بِمَنْ بَعْدَهُ»؛ «هیچ‌چیزی از نزد خدای سبحان خارج نشده الا اینکه برای رسول خدا (ص) روشن‌شده و همین‌طور برای امیرالمؤمنین (ع) بعد به دیگر ائمه (ع)»[۷۲]. بنابر این، آگاهی امامان دوازده گانه از غیب نیز ثابت می‌‌گردد.
  2. روایات مشهور به الف باب: در این روایات با اشاره‌ به‌ دعوت‌ پیامبر (ص) از امیرالمؤمنین (ع)، به انتقال دانشی از پیامبر به امیرالمؤمنین (ع) در ساعات‌ پایانی‌ عمر‌ حضرت اشاره شده و از تعلیم هزار باب علم که از هر یک هزار باب‌ دانش باز می‌شود بحث شده است که از طریق نجوای رسول خدا (ص) در گوش امیرالمؤمنین (ع) محقق شده است. امام صادق (ع) می‌‌فرماید: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَرَضِهِ اَلَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ: اُدْعُوا لِي خَلِيلِي، فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَيْهِمَا، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِمَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَعْرَضَ عَنْهُمَا، ثُمَّ قَالَ: اُدْعُوا لِي خَلِيلِي. فَأُرْسِلَ إِلَى عَلِيٍّ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَكَبَّ عَلَيْهِ يُحَدِّثُهُ، فَلَمَّا خَرَجَ لَقِيَاهُ، فَقَالاَ لَهُ: مَا حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ؟ فَقَالَ: حَدَّثَنِي أَلْفَ بَابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ»[۷۳][۷۴] و اگر علم امام علی (ع) ثابت شود، توسط احادیث دیگری اشتراک علم او با سایر امامان از اهل بیت (ع) نیز ثابت می‌‌گردد؛ مانند: «نَحْنُ فِي اَلْعِلْمِ وَ اَلشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ»؛ «ما (اهل بیت) در علم و شجاعت یکسان هستیم»[۷۵].
  3. روایات وراثت علم پیامبر (ص): در دسته‌ای از روایات، امامان اهل بیت (ع) به عنوان وارثان نبی معرفی شده‌اند؛ به عنوان مثال: از امام رضا (ع) نقل است که فرمود: «فَإِنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ أَمِينَ اَللَّهِ فِي خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كُنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْبَلاَيَا وَ اَلْمَنَايَا وَ أَنْسَابُ اَلْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ اَلْإِسْلاَمِ وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ اَلرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ اَلْإِيمَانِ وَ حَقِيقَةِ اَلنِّفَاقِ»؛ «همانا محمد (ص) امین خدا در میان خلق او بود، و چون رحلت فرمود ما اهل‌ بیت وارثان او شدیم‌، بنابر این، ما امنای خدا در زمین هستیم‌، علم بلایا و منایا و نسبهای عرب و زادگاه اسلام نزد ماست‌، ما هر فردی را که می‌بینیم می‌فهمیم آیا به راستی مؤمن است یا منافق‌»[۷۶][۷۷]

نتیجه‌گیری

در اینکه اعتقاد به آگاهی امام از امور غیبی غلو شمرده می‌شود یا خیر، دو نظریه وجود دارد: پیروان اندیشه سلفی و وهابیت و همچنین مقصره و همفکران معاصر ایشان هر چند اصل علم به غیب را منحصر در خدای متعال و مختص او دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۷۸]، اما منکر امکان اطلاع و آگاهی یافتن برخی برگزیدگان الهی اعم از انبیا و رسل و غیر ایشان نیز توسط خدای متعال از غیب نیستند[۷۹]. با این حال این گروه آن هنگام که به آگاهی امامان اهل‌بیت (ع) از غیب می‌رسند، این اعتقاد را غلو شمرده و مدعیان آگاهی امامان (ع) از غیب را غالی و مشرک معرفی می‌نمایند. در مقابل وهابیت، پیروان مذهب امامیه، اصل برخورداری معصومین (ع) از علوم فراطبیعی و غیرحسی که در اصطلاح لغوی از آن به علم غیب و در اصطلاخ قرآنی و حدیثی از آن به آگاهی از مغیبات یاد می‌شود، غلو ندانسته و بر این قول سه نوع دلیل امکانی، عقلی و وقوعی اقامه کرده‌اند.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در این باره گفته است: «کسی‌ که چیزی از علم غیب و قدرت غیبی‌ را از غیر طریق فکر و قدرت بشری‌، و خارج از مجرای‌ عادی‌ و طبیعی‌ برای‌ غیر خدای‌ تعالی‌ یعنی‌ انبیا و اولیای‌ او اثبات می‌‏کند - همچنان که در روایات و تواریخ بسیاری‌ اثبات شده و در عین حال اصالت و استقلال را از آن حضرات در اینگونه امور نفی‌ کرده و می‌‏گوید: این حضرات به طور استقلال علم غیب و قدرت غیبی‌ ندارند، و هرچه از آنان به ظهور رسیده به اذن خدا و به افاضه وجود او بوده - تناقضی‌ نگفته، بلکه سخنی‌ منطقی‌ گفته است و بر عکس کسی‌ که برای‌ آن حضرات معتقد به اصالت و استقلال در داشتن اینگونه امور باشد (...) با فهم عوام‌الناس قضاوت کرده و چنین کسی‌ خالی‌ از غلو نیست، هر چند که بگوید این اصالت و استقلال را خدای‌ تعالی‌ به انبیا و اولیا داده (...) و چنین کسی‌ مشمول آیه شریفه زیر است که می‌‏فرماید: ﴿لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ [۸۰]»[۸۱].
۲. آیت‌الله قاضی طباطبایی؛
آیت‌الله سید محمد علی قاضی طباطبایی در مقدمه کتاب «بررسی‌های اسلامی» و مقاله «مقدمه‌ای بر کتاب علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«به جهت رفع اشتباه از بعضی اذهان ساده و سطحی فرق میان علم خداوند تعالی و علم امام و فعلیت آن در این جا مشروحا بیان می‌‏شود:

  1. علم خدا قدیم و علم امام حادث و موهوبی از جانب خداست.
  2. علم خدا به نحو علیت و معلولیت است و علم امام به نحو انکشاف است.
  3. علم خدا عین ذات اوست، علم امام زائد بر ذات اوست.
  4. علم خدا ازلی است، علم امام در ازل نبود مسبوق به عدم است.
  5. علم خدا محتاج به توجه نیست، علم امام محتاج به توجه است.
  6. علم خدا لایتناهی و غیر محدود است، علم امام متناهی و محدود است.

بلی؛ نسبت به علم سایر بشر اگر از علم امام لایتناهی تعبیر شود مانع ندارد و ممکن است فرق‏‌های دیگری نیز وجود داشته باشد ولی پس از دقت تمامی آنها به فرق‏‌هایی که ذکر شد بر می‏‌گردد. با در نظر گرفتن آنچه از فرق میان علم خدا و امام نگارش یافت شرک و غلوی در بین تصور کردن ناشی از عدم فهم مطلب و بی‌علمی و از نقطه نظر به واقع نرسیدن است» [۸۲].

جمعی از اشخاص قاصرنظر و کم‌ظرفیت وقتی که می‌شنوند خدا و رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) از اعمال ما آگاه‌اند، این اعتقاد را در حق پیغمبر و امام (ع) غُلُوّ دانسته و تاب تحمل ندارند، ولی این‌گونه اشخاص هنوز معنی غلوّ را ندانسته‌اند. زیرا غلوّ آن است کهپیغمبر و امام (ع) را[۸۳] از حدود بشریّت خارج کرده به الوهیت داخل کنیم و یا امام (ع) را به نبوت و رسالت وارد بنماییم و یا آنها را در صفاتی که اختصاص به خدا دارد شریک قرار بدهیم، مثل روزی دادن به مخلوقات و خلق کردن و حیات بخشیدن و قبض روح کردن و یا در یکی از این اوصاف مذکوره پیغمبر (ص) و ائمه (ع) را مستقل بدانیم، نه اینکه اگر خداوند خودش مخلوقی خلق کرده و آنها را عالم و آگاه بر اعمال بشر نموده و در سائر صفات نیز آنها را به آخرین کمال که از تصوّر ما خارج است نائل کرده و برای اثبات حقّانیت خود قوه اعجاز مرحمت فرموده و با اذن پروردگار می‌توانند زنده کرده و قبض روح نمایند چنانچه حضرت عیسی (ع) انجام داد، غلوّ می‌شود؛ زیرا ائمه (ع) در انجام اینها هیچ‌گونه استقلالی از خودشان ندارند و هر کمالی که به آن رسیده‌اند از ناحیه خداوند جلیل می‌باشد و هر مقام و عظمت که دارند خداوند داده، چنان که اطاعت آنها را در ردیف اطاعت خود قرار داده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ [۸۴] و بیعت رسول خود را مانند بیعت خودش کرده: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ [۸۵] و دست او را از جهت احترام و شرافت، دست قدرت خود قرار داده و فرموده: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ [۸۶] و محبّت خود را بسته به محبّت پیغمبرش دانسته، چنانچه فرموده ﴿إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ [۸۷] و همچنین آنها را آگاه و مطّلع گردانیده بر اعمال بشر و فرموده: ﴿وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ [۸۸] در صورتی که آنها مخلوق خدایند و هر کمال و اوصاف که دارند از خداوند به آنها افاضه شده و خداوند واجب الوجود بالذات بوده و صفاتش عین ذات اوست و واجب الوجود بالذّات و من جمیع‌الجهات است امّا آنها مخلوق هستند و حادث و اوصافشان زائد بر ذات آنهاست. پس غلوّی در کار نیست»[۸۹]
۳. آیت‌الله نمازی شاهرودی؛
آیت‌الله علی نمازی شاهرودی در کتاب «علم غیب» در این‌باره گفته‌ است: «واضح است که اعتقاد به این مطالب غلو نیست. توضیح ما این است که از طرفی ذوات مقدسه ائمه هدی (ع) به نص قرآن در آیه تطهیر ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.[۹۰]، پاکیزه‌اند و در نهایت قابلیت و استعداد نمی‌باشند و اشرف و افضل جمیع خلایق‌اند و از طرف دیگر در مبدأ اعلای کریم بی‌نهایت، بخل وجود ندارد. به عبارت ساده‌تر: نه خدا بخیل است و نه ائمه هدی (ع) نالایق‌اند، پس این آیات و روایات ممکنِ عقلی را ثابت می‌کند. غلو آن است که چیزی که عقل و نقل اجازه نمی‌دهد گفته شود و یا مطلبی را درباره کسی بگوییم که او فاقد لیاقت آن باشد. عقل مانع کرم خدا نیست؛ پس مانعی ندارد که آن کریم بی‌نهایت بر آن ذوات مقدسه کمال لیاقت را افاضه فرماید چنان که عقول مخلوق از درک آن مبهوت گردد. پس استبعادی برای علم غیب آنان نیست. علم غیبی که برای آنان ادعا می‌شود مختص به باری تعالی نیست. چون علم غیب باری تعالی ذاتی است و علم غیب ائمه هدی (ع) غیر ذاتی» [۹۱].
۴. آیت الله جوادی آملی؛
آیت الله عبدالله جوادی آملی در کتاب «ادب فنای مقربان» در این باره گفته است: «گاهی گفته می‌شود که ادعای آگاهی ائمه (ع) از احوال شیعیان غلو است. ظاهر دلیل این سخن آن است که علم آن ذوات قدسی پس از مرگ اساساً بی معنا است ، زیر شخص مرده شعور ندارد و امام باشد یا غیر امام! امام در زمان حیات نیز تنها اطراف خود را می‌بیند و آگاهی بر اعمال شیعیانی که در نقاط دیگر قرار هستند. نیاز به علم غیب دارد و ادعای علم غیب برای آنها نیز غلو است، چنان که ادعای شنیدن صدای زائر در حرم‌های مطهر پس از وفات‌شان بی‌معنا و غلو است. پاسخ این سه اشکال چنین است: آیات فراوانی دلالت می‌کنند که پیامبر (ص) شاهد اعمال امت خود و ﴿يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا[۹۲]، ﴿لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ[۹۳] و شاهد اعمال شهدای اعمال امت‌های دیگر انبیا (ع) است: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا[۹۴]، ﴿وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء[۹۵]. چنان که مسیح شاهد اعمال امت خودش است: ﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا[۹۶] روشن است که قیامت ظرف ادای شهادت است و ادای شهادت باید مسبوق به تحمل صحیح آن باشد، پس اعمال امت آن حضرت باید قبل از قیامت مورد شهود و تحت علمی آن حضرت قرار گرفته باشد تا او بتواند در معاد به آن شهادت دهد. اکنون سخن در این است که چند قرن از رحلت پیامبر اسلام (ص) و رحلت یا عروج عیسی (ع) می‌گذرد. اگر مرگ یا عروج که سبب عدم حضور آنها در امت‌شان است، مانع دیدن اعمال امت و شنیدن صدای‌شان باشد، چگونه این دو پیامبر بزرگ و همچنین سایر پیامبران می‌توانند تحمل شهادت کنند تا در صحنه قیامت به اعمال امت پس از خود شهادت بدهند؟ چنان که شهادت بر اعمال و گفتار کسانی که در زمان خودشان زندگی می‌کردند و در کنار آنها نبودند نیز به مشکل برمی‌خورد. افزون بر این، گروهی از مؤمنان نیز شاهد اعمال امت‌اند: ﴿لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ[۹۷]، ﴿وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ[۹۸] و ﴿وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ[۹۹]. در اینکه مقصود از "مؤمنان" در این آیه چه کسانی‌اند[۱۰۰] این مؤمنان هر کس باشند اگر مرده باشند، همانند پیامبران - در شهادت بر اعمال با مشکل روبه رو خواهند شد و چنان‌چه زنده باشند نیز نمی‌توانند شاهد همه اعمال مؤمنان باشند، مگر آنکه از علم غیب برخوردار باشند. نتیجه آنکه پیامبر اکرم (ص) و دیگر پیامبران، هم از علم غیب برخوردارند و هم از احوال امت خود حتی پس از مرگ آگاه‌اند و هم صداهای مردم را می‌شنوند، از این رو امت اسلام در زیارت‌ها و در نمازهای‌شان به هر جای جهان که باشند با خطاب به پیامبر (ص) می‌گویند: "السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‏"! بر این اساس، شنیدن صدا به زائر حاضر در حرم اختصاص ندارد، بلکه از هر نقطه دنیا می‌توان به آنها سلام کرد و آنان می‌شنوند و خطاب بدون شنیدن مخاطب معنا ندارد؛ پس پذیرش هیچ یک از امور یاد شده، با عقل و قرآن کریم تعارض ندارد»[۱۰۱]
۵. آیت‌الله شریعتمدار جزایری؛
آیت‌الله سید نورالدین شریعتمدار جزایری در مقاله «امام حسین و علم به شهادت» در این باره گفته است:

«باید از دیدگاه عقل‌ این‌ موضوع ‌بررسی‌ شود که ‌آیا مانعی در علم‌ گسترده فرابشری امام‌(ع) وجود دارد؟ و عقل‌ چه‌ مانعی‌ را در وجود این‌ علم‌ درک‌ می‌کند؟ عقل‌ این‌ گونه‌ علم‌ و خبررسانی‌ را محال‌ نمی‌داند و مانعی‌ را در دارا بودن‌ آن‌ تصوّر نمی‌کند. بلکه بالعکس اگر این‌ علم‌ گسترده‌ و فراگیر نبود، ادعای‌ رهبری‌ امّت‌ اثر نداشت‌ و چگونه‌ کسی‌ که‌ آگاهی‌ به‌ حال‌ مردم‌ ندارد، می‌تواند سعادت‌ دنیا و آخرت‌ آنان‌ را تأمین‌ و تضمین‌ نماید. این‌ موضوع‌ با چند دلیل‌ به‌ اثبات‌ می‌رسد.

دلیل اول: نبوت و امامت رهبری الهی است‌: نبوت‌ و امامت‌، منصب‌ الهی‌ است‌ و مردم‌ هیچ‌ گونه‌ مداخله‌ای‌ در آن‌ نمی‌کنند. امام‌(ع) باید از دیگران‌ در کمالات‌ افضل‌ باشد. در حقیقت‌ ملاک‌ گزینش‌ امام‌(ع)، برتر بودن‌ او از دیگران‌ در تمام‌ صفات‌ است‌. و اگر در افراد جامعه‌ای‌ که‌ امام‌(ع) در آن‌ زندگی‌ می‌کند، کسی‌ یافت‌ شود که‌ از امام‌(ع) فضیلت‌ بیشتری‌ دارد، او سزاوار امامت ‌است‌. افضل‌ بودن‌ امام‌(ع) در یک‌ چیز و در یک‌ مورد نیست، بلکه‌ در تمام‌ صفات‌ و جهات ‌است؛ یکی‌ از فضیلت‌ها که‌ امام‌ باید رتبة‌ بالای‌ آن‌ را داشته‌ باشد، دانش‌ و آگاهی‌ است‌. امام‌ باید از تمام‌ افراد بشر داناتر و دانشمندتر باشد، چنان‌ که‌ همانند او در افراد جامعه ‌یافت‌ نشود. اگر کسی‌ در میان‌ مردم‌ هم‌سان‌ در دانش‌ با امام‌(ع) پیدا شود، رسیدن‌ منصب‌ امامت‌ به‌ هر کدام‌ از آنان‌ مساوی‌ است‌ و محروم‌ شدن‌ یکی‌ از آنان‌ از این‌ منصب‌ ستم‌ در حق‌ اوست‌. در هیچ‌ زمانی‌ برای‌ امام‌(ع) همتایی‌ نخواهد بود که‌ دانش‌ گسترده‌ و فراگیری‌ چون‌ او داشته‌ باشد. آن‌ دانش‌ نه‌ با وسایل‌ عادی، بلکه‌ از راه‌ غیرعادی‌ و الهی‌ یافت‌ می‌شود، و چون‌ از دانش‌ بی‌ انتهای‌ خدا سرچشمه‌ می‌گیرد و فیضی‌ از دریای‌ ژرف‌ فیض‌ بخش‌ او است‌، گسترده‌ است‌ و به‌ هر چیزی‌ تعلق‌ می‌گیرد؛ زیرا خداوند فیاض‌ مطلق‌ است‌ و بخشش‌ او پایان‌ ندارد. پس‌ دانش‌ را که‌ خداوند به‌ پیامبر (ص) و امام‌(ع) می‌بخشد، به‌ زمان ‌و یا حالتی‌ اختصاص ‌ندارد.

دلیل دوم: رهبری‌ پیامبر (ص) و امام‌(ع) برای‌ تمام‌ افراد بشر: پیامبر (ص) و امام‌(ع) برای‌ راهنمایی‌ تمام‌ افراد بشر با وجود اختلاف‌ زبان‌، طبیعت، رنگ، گسترش‌ زمین‌، پراکنده‌ بودن‌ مردم‌ از یکدیگر و بسیاری‌ از جهت‌های‌ مختلف‌ که‌ مردم‌ را از هم‌ دور می‌کند، باید سخن‌ تمامی‌ آنان‌ را بشنود و با آنان‌ سخن‌ بگوید، آن‌ گاه‌ تمامی‌ افراد را در اجرای‌ عدالت‌ و احکام‌ خدا برابر بداند و از حال‌ آنان‌ با خبر باشد؛ این‌ گونه‌ اطلاع ‌و خبر داشتن‌ از مردم‌ را، انسان‌ عادی‌ نمی‌تواند و فقط‌ انسانی‌ این‌ ویژگی‌ را دار است‌ که ‌از دانش ‌گستردة ‌خدادادی ‌بهره ‌می‌برد. امام‌(ع) باید از دورترین‌ جاهای‌ زمین‌ که‌ مردم‌ در آن‌ زندگانی‌ می‌کنند باخبر باشد تا درد و رنج‌ آنان‌ را دریابد و اگر نماینده‌ای‌ را به‌ آن‌ جاها گسیل‌ کرد، در هر زمان‌ از او باخبر باشد تا مبادا او در مقام‌ خود بر مردم‌ ستم ‌کند. اگر امام‌(ع) مانند دیگر افراد عادی‌ در زمان‌ قدیم‌، پس‌ از گذشت‌ ماه‌ها و سال‌ها از اخبار دور دست‌ خبرگیری‌ کند و یا با وسایل‌ متعارف‌ آن‌ زمان‌ با فاصله‌های‌ زمانی‌ بسیار از حال‌ دیگران‌ با خبر گردد، ستم‌ زمین‌ را فرا می‌گیرد و فساد بر جامعه‌ استیلا می‌یابد و هدف‌ و غرضی‌ که‌ در فرستادن‌ پیامبر (ص) و انتخاب‌ امام‌(ع) از راهنمایی‌ و هدایت‌ مردم‌ است، به ‌دست‌ نخواهد آمد و نیک‌بختی‌ دنیا و آخرت‌ مردم‌ بر رغم‌ وجود امام‌(ع) تأمین‌ نخواهد شد.

دلیل سوم: خلافت‌ امام‌(ع): پیامبر (ص) و امام (ع)، خلیفه ‌و جانشین ‌خدا در زمین ‌هستند: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً[۱۰۲] و جانشین‌ او حضرت‌ آدم‌(ع) بود که‌ پیامبر خدا است‌ و تمام‌ پیامبران‌ جانشینان ‌خدا‌اند. جانشینی‌ پیامبر (ص) واسطه‌ بودن‌ او است‌ میان‌ مردم‌ و خدا و فیض‌ رسانی‌ از طرف‌ خدا او است‌. چون‌ پس‌ از آفرینش‌ جهان ‌، خداوند خواست‌ جهانیان‌ او را بشناسند تا با او ارتباط‌ برقرار کنند ـ و با چشم‌ دیدن‌ او ممکن‌ نبود ـ و نمی‌شد که‌ ذات‌ خود را آشکار کند تا او را ببینند، افرادی‌ از بشر را برگزید و آنان‌ را مظهر صفات‌ خویش‌ قرار داد تا صفات ‌او را بنمایانند و نقش ‌واسطه ‌را ایفا کنند. یکی‌ از صفات‌ خدا علم‌ او به‌ هر چیز و در هر حال‌ است‌، و چون‌ پیامبر (ص) مظهر صفات‌ خدا است‌ باید در دانش‌ و آگاهی‌ وسیع‌ نیز مظهر خدا باشد. بر مظهر نبودن‌ پیامبر (ص) در علم‌ دلیلی‌ وجود ندارد، بلکه‌ همان‌ دلیل‌ بر خلافت‌ و جانشینی‌ که‌ مظهر بودن‌ پیامبر (ص) در تمام‌ صفات‌ است، علم‌ خدایی‌ را نیز برای‌ او ثابت‌ می‌کند. روشن‌ است‌ که‌ مقصود از مظهر صفات‌ بودن، همانندی‌ پیامبر (ص) و خدا در تمام ‌صفات‌ از جهت‌ چگونگی‌ و مقدار نیست‌؛ زیرا این‌ باور شرک‌ است، بلکه‌ مقصود این‌ است‌که‌ خداوند بهره سرشاری‌ از علم‌ و دانش‌ خود را به‌ پیامبران‌ داده، که‌ دیگر مردم‌ از آن‌ بی‌بهره‌ هستند و علمی‌ را که‌ خداوند به‌ پیامبران‌ داده، افراد عادی‌ بشر به ‌آن ‌دسترسی ‌ندارند. پس‌ از ثبوت‌ این‌ دانش‌ خدایی‌ برای‌ پیامبران ‌، همین‌ علم‌ برای‌ امام‌(ع) نیز ثابت ‌می‌شود؛ زیرا امامت، خلافت‌ نبوت‌ و امام‌(ع) جانشین‌ پیامبر (ص) است‌ و تمام‌ ویژگی‌های‌ رهبری ‌پیامبر (ص) را امام‌(ع) نیز دارد به‌ جز صفات‌ ویژه پیامبر، مانند؛ وحی‌.

دلیل چهارم: لازمه عصمت پیامبر (ص) و امام‌(ع): از باورهای‌ شیعیان‌ درباره پیامبر (ص) و امام‌(ع)، عصمت‌ و محفوظ‌ بودن‌ از گناه‌، اشتباه‌، سهو، نسیان‌ و غفلت‌ است‌ که‌ در تمام‌ مدت‌ عمر خود در یک‌ لحظه‌ و در یک‌ بار نیز خطا، اشتباه‌ و گناه‌ از او سر نمی‌زند. معصوم‌ بودن‌ از گناه‌ و خطا، در تمام‌ لحظه‌های‌ عمر و برخوردهای‌ زندگانی ‌، زمانی ‌تحقق‌ می‌‌یابد که‌ دانش‌ و آگاهی‌ فراگیر شود و به‌ هر چیزی‌ در هر حال‌ علم‌ داشته‌ باشد و اگر یک‌ مورد را نداند، مقام‌ عصمت‌ را نمی‌‌یابد؛ زیرا آن‌ چه‌ با عصمت‌ سازگار نیست ‌گناه‌ و اشتباه‌ و... از نادانی‌ و جهل‌ است‌ و کسی‌ که‌ از مصالح‌ و مفاسد واقعی‌ باخبر است ‌، گناه‌ و اشتباه‌ نمی‌کند. پس‌ معصوم‌ بودن‌ پیامبر (ص) و امام (ع)، دانش‌ و آگاهی‌ او را به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسد و حقایق‌ اشیاء در هر حالی‌ نیاز دارد.

دلیل پنجم: ضرورت علم یک سفیر و شهید از احوال مردم: در بسیاری‌ از آیات‌ قرآن‌ آمده‌ است‌ که‌ پیامبر (ص) شاهد و گواه‌ بر امت‌ است‌ و چون ‌شاهد بودن‌ و گواهی‌ دادن، دانش‌ و آگاهی‌ را در هر حالی‌ لازم‌ دارد، پس‌ پیامبر (ص) باید به ‌تمام‌ احوال‌ امت‌ از ظاهر و باطن‌ و افعال‌ آنان‌ آگاه‌ باشد تا بتواند در روز قیامت‌ شاهد و گواهیشان‌ باشد؛ زیرا اگر چنین‌ دانشی‌ را نداشت ‌، نمی‌تواند شهادت‌ و گواهی‌ را درباره آنان‌ ادا کند. نمونه‌ای‌ از آیات‌ قرآن‌ که‌ شاهد و گواه‌ بودن‌ پیامبر (ص) را بر امت‌ بیان‌ کرده، چنین‌است‌: ﴿وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا؛[۱۰۳]، ﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا[۱۰۴]؛ ﴿وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ[۱۰۵]، ﴿لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ [۱۰۶] بزرگی‌ و عظمت‌ این ‌دانش‌ سبب‌ نپذیرفتن‌ آن‌ نمی‌شود و چنین‌ باوری‌ غلو و زیاده‌ روی‌ نیست ‌؛ زیرا اگر امام (ع) ‌دارای‌ این‌ ویژگی‌ نباشد و گستره‌ دانش‌ او همانند دیگر افراد عادی‌ باشد، سزاوار امامت‌ و رهبری‌ نخواهد بود و گزینش‌ وی‌ برای‌ امامت‌ و بی‌ بهره‌ کردن‌ دیگران ‌از آن ‌، ستم ‌در حق‌ دیگران ‌خواهد بود. اگر امامت‌ را منصب‌ خدایی‌ بدانیم‌ و آن‌ را خلافت‌ و جانشینی‌ از طرف‌ خدا بپنداریم‌ و امام‌(ع) را بیان‌ کننده‌ و مظهر صفات‌ الهی‌ بدانیم‌، باور دانش‌ وسیع‌ او را زیاده‌ روی‌ و غلوّ نمی‌پنداریم‌ و آن‌ را از لوازم‌ مقام‌ امامت‌ می‌شمریم‌»[۱۰۷].
۶. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در کتاب «علوم برگزیدگان» در این‌باره گفته است: «اعتقاد به علوم ویژه برای ائمه (ع) و دیگر برگزیدگان خداوند، غلوآمیز نیست و تأیید‌های قرآنی دارد. ارتباط حضرت مریم (س) با فرشتگان، الهام به مادر موسی (ع)، و علوم جناب ذوالقرنین و آصف بن برخیا، نمونه‌هایی‌اند که نشان می‌دهند اعتقاد به ارتباط‌ ویژه ائمه (ع) به ‌عنوان حجت‌های خداوند بعد از پیامبر (ص) با منابع علوم فرابشری، غلوآمیز نیست؛ بلکه ممکن بوده و قرآن کریم از رخ دادن آن در برخی موارد گزارش داده است. در روایات نیز این استدلال زیبا نقل شده که خداوند بزرگ‌تر و کریم‌تر از آن است که کسی را حجت خود بر مردم قرار دهد، اما اخبار آسمان‌ها و زمین را از او پنهان بدارد[۱۰۸] تجربه هم نشان داده است که افراد عادی با دانش‌های عادی نمی‌توانند جهان را مدیریت کنند و به سعادت مطلوب برسانند. بنابراین داشتن پشتوانه قرآنی و مستند بودن به روایات معتبر، نادرستی ادعای یاد‌شده را روشن می‌سازد. به‌ نظر می‌رسد ادعای نفی هرگونه علم الهی و ویژه از ائمه (ع)، دیدگاهی تفریطی و ناشی از مقایسه ائمه (ع) با پیشوایان اهل ‌سنت است»[۱۰۹].
۷. حجت الاسلام و المسلمین بخارایی‌زاده؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید حبیب بخارایی‌زاده در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت» در این‌باره گفته‌ است:

«صفات خداوند متعال "صفات ذاتی" عین ذات الهی بوده و مستفاد از غیر نمی‌باشند، و همچنین به دلیل عینیت با ذات، واجب‌اند و نه ممکن؛ و پیراسته از هر نوع حد و قید می‌باشند. در حالی که همان صفات، در مخلوقات، عرضی و مستفاد از غیر و مغایر با ذات آنها بوده و همانند ذاتشان ممکن الوجود و محدود و مقید می‌باشد. و معلوم است که وقتی صفات الهی را با چنان ویژگی‌هایی در نظر بگیریم، اختصاص به او پیدا کرده و محال است احدی از مخلوقات در آنها شریک وی باشند. و نیز صفات مخلوقات با آن خصوصیات، از اختصاصات آنها بوده و اتصاف خداوند سبحان به آنها ممتنع خواهد بود.

علم غیب نیز همانند سایر صفات از چنین تقسیمی و چنان احکامی برخوردار است. قسمی از علم غیب با ویژگی‌های خاص، اختصاص به خداوند متعال داشته و قسمی دیگر با ویژگی‌های دیگر، اختصاص به مخلوقات. بنابراین آیاتی که علم غیب را برای خداوند متعال ثابت می‌نمایند ناظر به علم غیب از نوع اول‌اند که اختصاص به خداوند سبحان داشته و هیچ شریکی برایش متصور نیست. و نیز آیاتی که علم غیب را از پیامبر اکرم (ص) و سایر موجودات نفی می‌نمایند هم ناظر به همین قسم از علم غیب‌اند؛ یعنی علم غیب واجب، ذاتی و غیر مستفاد از غیر، مطلق و غیر محدود به هر نوع قیدی را از غیر خداوند نفی می‌نمایند.

و بر همین اساس است که هر گونه شائبه غلوّ، از اسناد علم غیب به هر شخصی که دلیل بر آن اقامه شده باشد، منتفی بوده و وصف آن به صفت "فرا بشری" نارواست»[۱۱۰].
۸. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛
حجت الاسلام و المسلمین باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است:

«شاه اسماعیل و وهابیون گمان می‌کنند که اگر معتقد به علم غیب برای پیامبر (ص) یا اولیای الهی شویم لازم می‌آید که بین خداوند متعال و آنان مساوات قائل باشیم و صاحب این پندار مشرک است[۱۱۱].

کسانی که به تبع آیات و روایات به علم غیب اولیاء و در رأس آنها پیامبر اسلام (ص) عقیده پیدا کرده‌اند هرگز اعتقاد به علم غیب ذاتی و استقلالی برای آنها ندارند، بلکه اصل غیب و استقلال آن را برای خدا می‌دانند و اگر پیامبر (ص) و اولیاء از آن باخبرند به اذن و اراده و مشیت و عنایت خدا است.

احمد رضا قادری بریلوی در این باره می‌گوید: از بیانات گذشته ظاهر و آشکار شد که شبهه مساوات علم تمام مخلوقین با علم پروردگار ما خدای عالمیان هرگز به دل مسلمانان خطور نمی‌کند،آیا کورها مشاهده نمی‌کنند؟

  1. اینکه علم خدا ذاتی و علم خلق اعطائی است.
  2. علم خدا واجب لذاته و علم خلق ممکن لذاته است.
  3. علم خدا ازلی سرمدی و قدیم حقیقی و علم مخلوق حادث است؛ زیرا تمام مخلوقات حادث می‌باشند، و صفت بر موصوفش مقدم نمی‌گردد.
  4. علم خدا غیر مخلوق و علم خلق مخلوق است.
  5. علم خدا غیر مقدور و علم خلق مقدور و مغلوب می‌باشد.
  6. علم خدا واجب البقاء و علم خلق جایز الفناست.
  7. در علم خدا تغییر ممتنع است ولی در علم خلق تبدّل ممکن می‌باشد[۱۱۲].

عثمان الخمیس می‌گوید که: روی الکلینی فی الکافی «عَنْ‏ جَعْفَرِ بْنِ‏ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ‏ قَال‏: عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ‏ إِلَى‏ أَنْ‏ تَقُومَ‏ السَّاعَةُ ‏‏‏»[۱۱۳]. بعد شروع می‌کند به مسخره کردن که شیعه را ببینید که چکار می‌کند! قرآن می‌گوید: ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ شیعه می‌گوید که ائمه ما می‌گویند ما تمام علوم را تا قیامت دارا هستیم. آیا این غلو نیست؟ آیا این، ائمه را در رتبه خدا نگه داشتن نیست؟ و خیلی أراجیف دیگر که می‌گوید. ما در جواب عرض می‌کنیم که چنانچه شیعه برای آقا امیرالمؤمنین (ع) که به نص آیه تطهیر که در صحیح بخاری و مسلم آمده، در حق اهل بیت (ع) آمده، خدا شهادت بر طهارت آنها داده، خدا شهادت داده که آنهااز هر پلیدی ظاهری و باطنی منزه‌اند؛ خدای عالم علی (ع) را در آیه مباهله نفس رسول اکرم (ص) می‌داند؛ خدای عالم، وقتی رسول اکرم (ص) می‌خواهد برای مباهله برود، برای اثبات نبوتش، علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را انتخاب می‌کند و می‌برد. اگر ما برای اینها گفتیم که علم غیب دارند و از آینده خبر دارند تا قیامت، آیا این کفر و شرک است و قتل شیعه بخاطر این واجب؟! ولی اگر خودتا مشابه این قضایا را نقل کردید برای افرادی که دوست‌ دار آنها هستید، هیچ اشکالی ندارد. آنها در رابطه با حذیفه و ابو سعید خدری که مدتی قبل از اسلام، بت پرست و مشرک بودند، به برکت اسلام به طرف خداوند و توحید گرویدند، غلو نمایند اشکالی ندارد! ملاحظه بفرمائید: در سنن ترمذی که از صحاح سته است، ‌در کتاب مسند احمد بن حنبل که رئیس حنابله است که می‌گوید هر کتاب صحیح بود من در کتابم جمع کردم، نقل می‌کنند از قول حذیفه یمانی: خبر داد ما را به هرچه که تا روز قیامت برای امتش اتفاق خواهد افتاد[۱۱۴]. خبر دارد مرا رسول الله به هرچه که تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد[۱۱۵]. چرا این غلو نیست و اهل سنت مشرک و کافر نیستند و قتلشان واجب، ولی وقتی ما می‌گویئم که امیرالمؤمنین (ع) آگاه به علوم الی یوم القیامة است، شرکمان ثابت و قتلمان واجب؟! باز هم از حذیفه یمانی که می‌گوید: قسم به خدا من عالم‌ترین بشر هستم به تمام اتفاقاتی که از الان تا قیامت اتفاق می‌افتد[۱۱۶].

آقای عثمان الخمیس حاضر است که بگوید حذیفه غلو کرده و قتلش واجب است؟! یا در مورد او توجیه می‌کنید که صحابه رسول اکرم (ص) بوده و حق دارد بگوید و خود رسول اکرم (ص) فرموده:«أَصْحَابِي‏ كَالنُّجُومِ‏ بِأَيِّهِمْ‏ اقْتَدَيْتُمْ‏ اهْتَدَيْتُم‏‏‏‏» ولی آقا امیرالمؤمنین (ع) جزء صحابه نیست و حق ندارد بگوید و اگر گفت که من تا روز قیامت از اتفاقات و حوادث خبر دارم، نادرست است و او نگفته و شیعیان این را از خودشان در آورده اند!!! اگر شاه اسمعیل دنبال غلو می‌گردد، ما برایش راهنمائی می‌کنیم که غلو این نیست که شیعیان در مورد ائمه (ع) قائل هستند، غلو این است که جناب مالک، ‌امام مالکی‌ها افاضه می‌فرماید: هیچ شبی من نخوابیدم، مگر آنکه رسول اکرم (ص) را در خواب دیدم.

جناب شعرانی در کتاب المیزان که از کتاب های معتبر اهل سنت است نقل می‌کند از یکی از علمای بزرگشان به نام ناصر الدین لقانی، ایشان وقتی از دنیا رفت، می‌گوید: یکی از یارانش او را در خواب دید و گفت جناب شیخ الاسلام ناصر الدین، وقتی مُردی، بر تو چه گذشت؟ گفت: وقتی من مُردم و مرا وارد قبر کردند، دو ملک آمدند و شروع کردند از من به حساب و کتاب کردن که چه کار کردی؟ یک دفعه دیدم جناب مالک، رئیس مالکی‌ها وارد شد و یک تشر زد به این دو ملائکه و گفت: از مثل این شیخ الاسلام شما باید سؤال کنید!؟ دور شوید از او؛ این ملائکه به خود لرزیدند و دور شدند. "یعنی من هم در روضه رضوان خدا هستم الان"[۱۱۷].

می‌گویند: یک روز مردی از دنیا رفته بود و رسول اکرم (ص) می‌خواست برای او نماز بخواند، جبرئیل گفت: برای او نماز نخوان؛ رسول اکرم (ص) هم برگشت و نماز نخواند. ابو بکر آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، من از او جز خیر ندیدم؛ جبرئیل آمد و گفت: یا رسول الله! بر او نماز بخوان، چون شهادت ابو بکر مقدم بر شهادت من است. اینها اصلاً و ابداً غلو نیست، چون در شأن خلفاء راشدین است؛ اما اگر این را در مورد ائمه (ع) و امیرالمؤمنین (ع) بگوئیم، مهدور الدم و المال می‌شویم.

در مورد خلیفه دوم هم فیوضاتی را ذکر نموده‌اند، می‌گویند: جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن را می‌خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساری الجبل‏‏‏‏»، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از چهار طرف می‌خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان آقای ساری بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از چهار طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از سه ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل‏‏‏‏»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی‌شد[۱۱۸].

این قضیه، از قطعیات عقائد اهل سنت است؛ حتی ابن تیمیه حرانی، که شیعه را بخاطر اینکه امیرالمؤمنین (ع) را، با خبر از حوادث آینده می‌داند، مشرک و کافر می‌داند، خودش این قضیه را به عنوان یک امر مسلم[۱۱۹].

آقای شاه اسمعیل، شما که گفتید غیر از خداوند، کسی از غیب خبر ندارد و هر کس معتقد باشد که کسی غیر از خدا غیب می‌داند، مشرک و منکر قرآن است؛ پس چطور جناب خلیفه دوم از مدینه با این همه فاصله، بیابان‌های نهاوند را دید و صدای او در فضا طنین انداز شد و لشکر اسلام به برکت این صدا، پیروز شد؟! اما اگر آقا امیرالمؤمنین (ع) آمد و از وقایع بصره، در نهج البلاغه خبر داد، کفر و شرک شیعه ثابت می‌شود که شما چرا غلو می‌کنید؟!

در تفسیر فخر رازی چند مطلب هست می‌گوید: رود نیل طغیان کرده بود و خانه‌های مردم داشت نابود می‌شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب که ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه‌هایمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت: اگر به امر خداوند جاری می‌شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می‌شوی، ما کاری نداریم هر کاری می‌کنی بکن[۱۲۰] بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند[۱۲۱]. این چون برای جناب عمر است، غلو نیست؛ ولی اگر علی (ع) همچنین چیزی را بگوید، غلو است؛ چرا؟

علم غیب ائمه (ع) به نظر آقایان اهل سنت، کفر وشرک است اما اگر آقای ابن تیمیه، علم غیب بگوید، ایرادی ندارد. ابن قیم جوزیه شاگرد ابن تیمیه کتابی دارد به نام مدارج السالکین که از کتاب‌های معتبر و قطعی وهابیت است، در آن می‌گوید: من بارها دیده‌ام که آقای ابن تیمیه، بارها از غیب خبر می‌داد. ایشان یکبار گفت که: وقتی مغول به طرف شام حمله می‌کند، یقین بدانید که اینها شکست می‌خوردند و لشکر اسلام پیروز می‌شود. حتی یک‌دفعه، ۷۰ بار خدا را قسم خورد که لشکر مغول شکست می‌خورد. بعضی اعتراض کردند که آقای ابن تیمیه، آینده را جز خدا نمی‌داند، شما ۷۰ بار قسم می‌خورید؟! لااقل بگو إن شاء الله، گفت: نمی‌گویم، گفتند: از کجا می‌دانی؟ گفت: در لوح محفوظ نگاه کردم و دیدم که نوشته شده که قوم تاتار شکست می‌خورد[۱۲۲]. این اصلا غلو نیست، چون جناب ابن تیمیه به مرحله‌ای از عبودیت رسیده که می‌تواند لوح محفوظ را هم قرائت بفرماید.

باز هم از این بالاتر، که ابن قیم جوزی می‌گوید یک چیزهائی را خودم تجربه دارم و قضایائی را خودم با ابن تیمیه دارم: چندین بار ابن تیمیه از آینده من خبر داد، بطوری که یک مورد هم خلاف ندیدم. ابن تیمیه حرانی که آقای ابن حجر می‌گوید: بخاطر اهانت او به رسول اکرم (ص)، مسلمان‌ها می‌گویند ابن تیمیه زندیق است و بخاطر جسارتش به علی (ع) می‌گویند منافق است. چون معتقد بود که علی (ع) در ۱۷ مورد، خطا کرده و ‌بر خلاف کتاب و سنت عمل کرده است. این آقای ابن تیمیه این حرف‌ها را می‌زند و غلو نیست، اما اگر شیعه آمد و گفت که آقا امیرالمؤمنین (ع) فرمود: مردم! ‌در جنگ صفین، هزار نفر برای ما یاور خواهد آمد. بعضی اعتراض کردند که لاأقل بگو: حدود هزار نفر، گفت: نه، هزار نفر، نه یکی کمتر و نه یکی بیشتر. حتی خود ابن عباس هم اعتراض کرد که اگر حرف شما خلاف در بیاید، مردم از عقیده خود نسبت به شما بر می‌گردند، گفت: همینطور که هست. می‌گوید: تک تک شمردیم و رسیدیم به ۹۹۹، و یک نفر کم آمد؛ در این حین بعضی‌ها ایمانشان متزلزل می‌شد، که دیدیم یک جوانی از دور با پای پیاده می‌آید، رفتیم جلو، دیدم آقای اویس قرنی است و با پیوستن آقای اویس قرنی، لشکر علی (ع) هزار نفر شد. چون شیعه این را نقل می‌کند، شیعه کافر و مشرک است و غلو می‌کند، مگر کسی از غیب خبر دارد؛ ولی اگر مانند این را آقای ابن تیمیه بگوید، هیچ اشکالی ندارد، یا در رابطه با عمر و ابوبکر و ... و یا همین آقای کعب الأحبار یهودی که هر جنایتی که در اسلام شده، یک طرفش ایشان است، تمام اسرائیلیات را وارد کتاب‌های اهل سنت کرد، شما در شرح حال آقای کعب الأحبار ببینید که می‌نویسند: کعب الأحبار از شهادت جناب عمر بن خطاب، ۳ مرتبه خبر داد. گفت آقای عمر سه روز بعد به شهادت می‌رسی. فردا آمد و گفت دو روز بعد به شهادت می‌رسی. یک روز بعد آمد و گفت فردا به شهادت می‌رسی. همان روزی که کعب الأحبار گفته بود،‌ ابو لؤلؤ مجوسی آمد و شکم عمر را پاره کرد و به شهادت رسید. این هیچ اشکالی ندارد، چون کعب الأحبار می‌گوید؛ ولی اگر مشابه این را از سلمان و ابوذر در مورد ائمه (ع) نقل کردیم، آسمان به زمین خواهد آمد.

باید در برابر این هجمه‌ها،‌ پاسخ‌های هجمه‌ای داد؛ مثل خود آنها باید از روایات خودشان آورد و جواب نقضی داد؛ چون پاسخ حلّی را ما هر چه بگوئیم،‌ توجیه می‌کنند، ولی در پاسخ نقضی، هیچ راهی برای توجیه نیست»[۱۲۳].
۹. حجج الاسلام والمسلمین برنجکار و شاکر؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار و دکتر محمد تقی شاکر در مقاله «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران» در این‌باره گفته‌اند: «صحیح نیست گفته شود ‌علم به غیب و یا علم حضوری داشتن انبیا نوعی شرک و غلو به‌حساب می‌آید؛ ‌زیرا اوصاف این دو علم مختلف است. حضور معلوم نزد انبیا و آگاهان از غیب همانند ائمه اطهار (ع) تنها به معنای وضوح و انکشاف بالفعل معلوم برای اوست. به عبارت دیگر علم خدا ذاتی است، اما علم ایشان دانشی عرضی است که خدا به آنها عطا کرده است؛ ‌محدود می‌باشد و امکان بداء در آن وجود دارد. ‌پس هیچ مجالی برای ادعای اتحاد این دو علم باقی نمی‌ماند[۱۲۴]»[۱۲۵].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «مخالفان علم غیب و ادله آنان معتقدند که علم غیب منحصرا از آن خداوند است و داشتن علم غیب برای غیر خداوند شرک و کفر است و خداوند تنها برخی از انبیا را از بعضی غیب‌ها آگاه کرده است آن هم در محدوده احکام شریعت و به واسطه وحی؛ و علم غیب داشتن آنان معجزه و دلیل نبوت آنان بوده است. لذا غیر از انبیاء احدی از علم غیب برخوردار نیست. این افراد برای اثبات مدعای خود به پاره‌ای از ادله عقلی و نقلی استناد کرده‌اند. (...) اگر ما معتقد باشیم که پیامبر (ص) و امامان (ع) به همه امور گذشته و آینده تا روز حشر و بلکه اخبار آسمان‌ها و آنچه پس از قیامت واقع می‌شود، علم دارند. این اعتقاد، غلو در حق ایشان و فراتر از حد آنهاست»[۱۲۶].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» در این‌باره گفته‌ است: «علم غیبِ ذاتی و مطلق مخصوص خداوند علیم است و از صفات ذاتی اوست. لذا سزاوار نیست گمان شود که انبیا در صفت علم، شریک خداوند هستند و صحیح نیست گفته شود، علم به غیب و یا علم حضوری داشتن انبیاء نوعی شرک و غلو به حساب می‌آید، زیرا اوصاف این دو علم مختلف است، علم خدا قدیم و پیش از معلومات است و عین ذات اوست و علت معلومات می‌باشد، اما علم به غیب و یا علم حضوری پیامبر یا امام علمی حادث، پس از معلومات و مغایر با ذات ایشان می‌باشد و علت معلومات نیست»[۱۲۷].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است: «بدون شک ما می‌دانیم که خداوند متعال عالم است و هیچ کسی به جز او عالم به غیب یا شهادت نیست. پس هیچ‌کس چیزی از عالم شهود نمی‌داند مگر به تعلیم خداوند چه برسد به علم به غیب. کما اینکه خداوند در قرآن می‌فرماید : ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء[۱۲۸] و ﴿قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۱۲۹].همچنین از اعتقادات ما این است که خداوند متعال می‌تواند علم خود را به هر یک از بندگانش که اراده کرده بدهد و هیچ تعارضی بین این دو عقیده نیست. همانطور که خداوند خالق و مالک و ناصر و رازق و ولی و عزیز است و در عین حال به هرکس که بخواهد اجازه خلقت می‌دهد و به هر کس که اراده کند فرمانروایی و حکمت عطا می‌کند و مقام ولایت در هر کسی که اراده کند قرار می‌دهد. و هیچ فرقی بین صفت علم با فرمانروایی یا حکمت یا نصر یا رزق یا ولایت یا عزت نیست. پس آن صفاتی که به خداوند نسبت می‌دهیم صفات ذاتی خداوند هستند و آن صفاتی که به غیر او نسبت می‌دهیم اکتسابی و بخشیده شده از جانب خداوند است»[۱۳۰].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین لطیفی؛
حجت الاسلام و المسلمین رحیم لطیفی در مقاله «علم غیب معصوم» در این باره گفته است: «ماهیت علم غیب پیامبر (ص) و امام (ع) چنان ترسیم و تصویر شده است که هیچگونه شایبه غلو یا شرک را در پی ندارد علم غیب عطایی طولی باذن الله با علم غیب بالذات مستقل الهی اصولاً قابل قیاس نیست، اولین و آخرین مرحله غلو این است که کسی را در هر صفتی یا کمالی در عرض خدا و در کنار خدا جا دهند و گرنه شایبه غلو و شرک منتفی است و این حقیقت را خود ائمه (ع) فرموده‌اند: "درباره ما هر چه می‌خواهید بگویید اما به مرز بندگی نرسید و مبالغه نورزید"[۱۳۱]؛ "ما را بندگان و مخلوقات قرار دهید سپس هر چه خواستید به ما نسبت دهید"[۱۳۲]؛ "مراقب زیاده‌گویی و غلو نسبت به ما باشید، معتقد باشید که ما بندگانی تربیت شده هستیم سپس در برتری ما هر چه خواستید بگویید"[۱۳۳]. پس نفی سهو و نسیان و اثبات علم غیب هیچ‌کدام، پیامبر (ص) و امام (ع) را ربّ و معبود نمی‌سازد، بلکه آنان را بندگانی با علم عالی و عصمت عالی معرفی می‌کند»[۱۳۴].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است:

«با توجّه به این مقدّمات وقتی درباره علم امام یا هر کسی از مخلَصین صحبت می‌کنیم، چند تعبیر می‌توان به‌کار برد:

  1. اگر توجه کنیم که وجود امام وجودی ذومراتب است و هر مرتبه حکمی دارد، باید بگوئیم: «الإمام عالم بحسب مرتبه و هو غیر عالم بحسب مرتبه اخری»[۱۳۵] در این بیان روح‌القدس مرتبه‌ای از امام و در درون امام است که امام با آن حقایق ملک و ملکوت را می‌یابد: «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ، فَقَالَ: يَا جَابِرُ إِنَّ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْحَيَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ؛ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى، ثُمَّ قَالَ: يَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ، إِلَّا أَنَّ رُوحَ الْقُدُسِ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ»[۱۳۶]
  2. اگر به حقیقت امام که مقام امامت به آن قائم است توجّه کنیم، یعنی همان باطن و قلب امام و همان حقیقت عالم اسماء و صفات کلیه و همان روح‌القدس، باید بگوییم امام به همه حقایق عالم واقف است، و بلکه در حقیقت قلب امام «مَعْدِنَ حُكْمِ اللَّهِ وَ سِرِّهِ وَ عَيْبَةَ عِلْمِ اللَّهِ وَ خَازِنَه‌ و حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ وَ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِه‌‏»[۱۳۷] می‌باشد و همه علوم از قلب او می‌جوشد. امثال این روایت را نیز باید حمل بر همین قسم دوّم یا قسم اول نمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) أُعْطِيَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَوَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وِرَاثَة‏»</ref>«به رسول خدا (ص) علم گذشته و علم آینده تا روز قیامت داده شده است، پس ما از رسول خدا (ص) این علم را به ارث برده‌ایم.»
  3. اگر امام را به حسب ظاهر مانند دیگر انسان‌ها همین بدن جسمانی و روح و ذهن بشری بدانیم، و درباره مقام بشریت ایشان صحبت کنیم و اصلاً به درجات و مراتب ملکوتی خود ایشان نظر نکنیم، باید بگوییم امام از بسیاری از امور بی‌اطلاعند و خبری از غیب ندارند، مگر آنکه مَلَکی ایشان را از آن امر مطلع نماید و خبر دهد. روایاتی که سخن از نفی علم غیب امام می‌گوید همه ناظر به این اعتبار است. در این بیان چون با نگاه بشری به وجود امام نظر کرده‌ایم، آن ملک خبر دهنده و الهام کننده را بیرون امام می‌بینیم که گویا از جائی بر امام نازل می‌شود و خبر می‌آورد. در این بیان روح‌القدس روح خود امام و در درون امام نیست، بلکه روح‌القدس جبرئیل و ملک وحی بیرون امام است که برای امام خبر می‌آورد و وی را تعلیم می‌دهد. مثلاً می‌فرمایند: «إِذَا وَرَدَ عَلَيْنَا شَيْ‌ءٌ لَيْسَ عِنْدَنَا تَلَقَّانَا بِهِ رُوحُ الْقُدُس»[۱۳۸] این ادبیات در قرآن کریم هم مورد استفاده است که می‌فرماید: ﴿قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ[۱۳۹] این ادبیات از دو جهت خوب و مطلوب است؛ اوّلاً در بیانات عمومی کاربرد دارد چون موجب غلو نمی‌شود و کسی توهّم خدایی از آن نمی‌نماید، ولی ادبیات اول و دوم برای عوام مردم که توان تشخیص مراتب و جهات را ندارند موجب غلو می‌گردد. ثانیاً مقام اسماء و صفات کلیه الهیه و روح‌القدس و ... مقام فناء و اندکاک نفس امام است، و لذا هه اولیاء در آنجا متحد و یکی بوده و کثرتی در آنجا وجود ندارد. از این‌رو وقتی می‌خواهیم به حضرت رسول اکرم از آن‌جهت که رسول اکرمند و از دیگر أنبیاء و اولیاء متمایز می‌باشند اشاره کنیم، باید به همین نحوه سخن بگوئیم؛ چون مسلماً تعیّن خاص آن حضرت مادون مقام روح‌القدس است و روح القدس بر آن نزول می‌کند؛ گرچه باطن آن حضرت که مقام ولایت است، عین روح‌القدس و به حسابی برتر از آن می‌باشد.

گاهی همین مطلب را می‌توان با ادبیاتی لطیف‌تر بیان کرد؛ به این کیفیت که ما به مقام بشریت پیامبر و امام اشاره می‌کنیم، ولی اتصال تام آن به عالم ملکوت و نداشتن حجاب را مدنظر قرار می‌دهیم و می‌گوئیم:امام همه چیز را نمی‌دانند ولی علم همه چیز در نزد وی حاضر است و چون اراده کند آگاه می‌شود.

روشن است که بودن علم در نزد کسی و نداشتن حجاب غیر از تحقق بالفعل آن است. در مثال سابق درباره مریضی که الآن از میزان دقیق درد پایش خبر ندارد می‌توان گفت: وی اکنون از میزان دقیق درد بی‌اطلاع است ولی این آگاهی در نزد او موجود است و با یک التفات و توجّه آن را می‌یابد.

در روایاتی چون: «فَقَالَ لَهُ الْمُفَضَّلُ، جُعِلْتُ فِدَاكَ! يَفْرِضُ اللَّهُ طَاعَةَ عَبْدٍ عَلَى الْعِبَادِ، ثُمَّ يَحْجُبُ عَنْهُ خَبَرَ السَّمَاءِ! قَالَ: اللَّهُ أَكْرَمُ وَ أَرْأَفُ بِعِبَادِهِ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ عَلَيْهِمْ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ خَبَرَ السَّمَاءِ صَبَاحاً أَوْ مَسَاء[۱۴۰]

ادبیات قرآن کریم هم که در ادامه بدان می‌رسیم در برخی از آیات چنین است. قرآن از سوئی می‌فرماید حقیقت کتاب مبین بر همه چیز مشتمل است، و از سویی می‌فرماید آن را بر پیامبر نازل کردیم، یا اشاره می‌کند که حضرت أمیرالمؤمنین (عنده علم الکتاب) می‌باشند. یعنی کتاب را مرتبه‌ای از نفس حجت خدا قرار نمی‌دهد ولی حجت خدا را واقف بر همه علوم کتاب قرار داده و با این بیان او را عالم به همه حقائق معرفی می‌کند.

بنابراین در یک بیان کامل باید گفت مقام باطن و قلب امام در سلسله علل همه حقائق هستی قرار دارد، و همواره بر تمام حقائق به علم حضوری واقف است. و مقام ظاهر امام، ذاتاً از بسیاری از علوم خالی است و آگاهی بالفعل وی به آن حقائق متوقف بر نزول آن علوم از باطن به ظاهر است، و نزول این علوم از باطن به ظاهر متوقف بر اراده امام و التفات آن حضرت می‌باشد. پس می‌توان گفت علم فعلی متوقف بر اراده است و این اراده علم را از مرتبه‌ای از مراتب به مرتبه‌ای دیگر تنزل می‌دهد، و چون ملائکه در این اطلاق از شؤون نفس خود امام هستند، می‌توان این تنزل را به ملائکه نسبت داد».[۱۴۱]
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است: «محمد شهرآشوب مازندرانی: باور به آگاهی امام از تمام حوادث و امور غیبی را غلو در حق آنان می‌داند و عقلاً چنین عقیده‌ای را باطل شمرده، می‌گوید: پیامبر (ص) و امام (ع) باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست که غیب و حوادث گذشته و آینده را بدانند، زیرا چنین چیزی به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات منتهی می‌گردد، و دانسته‌های او نامحدود است؛ آنچه لازم است آن است که آنان برای خودشان عالم باشند... اما جایز است که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم الهی بدانند[۱۴۲]»[۱۴۳].
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین سلیمانیان؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلیمانیان در کتاب «مقامات امامان» در این‌باره گفته‌ است:

«علم ویژه و لدنّی یا علم غیب اهل بیت (ع) یکی از مقاماتی است که معتقدین به آن به غلو متهم شده‌اند، به این بهانه که داراشدن چنین علومی فراتر از بشر عادی است و غلو می‌باشد و ائمه علمای ابراری بودند که علوم آنها از طرق عادی و تحصیل و اجتهاد به دست آمده است و فرق ایشان با دیگر عالمان زمان خود این است که عالم‌تر از آنها بودند و از نظر تقوا در سطح بالاتری قرار داشتند و چه بسا در آینده افراد دیگری تفسیر بهتر یا کامل‌تری از دین ارائه بدهند! پس، از این سطر، معرفت آنها یک معرفت بشری است که احتمال خطا و تکامل در آن وجود دارد. این نظرات از سوی طرفداران نظریه علمای ابرار و بسط تجربه نبوی مطرح شده است[۱۴۴]. برای نمونه نویسنده کتاب مکتب در فرایند تکامل در این‌باره می‌گوید:

در سراسر قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که خداوند تنها کسی است که بر غیب آگاه است و پیامبر یک انسان عادی است که فرق او با دیگران آن بود که وحی الهی را از خدا برای رسانیدن به بشر دریافت کرد. اما با وجود این تأکیدات در قرن دوم هجری غلاتی در جامعه شیعه به وجود آمدند که ائمه را موجوداتی فوق بشری و دارای علم غیب و علوم ویژه می‌دانستند که به زبان همه انسان‌ها و حتی حیوانات آشنایی دارند، اما در مقابل، بسیاری از اصحاب ائمه اطهار و شیعیان متقدّم و دانشمندان حوزه قم که در این دوره عالی‌ترین مقام و مرجع علمی جامعه شیعه بودند ائمه را تنها علمای ابراری می‌دانسته‌اند[۱۴۵] که وظیفه اصلی آنها تفسیر صحیح قرآن، تبیین حلال و حرام شریعت، تربیت و تزکیه اخلاقی و حفظ دین از بدعت بود. در میان این دو نظریه سرانجام نظریه دوم که نوعی حالت فوق طبیعی و خارق‌العاده به ائمه می‌داد جاذبه بیشتری در جامعه شیعه یافت و مورد قبول بخش بزرگ‌تری از شیعیان قرار گرفت و زمینه را برای پذیرش عقاید غُلات درباره فوق بشری‌بودن امامان آماده کرد[۱۴۶].

نویسنده دیگر در این‌باره می‌گوید: «ائمه فاقد علم غیب هستند و معارف دینی را به شیوه اکتسابی از امام قبل به دست آورده‌اند و با رأی و اجتهاد و استنباط، احکام شرعی را تحصیل کرده‌اند»[۱۴۷].

مؤلف کتاب شهید جاوید یکی دیگر از افرادی است که نظریه رایج بین شیعیان درباره علم امام را افراطی و غالیانه می‌شمارد و این کتاب در زمان خود معرکه آراء علما شد و بحث‌های فراوانی را به وجود آورد، ایشان درباره احادیث مربوط به علم ویژه اهل بیت (ع) معتقد است: «غلات کذاب تا حدّ زیادی موفق شده‌اند عقیده خود را در قالب حدیث وارد در کتاب‌های حدیثی کنند و آن را به صورت یک جریان فکری وارد جامعه شیعه سازند و این جریان فکری را در مقابلِ جریان فکری اصیل اسلامی پیش ببرند تا جایی که حدیث یک غالی کذّاب وارد در اصول کافی می‌شود و قرن‌ها مبنای اعتقادی و مورد استناد علما قرار میگیرد در حالی‌که آیات قرآن و اخبار معتبر بر خلاف آن دلالت دارد»[۱۴۸].

و همچنین برخی از اهل سنت (مخصوصاً وهّابیت) به علم ویژه اهل بیت (ع) ایراد گرفته و آن را از غلوهای شیعیان حساب می‌کنند، برای نمونه عبدالله قصیمی در ضمن ردّ عقاید شیعه می‌گوید: «همه مسلمین می‌دانند که پیامبران در صفت علم غیب و علم به ما کان و ما یکون شراکتی با خداوند ندارند و نصوص زیادی در قرآن و سنت و کلمات علما وجود دارد که علم غیب را فقط مخصوص خداوند می‌داند و این نصوص آن‌قدر زیاد و متواتر است که قابل شمارش نیست، و این مطلب بی‌نیاز از دلیل و شاهد است و باعث تأسف و خجالت است که شیعه گمان می‌کند ائمه علم غیب می‌دانند»[۱۴۹].

در این‌باره باید گفت: از جهت بحث امکانی، اعطای علم ویژه از سوی خداوند به بعضی از انسان‌ها ممکن است و هیچ محال عقلی بر آن مترتّب نیست. و از نظر وقوع همچنین چیزی واقع شده و موارد مختلفی از آن در قرآن گزارش شده است، برای نمونه، اخبار غیبی و علوم ویژه حضرت آدم (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت نوح (ع)، حضرت لوط (ع)، حضرت یعقوب (ع)، حضرت یوسف (ع)، حضرت صالح (ع)، حضرت سلیمان (ع)، حضرت موسی (ع)، حضرت مسیح (ع) و پیامبر اسلام (ص) و....

حضرت عیسی (ع) فرمود: ﴿وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۱۵۰].

و اما درباره علم غیب می‌گوییم: درست است که در آیات مختلف[۱۵۱] و روایات متعددی علم غیب مخصوص خداوند معرفی شده است، و همچنین پیامبر بشری عادی و فاقد علم غیب معرفی شده است، اما آیات و روایات بیشتری وجود دارد که براساس آنها علوم ویژه به پیامبران مختلف و ائمه اعطا شده است و مقامات پیامبران و ائمه را بسیار برتر از سطح عادی انسان‌های معمولی معرفی کرده است، پس با استناد به برخی از آیات یا روایات نمی‌توان نتیجه کاملی گرفت بلکه باید همه آیات را در کنار هم بررسی کرد؛ زیرا در آیات هم مانند روایات مطلق و مقید و عام و خاص وجود دارد»[۱۵۲]
۱۷. آقای رضوانی؛
آقای علی اصغر رضوانی، در کتاب «علم و سلطه غیبی اولیا» در این‌باره گفته است:

«وهابیان درباره عقیده به علم غیب اولیا شبهاتی مطرح نموده‌اند که اینک به بررسی آن می‌پردازیم:

برخی عقیده به علم غیب اولیا را غلو دانسته در این باره به حدیث ابن عباس تمسک کرده‌اند که از عمر نقل کرده که گفت: از پیامبر (ص) شنیدم که می‌فرمود: در مدح من زیاده‌روی نکنید همان‌گونه که نصارا در شأن مریم چنین کردند؛ زیرا من بنده خدایم، بلکه بگویید: بنده خدا و رسولش.

پاسخ: ابن حجر می‌گوید که اطراء به معنای مدح باطل است و قاضی عینی می‌گوید از اطراء به معنای ستایش باطل است. ابن التین می‌گوید: قول پیامبر (ص) که فرمود: لاتطرونی یعنی مرا همان‌گونه که نصارا مدح می‌کنند مدح نکنید؛ زیرا برخی از آنها در حقّ عیسی غلو کرده و او را شریک خدا در الوهیت می‌دانند، و برخی ادّعا کرده‌اند که او همان خداست، و برخی ادّعا کرده‌اند که او فرزند خداست، لذا بعد از آن می‌فرماید: من بنده خدایم»[۱۵۳].
۱۸. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«اعتقاد ما نسبت به علم غیب معصومان (ع) این است كه آنها با اراده الهی عالم به غیب می‌باشند و چنین اعتقادی كه علم غیب آنها به صورت استقلالی باشد مورد قبول ما نیست، بنابر این شرك در صورتی بوجود خواهد آمد كه ما علم غیب آنها را مستقل از علم الهی بدانیم و إلا اگر علم غیب معصومان در طول علم الهی و با اذن خداوند باشد هیچ گونه شركی به وجود نخواهد آمد. و لذا حضرت عیسی (ع) می‌فرمایند من مردگان را به اذن خدا زنده می‌كنم وكور مادر زاد را شفا می‌بخشم اما تمام اینها با اذن واجازه خداوند است «وَأُبْرِئُ الأكْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللَّهِ‏» و اگر اهل بیت (ع) در روز قیامت شفاعت می‌نمایند، بدون اذن الهی صورت نخواهد گرفت: «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَه‏» برخی گمان برده‌اند كه اشتراك معصوم با خداوند در داشتن علم غیب موجب غلو در حق معصوم و زمینه‌ساز نوعی شرك می‌شود، در پاسخ می‌توان گفت: اثبات مراحل پائینی برخی صفات الهی برای مخلوقات مایه هیچ گونه شرك و غلو نیست انسان‌ها به قدر وسعت وجودی خود واجد صفات كمالی رحمت، علم، قدرت و.... هستند و این امر هیچ‌گونه شرك را برنمی‌انگیزد، چون تفاوت میان این داشتن و داشتن الهی، اصولاً قابل مقایسه نیست، همین طور علم غیب معصوم با علم غیب الهی، فرق دارد. مهم‌ترین فرق‌های آن از قرار ذیل است:

  1. علم غیب خداوند بالذات است؛ یعنی خارج از ذات نیست. اما علم غیب امامان و انبیاء (ع) بالغیر و مأذون از جانب خداوند است، لذا قرآن مجید به صراحت علم غیب بالذات و مستقل را از غیر خدا نفی می‌كند.
  2. علم غیب الهی، قدیم و سابق بر همه مخلوقات و معلومات است، ولی علم غیبی انبیا و ائمه (ع) در ظرف وجودی خود آنان شكل گرفته و حادث است.
  3. علم غیب الهی عین ذات او است، ولی علم غیبی انبیاء و ائمه (ع) زاید بر ذات آنان است.
  4. علم غیب الهی مانند اصل علم الهی منشأ پیدایش اشیاء است در مقام فاعلیت است، اما علم غیب انبیا و ائمه (ع) چنین نیست.
  5. اصولاً برای خداوند غیب و شهادتی مطرح نیست، بلكه همه هستی در محضر اوست و در مقایسه با مخلوقات، علم غیبی برای خداوند متصور است، در حالی كه برای معصومان (ع) به واقع غیب و شهادت مطرح است. بنابراین احدی در علم غیب، شریك خداوند نخواهد بود.
  6. علم غیب خداوند كه عین ذات اوست، همچون ذات او بی‌نهایت و نامحدود است، هیچ استثناء و قیدی ندارد، ‌اما علم غیب معصومان (ع) زاید بر ذات و همچون ذات آنان محدود است به آن حد و مقداری كه خداوند خواسته باشد. ﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء[۱۵۴] لذا شبهه فوق ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات و نیز عدم توجه به آیات دیگر است.
وجود این فرق‌های اساسی میان علم غیب الهی با علم غیب پیامبر (ص) و امام (ع)، زمینه هر گونه غلو و شرك را بر طرف می‌سازد، چنانكه در علم عقاید مسلّم است كه داشتن وجود و اوصاف و برخی مقامات كه به اذن الهی، مستند به خالقیت الهی و در طول قدرت الهی باشد هیچ‌گونه شرك و غلوی محسوب نمی‌شود و مرز میان شرك و توحید همین جاست كه اثبات هر گونه وجود یا صفت یا مقامی در برابر خداوند و در عرض صفات الهی شرك است»[۱۵۵].
۱۹. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«مسئله علم غیب ائمه (ع) باعث گردیده تا بعضی از مخالفان آن را بهانه‌ای برای حمله به عقائد شیعه قرار دهند چنانکه گفته‌اند: "...ائمه (ع) طبق اعتقاد شیعه در صفت علم غیب شریک خدایند آنان گذشته و آینده را دانسته و چیزی بر آنان مخفی نیست و حال آنکه همه مسلمانان می‌دانند که انبیاء و رسولان شریک خدا در علم غیب نیستند نصوص در کتاب سنت و حتی از خود ائمه متواتر است که غیب را جز خدا کسی نمی‌داند.

جواب از این اشکال یا دلیل مخالفان در مطالب گذشته به تفصیل گذشت اما برای جمع‌بندی آن می‌توان چنین گفت: علم یک معنا بیشتر ندارد که همان انکشاف و معلوم نزد عالم است اما در خداوند واجب و ذاتی و عین ذات او و نامحدود است اما در انسان کسبی و ممکن و زائد بر ذات و محدود است و از طرف خداوند افاضه شده است. علم خداوند قدیم و قبل از معلومات او بوده و علت تمام معلومات و سبب وجود همه مخلوقات است اما علم امام حادث است. علم خداوند بنحو علت و معلول ازلی و محتاج به توجه نیست ولی علم امام غیر ازلی و مسبوق به عدم و محتاج به توجه است. با توجه به مطالب فوق اشتراک با خداوند در علم غیب لازم نمی‌آید چون علوم بشری همیشه مقید به امکان است میان علم ذاتی مطلق با عرضی محدود و مقید نباید مقایسه کرد همانگونه که میان علم پیامبر و سائر بشر نباید مقایسه کرد زیرا علم پیامبران هم ممکن الوجود است اما راه علمش بادیگران تفاوت دارد. بنابراین درباره علم و صفات و فضائل اهل بیت هر قدر مبالغه شود اوصاف آنها از حالت امکان تجاوز نمی‌کند و بین صفات واجب و ممکن شباهت و سنخیت از اصل منتفی است مقایسه میان صفات واجـب که هیچ کیفی "چگونگی" و هیچ اینی "کجایی" ندارد با صـفاتی که با هزار "کیف و أین" همراه است ممکن نیست. بلی غلو به یکی از دو راه محقق می‌شود:

الف: اعتقاد به اینکه اهل بیت را متصف به چیزی کنیم که خداوند برای آنها قرار نداده مانند اعتقاد به اینکه خداوند امر عالم را به آنها واگذار نموده و خود کنار رفته یا اعتقاد به خدائی آنها داشته باشد.

ب: اعتقاد به اینکه صفات ائمه (ع) مقید بقیود امکان نیست.

با توجه به مطالب فوق اگر در عقایدمان گوتاه نیامده باشیم هیچ غلو و افراطی در آن نیست»[۱۵۶].
۲۰. پژوهشگران پایگاه تخصصی مرسلون.
پژوهشگران پایگاه تخصصی مرسلون، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«برتری امام بر نبی، هدایت گری تشریعی و تکوینی و وحی تسدیدی از شئونات قرآنی امام هستند به چه دلیل گستره معلومات امام را مخالف با منطق قرآن محسوب نمائیم؟ چنین گستره فراخی از علم و دانش ریشه در منطق و آموزه‌های قرآن کریم در باب امامت عامه دارد. علاوه بر آنچه گفته شد، در منطق قرآن کریم، علم غیب برای برخی از افراد که حتی واجد مقام امامت نیز نیستند مطرح شده است؛ چگونه است که علم غیب در ایشان غلو نیست و با منطق قرآن ناسازگاری ندارد اما علم غیب در خصوص امام که مقامی حتی برتر از انبیا دارد غلو و زیاده‌گوئی محسوب می‌شود؟! برخی از این افراد عبارت‌اند از:

  1. مادر حضرت موسی (ع): خداوند از راه وحی و الهام مادر موسی را نسبت به سرنوشت آینده‏ فرزندش با خبر کرد.
  2. حضرت مریم: فرشتگان الهی در گفتگو با مریم او را از اخبار تولد مسیح آگاه کردند.
  3. یکی از یاران سلیمان نبی: قرآن کریم در قصه‏ حضرت سلیمان (ع) از شخصی خبر می‌‏دهد که نزدش دانشی از کتاب بود و آنچنان علم و قدرت یافته ‏بود که تخت ملکه‏ سبا را پیش از چشم به هم‏ زدنی احضار کرد»[۱۵۷].

«پیامبران در قرآن کریم صاحب «علم غیب» هستند. مقصود این عبارت این است که ایشان علومی و آگاهی‌هائی در اختیار دارند که به صورت طبیعی به دست نیاورده بلکه از طریقی غیر عادی به ایشان افاضه شده است. آنان نسبت به آنچه می‌دانند مدرسه‌ای نرفته‌اند و بر سر کلاس درسی حاضر نشده‌اند و از معلمی، آنها را نیاموخته‌اند بلکه خدای متعال با قدرت مطلق خویش از طرقی غیر طبیعی و فرا عادی مانند وحی، الهام، رویای صادقه و … آنها را به این درجه از معلومات رسانده است. در ادامه دو مورد از آیاتی را که در آنها به "علم غیب پیامبران" اشاره شده است از نظر می‌گذرانیم. وقتی حضرت آدم (ع) برای خلافت الهی بر روی زمین برگزیده شد، فرشتگان از دلیل برتری آدم بر خودشان سؤال کردند؛ در کلام الهی علت برتری آدم نسبت به آنها در "علم به اسماء" دانسته شده است؛ صرف نظر از اینکه مقصود از "اسماء" و "نام‌ها" چیست آنچه مسلم است این است که آدم به جهت دانشی که به آنها دست یافت دانشی که با مدرسه رفتن و استاد دیدن و … حاصل نشد لایق مقام "خلافت" بر روی زمین گردید. در این باره در قرآن کریم می‌خوانیم: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ [۱۵۸] یکی از معجزات حضرت عیسی (ع) در قرآن کریم اخبار غیبی او از برخی امور است. در قرآن کریم می‌خوانیم که وی به قوم خود می‌‏گفت: ﴿وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[۱۵۹] حال که در منطق قرآن اولاً پیامبران دارای علم غیب هستند و ثانیاً مقام امام برتر از مقام پیامبران است به راحتی می‌توان نتیجه گرفت که اعتقاد به علم غیب داشتن امام هیچ منافاتی با قرآن کریم ندارد و روایات شیعه که به این امر اشاره کرده‌اند محکوم به "غلو" و زیاده روی در حق امامان نیستند[۱۶۰]

«برخی از اندیشمندان اهل سنت وجود علم غیب برای امام (ع) را غلو و بزرگ‌نمائی جایگاه امام محسوب می‌نمایند؛ حال آنکه منشأ این شبهه عدم درک درست آنان از "مقام امامت" می‌‏باشد. بدیهی است اگر امام را منهای شئون پیش گفته قرآنی او تصور کنیم، این گفته درباره‏ او موجه خواهد بود چه اینکه در این صورت امام هم به مانند همه مجتهدان و کارشناسان دینی دیگر درخواهد آمد که در اجتهاد و کارشناسی او صواب و خطا راه یافته، هیچ برتری و امتیازی برایش ثابت نیست؛‏ اما آنگاه که سه ویژگی "برتری بر انبیاء"، "هدایت تکوینی" و "وحی تسدیدی"، از دل قرآن کریم برای امام به اثبات رسید، آنگاه به حکم عقل باید احاطه او به دانش و معارف دینی هم از طرق غیر عادی اثبات شود. در صحیح مسلم به نقل از حذیفه الیمان آمده است:پیامبر (ص) حوادث آینده تا قیامت را به من خبر داده ‏است[۱۶۱] هرگاه برای برخی از صحابه، پرده‌هایی کنار زده ‏شده و اموری پنهانی آشکار می‏‌گردد چرا نسبت به امکان این امر برای امامان (ع) تردید شود؟ علی (ع) نیز به عنوان یکی از صحابه پیامبر اکرم (ص) و نه امام (ع) به علوم غیبی که در سینه دارد در جای جای نهج البلاغه اشاره نموده است نظیر:

  1. به خدا اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود؟ توانم این کار را انجام دهم لکن ترسم که درباره‏ من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا تفضیل نهید. من این راز را با خاصّان در میان می‏‌گذارم که بیمی برایشان نیست[۱۶۲]
  2. امام (ع) پیش از شروع پیکار با یاران معاویه فرمود: به خدا که ده کس از آنان نرهد و از شما ده تن کشته نشود[۱۶۳]. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه این خبر غیبی را از معجزات آن حضرت بشمار می‌‏آورد. زیرا خبر تفصیلی دادن از شمار کشتگان، ارتباط با عالم ورای‏ حسّ را به خوبی می‌‏نمایاند و اینگونه پیشگویی فراتر از توان بشری است[۱۶۴].
  3. در نهج البلاغه خطبه‏‌های چندی است که در آن از اخبار فتنه‌‏ها و حوادث آینده سخن به میان می‌آید. نظیر خطبه ۱۲۸ و ۱۳۸ و در خطبه‌ ۱۲۸ پس از اخبار غیبی امام علی (ع)، فردی از اصحاب به شگفت ‏آمده می‌پرسد: گویا علم غیب یافته‌ای؟ و امام (ع) پاسخ می‌گوید: این علم غیب نبوده بلکه علمی است که از دارنده علم آموخته شده است.
حال که علم غیب حتی در برخی اصحاب پیامبر نیز وجود داشته است به چه دلیل می‌توان علم غیب برای امام را "غلو" محسوب نمود؟»[۱۶۵].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ‌ج۴، ص۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌المفردات، ص‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ‌ج۱، ص۶۵۴؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ۱۳۵-۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: آیا به تو علم غیب داده شده است؟ فرمود: ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داوود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام. راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: وحقيقته ما غاب عن الحواس. ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية. بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر... بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب. بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية. مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۳۷۷؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۵، ص۱۳۲؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۴، ص۴۴۶؛ زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، ج۱۰، ص۲۶۹؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۴۴۸.
  14. علما و اندیشمندان مذاهب اسلامی تعاریفی مشابه برای «غلو» آورده‌اند؛ به عنوان مثال: شیخ مفید (م۴۱۳ﻫ) از بزرگان علمای امامیه در تعریف غالیان گفته است: «الغلاة من المتظاهرين بالإسلام هم الذين نسبوا أمير المؤمنين والأئمة من ذريته (ع) إلى الألوهية والنبوة، ووصفوهم من الفضل في الدين والدنيا إلى ما تجاوزوا فيه الحد، وخرجوا عن القصد». مفید، محمد بن محمد، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص۱۳۱. همچنین: ابن جرير طبری (م۳۱۰ﻫ) مفسر کهن اهل سنت گفته است: «أصل الغلو في كل شيء: مجاوزة حده الذي حده». جامع البيان، طبری، محمد بن جریر، ج۷، ص۷۰۱. ابن حجر (م۸۵۲ﻫ) محدث و دانشمند شافعی مذهب گفته است: «الغلو: المبالغة في الشيء والتشديد فيه بتجاوز الحد». ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۶. آلوسی (م۱۲۷۰ﻫ) مفسر معروف اهل سنت در تفسیر یکی از آیات غلو گفته است: «أي: لا تتجاوزوا الحد، وهو نهي للنصارى عن رفع عيسى عليه الصلاة والسلام عن رتبة الرسالة إلى ما تقولوا في حقه من العظمة». آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۶، ص۲۱۰. ابن تیمیه (م۷۲۸ﻫ) دانشمند حنبلی در تعریف غلو گفته است: «الغلو مجاوزة الحد؛ مجاوزة بأن يزاد في الشيء في حمده أو ذمه على ما يستحق ونحو ذلك». ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم، ج۱، ص ۲۸۹.
  15. عبدالرسول غفار، شبهة الغلو عند الشیعة، ص۲۹؛ رشیدضا، محمد، تفسیر المنار، ج۶، ص۴۸۸.
  16. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۵، صفحه ۶۰۱-۶۰۲.
  17. ابن غضائری، احمد بن حسین، الرجال، شماره‌های ۱۲۹، ۱۷۷، ۱۲۲، ۱۲۱.
  18. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۱۹.
  19. سلیمان بن عبدالله (نواده محمد بن عبدالوهاب) گفته است: «الغلو هو مجاورة الحد في مدح الشيء أو ذمه، وضابطه تعدي ما أمر الله به وهو الطغيان الذي نهى الله عنه». سليمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب، تيسير العزيز الحميد، ص۲۵۴.
  20. «در آن از اندازه مگذرید که خشم من شما را فرا گیرد» سوره طه، آیه ۸۱.
  21. ر.ک: ابن ابی الحدید معزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۲۱؛ رشیدضا، محمد، تفسیر المنار، ج۶، ص۴۸۸؛ عاملی جبعی (شهید ثانی)، زین‌الدین بن علی، روض الجنان، ج۱، ص۴۳۶-۴۳۷؛ مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین، ج۱۲، ص۲۱۳؛ مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، ج۳، ص۱۴۷؛ همدانی، رضا، مصباح الفقیه، ج۷، ص۲۹۰-۲۹۲؛ صدر، سید محمد باقر، بحوث فی شرح العروة، ج۳، ص۳۰۵-۳۰۶؛ خویی، سید ابوالقاسم و غروی تبریزی، علی، التنقیح (الطهارة)، ج۲، ص۷۳-۷۴؛ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۵، صفحه ۶۰۱-۶۰۲.
  22. ر.ک: قاضی طباطبایی، محمد علی، مقدمه‌ای بر کتاب علم امام، ص۵۲۰؛ نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص۱۲۲؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج۶، ص۳۲۱.
  23. ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ؛ و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ سوره انعام، آیه ۵۹، ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ؛ بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد سوره نمل، آیه ۶۵، ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ؛ و می‌گویند: چرا نشانه‌ای (دلخواه ما) از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم سوره یونس، آیه ۲۰، ﴿وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ؛ و نهان آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و کار رستخیز جز یک چشم بر هم زدن نیست سوره نحل، آیه ۷۷، ﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ؛ بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمان‌ها و زمین از آن اوست سوره کهف، آیه ۲۶.
  24. پیروان وهابیت جهت اثبات اختصاص علم غیب به خدای متعال به دسته‌ای از روایات استناد کرده‌اند. از جمله: «عن ابن عمر، عن النبی صلی الله علیه وآله و سلم قال: مفاتح الغیب خمس لا یعلمها الا الله: لا یعلم ما تغیض الارحام الا الله، و لا یعلم ما فی غد الا الله، و لا یعلم متی یأتی المطر الا الله و لا تدری نفس بأی أرض تموت الا الله، و لا یعلم متی تقوم الساعة الا الله»؛ عبدالله بن عمر از رسول خدا چنین نقل کرده که آن حضرت فرمود: کلیدهای غیب ۵ چیز است که کسی غیر از خدا آنها را نمی‌داند: کسی نقصان در رحم‌ها را نمی‎داند جز خدا، کسی نمی‌داند فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد جز خدا، کسی نمی‌داند چه زمانی باران می‌بارد جز خدا، کسی نمی‌داند دیگری در چه سرزمینی از دنیا خواهد رفت، جز خدا و کسی به زمان برپایی قیامت علم ندارد جز خدا، بخاری محمد بن اسماعیل، حدیث ۱۰۳۹؛ «و فی روایة احمد: قال متی الساعة؟ فقال رسول الله صلی الله علیه]وآله[و سلم: سبحان الله تعالی خمس من الغیب لا یعلمها الا الله عزوجل: ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بأیّ أرض تموت إن الله علیم خبیر»، از رسول خدا سوال شد که روز قیامت چه زمانی است؟ آن حضرت فرمود: -منزه است خدای متعال- ۵ چیز است که از جمله امور غیبی است و جز خدا کسی آنها را نمی‌داند: علم به زمان برپایی قیامت تنها نزد خداست و او است که می‌داند چه زمانی باران نازل شده و از جنینی که در رحم‌ها است آگاه است. کسی عاقبت امر دیگری را نمی‌داند و از نمی‌داند که هر نفسی در کدام سرزمین از دنیا خواهد رفت جز خدا و تنها او دانا و آگاه است، احمد بن حنبل، المسند، ۱/۳۱۹، ۴/۱۲۹ و ۱۶۴؛ عن عائشة قالت: من حدثک أن محمدا صلی الله علیه وآله و سلم رأی ربه فقد کذب و هو یقول: لا تدرکه الابصار. و من حدثک أنه یعلم الغیب فقد کذب و هو یقول لا یعلم الغیب الا الله، از عایشه نقل شده که گفته است: کسی که به من خبر دهد که رسول خدا پروردگارش را دیده، دروغ گفته است زیرا قرآن می‌‌فرماید: دیده‌ها او را نمی‌بینند، و کسی که به من خبر دهد که آن حضرت علم به غیب دارد باز هم دروغ گفته است زیرا قرآن می‌فرماید: کسی علم به غیب ندارد جز خدا، بخاری، محمد بن اسماعیل، ح۷۳۸۰.
  25. طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج٦، ص٢١٦ و ج٤، ص٥٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
  26. مانند: و معنی الآیة کما فسرها سلف: أنه سبحانه ما کان لیترک المؤمنین مع المنافقین علی ما هم علیه دون تمییز بینهم، فإنه لابد من التمییز حتی یعرف المؤمن من المنافق و هذا من علم الغیب الذی اختص الله سبحانه تعالی به: ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فیطلعه بطریق الوحی علی بعض المغیبات کما حصل للنبی صلی الله علیه]و آله[و سلم حینما اطلعه الله علی سرائر المنافقین لما عزموا علی قتله بإلقائه من أعلی العقبة، فعزمهم و أخبرهم بما قالوه و ماعزموا أن یفعلوه و کان ذلک فی غزوة تبوک؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷؛ هذه کقوله تعالی: ولا یحیطون بشیء من علمه و هکذا قال ههنا إنه لا یطلع أحدا من خلقه علی شیء من علمه إلا بما أطلعه الله تعالی علیه و لهذا قال: فلا یظهر علی غیبه أحدا إلا من إرتضی من رسول و هذا یعم الرسول الملکی و البشری؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۳۷۳؛ احمد بن عبدالله بن غنیمان، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۳۱۳ و ۳۱۴ و افندی آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی، ج۱۵، ص۱۲۰.
  27. به عنوان نمونه: بن باز که یکی از مفتیان وهابی است، بعد از ذکر شیعه به عنوان یکی از فرقه‌های منحرف و باطل، می‌نویسد: فالأولی تقوم علی عقیدة تخالف عقیدة الإسلام التی جاء بها رسول الله (ص). فمن ذلک إسباغ صفات الألوهیة علی أئمتهم وادعاؤهم أنهم یعلمون الغیب؛ «شیعه یکی از فرقه‌هایی است که عقایدش مخالف با اسلام و آن چیزی است که پیامبر (ص) آورده است. از جمله این عقاید باطل، اثبات صفات الوهی برای ائمه خود، ادعای علم غیب برای آنها است». مجلة الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، ش۳۱، ص۳۶۴.
  28. دهلوی، اسماعیل بن عبدالغنی، رسالة التوحید، ص۶۵-۷۷؛ عطا صوفی، عبدالقادر بن محمد، المفید فی مهمات التوحید، ص۱۷۹؛ منیاوی، محمود بن محمد بن مصطفی بن عبداللطیف، الجموع البهیة للعقیدة السلفیة، ص۲۴۴.
  29. اسماعیل بن عبدالغنی، تقویة الایمان، ص۳۵-۳۶.
  30. از امام سجاد (ع) در این حدیث فرمود: «يَا جَابِرُ خَالِفْ ظَنَّكَ وَقَصِّرْ رَأْيَكَ أُولَئِكَ اَلْمُقَصِّرُونَ وَلَيْسُوا لَكَ بِأَصْحَابٍ. قُلْتُ: يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَمَنِ اَلْمُقَصِّرُ؟ قَالَ: اَلَّذِينَ قَصَّرُوا فِي مَعْرِفَةِ اَلْأَئِمَّةِ وَعَنْ مَعْرِفَةِ مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ أَمْرِهِ وَرُوحِهِ». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴ و ۱۵. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۴۵۹.
  31. برای نمونه: در روایتی، امام علی (ع) خطاب به سلمان فارسی فرمود: «مَنْ آمَنَ بِمَا قُلْتُ وَصَدَّقَ بِمَا بَيَّنْتُ وَفَسَّرْتُ وَشَرَحْتُ وَأَوْضَحْتُ وَنَوَّرْتُ وَبَرْهَنْتُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَشَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَهُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ اِنْتَهَى وَبَلَغَ وَكَمَلَ وَمَنْ شَكَّ وَعَنَدَ وَجَحَدَ وَوَقَفَ وَتَحَيَّرَ وَاِرْتَابَ فَهُوَ مُقَصِّرٌ وَنَاصِبٌ». «هر کسی به گفته‌های ما و به آنچه بیان و تفسیر کردیم یا شرح و توضیح دادیم روشن کردیم و استدلال آوردیم (که مقامات آنان جزو این موارد هستند) شک کند یا دشمنی ورزد یا انکار کند یا توقف کند یا مردد شود، مقصّر و ناصب است». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۲۶، ص۶.
  32. ر.ک: سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۳۹.
  33. ر.ک: کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص ۱۶۲.
  34. در این روایت فرمود: «عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ يَتَوَلَّوْنَا وَيَجْعَلُونَا أَئِمَّةً وَيَصِفُونَ أَنَّ طَاعَتَنَا مُفْتَرَضَةٌ عَلَيْهِمْ كَطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ يَكْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَيَخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَيَنْقُصُونَا حَقَّنَا وَيَعِيبُونَ ذَلِكَ عَلَى مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَالتَّسْلِيمَ لِأَمْرِنَا أَتَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا فِيهِ قِوَامُ دِينِهِمْ». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۲۶۱-٢۶٢.
  35. در این روایت فرمود: «إِنَّ مُخَالِفِينَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِي فَضَائِلِنَا وَجَعَلُوهَا عَلَى ثَلَاثَةِ أَقْسَامٍ: أَحَدُهَا: الْغُلُوُّ، وَثَانِيهَا: التَّقْصِيرُ فِي أَمْرِنَا، وَثَالِثُهَا: التَّصْرِيحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا؛ فَإِذَا سَمِعَ النَّاسُ الْغُلُوَّ فِينَا كَفَّرُوا شِيعَتَنَا وَنَسَبُوهُمْ إِلَى الْقَوْلِ بِرُبُوبِيَّتِنَا، وَإِذَا سَمِعُوا التَّقْصِيرَ اعْتَقَدُوهُ فِينَا، وَإِذَا سَمِعُوا مَثَالِبَ أَعْدَائِنَا بِأَسْمَائِهِمْ ثَلَبُونَا بِأَسْمَائِنَا». صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ج١، ص٣٠۴.
  36. کاجی، قاسم و رضوی، رسول، بتریه و اندیشه تقصیر، ص۱۵۳.
  37. شیخ مفید در باره این گروه گفته است: «وقد وجدنا جماعة وردوا إلينا من قم يقصرون تقصيراً ظاهراً في الدين‌، وينزلون الأئمة (ع) عن مراتبهم، ويزعمون أنهم كانوا لا يعرفون كثيراً من الأحكام الدينية حتى يُنكت في قلوبهم، ورأينا من يقول إنهم كانوا يلتجئون في حكم الشريعة إلى الرأي والظنون، ويدّعون مع ذلك أنهم من العلماء؛ وهذا هو التقصير الذي لا شبهة فيه. مفید، محمد بن محمد، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص۱۳۵-۱۳۶.
  38. متن وی در پانویس بالا ذکر شد.
  39. طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ۱۳۵-۱۳۴؛ ‌راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌المفردات، ص‌۶۱۶؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ‌ج۴، ص۴۵۴؛ ‌ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ‌ج۱، ص۶۵۴ و طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۲۱.
  40. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  41. ر.ک: مسعودی، سید محمد علی، تفاوت کاربردهای کلامی و روایی واژه غیب در ترکیب اضافی علم غیب، نخستین همایش ملی واژه‌پژوهی در علوم اسلامی، ص۴ و ۵.
  42. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
  43. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند سوره انعام، آیه ۵۹.
  44. ر.ک نجفی لاری، سیدعبدالحسین، المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته، ص۲۹؛ حسینی طهرانی، سیدمحمد حسین، امام‌شناسی، ج ۱۲، ص۲۲۴؛ برنجکار، رضا، شاکر، محمدتقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص۶۸؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ عرفانی، محمدنظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۲۱۴؛ پارسانسب، گل افشان، پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمۀ زهرا (س)، ص۴۲ و ۴۳؛ لطیفی، رحیم، علم غیب معصوم، ماهنامۀ معارف، ش ۴۸.
  45. مانند: شریف لاهیجی در تفسیر لاهیجی، ج۲، ص۴۸۹؛ ابن میثم در شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص۱۴۰، طبرسی در مجمع البیان، علامۀ امینی در الغدیر و....
  46. ر.ک: لقمانی، احمد، شبهه‌زدایی از قیام امام حسین (ع)، فصلنامۀ فرهنگ کوثر، ش ۵۲، ص۶۶ و ۶۷؛ موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص۱۹۰؛ نقوی، سیدانیس الحسن، علم غیب ائمۀ معصومین (ع)، ص۴۵ ـ ۵۰.
  47. ر.ک: محمد حسین مظفر|مظفر، محمد حسین، ‌علم الامام (کتاب)|علم الامام، ص۲۸؛ رضا برنجکار|برنجکار، رضا، محمد تقی شاکر|شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، ش ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸؛ هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران ماهنامه پرسمان، چند پاسخ درباره چگونگی علم امام، ماهنامه پرسمان، ش۲۵، ص۴.
  48. ر.ک: موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص ۱۹۰؛ موسوی حصینی، سیدعبدالرحیم، آگاهی امامان از غیب، ص ۴۱ و ۴۲.
  49. ر.ک: مطهری، منصف علی، علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص ۱۰۵؛ نادم، محمدحسن، افتخاری، سیدابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، فصلنامۀ شعه پژوهی، ش ۲، ص ۶۷؛ بشارتی، علی محمد، رضوان معارف، ص ۷۱.
  50. ر.ک: نادم، محمدحسن، افتخاری، سیدابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، فصلنامۀ شعه پژوهی، ش ۲، ص ۶۷؛ بشارتی، علی محمد، رضوان معارف، ص ۷۱.
  51. ر.ک: جزیری احسایی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص194.
  52. «بگو: میان من و شما، خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  53. ر.ک: فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۵۵؛ بغدادی، علاءالدین، تفسیر الخازن، ج۳، ص۲۶.
  54. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۳۶؛ سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۴، ص۶۹.
  55. مشکل تفسیر اول این اگر «من عنده علم الکتاب» خدا باشد که خدا هم معطوف هم معطوف‌علیه خواهد بود؛ مثل اینکه بگویید: من پدرم و پدرم را دیدم و منظور شما یک نفر باشد! زیرا اسم خدا در آیه قبلاً ذکر شده بود، و مشکل تفسیر دوم اینکه وقتی مشرکین نه جبرئیل را می‌دیدند و نه او را قبول داشتند، چگونه شهادتش در جریان مربوط به این آیه، فایده‌ای خواهد داشت؟ ر.ک: سید محمد حسین طهرانی، امام‌شناسی، ج۴، ص۱۰۰.
  56. به عنوان نمونه: از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؟ قَالَ: إِيَّانَا عَنَى، وَعَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَأَفْضَلُنَا وَخَيْرُنَا بَعْدَ اَلنَّبِيِّ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ»؛ «از برید بن معاویه نقل است که گفت: از امام باقر (ع) در باره آیه پرسیدم و او گفت: ما را اراده کرده است و علی نخستین ما و بهترین و برترین ما پس از پیامبر است»".
  57. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۵۳۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۳۶؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۷، ص۱۶۵.
  58. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۱۳۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۳؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۲، ص۱۶۵؛ کاشانی، فتح الله، زبدة التفاسیر، ج۲، ص۴۰۴؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۱۲۶؛ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق، ج۴، ص۳۴۲؛ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۴، ص۱۶۳؛ شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۵۶؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة، ج۲، ص۱۳۴؛ سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۳۷؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۷۲؛ طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان، ج۵، ص۹۲.
  59. «و بر تو کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.
  60. «و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است» سوره انعام، آیه ۵۹.
  61. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج٢۵، ص١۵۲؛ ربانی گلپایگانی، علی؛ زمانیان، مسلم، حقیقت علم الکتاب و آگاهی ائمه از آن، فصلنامه کلام اسلامی، ش۱۰۶، ص۶۹-۸۶؛ تحریری، محمد باقر، جلوه‌های لاهوتی، ج ۲، ص ۱۳۷؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش ۸۸؛ عظیمی، محمد صادق، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۵۷؛ عرفانی، محمدنظیر، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۹.
  62. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
  63. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «بررسی‌های اسلامی»، ج‏ ۱، ص۱۹۵؛ حسینی، سید جعفر، «آشنایی با نهج‌البلاغه امام علی»، ص۶۰ـ۶۲.
  64. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد». سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷
  65. «وَ نَحْنُ‏ وَرَثَةُ ذَلِکَ‏ الرَّسُولِ‏ الَّذِی أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة‏‏»؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار»، ج‏۴۹، ص ۷۵.
  66. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، «در محضر علامه طباطبایی»، ص ۱۹۵.
  67. «که این قرآنی ارجمند است، در نوشته‌ای فرو پوشیده، که جز پاکان را به آن دسترس نیست». سوره واقعه، آیه ۷۷ ـ ۷۹.
  68. ر.ک: زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴، ص۴۶۹؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۹، ص۵۱۰؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، ج۵، ص۱۲۹؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل، ج۵، ص۱۸۳، رازی، فخرالدین محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۴۳۱، بغدادی، علاء الدین، تفسیر الخازن، ج۴، ص۲۴۱، بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۵، ص۱۹، آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۵۳؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج۱۹، ص۲۳۷.
  69. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  70. زمخشری، محمود، «کشاف»، ج۱، ص۳۶۹؛ ذیل آیه مباهله، محمد بن عیسی بن سوره، «الجامع الصحیح»، ج۵، ص۶۶۳؛ حاکم نیشابوری، ابی‌عبدالله، «المستدرک علی الصحیحین»، ج۳، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸؛ سیوطی، عبدالرحمن جلال‌الدین، «الدرالمنثور»، ج۶، ص ۶۰۵ ـ ۶۰۶.
  71. مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۰۷؛ باقلانی، کتاب تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل»، ص۴۵۷؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی، ج۱۰، قسم ۱، ص۱۵۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۴، ص۴۶۵؛ فخر رازی، البراهین در علم کلام»، ج۲، ص۲۵۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۶.
  72. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ج۱، ص۲۶۷.
  73. «رسول خدا (ص) در مرض وفات خود فرمود: دوستم را نزد من حاضر كنيد، آن دو زن (حفصه و عايشه) به دنبال پدران خود فرستادند، چون نظر رسول خدا (ص) بر آنها افتاد، رو گردانيد و فرمود: دوستم را نزد من حاضر كنيد. پس به دنبال على فرستادند، چون چشمانشان به على (ع) افتاد، به او متوجه شد و با او گفتگو کرد. زمانی که على بيرون آمد، آن دو نفر (ابو بكر و عمر) را ملاقات كرد، به او گفتند: دوستت به تو چه حديث كرد؟ فرمود: هزار باب به من حديث كرد كه هر بابى کلید هزار باب است»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۹۶.
  74. ر.ک: شاکر، محمدتقی، پژوهشی در روایات الف باب»، مجله علوم حدیث، ش ۶۶، ص۱۶۸؛ شاکر، محمد تقی، بهرامی، علیرضا، «واکاوی نگاه فریقین به احادیث هزار درب دانش»، مجله تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش ۱۲، ص۱۳۵.
  75. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۸۰.
  76. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۳؛ طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص۱۰۵ و ۱۰۴.
  77. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، در محضر علامه طباطبایی، ص۱۹۵؛ شاکر، محمدتقی، پژوهشی در روایات الف باب، مجله علوم حدیث، ش ۶۶، ص۱۶۸.
  78. طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج٦، ص٢١٦ و ج٤، ص٥٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
  79. مانند: و معنی الآیة کما فسرها سلف: أنه سبحانه ما کان لیترک المؤمنین مع المنافقین علی ما هم علیه دون تمییز بینهم، فإنه لابد من التمییز حتی یعرف المؤمن من المنافق و هذا من علم الغیب الذی اختص الله سبحانه تعالی به: ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فیطلعه بطریق الوحی علی بعض المغیبات کما حصل للنبی صلی الله علیه]و آله[و سلم حینما اطلعه الله علی سرائر المنافقین لما عزموا علی قتله بإلقائه من أعلی العقبة، فعزمهم و أخبرهم بما قالوه و ماعزموا أن یفعلوه و کان ذلک فی غزوة تبوک؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷؛ هذه کقوله تعالی: ولا یحیطون بشیء من علمه و هکذا قال ههنا إنه لا یطلع أحدا من خلقه علی شیء من علمه إلا بما أطلعه الله تعالی علیه و لهذا قال: فلا یظهر علی غیبه أحدا إلا من إرتضی من رسول و هذا یعم الرسول الملکی و البشری؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۳۷۳؛ احمد بن عبدالله بن غنیمان، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۳۱۳ و ۳۱۴ و افندی آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی، ج۱۵، ص۱۲۰.
  80. در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ سوره نساء آیه ۱۷۱.
  81. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱۰، ص۳۱۷.
  82. بررسی‌های اسلامی
  83. فرق میان پیغمبر و امام (ع) آن است که پیغمبر (ص) در مقام تحدّی و اثبات نبوت خود باید معجزه بیاورد تا نبوت خود را اثبات کرده و روشن نماید که او فرستاده خداوند جلیل می‌باشد و اما امام (ع) با آنکه مثل پیغمبر (ص) دارای قدرت معجزه نشان دادن می‌باشد، ولی لازم نیست که به مقام تحدّی بیاید و در اثبات امامت خود معجزه نشان داده و کرامت اظهار نماید، زیرا مقام امامت از طرف نبوّت منصوص است. احتیاج به معجزه ندارد. آری، هرگاه کسی از امام (ع) امر خارق‌العاده درخواست کرد و مصلحت اقتضا نمود، ظاهر کرده و معجزه نشان می‌دهد، برای آنکه امام (ع) داراک کمالاتی است که پیغمبر (ص) به آن دارا بود.
  84. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  85. بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند؛ سوره فتح، آیه: ۱۰.
  86. دست خداوند بالای دست‌های آنان است؛ سوره فتح، آیه: ۱۰.
  87. اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۱.
  88. آنچه در سر دارید انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید؛ سوره توبه، آیه: ۳۱.
  89. مقدمه‌ای بر کتاب علم امام، ص ۵۲۰.
  90. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند»؛ سوره احزاب، آیه ۳۳.
  91. علم غیب، ص۱۲۲.
  92. پیامبر بر شما گواه باشد؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  93. تا پیامبر بر شما گواه باشد؛ سوره حج، آیه ۷۸.
  94. پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم حالشان چگونه خواهد بود؟؛ سوره نسا، آیه ۴۱.
  95. و یاد کن روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان گواه آوریم؛ سوره نحل، آیه ۸۹.
  96. و در روز رستخیز بر آنان گواه است، سوره نساء، آیه ۱۵۹.
  97. تا گواه بر مردم باشید، سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  98. و شما بر مردم گواه باشید؛سوره حج، آیه ۷۸.
  99. و بگو آنچه در سر دارید انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید؛ سوره توبه، آیه ۱۰۵.
  100. ادب فنای مقربان، ج۱، ص۱۵۴.
  101. ادب فنای مقربان، ج۶، ص ۳۲۱.
  102. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم؛ سوره بقره، آیه:۳۰.
  103. و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟؛ سوره نساء، آیه:۴۱.
  104. و در روز رستخیز بر آنان گواه است؛ سوره نساء، آیه:۱۵۹.
  105. و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم؛ سوره مائده، آیه: ۱۱۷.
  106. تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. چنان‌ که‌ عقل‌ نه‌ فقط‌ مانعی‌ در امکان‌ این‌ علم‌ ندارد بلکه‌ وجود آن‌ را در پیامبر و امام‌ لازم‌ می‌داند؛ سوره حج، آیه:۷۸.
  107. مقاله امام حسین و علم شهادت
  108. "اللَّهُ أَجَلُّ وَأَعَزُّ وَأَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَفْرِضَ طَاعَهَ عَبْدٍ یَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَأَرْضِهِ؛ ثُمَّ قَالَ: لا یَحْجُبُ ذلِکَ عَنْهُ"محمد‌ بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‏۱، ص۶۵۴. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: الکافی، ص۶۵۰ـ۶۵۴. در این صفحات، چهار روایت در این موضوع نقل شده که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیح است. همچنین ر.ک: محمد‌ بن‌ حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۲ـ۱۲۷. در این صفحات، روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده است.
  109. علوم برگزیدگان؛ ص۴۰۸.
  110. علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت، ص۱۱۷.
  111. شاه اسماعیل، تقویة الایمان، ص۳۵ - ۳۶.
  112. احمد رضا بریلوی، الدولة المکیة، ص۲۱۲.
  113. کافی، ج۱، ص۲۳۹.
  114. «قام فینا رسول الله (ص) فأخبرنا بما یکون فی أمته إلی یوم القیامة»؛ مسند احمد، ج۴، ص۲۵۴؛ سنن ترمذی، ج۳، ص۳۲۷؛ مستدرک حاکم، ج۴، ص۴۷۲.
  115. «عن حذیفه: أخبرنی رسول الله بما هو کائن إلی یوم القیامة»؛ تاریخ دمشق، ج۱۲ ص۲۶۶؛ مسند احمد، ج۵ ص۴۰۱؛ انفاق الاسماء، ج۹ ص۳۲۵.
  116. «و الله لإنی أعلم الناس بکل فتنة هی کائنة فیما بینی و بین الساعة».
  117. المیزان شعرانی، ج۱، ص۴۶؛ مشارق الانوار ص۲۸۸.
  118. البدایه و النهایة ابن کثیر، ج۷، ص۹۷؛ المغنی ابن قدامه، ج۱۰،‌ ص۵۵۲؛ تاریخ دمشق ابن عساکر، ج۴۴، ص۳۳۶؛ تفسیر فخر رازی، ‌ج۲۱، ص۸۷.
  119. دقائق التفسیر، ج۲، ص۱۴۰.
  120. «ایها النیل! إن کنت تجری بأمرالله، فاجر؛ و إن کنت تجری بأمری فلا حاجة بنا إلیک»
  121. تفسیر رازی، ج۲۱، ص۸۸.
  122. مدارج السالکین، ج۲، ص۴۸۹.
  123. بررسی علم اولیای الهی، ص۱۵۴- ۱۶۴.
  124. محمد حسین مظفر، علم امام، ص ۲۸.
  125. مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۸.
  126. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۴۴.
  127. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۳۸.
  128. «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند»؛ سوره بقره، آیه٢۵۵.
  129. «گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای»؛ بقره، آیه ٣٢.
  130. دفع الریب عن علم الغیب، ص٢٧.
  131. "لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا"؛الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏۲، ص ۴۳۹.
  132. "اجْعَلُونَا عَبِيداً مَخْلُوقِينَ وَ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ ‏"؛ بصائر الدرجات، ص۲۴۱.
  133. "إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عِبَادٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ"؛ الخصال؛ ج:۲، ص۶۴۱.
  134. علم غیب معصوم، ماهنامه معارف، شماره ۴۸، ص۱۰-۱۶.
  135. «همانا امام نسبت به سطحی مطلع می‌باشد و همو از سطح دیگر مطلع نیست.»
  136. «از جابر از امام باقر (ع) منقول است: از ایشان (ع) نسبت به علم امام پرسش نمودم، پس فرمود: ای جابر همانا در پیامبران و اوصیا پنج‌گونه روح می‌باشد: روح القدس و روح الإیمان و روح الحیاة و روح القوة و روح الشهوة؛ پس ای جابر ایشان به وسیله روح القدس نسبت به آنچه در زیر عرش تا زیر زمین وجود دارد مطلع گشتند، سپس فرمود: ای جابر این ارواح دو رخداد برایش روی می‌دهد، مگر روح القدس که نه سرگرمی و نه بازی در آن راه ندارد.»
  137. «گنجینه حکم و سر خداوند متعال، و صندوق و مخزن علم خداوند متعال، و نگهبانان راز خداوند و گنجینه‌های علم او، و محل نگهداری حکمت پروردگار، و مفسران وحی او، و پایه‌های یکتاپرستی خداوند متعال و گواهان بر خلق او می باشند.»
  138. «اگر امری بر ما وارد شد که در اختیار ما نباشد، روح القدس آن را به ما می رساند»
  139. «بگو: هر که دشمن جبرئیل است بی‌گمان او، آن (قرآن) را بر دلت با اذن خداوند فرو فرستاده است در حالی که آنچه را پیش از آن بوده است راست می‌شمارد و رهنمود و نویدی برای مؤمنان است» بقره، آیه ۹۷.
  140. «پس مفضل به ایشان گفت، فدای شما شوم! خداوند متعال اطاعت از بنده‌ای را بر بندگان خود لازم می‌نماید، سپس خبر آسمان را از او پنهان می‌دارد! امام فرمود: خداوند متعال نسبت به بندگان خود کریم تر و مهربان‌تر از آن می باشد که اطاعت از بنده‌ای را بر ایشان لازم بداند که خبر آسمان را صبح و شام از او مخفی بدارد.»
  141. علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)، فصلنامه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
  142. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۱۱.
  143. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۴.
  144. ر.ک: امامت، محمد حسن قدردان قراملکی، ص۲۰۱ تا ۲۱۰.
  145. حقایق ایمان، ص۱۵۰ و ۱۵۱؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۷۵.
  146. مکتب در فرایند تکامل، ص۳۸، ۵۷، ۷۰، ۴۰، ۶۲، ۶۶، ۸۱، با تلخیص.
  147. محسن کدیور، مجله مدرسه، شماره ۳، اردیبهشت ۱۳۸۵، ص۹۵؛ بازخوانی امامت در پرتو نهضت حسینی، روزنامه شرق، ۱۴ و ۱۵ اسفند ۸۴؛ عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص۱۳۵ و ۱۴۸ و ۱۵۹.
  148. علم امام، ص۴۲۰.
  149. الصراع بین الاسلام و الوثنیه، ج۱، مقدمه؛ ر.ک؛ علم امام، ص۶۰۰.
  150. «و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  151. ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ «و اوست آن کس که آسمان‌ها و زمین را به درستی آفرید و روزی که فرماید: باش! بی‌درنگ خواهد بود، گفتار او راستین است و روزی که در «صور» دمند فرمانفرمایی از آن اوست؛ دانای نهان و آشکار است و او فرزانه آگاه است» سوره انعام، آیه ۷۳؛ ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸؛ ﴿وَيَقُولُونَ لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ «و می‌گویند: چرا نشانه‌ای (دلخواه ما) از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم» سوره یونس، آیه ۲۰؛ ﴿ذَلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «او دانای پنهان و آشکار، پیروز بخشاینده است» سوره سجده، آیه ۶؛ ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ «و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّه‌ای در آسمان‌ها و زمین از (دید) او دور نمی‌ماند و خردتر و کلان‌تر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳؛ ﴿فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ «و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را می‌خورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب می‌دانستند در آن رنج خوارکننده نمی‌ماندند» سوره سبأ، آیه ۱۴؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «دانای پنهان و آشکار، پیروزمند فرزانه است» سوره تغابن، آیه ۱۸؛ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند» سوره جن، آیه ۲۶.
  152. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۹۹.
  153. علم و سلطه غیبی اولیا، ص۶۷تا۷۲.
  154. «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند»؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  155. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۱۹۰.
  156. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۳۴-۳۶.
  157. پایگاه تخصصی مرسلون
  158. و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید.گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای؛ سوره بقره، آیه: ۳۱- ۳۲.
  159. و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل می‌فرستد، تا بگوید که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گِل، به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
  160. پایگاه تخصصی مرسلون
  161. صحیح مسلم ج ۴، ص ۲۲۱۷.
  162. نهج‏ البلاغه خ ۱۷۵.
  163. نهج‏ البلاغه خ ۵۹.
  164. شرح نهج البلاغه ج ۵، ص ۳- ۴.
  165. پایگاه تخصصی مرسلون